برزخ: تفاوت میان نسخهها
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک') |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
==واژه برزخ== | ==واژه برزخ== | ||
برزخ واژهاى عربى از ريشه (ب - ر - ز) و در لغت به معناى حايل بين دو چيز است؛ گويا اين واژه در اصل به معناى پاره زمينى بوده | برزخ واژهاى عربى از ريشه (ب - ر - ز) و در لغت به معناى حايل بين دو چيز است؛ گويا اين واژه در اصل به معناى پاره زمينى بوده که بين دو چيز خودنمايى و بروز داشته؛ ولى بعدها اين معنا توسعه يافته و بر هر امر حايل بين دو چيز، برزخ اطلاق گشته است.[۱] برخى معناى اصلى برزخ را حالت ثانوى و جديدى دانستهاند که بر شىء عارض شده و با حالت پيشين فرق مىکند،[۲] به هر حال در صورت عربى بودن «برزخ» حرف «خ» در آن زايد بوده، بر مبالغه دلالت دارد؛[۳] ولى در صورتى که آن را معرّب «بَرْزَهْ» بدانيم[۴] که آن نيز به معناى حاجز و حايل است، حرف مزبور جزو حروف اصلى کلمه خواهد بود. | ||
==برزخ در اصطلاح== | ==برزخ در اصطلاح== | ||
واژه برزخ در اصطلاح علماى جغرافيا بر قطعه زمينى | واژه برزخ در اصطلاح علماى جغرافيا بر قطعه زمينى که بين دو نهر يا دو دريا واقع شده يا شبهجزيره و در اصطلاح حکمت اشراق بر جسم[۵] در اصطلاح اهل معرفت بر عالمى که از نظر مرتبه بين عالم ماده و عالم عقل قرار گرفته و از آن به عالم مثال تعبير مىکنند اطلاق مىگردد. اهل معرفت برزخ را به نزولى و صعودى تقسيم کرده، برزخ نزولى را پيش از دنيا و برزخ صعودى را بعد از آن دانستهاند و نيز صور برزخ صعودى را برخلاف صور برزخ نزولى نتيجه افعالى مىدانند که در نشئه دنيا گذشته است.[۶] | ||
==برزخ در قرآن و روایات== | ==برزخ در قرآن و روایات== | ||
برزخ در اصطلاح قرآن، روايات و مجموعه تعاليم اسلامى به معناى عالم پس از مرگ و حد فاصل بين دنيا و آخرت است. شايد بتوان ادعا | برزخ در اصطلاح قرآن، روايات و مجموعه تعاليم اسلامى به معناى عالم پس از مرگ و حد فاصل بين دنيا و آخرت است. شايد بتوان ادعا کرد که برزخ بدين معنا نخستين بار، در تعاليم اسلامى و در قرآن استعمال گرديده است. واژه برزخ به معناى مذکور تنها يک بار در قرآن آمده و در آن، حالِ انسانهاى تبهکار و مجرم، هنگام فرارسيدن مرگ و درخواست غيرقابل قبول آنان مبنى بر بازگشت به دنيا و پاسخ آنان به اين که فراروى ايشان برزخى است تا روزى که برانگيخته شوند، گزارش شده است: «حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون × لَعَلّى اَعمَلُ صلِحـًا فيما تَرَکتُ کَلاّ اِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها و مِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلى يَومِ يُبعَثون». (سوره مومنون/23، 99 ـ 100) | ||
افزون بر آيه مزبور | افزون بر آيه مزبور که به صراحت از برزخ سخن به ميان آورده است. آيات ديگرى را مىتوان يافت که به نوعى بر حقايق برزخى دلالت داشته و براى اثبات عالم پس از مرگ (قبل از قيامت) قابل بهرهبردارى است. | ||
در اين آيات به موضوعات ذيل پرداخته شده است: ادامه حيات شهيدان پس از مرگ (سوره آل عمران/3، 169، 170؛ سوره بقره/2،154؛ سوره يس/36،26ـ27)،[۷] احوال ارواح انسان ها هنگام انتقال از زندگى دنيوى به سراى ديگر (سوره نحل/16،32؛ سوره نساء/4،97؛ سوره انفال/8، 50؛ سوره انعام/6، 93؛ سوره نوح/71،25؛ سوره واقعه/56،88ـ89؛ سوره فجر/89، 27-30)، سرگذشت انسان ها پس از مرگ. | در اين آيات به موضوعات ذيل پرداخته شده است: ادامه حيات شهيدان پس از مرگ (سوره آل عمران/3، 169، 170؛ سوره بقره/2،154؛ سوره يس/36،26ـ27)،[۷] احوال ارواح انسان ها هنگام انتقال از زندگى دنيوى به سراى ديگر (سوره نحل/16،32؛ سوره نساء/4،97؛ سوره انفال/8، 50؛ سوره انعام/6، 93؛ سوره نوح/71،25؛ سوره واقعه/56،88ـ89؛ سوره فجر/89، 27-30)، سرگذشت انسان ها پس از مرگ. | ||
به همراه برخى خصوصيات و نحوه حيات آنها (سوره غافر/40،46؛ سوره مريم/19، 15)، تعدد حيات و مرگ. (سوره بقره/ 2، 28؛ سوره مؤمن/ 40، 11 و نيز سوره روم/30، 55، 56) آيات ديگرى نيز مرتبط با بحث است | به همراه برخى خصوصيات و نحوه حيات آنها (سوره غافر/40،46؛ سوره مريم/19، 15)، تعدد حيات و مرگ. (سوره بقره/ 2، 28؛ سوره مؤمن/ 40، 11 و نيز سوره روم/30، 55، 56) آيات ديگرى نيز مرتبط با بحث است که دلالت آنها بر برزخ به وضوح آيات سابق نيست؛ مانند: سوره سجده/32، 21؛ سوره طارق/86،9؛[۸] سوره آل عمران/3،185؛[۹] سوره مريم/19،62؛ سوره هود11/106؛ سوره تکاثر/102،3ـ4 و نيز سوره فرقان/25، 22ـ 24 البته با توجه به آيات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6. | ||
برزخ در حقيقت ادامه وجود عالم دنيا و استمرار حيات انسان پس از مرگ تا برپايى قيامت است.[۱۰] در روايتى از امام صادق علیه السلام آمده | برزخ در حقيقت ادامه وجود عالم دنيا و استمرار حيات انسان پس از مرگ تا برپايى قيامت است.[۱۰] در روايتى از امام صادق علیه السلام آمده که روح پس از مرگ به بدنى مانند بدن دنيوى منتقل مىشود...[۱۱] روايات ديگرى با همين مضمون را نيز مىتوان يافت و تلاش هايى نيز براى تطبيق آنها با بدن مثالى صورت گرفته است.[۱۲] | ||
به اعتقاد برخى بر پايه روايات خاصه و عامه روح پس از مفارقت بدن به اجسامى | به اعتقاد برخى بر پايه روايات خاصه و عامه روح پس از مفارقت بدن به اجسامى که در نهايت لطافتاند تعلق مىگيرد. اين اجسام شبيه جسم جن و شبيه بدن عنصرى هستند به نحوى که اگر کسى آن را ببيند مىگويد: اين همان شخصى است که در دنيا او را مىديديم.[۱۳] | ||
تفاوت افراد مختلف در مقدار مکث در برزخ | تفاوت افراد مختلف در مقدار مکث در برزخ | ||
يکى از مباحث مربوط به برزخ، عموميت آن و مقدار مکث انسان در برزخ است. عالم برزخ مرحلهاى قهرى از مراتب وجود است و عبور از آن براى همه ضرورى است ولى کسانى که در دنيا در سعادت يا شقاوت کامل شده و کمالات عقلانى و فضايل يا رذايل کسب کردهاند برزخشان کوتاه بوده و زودتر از افراد متوسط وارد بهشت يا جهنم اخروى مىشوند،[۱۴] از اينرو بر اساس برخى روايات، برزخ اولياى الهى بيش از سه روز نيست که آن هم به سبب علاقه طبيعى و تعلّق جبلى آنان است.[۱۵] | |||
برخى نيز از رواياتى استفاده | برخى نيز از رواياتى استفاده کردهاند که نفوس کامله مانند پيامبر و ائمه عليهم السلام برزخ نداشته، بدون مکث در عالم برزخ، وارد آخرت مىشوند؛[۱۶] ولى بر اساس روايات ديگرى در برزخ تنها از محض ايمان و محض کفر پرسش مىشود و انسانهاى متوسط رها مىشوند.[۱۷] | ||
در توضيح اين روايات ـ به گونهاى | در توضيح اين روايات ـ به گونهاى که با آنچه گذشت منافات نداشته باشد ـ شايد بتوان گفت: مقصود آن است که از انسانهاى کامل در ايمان يا کفر، پرسش مىشود تا به سرعت آنان را از برزخ عبور داده، وارد آخرت کنند و انسان هاى متوسط در برزخ رها مىشوند. برخى گفتهاند: در عالم برزخ فقط از مسائلى که انسان بايد به آنها اعتقاد و ايمان داشته باشد، سؤال مىشود و رسيدگى به ساير مسائل، به قيامت موکول مىگردد.[۱۸] | ||
==تکامل برزخی== | ==تکامل برزخی== | ||
از ديگر مباحث مربوط به برزخ، | از ديگر مباحث مربوط به برزخ، تکامل برزخى است. تکامل برزخى از منظر روايات امرى مسلم است؛ مانند ثواب بردن شخصى که از دنيا رفته از صدقات جاريهاى که پس از مرگ وى نيز براى ديگران سودمند است؛ نظير ساختن مسجد و باقى گذاردن علم مفيد يا سود بردن از کارهاى نيکى که ديگران انجام داده و ثوابش را به او هديه مىکنند،[۱۹] از اينرو تکامل برزخى بايد به گونهاى تبيين شود که با مبانى عقلى نيز ناسازگارى نداشته باشد. | ||
==اثبات برزخ== | ==اثبات برزخ== | ||
