تأسیس حکومت عادلشاهیان در دکن و سیاستهای مذهبی یوسف عادلشاه (مقاله): تفاوت میان نسخهها
Mollahashem (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «تاسیس حكومت عادلشاهیان در دكن و سیاستهای مذهبی یوسف عادلشاه حکومت عادل...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۷ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۲۹
تاسیس حكومت عادلشاهیان در دكن و سیاستهای مذهبی یوسف عادلشاه حکومت عادلشاهیان توسط یوسف عادلشاه از شاهزادههای عثمانی با اعلام مذهب تشیع تشکیل شدو با پیش گرفتن سیاستهای مسالمتآمیزی در مقابل اهل سنت باعث شد شیعه و اهل سنت به خوبی در كنار یكدیگر زندگی كنند.
عنوان مقاله | تاسیس حكومت عادلشاهیان در دكن و سیاستهای مذهبی یوسف عادلشاه |
---|---|
زبان مقاله | فارسی |
شماره چاپ | مجله 21 اندیشه تقریب |
بخش | مقالات اندیشه ای |
نویسنده | محمود صادقی علوی |
موضوع | جهان اسلام |
رتبه علمی | دانشجوی دكترای تاریخ اسلام - دانشگاه تهران |
محمود صادقی علوی[۱]
چكیده
یوسف عادلشاه از شاهزادههای عثمانی بود كه قرار بود به همراه گروه دیگری از شاهزادهها در زمان حكومت سلطان محمد به قتل برسد ولی با زیركی مادرش توانست فرار كرده و به كمك تاجری به ایران بیاید. او پس از چند سال اقامت در ایران به هند رفت و به كمك خواجه محمود گاوان كه یك ایرانی بود به دستگاه حكومت بهمنیان وارد شد و در آنجا مدارج ترقی را پشت سر گذاشت.
پس از مرگ محمود گاوان و به دنبال آن، تضعیف حكومت بهمنیان، یوسف در بیجاپور حكومت عادلشاهیان را پایهگذاری كرد. او اولین کسی بود که مذهب شیعه را به عنوان مذهب رسمی حكومت خود اعلام كرد.
عادلشاه پس از اعلام مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی حكومتش، بر خلاف شاه اسماعیل صفوی، سیاستهای مسالمتآمیزی در مقابل اهل سنت به كار گرفت. او هرگز بر اهل سنت سختگیری نكرد و اجازه داد افراد به مذهب سابق خود باقی بمانند. وی همچنین اجازه داد در مناطق سنینشین اذان و خطبه به شیوه اهل سنت گفته شود. علاوه بر این، یوسف عادلشاه بدگویی به خلفا را نیز ممنوع كرد و كسانی كه این كار را انجام میدادند مجازات كرد. در پیش گرفتن چنین سیاستهایی بود كه باعث شد شیعه و اهل سنت به خوبی در كنار یكدیگر زندگی كنند.
کلیدواژهها: یوسف عادلشاه، دكن، تاریخ، تشیع، عادلشاهیان.
نسب یوسف عادلشاه
مورخان یوسف عادلشاه را به سلاطین عثمانی منتسب دانستهاند. بر اساس گزارش این مورخان در سال 854 ق سلطان مراد، پدر یوسف درگذشت و پسر بزرگ او محمد به تخت حكومت نشست. سلطان محمد برادر كوچكتری به نام یوسف داشت كه تا حدودی اخلاق و رفتار او مورد توجه برخی از بزرگان حكومت نیز بود. سلطان محمد به توصیه بزرگان دربار و بر اساس سنت تركی بر آن شد تا جز ولیعهد، دیگر شاهزادگان را بكشد. از این رو گروهی را برای به قتل رساندن یوسف به نزد مادر او فرستاد تا موضوع را به وی بگویند. [۲]. مادر یوسف از آنها یك شب مهلت خواست و گفت فردا خودم كشته او را تحویل شما میدهم. در آن شب وی غلامی شبیه یوسف از تاجری به نام عمادالدین گرجستانی، اهل ساوه، خرید و او را مسموم كرد به طوری كه چهره او سیاه شد و قابل تشخیص نبود. او جنازه غلام را به درباریان داد و آنها نیز جسد او را به رسم شاهزادهها تشییع كرده و به جای یوسف به خاك سپردند. مادر یوسف همچنین فرزند خود را با مبلغی پول به تاجر ساوهای سپرد تا او را شبانه از آنجا ببرد. [۳].
