جنگ جمل: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
مغیره بن شعبه ثقفی و سعید بن عاص، که یک منزل از مکه دور شده بودند، درباره ادامه مسیر با هم مشورت کردند، مغیره از سر فرصتطلبی تصمیم به بازگشت گرفت و به ثقفیان گفت که بازگردند، سعید نیز به مروان بن حکم اموی ــ که از مدعیان اصلی خونخواهی و داماد عثمان بودــ گفت کسانی که خون به گردنشان دارید، بر پشت شتراناند، آنان را بکشید، به خانههای خود بازگردید و خود را به کشتن ندهید، و خود به مکه بازگشت. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۳. </ref> | مغیره بن شعبه ثقفی و سعید بن عاص، که یک منزل از مکه دور شده بودند، درباره ادامه مسیر با هم مشورت کردند، مغیره از سر فرصتطلبی تصمیم به بازگشت گرفت و به ثقفیان گفت که بازگردند، سعید نیز به مروان بن حکم اموی ــ که از مدعیان اصلی خونخواهی و داماد عثمان بودــ گفت کسانی که خون به گردنشان دارید، بر پشت شتراناند، آنان را بکشید، به خانههای خود بازگردید و خود را به کشتن ندهید، و خود به مکه بازگشت. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۳. </ref> | ||
از طرفی عبداللّه بن عمر با این استدلال که یکی از مردم مدینه و تابع تصمیم آنان است در مکه ماند. از پسران زبیر فقط عبداللّه با وی رفت و طلحه نیز پسرش، محمد، را به همراه داشت. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۴. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۰. </ref> | از طرفی عبداللّه بن عمر با این استدلال که یکی از مردم مدینه و تابع تصمیم آنان است در مکه ماند. از پسران زبیر فقط عبداللّه با وی رفت و طلحه نیز پسرش، محمد، را به همراه داشت. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۴. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۰. </ref> | ||
== پشیمانی عایشه از جنگ== | |||
بین راه مکه به بصره، کنار آبی به نام حَوْءَب، سگها پارس کردند، چون عایشه بانگ آنها را شنید و دانست که آنجا حوءب است، به یاد سخنی از پیامبر افتاد و خواست که او را بازگردانند. رسول خدا به زنان خویش گفته بود که مبادا یکی از شما همو باشد که سگهای حوءب بر وی پارس میکنند. | |||
در این میان، عبداللّه بن زبیر (و به روایتی، طلحه و زبیر) با انکار حوءب بودن این مکان، پنجاه تن از بنیعامر را نزد عایشه آورد و آنان به صدق گفته عبداللّه شهادت دادند و سوگند خوردند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۴. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۹. </ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۷۴۵۸. </ref><ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۲ـ۱۰۳.</ref> | |||
== ورود عایشه به بصره== | |||
شورشیان به بیرون بصره رسیدند، به خواست عایشه، عبداللّه بن عامر با نامهای از او به سران بصره، مخفیانه وارد شهر شد و عایشه با همراهانش تا حُفَیر یا حَفر ابیموسی پیش رفت. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۵. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۱. </ref> چون خبر به مردم بصره رسید، عثمان بن حُنَیف (فرماندار علی (علیهالسلام) در بصره )، عِمران بن حُصَین و ابوالاسود دُؤَلی را نزد عایشه فرستاد تا سبب آمدن وی و مخالفت او را بپرسند. | |||
عایشه گفت که اوباش (غوغاء) به حرم پیامبر حمله کردند و پیشوای مسلمانان را به ستم کشتند و اموال محترم را غارت کردند و حرمت شهر حرام و ماه حرام را شکستند. من آمدهام تا مسلمانان را از کار آنان آگاه سازم و آنچه را که برای اصلاح این وضع باید انجام داد، بگویم. آن دو به عایشه یادآوری کردند که، به امر خدا و همچون دیگر همسران رسول خدا، باید در خانهات بمانی. طلحه و زبیر نیز گفتند که به خونخواهی عثمان آمدهاند و بیعت آنان از روی اکراه بوده است. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۵. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۱ ۴۶۲. </ref> | |||
=اقدامات شورشیان در بصره= | |||
به دستور امام علی (علیهالسلام)، عثمان بن حنیف موظف شد تا شورشیان را به راه حق فراخواند و اگر نپذیرفتند، تا رسیدن امام، در برابر آنان مقاومت کند. <ref>اسکافی، محمد بن عبداللّه، المعیار و الموازنة فی فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، ج۱، ص۶۰. </ref> عثمان بن حنیف به مردم گفت که مسلح و آماده شوید. | |||
عایشه با شورشیان وارد مِرْبَد (از محلههای بزرگ و مشهور بصره) <ref>حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۵، ص۹۸، ذیل «مِرْبَد». </ref> شد و عدهای از بصریان به وی پیوستند. طلحه و زبیر مردم را به خونخواهی عثمان برانگیختند، آنگاه عایشه، که بر شتر خویش و در هودجی نشسته بود، با صدای بلند درباره کشته شدن عثمان به ستم، و در ضدیت با علی (علیهالسلام) و واگذاشتن کار خلافت به شورا سخن گفت. | |||
میان یاران عثمان بن حنیف دو دستگی افتاد و گروهی به عایشه پیوستند. جاریة بن قدامه، از یاران امام علی، به نصیحت عایشه پرداخت و به وی گفت که کشتن عثمان سبکتر از کار توست که از خانه خویش بیرون آمدهای و بر این شتر ملعون، خود را آماج سلاح کرده و ستر و حرمت خود را هتک کردهای. | |||
== جنگ بین شورشیان و بصریان== | |||
حُکَیم بن جَبَله، سردار سواران عثمان بن حنیف، با سواران خود به جنگ با یاران عایشه پرداخت و مردم که هر کدام طرفدار یکی از دو گروه بودند، از پشتبام به سوی گروه دیگر سنگ میانداختند. | |||
روز بعد نیز، از طلوع آفتاب تا ظهر، میان یاران عثمان بن حنیف و یاران عایشه، در جایی به نام دارالرزق (مدینة الرزق/ قریة الارزاق) در زابوقه (مکانی در نزدیکی بصره)، جنگ سختی درگرفت و بسیاری از یاران عثمان <ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۱. </ref> کشته شدند، اما سرانجام، دو گروه صلح کردند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۳۴۶۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۹. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۱. </ref> | |||
