ارزش‌ها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عيسى' به 'عیسی')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
|-
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" |ایجاد ارزش ها و منافع، پايه روابط ميان مسيحيان و مسلمانان
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" |ایجاد ارزش ها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان
|-
|-
|زبان مقاله
|زبان مقاله
خط ۱۸: خط ۱۸:
</div>
</div>


'''ارزش ها و منافع، پايه روابط ميان مسيحيان و مسلمانان''' عنوان مقاله ای است به زبان فارسی که توسط [[محمد علی تسخیری|آیه الله محمد علی تسخیری]] در رابطه با رویکرد توسعه ای فرهنگ اتحاد به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به دنبال تبیین دیدگاه های مرتبط با داشتن رابطه با مسیحیت و یا نداشتن آن و نیز کیفیت آن میان [[مسلمانان]] و مسیحیان است. خواننده از رهگذر مطالعه این مقاله به این نکته رهنمون می گردد که اگر ایجاد همزیستی مسالمت آمیز بر پایه ارزش ها و منافع میان مسلمانان و مسیحیان و نیز دولت های اسلامی و مسیحی ممکن باشد پس به نحو اولویت داری، ایجاد [[اتحاد]] و رابطه میان [[فرق و مذاهب اسلامی]] باید ممکن باشد و نیز  باید درجهت فرهنگ سازی و نهادینه کردن آن تلاش کرد.
'''ارزش ها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان''' عنوان مقاله ای است به زبان فارسی که توسط [[محمد علی تسخیری|آیه الله محمد علی تسخیری]] در رابطه با رویکرد توسعه ای فرهنگ اتحاد به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به دنبال تبیین دیدگاه های مرتبط با داشتن رابطه با مسیحیت و یا نداشتن آن و نیز کیفیت آن میان [[مسلمانان]] و مسیحیان است. خواننده از رهگذر مطالعه این مقاله به این نکته رهنمون می گردد که اگر ایجاد همزیستی مسالمت آمیز بر پایه ارزش ها و منافع میان مسلمانان و مسیحیان و نیز دولت های اسلامی و مسیحی ممکن باشد پس به نحو اولویت داری، ایجاد [[اتحاد]] و رابطه میان [[فرق و مذاهب اسلامی]] باید ممکن باشد و نیز  باید درجهت فرهنگ سازی و نهادینه کردن آن تلاش کرد.
=مقدمه=
=مقدمه=
ترديدى نيست كه در جهان اسلام خيزش اسلامى تمام عيارى وجود دارد كه به ويژه در نيمه قرن گذشته، تجلى روشن ترى پيدا كرد كه برخى نمودهاى آنرا كه در عين حال مى تواند به عنوان عامل گسترش و ريشه دوانى آن هم تلقى شود، شاهد بوديم نمودهايى چون: تأسيس نهادهاى فراگيرى مانند «رابطة العالم الاسلامى» و «سازمان كنفرانس اسلامى» در اواخر دهه شصت (قرن بيستمپيروزى انقلاب اسلامى در ايران، شكست اتحاد شوروى در افغانستان، فراگير شدن خواست پياده كردن اسلام در سرتاسر جهان اسلام، بالا گرفتن بدبينى ها نسبت به مقاصد غرب در برابر جهان اسلام، گسترش پديده ها و ظواهر اسلامى به ويژه در ميان جوانان و ...
تردیدى نیست كه در جهان اسلام خیزش اسلامى تمام عیارى وجود دارد كه به ویژه در نیمه قرن گذشته، تجلى روشن ترى پیدا كرد كه برخى نمودهاى آنرا كه در عین حال مى تواند به عنوان عامل گسترش و ریشه دوانى آن هم تلقى شود، شاهد بودیم نمودهایى چون: تأسیس نهادهاى فراگیرى مانند «رابطة العالم الاسلامى» و «سازمان كنفرانس اسلامى» در اواخر دهه شصت (قرن بیستمپیروزى انقلاب اسلامى در ایران، شكست اتحاد شوروى در افغانستان، فراگیر شدن خواست پیاده كردن اسلام در سرتاسر جهان اسلام، بالا گرفتن بدبینى ها نسبت به مقاصد غرب در برابر جهان اسلام، گسترش پدیده ها و ظواهر اسلامى به ویژه در میان جوانان و ...




