بابیه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۹ اکتبر ۲۰۲۱
جز
جایگزینی متن - 'ي' به 'ی'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ي' به 'ی')
خط ۳: خط ۳:


==تاریخچه==
==تاریخچه==
این فرقه خود را از پیروان سید على محمد شیرازى (1236- 1266 ه)  که در شهر [[شيراز|شیراز]] خروج کرده و خود را باب مى‏ خواند دانسته‏ اند و به این نام معروف شده ‏اند. سید على محمد باب پسر سید محمد رضاى بزاز شیرازى است که در کودکى پدرش درگذشت. وى تحت سرپرستى عموى خود حاج سید على  تربیت یافت. در هفده سالگى وارد شغل پدر شد و برای تجارت به بندر بوشهر رفت. وی در آن دیار پنج سال اقامت کرد و سپس به شیراز بازگشت در حالی که بازرگانی را رها کرده بود. سید محمد علی در ادامه به [[مکه]] سفر کرده سپس برای زیارت مقابر امامان به [[عراق]] رفت.
این فرقه خود را از پیروان سید على محمد شیرازى (1236- 1266 ه)  که در شهر [[شیراز|شیراز]] خروج کرده و خود را باب مى‏ خواند دانسته‏ اند و به این نام معروف شده ‏اند. سید على محمد باب پسر سید محمد رضاى بزاز شیرازى است که در کودکى پدرش درگذشت. وى تحت سرپرستى عموى خود حاج سید على  تربیت یافت. در هفده سالگى وارد شغل پدر شد و برای تجارت به بندر بوشهر رفت. وی در آن دیار پنج سال اقامت کرد و سپس به شیراز بازگشت در حالی که بازرگانی را رها کرده بود. سید محمد علی در ادامه به [[مکه]] سفر کرده سپس برای زیارت مقابر امامان به [[عراق]] رفت.
اقامت او در [[کربلا]] به ظاهر حدود دو یا سه سال به طول انجامید و موجب شد که در سن نوزده سالگی خدمت [[سید کاظم رشتی]] پیشوای [[شیخیه]] برسد و در شمار شاگردان شیخ در آید. على محمد بر اثر نفوذ اخلاقى و مذهبى سید کاظم رشتى دگرگون گشت و پس از درگذشت سید در بیست و چهار سالگى (1260 ه)  با عنوان باب ادعا کرد که واسطه وصول به [[امام زمان]] حضرت حجة بن الحسن قائم آل محمد (عج) است.
اقامت او در [[کربلا]] به ظاهر حدود دو یا سه سال به طول انجامید و موجب شد که در سن نوزده سالگی خدمت [[سید کاظم رشتی]] پیشوای [[شیخیه]] برسد و در شمار شاگردان شیخ در آید. على محمد بر اثر نفوذ اخلاقى و مذهبى سید کاظم رشتى دگرگون گشت و پس از درگذشت سید در بیست و چهار سالگى (1260 ه)  با عنوان باب ادعا کرد که واسطه وصول به [[امام زمان]] حضرت حجة بن الحسن قائم آل محمد (عج) است.
در همین سال بود که در شیراز و در خانه خود برای نخستین بار دعوت خود را به [[ملاحسین بشرویه]] اظهار و او را به سوی خود جلب کرد. ملاحسین بشرویه از طرف باب به باب الباب ملقب شد.از سال 1260 به مدت پنج ماه هجده تن از علماى شیخیه به سید على محمد باب گرویدند و از روى حساب ابجد با خود وى که نوزده تن مى ‏شود معروف به حروف حى شدند.
در همین سال بود که در شیراز و در خانه خود برای نخستین بار دعوت خود را به [[ملاحسین بشرویه]] اظهار و او را به سوی خود جلب کرد. ملاحسین بشرویه از طرف باب به باب الباب ملقب شد.از سال 1260 به مدت پنج ماه هجده تن از علماى شیخیه به سید على محمد باب گرویدند و از روى حساب ابجد با خود وى که نوزده تن مى ‏شود معروف به حروف حى شدند.
