واقدی: تفاوت میان نسخه‌ها

۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۹: خط ۴۹:
تولد واقدی را سال 129 و حتی پیش از آن هم نوشته‌اند، اما خود وی، به ابن سعد ـ مشهور به کاتب الواقدی ـ گفته که در سال 130 به دنیا آمده است. <ref> الفهرست ندیم، ص 144</ref> عمویش هیثم بن واقد کم بیش اهل [[روایت]] و تاریخ بوده و واقدی، دست کم، دو بار از وی در المغازی [ص 588، 1090] نقل کرده است. روایات بیشتری از وی در طبقات الکبری نقل شده است: «حدثنی عمی الهیثم بن واقد». <ref> طبقات الکبری، ج 5، ص 319</ref> این هیثم متولد سال 97 بوده است. <ref> تاریخ الطبری، ج 6 ، ص 565</ref> پدر واقدی نیز پیش از سال 170 درگذشته و خودش در باره تعلیم و تربیتش همراه برادرش شمله در دوران طفولیت حکایتی نیز نقل کرده که جالب است. <ref>طبقات الکبری، ج 4، ص 456</ref>
تولد واقدی را سال 129 و حتی پیش از آن هم نوشته‌اند، اما خود وی، به ابن سعد ـ مشهور به کاتب الواقدی ـ گفته که در سال 130 به دنیا آمده است. <ref> الفهرست ندیم، ص 144</ref> عمویش هیثم بن واقد کم بیش اهل [[روایت]] و تاریخ بوده و واقدی، دست کم، دو بار از وی در المغازی [ص 588، 1090] نقل کرده است. روایات بیشتری از وی در طبقات الکبری نقل شده است: «حدثنی عمی الهیثم بن واقد». <ref> طبقات الکبری، ج 5، ص 319</ref> این هیثم متولد سال 97 بوده است. <ref> تاریخ الطبری، ج 6 ، ص 565</ref> پدر واقدی نیز پیش از سال 170 درگذشته و خودش در باره تعلیم و تربیتش همراه برادرش شمله در دوران طفولیت حکایتی نیز نقل کرده که جالب است. <ref>طبقات الکبری، ج 4، ص 456</ref>


=واقدی در [[مدینه]]=
=واقدی در مدینه=


واقدی دوران دانش اندوزى و حتی تدریس را در مدینه گذراند، اما در سال 180 به [[بغداد]] که شهر بزرگی شده و مرکزیتی برای دانشمندان برجسته شده بود رفت و تا پایان عمر در سال 207 همانجا ماند، هرچند برای کسب علم به [[شام]] و رقه و نقاط دیگر سفر کرد. <ref> تاریخ بغداد، ج 3، ص 213</ref> وی خاطراتی از زمان حضورش در مدینه نقل کرده که از آن جمله این است که او عبدالله بن حسن [پدر نفس زکیه] و [[اهل بیت]] او را دیده که در غل و زنجیر از دار مروان [دارالاماره مدینه] خارج می‌شدند. <ref>طبقات الکبری، ج 5، ص 388، تاریخ الطبری، ج 7، ص 550</ref> این باید مربوط به حوالی سال 146 باشد که او شانزده ساله بوده است. علم، مختصری در خاندانش ادامه یافته به طوری که فرزند وی محمد بن محمد بن عمر، راوی کتاب تاریخ پدرش بوده است. <ref>الانساب سمعانی، ج 13، ص 272</ref> در تاریخ بغداد، از محمد بن محمد بن محمد بن عمر واقدی در میان اسناد برخی نقلها یاد شده است. <ref> تاریخ بغداد، ج 12، ص 340</ref>
واقدی دوران دانش اندوزى و حتی تدریس را در مدینه گذراند، اما در سال 180 به [[بغداد]] که شهر بزرگی شده و مرکزیتی برای دانشمندان برجسته شده بود رفت و تا پایان عمر در سال 207 همانجا ماند، هرچند برای کسب علم به [[شام]] و رقه و نقاط دیگر سفر کرد. <ref> تاریخ بغداد، ج 3، ص 213</ref> وی خاطراتی از زمان حضورش در مدینه نقل کرده که از آن جمله این است که او عبدالله بن حسن [پدر نفس زکیه] و [[اهل بیت]] او را دیده که در غل و زنجیر از دار مروان [دارالاماره مدینه] خارج می‌شدند. <ref>طبقات الکبری، ج 5، ص 388، تاریخ الطبری، ج 7، ص 550</ref> این باید مربوط به حوالی سال 146 باشد که او شانزده ساله بوده است. علم، مختصری در خاندانش ادامه یافته به طوری که فرزند وی محمد بن محمد بن عمر، راوی کتاب تاریخ پدرش بوده است. <ref>الانساب سمعانی، ج 13، ص 272</ref> در تاریخ بغداد، از محمد بن محمد بن محمد بن عمر واقدی در میان اسناد برخی نقلها یاد شده است. <ref> تاریخ بغداد، ج 12، ص 340</ref>
خط ۵۵: خط ۵۵:
واقدی از مورخان دهه هاى پایانى قرن دوم و برآمده از مکتب تاریخ نگاری و حدیثی مدینه است که تخصص ویژه اش در مغازى و فتوحات و اخبار تاریخی است و بدون شک، و در کنار دهها نفر از سیره نگارانی که پیش و همزمان با او بودند، وی مهم‌ترین مغازی نگار و پایه گذار این دانش قرن دوم هجری به شما می‌آید. اهمیت جایگاه وی در تاریخ به ویژه دانش مغازی، او را از مدینه به بغداد کشاند. بنابر این مرکزیت بغداد، عامل اصلی در کشاندن این قبیل چهره هاى به نام از هرجا، به سوى خود بود. ابن سعد نوشته است: او از مردمان مدینه بود و در سال 180 برای بدهی که داشت، به بغداد آمد. <ref>طبقات الکبری، ج 7، ص 334</ref> پس از آن به شام و رقّه رفت و بار دیگر به بغداد بازگشت.  
واقدی از مورخان دهه هاى پایانى قرن دوم و برآمده از مکتب تاریخ نگاری و حدیثی مدینه است که تخصص ویژه اش در مغازى و فتوحات و اخبار تاریخی است و بدون شک، و در کنار دهها نفر از سیره نگارانی که پیش و همزمان با او بودند، وی مهم‌ترین مغازی نگار و پایه گذار این دانش قرن دوم هجری به شما می‌آید. اهمیت جایگاه وی در تاریخ به ویژه دانش مغازی، او را از مدینه به بغداد کشاند. بنابر این مرکزیت بغداد، عامل اصلی در کشاندن این قبیل چهره هاى به نام از هرجا، به سوى خود بود. ابن سعد نوشته است: او از مردمان مدینه بود و در سال 180 برای بدهی که داشت، به بغداد آمد. <ref>طبقات الکبری، ج 7، ص 334</ref> پس از آن به شام و رقّه رفت و بار دیگر به بغداد بازگشت.  


