اشعری: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۶ بایت حذف‌شده ،  ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
==پیشینه==
==پیشینه==
===نسب===
===نسب===
[[ابوالحسن اشعری]] از دودمان [[ابوموسى اشعری]] صحابى معروف [[پیامبر(ص)]]  بود. [[خطیب بغدادی]] <ref>11/346</ref> و [[ابن عساکر]]  <ref>ص 34</ref> نسب کامل او را تا ابوموسى آورده اند. شهرت اشعری به ابن ابى بشر <ref>نک: مسعودی، 343؛ ابن ندیم، 231</ref> به روایت صحیح تر به کنیه جد او اسحاق باز می‌گردد و ابوبشر کنیه پدرش نبوده است <ref>درباره بحثهایى که در نسب او شده است، نک: ابن عساکر، 34-36، 374-376</ref>.
ابوالحسن اشعری  از دودمان [[ابوموسى اشعری]] صحابى معروف [[پیامبر(ص)]]  بود. [[خطیب بغدادی]] <ref>11/346</ref> و [[ابن عساکر]]  <ref>ص 34</ref> نسب کامل او را تا ابوموسى آورده اند. شهرت اشعری به ابن ابى بشر <ref>نک: مسعودی، 343؛ ابن ندیم، 231</ref> به روایت صحیح تر به کنیه جد او اسحاق باز می‌گردد و ابوبشر کنیه پدرش نبوده است <ref>درباره بحثهایى که در نسب او شده است، نک: ابن عساکر، 34-36، 374-376</ref>.


===تولد===
===تولد===
وی در سال 260 هجری (874 میلادی)، در [[بصره]] زاده شد <ref>ابن جوزی، 6/333؛ ابن ندیم، همانجا؛ قس: ذهبى، سیر...، 15/85</ref>. مطابق یکى از قدیم ترین گزارشها، پدر ابوالحسن که خود بر مذهب اصحاب حدیث بود، هنگام وفاتش زکریا بن یحیى [[ساجى]] (د 307ق)، محدث و [[فقیه شافعى]] را وصى خویش قرار داد <ref> نک: ابن عساکر، 35</ref>. در شمار استادان اشعری نیز از این شخص نام برده شده است. نظر به اینکه وطن و محل تدریس ساجى، بصره بوده است <ref>ذهبى، همان، 14/197- 199</ref>، باید اشعری سالهای نخست زندگى و تحصیل را در بصره گذرانده باشد. ابن جوزی <ref>همانجا</ref> نیز می‌گوید که وی بیشتر عمر خویش را در بصره به سر برده است.  
وی در سال 260 هجری (874 میلادی)، در [[بصره]] زاده شد <ref>ابن جوزی، 6/333؛ ابن ندیم، همانجا؛ قس: ذهبى، سیر...، 15/85</ref>. مطابق یکى از قدیم ترین گزارشها، پدر ابوالحسن که خود بر مذهب اصحاب حدیث بود، هنگام وفاتش زکریا بن یحیى [[ساجى]] (د 307ق)، محدث و فقیه شافعى را وصى خویش قرار داد <ref> نک: ابن عساکر، 35</ref>. در شمار استادان اشعری نیز از این شخص نام برده شده است. نظر به اینکه وطن و محل تدریس ساجى، بصره بوده است <ref>ذهبى، همان، 14/197- 199</ref>، باید اشعری سالهای نخست زندگى و تحصیل را در بصره گذرانده باشد. ابن جوزی <ref>همانجا</ref> نیز می‌گوید که وی بیشتر عمر خویش را در بصره به سر برده است.  


