عز بن عبدالسلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'می کردند' به 'می‌کردند'
جز (جایگزینی متن - 'می دارد' به 'می‌دارد')
جز (جایگزینی متن - 'می کردند' به 'می‌کردند')
خط ۴۶: خط ۴۶:
علاوه بر اینها اختلافات فرقه ای را که در داخل کشور وجود داشت را نیز بایداضافه کرد زیرا درگیری بین [[باطنیه]] و اهل سنی، بین سنی ها با یکدیگر و بین مسلمانان و اهل ذمه شدید شد.
علاوه بر اینها اختلافات فرقه ای را که در داخل کشور وجود داشت را نیز بایداضافه کرد زیرا درگیری بین [[باطنیه]] و اهل سنی، بین سنی ها با یکدیگر و بین مسلمانان و اهل ذمه شدید شد.


در همین عصر، رنسانس علمی بزرگی در شام، مصر و اندلس پدیدار شد و بسیاری از فرمانروایان و شاهزادگان دانش را پذیرفتند، علما را تشویق کردند و مساجد ساختند و در ساختن مدارس معروفی که به عنوان دانشگاه عمل می کردند، به رقابت پرداختند.مانند المستنصریه که در سال 631 هجری قمری در بغداد،الکاملیه در قاهره. (621 هجری قمری)، الصالحیه در مصر (639 ق)، و الظاهریه در دمشق (661 ق)المنصوریه، قاهره (679ق)ساخته شد.
در همین عصر، رنسانس علمی بزرگی در شام، مصر و اندلس پدیدار شد و بسیاری از فرمانروایان و شاهزادگان دانش را پذیرفتند، علما را تشویق کردند و مساجد ساختند و در ساختن مدارس معروفی که به عنوان دانشگاه عمل می‌کردند، به رقابت پرداختند.مانند المستنصریه که در سال 631 هجری قمری در بغداد،الکاملیه در قاهره. (621 هجری قمری)، الصالحیه در مصر (639 ق)، و الظاهریه در دمشق (661 ق)المنصوریه، قاهره (679ق)ساخته شد.
عصر ایوبیان در مصر و شام به دلیل علاقه شدیدشان به ساخت مدارس و علما، تدریس [[فقه]] و [[حدیث]] و ایجاد مؤسسه هایی در این جهت بسیار متمایز بوده است.
عصر ایوبیان در مصر و شام به دلیل علاقه شدیدشان به ساخت مدارس و علما، تدریس [[فقه]] و [[حدیث]] و ایجاد مؤسسه هایی در این جهت بسیار متمایز بوده است.


خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
=عزیمت به بغداد=
=عزیمت به بغداد=


العز بیشتر عمر خود را در [[دمشق]] گذراند. اما سه بار به مقاصد مختلف از آن بیرون شد، اول: سفر به [[بغداد]]، دوم: سفرش به [[مصر]]، و سوم: سفر به [[حجاز]] به قصد [[حج]] و عمره، در مورد دوم که بعد از سال 644 هجری قمری بود در حالی که به مقصود خود در علم رسیده بود و پس از آن که از قضاوت خارج شد. مردم در مصر با فتوا و گرفتن جواب سوالاتشان از او به او مراجعه می کردند.  
العز بیشتر عمر خود را در [[دمشق]] گذراند. اما سه بار به مقاصد مختلف از آن بیرون شد، اول: سفر به [[بغداد]]، دوم: سفرش به [[مصر]]، و سوم: سفر به [[حجاز]] به قصد [[حج]] و عمره، در مورد دوم که بعد از سال 644 هجری قمری بود در حالی که به مقصود خود در علم رسیده بود و پس از آن که از قضاوت خارج شد. مردم در مصر با فتوا و گرفتن جواب سوالاتشان از او به او مراجعه می‌کردند.  
در مورد سفر او به بغداد، تراجمی که او را ذکر کرده اند که او به علم و کسب آن علاقه مند شد و در اوج جوانی به بغداد، پایتخت خلافت عباسی، زیستگاه علم و دانش رفت که مقصد طلاب از همه ممالک اسلامی در آن دوران بود زیرا سرمایه ثروت علمی و کتابخانه های فراوان و امکان تحصیل در پاره ای از علوم و معارف در آنجا وجود داشت، از این رو از ابوحفص بن طبرزد و حنبل بن عبدالله الرصافی کسب علم کرد. ابن رفیع سلامی می گوید: از برخی از اهل حدیث شنیدم که می گفتند: او برای طلب علم وارد بغداد شد و روز ورودش مصادف با وفات حافظ ابوالفرج بن جوزی در سال 597 هجری قمری بود. پس از آنکه به شکوهی که می خواست رسید به دمشق بازگشت.
در مورد سفر او به بغداد، تراجمی که او را ذکر کرده اند که او به علم و کسب آن علاقه مند شد و در اوج جوانی به بغداد، پایتخت خلافت عباسی، زیستگاه علم و دانش رفت که مقصد طلاب از همه ممالک اسلامی در آن دوران بود زیرا سرمایه ثروت علمی و کتابخانه های فراوان و امکان تحصیل در پاره ای از علوم و معارف در آنجا وجود داشت، از این رو از ابوحفص بن طبرزد و حنبل بن عبدالله الرصافی کسب علم کرد. ابن رفیع سلامی می گوید: از برخی از اهل حدیث شنیدم که می گفتند: او برای طلب علم وارد بغداد شد و روز ورودش مصادف با وفات حافظ ابوالفرج بن جوزی در سال 597 هجری قمری بود. پس از آنکه به شکوهی که می خواست رسید به دمشق بازگشت.


خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
ملک اشرف نیز به حنبلیان متمایل بود و به سخنان آنان گوش فرا می داد، پس آنان از آن بهره بردند و او را وسوسه و تحریک نمودند.
ملک اشرف نیز به حنبلیان متمایل بود و به سخنان آنان گوش فرا می داد، پس آنان از آن بهره بردند و او را وسوسه و تحریک نمودند.
و مایه اختلاف او و العز ایجاد شد. که خلاصه آن را محمد زهیلی از عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام نقل کرده است:
و مایه اختلاف او و العز ایجاد شد. که خلاصه آن را محمد زهیلی از عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام نقل کرده است:
«وقتی به پادشاهی رسید، چون شیخ عزالدین  را اهل حرکت برای خدا و علم و دین می دانست، او را دوست داشت و شروع به تعریف نسبت به او کرد و ملاقات با او را دستور داد، ولی شیخ اجابت نکرد. گروهی از حنابله که از جوانی با سلطان همراهی می کردند، از شیخ عزالدین بیزاری جستند و او را به چالش کشیدند... وقتی سلطان شروع به گرایش به شیخ عزالدین کرد این گروه شروع به تخریب العز کردند و گفتند: «او از عقاید اشعری پیروی می کند.» و آن را بدعت دانسته و فتوا بر علیه او داده لذا مقامش نزد سلطان تنزل نمود. وقتی خبر فتوا بر علیه شیخ به گوش خودش رسید گفت:این فتوا در حکم آزمایش من است در حالی که من حرفی جز حق نزدم و العقیده المشوره را به رشته تحریر درآورد.و در حمایت از ابوالحسن اشعری گفت که سخنان او برگرفته از متاب سنت است پس چرا او را متهم می کنید؟وقتی نوشتن کتاب تمام شد، آن را برای مخالفان فرستاد و آنها به سرعت به مطالعه کتاب پرداختند زیرا معتقد بودند که یکی از فرصت های بزرگی را که می خواستند بدست آورده اند و بدین وسیله نابودی و ریشه کنی او حتمی خواهد بود. این رفتار باعث ناراحتی شیخ شد و آنان را فاسق بلکه کافر خواند و این خبر در شهر پیچید تا اینکه با وساطت  و توضیحات بزرگانی همچون  جمال الدین أبو عمرو بن الحاجب برای پادشاه اثبات کردند که عقیده شیخ حق است.
«وقتی به پادشاهی رسید، چون شیخ عزالدین  را اهل حرکت برای خدا و علم و دین می دانست، او را دوست داشت و شروع به تعریف نسبت به او کرد و ملاقات با او را دستور داد، ولی شیخ اجابت نکرد. گروهی از حنابله که از جوانی با سلطان همراهی می‌کردند، از شیخ عزالدین بیزاری جستند و او را به چالش کشیدند... وقتی سلطان شروع به گرایش به شیخ عزالدین کرد این گروه شروع به تخریب العز کردند و گفتند: «او از عقاید اشعری پیروی می کند.» و آن را بدعت دانسته و فتوا بر علیه او داده لذا مقامش نزد سلطان تنزل نمود. وقتی خبر فتوا بر علیه شیخ به گوش خودش رسید گفت:این فتوا در حکم آزمایش من است در حالی که من حرفی جز حق نزدم و العقیده المشوره را به رشته تحریر درآورد.و در حمایت از ابوالحسن اشعری گفت که سخنان او برگرفته از متاب سنت است پس چرا او را متهم می کنید؟وقتی نوشتن کتاب تمام شد، آن را برای مخالفان فرستاد و آنها به سرعت به مطالعه کتاب پرداختند زیرا معتقد بودند که یکی از فرصت های بزرگی را که می خواستند بدست آورده اند و بدین وسیله نابودی و ریشه کنی او حتمی خواهد بود. این رفتار باعث ناراحتی شیخ شد و آنان را فاسق بلکه کافر خواند و این خبر در شهر پیچید تا اینکه با وساطت  و توضیحات بزرگانی همچون  جمال الدین أبو عمرو بن الحاجب برای پادشاه اثبات کردند که عقیده شیخ حق است.
پس قرار نوشتند و خواستند که مجلس مناظره ای بین العز و مخالفانش تشکیل شود و اهل مذاهب اربعه حضور یابند. مجلس در حضور پادشاه خشمگین انجام می شد و به سلطان گفتند:اگر حق بر او ظاهر شود به سوی او گرایش یافته و دروغ گویان را مجازات نماید.»
پس قرار نوشتند و خواستند که مجلس مناظره ای بین العز و مخالفانش تشکیل شود و اهل مذاهب اربعه حضور یابند. مجلس در حضور پادشاه خشمگین انجام می شد و به سلطان گفتند:اگر حق بر او ظاهر شود به سوی او گرایش یافته و دروغ گویان را مجازات نماید.»
در نتیجه مناظره سلطان مقداری از دیدگاه خود عقب نشینی کرد ولی از ملاقات با شیخ العز امتناع ورزید و نامه ای نوشت که از ایمان خود با پیروی از خلفای راشدین دفاع کند.
در نتیجه مناظره سلطان مقداری از دیدگاه خود عقب نشینی کرد ولی از ملاقات با شیخ العز امتناع ورزید و نامه ای نوشت که از ایمان خود با پیروی از خلفای راشدین دفاع کند.
خط ۲۹۴: خط ۲۹۴:
=تصوف=
=تصوف=


