نقد و بررسی مساله فتاوا و جریان های تکفیری در شیعه (مقاله): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
== بررسی بخشی از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه == | == بررسی بخشی از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟ == | ||
در کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه تالیف عبدالملک بن عبدالرحمان | در کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟ تالیف عبدالملک بن عبدالرحمان الشافعی به نقل از صاحب حدائق(محدث بحرانی) آمده است : | ||
و اما الاخبار الداله علی کفر المخالفین عداالمستضعفین فمنها ما رواه فی الکافی بسنده عن مولاناالباقرعلیه السلام قال ان الله عز و جل نصب علیا علیه السلام علما بینه و بین خلقه فمن عرفه کان مومنا و من انکره کان کافرا و من جهله کان ضالا <ref>الفکر التکفیری عند الشیعه تالیف عبدالملک بن عبدالرحمان الشافعی ص 25-26 </ref> | و اما الاخبار الداله علی کفر المخالفین عداالمستضعفین فمنها ما رواه فی الکافی بسنده عن مولاناالباقرعلیه السلام قال ان الله عز و جل نصب علیا علیه السلام علما بینه و بین خلقه فمن عرفه کان مومنا و من انکره کان کافرا و من جهله کان ضالا <ref>الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟ تالیف عبدالملک بن عبدالرحمان الشافعی ص 25-26 </ref> | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
مقصودهم بمصطلح المخالفین هو کل من عدالشیعی الامامی من المسلمین و تحدیدا اهل السنه الذین یعتقدون بشرعیه خلافه الشیخین ابی بکر و عمر ....آنگاه به کلماتی از فقیهان شیعه در این زمینه استناد می کند | مقصودهم بمصطلح المخالفین هو کل من عدالشیعی الامامی من المسلمین و تحدیدا اهل السنه الذین یعتقدون بشرعیه خلافه الشیخین ابی بکر و عمر ....آنگاه به کلماتی از فقیهان شیعه در این زمینه استناد می کند | ||
== بررسی بخشی دیگر از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه == | == بررسی بخشی دیگر از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟== | ||
ایشان از کتاب الحدائق الناضره محدث بحرانی سخنان علامه حلی را اینگونه نقل می کند: | ایشان از کتاب الحدائق الناضره محدث بحرانی سخنان علامه حلی را اینگونه نقل می کند: | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
== بررسی بخشی دیگر از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه == | == بررسی بخشی دیگر از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟== | ||
نسخهٔ ۲۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۴۰
بسمه تعالی
عنوان مقاله | آیا در شیعه فتاوا و جریانهای تکفیری وجود دارد؟ |
---|---|
زبان مقاله | فارسی |
نویسنده | سید مصطفی حسینی رودباری |
از جمله اتهامات سنگینی که برخی گروههای افراطی اهل سنت و نیز برخی از کج اندیشان شیعه به فقیهان شیعه امامیه رواداشته و میدارند این است که فقیهان مذکور تمامی اهل سنت و منکرین امامت معصومین علیهم السلام را کافر می دانند – اعم از کفر کلامی یا کفر فقهی – در این مقاله ادعای مذکور مورد نقد قرار گرفته و بطلان و دروغ بودن آن به اثبات رسیده است .
چکیده
از جمله اتهامات سنگینی که برخی گروههای افراطی اهل سنت و نیز برخی از کج اندیشان شیعه به فقیهان شیعه رواداشته و میدارند این است که فقیهان مذکور تمامی اهل سنت و منکرین امامت معصومین علیهم السلام را کافر دانسته – اعم از کفر کلامی یا کفر فقهی – و معتقدند که امام عصر "عج" بعد از ظهور با آنان معامله کفار حربی خواهد داشت و همه را نابود خواهد کرد
اینان برای تایید گفتارشان به سخنان برخی از فقیهان امامیه از متقدمین و متاخرین و معاصرین استناد نموده و می گویند ادعای مذکور امری متواتر بوده و قابل انکار نیست.
در این مقاله بر آنیم که بگوئیم ادعای مذکور بر فرض صحت تنها اقلیتی محدود از مخالفینی را شامل می گردد که فقط از روی جحد و عناد از پذیرش حقیقت سرباز زده اند
اما کسانی که را که نه از روی تعمد و تقصیر بلکه از روی قصور و عدم آگاهی دقیق نتوانسته اند به حقیقت اسلام- از جمله اعتقاد به امامت معصومین علیهم السلام- نائل گردند هیچگاه حکم تکفیر و عوارض آن شامل حالشان نخواهد بود .
این مطلب در سراسر کلمات فقیهان شیعه قابل مشاهده بوده و همگی بر آن اذعان دارند حتی اخباریین افراطی شیعه نیز که احکام شدید و غلیظی را بر مخالفین و منکرین امامت معصومین مترتب نموده اند در موارد متعدد مستضعین فکری را از چنین احکامی مستثنی می دانند.
تبیین
اتهام تکفیر اهل تسنن و منکران امامت ائمه معصومین علیهم السلام از جانب فقیهان شیعه امری است که متاسفانه در کتابهای برخی گروههای افراطی اهل تسنن و نیز برخی کج اندیشان شیعه بصورتی گسترده منتشر گردیده است که در این مقاله یکی از آنان را مورد بررسی قرار می دهیم:
بررسی بخشی از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟
در کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟ تالیف عبدالملک بن عبدالرحمان الشافعی به نقل از صاحب حدائق(محدث بحرانی) آمده است :
و اما الاخبار الداله علی کفر المخالفین عداالمستضعفین فمنها ما رواه فی الکافی بسنده عن مولاناالباقرعلیه السلام قال ان الله عز و جل نصب علیا علیه السلام علما بینه و بین خلقه فمن عرفه کان مومنا و من انکره کان کافرا و من جهله کان ضالا [۱]
نقد
اگر در همین متن فوق بنگریم بخوبی می بینیم عنوانی که صاحب حدائق به این قبیل روایات داده است عبارتست از :
"و اما الاخبار الداله علی کفر المخالفین عداالمستضعفین"
بسیار مایه شگفتی است که مولف کتاب الفکر التکفیری کلماتی به این وضوح را نادیده گرفته و تنها به قسمت نخست جمله توجه نموده است با اینکه مولف به صراحت می گوید حکم تکفیر شامل مستضعفین نخواهد بود .
