اسلام‌گرایان جهادی افغانستان (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۶: خط ۵۶:
<ref>Maley, William (2002) The Afghanistan Wars. New York: Palgrave. 1</ref><br>
<ref>Maley, William (2002) The Afghanistan Wars. New York: Palgrave. 1</ref><br>
در دهه 1970، رفته‌رفته مبارزه با نفوذ و شیوع عقاید مارکسیستی هم به این فعالیت‌ها افزوده شد. اما در یک جمع‌بندی، باید گفت فعالیت‌های اسلامی بسیار ضعیف بود: گروه‌های اسلامی در نبود نخبه‌هایی که جذب گروه‌های مارکسیست شده بودند، از فقر سازماندهی و فکری رنج می‌بردند؛ تشکل‌یافتگی نیاز به منابع مالی داشت و این گروه‌ها در فضای فقیر جامعه [[افغانستان]] و نبود ارتباطات با جوامع ثروتمند اسلامی، از عهده تأمین آن برنمی‌آمدند؛ و نهایتاً اینکه سرکوب‌های حکومتی و بی‌نظمی‌های اخلال‌گرانه محلی به زبان این نوع تشکل‌یافتگی رقم می‌خورد.
در دهه 1970، رفته‌رفته مبارزه با نفوذ و شیوع عقاید مارکسیستی هم به این فعالیت‌ها افزوده شد. اما در یک جمع‌بندی، باید گفت فعالیت‌های اسلامی بسیار ضعیف بود: گروه‌های اسلامی در نبود نخبه‌هایی که جذب گروه‌های مارکسیست شده بودند، از فقر سازماندهی و فکری رنج می‌بردند؛ تشکل‌یافتگی نیاز به منابع مالی داشت و این گروه‌ها در فضای فقیر جامعه [[افغانستان]] و نبود ارتباطات با جوامع ثروتمند اسلامی، از عهده تأمین آن برنمی‌آمدند؛ و نهایتاً اینکه سرکوب‌های حکومتی و بی‌نظمی‌های اخلال‌گرانه محلی به زبان این نوع تشکل‌یافتگی رقم می‌خورد.
== بهار جنبش‌های مختلف در افغانستان ==
[[پرونده:محمد ظاهر شاه.jpg|بندانگشتی|چپ|محمد ظاهر شاه آخرین پادشاه افغانستان]]
همه چیز تقریباً از دهه 73 – 1963 آغاز شد که می‌توانیم آن را بهار جنبش‌های مختلف ملی، اسلامی و مارکسیست افغان بنامیم.<br>
در این مدت، '''داود، برادرزاده ظاهرشاه'''، به عنوان نخست‌وزیر [[افغانستان]] بر سر قدرت بود. داود در پی یافتن مشروعیت بیشتری برای رژیم ناکارآمد سلطنتی بود.<br>
و از این‌رو، دوره تازه‌ای را با عنوان «'''دموکراسی تازه'''» اعلام کرد که طی آن، یک قانون اساسی تنظیم و چندین دور انتخابات آزاد برگزار شد. در خلال این دهه، فعالیت احزاب تا حدودی آزاد بود.<br>
این شرایط تحت تأثیر اوضاع نابسامان [[افغانستان]]، فساد اداری و مالی، ظلم و ستم پشتون‌ها و ... نمی‌توانست چندان نویدبخش باشد، بلکه تنها می‌توانست به مثابه یک دوره گذار تلقی شود و یا آن طور که میلی در توصیف این دموکراسی تازه [[افغانستان]] می‌گوید، شکل پذیرفته شده‌ای از هرج و مرج و آشفتگی بود که احزاب و گروه‌ها تنها امیدوار بودند با گذار از آن به دوره بهتر و سرنوشت بهتری دست یابند.
