بهائیت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
(صفحه‌ای تازه حاوی «زندگی‌نامه حسینعلی [ویرایش] حسینعلی در ۲ محرم ۱۲۳۳ ق/۱۲نوامبر۱۸۱۷م در تهران...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
زندگی‌نامه حسینعلی
'''بهائیت''' را میرزا حسین على نورى تاسیس نموده است که بعد از ظهور و غوغاى على محمد باب، به وسیله تبلیغ ملاحسین بشرویه‏اى به باب گروید و به ادعاهاى او ایمان آورد و بعد از مرگ باب و سرپیچى از اطاعت برادرش "یحیى صبح ازل" که به جانشینى باب برگزیده شده بود، مدعى گردید که او همان کسى است که باب وعده‏ى ظهورش را داده بود. (من یظهره اللَّه) این گونه ادعاها هر روز بیشتر می‌‏شد تا این که با ادعاى رسالت و حلول خدا در او (تجسد و تجسم خدا در او) پایان پذیرفت.
[ویرایش]


=زندگی‌نامه حسینعلی=
حسینعلی در ۲ محرم ۱۲۳۳ ق/۱۲نوامبر۱۸۱۷م در تهران متولد شد. پدرش میرزا عباس نوری، ملقب به میرزا بزرگ، از منشیان و مستوفیان خوش نویس عصر محمد شاه قاجار، و در کرمان، تهران و قزوین، وزیر، پیشکار و معلم برخی از شاه زادگان و مورد توجه و علاقۀ قائم مقام بود. و چند نامه از او به میرزا بزرگ در دست است. [۱][۲][۳][۴][۵][۶][۷]اینکه منابع بهایی او را از وزیران دستگاه قاجار شمرده‌اند. [۸][۹][۱۰] اطلاق واقعی نیست [۱۱] زیرا دستیاران و اتابکان شاه‌زادگان وگاه مستوفیان آن عهد را مجازاً در زمرۀ وزرا می‌شمرده‌اند.
حسینعلی در ۲ محرم ۱۲۳۳ ق/۱۲نوامبر۱۸۱۷م در تهران متولد شد. پدرش میرزا عباس نوری، ملقب به میرزا بزرگ، از منشیان و مستوفیان خوش نویس عصر محمد شاه قاجار، و در کرمان، تهران و قزوین، وزیر، پیشکار و معلم برخی از شاه زادگان و مورد توجه و علاقۀ قائم مقام بود. و چند نامه از او به میرزا بزرگ در دست است. [۱][۲][۳][۴][۵][۶][۷]اینکه منابع بهایی او را از وزیران دستگاه قاجار شمرده‌اند. [۸][۹][۱۰] اطلاق واقعی نیست [۱۱] زیرا دستیاران و اتابکان شاه‌زادگان وگاه مستوفیان آن عهد را مجازاً در زمرۀ وزرا می‌شمرده‌اند.


تحصیلات حسینعلی
==تحصیلات حسینعلی==
 
حسینعلی در تهران رشد کرد و به تحصیل علم پرداخت. این معنی را برخی از منابع بابی و بهایی، خاصه خواهر او عزیه، تأیید کرده‌اند. [۱۲][۱۳] با این همه خود حسینعلی و عبدالبهاء [۱۴][۱۵] تصریح کرده‌اند که وی درس نخواند. ولی در مجالس مباحثه و مناظره کسی با او هماورد نبود، [۱۶] بدین هدف که متصف به علم لدنی و پیامبرانه شود. از برخی اشارات و نیز از گزارش ایام اقامتش در سلیمانیه برمی‌آید که وی به تصوف و آثار متصوفه علاقه داشت و با صوفیان بسیار معاشرت می‌کرد. [۱۷][۱۸] این معنی از کتاب ایقان او هم به خوبی پیداست. این گزارش هم که گفته‌اند پس از مرگ میرزا عباس، از حسینعلی خواستند به جای پدر، وزارت را در دست گیرد، [۱۹] البته به کلی بی‌وجه است.
حسینعلی در تهران رشد کرد و به تحصیل علم پرداخت. این معنی را برخی از منابع بابی و بهایی، خاصه خواهر او عزیه، تأیید کرده‌اند. [۱۲][۱۳] با این همه خود حسینعلی و عبدالبهاء [۱۴][۱۵] تصریح کرده‌اند که وی درس نخواند. ولی در مجالس مباحثه و مناظره کسی با او هماورد نبود، [۱۶] بدین هدف که متصف به علم لدنی و پیامبرانه شود. از برخی اشارات و نیز از گزارش ایام اقامتش در سلیمانیه برمی‌آید که وی به تصوف و آثار متصوفه علاقه داشت و با صوفیان بسیار معاشرت می‌کرد. [۱۷][۱۸] این معنی از کتاب ایقان او هم به خوبی پیداست. این گزارش هم که گفته‌اند پس از مرگ میرزا عباس، از حسینعلی خواستند به جای پدر، وزارت را در دست گیرد، [۱۹] البته به کلی بی‌وجه است.


تبلیغ عقاید بابیت
==تبلیغ عقاید بابیت==
میرزا حسینعلی در زمرۀ کسانی بود که خود، علی محمد شیرازی (باب) را ندید، ولی به او گروید و با جدیت به تبلیغ عقاید او برخاست. [۲۰][۲۱] کوششی که وی برای خلاصی قرّةالعین از زندان قزوین به خرج داد.، [۲۲][۲۳] از نخستین اقدامات مهم او به شمار می‌رود. نیز آورده‌اند که وقتی علی محمدشیرازی در زندان باکو بود، گروهی از پیروانش در بدشت شاهرود گرد آمدند تا تدبیری برای رهایی وی و مقابله با مخالفان بیندیشند، مخارج اقامت و پذیرایی آنان را گویا میرزا حسینعلی می‌پرداخت. برخی از سران بابیه در همین‌جا القابی یافتند و از جمله میرزاحسینعلی را بهاءالله خواندند. ([۲۴][۲۵][۲۶] که مدعی است سیدعلی محمد او را لقب بهاءالله داد.)


میرزا حسینعلی در زمرۀ کسانی بود که خود، علی محمد شیرازی (باب) را ندید، ولی به او گروید و با جدیت به تبلیغ عقاید او برخاست. [۲۰][۲۱] کوششی که وی برای خلاصی قرّةالعین از زندان قزوین به خرج داد.، [۲۲][۲۳] از نخستین اقدامات مهم او به شمار می‌رود. نیز آورده‌اند که وقتی علی محمدشیرازی در زندان باکو بود، گروهی از پیروانش در بدشت شاهرود گرد آمدند تا تدبیری برای رهایی وی و مقابله با مخالفان بیندیشند، مخارج اقامت و پذیرایی آنان را گویا میرزا حسینعلی می‌پرداخت. برخی از سران بابیه در همین‌جا القابی یافتند و از جمله میرزاحسینعلی را بهاءالله خواندند. ([۲۴][۲۵][۲۶] که مدعی است سیدعلی محمد او را لقب بهاءالله داد.)
در پی بروز شورش بابیه در قلعۀ شیخ طبرسی (۱۲۶۵ق)، میرزا حسینعلی با چند تن از بابیان برای پیوستن به شورشیان راهی مازندران شد، ولی او را دستگیر، و مدتی زندانی کردند و حتی علما حکم به قتلش دادند؛ ولی سرانجام تنبیه و آزاد شد. [۲۷][۲۸][۲۹] پس از اعدام باب، همۀ بابیه میرزا یحیی، برادرکوچک‌تر میرزا حسینعلی و ملقب به صبح‌ازل را، بنا به برخی اشارات منسوب به سیدعلی محمد، به جانشینی او پذیرفتند و میرزا حسینعلی به عنوان پیشکار و نایب میرزا یحیی به کار برخاست. میرزا حسینعلی خود در کتاب ایقان به سروری و جانشینی میرزا یحیی تصریح کرده است. ([۳۰][۳۱][۳۲][۳۳] که معتقد است در این مورد ابداً نامی از میرزا یحیی و حسینعلی در میان نیست و شیخ علی ترشیزی ملقب به اعظم، جانشین علی محمد بوده است) در این زمان به سبب سرکوب شدید بابیه و فعالیت میرزا حسینعلی در تبلیغ، وی گویا به خواست میرزا یحیی به کربلا رفت (شعبان ۱۲۶۷) و تا قتل امیرکبیر در همان‌جا ماند و آنگاه به دعوت میرزا آقاخان نوری، صدراعظم جدید به تهران بازگشت. [۳۴][۳۵]
در پی بروز شورش بابیه در قلعۀ شیخ طبرسی (۱۲۶۵ق)، میرزا حسینعلی با چند تن از بابیان برای پیوستن به شورشیان راهی مازندران شد، ولی او را دستگیر، و مدتی زندانی کردند و حتی علما حکم به قتلش دادند؛ ولی سرانجام تنبیه و آزاد شد. [۲۷][۲۸][۲۹] پس از اعدام باب، همۀ بابیه میرزا یحیی، برادرکوچک‌تر میرزا حسینعلی و ملقب به صبح‌ازل را، بنا به برخی اشارات منسوب به سیدعلی محمد، به جانشینی او پذیرفتند و میرزا حسینعلی به عنوان پیشکار و نایب میرزا یحیی به کار برخاست. میرزا حسینعلی خود در کتاب ایقان به سروری و جانشینی میرزا یحیی تصریح کرده است. ([۳۰][۳۱][۳۲][۳۳] که معتقد است در این مورد ابداً نامی از میرزا یحیی و حسینعلی در میان نیست و شیخ علی ترشیزی ملقب به اعظم، جانشین علی محمد بوده است) در این زمان به سبب سرکوب شدید بابیه و فعالیت میرزا حسینعلی در تبلیغ، وی گویا به خواست میرزا یحیی به کربلا رفت (شعبان ۱۲۶۷) و تا قتل امیرکبیر در همان‌جا ماند و آنگاه به دعوت میرزا آقاخان نوری، صدراعظم جدید به تهران بازگشت. [۳۴][۳۵]