اين تحول بزرگ ابرقدرت هايى چون آمريكا را به تغيير استراتژى خود و برخى انديشمندان را به تجديدنظر در تحليل هاى تمدنى و شيوه هاى ارتباط متقابل تمدن هاى خود، واداشت همچنانكه برخى نظريه پردازان افراطى را به بازگشت به تقسيم جهان به متمدن و وحشى و از آنجا اعمال قانون جنگل در مورد وحشيان و بى معنايى برخورد طبق اصول انسانى با آنها، سوق داد. در اين راستا، كارهاى تحقيقى ارزشمندى نيز صورت گرفت.   
این تحول بزرگ ابرقدرت هایى چون آمریكا را به تغییر استراتژى خود و برخى اندیشمندان را به تجدیدنظر در تحلیل هاى تمدنى و شیوه هاى ارتباط متقابل تمدن هاى خود، واداشت همچنانكه برخى نظریه پردازان افراطى را به بازگشت به تقسیم جهان به متمدن و وحشى و از آنجا اعمال قانون جنگل در مورد وحشیان و بى معنایى برخورد طبق اصول انسانى با آنها، سوق داد. در این راستا، كارهاى تحقیقى ارزشمندى نیز صورت گرفت.   


از جمله آثار نوشتارى بسيارى از نويسندگان اسلامى مانند:  
از جمله آثار نوشتارى بسیارى از نویسندگان اسلامى مانند:  


أ- محمد محمدحسين، عباس محمودالعقاد، محمد حسنين هيكل، شهيد مطهرى، شهيد صدر، ابوالحسن ندوى و نيز نويسندگان غربى چون: جان اسپيزتيو و...
أ- محمد محمدحسین، عباس محمودالعقاد، محمد حسنین هیكل، شهید مطهرى، شهید صدر، ابوالحسن ندوى و نیز نویسندگان غربى چون: جان اسپیزتیو و...


ب - پيسكاتورى، فرانسوا بورگا، گيل كيبيل، ر ديكميجيان، شيرين هانتر، براهام برايان و ديگران كوشش هاى به عمل آمده براى تبيين اين پديده، بيشتر روى سه عنصر، انگشت گذارده اند كه عبارتند از:
ب - پیسكاتورى، فرانسوا بورگا، گیل كیبیل، ر دیكمیجیان، شیرین هانتر، براهام برایان و دیگران كوشش هاى به عمل آمده براى تبیین این پدیده، بیشتر روى سه عنصر، انگشت گذارده اند كه عبارتند از:




1- مسئله تقسيم جوامع اسلامى به جريانهاى فرهنگى، انقلابى و ارتجاعى و درگيرى اين جريانات با يكديگر.
1- مسئله تقسیم جوامع اسلامى به جریانهاى فرهنگى، انقلابى و ارتجاعى و درگیرى این جریانات با یكدیگر.


2- مسئله تلاش غرب يا دولتهاى طرفدار آن در به حاشيه راندن اسلام و هر گونه نمود اسلامى.
2- مسئله تلاش غرب یا دولتهاى طرفدار آن در به حاشیه راندن اسلام و هر گونه نمود اسلامى.




