ماتریالیسم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'سال ها' به 'سالها') |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
ماده ازلى و ابدى است و آغاز و انجامى ندارد، فرق اساسى میان بشر و سایر حیوانات موجود نیست! و ادراکات انسانى از تراوشات سلسله عصبى اوست، لذا باید آن را یکى از محصولات «عالى و لطیف» ماده شمرد، آن مقام شامخى که براى انسان تصور کرده اند صرفاً موهوم است و دره عمیقى که میان [[انسان]] و سایر حیوانات کنده اند وجود خارجى ندارد! «اشیا در خارج از وجود ما و مستقل از افکار ما موجودند و همانها هستند که افکار و تصورات را در ما بوجود مى آورند». | ماده ازلى و ابدى است و آغاز و انجامى ندارد، فرق اساسى میان بشر و سایر حیوانات موجود نیست! و ادراکات انسانى از تراوشات سلسله عصبى اوست، لذا باید آن را یکى از محصولات «عالى و لطیف» ماده شمرد، آن مقام شامخى که براى انسان تصور کرده اند صرفاً موهوم است و دره عمیقى که میان [[انسان]] و سایر حیوانات کنده اند وجود خارجى ندارد! «اشیا در خارج از وجود ما و مستقل از افکار ما موجودند و همانها هستند که افکار و تصورات را در ما بوجود مى آورند». | ||
پیروان این عقیده، مدعى اند که مسلک آن ها در دنیا از با سابقه ترین عقایدى است که | پیروان این عقیده، مدعى اند که مسلک آن ها در دنیا از با سابقه ترین عقایدى است که سالها قبل از میلاد حضرت «مسیح»(علیه السلام) وجود داشته و در هر عصر طرفدارانى داشته است.<ref>[https://makarem.ir/main.aspx?Reader=1&typeinfo=3&mid=10524&pid=61826 پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی]</ref> | ||
=معنای لغوی ماتریالیسم= | =معنای لغوی ماتریالیسم= |
نسخهٔ ۱۵ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۴
ماتریالیسم یا (مادیگرى) مکتبی است که پیروان آن در ماوراى چهار دیوار عالم ماده حقیقتى را قبول ندارند و رسماً خدا و روح مجرد و هر نیروى فوق طبیعت را انکار مى کنند عالم را مانند دستگاه ماشینى مى دانند که چرخ هاى آن را یک سلسله علل و معلول فاقد علم و شعور تشکیل مى دهند، با این فرق که: ماشین، سازنده عاقلى دارد که طبق نقشه معین و براى رسیدن به هدف معلومى آن را به این صورت درآورده و چرخ هاى آن را طورى منظم کرده است که قهراً به آن هدف منتهى مى شود ولى ماشین طبیعت، اصولا سازنده اى ندارد چه جاى اینکه هدف و غایتى داشته باشد، بلکه چرخ هاى عظیم آن را در اثر تصادفات به صورت کنونى درآمده، و حرکات جبرى خود را بى اراده تعقیب مى کند و مقید به راه و روشن و نتیجه خاصى نیست!
ماده ازلى و ابدى است و آغاز و انجامى ندارد، فرق اساسى میان بشر و سایر حیوانات موجود نیست! و ادراکات انسانى از تراوشات سلسله عصبى اوست، لذا باید آن را یکى از محصولات «عالى و لطیف» ماده شمرد، آن مقام شامخى که براى انسان تصور کرده اند صرفاً موهوم است و دره عمیقى که میان انسان و سایر حیوانات کنده اند وجود خارجى ندارد! «اشیا در خارج از وجود ما و مستقل از افکار ما موجودند و همانها هستند که افکار و تصورات را در ما بوجود مى آورند».
پیروان این عقیده، مدعى اند که مسلک آن ها در دنیا از با سابقه ترین عقایدى است که سالها قبل از میلاد حضرت «مسیح»(علیه السلام) وجود داشته و در هر عصر طرفدارانى داشته است.[۱]
معنای لغوی ماتریالیسم
ماتریالیسم از نظر لغوی به معنای مادّهگرایی و این است که کسی به عوامل مادّی بیشتر از عوامل معنوی، اهمّیّت دهد و مادیات را بیشتر باور کند. [۲] در این معنا، ماتریالیسم(Materialism )حالتی روانی است که آدمی را به امور معنوی بی توجّه میسازد.