خواجه عمادالدین این مسئولیت را پذیرفت و شبانه از آنجا به سوی ایران حركت كرد. او وقتی به ساوه رسید یوسف را كه هشت ساله بود به همراه فرزندان خود به مكتب فرستاد و او در آنجا تحت تعلیم و تربیت قرار گرفت. مادر یوسف نیز برخی مواقع افرادی را به همراه مبلغی پول برای مخارج یوسف و آگاهی از سلامت او به ساوه میفرستاد. [۴]. یوسف همچون دیگر فرزندان خواجه عمادالدین در ساوه روزگار میگذرانید تا آنكه در سن شانزده سالگی با یكی از نزدیكان حاكم ساوه درگیری پیدا كرد و به خاطر آن مجبور شد از ساوه فرار كرده و مدتی در شهرهای قم، كاشان، اصفهان و شیراز زندگی كند. [۵]. پس از مرگ حاكم ساوه، از یوسف خواسته شد تا به آنجا بازگردد، ولی وی بر اساس خوابی كه دیده بود و در آن نوید آیندهای روشن در هندوستان به وی داده شده بود، مایل بود به هندوستان برود.
یوسف عادلشاه در دستگاه حكومت بهمنیان
یوسف در سال 864 ق به همراه عمادالدین تاجر به هند رفت و پس از مدتی به احمد آباد بیدر وارد شد. در این ایام خواجه محمد گاوان كه تازه به مقام وزارت رسیده بود به درخواست خواجه عمادالدین یوسف را در سلك غلامان ترك دربار وارد كرد. [۶].
خواجه عمادالدین محمود گیلانی مشهور به محمود گاوان، ملكالتجار و خواجه جهان از بزرگزاده های گیلانی بود كه اجداد او در گیلان ، وزیران سلاطین این منطقه بودند و خانواده وی از خانواده های اشرافی گیلان به شمار میرفت كه برخی از آنها دارای مشاغل و مناصب مهم حكومتی در گیلان بودند. [۷]. خواجه عمادالدین با شغل تجارت، بسیاری از بلاد عراق و خراسان را دید و با عده زیادی از علما و مشایخ عصر همنشینی داشت. [۸]. او در ادامه همین تجارت به دكن آمده مورد توجه سلاطین بهمنی قرار گرفت. در سال 856ق و در زمان حكومت احمد شاه دوم بهمنی(837-861ق) به دربار بهمنیان راه یافت. [۹]. در زمان حكومت همایون شاه بهمنی خواجه همچنان در دستگاه حكومت بهمنیان رشد كرد. در این دوره به سبب خدماتی كه داشت از شاه لقب ملكالتجار گرفت كه از القاب مهم حكومت بهمنیان بود و به حكومت بیجاپور [۱۰] منصوب شد. [۱۱].
خواجه عمادالدین مدارج ترقی را در دربار بهمنیان طی میكرد تا اینكه همایون شاه بهمنی در اواخر عمر خود خواجه را به وزارت برگزید [۱۲]. اوج قدرت محمود گاوان در دربار بهمنیان در زمان حكومت محمد شاه سوم بود. او در این دوره با بهكارگیری وسیع ایرانیان در دستگاه حكومت به اداره قلمرو بهمنیان میپرداخت.
یوسف نیز از جمله افرادی بود كه به كمك خواجه محمود گاوان به دربار بهمنی وارد شد و در آنجا رشد یافت و به مقامات بالا رسید. او در ابتدا به منصب میرآخور منصوب شد. [۱۳] پیشرفت او در دربار بهمنی به حدی بود كه پس از چندی محمود گاوان یوسف را پسر خوانده خود معرفی كرد. [۱۴]
یوسف پس از میرآخوری به جرگه افراد نظامالملك ترك كه از امرای بزرگ بهمنی بود پیوست. پس از مرگ نظامالملك یوسف در فتوحات از خود شجاعتهای فراوان نشان داد و به منصب هزاری كه از مناصب بالای نظامی بود دست یافت. [۱۵] او در این دوره به عنوان فرماندهای نظامی در فتوحات نقاط مختلف ، در لشكر بهمنیان حضوری فعال داشت. [۱۶]. در سال 879ق سلطان محمد، عادل خان را مأمور فتح منطقه ویراگر، كه در تصرف جسنگرای بود، كرد. معادن الماس این منطقه یكی از مهمترین دلایل توجه سلطان محمد به این منطقه بود. جسنگرای كه توان مقاومت در برابر لشكر عادل خان را نداشت تسلیم شد و این منطقه به تصرف عادل خان درآمد. این فتح باعث كسب اعتبار فراوان برای عادل خان در دربار بهمنیان شد. [۱۷].
