سید روحالله موسوی خمینی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'رده: عالمان شیعه' به 'رده: عالمان رده: عالمان شیعه') |
||
خط ۲۴۰: | خط ۲۴۰: | ||
[[رده: مراجع تقلید]] | [[رده: مراجع تقلید]] | ||
[[رده: عالمان]] | |||
[[رده: عالمان شیعه]] | [[رده: عالمان شیعه]] | ||
[[رده: عالمان وحدت گرا]] | [[رده: عالمان وحدت گرا]] | ||
[[رده: پیشگامان وحدت اسلامی]] | [[رده: پیشگامان وحدت اسلامی]] |
نسخهٔ ۲۶ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۴۸
نام | موسوی خمینی، سید روحالله |
---|---|
نامهای دیگر | آیتالله خمینی
امام خمینی روح الله الموسوی الخمینی موسوی خمینی، روح الله |
نام پدر | سید مصطفی |
متولد | 1320ق مطابق با اول مهر 1281ش برابر با 24 سپتامبر 1902م |
محل تولد | خمین |
رحلت | 1368 ش یا 1409 ق یا 1989 م |
استادان | آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی، آیت الله محمد علی شاه آبادی؛ آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی؛ آیت الله میرزا علی اکبر حکمی یزدی |
برخی آثار | اسرار الصلاة، آداب الصلاة، چهل حدیث، تحریر الوسیلة، شرح حدیث «جنود عقل و جهل» |
سید روحالله موسوی خمینی (1281-1368ش)، معروف به امام خمینى (ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، فقیه و اصولی و یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه معاصر متولد بیستم جمادى الآخره (روز ولادت دخت گرامی نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا (س)) 1320ق، مطابق با اول مهر 1281ش و 24 سپتامپر 1902م می باشد. جد اعلاى او، «سید حیدر موسوى اردبیلى»، همراه با پدرزن خویش، «میر سید على همدانى» براى تبلیغ دین اسلام و آئین تشیع، در قرن هشتم هجرى از ایران به کشمیر هجرت کرد.[۱] پدربزرگ او «سید احمد» که براى کسب علم به نجف مشرف شده بود، به دعوت اهالى خمین، وارد ایران شد و در خمین ساکن گردید.[۲]
پدر بزرگوار امام، «آقا مصطفى» از علما و چهرههاى درخشان منطقه خمین بود. او تحصیلات عالیه علوم دینى را در نجف و سامرا به انجام رسانده و پس از بازگشت به خمین، به نشر احکام اسلام، رسیدگى به خواستههاى مردم و حمایت از مظلومان در برابر برخى خوانین ستمگر مىپرداخت. وى سرانجام در زمستان 1281ش12/ ذىالقعده 1320ق، در راه «خمین - اراک» به دست اشرار محلى به شهادت رسید.[۳]بدن مطهر او به نجف اشرف برده شد و در جوار حرم مطهر امیرمؤمنان على (ع) آرام گرفت. روحالله کوچک (حضرت امام) که در آن زمان، تنها پنج ماه از بهار زندگىاش گذشته بود، بعدها با شنیدن ماجراى پدر، شیفته او گردید و همواره از او یاد مىکرد؛ بهگونهاى که در بزرگسالى براى خود نام خانوادگى «مصطفوى» را برگزید[۴]و در جوانى بعضى نوشتههایش را با نام «ابن الشهید» تمام مىکرد.[۵]
دوره نخست (از 1281-1300ش)
کودکى و نوجوانی
روحالله با فراق پدر، در آغوش مادرى مهربان (بانو هاجر) و سرپرستى عمهاى دلسوز (صاحب خانم) و دایهاى پرهیزگار پرورش یافت. دوران کودکى و نوجوانى روحالله همزمان با بحرانهاى سیاسى و اجتماعى ایران سپرى شد. وى از همان ابتداى زندگى، با درد و رنج مردم و مشکلات جامعه آشنا مىشد و تأثر خود را با ترسیم خطوطى بهصورت نقاشى بروز مىداد. شخصیت او در کنار خانواده و اطرافیان در سنگر دفاع، ساخته و پرداخته مىگردید و آموزشهاى اولیه سوارکارى، تفنگدارى و تیراندازى را مىگذراند و در کوران حوادث به مجاهدى تمامعیار تبدیل مىگشت.[۶]برخى از حوادث متأثرکننده این دوران، مثل بمبباران مجلس، در نقاشىها[۷]و مشقهاى خوشنویسى[۸]دوران کودکى و نوجوانى او منعکس شده و در دسترس است.[۹]که نمونه آن، قطعه شعرى است در دفترچه یادداشت دوران نوجوانى (9-10 سالگى) با عنوان «غیرت اسلام کو جنبش ملى کجاست»، خطاب به ملت ایران.[۱۰]
مىتوان از آن نوشته، بهعنوان اولین بیانیه سیاسى دوران نوجوانى روحالله یاد کرد و دغدغه ذهنى او را راجع به مسائل مملکتى فهمید. تمایلات روحالله نسبت به قهرمانان و مبارزان تا حدى بود که در نهضت جنگل، پا از حد بیان و سرودن شعر در وصف میرزا، فراتر نهاده، مىخواست به نهضت جنگل بپیوندد و چون براى او میسر نشد، به درخواست او، مقدارى آذوقه به نام خود و برادرانش راهى جنگل شد.[۱۱]یک زمان نیز، مجالى پیدا کرده در راه بازگشت از مشهد به جنگل سفر مىکند و پایگاه میرزا را از نزدیک مىبیند.[۱۲]
تحصیلات روحالله
سید روحالله از همان کودکى تحصیلات خود را آغاز نمود. در آغاز، معلمانى به نامهاى «میرزا محمود» و «میرزا محمدمهدى» به خانه آمده و او را درس مىدادند. پس از آن نزد معلم دیگرى به نام ملا ابوالقاسم، «عم جزء»، «گلستان» و «بوستان سعدى» را فراگرفت. سپس به مدرسه رفت تا از علوم جدید نیز بهرهمند گردد. مدتى نیز نزد برادر بزرگش «آقامرتضى» به فراگیرى «خوشنویسى» و علوم مقدماتى (سیوطى، منطق و مطوّل) پرداخت.[۱۳]
آغاز جوانى و هجرت
در سال 1300ش (1339ق)، در 19 سالگى به اراک رفت تا از حوزه علمیّه «سپهدار» که زیر نظر حضرت آیتالله عبدالکریم حائرى یزدى اداره مىشد، بهرهمند گردد. علومى چون «منطق» (در محضر آقا شیخ محمد گلپایگانى)، «مطول» (در محضر آقا میرزا محمدعلى بروجردى)[۱۴]و «شرح لمعه» (در محضر آقا عباس اراکى)[۱۵]را در آنجا آموخت.
