اشعری: تفاوت میان نسخه‌ها

۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ مارس ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'بوده اند' به 'بوده‌اند'
جز (جایگزینی متن - 'نمى آید' به 'نمى‌آید')
جز (جایگزینی متن - 'بوده اند' به 'بوده‌اند')
خط ۱۹: خط ۱۹:
از شاگردان اشعری اینان را نام برده اند: ابوعبدالله ابن مجاهد بصری <ref>ابن عساکر، 177</ref>، ابوالحسن باهلى <ref>همو، 127، 178؛ بغدادی، الفرق، 221</ref>، ابوسهل صعلوکى نیشابوری <ref>ابن عساکر، 128، 183</ref>، زاهر بن احمد سرخسى <ref>همو، 128، 148، 206</ref>، بندار بن حسین شیرازی صوفى <ref>همو، 179؛ خطیب، همانجا</ref>، ابوزید مروزی <ref>ابن عساکر، 128، 188</ref>، ابوالحسن عبدالعزیز طبری <ref>همو، 195</ref>، ابوالحسن على طبری <ref>همانجا؛ بغدادی، اصول...، 310</ref>، ابوالحسن رمانى، ابوعبدالله حمویة سیرافى، ابونصر کوار شیرازی <ref>ابن عساکر، 128؛ ذهبى، سیر، 15/87</ref>، ابوجعفر اشعری نقاش <ref>ابن عساکر، 196؛ ذهبى، تاریخ، همانجا</ref>، ابوالحسن کرمانى و ابومحمد عراقى <ref>همو، سیر، همانجا؛ ابن عساکر، 181؛ نیز نک: سبکى، 3/368- 369؛ عبادی، 99</ref>.  
از شاگردان اشعری اینان را نام برده اند: ابوعبدالله ابن مجاهد بصری <ref>ابن عساکر، 177</ref>، ابوالحسن باهلى <ref>همو، 127، 178؛ بغدادی، الفرق، 221</ref>، ابوسهل صعلوکى نیشابوری <ref>ابن عساکر، 128، 183</ref>، زاهر بن احمد سرخسى <ref>همو، 128، 148، 206</ref>، بندار بن حسین شیرازی صوفى <ref>همو، 179؛ خطیب، همانجا</ref>، ابوزید مروزی <ref>ابن عساکر، 128، 188</ref>، ابوالحسن عبدالعزیز طبری <ref>همو، 195</ref>، ابوالحسن على طبری <ref>همانجا؛ بغدادی، اصول...، 310</ref>، ابوالحسن رمانى، ابوعبدالله حمویة سیرافى، ابونصر کوار شیرازی <ref>ابن عساکر، 128؛ ذهبى، سیر، 15/87</ref>، ابوجعفر اشعری نقاش <ref>ابن عساکر، 196؛ ذهبى، تاریخ، همانجا</ref>، ابوالحسن کرمانى و ابومحمد عراقى <ref>همو، سیر، همانجا؛ ابن عساکر، 181؛ نیز نک: سبکى، 3/368- 369؛ عبادی، 99</ref>.  


شماری از این گروه واسطه انتقال سنت اشعری به پیروان برجسته او بوده اند، همچون ابن مجاهد استادِ ابوبکر باقلانى، و ابوالحسن باهلى استاد ابن فورک و ابواسحاق اسفراینى <ref>بغدادی، همانجا؛ ابن عساکر، 177، 178</ref>.
شماری از این گروه واسطه انتقال سنت اشعری به پیروان برجسته او بوده‌اند، همچون ابن مجاهد استادِ ابوبکر باقلانى، و ابوالحسن باهلى استاد ابن فورک و ابواسحاق اسفراینى <ref>بغدادی، همانجا؛ ابن عساکر، 177، 178</ref>.