تأسیس حكومت عادلشاهیان
در سیستم اداری حكومت بهمنیان هر ایالت، فرمانداری داشت كه مالیاتها را جمعآوری میكرد. این فرماندار میبایست در عوض اداره ایالت خود، همیشه تعداد معینی سرباز برای شاه آماده میكرد. افزون بر این، او حق داشت كسانی را برای تصدی مقامات نظامی و غیرنظامی منصوب كند. این امر سبب میشد فرمانداران، ایالات تحت امر خود را قلمرو شخصی خویش بدانند. جنگهای پیوسته حكومت بهمنی نیاز دائم به سربازان تازه داشت؛ امری كه سبب میشد سلطان به ارسال نیرو توسط ایالات بسنده كرده و كمتر در امور آنها دخالت كند. [۱۸].
این سیستم اداری باعث شد تا پس از مرگ خواجه محمود گاوان و به دنبال آن مرگ سلطان محمد شاه سوم بهمنی (حك 867-887ق) و ایجاد هرج و مرج و نابسامانی در حكومت بهمنیان و سیر نزول بیوقفه قدرت آنها، زمینه استقلال حکام تابع در ایالات را فراهم كند. یوسف نیز كه خود از امرای آفاقی[۱۹]
دربار بهمنی بود گروهی از امرای ترك را با وعده مقام و منصب با خود همراه كرد و ـ به اختلاف ـ در بین سالهای 895ق تا 897ق در بیجاپور، علَم استقلال برافراشت و به نام خود خطبه خواند. [۲۰].
حكومت عادلشاهیان به عنوان یكی از حكومتهای محلی و شیعه مذهب جایگزین حكومت بهمنیان توانست چندین سال در دكن فرمانروایی كند.
عادلشاه در ابتدای حكومتش به خاطر دِینی كه به عمادالدین تاجر داشت مبلغی پول برای بنای مسجد ساوه و بستگان خواجه عمادالدین فرستاد. [۲۱]. پس از اعلام استقلال یوسف عادلشاه، به تحریك قاسم برید كه زمام امور حكومت بهمنیان را در این زمان در اختیار داشت، تیمراج و بهادرخان گیلانی با او وارد جنگ شدند. در این جنگها یوسف به ویژه در سركوب تیمراج با مشكلات بسیاری روبهرو شد. تیمراج در حملهای كه به قلمرو عادلشاه داشت توانست قسمتهای زیادی از آن را تصرف و ویران كند. در نهایت، عادلشاه با استفاده از غفلت نیروهای تیمراج توانست او را شكست داده و مناطق تصرف شده توسط او را باز پس بگیرد. [۲۲].
سیاستهای مذهبی عادلشاه
عادلشاه پس از سركوب این حركتها در سال 908 ق در مورد نذری كه در باب رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع كرده بود با امرای خود به مشورت پرداخت. گروهی از آنها كه متمایل به این مذهب بودند با او موافقت كردند و گروهی كه اهل سنت بودند گفتند: سلطان بهمنی و بیشتر امرای او اهل سنت هستند و شایسته نیست در این زمان كه پایههای حكومت چندان ثباتی ندارد، مذهب شیعه را به عنوان مذهب رسمی اعلام كنند، زیرا این امر مخالفت سلطان بهمنی و امرای قدرتمند او را به دنبال خواهد داشت. در همین ایام خبر رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع در ایران توسط شاه اسماعیل به گوش رسید و عادلشاه را در تصمیم خود مصممتر كرد. یوسف عادلشاه در ذیالحجه سال 908 ق در مسجد جامع بیجاپور مذهب شیعه را به عنوان مذهب رسمی حكومت خود اعلام كرد و او نخستین كسی بود كه در هندوستان به نام ائمه اثنیعشر خطبه میخواند. [۲۳].
عادلشاه در ترویج مذهب شیعه سیاست خاصی به كار برد. او در كنار رسمیت بخشیدن به این مذهب، بدگویی به خلفا را نیز ممنوع كرد و به این صورت شیعیان و اهل سنت به خوبی در كنار یكدیگر زندگی میكردند. عادلشاه در ادامه این سیاست خود گروهی را نیز به دلیل طعن بر مذهب اهل سنت مجازات كرد و جاسوسانی نیز برای گزارش اینگونه اخبار منصوب كرد. [۲۴]. وی همچنین اهل سنت را مجبور به ترك مذهب خود نكرد و اجازه داد هر كسی به مذهب خود باقی بماند و در مناطقی كه امرای اهل سنت حكومت میكردند اجازه داد تا اذان به شیوه اهل سنت گفته شود. [۲۵]
رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع باعث شد برخی از علما و فضلای اهل سنت رنجیدهخاطر شده و در مسجد نماز نخوانند. سلطان آنها را طلبیده و از آنها دلجویی كرد . او به پیروان ابوحنیفه و امام شافعی اقطاع جداگانه داد و گفت به اقطاع خود بروند و در آن محلات و قصبهها خطبه و نماز به دستور مذهب خود بخوانند و هرگاه مشكلی رخ داد به نزد سلطان بیایند. عادلشاه همچنین دستور داد در شهر منادی ندا دهد كه هیچ کسی نسبت به اصحاب كبار و مذاهب اربعه حرف لغو نگوید. او این دستور را به صورت نامهای برای حكام دیگر ولایات هم نوشت. [۲۶]. به رغم در پیش گرفتن این سیاستهای تساهلآمیز در برابر اهل سنت، باز برخی امرای اهل سنت مثل دلاورخان حبشی، عینالملك و محمد خان سیستانی با عادلشاه مخالفت كردند. [۲۷].