خط ۱۰: خط ۱۰:
2- ملا حسین بشرویه‏
2- ملا حسین بشرویه‏
3- [[محمد حسن اخوت‏]]
3- [[محمد حسن اخوت‏]]
4- [[محمد باقر صغير|محمد باقر صغیر]]  
4- [[محمد باقر صغیر|محمد باقر صغیر]]  
5- [[ملا حسين بسطامى‏|ملا حسین بسطامى‏]]
5- [[ملا حسین بسطامى‏|ملا حسین بسطامى‏]]
6- [[ملا خدابخش قوچانى]] معروف به ملا على رازى.
6- [[ملا خدابخش قوچانى]] معروف به ملا على رازى.
7- [[ملا حسين بجستانى‏|ملا حسین بجستانى‏]]
7- [[ملا حسین بجستانى‏|ملا حسین بجستانى‏]]
8- [[سعيد هندى‏|سعید هندى‏]]
8- [[سعید هندى‏|سعید هندى‏]]
9- [[ملا محمد باقر خوافى]].
9- [[ملا محمد باقر خوافى]].
10- [[ملا جليل ارومى‏|ملا جلیل ارومى‏]]
10- [[ملا جلیل ارومى‏|ملا جلیل ارومى‏]]
11- [[ملا احمد ابدالى مراغى]].
11- [[ملا احمد ابدالى مراغى]].
12- [[ملا باقر تبريزى‏|ملا باقر تبریزى‏]]
12- [[ملا باقر تبریزى‏|ملا باقر تبریزى‏]]
13- [[ملا يوسف اردبيلى.|ملا یوسف اردبیلى.]]
13- [[ملا یوسف اردبیلى.|ملا یوسف اردبیلى.]]
14- [[ميرزا هادى قزوينى‏|میرزا هادى قزوینى‏]]
14- [[میرزا هادى قزوینى‏|میرزا هادى قزوینى‏]]
15- [[ميرزا محمد على قزوينى|میرزا محمد على قزوینى]]‏
15- [[میرزا محمد على قزوینى|میرزا محمد على قزوینى]]‏
16- [[طاهره قرة العين‏|طاهره قرة العین‏]]
16- [[طاهره قرة العین‏|طاهره قرة العین‏]]
17- [[ملا محمد على بارفروش]] (قدوس)
17- [[ملا محمد على بارفروش]] (قدوس)
18- [[سيد يحيى دارابجردى‏|سید یحیى دارابجردى‏]]
18- [[سید یحیى دارابجردى‏|سید یحیى دارابجردى‏]]
19- [[ملا على ترشيزى.|ملا على ترشیزى.]]
19- [[ملا على ترشیزى.|ملا على ترشیزى.]]


==عقاید باب==
==عقاید باب==
باب نخست مى ‏گفت که من باب امام زمان هستم و مردم براى پى بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس ازلى و ابدى باید به ناچار از این باب بگذرند تا به حقیقت برسند، پس باید به من ایمان بیاورند تا به آن اسرار دست یابند. وى پس از مدتى گامى فراتر نهاد و گفت که خداى تعالى کتاب «بیان» را بر من نازل کرده است و این سخن که گفت: الرحمن، علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البیان، اشاره به من است و انسان «على محمد» و بیان همان کتاب است که بر او نازل شده است. البته دعوى بابیت را پیش از این [[شيخ احمد احسايى|شیخ احمد احسایى]] و شاگردش سید کاظم رشتى به طور نه چندان آشکار در سخنان خود اظهار کرده بودند. ادعاى سید على محمد از نظر شیعه چندان تازگى و غرابت نداشت و چنان که گفتیم او گامى فراتر نهاده بعد از مدتى ادعا کرد که وى همان قائم موعود است، گویا این ادعا در دو سال و نیم آخر عمر او بوده است. على محمد در نوشته ‏هاى خویش خود را باب و ذکر و ذات حروف سبعه (به جهت این که على محمد داراى هفت حرف است) مى ‏خواند، ولى از آن پس خود را «قائم، مهدى، نقطه» نامید.باب در نوشته ‏هاى خود آورده است که او خاتم ظهورات مشیت اولیه و آخرین حلقه سلسله نبوت نیست و کتاب بیان او آخرین کتب آسمانى نمى‏ باشد، بلکه ظهور بعد از او که از آن همیشه به «من یظهره الله» یعنى کسى که خداوند او را آشکار خواهد ساخت تعبیر مى ‏نمود و به مراتب بالاتر از ظهور خود او است.