== صلح بین شورشیان و عثمان== | |||
پس از صلح بین یاران عایشه و یاران عثمان بن حنیف، قرارداد نوشتند که از جنگ دست بکشند تا علی (علیهالسلام) بیاید، در بازار و گذر متعرض یکدیگر نشوند، دارالاماره و بیتالمال و مسجد در اختیار عثمان بن حنیف باشد، و طلحه و زبیر و یارانشان هرجا که میخواهند اقامت کنند. سپس مردم پراکنده شدند و سلاحهای خود را بر زمین نهادند. <ref>شیبانی عصفری، خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۸۳. </ref><ref>ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۶۵. </ref><ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷. </ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۸. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۱. </ref> | |||
طبری، <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۷۴۶۸. </ref> در روایتی از سیف بن عمر، مُفاد قرارداد را در تأیید شورشیان و به گونهای دیگر آورده است. به روایت وی، دو گروه اتفاق کردند تا کَعب بن سُور را به نمایندگی به مدینه بفرستند تا معلوم کند که طلحه و زبیر در بیعت با علی مجبور بودهاند یا نه، اما این مطلب بیاساس مینماید، زیرا کعب بن سور خود یکی از سران اصحاب جمل بود و عثمان بن حنیف طبعاً با چنان قرار و چنین نمایندهای موافقت نمیکرده است. | |||
== شکستن صلحنامه== | |||
دو روز بعد از صلح، طلحه و زبیر، از بیم آنکه علی (علیهالسلام) برسد و بر آنان چیره گردد، پیمان را شکستند و در پی آن، عثمان بن حنیف در حال خواندن نماز عشا در مسجد، دستگیر کردند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۸۴۶۹. </ref> ابتدا عایشه دستور داد وی را بکشند، اما بعد منصرف شده و دستور داد او را حبس کنند. به وی چهل تازیانه زدند و به دستور طلحه یا مُجاشع بن مسعود، موی سر و صورت و ابروان و پلکهایش را کندند و او را حبس کردند، آنگاه عبداللّه بن زبیر و گروهی به سوی دارالاماره رفتند و چهل (یا به قولی هفتاد) نگهبانِ گماشته عثمان بن حنیف را کشتند و وارد قصر شدند و طلحه و زبیر بیتالمال را تصرف کردند، مردم نیز با شورشیان بودند و هرکه با آنان نبود، گمنام و پنهان بود. <ref>امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲، ج۱، ص۳۷۸. </ref> <ref>امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، خطبه ۲۱۸، ج۱، ص۵۲۶. </ref> <ref>ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۶۶. </ref><ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۸۴۷۰. </ref><ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۳.</ref> | |||
مردم با طلحه و زبیر، به عنوان امیر، و نه خلیفه، بیعت کردند. چون میان طلحه و زبیر بر سر خواندن نماز اختلاف افتاد، مقرر گردید که هر روز یکی از آن دو (یا پسرانشان محمد و عبداللّه) به نوبت امامت نماز را برعهده بگیرند. | |||
== اقدامات حکیم بر آزادی عثمان== | |||
حُکَیم بن جبله با سیصد تن به زابوقه رفت. او گفت کسانی را که شورشیان کشتهاند، هیچ دستی در قتل عثمان نداشتهاند. حکیم از طلحه و زبیر خواست که عثمان بن حنیف را آزاد و دارالاماره و بیتالمال را به او تسلیم کنند و تا آمدن علی (علیهالسلام) به جای خود بازگردند، اما آنان نپذیرفتند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۸. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۵. </ref><ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۳.</ref> | |||
حکیم و سوارانش و کسانی از قبیله او (عبدالقیس) و قبیله ربیعه به یاری عثمان بن حنیف برخاستند و پس از نبردی سخت، وی و هفتاد تن از قبایل عبدالقیس و ربیعه کشته شدند. | |||
== ادعای ادای تکلیف== | |||
طلحه و زبیر اعلام کردند که در میان قبایل بصره باید از تمام کسانی که بر ضد خلیفه عثمان اقدام کردهاند، انتقام گرفت. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۹. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۰۴۷۲. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۴۴۷۵. </ref> سپس نامههایی به مردم شام و کوفه و مدینه نوشتند و اعلام کردند که قاتلان عثمان را از پای درآورده و تکلیف خویش را انجام دادهاند و آنان نیز باید چنین کنند. | |||
عایشه هم در نامهای خطاب به مردم کوفه، در توجیه اقدامات شورشیان نوشت: اگر کسانی را به انتقام کشتهایم، معذور بودهایم، ما ۲۶ روز ماندیم و مردم بصره را به اجرای حدود خدا و جلوگیری از خونریزی دعوت کردیم اما آنان خیانت کردند و خداوند قاتلان عثمان را یکجا گردآورد و آنان را قصاص کرد، پس از قاتلان عثمان چشم نپوشید. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۲۴۷۴. </ref> عایشه همچنین در نامههایی به مردم مدینه و یمامه، آنان را به حمایت از شورشیان دعوت کرد. <ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۶۱. </ref> | |||
شورشیان قصد کشتن عثمان بن حنیف را نیز داشتند، اما از بیم انتقام برادرش (سَهل بن حُنَیف) و عشیره وی، به درخواست عایشه وی را رها کردند و او پیش علی (علیهالسلام) رفت. | |||
تاریخ این حوادث را ۲۴ و ۲۵ ربیعالآخر (یا ماه جمادی الاولی) سال ۳۶ نوشتهاند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۲۸. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۴. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۴۴۷۵. </ref> | |||
=اقدامات امام علی قبل از جنگ= | |||