برخى گفتهاند: اصولا مسئله برزخ ماهيت نقلى دارد و عقل را به آن راهى نيست[۲۰] و بعضى بر اين عقيدهاند | برخى گفتهاند: اصولا مسئله برزخ ماهيت نقلى دارد و عقل را به آن راهى نيست[۲۰] و بعضى بر اين عقيدهاند که افزون بر ادله نقلى، دلايل عقلى نيز مىتواند پاداش و کيفر برزخى را ثابت کند.[۲۱] البته تجزيه و تحليل ادله ياد شده نشان مىدهد که اين ادله بيش از آن که ضرورت برزخ را ثابت کند امکان آن را ثابت مىکند، در هر حال اين نکته درخور توجه است که اولين گام براى اثبات برزخ، اثبات حقيقت روح و تجرد نفس و بقاى آن است، از اينرو کسانى که به سبب جهانبينى مادى خود، همه حقايق موجودات عالم را در ماديات منحصر مىدانند به طور کلى منکر عالم پس از مرگ هستند،[۲۲] افزون بر اين براى اثبات برزخ ممکن است به ادله تجربى و حسّى با استفاده از روش هايى که مىتوان با ارواح گذشتگان ارتباط برقرار کرد نيز بهره گرفت. اين روشها که در علمى به نام فراروانشناسى (Parapsychology) طرح مىگردد ثابت مىکند که براى مردگان، نوعى حيات و ادامه زندگى تحقق دارد که آن همان برزخ است. | ||
توجه به اين | توجه به اين نکته نيز لازم است که خواه دليل عقلى را نيز دليلى مستقل براى اثبات حيات برزخى بپذيريم يا آن را تمام ندانيم، در هر صورت اصل اين مسئله در مجموعه معارف اسلامى امرى روشن است و از همين روى برخى از صاحب نظران احتمال ضرورى بودن آن را بعيد ندانستهاند،[۲۳] گرچه به گفته برخى از محققان مسئله حيات برزخى در اواسط عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله از ضروريات قرآنى نبوده است و حتى امروزه نيز برخى از مسلمين که نفس انسان را مجرد نمىدانند به نوعى اين حقيقت را نمىپذيرند،[۲۴] به هر حال مهمترين ادلّه حيات برزخى آيات و روايات است که آيات در اين زمينه به شرح ذيل است: | ||
آيه 100 سوره مومنون/ 23 برزخ را پيشاپيش ظالمان و محيط بر آنان دانسته است:[۲۵] «ومِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلى يَومِ يُبعَثون». برخى «وراء» را به معناى پشت و برزخ را به منزله مانعى از بازگشت به دنيا دانستهاند؛[۲۶] ولى قيد «اِلى يَومِ يُبعَثون» به روشنى دلالت بر اين | آيه 100 سوره مومنون/ 23 برزخ را پيشاپيش ظالمان و محيط بر آنان دانسته است:[۲۵] «ومِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلى يَومِ يُبعَثون». برخى «وراء» را به معناى پشت و برزخ را به منزله مانعى از بازگشت به دنيا دانستهاند؛[۲۶] ولى قيد «اِلى يَومِ يُبعَثون» به روشنى دلالت بر اين نکته دارد که کلمه «وراء» به معناى جلو است زيرا اگر آن را به معناى پشت بدانيم ديگر قيد مذکور لغو خواهد بود.[۲۷] | ||
در برخى آيات درباره شهيدان چنين آمده است: | در برخى آيات درباره شهيدان چنين آمده است: «کسانى را که در راه خدا کشته شدند مرده مپنداريد. ايشان زندگاناند و نزد خدا روزى داده مىشوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادماناند و براى کسانى که از پى ايشاناند و هنوز به آنان نپيوستهاند شادى مىکنند که نه بيمى برايشان است و نه اندوهگين مىشوند» (سوره آل عمران/3، 169 ـ 170) و نيز سوره بقره/2، 154)؛ همچنين در آيات 26 - 27 سوره يس/36 از شهيدى چنين نقل مىکند: «هنگامى که به وى گفته شد: به بهشت درآى گفت: اى کاش قوم من از اين همه رحمت الهى که مرا دربر گرفته باخبر مىشدند». بر اساس آيات مزبور شهيدان لذت ها را درک مىکنند و اگر آنان مرده و فاقد حيات باشند ديگر درکى ندارند تا لذت برده و متنعم باشند.[۲۸] | ||
گفته شده: آيه 170 سوره آل عمران/3 به روشنى دلالت دارد | گفته شده: آيه 170 سوره آل عمران/3 به روشنى دلالت دارد که حيات برزخى شهدا مقارن با حيات دنيوى کسانى است که به آنان ملحق نگشتهاند.[۲۹] برخى از متکلمان خواستهاند دلالت عام آيات ياد شده بر حيات برزخ براى همه انسان ها را انکار و آن را محدود به حيات شهيدان بدانند[۳۰] که دليلى بر اختصاص در دست نيست بلکه سياق آيات 169-171 سوره آل عمران/3 مفيد اشتراک ديگر مؤمنان با شهدا در حيات برزخى است.[۳۱] | ||
برخى آيات با حرف عطف «فاى تعقيب» | برخى آيات با حرف عطف «فاى تعقيب» که بر پشت سر هم بودن دو امر دلالت دارد حالاتى از حيات را براى انتقال يافتگان از دنيا ترسيم مىکند که از اين آيات نيز براى اثبات برزخ استفاده شده است؛ مانند وارد شدن قوم حضرت نوح عليه السلام به آتش در پى غرق شدن آنان: «مِمّا خَطيتِهِم اُغرِقوا فَاُدخِلوا نارًا...». (سوره نوح/71،25)[۳۲] برخى آياتِ «ياَيَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه × اِرجِعى اِلى رَبِّکِ راضِيَةً مَرضيَّه × فَادخُلى فى عِبدى × وادخُلى جَنَّتى» (سوره فجر/89، 27 ـ 30) را نيز به جهت وجود فاى تعقيب (فَادخُلى) دليل بر حيات برزخى دانستهاند؛[۳۳] همچنين در آياتِ «فَاَمّا اِن کانَ مِنَ المُقَرَّبين × فَرَوحٌ و رَيحانٌ و جَنَّتُ نَعيم». (سوره واقعه/56،88 ـ 89) گفته شده: فاى تعقيب دلالت بر اين دارد که روح و ريحان و جنّت، پس از مرگ و در برزخ حاصل مىشود.[۳۴] البته در روايتى از امام صادق عليه السلام، روح و ريحان در قبر و جنّت نعيم در آخرت دانسته شده است.[۳۵] برخى، آيات 88 - 89 سوره واقعه/56 را مربوط به آخرت دانستهاند.[۳۶] گفتنى است که نمىتوان به صرف دلالت آيات مزبور بر فاصله نبودن ميان مرگ و دخول در آتش يا متنعم شدن استناد کرد و از آنها در اثبات برزخ بهره جست زيرا ممکن است انتقاليافتگان از دنيا در آيات ياد شده از جمله کسانى باشند که بدون توقف در برزخ به جهنم يا بهشت اخروى داخل مىشوند. | ||
طبق مضمون برخى آيات، فرشتگان هنگام مرگ از ستمگران بازخواست | طبق مضمون برخى آيات، فرشتگان هنگام مرگ از ستمگران بازخواست مىکنند: «اِنَّ الَّذينَ تَوَفّهُمُ المَلئِکَةُ ظالِمى اَنفُسِهِم قالوا فيمَ کُنتُم...» (سوره نساء/4،97) و به آنها مىگويند: جان هاى خود را برآريد: «ولَو تَرَى اِذِ الظّلِمونَ فى غَمَرتِ المَوتِ والمَلئِکَةُ باسِطوا اَيديهِم اَخرِجوا اَنفُسَکُمُ اليَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ بِما کُنتُم تَقولونَ عَلَى اللّهِ غَيرَ الحَقِّ و کُنتُم عَن ءايتِهِ تَستَکبِرون». (سوره انعام/6، 93) آيات مزبور نيز مرتبط با سؤال قبر[۳۷] و عذاب برزخى[۳۸] است و در برخى آثار به اين آيات و همچنين آيات 32 سوره نحل/16 و 50 سوره انفال/8 براى اثبات برزخ استدلال شده است.[۳۹] | ||
اثبات برخى ويژگي ها براى حيات پس از مرگ در برخى آيات از جمله وجود شب و روز: «اَلنّارُ يُعرَضونَ عَلَيها غُدُوًّا و عَشيـًّا...» (سوره غافر/40،46) دليل بر وجود حيات برزخى دانسته شده است زيرا بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام | اثبات برخى ويژگي ها براى حيات پس از مرگ در برخى آيات از جمله وجود شب و روز: «اَلنّارُ يُعرَضونَ عَلَيها غُدُوًّا و عَشيـًّا...» (سوره غافر/40،46) دليل بر وجود حيات برزخى دانسته شده است زيرا بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام که متکلمان نيز از آنها استفاده کردهاند[۴۰] در قيامت شب و روزى وجود ندارد، از اينرو بايد گفت عذاب مذکور در آيه، مربوط به حيات برزخى است.[۴۱] البته برخى گفتهاند: اين بدان معنا نيست که در برزخ لزوماً شب و روز وجود داشته باشد بلکه مىتوان گفت عذاب فرعون و پيروان او پس از مرگ مقارن با شب و روز دنيوى است و عذاب آنها با ظرف زمانى دنيا سنجيده شده است.[۴۲] برخى نيز از عطف جمله «وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» بر ماقبل آن در آيه ياد شده استفاده کردهاند که عذابى که در جمله قبل، از آن سخن به ميان آمده و شب و روز در آن مطرح گرديده عذابى است که قبل از قيامت بر مجرمان وارد مىشود و عذابى که در اين جمله وجود دارد و همراه با «أشدّ» است عذاب آخرت است.[۴۳] برخى از محققان آيه «ولَهُم رِزقُهُم فِيها بُکرَةً و عَشيـّا» (سوره مريم/19،62) را نيز به دليل مطرح کردن صبح و شام مربوط به حيات برزخى دانستهاند:[۴۴] برخى نيز شب و روز را در آيات ياد شده کنايه از دوام عذاب و پاداش دانستهاند.[۴۵] | ||
