احادیث تقریبی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
=امام علی (علیه السلام)=
=امام علی (علیه السلام)=
==اختلافات بین مسلمانان-تشیع و تسنن- صغروی است نه کبروی==  
==اختلافات بین مسلمانان-تشیع و تسنن- صغروی است نه کبروی==  



نسخهٔ ‏۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۹

امام علی (علیه السلام)

اختلافات بین مسلمانان-تشیع و تسنن- صغروی است نه کبروی

در نهج البلاغه [۱] از امام علی علیه السلام نقل شده است که :‌

آن حضرت خطاب به یهودی که به طعنه اظهار داشت :‌ ما دفنتم نبیکم حتی اختلفتم فیه:

هنوز پیامبرتان دفن نشده بود که بین شما مسلمانان نسبت به جانشینی او اختلاف افتاد و به دو گروه تقسیم شدید،


فرمود :‌ انما اختلفنا عنه لا فیه

تو اشتباه می‌کنی. ما درباره خود پیامبرمان اختلاف نکردیم. اختلاف ما در باره دستوری بود که از پیامبر ما رسیده است که آیا چنین است یا چنان‌


این سخن امام علیه السلام بیانگر آن است که اختلاف بین مسلمانان در مساله خلافت امری صغروی است نه کبروی

بدین معنا که همه مسلمانان نسبت به نبوت رسول اکرم و حجیت تمام گفتارش اذعان داشته و اختلافات مطرح شده ناشی از صدور یا عدم صدور یا صراحت و عدم صراحت گفتارشان در مساله جانشینی آن حضرت می باشد


امام علیه السلام سپس به سستی مبانی فکری و اعتقادی یهود آن هم زمانی که پیامبرشان موسی علیه السلام در قید حیات بود اشاره نموده و فرمود : ... و لکنکم ما جفت ارجلکم من البحر حتی قلتم‌ لنبیکم «اجعل لنا الها کما لهم آلهة فقال انکم قوم تجهلون» [۲]

اما شما هنوز پایتان از دریا خشک نشده بود که به پیامبر خود گفتید برای ما مانند این بت پرستان بتی بساز و پیامبرتان گفت همانا شما قومی نادان هستید.


بنابراین بر اساس این سخن امام علی علیه السلام منکرین امامت را نمی توان بدلیل سوء برداشت شان از مساله امامت در زمره کافران دانست

بلکه آنان نیز مسلمانانی هستند که به اسلام و رسالت پیامبر اکرم ایمان داشته و تفاوت آنان با شیعیان – معتقدین به امامت معصومین علیهم السلام- در نوع نگاه و برداشت شان از نصوص می باشد.

تبیین شهید مطهری از این حدیث

شهید مطهری در تبیین سخن امام علی علیه السلام می فرماید:

امیرالمؤمنین جواب خیلى عجیبى مى‏دهد، مى‏فرماید: انَّمَا اخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فیهِ وَ لکِنَّکُمْ‏ ما جَفَّتْ ارْجُلُکُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتّى‏ قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمُ «اجْعَلْ لَنا الهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ فَقالَ انَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلونَ»

ما درباره پیغمبر اختلاف نکردیم، اختلاف ما درباره دستورى بود که از پیغمبر ما رسیده بود؛ ولى شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که از پیغمبرتان خواستید که همان اصل اول توحیدتان را زیر پا بگذارید، گفتید براى ما بتى بساز مثل اینها.

پس خیلى تفاوت است میان آنچه براى ما رخ داد [و آنچه براى شما رخ داد.]

ما درباره خود پیغمبر اختلاف نکردیم بلکه درباره این اختلاف کردیم که مفهوم و مفاد دستور پیغمبر چیست.

