۸٬۲۰۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
=خلاصه باور قدریه= | |||
الف: مسئله مورد بحث نزد قدریه، افعال اختیارى انسان، و قدر پیشین خداوند بوده است. | |||
ب: عقیده آنان این بوده است که افعال اختیارى انسان از دایره قدر پیشین الهى بیرون است، لذا «قدریه » به معنى نافیان قدر الهى در کارهاى اختیارى بشر است. | |||
ب: عقیده آنان این | |||
ج: انگیزه آنان از ابراز این عقیده دفاع از اختیار انسان و عدل الهى بود. | ج: انگیزه آنان از ابراز این عقیده دفاع از اختیار انسان و عدل الهى بود. | ||
خط ۱۳: | خط ۱۲: | ||
قدریه یکى از کهن ترین فرق کلامى است که در جهان اسلام پدید آمد. تاریخ دقیق ظهور آنان روشن نیست، ولى قدر مسلم این است که در نیمه دوم قرن نخست هجرى این فرقه مطرح بوده و فعالیت داشته است، (1) زیرا نویسندگان ملل و نحل از معبد جهنى به عنوان یکى از پیشتازان قدریه یاد مى کنند. و تاریخ وفات او را هشتاد هجرى نگاشته اند، وى به دست عبد الملک مروان یا حجاج به قتل رسید. | قدریه یکى از کهن ترین فرق کلامى است که در جهان اسلام پدید آمد. تاریخ دقیق ظهور آنان روشن نیست، ولى قدر مسلم این است که در نیمه دوم قرن نخست هجرى این فرقه مطرح بوده و فعالیت داشته است، (1) زیرا نویسندگان ملل و نحل از معبد جهنى به عنوان یکى از پیشتازان قدریه یاد مى کنند. و تاریخ وفات او را هشتاد هجرى نگاشته اند، وى به دست عبد الملک مروان یا حجاج به قتل رسید. | ||
از دیگر رهبران و مروجان اندیشه قدرى غیلان دمشقى است. وى در سال 112ه به دست هشام بن عبد الملک کشته شد، و سومین پیشواى قدریه جعد بن درهم است که در سال 124ه به دست خالد بن عبد الله قسرى به قتل رسید. | از دیگر رهبران و مروجان اندیشه قدرى غیلان دمشقى است. وى در سال 112ه به دست هشام بن عبد الملک کشته شد، و سومین پیشواى قدریه جعد بن درهم است که در سال 124ه به دست خالد بن عبد الله قسرى به قتل رسید. | ||
بغدادى در این باره گفته است: «ثم حدث فى زمان المتاخرین من الصحابة خلاف القدریة فى القدر و الاستطاعة من معبد الجهنى و غیلان الدمشقى و الجعد بن درهم. . . ».(2) | بغدادى در این باره گفته است: «ثم حدث فى زمان المتاخرین من الصحابة خلاف القدریة فى القدر و الاستطاعة من معبد الجهنى و غیلان الدمشقى و الجعد بن درهم. . . ».(2) | ||
شهرستانى نیز تاریخ پیدایش قدریه را عصر متاخرین صحابه دانسته، و از معبد جهنى و غیلان دمشقى و یونس اسوارى به عنوان پیشوایان قدریه یاد کرده است. (3) از روایتى که طبرسى در کتاب احتجاج نقل کرده به دست مى آید که حسن بصرى (متوفاى 110 ه) نیز از طرفداران اندیشه قدر بوده است، زیرا در آن روایت آمده است که حسن بصرى به ملاقات امام باقر علیه السلام رفت، امام به او فرمود: «شنیده ام تو بر این عقیده اى که خداوند افعال بندگان را به آنان واگذار کرده است » . آنگاه او را از چنین عقیده اى بر حذر داشت و فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض. . . » (4) و حسن بصرى سکوت اختیار کرد و چیزى نگفت. سکوت وى در چنین موقعیتى گواه این است که وى آن عقیده را