نقد و بررسی مساله فتاوا و جریان های تکفیری در شیعه (مقاله): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'گروهها' به 'گروهها') |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''فتاوا و جریانهای تکفیری در شیعه''' عنوان مدخلی است در بررسی و تحلیل اتهام سنگینی که برخی | '''فتاوا و جریانهای تکفیری در شیعه''' عنوان مدخلی است در بررسی و تحلیل اتهام سنگینی که برخی گروههای افراطی [[اهل سنت]] و نیز برخی از کج اندیشان [[شیعه]] به [[فقهای شیعه|فقیهان شیعه]] امامیه رواداشته و می دارند . اتهام این است که [[فقیهان]] مذکور تمامی اهل سنت و منکرین امامت [[معصوم|معصومین]] (علیهم السلام) را [[کافر]] می دانند – اعم از [[کفر کلامی]] یا [[کفر فقهی]] – در این مقاله ادعای مذکور مورد نقد قرار گرفته و بطلان و دروغ بودن آن به اثبات رسیده است. | ||
==چکیده== | ==چکیده== | ||
از جمله اتهامات سنگینی که برخی | از جمله اتهامات سنگینی که برخی گروههای افراطی اهل سنت و نیز برخی از کج اندیشان شیعه به فقیهان شیعه رواداشته و میدارند این است که فقیهان مذکور تمامی اهل سنت و منکرین امامت معصومین علیهم السلام را کافر دانسته – اعم از کفر کلامی یا کفر فقهی – و معتقدند که امام عصر "عج" بعد از ظهور با آنان معامله کفار حربی خواهد داشت و همه را نابود خواهد کرد | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
==تبیین== | ==تبیین== | ||
اتهام تکفیر اهل تسنن و منکران امامت ائمه معصومین علیهم السلام از جانب فقیهان شیعه امری است که متاسفانه در کتابهای برخی | اتهام تکفیر اهل تسنن و منکران امامت ائمه معصومین علیهم السلام از جانب فقیهان شیعه امری است که متاسفانه در کتابهای برخی گروههای افراطی اهل تسنن و نیز برخی کج اندیشان شیعه بصورتی گسترده منتشر گردیده است که در این مقاله یکی از آنان را مورد بررسی قرار می دهیم: | ||
==بررسی بخشی از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟== | ==بررسی بخشی از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟== |
نسخهٔ ۲۸ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۰۹
فتاوا و جریانهای تکفیری در شیعه عنوان مدخلی است در بررسی و تحلیل اتهام سنگینی که برخی گروههای افراطی اهل سنت و نیز برخی از کج اندیشان شیعه به فقیهان شیعه امامیه رواداشته و می دارند . اتهام این است که فقیهان مذکور تمامی اهل سنت و منکرین امامت معصومین (علیهم السلام) را کافر می دانند – اعم از کفر کلامی یا کفر فقهی – در این مقاله ادعای مذکور مورد نقد قرار گرفته و بطلان و دروغ بودن آن به اثبات رسیده است.
چکیده
از جمله اتهامات سنگینی که برخی گروههای افراطی اهل سنت و نیز برخی از کج اندیشان شیعه به فقیهان شیعه رواداشته و میدارند این است که فقیهان مذکور تمامی اهل سنت و منکرین امامت معصومین علیهم السلام را کافر دانسته – اعم از کفر کلامی یا کفر فقهی – و معتقدند که امام عصر "عج" بعد از ظهور با آنان معامله کفار حربی خواهد داشت و همه را نابود خواهد کرد
اینان برای تایید گفتارشان به سخنان برخی از فقیهان امامیه از متقدمین و متاخرین و معاصرین استناد نموده و می گویند ادعای مذکور امری متواتر بوده و قابل انکار نیست.
در این مقاله بر آنیم که بگوئیم ادعای مذکور بر فرض صحت تنها اقلیتی محدود از مخالفینی را شامل می گردد که فقط از روی جحد و عناد از پذیرش حقیقت سرباز زده اند
اما کسانی که را که نه از روی تعمد و تقصیر بلکه از روی قصور و عدم آگاهی دقیق نتوانسته اند به حقیقت اسلام- از جمله اعتقاد به امامت معصومین علیهم السلام- نائل گردند هیچگاه حکم تکفیر و عوارض آن شامل حالشان نخواهد بود .
این مطلب در سراسر کلمات فقیهان شیعه قابل مشاهده بوده و همگی بر آن اذعان دارند حتی اخباریین افراطی شیعه نیز که احکام شدید و غلیظی را بر مخالفین و منکرین امامت معصومین مترتب نموده اند در موارد متعدد مستضعفین فکری را از چنین احکامی مستثنی می دانند.
تبیین
اتهام تکفیر اهل تسنن و منکران امامت ائمه معصومین علیهم السلام از جانب فقیهان شیعه امری است که متاسفانه در کتابهای برخی گروههای افراطی اهل تسنن و نیز برخی کج اندیشان شیعه بصورتی گسترده منتشر گردیده است که در این مقاله یکی از آنان را مورد بررسی قرار می دهیم:
بررسی بخشی از کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟
الف
در کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟ تالیف عبدالملک بن عبدالرحمان الشافعی به نقل از صاحب حدائق(محدث بحرانی) آمده است :
و اما الاخبار الداله علی کفر المخالفین عداالمستضعفین فمنها ما رواه فی الکافی بسنده عن مولاناالباقرعلیه السلام قال ان الله عز و جل نصب علیا علیه السلام علما بینه و بین خلقه فمن عرفه کان مومنا و من انکره کان کافرا و من جهله کان ضالا [۱]
نقد
اگر در همین متن فوق بنگریم بخوبی می بینیم عنوانی که صاحب حدائق به این قبیل روایات داده است عبارتست از :
"و اما الاخبار الداله علی کفر المخالفین عداالمستضعفین"
بسیار مایه شگفتی است که مولف کتاب الفکر التکفیری کلماتی به این وضوح را نادیده گرفته و تنها به قسمت نخست جمله توجه نموده است با اینکه مولف به صراحت می گوید حکم تکفیر شامل مستضعفین نخواهد بود .