معنای اصطلاحی ماتریالیسم
ماتریالیسم در اصطلاح اعتقاد به این است که همه موجودات جهان، تنها وجود مادّی دارند. این معنا از ماتریالیسم در برابر ایدهآلیسم جای دارد. [۳]
استعمال واژه ماتریالیسم
ماتریالیسم استعمالات مختلفی دارد:
مثلا گاهی ماتریالیسم میگویند و مراد مکتب اصالت ماده است ، اما به این معنی که ماده یک امر اصیل و یک امر واقعی در جهان هستی است ، نه یک امر فرضی و ذهنی و نمایشی و ساخته ذهن ، در مقابل ایده آلیسم که منکر واقعیت ماده است و آن را مخلوق ذهن بشر میداند . اگر ماتریالیسم را به این معنی بگیریم باید همه الهیون را - چه مسلمان و چه غیر مسلمان - ماتریالیست بخوانیم ، زیرا اینها همه ماده را که واقعیتی است در بستر زمان و مکان ، و حقیقتی است متغیر و متحول و متکامل و محسوس و ملموس ، امری عینی و ماورای ذهنی و ذی اثر میدانند .
مادی بودن و ماتریالیست بودن به این معنی با مسأله خدا و توحید منافاتی ندارد، بلکه عالم ماده و طبیعت به عنوان یک واحد "" کار "" و یک واحد "" مصنوع "" ، بهترین وسیله برای شناسایی خداوند است . اراده حکیمانه خداوند در جریان همین تحولات مادی کشف میشود . قرآن کریم پدیدههای مادی را به عنوان آیات الهی یاد می کند .
و گاهی این کلمه استعمال میشود و مراد از آن انکار موجود ماورای ماده است ، یعنی مکتب انحصار، مکتبی که هستی و نظام وجود را در انحصار ماده می داند و هستی را در چهارچوب آنچه در تغیر و تبدل است و در بستر زمان و مکان واقع است محدود و محصور می کند و آنچه را که از چهار دیواری تغیر و تبدل و احساس و لمس بشر بیرون است ، منکر است و معدوم و نیست می پندارد .[۴]
مکاتب ماتریالیسم و عقاید آنها
به مکاتبی که اصالت را به مادّه میدهند و آن را بر امور غیرمادّی مقدّم میدارند، ماتریالیسم گویند. ماتریالیستها، امور غیر مادّی مانند روح و معنا را خصلتی از مادّه میپندارند. آنان معتقدند که این گونه امور تابع و طفیلی مادّهاند. [۵] ماتریالیستها وجود ماورای مادّه را انکار میکنند و همه هستی را در انحصار مادّه میانگارند. در نظر ماتریالیستها تنها آنچه در تغییر و تبدّل است و در بستر زمان و مکان روی میدهد، واقعی است و آنچه از چارچوب احساس و لمس بشر بیرون است، وجود ندارد. [۶]
ماتریالیسم در حوزه جامعهشناختی
ماتریالیسم در حوزه جامعهشناسی نیز تعریف ویژهای دارد و آن، طرح نظریههایی است که روابط اقتصادی را علّت بنیادی پدیدههای اجتماعی میشمارند. [۷]
مادّهگرایی در تاریخ انسانی
همواره برخی انسانها میپنداشتهاند که منشأ جهان، مادّه است و چیزی فراتر از آن وجود ندارد.
مادهگرایی در چین باستان
در چین باستان نظریّه عناصر پنجگانه مطرح بود که مغز، چوب، آب، آتش و خاک را پنج عنصر مادّی پایهای میدانست و این پنج عنصر در نظر چینیان، جهان را تشکیل میدادند.
مادهگرایی در هند قدیم
اهل هند قدیم نیز دنیا را مرکّب از آب، خاک، آتش و باد میپنداشتند. [۸]
مادهگرایی در یونان باستان
این نظریّه میان فیلسوفان یونان باستان نیز هواخواهانی داشت. بسیاری از آنان عنصر نخستین جهان را آب، آتش، اتم و هوا میدانستند.