3- كار انديشمندان اسلامى در استفاده بهينه از شرايط مساعد انسانى و حقوق بشر به قصد برانگيختن احساسات در جهان اسلام.
3- كار اندیشمندان اسلامى در استفاده بهینه از شرایط مساعد انسانى و حقوق بشر به قصد برانگیختن احساسات در جهان اسلام.
=عرصه روابطى ميان اسلام و غرب=
=عرصه روابطى میان اسلام و غرب=
==مخالفان مصالحه ميان اسلام و غرب==
==مخالفان مصالحه میان اسلام و غرب==
كسانى هستند كه معتقدند زمينه مصالحه ميان اسلام و غرب كاملا تيره و تاريك است زيرا اسلام خود و به لحاظ ارزشى، غرب را نفى مى كند و مطلقاً جايى براى همزيستى يا به اصطلاح هماهنگى با مدرنيسم يا غرب گرايى، نمى بيند; خانم شيرين هانتر اين دسته را «خاورشناسان جديد» مى نامد. <ref>شيرين هانتر: «آينده اسلام و غرب: برخورد و تمدنها يا همزيستى مسالمت آميز»، ص 96.</ref>  ولى ما آنانرا فيلسوفان «يأس تمدنى» مى ناميم.
كسانى هستند كه معتقدند زمینه مصالحه میان اسلام و غرب كاملا تیره و تاریك است زیرا اسلام خود و به لحاظ ارزشى، غرب را نفى مى كند و مطلقاً جایى براى همزیستى یا به اصطلاح هماهنگى با مدرنیسم یا غرب گرایى، نمى بیند; خانم شیرین هانتر این دسته را «خاورشناسان جدید» مى نامد. <ref>شيرين هانتر: «آينده اسلام و غرب: برخورد و تمدنها يا همزيستى مسالمت آميز»، ص 96.</ref>  ولى ما آنانرا فیلسوفان «یأس تمدنى» مى نامیم.
از جمله اينان «مارتين كرامر» است كه تساهل و تسامح مخالفانش در موضوع را مورد نكوهش قرار مى دهد و آنانرا، «پوزش خواهان» مى نامد و معتقد است كه روند احياى اسلامى در پايان قرن، موجب نابودى خود خواهد شد، همچنانكه «آموس برلموتر» در زمينه رابطه اسلام و دموكراسى معتقد است: «موضوع، دموكراسى نيست بلكه طبيعت اصلى اسلام است».    <ref>واشنگتن پست، 19 ژانويه 1992.</ref> در جهان اسلام نيز كسانى هستند كه رابطه اسلام و غرب را، رابطه اى كه به اندازه اسلام و جاهليت از هم فاصله دارند، مى پندارند.
از جمله اینان «مارتین كرامر» است كه تساهل و تسامح مخالفانش در موضوع را مورد نكوهش قرار مى دهد و آنانرا، «پوزش خواهان» مى نامد و معتقد است كه روند احیاى اسلامى در پایان قرن، موجب نابودى خود خواهد شد، همچنانكه «آموس برلموتر» در زمینه رابطه اسلام و دموكراسى معتقد است: «موضوع، دموكراسى نیست بلكه طبیعت اصلى اسلام است».    <ref>واشنگتن پست، 19 ژانويه 1992.</ref> در جهان اسلام نیز كسانى هستند كه رابطه اسلام و غرب را، رابطه اى كه به اندازه اسلام و جاهلیت از هم فاصله دارند، مى پندارند.
==موافقان مصالحه ميان اسلام و غرب==
==موافقان مصالحه میان اسلام و غرب==
بر آن اند که امكان همزيستى (اسلام و غرب)، برخاسته از پويايى اسلام و توان همگامىو هماهنگى آن با تغييرات و دگرگونى هاست همچنانكه معتقد است كه ريشه خيزش اسلامى نه در قدرت ذاتى اسلام بلكه در محروميت هاى اقتصادى، ستمهاى اجتماعى و نابسامانى هاى سياسى است; از جمله مدعيان اين ديدگاه فرانسوا بورگات است كه ضمن توجه به بعد فرهنگى اين حركت به مثابه كوششى براى استقلال فرهنگى، مى گويد:
بر آن اند که امكان همزیستى (اسلام و غرب)، برخاسته از پویایى اسلام و توان همگامىو هماهنگى آن با تغییرات و دگرگونى هاست همچنانكه معتقد است كه ریشه خیزش اسلامى نه در قدرت ذاتى اسلام بلكه در محرومیت هاى اقتصادى، ستمهاى اجتماعى و نابسامانى هاى سیاسى است; از جمله مدعیان این دیدگاه فرانسوا بورگات است كه ضمن توجه به بعد فرهنگى این حركت به مثابه كوششى براى استقلال فرهنگى، مى گوید:


«اينك ما شاهد سومين مرحله از زدودن آثار استعمار هستيم. مرحله نخست جنبه سياسى داشت و به صورت جنبش هاى استقلال طلبانه بود، مرحله دوم، اقتصادى بود (ملى كردن كانال سوئز در مصر و ملى كردن نفت در الجزائر) و سرانجام مرحله سوم كه جنبه فرهنگى دارد. <ref>Paris: Editions La Decouverte. 1995), P 107.</ref>  اين گروه طرفدار سياست برخورد سازنده هستند و خانم شيرين هانتر، آنان را "جهان سومى" <ref>شيرين هانتر، همان منبع، ص 98، (برگردان عربى)</ref> مى خواند و من نام "انديشمندان توافق" بر آنان مى نهم; بسيارى از انديشمندان اسلامى، در اين گروه قرار مى گيرند.
«اینك ما شاهد سومین مرحله از زدودن آثار استعمار هستیم. مرحله نخست جنبه سیاسى داشت و به صورت جنبش هاى استقلال طلبانه بود، مرحله دوم، اقتصادى بود (ملى كردن كانال سوئز در مصر و ملى كردن نفت در الجزائر) و سرانجام مرحله سوم كه جنبه فرهنگى دارد. <ref>Paris: Editions La Decouverte. 1995), P 107.</ref>  این گروه طرفدار سیاست برخورد سازنده هستند و خانم شیرین هانتر، آنان را "جهان سومى" <ref>شيرين هانتر، همان منبع، ص 98، (برگردان عربى)</ref> مى خواند و من نام "اندیشمندان توافق" بر آنان مى نهم; بسیارى از اندیشمندان اسلامى، در این گروه قرار مى گیرند.




اگرچه گروه نخست را به خاطر فاصله اى كه از فهم طبيعت انعطاف پذير اسلام و نيز فهم حقيقت نبرد طولانى جهانى اسلام با جهان غرب ـ با همه كم و كاستى ها و جزر و مدهاى آن ـ دارند، مورد سرزنش مى دانم، طرز فكر طرفداران توافق يعنى گروه دوم را نيز آنجا كه ارزش هاى تمدن غرب را اصل مى دانند و توان اسلام در هماهنگ شدن با اين ارزشها را معيارى براى پويايى اسلام قلمداد مى كنند، نمى توانم بپذيرم.
اگرچه گروه نخست را به خاطر فاصله اى كه از فهم طبیعت انعطاف پذیر اسلام و نیز فهم حقیقت نبرد طولانى جهانى اسلام با جهان غرب ـ با همه كم و كاستى ها و جزر و مدهاى آن ـ دارند، مورد سرزنش مى دانم، طرز فكر طرفداران توافق یعنى گروه دوم را نیز آنجا كه ارزش هاى تمدن غرب را اصل مى دانند و توان اسلام در هماهنگ شدن با این ارزشها را معیارى براى پویایى اسلام قلمداد مى كنند، نمى توانم بپذیرم.