<ref>Ibid, 15</ref> <br>
قحطی سال 1972، ضربه شدیدی به حکومت [[افغانستان]] وارد کرد و ناکارآمدی آن را بیش از پیش نشان داد. داود برای کسب مشروعیت بیشتر از طریق یک تغییر مهم و بزرگ، در جولای 1973 دست به کودتا علیه '''ظاهرشاه''' زد و خود جانشین وی شد.<br>
در خلال پنج سالی که داود خود به عنوان رئیس حکومت مطرح بود، احزاب کمونیست افغانستان تحت حمایت شوروی فعالیت نسبتاً سازمان‌یافته و جدی داشتند.<br>
این در حالی است که جنبش‌های اسلامی در نخستین مراحل حیات خود به سر می‌بردند و حداکثر در پی تثبیت حیات خود بودند.<br>
اگر به واسطه اتکای حکومت به کمک‌های '''شوروی'''، جنبش‌های مارکسیست مورد تعرض دولت قرار نمی‌گرفتند، جنبش‌های اسلامی به سهولت و فوریت سرکوب می‌شدند.<br>
در این دوره، در حالی که جنبش‌های اسلامی ایدئولوژی بدیلی برای به قدرت رسیدن نداشتند و از سازمان کافی نیز برخوردار نبودند، مخاطبان قابل اتکایی هم نداشتند. به سخن بهتر، بیشتر فعالان اسلامی یا تحصیل‌کردگان [[الازهر]] و [[قم]] و [[نجف]] بودند یا شاگردان همین افراد در دانشگاه‌ها و جوامع علمی اسلامی افغانستان بودند که به راحتی نمی‌توانستند به میان توده‌های افغان ورود پیدا کنند.<br>
در مقابل، طبقه متوسط افغانستان عمدتاً یا متأثر از نظام سلطنتی بود یا مارکسیست‌هایی که ایدئولوژی و فرصت‌های اشتغال سیاسی جذابی فراهم می‌کردند.
<ref>Rubin, Barnett (1989/90) “The Fragmentation of Afghanistan,” Foreign Affairs (Winter), 91-68/ Rubin, Barnett (1997) “Arab Islamists in Afghanistan,” in Political Islam: Revolution, Radicalism, or Reform? Edited by John L. Esposito. Boulder, CO: Lynne Reinner, 179-206</ref><br>
با کودتای 17 آوریل 1978، احزاب کمونیست به قدرت رسیدند. کمونیست‌ها هم نیروهای ملی را در سر راه خود دیدند و هم نیروهای مسلمان. از این‌رو، به محض اینکه به قدرت رسیدند، نیروهای ملی و رقبای پیشین سلطنت‌طلب را فوری از میان برداشتند.<br>
در خلال این دوره تا تهاجم شوروی، دولت کمونیستی یک سری اصلاحات ارضی و اجتماعی به اجرا درآورد که آشکارا با نگرش‌های قبیله‌ای و اسلامی مردم [[افغانستان]] در تعارض بود و سبب خیزش‌های اسلامی در [[افغانستان]] شد. به عنوان مثال، اختلاط‌های جنسی را ترویج می‌کرد که با مبانی اسلام منافات داشت و یا در نمونه‌ای دیگر، خواستار برابری ارضی می‌شد که با خط‌مشی رؤسای قبایل و زمینداران بزرگ ناسازگار بود. <ref>
Rubin, Barnett (1995a) The Fragmentation of Afghanistan: State Formation and Collapse in the International System. New Haven: Yale University Press, 119</ref><br>
به همین خاطر، خیزش‌ها هم از سوی گروه‌های شهری انجام می‌گرفت و هم از سوی قبایل. به این ترتیب، فعالان اسلامی یا اسلام‌گرایان شناسایی و با آنها برخورد می‌شد.<br>
درگیری‌های داخلی که می‌توان آنها را در این مرحله جنگ داخلی دانست میان جناح‌های حکومتی – که اکنون گرایش‌های مارکسیست یافته بود – و اسلام‌گرایان بالا گرفت.<br>
دولت کمونیستی در درون خود نیز از آشفتگی و دودستگی ناشی از درگیری و رقابت میان جناح‌های خلق و پرچم رنج می‌برد.<br>
درگیری‌های اسلام گرایان اگرچه عمدتاً پراکنده بود، اما در هرات، نیروهای لشکر هفدهم ارتش پاکستان تحت فرماندهی ژنرال اسماعیل‌خان نبردی منسجم در 15 مارس 1979 صورت دادند و نیروهای دولتی و عوامل شوروی را تارومار کردند و مورد حمله قرار دادند.<br>
در حالی که اسلام‌گرایان در این نقطه پیروز شده بودند، نیروهای دولتی از قندهار برای سرکوب '''اسماعیل‌خان''' فراخوانده شدند و اوضاع را به دست گرفتند. این شرایط سبب شد که شوروی از احتمال سقوط نیروهای مارکسیست نگران شود و در 24 دسامبر 1979 به درخواست تَرَکی، رئیس دولت کودتا، به افغانستان لشکرکشی نمایند.