ایندو با هم خیلى فرق دارد که کارى که به هر حال آن را انجام مى‏دادند توجیهش در خارج این طور باشد (نه اینکه در واقع این طور بود) که بگویند [آنها که مرتکب این خطا شدند]خیال مى‏کردند مقصود پیغمبر این بوده و در نتیجه گفته پیغمبر را به این صورت توجیه کردند

و یا اینکه بگویند نصّ آیه قرآن با این صراحت را کنار گذاشتند یا قرآن را تحریف کردند.[۳]

امام محمد باقر علیه السلام

زرارة نقل مى‏ کند که: «با برادرم حمران- یا برادر دیگرم بکیر- بر امام باقر (ع) وارد شدیم؛

من به امام گفتم: ما افراد را با شاقول اندازه مى‏ گیریم، هر کس مانند ما شیعه باشد، خواه از اولاد على و خواه از غیر آنها، با او پیوند دوستى (به عنوان یک مسلمان و اهل نجات) برقرار مى‏ کنیم

و هر کس با عقیده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان یک گمراه و اهل هلاک) تبرّى مى ‏جوییم.»

امام علیه السلام فرمود:

«اى زرارة! سخن خدا از سخن تو راست‏تر است؛ اگر آنچه تو مى‏ گویى درست باشد، پس سخن خدا آنجا که مى‏ فرماید:

«إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا»[۴] کجا رفت؟!

پس «المرجون لامر اللّه »[۵]چه شد؟!

آنها که خدا درباره آنها مى ‏فرماید:

«خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»[۶] کجا رفتند؟!

«اصحاب الاعراف» چه شدند؟!

«الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»[۷] چه کسانى هستند و کجایند؟!»

اگر کسى در روایاتى که از ائمه اطهار (علیهم السلام) رسیده است که بیشترین آنها در «کتاب الحجّة» کافى و «کتاب الایمان و الکفر» کافى گرد آمده است دقت کند مى ‏یابد که:

ائمه (علیهم السلام) تکیه‏ شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان مى‏ آید از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق تعصّب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطى باشد که مى ‏بایست تحقیق و جستجو کند و نکند؛

اما افرادى که ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراک و یا به علل دیگر در شرایطى بسر مى ‏برند که مصداق منکر و یا مقصّر در تحقیق و جستجو به شمار نمى‏ روند، آنها در ردیف منکران و مخالفان نیستند، آنها از «مستضعفین»( یعنى بیچارگان و دست‏ نارسان) و «مرجون لامر اللّه» (یعنى کسانى که درباره آنها باید گفت کار اینها با خداست، خداوند خودش به نحوى که حکمت و رحمتش ایجاب مى‏ کند عمل خواهد کرد.) به شمار مى ‏روند؛

از روایات استفاده مى‏ شود که ائمه اطهار بسیارى از مردم را از این طبقه مى ‏دانند. [۸]

امام صادق علیه السلام

بررسی روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می داند

شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می کند :‌

در «كافى» كتاب الحجة، برخى روایات نقل مى‏ كند مبنى بر اینكه:

كلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة یجهد فیها نفسه و لا امام له من اللّه فسعیه غیر مقبولref>(کافی ج 1ص 183 )</ref> «هر كه خدا را با عبادتى اطاعت كند و خود را به رنج اندازد اما امامى كه خدا برایش معیّن كرده نداشته باشد عملش مردود است».

و یا اینكه:

لا یقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته «خدا اعمال بندگان را بدون آنكه امام زمان خودشان را بشناسند نمى ‏پذیرد».

ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می کند:‌

در عین حال در همان كتاب الحجة كافى از امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏كند كه:

من عرفنا كان مؤمنا، و من انكرنا كان كافرا، و من لم یعرفنا و لم ینكرنا كان ضالّا حتّى رجع الى الهدى الّذى افترض اللّه علیه من طاعتنا، فان یمت على ضلالته یفعل اللّه ما یشاء

«هر كه ما را بشناسد مؤمن است و هر كه انكار كند كافر است و هر كه نه بشناسد و نه انكار كند «راه نایافته» است تا بازگردد به راه هدایت، اگر به همین حال بمیرد از كسانى است كه كارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».