باب نخست مى ‏گفت که من باب امام زمان هستم و مردم براى پى بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس ازلى و ابدى باید به ناچار از این باب بگذرند تا به حقیقت برسند، پس باید به من ایمان بیاورند تا به آن اسرار دست یابند. وى پس از مدتى گامى فراتر نهاد و گفت که خداى تعالى کتاب «بیان» را بر من نازل کرده است و این سخن که گفت: الرحمن، علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البیان، اشاره به من است و انسان «على محمد» و بیان همان کتاب است که بر او نازل شده است. البته دعوى بابیت را پیش از این [[شیخ احمد احسایى|شیخ احمد احسایى]] و شاگردش سید کاظم رشتى به طور نه چندان آشکار در سخنان خود اظهار کرده بودند. ادعاى سید على محمد از نظر شیعه چندان تازگى و غرابت نداشت و چنان که گفتیم او گامى فراتر نهاده بعد از مدتى ادعا کرد که وى همان قائم موعود است، گویا این ادعا در دو سال و نیم آخر عمر او بوده است. على محمد در نوشته ‏هاى خویش خود را باب و ذکر و ذات حروف سبعه (به جهت این که على محمد داراى هفت حرف است) مى ‏خواند، ولى از آن پس خود را «قائم، مهدى، نقطه» نامید.باب در نوشته ‏هاى خود آورده است که او خاتم ظهورات مشیت اولیه و آخرین حلقه سلسله نبوت نیست و کتاب بیان او آخرین کتب آسمانى نمى‏ باشد، بلکه ظهور بعد از او که از آن همیشه به «من یظهره الله» یعنى کسى که خداوند او را آشکار خواهد ساخت تعبیر مى ‏نمود و به مراتب بالاتر از ظهور خود او است.
او چنین فرض مى‏ کرد که ظهور بعد با ظهور او تقریبا همان مقدار فاصله خواهد داشت که ظهورات [[پیامبران اولو العزم]] سابق با یکدیگر دارد. وى مقدار این فاصله را در پیش خود 1511 یا 2001 سال مى ‏پنداشت که مطابق کلمه غیاث یا مستغاث است. به عقیده او عمر عالم از زمان آدم تا روزگار او 12210 سال بوده است و چون هر هزار سال از عمر آدم معادل است با یک سال از عمر ظهورات. از این رو آدم را به نقطه تشبیه مى‏ کند و خود را به جوان دوازده ‏ساله و من یظهره الله را به جوان چهارده‏ ساله و این مسلم است که باب در پیش خود عصر من یظهره الله را قریب دو هزار سال پس از عصر خود فرض مى ‏کرده است و این که [[ميرزا حسين على|میرزا حسین على]] (بهاء الله) ادعاى من یظهر الهى مى‏ کرده با این حساب درست نیست.
او چنین فرض مى‏ کرد که ظهور بعد با ظهور او تقریبا همان مقدار فاصله خواهد داشت که ظهورات [[پیامبران اولو العزم]] سابق با یکدیگر دارد. وى مقدار این فاصله را در پیش خود 1511 یا 2001 سال مى ‏پنداشت که مطابق کلمه غیاث یا مستغاث است. به عقیده او عمر عالم از زمان آدم تا روزگار او 12210 سال بوده است و چون هر هزار سال از عمر آدم معادل است با یک سال از عمر ظهورات. از این رو آدم را به نقطه تشبیه مى‏ کند و خود را به جوان دوازده ‏ساله و من یظهره الله را به جوان چهارده‏ ساله و این مسلم است که باب در پیش خود عصر من یظهره الله را قریب دو هزار سال پس از عصر خود فرض مى ‏کرده است و این که [[میرزا حسین على|میرزا حسین على]] (بهاء الله) ادعاى من یظهر الهى مى‏ کرده با این حساب درست نیست.


==بازداشت==
==بازداشت==
خط ۴۰: خط ۴۰:
==سر انجام==
==سر انجام==
پس از مرگ منوچهر خان، برادرزاده او گرگین خان از طرف دولت [[تهران]] به جاى عموى خود به حکومت اصفهان منصوب شد.
