علی بن احمد بن سعید بن حزم آندلسی قرطبی یزیدی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
عنوان این كتاب ابن حزم الاندلسی و جهوده فی البحث التاریخی و الحضاری است كه دكتر عبدالحلیم عویس آن را نوشته است. <ref>قاهره، الزهراء للاعلام العربی، 1988</ref> وی در این كتاب، فصلی را با عنوان «قضایا الفكر التاریخی عند ابن حزم» آورده و ذیل بخشی از آن با عنوان «منهج ابن حزم فی البحث التاریخی» به روش تاریخ نویسی او از زاویه نقادی اخبار و پرداختنش به ارزیابی نقلهای تاریخی پرداخته است. | عنوان این كتاب ابن حزم الاندلسی و جهوده فی البحث التاریخی و الحضاری است كه دكتر عبدالحلیم عویس آن را نوشته است. <ref>قاهره، الزهراء للاعلام العربی، 1988</ref> وی در این كتاب، فصلی را با عنوان «قضایا الفكر التاریخی عند ابن حزم» آورده و ذیل بخشی از آن با عنوان «منهج ابن حزم فی البحث التاریخی» به روش تاریخ نویسی او از زاویه نقادی اخبار و پرداختنش به ارزیابی نقلهای تاریخی پرداخته است. | ||
=نسبت میان راوی و خبر= | |||
نكتهای كه در ارزیابیهای سندی افزون بر جرح و تعدیل اهمیت بسزائی دارد، «سنجش نسبت میان راوی و كیفیت خبر» است. برای مثال، ابن حزم وقتی روایت [[انس بن مالك]] و عبدالله بن عباس را در تعیین روز خروج [[پیامبر]] از [[مدینه]] در سفر [[حجةالوداع]] بحث میكند، به دلیل آن كه نمیتواند یكی از این دو [[صحابی]] را جَرْح كند، بررسی سندی را به شكل دیگری دنبال میكند. موقعیت انس در نقل خبر به گونهای است كه در آن جا حاضر بوده است، اما در روایت [[ابن عباس]] به كیفیتی نیست كه وی در آنجا حاضر بوده است. در این صورت: و الحاضر أثبت بلاشكّ. <ref>حجة الوداع، ص252</ref> | |||
البته ابن عباس هم در این سفر بوده است، اما حالت روایت او به گونهای نیست كه گویی در این [[نماز]] حضور داشته است. به نوشته ابن حزم، ابن عباس حدود سیزده سال داشته و چه بسا همراه زنان بوده و همین منشأ ورود وَهْم و خطا در روایت او شده است. | |||
و انّما دخل الوَهْم فی روایة ابن عباس لانّه كان یقدّمه النبی (صلی الله علیه وآله و سلم) فی ضعفة اهله لصِغَره. <ref>حجة الوداع،ص252</ref> | |||
علاوه بر این، دقت انس در این نقل از شرح جزئیات هم به دست میآید؛ چون تصریح میكند كه نماز ظهر را چهار ركعتی در مدینه خواندیم و نماز عصر را در ذو الحلیفه دو ركعتی. ولی چنین دقتی در جزئیات نقل ابن عباس نیست و صرفاً آمده است كه نماز ظهر را در ذو الحلیفه خواندیم. نكته دیگر در بیان نسبت میان راوی و خبر آن است كه وی با چه لحنی خبر را نقل كرده است. اگر دو روایت باشد، لحن یكی از آن دو «لحن تردید» و دیگری «لحن یقین» باشد، باید روایت كسی كه با یقین بیشتری سخن میگوید پذیرفت. چرا كه سخن راوی شكاك، بر غیر شاك حجت نیست، در حالی كه عكس آن درست است: | |||
المثبت- و لو كان واحدا اولی بالقبول من الشاك، الموقن أثبت و اولی من الشاك. <ref>حجةالوداع، ص260-261</ref> | |||
ابن حزم نكته اخیر را به معنای دیگری هم به كار برده است كه روایت كسی كه نكته یا مطلبی را برای كسی ثابت میداند، در مقایسه با كسی كه آن را نفی میكند، بیشتر قابل پذیرش است. مثلاً یك مسأله در حجة الوداع این است كه آیا طلحه همراه خود هَدْی داشت یا نه. روایت كسی كه میگوید داشت، اولی به پذیرش نقل كسی است كه میگوید هَدْی نداشت. <ref>حجةالوداع: 265</ref> در این باره باید تأمل بیشتری كرد. | |||