ایشان در پاورقی صفحه مذکور بدون توجه به قید بکار رفته در کلام صاحب حدائق می گوید حکم مذکور شامل همه مخالفین خواهد بود :
مقصودهم بمصطلح المخالفین هو کل من عدالشیعی الامامی من المسلمین و تحدیدا اهل السنه الذین یعتقدون بشرعیه خلافه الشیخین ابی بکر و عمر ....آنگاه به کلماتی از فقیهان شیعه در این زمینه استناد می کند
ب
مولف کتاب مذکور - الفکر التکفیری عند الشیعه- از کتاب الحدائق الناضره محدث بحرانی سخنان علامه حلی را اینگونه نقل می کند:
وقال العلامة فی شرحه- فص الیاقوت تالیف ابن نوبخت(انوار الملکوت فی شرح الیاقوت )- : أما دافعوا النص على أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) بالإمامة فقد ذهب أکثر أصحابنا إلى تکفیرهم لأن النص معلوم بالتواتر من دین محمد ( صلى الله علیه وآله ) فیکون ضروریا أی معلوما من دینه ضرورة فجاحده یکون کافرا کمن یجحد وجوب الصلاة وصوم شهر رمضان و اختار ذالک فی المنتهی فقال فی کتاب الزکاه فی بیان وصف المستحق بالایمان ما صورته :
لان الامامه من ارکان الدین و اصوله و قد علم ثبوتها من النبی صلی الله علیه و آله ضروره و الجاحد لها لایکون مصدقا للرسول فی جمیع ما جاءبه فیکون کافرا – انتهی –[۲]
نقد
نگاه اجمالی به گفتار ذکر شده از علامه در شرح کتاب فص الیاقوت نیز بیانگر آن است که ایشان حکم تکفیر را متوجه منکرین جاحد امامت می داند نه مطلق مخالفین
در متن منقول از کتاب المنتهی نیز که مولف کتاب الفکر التکفیری آنرا نقل می کند حکم کفر بر مخالفین جاحد بار شده است نه مطلق مخالفین
عجیب این است که مولف کتاب مذکور هیچ اشاره ای به این قید واضح نمی کند .
باید به ایشان گفت :آیا اخلاق و منش دینی و انسانی اقتضا نمی کند که در هنگام قضاوت نسبت به گفتار دیگران به همه قیودات کلماتشان توجه نموده و بر اساس "ضع امر اخیک علی احسنه" در حد امکان سخنان دیگران را به شکلی منطقی توجیه نمایئم؟
وقتی محدث بحرانی مولف کتاب الحدائق الناضره به صراحت می گوید که حکم تکفیر شامل مستضعفین از منکرین امامت معصومین نمی گردد چگونه او را از قائلین به تکفیر همه اهل سنت می دانید در حالی مستضعفین از فرق اسلامی بخش اعظم مسلمانان را تشکیل می دهند بدلیل آنکه همگان اذعان داریم که اکثریت مردم اعم از سنی و شیعه ، انتخاب مذهب شان تحقیقی نبوده بلکه در اثر شرائط محیطی و خانوادگی شان صورت گرفته است و از اینرو توده های هر دو فرقه را باید از مستضعفین فکری دانست که بدون تحقیق و تفقه دینشان را بر گزیده اند .
در اینصورت مراد محدث بحرانی از مستضعفین چنین اکثریت عظیمی از اهل سنت بوده که نتیجه اش عدم تکفیر آنان خواهد بود.
باید گفت متاسفانه در تمام مواردی که مولف کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه به فقیهان شیعه چنین نسبتهائی را مید هد اشکال فوق الذکر جاری است چون از منظر همه فقیهان شیعه مستضعفین از اهل سنت از دائره حکم تکفیر استثنا گردیده و تنها کسانی که از روی عناد و جحد حقائق را انکار می کنند مورد تکفیر قرار گرفته اند که این امر حتی بر مبانی فقیهان اهل سنت نیز مقبول می باشد چون از منظر فقیهان اهل سنت نیز مستضعفین از شیعیان مستثنی از حکم تکفیر می باشند فتامل جیدا
ج
مولف کتاب الفکر التکفیری عند الشیعه در قسمت آخر فصل اول کتابش عالمانی از شیعه را بصورتی اهانت آمیز نام برده و با استناد به کلماتشان ادعا می کند که همه آنان قائل به کفر اهل سنت هستند در حالی که اگر به متن کامل کلمات این فقیهان مراجع شود شواهد فراوانی بر کذب و ناصواب بودن این ادعا یافت می گردد.
در بخش پایانی فصل اول کتاب مذکور آمده است :
و قال خاتمه محدثیهم المجلسی : والاخبار الوارده فی ذالک- ای فی کفر المخالفین- اکثر من ان یمکن جمعه فی باب او کتاب و قال : و الاحادیث الداله علی خلودهم فی النار متواتره او قریبه منها
ایشان در ادامه گفتار صاحب جواهر را اینچینن بیان می کند : و قال علامتهم محمد حسن النجفی : وعلی کل حال فمنشا هذاالقول – کفر المخالفین - من القائل به استفاضه النصوص و تواترها بکفر المخالفین
و قال شیخهم الاعظم الانصاری : و یدل علیه –کفرالمخالفین- اخبار متواتره نذکر بعضها تیمنا و تشریفا للکتاب ...الی ان عبر عن کثرتها بعد سردها (ص352) بقوله: الی غیر ذالک مما لایطیق مثلی الاحاطه بعشر معشاره!! بل ولاقطره من بحاره!!