دیدگاه دموکریتوس
دموکریتوس بر آن بود که تنها اتم و خلأ واقعی است. اتم بنیادیترین بخش مادّه است و تقسیم نمیپذیرد. [۹] [۱۰]
دیدگاه اپیکور
اپیکور معرفت حسی را بنیاد هر گونه معرفت میپنداشت. او معتقد بود که هر چه به ادراک حسی درنمیآید، پذیرفتنی نیست و از این رو، در نظر او اعتقاد به خدایان مادی وجهی نداشت. [۱۱]
احیای تفکر ماتریالیستی
احیای تفکر ماتریالیستی را میتوان از قرن ۱۷م. دانست. توماس هابس معتقد بود که هر چه ما تصور میکنیم متناهی است؛ پس امر نامتناهی وجود ندارد. آدمی نمیتواند اندیشهای به ذهن آوَرَد مگر از آنچه به حس در میآید و در زمان و مکان خاص میگنجد. [۱۲]
اوج رشد و توسعه مادّهگرایی
قرن ۱۸ و ۱۹م. اوج رشد و توسعه مادّهگرایی بود. فیلسوفانی همانند لامتری، هولباخ، انگلس و مارکس توفیق یافتند که با طرح تئوریهای ماتریالیستی هواخواهان فراوانی بیابند.
شکست مبانی ماتریالیسم
مادّهگرایی در قرن ۱۹ م.ت حوّلات بسیاری را در جهان رقم زد؛ امّا دیری نپایید که روی به افول نهاد؛ چونان که امروزه بسیاری از صاحبنظران، به پوچی مبانی ماتریالیسم اعتراف کرده، آن را شکست خورده میدانند. [۱۳]
شاخههای ماتریالیسم
هر چند ماتریالیسم از دیرباز به گونهای میان برخی جوامع بشری مطرح بوده است، امّا از قرن ۱۷ م. بود که در چارچوب یک تئوری نظاممند پدیدار گشت. از آن هنگام تا کنون ماتریالیستها در دو گروه جای گرفتهاند:
هواخواهان ماتریالیسم مکانیکی
اینان معتقدند که تنها، مادّه جوهر اصیل جهان است. فکر جز صفتی از مادّه و یکی از خواصّ آن نیست. روح را میتوان همچون جسم دانست و همچون دیگر اجزای ساختمان ماشینی جهان، تنها با شکل، بُعد و حرکت تبیین کرد.
جهان همانند یک ماشین است و مبتنی بر مبادی کمّی کار میکند. کار این ماشین پیرو غرض نیست و الگوی عملکرد آن تغییر نمیکند. همه چیز جهان را میتوان با قوانین مکانیک یا فیزیک تبیین کرد. [۱۴] [۱۵]
هواخواهان ماتریالیسم دیالکتیکی
این شاخه از ماتریالیسم را مارکس و انگلس گسترانیدند. بنابر باور اینان، مادّه، آن سان که فیزیک کلاسیک و اندیشه عمومی زمان میپندارد، واقعیّتی انفعالی و ساکن نیست که تنها تحت تأثیر نیروها تغییر یابد. به عکس، مادّه از نظر ماهیت، پویا و متحرک است.
دیالکتیک یعنی دانش قوانین عمومی حرکت؛ چه در جهان بیرون و چه در اندیشه آدمی. بدین سان، مادّه که به ظاهر بی حرکت است، دارای حرکت دیالکتیکی درونی است. این حرکت، عبارت است از برنهاد (تز) برابر نهاد (آنتی تز) که از دیالکتیک میان آنها «به هم نهاد» (سنتز) موقت پدید میآید. [۱۶]
برآیند این تئوری آن است که تکامل مادّه از درون خود او است و هر گونه علّتی خارجی از او نفی میشود.
اصول ماتریالیسم دیالکتیکی
ماتریالیسم دیالکتیکی بر چهار اصل استوار است:
اوّل. اصل تضاد؛ یعنی هر چیز در درون خود حاوی ضدّ خود است و بر اثر این تضاد درونی تکامل مییابد.
دوم. اصل تغییر و حرکت؛ یعنی همه پدیدهها در حال حرکت و تغییرند.
سوم. اصل تأثیر متقابل پدیدهها؛ بدین معنا که همه چیزها برهم تأثیر متقابل دارند و چه بسا علت و معلول هر دو برهم اثر بگذارند.
چهارم.اصل جهش، انقلاب و تکامل؛ یعنی همه تغییرات جهان، تکاملی است نه دوری و تکراری. [۱۷] [۱۸][۱۹][۲۰]
نظریّهپردازان ماتریالیسم دیالکتیک برای اینکه بتوانند از عهده تبیین تغییرات اجتماعی قرن خود برآیند، درباره حرکت تاریخ نیز تئوری ساختهاند. تئوری ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی از این گذر پا به وجود نهاد.