قیام اشعری به دفاع از عقاید اهل سنت و جماعت اعجاب و ارادت آنان را به او برانگیخت، تا جایى که برخى در ذکر مناقب او به نقل روایاتى از این دست پرداختند که پیامبر اکرم (ص) فضایل بسیاری برای خاندان ابوموسى اشعری برشمرده، و این مایه تکریم در حق این خاندان را به پیش گویى پیامبر(ص) و بشارت او به ظهور ابوالحسن اشعری تأویل کرده اند <ref> نک: همو، 57 -90، 142-146، 164- 165؛ سبکى، 3/361- 365</ref>. در اغلب این ستایشها چهره ای از اشعری به عنوان مصلح دین و «ناصرالسنة» ترسیم شده است، چنانکه بر پایه حدیثى مشهور که خبر از احیای شریعت در رأس هر قرن می‌دهد، اشعری مصداق بارز تجدید شریعت در آغاز سده 4 ق دانسته شده است. در این زمینه، خبری که تحول فکری او را به حدود سال 300ق مربوط می‌سازد، دستمایه ای برای پیروان او فراهم ساخته بود <ref>نک: ابن عساکر، 50 -56</ref>.
قیام اشعری به دفاع از عقاید اهل سنت و جماعت اعجاب و ارادت آنان را به او برانگیخت، تا جایى که برخى در ذکر مناقب او به نقل روایاتى از این دست پرداختند که پیامبر اکرم (ص) فضایل بسیاری برای خاندان ابوموسى اشعری برشمرده، و این مایه تکریم در حق این خاندان را به پیش گویى پیامبر(ص) و بشارت او به ظهور ابوالحسن اشعری تأویل کرده اند <ref> نک: همو، 57 -90، 142-146، 164- 165؛ سبکى، 3/361- 365</ref>. در اغلب این ستایشها چهره ای از اشعری به عنوان مصلح دین و «ناصرالسنة» ترسیم شده است، چنانکه بر پایه حدیثى مشهور که خبر از احیای شریعت در رأس هر قرن می‌دهد، اشعری مصداق بارز تجدید شریعت در آغاز سده 4 ق دانسته شده است. در این زمینه، خبری که تحول فکری او را به حدود سال 300ق مربوط می‌سازد، دستمایه ای برای پیروان او فراهم ساخته بود <ref>نک: ابن عساکر، 50 -56</ref>.
خط ۴۸: خط ۴۸:
*المسائل المنثورة البغدادیة، که گزارشى است از مجالس مناظره او با بزرگان معتزله در بغداد <ref>همو، 132؛ نیز نک: فرانک، 12، 42 </ref>.
*المسائل المنثورة البغدادیة، که گزارشى است از مجالس مناظره او با بزرگان معتزله در بغداد <ref>همو، 132؛ نیز نک: فرانک، 12، 42 </ref>.


فهرستى که ابن فورک از آثار دوره اخیر زندگى اشعری به دست می‌دهد، بر آثاری در فقه و اصول نیز مشتمل است <ref>نک: ابن عساکر، 135-136</ref>. بسیاری از آثار اشعری تا دوره های بعد موجود و مورد استناد بوده اند، چنانکه کتاب مجرد مقالات الاشعری از ابن فورک (د 406م) حاوی اقوال و پاره های بسیار از 30 کتاب اشعری است که اکنون در دست نیستند. در کتاب ابن حزم (د 456ق) نیز از متن دو کتاب الموجز و المجالس مطالبى آمده است <ref>2/303، 322، 5/76؛ نیز نک: ابن ندیم، 231؛ حاکم جشمى، 372</ref>. سبکى احتمال داده است که فهرستى که ابن حزم از 55 اثر اشعری در جایى به دست داده، مربوط به آثاری است که خود او دیده است <ref>3/359؛ نیز نک: ابن عساکر، 92</ref>.
فهرستى که ابن فورک از آثار دوره اخیر زندگى اشعری به دست می‌دهد، بر آثاری در فقه و اصول نیز مشتمل است <ref>نک: ابن عساکر، 135-136</ref>. بسیاری از آثار اشعری تا دوره های بعد موجود و مورد استناد بوده‌اند، چنانکه کتاب مجرد مقالات الاشعری از ابن فورک (د 406م) حاوی اقوال و پاره های بسیار از 30 کتاب اشعری است که اکنون در دست نیستند. در کتاب ابن حزم (د 456ق) نیز از متن دو کتاب الموجز و المجالس مطالبى آمده است <ref>2/303، 322، 5/76؛ نیز نک: ابن ندیم، 231؛ حاکم جشمى، 372</ref>. سبکى احتمال داده است که فهرستى که ابن حزم از 55 اثر اشعری در جایى به دست داده، مربوط به آثاری است که خود او دیده است <ref>3/359؛ نیز نک: ابن عساکر، 92</ref>.