هنگامی که امام خبر یافت، عایشه و طلحه و زبیر به سوی بصره رفتهاند، مردم مدینه را به یاری فراخواند و مردم نیز اجابت کردند، <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۵.</ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۷. </ref> سپس، سهل بن حنیف انصاری را جانشین خود کرد و با شتاب، با همان سپاه هفتصد نفری (از جمله چهارصد تن از مهاجران و انصار) که آماده حرکت به شام بود، از شهر بیرون رفت (آخر ربیعالآخر ۳۶) تا شاید شورشیان را بازگرداند، اما چون به رَبَذَه، در سه میلی مدینه <ref>حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۳، ص۲۴، ذیل «الرَّبَذَة». </ref> رسید، معلوم شد که شورشیان دور شدهاند، امام چند روز در ربذه ماند. | |||
در آنجا، یارانی، از جمله از قبیله طَی، به وی پیوستند و از مدینه برای او مرکب و سلاح رسید <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۴. </ref><ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۱. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۵. </ref> <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۷-۴۷۹. </ref> <ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۳ـ ۱۰۵.</ref><ref>شيبانی عصفری، خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۱۰.</ref> (که، بنا به روایتی، انصارِ همراه امام را هشتصد تن و به قولی همراهان امام را از مردم مدینه چهار هزار تن نوشته است) آنگاه، نامهای به مردم کوفه نوشت و از آنان یاری خواست. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۷. </ref> | |||
== درخواست جهاد از کوفیان== | |||
امام، هاشم بن عُتْبه معروف به مِرقال را با نامهای نزد ابوموسی اَشْعَری، عامل کوفه، فرستاد و پیغام داد که مردم را برای پیوستن به امام بسیج کند، ابوموسی مردم را از یاری کردن امام بازداشت و گفت وضعی که پیش آمده، فتنه است و حتی هاشم را تهدید به حبس کرد. | |||
در پی آن، امام، عبداللّه بن عباس و محمد بن ابیبکر را به کوفه فرستاد (بنابه روایتی، بار اول محمد بن ابیبکر و محمد بن عون و بار دوم عبداللّه بن عباس و مالک اشتر را اعزام کرد) تا ابوموسی را معزول و به جای وی قَرَظة بن کَعب انصاری را والی کوفه کنند. | |||
امام سپس حسن بن علی (علیهالسلام) و عمّار بن یاسر را، با نامهای خطاب به مردم کوفه، بدان شهر فرستاد تا آنان را بسیج کنند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۴. </ref> <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۴. </ref> <ref>دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۱۴۴۱۴۵. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۷ ۴۷۸. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۱۴۸۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۹۹۵۰۰. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۳۰. </ref> | |||
آنگاه از ربذه به ذیقار رفت، <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۲۴۵۳. </ref> در آنجا، عثمان بن حنیف نزد امام آمد، امام وقتی او را با آن وضع دید از او دلجویی کرد و فرمود: خدا به تو پاداش و نیکی دهد. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۱. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۰. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۶. </ref> | |||
در کوفه، حسن بن علی و دیگر یاران امام، با سخنان خود، مردم کوفه را به یاری امام برانگیختند. لشکری حدود نُه هزار تن از کوفیان با آنان همراه شد و در ذیقار به امام پیوست. نزدیک دو هزار (و به قولی سه هزار) تن از شیعیان امام، از قبیله عبدالقیس و ربیعه که در بصره میزیستند، نیز به امام پیوستند، آنگاه علی (علیهالسلام) حرکت کرد و با حدود دوازده هزار سپاهی به بصره رسید. | |||
== تعداد سپاهیان امام== | |||
سپاهیان امام هفت گروه، از قبایل گوناگون بودند که بر هر یک سالاری، فرماندهی میکرد، برخی قبایل نیز، مانند قَیس و اَزد و حَنْظَله و عِمران و تَمیم و ضَبّه و رِباب، به اصحاب جمل ملحق شدند. | |||
عدهای نیز از هر دو طرف کناره گرفتند، از جمله اَحْنَف بن قیس که به امام گفت اگر بخواهی به تو میپیوندم و اگر نه، با قبیله خود، بنی سعد، کناره میگیرم و ده هزار (یا چهار هزار) شمشیر را از تو باز میدارم. امام ترجیح داد که وی کناره گیرد. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۷. </ref><ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۶ـ۱۶۹.</ref><ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۸۶.</ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۹۶۴۹۸. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۰۵۰۵. </ref><ref>دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۱۴۵ـ ۱۴۶.</ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۸ـ۴۶۱.</ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۶۳. </ref><ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۷.</ref> در روایاتی دیگر نوشته شده است که سپاهیان امام نوزده یا بیست هزار تن و لشکریان شورشی سی هزار تن یا افزونتر بودند. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۵۵۰۶. </ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۶۱. </ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۶۳. </ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۸۷. </ref> |
نسخهٔ ۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۲۷
جنگ جمل، اولین جنگ داخلی بین مسلمانان، در زمان حکومت امام علی (علیهالسلام) بود. این جنگ سال ۳۶ هجری قمری بین سپاهیان امام علی (علیهالسلام) و گروهی که پیمانشکن (ناکثین) خوانده میشدند، به رهبری عایشه همسر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و طلحه و زبیر در نزدیکی شهر بصره رخ داد. در نهایت جنگ با پیروزی سپاه امام علی (علیهالسلام) به پایان رسید. پیمانشکنی عدهای از صحابه از جمله طلحه، زبیر و عایشه و مخالفت با حکومت امام علی (علیهالسلام) به بهانه خونخواهی قتل عثمان را، از عوامل به وجود آمدن این جنگ شمردهاند.