ایشان در پاورقی صفحه مذکور بدون توجه به قید بکار رفته در کلام صاحب حدائق می گوید حکم مذکور شامل همه مخالفین خواهد بود :
مقصودهم بمصطلح المخالفین هو کل من عدالشیعی الامامی من المسلمین و تحدیدا اهل السنه الذین یعتقدون بشرعیه خلافه الشیخین ابی بکر و عمر ....آنگاه به کلماتی از فقیهان شیعه در این زمینه استناد می کند
بررسی بخشی دیگر از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟
ایشان از کتاب الحدائق الناضره محدث بحرانی سخنان علامه حلی را اینگونه نقل می کند:
وقال العلامة في شرحه- فص الیاقوت تالیف ابن نوبخت(انوار الملکوت فی شرح الیاقوت )- : أما دافعوا النص على أمير المؤمنين ( عليه السلام ) بالإمامة فقد ذهب أكثر أصحابنا إلى تكفيرهم لأن النص معلوم بالتواتر من دين محمد ( صلى الله عليه وآله ) فيكون ضروريا أي معلوما من دينه ضرورة فجاحده يكون كافرا كمن يجحد وجوب الصلاة وصوم شهر رمضان و اختار ذالک فی المنتهی فقال فی کتاب الزکاه فی بیان وصف المستحق بالایمان ما صورته :
لان الامامه من ارکان الدین و اصوله و قد علم ثبوتها من النبی صلی الله علیه و آله ضروره و الجاحد لها لایکون مصدقا للرسول فی جمیع ما جاءبه فیکون کافرا – انتهی –[۲]
نقد
نگاه اجمالی به گفتار ذکر شده از علامه در شرح کتاب فص الیاقوت نیز بیانگر آن است که ایشان حکم تکفیر را متوجه منکرین جاحد امامت می داند نه مطلق مخالفین
در متن منقول از کتاب المنتهی نیز که مولف کتاب الفکر التکفیری آنرا نقل می کند حکم کفر بر مخالفین جاحد بار شده است نه مطلق مخالفین
عجیب این است که مولف کتاب مذکور هیچ اشاره ای به این قید واضح نمی کند .
باید به ایشان گفت :آیا اخلاق و منش دینی و انسانی اقتضا نمی کند که در هنگام قضاوت نسبت به گفتار دیگران به همه قیودات کلماتشان توجه نموده و بر اساس "ضع امر اخیک علی احسنه" در حد امکان سخنان دیگران را به شکلی منطقی توجیه نمایئم؟
وقتی محدث بحرانی مولف کتاب الحدائق الناضره به صراحت می گوید که حکم تکفیر شامل مستضعفین از منکرین امامت معصومین نمی گردد چگونه او را از قائلین به تکفیر همه اهل سنت می دانید در حالی مستضعفین از فرق اسلامی بخش اعظم مسلمانان را تشکیل می دهند بدلیل آنکه همگان اذعان داریم که اکثریت مردم اعم از سنی و شیعه ، انتخاب مذهب شان تحقیقی نبوده بلکه در اثر شرائط محیطی و خانوادگی شان صورت گرفته است و از اینرو توده های هر دو فرقه را باید از مستضعفین فکری دانست که بدون تحقیق و تفقه دینشان را بر گزیده اند .
در اینصورت مراد محدث بحرانی از مستضعین چنین اکثریت عظیمی از اهل سنت بوده که نتیجه اش عدم تکفیر آنان خواهد بود.
باید گفت متاسفانه در تمام مواردی که مولف کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه به فقیهان شیعه چنین نسبتهائی را مید هد اشکال فوق الذکر جاری است چون از منظر همه فقیهان شیعه مستضعفین از اهل سنت از دائره حکم تکفیر استثنا گردیده و تنها کسانی که از روی عناد و جحد حقائق را انکار می کنند مورد تکفیر قرار گرفته اند که این امر حتی بر مبانی فقیهان اهل سنت نیز مقبول می باشد چون از منظر فقیهان اهل سنت نیز مستضعفین از شیعیان مستثنی از حکم تکفیر می باشند فتامل جیدا
بررسی بخشی دیگر از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟
مولف کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه در قسمت آخر فصل اول کتابش عالمانی از شیعه را بصورتی اهانت آمیز نام برده و با استناد به کلماتشان ادعا می کند که همه آنان قائل به کفر اهل سنت هستند در حالی که اگر به متن کامل کلمات این فقیهان مراجع شود شواهد فراوانی بر کذب و ناصواب بودن این ادعا یافت می گردد.
اینک قسمتی از بخش پایانی فصل اول کتاب الفکر التکفیری را مرور می کنیم :
و قال خاتمه محدثیهم المجلسی : والاخبار الوارده فی ذالک- ای فی کفر المخالفین- اکثر من ان یمکن جمعه فی باب او کتاب و قال : و الاحادیث الداله علی خلودهم فی النار متواتره او قریبه منها
ایشان در ادامه گفتار صاحب جواهر را اینچینن بیان می کند :
و قال علامتهم محمد حسن النجفی : وعلی کل حال فمنشا هذاالقول – کفر المخالفین - من القائل به استفاضه النصوص و تواترها بکفر المخالفین
و قال شیخهم الاعظم الانصاری : و یدل علیه –کفرالمخالفین- اخبار متواتره نذکر بعضها تیمنا و تشریفا للکتاب ...الی ان عبر عن کثرتها بعد سردها (ص352) بقوله: الی غیر ذالک مما لایطیق مثلی الاحاطه بعشر معشاره!! بل ولاقطره من بحاره!!