پس از مرگ منوچهر خان، برادرزاده او گرگین خان از طرف دولت [[تهران]] به جاى عموى خود به حکومت اصفهان منصوب شد.
وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج [[ميرزا آقاسى|میرزا آقاسى]] صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد و براى جلوگیرى از پیشامدهاى احتمالى سید را از پشت دروازه تهران گذرانیده به [[آذربايجان|آذربایجان]] بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ه) و سپس در ارومیه در قلعه چهریق زندانى کردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبریز آوردند و در حضور ناصر الدین میرزا ولیعهد، علماى آن شهر با او مناظره  و او را با چوب تنبیه و وادر به توبه کردند.  
وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج [[میرزا آقاسى|میرزا آقاسى]] صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد و براى جلوگیرى از پیشامدهاى احتمالى سید را از پشت دروازه تهران گذرانیده به [[آذربایجان|آذربایجان]] بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ه) و سپس در ارومیه در قلعه چهریق زندانى کردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبریز آوردند و در حضور ناصر الدین میرزا ولیعهد، علماى آن شهر با او مناظره  و او را با چوب تنبیه و وادر به توبه کردند.  
متن توبه‏ نامه باب خطاب به ناصر الدین میرزای ولیعهد چنین مى ‏باشد: فداک روحى الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد الله ثم حمد الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهد الله من عنده که این بنده ضعیف را قصدى نیست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولى چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده،  هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمى نیست که منوط به ادعایى باشد استغفر الله ربى و اتوب الیه من ان ینسب الى امر، و بعضى مناجات و کلمات که از لسانم جارى شده دلیل بر هیچ امرى نیست و مدعى نیابت خاصه حضرت حجت علیه السلام را محض ادعاى مبطل است و این بنده را چنین ادعایى نبوده و نه ادعایى دیگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت [[محمد شاه قاجار]]، شورش هایى به حمایت از باب، پیاپى در [[مازندران]] و زنجان روى داد. میرزا تقى خان [[امير کبير|امیر کبیر]] صدر اعظم [[ناصر الدين شاه|ناصر الدین شاه]] دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را  در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» مى ‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانى برخورد کرد که با آن  دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکى از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده مى ‏داشت و فریاد بر مى ‏آورد که اى سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکى بر من نیامد. خداى خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود.
متن توبه‏ نامه باب خطاب به ناصر الدین میرزای ولیعهد چنین مى ‏باشد: فداک روحى الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد الله ثم حمد الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهد الله من عنده که این بنده ضعیف را قصدى نیست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولى چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده،  هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمى نیست که منوط به ادعایى باشد استغفر الله ربى و اتوب الیه من ان ینسب الى امر، و بعضى مناجات و کلمات که از لسانم جارى شده دلیل بر هیچ امرى نیست و مدعى نیابت خاصه حضرت حجت علیه السلام را محض ادعاى مبطل است و این بنده را چنین ادعایى نبوده و نه ادعایى دیگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت [[محمد شاه قاجار]]، شورش هایى به حمایت از باب، پیاپى در [[مازندران]] و زنجان روى داد. میرزا تقى خان [[امیر کبیر|امیر کبیر]] صدر اعظم [[ناصر الدین شاه|ناصر الدین شاه]] دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را  در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» مى ‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانى برخورد کرد که با آن  دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکى از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده مى ‏داشت و فریاد بر مى ‏آورد که اى سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکى بر من نیامد. خداى خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود.
چون سربازان متوجه فرار او شدند به دست آورند که وی دیگر قدر و منزلتی ندارد، به همین دلیل با خاطر آسوده به حجره او رفته به گلوله بستند.  در باره جسد او اختلاف است. می گویند که جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حیوانات شود، ولى بعضى گفته اند که جسد را  شبانه به وسیله سلیمان خان صائین ‏قلعه ‏اى ربوده  آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزدیک رباط کریم به خاک سپردند.