اولین خطابه رسمى روحالله
روحالله ضمن تحصیل در اراک در مراسم بزرگداشت «رکن اعظم مشروطه»، آیتالله سید محمد طباطبائى، اولین خطابه خود را قرائت کرد و تحسین حاضران را برانگیخت. این خطابه در واقع بیانیهاى سیاسى بود که به جهت قدردانى از زحمات و خدمات علمدار مشروطیت از جانب حوزه علمیه اراک از زبان یک طلبه جوان قرائت مىشد. از قول وى نقل شده: «... پیشنهاد شد منبر بروم، استقبال کردم. آن شب، کم خوابیدم؛ نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه به خود فکر مىکردم فردا باید روى منبرى بنشینم که متعلق به رسولالله است. از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبرى که خواهم رفت، هرگز سخنى نگویم که جملهاى از آن را باور نداشته باشم و این خواستن، عهدى بود که با خدا بستم. اولین منبرم طولانى شد، اما کسى را خسته نکرد... و عدهاى احسنت گفتند. وقتى به دل مراجعه کردم، از احسنتگویىها خوشم آمده بود؛ به همین خاطر دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هیچ منبرى پا نگذاردم».[۱۶]
دوره دوم زندگى روحالله (از 1300ش-1320)
این دوره از زندگى روحالله با هجرت او به قم آغاز شد و با سیاستهاى دینزدایى دوره رضاخانى (1304-1320ش) همزمانى داشت. این زمان، روحالله مشغول تحصیل، تدریس، تألیف کتاب و آشنایى با علماى برجسته مبارزى، همچون: «حاج آقا نورالله اصفهانى»[۱۷]، «مدرّس»[۱۸]و برخى دیگر بود. هدف عُلما در این دوره اختناق رضاخانى، حفظ حوزه علمیه قم بود که ثمره آن در راهبرى مردم و تأسیس حکومت اسلامى به سال 57 نمایان شد. بااینهمه، نقش بىبدیل آیتالله سید حسن مدرس در تکوین شخصیت سیاسى و دمیدن روح مقاومت در روحالله جوان شایان توجه است. آقا سید روحالله در سال 1301ش (1340ق)، در سن 20 سالگى همراه استادش «حضرت آیتالله عبدالکریم حائرى یزدى»، مؤسّس حوزه علمیّه قم به این شهر هجرت کرد. دروس سطح را نزد «آیتالله سید على یثربى کاشانى» به پایان رساند و پس از آن در درس خارج حضرت آیتالله حائرى شرکت کرده تا به درجه اجتهاد نائل آمد.
ازدواج
آقا روحالله در سال 1308ش، در27 سالگى، «خدیجه ثقفى»، دختر «میرزا محمد ثقفى تهرانى» را به همسرى برگزید. ثمره این پیوند، فرزندانى به نامهاى «سید مصطفى» (1309ش)، «سید احمد» (1324ش)، «سیده فریده»، «سیده زهرا» و «سیده صدیقه» بود.
شخصیت علمى
آقا سید روحالله با بهرهورى از استعداد فوقالعاده، رشتههاى مختلف علوم را بهسرعت طى کرد. علاوه بر فقه و اصول، فلسفه و عرفان را نیز در عالىترین سطح نزد اساتید برجسته آن زمان (آیتالله حاج سید ابوالحسن رفیعى قزوینى و آیتالله میرزا محمدعلى شاهآبادى) در قم فراگرفت و در مدت 6 سال، جهش فوقالعادهاى در این علوم داشت. در سال 1315ش (1355ق) که حضرت آیتالله حائرى درگذشت، حاج آقا روحالله از چهرههاى سرشناس علمى حوزه علمیّه قم بشمار مىآمد.
تدریس فلسفه
درس فلسفه او پیش از 28 سالگى، در سال 1308ش (1348ق) شروع شده بود. وى در آن زمان در مدرسه «دارالشفا» سکونت داشت و از اساتید بزرگ فلسفه و حکمت الهى بشمار مىآمد. شاگردان او از چهرههاى فاضل و اندیشمند حوزه علمیّه قم بودند. حاج آقا روحالله خود، آنان را انتخاب مىکرد و مرتّب بهگونه کتبى و شفاهى، ایشان را مىآزمود.
تدریس عرفان
یکى دیگر از مجالس درس حضرت امام، درس عرفان بود. این درس، ویژه شاگردان خاص و مورد اعتمادش بود. عرفان براى او جزو علایق اصلى بود؛ بهگونهاى که در سال 1307ش، کتاب شرح دعاى سحر را - که تفسیر جامعى بود بر دعایى که امام محمد باقردر ماه رمضان مىخواند - نوشت. او دو سال بعد، «مصباح الهدایة إلى الخلافة و الولایة» را نوشت. اثر دیگر وى در آن سالها، مجموعهاى از تفسیرها پیرامون «تفسیر فصوص قیصرى» بود. عرفان، تأثیر زیادى در شخصیت فکرى، روحى و نیز فعالیتهای سیاسى آتى او داشت.
درس اخلاق
نخستین درسى که آقا روحالله پس از رحلت آیتالله حائرى آغاز کرد و با استقبال طلاب و مردم کوچه و بازار مواجه شد، درس اخلاق بود. او در این درس، بهمناسبتهاى مختلف، اشاراتى گویا و گاه کنایهآمیز، به وضعیت حکومت و اسلامزدایى پهلوى اول، مطرح مىکرد که برخورد حکومت رضاخانى را با وى در پى داشت. مأموران شهربانى حکومت تازه تأسیس پهلوى در قم، از ادامه این درس در فیضیه جلوگیرى کردند. آقا روحالله نیز درس خود را به مدرسه حاج ملا صادق منتقل نمود. کتاب «اربعین حدیث» از نتایج این درس اخلاقى - عرفانى است.[۱۹]
دوره سوم (از 1320-1340)
این دوره از زندگى آیتالله حاج آقا روحالله با چهل سالگى آغاز مىشود. احاطه گسترده ایشان در علوم عقلى و تحقیقات فلسفى، وى را در زمره اساتید اول فلسفه در حوزه علمیّه قم قرار مىداد. او به شبهات عقلى و ایراداتى که به مکتب اسلام مىشد، پاسخگو بود؛ چنانکه کتاب «کشف الأسرار» را در پاسخ به کتاب «اسرار هزارساله» تألیف فرمود.
