طریقت های ترکیه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'گفته اند' به 'گفته‏‌اند'
جز (جایگزینی متن - 'می دانست' به 'مى‌دانست')
جز (جایگزینی متن - 'گفته اند' به 'گفته‏‌اند')
خط ۱۴: خط ۱۴:
منابعى نیز در وجود تاریخى حاج بکتاش تردید کرده اند و پایه گذار واقعى طریقه بکتاشیه را بالیم سلطان یا بالیم بابا معروف به پیر دوم (م.922) دانسته‌اند (معصومى، دانشنامه ادب فارسى، 6/190؛ انوشه، دائرة المعارف تشیع، 3/388). برخى نیز مصرّند که وى خاستگاهى مسیحى داشته است. البته نظر غالب آن است که حاجى بکتاش پایه گذار بوده ولى بالیم سلطان این شکل خاص را به فرقه بخشیده و به اصول آن صورت ثابت و مشخص داده و آیین‌هاى جدید و سلسله مراتبى در طریقه بکتاشیه بنیان نهاده است.  
منابعى نیز در وجود تاریخى حاج بکتاش تردید کرده اند و پایه گذار واقعى طریقه بکتاشیه را بالیم سلطان یا بالیم بابا معروف به پیر دوم (م.922) دانسته‌اند (معصومى، دانشنامه ادب فارسى، 6/190؛ انوشه، دائرة المعارف تشیع، 3/388). برخى نیز مصرّند که وى خاستگاهى مسیحى داشته است. البته نظر غالب آن است که حاجى بکتاش پایه گذار بوده ولى بالیم سلطان این شکل خاص را به فرقه بخشیده و به اصول آن صورت ثابت و مشخص داده و آیین‌هاى جدید و سلسله مراتبى در طریقه بکتاشیه بنیان نهاده است.  


در باب عقاید حاجى بکتاش ولى گفته اند که مشرب توحید و تجرید بر وى غالب بوده و اغلب اوقات مغلوب حال مى شده و چون به هوش مى آمده به لعن و طعن مخالفان مى پرداخته و با وجود کثرت و ازدحام مطلقاً عقیده خودش را استتار نمى کرده است (شیرازى، طرائق الحقائق، 2/347).
در باب عقاید حاجى بکتاش ولى گفته‏‌اند که مشرب توحید و تجرید بر وى غالب بوده و اغلب اوقات مغلوب حال مى شده و چون به هوش مى آمده به لعن و طعن مخالفان مى پرداخته و با وجود کثرت و ازدحام مطلقاً عقیده خودش را استتار نمى کرده است (شیرازى، طرائق الحقائق، 2/347).


با توجه به آن که در کتاب المقالات حاجى بکتاش که در اصل به زبان عربى نگاشته شده، مراسم سرّى و آموزه هاى بکتاشى مشخصاً ذکر نشده، این نظر تأیید مى شود. حاجى بکتاش هم روزگار اورخان دومین فرمانرواى عثمانى، بوده و نزد او تقربى نیز داشته است (معصومى، همان جا، 191).  
با توجه به آن که در کتاب المقالات حاجى بکتاش که در اصل به زبان عربى نگاشته شده، مراسم سرّى و آموزه هاى بکتاشى مشخصاً ذکر نشده، این نظر تأیید مى شود. حاجى بکتاش هم روزگار اورخان دومین فرمانرواى عثمانى، بوده و نزد او تقربى نیز داشته است (معصومى، همان جا، 191).  
خط ۶۸: خط ۶۸:
در مورد اسم نقشبند و وجه تسمیه نقشبدیه چند وجه ذکر شده است:
در مورد اسم نقشبند و وجه تسمیه نقشبدیه چند وجه ذکر شده است:
1. نقشبند در بخارا اسم قریه ای است که شیخ بهاءالدین منسوب به آن شده است.
1. نقشبند در بخارا اسم قریه ای است که شیخ بهاءالدین منسوب به آن شده است.
2. بعضی ها می گویند که ذکر خداوند متعال در اثر گفتن زیاد در قلب او نقش بسته بود به این دلیل به او نقشبندی گفته اند.
2. بعضی ها می گویند که ذکر خداوند متعال در اثر گفتن زیاد در قلب او نقش بسته بود به این دلیل به او نقشبندی گفته‏‌اند.


