سید احمد خمینی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'می آید' به 'می‌آید'
جز (جایگزینی متن - 'نمی توان' به 'نمی‌توان')
جز (جایگزینی متن - 'می آید' به 'می‌آید')
خط ۶۳: خط ۶۳:
حجت الاسلام [[سیدحسن خمینی]] هم به نقل از پدر (حاج احمد آقا) می افزاید: «پدرم می‌گفت: کوچک بودم آنقدر که توان خواندن نداشتم و امام مرا در کنار خویش می نشاند. خود مشغول خواندن بود و من با کتاب های او بازی می کردم»
حجت الاسلام [[سیدحسن خمینی]] هم به نقل از پدر (حاج احمد آقا) می افزاید: «پدرم می‌گفت: کوچک بودم آنقدر که توان خواندن نداشتم و امام مرا در کنار خویش می نشاند. خود مشغول خواندن بود و من با کتاب های او بازی می کردم»


حاج احمد آقا دوران دبستان و دبیرستان را در [[قم]] سپری کردند. در خلال تحصیل به ورزش بویژه فوتبال علاقه‌مند شدند. از دوستان این مقطع وی آقای کاظم رحیمی هستند که خاطرات جالبی از تمرین های ورزشی ایشان دارند. حاج احمد آقا خود چنین می گوید: «در همان حدود یواش یواش مسابقات محلی فوتبال را شروع کردیم. از بس علاقه‌مند به مسابقه بودیم، شب مسابقه تا صبح در فصل زمستان می آمدیم کنار پنجره و به آسمان خیره می شدیم که ببینیم آیا باران می آید یا نه؟ اگر باران می آمد مثل اینکه کوهی را به سرمان می زدند که فردا نمی‌توانیم مسابقه بدهیم. از این محله به آن محله راه می افتادیم برای مسابقه در رشته های فوتبال، والیبال، دو و میدانی و امثال این ورزش ها. هر وقت می بردیم از میزبان کتک می خوردیم و گاهی چند دقیقه به پایان بازی فرار می کردیم. وقتی دوران ابتدایی یعنی کلاس ششم را تمام کردم و وارد کلاس هفتم شدم؛ عضو تیم فوتبال، بسکتبال و والیبال شدم و از بازیکنان محبوب دبیرستان بودم.»
حاج احمد آقا دوران دبستان و دبیرستان را در [[قم]] سپری کردند. در خلال تحصیل به ورزش بویژه فوتبال علاقه‌مند شدند. از دوستان این مقطع وی آقای کاظم رحیمی هستند که خاطرات جالبی از تمرین های ورزشی ایشان دارند. حاج احمد آقا خود چنین می گوید: «در همان حدود یواش یواش مسابقات محلی فوتبال را شروع کردیم. از بس علاقه‌مند به مسابقه بودیم، شب مسابقه تا صبح در فصل زمستان می آمدیم کنار پنجره و به آسمان خیره می شدیم که ببینیم آیا باران می‌آید یا نه؟ اگر باران می آمد مثل اینکه کوهی را به سرمان می زدند که فردا نمی‌توانیم مسابقه بدهیم. از این محله به آن محله راه می افتادیم برای مسابقه در رشته های فوتبال، والیبال، دو و میدانی و امثال این ورزش ها. هر وقت می بردیم از میزبان کتک می خوردیم و گاهی چند دقیقه به پایان بازی فرار می کردیم. وقتی دوران ابتدایی یعنی کلاس ششم را تمام کردم و وارد کلاس هفتم شدم؛ عضو تیم فوتبال، بسکتبال و والیبال شدم و از بازیکنان محبوب دبیرستان بودم.»