و قال آیتهم العظمی محسن الحکیم : و کیف کان فالاستدلال علی النجاسه – ای نجاسه المخالفین- و اخری بالنصوص المتجاوزه حد الاستفاضه بل قیل انها متواتره المتضمنه کفرهم
ایشان آخرین فقیه شیعی را اینچنین مورد اتهام قرار می دهد :
و قال الخمینی فقد تمسک لنجاستهم بامور منها :روایات مستفیضه دلت علی کفرهم کموثقه الفضیل بن الیسار عن ابی جعفر ع و نحوهما اخبار کثیره – انتهی – [۳]
نقد کلی
باید گفت : متاسفانه در همه اینگونه موارد مولف کتاب الفکر التکفیری و امثال ایشان حتی برخی افراد کج اندیش از شیعیان نیز حکم تکفیر مخالفین از جانب فقیهان شیعه را بطور کلی متوجه همه اهل سنت می داند
در حالی که این امر تهمتی بیش نیست و تقریبا تمام این فقیهان چنین اتهامی را با صراحت رد نموده اند چون همه انان مستضعفین فکری را – که از منظر این فقیهان اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت را تشکیل می دهند- از حکم مذکور استثنا نموده اند .
در این مقاله بر آنیم که فارغ از اتهاماتی که به فقیهان شیعه در این زمینه از ناحیه افراد کج اندیش یا مغرض زده شده است به بررسی علمی این مساله پرداخته و آن را از منظر قران سنت و حکم عقل مورد بررسی قرار دهیم اما قبل از ان دیدگاه برخی از فقیهان را که مورد اتهام قرار گرفته اند را بیان نموده تا برهمگان روشن گردد که تکفیر مخالفین در شیعه شامل مستضعین فکری نمی گردد:
کلمات برخی از فقیهان شیعه در مستثنی بودن مستضعفین از حکم تکفیر
شیخ صدوق
ایشان در کتاب الاعتقادات [۴]می فرماید:
واعتقادنا فيمن جحد إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب والأئمة من بعده - عليهم السلام - أنه بمنزلة من جحد نبوة جميع الأنبياء
شیخ مفید
ایشان در کتاب اوائل المقالات تحت عنوان : "القول في تسمية جاحدي الإمامة ومنكري ما أوجب الله تعالى للأئمة من فرض الطاعة" کسانی را که انکارشان نسبت به امامت از روی جحد باشد را مستحق خلود در جهنم می داند:
واتفقت الإمامية على أن من أنكر إمامة أحد الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار [۵]
ابن ادریس
ایشان در کتاب سرائر خواندن نماز میت بر مستضعفین فکری منکر امامت را واجب می داند : ولا تجب الصلاة إلا على المعتقدين للحق ، أو كان بحكمهم من أطفالهم ، الذين بلغوا ست سنين ، على ما قدمناه ، ومن المستضعفين ،[۶]
نراقی
نراقی در مستند الشیعه ج 1ص 208 نیز ضمن بیان قول مشهور به طهارت منکران امامت می گوید حتی آنها که قائل به نجاست منکران امامت هستند مستضعفین را از این حکم استثنا می کنند:
وأما المخالفون لنا في الإمامة ، فالحق المشهور : طهارتهم وعن السيد القول بالنجاسة مطلقا وعن الحلي في غير المستضعفين منهم ، واختاره بعض مشايخ والدي
صاحب مدارک الاحکام
در مدارک الاحکام نیز حکم به جواز پرداخت زکات به مستضعفین از مخالفین شده است : القسم الثاني : في أوصاف المستحق الوصف الأول : الإيمان ، فلا يعطى كافرا ، ولا معتقدا لغيرالحق ومع عدم المؤمن يجوز صرف الفطرة خاصة إلى المستضعف . [۷]
شهید ثانی
شهید ثانی در مسالک الافهام نیز صرف زکات برای منکرین امامت را در صورتی که مستضعف باشند جایز می داند:
القسم الثاني في أوصاف المستحق الوصف الأول : الإيمان . فلا يعطى كافرا ، ولا معتقدا لغير الحق . ومع عدم المؤمنين ، يجوز صرف الفطرة خاصة إلى المستضعف [۸]
محقق حلی
همین حکم در شرایع نیز ذکر گردیده است :
القسم الثاني في أوصاف المستحق الوصف الأول : الإيمان فلا يعطى كافرا ، ولا معتقدا لغير الحق ، ومع عدم المؤمنين ، يجوز صرف الفطرة خاصة إلى المستضعف ،[۹]
علامه مجلسی
علامه مجلسی در بحار الانوار ببعد در زمینه استثنای مسعضعفین از مخالفین ضروری دین از تخلید در دوزخ : تذييل : اعلم أن الذي يقتضيه الجمع بين الآيات والاخبار أن الكافر المنكرلضروري من ضروريات دين الاسلام مخلد في النار ، لا يخفف عنه العذاب إلا المستضعف الناقص في عقله أو الذي لم يتم عليه الحجة ولم يقصر في الفحص والنظر ، فإنه يحتمل أن يكون من المرجون لأمر الله كما سيأتي تحقيقه في كتاب الايمان والكفر ،[۱۰]
ایشان در زمینه حکم فرق غیر شیعه امامیه که منکر ضروری دین نیستند بین مستضعف و معاند تفصیل می دهد :
وأما غير الشيعة الإمامية من المخالفين وسائر فرق الشيعة ممن لم ينكر شيئا من ضروريات دين الاسلام فهم فرقتان : إحداهما المتعصبون المعاندون منهم ممن قد تمت عليهم الحجة فهم في النار خالدون ، والأخرى المستضعفون منهم وهم الضعفاء العقول مثل النساء العاجزات والبله وأمثالهم ومن لم يتم عليه الحجة ممن يموت في زمان الفترة ، أو كان في موضع لم يأت إليه خبر الحجة فهم المرجون لا الله ، إما يعذبهم وإما يتوب عليهم ، فيرجى لهم النجاة من النار- [۱۱] -
تبیین کلام مجلسی ره
در این کلام ایشان بخوبی تصریح می کند که غیر معاندین و غیر جاحدین که منکر ضروری دین نیستند تحت عنوان المرجون لامر الله قرار می گیرند پس امید نجاتشان وجود دارد.
