۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می گویند' به 'میگویند') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''جهمیّه''' از جمله فرقههای | '''جهمیّه''' از جمله فرقههای جبرگرای کلامی در [[اسلام]] است که بنیانگذارش شخصی به نام [[جهم بن صفوان]] بوده است. این فرقه در قرنهای سوم و چهارم هجری قمری از جمله فرقههای مطرح بوده و در زمانهای بعدی به افول گراییده است. جهمیه برای اراده انسان هیچ نقشی قایل نیست، بکله مطابق با عقاید آنها، جهان فقط یک خالق یا یک فاعل دارد آن هم [[خداوند]] است. بنابراین، انسان فاعل واقعی افعال خویش نیست، بلکه استناد فاعلیت به وی از روی مجاز است. بیان این عقیده نشان میدهد که جهمیه در مقایسه با سایر فرقههایی که مشی جبرگرایی دارند، روش سختگیرانهتری را اتخاذ کرده است. نکته قابل توجه این که اکنون میراث مکتوبی از جهمیه در دست ما نیست، بلکه آرای و عقاید این فرقه را دیگر متکلمان مخالف جهمیه از جمله [[ابوالحسن اشعری]] نقل و تحلیل کردهاند. | ||
==معرفی جهمیه== | ==معرفی جهمیه== | ||
جهمیه از فرقههای قدیمی کلامی و صاحب نام است به گونهای که در منابع کلامی هر کجا بحث از عقاید مذاهب و مکاتب به میان میآید، به موسس این فرقه و نیز آرای آن نیز به طور پر رنگ اشاره | جهمیه از فرقههای قدیمی کلامی و صاحب نام است به گونهای که در منابع کلامی هر کجا بحث از عقاید مذاهب و مکاتب به میان میآید، به موسس این فرقه و نیز آرای آن نیز به طور پر رنگ اشاره میشود. با این حال هیچ متن و سندی از عقاید این فرقه در دسترس نیست و گزارش هایی که امروزه موجود است، تنها اطلاعات اندک اما مستندی به ما میدهد که به فاصله حد اقل نیم قرن پس از مرگ جهم بن صفوان و به قلم متکلمان مخالف جهمیه نگاشته شده است که البته با تفاوت ها و نیز تعارضهایی نیز همراه است. | ||
==جهم بن صفوان== | ==جهم بن صفوان== | ||
جهم بن صفوان در [[بلخ]] و در سال 128 هجری قمری به دنیا آمد. البته از جزییات مربوط به خانواده وی اطلاعات دقیقی در دست نیست. کنیه وی [[ابومُحرِز]]، از موالی [[بنی رایب]] از [[قبیله اَزْد]] است و چون مدتی را در [[سمرقند]] و نیز [[ترمذ]] سکونت کرد به نام جهم بن صفوان ترمذی یا سمرقندی نیز خوانده | جهم بن صفوان در [[بلخ]] و در سال 128 هجری قمری به دنیا آمد. البته از جزییات مربوط به خانواده وی اطلاعات دقیقی در دست نیست. کنیه وی [[ابومُحرِز]]، از موالی [[بنی رایب]] از [[قبیله اَزْد]] است و چون مدتی را در [[سمرقند]] و نیز [[ترمذ]] سکونت کرد به نام جهم بن صفوان ترمذی یا سمرقندی نیز خوانده میشد. | ||
<ref>[[ابن کثیر]]، [[البدایه و النهایه]]، ج ۱۰، ص ۲۹، چاپ علی شیری، [[بیروت]] ۱۴۰۸/۱۹۸۸.</ref> <ref>[[ابن حجر عسقلانی]]، [[لسان المیزان]]، ج ۲، ص ۱۴۲، [[حیدرآباد دکن]] ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱.</ref> | <ref>[[ابن کثیر]]، [[البدایه و النهایه]]، ج ۱۰، ص ۲۹، چاپ علی شیری، [[بیروت]] ۱۴۰۸/۱۹۸۸.</ref> <ref>[[ابن حجر عسقلانی]]، [[لسان المیزان]]، ج ۲، ص ۱۴۲، [[حیدرآباد دکن]] ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱.</ref> | ||
==تاثیر از اندیشه های جعد بن درهم== | ==تاثیر از اندیشه های جعد بن درهم== | ||
جهم بن صفوان در کوفه با شخصی به نام [[جعد بن درهم]] آشنا شد.این آشنایی موجب شد تا | جهم بن صفوان در کوفه با شخصی به نام [[جعد بن درهم]] آشنا شد. این آشنایی موجب شد تا عقاید جعد بن درهم بدون واسطه بر جهم بن صفوان اثر بگذارد.<ref>[[محمد بن اسماعیل بخاری]]، [[خلق افعال العباد]]، ج۱، ص۳۰، چاپ عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.</ref> <ref>[[ابنتیمیه]]، [[بیان تلبیس الجهمیة فی تأسیس بدعهم الکلامیة]]، ج ۱، ص ۴۴۸، چاپ محمد بن عبدالرحمان بن قاسم، (مؤسسه قرطبه) ۱۳۹۲</ref> <ref>ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۳۸۲، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.</ref> <ref> [[سمعانی عبدالکریم]]، الانساب، ج ۲، ص ۱۳۳.</ref> <ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه پیشین، ص ۲۴۶.</ref> <ref> همان، ص ۳۸۲</ref> جهم موضع موضع تنزیهی و قول به خلق قرآن را از جعد فراگرفته است، اما در زمینه قدر با او موافق نبوده و از مُجَبِّره (گروهی که به جبر انسان معتقد بودند) محسوب می شده است. | ||