حوزه علمیه قم با رحلت آیتالله حائرى (1315ش) و فشار روزافزون حکومت پهلوى، روزهاى سختى را مىگذراند. با آغاز دهه 20 و سقوط رضاخان، شرایط براى تحقق مرجعیت عظمى فراهم گردید. آیتالله بروجردى شخصیت علمى برجستهاى بود که مىتوانست جانشین مناسبى براى مرحوم حائرى و حفظ کیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوى شاگردان آیتالله حائرى و از جمله حاج آقا روحالله بهسرعت تعقیب شد. حاج آقا روحالله در دعوت از آیتالله بروجردى براى هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه بسیار تلاش کرد. او در تعقیب هدفهاى ارزشمند خویش در سال 1328ش، طرح «اصلاح اساس ساختار حوزه علمیه» را با همکارى آیتالله مرتضى حائرى تهیه کرد؛ هرچند با موانعى روبهرو شد.
تدریس خارج فقه و اصول
آیتالله حاج آقا روحالله درس خارج فقه و اصول خود را در سن 44 سالگى (در سال 1364ق)، که مصادف با ورود حضرت آیتالله بروجردى به شهر قم بود، آغاز کرد. پارهاى از ویژگىها و امتیازات درس خارج وى، طرح اشکالات هر مسئله و شرح و بسط کامل مباحث آن، مخلوط نکردن مباحث اصولى با مباحث فلسفى، طرح نظریات نو و ابتکارى و تقلید نکردن از علماى پیشین بود.
در اینجا شایسته است «اساتید»، «مشایخ روایى» و «تألیفات» ایشان را (بیرون از زمانبندى دورهها) برشمریم.
استادان
حضرت امام در رشتههاى مختلف علوم، همچون ادبیات فارسى و عربى، فقه و اصول، منطق، فلسفه غرب و شرق، عرفان، کلام، هیئت و... محضر اساتید متعددى را درک نمودند. برخى از اساتید ایشان با توجه به پارهاى منابع[۲۰]بدین شرحاند:
- آقا ميرزا محمود افتخار العلماء؛
- ميرزا رضا نجفى خمينى؛
- آيتالله پسنديده؛
- حاج شيخ محمد گلپايگانى؛
- آقا ميرزا محمدعلى بروجردى؛
- آقا عباس اراکى؛
- ميرزا محمدعلى اديب تهرانى؛
- آيتالله سيد محمدتقى خوانسارى؛
- آقا شيخ محمدرضا مسجدشاهى اصفهانى؛
- آيتالله سيد على يثربى کاشانى؛
- آيتالله حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى؛
- آيتالله حاج شيخ عبدالکريم حائرى؛
- آيتالله محمدحسين بروجردى؛
- آيتالله حاج ميرزا علىاکبر حکمى يزدى؛
- آيتالله ميرزا محمدعلى شاهآبادى؛
- آيتالله حاج ميرزا جواد ملکى تبريزى.
مشایخ روایى
- شیخ محمدرضا اصفهانى نجفى، آل شیخ محمدتقى اصفهانى، از محدث نورى، از شیخ انصارى؛
- سید محسن امین، از سید محمدهاشم موسوى رضوى هندى، از شیخ انصارى؛
- شیخ عباس قمى، از محدث نورى، از شیخ انصارى؛
- سید ابوالقاسم دهکردى اصفهانى، از میرزا محمدهاشم اصفهانى، از شیخ انصارى.
تألیفات
- مصباح الهداية إلى الخلافة و الولاية؛
- شرح دعاى سحر؛
- شرح اربعين حديث؛
- حاشيه بر فصوص الحکم قيصرى و مصباح الأنس؛
- حاشيه بر مفتاح الغيب؛
- أسرار الصلوة يا معراج السالکين؛
- رسالهاى در طلب و اراده؛
- حاشيه بر رساله شرح حديث رأس الجالوت، قاضى سعيد و شرح مستقلى بر حديث؛
- کشف الأسرار؛
- شرح حديث جنود عقل و جهل؛
- آداب الصلاة؛
- الرسائل؛
- کتاب البيع؛
- کتاب الطهارة؛
- أنوار الهداية في التعليقة على الکفاية؛
- مناهج الوصول إلى علم الأصول؛
- رسالة في الاجتهاد و التقليد؛
- زبدة الأحکام؛
- المکاسب المحرمة؛
- تحرير الوسيلة؛
- جهاد النفس يا جهاد اکبر؛
- حکومت اسلامى يا ولايت فقيه؛
- تفسير سوره حمد؛
- مناسک حج؛
- لمحات الأصول؛
- ديوان اشعار.
شاگردان
- آيتالله سيد جلالالدين آشتيانى
- آيتالله حسين تقوى اشتهاردى
- آيتالله عبدالله جوادى آملى
- آيتالله مرتضى حائرى يزدى
- آيتالله مهدى حائرى يزدى
- آيتالله سيد على خامنهاى
- آيتالله سيد مصطفى خمينى
- آيتالله جعفر سبحانى
- آيتالله سيد موسى شبيرى زنجانى
- آيتالله يوسف صانعى
- آيتالله حسن طاهرى خرمآبادى
- آيتالله محمد فاضل لنکرانى
- آيتالله محمدعلى گرامى
- آيتالله عباس محفوظى گيلانى
- آيتالله محمد محمدى گيلانى
- آيتالله حسين مظاهرى
- آيتالله محمدهادى معرفت
- آيتالله حسينعلى منتظرى
- آيتالله سيد عبدالغنى موسوى اردبيلى
- آيتالله سيد عبدالکريم موسوى اردبيلى
- آيتالله محمدرضا مهدوى کنى
- آيتالله حسين نورى همدانى .
توجه
گفتنى است افراد مزبور، کسانى هستند که برخى از آنان دروس امام را تقریر نموده و برخى به درجه مرجعیت نائل آمدهاند وگرنه از آن حضرت، شاگردان فاضل و دانشمند دیگرى نیز بهره جسته و در روند مبارزه، پیروزى و تثبیت و تداوم انقلاب اسلامى نقش داشتهاند، همچون: آیات و حجج اسلام بهشتى، ربانى شیرازى، سعیدى، صدر (موسى)، غفارى، قدوسى، مطهرى، مفتح، هاشمى رفسنجانى و...