علامه حلی در کشف المراد
علامه حلی در کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد- تحقیق الاملی – نیز حکم کفر از منظر قائلین به آن را مختص معاندین و جاحدین از مخالفین امامت می داند :
ایشان در زمینه حکم کسانی که امامت امام علی را انکار می کنند می فرماید :
...وأما مخالفوه – امام علی - في الإمامة فقد اختلف قول علمائنا فيهم ، فمنهم من حكم بكفرهم لأنهم دفعوا ما علم ثبوته من ضرورة وهو النص الجلي الدال على إمامته مع تواتره ، وذهب آخرون إلى أنهم فسقة وهو الأقوى [۱۲]
ایه الله خوئی
ایشان نیز در مساله صلاه بر مستضعف تصریح می کند که اطلاقات باب صلاه شامل اینگونه افراد می شود :
أما المستضعف - وهو الذي لا يعاند الاسلام والحق وإنما لم يلتزم به لقصور فيه بحيث لو بين له الحق لقبله ، وهذا يتفق كثيرا في العجزة والنساء وعامة القاصرين فالصحيح أن الصلاة عليه إنما هي بخمس تكبيرات وذلك لاطلاق ما دل على أن صلاة الميت خمس تكبيرات ، ولا نعرف من يصرح بذلك من الأصحاب ولا من صرح بخلافه ،
ایشان حتی روایاتی را که برخی به واسطه آنها قائل به عدم جواز صلاه بر مستضعف شده اند سندا و دلاله تمام نمی داند :
نعم قد يتوهم أن ما رواه إسماعيل بن سعد الأشعري عن أبي الحسن الرضا ( ع)قال : سألته عن الصلاة على الميت فقال : " أما المؤمن فخمس تكبيرات وأما المنافق فأربع ولا سلام فيها " ، يدل على أن التكبيرات الخمسة منحصرة بالصلاة على المؤمن ولما لم يكن المستضعف بمؤمن فلا تجب خمس تكبيرات في الصلاة عليه .ويندفع بأن الرواية لا دلالة لها على ذلك لأن المؤمن في الرواية مقابل المنافق لا مقابل المستضعف فكما أنه ليس بمؤمن كذلك ليس بمنافق فالرواية غير شاملة لحكمه فتبقى الاطلاقات شاملة له من دون مزاحم على أنها ضعيفة السند...-انتهی- [۱۳]
در زيارت جامعه نیز که از زیارات معتبر نزد شیعیان می باشد فقط منکران جحودی امامت معصومین کافر شمرده شده اند:
در این زيارت آمده است : ومن جحدكم كافر
بنابر این فقط جاحدان و معاندین هستند که در زمره کفار خواهند بود .
ايراد ايه الله وحيد خراسانی به صاحب جواهر كه ناصب شيعه را هم كافر مي داند
ایشان می فرماید: جمع بين حب اهل بيت و بغض نسبت به شيعه دليل بر ناصبي بودن فرد نيست همانند ذهبي كه هر چند با شيعه عداوت دارد اما در مناقب امام علي عليه السلام کتاب تدوین نموده است . [۱۴]
آیه الله وحید خراسانی در قسمتی دیگر از کتابشان می فرماید:
اجماع مسلمين بر كفر كساني است كه عداوت با اهل بيت عليهم السلام دارند [۱۵]
بنابر این از منظر ایشان هم نمی توان حکم به تکفیر اهل سنت نمود چون اهل بیت از منظر اهل سنت واجب الاحترام بوده و عداوت با آنان مستوجب دوزخ خواهد بود .
بطور کلی باید گفت :
ملاحظه در همه موارد ذکر شده بیانگر خطای فاحش همه کسانی است که عمدا یا از روی غفلت فقیهان شیعه را مورد اتهامی سنگین مبنی بر کفرهمه اهل سنت قرار داده اند در حالی که نسبت کفر تنها بر معاندین و جاحدین بوده و مستضعین فکری از مخالفین از ان استثنا شده اند.
بررسی گفتار برخی از کج اندیشان شیعه
متاسفانه علاوه بر بعضی مولفان افراطی سنی برخی از کج اندیشان شیعه نیز ادعا و اتهام مذکور – تکفیر اهل سنت و منکران امامت توسط فقیهان شیعه - را پذیرفته و مدعی هستند که تکفیر کلامی فقیهان شیعه نسبت به اهل تسنن امری قطعی بوده و بهیچ وجه قابل انکار نیست
یکی از اینان آقای کمال حیدری می باشد که بصورت مکرر ادعای مذکور را در مواضع گوناگون در آثارشان بیان نموده اند .
بعنوان نمونه ایشان در مصاحبه با شبکه العراقیه می گوید : هذا أقوله بضرس قاطع و أقطع فیما أقول: لایوجد عالم إثنی عشری إلا یحکم بکفر المسلمین جمیعاً باطنا، نعم یختلفون ظاهراً .
بحسب الباطن و بحسب الحشر الأخروی و بحسب البعد الکلامی إتفقت کلمۀ علماء الشیعۀ علی کفرهم.»
نقد
باید گفت : با توجه به گفتار فقیهان شیعه که برخی از آنها در متن مقاله ذکر گردید معلوم شد که اطلاق سخن و ادعای ایشان ناصواب است بجهت آنکه تمام فقهای شیعه، مستضعفین و قاصران را مشمول حکم تکفیر نمی دانند که با عنایت به استثنای ذکر شده – و توضیحاتی که در متن مقاله ذکر شد - تقریبا اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت از حکم مذکور خارج خواهند بود .
نتیجه
1-نسبت دادن تکفیر مسلمانان غیر شیعه امامیه– اعم از اهل سنت و فرق دیگر شیعه آن هم بصورت مطلق و عموم- به فقیهان شیعه دروغ و اتهامی بیش نیست .
2-لازمه عدم تکفیر مسلمانان غیر شیعه آن است که کلیه احکام و حقوق اسلامی– نظیر محقون الدم و العرض و المال بودن- بر همه مسلمانان غیر شیعه جاری است.