نمونه دیگر درباره نسبت میان راوی و خبر در این مثال قابل توجه است: وقتی ابن حزم عقیده حسن بن صالح بن حیّ همْدانی را در باب امامت شرح میدهد، مینویسد: «گفته شده است كه مذهب او چنین بوده است كه امامت میتواند برای تمامی فرزندان فهر بن مالك مشروع باشد»، یعنی لزومی به انحصار آن در قریش كه تیرهای از فهر بن مالك است، نیست. در اینجا وی نسبت این اعتقاد را به حسن بن صالح نمیپذیرد و به عكس، آن چه را كه هشام بن حكم در كتاب المیزان خود درباره او آورده، قبول میكند، چرا كه هشام در شهر كوفه، همسایه او بوده، او را درك كرده و عالمترین افراد نسبت به او است. <ref>الفصل، ج4، ص93: لان هشاما كان جاره بالكوفه و أعرف الناس به و أدركه و شاهده. به جز عبارتی كه نقل شده، مجموعاً آن چه ابن حزم در این چند سطر آورده قدری نامفهوم مینماید. (در چاپ دیگر الفصل 157/4- بیروت: دارالجیل- نیز عبارت به همان صورت است). مطالب ابن حزم در نقد شیعه در صفحات بعد، میباید نقد همین كتاب میزان باشد كه جملاتی هم از آن نقل كرده است.</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= | ||
{{پانویس|}} | {{پانویس|}} | ||
[[رده:علمای اهل سنت]] | [[رده:علمای اهل سنت]] | ||
[[رده:رجال شناسان]] | [[رده:رجال شناسان]] | ||
[[رده:محدثان]] | [[رده:محدثان]] |
نسخهٔ ۲۲ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۴۵
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۰:۴۵، ۲۲ دسامبر ۲۰۲۱؛
نام | ابن حزم |
---|---|
نام کامل | ابومحمد، علی بن احمد بن سعید بن حزم آندلسی قرطبی یزیدی |
نام دیگر | علی بن احمد اندلسی |
نام پدر | احمد |
محل تولد | اندلس•قرطبه |
تاریخ تولد | 384ق |
اساتید | ابوعبداللّه بن دحّون•احمد بن محمد بن الجسور•ابوعبداللّه محمد بن الحسن المذحجى |
شاگردان | ابوعبدالله محمد بن ابی نصر حمیدی•مجدالدین عمر بن حسن• • |
آثار | طوق الحمامة (گلوبند کبوتر )•رسائل إبن حزم الأندلسي•جوامع السیرة النبویة•جمهرة أنساب العرب• رساله فی فضل الاندلس•الاحکام فی اصول الاحکام•المُحَلّی فی شرح المُجَلّی•ابطال القیاس•نَقْط العروس•الفِصَل فی المِلَل و... |
مذهب | اسلام•سنی |
رحلت | 456 ق |
محل فوت | اندلس• لبله |
ابومحمد، علی بن احمد بن سعید بن حزم آندلسی قرطبی یزیدی، از موالی بنی امیه (384ـ456).وی در قرطبه اسپانیا در خانواده ای از منشیان به دنیا آمد. ابن حزم نام خاندانی بزرگ از دانشمندان اندلس محسوب ميشود. ابومحمد اصالتاً ایرانی و از خانواده بردگان آزاد شده توسط یزید بن معاویه بوده است.
ابن حزم از بزرگ ترین چهرههای فرهنگ اسلامی در آندلس محسوب ميشود. وی در ابتدا از شافعیه بود و سپس از آن روی گردان شده و از زمره ظاهریه ـ پیـروان داوود بن علی بن خلف ظاهری اصفهان (201ـ270هـ ق) ـ گردید. وی به شدت از مبانی این اندیشه دفاع کرده و اهل باطن و مدّعیان حجّیت عقـل را مورد حمله قرار ميدهـد. کتاب الفصل فی الملل و الاهواء و النحل که بعضاً شامل رسالههایی مستقل درباره موضوعات مستقل است، آکنده از اطلاعات دقیق درباره عقاید و ادیان است. کتاب مذکور که نشانه وسعت اطلاعات وی است، به شدت نسبت به فرقههای پدید آمده در درون اسلام منتقد است.