و قال آیتهم العظمی محسن الحکیم : و کیف کان فالاستدلال علی النجاسه – ای نجاسه المخالفین- و اخری بالنصوص المتجاوزه حد الاستفاضه بل قیل انها متواتره المتضمنه کفرهم
ایشان آخرین فقیه شیعی را اینچنین مورد اتهام قرار می دهد :
و قال الخمینی فقد تمسک لنجاستهم بامور منها :روایات مستفیضه دلت علی کفرهم کموثقه الفضیل بن الیسار عن ابی جعفر ع و نحوهما اخبار کثیره – انتهی – [۳]
نقد کلی
باید گفت : متاسفانه در همه اینگونه موارد مولف کتاب الفکر التکفیری و امثال ایشان حتی برخی افراد کج اندیش از شیعیان نیز حکم تکفیر مخالفین از جانب فقیهان شیعه را بطور کلی متوجه همه اهل سنت می داند
در حالی که این امر تهمتی بیش نیست و تقریبا تمام این فقیهان چنین اتهامی را با صراحت رد نموده اند چون همه انان مستضعفین فکری را – که از منظر این فقیهان اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت را تشکیل می دهند- از حکم مذکور استثنا نموده اند .
در این مقاله بر آنیم که فارغ از اتهاماتی که به فقیهان شیعه در این زمینه از ناحیه افراد کج اندیش یا مغرض زده شده است به بررسی علمی این مساله پرداخته و آن را از منظر قران سنت و حکم عقل مورد بررسی قرار دهیم اما قبل از ان دیدگاه برخی از فقیهان را که مورد اتهام قرار گرفته اند را بیان نموده تا برهمگان روشن گردد که تکفیر مخالفین در شیعه شامل مستضعین فکری نمی گردد:
کلمات برخی از فقیهان شیعه در مستثنی بودن مستضعفین از حکم تکفیر
شیخ صدوق
ایشان در کتاب الاعتقادات [۴]می فرماید:
واعتقادنا فیمن جحد إمامة أمیر المؤمنین علی بن أبیطالب والأئمة من بعده - علیهم السلام - أنه بمنزلة من جحد نبوة جمیع الأنبیاء
شیخ مفید
ایشان در کتاب اوائل المقالات تحت عنوان : "القول فی تسمیة جاحدی الإمامة ومنکری ما أوجب الله تعالى للأئمة من فرض الطاعة" کسانی را که انکارشان نسبت به امامت از روی جحد باشد را مستحق خلود در جهنم می داند:
واتفقت الإمامیة على أن من أنکر إمامة أحد الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة فهو کافر ضال مستحق للخلود فی النار [۵]
ابن ادریس
ایشان در کتاب سرائر خواندن نماز میت بر مستضعفین فکری منکر امامت را واجب می داند : ولا تجب الصلاة إلا على المعتقدین للحق ، أو کان بحکمهم من أطفالهم ، الذین بلغوا ست سنین ، على ما قدمناه ، ومن المستضعفین ،[۶]
محقق نراقی
نراقی در مستند الشیعه ج 1ص 208 نیز ضمن بیان قول مشهور به طهارت منکران امامت می گوید حتی آنها که قائل به نجاست منکران امامت هستند مستضعفین را از این حکم استثنا می کنند:
وأما المخالفون لنا فی الإمامة ، فالحق المشهور : طهارتهم وعن السید القول بالنجاسة مطلقا وعن الحلی فی غیر المستضعفین منهم ، واختاره بعض مشایخ والدی
شهید ثانی
شهید ثانی در مسالک الافهام نیز صرف زکات برای منکرین امامت را در صورتی که مستضعف باشند جایز می داند:
القسم الثانی فی أوصاف المستحق الوصف الأول : الإیمان . فلا یعطى کافرا ، ولا معتقدا لغیر الحق . ومع عدم المؤمنین ، یجوز صرف الفطرة خاصة إلى المستضعف [۷]
محقق حلی
همین حکم در شرایع نیز ذکر گردیده است :
القسم الثانی فی أوصاف المستحق الوصف الأول : الإیمان فلا یعطى کافرا ، ولا معتقدا لغیر الحق ، ومع عدم المؤمنین ، یجوز صرف الفطرة خاصة إلى المستضعف ،[۸]
صاحب مدارک الاحکام فی شرح شرایع الاسلام
در مدارک الاحکام نیز حکم به جواز پرداخت زکات به مستضعفین از مخالفین شده است :
القسم الثانی : فی أوصاف المستحق الوصف الأول : الإیمان ، فلا یعطى کافرا ، ولا معتقدا لغیرالحق ومع عدم المؤمن یجوز صرف الفطرة خاصة إلى المستضعف . [۹]
علامه مجلسی
ایشان در مورد استثنای مخالفین قاصر و مستضعف( که ضروری دین را انکار می کنند) از خلود در دوزخ می فرماید: : اعلم أن الذی یقتضیه الجمع بین الآیات والاخبار أن الکافر المنکرلضروری من ضروریات دین الاسلام مخلد فی النار ، لا یخفف عنه العذاب إلا المستضعف الناقص فی عقله أو الذی لم یتم علیه الحجة ولم یقصر فی الفحص والنظر ، فإنه یحتمل أن یکون من المرجون لأمر الله کما سیأتی تحقیقه فی کتاب الایمان والکفر ،[۱۰]
ایشان در زمینه حکم فرق غیر شیعه امامیه که منکر ضروری دین نیستند بین مستضعف و معاند تفصیل داده و می فرماید :
وأما غیر الشیعة الإمامیة من المخالفین وسائر فرق الشیعة ممن لم ینکر شیئا من ضروریات دین الاسلام فهم فرقتان : إحداهما المتعصبون المعاندون منهم ممن قد تمت علیهم الحجة فهم فی النار خالدون ، والأخرى المستضعفون منهم وهم الضعفاء العقول مثل النساء العاجزات والبله وأمثالهم ومن لم یتم علیه الحجة ممن یموت فی زمان الفترة ، أو کان فی موضع لم یأت إلیه خبر الحجة فهم المرجون لا الله ، إما یعذبهم وإما یتوب علیهم ، فیرجى لهم النجاة من النار- [۱۱] -
این گفتار نیز بیانگر ان است که غیر معاندین و غیر جاحدین که منکر ضروری دین نیستند تحت عنوان المرجون لامر الله قرار می گیرند که در نتیجه امید به نجاتشان وجود دارد.