=اقامت واقدی در [[بغداد]] در سال 180=
=اقامت واقدی در بغداد در سال 180=


روایت آمدن وی به بغداد باید با داستان دیگری شرح داده شود. واقدی از زمانی که در مدینه بود، به خاطر اتفاق خاصی با [[هارون]] و [[یحیی بن خالد برمکی]] آشنا شد. عبدالله بن عبیدالله گوید: واقدی به من گفت: هارون به [[حج]] آمد، وارد مدینه شد و به یحیی بن خالد گفت: کسی را که با مدینه و مشاهد آن آشنا باشد برای من پیدا کن. این که [[جبرئیل]] کجا بر [[پیغمبر (ص)]] فرود آمد، و نیز قبور شهداء کجاست. یحیی برمکی در این باره پرس و جو کرده و همه او را به من راهنمائیش کرده بودند. دنبالم فرستادند، و من رفتم. این بعد از [نماز] عصر بود. یحیی به من گفت: یا شیخ! امیر المومنین می‌خواهد [[نماز]] عشاء را در [[مسجد]] بخواند، و سپس به دیدن مشاهد برویم وآنجا توقف کنیم، همین طور در موضعی که جبرئیل فرود آمده است. تو همین نزدیک باش. بعد از نماز عشای دوم، من با شمع بیرون آمدم.، آنها دو نفر با الاغ بودند! یحیی پرسید: مرد کجاست؟ گفتم: من هستم. با هم به مسجد رفتیم و من گفتم: این موضعی است که جبرئیل بر [[پیامبر(ص)]] فرود می‌آمد.  
روایت آمدن وی به بغداد باید با داستان دیگری شرح داده شود. واقدی از زمانی که در مدینه بود، به خاطر اتفاق خاصی با [[هارون]] و [[یحیی بن خالد برمکی]] آشنا شد. عبدالله بن عبیدالله گوید: واقدی به من گفت: هارون به [[حج]] آمد، وارد مدینه شد و به یحیی بن خالد گفت: کسی را که با مدینه و مشاهد آن آشنا باشد برای من پیدا کن. این که [[جبرئیل]] کجا بر [[پیغمبر (ص)]] فرود آمد، و نیز قبور شهداء کجاست. یحیی برمکی در این باره پرس و جو کرده و همه او را به من راهنمائیش کرده بودند. دنبالم فرستادند، و من رفتم. این بعد از [نماز] عصر بود. یحیی به من گفت: یا شیخ! امیر المومنین می‌خواهد [[نماز]] عشاء را در [[مسجد]] بخواند، و سپس به دیدن مشاهد برویم وآنجا توقف کنیم، همین طور در موضعی که جبرئیل فرود آمده است. تو همین نزدیک باش. بعد از نماز عشای دوم، من با شمع بیرون آمدم.، آنها دو نفر با الاغ بودند! یحیی پرسید: مرد کجاست؟ گفتم: من هستم. با هم به مسجد رفتیم و من گفتم: این موضعی است که جبرئیل بر [[پیامبر(ص)]] فرود می‌آمد.  
Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۰۹۳

ویرایش