با ورود '''شوروی'''، اندک مقاومت نیروهای اسلام‌گرا که بعد از این به «'''مجاهدین'''» معروف شدند، از میان رفت و این نیروهای برای نجات مردم و سازمان یافتن به [[ایران]] و [[پاکستان]] گریختند.<br>
اکثر گروه‌ها و سازمان‌های اسلامی [[سنی]] به [[پاکستان]] گریختند و این به دو دلیل بود:<br>
'''نخست'''  آنکه تمرکز درگیری‌ها در این زمان در جنوب [[افغانستان]] بود و این گروه‌ها از مرز [[پاکستان]] که نزدیک‌تر بود بهره گرفتند.<br>
'''موضوع دوم'''، وجود یک نوع تقسیم [[شیعی]] – [[سنی]] بود که سبب شد سازمان‌ها و گروه‌های [[شیعی]] عمدتاً در [[ایران]] تجمع یابند و گروه‌های [[سنی]] عمدتاً در [[پاکستان]] و به ویژه در اردوگاه‌های آوارگان پیشاور.<br>
[[پرونده:جلال الدین حقانی.jpg|بندانگشتی|چپ|مولوی جلال الدین حقانی]]
با این حال، مجاهدین یا نیروهای عمده‌ای که به نبرد '''شوروی''' رفتند، عمدتاً کسانی بودند که در اردوگاه‌های پیشاور بودند. حضور این نیروها در [[پاکستان]] به دولت این کشور انگیزه بخشید که افغانان را برای مبارزه علیه شوروی سازمان دهد.<br>
در حقیقت، دولت [[پاکستان]] خود را در معرض تهاجم شوروی حس می‌کرد و این موضوع سبب می‌شد فعلاً حتی بدون هر سیاست پشتیبانی منطقه‌ای و بین‌المللی، از افغانان برای سدبندی شوروی بهره گیرد.<br>
این موضوع حتی از حیث اینکه سبب خشنودی نیروهای بنیادگرای داخل می‌شد برای دولت [[پاکستان]] اهمیت داشت. از این‌رو، نیروهای جهادی افغان خیلی زود زیر عنوان مفهوم مقدس و اسلامی «[[جهاد]]» سازمان یافتند و در یک نوار باریک در مرزهای جنوبی، جنوب غربی و نقاطی در شمال شرقی [[افغانستان]] شامل قندهار، پکتیا، خوست، جلال‌آباد، هرات، پنجشیر، و ... با نیروهای دولت مارکسیست و شوروی درگیر شدند.<br>
با این حال، حرکت‌های جهادی به دلیل سازمان‌نیافتگی و مشکلات تسلیحاتی چندان توفیقی نداشت.<br>
علاوه بر این مقاوت اسلامی، مقاومت‌هایی هم در میان دیگر اقشار جامعه [[افغانستان]] صورت گرفت که بعدها در همین جنبش‌های اسلامی ادغام شدند و وارد احزاب اسلامی تشکیل شده از سوی این جنبش‌ها شدند. بخشی از این مقاومت‌ها از سوی فرماندهان نظامی افغانی صورت گرفت.<br>
از آن میان، می‌توان به شکل‌گیری «'''شورای ملی فرماندهان'''» اشاره کرد که پس از تهاجم شوروی شکل گرفت و در حالی که در سال‌های ‌1979 و 1980 فعال بود، با در هم شکسته شدن مقاومت‌ها منحل شد و بازماندگان آنها در احزاب اسلامی ادغام شدند.<br>