سخن از تعدد حيات و موت و بيان شمار آنها در برخى آيات نيز از ديگر دلايل اثبات برزخ شمرده شده است: | سخن از تعدد حيات و موت و بيان شمار آنها در برخى آيات نيز از ديگر دلايل اثبات برزخ شمرده شده است: «کَيفَ تَکفُرونَ بِاللّهِ وکُنتُم اَموتـًا فَاَحيکُم ثُمَّ يُميتُکُم ثُمَّ يُحييکُم ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعون». (سوره بقره/2،28) در اين آيه از عبارتِ«ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعون» که به روشنى بر بعث اخروى دلالت دارد مىتوان برداشت کرد که عبارتِ «ثُمَّ يُميتُکُم ثُمَّ يُحييکُم» مربوط به حيات برزخى است.[۴۶] برخى به دليل آن نيز تصريح کردهاند؛[۴۷] يعنى عطف با «ثمّ» که فاصله و تراخى را مىرساند. براى اين تفسير در جوامع روايى نيز مىتوان شواهدى يافت.[۴۸] | ||
نظير استدلال ياد شده، استدلال به آيه 11 سوره غافر/40 است: «قالواْ رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَينِ واَحيَيتَنا اثنَتَينِ فَاعتَرَفنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلى خُروج مِن سَبيل» | نظير استدلال ياد شده، استدلال به آيه 11 سوره غافر/40 است: «قالواْ رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَينِ واَحيَيتَنا اثنَتَينِ فَاعتَرَفنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلى خُروج مِن سَبيل» که البته فرق بين دو آيه کاملا مشهود است و آن اين که در آيه نخست از مرگ اول به «کُنتُم اَمواتاً» تعبير شده که به راحتى يا با اندکى تأمّل مىتواند بر دوره پيش از تعلق روح منطبق شود؛ اما در آيه دوم موت در قالب لفظ «اماته» طرح گرديده که به معناى ميراندن است و تطبيق آن بر دوره پيش از حيات دنيوى دشوار است و از اين رو بهتر آن مىنمايد که ميراندن نخست به مرگ پس از حيات دنيوى و ميراندن دوم به مرگ پس از حيات برزخى برگردد. به گفته برخى، بيشتر علما بر همين اساس به اين آيه براى اثبات برزخ استدلال کردهاند.[۴۹] | ||
در اين ميان | در اين ميان منکران دلالت دو آيه و نيز منکران عذاب قبر گفتهاند که در اين دو آيه سخن از دو مرگ و دو حيات رفته است؛ نه سه مرگ و سه حيات[۵۰] که مرگ اول حالت پيشين ابدان، قبل از تعلق روح است که مرده بودند و مرگ دوم انتقال از نشئه دنيا به آخرت است و حيات اول زندگى دنيا و حيات دوم زندگى آخرت است و اگر حيات و مرگ برزخى وجود داشت و مورد نظر بود بايد در اين آيات از سه مرگ و سه حيات سخن به ميان مىآمد. ابنمسعود، ابنعباس، قتاده و ضحاک بر اين عقيدهاند که آيات ياد شده تنها به حيات دنيوى و اخروى اشاره دارد و در ميان متقدمان تنها سدّى دلالت آنها را بر حيات برزخى تمام مىداند.[۵۱] | ||
اينان براى حل | اينان براى حل مشکل لفظ «اماته» در آيه دوم که با بىجان بودن در دوره قبل از تعلق روح سازگار نيست به مجاز و کنايه روى آوردهاند. ايشان بر اين عقيدهاند که همانطور که در مثال گفته مىشود: «ضيّق فم الرکية» و با آن که دهانه چاه وسيع نيست به چاه کَن گفته مىشود که دهانه آن را تنگ کن همينطور هم با آن که شخص قبل از آمدن به دنيا چيزى نبوده لفظ اماته بر او صادقاست.[۵۲] برخى از محققان اين توجيهات را نوعى تکلف دانسته و گفتهاند: اين آيه در خصوص حيات برزخى و اخروى است و ارتباطى با حيات دنيوى ندارد. وى با توجه به قرينه کلامى در آيه مورد بحث مىگويد: اين آيه سخن کافران در دوزخ اخروى است و آنها براى آن که از انکار خود در طول زندگى دنيوى پشيمان شدهاند حال در قيامت آنچه را که منکر شدهاند با زبان عجز اقرار مىکنند و روشن است که آنها در عالم دنيا حيات دنيوى خويش را منکر نبودهاند، بلکه حيات برزخى و اخروى را منکر شدهاند.[۵۳] | ||
اين تفسير از سوى برخى چنين نقد شده | اين تفسير از سوى برخى چنين نقد شده که کافران در حيات دنيوى نيز احيا و خلق خويش را از هيچ و عدم به دست خداوند منکر بودهاند و اقرار مذکور در قيامت مىتواند به همين نکته بازگردد.[۵۴] | ||
افزون بر آيات گذشته، آيات ديگرى نيز به برزخ مربوط دانسته شده | افزون بر آيات گذشته، آيات ديگرى نيز به برزخ مربوط دانسته شده که دلالت آنها بر حيات برزخى به وضوح دلالت آيات پيشين نيست، چنان که در آيه «ولَنُذيقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الاَدنى دونَالعَذابِ الاَکبَر» (سوره سجده/32،21) گفته شده: عذاب ادنى مربوط به عذاب قبر و دنياست و برخى آن را فقط عذاب دنيوى دانستهاند،[۵۵] چنان که برخى مقصود از«مَعِيشَةً ضَنْکا» را در آيه 124 سوره طه/20 عذاب قبر دانستهاند.[۵۶] آيات «يَومَ تُبلَى السَّرائِر» (سوره طارق/86،9)، «ولَهُم رِزقُهُم بُکرَةً و عَشيـّا» (سوره مريم/19،62)، «فَاَمَّا الَّذينَ شَقوا فَفِى النّار» (سوره هود/11،106) و «اَلهکُمُ التَّکاثُر × حَتّى زُرتُمُ المَقابِر»(سوره تکاثر/ 102، 1-2) نيز در مورد برزخ دانسته شده است.[۵۷] در اين ميان برخى آيات نيز با قرينه آيات ديگر بر حالات برزخ دلالت دارد؛ همچون: «قالَ الَّذينَ لايَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَينَا المَلئِکَةُ اَو نَرى رَبَّنا × يَومَ يَرَونَ المَلئِکَةَ لابُشرى يَومَئِذ لِلمُجرِمينَ و يَقولونَ حِجرًا مَحجورا». (سوره فرقان/25، 21 ـ 22) اين آيه درباره کسانى است که به پيامبر اعتراض مىکردند و به عنوان بهانه کفر خويش مىگفتند: چرا ملائکه بر ما نازل نمىشود. خداوند در پاسخ ايشان مىفرمايد: روزى که ايشان ملائکه را ببينند روز خوشى براى آنها نخواهد بود. اين آيه با توجه به آيات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6 که برخورد شديد ملائکه را با مجرمان هنگام مرگ و در حيات برزخى مطرح مىکند مىتواند در گروه آيات دلالت کننده بر حيات برزخى قرار گيرد.[۵۸] | ||
در احاديث نبوى نيز برخى از آيات بر وقايع برزخ تطبيق شده است؛ از رسول خدا صلى الله عليه و آله ذيل آيه «يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا بِالقَولِ الثّابِت فِىالحَيوةِ الدُنيا وَ فِىالآخِرَة» (سوره ابراهيم/14،27) نقل شده | در احاديث نبوى نيز برخى از آيات بر وقايع برزخ تطبيق شده است؛ از رسول خدا صلى الله عليه و آله ذيل آيه «يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا بِالقَولِ الثّابِت فِىالحَيوةِ الدُنيا وَ فِىالآخِرَة» (سوره ابراهيم/14،27) نقل شده که اين آيه درباره مردهاى است که در قبر از او سؤال مىشود.[۵۹] با توجه به همين روايت در مورد اين آيه گفته شده: در قرآن آخرت گاهى به معناى برزخ مىآيد.[۶۰] بسيارى از مفسران ذيل همين آيه مباحث گستردهاى را درباره احوال قبر و برزخ مطرح کردهاند.[۶۱] | ||
==نفى ادلّه | ==نفى ادلّه منکران برزخ:== | ||
به رغم اثبات برزخ با | به رغم اثبات برزخ با تمسک به آيات ياد شده، برخى با تمسک به ظاهر بعضى از آيات در وجود عالم برزخ تشکيک کردهاند؛ از جمله آيه «لايَذوقونَ فيهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولى» (سوره دخان/44،56) که دلالت بر مرگ واحد دارد[۶۲] و ظاهراً مقصود از آن مرگ در دنياست. در جواب اين شبهه گفته شده: «اِلاّ» در آيه استثنا نيست بلکه به معناى «سِوى» بوده و مجموع «اِلاّ» و ما بعد آن بدل از موت است و آيه در صدد نفى مرگى غيرمرگ دنيا يعنى مرگ برزخ است زيرا مرگ دنيا قبلاً تحقق يافته و بازگشت به دنيا و چشيدن دوباره مرگ آن امکان ندارد و مفاد آيه اين است که در بهشت آخرت هيچ مرگى وجود ندارد؛ نه مرگ دنيا و نه مرگ برزخ.[۶۳] | ||
برخى در پاسخ از شبهه | برخى در پاسخ از شبهه مذکور چنين گفتهاند: اشتمال آيه بر ذکر مرگ نخستين (انتقال از دنيا به برزخ) منافات با وجود مرگ بعدى (انتقال از برزخ به آخرت) ندارد زيرا مؤمنان که در نشئه برزخ از انواع نعمت هاى برزخى بهرهمند بودهاند هنگام انتقال به آخرت و بهرهمندى بيشتر، تلخى مرگ را ادراک نمىکنند نه اين که اصلاً مرگى در کار نباشد، برخلاف ديگران که تلخى مرگ را در هر دو انتقال مىچشند.[۶۴] | ||