دستگیری و نجات
==دستگیری و نجات==
 
پس از سوءقصد نافرجام بابیان به جان ناصرالدین شاه، عده‌ای از بابیه، از جمله میرزا حسینعلی دستگیر و محبوس شدند. اگرچه میرزا حسینعلی مداخله در این کار را انکار کرده است. ([۳۶] نامه به ناصرالدین شاه) و منابع بهایی نیز همین را گفته‌اند [۳۷] عزیه نوری که از طرفداران میرزا یحیی و مخالف دعاوی بهاء بود، تصریح کرده است [۳۸] که این ترور با طرح و انگیزش حسینعلی صورت گرفت و با آن‌که بر اثر آن بسیاری از سران بابیه مقتول شدند، ولی حسینعلی با صرف اموال کلان و وساطت میرزا آقاخان نوری و کوشش‌ها کنسول و سفیر روسیه که پیشنهاد می‌کردند وی به روسیه برود، نجات یافت و با خانواده‌اش به بغداد رفت، در حالی که میرزا یحیی چند ماه پیش‌تر، مخفیانه و در جامۀ درویشان به آن‌جا کوچیده بود. ([۳۹][۴۰][۴۱][۴۲][۴۳][۴۴][۴۵][۴۶] note and introd، ص۳۲۳-۳۲۴) برای دعوی میرزا حسینعلی که می‌گفته در همین زندان بر اثر کشف و شهود، خود را مأمور دعوت به بهائیت یافت، [۴۷]) بعدها وی نامه‌ای به الکساندر دوم، امپراتور روسیه نوشت و از کوشش‌های سفیر دولت او قدردانی کرد. [۴۸]
پس از سوءقصد نافرجام بابیان به جان ناصرالدین شاه، عده‌ای از بابیه، از جمله میرزا حسینعلی دستگیر و محبوس شدند. اگرچه میرزا حسینعلی مداخله در این کار را انکار کرده است. ([۳۶] نامه به ناصرالدین شاه) و منابع بهایی نیز همین را گفته‌اند [۳۷] عزیه نوری که از طرفداران میرزا یحیی و مخالف دعاوی بهاء بود، تصریح کرده است [۳۸] که این ترور با طرح و انگیزش حسینعلی صورت گرفت و با آن‌که بر اثر آن بسیاری از سران بابیه مقتول شدند، ولی حسینعلی با صرف اموال کلان و وساطت میرزا آقاخان نوری و کوشش‌ها کنسول و سفیر روسیه که پیشنهاد می‌کردند وی به روسیه برود، نجات یافت و با خانواده‌اش به بغداد رفت، در حالی که میرزا یحیی چند ماه پیش‌تر، مخفیانه و در جامۀ درویشان به آن‌جا کوچیده بود. ([۳۹][۴۰][۴۱][۴۲][۴۳][۴۴][۴۵][۴۶] note and introd، ص۳۲۳-۳۲۴) برای دعوی میرزا حسینعلی که می‌گفته در همین زندان بر اثر کشف و شهود، خود را مأمور دعوت به بهائیت یافت، [۴۷]) بعدها وی نامه‌ای به الکساندر دوم، امپراتور روسیه نوشت و از کوشش‌های سفیر دولت او قدردانی کرد. [۴۸]


وفات حسینعلی
==وفات حسینعلی==
 
اقامت میرزا حسینعلی در عکا ۲۴ سال به درازا کشید و سرانجام در ۲ ذیقعدۀ ۱۳۰۹ ق در ۵۷ سالگی در حیفا درگذشت.
اقامت میرزا حسینعلی در عکا ۲۴ سال به درازا کشید و سرانجام در ۲ ذیقعدۀ ۱۳۰۹ ق در ۵۷ سالگی در حیفا درگذشت.


اظهار بهائیت حسینعلی
==اظهار بهائیت حسینعلی==
 
میرزا حسینعلی در آغاز محرم۱۲۶۹ وارد بغداد شد و به اطاعت از یحیی صبح ازل، و به عنوان پیشکار او به ترویج و تبلیغ عقاید باب مشغول شد. در این دوره چند تن از بابیان دعوی کردند که همان «من یظهره الله» اند که باب از ظهور او خبر داده است. (در این‌باره و خاصه اسدالله خویی، ملقب به دیان، نک‌ [۴۹][۵۰]) اما عده‌ای از این مدعیان کشته شدند و برخی بازگشتند. ([۵۱] برای مداخلۀ میرزا حسینعلی در بعضی از این قتل‌ها. [۵۲][۵۳][۵۴]) سپس میرزا حسینعلی هم که به تعبیر برخی منابع ازلیه، «با هر طایفه و مشربی... معاشرت بسیاری کرده بود، لهذا یک نوع وسعت مشرب... به هم رسانیده»، ادعا کرد که در زندان بر اثر کشف و شهود، مامور به دعوت به بهائیت است خود به اظهار همان دعوی و مقابله با میرزا یحیی برخاست. ([۵۵] که از گزارش وی برمی‌آید که دعوی میرزا حسینعلی مقدم بر دعویهای دیگر بابیان و در دورۀ دوم اقامت او در بغداد بوده است.) ولی با مخالفت شدید بزرگان بابیه و میرزا یحیی که این ادعا را خلاف نظر و وصیت باب می‌دانستند.
میرزا حسینعلی در آغاز محرم۱۲۶۹ وارد بغداد شد و به اطاعت از یحیی صبح ازل، و به عنوان پیشکار او به ترویج و تبلیغ عقاید باب مشغول شد. در این دوره چند تن از بابیان دعوی کردند که همان «من یظهره الله» اند که باب از ظهور او خبر داده است. (در این‌باره و خاصه اسدالله خویی، ملقب به دیان، نک‌ [۴۹][۵۰]) اما عده‌ای از این مدعیان کشته شدند و برخی بازگشتند. ([۵۱] برای مداخلۀ میرزا حسینعلی در بعضی از این قتل‌ها. [۵۲][۵۳][۵۴]) سپس میرزا حسینعلی هم که به تعبیر برخی منابع ازلیه، «با هر طایفه و مشربی... معاشرت بسیاری کرده بود، لهذا یک نوع وسعت مشرب... به هم رسانیده»، ادعا کرد که در زندان بر اثر کشف و شهود، مامور به دعوت به بهائیت است خود به اظهار همان دعوی و مقابله با میرزا یحیی برخاست. ([۵۵] که از گزارش وی برمی‌آید که دعوی میرزا حسینعلی مقدم بر دعویهای دیگر بابیان و در دورۀ دوم اقامت او در بغداد بوده است.) ولی با مخالفت شدید بزرگان بابیه و میرزا یحیی که این ادعا را خلاف نظر و وصیت باب می‌دانستند. (برای توقیعات سیدعلی محمد دربارۀ صبح ازل، نک‌، [۵۶][۵۷]) روبه‌رو شد. پس به ناچار بغداد را رها کرد و با نام مستعار و در جامۀ درویشان به سلیمانیه رفت و میان کردان سکنا گزید. وی دوسال آن‌جا ماند و با صوفیۀ مشهور مراوده یافت و در مجالس آنان حاضر شد. صاحب تنبیه‌النائمین نوشته است که میرزا حسینعلی در سلیمانیه هم به خیال ریاست بود، ولی او را به چیز نگرفتند. ناچار مدتی به تحصیل علوم غریبه پرداخت. [۵۸]براساس منابع بهائی، ظاهراً وی در کردستان به «درویش محمد» نام‌بردار بوده، و با صوفیان طریقت قادریه و خالدیه مراوده داشته است. [۵۹]


←← ندامت حسینعلی
(برای توقیعات سیدعلی محمد دربارۀ صبح ازل، نک‌، [۵۶][۵۷]) روبه‌رو شد. پس به ناچار بغداد را رها کرد و با نام مستعار و در جامۀ درویشان به سلیمانیه رفت و میان کردان سکنا گزید. وی دوسال آن‌جا ماند و با صوفیۀ مشهور مراوده یافت و در مجالس آنان حاضر شد. صاحب تنبیه‌النائمین نوشته است که میرزا حسینعلی در سلیمانیه هم به خیال ریاست بود، ولی او را به چیز نگرفتند. ناچار مدتی به تحصیل علوم غریبه پرداخت. [۵۸]براساس منابع بهائی، ظاهراً وی در کردستان به «درویش محمد» نام‌بردار بوده، و با صوفیان طریقت قادریه و خالدیه مراوده داشته است. [۵۹]


===ندامت حسینعلی===
میرزا آقاخان کرمانی آورده است که وی از آن‌جا نامۀ تضرع و ندامت به میرزا یحیی نوشت. [۶۰] و سرانجام به دعوت برادر به بغداد بازگشت و خود را مطیع او خواند و در کتاب ایقان که در همین ایام نوشت، به این معنی تصریح کرد. [۶۱][۶۲][۶۳][۶۴][۶۵] با این همه، مدتی بعد، گویا به تحریک و مساعدت میرزآقاجان کاشی، باز به دعوی برخاست. اگرچه به نظر می‌رسد که او این‌بار بسیار احتیاط می‌کرد و بیش‌تر در پی تهیۀ مقدمات کار بود. [۶۶] ولی به گفتۀ منابع بهائی در اواخر دورۀ اقامت در بغداد، درباغ نجیب پاشا ـ که بعداً بهائیان آن را به باغ رضوان نامیدند ـ خود را «من یظهره‌الله» خواند. [۶۷][۶۸][۶۹] از مطالب لوح شیخ پیداست که از ایام اقامت در عراق خود را نبی، یعنی «نیّر آفاق» می‌دانست که «از سوی عراق، اشراق کرده است». [۷۰]
میرزا آقاخان کرمانی آورده است که وی از آن‌جا نامۀ تضرع و ندامت به میرزا یحیی نوشت. [۶۰] و سرانجام به دعوت برادر به بغداد بازگشت و خود را مطیع او خواند و در کتاب ایقان که در همین ایام نوشت، به این معنی تصریح کرد. [۶۱][۶۲][۶۳][۶۴][۶۵] با این همه، مدتی بعد، گویا به تحریک و مساعدت میرزآقاجان کاشی، باز به دعوی برخاست. اگرچه به نظر می‌رسد که او این‌بار بسیار احتیاط می‌کرد و بیش‌تر در پی تهیۀ مقدمات کار بود. [۶۶] ولی به گفتۀ منابع بهائی در اواخر دورۀ اقامت در بغداد، درباغ نجیب پاشا ـ که بعداً بهائیان آن را به باغ رضوان نامیدند ـ خود را «من یظهره‌الله» خواند. [۶۷][۶۸][۶۹] از مطالب لوح شیخ پیداست که از ایام اقامت در عراق خود را نبی، یعنی «نیّر آفاق» می‌دانست که «از سوی عراق، اشراق کرده است». [۷۰]



نسخهٔ ‏۳ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۴۶

بهائیت را میرزا حسین على نورى تاسیس نموده است که بعد از ظهور و غوغاى على محمد باب، به وسیله تبلیغ ملاحسین بشرویه‏اى به باب گروید و به ادعاهاى او ایمان آورد و بعد از مرگ باب و سرپیچى از اطاعت برادرش "یحیى صبح ازل" که به جانشینى باب برگزیده شده بود، مدعى گردید که او همان کسى است که باب وعده‏ى ظهورش را داده بود. (من یظهره اللَّه) این گونه ادعاها هر روز بیشتر می‌‏شد تا این که با ادعاى رسالت و حلول خدا در او (تجسد و تجسم خدا در او) پایان پذیرفت.