ابن حزم اندلسی کیست
«علی بن احمد بن سعید بن حزم اندلسی» در روز آخر رمضان سال 384 در شهر «قرطبه» به دنیا آمد و در 28 شعبان 456 درگذشت. [۱] بیشتر وی را ایرانی الاصل دانستهاند كه جدش از اسرای ایرانی، اسیر یزید بن ابی سفیان بوده است. [۲] عدهای هم وی را اسپانیایی تبار دانستهاند. وی در اواخر قدرت دولت امویان اندلس، در ناز و نعمت، فراوانی كتاب، شكوه اشرافیگری و ذهنباز و سیال همراه با ذكاوت و هوش قابل توجه رشد كرد. به گفته ذهبی: نشأ فی تنّعم و رفاهیة، و رُزق ذكاء مفرطاً، و ذهنا سیّالاً و كتباً نفیسة كثیرة. [۳] اما با آغاز اختلافات و اوجگیری آشوبهای سیاسی در اندلس، زندگی پر تلاطمی پیدا كرد. وی به اقتفای پدرش كه مدتی منصب وزارت داشت، این منصب را در سه نوبت و هر بار برای مدتی كوتاه در اختیار داشت. پس از نوبت اول مدت زمانی زندانی شد اما باز وزارت یافت.
ابن حزم، پس از آن كه در جوانی قدری به كارهای اداری پرداخت، به سرعت آنها را رها كرد و به تحصیل فقه و سایر علوم همت گماشت و در مقام یك عالم دینی تا پایان عمر از تدریس، تألیف، مناظره و هم چنین تأسیس و توسعه مكتب فكری- فقهی خود باز نماند.
وی پس از آن كه در علم فقه موقعیتی یافت، به ستیز با عالمان زمانش برخاست و از آنجا كه زبان تندی داشت، مورد خشم آنان قرار گرفت. در نهایت، برخوردهای تند وی درباره عالمان زمانش سبب تبعید او به قریهای گشت كه آن جا نیز جماعتی از مالكیان بر او حمله بردند. زمانی هم عالمان و ملوك از او بیزار گشتند كه او را به بادیه كوچ داده و حتی برخی از كتابهایش را به آتش كشیدند. [۴] ابن حزم، در رساله طوق الحمامه خود- كه موضوعش عشق و عاشقی و حب است- خاطرات خواندنی و جالبی از زندگی خصوصی خویش آورده است. وی اشعاری هم سروده است كه برخی از آنها برجای مانده است. [۵]
ابن حزم تحصیل را با آموختن فقه مالكی كه در نواحی او مذهب غالب بود، آغاز كرد. مدتی بعد به پیروان مذهب شافعی پیوست و از مالكیان بد گفت. بعدها از مذهب ظاهری جانبداری كرده از هر نوع اجتهاد و رأی و قیاس پرهیز داشت. در عین حال، تحت پوشش مذهب ظاهری [۶] و با همان روش، خود قدم در وادی اجتهاد گذاشت و كوشید تا بر پایه نصوص حدیثی به ارائه فتوا بپردازد.
درباره ابن حزم و اندیشههای وی، كتابها و مقالات فراوانی نوشته شده است. توجه به وی در این حد از گستردگی، به ویژه در چند دهه گذشته، به عنوان یكی از برجستهترین متفكران مسلمان شمال آفریقا و اندلس نشانگر آن است كه وی در عرصههای مختلف علوم دینی صاحب نظر بوده و تأثیر قابل توجهی در متفكران و عالمان پس از خویش داشته است. [۷] این توجه، تا حدودی هم به دلیل مواضع دینی متفاوت وی با سایر مكاتب رسمی موجود در مذهب تسنن است.
