بابیه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
==تاریخچه== | ==تاریخچه== | ||
این فرقه خود را از پيروان سيد على محمد شيرازى (1236- 1266 ه) كه در شهر شيراز خروج كرده و خود را باب مى خواند، دانسته اند و به اين نام معروف شده اند. سيد على محمد باب پسر سيد محمد رضاى بزاز شيرازى است كه در كودكى پدرش درگذشت. وى تحت سرپرستى عمومى خود حاج سيد على، تربيت يافت. در هفده سالگى وارد شغل پدر شد و برای تجارت به بندر بوشهر رفت.وی در آن دیار پنج سال اقامت کرد و سپس به شیراز بازگشت در حالی که بازرگانی را رها کرده بود. سید محمد علی در ادامه به مکه سفر کرده سپس برای زیارت مقابر امامان به عراق رفت. | |||
اقامت او در كربلا در ظاهر حدود دو یا سه سال به طول انجامید و موجب شد که در سن نوزده سالگی خدمت سید کاظم رشتی پیشوای شیخیه برسد و در شمار شاگردان شیخ در آید. | |||
على محمد بر اثر نفوذ اخلاقى و مذهبى سيد كاظم رشتى دگرگون گشت و پس از درگذشت سيد، در بيست و چهار سالگى (1260 ه) دعوى كرد كه باب و واسطه وصول به امام زمان حضرت حجة بن الحسن قائم آل محمد (عج) است. | على محمد بر اثر نفوذ اخلاقى و مذهبى سيد كاظم رشتى دگرگون گشت و پس از درگذشت سيد، در بيست و چهار سالگى (1260 ه) دعوى كرد كه باب و واسطه وصول به امام زمان حضرت حجة بن الحسن قائم آل محمد (عج) است. | ||
در همين سال در خانه خود در شيراز نخستين بار دعوت خويش را به ملا حسين بشرويه اظهار كرد و او به وى گرويد و از طرف باب ملقب به باب الباب شد. | در همين سال در خانه خود در شيراز نخستين بار دعوت خويش را به ملا حسين بشرويه اظهار كرد و او به وى گرويد و از طرف باب ملقب به باب الباب شد. |
نسخهٔ ۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۱۲
بابیّه، فرقهای مذهبی است که در سال 1260 هجری قمری توسط سید علی محمد شیرازی در ایران تاسیس شد.از منظر شیعه، این فرقه انحرافی است و از تعالیم اسلام خارج است.
تاریخچه
این فرقه خود را از پيروان سيد على محمد شيرازى (1236- 1266 ه) كه در شهر شيراز خروج كرده و خود را باب مى خواند، دانسته اند و به اين نام معروف شده اند. سيد على محمد باب پسر سيد محمد رضاى بزاز شيرازى است كه در كودكى پدرش درگذشت. وى تحت سرپرستى عمومى خود حاج سيد على، تربيت يافت. در هفده سالگى وارد شغل پدر شد و برای تجارت به بندر بوشهر رفت.وی در آن دیار پنج سال اقامت کرد و سپس به شیراز بازگشت در حالی که بازرگانی را رها کرده بود. سید محمد علی در ادامه به مکه سفر کرده سپس برای زیارت مقابر امامان به عراق رفت. اقامت او در كربلا در ظاهر حدود دو یا سه سال به طول انجامید و موجب شد که در سن نوزده سالگی خدمت سید کاظم رشتی پیشوای شیخیه برسد و در شمار شاگردان شیخ در آید.