دوره سوم زندگى او مصادف است با دو حادثه مهم: یکى، بروز جنگ جهانى دوم و دیگرى، اشغال ایران، خروج رضاخان از ایران و آغاز سلطنت محمدرضا. بنا بر اعتقاد حاج آقا روحالله، این زمان، فرصت مناسبى براى قیام اصلاحى بود. با همه امیدهاى روحالله، قیام مورد نظر صورت نگرفت. او در این دوره عالمى است کامل و جامع الشرایط، مُصلحى است هوشیار با پشتوانه دانش و بینش سیاسى، با کولهبارى از تجربه دوران 20 ساله رضاخانى، که شناخت کاملى از اوضاع ایران و جهان دارد؛ لذا با صدور بیانیهاى در 1323/3/13ش (11 جمادیالثانی 1363ق)، زمان مناسب تحول بنیادین را یادآورى مىکند: «امروز، روزى است که نسیم روحانى وزیدن گرفته و براى قیام اصلاحى بهترین روز است. اگر مجال را از دست بدهید و قیام براى خدا نکنید و مراسم دینى را عودت ندهید، فرداست که مشتى هرزهگرد و شهوتران بر شما چیره و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند».
دوره چهارم زندگى امام (از 1340-1368)
مرجعیت
این دوره، همزمان با رحلت آیتالله بروجردى (10 فروردین 1340) است. در این هنگام، جمع فراوانى از علما و فضلاى حوزه به آیتالله حاج آقا روحالله اصرار نمودند که رساله عملیّه ایشان چاپ شود، اما او نپذیرفت؛ ازاینرو، فتاواى وى را از حاشیهاش بر کتاب «وسیلة النجاة» سید ابوالحسن اصفهانى و نیز حاشیه بر «العروة الوثقى» به دست مىآوردند؛ تااینکه با وفات حضرت آیتالله حکیم(1349ش)، بخش معتنابهى از مردم، مقلد «حضرت آیتالله حاج آقا روحالله موسوى خمینى» شدند.
قیام پانزده خرداد 1342
این دوره، آغازى براى رفع موانع براى دشمنان ایران و اسلام بود. همزمان با تسلط آمریکا بر امور مملکت، فشار بر رژیم براى اجراى اصلاحات آمریکایى افزایش یافت و در قالب اصلاحات ارضى و لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى با چشماندازى ظاهراً مردمفریب رخ نمود؛ ولى در باطن از اتحاد شومى خبر مىداد و تسلط آمریکا، اسرائیل و عوامل آنها را بر کلیه شئون مملکت فراهم مىکرد. در این زمان، حضرت آیتالله حاج آقا روحالله خمینى در برابر اصلاحات آمریکایى بهشدت ایستاد و رژیم شاه به تلافى آن، در دوم فروردین 1342 که مصادف بود با شهادت امام جعفر صادق (ع)، به مدرسه فیضیه یورش برد. در این حادثه، تعدادى شهید و مجروح شدند. حاج آقا روحالله در پى این حادثه، خطاب به مردم و علماى نجف و قم فرمود: «امروز سکوت، همراهى با دستگاه جبار است» و در اعلامیه معروف خود تحت عنوان «شاهدوستى؛ یعنى غارتگرى»، جهتگیرى مبارزه را مشخص ساخت. راز تأثیر شگفت پیام و کلام او را در روان مردم که تا مرز جانبازى پیش مىرفت، باید در همین اصالت اندیشه، صلابت رأى و صداقت بىشائبهاش با آنان جستجو کرد.
آیتالله خمینى در پیامى بهمناسبت چهلم فاجعه فیضیه دست به افشاگرى زد: «من مصمم هستم که از پاى ننشینم تا دستگاه فاسد را به جاى خود بنشانم». ایشان نطق تاریخى خود را در 13 خرداد 1342 در مدرسه فیضیه ایراد نموده، خطاب به شاه گفت: «آقا من به شما نصیحت مىکنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت مىکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا اغفال مىکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند». شاه فرمان خاموش کردن فریادش را صادر کرد. در شامگاه 14 خرداد آیتالله خمینى دستگیر و به زندان قصر منتقل شد. صبح روز پانزدهم خبر بازداشت ایشان، به تهران و سایر شهرها رسید. مردم به خیابانها ریخته، با شعار «یا مرگ یا خمینى» بهسوى کاخ شاه به حرکت درآمدند. قیام، با شدت سرکوب شد و به خون نشست. حکومت تصمیم داشت او را پس از محاکمه اعدام کند؛ تااینکه اعلامیهاى به امضاى علما و مراجع منتشر شد که در آن بهصراحت، مرجعیت وى را تأیید کرده، خواهان آزادى او شدند. سرانجام حاج آقا روحالله پس از اعتراضات زیاد، صبح روز 19 فروردین 1343، پس از ده ماه زندان و مراقبت، به قم برگردانده شد. قیام 15 خرداد 1342 علىالظاهر از جوشش و جنبش افتاد؛ اما افشاگرى او علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون (مصونیت قضایى کارمندان آمریکایى)، ایران را در آبان سال 43 در آستانه قیامى دوباره قرار داد. حاج آقا روحالله در روز 4 آبان 1343 بیانیهاى انقلابى صادر کرد و در آن نوشت: «دنیا بداند که هر گرفتارى که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماًو از آمریکا خصوصا متنفر است... آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانى مىکند...». سحرگاه 13 آبان 1343 او را بازداشت کرده و با یک فروند هواپیماى نظامى به ترکیه انتقال دادند و بار دیگر پس از یک سال او را به عراق (نجف) تبعید کردند. انتقال او به نجف به این منظور بود که شخصیت وى تحتالشعاع دیگر علماى حوزه بزرگ نجف قرار گیرد؛ اما ایشان ستارهاى درخشان در آسمان فقاهت آن حوزه هزار ساله شد و مورد احترام علماى آن شهر قرار گرفت.