==درگذشت==
==درگذشت==
خط ۲۴: خط ۲۴:


با اینهمه، مکتب اشعری در میان غیر معتزله نیز مخالفانى داشت و پاره ای شواهد نشان می‌دهد که خود اشعری نیز با برخى از اینگونه مخالفتها روبه رو بوده است <ref>نک: ابن جوزی، 6/332</ref>. در تاریخ عقاید اسلامى برخورد انتقادی گروههای غیر معتزلى با تفکر اشعری دو وجه داشته است: نخست مخالفت با روش عقلانى او، از جانب کسانى از اصحاب حدیث که علم [[کلام]]  و نظر را بدعت می‌شمردند، و دیگر برخى آراء خاص وی در مسائلى چون کلام الهى. نمونه ای از ستیز سخت و تعصب آمیز با او، اثری است از ابوعلى اهوازی (د 446ق) منسوب به سالمیه، یکى از فرقه های اهل [[تشبیه]] ، با عنوان «مثالب ابن ابى بشر الاشعری» که ابن عساکر تبیین کذب المفتری را در رد آن نوشت. کتاب تبیین بجز ارزشى که در موضوع حیات و آثار اشعری دارد، منبعى سودمند در تاریخچه معارضه با اشعری و اشعریان به شمار می‌رود <ref>نک: ابن عساکر، 108-114، 332-333، جم؛ حاکم جشمى، 392؛ ابن جوزی، همانجا؛ ذهبى، سیر، 15/86؛ سبکى، 3/353-354؛ نیز نک: آلار، «اعتراضات...1»، 105 -93، «ردیه ای...2»، 165 -151، که شامل بخشى از متن اثر ابوعلى اهوازی است </ref>.
با اینهمه، مکتب اشعری در میان غیر معتزله نیز مخالفانى داشت و پاره ای شواهد نشان می‌دهد که خود اشعری نیز با برخى از اینگونه مخالفتها روبه رو بوده است <ref>نک: ابن جوزی، 6/332</ref>. در تاریخ عقاید اسلامى برخورد انتقادی گروههای غیر معتزلى با تفکر اشعری دو وجه داشته است: نخست مخالفت با روش عقلانى او، از جانب کسانى از اصحاب حدیث که علم [[کلام]]  و نظر را بدعت می‌شمردند، و دیگر برخى آراء خاص وی در مسائلى چون کلام الهى. نمونه ای از ستیز سخت و تعصب آمیز با او، اثری است از ابوعلى اهوازی (د 446ق) منسوب به سالمیه، یکى از فرقه های اهل [[تشبیه]] ، با عنوان «مثالب ابن ابى بشر الاشعری» که ابن عساکر تبیین کذب المفتری را در رد آن نوشت. کتاب تبیین بجز ارزشى که در موضوع حیات و آثار اشعری دارد، منبعى سودمند در تاریخچه معارضه با اشعری و اشعریان به شمار می‌رود <ref>نک: ابن عساکر، 108-114، 332-333، جم؛ حاکم جشمى، 392؛ ابن جوزی، همانجا؛ ذهبى، سیر، 15/86؛ سبکى، 3/353-354؛ نیز نک: آلار، «اعتراضات...1»، 105 -93، «ردیه ای...2»، 165 -151، که شامل بخشى از متن اثر ابوعلى اهوازی است </ref>.


==تحول فکری==
==تحول فکری==
مهم ترین واقعه در زندگى اشعری، تحول عمیقى بود که در اندیشه او روی داد. ابن عساکر به نقل از ابن فورک تاریخ این فصل تازه از حیات اشعری و انتشار آثار جدید او را بعد از 300ق دانسته است <ref>ص 56، 127</ref>. اشعری تا دیر زمانى بر مذهب اعتزال بود و با استادش ابوعلى جبایى پیوندی نزدیک داشت. در برخى منابع آمده است که او 40 سال شاگرد ملازم جبایى بود <ref>ابن جوزی، همانجا</ref> که البته این مطلب را با توجه به سال درگذشت جبایى نمی‌توان پذیرفت؛ اما این روایت را که وی 40 سال معتزلى بود <ref>همانجا؛ ابن عساکر، 39</ref>، می‌توان به معتزلى بودن او تا 40 سالگى تعبیر کرد. در برخى منابع متأخر نیز گفته شده است که مادر اشعری پس از مرگ پدر او به همسری جبایى درآمده، و اشعری فرزندخوانده او محسوب می‌شده است <ref>ابوالفدا، 3/113؛ مقریزی، 2/359</ref>.