تعریف ماتریالیسم تاریخی
ماتریالیسم تاریخی بدین معنا است که تاریخ ماهیّتی مادّی و وجودی دیالکتیکی دارد. از این نظرگاه، حرکتها و جنبشها و نمودها و تجلّیّات تاریخی هر جامعه، علّت مادّی و اقتصادی دارند.[۲۱] [۲۲]
معنای وجود دیالکتیکی تاریخ
اینکه تاریخ، وجود دیالکتیکی دارد، بدین معنا است که حرکات تکاملی تاریخ، حرکاتی است دیالکتیکی و معلول تضادهای دیالکتیکی توأم با همبستگی خاص تضادها.
تضاد دیالکتیکی
تضادّ دیالکتیکی عبارت از این است که هر پدیدهای جبراً نفی و انکار خود را در خویش میپروراند و پس از یک سلسله تغییرات در نتیجه این تضادّ درونی، تغییر شدید کیفی پدید میآید و آن پدیده به مرحلهای عالیتر میرسد که آمیزهای است از دو مرحله پیشین. [۲۳]
دیدگاه اسلام درباره ماتریالیسم
ماتریالیسم با چالشهای نظری و عملی متعدّدی روبهرو است. از آن رو که این نظریّه بر اصالت ماده استوار است، با نقض اصالت مادّه، فرو میریزد.
نقض اصالت ماده
الف. قرآن کریم دیدگاههای مبتنی بر مادّه را رد میکند و میفرماید: «و گفتند جز زندگی دنیوی ما هیچ نیست. میمیریم و زنده میشویم و ما را جز دهر هلاک نکند. آنان را بدان دانشی نیست و جز در پنداری نیستند.» [۲۴]
ب. برهان نظم، صدّیقین، وجوب و امکان و برخی براهین دیگر، اثبات میکنند که در پیدایی جهان، عقل و شعوری ورای مادّه در کار است.
ج. ماتریالیستها تنها آنچه را دارای طول، عرض و عمق است و با قوای حسی به ادراک درمیآید، واقعی میدانند؛ امّا اگر چنین باشد، باید بسیاری از پدیدههای مادّی را نیز انکار کرد؛ همانند امواج صوتی و الکتریکی و.... برخی موجودات به حس در نمیآیند و وجود آنها در جای خود به اثبات رسیده است.
وانگهی، ماتریالیستها برای ادّعای خویش دلیل استواری ارائه نکردهاند. [۲۵] [۲۶][۲۷]
د. از راههای اثبات یک موضوع، گواهی خردمندان است و انسانهای خردمند بیشماری همانند پیامبران، اولیای الهی و نیز دانشمندانی که جزو گروه الهیون نیستند، بر وجود خداوند و نیرویی برتر از نیروهای مادّی گواهی دادهاند. [۲۸]
منبع
پانویس
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی
- ↑ آکسفورد، ص۷۸۹.
- ↑ آکسفورد، ص۷۸۹.
- ↑ سایت رشد، شبکه ملی مدارس
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۸۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۴۷۱-۴۷۲.
- ↑ فرهنگ جامعهشناسی، ص۲۳۵.
- ↑ فرهنگ علوم سیاسی، ص۶۹۸.
- ↑ تاریخ فلسفه کاپلستون، ج۱، ص۱۴۹.
- ↑ تاریخ فلسفه یونان، ج۹، ص۴۰.
- ↑ فلسفه اپیکور، ص۴۲-۹۵.
- ↑ لویاتان، ص۸۸-۱۴۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۴۷۷.
- ↑ فرهنگ واژهها، ص۴۸۳.
- ↑ سیر فلسفه در اروپا، ص۲۷۳-۲۹۰.
- ↑ دیالکتیک، ص۷۳-۷۵.
- ↑ فلسفه اسلامی و اصول دیالکتیک، ص۵۸.
- ↑ فلسفه اسلامی و اصول دیالکتیک، ص۱۹۰.
- ↑ فلسفه اسلامی و اصول دیالکتیک، ص۲۸۹.
- ↑ فلسفه اسلامی و اصول دیالکتیک، ص۳۱۲.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۲۹.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۳۰.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۸۳.
- ↑ جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۴.
- ↑ جهانبینی اسلامی، ص۱۷۰-۱۸۰.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۳-۵۳.
- ↑ شناختشناسی در قرآن، ص۱۷۵-۱۷۸.
- ↑ اعتراف دانشمندان بزرگ جهان، ص۸-۴۰.