على محمد بر اثر نفوذ اخلاقى و مذهبى سيد كاظم رشتى دگرگون گشت و پس از درگذشت سيد، در بيست و چهار سالگى (1260 ه) دعوى كرد كه باب و واسطه وصول به امام زمان حضرت حجة بن الحسن قائم آل محمد (عج) است. در همين سال در خانه خود در شيراز نخستين بار دعوت خويش را به ملا حسين بشرويه اظهار كرد و او به وى گرويد و از طرف باب ملقب به باب الباب شد. از سال 1260 تا مدت پنج ماه هجده تن از علماى شيخيه به سيد على محمد باب گرويدند و از روى حساب ابجد با خود وى كه نوزده مىشود، معروف به حروف حى شدند. اسامى هر يك بدين قرار است: 1- سيد على محمد باب 2- ملا حسين بشرويه 3- محمد حسن اخوت 4- محمد باقر صغير (پسر عمش) 5- ملا حسين بسطامى 6- ملا خدابخش قوچانى معروف به ملا على رازى. 7- ملا حسين بجستانى 8- سعيد هندى 9- ملا محمد باقر خوافى. 10- ملا جليل ارومى 11- ملا احمد ابدالى مراغى. 12- ملا باقر تبريزى 13- ملا يوسف اردبيلى. 14- ميرزا هادى قزوينى 15- ميرزا محمد على قزوينى 16- طاهره قرة العين 17- ملا محمد على بارفروش (قدوس) 18- سيد يحيى دارابجردى 19- ملا على ترشيزى. باب نخست مىگفت كه: من باب امام زمان هستم و مردم براى پى بردن به اسرار و حقايق بزرگ و مقدس ازلى و ابدى بايد به ناچار از اين باب بگذرند و به حقيقت برسند، پس بايد به من ايمان بياورند تا به آن اسرار دست يابند. وى پس از مدتى گامى فراتر نهاد، و گفت كه: خداى تعالى كتاب «بيان» را بر من نازل فرموده است و اين سخن كه گفت: الرحمن، علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البيان، اشاره به من است و انسان «على محمد» و بيان همان كتاب است كه بر او نازل شده است. البته دعوى بابيت را پيش از اين شيخ احمد احسايى و شاگردش سيد كاظم رشتى بطور نيم آشكار و پنهان در سخنان خود اظهار كرده بودند، فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 89 سيد على محمد اين دعوى را علنى ساخت. بارى ادعاى سيد على محمد از نظر شيعه چندان تازگى و غرابت نداشت و چنان كه گفتيم او گامى فراتر نهاده بعد از مدتى ادعا كرد كه وى همان قائم موعود است، گويا اين ادعا در دو سال و نيم آخر عمر او بوده است. على محمد در نوشتههاى خويش خود را باب و ذكر و ذات حروف سبعه (به جهت اين كه على محمد داراى هفت حرف است) مىخواند، ولى از آن پس خود را «قائم، مهدى، نقطه» ناميد. تاريخ اين ادعاى جديد، به تصريح ميرزا جانى صاحب كتاب «نقطه الكاف» در صفر سال 1264 هجرى تا شعبان 1266 هجرى كه در قريه چهريق زندانى بود، مىباشد. باب در نوشتههاى خود آورده است كه او خاتم ظهورات مشيت اوليه و آخرين حلقه سلسله نبوت نيست و كتاب بيان او آخرين كتب آسمانى نمىباشد، بلكه ظهور بعد از او كه از آن هميشه به «من يظهره الله» يعنى كسى كه خداوند او را آشكار خواهد ساخت تعبير مىنمود و به مراتب بالاتر از ظهور خود او است. او چنين فرض مىكرد كه ظهور بعد با ظهور او تقريبا همان مقدار فاصله خواهد داشت كه ظهورات انبياى اولو العزم سابق با يكديگر. وى مقدار اين فاصله را در پيش خود 1511 يا 2001 سال مىپنداشت، كه مطابق كلمه غياث يا مستغاث است. به عقيده او عمر عالم از زمان آدم تا روزگار او 12210 سال بوده است و چون هر هزار سال از عمر آدم معادل است با يك سال از عمر ظهورات، از اين رو آدم را به نقطه تشبيه مىكند و خود را به جوان دوازدهساله، و من يظهره الله را به جوان چهاردهساله، و اين مسلم است كه باب در پيش خود عصر من يظهره الله را قريب دو هزار سال پس از عصر خود فرض مىكرده است و اين كه ميرزا حسين على (بهاء الله) ادعاى من يظهر الهى مىكرده با اين حساب درست نيست. سيد على محمد پس از ادعاى با بيت از طرف حاكم شيراز از حسين خان مقدم ملقب به نظام