3- احکام مذکور علاوه بر همه مسلمانان - بر همه انسانهای غیر معاند که – که برخی از فلاسفه اسلامی - نام مسلمان فطری را برآنان نهاده اند- نیز جاری خواهد بود . و السلام
خاتمه
دیدگاه شهید مطهری نسبت به قاصران و مستضعفین فکری
ایشان در کتاب عدل الهی تحت عنوان قاصران و مستضعفان مباحث ارزشمندی را در زمینه اعمال غیر شیعه بیان نموده اند که درادامه بحث شایسته می بینیم که مطرح گردد
خلاصه ای از دیدگاه شهید مطهری در کتاب عدل الهی نسبت به قاصران و مستضعفان
1-اکثریت انسانها در دنیا روح اسلام فطری در آنها وجود دارد لذا اهل نجات خواهند بودو این همان غلبه خیر بر شر در دنیا خواهد بود .
2- بطور کلی کسانی که مستضف فکری هستند و در خود احساس نیاز به تحقیق نداشته اند از باب مرجون لامرالله مورد عفو قرار می گیرند
3-بر اساس آیات قران ایمان به خداوند و معاد وعمل صالح فرد را اهل نجات می کند
4-دو نگاه افراط و تفریطی در مساله اعمال غیر مسلمانان و غیر شیعه وجود دارد که دیدگاه قران با هردو انها مخالف است
دیدگاه تفریطی ها این است که فقط اعمال شیعه مقبول و اعمال دیگران باطل است چون قران و روایات شرط قبولی عمل را نیت و اعتقاد به امامت می داند بنابر این منکرین خداوند یا منکرین امامت اعمالشان باطل است
دیدگاه افراطی ها این است که از آنجا که انسانها و اعمالشان در پیشگاه الهی مساوی بوده اگر عملی خیر و حسن بود ثواب بر او مترتب خواهد شد اعم اینکه فاعلش معتقد باشد یا غیر معتقد سنی باشد یا شیعه معیار حسن و قبح عمل است
5- اعمال خیر غیر شیعه هر چند به امامت معتقد نباشند در صورتی که عناد وحالت جحود نداشته باشند مورد قبول است
ایشان در اثبات نکته پنجم به روایاتی استناد می کند
بیان تفصیلی شهید مطهری نسبت به قاصران و مستضعفان و منکرین امامت
ایشان تحت عنوان قاصران و مستضعفان نخست می گویند:
علماى اسلام، اصطلاحى دارند؛ مىگويند برخى از مردم «مستضعفين» و يا «مرجون لامر اللّه» مىباشند. «مستضعفين» يعنى بيچارگان و دستنارسان، «مرجون لامر اللّه» يعنى كسانى كه درباره آنها بايد گفت كار اينها با خداست، خداوند خودش به نحوى كه حكمت و رحمتش ايجاب مىكند عمل خواهد كرد. هر دو اصطلاح از قرآن كريم اقتباس شده است.
ایشان با استناد به آيات 97، 98 و 99 در سورة النساء،
الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ؟ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ، قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها؟ فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا. فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً می فرماید :
در آيه اول، جريان پرسش و پاسخ مأموران الهى با بعضى از مردم پس از مرگ آنها مطرح است. فرشتگان از آنها مىپرسند شما در دنيا در چه وضعى بسر مىبرديد؟
آنها معتذر مىشوند كه ما مردمى بيچاره بوديم، دستمان به كسى و چيزى نمىرسيد.
فرشتگان مىگويند شما مستضعف نيستيد، زيرا زمين خدا فراخ بود و شما مىتوانستيد از آنجا مهاجرت كرده به نقطهاى برويد كه همه جور امكان در آنجا بود، پس شما مقصّريد و مستوجب عذاب.
در آيه دوم وضع برخى مردم را ذكر مىكند كه واقعا مستضعفند، خواه مرد و يا زن و يا كودك. اينها كسانى هستند كه دستشان به جايى نمىرسد و راه به جايى نمىبرند.
در آيه سوم نويد مىدهد و اميدوار مىكند به اينكه خداوند كريم گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار مىدهد.
ایشان در ادامه گفتار علامه طباطبائی را در تبیین آیات فوق اینچنین بیان می کند :
حضرت استادنا الاكرم علّامه طباطبائى روحى فداه، در تفسير «الميزان» ذيل همين آيات مىفرمايند:
«خداوند، جهل به امر دين و هر ممنوعيّت از اقامه شعائر دين را ظلم شمرده است و عفو الهى شامل آن نمىشود، اما مستضعفين كه قدرت بر انتقال و تغيير محيط ندارند استثناء شدهاند.
استثناء به صورتى ذكر شده كه اختصاص ندارد به اينكه استضعاف به اين صورت باشد؛ همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد». [۱۶]
ایشان در ادامه نسبت به روایات وارده در زمینه شمول و گستره مفهوم مستضعف- نسبت به مورد خاصی که در آیه ذکر شده - می گوید :
روايات زيادى وارد شده كه مردمى كه به عللى قاصر ماندهاند مستضعف به شمار مىروند [۱۷]
ایشان با استناد به آیه 106 از سوره توبه :
وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ، وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.
«گروه ديگر كارشان احاله مىشود به امر خدا، يا آنها را معذّب مىكند و يا بر آنها مىبخشايد؛ خداوند دانا و حكيم است.»
ایشان در ادامه مىفرمايد:
كلمه «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» از اين آيه اقتباس شده است.
در روايت آمده است كه امام باقر (ع) درباره اين آيه فرمود:
«همانا قومى بودند در صدر اسلام كه ابتدا مشرك بودند و مرتكب جناياتى بزرگ شدند، حمزه و جعفر و امثال اينها را از مسلمين كشتند؛ اينها بعد مسلمان شدند، شرك را رها كردند و به توحيد گراييدند؛ اما ايمان در قلب آنها راه نيافت كه در زمره مؤمنين قرار گيرند و استحقاق بهشت پيدا كنند و در عين حال از جحود و عناد هم كه موجب معذّب بودن آنها بود دست برداشته بودند؛
اينها نه مؤمن بودند و نه كافر و جاحد، اينها هستند مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ كه امرشان حواله به خداست». [۱۸]
در حديث ديگر آمده است كه «حمران بن اعين» گفت:
از امام صادق (ع) درباره مستضعفين پرسش كردم، فرمود آنان نه در زمره مؤمنانند و نه در زمره كافران، آنها «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» مىباشند [۱۹] هر چند از مفاد آيه «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» استفاده مىشود كه درباره آنها خوب است گفته شود كار اينها با خداست، ولى از لحن آيه مستضعفين اشارهاى به شمول عفو و مغفرت الهى استنباط مىشود.