عوامل منجر به جنگ
عواملی باعث ایجاد جنگ جمل شده که آنها را متذکر میشویم.
پیمانشکنی طلحه و زبیر
امام علی (علیهالسلام) در ذیحجه ۳۵، در پی اصرار و اتفاقنظر مردم مدینه از مهاجران و انصار، و بهرغم میل باطنی خود، زمام خلافت را به دست گرفت. همه، جز عده اندکی که گرایش عثمانی داشتند، با حضرت بیعت کردند. عدهای از مخالفان به شام و مکه گریختند. طلحة بن عُبَیداللّه و زُبَیر بن عوّام، دو تن از سرشناسان صحابه، که خود از نامزدهای تصدی حکومت بودند، به حضرت علی (علیهالسلام) دست بیعت دادند. گفته شده است که طلحه نخستین بیعتکننده بود و چون دستش شَل بود، کسی آنرا به فال بد گرفت و گفت که این کار به انجام نخواهد رسید. [۱] طلحه و زبیر که نخست چشم به خلافت دوخته بودند [۲] [۳] [۴] وقتی موفق نشدند و خلافت به امام علی (علیهالسلام) رسید، انتظار داشتند که با حضرت در خلافت شریک شوند یا دستکم به فرمانروایی ولایات برسند. آن دو از علی (علیهالسلام) خواستند که امارت و حکومت بصره و کوفه (یا عراق و یمن) را به آنان دهد، ولی امام آنان را شایسته این کار ندانست. [۵][۶][۷] چهار ماه پس از بهخلافت رسیدن علی (علیهالسلام)، طلحه و زبیر که دریافتند با خلافت امام علی، مردم از ایشان رویگردان شدهاند و دیگر جایی در مدینه ندارند، از امام اجازه خواستند که برای انجام عمره به مکه روند. امام گفت شاید قصد شام یا عراق دارید و آنان پاسخ دادند که فقط قصد عمره دارند و سوگند خوردند که فساد و فتنهای بر نخواهند انگیخت و بیعت خود را نخواهند شکست. امام اجازه داد و آنان با شتاب به مکه رفتند، با این حال، امام فرمود که آنان به عمره نمیروند، بلکه قصد نیرنگ دارند. [۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲]
همپیمانی طلحه و زبیر با عایشه
طلحه و زبیر، برای پیشبرد مقاصد خود، از عایشه، که پیش از قتل عثمان برای عمره به مکه رفته بود، درخواست کردند که به خونخواهی عثمان و انتقام از کشندگان وی، که اکنون از یاران نزدیک علی (علیهالسلام) و سرداران او شدهاند، با آنان همراه شود. پس از مدتی، سرانجام، عایشه خواست آنان را پذیرفت. [۱۳][۱۴][۱۵][۱۶] اگرچه طلحه و زبیر، به ادعای خونخواهی عثمان از اطاعت امام سرباز زدند و از جمع مسلمانان بیرون رفتند، اما به گفته علی (علیهالسلام) [۱۷] آنان خود قاتلان عثمان بودند. [۱۸] آنان ادعا میکردند که توبه کردهاند و برای جبران گناه خویش، میخواهند انتقام خون عثمان را، که به ستم کشته شده است، بگیرند و کار خلافت مسلمانان را به شورایی مانند شورای عمر، واگذارند و بین آنان صلح ایجاد کنند. آن دو از عایشه نیز خواستند که این مطالب را به مردم اعلام کند. [۱۹][۲۰][۲۱][۲۲] طلحه و زبیر، برای توجیه پیمانشکنی خویش، مدعی شدند که از ترس و با اکراه بیعت کردهاند و لذا تعهدی در فرمانبرداری از امیرمؤمنان ندارند. [۲۳][۲۴][۲۵][۲۶][۲۷] امام فرمود که زبیر میپندارد با دستش بیعت کرده است، نه با دلش، پس به بیعت اقرار و به خروج از آن ادعا میکند و باید برای ادعای خود دلیلی درست بیاورد. [۲۸] طلحه، که از بنیتَیم و هم طایفه ابوبکر بود، [۲۹] همچون زبیر، آرزوی خلافت داشت و هر یک دیگری را به حساب نمیآورد. [۳۰]
خونخواهی عثمان
عایشه که در زمان قتل عثمان در مکه بود، گمان میکرد، یا چنین خبر یافته بود، که پس از قتل عثمان، طلحه به خلافت رسیده است، روانه مدینه گردید، اما هنگامی که در میان راه شنید که مردم با علی (علیهالسلام) بیعت کردهاند، به مکه بازگشت و از اینکه مردم را بر ضد عثمان شورانده بود، اظهار پشیمانی کرد و ندا داد که عثمان به ستم کشته شده است و مردم را به خونخواهی او و مخالفت با امیرمؤمنان و مبارزه با آشوبگران مدینه دعوت نمود و در پاسخ این اعتراض که تو مردم را به کشتن عثمان (در تعبیر عایشه: نَعْثَل) تشویق میکردی، گفت که عثمان توبه کرد و سپس او را کشتند. [۳۱][۳۲][۳۳][۳۴][۳۵]
اتحاد ناکثین
زبیر پسر عمه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام علی (علیهالسلام) و شوهر خواهر عایشه بود و پسرش، عبداللّه، نقش عمدهای در همراه ساختن عایشه با طلحه و زبیر و برافروختن آتش جنگ ایفا کرد. [۳۶][۳۷] عایشه خود از علی (علیهالسلام) کینه داشت [۳۸] [۳۹][۴۰][۴۱][۴۲][۴۳] و همین امر نیز در پیوستن او به طلحه و زبیر مؤثر افتاد، بدینترتیب، طلحه و زبیر و دیگر جداییطلبان ــ که میدانستند کارشان بدون عایشه، امّ المؤمنین و همسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، که مورد توجه مردم بود به نتیجه نمیرسدــ با کسب موافقت وی به موفقیتی بزرگ دست یافتند. [۴۴][۴۵] عبداللّه بن عامر حَضْرَمی، کارگزار عثمان در مکه، نخستین کسی بود که دعوت عایشه را اجابت کرد و سپس امویانی که پس از قتل عثمان به مکه گریخته بودند (همچون سعید بن عاص، مروان بن حَکَم، عبدالرحمان بن عَتّاب، مُغیرة بن شُعبه و ولید بن عُقبه) با وی همراه شدند. مغیره مردم را به خونخواهی عثمان دعوت میکرد، عبداللّه بن عامر بن کُرَیز و یعلی بن امیه نیز با اموال و شترهای بسیار (بنابر بعضی اخبار، با ششصد شتر و ششصد هزار درهم یا دینار) از یمن به آنان پیوستند و همه در خانه عایشه گرد آمدند؛ بدینگونه، همه مخالفان امام و به ویژه کسانی که بیم داشتند امام حقوق مسلمانان را از آنان باز گیرد، به عایشه روی آوردند.
