۱۶۰
ویرایش
Bageri1334 (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی « <div class="wikiInfo"> {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | |- !عنوان مقاله!! data-type="authorN...» ایجاد کرد) |
Bageri1334 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
قدرت بيان عبدالله به گونهاي بود که منصور عباسي او را داراي سحر بيان ميدانست که با هرکس سخن بگويد او را مجاب خواهد. اين جايگاه به حدي بود که در مفاخره ميان بني هاشم و بني اميه عبدالله بن حسن يکي از مفاخر بني هاشم شمرده شده است. | قدرت بيان عبدالله به گونهاي بود که منصور عباسي او را داراي سحر بيان ميدانست که با هرکس سخن بگويد او را مجاب خواهد. اين جايگاه به حدي بود که در مفاخره ميان بني هاشم و بني اميه عبدالله بن حسن يکي از مفاخر بني هاشم شمرده شده است. | ||
عبدالله جايگاه مخصوصي روبروي منبر در مسجد نبوي داشت که درآن زيرانداز خود را پهن ميکرد که حتي مدتها پس از رفتن او نيز در مسجد باقيماند. ودر روزهاي جمعه وي مکاني اختصاصي در کنار استوانه پيامبراکرم(ص) داشت. | عبدالله جايگاه مخصوصي روبروي منبر در مسجد نبوي داشت که درآن زيرانداز خود را پهن ميکرد که حتي مدتها پس از رفتن او نيز در مسجد باقيماند. ودر روزهاي جمعه وي مکاني اختصاصي در کنار استوانه پيامبراکرم(ص) داشت. | ||
== | ==نمونه اي از نقش آفريني هاي سياسي عبدالله محض== | ||
عبدالله محض با خلفاي اموي و عباسي مراوده داشت. او در نوجواني به محضر حاکم مدينه عمر بن عبدالعزيز راه داشت و عمر او را به پاس قرابتش با پيامبر احترام ميکرد. در جواني به ديدار سليمان بن عبدالملک به دمشق رفت و تلاش کرد تا با نفوذ عمر بن عبدالعزيز در دربار سليمان به خواست خود دست يابد. اما امويان از بيم تحت تاثير قرار گرفتن شاميان از شخصيت با نفوذ و جذاب وي با لحني تهديد آميز او را روانه شهر خود مدينه منوره کردند او بعدها در خلافت يکساله عمر بن عبدالعزيز با او مراوده فراواني داشت و پس از وي در دمشق به ديدار هشام بن عبدالملک رفت و هشام جوياي فرزندانش شد. | عبدالله محض با خلفاي اموي و عباسي مراوده داشت. او در نوجواني به محضر حاکم مدينه عمر بن عبدالعزيز راه داشت و عمر او را به پاس قرابتش با پيامبر احترام ميکرد. در جواني به ديدار سليمان بن عبدالملک به دمشق رفت و تلاش کرد تا با نفوذ عمر بن عبدالعزيز در دربار سليمان به خواست خود دست يابد. اما امويان از بيم تحت تاثير قرار گرفتن شاميان از شخصيت با نفوذ و جذاب وي با لحني تهديد آميز او را روانه شهر خود مدينه منوره کردند او بعدها در خلافت يکساله عمر بن عبدالعزيز با او مراوده فراواني داشت و پس از وي در دمشق به ديدار هشام بن عبدالملک رفت و هشام جوياي فرزندانش شد. | ||
===برخوردكريمانه با حاكم اموي=== | ===برخوردكريمانه با حاكم اموي=== | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
از ام سلمه دختر محمد بن طلحه همسر ديگر عبدالله نيز ياد شده که در عين تندخوئي اش نزد شوهرش بسيار عزيز بود. نقل شده ام سلمه بسيار با عبدالله تندي ميکرد و با خشم با او سخن ميگفت و عبدالله از او حساب ميبرد و با او مخالفت نمي کرد. گويند روزي عبدالله ام سلمه را سرخوش و شاد و ديد و خواست تا با استفاده از فرصت از تند خوئياش شکايت کند در همين حال به او گفت:اي دختر محمد به خدا آتش به قلبم ميزند. . . هند درحاليکه با خشم به او خيره شده بود در ميان سخنش گفت: چه چيزي قلبت را آتش ميزند و عبدالله از او ترسيد و به جاي آنچه در دل داشت گفت:«دوستي ابوبکر صديق.» اينگونه از خشم ام سلمه نجات يافت. | از ام سلمه دختر محمد بن طلحه همسر ديگر عبدالله نيز ياد شده که در عين تندخوئي اش نزد شوهرش بسيار عزيز بود. نقل شده ام سلمه بسيار با عبدالله تندي ميکرد و با خشم با او سخن ميگفت و عبدالله از او حساب ميبرد و با او مخالفت نمي کرد. گويند روزي عبدالله ام سلمه را سرخوش و شاد و ديد و خواست تا با استفاده از فرصت از تند خوئياش شکايت کند در همين حال به او گفت:اي دختر محمد به خدا آتش به قلبم ميزند. . . هند درحاليکه با خشم به او خيره شده بود در ميان سخنش گفت: چه چيزي قلبت را آتش ميزند و عبدالله از او ترسيد و به جاي آنچه در دل داشت گفت:«دوستي ابوبکر صديق.» اينگونه از خشم ام سلمه نجات يافت. | ||
==فرزندان عبدالله محض== | ==فرزندان عبدالله محض== | ||
1.1.محمد بن عبدالله محض: (93/100ـ145) | ===1.1.محمد بن عبدالله محض: (93/100ـ145)=== | ||