اقامت در نجف
ایشان در نجف، درس خارج فقه خود را از سال 1344 در مسجد شیخ انصارى شروع کردند که از پربارترین درسهاى آن حوزه بشمار مىآمد. کتاب حکومت اسلامى یا ولایت فقیه ایشان نیز متن یکى از درسهاى خارج فقه آن دوران است. ایشان همواره رخدادهاى ایران را پیگیرى کرده و در برابر رژیم شاه موضع انقلابى داشتند. همچنین با تدریس نظریه «ولایت فقیه»، طرح بزرگشان را براى ایجاد حکومت اسلامى ارائه دادند. حاج آقا روحالله در مدت سیزده سال تبعید خود در نجف، شاگردان فراوانى تربیت کرده که استوانههاى محکمى براى انقلاب اسلامى ایران شدند. ایشان از بدو ورود به نجف با ارسال نامهها و پیکهایى به ایران، ارتباط خویش را با مبارزان حفظ نموده و آنان را در هر مناسبتى به پایدارى در پیگیرى اهداف قیام فرامىخواندند. واکنش تند ایشان در برابر برنامههاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى و سیاسى رژیم، همچون: «جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى»، «جشن هنر شیراز»، «دیکتاتورى حزبى رستاخیز»، «تغییر تاریخ رسمى کشور از مبدأ هجرت پیامبر اسلام به مبدأ سلطنت شاهان هخامنشى»، «تخریب معیشت فرودستان و گسترش حلبىآبادها»، «خرید بىرویه تسلیحات نظامى از غرب»، «حرکت ایران همسو با اهداف آمریکا در خاور میانه» و «سرکوب مبارزان سیاسى» تنور مبارزه را گرم نگاه مىداشت.
اوجگیرى انقلاب اسلامى در سال 1356 و قیام مردم
هرچند رژیم شاه در سال 1355ش، در اوج اقتدار خود به سر مىبرد، اما با بحران مشروعیت روبهرو شده بود. سرکوبى مخالفان کار را بدانجا رساند که آن رژیم از بیرون مرزها، به نقض حقوق بشر متهم شد. شاه براى رفع این اتهام و به خیال اینکه خطرى براى تداوم و ثبات رژیمش ندارد، سیاست «فضاى باز سیاسى» را آغاز کرد. «حضرت آیتالله خمینى» با رصد رخدادها و وضعیت ایران، در مرداد 1356 طى پیامى اعلام کردند: «اکنون بهواسطه اوضاع داخلى و خارجى و انعکاس جنایات رژیم در مجامع و مطبوعات خارجى، فرصتى است که باید مجامع علمى و فرهنگى و رجال وطنخواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمنهاى اسلامى در هر جا بىدرنگ از آن استفاده کنند و بىپرده بهپا خیزند». گروههاى مبارز و مردمى که شخص شاه را عامل استبداد و وابستگى مىدانستند، به استقبال پیام ایشان برآمده و منتظر فرصت براى اعتراضات اجتماعى بودند. درگذشت مشکوک آیتالله حاج آقا مصطفى خمینى، در اول آبان 1356 و مراسم پرشکوهى که در ایران برگزار شد، نقطه آغازى بر خیزش دوباره روحانیت و قیام جامعه مذهبى ایران بود. ایشان این واقعه را از الطاف خفیه الهى نامیدند. رژیم شاه با درج مقالهاى توهینآمیز علیه ایشان در روزنامه اطلاعات، انتقام گرفت. اعتراض مردمى به این مقاله، به قیام 19 دىماه 1356 قم و ادامه اعتراضات در سال 57 منجر شد. رژیم، به کارهاى مردمفریب، مانند بستن مراکز فساد و آزادى مطبوعات دست زد؛ اما اراده مردم، با فرمان مقاومت از سوى امام، تغییر نیافت. سرکوب راهپیمایى 17 شهریور، نقطه عطفى در اوجگیرى مبارزه بود. امام مبارزان میانهرو را از شعار «الزام شاه براى عمل به قانون اساسى با حفظ سلطنت مشروطه» برحذر داشتند که پیامد آن، تلاش رژیم براى فشار وارد آوردن به امام و اخراج ایشان از عراق بود. رفتن امام بهسوى کویت و ممانعت از پذیرش ایشان، پرواز به فرانسه و اقامت در «نوفل لوشاتو» را براى رهبر انقلاب رقم زد. ایشان توانست صداى انقلاب را رساتر به مردم ایران و جهان برسانند. بازتاب سرکوب دانشجوها و اقشار دیگر مردم در روز 13 آبان و راهپیمایى روز عاشورا در 20 آذر، کار را بر شاه و حامیان غربى او سختتر کرد. تغییر پىدرپى کابینهها و حکومت نظامى هم بر اراده امام و مردم بىتأثیر بود. سران چهار کشور غربى (آمریکا، فرانسه، آلمان و بریتانیا) در نشست «گوادلوپ» به این نتیجه رسیدند که امیدى به بقاى نظام سلطنتى در ایران نیست و خروج شاه و روى کار آمدن یک دولت غیر نظامى مىتواند از شدت بحران بکاهد. امام با رفتن شاه، دستور تشکیل «شوراى انقلاب» را صادر کرده و با استقبال بىنظیر مردم در روز 12 بهمن به وطن بازگشتند. انقلاب مردم با سخنرانى تاریخى در بهشت زهراى تهران و سپس تعیین دولت از سوى ایشان به سرانجام خوش پیروزى نزدیک شد. یوم الله 22 بهمن 1357ش، تنفس صبحى دوباره در جان ملت، روز پیروزى انقلاب و نقطه آغاز تحولات بزرگ تاریخى براى سرزمین ایران، آئین تشیع و جهان اسلام بود.[۲۱]
درایت، هوشمندى و اقتدار رهبرى حضرت امام خمینى، بهویژه در سالهاى نخست پس از پیروزى، بسیار درخشان و ممتاز است.