امیر برید و نظامالملك بحری كه حامی مذهب اهل سنت بودند با سلطان محمود شاه بهمنی عازم جنگ با عادلشاه شدند. اگرچه عادلشاه پیش از این استقلال خود را اعلام كرده بود اما هنوز قدرت چندانی نداشت و سلطان بهمنی قلمرو او را جزئی از قلمرو خود میدانست و امیر برید نیز كه زمام امور حكومت بهمنیان را در این دوره در اختیار داشت در پی آن بود تا با این بهانه قلمرو عادلشاه را ضمیمه قلمرو خود كرده و بر قدرت خویش بیفزاید.
فعالیتهای امرای مخالف عادلشاه نیز در شروع این جنگ بیتأثیر نبود. سلطانقلی و برخی از حکام تابع دیگر در سال 911 ق به جنگ علیه یوسف عادلشاه (895-916ق) حاکم بیجاپور (پایتخت حکومت عادلشاهیان (895-1097ق) فراخوانده شدند، به این بهانه که او برخلاف حکام بهمنی خطبه را به نام مذهب شیعه کرده و به جای اسم خلفا، اسم ائمه اطهار را در خطبه وارد کرده بود.
عادلشاه كه توان مقابله با مهاجمان را نداشت نزد عمادالملك رفت. سلطانقلی با سپاه خود عازم جنگ شد، اما او و حاکم احمدنگر(Ahmadnagar) ( پایتخت حکومت نظامشاهیان (895-1046ق) در غرب دکن مرکزی) در میانه راه از عمادالملک (890-939ق) حاکم برار Berar)) (پایتخت حکومت عمادشاهیان (896-982ق) در شمال دکن مرکزی) نامهای دریافت کردند که آنان را از جنگ علیه عادلشاهیان و قتل و خونریزی مسلمانان برحذر میداشت و به علاوه از ضعف مفرط حکومت بهمنیان و تسلط بیش از حد امیر برید بر سلطان محمود بهمنی خبر میداد که با جنگ علیه عادلشاه میخواست نفوذ و قدرت بیشتری در دستگاه حکومت بهمنی پیدا کند، از این رو آن دو از ادامه عملیات خودداری کردند. همچنین با تدبیر عمادالملك برای مدتی در بیجاپور دوباره خطبه به نام خلفا خوانده شد. با خوانده شدن خطبه به مذهب اهل سنت و انصراف حکام تابع (نظامشاه و سلطان قلی )، این جنگ هرگز وقوع نیافت و حکومت بهمنی، به خصوص امیر برید که محرک اصلی این جنگ بود به ناچار با عادلشاه صلح کرد. عادلشاه نیز دوباره به بیجاپور بازگشت و پس از مدتی بار دیگر به نام ائمه اثنیعشری خطبه خواند. [۲۸].
میتوان تصور کرد که سلطانقلی به دلیل اعتقاد به مذهب شیعه در باطن به شرکت در این جنگ مایل نبوده است. با این حال باید ملاحظات سیاسی در اقدامات سلطانقلی مؤثرتر بوده باشد. او با اطلاع از ضعف و نابسامانی اوضاع دربار بهمنی مصلحت نمیدانست که نیرو و منابع خود را در جنگی بدون هدف به خطر بیندازد. سلطانقلی نیز چندی پس از یوسف عادلشاه، یعنی در سال 918 ق، در گلكنده( Golkonda اولین پایتخت حكومت قطب شاهیان) اعلام استقلال كرد و حكومت شیعی قطب شاهیان را بنیانگذاری نمود. عادلشاه پس از تثبیت امور داخلی حكومتش سید احمد هروی را با تحفهها و هدایا و پیام تبریك و نامه ای مبنی بر رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع نزد شاه اسماعیل صفوی فرستاد. [۲۹].