محمد بن مسلم مى‏گوید: در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصیر وارد شد و پرسید: چه مى‏گویى درباره كسى كه در خدا شك كند؟

امام فرمود: - كافر است.


- چه مى‏گویى درباره كسى كه در رسول خدا شك كند؟ - كافر است. ‌ در این وقت امام به سوى زرارة توجه كرد و فرمود: «همانا چنین كسى آنگاه كافر است كه انكار كند و جحود بورزد».


و هم در كافى نقل مى‏كند كه هاشم بن البرید (صاحب البرید) گفت:

من و محمد بن مسلم و ابو الخطاب در یك جا گرد آمده بودیم؛ ابو الخطاب پرسید عقیده شما درباره كسى كه امر امامت را نشناسد چیست؟ من گفتم: به عقیده من كافر است.

ابو الخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده كافر نیست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه كافر است.

محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انكار هم نداشته باشد چگونه كافر شمرده مى‏شود؟! خیر، غیر عارف اگر جاحد نباشد كافر نیست. به این ترتیب ما سه نفر سه عقیده مخالف داشتیم.

موقع حج رسید، به حج رفتم و در مكه به حضور امام صادق (علیه السلام) رسیدم.

جریان مباحثه سه نفرى را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم.

امام فرمود: هنگامى میان شما قضاوت مى‏كنم و به این سؤال پاسخ مى‏دهم كه آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعده‏ گاه من و شما سه نفر همین امشب در منى نزدیك جمره وسطى.


شب كه شد سه نفرى رفتیم. امام در حالى كه بالشى را به سینه خود چسبانده بود سؤال را شروع كرد: - چه مى‏گویید درباره خدمتكاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آیا آنها به وحدانیّت خدا شهادت نمى‏دهند؟ من گفتم: چرا.

- آیا به رسالت پیغمبر گواهى نمى‏دهند؟ - چرا. - آیا آنها مانند شما امامت و ولایت را مى‏شناسند؟ - نه.

- پس تكلیف آنها به عقیده شما چیست؟ - عقیده من این است كه هر كس امام را نشناسد كافر است. - سبحان اللّه! آیا مردم كوچه و بازار را ندیده‏اى، سقّاها را ندیده‏اى؟ - چرا، دیده و مى‏بینم. - آیا اینها نماز نمى‏خوانند؟ روزه نمى‏گیرند؟ حج نمى‏كنند؟ به وحدانیّت خدا و رسالت پیغمبر شهادت نمى‏دهند؟ - چرا. - خوب آیا اینها مانند شما امام را مى‏شناسند؟ - نه.


- پس وضع اینها چیست؟ - به عقیده من هر كه امام را نشناسد كافر است. - سبحان اللّه! آیا وضع كعبه و طواف این مردم را نمى‏بینى؟ هیچ نمى‏بینى كه اهل یمن چگونه به پرده‏ هاى كعبه مى ‏چسبند؟ - چرا. - آیا اینها به توحید و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آیا نماز نمى‏خوانند؟ روزه نمى‏گیرند؟ حج نمى‏كنند؟ - چرا. - خوب آیا اینها مانند شما امام را مى‏شناسند؟ - نه.


- عقیده شما درباره اینها چیست؟ - به عقیده من هر كه امام را نشناسد كافر است. - سبحان اللّه! این عقیده، عقیده خوارج است. امام آنگاه فرمود: حالا مایل هستید كه حقیقت را بگویم؟


هاشم كه به قول مرحوم فیض، مى‏دانست قضاوت امام بر ضدّ عقیده او است، گفت: نه.


امام فرمود: بسیار بد است براى شما كه چیزى را كه از ما نشنیده‏ اید از پیش خود بگویید.