3. برخی گفته اند که او مانند پدرش بافندة پارچه ای بنام کیمخا (کیمخاف) بوده و بر این پارچه ها نقش های گل می زده است بدین سبب به شاه نقشبند معروف گشته و به نقشبندی ملقب گردیده است.
3. برخی گفته‏‌اند که او مانند پدرش بافندة پارچه ای بنام کیمخا (کیمخاف) بوده و بر این پارچه ها نقش های گل می زده است بدین سبب به شاه نقشبند معروف گشته و به نقشبندی ملقب گردیده است.
فرقه های صوفیه برای کسب اعتبار فرقه شان به نحوی سلسه اقطاب شان را (برخی از طریق ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ و برخی از غیر این طریق) به پیامبر خدا می رسانند. فرقه نقشبدیه نیز از طریق سلمان  فارسی و بعد از آن از طریق ابوبکر خلیفه اول،‌سلسله و شجره‌نامه اقطاب شان را به پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسانده است.
فرقه های صوفیه برای کسب اعتبار فرقه شان به نحوی سلسه اقطاب شان را (برخی از طریق ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ و برخی از غیر این طریق) به پیامبر خدا می رسانند. فرقه نقشبدیه نیز از طریق سلمان  فارسی و بعد از آن از طریق ابوبکر خلیفه اول،‌سلسله و شجره‌نامه اقطاب شان را به پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسانده است.


خط ۱۲۶: خط ۱۲۶:
سعدالدین کاشغری در باره ی سفر در وطن گوید : ( شخص خبیث به هر جای که انتقال کند خباثت از وی زایل نمی‌شود تا انتقال نکند از صفات خبیثه و پوشیده نباشد که احوال مشایخ طریقت (قدس) در اختیار سفر و اقامت مختلف افتاده است . بعضی از ایشان در بدایت سفر نند و در نهایت مقیم شوند و بعضی در بدایت و نهایت سفر کنند و بعضی در بدایت مقیم شوند و در نهایت سفر کنند و بعضی در بدایت و نهایت مقیم باشند و سفر نکنند و هر طایفه را از این چهار فرقه در سفر و اقامت نیتی صادق و غرضی صحیح است... اما در طریقه خواجگان (قدس) در سفر و اقامت آن است که در بدایت حال چندان سفر کنند که خود را به ملازمت عزیزی رسانند پس در خدمت وی مقیم شوند و اگر هم در دیار خود کسی از این طایفه یابند ترک سفر کرده به ملازمت وی شتابند و سعی جمیل در تحصیل ملکه آگاهی به تقدیم رسانند).
سعدالدین کاشغری در باره ی سفر در وطن گوید : ( شخص خبیث به هر جای که انتقال کند خباثت از وی زایل نمی‌شود تا انتقال نکند از صفات خبیثه و پوشیده نباشد که احوال مشایخ طریقت (قدس) در اختیار سفر و اقامت مختلف افتاده است . بعضی از ایشان در بدایت سفر نند و در نهایت مقیم شوند و بعضی در بدایت و نهایت سفر کنند و بعضی در بدایت مقیم شوند و در نهایت سفر کنند و بعضی در بدایت و نهایت مقیم باشند و سفر نکنند و هر طایفه را از این چهار فرقه در سفر و اقامت نیتی صادق و غرضی صحیح است... اما در طریقه خواجگان (قدس) در سفر و اقامت آن است که در بدایت حال چندان سفر کنند که خود را به ملازمت عزیزی رسانند پس در خدمت وی مقیم شوند و اگر هم در دیار خود کسی از این طایفه یابند ترک سفر کرده به ملازمت وی شتابند و سعی جمیل در تحصیل ملکه آگاهی به تقدیم رسانند).