مقایسه سیاستهای مذهبی عادلشاه و شاه اسماعیل صفوی
اگرچه عادلشاه در رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع تا حدی متأثر از اقدام شاه اسماعیل در ایران بود، اما سیاستها و عملكرد او در رسمیت بخشیدن به این مذهب با آنچه شاه اسماعیل در ایران آنجام میداد تفاوتهای فراوانی داشت.
شاه اسماعیل صفوی و یوسف عادلشاه این مذهب را در قلمرو خود رسمی كردند اما شیوه برخورد آنها با پیروان دیگر مذاهب اسلامی به طور كلی متفاوت بوده است. شاه اسماعیل به شدت با پیروان دیگر مذاهب برخورد میكرد. او حتی در بسیاری از موارد افراد سنیمذهب را كه دارای مسئولیتهای سیاسی بودند مجبور به ترك مذهب یا ترك منصب كرد. اما در حكومت یوسف عادلشاه چنین نبود، به طوری كه حتی بسیاری از صاحبمنصبان، اهل سنت یا حتی هندو مذهب بودند. در حكوت عادلشاهیان شیعیان و اهل سنت ذیل تقسیمبندی آفاقی و دكنی در تصاحب قدرت با یكدیگر رقابت میكردند و مسئله مذهب در درجه دوم یا سوم اهمیت قرار داشت. شاید علت این امر شرایط خاص مذهبی دكن و وجود فرقههای مختلف مذهبی در آنجا بوده باشد. همچنین محلی بودن حكومت عادلشاهیان و رواج گسترده مذهب تسنن در دكن مانع از آن میشد كه یوسف عادلشاه همچون صفویان در كنار ترویج مذهب تشیع به شدت با پیروان مذهب اهل سنت برخورد كند.
شاه اسماعیل پس از آنكه آخرین امیر آق قو یونلو را شكست داد، در سال 907ق در مسجد جمعه تبریز تشكیل دولت صفوی و رسمی شدن مذهب اثنیعشری را اعلام كرد. [۳۰]. اگرچه در این باره مخالفتهایی با او شد و به او گفتند كه چون بیشتر مردم پیرو مذهب اهل سنت هستند، اعلام رسمیت مذهب تشیع با مخالفت آنها روبهرو خواهد شد، اما شاه اسماعیل با استناد به خوابی كه به گفته خودش دیده بود در بهرسمیت بخشیدن به این مذهب بسیار مصر بود. او همچنین با استناد به همین خواب، در روزی كه میخواست مذهب شیعه را به عنوان مذهب رسمی اعلام كند، دستور داد تا قزلباشها با شمشیر در بین مردم بایستند تا هنگام اعلام این خبر كسی جرأت مخالفت با آن را نداشته باشد، و هر كس مخالفت كرد به شدت مجازات شود. [۳۱].
این اجبار در پذیرش مذهب شیعه تنها مربوط به مردم عامی نبود بلكه به صورت ویژه سردمداران سیاسی را نیز دربر میگرفت. شاه اسماعیل پس از اعلام رسمیت مذهب تشیع به نقاط مختلف حكومت خود نامه نوشت و دستور داد تمام امرای حكومت از این فرمان اطاعت كنند و هر كس اطاعت كند در منصب خود باقی خواهد ماند و هركس اطاعت نكند كشته خواهد شد. وقتی این نامه به ایالات رسید گروهی اطاعت كرده و گروهی نیز كه در اعتقاد خود راسختر بودند فرار كردند. [۳۲]. نمونهای از این موارد را میتوان در سلطانمراد دید كه خاله شاه اسماعیل جهت شفاعت او نزد شاه آمده بود و شاه یكی از شروط بخشش و ابقای او در منصبش را تولی و تبری قرار داد. [۳۳].
در فتح نقاط مختلف نیز شاه اسماعیل یكی از شروط اصلی بخشش یا ابقای حاكمان سابق مناطق مفتوحه را تولی و تبری قرار میداد و در صورت عدم پذیرش این شرط به شدت با آنها میجنگید. برای نمونه، در فتح منطقه فیروزكوه، دو نفر به نامهای حسین كیا و علی كیا كه قلعههایی در اختیار داشتند و حاضر به پذیرش این شرط از سوی شاه اسماعیل نشدند، در جنگ كشته شدند. [۳۴]. در دوره صفوی هر تحول سیاسی تأثیری ژرف بر ساختار دینی میگذاشت، چون دودمان صفوی خاستگاهی دینی داشته و در عین حال داعیه دینی نیز در عرصه ساختار سیاسی مطرح میكرد. بنابراین در این دوران تحولات دینی و سیاسی مستقل از یكدیگر عمل نمیكرد. [۳۵].