علامه حلی در کشف المراد
علامه حلی در کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد- تحقیق الاملی – نیز حکم کفر از منظر قائلین به آن را مختص معاندین و جاحدین از مخالفین امامت می داند :
ایشان در زمینه حکم کسانی که امامت امام علی را انکار می کنند می فرماید : ...وأما مخالفوه – امام علی - فی الإمامة فقد اختلف قول علمائنا فیهم ، فمنهم من حکم بکفرهم لأنهم دفعوا ما علم ثبوته من ضرورة وهو النص الجلی الدال على إمامته مع تواتره ، وذهب آخرون إلى أنهم فسقة وهو الأقوى [۱۲]
ایه الله خوئی
ایشان نیز در مساله صلاه بر مستضعف تصریح می کند که اطلاقات باب صلاه شامل اینگونه افراد می شود :
أما المستضعف - وهو الذی لا یعاند الاسلام والحق وإنما لم یلتزم به لقصور فیه بحیث لو بین له الحق لقبله ، وهذا یتفق کثیرا فی العجزة والنساء وعامة القاصرین فالصحیح أن الصلاة علیه إنما هی بخمس تکبیرات وذلک لاطلاق ما دل على أن صلاة المیت خمس تکبیرات ، ولا نعرف من یصرح بذلک من الأصحاب ولا من صرح بخلافه ،
ایشان حتی روایاتی را که برخی به واسطه آنها قائل به عدم جواز صلاه بر مستضعف شده اند سندا و دلاله تمام نمی داند :
نعم قد یتوهم أن ما رواه إسماعیل بن سعدالأشعری عن أبی الحسن الرضا ( ع)قال : سألته عن الصلاة على المیت فقال : " أما المؤمن فخمس تکبیرات وأما المنافق فأربع ولا سلام فیها " ، یدل على أن التکبیرات الخمسة منحصرة بالصلاة على المؤمن ولما لم یکن المستضعف بمؤمن فلا تجب خمس تکبیرات فی الصلاة علیه .ویندفع بأن الروایة لا دلالة لها على ذلک لأن المؤمن فی الروایة مقابل المنافق لا مقابل المستضعف فکما أنه لیس بمؤمن کذلک لیس بمنافق فالروایة غیر شاملة لحکمه فتبقى الاطلاقات شاملة له من دون مزاحم على أنها ضعیفة السند...-انتهی- [۱۳]
در زیارت جامعه نیز که از زیارات معتبر نزد شیعیان می باشد فقط منکران جحودی امامت معصومین کافر شمرده شده اند:
در این زیارت آمده است : ومن جحدکم کافر
بنابر این فقط جاحدان و معاندین هستند که در زمره کفار خواهند بود .
ایراد آیت الله وحید خراسانی به صاحب جواهر که ناصب شیعه را هم کافر می داند
ایشان می فرماید: جمع بین حب اهل بیت و بغض نسبت به شیعه دلیل بر ناصبی بودن فرد نیست همانند ذهبی که هر چند با شیعه عداوت دارد اما در مناقب امام علی علیه السلام کتاب تدوین نموده است . [۱۴]
آیت الله وحید خراسانی در قسمتی دیگر از کتابشان می فرماید:
اجماع مسلمین بر کفر کسانی است که عداوت با اهل بیت علیهم السلام دارند [۱۵]
بنابر این از منظر ایشان هم نمی توان حکم به تکفیر اهل سنت نمود چون اهل بیت از منظر اهل سنت واجب الاحترام بوده و عداوت با آنان مستوجب دوزخ خواهد بود .
بطور کلی باید گفت :
ملاحظه در همه موارد ذکر شده بیانگر خطای فاحش همه کسانی است که عمدا یا از روی غفلت فقیهان شیعه را مورد اتهامی سنگین مبنی بر کفرهمه اهل سنت قرار داده اند در حالی که نسبت کفر تنها بر معاندین و جاحدین بوده و مستضعین فکری از مخالفین از ان استثنا شده اند.
بررسی گفتار برخی از کج اندیشان شیعه
متاسفانه علاوه بر بعضی مولفان افراطی سنی برخی از کج اندیشان شیعه نیز ادعا و اتهام مذکور – تکفیر اهل سنت و منکران امامت توسط فقیهان شیعه - را پذیرفته و مدعی هستند که تکفیر کلامی فقیهان شیعه نسبت به اهل تسنن امری قطعی بوده و بهیچ وجه قابل انکار نیست
یکی از اینان آقای کمال حیدری می باشد که بصورت مکرر ادعای مذکور را در مواضع گوناگون در آثارشان بیان نموده اند .
بعنوان نمونه ایشان در مصاحبه با شبکه العراقیه می گوید : هذا أقوله بضرس قاطع و أقطع فیما أقول: لایوجد عالم إثنی عشری إلا یحکم بکفر المسلمین جمیعاً باطنا، نعم یختلفون ظاهراً .
بحسب الباطن و بحسب الحشر الأخروی و بحسب البعد الکلامی إتفقت کلمۀ علماء الشیعۀ علی کفرهم.»
نقد
باید گفت : با توجه به گفتار فقیهان شیعه که برخی از آنها در متن مقاله ذکر گردید معلوم شد که اطلاق سخن و ادعای ایشان ناصواب است بجهت آنکه تمام فقهای شیعه، مستضعفین و قاصران را مشمول حکم تکفیر نمی دانند که با عنایت به استثنای ذکر شده – و توضیحاتی که در متن مقاله ذکر شد - تقریبا اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت از حکم مذکور خارج خواهند بود .