آيه ديگرى | آيه ديگرى که منکران برزخ بدان استدلال کردهاند آيه «و ما اَنتَ بِمُسمِع مَن فِىالقُبور» (سوره فاطر/35،22) است، زيرا اگر در قبر احيايى در کار بود بايد اسماع (شنواندن) اهل قبور امکانپذير بود. در پاسخ اين استدلال گفته شده: در آيه مزبور حال کافران به حال مردگان تشبيه شده و ترديدى نيست که مرده قابل اسماع نيست.[۶۵] | ||
برخى از معتزله نيز به آيه «اِنَّما تُوَفَّونَ | برخى از معتزله نيز به آيه «اِنَّما تُوَفَّونَ اُجُورَکُم يَومَ القِيمَةِ» (سوره آل عمران/3، 185) استدلال کرده و گفتهاند: جايگاه عذاب و ثواب تنها قيامت است که در پاسخ آنها گفته شده: کلمه «توفيه» به معناى تکميل است، پس قسمتى از عذاب در برزخ است و تکميل آن در قيامت صورت مىگيرد.[۶۶] | ||
آيه ديگرى | آيه ديگرى که ممکن است مورد استدلال منکران قرار گيرد «قَالوا يوَيلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا» (سوره يس/36،52) است که در قيامت شخص به يک باره از قبر برانگيخته مىشود، بدون اين که حياتى را در قبر تجربه کرده باشد. در پاسخ اين شبهه گفته شده: آيه دلالتى بر نفى حيات برزخى ندارد زيرا ممکن است عذاب قبر متصل به قيامت نباشد يا اين که در قيامت به جهت عظمت واقعه گفته مىشود که گويا از خواب بيدار شدهايم.[۶۷] | ||
از ديگر آياتى | از ديگر آياتى که ممکن است براى نفى برزخ به آن استدلال شود. آيات 15 - 16 سوره مومنون است: «ثُمَّاِنَّکُم بَعدَ ذلِکَ لَمَيِّتون × ثُمَّ اِنَّکُم يَومَالقِيمَةِ تُبعَثون»،[۶۸] زيرا در آن سخنى از برزخ بين مرگ و بعث در قيامت به ميان نيامده است. در پاسخ گفته شده: عدم ذکر برزخ در آيه دليلى بر نفى آن نيست و استعمال هاى عرفى نيز اين مطلب را تأييد مىکند.[۶۹] | ||
==ويژگي هاى برزخ== | ==ويژگي هاى برزخ== | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
1. شباهت به عالم رؤيا: | 1. شباهت به عالم رؤيا: | ||
در برخى آيات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسانها تشبيه شده است: «اَللّهُ يَتَوَفَّى الاَنفُسَ حينَ مَوتِها والَّتى لَم تَمُت فى مَنامِها | در برخى آيات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسانها تشبيه شده است: «اَللّهُ يَتَوَفَّى الاَنفُسَ حينَ مَوتِها والَّتى لَم تَمُت فى مَنامِها فَيُمسِکُ الَّتى قَضى عَلَيهَا المَوتَ ويُرسِلُ الاُخرى اِلى اَجَل مُسَمًّى اِنَّ فى ذلِکَ لاَيت لِقَوم يَتَفَکَّرون». (سوره زمر/39،42) در برخى روايات نيز آمده است که خواب برادر مرگ است. برخى گفتهاند: بعيد نيست روح انسان به هنگام خواب به جسم مثالى بازگردد زيرا در روايات، برزخ به حالت خواب تشبيه شده است.[۷۰] | ||
2. سنخيت با دنيا: | 2. سنخيت با دنيا: | ||
در قيامت سؤال مىشود | در قيامت سؤال مىشود که به شمار سالها چه مدت در زمين درنگ کرديد؟ در پاسخ گفته مىشود: روزى (يک روز) يا پارهاى از روز: «قلَ کَم لَبِثتُم فِى الاَرضِ عَدَدَ سِنين × قالوا لَبِثنا يَومـًا اَو بَعضَ يَوم». (سوره مؤمنون/23، 112ـ113) از اين پرسش و پاسخ چنين برداشت شده که مکث در برزخ از نظر قرآن مکث در زمين به شمار آمده است.[۷۱] | ||
برخى از محققان براى اثبات اين مدعا به آيه | برخى از محققان براى اثبات اين مدعا به آيه «ولَکُم فِى الاَرضِ مُستَقَرٌّ ومَتعٌ اِلى حين» (سوره اعراف/7،24) تمسک کرده و گفتهاند: چون «حين» در روايات به روز قيامت معنا شده مىتوان فهميد که مدت بقا در برزخ هم بقاى در زمين دانسته شده است،[۷۲] چنان که «اَرْض» در آيه «ثُمَّ اِذا دَعاکُم دَعوَةً مِنَ الاَرض» (سوره روم/30،25) به قبر تفسير شده[۷۳] و برخى از جنت برزخى به جنت دنيا تعبير کردهاند.[۷۴] | ||
در روايات نيز اين مضمون | در روايات نيز اين مضمون مکرر آمده که برزخ همان قبر است.[۷۵] البته بايد توجه داشت که مراد از قبر ياد شده محل دفن بدن انسان نيست بلکه حقيقت ديگرى است که متفکران اسلامى آن را به شيوههاى گوناگون تبيين کردهاند،[۷۶] با اين حال از مضامين روايات به روشنى برمىآيد که قبر به معناى محل دفن، ارتباط مستقيم و غيرقابل انکارى با عالم قبر به معناى برزخ دارد که گونههايى از اين ارتباط را در همين متون مىتوان يافت؛[۷۷] همچنين در برخى روايات ارتباط خاصى بين برخى از مکان هاى معين در زمين با جايگاه ارواح پس از مرگ مطرح گرديده است. در اين احاديث گفته شده که روح هر مؤمن متوفا در شرق و غرب عالم به وادىالسلام مىآيد و در برخى روايات ديگر نيز جايگاه ارواح کافران وادى برهوت در حضرموت دانسته شده است.[۷۸] | ||
3. | 3. کوتاه بودن برزخ در قياس با آخرت: | ||
از منظر آيات قرآن، مجموع حيات دنيوى و برزخى در نگاه | از منظر آيات قرآن، مجموع حيات دنيوى و برزخى در نگاه کسى که از جايگاهى برتر (آخرت) به آن مىنگرد بسيار کوتاه است: «قلَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَليلاً لَو اَنَّکُم کُنتُم تَعلَمون». (سوره مؤمنون/23،114 و نيز سوره روم/30،55؛ سوره احقاف/46،35؛ سوره يونس/10،45؛ سوره نازعات/79،46) نظير همين مضمون در آيات 103 ـ 104 سوره طه/20 نيز آمده است. البته برخى توضيح دادهاند که کوتاه بودن برزخ و دنيا از آن جهت است که آنها متناهى هستند، برخلاف حيات اخروى که اين گونه نيست.[۷۹] | ||
بعضى از مفسران آيه 55 سوره روم/30 را مربوط به برزخ دانستهاند[۸۰] و برخى آيه «و تَظُنّونَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَليلا» (سوره اسراء/17،52) را در مورد بهشتيان دانسته و گفتهاند: ايشان بر اثر تنعم فراوان در بهشت برزخى توقف در آن را | بعضى از مفسران آيه 55 سوره روم/30 را مربوط به برزخ دانستهاند[۸۰] و برخى آيه «و تَظُنّونَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَليلا» (سوره اسراء/17،52) را در مورد بهشتيان دانسته و گفتهاند: ايشان بر اثر تنعم فراوان در بهشت برزخى توقف در آن را کوتاه گمان مىکنند،[۸۱] به هر حال از ديدگاه قرآن مسلم است که مجموع حيات دنيا و برزخ، بخش بسيار ناچيزى از مجموعه حيات انسان را تشکيل مىدهد. | ||
از ديگر ويژگي هاى برزخ بروز و ظهور عقايد و اعمال و خلقيات دنيوى در آن، سؤال قبر (سوره ابراهيم/14،27)، فشار قبر و نيز ارتباط اهل برزخ با | از ديگر ويژگي هاى برزخ بروز و ظهور عقايد و اعمال و خلقيات دنيوى در آن، سؤال قبر (سوره ابراهيم/14،27)، فشار قبر و نيز ارتباط اهل برزخ با يکديگر و با عالم دنياست که روايات فراوانى موارد ياد شده را به تفصيل بيان کردهاند.[۸۲] | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۷: | ||
التحقيق، ج1، ص252، «برزخ». | التحقيق، ج1، ص252، «برزخ». | ||
مفردات، ص118، «برزخ». | مفردات، ص118، «برزخ». | ||
لغتنامه، ج3، ص3958؛ شرح المنظومه، ج3، ص662؛ مجموعه مصنفات، ج2، ص177، | لغتنامه، ج3، ص3958؛ شرح المنظومه، ج3، ص662؛ مجموعه مصنفات، ج2، ص177، «حکمة الاشراق». | ||
شرح | شرح فصوصالحکم، ص97ـ102. | ||
مجمع البيان، ج8، ص658ـ659؛ الميزان، ج17، ص79. | مجمع البيان، ج8، ص658ـ659؛ الميزان، ج17، ص79. | ||
تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص344. | تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص344. | ||
الميزان، ج4، ص83. | الميزان، ج4، ص83. | ||
همان، ج1، ص349؛ ج15، ص68. | همان، ج1، ص349؛ ج15، ص68. | ||
الکافى، ج3، ص244. | |||
معاد، ج2، ص266ـ267. | معاد، ج2، ص266ـ267. | ||
بحارالانوار، ج6، ص271؛ حق اليقين، ج2، ص64. | بحارالانوار، ج6، ص271؛ حق اليقين، ج2، ص64. | ||
خط ۱۴۹: | خط ۱۴۹: | ||
همان، ص175؛ چهل حديث، ص124. | همان، ص175؛ چهل حديث، ص124. | ||
دررالفوائد، ج2، ص419؛ البرهان، ج4، ص36. | دررالفوائد، ج2، ص419؛ البرهان، ج4، ص36. | ||
الکافى، ج3، ص235ـ236. | |||