شاهان صفوی در تغییر مذهب خود تنها به تأیید مذهب جدید و سعی در ترویج آن بسنده نكردند بلكه به هرصورتی كه میتوانستند، به مذهب سابق، یعنی مذهب اهل سنت، حمله نموده و سعی میكردند آن را از بین ببرند. این امر از همان روز اول رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع آغاز شد. شاه اسماعیل پس از اعلام مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی كشور، دستور داد همه مردم به اجبار تبری كرده و به سه خلیفه بد بگویند. [۳۶]. وی همچنین فرمان داد كه در بازارها زبان به طعن خلفا بگشایند و هر كسی خلاف این امر عمل كند سر از تنش جدا كنند. [۳۷]. همچنین به گزارش خواندمیر، شاه اسماعیل دستور داد مساجد و محراب های اهل سنت را تغییر دهند و عبارات [۳۸] را در اذان وارد كنند و هر كس به شیوه اهل سنت نماز بخواند سر از تنش جدا كنند و كسانی را كه پیش از این شیعیان را آزار میرسانیدهاند عقوبت كنند. [۳۹]. در بعد سیاسی نیز، چنان كه پیشتر ذكر شد، یكی از شروط ابقای حاكمان پیشین مناطق مختلف را تولی و تبری قرار داده بودند. [۴۰].
برقراری مذهب تشیع توسط صفویان در ایران باعث ناملایمات بسیاری نسبت به اهل سنت شد كه تنها دامنگیر عوام و سیاسیون نبود بلكه شعلههای آن دامنگیر علمای اهل سنت نیز شد، بهطوری كه تعدادی از آنها در رابطه با این تغییر مذهب در ایران جان خود را از دست دادند. اعدام قاضی میرحسین یزدی در سال909ق [۴۱]، قتل خطبای كازرون در همان سال و مرگ شیخ الاسلام خراسان در سال916 ق نمونههایی از كشتار اهل سنت در این دوره است [۴۲]. این اقدامات صفویان عكسالعملهایی را در قلمرو همسایگان سنیمذهب ایران در پی داشت. ازبكها بسیاری از مردم را به جرم شیعه بودن در هرات و دیگر شهرهای خراسان با بیرحمی كشتند. [۴۳]. عثمانیها هم مانند ازبكها صفویان را افرادی از دین برگشته میدانستند كه طبق حكم اسلامی قتل آنان واجب بود. سلطان سلیمان برای حفظ اعتبار عنوان مذهبی خود در جهان اسلام و جلب رضایت علمای مذهب تسنن در عثمانی خود را ناگزیر به جنگ با شاه طهماسب و برانداختن دودمان صفویان و از بین بردن مذهب شیعه در ایران میدانست. [۴۴].
سیاست یوسف عادلشاه کاملاً عكس سیاستهای شاه اسماعیل بود. چنانكه پیشتر اشاره شد، عادلشاه به پیروان مذهب اهل سنت اجازه داد تا بر مذهب سابق خود باقی بمانند و اعمال شرعی را مطابق مذهب خود آنجام دهند. او همچنین بدگویی صحابه را ممنوع كرد و برای كسانی كه اقدام به چنین فعالیتهایی میكردند مجازاتهایی در نظر گرفت. بهكارگیری چنین سیاستهایی باعث شد تا در قلمرو عادلشاه، شیعه و اهل سنت بهخوبی در كنار یكدیگر زندگی كنند.
اگرچه انگیزههای یوسف عادلشاه در بهكارگیری چنین سیاستهایی به درستی مشخص نیست، اما وی با این اقدامات نشان داد كه شیعه و اهل سنت اگر بخواهند، میتوانند بدون هیچ مشكلی در كنار یكدیگر زندگی كنند و هر كدام از آنها امور مذهبی را طبق فتوای علمای مذهب خود آنجام دهند.
در سال 915 ق پرتغالیها سواحل غربی قلمرو عادلشاه را تصرف كردند و یوسف عادلشاه سه ماه پس از اشغال این منطقه در حملهای غافلگیركننده آنها را شكست داد و این منطقه را دوباره فتح كرد. [۴۵].
یوسف عادلشاه پس از حدود بیست سال حكومت، در سال 916 ق در سن 75 سالگی درگذشت. [۴۶]. او در طول دوران حكومت خود حامی دانش و دانشمندان بود و آنها را از ایران ، توران و عربستان به بیجاپور دعوت میكرد. [۴۷]
منابع و مآخذ
- اسكندربیك تركمان، عالم آرای عباسی، تصحیح ایرج افشار، امیر كبیر، تهران، 1382ش.