رهبر و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران
دوره رهبرى ده سال و چهار ماه ایشان رسما از 22 بهمن 1357ش، تا 14 خرداد 1368ش، ادامه داشت. حضرت امام خمینى ابتدا به تثبیت نظام سیاسى جدید پرداخت و «جمهورى اسلامى» را با توجه به مبانى «اسلام سیاسى شیعى» و مقتضیات دنیاى جدید طراحى کردند. بلافاصله پس از پیروزى، با فراخوانى مردم به رفراندم براى تعیین نظام سیاسى و تشکیل مجلس خبرگان و همهپرسى قانون اساسى، الگوى جدیدى از حکومت اسلامى را به جهان نشان دادند. با فروپاشى استبداد پهلوى و رواج گسترده آزادىهاى اجتماعى، گروههاى مختلف توانستند با برگزارى نشستها و انتشار اندیشههاى خود به رقابت بپردازند؛ اما به دلیل نبود تجربه زندگى در فضاى باز سیاسى و نبود نکات مورد اتفاق همه نیروهاى اجتماعى، این فضا بهزودى به منازعهاى دامنگیر تبدیل شد. آرایش نیروهاى اجتماعى، بهویژه برخى گروهها و احزاب سیاسى که متأثر از مکاتب سیاسى غرب و شرق (لیبرالیسم و کمونیسم) بودند و صفبندى آنها در برابر «مکتب انقلاب اسلامى» که برگرفته از اندیشه سیاسى حضرت امام و خواسته مردم ولایتمدار بود، رخدادهاى تلخ بىشمارى را در تاریخ انقلاب رقم زد. این رخدادها همگام با رویکرد خصمانه استکبار جهانى به سرکردگى آمریکا و حمایت غرب و شرق از گروههاى معارض داخلى در کنار تهاجم نظامى رژیم بعثى عراق به نمایندگى از حاکمان مرتجع جهان عرب، شرایطى را رقم زد که مىتوان گفت هرکدام از آنها مىتوانست مسیر انقلاب را تغییر داده، به شکست بکشاند؛ اما دست خداوند، هوشمندى و رهبرى مقتدرانه امام، جانفشانى، وفادارى و آگاهى مردم ایران، راه انقلاب را هموار کرد. حضرت امام خمینى در بهمنماه 1358، پس از عارضه قلبى، به تهران آمدند و با اقامت در آنجا سکان کشتى انقلاب را به دست گرفتند. بحرانهایى چون تغییر دولتها، اختلافهاى قواى سهگانه، شهادت جمع بسیارى از کارگزاران نظام، مشکلات ناشى از جنگ تحمیلى و... با دست باکفایت ایشان فرومىنشست. درایت ایشان در ارائه نظریه «ولایت مطلقه فقیه» و تشکیل نهادهایى همچون «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، راه برونرفت از بحرانها را فراروى انقلاب نهاد. ملت ایران نیز پاسدار میراث بزرگ امام خویش بود و ایشان را در رواق چشمانش مىنشاند. علاقه مردم ولایتمدار به امام بهگونهاى بود که در سال 1368، در حالى با پیکر پاک ایشان پس از سالها تحمل سختىها و مشکلات، وداع مىکرد که حضور جمعیت، چندین برابر بیشتر از لحظه ورود وى به خاک وطن بود و عشق و پایدارى آنان عمیقتر و قصدشان بر ادامه راه امام و انقلاب، جدىتر و نظامشان علىرغم همه توطئهها و حوادث، پرثباتتر از هر زمان دیگر شد. «جمهورى اسلامى»، بارزترین ثمره عمر حضرت امام است. ایشان این نظام سیاسى را بهگونهاى طراحى کردند که به هیچ فردى تکیه نداشته و در وصیتنامه خودشان به ملت چنین سفارش مىکنند که: «با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار، در سدّ آهنین ملت خللى حاصل نخواهد شد؛ که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند و اللَّه نگهدار این ملت و مظلومان جهان است».
دیدگاه های تقریبی
اتحاد امت اسلام
آنچه که ملتها را به هم نزدیک میکند و یک ملت باید از آن، تحقق پیدا بکند؛ اسلام است.
اسلام یک ملت واحده است. و ممالک اسلامی، مثل محلههای یک شهر به هم نزدیکاند. و همه روی قواعد اسلامی موظفاند که با هم متحد باشند. و همه زیر پرچم توحید، متحدالکلمه با کسانی که برخلاف اسلام هستند، مقابله کنند و آنها را هدایت کنند به اسلام، و خودشان را حفظ کنند از شرّ آنها.
دو مشکل اساسی ممالک اسلامی
به نظر من، اساس مشکلاتی که برای آن ممالک اسلامی هست از همه بالاتر، دو تا مشکل است؛ یک مشکل، مشکل بین حکومتها و ملت است که حکومتها از ملت جدا هستند به حسب نام، یعنی نه حکومتْ خودش را از ملت میداند، نه ملتْ خودش را از حکومت. کلید این مشکل به دست حکومتهاست، اگر چنانچه حکومتها طوری باشند که ملت احساس کند که اینها خدمتگزار او هستند ملتها حاضرند برای همکاری. مشکل دوم که باز از مشکلهای اساسی است برای دولتها و ملتهای اسلام؛ مشکلی است که بین خود دولتهاست. در عین حالی که اسلام دعوت کرده است بر اتحاد، و قرآن کریم مسلمین و مؤمنین رااِخْوَه [2]میداند، در عین حال میبینیم که بین دولتهای اسلامی بعضی با بعض اختلافات هست. چرا باید دو تا حکومت ـ که هر دو اسلامی هستند، و هر دو مال یک پدیده که پدیدۀ اسلامی است، متعلق به یک حقیقت هستند، قرآنِ آنها یکی است، پیغمبرِ آنها یکی است ـ چرا نباید دعوت اسلام را قبول کنند؟ آن هم، آن دعوتی که به نفع خود آنهاست. اگر این دعوت قبول بشود و دولتهای اسلامی با هم اتحاد داشته باشند، ولو حدود ممالکشان محفوظ، لکن با هم متحد باشند، اگر این اتحاد حاصل بشود، آن وقت یک میلیارد جمعیت مسلمین یک قدرت عظیم خواهد بود که از همۀ قدرتها بیشتر و بالاتر است. با اینکه مجهز به ایمان هستند که از همۀ تجهیزات بالاتر است.