وي محمّد بن عبد اللّه با کنيه«ابو عبد اللّه» و لقب مهدي بود. مادر او هند دختر ابو عبيده اسدي بود. او را «صريح قريش» مىگفتند؛ زيرا علاوه بر پدران در ميان مادران او تا قريش، كنيزى وجود نداشت و در نامه اش به منصور بهاين مطلب افتخار کرده است. او را «نفس زكيه» و «مقتول احجار زيت» نيز ناميدهاند. لقب نفس زکيه برخي براساس روايتي از پيامبر درباره کشته شدن يکي از فرزندانش ؛ «نفس زكيه» در «احجار الزيت».؛ يا پس از مرگش . يا پدرش يا بخاطر شدت زهد و عبادت به «نفس زكيه» گرفته است. | وي محمّد بن عبد اللّه با کنيه«ابو عبد اللّه» و لقب مهدي بود. مادر او هند دختر ابو عبيده اسدي بود. او را «صريح قريش» مىگفتند؛ زيرا علاوه بر پدران در ميان مادران او تا قريش، كنيزى وجود نداشت و در نامه اش به منصور بهاين مطلب افتخار کرده است. او را «نفس زكيه» و «مقتول احجار زيت» نيز ناميدهاند. لقب نفس زکيه برخي براساس روايتي از پيامبر درباره کشته شدن يکي از فرزندانش ؛ «نفس زكيه» در «احجار الزيت».؛ يا پس از مرگش . يا پدرش يا بخاطر شدت زهد و عبادت به «نفس زكيه» گرفته است. | ||
گفته شده که مادرش چهارسال بر او حامله بود؛ در حاليکه پدرمادرش اين تظاهر به حاملگي را از ترس اين مي دانست که عبدالله محض بعد از هند با زني ديگر ازدواج کند. | گفته شده که مادرش چهارسال بر او حامله بود؛ در حاليکه پدرمادرش اين تظاهر به حاملگي را از ترس اين مي دانست که عبدالله محض بعد از هند با زني ديگر ازدواج کند. | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
ابراهيم بن عبدالله محض(97- 145 ه_) : | ابراهيم بن عبدالله محض(97- 145 ه_) : | ||
يکي از اميران شجاع بني هاشم و عالمان و شاعران آنان بود.در اول رمضان سال ه- 145در بصره عليه منصور عباسي قيام کرد و چهارهزار نفر با او بيعت کردند و صد هزار نفر در ديوانش ثبت نام نمودند. منصور از بيم شورش او به کوفه رفت. قيام ابراهيم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهاي اطراف مانند اهواز و فارس و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگيريي هاي شديدي ميان وي و لشکر عباسيان به فرماندهي حميد بن قحطه رخداد تا اينکه در 25 ذي القعده سال 145 بدست حميد به شهادت رسيد وسرش را براي منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد.از جمله ياري دهندگان وي ابو حنيفه پيشواي احناف بود که همه مبلغي که نزد خود نگهداري مي کرد، براي وي فرستاد. | يکي از اميران شجاع بني هاشم و عالمان و شاعران آنان بود.در اول رمضان سال ه- 145در بصره عليه منصور عباسي قيام کرد و چهارهزار نفر با او بيعت کردند و صد هزار نفر در ديوانش ثبت نام نمودند. منصور از بيم شورش او به کوفه رفت. قيام ابراهيم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهاي اطراف مانند اهواز و فارس و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگيريي هاي شديدي ميان وي و لشکر عباسيان به فرماندهي حميد بن قحطه رخداد تا اينکه در 25 ذي القعده سال 145 بدست حميد به شهادت رسيد وسرش را براي منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد.از جمله ياري دهندگان وي ابو حنيفه پيشواي احناف بود که همه مبلغي که نزد خود نگهداري مي کرد، براي وي فرستاد. | ||
2.1. يحيي بن عبدالله محض | ===2.1. يحيي بن عبدالله محض=== | ||
او از بزرگان طالبيان در زمان موسي و هارون عباسي بود و امام صادق او را در مدينه پرورده بود و يحيي اهل حديث و فقه بود. او در قيام فخ در سال 169 با حسين بن علي حسني همراهي کرد و عامل شتاب زدگي او در قيامش شد ولي پس از شکستاين قيام نجات يافت و خود به پا خواست و بسياري از مردم حرمين و يمن و مصر با او بيعت کردند. پس از آن براي مدتي به يمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراء النهر رفت و دراين مدت هارون تلاش بسياري براي دست يابي به وي انجام داد ولي به يحيي که به همراه 170 تن از يارانش به مدت دو سال و نيم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقيمانده بود دست نيافت تااينکه يحيي در سال 176/175 در طبرستان قيام کرد ولي پس از ناکامي در قيام امان نامه هارون که با خط او بود پذيرفت تا انيکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زنداني کرد و به گزارشي در زندان از گرسنگي از پاي در آمد يا به گزارشي ديگر ناپديد گشت. بنابه گزارشي ديگر يحيي با توطئه حاکم زبيري مدينه بکار بن عبدالله زنداني و مسموم شده بود ولي با مباهله يا قسم دادني که با او انجام داد از زندان هارون رها شد. البتهاين حکايتي است که درباره موسي بن عبدالله برادر يحيي نيز ذکر شده و با توجه به اختلافات فراواني که در سرنوشت يحيي و عاقبت وي در دربار هارون ديده ميشود، به نظر ميرسد در مورد موسي باشد. | او از بزرگان طالبيان در زمان موسي و هارون عباسي بود و امام صادق او را در مدينه پرورده بود و يحيي اهل حديث و فقه بود. او در قيام فخ در سال 169 با حسين بن علي حسني همراهي کرد و عامل شتاب زدگي او در قيامش شد ولي پس از شکستاين قيام نجات يافت و خود به پا خواست و بسياري از مردم حرمين و يمن و مصر با او بيعت کردند. پس از آن براي مدتي به يمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراء النهر رفت و دراين مدت هارون تلاش بسياري براي دست يابي به وي انجام داد ولي به يحيي که به همراه 170 تن از يارانش به مدت دو سال و