- اطهر رضوی، عباس، شیعه در هند، ترجمه مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، دفتر تبلیغات حوزه علمیه، قم، چاپ اول ،1377ش.
- پارسا دوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول، شركت سهامی انتشار، تهران، 1375ش.
- تاپار، رومیلا، تاریخ هند، ترجمه همایون صنعتیزاده، ادیان، قم، 1386ش.
- خواندمیر، امیرمحمود، تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی، ذیل تاریخ حبیب السیر، به كوشش محمد علی جراحی، گستره، تهران، 1370ش.
- خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به كوشش جلال همایی، خیام، تهران، بیتا.
- روملو، حسن بیك، احسن التواریخ، به كوشش عبدالحسین نوایی، بابك، تهران، 1357ش.
- سبحان رای بهنداری، خلاصه التواریخ، تصحیح ظفر حسن، دهلی، ـ بی ـ ای ، 1961م.
- سیوری، راجر، درباب صفویان، ترجمه رمضان علی روح الهی، نشر مركز، تهران، 1380ش.
- صفتگل، منصور، ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1381ش.
- طباطبا، سیدعلی عزیزالله، برهان مآثر، جامعه دهلی، دهلی، 1355ق.
- طریحی، محمد سعید، المملكه البهمنیه، هلند،1427ق.
- عالم آرای شاه اسماعیل، با مقدمه و تصحیح اصغر منتظر صاحب، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1349ش.
- عالم آرای صفوی، به كوشش یدالله شكری، اطلاعات، تهران، 1363ش.
- عمادالدین محمود گاوان، مناظر الانشاء، تصحیح معصومه معدنكن، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران، 1381ش.
- معصومی، محسن، فرهنگ و تمدن اسلامی ـ ایرانی دکن در دورۀ بهمنیان، پایاننامۀ مقطع دکتری رشتۀ فرهنگ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه تهران،1383ش.
- مقیم هروی، خواجه نظام الدین احمد بن محمد، طبقات اکبری، تصحیح و تنقیح بی .دس.آئی.اس و محمد هدایت حسین، به اهتمام اشیاتک سوسیتی بنگاله، بی جا، بی تا.
- میرابوالقاسم رضیالدین بن نورالدین، حدیقه العالم، به اهتمام سید عبد الطیف شیرازی، حیدرآباد دکن، 1309ق.
- ناشناس، تاریخ سلطان محمد قطب شاه، نسخه خطی شمارۀ 3885، کتابخانه ملی ملک.
- نوایی، عبدالحسین، شاه طهماسب صفوی مجموعه اسناد و مكاتبات تاریخی همراه با یادداشتهای تفصیلی، ارغوان، تهران، 1368ش.
- نهاوندی، عبدالباقی، مآثر رحیمی، تصحیح محمد هدایت حسین، کلکته، 1925م.
- وثوقی، محمد باقر، تاریخ ایران و هند در كتاب ریاض الانشاء، كتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 51 و 52، دی و بهمن 1380ش.
- هاشمخان، محمد، منتخب اللباب در احوال سلاطین ممالک دکن، گجرات و خاندیش،تصحیح سر ولزلی هیگ، به اهتمام انجمن آسیایی بنگاله، کلکته ،1925م.
- هندوشاه، محمد بن قاسم، تاریخ فرشته، چاپ سنگی، بی جا،1301ق.
- Devare.n,a short history of Persian literature at the bahmani,the adil shahi,the qutb shahi courts ,deccan,1991.
- Hollister,john norman, the shia of india , London 1953.
- ↑ - دانشجوی دكترای تاریخ اسلام - دانشگاه تهران.
- ↑ هندوشاه، 1301 ق ، ج2،ص2؛ هاشمخان، 1925م، ج3، ص267؛ اطهر رضوی، 1377ش، ج 1،ص 415
- ↑ هندوشاه، پیشین؛ هاشمخان، پیشین، ص268؛ قاضی سید نورالله ، تاریخ علی عادلشاه، 1991م، ص 4
- ↑ هندوشاه، پیشین، ص3؛ هاشمخان، پیشین، ص269
- ↑ هندوشاه، پیشین؛ هاشمخان، پیشین
- ↑ هندوشاه، پیشین، ص2؛ هاشمخان، پیشین، ص270-271؛ مقیم هروی، بیتا ، ج3، ص277؛ نهاوندی، 1925م ،ج2، 406
- ↑ هندوشاه، پیشین، ج 1، ص358
- ↑ گاوان، 1381ش، ص 13؛ هندوشاه، پیشین، ص352
- ↑ هندوشاه، پیشین، ص358؛ طباطبا، 1355ق ، ص 89
- ↑ هندوشاه، پیشین؛ طباطبا، پیشین
- ↑ گاوان، پیشین، ص 14؛ طباطبا، پیشین، ص 92؛ هاشمخان، پیشین، ج3، ص 112؛ وثوقی، شماره 51 و 52، دی و بهمن 1380، ص6
- ↑ گاوان، پیشین؛ هاشمخان، پیشین، طریحی، 1427ق، ص61
- ↑ هندوشاه، پیشین، ج2،ص4؛ هاشمخان، پیشین، ص271؛ اطهر رضوی، پیشین، ص415، devare, p68.