نتیجه
1-نسبت دادن تکفیر مسلمانان غیر شیعه امامیه– اعم از اهل سنت و فرق دیگر شیعه آن هم بصورت مطلق و عموم- به فقیهان شیعه دروغ و اتهامی بیش نیست .
2-لازمه عدم تکفیر مسلمانان غیر شیعه آن است که کلیه احکام و حقوق اسلامی– نظیر محقون الدم و العرض و المال بودن- بر همه مسلمانان غیر شیعه جاری است.
3- احکام مذکور علاوه بر همه مسلمانان - بر همه انسانهای غیر معاند که – که برخی از فلاسفه اسلامی - نام مسلمان فطری را برآنان نهاده اند- نیز جاری خواهد بود .
خاتمه
دیدگاه شهید مطهری نسبت به قاصران و مستضعفان فکری
شهید مطهری در کتاب عدل الهی تحت عنوان قاصران و مستضعفان مباحث ارزشمندی را در زمینه اعمال غیر شیعه بیان نموده اند که درادامه بحث شایسته می بینیم که مطرح گردد
ایشان تحت عنوان قاصران و مستضعفان نخست می گویند:
علماى اسلام، اصطلاحى دارند؛ مىگویند برخى از مردم «مستضعفین» و یا «مرجون لامر اللّه» مىباشند. «مستضعفین» یعنى بیچارگان و دستنارسان، «مرجون لامر اللّه» یعنى کسانى که درباره آنها باید گفت کار اینها با خداست، خداوند خودش به نحوى که حکمت و رحمتش ایجاب مىکند عمل خواهد کرد. هر دو اصطلاح از قرآن کریم اقتباس شده است.
ایشان با استناد به آیات 97، 98 و 99 در سورة النساء،
الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ؟ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ، قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها؟ فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا. فَأُولئِکَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً می فرماید :
در آیه اول، جریان پرسش و پاسخ مأموران الهى با بعضى از مردم پس از مرگ آنها مطرح است. فرشتگان از آنها مىپرسند شما در دنیا در چه وضعى بسر مىبردید؟
آنها معتذر مىشوند که ما مردمى بیچاره بودیم، دستمان به کسى و چیزى نمىرسید.
فرشتگان مىگویند شما مستضعف نیستید، زیرا زمین خدا فراخ بود و شما مىتوانستید از آنجا مهاجرت کرده به نقطهاى بروید که همه جور امکان در آنجا بود، پس شما مقصّرید و مستوجب عذاب.
در آیه دوم وضع برخى مردم را ذکر مىکند که واقعا مستضعفند، خواه مرد و یا زن و یا کودک. اینها کسانى هستند که دستشان به جایى نمىرسد و راه به جایى نمىبرند.
در آیه سوم نوید مىدهد و امیدوار مىکند به اینکه خداوند کریم گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار مىدهد.
ایشان در ادامه گفتار علامه طباطبائی را در تبیین آیات فوق اینچنین بیان می کند :
حضرت استادنا الاکرم علّامه طباطبائى روحى فداه، در تفسیر «المیزان» ذیل همین آیات مىفرمایند: «خداوند، جهل به امر دین و هر ممنوعیّت از اقامه شعائر دین را ظلم شمرده است و عفو الهى شامل آن نمىشود، اما مستضعفین که قدرت بر انتقال و تغییر محیط ندارند استثناء شدهاند.
استثناء به صورتى ذکر شده که اختصاص ندارد به اینکه استضعاف به این صورت باشد؛ همان طورى که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد». [۱۶]
ایشان در ادامه نسبت به روایات وارده در زمینه شمول و گستره مفهوم مستضعف- نسبت به مورد خاصی که در آیه ذکر شده - می گوید :
روایات زیادى وارد شده که مردمى که به عللى قاصر ماندهاند مستضعف به شمار مىروند [۱۷]
ایشان با استناد به آیه 106 از سوره توبه :
وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ.
«گروه دیگر کارشان احاله مىشود به امر خدا، یا آنها را معذّب مىکند و یا بر آنها مىبخشاید؛ خداوند دانا و حکیم است.»
ایشان در ادامه مىفرماید:
کلمه «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» از این آیه اقتباس شده است.
در روایت آمده است که امام باقر (ع) درباره این آیه فرمود:
«همانا قومى بودند در صدر اسلام که ابتدا مشرک بودند و مرتکب جنایاتى بزرگ شدند، حمزه و جعفر و امثال اینها را از مسلمین کشتند؛ اینها بعد مسلمان شدند، شرک را رها کردند و به توحید گراییدند؛ اما ایمان در قلب آنها راه نیافت که در زمره مؤمنین قرار گیرند و استحقاق بهشت پیدا کنند و در عین حال از جحود و عناد هم که موجب معذّب بودن آنها بود دست برداشته بودند؛
اینها نه مؤمن بودند و نه کافر و جاحد، اینها هستند مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ که امرشان حواله به خداست». [۱۸]
در حدیث دیگر آمده است که «حمران بن اعین» گفت:
از امام صادق (ع) درباره مستضعفین پرسش کردم، فرمود آنان نه در زمره مؤمنانند و نه در زمره کافران، آنها «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» مىباشند [۱۹] هر چند از مفاد آیه «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» استفاده مىشود که درباره آنها خوب است گفته شود کار اینها با خداست، ولى از لحن آیه مستضعفین اشارهاى به شمول عفو و مغفرت الهى استنباط مىشود.
برداشت کلی از ایات و روایات وارد شده در در زمینه حکم قاصرین و مستضعفین
آنچه مجموعاً استفاده مىشود این است که قاصران و مستضعفان فکری مشمول عذاب الهی نیستند.