طبعاً از همان روزگار كهن، تمجید از وی همراه با مذمت بوده است. شاگردانش از وی ستایش میكردند، اما بسیاری از معاصرانش و همچنین عالمان بعدی- به ویژه مالكی مذهبان- او را سخت نكوهش میكنند. [۸] چرا كه وی به همان اندازه كه حافظهاش نیرومند و استنتاجاتش تازه و مبتكرانه بود، زبانش تند و تعصب مذهبیاش بر ضد مخالفانش از حنفیان و مالكیان و شیعیان [۹] به شدت افراطی و همراه با ناسزا و توهین و تكفیرهای پیاپی و بی دلیل و هیاهویی بود. معروفترین آثار برجای مانده از وی، در فقه المُحلّی، در فِرق و مذاهب الفصل فی الملل و الاهواء و النحل میباشد. اثر اخیر با همه گستردگی، ابتكار و نوآوریهای فراوانی دارد، مولف در تدوین آن كوشیده است تا از منابع مختلف در همه عرصهها بهره بگیرد، [منابعی كه بسیاری از آنها امروزه در دسترس نیست] اما با ادبیاتی فوق العاده افراطی و متعصبانه نگاشته شده است [۱۰] كه مقدار زیادی از ارزش علمی كتاب را كاسته است. از آثار فراوان او، شماری به چاپ رسیده، برخی مخطوط مانده و تعدادی از میان رفته است. [۱۱]
ابن حزم و دانش تاریخ
تاریخ از جمله دانشهایی است كه ابن حزم با آن سر و كار دارد و بخشی از مطالعات و تألیفات وی به این دانش مربوط میشود و آنگونه كه خود میگوید از طرق مختلف توانسته است مطالعات تاریخی خود را گسترش دهد. [۱۲] وی در رساله مراتب العلوم، ضمن طبقه بندی دانشها در منظومه فكری خود كه براساس دین استوار است، برای تاریخ مرتبتی ویژه در پیوند با دانش شریعت قائل است.
دانشها در نزد امتها پنج قسم است: نخست دانش شریعت كه امتها در آنها با یكدیگر تفاوت و اختلاف نظر دارند. «علم الشریعة و علم أخبارها و لغتها» و چهار دانش كه همه امتها در آن چهار دانش با یكدیگر مشتركند: نجوم، ریاضی، طب، و فلسفه. [رسالة مراتب العلوم: [۱۳] بدین ترتیب، نگاه وی به تاریخ تحت عنوان «تاریخ شریعت» است؛ یعنی «دانش تاریخ» اعتبارش را از شریعت میگیرد، زیرا این تنها شریعت است كه دانش اصیل است و اگر كسی با غفلت از این دانش به دانش دیگری بپردازد، به خود جفا كرده است. [۱۴] همین امر سبب شده است كه وی به تاریخ به صورت یك علم مستقل نگاه نكند، بلكه تاریخ را ابزار و وسیلهای برای دانش دیگر كه شریعت است بداند و به تاریخ به صورت یك امر فرعی بپردازد. [۱۵] با این حال، نباید توجه وی را به تاریخ سطحی دانست و یا حتی در محدوده دانش شریعت دایره آن را از نظر وی و تجربه نگارشیاش در این زمینه، بست. به عكس، وی بسیاری از اخبار تاریخی را كه ارتباطش با شریعت كم است و یا تحت عنوان تاریخ امت اسلامی دایرهاش را توسعه داده، در كتبش جای داده است. یعنی برای تاریخ- ولو با قید تاریخ امت اسلامی- حیثیت خاصی قائل است و به همین دلیل، بحثی را درباره «علم الاخبار» در همین رساله مراتب العلوم آورده است. [۱۶]
با این حال، هر اندازه كه موقعیت وی را در ارتباط با دانش تاریخ با تأكید بیان كنیم، باید بدانیم كه وی عالم دینی است و از آنچه نگاشته است یا هدفش جنبههای آموزشی سیره و تاریخ صدر اسلام و خلفا بوده و یا به طور كلی، از تاریخ برای استدلال در امر دین به صورت ایجابی و سلبی بهره برده است. گفته شده است كه اجمالگرایی وی هم در نوشتههای تاریخیاش به همین دلیل است. [۱۷] بنابر آنچه كه احسان عباس تصریح كرده است، بیشتر آثار تاریخی ابن حزم، ارائه گزارشهای مختصر و فهرستی از رخدادهای برخی از مقاطع تاریخی است. قسمتی از موضوعات مورد علاقه وی در دانش تاریخ مربوط به صدر اسلام (سیره نبوی و تاریخ خلفا) است. برخی هم به تاریخ عمومی و اجتماعی و شماری هم به تحولات دوره معاصر او یعنی اخبار اندلس و احوال خلفا و امرای آن ناحیه برمیگردد.