مجموعه آثار، ج2، ص518، «زندگى جاويد يا حيات اخروى». | مجموعه آثار، ج2، ص518، «زندگى جاويد يا حيات اخروى». | ||
المعتبر، ج1، ص341؛ الخصال، ص151، 323. | المعتبر، ج1، ص341؛ الخصال، ص151، 323. | ||
روحالمعانى، مج2، ج2، ص30؛ شرح الاصول الخمسه، ص494ـ495. | روحالمعانى، مج2، ج2، ص30؛ شرح الاصول الخمسه، ص494ـ495. | ||
التفسير | التفسير الکبير، ج3، ص427. | ||
گوهر مراد، ص649ـ650؛ شرح المقاصد، ج5، ص117؛ التفسير | گوهر مراد، ص649ـ650؛ شرح المقاصد، ج5، ص117؛ التفسير الکبير، ج9، ص93ـ94. | ||
حقاليقين، ج2، ص64. | حقاليقين، ج2، ص64. | ||
الميزان، ج1، ص346. | الميزان، ج1، ص346. | ||
خط ۱۶۱: | خط ۱۶۱: | ||
الميزان، ج15، ص68. | الميزان، ج15، ص68. | ||
جامع البيان، ج2، ص53. | جامع البيان، ج2، ص53. | ||
مجمع البيان، ج1، ص434؛ التفسير | مجمع البيان، ج1، ص434؛ التفسير الکبير، ج9، ص90؛ الابانه، ص76. | ||
التحرير والمرسع، ص284. | التحرير والمرسع، ص284. | ||
الميزان، ج1، ص348ـ349. | الميزان، ج1، ص348ـ349. | ||
شرح الاصول الخمسه، ص493؛ التفسير | شرح الاصول الخمسه، ص493؛ التفسير الکبير، ج4، ص164؛ شرح المقاصد، ج5، ص111-112. | ||
التفسير | التفسير الکبير، ج9، ص91. | ||
همان، ص92؛ جامعالبيان، مج13، ج27، ص275ـ276. | همان، ص92؛ جامعالبيان، مج13، ج27، ص275ـ276. | ||
تفسير قمى، ج2، ص361؛ الامالى، صدوق، ص365، 561. | تفسير قمى، ج2، ص361؛ الامالى، صدوق، ص365، 561. | ||
خط ۱۷۴: | خط ۱۷۴: | ||
سلسله مؤلفات، ج7، ص62ـ64، «مسار الشيعه». | سلسله مؤلفات، ج7، ص62ـ64، «مسار الشيعه». | ||
تفسير قمى، ج2، ص261؛ مجمع البيان، ج8، ص818. | تفسير قمى، ج2، ص261؛ مجمع البيان، ج8، ص818. | ||
التفسير | التفسير الکبير، ج27، ص73. | ||
الابانه، ص75. | الابانه، ص75. | ||
الفرقان، ج16، ص355ـ356. | الفرقان، ج16، ص355ـ356. | ||
التفسير | التفسير الکبير، ج27، ص73. | ||
التبيان، ج1، ص122ـ123؛ روض الجنان، ج1، ص185. | التبيان، ج1، ص122ـ123؛ روض الجنان، ج1، ص185. | ||
الميزان، ج1، ص111ـ112. | الميزان، ج1، ص111ـ112. | ||
تفسير منسوب به امام | تفسير منسوب به امام عسکرى عليه السلام، ص210. | ||
التفسير | التفسير الکبير، ج27، ص39؛ الميزان، ج17، ص313ـ314. | ||
شرح المقاصد، ج5، ص115. | شرح المقاصد، ج5، ص115. | ||
تفسير قرطبى، ج15، ص194. | تفسير قرطبى، ج15، ص194. | ||
الکشاف، ج4، ص154. | |||
الميزان، ج17، ص312ـ314. | الميزان، ج17، ص312ـ314. | ||
من وحى القرآن، ج20، ص22ـ23. | من وحى القرآن، ج20، ص22ـ23. | ||
خط ۱۹۳: | خط ۱۹۳: | ||
الامالى، طوسى، ص377. | الامالى، طوسى، ص377. | ||
مجمع البيان، ج6، ص482. | مجمع البيان، ج6، ص482. | ||
تفسير | تفسير ابنکثير، ج2، ص550 - 557. | ||
شرح المقاصد، ج5، ص112ـ113. | شرح المقاصد، ج5، ص112ـ113. | ||
الميزان، ج18، ص150. | الميزان، ج18، ص150. | ||
انوار درخشان، ج15، ص189. | انوار درخشان، ج15، ص189. | ||
شرح المقاصد، ج5، ص115ـ116. | شرح المقاصد، ج5، ص115ـ116. | ||
الکشاف، ج1، ص448؛ تفسير المنار، ج4، ص271. | |||
التبيان، ج8، ص466ـ467. | التبيان، ج8، ص466ـ467. | ||
التفسير | التفسير الکبير، ج23، ص87. | ||
التبيان، ج7، ص355. | التبيان، ج7، ص355. | ||
بحارالانوار، ج6، ص271. | بحارالانوار، ج6، ص271. | ||
خط ۲۰۷: | خط ۲۰۷: | ||
مجمع البيان، ج8، ص471. | مجمع البيان، ج8، ص471. | ||
سلسله مؤلفات، ج7، ص63ـ64، «مسار الشيعه». | سلسله مؤلفات، ج7، ص63ـ64، «مسار الشيعه». | ||
الکافى، ج3، ص242. | |||
اسفار، ج9، ص219. | اسفار، ج9، ص219. | ||
معاد، ص247ـ260. | معاد، ص247ـ260. | ||
الکافى، ج3، ص243، 246ـ247. | |||
مجمع البيان، ج7، ص192. | مجمع البيان، ج7، ص192. | ||
جامعالبيان، مج11، ج21، ص68؛ مجمعالبيان، ج8، ص486. | جامعالبيان، مج11، ج21، ص68؛ مجمعالبيان، ج8، ص486. | ||
خط ۲۲۱: | خط ۲۲۱: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
برزخ، حسين ديبا و بخش فلسفه و | برزخ، حسين ديبا و بخش فلسفه و کلام دائرة المعارف قرآن کریم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص467-477. | ||
[[رده: مفاهیم اسلامی]] | [[رده: مفاهیم اسلامی]] |
نسخهٔ ۲۸ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۴۱
عنوان مقاله | برزخ |
---|---|
زبان مقاله | فارسی |
برزخ در اصطلاح قرآن، روايات و مجموعه تعاليم اسلامى به معناى عالم پس از مرگ و حد فاصل بين دنيا و آخرت است. [۱]
واژه برزخ
برزخ واژهاى عربى از ريشه (ب - ر - ز) و در لغت به معناى حايل بين دو چيز است؛ گويا اين واژه در اصل به معناى پاره زمينى بوده که بين دو چيز خودنمايى و بروز داشته؛ ولى بعدها اين معنا توسعه يافته و بر هر امر حايل بين دو چيز، برزخ اطلاق گشته است.[۱] برخى معناى اصلى برزخ را حالت ثانوى و جديدى دانستهاند که بر شىء عارض شده و با حالت پيشين فرق مىکند،[۲] به هر حال در صورت عربى بودن «برزخ» حرف «خ» در آن زايد بوده، بر مبالغه دلالت دارد؛[۳] ولى در صورتى که آن را معرّب «بَرْزَهْ» بدانيم[۴] که آن نيز به معناى حاجز و حايل است، حرف مزبور جزو حروف اصلى کلمه خواهد بود.
برزخ در اصطلاح
واژه برزخ در اصطلاح علماى جغرافيا بر قطعه زمينى که بين دو نهر يا دو دريا واقع شده يا شبهجزيره و در اصطلاح حکمت اشراق بر جسم[۵] در اصطلاح اهل معرفت بر عالمى که از نظر مرتبه بين عالم ماده و عالم عقل قرار گرفته و از آن به عالم مثال تعبير مىکنند اطلاق مىگردد. اهل معرفت برزخ را به نزولى و صعودى تقسيم کرده، برزخ نزولى را پيش از دنيا و برزخ صعودى را بعد از آن دانستهاند و نيز صور برزخ صعودى را برخلاف صور برزخ نزولى نتيجه افعالى مىدانند که در نشئه دنيا گذشته است.[۶]
برزخ در قرآن و روایات
برزخ در اصطلاح قرآن، روايات و مجموعه تعاليم اسلامى به معناى عالم پس از مرگ و حد فاصل بين دنيا و آخرت است. شايد بتوان ادعا کرد که برزخ بدين معنا نخستين بار، در تعاليم اسلامى و در قرآن استعمال گرديده است. واژه برزخ به معناى مذکور تنها يک بار در قرآن آمده و در آن، حالِ انسانهاى تبهکار و مجرم، هنگام فرارسيدن مرگ و درخواست غيرقابل قبول آنان مبنى بر بازگشت به دنيا و پاسخ آنان به اين که فراروى ايشان برزخى است تا روزى که برانگيخته شوند، گزارش شده است: «حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون × لَعَلّى اَعمَلُ صلِحـًا فيما تَرَکتُ کَلاّ اِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها و مِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلى يَومِ يُبعَثون». (سوره مومنون/23، 99 ـ 100)
افزون بر آيه مزبور که به صراحت از برزخ سخن به ميان آورده است. آيات ديگرى را مىتوان يافت که به نوعى بر حقايق برزخى دلالت داشته و براى اثبات عالم پس از مرگ (قبل از قيامت) قابل بهرهبردارى است.
در اين آيات به موضوعات ذيل پرداخته شده است: ادامه حيات شهيدان پس از مرگ (سوره آل عمران/3، 169، 170؛ سوره بقره/2،154؛ سوره يس/36،26ـ27)،[۷] احوال ارواح انسان ها هنگام انتقال از زندگى دنيوى به سراى ديگر (سوره نحل/16،32؛ سوره نساء/4،97؛ سوره انفال/8، 50؛ سوره انعام/6، 93؛ سوره نوح/71،25؛ سوره واقعه/56،88ـ89؛ سوره فجر/89، 27-30)، سرگذشت انسان ها پس از مرگ.
به همراه برخى خصوصيات و نحوه حيات آنها (سوره غافر/40،46؛ سوره مريم/19، 15)، تعدد حيات و مرگ. (سوره بقره/ 2، 28؛ سوره مؤمن/ 40، 11 و نيز سوره روم/30، 55، 56) آيات ديگرى نيز مرتبط با بحث است که دلالت آنها بر برزخ به وضوح آيات سابق نيست؛ مانند: سوره سجده/32، 21؛ سوره طارق/86،9؛[۸] سوره آل عمران/3،185؛[۹] سوره مريم/19،62؛ سوره هود11/106؛ سوره تکاثر/102،3ـ4 و نيز سوره فرقان/25، 22ـ 24 البته با توجه به آيات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6.