ناصرالدین عبیدالله احرار گفته است : ( در سفر مبتدی را جز پریشانی دل هیچ حاصل نیست ... سفر وقتی مبارک است که صفت تمکین حاصل شده باشد ... مبتدی را سفر مناسب نیست. وی را در گوشه ای می باید نشست و صفت تمکین حاصل کرد.کسی را که بدین بدین طریقه مشغول است هم در شهر و ولایت خود بودن اولی است زیرا که تشنیع و ملامت خویشان و آشنایان  و ناموس از مردمان وی را مانع آید از آنکه خلاف شریعت کاری کند و مرتکب نامرضی شود.و برخی مشایخ بر خلاف این رفته اند و گفته اند که مبتدی سفر می باید کرد تا به سبب مهاجرت و مفارقت اخوان از بعضی عادات رسمی و مألوفات طبیعی خلاص شود و به واسطه ریاضات و مجاهدات که از لوازم سفر است وی را فی الجمله تصفیه و تزکیه حاصل گردد...)
ناصرالدین عبیدالله احرار گفته است : ( در سفر مبتدی را جز پریشانی دل هیچ حاصل نیست ... سفر وقتی مبارک است که صفت تمکین حاصل شده باشد ... مبتدی را سفر مناسب نیست. وی را در گوشه ای می باید نشست و صفت تمکین حاصل کرد.کسی را که بدین بدین طریقه مشغول است هم در شهر و ولایت خود بودن اولی است زیرا که تشنیع و ملامت خویشان و آشنایان  و ناموس از مردمان وی را مانع آید از آنکه خلاف شریعت کاری کند و مرتکب نامرضی شود.و برخی مشایخ بر خلاف این رفته اند و گفته‏‌اند که مبتدی سفر می باید کرد تا به سبب مهاجرت و مفارقت اخوان از بعضی عادات رسمی و مألوفات طبیعی خلاص شود و به واسطه ریاضات و مجاهدات که از لوازم سفر است وی را فی الجمله تصفیه و تزکیه حاصل گردد...)


۴- خلوت در انجمن
۴- خلوت در انجمن
خط ۱۶۶: خط ۱۶۶:
اگر سالک ذکر لسانی گوید ، باید این کلمه را نیزبه زبان گوید و اگر ذکر قلبی می گوید باید این کلمه بر دل گذراند و به زبان دل گوید.
اگر سالک ذکر لسانی گوید ، باید این کلمه را نیزبه زبان گوید و اگر ذکر قلبی می گوید باید این کلمه بر دل گذراند و به زبان دل گوید.


و گفته اند که بازگشت کنایه است از رجوع ذاکربه سوی خداوند به هنگام ذکر برای اظهار عجز و تقصیر. زیرا توفیق ذکر و حضور در آن و کشف اسرار ذکر همه به یاری حق است.
و گفته‏‌اند که بازگشت کنایه است از رجوع ذاکربه سوی خداوند به هنگام ذکر برای اظهار عجز و تقصیر. زیرا توفیق ذکر و حضور در آن و کشف اسرار ذکر همه به یاری حق است.


7- نگاهداشت:
7- نگاهداشت:
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
تعاریفی که از در آثار نقشبندیه دیده می شود برخی مطلق است و و نگاهداشت را فقط حفظ قلب از دخول خواطر دانسته‌اند.چنانکه سعدالدین کاشغری گفته است که : سالک « باید که یک ساعت و دو ساعت و زیاده از دو ساعت آن مقدار که میسر شود خاطر خود را نگاه دارد که غیری به خاطر وی نگذرد ».
تعاریفی که از در آثار نقشبندیه دیده می شود برخی مطلق است و و نگاهداشت را فقط حفظ قلب از دخول خواطر دانسته‌اند.چنانکه سعدالدین کاشغری گفته است که : سالک « باید که یک ساعت و دو ساعت و زیاده از دو ساعت آن مقدار که میسر شود خاطر خود را نگاه دارد که غیری به خاطر وی نگذرد ».


ولی برخی دیگر نگاهداشت را مقید به وقت اشتغال به ذکر دانسته‌اند و گفته اند : « نگاهداشت عبارت از مراقبه خواطر است چنانکه در یک دم چند بار کلمه ی طیبه را می گوید که خاطر به غیر او نرود ».
ولی برخی دیگر نگاهداشت را مقید به وقت اشتغال به ذکر دانسته‌اند و گفته‏‌اند : « نگاهداشت عبارت از مراقبه خواطر است چنانکه در یک دم چند بار کلمه ی طیبه را می گوید که خاطر به غیر او نرود ».


حضور و جمعیت و حفظ قلب از دخول خواطر از اهم اموری است که همواره صوفیان بدان توجه داشته اند و یکی از ارکان تصوف است و در آثار عرفانی اقوال بسیاری از مشایخ را در این باب می توان یافت.
حضور و جمعیت و حفظ قلب از دخول خواطر از اهم اموری است که همواره صوفیان بدان توجه داشته اند و یکی از ارکان تصوف است و در آثار عرفانی اقوال بسیاری از مشایخ را در این باب می توان یافت.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۹۰۶

ویرایش