مهم ترین واقعه در زندگى اشعری، تحول عمیقى بود که در اندیشه او روی داد. ابن عساکر به نقل از ابن فورک تاریخ این فصل تازه از حیات اشعری و انتشار آثار جدید او را بعد از 300ق دانسته است <ref>ص 56، 127</ref>. اشعری تا دیر زمانى بر مذهب اعتزال بود و با استادش ابوعلى جبایى پیوندی نزدیک داشت. در برخى منابع آمده است که او 40 سال شاگرد ملازم جبایى بود <ref>ابن جوزی، همانجا</ref> که البته این مطلب را با توجه به سال درگذشت جبایى نمی‌توان پذیرفت؛ اما این روایت را که وی 40 سال معتزلى بود <ref>همانجا؛ ابن عساکر، 39</ref>، می‌توان به معتزلى بودن او تا 40 سالگى تعبیر کرد. در برخى منابع متأخر نیز گفته شده است که مادر اشعری پس از مرگ پدر او به همسری جبایى درآمده، و اشعری فرزندخوانده او محسوب می‌شده است <ref>ابوالفدا، 3/113؛ مقریزی، 2/359</ref>.


اشعری درباره کتابى که در موضوع [[صفات الهى]] نوشته است، می‌گوید که در آن کتاب به نقد و نقض اثری که خود پیش از کشف حقیقت، بر پایه اصول معتزلى نوشته بوده، پرداخته است. وی می‌افزاید که مانند آن اثر را در نوشته های معتزله نمی‌توان یافت <ref>نک: ابن عساکر، 131</ref>. درباره روی گردانى او از اعتزال روایات گوناگونى وجود دارد و قدیم ترین آنها از [[ابن ندیم]] است که می‌گوید وی روز آدینه ای در [[مسجد]] جامع بصره بر بلندی قدم نهاد و با صدای رسا خود را معرفى کرد و اعلام داشت که من معتقد بوده ام که [[قرآن]] مخلوق است و [[خداوند]] رؤیت نمی‌شود و افعال بد آدمیان مخلوق خود ایشان است. اکنون [[توبه]] کرده ام و به رد معتزله معتقد گشته ام و عیب و رسوایى ایشان را بر ملا می‌سازم <ref>ابن ندیم، 231</ref>. به روایت ابن عساکر، وی پس از 15 روز کناره گیری از مردم به مسجد درآمد و اعلام کرد که آن مدت را به تأمل گذرانده، و نتوانسته است از راه دلایل عقلى به حقیقت دست یابد، و سرانجام به هدایت الهى و بازخوانى کتاب و سنت، بطلان عقاید پیشین بر او آشکار گشته است <ref>ص 39</ref>. درباره انگیزه تحول فکری اشعری روایتهای دیگری نیز وجود دارد که در پاره ای از آنها از رؤیا و الهام نیز سخن رفته است <ref>نک: ابن عساکر، 38-43، 91؛ابن جوزی، 6/333؛ سبکى،3/347- 349</ref>.
اشعری درباره کتابى که در موضوع [[صفات الهى]] نوشته است، می‌گوید که در آن کتاب به نقد و نقض اثری که خود پیش از کشف حقیقت، بر پایه اصول معتزلى نوشته بوده، پرداخته است. وی می‌افزاید که مانند آن اثر را در نوشته های معتزله نمی‌توان یافت <ref>نک: ابن عساکر، 131</ref>. درباره روی گردانى او از اعتزال روایات گوناگونى وجود دارد و قدیم ترین آنها از [[ابن ندیم]] است که می‌گوید وی روز آدینه ای در مسجد  جامع بصره بر بلندی قدم نهاد و با صدای رسا خود را معرفى کرد و اعلام داشت که من معتقد بوده ام که [[قرآن]] مخلوق است و خداوند  رؤیت نمی‌شود و افعال بد آدمیان مخلوق خود ایشان است. اکنون [[توبه]] کرده ام و به رد معتزله معتقد گشته ام و عیب و رسوایى ایشان را بر ملا می‌سازم <ref>ابن ندیم، 231</ref>. به روایت ابن عساکر، وی پس از 15 روز کناره گیری از مردم به مسجد درآمد و اعلام کرد که آن مدت را به تأمل گذرانده، و نتوانسته است از راه دلایل عقلى به حقیقت دست یابد، و سرانجام به هدایت الهى و بازخوانى کتاب و سنت، بطلان عقاید پیشین بر او آشکار گشته است <ref>ص 39</ref>. درباره انگیزه تحول فکری اشعری روایتهای دیگری نیز وجود دارد که در پاره ای از آنها از رؤیا و الهام نیز سخن رفته است <ref>نک: ابن عساکر، 38-43، 91؛ابن جوزی، 6/333؛ سبکى،3/347- 349</ref>.