اتفاقات قبل از جنگ
قبل از جنگ جمل اتفاقاتی رخ داده که لازم است به آنها اشاره کنیم.
حرکت مخالفین به سوی بصره
مخالفان، به پیشنهاد عبداللّه بن عامر، توافق کردند که به سوی بصره حرکت کنند (بر خلاف نظر عایشه که میگفت به سوی مدینه بروند)، زیرا توان رویارویی با مردم مدینه را نداشتند، به علاوه، مردم بصره طرفدار طلحه و زبیر بودند و عبداللّه نیز در آنجا یارانی داشت. طلحه و زبیر امیدوار بودند که عایشه بصریان را همچون اهل مکه بر امام علی بشوراند. آنان لشکریانی مجهز ساختند و منادی اعلام کرد که امّ المؤمنین و طلحه و زبیر به بصره میروند و هرکس خواهان عزت اسلام و جنگ با گناهکاران و خونخواهی عثمان است، به راه بیفتد. سرانجام، سپاهی سه هزار نفری آماده حرکت شد که نهصد تن از آنان از مردم مدینه و مکه بودند. [۴۶][۴۷][۴۸][۴۹][۵۰][۵۱] معاویه نیز که حکومت شام را در اختیار داشت و مدعی خونخواهی عثمان بود، نامهای به زبیر نوشت و به دروغ از او خواست که به شام برود تا وی و مردم آنجا با او بیعت کنند. [۵۲]
موضع همسران پیامبر
از نظر بزرگان صحابه، خروج عایشه مخالفتی آشکار با آیه ۳۳ سوره احزاب بود که به صراحت، از زنان پیامبر میخواهد که در خانههایشان قرار گیرند. [۵۳][۵۴][۵۵][۵۶][۵۷] در میان همسران پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حَفْصه درصدد بود از رأی عایشه پیروی و با او همراهی کند، اما برادرش، عبداللّه بن عمر، نگذاشت. [۵۸][۵۹] امّ سَلَمه مردم را به تقوای الهی و پیروی از علی (علیهالسلام) فراخواند [۶۰] و کوشید تا عایشه را از همراهی با پیمانشکنان باز دارد، وی به عایشه یادآوری کرد که تو تندروترین افراد بر ضد عثمان بودی، و سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درباره ولایت و خلافت علی (علیهالسلام) به او یادآوری نمود، اما عایشه با این پاسخ که به قصد اصلاح میان مسلمانان برخواسته است و میخواهد گناه خود را در رفتارش با عثمان جبران کند، توصیه او را نپذیرفت. [۶۱][۶۲][۶۳] در پی آن، امّ سلمه در نامهای به علی (علیهالسلام)، اقدام مخالفان را گزارش کرد و پسر خود، عمر، را نیز به یاری امام فرستاد [۶۴][۶۵][۶۶] (نوشتهاند امّ فضل، همسر عباس عموی پیغمبر، به امام نامه نوشت. [۶۷] ابناعثم کوفی هم از نامه امّ سلمه و هم از نامه امّ فضل یاد کرده است و ابنقتیبه دینوری نامهای را به قُثَم بن عباس نسبت داده است.[۶۸])
موضع امام علی با مخالفان
امام برای جنگ با معاویه و یارانش، آماده لشکرکشی به شام بود که خبر مخالفت مردم مکه به مدینه رسید و حضرت، ضمن سخنانی، اعلام کرد که اگر به همین اندازه (مخالفت و اعتراض) بسنده کنند با آنان برخورد نخواهد کرد و چون خبر رسید که مخالفان قصد دارند به بصره بروند، برای مقابله با آنان آماده شد و فرمود اگر چنین کنند، نظام مسلمانان از هم خواهد گسست، و افزود ماندن آنان در میان ما، به رغم مخالفت و ناسازگاری، موجب رنج و ناراحتی نبود. [۶۹]
وجه تسمیه جنگ
عایشه بر شتری به نام عسکر سوار شد که یعلی بن امیه آنرا هشتاد دینار (و به قولی دویست دینار) خریده و در اختیار وی گذارده بود [۷۰][۷۱][۷۲] از اینرو، این جنگ، جمل (شتر نر) نام گرفت.