چون سربازان متوجه فرار او شدند به دست آورند که وی دیگر قدر و منزلتی ندارد، به همین دلیل با خاطر آسوده به حجره او رفته به گلوله بستند.  در باره جسد او اختلاف است. می گویند که جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حیوانات شود، ولى بعضى گفته اند که جسد را  شبانه به وسیله سلیمان خان صائین ‏قلعه ‏اى ربوده  آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزدیک رباط کریم به خاک سپردند.
ازلى ‏ها می گویند که جسد در امامزاده معصوم قرار دارد، اما [[بهائيان|بهائیان]] جسد را از آن جا به مسجد ما شاء الله نزدیک چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن،  در خانه ‏هاى بابیان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت. سر انجام پس از هجده سال جسد را به امر بهاء الله به [[عکا]] برده و در دامنه کوه کرمل به خاک سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند.
ازلى ‏ها می گویند که جسد در امامزاده معصوم قرار دارد، اما [[بهائیان|بهائیان]] جسد را از آن جا به مسجد ما شاء الله نزدیک چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن،  در خانه ‏هاى بابیان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت. سر انجام پس از هجده سال جسد را به امر بهاء الله به [[عکا]] برده و در دامنه کوه کرمل به خاک سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند.
پس از کشته شدن على محمد و سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه، جانشین باب را که [[ميرزا يحيى نورى|میرزا یحیى نورى]] ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش میرزا حسین على معروف به بهاء الله و عده‏ اى از بابیان به [[عراق]] تبعید کردند. در آنجا دو برادر دچار اختلاف شدند  و میرزا حسین على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بین پیروان آن دو برادر جنگ و ستیز در گرفت. دولت عثمانى که در آن روزگار، عراق و [[فلسطين|فلسطین]] و [[قبرس]] را در تصرف خود داشت، بین آن دو برادر جدایى افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش میرزا حسین على را به عکا تبعید کرد.
پس از کشته شدن على محمد و سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه، جانشین باب را که [[میرزا یحیى نورى|میرزا یحیى نورى]] ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش میرزا حسین على معروف به بهاء الله و عده‏ اى از بابیان به [[عراق]] تبعید کردند. در آنجا دو برادر دچار اختلاف شدند  و میرزا حسین على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بین پیروان آن دو برادر جنگ و ستیز در گرفت. دولت عثمانى که در آن روزگار، عراق و [[فلسطین|فلسطین]] و [[قبرس]] را در تصرف خود داشت، بین آن دو برادر جدایى افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش میرزا حسین على را به عکا تبعید کرد.
بابیان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند، ولى بهائیان به میرزا حسین على بهاء الله گرویدند و بهایى نام گرفتند و از دین اسلام خارج شدند. سرانجام، صبح ازل در شهر فاماگوستا که آن را به اختصار ماغوستا می گویند در قبرس در گذشت. باب گذشته از آن که به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهمیت مى ‏داد، از ارقام اسرار عجیبى توقع داشت. در پیش ایشان عدد نوزده بسیار مقدس است و در این مورد اشاره به آیه قرآن در سوره المدثر مى ‏کند که مى ‏فرماید: علیها تسعة عشر (که مقصود نوزده ملک دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسیم کرده و بقیه پنج روز آخر سال (در بعضى از سال ها پنج و در بیشتر چهار سال و کسرى) را بى‏ دلیل اساسى آزاد و (مظاهر الله) خوانند.
بابیان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند، ولى بهائیان به میرزا حسین على بهاء الله گرویدند و بهایى نام گرفتند و از دین اسلام خارج شدند. سرانجام، صبح ازل در شهر فاماگوستا که آن را به اختصار ماغوستا می گویند در قبرس در گذشت. باب گذشته از آن که به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهمیت مى ‏داد، از ارقام اسرار عجیبى توقع داشت. در پیش ایشان عدد نوزده بسیار مقدس است و در این مورد اشاره به آیه قرآن در سوره المدثر مى ‏کند که مى ‏فرماید: علیها تسعة عشر (که مقصود نوزده ملک دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسیم کرده و بقیه پنج روز آخر سال (در بعضى از سال ها پنج و در بیشتر چهار سال و کسرى) را بى‏ دلیل اساسى آزاد و (مظاهر الله) خوانند.


Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۳۹

ویرایش