عبدالله باعلوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
(صفحه‌ای تازه حاوی «عبدالله Ba'Alawi (638-731 A.H.) یک شیخ از خانواده رسول خدا، محمد ، درود بر باشد او . به ع...» ایجاد کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۲۱

عبدالله Ba'Alawi (638-731 A.H.) یک شیخ از خانواده رسول خدا، محمد ، درود بر باشد او . به علایق علمی و اقتصادی عمومی عنایت داشت و دیوانی ترتیب داد که به نام نیازمندان و راهیان و خادمان و همسایگان انفاق می کرد. او اولین کسی است که در سلسله آقایان بنی علوی شیخ نامیده شده است .


فهرست 1 نرخ 2 تولد و تربیت 3 کهنسال 4 شاگردانش 5 سفر او به حجاز 6 بازگشت به حضرموت 7 از مبارزات او 8 از سخاوت او 9 فرزندان او 10 مرگ او 11 بازبینی کننده 11.1 استناد نسبت عبدالله بن علوی الغیور بن الفقیه، سرهنگ دوم محمد بن علی بن محمد، صاحب میربط بن علی، خلی قاسم بن علوی بن محمد بن علوی بن عبید الله بن احمد المهاجر بن عیسی بن محمد النقیب بن. علی آل -Aridi بن جعفر الصادق بن محمد - باقر بن علی زین آل العابدین بن حسین قبیله بن علی بن ابی طالب و شوهر از فاطمه دختر محمد ﷺ .

او هجدهمین نوه رسول خدا محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.

تولد و تربیت وی در سال 638 هجری قمری در شهر طارم حضرموت به دنیا آمد که از زندگی جدش فقیه سرهنگ محمد بن علی حدود 15 سال و مادرش فاطمه بنت احمد بن علوی بن محمد بود. صاحب میربت. قرآن را حفظ کرد و از دوران کودکی بر تقوا تربیت شد و شرایطش به احوال پدر و جدش بود و مانند رفتار هیچ کس پس از خود از آن پیروی نکرد. قرآن کریم است و فرزندان و یاران خود را به تلاوت مکرر آن امر می کند.

پیری از علمای حضرموت و یمن و حجاز گرفت و از آنان بهره گرفت و به او اجازه داد تا در هر علمی فتوا دهد و در هر علمی تدریس کند، از مشهورترین آنها:

جدش محمد بن علی بعلوی فقیه احمد بن عبدالرحمن بعلوی عبدالله بن ابراهیم باقشیر ابراهیم بن یحیی با بهترین ها عمر بن محمد بن میمون شاگردان او گروه کثیری که ذکرشان طولانی است از جمله سه پسرش علی، محمد و احمد فارغ التحصیل شد و از جمله:

برادرزاده او محمد بن علی مولا الدویله پسر عمویش ابوبکر بن احمد بن فقیه مقدم پسر عمویش علوی بن احمد بن الفقیه المقدم محمد بن علوی صاحب عمامه عبدالله بن الفقیه احمد بعلوی علی بن محمد بن سلیم فضل بن محمد بافضل عبدالله بن فضل با بهترین ها محمد بن ابی بکر بعباد محمد بن علی بشائب محمد بن علی الخطیب احمد بن علی الخطیب عبدالرحمن بن محمد الخطیب عمر بن محمد باوازیر مفلح بن عبدالله بن فهد سفر به حجاز او در اوج حیات خود از حضرموت به حرمین شریفین رفت و حدود هشت سال در آنجا ماند و در سفر از حضرموت در شهرها و روستاهای یمن از جمله پایتخت پلانکتون پایین شهر یمن . اهوار و شیخ عمر بن محمد بن میمون آل طهانی در آنجا بود و او از شاگردان شیخ احمد بن الجاد است و در نشر علم و دعوت به سوی خدا پیشتاز بود، پس شیخ عبدالله از او گرفت. و مدتی در اهوار اقامت گزید و از آنجا به عدن و سرگردانی یمن رفت.

و چون به حجاز رسید در مکه در مجاورت بیت الله الحرام ساکن شد و از محافل علم در آن بهره مند شد و در آن کار نیک انجام داد تا اینکه در میان اهل آن ظهور کرد و مردم نور آن را احساس کردند. احوال و اثر مؤثر و مقالش را از او گرفت، خصوصی و عام و جمع کثیری از ممالک مختلف را از او گرفت و آب گرفت دو بار مردم مکه از آن استفاده کردند، پس خداوند غم و اندوه آنان را برطرف کرد و باران بارید. از تمام دره ها او حدود یک سال در مدینه زندگی کرد و بین مکه و مدینه رفت و آمد داشت و در همه اوقات به دنبال استرداد و تعدیل بود.