زندگی‌نامه حسینعلی

حسینعلی در ۲ محرم ۱۲۳۳ ق/۱۲نوامبر۱۸۱۷م در تهران متولد شد. پدرش میرزا عباس نوری، ملقب به میرزا بزرگ، از منشیان و مستوفیان خوش نویس عصر محمد شاه قاجار، و در کرمان، تهران و قزوین، وزیر، پیشکار و معلم برخی از شاه زادگان و مورد توجه و علاقۀ قائم مقام بود. و چند نامه از او به میرزا بزرگ در دست است. [۱][۲][۳][۴][۵][۶][۷]اینکه منابع بهایی او را از وزیران دستگاه قاجار شمرده‌اند. [۸][۹][۱۰] اطلاق واقعی نیست [۱۱] زیرا دستیاران و اتابکان شاه‌زادگان وگاه مستوفیان آن عهد را مجازاً در زمرۀ وزرا می‌شمرده‌اند.

تحصیلات حسینعلی

حسینعلی در تهران رشد کرد و به تحصیل علم پرداخت. این معنی را برخی از منابع بابی و بهایی، خاصه خواهر او عزیه، تأیید کرده‌اند. [۱۲][۱۳] با این همه خود حسینعلی و عبدالبهاء [۱۴][۱۵] تصریح کرده‌اند که وی درس نخواند. ولی در مجالس مباحثه و مناظره کسی با او هماورد نبود، [۱۶] بدین هدف که متصف به علم لدنی و پیامبرانه شود. از برخی اشارات و نیز از گزارش ایام اقامتش در سلیمانیه برمی‌آید که وی به تصوف و آثار متصوفه علاقه داشت و با صوفیان بسیار معاشرت می‌کرد. [۱۷][۱۸] این معنی از کتاب ایقان او هم به خوبی پیداست. این گزارش هم که گفته‌اند پس از مرگ میرزا عباس، از حسینعلی خواستند به جای پدر، وزارت را در دست گیرد، [۱۹] البته به کلی بی‌وجه است.

تبلیغ عقاید بابیت

میرزا حسینعلی در زمرۀ کسانی بود که خود، علی محمد شیرازی (باب) را ندید، ولی به او گروید و با جدیت به تبلیغ عقاید او برخاست. [۲۰][۲۱] کوششی که وی برای خلاصی قرّةالعین از زندان قزوین به خرج داد.، [۲۲][۲۳] از نخستین اقدامات مهم او به شمار می‌رود. نیز آورده‌اند که وقتی علی محمدشیرازی در زندان باکو بود، گروهی از پیروانش در بدشت شاهرود گرد آمدند تا تدبیری برای رهایی وی و مقابله با مخالفان بیندیشند، مخارج اقامت و پذیرایی آنان را گویا میرزا حسینعلی می‌پرداخت. برخی از سران بابیه در همین‌جا القابی یافتند و از جمله میرزاحسینعلی را بهاءالله خواندند. ([۲۴][۲۵][۲۶] که مدعی است سیدعلی محمد او را لقب بهاءالله داد.)

در پی بروز شورش بابیه در قلعۀ شیخ طبرسی (۱۲۶۵ق)، میرزا حسینعلی با چند تن از بابیان برای پیوستن به شورشیان راهی مازندران شد، ولی او را دستگیر، و مدتی زندانی کردند و حتی علما حکم به قتلش دادند؛ ولی سرانجام تنبیه و آزاد شد. [۲۷][۲۸][۲۹] پس از اعدام باب، همۀ بابیه میرزا یحیی، برادرکوچک‌تر میرزا حسینعلی و ملقب به صبح‌ازل را، بنا به برخی اشارات منسوب به سیدعلی محمد، به جانشینی او پذیرفتند و میرزا حسینعلی به عنوان پیشکار و نایب میرزا یحیی به کار برخاست. میرزا حسینعلی خود در کتاب ایقان به سروری و جانشینی میرزا یحیی تصریح کرده است. ([۳۰][۳۱][۳۲][۳۳] که معتقد است در این مورد ابداً نامی از میرزا یحیی و حسینعلی در میان نیست و شیخ علی ترشیزی ملقب به اعظم، جانشین علی محمد بوده است) در این زمان به سبب سرکوب شدید بابیه و فعالیت میرزا حسینعلی در تبلیغ، وی گویا به خواست میرزا یحیی به کربلا رفت (شعبان ۱۲۶۷) و تا قتل امیرکبیر در همان‌جا ماند و آنگاه به دعوت میرزا آقاخان نوری، صدراعظم جدید به تهران بازگشت. [۳۴][۳۵]

دستگیری و نجات

پس از سوءقصد نافرجام بابیان به جان ناصرالدین شاه، عده‌ای از بابیه، از جمله میرزا حسینعلی دستگیر و محبوس شدند. اگرچه میرزا حسینعلی مداخله در این کار را انکار کرده است. ([۳۶] نامه به ناصرالدین شاه) و منابع بهایی نیز همین را گفته‌اند [۳۷] عزیه نوری که از طرفداران میرزا یحیی و مخالف دعاوی بهاء بود، تصریح کرده است [۳۸] که این ترور با طرح و انگیزش حسینعلی صورت گرفت و با آن‌که بر اثر آن بسیاری از سران بابیه مقتول شدند، ولی حسینعلی با صرف اموال کلان و وساطت میرزا آقاخان نوری و کوشش‌ها کنسول و سفیر روسیه که پیشنهاد می‌کردند وی به روسیه برود، نجات یافت و با خانواده‌اش به بغداد رفت، در حالی که میرزا یحیی چند ماه پیش‌تر، مخفیانه و در جامۀ درویشان به آن‌جا کوچیده بود. ([۳۹][۴۰][۴۱][۴۲][۴۳][۴۴][۴۵][۴۶] note and introd، ص۳۲۳-۳۲۴) برای دعوی میرزا حسینعلی که می‌گفته در همین زندان بر اثر کشف و شهود، خود را مأمور دعوت به بهائیت یافت، [۴۷]) بعدها وی نامه‌ای به الکساندر دوم، امپراتور روسیه نوشت و از کوشش‌های سفیر دولت او قدردانی کرد. [۴۸]

وفات حسینعلی

اقامت میرزا حسینعلی در عکا ۲۴ سال به درازا کشید و سرانجام در ۲ ذیقعدۀ ۱۳۰۹ ق در ۵۷ سالگی در حیفا درگذشت.

اظهار بهائیت حسینعلی

میرزا حسینعلی در آغاز محرم۱۲۶۹ وارد بغداد شد و به اطاعت از یحیی صبح ازل، و به عنوان پیشکار او به ترویج و تبلیغ عقاید باب مشغول شد. در این دوره چند تن از بابیان دعوی کردند که همان «من یظهره الله» اند که باب از ظهور او خبر داده است. (در این‌باره و خاصه اسدالله خویی، ملقب به دیان، نک‌ [۴۹][۵۰]) اما عده‌ای از این مدعیان کشته شدند و برخی بازگشتند. ([۵۱] برای مداخلۀ میرزا حسینعلی در بعضی از این قتل‌ها. [۵۲][۵۳][۵۴]) سپس میرزا حسینعلی هم که به تعبیر برخی منابع ازلیه، «با هر طایفه و مشربی... معاشرت بسیاری کرده بود، لهذا یک نوع وسعت مشرب... به هم رسانیده»، ادعا کرد که در زندان بر اثر کشف و شهود، مامور به دعوت به بهائیت است خود به اظهار همان دعوی و مقابله با میرزا یحیی برخاست. ([۵۵] که از گزارش وی برمی‌آید که دعوی میرزا حسینعلی مقدم بر دعویهای دیگر بابیان و در دورۀ دوم اقامت او در بغداد بوده است.) ولی با مخالفت شدید بزرگان بابیه و میرزا یحیی که این ادعا را خلاف نظر و وصیت باب می‌دانستند.

