۸۸٬۱۹۲
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «شلمغانيه پيروان ابو جعفر محمد بن على شلمغانى معروف به ابن العزاقر، از فرق غ...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
شلمغانیه پیروان ابو جعفر محمد بن على شلمغانى معروف به ابن العزاقر، از فرق غلاة شیعه بودند. در تکمله تاریخ طبری نام وی ابن ابی العزاقر آمده است. مسعودى در «التنبیه و الاشراف» و شیخ طوسى در کتاب «الغیبه» گفته اند که نام وى محمد بن على بن ابى العزاقر شلمغانى بوده است. | |||
ابو المظفر | ابو المظفر اسفراینى در «التبصیر فى الدین» از او به عنوان ابو العذافر یاد کرده و ابن حزم نام او را محمد بن على السلمعان الکاتب نوشته است. <ref>ر. ک. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 257 با ویرایش</ref> | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
<ref> | <ref> | ||
https://fa.wikishia.net/view/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B4%D9%84%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%86%DB%8C</ref> نجاشى در کتاب رجال خود انحراف او را چنین روایت می کند: | https://fa.wikishia.net/view/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B4%D9%84%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%86%DB%8C</ref> نجاشى در کتاب رجال خود انحراف او را چنین روایت می کند: | ||
ابو جعفر محمد بن على شلمغانى از | ابو جعفر محمد بن على شلمغانى از پیشروان مذهب امامیه بود، اما حسادتش بر مقام ابو القاسم حسین بن روح، وى را بر آن داشت که مذهب امامیه را ترک کند و در آیین کشیشان در آید. این رفتار او موجب شد تا از طرف امام زمان توقیعاتی علیه او صادر شود و سرانجام به امر سلطان (دولت) به دار آویخته شد. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 259</ref> | ||
همچنین اضافه کرده اند که حسین بن روح | همچنین اضافه کرده اند که حسین بن روح پیش از افتادن به زندان مدتى پنهان مى زیست و چون اعتمادى کامل به ابن ابى العزاقر داشت، او را به نیابت خود برگزید، و شلمغانى واسطه بین او و شیعیان شد و توقیعات حضرت مهدى غایب به توسط حسین بن روح به دست شلمغانى صادر مى شد و مردم براى رفع حوایج و حل مشکلات به او رجوع مى کردند. در آن زمان شلمغانى ادعاهای باطلی را ترویج می کرد و این گونه بود که از مذهب شیعه امامیه اثنى عشریه منحرف شد. حسین بن روح در زندان از انحرافش مطلع شد و از همانجا در ماه ذیحجه سال 312 هجری قمری، توقیعى در لعن ابن ابى العزاقر به شیخ ابو على محمد بن همام اسکافى بغدادى که از بزرگان شیعه بود فرستاد و از وى تبرى جست. | ||
پس از آن ابن ابى العزاقر | پس از آن ابن ابى العزاقر که به سبب دوستى که با محسن پسر ابو الحسن على بن محمد فرات وزیر المقتدر بالله عباسى داشت، در دستگاه وزارت درآمد و به کتابت و دبیرى پرداخت. در این هنگام قرامطه که طایفه اى از اسماعیلیه بودند بر کاروان حاجیان زده و گروهى را به قتل رساندند. | ||
مردم بغداد | مردم بغداد که از ابو الحسن على بن محمد فرات و پسرش محسن راضى نبودند، آنان را متهم به دستیارى با قرامطه کردند. | ||
محسن براى | محسن براى پیشگیرى از دشمنان خود و مطالبه بقایاى مالیات، شلمغانى را در دیوان وزارت وارد کرد و به تدبیر او گروهى از دشمنان خویش را به جرم نپرداختن مالیات کشت. اما ابن الفرات و پسرش محسن نتوانستند سوء ظن خلیفه را نسبت به خویش از بابت رابطه با قرامطه رفع کنند، سرانجام خلیفه آنان را در سال 312 ه به قتل رسانید. شلمغانى پس از این واقعه فرار کرد و تا حدود سال 320 ه در موصل و اطراف آن مى زیست، چون دید اوضاع آرام است، ادعاهای جدیدی را مطرح کرد. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 260 | ||