علما و نویسندگان و گردآورندگان قدیم و متجدد در وصف العز بن عبدالسلام به عرفان یا برائت او از او اختلاف زیادی داشتند و در این زمینه اقوال تقسیم شده است.صوفیان عصر او مانند ابوی الحسن شاذلی و شهاب الدین عمر سهروردی در مجالس آنها شرکت می کردند و کتب صوفیانه را می خواندند و برخی از آثار آنها را تمرین می کردند. ابن السبکى مى گوید: شیخ عزالدین از شیخ سهروردى پارچه عرفانى پوشید و از او گرفت و اظهار داشت که در دست او رساله القشیرى را مى خواند، سپس ابن ال سابکی گفت: «شیخ عزالدین در عرفان برتری داشت و تألیفات او قاضی است.» بدین ترتیب سیوطی گفت: «او کرامات بسیار دارد و از شهاب سهروردی پارچه عارف بر تن کرده است. شعرانی می گوید: «شیخ عزالدین رضی الله عنه پس از ملاقات با شیخ ابوالحسن شاذلی و تحویل او به مردم می فرمود: یکی از بزرگترین گواه بر اینکه صوفیه. فرقه بر بزرگ‌ترین پایه‌ی دین نشسته است، آن چیزی است که کرامت و معجزه به دستشان می‌رسد و هیچ‌یک از آن‌ها برای فقیهی اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه راه آنها را آن‌طور که دیده می‌شود طی کند.» پیش از آن شیخ عزالدین ممکن است خداوند از او راضی بود، مردم را نکوهش می کرد و می گفت: «آیا ما راهی جز کتاب و سنت داریم؟» چون طعم آنها را چشید و زنجیر آهنین جزوه را برید، با تمام وجود شروع به تعریف و تمجید از آنها کرد. ستایش.»
علما و نویسندگان و گردآورندگان قدیم و متجدد در وصف العز بن عبدالسلام به عرفان یا برائت او از او اختلاف زیادی داشتند و در این زمینه اقوال تقسیم شده است.صوفیان عصر او مانند ابوی الحسن شاذلی و شهاب الدین عمر سهروردی در مجالس آنها شرکت می‌کردند و کتب صوفیانه را می خواندند و برخی از آثار آنها را تمرین می‌کردند. ابن السبکى مى گوید: شیخ عزالدین از شیخ سهروردى پارچه عرفانى پوشید و از او گرفت و اظهار داشت که در دست او رساله القشیرى را مى خواند، سپس ابن ال سابکی گفت: «شیخ عزالدین در عرفان برتری داشت و تألیفات او قاضی است.» بدین ترتیب سیوطی گفت: «او کرامات بسیار دارد و از شهاب سهروردی پارچه عارف بر تن کرده است. شعرانی می گوید: «شیخ عزالدین رضی الله عنه پس از ملاقات با شیخ ابوالحسن شاذلی و تحویل او به مردم می فرمود: یکی از بزرگترین گواه بر اینکه صوفیه. فرقه بر بزرگ‌ترین پایه‌ی دین نشسته است، آن چیزی است که کرامت و معجزه به دستشان می‌رسد و هیچ‌یک از آن‌ها برای فقیهی اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه راه آنها را آن‌طور که دیده می‌شود طی کند.» پیش از آن شیخ عزالدین ممکن است خداوند از او راضی بود، مردم را نکوهش می کرد و می گفت: «آیا ما راهی جز کتاب و سنت داریم؟» چون طعم آنها را چشید و زنجیر آهنین جزوه را برید، با تمام وجود شروع به تعریف و تمجید از آنها کرد. ستایش.»