نيم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقيمانده بود دست نيافت تااينکه يحيي در سال 176/175 در طبرستان قيام کرد ولي پس از ناکامي در قيام امان نامه هارون که با خط او بود پذيرفت تا انيکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زنداني کرد و به گزارشي در زندان از گرسنگي از پاي در آمد يا به گزارشي ديگر ناپديد گشت. بنابه گزارشي ديگر يحيي با توطئه حاکم زبيري مدينه بکار بن عبدالله زنداني و مسموم شده بود ولي با مباهله يا قسم دادني که با او انجام داد از زندان هارون رها شد. البتهاين حکايتي است که درباره موسي بن عبدالله برادر يحيي نيز ذکر شده و با توجه به اختلافات فراواني که در سرنوشت يحيي و عاقبت وي در دربار هارون ديده ميشود، به نظر ميرسد در مورد موسي باشد. | ||
3.1 موسي بن عبدالله محض | ===3.1 موسي بن عبدالله محض === | ||
کنيه اش را ابوعبدالله و ابوحسن گفته اند. مادرش هند نام داشت که موسي را در شصت سالگي به دنيا آورد،موسي را به خاطر رنگ تيره پوستش جون لقب دادند. هند موسي را در کودکي ميرقصاند و شعري بااين مضمون برايش ميخواند: هرچند تو جون با موهاي بلندي ]و کوچکي[ اما دور نيست که بزرگ شوي و برآنان آقايي کني. | کنيه اش را ابوعبدالله و ابوحسن گفته اند. مادرش هند نام داشت که موسي را در شصت سالگي به دنيا آورد،موسي را به خاطر رنگ تيره پوستش جون لقب دادند. هند موسي را در کودکي ميرقصاند و شعري بااين مضمون برايش ميخواند: هرچند تو جون با موهاي بلندي ]و کوچکي[ اما دور نيست که بزرگ شوي و برآنان آقايي کني. | ||
احاديثي از موسي رسيده که غالبا از پدرش عبدالله نقل ميکند و در ضمن روايت عبدالله محض آمده است. يحيي بن معين از ائمه جرح و تعديل او را توثيق کرده است. افرادي چون عبد العزيز الدراوردي، و إبراهيم بن عبد اللّه بن حاتم الهروي، و عيسى بن عبد اللّه العلوي، و سلمة بن بشر، و ابنه عبد اللّه بن موسى، و أبو صيفي الدمشقي، و مروان ابن محمّد الطاطري. از او روايت دارند. موسي گزارشهاي بسياري درباره برادرش نقل کرده و به عنوان يکي از کساني که در باقيماندن خاطره برادرش نقش داشت شناخته ميشود. | احاديثي از موسي رسيده که غالبا از پدرش عبدالله نقل ميکند و در ضمن روايت عبدالله محض آمده است. يحيي بن معين از ائمه جرح و تعديل او را توثيق کرده است. افرادي چون عبد العزيز الدراوردي، و إبراهيم بن عبد اللّه بن حاتم الهروي، و عيسى بن عبد اللّه العلوي، و سلمة بن بشر، و ابنه عبد اللّه بن موسى، و أبو صيفي الدمشقي، و مروان ابن محمّد الطاطري. از او روايت دارند. موسي گزارشهاي بسياري درباره برادرش نقل کرده و به عنوان يکي از کساني که در باقيماندن خاطره برادرش نقش داشت شناخته ميشود. | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
در حاليکه ابو الفرج احتمال داده که موسي تا دوره مهدي عباسي در زندان بود يااينکه پس دومين بار که بدست منصور افتاده بود فراري شد و ديگر او را نيافتند. با توجه به گزارش مورخاني چون طبري و ابن عساکر بايد گفت او پس از دومين شکنجه به فرمان منصور، يک روز پيش از قيام محمد به سوي هاشميه اعزام شد و در راه زندان هاشميه با کمک گروهي از ياران پسر برادرش محمد نفس زکيه به سرکردگي ابن خضير از چنگال ماموران رها شد و پس از همراهي با محمد و ابراهيم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگي و دربدري در سفر حج مهدي عباسي از او امان گرفت و به زندگي طبيعي بازگشت و در بغداد ساکن شد. اين احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارشهاي متعددي است که از ادامه زندگي موسي وجود دارد. | در حاليکه ابو الفرج احتمال داده که موسي تا دوره مهدي عباسي در زندان بود يااينکه پس دومين بار که بدست منصور افتاده بود فراري شد و ديگر او را نيافتند. با توجه به گزارش مورخاني چون طبري و ابن عساکر بايد گفت او پس از دومين شکنجه به فرمان منصور، يک روز پيش از قيام محمد به سوي هاشميه اعزام شد و در راه زندان هاشميه با کمک گروهي از ياران پسر برادرش محمد نفس زکيه به سرکردگي ابن خضير از چنگال ماموران رها شد و پس از همراهي با محمد و ابراهيم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگي و دربدري در سفر حج مهدي عباسي از او امان گرفت و به زندگي طبيعي بازگشت و در بغداد ساکن شد. اين احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارشهاي متعددي است که از ادامه زندگي موسي وجود دارد. | ||