(برای توقیعات سیدعلی محمد دربارۀ صبح ازل، نک‌، [۵۶][۵۷]) روبه‌رو شد. پس به ناچار بغداد را رها کرد و با نام مستعار و در جامۀ درویشان به سلیمانیه رفت و میان کردان سکنا گزید. وی دوسال آن‌جا ماند و با صوفیۀ مشهور مراوده یافت و در مجالس آنان حاضر شد. صاحب تنبیه‌النائمین نوشته است که میرزا حسینعلی در سلیمانیه هم به خیال ریاست بود، ولی او را به چیز نگرفتند. ناچار مدتی به تحصیل علوم غریبه پرداخت. [۵۸]براساس منابع بهائی، ظاهراً وی در کردستان به «درویش محمد» نام‌بردار بوده، و با صوفیان طریقت قادریه و خالدیه مراوده داشته است. [۵۹]

ندامت حسینعلی

میرزا آقاخان کرمانی آورده است که وی از آن‌جا نامۀ تضرع و ندامت به میرزا یحیی نوشت. [۶۰] و سرانجام به دعوت برادر به بغداد بازگشت و خود را مطیع او خواند و در کتاب ایقان که در همین ایام نوشت، به این معنی تصریح کرد. [۶۱][۶۲][۶۳][۶۴][۶۵] با این همه، مدتی بعد، گویا به تحریک و مساعدت میرزآقاجان کاشی، باز به دعوی برخاست. اگرچه به نظر می‌رسد که او این‌بار بسیار احتیاط می‌کرد و بیش‌تر در پی تهیۀ مقدمات کار بود. [۶۶] ولی به گفتۀ منابع بهائی در اواخر دورۀ اقامت در بغداد، درباغ نجیب پاشا ـ که بعداً بهائیان آن را به باغ رضوان نامیدند ـ خود را «من یظهره‌الله» خواند. [۶۷][۶۸][۶۹] از مطالب لوح شیخ پیداست که از ایام اقامت در عراق خود را نبی، یعنی «نیّر آفاق» می‌دانست که «از سوی عراق، اشراق کرده است». [۷۰]

←← تبعید بابیان

در این وقت به سبب تشدید جنگ و جدال میان شیعیان و بابیان، و توصیه‌های دولت ایران و علمای کربلا و نجف، دولت عثمانی که خود از بسط نزاع بیمناک بود، بابیان و رؤسای آنان را که اینک تابعیت عثمانی داشتند. [۷۱] در ذیقعدۀ ۱۲۷۹به استانبول، و چند ماه بعد، در رجب ۱۲۸۰ همه را به ادرنه تبعید کرد. [۷۲][۷۳][۷۴] این دوره هم ۵ سال به درازا کشید و میرزا حسینعلی در اینجا فرصت را مناسب یافت و خود را آشکارا و به تأکید «من یظهره الله» خواند و نامه‌ها یا الواح برای دعوت به اطراف بپراکند. از جمله نامه‌ای به ناصرالدین شاه فرستاد. (برای عین نامه، نک‌: [۷۵]) در این نامه خود را در واقعۀ سوءقصد به شاه بی‌گناه خواند و از مفسدان و اشرار برائت جست و تأکید کرد که به‌رغم آزارهای بسیار که در سال‌های تبعید دیده، برخلاف مصالح دولت و ملت کار نکرده است. [۷۶] نیز در این نامه، برخلاف آنچه برخی از نویسندگان آورده‌اند، [۷۷] از دعاوی خویش سخن گفته، و تلویحاً آورده است که از جانب خدا سخن می‌گوید و حاضر است در حضور شاه با علما مناظره کند. [۷۸][۷۹] وی همچنین از آن دسته از علمای بزرگ که متعرض او نشدند و به تعبیر او «از کأس انقطاع آشامیده‌اند»، مانند شیخ مرتضی انصاری، تجلیل کرد. وی نامه‌ای هم به پاپ، پیوس نهم، فرستاد و از او حمایت خواست. در اینجا بسیاری از بابیه به او پیوستند و کارش بالا گرفت. [۸۰][۸۱][۸۲] و این سومین بار بود که میرزا حسینعلی خود را «من یظهره الله» می‌خواند. یک‌بار در بغداد در ۱۲۶۹ق؛ بار دوم نیز در۱۲۷۵ق در بغداد که هر دو بار عقب‌نشینی کرد؛ و سوم بار در۱۲۸۰ق در ادرنه [۸۳] براون معتقد است که دعوی سوم در ۱۲۸۳ق رخ داد. [۸۴]

←← ادعای من‌یظهره‌الله

از همین زمان، یاران میرزا حسینعلی به کوشش‌هایی برای اثبات دعوی او، خاصه در برابر یاران صبح‌ازل، دست زدند؛ چنان‌که گفتند علی محمدشیرازی اصلاً مبشر ظهور او بود، ولی برای انصراف دشمنان از سوءقصد به این «من‌یظهره‌الله»، میرزا یحیی را پیش انداخت و چنان نموده شد که وی جانشین باب و میرزا حسینعلی کارپرداز و دستیار اوست. [۸۵][۸۶] نیز عبدالحسین آیتی، در سال‌هایی که کاتب میرزا حسینعلی و مبلّغ بهائیت بود، نوشت که علی محمد شیرازی در آخر عمر وسایل شخصی خود را توسط ملامحمدباقر برای بهاء ـ میرزا حسینعلی ـ فرستاد و او از سخنان علی محمد چنین دریافته که مقصود از «من یظهره الله» همان حسینعلی است. [۸۷] در این اوان، میرزا حسینعلی القاب بسیار بر خود می‌نهاد، اما از آن میان همان لقب بهاء یا بهاءالله رواج یافت [۸۸] این خود نکته‌ای است که بهاء در این دوره، دست‌کم در برابر عموم پیروان، دعویهای گران نمی‌کرد؛ چنان که مطابق صورت جلسه‌ای که از بازجویی برخی از بهائیان توسط کارگزاران دولت عثمانی در ادرنه باقی است، هیچ‌یک از متهمان از دعوت نبوت و ربوبیت او چیزی نشنیده بودند و حتی حاجی سیاح در محاکمۀ خود، او را یکی از اقطاب نعمت‌اللهی خوانده است. [۸۹]

نزاع میان بابیان و بهائیان [ویرایش]

به هر حال میرزا یحیی صبح‌ازل در برابر ادعای برادرش، میرزا حسینعلی به مقاومت برخاست و میان طرفداران هر دو نزاع‌های سخت رخ داد و چند تن از دو طرف کشته شدند. این حوادث و برخی مسائل دیگر، کارگزاران دولت عثمانی را واداشت تا میرزا یحیی را به قبرس، و میرزا حسینعلی را به عکا تبعید کنند. آن‌گاه به هر یک از این دو عده‌ای از یاران طرف مخالف را همراه کرد تا اخبار فعالیت و دیدارهای آن‌ها را به دولت گزارش کنند. به بهائیان همراه میرزا یحیی تعرضی نشد، اما گفته‌اند که هر ۷ تن ازلیان (پیروان صبح‌ازل) همراه میرزا حسینعلی به دست بهائیان، ظاهراً بدون اطلاع و دستور میرزا حسینعلی، به قتل رسیدند. شیخ ابراهیم بهائی که این داستان را برای براون نقل کرده، و همۀ این ازلیان و قاتلان آن‌ها را دیده، و می‌شناخته، اضافه کرده است که پس از این واقعه، دولت عثمانی میرزا حسینعلی را با خانواده‌اش توقیف کرد، اما چون قاتلان، خود را معرفی کردند و گفتند رهبرشان از این کار بی‌اطلاع بوده است، او را آزاد کردند. [۹۰][۹۱][۹۲]

← تبعید میرزایحیی و حسینعلی

براساس سندی از آرشیو دولتی عثمانی، در کشمکش‌های ادرنه، میرزا حسینعلی نامه‌ای به والی آن‌جا نوشت و در آن میرزا یحیی و پیروانش را متهم به توطئه برضد عثمانی کرد (۱۲۸۵ق). والی ادرنه نیز به توقیف و بازجویی گروهی از بهائیان و ازلیان دست زد و گزارش آن بازجویی و نامۀ میرزا حسینعلی را به استانبول فرستاد. گویا صدراعظم نیز سلطان را مطلع گردانید و به فرمان او، میرزا یحیی و حسینعلی را به قبرس و عکا فرستاند. [۹۳] گزارش شوقی افندی واژگونۀ همان واقعه است که می‌گوید: نامه‌هایی بی‌امضا منتشر شد، حاکی از آن‌که میرزا حسینعلی و طرفدارانش با حمایت سفرای دول بیگانه، قصد طغیان دارند؛ و به علاوه، دوستی برخی از دولتمردان عثمانی با میرزا حسینعلی، مانند سلیمان پاشا که خود از سلسلۀ قادریه بود، دولت عثمانی را بیمناک کرد و به تبعید او واداشت. [۹۴] از سوی دیگر محسن‌خان‌مشیرالدوله، سفیر دولت ایران در استانبول، به نقل از سلطان عثمانی گزارش داده است که دولت عثمانی برای سران بهائی و ازلی در ادرنه مقرری تعیین کرد و به سبب اهمیت حسینعلی، مبلغ بیشتری به او اختصاص داد و همین از اسباب نزاع طرفین شد. مشیرالدوله در گزارش دیگری نوشته است که به پیشنهاد سفیر انگلستان و موافقت سلطان، یکی را به قبرس و دیگری را به عکا فرستادند. [۹۵] برخی منابع به مداخلۀ مشیرالدوله و سفارت ایران در تبعید بهائیان و ازلیان هم اشاره کرده‌اند. [۹۶] از آن سوی به گزارش آیتی، [۹۷] وقتی دولت عثمانی تصمیم به تبعید حسینعلی به عکا گرفت، نایب کنسول فرانسه به ملاقاتش رفت و پیشنهاد کرد که وی تابعیت فرانسه را بپذیرد، ولی میرزا حسینعلی نپذیرفت و خود را موعود اسلام و مأمور اصلاح این دین خواند. به هر حال، میرزا حسینعلی را در ربیع‌الثانی ۱۲۸۵ به همراه چند نظامی به عکا روانه کردند. [۹۸][۹۹] وی از آغاز ورود به عکا (جمادی‌الاول ۱۲۸۵) ظاهراً در پادگان یا قلعه‌ای نظامی چند سال به حالت توقیف به سر برد. [۱۰۰][۱۰۱][۱۰۲] آن‌گاه آزاد گردید و مدتی بعد اجازه یافت تا به بَهجی نزدیک حیفا رود. [۱۰۳] اقامت میرزا حسینعلی در عکا ۲۴ سال به درازا کشید و سرانجام در ۲ ذیقعدۀ ۱۳۰۹ق/۲۹ مۀ ۱۸۹۲م در ۵۷ سالگی در حیفا درگذشت. [۱۰۴][۱۰۵][۱۰۶]

عقاید بهائیه [ویرایش]

