confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
در زمان خلافت متوكل به رغم فشارها و سختی هایی كه علویان متحمل شدند قیام گسترده ای به وسیله آنها علیه حكومت متوكل روی نداد و هیچ درگیری نظامی بین علویان وسپاهیان خلافت به وجود نیامد. علت این امر را می توان تدابیر امنیتی شدیدی دانست كه متوكل برای مراقبت علویان و شیعیان تدارك دیده بود برای مثال ابوعبدالله محمد بن صالح یكی از فرزندان جوانمرد ابوطالب كه قصد خروج داشت زندانی شد <ref>ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص553-554</ref> در دوره حكومت متوكل همچنین [[حسن بن زید]] <ref> حسن بن زيد علوي به خاطر فشار دستگاه متوكل به شمال ايران پناهنده شده بود. او در آن منطقه كوهستاني به فعاليت مشغول شد تا اينكه در سال250ق اولين حكومت شيعي مذهب را در كوههاي طبرستان تاسيس كرد.</ref> به خاطر فشار حكومت به شمال [[ایران]] پناهنده شد و در [[طبرستان]] و نواحی دیلم مستقر گشت و محمد بن جعفر در [[ری]] بود و مردم را به [[بیعت]] با او دعوت می كرد. اما در دوره متوكل نتوانستند قیام كنند. <ref>همان، ص572</ref> یحیی بن عمر نیز از علویانی بود كه به علت سخت گیری های دستگاه خلافت متوكل بر او نتوانست دست به قیام بزند او حتی برای قیامش گروهی را فراهم آورده بود ولی گرفتار شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. <ref> طبري، تاريخ طبري، ج14، ص6033</ref> یحیی پس از گذراندن دوره ای از زندان با كفالت افرادی از نزدیكانش آزاد شد. اما همچنان سرگردان بود و در تنگنا به سر می برد و او سرانجام در زمان مستعین در سال250 ق در كوفه قیام كرد و این شهر را تصرف كرد. اما پس از چندی در نبردی خونین با سپاهیان محمد بن عبدالله طاهری والی بغداد كه مأمور سركوب او شده بود به شهادت رسید و سر او را به بغداد بردند. <ref>همان ج14، ص6128-6134</ref> | در زمان خلافت متوكل به رغم فشارها و سختی هایی كه علویان متحمل شدند قیام گسترده ای به وسیله آنها علیه حكومت متوكل روی نداد و هیچ درگیری نظامی بین علویان وسپاهیان خلافت به وجود نیامد. علت این امر را می توان تدابیر امنیتی شدیدی دانست كه متوكل برای مراقبت علویان و شیعیان تدارك دیده بود برای مثال ابوعبدالله محمد بن صالح یكی از فرزندان جوانمرد ابوطالب كه قصد خروج داشت زندانی شد <ref>ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص553-554</ref> در دوره حكومت متوكل همچنین [[حسن بن زید]] <ref> حسن بن زيد علوي به خاطر فشار دستگاه متوكل به شمال ايران پناهنده شده بود. او در آن منطقه كوهستاني به فعاليت مشغول شد تا اينكه در سال250ق اولين حكومت شيعي مذهب را در كوههاي طبرستان تاسيس كرد.</ref> به خاطر فشار حكومت به شمال [[ایران]] پناهنده شد و در [[طبرستان]] و نواحی دیلم مستقر گشت و محمد بن جعفر در [[ری]] بود و مردم را به [[بیعت]] با او دعوت می كرد. اما در دوره متوكل نتوانستند قیام كنند. <ref>همان، ص572</ref> یحیی بن عمر نیز از علویانی بود كه به علت سخت گیری های دستگاه خلافت متوكل بر او نتوانست دست به قیام بزند او حتی برای قیامش گروهی را فراهم آورده بود ولی گرفتار شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. <ref> طبري، تاريخ طبري، ج14، ص6033</ref> یحیی پس از گذراندن دوره ای از زندان با كفالت افرادی از نزدیكانش آزاد شد. اما همچنان سرگردان بود و در تنگنا به سر می برد و او سرانجام در زمان مستعین در سال250 ق در كوفه قیام كرد و این شهر را تصرف كرد. اما پس از چندی در نبردی خونین با سپاهیان محمد بن عبدالله طاهری والی بغداد كه مأمور سركوب او شده بود به شهادت رسید و سر او را به بغداد بردند. <ref>همان ج14، ص6128-6134</ref> | ||