موضوع دیگری که درباره روی گردانى او از معتزله نقل کرده اند، وقوع چند [[مناظره]] میان او و استادش ابوعلى جبایى است که همه این مناظره ها با غلبه اشعری پایان می‌یابند. مشهورترین آنها بحثى است در موضوع [[عدل]] و اصلح. وی در این بحث می‌کوشد تا برای این اعتقاد معتزله که خداوند همواره بهترین خیر ممکن را به بندگانش می‌رساند، نمونه نقض بیاورد <ref>درباره گزارشهای گوناگون از این مناظره ها، نک: بغدادی، الفرق...، 110-111؛ اسفراینى، 85 -86؛ سبکى، 3/356- 358؛ [[فخرالدین رازی]] ، 13/185؛ [[ابن خلکان،]]  4/267- 268</ref>. روشن نیست که بحثها میان این دو، بعد از جدایى اشعری از معتزله روی داده است یا آنکه اسباب این جدایى را فراهم ساخته است، اما آنچه در این باره تأمل برانگیز است، نبودن ذکری از این مناظره ها در کتاب [[ابن عساکر]] است، با آنکه به نظر می‌رسد او از نقل هیچ خبر معتبری درمورد اشعری فروگذار نکرده باشد. وی همین اندازه اشاره می‌کند که اشعری گاهى پرسشهایى را در مجلس درس بر استادانش عرضه می‌داشته، اما جواب قانع کننده ای از آنها نمی‌گرفته است <ref>ابن عساکر، 38</ref>. اگر تاریخ نگارش رسالة الثغر اشعری، چنانکه از دیباچه آن بر می‌آید، 298ق باشد، نظر به اینکه موضوع آن عقاید اهل سنت است و از سوی دیگر در آن انتقاد آشکاری از معتزله دیده نمی‌شود، باید آن را دلیل بر گسستن تدریجى او از معتزله دانست، و گفته ابن فورک را در تعیین تاریخ بعد از 300ق به اعلام برائت از آنان بازگرداند.
موضوع دیگری که درباره روی گردانى او از معتزله نقل کرده اند، وقوع چند مناظره میان او و استادش ابوعلى جبایى است که همه این مناظره ها با غلبه اشعری پایان می‌یابند. مشهورترین آنها بحثى است در موضوع عدل و اصلح. وی در این بحث می‌کوشد تا برای این اعتقاد معتزله که خداوند همواره بهترین خیر ممکن را به بندگانش می‌رساند، نمونه نقض بیاورد <ref>درباره گزارشهای گوناگون از این مناظره ها، نک: بغدادی، الفرق...، 110-111؛ اسفراینى، 85 -86؛ سبکى، 3/356- 358؛ [[فخرالدین رازی]] ، 13/185؛ [[ابن خلکان،]]  4/267- 268</ref>. روشن نیست که بحثها میان این دو، بعد از جدایى اشعری از معتزله روی داده است یا آنکه اسباب این جدایى را فراهم ساخته است، اما آنچه در این باره تأمل برانگیز است، نبودن ذکری از این مناظره ها در کتاب ابن عساکر  است، با آنکه به نظر می‌رسد او از نقل هیچ خبر معتبری درمورد اشعری فروگذار نکرده باشد. وی همین اندازه اشاره می‌کند که اشعری گاهى پرسشهایى را در مجلس درس بر استادانش عرضه می‌داشته، اما جواب قانع کننده ای از آنها نمی‌گرفته است <ref>ابن عساکر، 38</ref>. اگر تاریخ نگارش رسالة الثغر اشعری، چنانکه از دیباچه آن بر می‌آید، 298ق باشد، نظر به اینکه موضوع آن عقاید اهل سنت است و از سوی دیگر در آن انتقاد آشکاری از معتزله دیده نمی‌شود، باید آن را دلیل بر گسستن تدریجى او از معتزله دانست، و گفته ابن فورک را در تعیین تاریخ بعد از 300ق به اعلام برائت از آنان بازگرداند.