برداشت کلی شهید مطهری از ایات و روایات وارد شده در معنا و حکم قاصرین و مستضعفین
آنچه مجموعاً استفاده مىشود اين است كه مردمى كه به شكلى از شكلها قصور داشتهاند نه تقصير، خداوند آنها را معذّب نمىسازد.
ایشان در تبیین بیشتر نکته مذکور به روایاتی که مشتمل بر مباحثی در زمینه حکم منکرین امامت است می فرماید:
در «كافى» از حمزة بن الطيّار نقل مىكند كه امام صادق (ع) فرمود:
«مردم شش دسته اند، و مآلًا سه دسته اند: فرقه ايمان، فرقه كفر، فرقه گمراهى.
اين فرقه ها از وعد و وعيد خدا درباره بهشت و جهنم پيدا مىشوند. (يعنى مردم بر حسب وضعشان در برابر اين وعد و وعيدها به چند فرقه منقسم مىشوند.)
آن شش فرقه عبارتند از: مؤمنان، كافران، مستضعفان، مرجون لامر اللّه، معترفان به گناه كه عمل صالح و ناصالح را مخلوط كردهاند، و اهل اعراف.» [۲۰]
ایشان در ادامه روایتی دیگر از زراره را که نسبت به حکم منکرین امامت است اینچنین نقل می کند:
«با برادرم حمران- يا برادر ديگرم بكير- بر امام باقر (ع) وارد شديم؛ من به امام گفتم:
ما افراد را با شاقول اندازه مىگيريم، هر كس مانند ما شيعه باشد، خواه از اولاد على و خواه از غير آنها، با او پيوند دوستى (به عنوان يك مسلمان و اهل نجات) برقرار مىكنيم و هر كس با عقيده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان يك گمراه و اهل هلاك) تبرّى مىجوييم.»
امام فرمود:
«اى زرارة! سخن خدا از سخن تو راستتر است؛ اگر آنچه تو مىگويى درست باشد، پس سخن خدا آنجا كه مىفرمايد: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا كجا رفت؟! پس المرجون لامر اللّه چه شد؟! آنها كه خدا درباره آنها مىفرمايد: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً (توبه/ 102) كجا رفتند؟! اصحاب الاعراف چه شدند؟! الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ (توبه/ 60) چه كسانى هستند و كجايند؟!»
حمّاد در روايت خود از زرارة درباره اين ماجرا نقل مىكند كه گفت:
«در اين هنگام كار من و امام به مباحثه كشيد، فرياد هر دومان بلند شد كه هر كس در بيرون در خانه بود مىشنيد».
جميل بن درّاج از زرارة در اين ماجرا نقل مىكند كه امام فرمود:
«اى زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد».
ایشان در ادامه روایتی دیگر از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) را بیان مىكند كه فرمود:
«على (ع) بابى از ابواب هدايت است؛ هر كه از اين در داخل شود مؤمن است، و هر كه از آن خارج شود كافر است؛ و هر كس كه نه به اين در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقهاى است كه كارش واگذار به خداست مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ».
امام در اين حديث، به طبقهاى تصريح مىكند كه نه در زمره اهل ايمان و تسليم و اهل نجاتند، و نه در زمره اهل انكار و هلاك
ايضاً در كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل مىكند كه:
لو انّ العباد اذا جهلوا وقفوا و لم يجحدوا، لم يكفروا
«اگر مردم آنگاه كه نمىدانند، توقف كنند و در صدد انكار بر نيايند، كافر نمىشوند».
شهید مطهری در تحلیل این روایات می فرماید:
اگر كسى در رواياتى كه از ائمه اطهار (عليهم السلام) رسيده است كه بيشترين آنها در «كتاب الحجّة» كافى و «كتاب الايمان و الكفر» كافى گرد آمده است دقت كند مىيابد كه ائمه (عليهم السلام) تكيهشان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مىآيد از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و يا لااقل در شرايطى باشد كه مىبايست تحقيق و جستجو كند و نكند؛
اما افرادى كه ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراك و يا به علل ديگر در شرايطى بسر مىبرند كه مصداق منكر و يا مقصّر در تحقيق و جستجو به شمار نمىروند، آنها در رديف منكران و مخالفان نيستند، آنها از مستضعفين و مرجون لامر اللّه به شمار مىروند؛ و هم از روايات استفاده مىشود كه ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مىدانند.
روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می داند
شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می کند :
در «كافى» كتاب الحجة، برخى روايات نقل مى كند مبنى بر اينكه:
كلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة يجهد فيها نفسه و لا امام له من اللّه فسعيه غير مقبول
«هر كه خدا را با عبادتى اطاعت كند و خود را به رنج اندازد اما امامى كه خدا برايش معيّن كرده نداشته باشد عملش مردود است».
و يا اينكه:
لا يقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته
«خدا اعمال بندگان را بدون آنكه امام زمان خودشان را بشناسند نمىپذيرد».
ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می کند:
در عين حال در همان كتاب الحجة كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل مىكند كه:
من عرفنا كان مؤمنا، و من انكرنا كان كافرا، و من لم يعرفنا و لم ينكرنا كان ضالّا حتّى رجع الى الهدى الّذى افترض اللّه عليه من طاعتنا، فان يمت على ضلالته يفعل اللّه ما يشاء
«هر كه ما را بشناسد مؤمن است و هر كه انكار كند كافر است و هر كه نه بشناسد و نه انكار كند «راه نايافته» است تا بازگردد به راه هدايت، اگر به همين حال بميرد از كسانى است كه كارش واگذار به خداست مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ».