در این میان، می‌توان به سه فرمانده مهم نظامی اشاره کرد: '''مولوی جلال‌الدین حقانی''' که عضو مهم شورای ملی فرماندهان بود و بعدها هم به [[طالبان]] پیوست و در موفقیت‌‌های بعدی آنها نقش مهمی داشت.<br>
'''اسماعیل‌خان'''، افسر ارتش [[افغانستان]] به شمار می‌آمد و با مقاومتی که در سال 1979 در برابر نیروهای دولت کمونیست و بعد شوروی‌ها از خود نشان داد بسیار برجسته شد. جانشین وی هم که در این پیروزی‌ها نقش مهمی داشت، یک چهره برجسته نظامی به شمار می‌آمد.<br>
[[پرونده:احمدشاه-مسعود.jpg|بندانگشتی|چپ|احمد شاه مسعود]]
'''احمدشاه مسعود'''،  سومین چهره نظامی برجسته جریان مقاومت و جهاد [[افغانستان]] است که یک نظامی محلی به شمار می‌آید که بسیار در مورد جنگ‌های چریکی مطالعه داشته و در عمل هم تبحر به خرج داده است.
<ref>Maley, William (2002) The Afghanistan Wars. New York: Palgrave, 65</ref><br
او یک انقلابی بارز بود که در منطقه '''پنجشیر'''، هم دولت کمونیستی و هم نیروهای '''شوروی''' را بارها شکست داده و اذیت نموده است.<br>
او در آغاز به حزب اسلامی '''حکمتیار''' پیوست و سپس به جریان میانه‌رو و منطقی‌تر جمعیت اسلامی ربانی روی آورد.<br>
مقاومت‌های مختصری هم از سوی دانش‌آموزان، دانشجویان و استادان دانشگاه به ویژه در کابل شکل گرفت که برخی از آنها به چهره‌های یادگار و پرافتخار مقاومت [[افغانستان]] بدل شدند.<br>
عمده این مقاومت‌ها تا سال 1980 بود و پس از آن به دلیل تمرکز جدی قوای شوروی و نیز کنترل سرسختانه اطلاعاتی سازمان اطلاعات [[افغانستان]] (خاد)، رها شد.<br>
چندین دانش‌آموز در زمان ورود نیروهای شوروی به مقاومت پرداخته و کشته شدند و مرگ آنها دستاویز حرکت‌های مهم‌تری از سوی دانشجویان شد که مهم‌ترین آنها جریان مقاومت 22 فوریه 1980 در کابل است که با پخش شب‌نامه شروع شد.<br>
این جریان مقاومت به حدی گسترده بوده که برخورد سخت نیروهای '''شوروی'''  را در پی داشت و بیش از 800 نفر بر اثر تیراندازی این نیروها و نیز شلیک‌های هلی‌کوپترها به پشت‌بام‌ها کشته شدند.
<ref>Ibid, 66</ref><br>
این جریان‌ها سپس با اعتراض نمادین و سخنرانی‌های متعدد استادان دانشگاه کابل دنبال شد. اما خیلی زود با کنترلی که صورت گرفت، فرو نشست.<br>
اما دانشجویان سرسخت‌تر، مقاومت‌شان را با پیوستن به احزاب و گروه‌های جهادی دنبال کردند. به این ترتیب، تقریباً همه گروه‌ها و افراد پراکنده نهایتاً پس از تهاجم شوروی به این نتیجه رسیدند که به احزاب اسلامی روی آوردند و احزاب به منبع مهم مبارزه و مقاومت بدل شدند.


== منابع ==
== منابع ==