مجموعه رسائل تاریخی ابن حزم تحت عنوان مجلد دوم كتاب رسائل ابن حزم الاندلسی به چاپ رسیده است. این رسائل عبارتند از: رسالة نَقْطُ العروس فی تواریخ الخلفاء؛ [۱۸] رسالة فی أمّهات الخلفاء؛ رسالة فی جُمَل فُتُوح الاسلام؛ رسالة فی أسماء الخلفاء؛ رسالة فی فضل الاندلس و ذكر رجالها. [۱۹]
به جز این رسائل، چند اثر تاریخی دیگر هم به طور مستقل از وی به صورت كتاب درآمده است كه دو نمونه عمده آن جوامع السیرة [۲۰] و حجة الوداع [۲۱] میباشد. شاید بتوان كتاب جمهرة انساب العرب او را هم با اندكی تسامح، نوعی كتاب تاریخی به شمار آورد؛ زیرا افزون بر دانش انساب كه به گفته خود ابن حزم بخشی از علم الأخبار است، وی در بخشهای مختلف آن، اطلاعات تاریخی متناسب با اشخاص و قبایل به دست داده است. [۲۲] گفتنی است كه نگرش نسبی و اُمَمی ابن حزم نیرومند است. وی به جز آن كه علم انساب را از اعراب شرق به ارث برده، درباره نسب قبایل بربر دیار خود هم مطالبی بر آن افزوده، نوعی نگاه اُمَمی را هم به جد گرفته است.
وی امتها را به هفت قسمت تقسیم كرده است: امت اسلامی، بنواسرائیل، روم، امم شمال مانند خزر و ترك و غیره، امم سودان، امت هنود و چینی، امم دائره مانند قبط و یمانی و سریانی و اشمانی و عَمون و مؤآب. [۲۳] و امت فرس. این تفسیر اُمَمی بعدها در كتاب طبقات الامم ابن صاعد اندلسی (م463) شاگرد ابن حزم ادامه یافته است. [۲۴]
كارهای تاریخی ابن حزم را نمیبایست صرفاً در آثار مستقل تاریخی وی محدود دانست. این به ویژه از آن جهت برای ما اهمیت دارد كه در بررسی حاضر، صرفاً نگاه وی به تاریخ یا تاریخ اسلام موردنظر نیست، بلكه نقادیهای تاریخی او در هر مورد، ولو این كه در آثار كلامی یا فقهیاش باشد، مورد توجه ما خواهد بود.
كسانی كه به بیان شرح حال و افكار و اندیشههای وی پرداختهاند، به طور معمول، درباره موضوع «تاریخ از دیدگاه ابن حزم» هم سخن گفتهاند. در این میان، مقالاتی هم وجود دارد كه صرفاً در همین موضوع نگاشته شده است. در این زمینه احسان عباس در مقدمه مجلد دوم رسائل ابن حزم بحثی تحت عنوان «ابن حزم و التاریخ» و سالم یفوت در مجله كلیة الاداب و العلوم الانسانیة دانشگاه رباط مغرب، ش10، ص99-134، مقاله ای تحت عنوان التاریخ و السیاسیة فی فكر ابن حزم نگاشته است. این مقاله بیشتر به بیان نگاه ابن حزم به تاریخ پرداخته و دیدگاه دینی- تاریخی وی را با نظریات «فارابی» و دیگران مورد بحث قرار داده است. به اعتقاد مؤلف این اثر، رویكرد ابن حزم به تاریخ دینی است كه در شرایط ویژه فتنه خیز اندلس طرح شده و از دین به عنوان وسیلهای برای ایجاد اتحاد استفاده و سخت بر آن تأكید شده است. این رویكرد، با رویكرد فارابی و «اخوان الصفا» و دیگران كه بیشتر فلسفی است و یا رویكرد ابن خلدون كه آن هم جنبه فلسفی دارد، متفاوت است.
به هر روی، در میان ارجاعات هركدام از این مقالات، میتوان دریافت كه نوشتههای فراوانی درباره اندیشهها و آثار ابن حزم نوشته شده است. از آن جمله مقالهای است تحت عنوان تقییم لبدایات التاریخ العربی از علی اوملیل كه در مجله دراسات فلسفیة و أدبیة (ش1، 1976) به چاپ رسیده. اما مؤلف این سطور آن را ندیده است. در این میان،یك تك نگاری ویژه هم درباره دیدگاههای تاریخی ابن حزم نگاشته شده كه اثری ارجمند است.
عنوان این كتاب ابن حزم الاندلسی و جهوده فی البحث التاریخی و الحضاری است كه دكتر عبدالحلیم عویس آن را نوشته است. [۲۵] وی در این كتاب، فصلی را با عنوان «قضایا الفكر التاریخی عند ابن حزم» آورده و ذیل بخشی از آن با عنوان «منهج ابن حزم فی البحث التاریخی» به روش تاریخ نویسی او از زاویه نقادی اخبار و پرداختنش به ارزیابی نقلهای تاریخی پرداخته است.
