۸۸٬۱۹۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد الله' به 'عبدالله') |
جز (جایگزینی متن - 'عبد ال' به 'عبدال') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
=تاریخ پیدایش و رهبران= | =تاریخ پیدایش و رهبران= | ||
قدریه یکى از کهن ترین فرق [[کلام|کلامى]] است که در [[جهان اسلام]] پدید آمد. [[تاریخ]] دقیق ظهور آنان روشن نیست، ولى قدر مسلم این است که در نیمه دوم قرن نخست هجرى این فرقه مطرح بوده و فعالیت داشته است،<ref>مقصود این نیست که قبل از آن اندیشه قدریه در بین مسلمانان وجود نداشته است، بلکه مقصود این است که این عقیده به صورت یک فرقه خاص قبل از این وجود نداشت.</ref> زیرا نویسندگان ملل و نحل از معبد جهنى به عنوان یکى از پیشتازان قدریه یاد مى کنند. و تاریخ وفات او را هشتاد هجرى نگاشته اند، وى به دست [[ | قدریه یکى از کهن ترین فرق [[کلام|کلامى]] است که در [[جهان اسلام]] پدید آمد. [[تاریخ]] دقیق ظهور آنان روشن نیست، ولى قدر مسلم این است که در نیمه دوم قرن نخست هجرى این فرقه مطرح بوده و فعالیت داشته است،<ref>مقصود این نیست که قبل از آن اندیشه قدریه در بین مسلمانان وجود نداشته است، بلکه مقصود این است که این عقیده به صورت یک فرقه خاص قبل از این وجود نداشت.</ref> زیرا نویسندگان ملل و نحل از معبد جهنى به عنوان یکى از پیشتازان قدریه یاد مى کنند. و تاریخ وفات او را هشتاد هجرى نگاشته اند، وى به دست [[عبدالملک مروان]] یا [[حجاج]] به قتل رسید. | ||
از دیگر رهبران و مروجان اندیشه قدرى غیلان دمشقى است. وى در سال 112ه به دست هشام بن | از دیگر رهبران و مروجان اندیشه قدرى غیلان دمشقى است. وى در سال 112ه به دست هشام بن عبدالملک کشته شد، و سومین پیشواى قدریه جعد بن درهم است که در سال 124ه به دست خالد بن عبدالله قسرى به قتل رسید. | ||
بغدادى در این باره گفته است: «ثم حدث فى زمان المتاخرین من الصحابة خلاف القدریة فى القدر و الاستطاعة من | بغدادى در این باره گفته است: «ثم حدث فى زمان المتاخرین من الصحابة خلاف القدریة فى القدر و الاستطاعة من معبدالجهنى و غیلان الدمشقى و الجعد بن درهم. . . ».<ref>الفرق بین الفرق، ص 18- 19.</ref> | ||
شهرستانى نیز تاریخ پیدایش قدریه را عصر متاخرین صحابه دانسته، و از معبد جهنى و غیلان دمشقى و یونس اسوارى به عنوان پیشوایان قدریه یاد کرده است.<ref>الملل و النحل، ج 1، ص 30.</ref> از روایتى که طبرسى در کتاب احتجاج نقل کرده به دست مى آید که حسن بصرى (متوفاى 110 ه) نیز از طرفداران اندیشه قدر بوده است، زیرا در آن روایت آمده است که حسن بصرى به ملاقات امام باقر علیه السلام رفت، امام به او فرمود: «شنیده ام تو بر این عقیده اى که خداوند افعال بندگان را به آنان واگذار کرده است » . آنگاه او را از چنین عقیده اى بر حذر داشت و فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض. . . »<ref>الاحتجاج، ص 326.</ref> و حسن بصرى سکوت اختیار کرد و چیزى نگفت. سکوت وى در چنین موقعیتى گواه این است که وى آن عقیده را قبول داشته است. | شهرستانى نیز تاریخ پیدایش قدریه را عصر متاخرین صحابه دانسته، و از معبد جهنى و غیلان دمشقى و یونس اسوارى به عنوان پیشوایان قدریه یاد کرده است.