موسي تا زمان هارون عباسي در بغداد زندگي کرد . جايگاه موسي و وجهه او رقيبان را به توطئه ضدش وا ميداشت از جمله عبدالله بن مصعب زبيري که پس از سوگندي که موسي به او القا کرد بطور ناگهاني از دنيا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبيري در حاليکه به شدت بوي تعفن ميداد از قبر بيرون زد واين مساله بار ديگر تکرار شد تاايکه در بار سوم تختههاي ساج را بر بالاي جسد گذاشته و سپس خاک را روي آن ريختند تااينکه دفن شد. نظيراين حادثه در مورد يحيي بن عبدالله محض نيز نقل شده که به احتمال خطاست و اين ماجرا درباره موسي بن عبدالله صحيح تر به نظر مي رسد. | موسي تا زمان هارون عباسي در بغداد زندگي کرد . جايگاه موسي و وجهه او رقيبان را به توطئه ضدش وا ميداشت از جمله عبدالله بن مصعب زبيري که پس از سوگندي که موسي به او القا کرد بطور ناگهاني از دنيا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبيري در حاليکه به شدت بوي تعفن ميداد از قبر بيرون زد واين مساله بار ديگر تکرار شد تاايکه در بار سوم تختههاي ساج را بر بالاي جسد گذاشته و سپس خاک را روي آن ريختند تااينکه دفن شد. نظيراين حادثه در مورد يحيي بن عبدالله محض نيز نقل شده که به احتمال خطاست و اين ماجرا درباره موسي بن عبدالله صحيح تر به نظر مي رسد. | ||
3.1.1فرزندان موسي بن عبدالله | ==3.1.1فرزندان موسي بن عبدالله== | ||
نسل بسياري از موسي بن عبدالله محض باقي ماند و او بيشترين نسل را در فرزندان عبدالله داشت. | نسل بسياري از موسي بن عبدالله محض باقي ماند و او بيشترين نسل را در فرزندان عبدالله داشت. | ||
موسى بن عبد اللّه دوازده فرزند داشت که نه تاي آن دختر بودند: زينب همسر محمد بن جعفر بن ابراهيم الجعفري؛ و فاطمة و ام كلثومکه همسر پسر برادر منصور شد و رقية که جايگاه والايي داشت همسر اسماعيل بن جعفر نواده جعفر بن ابيطالب، و خديجة و صفية و ام الحسن که مادرشان طليحه بود و مليكة همسر پسر عمويش، و سه پسر به نامهاي محمد که فرزندي از او نماند و ابراهيم، و عبد اللّه بودند . | موسى بن عبد اللّه دوازده فرزند داشت که نه تاي آن دختر بودند: زينب همسر محمد بن جعفر بن ابراهيم الجعفري؛ و فاطمة و ام كلثومکه همسر پسر برادر منصور شد و رقية که جايگاه والايي داشت همسر اسماعيل بن جعفر نواده جعفر بن ابيطالب، و خديجة و صفية و ام الحسن که مادرشان طليحه بود و مليكة همسر پسر عمويش، و سه پسر به نامهاي محمد که فرزندي از او نماند و ابراهيم، و عبد اللّه بودند . | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
ابراهيم جد بني اخيضر است که تا قرن چهارم در يمامه حکومت داشتندو عبدالله نيز نسل بسياري داشت.نسل وي امارت مدينه و مکه و يمن را براي دوره هايي در قرن سوم برعهده داشتند. آخرين خاندانهاي اشراف امير در مکه و مدينه پيش از سلطه آل سعود نيز از خاندان اويند. | ابراهيم جد بني اخيضر است که تا قرن چهارم در يمامه حکومت داشتندو عبدالله نيز نسل بسياري داشت.نسل وي امارت مدينه و مکه و يمن را براي دوره هايي در قرن سوم برعهده داشتند. آخرين خاندانهاي اشراف امير در مکه و مدينه پيش از سلطه آل سعود نيز از خاندان اويند. | ||
از جمله ابوعبدالله شکر و پدرش ابو البرکات الراشد بالله(متوفي 430 ق)، مجد المعالي و فليته(متوفي 527 ه_) و فرزندانش از جمله هاشم (امارت527 ه- 549 ه) از چهرههاي معروفاين امرايند. موسى بن عبد اللّه بن الجون موسي بن عبدالله نوه اوست که از راويان بزرگ مرتبه حديث بود که در سال 256 از دنيا رفت و از زهاد بود و از نسل او هجده امير حجاز و ينبع بوده اند. | از جمله ابوعبدالله شکر و پدرش ابو البرکات الراشد بالله(متوفي 430 ق)، مجد المعالي و فليته(متوفي 527 ه_) و فرزندانش از جمله هاشم (امارت527 ه- 549 ه) از چهرههاي معروفاين امرايند. موسى بن عبد اللّه بن الجون موسي بن عبدالله نوه اوست که از راويان بزرگ مرتبه حديث بود که در سال 256 از دنيا رفت و از زهاد بود و از نسل او هجده امير حجاز و ينبع بوده اند. | ||
همسر موسي | ==همسر موسي== | ||
أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن عبد اللّه بن عبد الرحمن بن أبي بكر نواده خليفه اول ابوبکر و مادر دو پسرش عبدالله رضا و ابراهيم بود. گويا در مدتي که موسي در عراق بود براي همسر ام سلمه که از نوادگان ابوبکر بود نامه نوشت و او را به آمدن به عراق خواند و در شعري به شوخي تهديد کرد که اگر مرا در عراق که کشور بي وفايي و خيانت است تنها بگذاري بعيد نيست که من هووي برايت بگيرم که در برابر پدرانت بايستد و فضل و برتري آنان را نپذيرد و با هويي که با هووهاي ديگر خود نباشد و تنها به دنبال راضي کردن همسر و همدمش باشد. در پاسخ بهاين شعر موسي ربيع بن سليمان که آزاد شده محمد و ابراهيم برادران موسي بود در شعري به وي پاسخ دادايا دختر ابوبکر را با هوو فريب ميدهي به جان خود سوگند که قصد گناهي بزرگ کردهاي. موسي خواست تا هداياي که ربيع به ام سلمه داده بود باز پس داده شود ولي همسرش سوگند خورد تاموسي هداياي که از ربيع گرفته را به دو برابر قيمت جبران نکنداين کار را نپذيرد و موسي خواسته او را پذيرفت. | أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن عبد اللّه بن عبد الرحمن بن أبي بكر نواده خليفه اول ابوبکر و مادر دو پسرش عبدالله رضا و ابراهيم بود. گويا در مدتي که موسي در عراق بود براي همسر ام سلمه که از نوادگان ابوبکر بود نامه نوشت و او را به آمدن به عراق خواند و در شعري به شوخي تهديد کرد که اگر مرا در عراق که کشور بي وفايي و خيانت است تنها بگذاري بعيد نيست که من هووي برايت بگيرم که در برابر پدرانت بايستد و فضل و برتري آنان را نپذيرد و با هويي که با هووهاي ديگر خود نباشد و تنها به دنبال راضي کردن همسر و همدمش باشد. در پاسخ بهاين شعر موسي ربيع بن سليمان که آزاد شده محمد و ابراهيم برادران موسي بود در شعري به وي پاسخ دادايا دختر ابوبکر را با هوو فريب ميدهي به جان خود سوگند که قصد گناهي بزرگ کردهاي. موسي خواست تا هداياي که ربيع به ام سلمه داده بود باز پس داده شود ولي همسرش سوگند خورد تاموسي هداياي که از ربيع گرفته را به دو برابر قيمت جبران نکنداين کار را نپذيرد و موسي خواسته او را پذيرفت. | ||