مى توان تصور کرد که روی گردانى اشعری از معتزلیان، تا چه حد بر آنان گران آمده است، به ویژه آنکه وی با آگاهى کافى از روش و مبانى معتزله و مهارتى که در فن مناظره داشت، به رد ایشان کمر بسته بود. در قدرت جدلى او آورده اند که زمانى به نیابت از ابوعلى جبایى مجالس مناظره را به عهده می‌گرفت <ref>همو، 91</ref>. از مناظره های سخت او با معتزله نیز حکایاتى آورده اند <ref>نک: همو، 93- 95، 132؛ ذهبى، تاریخ...، 155؛ سبکى، 3/349-350</ref>. ابن خفیف، از مشایخ صوفیه، در آغاز جوانى شاهد یکى از این مناظرات در بصره بود و از همانجا به اشعری پیوست <ref>ابن عساکر، 95-96؛ سبکى، همانجا</ref>. از او نقل شده است که «در میان قوم کسى با اشعری در فن نظر برابری نمی‌کند» <ref>ابن عساکر، 97</ref>. بدینگونه ستیز اشعری با معتزله لطمه شدیدی به اقتدار آنان وارد کرد <ref>نک: خطیب، 11/347؛ ابن عساکر، 94؛ ذهبى، همانجا</ref>. با اینهمه، گویا برخورد اشعری با گروههای مخالف کمتر از برخى متکلمان، آمیخته با [[تکفیر]]  بوده است. زاهر بن احمد که در لحظه های پایانى عمر اشعری در کنار او بوده است، نقل می‌کند که وی به من گفت شهادت بده که من احدی از اهل قبله را [[کافر]]  نمی‌خوانم، زیرا همه آنان از معبود واحدی سخن می‌دارند و اختلافشان در عبارات است <ref>ابن عساکر، 149؛ ذهبى، سیر، 15/88</ref>.
مى توان تصور کرد که روی گردانى اشعری از معتزلیان، تا چه حد بر آنان گران آمده است، به ویژه آنکه وی با آگاهى کافى از روش و مبانى معتزله و مهارتى که در فن مناظره داشت، به رد ایشان کمر بسته بود. در قدرت جدلى او آورده اند که زمانى به نیابت از ابوعلى جبایى مجالس مناظره را به عهده می‌گرفت <ref>همو، 91</ref>. از مناظره های سخت او با معتزله نیز حکایاتى آورده اند <ref>نک: همو، 93- 95، 132؛ ذهبى، تاریخ...، 155؛ سبکى، 3/349-350</ref>. ابن خفیف، از مشایخ صوفیه، در آغاز جوانى شاهد یکى از این مناظرات در بصره بود و از همانجا به اشعری پیوست <ref>ابن عساکر، 95-96؛ سبکى، همانجا</ref>. از او نقل شده است که «در میان قوم کسى با اشعری در فن نظر برابری نمی‌کند» <ref>ابن عساکر، 97</ref>. بدینگونه ستیز اشعری با معتزله لطمه شدیدی به اقتدار آنان وارد کرد <ref>نک: خطیب، 11/347؛ ابن عساکر، 94؛ ذهبى، همانجا</ref>. با اینهمه، گویا برخورد اشعری با گروههای مخالف کمتر از برخى متکلمان، آمیخته با [[تکفیر]]  بوده است. زاهر بن احمد که در لحظه های پایانى عمر اشعری در کنار او بوده است، نقل می‌کند که وی به من گفت شهادت بده که من احدی از اهل قبله را [[کافر]]  نمی‌خوانم، زیرا همه آنان از معبود واحدی سخن می‌دارند و اختلافشان در عبارات است <ref>ابن عساکر، 149؛ ذهبى، سیر، 15/88</ref>.