………….. یک دسته از مسلمانان شیعه هستند و یک دستهای از مسلمانان سنی، یک دسته حنفی و یک دستهای حنبلی و دستهای اخباری هستند؛ اصلاً طرح این معنا، از اول درست نبود. در یک جامعهای که همه میخواهند به اسلام خدمت کنند و برای اسلام باشند، این مسائل نباید طرح شود. ما همه برادر هستیم و با هم هستیم؛ منتها علمای شما یک دسته فتوا به یک چیز دادند و شما تقلید از علمای خود کردید و شدید حنفی؛ یک دسته فتوای شافعی را عمل کردند و یک دستۀ دیگر فتوای حضرت صادق را عمل کردند، اینها شدند شیعه، اینها دلیل اختلاف نیست. ما نباید با هم اختلاف و یا یک تضادی داشته باشیم، ما همه با هم برادریم. برادران شیعه و سنی باید از هر اختلافی احتراز کنند. امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فِرق، آنها میخواهند نه این باشد نه آن، راه را اینطور میدانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند. ما باید توجه به این معنا بکنیم که همۀ ما مسلمان هستیم و همۀ ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم،و باید برای قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت بکنیم. …………………………………………. حضرات آقایان! همۀ ما مسئول هستیم. روحانیون در درجۀ اولِ مسئولیت هستند. روحانیون باید بروند در بلاد و در جاهایی که دوردست است [2]لازم است که بروند در دهات و قصبات و اعلام کنند مسائلی را که ما میگوییم. در جاهای دورافتاده ممکن است که یک اغفالهایی باشد، یک تبلیغات سوئی باشد. اینها در مراکزِ مثل تهران یا سایر بلاد عظیم نمیتوانند تبلیغات خلاف بکنند، لکن در قرا و قصبات دورافتاده، یک حرفهای غیرظاهر میزنند، غیر صحیح میزنند؛ مثلاً میگویند که اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلام باید از بین بروند! این خلاف اسلام است. اسلام اقلیتهای مذهبی را احترام گذاشته است؛ اسلام اقلیتهای مذهبی را در مملکت ما محترم میشمرد. و همین طور در اسلام بین شیعه و سنی ابداً تفرقه نیست؛ بین شیعه و سنی نباید تفرقه باشد. باید وحدت کلمه را حفظ کنید. ائمۀ اطهار ما سفارش کردند به ما که بپیوندید با هم؛ و با هم اجتماعمان را حفظ کنیم. و کسی که این اجتماع را بخواهد که به هم بزند، یا جاهل است و یا مغرض. و نباید به این حرفها گوش بکنند.
……………………………. مسئلۀ اختلاف بین پیروان دو طایفه و دو مذهب، ریشهاش از صدر اسلام است. در آن وقت خلفای اموی، و خصوصاً عباسی، درصدد بودند که اختلاف ایجاد کنند. مجالس درست میکردند و[به اختلاف]دامن میزدند. این اختلاف کم کم اسباب این شد که در بین عوامِ از اهل سنت و عوامِ از اهل شیعه این تنافس [1]پیدا شد؛ وگرنه نه عوام اهل سنت به سنت رسولاللّه عمل کرده و میکنند و نه عوام اهل شیعه پیروی از ائمۀ اطهار کردهاند. ائمۀ اطهار ما کوشش کردند تا اینها را داخل در آن جمعیت کنند، با آنها نماز بخوانند، به تشییع جنازههای آنها بروند. زمانْ کم کم آمد به این طرف، و قدرتمندان این کار را کردند برای اینکه این دو طایفه با هم سرگرم باشند، و خودشان هر کاری میخواهند بکنند. قریب سیصد سال پیش از این، سیاست خارجی در ایران و در شرق[اجرا]شد. آنها بیشتر درصدد این مسائل برآمدند. کارشناسهای آنها اشخاص و طوایف را مطالعه کردند و روحیات مردم را دیدند و همۀ جهات مادیات ما را تحت مطالعه قرار دادند، و از دو راه خواستند از ما بهرهگیری کنند: مادی، میبینید که بهرهگیری کردند؛ بهرهگیری روحانی هم این بود که به این اختلافات دامن زدند و ما را بیشتر، از هم جدا کردند. اینکه میبینید یک کلمه وقتی از یک آدمی در اینجا صادر میشود، آن را عَلَم میکنند و چند هزار، چند صد هزار چاپ میکنند، نه اینکه یک آدم معمولی این کار را بکند، این دولتها و این خارجیها هستند که به آن دامن میزنند و آنطور منتشر میکنند… .
یگانگی و برادری سنی و شیعه
ما با هم یکی هستیم و ما جدا نیستیم. اختلاف، اختلاف دو تا مذهب است؛ این اختلاف نباید اسباب این معنا بشود که ما در اساس اسلام[اختلاف کنیم]. اسلام بالاتر از این معانی است که ما به واسطۀ اختلاف مسلکی از اسلام مثلاً چه بکنیم. ما که میبینیم الآن اسلام در معرض خطر است، بر همۀ ما لازم است که دست به هم بدهیم و از آن اشتباهاتی که در سابق بوده دست برداریم، دستهایی را که مثل سابق[میخواهند]ما را از هم جدا کنند قطع کنیم. …. من خدمتگزار همۀ شما هستم. ما آمدهایم که اسلام را از این وضع نجات بدهیم، مسلمین را از این تفرقهها نجات بدهیم. … ……………………… بحمداللّه شما توجه پیدا کردید که آنهایی که میخواهند بین اهل سنت و اهل تشیع فاصله ایجاد کنند نه سنی هستند نه شیعه. اینها اصلاً به اسلام کار ندارند. و الاّ کسی که به اسلام اعتقاد داشته باشد، در یک زمانی که با وحدت همۀ مسلمین باید پیشروی کنیم و پیروز بشویم انشاءاللّه، این نمیآید دامن بزند به اختلاف و مسائل اختلافی را طرح کند، اینها نیست جز اینکه اشارهای از خارج هست. و قدرتهای بزرگ فهمیدند که آن چیزی که آنها را عقب زده است اسلام است و وحدت مسلمین و برادری بین همۀ گروههای اسلامی، از این جهت، از اینجا شروع کردند که اینها را به هم بزنند. …………………. یک مطلب اینکه در اسلام نژاد، گروه، دستجات، زبان، این طور چیزها مطرح نیست. اسلام برای همه است و به نفع همه. و ما با شما برادر هستیم به حکم قرآن، به حکم اسلام؛ و از هم جدا نیستیم. با کردها، با ترکها، با بلوچها، همه برادر و باید با هم زندگی کنیم. الآن یک مملکتی است که دست اجانب از آن کوتاه شده، و این جنایتکارهای داخلی هم یا فرار کردند، یا در زوایا هستند . آن چیزی که من تأکید کردم یکی همین معنا بود که گمان نکنند برادرهای سُنّی ما که در اسلام این معنا مطرح باشد که فرقی مابین شما و ما باشد. همان طور که چهار مذهبی که در اهل تسنُّن هست، [1]چه طور آن مذهب با آن مذهب دوتاست، لکن برادرند همه، دشمن نیستند، این هم یک مذهب خامسی است که دشمنی در کار نیست، همه برادر؛ همه مسلمان؛ همه اهل قرآن؛ همه تابع رسول اکرم. … شما برادرها باید به این معنا توجه داشته باشید که اینها یک توطئههایی است برای اینکه نگذارند اسلام در ایران حکومت کند. اینها با اسلام مخالفاند. نه با کُرد مخالفاند و نه با فارس مخالفاند؛ آنها با اساس مخالفاند؛ با اسلام مخالفاند. و همۀ مسلمانها تکلیفشان این هست که جلوگیری از آنها بکنند و اینها را سرکوب کنند.