به نقل مدايني، روزي ام سلمه از موسي خشمگين شد و به کنيزانش دستور داد او را نگهدارند و کتک بزنند ولي موسي از دستشان گريخت و ماجرا را براي برادر بزرگترش ابراهيم گفت. ابراهيم به او به خانه اش آمد و به او گفت بايد تازيانه بگيري و الا با تو سخن نخواهم گفت. در همين حال ابراهيم بر در خانهايستاد و خطاب به کنيزان گفتاي فاسق ها به خدا اگر يکي از شما مانع شد خود وارد خواهم شد و به موسي گفت برو و همسرت را با تازيانه بزن واو را به درد بياور . | به نقل مدايني، روزي ام سلمه از موسي خشمگين شد و به کنيزانش دستور داد او را نگهدارند و کتک بزنند ولي موسي از دستشان گريخت و ماجرا را براي برادر بزرگترش ابراهيم گفت. ابراهيم به او به خانه اش آمد و به او گفت بايد تازيانه بگيري و الا با تو سخن نخواهم گفت. در همين حال ابراهيم بر در خانهايستاد و خطاب به کنيزان گفتاي فاسق ها به خدا اگر يکي از شما مانع شد خود وارد خواهم شد و به موسي گفت برو و همسرت را با تازيانه بزن واو را به درد بياور . | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
جعفر پدر حسن بزرگترين پسران حسن مثني بود و او را از جمله خطيبان سخنور بني هاشم معرفي کرده اند که سخنان او نقل شده است. او با برادرش داود از يک مادر کنيز بودند. | جعفر پدر حسن بزرگترين پسران حسن مثني بود و او را از جمله خطيبان سخنور بني هاشم معرفي کرده اند که سخنان او نقل شده است. او با برادرش داود از يک مادر کنيز بودند. | ||
ابو الفرج و به تبع او ابن اثير به خطا جعفر بن حسن مثني را نيز جز نجات يافتگان از زندان معرفي ميکند و ابن عنبه ميافزايد که جعفر در مدينه در سن هفتاد سالگي از دنيا رفت. که منابع ديگر نيز گفته اند. ولي زنده ماندن جعفر تا زندان هاشميه برخلاف شواهد و گزارش هايي است که از مرگ او به هنگام احتجاج با زيد بن علي درباره موقوفات امام علي (ع) خبر ميدهند و به نظر ميرسد وي دراين زمان در سن هفتادسالگي در مدينه از دنيا رفته باشد و پس از اوست که عبدالله محض به جاي او از سادات حسني دراين مناقشات وکالت ميکند. محمد و جعفرفرزندان سليمان بن علي عباسي،حاکم بصره به هنگام قيام حسنيان ، نوه هاي جعفر از دخترش ام الحسن بودند که با ابراهيم بن عبدالله محض درگير شدند. | ابو الفرج و به تبع او ابن اثير به خطا جعفر بن حسن مثني را نيز جز نجات يافتگان از زندان معرفي ميکند و ابن عنبه ميافزايد که جعفر در مدينه در سن هفتاد سالگي از دنيا رفت. که منابع ديگر نيز گفته اند. ولي زنده ماندن جعفر تا زندان هاشميه برخلاف شواهد و گزارش هايي است که از مرگ او به هنگام احتجاج با زيد بن علي درباره موقوفات امام علي (ع) خبر ميدهند و به نظر ميرسد وي دراين زمان در سن هفتادسالگي در مدينه از دنيا رفته باشد و پس از اوست که عبدالله محض به جاي او از سادات حسني دراين مناقشات وکالت ميکند. محمد و جعفرفرزندان سليمان بن علي عباسي،حاکم بصره به هنگام قيام حسنيان ، نوه هاي جعفر از دخترش ام الحسن بودند که با ابراهيم بن عبدالله محض درگير شدند. | ||
.2.1.حسن بن جعفر بن الحسن | ==.2.1.حسن بن جعفر بن الحسن== | ||
نسل جعفر از وي باقيماند و فرزندان بسيار در نقاط مختلف از او برجاي ماندند. او يکي از راويان و شاگردان امام صادق و شخصيتهاي مولف شيعه و داراي تاليفاتي است که نجاشي رجالي معروف شيعه وثاقت او را گواهي داده است. او در واقعه فخ مانند امام کاظم (ع) از از معدود هاشمياني است که از شرکت و همراهي قيام عذرخواهي کرد. نسل وي از پسرانش عبد اللّه و جعفر الغدار و محمد السيلق باقي ماند که به سيلقيون معروفند اوداماد عمويش داود بن حسن بود. | نسل جعفر از وي باقيماند و فرزندان بسيار در نقاط مختلف از او برجاي ماندند. او يکي از راويان و شاگردان امام صادق و شخصيتهاي مولف شيعه و داراي تاليفاتي است که نجاشي رجالي معروف شيعه وثاقت او را گواهي داده است. او در واقعه فخ مانند امام کاظم (ع) از از معدود هاشمياني است که از شرکت و همراهي قيام عذرخواهي کرد. نسل وي از پسرانش عبد اللّه و جعفر الغدار و محمد السيلق باقي ماند که به سيلقيون معروفند اوداماد عمويش داود بن حسن بود. | ||
3. حسن بن حسن بن حسن بن علي عليه السلام(حسن مثلث) | ==3. حسن بن حسن بن حسن بن علي عليه السلام(حسن مثلث)== | ||