ایشان در تبیین بیشتر نکته مذکور به روایاتی که مشتمل بر مباحثی در زمینه حکم منکرین امامت است می فرماید:
در «کافى» از حمزة بن الطیّار نقل مىکند که امام صادق (ع) فرمود:
«مردم شش دسته اند، و مآلًا سه دسته اند: فرقه ایمان، فرقه کفر، فرقه گمراهى.
این فرقه ها از وعد و وعید خدا درباره بهشت و جهنم پیدا مىشوند. (یعنى مردم بر حسب وضعشان در برابر این وعد و وعیدها به چند فرقه منقسم مىشوند.)
آن شش فرقه عبارتند از: مؤمنان، کافران، مستضعفان، مرجون لامر اللّه، معترفان به گناه که عمل صالح و ناصالح را مخلوط کردهاند، و اهل اعراف.» [۲۰]
ایشان در ادامه روایتی دیگر از زراره را که نسبت به حکم منکرین امامت است اینچنین نقل می کند:
«با برادرم حمران- یا برادر دیگرم بکیر- بر امام باقر (ع) وارد شدیم؛ من به امام گفتم:
ما افراد را با شاقول اندازه مىگیریم، هر کس مانند ما شیعه باشد، خواه از اولاد على و خواه از غیر آنها، با او پیوند دوستى (به عنوان یک مسلمان و اهل نجات) برقرار مىکنیم و هر کس با عقیده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان یک گمراه و اهل هلاک) تبرّى مىجوییم.»
امام فرمود:
«اى زرارة! سخن خدا از سخن تو راستتر است؛ اگر آنچه تو مىگویى درست باشد، پس سخن خدا آنجا که مىفرماید: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا کجا رفت؟! پس المرجون لامر اللّه چه شد؟! آنها که خدا درباره آنها مىفرماید: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً (توبه/ 102) کجا رفتند؟! اصحاب الاعراف چه شدند؟! الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ (توبه/ 60) چه کسانى هستند و کجایند؟!»
حمّاد در روایت خود از زرارة درباره این ماجرا نقل مىکند که گفت:
«در این هنگام کار من و امام به مباحثه کشید، فریاد هر دومان بلند شد که هر کس در بیرون در خانه بود مىشنید».
جمیل بن درّاج از زرارة در این ماجرا نقل مىکند که امام فرمود:
«اى زرارة! حقّ است بر خدا که گمراهان (نه کافران و جاحدان) را به بهشت ببرد».
ایشان در ادامه روایتی دیگر از امام موسى بن جعفر (علیه السلام) را بیان مىکند که فرمود:
«على (ع) بابى از ابواب هدایت است؛ هر که از این در داخل شود مؤمن است، و هر که از آن خارج شود کافر است؛ و هر کس که نه به این در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقهاى است که کارش واگذار به خداست مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ».
امام در این حدیث، به طبقهاى تصریح مىکند که نه در زمره اهل ایمان و تسلیم و اهل نجاتند، و نه در زمره اهل انکار و هلاک
ایضاً در کافى از امام صادق (علیه السلام) نقل مىکند که:
لو انّ العباد اذا جهلوا وقفوا و لم یجحدوا، لم یکفروا
«اگر مردم آنگاه که نمىدانند، توقف کنند و در صدد انکار بر نیایند، کافر نمىشوند».
شهید مطهری در تحلیل این روایات می فرماید:
اگر کسى در روایاتى که از ائمه اطهار (علیهم السلام) رسیده است که بیشترین آنها در «کتاب الحجّة» کافى و «کتاب الایمان و الکفر» کافى گرد آمده است دقت کند مىیابد که ائمه (علیهم السلام) تکیه شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان مىآید از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و یا لااقل در شرایطى باشد که مىبایست تحقیق و جستجو کند و نکند؛
اما افرادى که ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراک و یا به علل دیگر در شرایطى بسر مىبرند که مصداق منکر و یا مقصّر در تحقیق و جستجو به شمار نمىروند، آنها در ردیف منکران و مخالفان نیستند، آنها از مستضعفین و مرجون لامر اللّه به شمار مىروند؛ و هم از روایات استفاده مىشود که ائمه اطهار بسیارى از مردم را از این طبقه مىدانند.
بررسی روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می داند
شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می کند :
در «کافى» کتاب الحجة، برخى روایات نقل مى کند مبنى بر اینکه:
کلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة یجهد فیها نفسه و لا امام له من اللّه فسعیه غیر مقبول
«هر که خدا را با عبادتى اطاعت کند و خود را به رنج اندازد اما امامى که خدا برایش معیّن کرده نداشته باشد عملش مردود است».
و یا اینکه:
لا یقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته
«خدا اعمال بندگان را بدون آنکه امام زمان خودشان را بشناسند نمىپذیرد».
ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می کند:
در عین حال در همان کتاب الحجة کافى از امام صادق (علیه السلام) نقل مىکند که:
من عرفنا کان مؤمنا، و من انکرنا کان کافرا، و من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالّا حتّى رجع الى الهدى الّذى افترض اللّه علیه من طاعتنا، فان یمت على ضلالته یفعل اللّه ما یشاء
«هر که ما را بشناسد مؤمن است و هر که انکار کند کافر است و هر که نه بشناسد و نه انکار کند «راه نایافته» است تا بازگردد به راه هدایت، اگر به همین حال بمیرد از کسانى است که کارش واگذار به خداست مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ».
محمد بن مسلم مىگوید:
در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصیر وارد شد و پرسید: چه مىگویى درباره کسى که در خدا شک کند؟
امام فرمود: - کافر است.
- چه مىگویى درباره کسى که در رسول خدا شک کند؟ - کافر است.
در این وقت امام به سوى زرارة توجه کرد و فرمود: «همانا چنین کسى آنگاه کافر است که انکار کند و جحود بورزد».