الدوله بازداشت شد و او را در محضر علما چوب زدند و به زندان انداختند و مدت شش ماه در آن شهر زندانى بود، تا آن كه مأموران سرى منوچهر خان معتمد الدوله والى اصفهان كه اصلا گرجى بود او را ربوده و به اصفهان بردند و منوچهر خان عمارت سر پوشيدهاى را كه خلوت خاصه حكومت و مشهور به «عمارت خورشيد» بود براى مسكن او معين كرد. اقامتش در اصفهان شش ماه و به قول ادوارد براون يك سال بود. معتمد الدوله تا هنگام مرگ خويش على محمد را كه ظاهرا دلش براى او سوخته بود از گزند دشمنانش حفظ مىكرد. فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 90 پس از مرگ منوچهر خان برادرزاده او گرگين خان از طرف دولت تهران به جاى عموى خود به حكومت اصفهان منصوب شد. وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج ميرزا آقاسى صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد و براى جلوگيرى از پيشامدهاى احتمالى، سيد را از پشت دروازه تهران گذرانيده به آذربايجان بردند و نخست در قلعه ماكو (1363 ه) و سپس در اروميه در قلعه چهريق زندانى كردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبريز آوردند و در حضور ناصر الدين ميرزا وليعهد، علماى آن شهر با او مناظره كردند و پس از چوب كارى، وى توبه نمود. متن توبهنامه باب به نقل كتاب «باب و بهاء را بشناسيد» تأليف حاجى فتح الله مفتون يزدى، چاپ حيدرآباد، ص 288، كه نامه او به ناصر الدين ميرزا وليعهد است چنين مىباشد: فداك روحى الحمد لله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه عباد خود شامل گردانيده. بحمد الله ثم حمد الله كه مثل آن حضرت را ينبوع رأفت و رحمت خود فرمود كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر ياغيان فرموده اشهد الله من عنده كه اين بنده ضعيف را قصدى نيست كه خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولايت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم ذنب صرف است ولى چون قلبم موقن به توحيد خداوند جل ذكره و نبوت رسول او و ولايت اهل ولايت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عند الله است، اميد رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر كلماتى كه خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و اين بنده را مطلق علمى نيست كه منوط به ادعايى باشد استغفر الله ربى و اتوب اليه من ان ينسب الى امر، و بعضى مناجات و كلمات كه از لسانم جارى شده دليل بر هيچ امرى نيست و مدعى نيابت خاصه حضرت حجت عليه السلام را محض ادعاى مبطل است و اين بنده را چنين ادعايى نبوده و نه ادعايى ديگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است كه اين دعاگو را به الطاف عنايات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائيد و السلام.» ظاهرا اين توبهنامه در كتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در ميدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت محمد شاه قاجار شورشهايى به حمايت از باب پياپى در مازندران و زنجان روى داد. ميرزا تقى خان امير كبير صدر اعظم ناصر الدين دستور داد كه فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 91 باب را از قلعه چهريق به تبريز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 او را در آن شهر به دار آويخته و تير باران كردند. اعتضاد السلطنه در كتاب «فتنه باب» مىنويسد: از قضا در اين واقعه گلوله به ريسمانى آمد كه بدان دست باب را بسته بودند. ريسمان گسيخته و باب رها شده و راه فرار در پيش گرفت و خود را به حجره يكى از سربازان انداخت و اين گريختن او از باطن شريعت بود، زيرا اگر سينه خود را گشاده مىداشت و فرياد بر مىآورد كه اى