به عنوان مثال، "براهام برايان" را مى بينيم كه با سلسله مقالاتى در اين باره در اكونوميست لندن (در سال 1994 م)، به نظر مى رسد در شمار "انديشمندان توافق" است و تا حدودى گرايش به معنويات دارد و جهان اسلام را به روى آوردن به همه ارزش هاى غرب فرامى خواند و بر آنست كه امروزه جهان اسلام، قرن پانزدهم هجرى خود را در همان شرايط و وضعى مى گذراند كه غرب، قرن پانزدهم ميلادى خود را سپرى مى كرد و همانگونه كه اسلام عامل خارجى پيدايش رنسانس در غرب بود امروزه نيز غرب بايد نقش عامل خارجى مؤثر در نهضت و خيزش جهان اسلام را ايفا كند. و نيز خانم شيرين هانتر كه غرب را به اندكى ديندارى و گرايش به تديّن و جهان اسلام را به لائيسم فرامى خواند تا مشكل حل گردد. همان منبع.
به عنوان مثال، "براهام برایان" را مى بینیم كه با سلسله مقالاتى در این باره در اكونومیست لندن (در سال 1994 م)، به نظر مى رسد در شمار "اندیشمندان توافق" است و تا حدودى گرایش به معنویات دارد و جهان اسلام را به روى آوردن به همه ارزش هاى غرب فرامى خواند و بر آنست كه امروزه جهان اسلام، قرن پانزدهم هجرى خود را در همان شرایط و وضعى مى گذراند كه غرب، قرن پانزدهم میلادى خود را سپرى مى كرد و همانگونه كه اسلام عامل خارجى پیدایش رنسانس در غرب بود امروزه نیز غرب باید نقش عامل خارجى مؤثر در نهضت و خیزش جهان اسلام را ایفا كند. و نیز خانم شیرین هانتر كه غرب را به اندكى دیندارى و گرایش به تدیّن و جهان اسلام را به لائیسم فرامى خواند تا مشكل حل گردد. همان منبع.
به نظر مى رسد گويا ما تنها با دو حالت مواجه هستيم: يا بايد اسلام از ارزش هاى خود عدول كند تا هر دو گروه (هم مأيوسان و هم توافقى ها) راضى شوند يا به عنوان دشمن هميشگى تمدن غرب بشمار خواهد رفت. مى توان اين سياه و سفيدى را به شكل ديگرى نيز به تصور درآورد: يا بايد ملاك درگيرى ارزش ها باشد كه در اينصورت جاى هيچ وجه اشتراكى وجود ندارد و يا ملاك را مصلحت و منافع در نظر گيريم كه چشم انداز خوبى از همزيستى و همكارى، پيدا خواهد شد.
به نظر مى رسد گویا ما تنها با دو حالت مواجه هستیم: یا باید اسلام از ارزش هاى خود عدول كند تا هر دو گروه (هم مأیوسان و هم توافقى ها) راضى شوند یا به عنوان دشمن همیشگى تمدن غرب بشمار خواهد رفت. مى توان این سیاه و سفیدى را به شكل دیگرى نیز به تصور درآورد: یا باید ملاك درگیرى ارزش ها باشد كه در اینصورت جاى هیچ وجه اشتراكى وجود ندارد و یا ملاك را مصلحت و منافع در نظر گیریم كه چشم انداز خوبى از همزیستى و همكارى، پیدا خواهد شد.
=رابطه اسلام با غرب (رابطه اسلام با مسیحیت)=
=رابطه اسلام با غرب (رابطه اسلام با مسیحیت)=
براى اينكه بحث را از رابطه "اسلام با غرب" به "اسلام با مسيحيت" بكشانيم كه هم واقعيت امروزى است و هم كسانى هستند كه جهان مسيحيت را معادل جهان غرب مى دانند، به دو نكته مهم، اشاره مى كنيم.
براى اینكه بحث را از رابطه "اسلام با غرب" به "اسلام با مسیحیت" بكشانیم كه هم واقعیت امروزى است و هم كسانى هستند كه جهان مسیحیت را معادل جهان غرب مى دانند، به دو نكته مهم، اشاره مى كنیم.
==اشاره به دو نکته مقدماتی==
==اشاره به دو نکته مقدماتی==
===خلط میان اسلام به عنوان منظومه اى از ارزش ها و مسلمانان به مثابه امتى كه اسلام آورده اند===
===خلط میان اسلام به عنوان منظومه اى از ارزش ها و مسلمانان به مثابه امتى كه اسلام آورده اند===
گاهى آشكارا ميان اسلام به عنوان منظومه اى از ارزش ها و مسلمانان به مثابه امتى كه اسلام آورده است، خلط مبحث مى شود. واقعيت تطبيقى اسلام و مسير حركت امت در اغلب موارد در عمل نشانگر حقيقت ارزش هاى اسلامى نيست. به عنوان مثال، ما نمى توانيم اقدامات دولتمرد معيّنى را لزوماً برخاسته از فرهنگ اسلامى، تلقى كنيم به ويژه آنكه دولت اسلامى، درگير دوره هاى استبداد و دورى از ارزش هايى شد كه خود مسلمانان نيز از آن دوران، تبرّى مى جويند، همچنانكه ارزش هاى غربى و رفتارهاى غربى و غربيان، ضرورتاً تأييد مسيحيّت را در پى ندارد حتى تلاش هايى (از سوى غرب) صورت مى گيرد كه از خود مسيحيت نيز، فاصله گيرند و رها شوند.
گاهى آشكارا میان اسلام به عنوان منظومه اى از ارزش ها و مسلمانان به مثابه امتى كه اسلام آورده است، خلط مبحث مى شود. واقعیت تطبیقى اسلام و مسیر حركت امت در اغلب موارد در عمل نشانگر حقیقت ارزش هاى اسلامى نیست. به عنوان مثال، ما نمى توانیم اقدامات دولتمرد معیّنى را لزوماً برخاسته از فرهنگ اسلامى، تلقى كنیم به ویژه آنكه دولت اسلامى، درگیر دوره هاى استبداد و دورى از ارزش هایى شد كه خود مسلمانان نیز از آن دوران، تبرّى مى جویند، همچنانكه ارزش هاى غربى و رفتارهاى غربى و غربیان، ضرورتاً تأیید مسیحیّت را در پى ندارد حتى تلاش هایى (از سوى غرب) صورت مى گیرد كه از خود مسیحیت نیز، فاصله گیرند و رها شوند.