مخالفت برخی سران با جنگ
مغیره بن شعبه ثقفی و سعید بن عاص، که یک منزل از مکه دور شده بودند، درباره ادامه مسیر با هم مشورت کردند، مغیره از سر فرصتطلبی تصمیم به بازگشت گرفت و به ثقفیان گفت که بازگردند، سعید نیز به مروان بن حکم اموی ــ که از مدعیان اصلی خونخواهی و داماد عثمان بودــ گفت کسانی که خون به گردنشان دارید، بر پشت شتراناند، آنان را بکشید، به خانههای خود بازگردید و خود را به کشتن ندهید، و خود به مکه بازگشت. [۷۳] از طرفی عبداللّه بن عمر با این استدلال که یکی از مردم مدینه و تابع تصمیم آنان است در مکه ماند. از پسران زبیر فقط عبداللّه با وی رفت و طلحه نیز پسرش، محمد، را به همراه داشت. [۷۴][۷۵]
پشیمانی عایشه از جنگ
بین راه مکه به بصره، کنار آبی به نام حَوْءَب، سگها پارس کردند، چون عایشه بانگ آنها را شنید و دانست که آنجا حوءب است، به یاد سخنی از پیامبر افتاد و خواست که او را بازگردانند. رسول خدا به زنان خویش گفته بود که مبادا یکی از شما همو باشد که سگهای حوءب بر وی پارس میکنند. در این میان، عبداللّه بن زبیر (و به روایتی، طلحه و زبیر) با انکار حوءب بودن این مکان، پنجاه تن از بنیعامر را نزد عایشه آورد و آنان به صدق گفته عبداللّه شهادت دادند و سوگند خوردند. [۷۶][۷۷][۷۸][۷۹][۸۰]
ورود عایشه به بصره
شورشیان به بیرون بصره رسیدند، به خواست عایشه، عبداللّه بن عامر با نامهای از او به سران بصره، مخفیانه وارد شهر شد و عایشه با همراهانش تا حُفَیر یا حَفر ابیموسی پیش رفت. [۸۱][۸۲] چون خبر به مردم بصره رسید، عثمان بن حُنَیف (فرماندار علی (علیهالسلام) در بصره )، عِمران بن حُصَین و ابوالاسود دُؤَلی را نزد عایشه فرستاد تا سبب آمدن وی و مخالفت او را بپرسند. عایشه گفت که اوباش (غوغاء) به حرم پیامبر حمله کردند و پیشوای مسلمانان را به ستم کشتند و اموال محترم را غارت کردند و حرمت شهر حرام و ماه حرام را شکستند. من آمدهام تا مسلمانان را از کار آنان آگاه سازم و آنچه را که برای اصلاح این وضع باید انجام داد، بگویم. آن دو به عایشه یادآوری کردند که، به امر خدا و همچون دیگر همسران رسول خدا، باید در خانهات بمانی. طلحه و زبیر نیز گفتند که به خونخواهی عثمان آمدهاند و بیعت آنان از روی اکراه بوده است. [۸۳][۸۴]
اقدامات شورشیان در بصره
به دستور امام علی (علیهالسلام)، عثمان بن حنیف موظف شد تا شورشیان را به راه حق فراخواند و اگر نپذیرفتند، تا رسیدن امام، در برابر آنان مقاومت کند. [۸۵] عثمان بن حنیف به مردم گفت که مسلح و آماده شوید. عایشه با شورشیان وارد مِرْبَد (از محلههای بزرگ و مشهور بصره) [۸۶] شد و عدهای از بصریان به وی پیوستند. طلحه و زبیر مردم را به خونخواهی عثمان برانگیختند، آنگاه عایشه، که بر شتر خویش و در هودجی نشسته بود، با صدای بلند درباره کشته شدن عثمان به ستم، و در ضدیت با علی (علیهالسلام) و واگذاشتن کار خلافت به شورا سخن گفت. میان یاران عثمان بن حنیف دو دستگی افتاد و گروهی به عایشه پیوستند. جاریة بن قدامه، از یاران امام علی، به نصیحت عایشه پرداخت و به وی گفت که کشتن عثمان سبکتر از کار توست که از خانه خویش بیرون آمدهای و بر این شتر ملعون، خود را آماج سلاح کرده و ستر و حرمت خود را هتک کردهای.
جنگ بین شورشیان و بصریان
حُکَیم بن جَبَله، سردار سواران عثمان بن حنیف، با سواران خود به جنگ با یاران عایشه پرداخت و مردم که هر کدام طرفدار یکی از دو گروه بودند، از پشتبام به سوی گروه دیگر سنگ میانداختند. روز بعد نیز، از طلوع آفتاب تا ظهر، میان یاران عثمان بن حنیف و یاران عایشه، در جایی به نام دارالرزق (مدینة الرزق/ قریة الارزاق) در زابوقه (مکانی در نزدیکی بصره)، جنگ سختی درگرفت و بسیاری از یاران عثمان [۸۷] کشته شدند، اما سرانجام، دو گروه صلح کردند. [۸۸][۸۹][۹۰][۹۱]
صلح بین شورشیان و عثمان
پس از صلح بین یاران عایشه و یاران عثمان بن حنیف، قرارداد نوشتند که از جنگ دست بکشند تا علی (علیهالسلام) بیاید، در بازار و گذر متعرض یکدیگر نشوند، دارالاماره و بیتالمال و مسجد در اختیار عثمان بن حنیف باشد، و طلحه و زبیر و یارانشان هرجا که میخواهند اقامت کنند. سپس مردم پراکنده شدند و سلاحهای خود را بر زمین نهادند. [۹۲][۹۳][۹۴][۹۵][۹۶] طبری، [۹۷] در روایتی از سیف بن عمر، مُفاد قرارداد را در تأیید شورشیان و به گونهای دیگر آورده است. به روایت وی، دو گروه اتفاق کردند تا کَعب بن سُور را به نمایندگی به مدینه بفرستند تا معلوم کند که طلحه و زبیر در بیعت با علی مجبور بودهاند یا نه، اما این مطلب بیاساس مینماید، زیرا کعب بن سور خود یکی از سران اصحاب جمل بود و عثمان بن حنیف طبعاً با چنان قرار و چنین نمایندهای موافقت نمیکرده است.