برزخ در حقيقت ادامه وجود عالم دنيا و استمرار حيات انسان پس از مرگ تا برپايى قيامت است.[۱۰] در روايتى از امام صادق علیه السلام آمده که روح پس از مرگ به بدنى مانند بدن دنيوى منتقل مىشود...[۱۱] روايات ديگرى با همين مضمون را نيز مىتوان يافت و تلاش هايى نيز براى تطبيق آنها با بدن مثالى صورت گرفته است.[۱۲]
به اعتقاد برخى بر پايه روايات خاصه و عامه روح پس از مفارقت بدن به اجسامى که در نهايت لطافتاند تعلق مىگيرد. اين اجسام شبيه جسم جن و شبيه بدن عنصرى هستند به نحوى که اگر کسى آن را ببيند مىگويد: اين همان شخصى است که در دنيا او را مىديديم.[۱۳] تفاوت افراد مختلف در مقدار مکث در برزخ
يکى از مباحث مربوط به برزخ، عموميت آن و مقدار مکث انسان در برزخ است. عالم برزخ مرحلهاى قهرى از مراتب وجود است و عبور از آن براى همه ضرورى است ولى کسانى که در دنيا در سعادت يا شقاوت کامل شده و کمالات عقلانى و فضايل يا رذايل کسب کردهاند برزخشان کوتاه بوده و زودتر از افراد متوسط وارد بهشت يا جهنم اخروى مىشوند،[۱۴] از اينرو بر اساس برخى روايات، برزخ اولياى الهى بيش از سه روز نيست که آن هم به سبب علاقه طبيعى و تعلّق جبلى آنان است.[۱۵]
برخى نيز از رواياتى استفاده کردهاند که نفوس کامله مانند پيامبر و ائمه عليهم السلام برزخ نداشته، بدون مکث در عالم برزخ، وارد آخرت مىشوند؛[۱۶] ولى بر اساس روايات ديگرى در برزخ تنها از محض ايمان و محض کفر پرسش مىشود و انسانهاى متوسط رها مىشوند.[۱۷]
در توضيح اين روايات ـ به گونهاى که با آنچه گذشت منافات نداشته باشد ـ شايد بتوان گفت: مقصود آن است که از انسانهاى کامل در ايمان يا کفر، پرسش مىشود تا به سرعت آنان را از برزخ عبور داده، وارد آخرت کنند و انسان هاى متوسط در برزخ رها مىشوند. برخى گفتهاند: در عالم برزخ فقط از مسائلى که انسان بايد به آنها اعتقاد و ايمان داشته باشد، سؤال مىشود و رسيدگى به ساير مسائل، به قيامت موکول مىگردد.[۱۸]
تکامل برزخی
از ديگر مباحث مربوط به برزخ، تکامل برزخى است. تکامل برزخى از منظر روايات امرى مسلم است؛ مانند ثواب بردن شخصى که از دنيا رفته از صدقات جاريهاى که پس از مرگ وى نيز براى ديگران سودمند است؛ نظير ساختن مسجد و باقى گذاردن علم مفيد يا سود بردن از کارهاى نيکى که ديگران انجام داده و ثوابش را به او هديه مىکنند،[۱۹] از اينرو تکامل برزخى بايد به گونهاى تبيين شود که با مبانى عقلى نيز ناسازگارى نداشته باشد.
اثبات برزخ
برخى گفتهاند: اصولا مسئله برزخ ماهيت نقلى دارد و عقل را به آن راهى نيست[۲۰] و بعضى بر اين عقيدهاند که افزون بر ادله نقلى، دلايل عقلى نيز مىتواند پاداش و کيفر برزخى را ثابت کند.[۲۱] البته تجزيه و تحليل ادله ياد شده نشان مىدهد که اين ادله بيش از آن که ضرورت برزخ را ثابت کند امکان آن را ثابت مىکند، در هر حال اين نکته درخور توجه است که اولين گام براى اثبات برزخ، اثبات حقيقت روح و تجرد نفس و بقاى آن است، از اينرو کسانى که به سبب جهانبينى مادى خود، همه حقايق موجودات عالم را در ماديات منحصر مىدانند به طور کلى منکر عالم پس از مرگ هستند،[۲۲] افزون بر اين براى اثبات برزخ ممکن است به ادله تجربى و حسّى با استفاده از روش هايى که مىتوان با ارواح گذشتگان ارتباط برقرار کرد نيز بهره گرفت. اين روشها که در علمى به نام فراروانشناسى (Parapsychology) طرح مىگردد ثابت مىکند که براى مردگان، نوعى حيات و ادامه زندگى تحقق دارد که آن همان برزخ است.
توجه به اين نکته نيز لازم است که خواه دليل عقلى را نيز دليلى مستقل براى اثبات حيات برزخى بپذيريم يا آن را تمام ندانيم، در هر صورت اصل اين مسئله در مجموعه معارف اسلامى امرى روشن است و از همين روى برخى از صاحب نظران احتمال ضرورى بودن آن را بعيد ندانستهاند،[۲۳] گرچه به گفته برخى از محققان مسئله حيات برزخى در اواسط عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله از ضروريات قرآنى نبوده است و حتى امروزه نيز برخى از مسلمين که نفس انسان را مجرد نمىدانند به نوعى اين حقيقت را نمىپذيرند،[۲۴] به هر حال مهمترين ادلّه حيات برزخى آيات و روايات است که آيات در اين زمينه به شرح ذيل است:
آيه 100 سوره مومنون/ 23 برزخ را پيشاپيش ظالمان و محيط بر آنان دانسته است:[۲۵] «ومِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلى يَومِ يُبعَثون». برخى «وراء» را به معناى پشت و برزخ را به منزله مانعى از بازگشت به دنيا دانستهاند؛[۲۶] ولى قيد «اِلى يَومِ يُبعَثون» به روشنى دلالت بر اين نکته دارد که کلمه «وراء» به معناى جلو است زيرا اگر آن را به معناى پشت بدانيم ديگر قيد مذکور لغو خواهد بود.[۲۷]
در برخى آيات درباره شهيدان چنين آمده است: «کسانى را که در راه خدا کشته شدند مرده مپنداريد. ايشان زندگاناند و نزد خدا روزى داده مىشوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادماناند و براى کسانى که از پى ايشاناند و هنوز به آنان نپيوستهاند شادى مىکنند که نه بيمى برايشان است و نه اندوهگين مىشوند» (سوره آل عمران/3، 169 ـ 170) و نيز سوره بقره/2، 154)؛ همچنين در آيات 26 - 27 سوره يس/36 از شهيدى چنين نقل مىکند: «هنگامى که به وى گفته شد: به بهشت درآى گفت: اى کاش قوم من از اين همه رحمت الهى که مرا دربر گرفته باخبر مىشدند». بر اساس آيات مزبور شهيدان لذت ها را درک مىکنند و اگر آنان مرده و فاقد حيات باشند ديگر درکى ندارند تا لذت برده و متنعم باشند.[۲۸]
گفته شده: آيه 170 سوره آل عمران/3 به روشنى دلالت دارد که حيات برزخى شهدا مقارن با حيات دنيوى کسانى است که به آنان ملحق نگشتهاند.[۲۹] برخى از متکلمان خواستهاند دلالت عام آيات ياد شده بر حيات برزخ براى همه انسان ها را انکار و آن را محدود به حيات شهيدان بدانند[۳۰] که دليلى بر اختصاص در دست نيست بلکه سياق آيات 169-171 سوره آل عمران/3 مفيد اشتراک ديگر مؤمنان با شهدا در حيات برزخى است.[۳۱]
برخى آيات با حرف عطف «فاى تعقيب» که بر پشت سر هم بودن دو امر دلالت دارد حالاتى از حيات را براى انتقال يافتگان از دنيا ترسيم مىکند که از اين آيات نيز براى اثبات برزخ استفاده شده است؛ مانند وارد شدن قوم حضرت نوح عليه السلام به آتش در پى غرق شدن آنان: «مِمّا خَطيتِهِم اُغرِقوا فَاُدخِلوا نارًا...». (سوره نوح/71،25)[۳۲] برخى آياتِ «ياَيَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه × اِرجِعى اِلى رَبِّکِ راضِيَةً مَرضيَّه × فَادخُلى فى عِبدى × وادخُلى جَنَّتى» (سوره فجر/89، 27 ـ 30) را نيز به جهت وجود فاى تعقيب (فَادخُلى) دليل بر حيات برزخى دانستهاند؛[۳۳] همچنين در آياتِ «فَاَمّا اِن کانَ مِنَ المُقَرَّبين × فَرَوحٌ و رَيحانٌ و جَنَّتُ نَعيم». (سوره واقعه/56،88 ـ 89) گفته شده: فاى تعقيب دلالت بر اين دارد که روح و ريحان و جنّت، پس از مرگ و در برزخ حاصل مىشود.[۳۴] البته در روايتى از امام صادق عليه السلام، روح و ريحان در قبر و جنّت نعيم در آخرت دانسته شده است.[۳۵] برخى، آيات 88 - 89 سوره واقعه/56 را مربوط به آخرت دانستهاند.[۳۶] گفتنى است که نمىتوان به صرف دلالت آيات مزبور بر فاصله نبودن ميان مرگ و دخول در آتش يا متنعم شدن استناد کرد و از آنها در اثبات برزخ بهره جست زيرا ممکن است انتقاليافتگان از دنيا در آيات ياد شده از جمله کسانى باشند که بدون توقف در برزخ به جهنم يا بهشت اخروى داخل مىشوند.