بازگشت به حضرموت پس از مرگ او، برادرش، علی، مولای ژاندارمری حضرموت، سرشناسان طارم به او نامه نوشتند و از او خواستند که به طارم بازگردد . او خود را از حجاز از راه زمینی و از طریق عدن و از آنجا به مکلا آماده کرد . در سفری که بین عدن و مکلا داشت برای شرکت در تشییع جنازه شیخ خود عمر بن میمون وارد شهر اهور شد و او را مرده یافت و او را غسل دادند و کفن کردند. او شیخ بعد از من است، پس برای من دعا کردند.» چون شیخ عبدالله آنها را به کیفیت فوق عرضه کرد، وصیت شیخ را به او گفتند، پس پیش آمد و با آنان بر او نماز خواند و او را واجب کردند که نزد آنان سکونت کند. تا بر آنان بزرگ شود، پس از آن عذرخواهی کرد، سپس پسر شیخ عمر را شایسته شیخیّت دید، پس او را داوری کرد و پارچه شریف را پوشید و او را بر آنان بزرگ کرد، سپس از آنان جدا شد. .

به طارم بازگشت و مورد استقبال خانواده‌اش قرار گرفت و از او استقبال کردند و جایگاه او را در صف اول قرار دادند و جشن بزرگ گرفتند و با همسر برادر مرحومش که فاطمه بنت سعد بلیث نام داشت ازدواج کرد. سپس به تدریس نشست و مردم از هر سو برای تعلیم و تعلیم نزد او می آمدند.

از مبارزات او متعهد به کار و عبادت بود و عادتش این بود که هنگام سحر به مسجد می رفت، نماز وتر می خواند و قرآن می خواند تا آفتاب طلوع کند، سپس به خانه می رفت و مدتی می نشست و سپس به مسجد باز می گشت. و تا وقت چرت به مطالعه بنشیند و بخوابد و بعد از ظهر بنشیند و به بعد از ظهر نگاه کند، سپس نماز بخواند بعد از نماز عصر با اصحاب خود ادامه دهد تا نماز مغرب را بخواند، سپس به خواندن قرآن بنشیند تا اینکه شام را می خواند و بعد از نماز عصر به خواست خدا می خواند سپس به خانه اش می رود.

در مورد ماه رمضان در مسجد ادامه می‌دهد تا نماز تراویح را بخواند، سپس دو رکعت نماز می‌خواند و در آن قرآن می‌خواند، سپس به خانه‌اش می‌رود تا سحور بگیرد، سپس به مسجد برمی‌گردد و قرآن می‌خواند. تا اینکه روز فرا رسد و دعای ضحی بخواند و به خانه برگردد و چرت بزند، سپس به مسجد برگردد و نماز ظهر را به جماعت بخواند و تا بعد از ظهر به درس بنشیند و بعد از ظهر به یاد خدا بنشیند. اینها عادات اوست که معروف شد و عبادتش ظاهر شد.

از سخاوت او شیخ عبدالله استفاده به صرف در زمان خود در تمام خانواده ابو علوی ، و او صدقه بزرگ، از جمله موسسه خیریه خود را در مسجد منسوب به او (داد مسجد Ba'Alawi )، و آن را قبل از (مسجد بنی احمد) در رابطه نامیده می شد به نوادگان احمد بن عیسی مهاجر .به ارزش نود هزار دینار است و بانک هایشان را بر معماری و مهمان نوازی پیش او می گذارند، چنانکه عمر بازار را تریم و دیگر اراضی و نخل را بر قبرهای خدمات تریم کن. و دفن شده و غیره و همچنین زمین های باورنکردنی به نام " متوسط " بر سر میهمانان شهر. پول برای مدت اقامت او در آنجا از حجاز به حضرموت می رسید . گروهی از مردم طارم بدون اینکه بدانند کیستند به خانه هایشان می آمدند و وقتی او درگذشت، آن را از دست دادند.

فرزندان او سه پسر: احمد محمد پسر شتر خود را شب است متوفی وزارت از سال 787 هجری قمری و پاشنه منقرض، علی و محمد مادر یا محمد پدر دولت کوچک و دو نشان خرد فرزندان.

مرگ او بطریم در روز چهارشنبه اواسط جمادی الاول سال 731 هجری قمری درگذشت و در قبرستان زنبل در کنار قبر جدش مرحوم فقیه مقدم به خاک سپرده شد .

منابع معروف، ابوبکر بن علی (1422ق). شیخ عبدالله بعلوی، پرچم های حضرموت سری 8 (PDF) . عدن، یمن: مرکز خلاقیت فرهنگی برای مطالعات و خدمات میراث. الشالی، محمد بن ابی بکر (1402ق). شارع روی در فضایل جناب آقایان آل ابی علوی (PDF) . قسمت دوم (ویرایش دوم). صفحه 403. نقل قول ها