===آثار برجای مانده===
===آثار برجای مانده===
خط ۹۰: خط ۹۰:
اشعری معرفت حاصل از اخبار موثق را معرفتى ضروری دانسته است. از این رو همچنانکه انسان درباره داده های حسى، شکى به خود راه نمی‌دهد و در استدلالهای خویش از آنها بهره می‌گیرد، خبر معتبری نیز که از امری غیر محسوس حکایت کند، باید برای او در حکم شهود حسى باشد <ref>همو، 287</ref>. بنابراین تکلیف انسانها از آنجا آغاز شده که پیامبر الهى این خبر را آورده است که اگر آنان در دعوی پیامبری او و نشانه هایش اندیشه نکنند، به عذاب الهى دچار خواهند بود. با شناختى که انسانها از راستگویى او دارند، اندیشه کردن در نشانه های پیامبری او بر آنان واجب می‌گردد و نتیجه این تعقل ایمان به غیب و تسلیم بى چون و چرا به احکام شرع است <ref>همو، 23، 285</ref>. بدینگونه ویژگى مهم اشعری این است که به جای آنکه برای نخستین تکلیف آدمى مبنایى عقلانى جست وجو کند، آن را مستقیماً بر سخن نبى مبتنى می‌سازد، زیرا از دیدگاه او منبع آگاهى انسانها از غیب، شخص راستگویى است که از آن خبر می‌دهد.
اشعری معرفت حاصل از اخبار موثق را معرفتى ضروری دانسته است. از این رو همچنانکه انسان درباره داده های حسى، شکى به خود راه نمی‌دهد و در استدلالهای خویش از آنها بهره می‌گیرد، خبر معتبری نیز که از امری غیر محسوس حکایت کند، باید برای او در حکم شهود حسى باشد <ref>همو، 287</ref>. بنابراین تکلیف انسانها از آنجا آغاز شده که پیامبر الهى این خبر را آورده است که اگر آنان در دعوی پیامبری او و نشانه هایش اندیشه نکنند، به عذاب الهى دچار خواهند بود. با شناختى که انسانها از راستگویى او دارند، اندیشه کردن در نشانه های پیامبری او بر آنان واجب می‌گردد و نتیجه این تعقل ایمان به غیب و تسلیم بى چون و چرا به احکام شرع است <ref>همو، 23، 285</ref>. بدینگونه ویژگى مهم اشعری این است که به جای آنکه برای نخستین تکلیف آدمى مبنایى عقلانى جست وجو کند، آن را مستقیماً بر سخن نبى مبتنى می‌سازد، زیرا از دیدگاه او منبع آگاهى انسانها از غیب، شخص راستگویى است که از آن خبر می‌دهد.