==آثار==
==آثار==
خط ۵۵: خط ۵۳:
از اشعری این آثار باقى مانده اند:
از اشعری این آثار باقى مانده اند:


*الابانة عن اصول الدیانة، کتابى مختصر به سیاق عقیده نامه ها که شهرت فراوان دارد. این کتاب نخست در [[حیدر آباد دکن]] (1321ق) و سپس در [[قاهره]]  (1348ق) و [[مدینه]]  (1975م) به چاپ رسیده است. کلاین نیز در 1940م ترجمه ای از آن به انگلیسى انتشار داده است.
*الابانة عن اصول الدیانة، کتابى مختصر به سیاق عقیده نامه ها که شهرت فراوان دارد. این کتاب نخست در حیدر آباد دکن  (1321ق) و سپس در [[قاهره]]  (1348ق) و [[مدینه]]  (1975م) به چاپ رسیده است. کلاین نیز در 1940م ترجمه ای از آن به انگلیسى انتشار داده است.


در باب اول الابانه خلاصه ای از اقوال «اهل بدعت» آمده است و در باب دوم بیان مجملى از عقاید «اهل حق و سنت». نکوهش سختى که در این کتاب نسبت به اهل بدعت رفته، به طور عمده متوجه معتزله است، از آن رو که کتاب الهى را بر پایه آراء خویش تأویل کرده اند، بى آنکه تفسیرهایشان مبتنى بر قول رسول خدا(ص) یا «سلف متقدم» باشد، و به انکار عقایدی پرداخته اند که [[صحابه]] و [[تابعین]] بر آن اجماع داشته اند <ref> الابانة، 7- 8</ref>. از جمله عقاید معتزله، انکار رؤیت خداوند به ابصار، انکار صفات خبریه، قول به مخلوق بودن قرآن، و اعتقاد به اینکه افعال شر انسانها نمی‌تواند آفریده خدا باشد، مهم ترین موضوعات انتقاد از ایشان و مهم ترین فصلهای بعدی کتاب را تشکیل می‌دهند. چنین است که می‌توان گفت وجه برجسته این کتاب جنبه سلبى آن است، یعنى آنچه در احتجاج بر ضد مخالفان آمده است. در جنبه اثبات - بر خلاف آنچه در کتاب اللمع به عمل آمده است - بیشتر استدلالها بر پایه متون دینى است و در آنها کمتر کوششى برای تبیین عقلانى دیده می‌شود. بنابراین حاصل کار وی در الابانه، بیش از آنکه نمودار میراث کلامى او باشد، عرضه داشت منظمى از گرایشهای اصحاب حدیث به شمار می‌آید.
در باب اول الابانه خلاصه ای از اقوال «اهل بدعت» آمده است و در باب دوم بیان مجملى از عقاید «اهل حق و سنت». نکوهش سختى که در این کتاب نسبت به اهل بدعت رفته، به طور عمده متوجه معتزله است، از آن رو که کتاب الهى را بر پایه آراء خویش تأویل کرده اند، بى آنکه تفسیرهایشان مبتنى بر قول رسول خدا(ص) یا «سلف متقدم» باشد، و به انکار عقایدی پرداخته اند که صحابه  و تابعین  بر آن اجماع داشته اند <ref> الابانة، 7- 8</ref>. از جمله عقاید معتزله، انکار رؤیت خداوند به ابصار، انکار صفات خبریه، قول به مخلوق بودن قرآن، و اعتقاد به اینکه افعال شر انسانها نمی‌تواند آفریده خدا باشد، مهم ترین موضوعات انتقاد از ایشان و مهم ترین فصلهای بعدی کتاب را تشکیل می‌دهند. چنین است که می‌توان گفت وجه برجسته این کتاب جنبه سلبى آن است، یعنى آنچه در احتجاج بر ضد مخالفان آمده است. در جنبه اثبات - بر خلاف آنچه در کتاب اللمع به عمل آمده است - بیشتر استدلالها بر پایه متون دینى است و در آنها کمتر کوششى برای تبیین عقلانى دیده می‌شود. بنابراین حاصل کار وی در الابانه، بیش از آنکه نمودار میراث کلامى او باشد، عرضه داشت منظمى از گرایشهای اصحاب حدیث به شمار می‌آید.