سربازان و مردمان آيا كرامت من را نديديد، كه از هزار گلوله يكى بر من نيامد. خداى خواست تا حق را از باطل معلوم كند و اين شك و ريب از ميان مردم رفع شود. چون سربازان گريختن او را ديدند دانستند كه وى را قدر و منزلتى نباشد با خاطر آسوده بدان حجره رفته او را گرفته بستند و هدف گلولهاش ساختند. راجع به جسد او اختلاف است. گويند: جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حيوانات گردد، ولى بعضى بر آنند كه شبانه به وسيله سليمان خان صائينقلعهاى ربوده شد و آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند، و در امامزاده معصوم نزديك رباط كريم به خاك سپردند. ازلىها گويند كه: جسد در همان امامزاده معصوم بجاست، اما بهائيان بر آنند كه جسد را از آنجا به مسجد ما شاء الله نزديك چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن كه در خانههاى بابيان نوبه به نوبه امانى بود پس از هجده سال به امر بهاء الله به عكا برده و در دامنه كوه كرمل به خاك سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند. پس از كشته شدن على محمد و سوء قصد با بيان به ناصر الدين شاه جانشين باب را كه ميرزا يحيى نورى ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش ميرزا حسين على معروف به بهاء الله و عدهاى از بابيان به عراق تبعيد كردند. در آنجا بين دو برادر اختلاف افتاد و ميرزا حسين على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بين پيروان آن دو برادر جنگ و ستيز در گرفت. دولت عثمانى كه در آن روزگار عراق و فلسطين و قبرس را در تصرف داشت بين آن دو برادر جدايى افكند و صبح ازل را به قبرس و برادرش ميرزا حسين على را به عكا تبعيد كرد. بابيان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند ولى بهائيان به ميرزا حسين على بهاء الله گرويدند بهايى گرديدند و از دين اسلام خارج شدند. سرانجام صبح ازل در شهر فاماگوستا كه آن را به اختصار ماغوستا گويند در قبرس در گذشت باب گذشته از آن كه به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهميت مىداد از ارقام اسرار عجيبى توقع داشت در فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 92 پيش ايشان عدد نوزده بسيار مقدس است و در اين مورد اشاره به آيه قرآن در سوره المدثر مىكند كه مىفرمايد: عليها تسعة عشر (كه مقصود نوزده ملك دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسيم كرده و بقيه پنج روز آخر سال (در بعضى از سالها پنج و در بيشتر چهار سال و كسرى) را بىدليل اساسى آزاد و (مظاهر الله) خوانند. باب كتابها و رسالاتى بسيار نوشته است كه مهمترين آنها كتاب «بيان» عربى و فارسى است و كتاب تعليمات او به شمار مىآيد و طبق معمول خود اساس تقسيمات آن را بر عدد نوزده گذاشته و كتاب را به نوزده واحد و هر واحد نوزده باب تقسيم كرده است ولى عمرش كفاف نداده تا آن را تمام كند زيرا فقط يازده واحد را نوشته و كتاب را ناتمام گذارده و اتمام آن را به (من يظهره الله) حوالت كرده است. به نوشته ميرزا جانى در «نقطه الكاف» كه پيش از تفرقه بابيه نوشته شده باب وصيت كرد كه صبح ازل هم ترجمه فارسى باقيمانده را تا واحد يازدهم كه در «بيان» عربى خود باب بوده، نوشته است و بقيه هشت واحد باشد همانطور مانده است از رسالات معروف باب تفسير سوره يوسف و سوره و العصر و كوثر و تفسير سوره بقره است. تعاليم باب: اصول تعاليم باب مبتنى بر كتاب «بيان» اوست كه بطور اجمال از قرار ذيل است: خداوند مدرك كل شيء است و خود از حيز ادراك بيرون است. احدى غير ذات او معرفت به او ندارد. مراد از معرفة الله. معرفت مظهر اوست و مراد از لقاء الله. لقاى او و پناه به خداوند. پناه او زيرا كه عرض به ذات