دریافت بخش مهمی از عقاید بهائیه منوط به اطلاع دقیق از عقاید فرق اسلامی در باب امامت و مهدویت است. تاریخ این‌گونه دعوی‌ها، آثار و عقاید سیدعلی محمد شیرازی و برخی اصطلاحات و بیانات صوفیان و فیلسوفان، خاصه در باب «بساطت و وحدت و سریان وجود»، و مسألۀ «فیض» و تداوم آن است که خود از دلایل اثبات نبوت و امامت به شمار می‌رود. در حقیقت اگر دعوی‌های بهاء نسبت به نبوت و ربوبیت در میان نبود، دیگر عقاید و سخنان سیدعلی محمد شیرازی و میرزا حسینعلی، پیش از ادعای نبوت و ربوبیت، با دیدگاه‌های تأویل‌گرایان و سخنان برخی طریقه‌های صوفیانه قابل تطبیق بود؛ چنان که برخی از بابیه و ازلیه هم‌ آیین خود را به تشیع منسوب می‌کنند و این معنی به خصوص از نوشتۀ عزیۀ نوری [۱۰۷] و نیز استنادهای بی‌شمار بهائیه و شخص میرزا حسینعلی به آیات قرآن و روایات و احوال پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و امامان شیعه (علیه‌السلام)، پیش و پس از دعوی‌های جدیدتر، پیداست. [۱۰۸][۱۰۹] اما دعوی‌های اخیر بهاء موجب شد که این آیین را نه فقط از تشیع، بلکه از دایرۀ اسلام نیز خارج کند. با این همه، برخی نویسندگان معاصر، لابد به سبب استنادهای بهائیه به آیات و روایات قرآنی و اسلامی و تأویل‌های عرفانی، بهائیت را مبتنی بر اسلام یا شاخه‌ای از بابیه شمرده‌اند. [۱۱۰][۱۱۱] سیدعلی محمد شیرازی که مانند شیخیه، فیض الاهی در هدایت خلق را مستمر می‌دانست، قائل به استمرار دوره‌های «نبوت» بود و «خاتمیت» پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) با خاتمیت دورۀ سابقه، و خود را مؤسس دورۀ جدید نبوت می‌خواند. وی معتقد بود که هر «ظهور» ی قیامت ظهور قبل است. مراد از معرفت به حق، معرفت به مظهر اوست. آنچه در مظاهر ظاهر می‌گردد، «مشیت» اوست که خالق هر چیزی و نقطۀ ظهور است و در هر دوری و کوری برحسب دور ظاهر می‌گردد. پس ظهورات را نه ابتدایی است و نه انتهایی. وی آن‌گاه به ظهور کسی، اشرف و اعظم از خود که او را «من یظهره‌الله» خوانده، بشارت داده، و قیامت آیین خود، یعنی «بیان» را در ظهور او دانسته است. [۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶][۱۱۷][۱۱۸][۱۱۹] ه‌ د، بابیه) از این‌رو، بابیان در انتظار به سر می‌بردند. بیانات میرزا حسینعلی در ایقان که خود تکملۀ بیان باب است، برای اثبات همین معنی است که به خصوص‌ به‌طور گسترده با تأویلات و تعبیرات صوفیانه آمیخته شده، و بیانگر انس و هم‌نشینی او با جماعت صوفیه و تأثر از افکار آن‌هاست. [۱۲۰] افزون بر ایقان، این معنی از برخی آثار دیگر او هم‌ برمی‌آید و پیش‌تر نیز اشاره شد که برخی از معتقدانش او را از اقطاب صوفیه می‌دانستند. [۱۲۱][۱۲۲][۱۲۳][۱۲۴] به هر حال، مضمون اصلی کتاب ایقان اثبات همان معانی از راه تأویل اصولی چون «نبوت»، «امامت»، «خاتمیت» و «قیامت»، و مسائلی چون «اسماء و صفات»، «تداوم فیض حق»، «لقاءالله»، «مراتب و سریان وجود» و مانند آن است. چنان‌که آورده است، جمیع اشیاء حاکی از اسماء و صفات الاهیه‌اند و هر کدام به قدر استعداد خود برمعرفت او دلالت دارند. به گونه‌ای که همۀ غیب و شهود را ظهورات اسماء و صفا احاطه کرده است. همۀ انبیا و اصفیا، موصوف به صفات و اسماء الاهی‌اند، خواه بعضی از این صفات و اسماء در آن «هیاکل نوریه» برحسب ظاهر، ظاهر شود و خواه نشود؛ نهایت، بعضی در بعضی مراتب «اشدظهوراً و اعظم نوراً» ظاهر می‌شوند. نه این است که اگر صفتی برحسب ظاهر از آن ارواح مجرده ظاهر نشود، نفی آن صفت از آن شود. پس برهمۀ این «وجودات منیره و طلعات بدیعه»، حکم جمیع صفات الله جاری است. چنان‌که روایات صحیح بسیاری دربارۀ تسلط و سلطنت «قائم» آمده، ولی آن نه سلطنتی است که هر نفسی ادراک نماید. مقصود از سلطنت، احاطه وقدرت آن حضرت است برهمۀ «ممکنات»، خواه از عالم ظاهر به استیلای ظاهری ظاهر شود، یا نشود... [۱۲۵] میرزا حسینعلی آن‌گاه برای اثبات مدعای خود به رد این معنی که «ابواب رحمت الاهی مسدود گشته است و دیگر از مشارق قدس معنوی شمسی طالع نمی‌شود...» پرداخته، و آورده است که مقصود قرآن از لقاءالله در قیامت، تجلی خدا در قیامت نیست، بلکه معنای آن تجلی عام است، زیرا «همۀ اشیاء محل و مظهر تجلی سلطان حقیقی‌اند و آثار اشراق شمس مجلّی در مرایای موجودات، موجود و لایح است... چنان‌که همۀ ممکنات و مخلوقات حاکی‌اند از ظهور...». وی پس از بحثی عرفانی و اشراقی دربارۀ تجلی خاص و تجلی ثانی، یعنی فیض اقدس و فیض مقدس، تأکید کرده که مراد از قیامت، قیام نفس‌الله است به مظهر کلیۀ خود؛ و سپس نتیجه گرفته که ظهور پیامبران، هریک یک قیامت است و ظهور «نقطه» (باب) نیز یک قیامت. [۱۲۶][۱۲۷] پس از آن به توجیه و تأویل مفهوم «خاتمیت» پرداخته، و دربارۀ «اولیت و آخریت» سخن رانده است و پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را جامع جمیع انبیا دانسته، و به استناد حدیثی، او را «آدم اول و آدم آخر» خوانده و آورده است که به همین قیاس، خاتمیت انبیا به آن جمال‌الاهی نسبت داده می‌شود، «پس مقصود از اولیت و آخریت، اولیت و آخریت ملکی نیست، زیرا هنوز اسباب ملکی به آخر نرسیده... بلکه در این رتبه، اولیت، نفسِ آخریت، نفس اولیت باشد... پس مظهر اولیت و ظاهریت و باطنیت و بدئیت و ختمیت برای این ذوات مقدسه و ارواح مجرده نفس الاهیه است» ([۱۲۸] برای بیان دیگر همو دربارۀ خاتمیت و «غیبت»، نک‌: [۱۲۹])

خروج بهائیت از اسلام [ویرایش]

اگرچه میرزا حسینعلی از دورۀ اقامت در بغداد تا اوایل دورۀ عکا خود را جز «من یظهره الله» نمی‌شمرد و می‌کوشید خود را خارج از دایرۀ اسلام جلوه ندهد و درعکا آداب مسلمانی به جا می‌آورد، ولی سخنان وی خود مقدمه‌ای بود برای آن‌که اندک اندک دعوی نبوت عامه و نبوت خاصه و ربوبیت و الوهیت کند. [۱۳۰][۱۳۱] و به رغم تصریحات باب دربارۀ شریعت «بیان»، خود شریعتی نو بگذارد.

ادعای ربوبیت و الوهیت [ویرایش]

دعوی ربوبیت و الوهیتش هم ـ با آن‌که در بسیاری مواضع خود را «عبد» خوانده ـ به نوعی از بعضی نامه‌ها و الواح او که خطاب به اشخاص نوشته، و آن‌ها را کلماتی دانسته است که از «سماء مشیت نازل و ارسال شد» [۱۳۲][۱۳۳] و خاصه از کتاب اقدس او برمی‌آید که در آن به تشریع و وضع احکام (مثلاً انا انزلنا لکم الاحکام؛ انا امرناکم بکسر حدودات النفس...، [۱۳۴]) پرداخته است. [۱۳۵] با این حال، بعضی از مبلغان و طرفداران هوشمندترش که گویا توجیه نتایج چنین ادعایی را ناممکن می‌دیدند، این دعوی را نوعی تمثیل عرفانی یا کلامی، همچون عقیدۀ مسیحیان به حضرت عیسی (علیه‌السلام) قلمداد کرده‌اند. ([۱۳۶][۱۳۷] دربارۀ این‌که بهائیان او را پیامبر می‌نامند، مثلاً نک‌[۱۳۸]) اما محافل ملی بهائی امروزه تأکید می‌کنند که بهاء «یکی از مظاهر الاهیه‌ای است که با حقیقت غیبیۀ ذات الوهیت به کلی متفاوت و متمایز است». [۱۳۹] با این همه، بسیاری از سخنان میرزا حسینعلی را که بجا یا نابجا مشحون از اصطلاحات و تعبیرات و عبارت پردازی‌های صوفیانه است، می‌توان به چند وجه و معنی تأویل کرد. اما مدار اصلی کار و تبلیغ بهائیت، نه مباحث و جدل‌ها و استدلال‌های مجرد فکری ـ اعتقادی است که البته از عهدۀ آن بر نمی‌آیند، بلکه اصرار بر عقاید منطبق با جهان وطنی، همچون یکی بودن آبشخور همۀ آیین‌های موجود، قطع نظر از تفاوت‌های ناشی از شرایط تاریخی و زبانی؛ [۱۴۰] ([۱۴۱] نیز برای نامۀ او به ناصرالدین‌شاه، نک‌[۱۴۲][۱۴۳][۱۴۴] که به‌خصوص آیین بهائی را به نوعی بازتاب احوال اجتماعی و سیاسی سرزمین‌های اسلامی در آن عصر دانسته است)، و رد تحریف لفظی کتب عهدین است که به استناد آیۀ «وَقَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعونَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ یُحَرِّفونَهُ...» [۱۴۵] مراد از تحریف کتب عهدین را تحریف معانی کلام الاهی دانسته است نه «محو کلمات ظاهریۀ» آن [۱۴۶] این آموزه‌ها خاصه از دیدگاه غربیانی که به بهائیت گرویده‌اند، مهم‌ترین وجه آثار و عقاید میرزا حسینعلی و جانشینان او به‌شمار می‌رود. بخشی از فعالیت بهائیان اولیه برای اثبات دعوی میرزا حسینعلی، در گردآوری تمام آثار علی محمد شیرازی و نخستین یاران او برای حذف نام و اشاره به میرزا یحیی صبح‌ازل، تحریف و تغییر آنچه با دعاوی بهاء تناسب نداشت، خلاصه می‌شد. این تحریفات و تغییرات را خاصه در کتاب معروف به نقطۀ الکاف از یکی از بابیان اولیه، گویا حاجی میرزا جانی کاشانی، می‌توان دید [۱۴۷] برخی از نویسندگان، علاوه بر آن‌که این انتساب را درست ندانسته ـ و این البته نافی اعتبار کتاب به عنوان یکی از نخستین و مهم‌ترین منابع راجع به باب نیست ـ و آن را همان کتاب موسوم به تاریخ قدیم شمرده که بهائیان بسیارازآن یاد می‌کردند. بر آن رفته‌اند که ۴ کتاب مشهور در تاریخ بهائیت همه تحریرها و بازنگاشته‌های همان یک اثرند: تاریخ جدید که در ۱۲۹۰ق/۱۸۷۳م گویا به قلم ابوالفضل گلپایگانی نوشته شد؛ مقالۀ شخصی سیاح که در ۱۳۰۳ق/۱۸۸۶م توسط عباس افندی، مشهور به عبدالبهاء پدید آمد؛ الکواکب الدریة اثر عبدالحسین آواره (آیتی) که در ۱۳۴۲ق/۱۹۲۴م نوشته شد؛ و متن انگلیسی تاریخ معروف به تاریخ نبیل در ۱۳۰۶ش/۱۹۲۷م. [۱۴۸][۱۴۹][۱۵۰] در میدان تألیف، چند کتاب به قلم بهائیان مشهور اولیه نوشته شد که مهم‌ترین آنها، کتاب الفرائد اثر میرزا ابوالفضل گلپایگانی است که اصلاً برای پاسخ به شبهات و انتقادهای برخی از علمای شیعه نوشته شده وبه همین سبب، مهم‌ترین عقاید باب و بهاء را در آن می‌توان یافت [۱۵۱] میرزا حسینعلی نوری هم خود پس از ۴۰ سال دعوی و کوشش برای استقرار عقایدش، چند کتاب و بسیاری رساله و نامه مشتمل بر پند و دعا و تبلیغ دعوی‌های خود و تفسیر برخی از آیات قرآن و احادیث پیامبر اسلام (ص) و امامان شیعه (ع) که به الواح موسوم شده است، برجای گذارد. منابع بهائی شمار این الواح را افزون بر هزار دانسته‌اند و البته گفته‌اند که بسیاری از آن‌ها از میان رفته است. [۱۵۲][۱۵۳][۱۵۴]