شکستن صلحنامه
دو روز بعد از صلح، طلحه و زبیر، از بیم آنکه علی (علیهالسلام) برسد و بر آنان چیره گردد، پیمان را شکستند و در پی آن، عثمان بن حنیف در حال خواندن نماز عشا در مسجد، دستگیر کردند. [۹۸][۹۹] ابتدا عایشه دستور داد وی را بکشند، اما بعد منصرف شده و دستور داد او را حبس کنند. به وی چهل تازیانه زدند و به دستور طلحه یا مُجاشع بن مسعود، موی سر و صورت و ابروان و پلکهایش را کندند و او را حبس کردند، آنگاه عبداللّه بن زبیر و گروهی به سوی دارالاماره رفتند و چهل (یا به قولی هفتاد) نگهبانِ گماشته عثمان بن حنیف را کشتند و وارد قصر شدند و طلحه و زبیر بیتالمال را تصرف کردند، مردم نیز با شورشیان بودند و هرکه با آنان نبود، گمنام و پنهان بود. [۱۰۰] [۱۰۱] [۱۰۲][۱۰۳][۱۰۴][۱۰۵] مردم با طلحه و زبیر، به عنوان امیر، و نه خلیفه، بیعت کردند. چون میان طلحه و زبیر بر سر خواندن نماز اختلاف افتاد، مقرر گردید که هر روز یکی از آن دو (یا پسرانشان محمد و عبداللّه) به نوبت امامت نماز را برعهده بگیرند.
اقدامات حکیم بر آزادی عثمان
حُکَیم بن جبله با سیصد تن به زابوقه رفت. او گفت کسانی را که شورشیان کشتهاند، هیچ دستی در قتل عثمان نداشتهاند. حکیم از طلحه و زبیر خواست که عثمان بن حنیف را آزاد و دارالاماره و بیتالمال را به او تسلیم کنند و تا آمدن علی (علیهالسلام) به جای خود بازگردند، اما آنان نپذیرفتند. [۱۰۶][۱۰۷][۱۰۸] حکیم و سوارانش و کسانی از قبیله او (عبدالقیس) و قبیله ربیعه به یاری عثمان بن حنیف برخاستند و پس از نبردی سخت، وی و هفتاد تن از قبایل عبدالقیس و ربیعه کشته شدند.
ادعای ادای تکلیف
طلحه و زبیر اعلام کردند که در میان قبایل بصره باید از تمام کسانی که بر ضد خلیفه عثمان اقدام کردهاند، انتقام گرفت. [۱۰۹][۱۱۰][۱۱۱] سپس نامههایی به مردم شام و کوفه و مدینه نوشتند و اعلام کردند که قاتلان عثمان را از پای درآورده و تکلیف خویش را انجام دادهاند و آنان نیز باید چنین کنند. عایشه هم در نامهای خطاب به مردم کوفه، در توجیه اقدامات شورشیان نوشت: اگر کسانی را به انتقام کشتهایم، معذور بودهایم، ما ۲۶ روز ماندیم و مردم بصره را به اجرای حدود خدا و جلوگیری از خونریزی دعوت کردیم اما آنان خیانت کردند و خداوند قاتلان عثمان را یکجا گردآورد و آنان را قصاص کرد، پس از قاتلان عثمان چشم نپوشید. [۱۱۲] عایشه همچنین در نامههایی به مردم مدینه و یمامه، آنان را به حمایت از شورشیان دعوت کرد. [۱۱۳] شورشیان قصد کشتن عثمان بن حنیف را نیز داشتند، اما از بیم انتقام برادرش (سَهل بن حُنَیف) و عشیره وی، به درخواست عایشه وی را رها کردند و او پیش علی (علیهالسلام) رفت. تاریخ این حوادث را ۲۴ و ۲۵ ربیعالآخر (یا ماه جمادی الاولی) سال ۳۶ نوشتهاند. [۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶]
اقدامات امام علی قبل از جنگ
هنگامی که امام خبر یافت، عایشه و طلحه و زبیر به سوی بصره رفتهاند، مردم مدینه را به یاری فراخواند و مردم نیز اجابت کردند، [۱۱۷][۱۱۸] سپس، سهل بن حنیف انصاری را جانشین خود کرد و با شتاب، با همان سپاه هفتصد نفری (از جمله چهارصد تن از مهاجران و انصار) که آماده حرکت به شام بود، از شهر بیرون رفت (آخر ربیعالآخر ۳۶) تا شاید شورشیان را بازگرداند، اما چون به رَبَذَه، در سه میلی مدینه [۱۱۹] رسید، معلوم شد که شورشیان دور شدهاند، امام چند روز در ربذه ماند. در آنجا، یارانی، از جمله از قبیله طَی، به وی پیوستند و از مدینه برای او مرکب و سلاح رسید [۱۲۰][۱۲۱][۱۲۲] [۱۲۳] [۱۲۴][۱۲۵] (که، بنا به روایتی، انصارِ همراه امام را هشتصد تن و به قولی همراهان امام را از مردم مدینه چهار هزار تن نوشته است) آنگاه، نامهای به مردم کوفه نوشت و از آنان یاری خواست. [۱۲۶]
درخواست جهاد از کوفیان
امام، هاشم بن عُتْبه معروف به مِرقال را با نامهای نزد ابوموسی اَشْعَری، عامل کوفه، فرستاد و پیغام داد که مردم را برای پیوستن به امام بسیج کند، ابوموسی مردم را از یاری کردن امام بازداشت و گفت وضعی که پیش آمده، فتنه است و حتی هاشم را تهدید به حبس کرد. در پی آن، امام، عبداللّه بن عباس و محمد بن ابیبکر را به کوفه فرستاد (بنابه روایتی، بار اول محمد بن ابیبکر و محمد بن عون و بار دوم عبداللّه بن عباس و مالک اشتر را اعزام کرد) تا ابوموسی را معزول و به جای وی قَرَظة بن کَعب انصاری را والی کوفه کنند. امام سپس حسن بن علی (علیهالسلام) و عمّار بن یاسر را، با نامهای خطاب به مردم کوفه، بدان شهر فرستاد تا آنان را بسیج کنند. [۱۲۷] [۱۲۸] [۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱][۱۳۲][۱۳۳] آنگاه از ربذه به ذیقار رفت، [۱۳۴] در آنجا، عثمان بن حنیف نزد امام آمد، امام وقتی او را با آن وضع دید از او دلجویی کرد و فرمود: خدا به تو پاداش و نیکی دهد. [۱۳۵][۱۳۶][۱۳۷] در کوفه، حسن بن علی و دیگر یاران امام، با سخنان خود، مردم کوفه را به یاری امام برانگیختند. لشکری حدود نُه هزار تن از کوفیان با آنان همراه شد و در ذیقار به امام پیوست. نزدیک دو هزار (و به قولی سه هزار) تن از شیعیان امام، از قبیله عبدالقیس و ربیعه که در بصره میزیستند، نیز به امام پیوستند، آنگاه علی (علیهالسلام) حرکت کرد و با حدود دوازده هزار سپاهی به بصره رسید.