…………….. …باید بین قشر دانشگاهی ومحصولات دانشگاهی و قشر روحانیت و مدارس دینی و محصولات مدارس دینی اجتماع و وحدت ایجاد کنیم. وبین برادران اهل سنت وشیعه که اینها هم باهم باشند. همانطوری که اهل سنت چهار مذهب دارند که در کنار هماند، مذاهب نمیریزند به جان هم، به حسب ظاهر، ما هم که مذهب پنجمی هستیم که مینشینیم با هم، ما برای خودمان فرایضمان را انجام بدهیم، لکن همه مان با هم بر ضد کسانی که بر ضد اسلام هستند. خوب، ما مسائل مشترک زیاد داریم، ما در اصول مذاهبمان، اصول دین مان، همه با هم مشترکیم. قرآن قرآن همه است؛ اسلام اسلام همه است؛ پیغمبر پیغمبر همه است. اینها مشترکات ما است. در این مشترکات ما با هم باشیم؛ و در مختصات هرکدام برای خودمان عملی داریم وبرای خودمان آدابی داریم. این دعوا لازم ندارد؛ اینکه دعوا میشود دعوایی است که آنها ایجاد میکنند در بین ما.
رحلت
حضرت امام خمینى به دنبال بروز مشکل دستگاه گوارش در 28 اردیبهشت 1368، از روز دوم خرداد تحت عمل پزشکى قرار گرفتند. به دنبال مشکل اساسى که در ساعت سه بعد ظهر 13 خرداد در روند بیمارى ایشان به وجود آمده بود، در شامگاه شنبه، ساعت 22 و 20 دقیقه 13 خرداد سال 1368 خورشیدى (3 ژوئن 1989م) برابر با 24 شوال 1409ق، در 87 سالگى، روحشان از این دنیا رحلت کرده، به ملکوت اعلا پیوست.
آنچه پس از ایشان از متاع مادى بهجا ماند، به گزارش دیوان عالى کشور - که مطابق اصل 142 قانون اساسى موظف بود دارایى رهبر و مسئولان ردهبالاى نظام را قبل و بعد از مسئولیت، رسیدگى و بررسى کند و حضرت امام نخستین کسى بود که صورت دارایى خود را در تاریخ 24 دىماه 1359 براى دیوان عالى ارسال نمود - بدین شرح است: «نهتنها به اموال امام چیزى اضافه نشده، بلکه قطعه زمین ارثرسیده به امام در خمین نیز پس از انقلاب، در زمان حیات ایشان بین مستمندان محل، تقسیم شده است. تنها ملک غیر منقول امام، منزل قدیمى ایشان در قم بود که از زمان تبعید در سال 1343، عملاً در اختیار اهداف نهضت و محل تجمع مردم بوده است. مختصر وسایل اولیه زندگى در منزل، متعلق به همسرشان بوده و دو قطعه قالى مستعمل موجود، ملک کسى نیست و باید به سادات نیازمند داده شود. از آن حضرت هیچ وجه نقدى باقى نمانده و هرچه هست، وجوهات است که ورثه، حقى در آن ندارند». بدین ترتیب، دارایى برجامانده از مردى که قریب به نود سال عمر کرد و بر قلوب مردم حکومت داشت، عینک، ناخنگیر، شانه، تسبیح، قرآن، سجاده نماز، عمامه، لباس روحانى او و کتب دینى بود.
مراسم تشییع در روز 16 خرداد با حضور میلیونها نفر برگزار شد و پیکر ایشان همان روز در بهشت زهراى تهران، در جایى که اکنون «حرم امام خمینى» است، به خاک سپرده شد. او با «دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا»، به دیدار معبود شتافت.
پانویس
- ↑ على قادرى، «خمينى روحالله: زندگىنامه امام خمينى بر اساس اسناد و خاطرات و خيال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)، ص78
- ↑ همان، ص79 و 9
- ↑ همان، ص88، 90 و 122
- ↑ همان، ص105
- ↑ خاطرات آيتاللّه پسنديده (گفتهها و نوشتهها) - يادها، 9
- ↑ على قادرى، «خمينى روحالله: زندگىنامه امام خمينى بر اساس اسناد و خاطرات و خيال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)،، ص131
- ↑ همان، ص150
- ↑ همان، ص193
- ↑ همان، ص153
- ↑ کوثر(مجموعه سخنرانىهاى حضرت امام...)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام...، چاپ اول: 1371، جلد اول، ص615
- ↑ على قادرى، «خمينى روحالله: زندگىنامه امام خمينى بر اساس اسناد و خاطرات و خيال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)، ص232.
- ↑ همان، ص237.
- ↑ همان، ص192 و 193
- ↑ همان، ص 246
- ↑ همان، ص259
- ↑ همان
- ↑ آيتالله پسنديده و آيتالله مظاهرى، خبرنامه نخستين همايش حاج آقا نورالله اصفهانى، شماره اول، ص16-17 و شماره دوم، ص13-12
- ↑ على قادرى، «خمينى روحالله: زندگىنامه امام خمينى بر اساس اسناد و خاطرات و خيال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)، ص376 و صحيفه نور، جلد 1، ص255 تا 266
- ↑ برگرفته از پايگاه اطلاعرسانى حوزهنت، مجله: حضور - شماره 38، زمستان 1380، «ديدگاههاى مقام معظم رهبرى»، نویسنده: نامشخص، ص3، برگرفته در تاريخ 2 خردادماه 1394،
- ↑ على قادرى، «خمينى روحالله: زندگىنامه امام خمينى بر اساس اسناد و خاطرات و خيال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)، ص143، 180، 190، 192، 246، 259، 384، 385، 388 و 393؛ زمزم نور: زندگىنامه، آثار و... امام خمينى، مؤسسه فرهنگى قدر ولايت، تهران، چاپ نهم، ص9 و 10؛ رضا بابايى، کارنامه نور (زندگىنامه امام خمينى)
- ↑ انقلاب اسلامى ايران، جمعى از نويسندگان، نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، 1384، ص94 تا 111.