نظر و تعقل در باب عقاید دینى به تعبیر اشعری «استدلال از شاهد به غایب» است، بدین معنى که انسان حکمى را که درباره امور معینى در جهان محسوس صادق می‌داند، به مورد مشابهى در قلمرو ناشناخته سریان دهد <ref>همو، 286</ref>. نمونه ای از استدلال که به نظر او رکن دین به شمار می‌آید، اثبات حدوث جهان و نیازمندی آن به صانع است <ref>همو، 292</ref>. اشعری ضمن اینکه با پذیرش اعتبار [[قیاس]]، برخى مفاهیم عقلى و لوازم منطقى آنها را تصدیق می‌کند و در برهانهای خویش به کار می‌گیرد <ref>برای نمونه نک: اشعری، اللمع، 17، 19؛ ابن فورک، 254- 255، 257-261</ref>، بر آن است که نشان دهد نتایج عقلى مانعى بر سر التزام به نصوص دینى نیستند. از این روست که وی حدودی برای احکام عقل قائل می‌شود و در مواردی که معتزله ناگزیر از [[تأویل]]  بوده اند، نشان می‌دهد که در آنجا نمی‌توان حکم غایب را به محک عقل سنجید و به شاهد استناد کرد.  
نظر و تعقل در باب عقاید دینى به تعبیر اشعری «استدلال از شاهد به غایب» است، بدین معنى که انسان حکمى را که درباره امور معینى در جهان محسوس صادق می‌داند، به مورد مشابهى در قلمرو ناشناخته سریان دهد <ref>همو، 286</ref>. نمونه ای از استدلال که به نظر او رکن دین به شمار می‌آید، اثبات حدوث جهان و نیازمندی آن به صانع است <ref>همو، 292</ref>. اشعری ضمن اینکه با پذیرش اعتبار [[قیاس]]، برخى مفاهیم عقلى و لوازم منطقى آنها را تصدیق می‌کند و در برهانهای خویش به کار می‌گیرد <ref>برای نمونه نک: اشعری، اللمع، 17، 19؛ ابن فورک، 254- 255، 257-261</ref>، بر آن است که نشان دهد نتایج عقلى مانعى بر سر التزام به نصوص دینى نیستند. از این روست که وی حدودی برای احکام عقل قائل می‌شود و در مواردی که معتزله ناگزیر از [[تأویل]]  بوده‌اند، نشان می‌دهد که در آنجا نمی‌توان حکم غایب را به محک عقل سنجید و به شاهد استناد کرد.  


ابن فورک <ref>ص 287-291، 310- 315</ref> فصلى را به دیدگاههای او درباره شرایط استدلال از شاهد به غایب اختصاص داده است که اساس روش وی و تمایز او را از معتزله نشان می‌دهد <ref>نیز نک: شهرستانى، همان، 182 به بعد</ref>. بدینگونه یکى از عمده ترین ویژگیهای اشعری این است که در عین اعتقاد به اصالت متون دینى، اعتبار عقل و قیاس را می‌پذیرد و می‌کوشد با تعریف حدود کارآیى آن، بر موافقت عقل با نقل صحه بگذارد و اقوال یک سویه اصحاب حدیث را به گونه ای تعدیل کند. توجه اشعری به لوازم منطقى آراء کلامى در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگى که انتقادهایى را از سوی ایشان متوجه او ساخت، چنانکه خواهیم دید، وی را اغلب در موضعى میان اصحاب حدیث و جریان عقل گرا قرار می‌دهد، موضعى که ابن خلدون <ref>3/1180</ref> از آن به «طریق وسط» تعبیر کرده است.
ابن فورک <ref>ص 287-291، 310- 315</ref> فصلى را به دیدگاههای او درباره شرایط استدلال از شاهد به غایب اختصاص داده است که اساس روش وی و تمایز او را از معتزله نشان می‌دهد <ref>نیز نک: شهرستانى، همان، 182 به بعد</ref>. بدینگونه یکى از عمده ترین ویژگیهای اشعری این است که در عین اعتقاد به اصالت متون دینى، اعتبار عقل و قیاس را می‌پذیرد و می‌کوشد با تعریف حدود کارآیى آن، بر موافقت عقل با نقل صحه بگذارد و اقوال یک سویه اصحاب حدیث را به گونه ای تعدیل کند. توجه اشعری به لوازم منطقى آراء کلامى در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگى که انتقادهایى را از سوی ایشان متوجه او ساخت، چنانکه خواهیم دید، وی را اغلب در موضعى میان اصحاب حدیث و جریان عقل گرا قرار می‌دهد، موضعى که ابن خلدون <ref>3/1180</ref> از آن به «طریق وسط» تعبیر کرده است.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۱۹۹

ویرایش