تعداد سپاهیان امام
سپاهیان امام هفت گروه، از قبایل گوناگون بودند که بر هر یک سالاری، فرماندهی میکرد، برخی قبایل نیز، مانند قَیس و اَزد و حَنْظَله و عِمران و تَمیم و ضَبّه و رِباب، به اصحاب جمل ملحق شدند. عدهای نیز از هر دو طرف کناره گرفتند، از جمله اَحْنَف بن قیس که به امام گفت اگر بخواهی به تو میپیوندم و اگر نه، با قبیله خود، بنی سعد، کناره میگیرم و ده هزار (یا چهار هزار) شمشیر را از تو باز میدارم. امام ترجیح داد که وی کناره گیرد. [۱۳۸][۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱][۱۴۲][۱۴۳][۱۴۴][۱۴۵][۱۴۶] در روایاتی دیگر نوشته شده است که سپاهیان امام نوزده یا بیست هزار تن و لشکریان شورشی سی هزار تن یا افزونتر بودند. [۱۴۷][۱۴۸][۱۴۹][۱۵۰]
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۷۴۳۵.
- ↑ امام علی (علیهالسلام)، نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۸، ص۳۱۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۳.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۵.
- ↑ ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۵۱۵۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۸.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۴۴.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۸۹.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۲.
- ↑ دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۰.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۲.
- ↑ امام علی (علیهالسلام)، نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۴، ص۳۸۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۴۰.
- ↑ ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۶۴.
- ↑ ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۶۸.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۳.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۹۴۳۱.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۵.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۴.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۲.
- ↑ امام علی (علیهالسلام)، نهجالبلاغه، خطبه ۸، ص۴۶.
- ↑ ابنکلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۷۹۸۰، ج۱.
- ↑ امام علی (علیهالسلام)، نهجالبلاغه،خطبه ۱۴۸، ص۳۱۲.
- ↑ ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۵۱.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۴۸۴۵۰.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۸ ۴۵۹.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۲۲۸ ۲۲۹.
- ↑ ابناثیر، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۲۴۱.
- ↑ ابناثیر، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۰۷.
- ↑ امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶، ص۳۳۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۴۴.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۱۵۰.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۲۲۶.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۴۰۹ـ۴۱۲.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۴۲۵ـ۴۳۴.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۰۴۵۱.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۲۲۶ـ۲۲۷.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۴۹۴۵۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۴.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۳.
- ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۲.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۸۳.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۷.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۶۴۵۷.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۶۰.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۶۷.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۸۳۴۸۴.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۱.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۴.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۴۴۵۵.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۲۷.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۵۴۵۶.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۱۴۵۲.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۵۴۵۷.
- ↑ ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۵۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۴۵۴۴۶.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۶۴۵۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۳.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۴.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۰.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۹.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۷۴۵۸.
- ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۲ـ۱۰۳.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۵.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۱.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۵.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۱ ۴۶۲.
- ↑ اسکافی، محمد بن عبداللّه، المعیار و الموازنة فی فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، ج۱، ص۶۰.
- ↑ حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۵، ص۹۸، ذیل «مِرْبَد».
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۱.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۳۴۶۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۹.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۱.
- ↑ شیبانی عصفری، خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۶۵.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۸.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۱.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۷۴۶۸.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۸۴۶۹.
- ↑ امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲، ج۱، ص۳۷۸.
- ↑ امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، خطبه ۲۱۸، ج۱، ص۵۲۶.
- ↑ ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۶۶.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۸۴۷۰.
- ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۳.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۵.
- ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۳.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۰۴۷۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۴۴۷۵.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۲۴۷۴.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۶۱.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۲۸.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۴.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۴۴۷۵.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۵.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۷.
- ↑ حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۳، ص۲۴، ذیل «الرَّبَذَة».
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۴.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۱.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۵.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۷-۴۷۹.
- ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۳ـ ۱۰۵.
- ↑ شيبانی عصفری، خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۷.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۴.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۴.
- ↑ دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۱۴۴۱۴۵.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۷ ۴۷۸.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۱۴۸۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۹۹۵۰۰.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۲۴۵۳.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۱.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۰.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۶.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۷.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۶ـ۱۶۹.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۸۶.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۹۶۴۹۸.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۰۵۰۵.
- ↑ دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۱۴۵ـ ۱۴۶.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۸ـ۴۶۱.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۶۳.
- ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۵۵۰۶.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۶۱.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۶۳.
- ↑ ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۸۷.