هاشم بعدها به دیگران چنین گفت: گمان بردم كه امام نظر محمد بن مسلم را تأیید مى‏كند و مى‏خواهد ما را به سخن او برگرداند [۹]

همانگونه که در روایت مذکور می بینیم امام علیه السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد و غیر عارف به امامت را اندیشه خوارج می داند

شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می پردازد:‌

در «كافى» آخر «كتاب الایمان و الكفر» بابى دارد تحت عنوان: «با ایمان، هیچ عملى زیان نمى‏رساند و با كفر، هیچ عملى سود نمى‏بخشد.» ولى روایاتى كه در ذیل این عنوان آمده این عنوان را تأیید نمى‏كند؛ از آن جمله‏ این روایت است: یعقوب بن شعیب گفت: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم:

هل لاحد على ما عمل ثواب على اللّه موجب الّا المؤمنین؟ قال: لا «آیا جز مؤمنین كسى دیگر هم هست كه پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟ [۱۰] امام فرمود: نه».

شهید مطهری در تحلیل این روایت می فرماید:‌

مقصود این روایت این است كه خداوند تنها به مؤمنین وعده پاداش داده است و به موجب وعده‏اى كه داده است البته لزوماً به وعده خود وفا مى‏كند، ولى در غیر مورد اهل ایمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا كند، و چون وعده نداده است پس با خود او است كه پاداش بدهد یا ندهد. امام با این بیان مى‏خواهد بفهماند كه غیر اهل ایمان از نظر اینكه خدا پاداش مى‏دهد یا نمى‏دهد در حكم مستضعفین و مرجون لامر اللّه مى‏باشند؛ باید گفت كار اینها با خداست كه پاداش بدهد یا ندهد.

شهید مطهری بعد از مباحث روایی می فرماید :

البته روایات مربوطه منحصر به آنچه ما در اینجا نقل كردیم نیست؛ روایات دیگر هم هست. استنباط ما از همه این روایات همین است كه گفتیم. اگر كسى جز این استنباط مى‏كند و نظر ما را تأیید نمى‏كند ممكن است نظر خود را مستدل بیان كند، شاید مورد استفاده ما نیز قرار گیرد.[۱۱]


نتیجه

بطور کلی نتیجه ای که از مجموع مباحث مطرح شده در بررسی روایات بدست آمد این است که :‌

حکم تکفیر منکران امامت تنها در صورتی صحیح است که انکار از روی جحد و عناد باشد و در غیر اینصورت نمی توان حکم تکفیر را بر آنان مترتب نمود

حتی آنان که انکارشان معلول عدم احساس نیاز به تحقیق در این مسائل باشد در زمره کفار نخواهند بود . تمامی اینان در زمره قاصران و مستضعفان قرار خواهند گرفت و مصداق مرجون لامر الله خواهند بود.

شاخصه های اسلام و مسلمان بودن از منظر روایات

نگاه اجمالی به روایات نشان می دهد که اعتقاد به وحدانیت الهی و نبوت پیامبر ص و نیز اعتقاد به مرتبه نازله امامت یعنی محبت اهل بیت علیهم السلام در تحقق اسلامیت و مسلمان بودن کافی است .

بنابر این انکار امامت معصومین تا زمانی که به نفی محبت به آنان نینجامد مستلزم خروج از اسلام نخواهد بود.

در اینجا برخی از روایاتی که بیانگر مضمون فوق است را بیان می کنیم :‌ یکی از خدام امام صادق علیه السلام می گوید : در باز گشت از سفری که به همراه جمعی به امر امام به حیره داشتیم خدمت امام رسیده و به آن حضرت عرض کردم :


دراین سفر با کسانی مواجه شدیم که از آنها بجهت اینکه اعتقاداتشان در مساله امامت نظیر اعتقادات ما نبود برائت جستیم ...: جعلت فداك إنا نبرأ منهم ، إنهم لا يقولون ما نقول .