طبق مضمون برخى آيات، فرشتگان هنگام مرگ از ستمگران بازخواست مىکنند: «اِنَّ الَّذينَ تَوَفّهُمُ المَلئِکَةُ ظالِمى اَنفُسِهِم قالوا فيمَ کُنتُم...» (سوره نساء/4،97) و به آنها مىگويند: جان هاى خود را برآريد: «ولَو تَرَى اِذِ الظّلِمونَ فى غَمَرتِ المَوتِ والمَلئِکَةُ باسِطوا اَيديهِم اَخرِجوا اَنفُسَکُمُ اليَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ بِما کُنتُم تَقولونَ عَلَى اللّهِ غَيرَ الحَقِّ و کُنتُم عَن ءايتِهِ تَستَکبِرون». (سوره انعام/6، 93) آيات مزبور نيز مرتبط با سؤال قبر[۳۷] و عذاب برزخى[۳۸] است و در برخى آثار به اين آيات و همچنين آيات 32 سوره نحل/16 و 50 سوره انفال/8 براى اثبات برزخ استدلال شده است.[۳۹]
اثبات برخى ويژگي ها براى حيات پس از مرگ در برخى آيات از جمله وجود شب و روز: «اَلنّارُ يُعرَضونَ عَلَيها غُدُوًّا و عَشيـًّا...» (سوره غافر/40،46) دليل بر وجود حيات برزخى دانسته شده است زيرا بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام که متکلمان نيز از آنها استفاده کردهاند[۴۰] در قيامت شب و روزى وجود ندارد، از اينرو بايد گفت عذاب مذکور در آيه، مربوط به حيات برزخى است.[۴۱] البته برخى گفتهاند: اين بدان معنا نيست که در برزخ لزوماً شب و روز وجود داشته باشد بلکه مىتوان گفت عذاب فرعون و پيروان او پس از مرگ مقارن با شب و روز دنيوى است و عذاب آنها با ظرف زمانى دنيا سنجيده شده است.[۴۲] برخى نيز از عطف جمله «وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» بر ماقبل آن در آيه ياد شده استفاده کردهاند که عذابى که در جمله قبل، از آن سخن به ميان آمده و شب و روز در آن مطرح گرديده عذابى است که قبل از قيامت بر مجرمان وارد مىشود و عذابى که در اين جمله وجود دارد و همراه با «أشدّ» است عذاب آخرت است.[۴۳] برخى از محققان آيه «ولَهُم رِزقُهُم فِيها بُکرَةً و عَشيـّا» (سوره مريم/19،62) را نيز به دليل مطرح کردن صبح و شام مربوط به حيات برزخى دانستهاند:[۴۴] برخى نيز شب و روز را در آيات ياد شده کنايه از دوام عذاب و پاداش دانستهاند.[۴۵]
سخن از تعدد حيات و موت و بيان شمار آنها در برخى آيات نيز از ديگر دلايل اثبات برزخ شمرده شده است: «کَيفَ تَکفُرونَ بِاللّهِ وکُنتُم اَموتـًا فَاَحيکُم ثُمَّ يُميتُکُم ثُمَّ يُحييکُم ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعون». (سوره بقره/2،28) در اين آيه از عبارتِ«ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعون» که به روشنى بر بعث اخروى دلالت دارد مىتوان برداشت کرد که عبارتِ «ثُمَّ يُميتُکُم ثُمَّ يُحييکُم» مربوط به حيات برزخى است.[۴۶] برخى به دليل آن نيز تصريح کردهاند؛[۴۷] يعنى عطف با «ثمّ» که فاصله و تراخى را مىرساند. براى اين تفسير در جوامع روايى نيز مىتوان شواهدى يافت.[۴۸]
نظير استدلال ياد شده، استدلال به آيه 11 سوره غافر/40 است: «قالواْ رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَينِ واَحيَيتَنا اثنَتَينِ فَاعتَرَفنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلى خُروج مِن سَبيل» که البته فرق بين دو آيه کاملا مشهود است و آن اين که در آيه نخست از مرگ اول به «کُنتُم اَمواتاً» تعبير شده که به راحتى يا با اندکى تأمّل مىتواند بر دوره پيش از تعلق روح منطبق شود؛ اما در آيه دوم موت در قالب لفظ «اماته» طرح گرديده که به معناى ميراندن است و تطبيق آن بر دوره پيش از حيات دنيوى دشوار است و از اين رو بهتر آن مىنمايد که ميراندن نخست به مرگ پس از حيات دنيوى و ميراندن دوم به مرگ پس از حيات برزخى برگردد. به گفته برخى، بيشتر علما بر همين اساس به اين آيه براى اثبات برزخ استدلال کردهاند.[۴۹]
در اين ميان منکران دلالت دو آيه و نيز منکران عذاب قبر گفتهاند که در اين دو آيه سخن از دو مرگ و دو حيات رفته است؛ نه سه مرگ و سه حيات[۵۰] که مرگ اول حالت پيشين ابدان، قبل از تعلق روح است که مرده بودند و مرگ دوم انتقال از نشئه دنيا به آخرت است و حيات اول زندگى دنيا و حيات دوم زندگى آخرت است و اگر حيات و مرگ برزخى وجود داشت و مورد نظر بود بايد در اين آيات از سه مرگ و سه حيات سخن به ميان مىآمد. ابنمسعود، ابنعباس، قتاده و ضحاک بر اين عقيدهاند که آيات ياد شده تنها به حيات دنيوى و اخروى اشاره دارد و در ميان متقدمان تنها سدّى دلالت آنها را بر حيات برزخى تمام مىداند.[۵۱]
اينان براى حل مشکل لفظ «اماته» در آيه دوم که با بىجان بودن در دوره قبل از تعلق روح سازگار نيست به مجاز و کنايه روى آوردهاند. ايشان بر اين عقيدهاند که همانطور که در مثال گفته مىشود: «ضيّق فم الرکية» و با آن که دهانه چاه وسيع نيست به چاه کَن گفته مىشود که دهانه آن را تنگ کن همينطور هم با آن که شخص قبل از آمدن به دنيا چيزى نبوده لفظ اماته بر او صادقاست.[۵۲] برخى از محققان اين توجيهات را نوعى تکلف دانسته و گفتهاند: اين آيه در خصوص حيات برزخى و اخروى است و ارتباطى با حيات دنيوى ندارد. وى با توجه به قرينه کلامى در آيه مورد بحث مىگويد: اين آيه سخن کافران در دوزخ اخروى است و آنها براى آن که از انکار خود در طول زندگى دنيوى پشيمان شدهاند حال در قيامت آنچه را که منکر شدهاند با زبان عجز اقرار مىکنند و روشن است که آنها در عالم دنيا حيات دنيوى خويش را منکر نبودهاند، بلکه حيات برزخى و اخروى را منکر شدهاند.[۵۳]
اين تفسير از سوى برخى چنين نقد شده که کافران در حيات دنيوى نيز احيا و خلق خويش را از هيچ و عدم به دست خداوند منکر بودهاند و اقرار مذکور در قيامت مىتواند به همين نکته بازگردد.[۵۴]
افزون بر آيات گذشته، آيات ديگرى نيز به برزخ مربوط دانسته شده که دلالت آنها بر حيات برزخى به وضوح دلالت آيات پيشين نيست، چنان که در آيه «ولَنُذيقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الاَدنى دونَالعَذابِ الاَکبَر» (سوره سجده/32،21) گفته شده: عذاب ادنى مربوط به عذاب قبر و دنياست و برخى آن را فقط عذاب دنيوى دانستهاند،[۵۵] چنان که برخى مقصود از«مَعِيشَةً ضَنْکا» را در آيه 124 سوره طه/20 عذاب قبر دانستهاند.[۵۶] آيات «يَومَ تُبلَى السَّرائِر» (سوره طارق/86،9)، «ولَهُم رِزقُهُم بُکرَةً و عَشيـّا» (سوره مريم/19،62)، «فَاَمَّا الَّذينَ شَقوا فَفِى النّار» (سوره هود/11،106) و «اَلهکُمُ التَّکاثُر × حَتّى زُرتُمُ المَقابِر»(سوره تکاثر/ 102، 1-2) نيز در مورد برزخ دانسته شده است.[۵۷] در اين ميان برخى آيات نيز با قرينه آيات ديگر بر حالات برزخ دلالت دارد؛ همچون: «قالَ الَّذينَ لايَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَينَا المَلئِکَةُ اَو نَرى رَبَّنا × يَومَ يَرَونَ المَلئِکَةَ لابُشرى يَومَئِذ لِلمُجرِمينَ و يَقولونَ حِجرًا مَحجورا». (سوره فرقان/25، 21 ـ 22) اين آيه درباره کسانى است که به پيامبر اعتراض مىکردند و به عنوان بهانه کفر خويش مىگفتند: چرا ملائکه بر ما نازل نمىشود. خداوند در پاسخ ايشان مىفرمايد: روزى که ايشان ملائکه را ببينند روز خوشى براى آنها نخواهد بود. اين آيه با توجه به آيات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6 که برخورد شديد ملائکه را با مجرمان هنگام مرگ و در حيات برزخى مطرح مىکند مىتواند در گروه آيات دلالت کننده بر حيات برزخى قرار گيرد.[۵۸]
در احاديث نبوى نيز برخى از آيات بر وقايع برزخ تطبيق شده است؛ از رسول خدا صلى الله عليه و آله ذيل آيه «يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا بِالقَولِ الثّابِت فِىالحَيوةِ الدُنيا وَ فِىالآخِرَة» (سوره ابراهيم/14،27) نقل شده که اين آيه درباره مردهاى است که در قبر از او سؤال مىشود.[۵۹] با توجه به همين روايت در مورد اين آيه گفته شده: در قرآن آخرت گاهى به معناى برزخ مىآيد.[۶۰] بسيارى از مفسران ذيل همين آيه مباحث گستردهاى را درباره احوال قبر و برزخ مطرح کردهاند.[۶۱]
نفى ادلّه منکران برزخ:
به رغم اثبات برزخ با تمسک به آيات ياد شده، برخى با تمسک به ظاهر بعضى از آيات در وجود عالم برزخ تشکيک کردهاند؛ از جمله آيه «لايَذوقونَ فيهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولى» (سوره دخان/44،56) که دلالت بر مرگ واحد دارد[۶۲] و ظاهراً مقصود از آن مرگ در دنياست. در جواب اين شبهه گفته شده: «اِلاّ» در آيه استثنا نيست بلکه به معناى «سِوى» بوده و مجموع «اِلاّ» و ما بعد آن بدل از موت است و آيه در صدد نفى مرگى غيرمرگ دنيا يعنى مرگ برزخ است زيرا مرگ دنيا قبلاً تحقق يافته و بازگشت به دنيا و چشيدن دوباره مرگ آن امکان ندارد و مفاد آيه اين است که در بهشت آخرت هيچ مرگى وجود ندارد؛ نه مرگ دنيا و نه مرگ برزخ.[۶۳]
برخى در پاسخ از شبهه مذکور چنين گفتهاند: اشتمال آيه بر ذکر مرگ نخستين (انتقال از دنيا به برزخ) منافات با وجود مرگ بعدى (انتقال از برزخ به آخرت) ندارد زيرا مؤمنان که در نشئه برزخ از انواع نعمت هاى برزخى بهرهمند بودهاند هنگام انتقال به آخرت و بهرهمندى بيشتر، تلخى مرگ را ادراک نمىکنند نه اين که اصلاً مرگى در کار نباشد، برخلاف ديگران که تلخى مرگ را در هر دو انتقال مىچشند.[۶۴]