در اوایل کتاب آمده است: «دینى که ما بر آنیم، تمسک به کتاب خدا و سنت نبى است و آنچه از صحابه و تابعین و ائمه حدیث روایت شده است، و ما به آنچه ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل قائل بود، معتقدیم و از آن کس که با قول او مخالف باشد، دوری می‌جوییم، چه او امام فاضل و رئیس کامل و کسى است که خداوند حقیقت را بر او روشن ساخت...» (ص 8 - 9).  
در اوایل کتاب آمده است: «دینى که ما بر آنیم، تمسک به کتاب خدا و سنت نبى است و آنچه از صحابه و تابعین و ائمه حدیث روایت شده است، و ما به آنچه ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل قائل بود، معتقدیم و از آن کس که با قول او مخالف باشد، دوری می‌جوییم، چه او امام فاضل و رئیس کامل و کسى است که خداوند حقیقت را بر او روشن ساخت...» (ص 8 - 9).  
خط ۸۸: خط ۸۶:
از سوی دیگر معرفت به خدا، به گونه ای که انسان را به آستانه تعبد برساند، معرفتى اکتسابى است و طریقى جز نظر و استدلال ندارد. این حکم به معنى نفى تقلید در معرفت خداست <ref>اشعری، رسالة...، 2، جم؛ ابن فورک،15، 251-252؛ نسفى، 1/28 - 29</ref>. اما نکته مهمى که تمایز اشعری را از معتزله در این باره نشان می‌دهد، دیدگاه او درباره منشأ وجوب نخستین واجب، یعنى ملاک وجوب معرفت عقلى به خداست. وی بر خلاف معتزله علم به وجوب نظر را مستقیماً مبتنى بر حکم عقل نمی‌داند، بلکه آن را معرفتى نقلى و حاصل از حکم شارع به شمار می‌آورد، بدین معنى که انسان به حکم شرع، و نه به حکم عقل، مکلف به استفاده از عقل برای شناخت خداوند گردیده است، زیرا عقل شایستگى آن را ندارد که درباره اینکه آیا اساساً آدمى در پیشگاه خداوند به چیزی مکلف است یا نه، داوری کند <ref>ابن فورک، 32، 250، 285، 292-293</ref>.  
از سوی دیگر معرفت به خدا، به گونه ای که انسان را به آستانه تعبد برساند، معرفتى اکتسابى است و طریقى جز نظر و استدلال ندارد. این حکم به معنى نفى تقلید در معرفت خداست <ref>اشعری، رسالة...، 2، جم؛ ابن فورک،15، 251-252؛ نسفى، 1/28 - 29</ref>. اما نکته مهمى که تمایز اشعری را از معتزله در این باره نشان می‌دهد، دیدگاه او درباره منشأ وجوب نخستین واجب، یعنى ملاک وجوب معرفت عقلى به خداست. وی بر خلاف معتزله علم به وجوب نظر را مستقیماً مبتنى بر حکم عقل نمی‌داند، بلکه آن را معرفتى نقلى و حاصل از حکم شارع به شمار می‌آورد، بدین معنى که انسان به حکم شرع، و نه به حکم عقل، مکلف به استفاده از عقل برای شناخت خداوند گردیده است، زیرا عقل شایستگى آن را ندارد که درباره اینکه آیا اساساً آدمى در پیشگاه خداوند به چیزی مکلف است یا نه، داوری کند <ref>ابن فورک، 32، 250، 285، 292-293</ref>.  