اقدس ممكن نيست و لقاء او متصور نه ...... و آنچه كه در كتب سمايه ذكر لقاء او شده. ذكر لقاى ظاهر به ظهور اوست و مراد از رجوع ملائكه الى الله و عوض بر او رجوع ادلاء بر من يظهره الله است بسوى او زيرا كه سبيلى از براى احدى بسوى ذات ازل نبوده و نيست نه در بدء و نه در عود. آنچه در مظاهر ظاهر مىشود مشيت است كه خالق كل اشياء است و نسبت او به اشياء نسبت علت است به معلول و نار به حرارت اين مشيت نقطه ظهور است كه در كورى بر حسب آن كور ظاهر گشته. مثلا محمد نقطه فرقان و على محمد نقطه بيان و هر دو يكى مىباشند. آدم كه به عقيده بيان دوازده هزار و دويست و ده سال قبل از باب بوده است با ساير ظهورات يكى است و بقيه نقطه بيان همان آدم فطرت اول بوده و بعينه همان حالتى كه در يد اوست همان خاتم بوده كه از آن روز تا امروز خداوند حفظ فرموده همان مطاع از يوم آدم همان رسول الله است و كل كتب منزله قرآنى است كه بر او نازل شده و از هيچ جا فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 93 مظهر مشيت نبوده الا بيان ذات حروف سبع و نه حروف حى آن الا حروف بيان ظهورات را نه ابتدايى است و نه انتهايى و قبل از آدم عوالم و اوادم ما لا نهايه بوده و بعد از من يظهره الله ظهورات ديگر خواهد بود الى ما لا نهايه. هر ظهور بعدى اشرف از ظهور قبل و مقام بلوغ آن مىباشد. مشيت اوليه در هر ظهور بعدى به نحو اقوى و اكمل از ظهور قبل ظاهر مىشود. مثلا آدم در مقام نقطه بوده و نقطه بيان در مقام جوانى دوازدهساله و من يظهر الله در مقام جوانى چهاردهساله. چنانچه در ظهور حضرت عيسى غرس شجره انجيل كه شد به كمال نرسيده الا اول بعثت رسول الله كه اگر رسيده بود يك روز زودتر همان روز بعثت مىشد كه بيست و ششم رجب باشد نه بيست و هفتم ... و بعد از غرس شجره قرآن كمال آن در هزار و دويست و هفتاد رسيد كه اگر بلوغ آن در دو ساعتى در شب پنجم جمادى الاول مىبود پنج دقيقه بعده ظاهر نمىشد. خداوند عالم را به توسط هفت صفت كه حروف حق باشند خلق كرد و آنها قدر و قضا و اراده و مشيت و اذن و اجل و كتاب است. احكام: محفل با بيان از نوزده عضو تشكيل مىشود و آن مكانى است كه زكات اشخاص در صندوق جمع مىگردد. زكات معمولا مقدار 5/ 1 از سرمايه است. هر شخص بابى بايد هر روز نوزده آيه از كتاب «بيان» را بخواند و نام خدا را سيصد و شصت و يك بار ذكر كند. بايد مرده را در قبرى از بلور بگذراند يا قبر را در سنگى صيقلى تعبيه نمايند. بايد به دست راست ميت، يك انگشترى كه بر نگين آن آيهاى از كتاب «بيان» نقش شده بگذارند تا مرده در گور نترسد. انسان نبايد ديگرى را بيازارد و موجب اذيت همسايهاش گردد. هر كس به او سخن گويد و يا نامهاى نگارد بايد جواب دهد، نامهها را نبايد پاره كرد بلكه بايد در رسانيدن به صاحبش امين باشند شرب خمر و خوردن معجونها حرام است. واجب است كه هر نوزده روز، نوزده شخص را مهمان كنند اگر چه آب بياشامند. گدائى حرام است و پول دادن به گدا گناهى از گناهان، ميراث، پس از دفن مرده، بين تركه او چنين تقسيم مىشود. پسران 60/ 8 و شوهر 60/ 7 و پدر 60/ 6 و مادر 60/ 5 و برادر 60/ 4 و خواهر 60/ 3 و معلم نيز از ميراث ميت برخوردار مىشود و غير از كسانى كه ذكر شد براى ديگران ظاهرا توزيع تركه بصورتى كه ذكر شد بايستى ناقص باشد زيرا مجموع تركه توزيع شده واحد صحيحى را تشكيل نمىدهد. آيين باب. تاريخ البابيه او مفتاح باب الابواب. دايره المعارف اسلاميه ج 3. ص 226- 231. فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 94 فتنه باب لغتنامه دهخدا ماده باب. نقطه الكاف. قصص العلماء، ص 59- 64. حقيقة البابيه و البهائيه. مذاهب و فلسفه در آسياى وسطى. Encycloped iadeL'Islam, Tome eI, P. 658- 858.