- ↑ devare, p67؛ Hollister,john norman, the shia of india , London 1953, p 110.
- ↑ هندوشاه، پیشین؛ devare, p68
- ↑ طباطبا، پیشین، ص119-120؛ طریحی، پیشین، ص60
- ↑ هندوشاه، پیشین، ج 1، ص351-352؛ طباطبا، پیشین
- ↑ تاپار، 1386ش، ج1، ص 438
- ↑ - از همان سالهای اولیه شکلگیری پادشاهی بهمنیان ارتش آنها از دستههای مختلفی تشکیل میشد که پیوسته با یکدیگر رقابت داشتند . یکی از این دستهها، بیشتر شیعه و از ایرانیها و نیز ترکها ومغولان آسیای مرکزی بودند، دسته دیگر سنی بودند و مسلمانان جنوب هند و مزدوران حبشی را شامل میشدند. در آن دوران گروه اول را غریبهها، آفاقیها یا خارجیها و گروه دوم را دکنیها مینامیدند؛ برای تفصیل بیشتر ر.ک: معصومی، 1383ش، ص 68-74.
- ↑ هندوشاه، پیشین، ج2، ص4؛ هاشمخان، پیشین، ص271؛ قاضی نورالله، پیشین، ص4؛ سبحان رای بهنداری، 1961م، ص430؛ طریحی، پیشین، ص64
- ↑ هندوشاه، پیشین، ص6؛ هاشمخان، پیشین، ص272
- ↑ هندوشاه، پیشین، ص5؛ هاشمخان، پیشین، ص272-275؛ اطهر رضوی، پیشین، ص 416
- ↑ هندوشاه، پیشین، ص11؛ هاشمخان، پیشین، ص275-277؛ میرابوالقاسم رضیالدین بن نورالدین، 1309 ق ، ج1 ، ص43-44؛ اطهر رضوی، پیشین، ص418؛ پارسادوست، 1375ش، ص 657
- ↑ هاشمخان، پیشین، ص278
- ↑ هندوشاه، پیشین؛ هاشمخان، پیشین، ص275-277؛ میر ابوالقاسم رضیالدین بن نورالدین، پیشین، ص45؛ Hollister. P 113.
- ↑ هاشمخان، پیشین، ص277
- ↑ هندوشاه، پیشین؛ هاشمخان، پیشین، ص278
- ↑ ناشناس، نسخه خطی شمارۀ 3885؛ هاشمخان، پیشین، ص 128و 278؛ هندوشاه، پیشین، ص12
- ↑ هندوشاه، پیشین؛ اطهر رضوی، پیشین، ص420؛ پارسادوست، پیشین، ص 657؛ devare, p 69
- ↑ روملو، 1357ش، ص86؛ عالم آرای شاه اسماعیل، 1349ش، ص 60؛ عالم آرای صفوی، 1363ش، ص 64
- ↑ روملو، پیشین؛ عالم آرای شاه اسماعیل، پیشین، عالم آرای صفوی، پیشین
- ↑ روملو، پیشین؛ عالم آرای صفوی، پیشین
- ↑ عالم آرای شاه اسماعیل، ص 103-104
- ↑ پیشین، ص124-125
- ↑ صفتگل، 1381ش، ص129
- ↑ عالم آرای شاه اسماعیل، ص 60؛ عالم آرای صفوی، پیشین
- ↑ روملو، پیشین؛ خواندمیر، بیتا، ج4، ص442
- ↑ حی علی خیرالعمل و اشهد ان علیا ولی الله
- ↑ خواندمیر، 1370ش، ص65-66
- ↑ عالم آرای شاه اسماعیل، ص 64
- ↑ پیشین، ص132
- ↑ سیوری، 1380ش، ص 79-80
- ↑ اسكندربیك تركمان، 1382ش، ج1، ص 64-65
- ↑ نوایی، 1368ش، ص 275
- ↑ هندوشاه، پیشین، ص12-13؛ هاشمخان، پیشین، ص280؛ اطهر رضوی، پیشین، ص 421
- ↑ هندوشاه، پیشین، ص13؛ هاشمخان، پیشین
- ↑ devare. P 69