ولى اگر بگوييم كه روح ارزش هاى اسلامى، نيروى محركه جريان كلى در جهان اسلام ـ حتى اگر اين جريان لائيك هم فرض شود ـ است، چندان از حقيقت دور نشده ايم، همچنانكه روح مسيحيت نيز بر كل زندگى غربى تأثير ريشه اى خود را بجاى گذارده و انگ و رنگ خود را بر آن زده است. ولى اين هر دو دين (اسلام و مسيحيت) همچنان بدور از هرگونه انحرافى در جهان (اسلام و غرب) باقى مى مانند و چيزى از ارزش هاى آنها كاسته نخواهد شد، از اينجاست كه تفاوت در عرصه ديدگاه ها يا همزيستى اين دو آيين در غرب يا جهان اسلام، كاملا آشكار مى گردد بطوريكه چندان تفاوتى ميان يك مسلمان و يك ارمنى ايرانى يا يك قبطى يا مسلمان مصرى، مشاهده نمى شود به همين دليل است كه معتقديم گفتگوى اسلام و مسيحيّت، تأثير بسزايى در پيوندهاى ميان دو تمدن اسلام و غرب، بجاى مى گذارد.
ولى اگر بگوییم كه روح ارزش هاى اسلامى، نیروى محركه جریان كلى در جهان اسلام ـ حتى اگر این جریان لائیك هم فرض شود ـ است، چندان از حقیقت دور نشده ایم، همچنانكه روح مسیحیت نیز بر كل زندگى غربى تأثیر ریشه اى خود را بجاى گذارده و انگ و رنگ خود را بر آن زده است. ولى این هر دو دین (اسلام و مسیحیت) همچنان بدور از هرگونه انحرافى در جهان (اسلام و غرب) باقى مى مانند و چیزى از ارزش هاى آنها كاسته نخواهد شد، از اینجاست كه تفاوت در عرصه دیدگاه ها یا همزیستى این دو آیین در غرب یا جهان اسلام، كاملا آشكار مى گردد بطوریكه چندان تفاوتى میان یك مسلمان و یك ارمنى ایرانى یا یك قبطى یا مسلمان مصرى، مشاهده نمى شود به همین دلیل است كه معتقدیم گفتگوى اسلام و مسیحیّت، تأثیر بسزایى در پیوندهاى میان دو تمدن اسلام و غرب، بجاى مى گذارد.
===عدم وجود فقط دو انتخاب رد مطلق و یا قبول مطلق===
===عدم وجود فقط دو انتخاب رد مطلق و یا قبول مطلق===
ما خود را در يك زاويه تنگ، آنچنان زندانى نمى بينيم كه طى آن يا بايد عرصه را به رويارويى ارزش هاى متناقض (اسلام  غرب) و از آن جا نبرد تمدنها، واگذار كنيم و يا مصلحت انديشى كنيم و همه ارزش ها را زير پا نهيم تا همزيستى، صورت گرفته باشد. و البته كوتاه آمدن نسبت به ارزش ها نيز به معناى از خودبيگانگى است. اين معادله، در مورد روابط اسلام و غرب، باطل است و در مورد روابط اسلام و مسيحيّت، از بطلان بيشترى برخوردار است. زيرا چه بسيار نقاط مشتركى كه ميان اسلام و غرب وجود دارد كه مى توان بدون كوتاه آمدن از ارزش ها، در مورد آنها، به توافق و تفاهم رسيد ارزش هاى مشتركى چون: حقوق بشر، دموكراسى، صلح، جنگ عليه تروريسم، مقاومت در برابر نژادپرستى، نازيسم، فاشيسم و ...; منافع و مصالح مشتركى نيز وجود دارد كه اين رابطه را نيروى بيشترى مى بخشند.  