تألیفات حسینعلی [ویرایش]

نخستین کتاب‌میرزا حسینعلی نوری ایقان نام دارد که را پس از بازگشت از کردستان به بغداد (ح ۱۲۸۰ق/۱۸۶۳م) نوشت. ایقان در حقیقت تکملۀ کتاب ناقص بیانِ علی محمد شیرازی است و درآن به آیات قرآن و احادیث و سنن پیامبر اسلام (ص) بسیار استناد کرده، [۱۵۵] و صریحاً نبی اکرم (ص) را خاتم‌الانبیاء خوانده، [۱۵۶][۱۵۷] ولی خاتمیت و شماری از دیگر اصطلاحات و تعبیرهای قرآنی را تأویل کرده است. [۱۵۸] از برخی عبارات کتاب برمی‌آید که آن را برای کسی نوشته بوده است. [۱۵۹] برخی از محققان آن را همان رسالۀ معروف به رسالۀ خالویه دانسته‌اند که میرزا حسینعلی برای دعوت و اقناع سید محمد شیرازی، دایی باب، نوشت. [۱۶۰] بعداً وی در ادرنه و سپس در اولین چاپ کتاب (بمبئی، ۱۳۰۸ق)، برخی از مطالب کتاب ایفان را ـ خاصه آنچه دربارۀ اطاعت خود از صبح ازل نوشته بود ـ حذف کرد. در چاپ بعدی آن در ۱۳۱۰ق مطالب بیشتری از آن حذف شد. [۱۶۱] مهم‌ترین اثر میرزا حسینعلی که آن را در۱۲۸۷یا۱۲۸۸ق در عکا (ایام توقیف) نوشت، کتاب اقدس نام دارد که کتاب شریعت بهائیه و ناسخ بیان باب است. [۱۶۲][۱۶۳][۱۶۴] این هردو اثر در اواخر حیات بهاء و به دستور خود او توسط پسرش محمدعلی، ملقب به «غُصن اکبر» در بمبئی (۱۳۰۸ق) به چاپ رسید. [۱۶۵] بسیاری از الواح او نیز، با عناوین مختلف، به چاپ رسیده [۱۶۶] و بعضی از آنها، مانند لوح شیخ و یا رسالۀ موسوم به بدیع که رساله‌ای است در پاسخ به اعتراضات ازلیان، مستقلاً نیز طبع و نشر شده است. [۱۶۷][۱۶۸] نامه‌های او به رؤسا و سلاطین کشورها با عنوان «بیانیه‌های بهاءالله»، به انگلیسی ترجمه و منتشر شده است. (مثلاً نامه به ملکه ویکتوریا، ۳۳، ناپلئون سوم، ۱۷، ویلهم اول، ۳۳۹)

جانشینی عبدالبهاء [ویرایش]

پس از میرزا حسینعلی نوری، بنا بر وصیت او در لوح عهد یا کتاب عهدی، [۱۶۹] پسر بزرگش عباس، ملقب به «غصن اعظم» و معروف به عبدالبهاء به جانشینی منصوب شد و رشتۀ امور بهائیان را دردست گرفت. وی در جمادی‌الاول ۱۲۶۰/ژوئن۱۸۸۴ در تهران متولد شد و مقارن تبعید پدرش به بغداد، ۹ ساله بود. از برخی گزارش‌های منابع بهائی برمی‌آید که عبدالبهاء از نوجوانی در بهائیت فعال بود و در زمرۀ نزدیکان و محرران و مشاوران میرزا حسینعلی قرار داشت و دایرۀ ارتباطات بیرونی و درونی خود را همواره توسعه می‌داد. [۱۷۰][۱۷۱][۱۷۲] گفته‌اند که اختلاف میان بهاء و صبح‌ازل به تحریک و مداخلۀ او ایجاد شد. [۱۷۳] چون عبدالبهاء به جای بهاء نشست، برادرش محمدعلی که به استناد همان لوح عهد، خود را در ریاست شریک می‌دانست، به سروری او تن نداد و مرکزی در قصر بهجی در عکا ـ که اقامتگاه بهاء بود ‌ـ تشکیل داد و به کار برخاست و رساله‌ها منتشر کرد. چند تن از یاران خاص بهاء، مانند میرزا آقاجان کاشی و محمدجواد قزوینی، و دو پسر دیگر بهاء، یعنی ضیاءالله و بدیع‌الله نیز به محمدعلی پیوستند. این نخستین انشعاب در بهائیت بود. طرفداران محمدعلی، بهائیان پیرو عبدالبهاء را «مارقین» نامیدند، و اینان هم یاران محمدعلی را «ناقضین» خواندند و سپس گروه اول به «بهائی ثابت» و گروه دوم به «بهائی موحد» نامبردار شدند. [۱۷۴][۱۷۵][۱۷۶][۱۷۷][۱۷۸][۱۷۹] به گزارش برخی از منابع بهائی طرفدار عبدالبهاء، داستان نزاع بهاء و صبح ازل، اینجا تکرار شد و محمدعلی نزد کارگزاران دولت عثمانی، عبدالبهاء را متهم به تمهید مقدمات برای طغیان بر ضد دولت کرد. عثمانیان نیز از ۱۹۰۱م خروج او را از عکا ممنوع کردند و گویا بعدها هم درصدد تبعید او و بلکه مجازات‌های دیگر برآمدند؛ اما در پی تسلط ترکان جوان بر اوضاع، عبدالبهاء در ۱۹۰۸م آزاد شد. [۱۸۰][۱۸۱] عبدالبهاء به رغم توقیف، به سرعت بر کارها چیره شد و محمدعلی را عقب راند.

فعالیت‌های عبدالبهاء [ویرایش]

از جمله فعالیت‌های عبدالبهاء، پس از رفع توقیف، تدارک سفرهای تبلیغی به مصر (۱۹۱۰م)، اروپا و آمریکا (۱۹۱۱-۱۹۱۳م) را باید یاد کرد. [۱۸۲][۱۸۳] شرح این سفرها را یکی از همراهان بهائی او، به نام محمود زرقانی در کتابی به نام بدایع‌الآثار نوشته، و آورده است که وی در این سفر به تأسیس یا سازماندهی مجامع و سازمان‌های بهائی در این کشورها پرداخت. [۱۸۴][۱۸۵] وقتی عبدالبهاء در آمریکا به سر می‌برد، عمویش میرزا یحیی صبح ازل درگذشت. [۱۸۶] در طول جنگ جهانی اول عبدالبهاء همچنان به ادارۀ امور بهائیان و تبلیغ و صدور رساله‌ها و الواح مشغول بود. پس از جنگ، به سبب اهمیت حیفا، عبدالبهاء آن‌جا را پایگاه بهائیت و فعالیت‌های خود قرارداد. [۱۸۷] وی همان‌جا بود تا در ۱۳۰۰ش/۱۹۲۱م در ۷۷ سالگی در حیفا درگذشت. [۱۸۸][۱۸۹][۱۹۰] عبدالبهاء نیز، به رغم تصریح بهاء در کتاب اقدس، مدعی بود که به وی وحی می‌شود. بهائیان پیرو او هم وی را نبی و مظهر الاهی می‌دانستند. [۱۹۱][۱۹۲] کوشش‌های عبدالبهاء برای تبلیغ و توسعۀ بهائیت، با اتکاء بر علم و اطلاعش بر تاریخ اقوام و اتخاذ سیاست‌های خاص، این گروه را که تا پیش از او اهمیت و موقعیتی نداشتند، تا حدی شهرت بخشید. [۱۹۳][۱۹۴] سفرهای او به اروپا و آمریکا، و تشکیل یا سازماندهی مجامع بهائی در این کشورها [۱۹۵] و تأسیس محافل و نهادهای بهائی در ایران، مصر و عراق و سرزمین‌های آسیای میانه و هند، [۱۹۶] برای تحقق همان اهداف بود. به علاوه کوشش‌هایی هم برای دسته‌بندی و عرضۀ نشریات فرقه‌ به‌طور نظام یافته نشان داد. [۱۹۷] او نیز مانند بهاء، مبلغ دین و زبان جهانی ـ زبان اسپرانتو ـ برای «تسریع دایرۀ حسن تفاهم بین شرق و غرب»، و وحدت ادیان، وحدت عالم انسانی، و «صلح اکبر» بود. [۱۹۸][۱۹۹][۲۰۰][۲۰۱][۲۰۲][۲۰۳][۲۰۴] وی در نامه‌ای که در فوریۀ۱۹۱۳ خطاب به انجمن الاهیون فرانسه نوشت، ضمن انتقاد از این‌که ظهور پیامبر جدید ـ بهاء ـ را درنیافته‌اند، به تبلیغ خود پرداخت. در ژوئیۀ همان سال نیز خطاب به کنگرۀ ششم لیبرال‌های مسیحی و دیگر ادیان خواستار ایجاد دینی جهانی و قرار دادن «تمدن مادی» در خدمت «تمدن الاهی» شد. [۲۰۵] در دورۀ ریاست عبدالبهاء، عمۀ او موسوم به عزیه نوری کتاب تنبیه‌النائمین را در پاسخ به نامۀ عبدالبهاء نوشت و انتقاداتی سخت بر اعمال و افکار او و پدرش بهاء وارد کرد [۲۰۶][۲۰۷][۲۰۸]