لقب مثلث را به خاطر سه بار تکرار نام حسن در ياد کردن از او که همنام پدر و جدش بود نسب شناسان به وي داده اند و در زمان خود به اين نام مشهور نبود. با توجه بهاينکه او به هنگام وفات 68 ساله بود، تولد او را ميتوان در سال 77 هجري دانست که هفت سال از عبدالله محض کوچکتر بود. او انساني متعبد و فاضل و با ورع بود و درامر به معروف و نهي از منکر مذهب خاندانش را داشت معرفي کرده اند. او از تابعياني است که از جابر بن عبدالله انصاري روايت نقل کرده حسن از پدر و مادر بزرگوارش رواياتي را نقل کرده و همنيطور عدهاي از محدثان مانند عبيد بن وسيم جمال و عمر بن شبيب مسلمي و عمرو بن مرزوق. از او روايت دارند. حسن را زبان گوياي اهل بيت خوانده اند. | لقب مثلث را به خاطر سه بار تکرار نام حسن در ياد کردن از او که همنام پدر و جدش بود نسب شناسان به وي داده اند و در زمان خود به اين نام مشهور نبود. با توجه بهاينکه او به هنگام وفات 68 ساله بود، تولد او را ميتوان در سال 77 هجري دانست که هفت سال از عبدالله محض کوچکتر بود. او انساني متعبد و فاضل و با ورع بود و درامر به معروف و نهي از منکر مذهب خاندانش را داشت معرفي کرده اند. او از تابعياني است که از جابر بن عبدالله انصاري روايت نقل کرده حسن از پدر و مادر بزرگوارش رواياتي را نقل کرده و همنيطور عدهاي از محدثان مانند عبيد بن وسيم جمال و عمر بن شبيب مسلمي و عمرو بن مرزوق. از او روايت دارند. حسن را زبان گوياي اهل بيت خوانده اند. | ||
بلاذري او را داراي جلالت و بزرگي توصيف ميکند. | بلاذري او را داراي جلالت و بزرگي توصيف ميکند. | ||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
ابراهيم بن حسن بن حسن مشهور به ابراهيم غَمْر مشهور ترين کنيههاي ابراهيم، ابواسماعيل ابوالحسن و ابواسحاق . لقب ابراهيم "غَمر" بود که آن را به خاطر زيبايى و سخاوت فراوان و فضايل اخلاقى ابراهيم به او داده بودند. با توجه به سن او به هنگام وفات او در سال 78 هجري به دنيا آمده و يکسال از برادرش حسن و 8 سال از عبدالله کوچکتر بود. | ابراهيم بن حسن بن حسن مشهور به ابراهيم غَمْر مشهور ترين کنيههاي ابراهيم، ابواسماعيل ابوالحسن و ابواسحاق . لقب ابراهيم "غَمر" بود که آن را به خاطر زيبايى و سخاوت فراوان و فضايل اخلاقى ابراهيم به او داده بودند. با توجه به سن او به هنگام وفات او در سال 78 هجري به دنيا آمده و يکسال از برادرش حسن و 8 سال از عبدالله کوچکتر بود. | ||
ابراهيم را به خاطر شباهت زيادش به رسول خدا (ص) " ابراهيم الشبيه »مي خواندندو او را « اشبه الناس برسول الله (ص)» ياد کنند. | ابراهيم را به خاطر شباهت زيادش به رسول خدا (ص) " ابراهيم الشبيه »مي خواندندو او را « اشبه الناس برسول الله (ص)» ياد کنند. | ||
3.1.علي بن الحسن مثلث | ==3.1.علي بن الحسن مثلث== | ||
علي بن حسن بن حسن بن حسن بن علي (ع). ملقب به سجاد به معناي بسيار سجده کننده) و الاغر (درخشان پيشاني) و علي الخير به خاطر فضيلت و تلاشش در عبادت و بندگي اش براي خدا . مشهور بود که در مدينه زوجي عابدتر از علي بن الحسن مثلث و همسرش زينب دختر عبدالله بن حسن نيست. و به خاطر عبادت به آنها زوج صالح ميگفتند. وي را زين العابدين و ذو الثفنات نيز لقب داده اند. وى برادرزاده و داماد عبد اللَّه محض وكنيهاش ابو الحسن ومادرش ام عبد اللَّه دختر عامر كلابى بود. | علي بن حسن بن حسن بن حسن بن علي (ع). ملقب به سجاد به معناي بسيار سجده کننده) و الاغر (درخشان پيشاني) و علي الخير به خاطر فضيلت و تلاشش در عبادت و بندگي اش براي خدا . مشهور بود که در مدينه زوجي عابدتر از علي بن الحسن مثلث و همسرش زينب دختر عبدالله بن حسن نيست. و به خاطر عبادت به آنها زوج صالح ميگفتند. وي را زين العابدين و ذو الثفنات نيز لقب داده اند. وى برادرزاده و داماد عبد اللَّه محض وكنيهاش ابو الحسن ومادرش ام عبد اللَّه دختر عامر كلابى بود. | ||
به نقل ابو الفرج، سفاح به پدر علي (حسن مثلث چشمهاى)در «ذو خشب» كشيده بود و نام آن چشمه «چشمهى مروان» بود. حسن پسرش على را گاه و بيگاه براي سر كشى آن مزرعه ميفرستاد. | به نقل ابو الفرج، سفاح به پدر علي (حسن مثلث چشمهاى)در «ذو خشب» كشيده بود و نام آن چشمه «چشمهى مروان» بود. حسن پسرش على را گاه و بيگاه براي سر كشى آن مزرعه ميفرستاد. | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۵: | ||
عبد اللَّه گفت:« خدا از تو راضى باشد اى برادرزادهى من. من ميدانستم از اين مرگ بيمناكى. » | عبد اللَّه گفت:« خدا از تو راضى باشد اى برادرزادهى من. من ميدانستم از اين مرگ بيمناكى. » | ||
على بن الحسن در روز بيست و سوم ماه محرم سال صد و چهل و شش در زندان منصور در حال سجده جان سپرد . او به وقت مرگ چهل و پنج سالش بود. | على بن الحسن در روز بيست و سوم ماه محرم سال صد و چهل و شش در زندان منصور در حال سجده جان سپرد . او به وقت مرگ چهل و پنج سالش بود. | ||