ما خود را در یك زاویه تنگ، آنچنان زندانى نمى بینیم كه طى آن یا باید عرصه را به رویارویى ارزش هاى متناقض (اسلام  غرب) و از آن جا نبرد تمدنها، واگذار كنیم و یا مصلحت اندیشى كنیم و همه ارزش ها را زیر پا نهیم تا همزیستى، صورت گرفته باشد. و البته كوتاه آمدن نسبت به ارزش ها نیز به معناى از خودبیگانگى است. این معادله، در مورد روابط اسلام و غرب، باطل است و در مورد روابط اسلام و مسیحیّت، از بطلان بیشترى برخوردار است. زیرا چه بسیار نقاط مشتركى كه میان اسلام و غرب وجود دارد كه مى توان بدون كوتاه آمدن از ارزش ها، در مورد آنها، به توافق و تفاهم رسید ارزش هاى مشتركى چون: حقوق بشر، دموكراسى، صلح، جنگ علیه تروریسم، مقاومت در برابر نژادپرستى، نازیسم، فاشیسم و ...; منافع و مصالح مشتركى نیز وجود دارد كه این رابطه را نیروى بیشترى مى بخشند.  
=عرصه هاى مشترك ميان اسلام و مسيحيّت=
=عرصه هاى مشترك میان اسلام و مسیحیّت=
ميراث ارزشى مشتركى وجود دارد كه نمى توان براى آن بهايى در نظر گرفت; در متون اسلامى، مى توان به ميزان قابل توجهى كه درباره حضرت عیسی (ع) و مادر گرامى اش در راستاى پاكى و صفاى زندگى آنان، سخن رفته اشاره كرد. به عنوان مثال مى توان به شيخ كلينى (ره) (متوفى اوايل قرن دهم ميلادى) در كتاب مشهور خود (كافى) اشاره كرد كه به متن مناجات حضرت عیسی مسيح (ع) با خداوند عزوجل مى پردازد كه به گفته پرفسور محمود ايوب، با بيانى بسيار زيبا، صورت گرفته است: «بنده اى فروتن در برابر خدا و در عين حال از اولياى مقرّب درگاه الهى» و در توضيح آن مى گويد: «طى اين مفهوم تجلى الهى، دو تصوير اسلامى و مسيحى حضرت مسيح (ع) در نقاط متعددى، در هم مى آميزند:  
میراث ارزشى مشتركى وجود دارد كه نمى توان براى آن بهایى در نظر گرفت; در متون اسلامى، مى توان به میزان قابل توجهى كه درباره حضرت عیسی (ع) و مادر گرامى اش در راستاى پاكى و صفاى زندگى آنان، سخن رفته اشاره كرد. به عنوان مثال مى توان به شیخ كلینى (ره) (متوفى اوایل قرن دهم میلادى) در كتاب مشهور خود (كافى) اشاره كرد كه به متن مناجات حضرت عیسی مسیح (ع) با خداوند عزوجل مى پردازد كه به گفته پرفسور محمود ایوب، با بیانى بسیار زیبا، صورت گرفته است: «بنده اى فروتن در برابر خدا و در عین حال از اولیاى مقرّب درگاه الهى» و در توضیح آن مى گوید: «طى این مفهوم تجلى الهى، دو تصویر اسلامى و مسیحى حضرت مسیح (ع) در نقاط متعددى، در هم مى آمیزند:  