← بهائیت و انگلیس

قطع نظر از آنچه دربارۀ ارتباط‌ها و وابستگی‌های سیاسی عبدالبهاء به برخی سازمان‌ها و دولت‌ها گفته‌اند، بعضی از منابع بهائی به ارتباط او با حکومت انگلیسی فلسطین و کمک‌هایی که به ارتش این دولت در جنگ جهانی اول، برضد عثمانی کرد، تصریح کرده‌اند. به همین سبب، به دستور لردبالفور، او با خاندان و یارانش تحت حمایت ژنرال آلنبی (ه‌ م) قرار گرفت و به علاوه در اواخر عمر (۱۹۲۰م) دولت انگلستان او را شوالیه خواند و نشان و مقام داد. [۲۰۹][۲۱۰][۲۱۱] و پس از مرگ او پادشاه و دولتمردان بلندپایۀ این کشور مراتب تأسف خود را ابراز داشتند. شوقی همچنین آورده است که بسیاری از مسلمانان در تشییع جنازۀ او با تلاوت قرآن شرکت جستند و مفتی حیفا نیز سخنرانی کرد. [۲۱۲] در آخر عمر، عبدالبهاء هم مانند بهاء نشان می‌داد که ملتزم به آداب مسلمانی است. چنان‌که برای ادای نماز جمعه به مسجد می‌رفت و این کار را تا دو روز پیش مرگ ترک نکرد. [۲۱۳][۲۱۴][۲۱۵] صبحی که روزگاری کاتب عبدالبهاء بود، تصریح کرده است که وی بهائیت را مانند شاذلیه از فرق صوفیه معرفی می‌کرد؛ و البته پیشوای شاذلیه در سوریه با او دوستی داشت. [۲۱۶] برخی از نویسندگان هم به ارتباط و شباهت‌های بهائیه و قادیانیه اشاره کرده‌اند. [۲۱۷][۲۱۸][۲۱۹]

← تألیفات عبدالبهاء

عبدالبهاء نیز الواح، کتاب‌ها و رساله‌هایی پدید آورد. نخستین اثر مهم او که در حیات بهاء و برای اثبات دعوی‌های او و کوفتن با بیان و ازلیان، در ۱۳۰۳ق نوشت، کتاب مقالۀ شخصی سیاح است [۲۲۰] که بعداً به انگلیسی ترجمه شد۷ و در ۱۸۹۱م در کمبریج منتشر گردید (برای مشخصات و متن انگلیسی کتاب، نک‌[۲۲۱]) کتاب تذکرة‌الوفاء فی ترجمة حیاة قدماء الاحباء (حیفا، ۱۳۴۳ق) مشتمل است برشرح زندگی و مرگ بهائیانی که در ایام خود او درگذشتند، مانند نبیل قائنی، [۲۲۲] نبیل زرندی، [۲۲۳] میرزا موسی برادر بهاء. [۲۲۴] این کتاب نیز به انگلیسی ترجمه و چاپ شده است؛ مجموعه‌ای از الواح او هم در بمبئی (۱۸۸۲م)، و سپس ترجمۀ انگلیسی آن با عنوان «سرتمدن الهی» در آمریکا به چاپ رسید. این کتاب مشتمل است بر برخی پیام‌ها و نوشته‌های کوتاه او. [۲۲۵] دیگر آثار او که غالباً توسط بهائیان گردآوری و منتشر شده، این‌هاست: الواح و وصایا (چ مصر)؛ خطابات حضرت عبدالبهاء فی اروبا (چ مصر، ۱۳۴۰ق/۱۹۲۱م) که مربوط به سفر اول او به اروپاست، [۲۲۶] الواح و بعضی خطابات سفرهای او به مصر و اروپا و امریکا (چ تهران، ۱۹۴۲م). این هر دو مجموعه در ۱۹۷۲م یکجا و با عنوان خطب عبدالبهاء فی اوروبا و امریکا، به عربی در بیروت به چاپ رسید؛ مکاتیب عبدالبهاء (چ مصر، ۱۳۲۸ق بب‌)؛ [۲۲۷] (چ لیدن، ۱۹۰۸م). او درهمین رساله غربیان را که بر اساس روایات مجعول دربارۀ اسلام داوری می‌کنند، مورد انتقاد قرار داده است، [۲۲۸] رسالۀ مدنیه که آن را در ۱۲۹۲ق نوشت و مضمون اصلی آن نگاهی به اوضاع ایران و اشاره به افتخارات سابق این سرزمین و لزوم بیداری و همگامی با تمدن جدید است. [۲۲۹] از یک اشارۀ او بر می‌آید که این رساله را بدون ذکر نام خود، خطاب به پادشاه ایران نوشته است. [۲۳۰] او همچنین برخی آیات قرآن مجید را تفسیر کرد. [۲۳۱][۲۳۲] و تفسیری به عربی بر بعضی از آیات سورۀ یوسف نوشت، و حدیث «کنت کنزاً مخفیاً...» را تفسیری عرفانی کرد. [۲۳۳]

شوقی [ویرایش]

مطابق وصیت بهاء، پسر کهترش محمدعلی (غصن اکبر) باید جانشین عبدالبهاء می‌شد؛ اما نزاع‌هایی که ذکرش گذشت، به ویژه باعث دور کردن او شد و عبدالبهاء سرانجام نوادۀ ارشد دختری خود، شوقی را ـ که پدرش میرزاهادی داماد و از یاران عبدالبهاء بود ـ به جانشینی برگماشت. [۲۳۴]

← زندگی‌نامه شوقی

وی در ۱۳۱۴ق/۱۸۹۶م در عکا زاده شد. سپس لقب «امراللهی» گرفت و به همین سبب بهائیان او را «ولی امر» می‌نامند. (عالم بهائی، «ولی امر بهائی») وی مقارن مرگ عبدالبهاء (۱۹۲۱م) در آکسفورد مشغول تحصیل بود. در ۱۹۲۳م به حیفا رفت و رشتۀ امور بهائیت را دردست گرفت.. [۲۳۵][۲۳۶] گفته‌اند که عبدالبهاء به اصرار دخترش ضیائیه، شوقی را به رهبری تعیین کرد. [۲۳۷] این انتصاب، خاصه به سبب برخی خویها و ضعف‌ها که از او دیده می‌شد، باعث مخالفت برخی بهائیان و رویگردانی بعضی دیگر، مانند صبحی، [۲۳۸] آیتی (آواره) و نیکو از بهائیت شد. [۲۳۹] با این همه شوقی به توسعه و سازماندهی محافل بهائی، به ویژه در اروپا و آمریکا بسیار کوشید. این معنی از کثرت نامه‌ها و سخنان او خطاب به بهائیان این سرزمین‌ها پیداست. وی همچنین به وصیت عبدالبهاء، سرانجام «بیت‌العدل اعظم‌الهی» را تأسیس کرد و اکثریت اعضاء آن را از میان بهائیان اروپایی و آمریکایی برگزید. [۲۴۰][۲۴۱][۲۴۲] این کار با مخالفت گروهی از بهائیان روبه‌رو شد. نیز مجمعی از سران بهائی موسوم به «ایادی امرالله» برای تبلیغ آیین و ایجاد و حفظ روابط بهائیان با رهبری پدید آورد و تأکید کرد که وظایف این مجمع تضادی با اختیارات و وظایف خود او ندارد. چارلز میسن‌ریمی، و ماری (روحیه) مکسول، دختر معماری کانادایی و طراح و سازندۀ مقبرۀ بهاء ـ که به ازدواج شوقی درآمده بود ـ از سران این مجمع بودند. [۲۴۳][۲۴۴][۲۴۵]

انشعابات بهائیت [ویرایش]