حاج احمد آقا پس از اخذ دیپلم به [[تهران]] آمد و تیم شاهین از وی برای بازی دعوت کرد. ایشان هم در آن ایام برای خروج از ایران دعوت آن تیم را پذیرفت که خود در این باره می گوید: «ولی انتخاب نشدم، به حق که انتخاب نشدم، چون سایرین بهتر از من بودند.»
حاج احمد آقا پس از اخذ دیپلم به [[تهران]] آمد و تیم شاهین از وی برای بازی دعوت کرد. ایشان هم در آن ایام برای خروج از ایران دعوت آن تیم را پذیرفت که خود در این باره می گوید: «ولی انتخاب نشدم، به حق که انتخاب نشدم، چون سایرین بهتر از من بودند.»
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
احمد در نخستین اقامتش در نجف در سال 44 و 45) تکمیل آموزش دینی نزد پدر و برادرش را ادامه داد و حدود 5 ماه بعد مخفیانه به ایران آمد. در مسیر بازگشت در مرز خسروی بازداشت و به سازمان امنیت آنجا منتقل شد و اسناد و در پرونده‌های ساواک نشان می‌دهند او در بازجوئیهایش مأمورین را فریب می‌دهد و هویتش در مرز برای ساواک شناخته نمی‌شود و پس از آزادی، از طریق [[کرمانشاه]] و همدان راهی قم می‌شود.
احمد در نخستین اقامتش در نجف در سال 44 و 45) تکمیل آموزش دینی نزد پدر و برادرش را ادامه داد و حدود 5 ماه بعد مخفیانه به ایران آمد. در مسیر بازگشت در مرز خسروی بازداشت و به سازمان امنیت آنجا منتقل شد و اسناد و در پرونده‌های ساواک نشان می‌دهند او در بازجوئیهایش مأمورین را فریب می‌دهد و هویتش در مرز برای ساواک شناخته نمی‌شود و پس از آزادی، از طریق [[کرمانشاه]] و همدان راهی قم می‌شود.


احمد پس از بازگشت از عراق، به تحصیل علوم دینی و دیدار از خانواده‌های زندانیان و تبعیدیان و انتقال پیامها و سفارشهای امام به منسوبین و مبارزین و نمایندگان شرعی امام در ایران و تنظیم امور بیت امام در قم، می‌پرداخت. در پایان سال 1345 دوباره عازم عراق می‌شود و این بار مخفیانه از طریق [[خرمشهر]] به آن سوی مرز می‌رود و پس از یک هفته، خود را به نجف می‌رساند. در همین سفر است که او رسماً به سلک روحانیت درمی آید و «عمامه» را، بدست پدرش بر سر می‌نهد.
احمد پس از بازگشت از عراق، به تحصیل علوم دینی و دیدار از خانواده‌های زندانیان و تبعیدیان و انتقال پیامها و سفارشهای امام به منسوبین و مبارزین و نمایندگان شرعی امام در ایران و تنظیم امور بیت امام در قم، می‌پرداخت. در پایان سال 1345 دوباره عازم عراق می‌شود و این بار مخفیانه از طریق [[خرمشهر]] به آن سوی مرز می‌رود و پس از یک هفته، خود را به نجف می‌رساند. در همین سفر است که او رسماً به سلک روحانیت درمی‌آید و «عمامه» را، بدست پدرش بر سر می‌نهد.


سومین سفر در سال 1352 صورت پذیرفت و او سخنهای فراوانی با پدر، از انتقالِ مسائل نهضت گرفته تا طرح سؤالات مربوط به دروس علمی و طرح مسائل حوزه‌ها و غیره داشت که در این سفر بازگو نمود، و در [[لبنان]] با [[امام موسی صدر]] مسائل منطقه و وضعیت [[شیعیان]] و مبارزه‌ای که در پیش روی داشتند را به ارزیابی نشست و در تماس با [[مصطفی چمران]] و عناصر مبارز دیگر پیگیری اهداف نهضت امام در آن سامان را به بحث گذاشت و مدت اندکی نیز در پایگاه نظامی شهید چمران آموزش نظامی دید و در اواخر سال 1352 به ایران بازگشت.
سومین سفر در سال 1352 صورت پذیرفت و او سخنهای فراوانی با پدر، از انتقالِ مسائل نهضت گرفته تا طرح سؤالات مربوط به دروس علمی و طرح مسائل حوزه‌ها و غیره داشت که در این سفر بازگو نمود، و در [[لبنان]] با [[امام موسی صدر]] مسائل منطقه و وضعیت [[شیعیان]] و مبارزه‌ای که در پیش روی داشتند را به ارزیابی نشست و در تماس با [[مصطفی چمران]] و عناصر مبارز دیگر پیگیری اهداف نهضت امام در آن سامان را به بحث گذاشت و مدت اندکی نیز در پایگاه نظامی شهید چمران آموزش نظامی دید و در اواخر سال 1352 به ایران بازگشت.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۱۰

ویرایش