نسبت میان راوی و خبر
نكتهای كه در ارزیابیهای سندی افزون بر جرح و تعدیل اهمیت بسزائی دارد، «سنجش نسبت میان راوی و كیفیت خبر» است. برای مثال، ابن حزم وقتی روایت انس بن مالك و عبدالله بن عباس را در تعیین روز خروج پیامبر از مدینه در سفر حجةالوداع بحث میكند، به دلیل آن كه نمیتواند یكی از این دو صحابی را جَرْح كند، بررسی سندی را به شكل دیگری دنبال میكند. موقعیت انس در نقل خبر به گونهای است كه در آن جا حاضر بوده است، اما در روایت ابن عباس به كیفیتی نیست كه وی در آنجا حاضر بوده است. در این صورت: و الحاضر أثبت بلاشكّ. [۲۶]
البته ابن عباس هم در این سفر بوده است، اما حالت روایت او به گونهای نیست كه گویی در این نماز حضور داشته است. به نوشته ابن حزم، ابن عباس حدود سیزده سال داشته و چه بسا همراه زنان بوده و همین منشأ ورود وَهْم و خطا در روایت او شده است. و انّما دخل الوَهْم فی روایة ابن عباس لانّه كان یقدّمه النبی (صلی الله علیه وآله و سلم) فی ضعفة اهله لصِغَره. [۲۷]
علاوه بر این، دقت انس در این نقل از شرح جزئیات هم به دست میآید؛ چون تصریح میكند كه نماز ظهر را چهار ركعتی در مدینه خواندیم و نماز عصر را در ذو الحلیفه دو ركعتی. ولی چنین دقتی در جزئیات نقل ابن عباس نیست و صرفاً آمده است كه نماز ظهر را در ذو الحلیفه خواندیم. نكته دیگر در بیان نسبت میان راوی و خبر آن است كه وی با چه لحنی خبر را نقل كرده است. اگر دو روایت باشد، لحن یكی از آن دو «لحن تردید» و دیگری «لحن یقین» باشد، باید روایت كسی كه با یقین بیشتری سخن میگوید پذیرفت. چرا كه سخن راوی شكاك، بر غیر شاك حجت نیست، در حالی كه عكس آن درست است: المثبت- و لو كان واحدا اولی بالقبول من الشاك، الموقن أثبت و اولی من الشاك. [۲۸] ابن حزم نكته اخیر را به معنای دیگری هم به كار برده است كه روایت كسی كه نكته یا مطلبی را برای كسی ثابت میداند، در مقایسه با كسی كه آن را نفی میكند، بیشتر قابل پذیرش است. مثلاً یك مسأله در حجة الوداع این است كه آیا طلحه همراه خود هَدْی داشت یا نه. روایت كسی كه میگوید داشت، اولی به پذیرش نقل كسی است كه میگوید هَدْی نداشت. [۲۹] در این باره باید تأمل بیشتری كرد.