و هم در کافى نقل مىکند که هاشم بن البرید (صاحب البرید) گفت:
من و محمد بن مسلم و ابوالخطاب در یک جا گرد آمده بودیم؛ ابوالخطاب پرسید عقیده شما درباره کسى که امر امامت را نشناسد چیست؟ من گفتم: به عقیده من کافر است.
ابوالخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده کافر نیست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه کافر است.
محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انکار هم نداشته باشد چگونه کافر شمرده مىشود؟! خیر، غیر عارف اگر جاحد نباشد کافر نیست. به این ترتیب ما سه نفر سه عقیده مخالف داشتیم.
موقع حج رسید، به حج رفتم و در مکه به حضور امام صادق (علیه السلام) رسیدم.
جریان مباحثه سه نفرى را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم. امام فرمود:
هنگامى میان شما قضاوت مىکنم و به این سؤال پاسخ مىدهم که آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعدهگاه من و شما سه نفر همین امشب در منى نزدیک جمره وسطى.
شب که شد سه نفرى رفتیم. امام در حالى که بالشى را به سینه خود چسبانده بود سؤال را شروع کرد: - چه مىگویید درباره خدمتکاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آیا آنها به وحدانیّت خدا شهادت نمىدهند؟
من گفتم: چرا.
- آیا به رسالت پیغمبر گواهى نمىدهند؟ - چرا.
- آیا آنها مانند شما امامت و ولایت را مىشناسند؟ - نه.
- پس تکلیف آنها به عقیده شما چیست؟ - عقیده من این است که هر کس امام را نشناسد کافر است.
- سبحان اللّه! آیا مردم کوچه و بازار را ندیده اى، سقّاها را ندیده اى؟ - چرا، دیده و مىبینم.
- آیا اینها نماز نمىخوانند؟ روزه نمىگیرند؟ حج نمىکنند؟ به وحدانیّت خدا و رسالت پیغمبر شهادت نمىدهند؟ - چرا.
- خوب آیا اینها مانند شما امام را مىشناسند؟ - نه.
- پس وضع اینها چیست؟ - به عقیده من هر که امام را نشناسد کافر است.
- سبحان اللّه! آیا وضع کعبه و طواف این مردم را نمىبینى؟ هیچ نمىبینى که اهل یمن چگونه به پرده هاى کعبه مى چسبند؟
- چرا. - آیا اینها به توحید و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آیا نماز نمىخوانند؟ روزه نمىگیرند؟ حج نمىکنند؟
- چرا. - خوب آیا اینها مانند شما امام را مىشناسند؟ - نه.
- عقیده شما درباره اینها چیست؟ - به عقیده من هر که امام را نشناسد کافر است.
- سبحان اللّه! این عقیده، عقیده خوارج است. امام آنگاه فرمود: حالا مایل هستید که حقیقت را بگویم؟
هاشم که به قول مرحوم فیض، مىدانست قضاوت امام بر ضدّ عقیده او است، گفت: نه.
امام فرمود: بسیار بد است براى شما که چیزى را که از ما نشنیدهاید از پیش خود بگویید.
هاشم بعدها به دیگران چنین گفت: گمان بردم که امام نظر محمد بن مسلم را تأیید مىکند و مىخواهد ما را به سخن او برگرداند
در روایت مذکور امام علیه السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد امامت را اندیشه خوارج می داند
در کافى پس از این حدیث، حدیث معروف مباحثه زرارة با امام باقر (علیه السلام) را در همین زمینه نقل مىکند که مفصّل است.
شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می پردازد:
در «کافى» آخر «کتاب الایمان و الکفر» بابى دارد تحت عنوان: «با ایمان، هیچ عملى زیان نمىرساند و با کفر، هیچ عملى سود نمىبخشد.»
ولى روایاتى که در ذیل این عنوان آمده این عنوان را تأیید نمىکند؛ از آن جمله این روایت است: یعقوب بن شعیب گفت: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم:
هل لاحد على ما عمل ثواب على اللّه موجب الّا المؤمنین؟ قال: لا
«آیا جز مؤمنین کسى دیگر هم هست که پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟
امام فرمود: نه».
مقصود این روایت این است که خداوند تنها به مؤمنین وعده پاداش داده است و به موجب وعدهاى که داده است البته لزوماً به وعده خود وفا مىکند، ولى در غیر مورد اهل ایمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا کند، و چون وعده نداده است پس با خود او است که پاداش بدهد یا ندهد.
امام با این بیان مىخواهد بفهماند که غیر اهل ایمان از نظر اینکه خدا پاداش مىدهد یا نمىدهد در حکم مستضعفین و مرجون لامر اللّه مىباشند؛ باید گفت کار اینها با خداست که پاداش بدهد یا ندهد.
شهید مطهری بعد از بررسی روایات مذکور می نویسد :
البته روایات مربوطه منحصر به آنچه ما در اینجا نقل کردیم نیست؛ روایات دیگر هم هست. استنباط ما از همه این روایات همین است که گفتیم. اگر کسى جز این استنباط مىکند و نظر ما را تأیید نمىکند ممکن است نظر خود را مستدل بیان کند، شاید مورد استفاده ما نیز قرار گیرد. [۲۱]
ایشان بعد از تبیین دیدگاهشان در زمینه حکم قاصران و مستضعفان از منظر آیات و روایت از زاویه حکم عقل نیز این مساله را مورد بحث قرار داده و گفتار برخی از فلاسفه را زمینه معذوریت قاصران و مستضعفان فکری بیان می کند.
در اینجا بیانات شهید مطهری را در این زمینه که در ادامه مباحث قرانی و روائی بیان نموده اند پی می گیریم :
دلیل عقلی و فلسفی بر معذوریت مستضعفین
ایشان تحت عنوان : از زاویه دید حکماى اسلام مساله قاصران و مستضعفان را از این فلسفی نیز هم مورد بحث قرار داده و مدعی است که نتیجه بحث فلسفی در این مساله با نتایج بحث قرانی و روائی نیز منطبق است :
فلاسفه اسلام، این مسأله را به شکلى دیگر بیان کردهاند اما نتیجهاى که گرفتهاند مآلًا با آنچه ما از آیات و روایات استنباط کردیم منطبق است.