امام فرمود : آیا به رغم اینکه نسبت به ما محبت ورزیده اما همانند شما در مساله امامت نمی اندیشند از آنها برائت جستید؟

يتولونا ولا يقولون ما تقولون تبرؤون منهم ؟

در پاسخ گفتم : نعم

امام علیه السلام فرمود:در اینصورت از آنجا که مراتب اعتقاد و التزام شما در سطح اعتقاد و التزام ما نیست بنابر این ما هم باید از شما تبری جوئیم

فهوذا عندنا ما ليس عندكم فينبغي لنا أن نبرأ منكم ؟

به امام عرض کردم :

لا - جعلت فداك –

امام علیه السلام در این هنگام به نکته مهمی اشاره نموده و فرمود:

وهوذا عند الله ما ليس عندنا أفتراه أطرحنا ؟ در نزد خداوند اموری است که در نزد مانیست آیا دیده اید که خداوند ما را بدین جهت رها نماید؟


گفتم  : لا والله جعلت فداك ما نفعل ؟

آنگاه امام فرمود :

فتولوهم ولا تبرؤوا منهم ، إن من المسلمين من له سهم ومنهم من له سهمان ومنهم من له ثلاثة أسهم ، ومنهم من له أربعة أسهم ، و منهم من له خمسة أسهم ، ومنهم من له ستة أسهم ، ومنهم من له سبعة أسهم :

با کسانی که به اهل بیت محبت داشته اما در امامت آنان همانند شما نمی اندیشند محبت بورزدید چون اسلام دارای مراتب گوناگونی است برخی از مردم تنها به مرتبه ای از آن فقط نائل شده اند و برخی دو مرتبه و برخی سه مرتبه وبرخی ....هفت مرتبه


آنگاه فرمود :

فليس ينبغي أن يحمل صاحب السهم على ما عليه صاحب السهمين ولا صاحب السهمين على ما عليه صاحب الثلاثة ولا صاحب الثلاثة على ما عليه صاحب الأربعة ولا صاحب الأربعة على ما عليه صاحب الخمسة ولا صاحب الخمسة على ما عليه صاحب الستة ولا صاحب الستة على ما عليه صاحب السبعة ،

بنابراین وقتی اسلام دارای مراتبی است شایسته نیست کسانی را که در مرتبه اول ان قرار دارند به اموری وادار نمود که مختص مسلمانان مرتبه دوم است و همینطور کسانی را در مرتبه دوم اسلام قراردارند وادار به اموری نمود که مختص به مسلمانان مرتبه سوم است و...


امام علیه السلام بعد از بیان نکات فوق داستانی را که بیانگر آثار منفی رعایت ننمودن اصل مذکور- مراتب اسلام و متناسب بودن تکالیف در رده های مختلف آن - می باشد بیان فرمود- ماجرای مسلمانی که زمینه پذیرش فردی مسیحی را به اسلام فراهم نمود و در کمتر از یک شبانه روز هم سبب خروج او از اسلام گردید- [۱۲]

تبیین

نکات بسیار مهمی که در این روایت وجود دارد :

1-اسلام (و ولایت ائمه ((ع) دارای مراتبی است که یکی از آنها اصل محبت به اهل بیت علیهم السلام است 2-تمام کسانی که در مراتب برتری از اسلام قرار دارند باید حقوق دینی افرادی را که در مراتب نازلتر دینی قرار دارند رعایت نمایند. بدین معنا که در تعامل با آنان متناسب با سطح ایمان و اعتقاد آنها سخن گفته و تکلیفی بیش از حد توانشان را بر آنان تحمیل نکنند


3-از آنجا که مودت اهل بیت مبنای قرآنی دارد لذا تمام مسلمانان به رغم فرق و مذاهب متعددی که دارند آن را از شعائر قطعی خویش می دانند .

4- نکته بسیار مهم در روایت مذکور شیوه استدلال عقلانی امام بر لزوم وحدت و انسجام بین همه مسلمانان و عدم تبری آنان از یکدیگر است .

امام ع در تصحیح نگرش صحابی اش نسبت به چگونگی تعامل او با مسلمانانی که در مساله امامت همانند او نمی اندیشند می فرماید:‌

بر اساس مبنائی که در برائت از دیگران اتخاذ نمودی- برائت از کسانی که امامت بمعنای خاص شیعی آنرا انکار نموده و تنها به اصل محبت اهل بیت معتقد هستند- باید ما هم از شما تبری جسته و خداوند نیز از ما تبری جسته و ما را طرد نماید .