</ref> | </ref> | ||
==عقاید== | ==عقاید== | ||
موسس این مکتب دعوى «حلول» خداوند در خود | موسس این مکتب دعوى «حلول» خداوند در خود مىکرد و خویشتن را روح القدس مى خواند و کتابى به نام «الحاسة السادسه» یعنى حس ششم نوشت و در آن دین و آیین را برداشته گناهان کبیره ای چون زنا، لواط و فسق و فجور را جایز دانست. پیروانش زنان خود را به او مى سپردند به امید این که نور وى در ایشان حلول کند. ابو ریحان بیرونى در باب متنبئین در «آثار الباقیه» از عقاید ابن العزاقر یاد کرده است و همین نسبت ها را به او داده است. شیخ طوسی در کتاب «غیبت» خود عقایدى سخیف به ابن ابى العزاقر نسبت داده از جمله این که: ابن العزاقر مى گفت خدا در وى «حلول» کرده و با او یکى شده است. این سخن ابن العزاقر چون سخن حلاج است و او نیز چنین ادعا می کرد. | ||
ابن ابى العزاقر، معتقد به خلقت ضد بود | ابن ابى العزاقر، معتقد به خلقت ضد بود یعنى مى گفت: خداوند خود اضداد را آفریده تا به توسط آن ها مخالفان آنان شناخته شوند. زیرا تا اضداد در برگزیدگان خدا طعن نزند و به مخالفت با ایشان برنخیزد، فضیلت و برترى آن بزرگان معلوم نخواهد شد. به همین جهت ضد، افضل از ولى است، زیرا فضیلت آن جز به ضدیت او ظاهر نشود. | ||
وی معتقد بود که هفت آدم وجود دارد که از آدم | وی معتقد بود که هفت آدم وجود دارد که از آدم نخستین شروع شده و به آدم هفتمین منتهى مى گشت و می گفت که روح خدا را در موسى (ع) و فرعون و محمد (ص) و على (ع) و ابو بکر و معاویه تنزل داد. یاقوت حموی در «معجم الادباء» درباره ادعای او می گوید که: «وى مانند حلاج حلولى بود و پیروانش ادعا مى کردند که او خداى ایشان است و می گفتند که روح خدا نخست در آدم سپس در شیث و پس از آن در هر یک از پیغمبران و انبیا حلول کرد تا این که به بدن امام حسن عسکرى (ع) حلول کرد و سر انجام وارد بدن ابن ابى العزاقر شد. | ||
معتقد بود که | معتقد بود که نخستین قدیم ظاهر و باطن روزى دهنده و مشار الیه است. خداوند در هر چیزى به اندازه استعدادش «حلول» مى کند و او ضد را آفریده که دلالت بر مضدود کند، از این جهت است که چون آدم را خلق کرد خداوند هم در آدم و هم در ضدش ابلیس حلول کرد و آدم حق بود و ضدش باطل، ولى راهنماینده به حق افضل از حق است از این جهت ابلیس از آدم بالاتر است. | ||
خداوند هرگاه در | خداوند هرگاه در هیکل و جسدى ناسوتى و خاکى حلول کند، قدرت در وى به ظهور مى رساند. چون آدم درگذشت روح او در پنج وجود ناسوتى حلول کرد و چون هر یک از این ها غایب مىشدند، یکى دیگر به جاى او آشکار مىگشت و نیز لاهوت خداوند در پنج ابلیس که ضد آن حیات ناسوتى بودند، حلول نمود. | ||
سپس | سپس لاهوتیت در ادریس و ابلیس جمع شد هم چنان که آن لاهوتیت از آدم و ابلیسش جدا شد و در نوح و ابلیس او قرار گرفت و از آن دو جدا شد و در صالح و ابلیس وى که قاتل شترش بود جاى گرفت، سپس از آن دو جدا شد در ابراهیم و ابلیس او یعنی نمرود جاى گرفت و پس از آن در هارون و ابلیسش مستقر گشت و از آنان جدا شد، در داوود و ابلیس او جالوت جاى گرفت و پس از آن در سلیمان جاى گرفت و سپس در عیسى و شاگردانش مستقر شد و بعد از آن در بدن على بن أبی طالب (ع) جاى گرفت و سپس به بدن ابن العزاقر حلول کرد. | ||