نامه قشیری که گفته می شود العز بن عبدالسلام آن را خوانده است.
نامه قشیری که گفته می شود العز بن عبدالسلام آن را خوانده است.
گروهی از معاصران به نفی تصوف در باب جلال رفتند و آن اینکه «تصوف با ذهنیت عقلی و فقهی جلال که مبتنی بر تحقق عقل در متون است، ناسازگار است و با سیره جلال در زندگی، مواضع و فتاوای آن منافات دارد. کتاب ها و آثار.» برخی دیگر واسطه شناخت تصوف العز «به روش خود و پیشینیان که علم و عمل را در هم می آمیزد» کردند.العز آنچه را که برخی از صوفیه درباره رقص و استماع می گویند انکار کرده است، پس می فرماید:«اما رقص و کف زدن، سبکی و سبکی است که شبیه اهانت خداوند است.
گروهی از معاصران به نفی تصوف در باب جلال رفتند و آن اینکه «تصوف با ذهنیت عقلی و فقهی جلال که مبتنی بر تحقق عقل در متون است، ناسازگار است و با سیره جلال در زندگی، مواضع و فتاوای آن منافات دارد. کتاب ها و آثار.» برخی دیگر واسطه شناخت تصوف العز «به روش خود و پیشینیان که علم و عمل را در هم می آمیزد» کردند.العز آنچه را که برخی از صوفیه درباره رقص و استماع می گویند انکار کرده است، پس می فرماید:«اما رقص و کف زدن، سبکی و سبکی است که شبیه اهانت خداوند است.
اناث که با احمق و دروغ گو نمی کند و چگونه رقصی متعادل با وزنه های آواز از کسی که دلش به بیراهه رفته و دلش رفته است و او علیه السلام می فرماید. فرمود: «بهترین قرنها نسل من است، سپس کسانی که از آنها پیروی می کنند، سپس کسانی که از آنها پیروی می کنند.» و هیچ یک از کسانی که از آنها پیروی می کنند چنین نمی کند، بلکه شیطان گروهی را تصرف کرده است که فکر می کنند از آنها لذت می برند. می شنوند که مربوط به خدای متعال است و به گفته هایشان ایمان آوردند و به آنچه ادعا می کردند دروغ می گفتند... و رقص فقط از احمق نادان است و از عاقل و نیکوکار نیست.»
اناث که با احمق و دروغ گو نمی کند و چگونه رقصی متعادل با وزنه های آواز از کسی که دلش به بیراهه رفته و دلش رفته است و او علیه السلام می فرماید. فرمود: «بهترین قرنها نسل من است، سپس کسانی که از آنها پیروی می کنند، سپس کسانی که از آنها پیروی می کنند.» و هیچ یک از کسانی که از آنها پیروی می کنند چنین نمی کند، بلکه شیطان گروهی را تصرف کرده است که فکر می کنند از آنها لذت می برند. می شنوند که مربوط به خدای متعال است و به گفته هایشان ایمان آوردند و به آنچه ادعا می‌کردند دروغ می گفتند... و رقص فقط از احمق نادان است و از عاقل و نیکوکار نیست.»
وقتی از عزّ در مورد آواز خواندن و حضور و رقصیدن و شنیدن سؤال شد، پاسخ داد:
وقتی از عزّ در مورد آواز خواندن و حضور و رقصیدن و شنیدن سؤال شد، پاسخ داد:


Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۹۰۶

ویرایش