<ref>الملل و النحل، ج 1، ص 30.</ref> از روایتى که طبرسى در کتاب احتجاج نقل کرده به دست مى آید که حسن بصرى (متوفاى 110 ه) نیز از طرفداران اندیشه قدر بوده است، زیرا در آن روایت آمده است که حسن بصرى به ملاقات امام باقر علیه السلام رفت، امام به او فرمود: «شنیده ام تو بر این عقیده اى که خداوند افعال بندگان را به آنان واگذار کرده است » . آنگاه او را از چنین عقیده اى بر حذر داشت و فرمود: «ایاک ان تقول بالتفویض. . . »<ref>الاحتجاج، ص 326.</ref> و حسن بصرى سکوت اختیار کرد و چیزى نگفت. سکوت وى در چنین موقعیتى گواه این است که وى آن عقیده را قبول داشته است. | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
=قدریه و امویان= | =قدریه و امویان= | ||
رابطه قدریه با حاکمان اموى رابطه اى قهرآمیز و خصمانه بود، و این بدان جهت بود که امویان معمولا قضا و قدر الهى را به گونه اى تفسیر مى کردند که مستلزم مجبور بودن انسان در افعال خود بود. آنان با چنین تفسیر جبر آمیزى از قضا و قدر الهى- که متاسفانه عوام پسند نیز بود- سیاست هاى استبدادى خود را توجیه مى کردند. به نقل ابن قتیبه (متوفاى 276) هنگامى که معاویه، با تطمیع و تهدید، گروهى از مهاجران و انصار را به بیعت با یزید وادار کرد، و مورد اعتراض عایشه واقع شد، در پاسخ گفت: «ان امر یزید قضاء من القضاء» .<ref> الامامة و السیاسة، ج 1، ص 158، 161.</ref> دیگر حاکمان اموى نیز این روش [[معاویه]] را به کار مى بردند، چنانکه ابو على جبایى گفته است: «اولین کسى (از حکام اموى) که از عقیده جبر طرفدارى کرد معاویه بود. وى همه کارهاى خود را به قضاء و قدر الهى مستند مى کرد و بدین وسیله در برابر مخالفان عذر مى خواست. پس از وى این اندیشه در میان زمامداران اموى رواج یافت.<ref>المغنى، قاضى | رابطه قدریه با حاکمان اموى رابطه اى قهرآمیز و خصمانه بود، و این بدان جهت بود که امویان معمولا قضا و قدر الهى را به گونه اى تفسیر مى کردند که مستلزم مجبور بودن انسان در افعال خود بود. آنان با چنین تفسیر جبر آمیزى از قضا و قدر الهى- که متاسفانه عوام پسند نیز بود- سیاست هاى استبدادى خود را توجیه مى کردند. به نقل ابن قتیبه (متوفاى 276) هنگامى که معاویه، با تطمیع و تهدید، گروهى از مهاجران و انصار را به بیعت با یزید وادار کرد، و مورد اعتراض عایشه واقع شد، در پاسخ گفت: «ان امر یزید قضاء من القضاء» .<ref> الامامة و السیاسة، ج 1، ص 158، 161.</ref> دیگر حاکمان اموى نیز این روش [[معاویه]] را به کار مى بردند، چنانکه ابو على جبایى گفته است: «اولین کسى (از حکام اموى) که از عقیده جبر طرفدارى کرد معاویه بود. وى همه کارهاى خود را به قضاء و قدر الهى مستند مى کرد و بدین وسیله در برابر مخالفان عذر مى خواست. پس از وى این اندیشه در میان زمامداران اموى رواج یافت.<ref>المغنى، قاضى عبدالجبار، ج 8، ص 4.</ref> | ||
=صواب و خطاى قدریه= | =صواب و خطاى قدریه= |