=برخورد متوکل با امام هادی (ع)= | |||
متوکل عباسی از جنایت کارترین خلفای عباسی است او از آزار و اذیت شیعیان هیچ ابائی نداشت از جمله جنایات وی عبارتند از : | |||
۱. تعقیب و زندانی کردن شیعیان و آزار و اذیت آنها. <ref>شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، چهارم ، ۱۴۱۱ هـ.ق، ج ۲، ص ۶۸۱</ref> | |||
۲. دستور تخریب آرامگاه امام حسین (ع). <ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، التراث العربی، ۱۳۷۸ هـ.، ج ۹، ص ۱۸۵</ref> | |||
۳. قتل شیعیانی همانند «ابن سکیت» یار با وفای امام جواد (ع) و امام هادی (ع). | |||
بخشی از دوران زندگی حضرت امام هادی (ع) در زمان حکومت متوکل عباسی بوده است. <ref>محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا، ج ۲، ص ۲۸۵</ref> | |||
مورخان می نویسند: متوکل، امام هادی (ع) را از مدینه به سامرا آورد. <ref>همان</ref> درباره علت آن دو قول وجود دارد: | |||
اول : ابن شهر آشوب و [[شیخ مفید]] و عده ای دیگر نوشته اند: سبب اینکه حضرت هادی (ع) را از مدینه به سامرا آوردند، این شد که عبدا… بن محمدوالی مدینه پیش متوکل از حضرت هادی (ع) بدگویی کرد… هرچند امام هادی (ع) در نامه ای که به متوکل نوشت دروغ گویی او را یادآور شد، امّا متوکل با نوشتن نامه ای، امام (ع) را به سامرا دعوت کرد. <ref>شیخ مفید، پیشین، ص ۲۹۶، و ابن شهر آشوب، مناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، بی تا، ج ۴، ص ۴۱۷.</ref> | |||
دوم : در روایتی دیگر [[مسعودی]] می نویسد: بریحه عباسی که مسئول نظارت بر اقامه [[نماز]] در [[حرمین]] ([[مکه]] و مدینه) بود بارها به متوکل نامه نوشت که اگر احتیاجی به حرمین داری، [[علی بن محمد (ع)]] را از آنجا اخراج کن زیرا او مردم را به سوی خود دعوت می کند و گروه انبوهی به او گرویده اند. <ref>علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، نجف، مطبعه الحیدریه، چهارم ، ۱۳۷۴ هـ.ق، ص ۲۲۵</ref> سرانجام این بدگویی ها سبب شد که امام (ع) به سامرا احضار شود | |||
با توجه به اینکه مدت اقامت امام هادی (ع) در سامرا بیست سال گزارش شده است <ref>محمد بن حسن طبرسی، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت ـ علیهم السّلام ـ ۱۴۲۷ هـ.ق، ج ۲، ص ۱۲۷</ref> و با توجه به تاریخ وفات امام هادی (ع) (سال ۲۵۴ هـ.ق) می توان نتیجه گرفت که متوکل آن حضرت را در سال ۲۳۴ هـ.ق از مدینه به سامرا فراخوانده است. هر چند نامه متوکل به امام هادی (ع) نامه ای محترمانه بود، امّا واقعیت این است که امام (ع) به اجبار به این سفر رفته اند چرا که | |||
اولاً: متوکل یحیی بن هرثمه را به مدینه فرستاد تا آن حضرت را به سامرا بیاورد. <ref>شیخ مفید، پیشین، ص ۲۸۵</ref> | |||
ثانیاً: آن حضرت بعدها در سامرا فرمود: مرا از مدینه به اکراه به سامرا آوردند. <ref>بن شهر آشوب، پیشین، ج ۴، ص ۴۱۷، و محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ هـ.، ج ۵۰، ص ۱۲۹</ref> | |||
ثالثاً: اگر امام هادی (ع) دعوت متوکل را قبول نمی کرد ،این امر تأییدی می شد بر گفتار سعایت کنندگان و باعث تحریک بیشتر متوکل می شد و بهانه بیشتری به دست او می داد که مشکلات فراوانی برای حضرت فراهم کند. <ref>مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق ـ (علیهالسلام) ـ ، ۱۳۷۶، ص ۵۸۰</ref> | |||