چون شوقی فرزندی نداشت، پس از مرگ او (آبان۱۳۳۶/نوامبر۱۹۵۷، نک‌: آیین جهانی بهائی، «شوقی افندی») انشعابی دیگر در بهائیت پدید آمد. گروهی که اکثریت مجمع «ایادی امرالله» را تشکیل می‌دادند، به تجدید مخالفت با بیت‌العدل برخاستند. اینان به ویژه ریاست چارلز میسن‌ریمی آمریکایی را برآن ـ که در حقیقت رهبری بهائیت بود ـ نپذیرفتند و ولایت را مسدور دانستند و به ریاست روحیه مکسول گردن نهادند. اگر چه چارلز میسن ریمی به مقاومت برخاست، ولی به سبب طرفداری «ایادیان» از روحیه مکسول، اکثریت بهائیان به او پیوستند. [۲۴۶][۲۴۷] ۵/۵ سال پس از مرگ شوقی، «بیت‌العدل اعظم» مرکب از اعضای ۵۶ محفل ملی انتخاب شد (۱۹۶۳م) و امور بهائیت را دردست گرفت. بیت‌العدل‌های ثانوی، «محافل روحانی ملی» نام دارند. [۲۴۸] شوقی به سبب برخورداری از تحصیلات عالیه و ارتباطات وسیع، به ویژه سازگاری با اسرائیل و دول اروپایی و آمریکایی طرفدار آن، (علاوه بر آموزه‌های صریح خود او، نک‌: [۲۴۹][۲۵۰][۲۵۱][۲۵۲] نیز دربارۀ تعالیم عبدالبهاء در این‌باره، نک‌: [۲۵۳] توانایی بیشتری از اسلاف خود در تشکیل مجامع و سازماندهی محافل بهائی و برپایی «مشرق‌الاذکار»‌ها (معابد بهائی) در کشورهای جهان نشان داد. [۲۵۴] مثلاً دربارۀ بهائیان آمریکا، نک‌: [۲۵۵] نیز دربارۀ انتخابات بهائیان آمریکا، نک‌: [۲۵۶] دربارۀ بهائیان آمریکای جنوبی، نک‌: [۲۵۷]) شوقی آثار مکتوب بسیار برجا نهاد که غالباً جنبه‌های تبلیغی و تاریخی دارد. برخی از آنها: قرن بدیع؛ توقیعات مبارکه، مشتمل بر بعضی نامه‌ها خطاب به محافل بهائی (تهران، ۱۳۵۲ش/۱۹۷۳م)؛ «زمامداری بهائی»، مشتمل بر نامه‌هایی است که وی به بهائیان آمریکا نوشت (نیویورک، ۱۹۲۷م)؛ «ظهور عدالت الهی» (ایلینویز، ۱۹۵۶م)؛ «درراه حق»، شامل تاریخ باب و بهاء و عبدالبهاء (ایلینویز، ۱۹۵۷م)؛ «پیام به جهان بهائی» (ایلینویز، ۱۹۵۸م)؛ «دژ ایمان» (ایلینویز، ۱۹۶۵م).

اعتقاد به بهائیت [ویرایش]

اعتقاد به بهائیت، کفر و معتقد به آن کافر و همه احکام کفر بر او جاری است.[۲۵۸] [۲۵۹]

فهرست منابع [ویرایش]

(۱) عبدالحسین آیتی، کشف‌ الحیل، تهران، ۱۳۱۳ش. (۲) عبدالحسین آیتی، الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، قاهره، ۱۳۴۲ق/۱۹۲۳م. (۳) آیین جهانی بهائی، ۱۴ (نک‌: ما). (۴) بشیر احمد، بهائیت، اسرائیل کی خفیه سیاسی تنظیم، راولپندی، ۱۲۷۵ق. (۵) اسلمنت، ج ا، بهاءالله و عصر جدید، ترجمۀ فارسی، حیفا، ۱۹۳۲م. (۶) عبدالحمید اشراق خاوری، گنج شایگان، تهران، ۱۳۴۴ش. (۷) محمدحسن اعظمی، حقیقة‌البهائیة و القادیانیة، بیروت، ۱۳۹۴ق. (۸) الهی ظهیر، احسان، البهائیة، نقد و تحلیل، لاهور ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م. (۹) شریف یحیی امین، معجم‌الفرق‌الاسلامیة، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م. (۱۰) سیدعلی محمد شیرازی باب، بیان عربی. (۱۱) سیدعلی محمد شیرازی باب، بیان فارسی. (۱۲) سیدعلی محمد شیرازی باب، دلائل سبعه. (۱۳) سیدعلی محمد شیرازی باب، قسمتی از الواح خط نقطۀ اولی، گردآوری حسن کاتب. (۱۴) براون ادوارد، مقدمه بر نقطة الکاف (نک‌: هم‌، کاشانی). (۱۵) حسینعلی نوری بهاء، ایقان، ۱۳۱۰ق. (۱۶) حسینعلی نوری بهاء، لوح شیخ، لانگنهاین. (۱۷) حسینعلی نوری بهاء، لوح عهد (کتاب عهدی) (نک‌: هم‌، عالم بهائی). (۱۸) حسینعلی نوری بهاء، مجموعۀ الواح مبارکه، چ تصویری. (۱۹) حسینی طباطبایی، مصطفی، رهبران وادی ضلالت، تهران، ۱۳۷۸ش. (۲۰) دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، ۱۳۷۷ش. (۲۱) اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، ۱۹۷۸م. (۲۲) محمود زرقانی، بدایع‌الآثار، بمبئی، ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م. (۲۳) محمد مهدی زعیم‌الدوله تبریزی، مفتاح باب‌الابواب، ترجمۀ حسن فرید گلپایگانی، تبریز، ۱۳۳۵ش. (۲۴) احمد شاهرودی، مرآت‌العارفین فی دفع شبهات المبطلین، تهران، ۱۳۴۱ش. (۲۵) شوقی ربانی، قرن بدیع، ترجمۀ نصرالله مودت. (۲۶) یحیی صبح‌ازل، مستیقظ. (۲۷) صبحی مهتدی، فضل‌الله، خاطرات زندگی و تاریخ بابیگری و بهائیگری، تهران، ۱۳۵۴ش. (۲۸) عالم بهائی۱۵ (نک‌: ما). (۲۹) عباس عبدالبهاء، الواح۱۶ (نک‌: ما). (۳۰) عباس عبدالبهاء، تذکرة‌الوفاء فی ترجمة حیاة قدماء الاحیاء، حیفا، ۱۳۴۳ق. (۳۱) عباس عبدالبهاء، توقیعات مبارکه، به کوشش عبدالعلی علایی، ۱۳۵۲ش/ ۱۹۷۳م. (۳۲) عباس عبدالبهاء، خطب عبدالبهاء فی اوروبا و امریکا، بیروت، ۱۹۷۲م. (۳۳) عباس عبدالبهاء، رسالۀ مدنیه (نک‌: هم‌، آیین جهانی بهائی). (۳۴) عباس عبدالبهاء، مقالۀ شخصی سیاح، تهران، ۱۳۴۱ش. (۳۵) عباس عبدالبهاء، مکاتیب (نک‌: هم‌، آیین جهانی بهائی). (۳۶) عباس عبدالبهاء، النور الابهی فی مفاوضات عبدالبهاء (نک‌: هم‌، آیین جهانی بهائی). (۳۷) محسن عبدالحمید، حقیقةالبابیة و البهائیة، کرکوک، ۱۳۸۹ق. (۳۸) اسدالله فاضل مازندرانی، اسرارالآثار. (۳۹) اسدالله فاضل مازندرانی، رهبران و رهروان. (۴۰) بدیع‌الله فرید، کتاب اقدس، تهران، ۱۳۵۲ش. (۴۱) محمدعلی فیضی، حضرت بهاءالله. (۴۲) ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی، منشآت، تهران، ۱۲۸۰ق. (۴۳) ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی، نامه‌های پراکنده، به کوشش جهانگیر قائم‌مقامی، تهران، ۱۳۵۷ش. (۴۴) قرآن مجید. (۴۵) میرزا جانی کاشانی، نقطۀ الکاف، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۹۱۰م. (۴۶) احمد کسروی، بهائیگری، تهران، چاپ. (۴۷) تمدن. (۴۸) ابوالفضل گلپایگانی، الفرائد، قاهره، ۱۳۱۵ق. (۴۹) محمد محیط طباطبایی، تاریخ قدیم و جدید، گوهر، تهران، ۱۳۵۴ش، س ۳، شم‌ ۵. (۵۰) محمد محیط طباطبایی، تاریخ نو پدید نبیل زرندی، همان، شم‌ ۹. (۵۱) محمد محیط طباطبایی، رسالۀ خالویه یا ایقان، همان، تهران، ۱۳۵۶ش و ۱۳۵۷ش، س۵، شم‌ ۱۱و۱۲، س۶، شم‌ ۱. (۵۲) محمد محیط طباطبایی، عظیم پس از باب و پیش از ازل، همان، تهران، ۱۳۵۷ش، س۶، شم‌ ۳و۴. (۵۳) محمد محیط طباطبایی، کتابی بی‌نام با نامی تازه، همان، تهران، ۱۳۵۳ش، س۲، شم‌ ۱۱و۱۲. (۵۴) اسدالله ممقانی، اختلاف بهاء و صبح ازل، راهنمای کتاب، تهران، ۱۳۴۲ش س۶، شم‌ ۴و۵. (۵۵) محمدعلی موحد، اسنادی از آرشیو دولتی استانبول، همان، تهران، ۱۳۴۲ش، س۶، شم‌ ۱و۲. (۵۶) میرزا آقاخان کرمانی، عبدالحسین و احمد روحی، هشت بهشت. (۵۷) نبیل زرندی، مطالع‌الانوار، ترجمۀ عبدالجلیل سعد، قاهره، ۱۹۴۰م. (۵۸) نجفی، محمدباقر، بهاییان، تهران، ۱۳۵۷ش/۱۹۷۹م. (۵۹) عزیه نوری، تنبیه‌النائمین. (۶۰) حسینعلی نوری بهاء، اقدس، بمبئی، ۱۳۱۴ق. (۶۱) Abdu «l-bahá، The Secret of Divine Civilization، tr M Gail، Illinois، ۱۹۵۷. (۶۲) The Bahá’ ī Fait، wwwbahaicom/Persian/. (۶۳) Bahá’ī Library Online، wwwbahai-librarycom، The Bahá’ī World، wwwbahai-library-com، org/Persian/. (۶۴) Browne، E G، A Year Amongst the Persians، London، ۱۸۹۳. (۶۵) id، note and introd A Traveller’s Narrative (vide Bahá’ī Library…). (۶۶) Chamberlain، S، Abdul Baha on divine Philosophy، Boston، ۱۹۱۸. (۶۷) The Encyclopaedia of the Qur’ān، ed، J D McAulife، Leiden/Boston، ۲۰۰۱. (۶۸) ER. (۶۹) ERE. (۷۰) The Oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World، ed JL Esposito، New York/oxford، ۱۹۹۵. (۷۱) Shoghi Effendi، The Advent of Divine Justice، Illinois، ۱۹۵۶. (۷۲) id، Bahá’ī Adminstration. (۷۳) id، Citadel of Faith، Illinois، ۱۹۶۵. (۷۴) id، God Passes by، Illinois، ۱۹۵۷. (۷۵) Thompson، J، Abdu’l-Bahá، Illinois، ۱۹۴۸؛