ایشان می گوید :
بحث حکما بحث صغروى است نه کبروى. حکما دراین باره بحث نمىکنند که ملاک عمل نیک و ملاک مقبولیّت عمل چیست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره این است که عملا اکثریّت انسانها، به تفاوت و به طور نسبى نیکند، نیک مىمانند و نیک مىمیرند و نیک محشور مىگردند.
حکما مى خواهند بگویند هر چند مردمى که توفیق قبول دین اسلام مىیابند در اقلیتند ولى افرادى که داراى اسلام فطرى مى باشند و با اسلام فطرى محشور مىگردند در اکثریّتند.
به عقیده طرفداران این مشرب، اینکه در قرآن کریم آمده است که انبیا از کسانى شفاعت مىکنند که دین آنها را بپسندند، مقصود دین فطرى است نه دین اکتسابى که از روى قصور به آن نرسیدهاند ولى عنادى هم با آن نورزیده اند
ایشان در این مساله نکات مهمی را از بوعلی سینا و صدرالمتالهین نقل می کند:
بو على سینا مىگوید:
«مردم همان طورى که از لحاظ سلامت جسم و همچنین از لحاظ زیبایى جسم به سه دسته تقسیم مىگردند: از لحاظ جسمى یک عده در کمال سلامت جسم و یا در کمال زیبایى اندامند، و یک عده در نهایت زشتى و یا بیمار تنى هستند. هر یک از این دو گروه در اقلیّتند.
گروهى که اکثریت را تشکیل مىدهند مردمى هستند که از لحاظ سلامت و مرض، و همچنین از لحاظ زیبایى و زشتى متوسّطند، نه سلامتى و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقصالخلقهها دچار نقص و بیمارى دائم مىباشند، نه زیباى زیبا هستند و نه زشت زشت.
از لحاظ روحى و معنوى نیز مردم همین طورند، یک عده شیفته حقیقتند و یک عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطین و اکثریّت هستند که نه مانند گروه اول شیفته و عاشق حقیقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقیقت. اینان مردمى هستند که به حقیقت نرسیدهاند ولى اگر حقیقت به ایشان ارائه گردد از پذیرش آن سرباز نمىزنند».
به عبارت دیگر از نظر اسلامى و با دید فقهى، آنها مسلمان نیستند ولى از لحاظ حقیقت، مسلم مىباشند، یعنى تسلیم حقیقتند و عناد با آن ندارند. بو على پس از این تقسیم مىگوید: و استوسع رحمة اللّه.
«رحمت الهى را وسیع بدان و آن را در انحصار یک عده معدود مشمار». («اشارات» اواخر نمط هفتم.)
صدرالمتألّهین در مباحث خیر و شرّ «اسفار» از جمله اشکالات آنجا این مطلب را ذکر مىکند که:
«چگونه مىگویید خیر بر شر غلبه دارد و حال آنکه وقتى که به انسان که اشرف کائنات است نظر مىافکنیم مىبینیم اکثر انسانها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت، و از لحاظ اعتقاد دچار عقاید باطله و جهل مرکّباند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضایع، و آنان را مستحق شقاوت مىگرداند. پس عاقبت نوع انسان که ثمره و گل سرسبد هستى است شقاوت و بدبختى است».
صدرالمتألّهین در جواب این اشکال اشاره به سخن بو على مىکند و مىگوید:
«مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند این جهان از نظر سلامتند.
همان طورى که در این جهان سالم سالم و زیباى زیبا و همچنین بیمار بیمار و زشت زشت در اقلیتند، و اکثریّت با متوسّطان است که سالم نسبى مىباشند؛ در آن جهان نیز کمّلین که به تعبیر قرآن «السّابقون» مىباشند و همچنین اشقیا که به تعبیر قرآن «اصحاب الشمال» مىباشند اندکند و غلبه با متوسطان است که قرآن کریم آنها را «اصحاب الیمین» مىخواند.»
صدرالمتألّهین پس از این سخن چنین مىگوید:
فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فى النّشأتین.
«پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است». [۲۲]
والسلام
منابع
- ↑ الفکر التکفیری عند الشیعه حقیقه ام افتراء؟ تالیف عبدالملک بن عبدالرحمان الشافعی ص 25-26
- ↑ رک به همان ص 306
- ↑ همان ص 29-31
- ↑ الاعتقادات ص 105
- ↑ اوائل المقالات شیخ مفید ص 44
- ↑ السرائر ج 1ص 356
- ↑ مسالک الافهام ج 1ص 421
- ↑ شرایع ج 1ص 123
- ↑ مدارک الاحکام ج 4ص 237
- ↑ بحار الانوار علامه مجلسی ج8ص 365-368
- ↑ همان ج 8ص 363-365
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد- تحقیق الاملی – ص 540
- ↑ کتاب الطهاره ج 9 ص 88تا 96
- ↑ رک به التکفیر فی ضوءالفکر الشیعی ص 76
- ↑ رک به همان ص 86
- ↑ (المیزان، ج 5، ص 51)
- ↑ (رجوع شود به «المیزان» ج 5 ص 56- 61 «بحث روائى»).
- ↑ المیزان، ج 9، ص 406 نقل از كافى
- ↑ المیزان، ج 9، ص 407 نقل از تفسیر عیّاشى
- ↑ كافى، چاپ آخوندى، ج 2 كتاب الایمان و الكفر، باب اصناف الناس، ص 381)
- ↑ رک به : مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (عدل الهى)، ج1، ص: 327-320)
- ↑ رک به مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (عدل الهى)، ج1، ص: 329-227