وقتی امام هادی (ع) به اتفاق یحیی بن هرثمه به سامرا رسید، متوکل دستور داد تا امام (ع) را به «خان صعالیک» <ref>کاروانسرای گداها</ref> ببرند و هدف وی از این کار این بود که از شأن امام و اهمیت ایشان در نزد مردم بکاهد.(۱۲) صالح بن سعید می گوید: نزد امام رفتم و عرض کردم: قربانت گردم اینان در همه جا می خواهند نور شما را خاموش کنند و از قدر شما بکاهند برای همین شما را در این کاروانسرای کثیف و بدنام جای دادند… <ref>باقر شریف القرشی، حیاه الامام علی الهادی، بی جا، دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۰۸هـ.ق، ص ۲۳۸.</ref> | |||
امام هادی (ع) یک روز در این کاروانسرا بود سپس متوکل خانه ای برای امام در نظر گرفت و حضرت در آنجا سکونت گزید. <ref>شیخ مفید، پیشین، ص ۲۹۹ـ۲۹۸، محمد بن حسن طبرسی، پیشین، ص ۱۲۶</ref> | |||
همان گونه که مشخص است متوکل امام هادی (ع) را به سامرا آورد تا آن حضرت را کاملا تحت نظر و مراقبت داشته باشد. بارها متوکل افرادی را می فرستاد تا خانه امام (ع) را تفتیش کنند. در این بحث تنها به یکی از این موارد اشاره می شود | |||
مسعودی می نویسد: از حضرت [[امام علی نقی (ع)]] در نزد متوکل سعایت کردند، متوکل عده ای را به خانه امام (ع) فرستاد، آنها چیزی نیافتند. آن حضرت مشغول تلاوت [[قرآن]] بود. وی را به نزد متوکل بردند… متوکل به آن حضرت [[شراب]] تعارف کرد آن حضرت فرمود: و الله شراب داخل گوشت و خون من نشده. هرگز، مرا معاف دار . آنگاه متوکل به آن حضرت گفت: شعری بخوان. حضرت ابتدا خودداری کرد، امّا با اصرار وی شعری خواند که مطلع آن چنین است: | |||
بر بلندای کوه ها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می دادند ولی آن قله کوه ها برایشان سودی نبخشید… | |||
متوکل و حاضران از شنیدن این اشعار گریستند. سپس [[خلیفه]] دستور داد بساط شراب را برچینند و امام (ع) را با احترام به خانه اش بازگردانند. <ref>علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ۱۳۵۸ هـ.ق، ج ۴، ص ۱۱</ref> | |||
متوکل چندین مرتبه افرادی را به مناظره با امام(ع) فراخواند. یحیی بن اکثم یکی از این افراد در پایان یکی از جلسات به متوکل گفت: ما دیگر دوست نداریم از امام بیشتر سئوال بپرسیم ، چرا که پاسخ های امام (ع) باعث تقویت شیعیان می شود. <ref>باقر شریف القرشی، پیشین، ص ۲۴۹، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۰۳، و تحف العقول، ص ۴۷۷</ref> | |||
باقر شریف القرشی در مورد وضعیت امام در سامرا می نویسد: امام هادی (ع) در این مدت زمانی که در سامرا بود (تا به شهادت رسید) همواره در حصر اقتصادی بود. اگر کسی می خواست حقوق واجبه اش را بپردازد یا هدیه ای به امام بدهد، بدترین عقوبات را می دید، آن حضرت در سختی و حرج روزگار می گذراند. کسی نمی توانست به دیدار آن حضرت برود. متوکل مدتی امام (ع) و همسرش را زندانی کرد. <ref>همان، ص ۲۶۲</ref> | |||
ظلم و ستمی که بر امام هادی (ع) وارد می شد سبب شد صبر امام (ع) کم شود و برعلیه متوکل [[دعا]] کند. «و قدْ قلَّ صبری و ضاقت حیلتی…» <ref>قسمتی از دعای امام هادی ـ (علیهالسلام) ـ بر علیه متوکل . رک : ابن طاوس . مهج الدعوات ، قم ، دارالذخائر ، ۱۴۱۱ ه ق ، ص ۲۶۷ </ref> | |||
[[خداوند]] دعای آن حضرت را مستجاب کرد و بعد از این دعا متوکل سه روز بیشتر زنده نبود.<ref>باقر شریف القرشی، حیاه الامام علی الهادی، پیشین ، ص ۲۷۱</ref> | |||
نتیجه گیری متوکل برای اینکه خلافت خویش را حفظ کند دستور داد امام هادی (ع) را از مدینه به سامرا بیاورند. امام هادی (ع) در این شهر نظامی حدود ۲۰ سال اقامت داشت و همواره تحت نظر و مراقبت بود. متوکل در سال ۲۴۷ هـ.ق کشته شد. <ref>علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، قم، انصاریان، ۱۴۱۷ هـ.ق، ص ۲۴۲.</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= |