محمد بن مسلم مىگويد:
در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصير وارد شد و پرسيد: چه مىگويى درباره كسى كه در خدا شك كند؟
امام فرمود: - كافر است.
- چه مىگويى درباره كسى كه در رسول خدا شك كند؟ - كافر است.
در اين وقت امام به سوى زرارة توجه كرد و فرمود: «همانا چنين كسى آنگاه كافر است كه انكار كند و جحود بورزد».
و هم در كافى نقل مىكند كه هاشم بن البريد (صاحب البريد) گفت:
من و محمد بن مسلم و ابو الخطاب در يك جا گرد آمده بوديم؛ ابو الخطاب پرسيد عقيده شما درباره كسى كه امر امامت را نشناسد چيست؟ من گفتم: به عقيده من كافر است.
ابو الخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده كافر نيست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه كافر است.
محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انكار هم نداشته باشد چگونه كافر شمرده مىشود؟! خير، غير عارف اگر جاحد نباشد كافر نيست. به اين ترتيب ما سه نفر سه عقيده مخالف داشتيم.
موقع حج رسيد، به حج رفتم و در مكه به حضور امام صادق (عليه السلام) رسيدم.
جريان مباحثه سه نفرى را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم. امام فرمود:
هنگامى ميان شما قضاوت مىكنم و به اين سؤال پاسخ مىدهم كه آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعدهگاه من و شما سه نفر همين امشب در منى نزديك جمره وسطى.
شب كه شد سه نفرى رفتيم. امام در حالى كه بالشى را به سينه خود چسبانده بود سؤال را شروع كرد:
- چه مىگوييد درباره خدمتكاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آيا آنها به وحدانيّت خدا شهادت نمىدهند؟
من گفتم: چرا.
- آيا به رسالت پيغمبر گواهى نمىدهند؟ - چرا.
- آيا آنها مانند شما امامت و ولايت را مىشناسند؟
- نه.
- پس تكليف آنها به عقيده شما چيست؟
- عقيده من اين است كه هر كس امام را نشناسد كافر است.
- سبحان اللّه! آيا مردم كوچه و بازار را نديدهاى، سقّاها را نديدهاى؟
- چرا، ديده و مىبينم.
- آيا اينها نماز نمىخوانند؟ روزه نمىگيرند؟ حج نمىكنند؟ به وحدانيّت خدا و رسالت پيغمبر شهادت نمىدهند؟
- چرا.
- خوب آيا اينها مانند شما امام را مىشناسند؟
- نه.
- پس وضع اينها چيست؟
- به عقيده من هر كه امام را نشناسد كافر است.
- سبحان اللّه! آيا وضع كعبه و طواف اين مردم را نمىبينى؟ هيچ نمىبينى كه اهل يمن چگونه به پرده هاى كعبه مى چسبند؟
- چرا.
- آيا اينها به توحيد و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آيا نماز نمىخوانند؟ روزه نمىگيرند؟ حج نمىكنند؟
- چرا.
- خوب آيا اينها مانند شما امام را مىشناسند؟
- نه.
- عقيده شما درباره اينها چيست؟
- به عقيده من هر كه امام را نشناسد كافر است.
- سبحان اللّه! اين عقيده، عقيده خوارج است.
امام آنگاه فرمود: حالا مايل هستيد كه حقيقت را بگويم؟
هاشم كه به قول مرحوم فيض، مىدانست قضاوت امام بر ضدّ عقيده او است، گفت:
نه.
امام فرمود:
بسيار بد است براى شما كه چيزى را كه از ما نشنيدهايد از پيش خود بگوييد.
هاشم بعدها به ديگران چنين گفت:
گمان بردم كه امام نظر محمد بن مسلم را تأييد مىكند و مىخواهد ما را به سخن او برگرداند
نکته بسیار مهم
در روایت مذکور امام علیه السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد امامت را اندیشه خوارج می داند
در كافى پس از اين حديث، حديث معروف مباحثه زرارة با امام باقر (عليه السلام) را در همين زمينه نقل مىكند كه مفصّل است.
شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می پردازد:
در «كافى» آخر «كتاب الايمان و الكفر» بابى دارد تحت عنوان: «با ايمان، هيچ عملى زيان نمىرساند و با كفر، هيچ عملى سود نمىبخشد.»
ولى رواياتى كه در ذيل اين عنوان آمده اين عنوان را تأييد نمىكند؛ از آن جمله اين روايت است:
يعقوب بن شعيب گفت: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم:
هل لاحد على ما عمل ثواب على اللّه موجب الّا المؤمنين؟ قال: لا
«آيا جز مؤمنين كسى ديگر هم هست كه پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟
امام فرمود: نه».
مقصود اين روايت اين است كه خداوند تنها به مؤمنين وعده پاداش داده است و به موجب وعدهاى كه داده است البته لزوماً به وعده خود وفا مىكند، ولى در غير مورد اهل ايمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا كند، و چون وعده نداده است پس با خود او است كه پاداش بدهد يا ندهد.
امام با اين بيان مىخواهد بفهماند كه غير اهل ايمان از نظر اينكه خدا پاداش مىدهد يا نمىدهد در حكم مستضعفين و مرجون لامر اللّه مىباشند؛ بايد گفت كار اينها با خداست كه پاداش بدهد يا ندهد.
بیانات پایانی شهید مطهری بعد از مباحث روایی
البته روايات مربوطه منحصر به آنچه ما در اينجا نقل كرديم نيست؛ روايات ديگر هم هست. استنباط ما از همه اين روايات همين است كه گفتيم. اگر كسى جز اين استنباط مىكند و نظر ما را تأييد نمىكند ممكن است نظر خود را مستدل بيان كند، شايد مورد استفاده ما نيز قرار گيرد. [۲۱]
دلیل عقلی و فلسفی بر معذوریت مستضعفین
علاوه بر دلائل نقلی – اعم از آیات و روایات –در زمینه عدم کفر و نیز عدم استحقاق مستضعین فکری به دلائل عقلی نیز می توان استناد نمود .