نمونه دیگر درباره نسبت میان راوی و خبر در این مثال قابل توجه است: وقتی ابن حزم عقیده حسن بن صالح بن حیّ همْدانی را در باب امامت شرح میدهد، مینویسد: «گفته شده است كه مذهب او چنین بوده است كه امامت میتواند برای تمامی فرزندان فهر بن مالك مشروع باشد»، یعنی لزومی به انحصار آن در قریش كه تیرهای از فهر بن مالك است، نیست. در اینجا وی نسبت این اعتقاد را به حسن بن صالح نمیپذیرد و به عكس، آن چه را كه هشام بن حكم در كتاب المیزان خود درباره او آورده، قبول میكند، چرا كه هشام در شهر كوفه، همسایه او بوده، او را درك كرده و عالمترین افراد نسبت به او است. [۳۰]
پانویس
- ↑ .شرح حال ابن حزم در منابع كهن را بنگرید در: جذوة المقتبس، ش708؛ مطمح الانفس از فتح بن خاقان، ص 55؛ الذخیرة، ج1، ص140؛ المُغْرب، ش253؛ تذكرة الحفاظ، ج3، ص341؛ لسان المیزان، ج4، ص 724-732. 2.ابن حزم در این باره چنین سرود: (سیر اعلام، 18/205): فإن تَحْرِقوا القِرطاس لا تَحْرقوا الذی كذاك النصاری یحرقون اذا علَتْ تضمّنه القرطاس بَل هو فی صدری اكُفهم القرآن فی مُدُنِ الثغر.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج18، ص186
- ↑ سیر: 186/18
- ↑ سیر: 198/18
- ↑ سیر: 205/18- 209
- ↑ .درباره مذهب ظاهری پس از ابن حزم، رك: ابن حزم، حیاته و عصره، ابوزهره، ص443-449
- ↑ .برخی از آثاری كه درباره ابن حزم نوشته شده است، عبارتند از: ابن حزم، حیاته و عصره، آراء و فقهه، ابوزهره، قاهره: دارالفكر العربی، 1977؛ الفكر المنطقی الاسلامی، دراسة فی جهود ابن حزم الاندلسی، محمد جلّوب فرحان، جامعة موصل، 1988؛ دراسات عن ابن حزم و كتابه طوق الحمامة، الطاهر احمد مكی، قاهره: دارالمعارف، 1981؛ ابن حزم رائد الفكر العلمی، عبداللطیف شرارة، بیروت: المكتب التجاری، (بیتا)؛ ابن حزم و الفكر الفلسفی بالمغرب و الاندلس، سالم یفوت، دارالبیضاء، 1986؛ الامام ابن حزم الظاهری امام اهل الاندلس، محمد عبدالله ابوصعیلیك، دمشق: دارالقلم، 1995؛ ابن حزم الكبیر، عمر فروخ، بیروت: دار لبنان للطباعة و النشر، 1980؛ ابن حزم الاندلسی و رسالته فی المفاضلة بین الصحابة، سعید الافغانی؛ ابن حزم خلال الف عام، جمع و تحقیق: ابوعبدالرحمن بن عقیل الظاهری، بیروت: دارالغرب، 1982؛ ابن حزم الاندلسی حیاته و ادبه، عبدالكریم خلیفة، بیروت: المكتب الاسلامی، عمان: مكتبة الاقصی؛ ابن حزم الاندلسی، زكریا ابراهیم، قاهره: الدار المصریة، «ضمن سلسلة اعلام العرب». ابن حزم صورة اندلیسیة، محمد طه الحاجری، بیروت: دارالنهضة العربیة للطباعة و النشر، 1982؛ ابن حزم و موقفه من الالهیات، احمد بن ناصر الحمد، مكه المكرمة، جامعة ام القری، 1980.
- ↑ .برای نمونه رك: سیر اعلام النبلاء، ج18، ص187-188؛ مطالبی كه ابوبكر بن العربی در القواصم و العواصم بر ضد وی نوشته، بسیار تند است.
- ↑ .در این باره رك: گفتار مفصل و بلند علامه امینی در الغدیر ج1 تحت عنوان «الرأی العام فی ابن حزم الاندلسی» ص585-608
- ↑ .یكی از نشانههای آشكار این تعصب، ناسزاها و تكفیرهای او در حجمی گسترده است كه پس از بیان عقاید فرق اسلامی با تعبیر «هذا كفر صریح»، «هذا مجرد كفر» و... آنها را بدرقه میكند. رك: الفصل، ج4، ص197-198، 205، 207 «هذا والله أعظم من قول النصاری و أدخل فی الكفر و الشرك».