فرزندان علي بن حسن: | ==فرزندان علي بن حسن:== | ||
علي داراي نه فرزند شد که چهارتاي آنان دختراني به نامهاي رقية، و فاطمة، و أمّ كلثوم، و أمّ الحسن و پسراني به نامهاي محمد و عبدالله و حسن و عبدالرحمن و حسن مکفوف بودند که نسل علي بن حسن از او باقيماند. زينب مادر حسن مکفوف و حسين شهيد فخ بود. | علي داراي نه فرزند شد که چهارتاي آنان دختراني به نامهاي رقية، و فاطمة، و أمّ كلثوم، و أمّ الحسن و پسراني به نامهاي محمد و عبدالله و حسن و عبدالرحمن و حسن مکفوف بودند که نسل علي بن حسن از او باقيماند. زينب مادر حسن مکفوف و حسين شهيد فخ بود. | ||
پس از شهادت علي، همسرش زينب پيوسته جامههاى پشمينه و کهنه مىپوشيد تا از دنيا رفت و هميشه در شيون و گريه بود. و هيچ گاهى بر منصور نفرين نكرد كه مبادا تشفّى نفسى براى او حاصل شود و از ثوابش كاسته گردد تنها مىگفت:«يا فاطر السّماوات و الارض، يا عالم الغيب و الشّهادة، و الحاكم بين عباده، احكم بيننا و بين قومنا بالحقّ، و انت خير الحاكمين. » | پس از شهادت علي، همسرش زينب پيوسته جامههاى پشمينه و کهنه مىپوشيد تا از دنيا رفت و هميشه در شيون و گريه بود. و هيچ گاهى بر منصور نفرين نكرد كه مبادا تشفّى نفسى براى او حاصل شود و از ثوابش كاسته گردد تنها مىگفت:«يا فاطر السّماوات و الارض، يا عالم الغيب و الشّهادة، و الحاكم بين عباده، احكم بيننا و بين قومنا بالحقّ، و انت خير الحاكمين. » | ||
خط ۱۵۱: | خط ۱۵۱: | ||
برخي از گزارش ها از حضور جعفر در زندان هاشميه ونجات يافتنش سخن گفته ، ولي با توجه به سن عبدالله محض در زندان که در در 72 /92سالگي وفات کرد و گزارش وفات جعفر در سن هفتاد و سالگي به نظر مي آيد، گزارشي که وفات او را به سال ها قبل در زمان زيد بن علي مي داند ، صحيح تر باشد. | برخي از گزارش ها از حضور جعفر در زندان هاشميه ونجات يافتنش سخن گفته ، ولي با توجه به سن عبدالله محض در زندان که در در 72 /92سالگي وفات کرد و گزارش وفات جعفر در سن هفتاد و سالگي به نظر مي آيد، گزارشي که وفات او را به سال ها قبل در زمان زيد بن علي مي داند ، صحيح تر باشد. | ||
در برخي منابع نيز از ابوبکر بن حسن مثني در اين جمع ياد شده اما همانطور که ابوالفرج تصريح کرده از چنين شخصي در کتاب هاي انساب سخن نرفته است. | در برخي منابع نيز از ابوبکر بن حسن مثني در اين جمع ياد شده اما همانطور که ابوالفرج تصريح کرده از چنين شخصي در کتاب هاي انساب سخن نرفته است. | ||
4.ابراهیم بن حسن مثنی | ==4.ابراهیم بن حسن مثنی== | ||
ابراهيم از بزرگان خاندان خود و شخصيت محترم و برجسته اى بود، وي را به بزرگواري و شرافت ستوده اند و او را عالمي از عالمان آل محمد و بزرگي از بزرگان هاشمي و سروري گرانقدر و بلند مرتبه و بزرگ جايگاه و داراي همه نيکي ها و فضيلت ها و صورت و سيرت نيکو و دودمان پا ک و بي نظر با عفت و دين و فصاحت و بلاغت و مروت و شهامت و شجاعت وصف کرده اند. ابراهيم و از راويان مشهور علوي است و از طريق پدر حسن مثني از جدش امام علي(ع) از پيامبر(ص) حديث نقل کرده است. همچنين راوي او حديث مادرش فاطمه بنت الحسين (ع) است. ابن حجر عسقلاني حديث ردّ شمس براي امام علي (ع) را از فضل بن مرزوق از ابراهيم غمر روايت کرده است. | ابراهيم از بزرگان خاندان خود و شخصيت محترم و برجسته اى بود، وي را به بزرگواري و شرافت ستوده اند و او را عالمي از عالمان آل محمد و بزرگي از بزرگان هاشمي و سروري گرانقدر و بلند مرتبه و بزرگ جايگاه و داراي همه نيکي ها و فضيلت ها و صورت و سيرت نيکو و دودمان پا ک و بي نظر با عفت و دين و فصاحت و بلاغت و مروت و شهامت و شجاعت وصف کرده اند. ابراهيم و از راويان مشهور علوي است و از طريق پدر حسن مثني از جدش امام علي(ع) از پيامبر(ص) حديث نقل کرده است. همچنين راوي او حديث مادرش فاطمه بنت الحسين (ع) است. ابن حجر عسقلاني حديث ردّ شمس براي امام علي (ع) را از فضل بن مرزوق از ابراهيم غمر روايت کرده است. | ||
ابراهيم در خلافت سفّاح نخستين خليفه عباسي (حک:132-136ه. ق) از احترام فوقالعادهاي برخوردار بود. بنا به نقلي سفاح از عبدالله محض در مورد دو فرزندش محمد(نفس زکيه) و ابراهيم سؤال مي کرد و ميخواست از جاي آنها(مخفي گاه) آگاهي پيداکند. عبدالله اين مطلب را به برادرش ابراهيم غَمر شکايت کرد. ابراهيم به او گفت: اگر سفاح بارديگر از تو در مورد آنها پرسيد به او بگو: عموي آنها بهتر از حال برادرزاده هايش خبر دارد. عبدالله گفت: آيا سفاح به آن راضي خواهد شد؟ ابراهيم گفت: آري. | ابراهيم در خلافت سفّاح نخستين خليفه عباسي (حک:132-136ه. ق) از احترام فوقالعادهاي برخوردار بود. بنا به نقلي سفاح از عبدالله محض در مورد دو فرزندش محمد(نفس زکيه) و ابراهيم سؤال مي کرد و ميخواست از جاي آنها(مخفي گاه) آگاهي پيداکند. عبدالله اين مطلب را به برادرش ابراهيم غَمر شکايت کرد. ابراهيم به او گفت: اگر سفاح بارديگر از تو در مورد آنها پرسيد به او بگو: عموي آنها بهتر از حال برادرزاده هايش خبر دارد. عبدالله گفت: آيا سفاح به آن راضي خواهد شد؟ ابراهيم گفت: آري. | ||