==آشنایی با عقاید جهمیه== | ==آشنایی با عقاید جهمیه== | ||
عقاید فرقه جهمیه را در چند بخش | عقاید فرقه جهمیه را در چند بخش میتوان خلاصه کرد. | ||
'''جبر گرایی مطلق''' | '''جبر گرایی مطلق''' | ||
در تفکر این فرقه جز خدا هیچ خالق یا فاعلی شناخته نمیشود و انتساب افعال به انسان، از روی مجاز و مسامحه است. مثلا | در تفکر این فرقه جز خدا هیچ خالق یا فاعلی شناخته نمیشود و انتساب افعال به انسان، از روی مجاز و مسامحه است. مثلا میبینیم که طلوع و غروب به خورشید نسبت داده میشود در حالی که خورشید نقشی در طلوع و غروبش ندارد، ولی میگویند خورشید طلوع یا غروب کرد.و یا چرخش را به سنگ آسیا نسبت میدهند و حال آن که سنگ آسیا نقشی در چرخش خود ندارد. بنا بر این نه خورشید و نه سنگ آسیا هیچ کدام در فاعلیت خود نقشی ندارند، ولی به طور مسامحه و مجاز حرکات شان به خودشان نسبت داده میشود.<ref> [[بغدادی عبدالقاهر]] بن الطاهربن محمد، [[الفرق بین الفرق]]، ص۱۹۴، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۷ هجری، چاپ۲.</ref> | ||
==ایمان و معرفت== | ==ایمان و معرفت== | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
==نفی صفات مخلوق از خالق== | ==نفی صفات مخلوق از خالق== | ||
در نگاه جهمیه، صفات مخصوص بندگان را نمیتوان به خدا حمل کرد. به عنوان مثال، صفاتی چون عالم، حی، مرید، شی و...را نمیتوان به خدا نسبت داد، ولی صفاتی چون [[خالق]]، قادر و... فقط اختصاص به خداوند دارد، چون فقط خداوند است که دارای قدرت است و می تواند خلق کند. پس اگر صفات مخصوص بندگان را به خدا نسبت دهیم، در دام تشبیه گرفتار | در نگاه جهمیه، صفات مخصوص بندگان را نمیتوان به خدا حمل کرد. به عنوان مثال، صفاتی چون عالم، حی، مرید، شی و...را نمیتوان به خدا نسبت داد، ولی صفاتی چون [[خالق]]، قادر و... فقط اختصاص به خداوند دارد، چون فقط خداوند است که دارای قدرت است و می تواند خلق کند. پس اگر صفات مخصوص بندگان را به خدا نسبت دهیم، در دام تشبیه گرفتار میشویم.<ref>بغدادی، عبدالقاهر بن الطاهر بن محمد، الفرق بین الفرق، ص۲۱۱، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۷ هجری، چاپ۲.</ref> <ref>[[شهرستانی محمدبن عبدالکریم]]، [[الملل والنحل]]، ج۱، ص۹۸، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۰ هجری، چاپ اول.</ref> | ||
==علم خدا حادث است== | ==علم خدا حادث است== | ||
این فرقه معتقدند که علم خدا به اشیاء حادث است (به این معنا که خدا از قبل عالم به احوال موجودات نبوده است) | این فرقه معتقدند که علم خدا به اشیاء حادث است (به این معنا که خدا از قبل عالم به احوال موجودات نبوده است) | ||
در این صورت، یا علم خدا پس از حدوث اشیاء هم چنان باقی | در این صورت، یا علم خدا پس از حدوث اشیاء هم چنان باقی میماند یا دچار تغییر می شود. اگر صورت اول را بپذیریم در حق خدا قایل به جهل شدهایم چون متعلق علم پیشین این است که اشیاء به وجود خواهند آمد و متعلق علم پسین این است که اشیاء به وجود آمدهاند بنابراین اگر با وجود تفاوت در متعلق علم، در خود علم تفاوتی به وجود نیاید، علم با معلوم مطابقت نخواهد کرد و این مستلزم جهل خواهد شد. اما در صورت دوم که علم خدا به اشیاء از نوع حادث باشد، پس چون لازمه حدوث تغییر است، با این حساب مشکلی در فهم علم خدا که حادث است ایجاد نخواهد.<ref>بغدادی، عبدالقاهربن الطاهربن محمد، الفرق بین الفرق، ص۱۹۴، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۷ هجری، چاپ۲.</ref> <ref>شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۹۸، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۰ هجری، چاپ اول.</ref> | ||
==قرآن حادث است== | ==قرآن حادث است== |