- ↑ برای فهرست آثار او بنگرید: سیر: 193/18- 197
- ↑ در الفصل، ج1، ص175 مینویسد: و قد شاهدنا الناس و بلغتنا أخبار أهل البلاد البعیدة و كثر بحثنا عما غاب عنا منها، و وصلت الینا التواریخ الكثیرة المجموعة فی أخبار من سلف من عرب و عجم فی كثیر من الاُمَم
- ↑ رسائل: 78/4
- ↑ رسائل: 75/4
- ↑ مقدمه رسائل: 16/2
- ↑ مراتب العلوم، رسائل: 79/4
- ↑ مقدمه رسائل: 21/2
- ↑ .این رساله، كتابچه كوچكی است با ویژگیهای منحصر به فرد از نوع آنچه در قرون نخستین به صورت تك نگاری پیرامون موضوعاتی بدیع نگارش مییافت. القاب خلفا، ولی عهدهایی كه به خلافت نرسیدند، خلفایی كه با مشاورت به خلافت رسیدند، آنان كه به زور خلافت را تصرف كردند، آنان كه به دنبال خلافت رفتند، خلیفه هم نامیده شدند، اما خلیفه نشدند، آنان كه خلیفه شدند و برادر بزرگتر داشتند، و موضوعاتی دیگر. در ادامه به بیان برخی از اخبار عجایب و غرایب ازدواجها، زنان و مسائل دیگر (مانند فضیحتی كه جهان مانند آن ندیده است و...) پرداخته شده است كه به راستی شگفت است و انسان را به یاد نوشتههای محمد بن حبیب و شمار دیگری از مورخان شرقی قرن سوم میاندازد. این اثر برخلاف نامش تنها در «تواریخ خلفا»نیست بلكه همانگونه كه احسان عباس یادآور شده بهتر است عنوان «النوادر» بر آن نهاده شود. برای نمونه یكی از این عجایب شرح حال مرزبانه دختر قدید بن منیع است. وی همسر نصر بن سیار والی خراسان بود. وقتی او مرد، ابومسلم خراسانی با وی ازدواج كرد، وقتی ابومسلم كشته شد، ابوداود خالد بن ابراهیم ذهلی والی خراسان با وی ازدواج كرد. ابن حزم درباره این زن مینویسد «فجرت هذه المرأة مجری ولایة خراسان، كل من ولّی خراسان تزوّجها». نَقْط العروس، ص68. و یك خبر شگفت دیگر آن كه مردی پس از آن كه بیست و دو سال از مرگ هشام بن حكم مؤید گذشته بود، ظهور كرد و گفت من هشام بن حكم مؤید هستم. در همه منابر اندلس به نام وی خطبه خوانده شد و خونها ریخته شد. نَقْط العروس، ص97. این رساله بارها تصحیح و ترجمه اسپانیانی آن هم نشر شده و آخرین تصحیح آن توسط احسان عباس در مجلد دوم رسائل ابن حزم ارائه شده است. مقالهای هم در مجله الدعوة الاسلامیة، (عربستان سعودی)، ش491 درباره آن انتشار یافته است.
- ↑ رسائل ابن حزم، ج2، تحقیق احسان عباس، بیروت: المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، 1987. رساله اخیر رساله كوچكی است كه مؤلف ضمن آن تلاش كرده است تا برتری اندلس را در زمینههای مختلف جغرافیایی و علمی بر سایر نقاط نشان دهد.
- ↑ درباره این كتاب به لحاظ شیوه نگارش و منابع آن (كه به طور عمده سیره ابن اسحاق است). رك: مقدمه احسان عباس بر چاپ آن كه توسط دارالمعارف در قاهره انجام شده و پنج رساله هم به عنوان ضمیمه در آن آمده است.
- ↑ تصحیح ابوصهیب الكرمی، ریاض، 1418
- ↑ ابن حزم الاندلسی و جهوده فی البحث التاریخی و الحضاری، ص206-211
- ↑ در متون اسرائیلی شهرت دارد كه این دو نفر، از فرزندان لوط پیامبر بودهاند و نسل آنان در شهرهای معان و مآب از سرزمین بلقاء در اراضی شامات سكونت داشتهاند. رك: جمهرة انساب العرب، ص510
- ↑ رك: التعریف بطبقات الامم، قاضی صاعد اندلسی (420-461)، مقدمه و تصحیح و تحقیق غلامرضا جمشیدنژاد، اول، تهران: میراث مكتوب، 1376. صاعد اندلسی كه كتابش را در تاریخ علم در نزد اقوام و امتها نگاشته، مرتباً از اهل العلم بتواریخ الامم مطالبی نقل میكند
- ↑ قاهره، الزهراء للاعلام العربی، 1988
- ↑ حجة الوداع، ص252
- ↑ حجة الوداع،ص252
- ↑ حجةالوداع، ص260-261
- ↑ حجةالوداع: 265
- ↑ الفصل، ج4، ص93: لان هشاما كان جاره بالكوفه و أعرف الناس به و أدركه و شاهده. به جز عبارتی كه نقل شده، مجموعاً آن چه ابن حزم در این چند سطر آورده قدری نامفهوم مینماید. (در چاپ دیگر الفصل 157/4- بیروت: دارالجیل- نیز عبارت به همان صورت است). مطالب ابن حزم در نقد شیعه در صفحات بعد، میباید نقد همین كتاب میزان باشد كه جملاتی هم از آن نقل كرده است.