شلمغانیه موسى (ع) و محمد (ص) را خائن مى دانستند و مى گفتند: هارون، موسى (ع) را و على (ع)، محمد (ص) را به نبوت مبعوث | شلمغانیه موسى (ع) و محمد (ص) را خائن مى دانستند و مى گفتند: هارون، موسى (ع) را و على (ع)، محمد (ص) را به نبوت مبعوث کردند، ولى آن دو خیانت کردند و بر این گمان بودند که على (ع) به محمد (ص) سال هایى را به اندازه روزگار اصحاب کهف مهلت داد و هرگاه آن سال ها که سیصد و پنجاه سال است، تمام شود، شریعت اسلام از بین مى رود. از نگاه آنان مَلِک کسى است که مالک نفس خود باشد و حق را در پشت سر خود بشناسد و بداند که حق، حق ایشان یعنى پیامبران راستینى چون هارون و على (ع) است و بهشت عبارت از معرفت و شناسایى آنان مى باشد و دوزخ عبارت از نادانى و جهل ایشان است. این فرقه اعتقادی به روزه دارى و غسل کردن ندارند و مطابق با سنت رسول الله (ص) زناشویى و نکاح نمى کنند و اباحى مذهب اند و زنا کارى را مباح دانند. معتقدند که محمد (ص) مبعوث بر بزرگان و جباران عرب شد و چون آنان قسى القلب بودند، از این جهت آنان را امر به سجود کرد تا ایشان را به اطاعت از خویش بیازماید، اکنون حکمت آن است که ما مردان را بر مباح بودن زنان شان بیازمائیم. | ||
شلمغانیه، از فرزندان على (ع) و بنى عباس | شلمغانیه، از فرزندان على (ع) و بنى عباس بیزارى می جویند و هر دو طائفه از ایشان را ستمگر می دانند. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 262</ref> | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
نجاشى در کتاب رجال خود هفده | نجاشى در کتاب رجال خود هفده کتاب از ابن ابى العزاقر ذکر کرده که از آن جملهاند: «ماهیة العصمه»، «کتاب الاوصیاء»، «کتاب المعارف»، «کتاب الایضاح»، «کتاب الانوار»، «کتاب التسلیم»، «کتاب البلاء و المشیة» «کتاب نظم القرآن». یکى از کتب او «کتاب العصا» است. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 261</ref> | ||
==سر انجام شلمغانیه== | ==سر انجام شلمغانیه== | ||
به قول ابن | به قول ابن اثیر، عزاقریه تا سال 340 ه وجود داشتند و در آن سال به ابو محمد حسن بن محمد مهلبى وزیر معز الدوله دیلمى خبر دادند که مردى معروف به بصرى در گذشته است و ادعا مىکرد که روح ابو جعفر ابو العزاقر در او حلول کرده و از وى مال بسیارى به جاى مانده است و پیروانش معتقد به الوهیت وى هستند و گفتند: روح پیغمبر در او حلول کرده است. | ||
همچنین جوانى از ایشان ادعا مى کرد که روح على (ع) در وى حلول کرده و زنى مدعى شد که روح فاطمه (س) در او حلول کرده است. م<ref>شکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 262 با ویرایش و جابجایی و اصلاح عبارات.</ref> <ref>یاقوت حموی، معجم الادباء، لیدن ، ج 1، ص 235.</ref> <ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 3، ص 314.</ref> <ref>شیخ طوسی، الغيبه، چاپ سنگی، سال 1323 هجری قمری، ص 263.</ref> <ref>بغدادی عبد القاهر، الفرق بين الفرق، به اهتمام محمد زاهد بن حسن الكوثرى، قاهره، سال 1948 میلادی، ص 159.</ref> <ref>نجاشی ، رجال، بمبئى، سال 1317 هجری قمری، ص 268.</ref> <ref>مامقانی عبد الله، تنقيح المقال فی علم احوال الرجال، نجف، ج 3، ص 157.</ref> <ref>ابو ریحان بیرونی، آثار الباقية عن القرون الخالية، چاپ لايپزيك، سال 1923 میلادی، ص 214.</ref> <ref>التنبيه على حدوث التصحيف، ص 69- 71.</ref> <ref>ابن اثیر، الكامل فی التاریخ،ليدن، ج 8، ص 495.</ref> <ref>مشکور محمد جواد، يادنامه ابو ریحان بيرونى، ص 379- 416.</ref> | |||
== پانویس == | ==پانویس== | ||
[[رده: کلام ]] | [[رده: کلام ]] | ||
[[رده: فرق و مذاهب کلامی ]] | [[رده: فرق و مذاهب کلامی ]] | ||
<references /> |