خط ۱۵۷: | خط ۱۵۷: | ||
به نقلي هنگامي که منصور دوانيقي(حک:136_158) برادرش عبدالله محض را در دار مروان در مدينه بازداشت کرده بود. حسن مثلث برادرش ابراهيم را ديد که مشغول علوفه دادن به شتران خويش بود. حسن با ناراحتي به او گفت: آيا شترانت را علوفه ميدهي با اينکه عبدالله بن حسن در زندان است؟ سپس به غلام ابراهيم گفت: پايبند شتران را باز کن. غلام به دستور او عمل کرد و پايبند از پاي آنها برگشود. حسن فريادي بر شتران را زد و رم داد و ديگر اثري از آنها به دست نيامد. سپس منصور ساير خاندان عبدالله را به زندان انداخت. | به نقلي هنگامي که منصور دوانيقي(حک:136_158) برادرش عبدالله محض را در دار مروان در مدينه بازداشت کرده بود. حسن مثلث برادرش ابراهيم را ديد که مشغول علوفه دادن به شتران خويش بود. حسن با ناراحتي به او گفت: آيا شترانت را علوفه ميدهي با اينکه عبدالله بن حسن در زندان است؟ سپس به غلام ابراهيم گفت: پايبند شتران را باز کن. غلام به دستور او عمل کرد و پايبند از پاي آنها برگشود. حسن فريادي بر شتران را زد و رم داد و ديگر اثري از آنها به دست نيامد. سپس منصور ساير خاندان عبدالله را به زندان انداخت. | ||
درباره درگذشت و شهادت ابراهيم و مکان آن سه ديدگاه مطرح است:1. زندان هاشميه: ؛2. ميان راه کوفه. 3. کوفه | درباره درگذشت و شهادت ابراهيم و مکان آن سه ديدگاه مطرح است:1. زندان هاشميه: ؛2. ميان راه کوفه. 3. کوفه | ||
خاندان ابراهيم | ==خاندان ابراهيم== | ||
همسران ابراهيم جز رميحه(ذبيحه) که از تيره بني مخزوم قريش و آزاد بود، بقيه کنيز بودند، به نام هاي: عابده، خريده، عاليه(عافيه)، مذهبه. ابراهيم غمر از خود يازده فرزند برجاي گذاشت که نسلش فقط ازيکي از آنان به نام اسماعيل ديباج باقيماند. برخي براي او هفت پسر و پنج دختر ثبت کرده اند. که عبارتند از: | همسران ابراهيم جز رميحه(ذبيحه) که از تيره بني مخزوم قريش و آزاد بود، بقيه کنيز بودند، به نام هاي: عابده، خريده، عاليه(عافيه)، مذهبه. ابراهيم غمر از خود يازده فرزند برجاي گذاشت که نسلش فقط ازيکي از آنان به نام اسماعيل ديباج باقيماند. برخي براي او هفت پسر و پنج دختر ثبت کرده اند. که عبارتند از: | ||
رقيه : نام مادر وي ربيحه يا ذبيحه دختر محمد بن عبدالله بن ابياميه بن مغيرة از تيره بني مخزوم قريش بودند. ؛ همسر عموزاده اش ابراهيم بن عبد الله محض؛ خديجه: مادر وي نيز همان ربيحه يا ذبيحه دختر محمد بن عبدالله بن ابياميه بن مغيرة از تيره بني مخزوم قريش بود.؛ حسنه؛ فاطمه؛ اماسحاق. يعقوب: از رميحه دختر عبد الله بن ابي اميه مخزومي بود. که در کودکي درگذشت؛ محمداكبر؛ محمد ديباج اصغر: وي را ازاين رو به محمد ديباج ميخواندند که فرد زيبايي بود. آنچنانکه دسته دسته به تماشاى محمد بن ابراهيم مىآمدند. مادر او أم ولد(کنيز) بود که به نام عاليه(عافيه) خوانده ميشد. مرقد محمد ديباج که به شيوهاي وحشيانه توسط منصور شهيد شد در هاشميه است. | رقيه : نام مادر وي ربيحه يا ذبيحه دختر محمد بن عبدالله بن ابياميه بن مغيرة از تيره بني مخزوم قريش بودند. ؛ همسر عموزاده اش ابراهيم بن عبد الله محض؛ خديجه: مادر وي نيز همان ربيحه يا ذبيحه دختر محمد بن عبدالله بن ابياميه بن مغيرة از تيره بني مخزوم قريش بود.؛ حسنه؛ فاطمه؛ اماسحاق. يعقوب: از رميحه دختر عبد الله بن ابي اميه مخزومي بود. که در کودکي درگذشت؛ محمداكبر؛ محمد ديباج اصغر: وي را ازاين رو به محمد ديباج ميخواندند که فرد زيبايي بود. آنچنانکه دسته دسته به تماشاى محمد بن ابراهيم مىآمدند. مادر او أم ولد(کنيز) بود که به نام عاليه(عافيه) خوانده ميشد. مرقد محمد ديباج که به شيوهاي وحشيانه توسط منصور شهيد شد در هاشميه است. | ||
5. داود بن حسن مثني | ==5. داود بن حسن مثني== | ||
ابو سليمان داود بن حسن مثني برادر رضاعي (شيري) امام صادق(ع) محدثي امامي و معظم و ممدوح وبود | ابو سليمان داود بن حسن مثني برادر رضاعي (شيري) امام صادق(ع) محدثي امامي و معظم و ممدوح وبود | ||
مادر وي يکي از کنيزان با کمالات حسن مثني و معروف به ام خالد بربريه و و دايه امام صادق عليه السلام بود . | مادر وي يکي از کنيزان با کمالات حسن مثني و معروف به ام خالد بربريه و و دايه امام صادق عليه السلام بود . | ||
خط ۲۵۸: | خط ۲۵۸: | ||
نوادرالمخطوطاتعبدالسلاممحمدهارون(گردآورنده)، شركةمكتبةومطبعةمصطفىالبابيالحلبيقاهرة، چاپدوم، م/1972ق1393. | نوادرالمخطوطاتعبدالسلاممحمدهارون(گردآورنده)، شركةمكتبةومطبعةمصطفىالبابيالحلبيقاهرة، چاپدوم، م/1972ق1393. | ||
نور الأبصار في مناقب آل بيت النبي المختار صلى الله عليه و آله و سلم، مؤمن بن حسن شبلنجى، رضى، قم، بي تا | نور الأبصار في مناقب آل بيت النبي المختار صلى الله عليه و آله و سلم، مؤمن بن حسن شبلنجى، رضى، قم، بي تا | ||
=پانويس= | =پانويس= |
ویرایش