قبول داشته است. | شهرستانى نیز تاریخ پیدایش قدریه را عصر متاخرین صحابه دانسته، و از معبد جهنى و غیلان دمشقى و یونس اسوارى به عنوان پیشوایان قدریه یاد کرده است. (3) از روایتى که طبرسى در کتاب احتجاج نقل کرده به دست مى آید که حسن بصرى (متوفاى 110 ه) نیز از طرفداران اندیشه قدر بوده است، زیرا در آن روایت آمده است که حسن بصرى به ملاقات امام باقر علیه السلام رفت، امام به او فرمود: «شنیده ام تو بر این عقیده اى که خداوند افعال بندگان را به آنان واگذار کرده است » . آنگاه او را از چنین عقیده اى بر حذر داشت و فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض. . . » (4) و حسن بصرى سکوت اختیار کرد و چیزى نگفت. سکوت وى در چنین موقعیتى گواه این است که وى آن عقیده را قبول داشته است. | ||
سید مرتضى نیز از داود بن ابى هند روایت کرده که حسن بصرى مى گفت: «کل شى ء بقضاء الله و قدره الا المعاصى ».(5) | سید مرتضى نیز از داود بن ابى هند روایت کرده که حسن بصرى مى گفت: «کل شى ء بقضاء الله و قدره الا المعاصى ».(5) | ||
قدریه و امویان | |||
=قدریه و امویان= | |||
رابطه قدریه با حاکمان اموى رابطه اى قهرآمیز و خصمانه بود، و این بدان جهت بود که امویان معمولا قضا و قدر الهى را به گونه اى تفسیر مى کردند که مستلزم مجبور بودن انسان در افعال خود بود. آنان با چنین تفسیر جبر آمیزى از قضا و قدر الهى- که متاسفانه عوام پسند نیز بود- سیاست هاى استبدادى خود را توجیه مى کردند. به نقل ابن قتیبه (متوفاى 276) هنگامى که معاویه، با تطمیع و تهدید، گروهى از مهاجران و انصار را به بیعت با یزید وادار کرد، و مورد اعتراض عایشه واقع شد، در پاسخ گفت: «ان امر یزید قضاء من القضاء» . (6) دیگر حاکمان اموى نیز این روش معاویه را به کار مى بردند، چنانکه ابو على جبایى گفته است: «اولین کسى (از حکام اموى) که از عقیده جبر طرفدارى کرد معاویه بود. وى همه کارهاى خود را به قضاء و قدر الهى مستند مى کرد و بدین وسیله در برابر مخالفان عذر مى خواست. پس از وى این اندیشه در میان زمامداران اموى رواج یافت.(7) | رابطه قدریه با حاکمان اموى رابطه اى قهرآمیز و خصمانه بود، و این بدان جهت بود که امویان معمولا قضا و قدر الهى را به گونه اى تفسیر مى کردند که مستلزم مجبور بودن انسان در افعال خود بود. آنان با چنین تفسیر جبر آمیزى از قضا و قدر الهى- که متاسفانه عوام پسند نیز بود- سیاست هاى استبدادى خود را توجیه مى کردند. به نقل ابن قتیبه (متوفاى 276) هنگامى که معاویه، با تطمیع و تهدید، گروهى از مهاجران و انصار را به بیعت با یزید وادار کرد، و مورد اعتراض عایشه واقع شد، در پاسخ گفت: «ان امر یزید قضاء من القضاء» . (6) دیگر حاکمان اموى نیز این روش معاویه را به کار مى بردند، چنانکه ابو على جبایى گفته است: «اولین کسى (از حکام اموى) که از عقیده جبر طرفدارى کرد معاویه بود. وى همه کارهاى خود را به قضاء و قدر الهى مستند مى کرد و بدین وسیله در برابر مخالفان عذر مى خواست. پس از وى این اندیشه در میان زمامداران اموى رواج یافت.(7) | ||
صواب و خطاى قدریه | صواب و خطاى قدریه |