بدلیل آنکه مراتب اسلام و ایمان ما از شما بیشتر و مراتب کمالاتی که در نزد خداوند است بسیار بیش از اموری است که در نزد ما وجود دارد .


5-نکته مهم دیگر بکار گیری واژه اسلام– در برابر ایمان – است . این امر بیانگر آن است که همه مسلمانان در اصل اسلام شریک بوده هر چند در مراتبش از یکدیگر متفاوتند چون اسلام یعنی اعلام تسلیم در برابر معارف ، احکام و دستوراتی که از ناحیه خداوند متعال توسط رسول اکرم ص برای بشریت نازل شده است .

مفهوم مذکور مورد پذیرش همه مسلمانان می باشد حتی کسانی که در مساله امامت و ولایت به محبت و مودت اهل بیت علیهم السلام اکتفا نموده و به عصمت آنان معتقد نیستند

روایت دیگر از امام صادق علیه السلام

عن سماعة قال : قلت لأبي عبد الله ( عليه السلام ) : أخبرني عن الاسلام والايمان أهما مختلفان ؟ فقال : إن الايمان يشارك الاسلام والاسلام لا يشارك الايمان ، فقلت : فصفهما لي ، فقال : الاسلام شهادة أن لا إله إلا الله والتصديق برسول الله ( صلى الله عليه وآله ) ، به حقنت الدماء وعليه جرت المناكح والمواريث وعلى ظاهره جماعة الناس ، والايمان الهدى وما يثبت في القلوب من صفة الاسلام وما ظهر من العمل به والايمان أرفع من الاسلام بدرجة ، إن الايمان يشارك الاسلام في الظاهر والاسلام لا يشارك الايمان في الباطن وإن اجتمعا في القول والصفة .[۱۳]


در این روایت نیز که موید روایت پیشین است - تفاوت بین اسلام و ایمان مطرح گردیده و درجه ایمان هر چند برتر از اسلام دانسته شده است اما از مومنان خواسته شده تا احکام عمومی اسلام را نسبت به همه مسلمانان که شهادت ظاهری با وحدانیت الهی داده و نبوت رسول اکرم ص را تصدیق ظاهری نموده است جاری نمایند .


نکته مهم در این روایت آن است که معیار اصلی مسلمان بودن دو صفت :‌ شهادت ظاهری به وحدانیت الهی و تصدیق ظاهری رسول اکرم به نبوت دانسته شده است .

یعنی نه تنها اعتقاد به امامت بلکه اعتقاد به معاد نیز از شاخصه های اسلامیت نیست .

توجه به این نکته از آنجا اهمیت دارد که روایت مذکور از امام صادق نقل گردیده است و نمی توان آن را متعلق به اوائل صدر اسلام دانست که مساله امامت ائمه علیهم السلام چندان مطرح نبوده است بنابراین عصر صدور این این قبیل روایات نشان می دهد که به رغم وجود مذاهب مختلف اسلامی و تمایز امامیه از آنان ائمه علیهم السلام از پیروان مذاهب دیگر بعنوان مسلمان یاد نموده اند

بدیهی است با این دو معیار زمینه وحدت اسلامی در جمعیت ملیاردی مسلمین ایجاد گردیده و اساس و مبنای هر نوع جریان تکفیری بطور کلی از جوامع اسلامی رخت بر خواهد بست


روایتی دیگر:

عن أبي جعفر ( عليه السلام ) قال : سمعته يقول : الايمان ما استقر في القلب وأفضى به إلى الله عز وجل وصدقه العمل بالطاعة لله والتسليم لامره والاسلام ما ظهر من قول أو فعل وهو الذي عليه جماعة الناس من الفرق كلها و به حقنت الدماء وعليه جرت المواريث وجاز النكاح واجتمعوا على الصلاة والزكاة والصوم والحج ، فخرجوا بذلك من الكفر وأضيفوا إلى الايمان ، والاسلام لا يشرك الايمان والايمان يشرك الاسلام وهما في القول والفعل يجتمعان ،كما صارت الكعبة في المسجد والمسجد ليس في الكعبة وكذلك الايمان يشرك الاسلام والاسلام لا يشرك الايمان وقد قال الله عز وجل : " قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا أسلمنا ولما يدخل الايمان في قلوبكم فقول الله عز وجل أصدق القول


قلت : فهل للمؤمن فضل على المسلم في شئ من الفضائل والأحكام والحدود وغير ذلك ؟ فقال : لا ، هما يجريان في ذلك مجرى واحد ولكن للمؤمن فضل على المسلم في أعمالهما وما يتقربان به إلى الله عز وجل ، قلت : أليس الله عز وجل يقول : " من جاءبالحسنة فله عشر أمثالها " وزعمت أنهم مجتمعون على الصلاة والزكاة والصوم والحج مع المؤمن ؟ قال : أليس قد قال الله عز وجل : " يضاعفه له أضعافا كثيرة فالمؤمنون هم الذين يضاعف الله عز وجل لهم حسناتهم لكل حسنة سبعون ضعفا ، فهذا فضل المؤمن ويزيده الله في حسناته على قدر صحة إيمانه أضعافا كثيرة ويفعل الله بالمؤمنين ما يشاء من الخير ، قلت : أرأيت من دخل في الاسلام أليس هو داخلا في الايمان ؟ فقال : لا ولكنه قد أضيف إلى الايمان وخرج من الكفر وسأضرب لك مثلا تعقل به فضل الايمان على الاسلام ، أرأيت لو بصرت رجلا في المسجد أكنت تشهد أنك رأيته في الكعبة ؟ قلت : لا يجوز لي ذلك ، قال : فلو بصرت رجلا في الكعبة أكنت شاهدا أنه قد دخل المسجد الحرام ، قلت : نعم ، قال : وكيف ذلك ؟ قلت : إنه لا يصل إلى دخول الكعبة حتى يدخل المسجد ، فقال : قد أصبت وأحسنت ، ثم قال : كذلك الايمان والاسلام [۱۴]


تبیین

1- فقره "والاسلام ما ظهر من قول أو فعل و هو الذي عليه جماعة الناس من الفرق كلها" نص بر این است که شاخصه ورود در حوزه اسلام همان شهادت ظاهری به آن بوده که همه فرق اسلامی آنرا واجد می باشند بنابر این ایمان و اعتقاد راسخ به دین از جمله اعتقاد به امامت معصومین علیهم السلام شرط ورود در زمره مسلمین نخواهد بود. بدیهی است لازمه این فقره از روایت مذکور نفی تکفیر بین مسلمانان می باشد

2- در این روایت نیز همانند روایت قبل از مسلمانان خواسته شده که تمام احکام عمومی اسلام از معاملات و... نسبت به همه کسانی که شاخصه مذکور را دارند – به اصطلاح اسلام حداقلی را دارا هستند- اجرا نمایند.

3- نکته مهم دیگر در روایت مذکور تساوی مسلمانان و مومنین در اجرای احکام عمومی اسلام می باشد یعنی نازلترین درجه اسلام با عالیترین درجات ایمان در اجرای احکام اسلام مساوی اند


منابع

پانویس

  1. حکمت 317
  2. اعراف : 138
  3. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج‏4، ص: 769-768
  4. (نساء: 98)
  5. (توبه:106 )
  6. (توبه: 102)
  7. (توبه: 60)
  8. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ؛ ج‏1 ؛ ص323-322-با تلخیص و ویرایش جزئی -
  9. رک به : مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (عدل الهى)، ج‏1، ص: 327-320)
  10. «كافى» آخر «كتاب الایمان و الكفر»
  11. همان
  12. اصول کافی ج 2ص 44 ‌
  13. کافی ج ص25
  14. کافی ج 2ص27