اصل [[حسن و قبح شرعى]] که با نام اشعری شناخته می‌شود، مبتنى بر تمایزی است که وی میان احکام نظری و احکام عملى عقل قائل می‌شود و قلمرو توانایى و واقع نمایى عقل را به احکام نظری محدود می‌سازد. بدینگونه از عقل نمی‌توان هیچ گونه حکمى درباره نیک و بد کارها و آنچه فعل یا ترک آن بر انسان واجب است، به دست آورد <ref>همو، 32، 285-286؛ شهرستانى، نهایة...، 371</ref>. ابن فورک <ref>ص 32-33</ref> می‌گوید که وی به این پرسش که اگر دینى در کار نبود، انسانها چه تکلیفى داشتند، چنین پاسخ می‌گفت که با این فرض کسى که می‌خواست به احکام افعال دست یابد، راهى جز شک و توقف نداشت.
اصل حسن و قبح شرعى  که با نام اشعری شناخته می‌شود، مبتنى بر تمایزی است که وی میان احکام نظری و احکام عملى عقل قائل می‌شود و قلمرو توانایى و واقع نمایى عقل را به احکام نظری محدود می‌سازد. بدینگونه از عقل نمی‌توان هیچ گونه حکمى درباره نیک و بد کارها و آنچه فعل یا ترک آن بر انسان واجب است، به دست آورد <ref>همو، 32، 285-286؛ شهرستانى، نهایة...، 371</ref>. ابن فورک <ref>ص 32-33</ref> می‌گوید که وی به این پرسش که اگر دینى در کار نبود، انسانها چه تکلیفى داشتند، چنین پاسخ می‌گفت که با این فرض کسى که می‌خواست به احکام افعال دست یابد، راهى جز شک و توقف نداشت.


اشعری معرفت حاصل از اخبار موثق را معرفتى ضروری دانسته است. از این رو همچنانکه انسان درباره داده های حسى، شکى به خود راه نمی‌دهد و در استدلالهای خویش از آنها بهره می‌گیرد، خبر معتبری نیز که از امری غیر محسوس حکایت کند، باید برای او در حکم شهود حسى باشد <ref>همو، 287</ref>. بنابراین تکلیف انسانها از آنجا آغاز شده که پیامبر الهى این خبر را آورده است که اگر آنان در دعوی پیامبری او و نشانه هایش اندیشه نکنند، به عذاب الهى دچار خواهند بود. با شناختى که انسانها از راستگویى او دارند، اندیشه کردن در نشانه های پیامبری او بر آنان واجب می‌گردد و نتیجه این تعقل ایمان به غیب و تسلیم بى چون و چرا به احکام شرع است <ref>همو، 23، 285</ref>. بدینگونه ویژگى مهم اشعری این است که به جای آنکه برای نخستین تکلیف آدمى مبنایى عقلانى جست وجو کند، آن را مستقیماً بر سخن نبى مبتنى می‌سازد، زیرا از دیدگاه او منبع آگاهى انسانها از غیب، شخص راستگویى است که از آن خبر می‌دهد.
اشعری معرفت حاصل از اخبار موثق را معرفتى ضروری دانسته است. از این رو همچنانکه انسان درباره داده های حسى، شکى به خود راه نمی‌دهد و در استدلالهای خویش از آنها بهره می‌گیرد، خبر معتبری نیز که از امری غیر محسوس حکایت کند، باید برای او در حکم شهود حسى باشد <ref>همو، 287</ref>. بنابراین تکلیف انسانها از آنجا آغاز شده که پیامبر الهى این خبر را آورده است که اگر آنان در دعوی پیامبری او و نشانه هایش اندیشه نکنند، به عذاب الهى دچار خواهند بود. با شناختى که انسانها از راستگویى او دارند، اندیشه کردن در نشانه های پیامبری او بر آنان واجب می‌گردد و نتیجه این تعقل ایمان به غیب و تسلیم بى چون و چرا به احکام شرع است <ref>همو، 23، 285</ref>. بدینگونه ویژگى مهم اشعری این است که به جای آنکه برای نخستین تکلیف آدمى مبنایى عقلانى جست وجو کند، آن را مستقیماً بر سخن نبى مبتنى می‌سازد، زیرا از دیدگاه او منبع آگاهى انسانها از غیب، شخص راستگویى است که از آن خبر می‌دهد.
Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۲۵۵

ویرایش