آيه ديگرى که منکران برزخ بدان استدلال کردهاند آيه «و ما اَنتَ بِمُسمِع مَن فِىالقُبور» (سوره فاطر/35،22) است، زيرا اگر در قبر احيايى در کار بود بايد اسماع (شنواندن) اهل قبور امکانپذير بود. در پاسخ اين استدلال گفته شده: در آيه مزبور حال کافران به حال مردگان تشبيه شده و ترديدى نيست که مرده قابل اسماع نيست.[۶۵]
برخى از معتزله نيز به آيه «اِنَّما تُوَفَّونَ اُجُورَکُم يَومَ القِيمَةِ» (سوره آل عمران/3، 185) استدلال کرده و گفتهاند: جايگاه عذاب و ثواب تنها قيامت است که در پاسخ آنها گفته شده: کلمه «توفيه» به معناى تکميل است، پس قسمتى از عذاب در برزخ است و تکميل آن در قيامت صورت مىگيرد.[۶۶]
آيه ديگرى که ممکن است مورد استدلال منکران قرار گيرد «قَالوا يوَيلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا» (سوره يس/36،52) است که در قيامت شخص به يک باره از قبر برانگيخته مىشود، بدون اين که حياتى را در قبر تجربه کرده باشد. در پاسخ اين شبهه گفته شده: آيه دلالتى بر نفى حيات برزخى ندارد زيرا ممکن است عذاب قبر متصل به قيامت نباشد يا اين که در قيامت به جهت عظمت واقعه گفته مىشود که گويا از خواب بيدار شدهايم.[۶۷]
از ديگر آياتى که ممکن است براى نفى برزخ به آن استدلال شود. آيات 15 - 16 سوره مومنون است: «ثُمَّاِنَّکُم بَعدَ ذلِکَ لَمَيِّتون × ثُمَّ اِنَّکُم يَومَالقِيمَةِ تُبعَثون»،[۶۸] زيرا در آن سخنى از برزخ بين مرگ و بعث در قيامت به ميان نيامده است. در پاسخ گفته شده: عدم ذکر برزخ در آيه دليلى بر نفى آن نيست و استعمال هاى عرفى نيز اين مطلب را تأييد مىکند.[۶۹]
ويژگي هاى برزخ
1. شباهت به عالم رؤيا:
در برخى آيات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسانها تشبيه شده است: «اَللّهُ يَتَوَفَّى الاَنفُسَ حينَ مَوتِها والَّتى لَم تَمُت فى مَنامِها فَيُمسِکُ الَّتى قَضى عَلَيهَا المَوتَ ويُرسِلُ الاُخرى اِلى اَجَل مُسَمًّى اِنَّ فى ذلِکَ لاَيت لِقَوم يَتَفَکَّرون». (سوره زمر/39،42) در برخى روايات نيز آمده است که خواب برادر مرگ است. برخى گفتهاند: بعيد نيست روح انسان به هنگام خواب به جسم مثالى بازگردد زيرا در روايات، برزخ به حالت خواب تشبيه شده است.[۷۰]
2. سنخيت با دنيا:
در قيامت سؤال مىشود که به شمار سالها چه مدت در زمين درنگ کرديد؟ در پاسخ گفته مىشود: روزى (يک روز) يا پارهاى از روز: «قلَ کَم لَبِثتُم فِى الاَرضِ عَدَدَ سِنين × قالوا لَبِثنا يَومـًا اَو بَعضَ يَوم». (سوره مؤمنون/23، 112ـ113) از اين پرسش و پاسخ چنين برداشت شده که مکث در برزخ از نظر قرآن مکث در زمين به شمار آمده است.[۷۱]
برخى از محققان براى اثبات اين مدعا به آيه «ولَکُم فِى الاَرضِ مُستَقَرٌّ ومَتعٌ اِلى حين» (سوره اعراف/7،24) تمسک کرده و گفتهاند: چون «حين» در روايات به روز قيامت معنا شده مىتوان فهميد که مدت بقا در برزخ هم بقاى در زمين دانسته شده است،[۷۲] چنان که «اَرْض» در آيه «ثُمَّ اِذا دَعاکُم دَعوَةً مِنَ الاَرض» (سوره روم/30،25) به قبر تفسير شده[۷۳] و برخى از جنت برزخى به جنت دنيا تعبير کردهاند.[۷۴]
در روايات نيز اين مضمون مکرر آمده که برزخ همان قبر است.[۷۵] البته بايد توجه داشت که مراد از قبر ياد شده محل دفن بدن انسان نيست بلکه حقيقت ديگرى است که متفکران اسلامى آن را به شيوههاى گوناگون تبيين کردهاند،[۷۶] با اين حال از مضامين روايات به روشنى برمىآيد که قبر به معناى محل دفن، ارتباط مستقيم و غيرقابل انکارى با عالم قبر به معناى برزخ دارد که گونههايى از اين ارتباط را در همين متون مىتوان يافت؛[۷۷] همچنين در برخى روايات ارتباط خاصى بين برخى از مکان هاى معين در زمين با جايگاه ارواح پس از مرگ مطرح گرديده است. در اين احاديث گفته شده که روح هر مؤمن متوفا در شرق و غرب عالم به وادىالسلام مىآيد و در برخى روايات ديگر نيز جايگاه ارواح کافران وادى برهوت در حضرموت دانسته شده است.[۷۸]
3. کوتاه بودن برزخ در قياس با آخرت:
از منظر آيات قرآن، مجموع حيات دنيوى و برزخى در نگاه کسى که از جايگاهى برتر (آخرت) به آن مىنگرد بسيار کوتاه است: «قلَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَليلاً لَو اَنَّکُم کُنتُم تَعلَمون». (سوره مؤمنون/23،114 و نيز سوره روم/30،55؛ سوره احقاف/46،35؛ سوره يونس/10،45؛ سوره نازعات/79،46) نظير همين مضمون در آيات 103 ـ 104 سوره طه/20 نيز آمده است. البته برخى توضيح دادهاند که کوتاه بودن برزخ و دنيا از آن جهت است که آنها متناهى هستند، برخلاف حيات اخروى که اين گونه نيست.[۷۹]
بعضى از مفسران آيه 55 سوره روم/30 را مربوط به برزخ دانستهاند[۸۰] و برخى آيه «و تَظُنّونَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَليلا» (سوره اسراء/17،52) را در مورد بهشتيان دانسته و گفتهاند: ايشان بر اثر تنعم فراوان در بهشت برزخى توقف در آن را کوتاه گمان مىکنند،[۸۱] به هر حال از ديدگاه قرآن مسلم است که مجموع حيات دنيا و برزخ، بخش بسيار ناچيزى از مجموعه حيات انسان را تشکيل مىدهد.
از ديگر ويژگي هاى برزخ بروز و ظهور عقايد و اعمال و خلقيات دنيوى در آن، سؤال قبر (سوره ابراهيم/14،27)، فشار قبر و نيز ارتباط اهل برزخ با يکديگر و با عالم دنياست که روايات فراوانى موارد ياد شده را به تفصيل بيان کردهاند.[۸۲]
پانویس
مقاييس اللغه، ج1، ص333، «برزخ». التحقيق، ج1، ص252، «برزخ». التحقيق، ج1، ص252، «برزخ». مفردات، ص118، «برزخ». لغتنامه، ج3، ص3958؛ شرح المنظومه، ج3، ص662؛ مجموعه مصنفات، ج2، ص177، «حکمة الاشراق». شرح فصوصالحکم، ص97ـ102. مجمع البيان، ج8، ص658ـ659؛ الميزان، ج17، ص79. تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص344. الميزان، ج4، ص83. همان، ج1، ص349؛ ج15، ص68. الکافى، ج3، ص244. معاد، ج2، ص266ـ267. بحارالانوار، ج6، ص271؛ حق اليقين، ج2، ص64. معاد از ديدگاه امام خمينى، ص372. همان، ص175؛ چهل حديث، ص124. دررالفوائد، ج2، ص419؛ البرهان، ج4، ص36. الکافى، ج3، ص235ـ236. مجموعه آثار، ج2، ص518، «زندگى جاويد يا حيات اخروى». المعتبر، ج1، ص341؛ الخصال، ص151، 323. روحالمعانى، مج2، ج2، ص30؛ شرح الاصول الخمسه، ص494ـ495. التفسير الکبير، ج3، ص427. گوهر مراد، ص649ـ650؛ شرح المقاصد، ج5، ص117؛ التفسير الکبير، ج9، ص93ـ94. حقاليقين، ج2، ص64. الميزان، ج1، ص346. الدرالمنثور، ج6، ص115؛ الميزان، ج15، ص68. جامعالبيان، مج10، ج18، ص69؛ مجمعالبيان، ج7، ص187. الميزان، ج15، ص68. جامع البيان، ج2، ص53. مجمع البيان، ج1، ص434؛ التفسير الکبير، ج9، ص90؛ الابانه، ص76. التحرير والمرسع، ص284. الميزان، ج1، ص348ـ349. شرح الاصول الخمسه، ص493؛ التفسير الکبير، ج4، ص164؛ شرح المقاصد، ج5، ص111-112. التفسير الکبير، ج9، ص91. همان، ص92؛ جامعالبيان، مج13، ج27، ص275ـ276. تفسير قمى، ج2، ص361؛ الامالى، صدوق، ص365، 561. جامع البيان، مج13، ج27، ص275. الميزان، ج5، ص49. الميزان، ج7، ص284. صحيح البخارى، ج2، ص123؛ الفرقان، ج14، ص330؛ ج10، ص261. سلسله مؤلفات، ج7، ص62ـ64، «مسار الشيعه». تفسير قمى، ج2، ص261؛ مجمع البيان، ج8، ص818. التفسير الکبير، ج27، ص73. الابانه، ص75. الفرقان، ج16، ص355ـ356. التفسير الکبير، ج27، ص73. التبيان، ج1، ص122ـ123؛ روض الجنان، ج1، ص185. الميزان، ج1، ص111ـ112. تفسير منسوب به امام عسکرى عليه السلام، ص210. التفسير الکبير، ج27، ص39؛ الميزان، ج17، ص313ـ314. شرح المقاصد، ج5، ص115. تفسير قرطبى، ج15، ص194. الکشاف، ج4، ص154. الميزان، ج17، ص312ـ314. من وحى القرآن، ج20، ص22ـ23. جامع البيان، مج10، ج21، ص132ـ133. همان، مج9، ج16، ص283؛ مجمع البيان، ج7، ص55. جامع البيان، مج15، ج30، ص363؛ تفسير صدر المتالهين، ج7، ص344ـ345. معاد، ج1، ص233ـ234. الامالى، طوسى، ص377. مجمع البيان، ج6، ص482. تفسير ابنکثير، ج2، ص550 - 557. شرح المقاصد، ج5، ص112ـ113. الميزان، ج18، ص150. انوار درخشان، ج15، ص189. شرح المقاصد، ج5، ص115ـ116. الکشاف، ج1، ص448؛ تفسير المنار، ج4، ص271. التبيان، ج8، ص466ـ467. التفسير الکبير، ج23، ص87. التبيان، ج7، ص355. بحارالانوار، ج6، ص271. الميزان، ج1، ص139. الميزان، ج1، ص139. مجمع البيان، ج8، ص471. سلسله مؤلفات، ج7، ص63ـ64، «مسار الشيعه». الکافى، ج3، ص242. اسفار، ج9، ص219. معاد، ص247ـ260. الکافى، ج3، ص243، 246ـ247. مجمع البيان، ج7، ص192. جامعالبيان، مج11، ج21، ص68؛ مجمعالبيان، ج8، ص486. مجمع البيان، ج6، ص649. اعتقادات، ص98ـ102؛ بحار الانوار، ج6، ص279، 268.
پانویس
- ↑ منبع : دانشنامه ی اسلامی
منابع
برزخ، حسين ديبا و بخش فلسفه و کلام دائرة المعارف قرآن کریم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص467-477.