در اینجا بیانات شهید مطهری را در این زمینه که در ادامه مباحث قرانی و روائی بیان نموده اند پی می گیریم :
ایشان تحت عنوان : از زاويه ديد حكماى اسلام مساله قاصران و مستضعفان را از این فلسفی نیز هم مورد بحث قرار داده و مدعی است که نتیجه بحث فلسفی در این مساله با نتایج بحث قرانی و روائی نیز منطبق است :
فلاسفه اسلام، اين مسأله را به شكلى ديگر بيان كردهاند اما نتيجهاى كه گرفتهاند مآلًا با آنچه ما از آيات و روايات استنباط كرديم منطبق است.
ایشان می گوید :
بحث حكما بحث صغروى است نه كبروى. حكما دراين باره بحث نمىكنند كه ملاك عمل نيك و ملاك مقبوليّت عمل چيست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره اين است كه عملا اكثريّت انسانها، به تفاوت و به طور نسبى نيكند، نيك مىمانند و نيك مىميرند و نيك محشور مىگردند.
حكما مى خواهند بگويند هر چند مردمى كه توفيق قبول دين اسلام مىيابند در اقليتند ولى افرادى كه داراى اسلام فطرى مى باشند و با اسلام فطرى محشور مىگردند در اكثريّتند.
به عقيده طرفداران اين مشرب، اينكه در قرآن كريم آمده است كه انبيا از كسانى شفاعت مىكنند كه دين آنها را بپسندند، مقصود دين فطرى است نه دين اكتسابى كه از روى قصور به آن نرسيدهاند ولى عنادى هم با آن نورزيده اند.
ایشان در این مساله نکات مهمی را از بوعلی سینا و صدر المتالهین نقل می کند:
بو على سينا مىگويد:
«مردم همان طورى كه از لحاظ سلامت جسم و همچنين از لحاظ زيبايى جسم به سه دسته تقسيم مىگردند:
از لحاظ جسمى يك عده در كمال سلامت جسم و يا در كمال زيبايى اندامند، و يك عده در نهايت زشتى و يا بيمار تنى هستند. هر يك از اين دو گروه در اقليّتند.
گروهى كه اكثريت را تشكيل مىدهند مردمى هستند كه از لحاظ سلامت و مرض، و همچنين از لحاظ زيبايى و زشتى متوسّطند، نه سلامتى و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقصالخلقهها دچار نقص و بيمارى دائم مىباشند، نه زيباى زيبا هستند و نه زشت زشت.
از لحاظ روحى و معنوى نيز مردم همين طورند، يك عده شيفته حقيقتند و يك عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطين و اكثريّت هستند كه نه مانند گروه اول شيفته و عاشق حقيقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقيقت. اينان مردمى هستند كه به حقيقت نرسيدهاند ولى اگر حقيقت به ايشان ارائه گردد از پذيرش آن سرباز نمىزنند».
به عبارت ديگر از نظر اسلامى و با ديد فقهى، آنها مسلمان نيستند ولى از لحاظ حقيقت، مسلم مىباشند، يعنى تسليم حقيقتند و عناد با آن ندارند.
بو على پس از اين تقسيم مىگويد:
و استوسع رحمة اللّه.
«رحمت الهى را وسيع بدان و آن را در انحصار يك عده معدود مشمار». («اشارات» اواخر نمط هفتم.)
صدر المتألّهين در مباحث خير و شرّ «اسفار» از جمله اشكالات آنجا اين مطلب را ذكر مىكند كه:
«چگونه مىگوييد خير بر شر غلبه دارد و حال آنكه وقتى كه به انسان كه اشرف كائنات است نظر مىافكنيم مىبينيم اكثر انسانها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت، و از لحاظ اعتقاد دچار عقايد باطله و جهل مركّباند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضايع، و آنان را مستحق شقاوت مىگرداند. پس عاقبت نوع انسان كه ثمره و گل سرسبد هستى است شقاوت و بدبختى است».
صدر المتألّهين در جواب اين اشكال اشاره به سخن بو على مىكند و مىگويد:
«مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند اين جهان از نظر سلامتند.
همان طورى كه در اين جهان سالم سالم و زيباى زيبا و همچنين بيمار بيمار و زشت زشت در اقليتند، و اكثريّت با متوسّطان است كه سالم نسبى مىباشند؛ در آن جهان نيز كمّلين كه به تعبير قرآن «السّابقون» مىباشند و همچنين اشقيا كه به تعبير قرآن «اصحاب الشمال» مىباشند اندكند و غلبه با متوسطان است كه قرآن كريم آنها را «اصحاب اليمين» مىخواند.»
صدر المتألّهين پس از اين سخن چنين مىگويد:
فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فى النّشأتين.
«پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است». [۲۲]
و السلام
منابع
- ↑ الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟ تالیف عبدالملک بن عبدالرحمان الشافعی ص 25-26
- ↑ رک به همان ص 306
- ↑ همان ص 29-31
- ↑ الاعتقادات ص 105
- ↑ اوائل المقالات شيخ مفيد ص 44
- ↑ السرائر ج 1ص 356
- ↑ مدارک الاحکام ج 4ص 237
- ↑ مسالک الافهام ج 1ص 421
- ↑ شرایع ج 1ص 123
- ↑ بحار الانوار علامه مجلسی ج8ص 363
- ↑ همان ج 8ص 363
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد- تحقیق الاملی – ص 540
- ↑ کتاب الطهاره ج 9 ص 88تا 96
- ↑ رک به التکفیر فی ضوءالفکر الشیعی ص 76
- ↑ رک به همان ص 86
- ↑ (الميزان، ج 5، ص 51)
- ↑ (رجوع شود به «الميزان» ج 5 ص 56- 61 «بحث روائى»).
- ↑ الميزان، ج 9، ص 406 نقل از كافى
- ↑ الميزان، ج 9، ص 407 نقل از تفسير عيّاشى
- ↑ كافى، چاپ آخوندى، ج 2 كتاب الايمان و الكفر، باب اصناف الناس، ص 381)
- ↑ رک به : مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (عدل الهى)، ج1، ص: 327-320)
- ↑ رک به مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (عدل الهى)، ج1، ص: 329-227