اسلام تأكيد مى كند كه انسان مى تواند و حتى وظيفه دارد كه به خداوند متعال نزديك شود و نزديكى به خداوند نيز در معراج پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) ـ كه مستقيماً در برابر خدا قرار گرفت ـ و عروج حضرت عیسی و نشستن او در سمت راست خدا، تجلّى آشكارى يافته است»; البته به رغم وجود بحث هايى درباره اين روايت، مى توان گفت بيانگر درآميختگى هاى اين دو ميراث الهى، با يكديگر است.
اسلام تأكید مى كند كه انسان مى تواند و حتى وظیفه دارد كه به خداوند متعال نزدیك شود و نزدیكى به خداوند نیز در معراج پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) ـ كه مستقیماً در برابر خدا قرار گرفت ـ و عروج حضرت عیسی و نشستن او در سمت راست خدا، تجلّى آشكارى یافته است»; البته به رغم وجود بحث هایى درباره این روایت، مى توان گفت بیانگر درآمیختگى هاى این دو میراث الهى، با یكدیگر است.




در اين ميان مى توان موارد مشترك فراوانى را يافت از جمله:
در این میان مى توان موارد مشترك فراوانى را یافت از جمله:
 


{{ستون-شروع|2}}
{{ستون-شروع|2}}
خط ۱۰۷: خط ۱۰۶:




{{پایان}}<br />
{{پایان}}
=نتیجه=
=نتیجه=
و چه اشتراكات تمدنى كه اين دو آيين، از سر گذرانده اند; گواينكه خود مصلحت نيز يك ارزش دينى است كه چنين همزيستى و همكارى با يكديگر را، ايجاب مى كند.همكارى در مبارزه با فقر و بيمارى و جهل، كوشش در جهت نفى تعصّب و فروپاشى اخلاقى و برآوردن نيازهاى معنوى و ايستادگى در برابر توطئه هاى شيطانى براى در هم شكستن كيان خانواده و ايجاد ترديد در ارزش هاى دينى، و مقاومت در برابر هرگونه تروريسم از جمله ترورسيم رسمى و نفى مدعيان دينى كه بنا به منافع شخصى، گروهى، حزبى و فرقه اى خود، جنگ آفرينى مى كنند و در پوششى از دين پنهان مى شوند و ...، همه و همه منافع و مصلحت هايى است كه طرفين را به همكارى سازنده فرا مى خواند.
و چه اشتراكات تمدنى كه این دو آیین، از سر گذرانده اند; گواینكه خود مصلحت نیز یك ارزش دینى است كه چنین همزیستى و همكارى با یكدیگر را، ایجاب مى كند.همكارى در مبارزه با فقر و بیمارى و جهل، كوشش در جهت نفى تعصّب و فروپاشى اخلاقى و برآوردن نیازهاى معنوى و ایستادگى در برابر توطئه هاى شیطانى براى در هم شكستن كیان خانواده و ایجاد تردید در ارزش هاى دینى، و مقاومت در برابر هرگونه تروریسم از جمله ترورسیم رسمى و نفى مدعیان دینى كه بنا به منافع شخصى، گروهى، حزبى و فرقه اى خود، جنگ آفرینى مى كنند و در پوششى از دین پنهان مى شوند و ...، همه و همه منافع و مصلحت هایى است كه طرفین را به همكارى سازنده فرا مى خواند.
=پانویس=
=پانویس=
{{پانویس|2}}
{{پانویس|2}}


[[رده: مقالات]]
[[رده: مقالات]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۳۹

ویرایش