اندیشه اصلاحی اعتدالی در مصر و ایران: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'آیت الله' به 'آیتالله') |
جز (جایگزینی متن - 'افراط گرایی' به 'افراطگرایی') |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
با آشکار شدن گرایشات ناسیونالیستی [[جمعیت اتحاد و ترقی]] که از سال ۱۹۰۸م در [[ترکیه]] به قدرت رسیده بود، جریان [[ناسیونالیسم عربی]] که تا آن زمان بر عدم مرکزیت اداری و یا حداکثر بر اتحاد جامعه دول اسلامی با محوریت [[حکومت عثمانی]] تاکید میکرد، بهتدریج بهسمت اندیشههای استقلالطلبانه و تاسیس دول مستقل از دولت عثمانی پیش رفت. تحرک و فعالیت ناسیونالیستهای سکولار و بهویژه مسیحی عرب در این تحول نقش مهمی ایفا کرد. اعدام تعدادی از متفکران عرب نظیر عبدالحمید الزهراوی در سال ۱۹۱۶م توسط جمال پاشا در تقویت گرایشات قومیعربی تاثیر فراوانی داشت. این روند با تضعیف نقش عنصر اسلامی به نفع عنصر قومی در اندیشه ناسیونالیسم عربی همراه بود. | با آشکار شدن گرایشات ناسیونالیستی [[جمعیت اتحاد و ترقی]] که از سال ۱۹۰۸م در [[ترکیه]] به قدرت رسیده بود، جریان [[ناسیونالیسم عربی]] که تا آن زمان بر عدم مرکزیت اداری و یا حداکثر بر اتحاد جامعه دول اسلامی با محوریت [[حکومت عثمانی]] تاکید میکرد، بهتدریج بهسمت اندیشههای استقلالطلبانه و تاسیس دول مستقل از دولت عثمانی پیش رفت. تحرک و فعالیت ناسیونالیستهای سکولار و بهویژه مسیحی عرب در این تحول نقش مهمی ایفا کرد. اعدام تعدادی از متفکران عرب نظیر عبدالحمید الزهراوی در سال ۱۹۱۶م توسط جمال پاشا در تقویت گرایشات قومیعربی تاثیر فراوانی داشت. این روند با تضعیف نقش عنصر اسلامی به نفع عنصر قومی در اندیشه ناسیونالیسم عربی همراه بود. | ||
اگر تا پیش از این در اندیشه ناسیونالیستی عربی، مجد و شکوه گذشته عرب مرهون اسلام تلقی میشد، از آن پس بهتدریج این اسلام بود که به دلیل استفاده از زبان عرب و داشتن حاملانی شایسته باید پیشرفت و گسترش خود را مرهون عرب باشد. این حرکت چنان به | اگر تا پیش از این در اندیشه ناسیونالیستی عربی، مجد و شکوه گذشته عرب مرهون اسلام تلقی میشد، از آن پس بهتدریج این اسلام بود که به دلیل استفاده از زبان عرب و داشتن حاملانی شایسته باید پیشرفت و گسترش خود را مرهون عرب باشد. این حرکت چنان به افراطگرایید که برخی نظیر عبدالرحمن البزاز، اسلام را دینی قومی و مخصوص اعراب دانستند.<ref>جدعان، ۱۹۸۱: ۲۸۱</ref> | ||
==سقوط خلافت عثمانی== | ==سقوط خلافت عثمانی== |
نسخهٔ ۹ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۵۷
اندیشه اصلاحی اعتدالی در مصر و ایران از عمده ترین اندیشه های مشترک معاصر این دو کشور بوده است. رهبران اندیشه اصلاحی اعتدالی در جذب عناصری از فرهنگ و اندیشه جدید که میتواند در خارج کردن جامعه از رکود و انحطاط به کارآید و تبدیل آن به عناصری سازگار با فرهنگ و اندیشه دینی تردید نمیکردند و هرگز وامستانی از غرب را پنهان نمیکردند بلکه بر ضرورت استفاده و کسب آگاهانه و گزینشی از فرهنگ و مدنیت غرب تاکید میورزیدند. این جریان در فضای اجتماعی سیاسی از نیمه قرن نوزدهم به بعد یعنی دورانی که خوشبینیهای اولیه نسبت به اروپا رنگ باخته بود و مسلمانان دو کشور، علاوه بر چهره تمدنی و علمی اروپا، وجه استعماری اروپا و آثار سوء آن را آشکارا و بلاواسطه حس میکردند به وجود آمد. جنبشهای «عرابی پاشا» در مصر و رژی در ایران از چنین تجربه مشترکی حکایت دارد.
اندیشه اصلاحی اعتدالی در مصر
در مصر امور این کشور پس از شکست قیام عرابی پاشا که اهدافی ضداستعماری و ضداستبدادی را تعقیب میکرد، تحت نظارت و کنترل کامل انگلیس قرار گرفته بود. حضور مستقیم استعمار انگلیس، روند تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مصر را مختل کرد. بلافاصله پس از سلطه بریتانیا بر مصر تغییر زبان عربی به زبان انگلیسی و تعیین زبان انگلیسی به عنوان زبان رسمی آموزشی و محدود کردن آموزش به تربیت کادرهای اداری و حکومتی در دستور کار اشغالگران انگلیسی قرار گرفت.[۱]
روایت ا.ن.کلنیژن جغرافی دان روسی از اوضاع سیاسی - اجتماعی و مظاهر زندگی شهری قاهره و دیگر شهرهای بزرگ مصر در این سالها به کفایت گویاست. وی به هنگام دیدار از مصر در سال ۱۸۹۵م مینویسد: «ناوگانها و کشتیهای بیشمار و ژاندارمهای انگلیسی در بندرگاهها، نیروهای انگلیسی در قلعهها، وزیران و کارمندان نامحدود انگلیسی، مدیران اداری انگلیسی، فروشگاههای انگلیسی، جامههای انگلیسی، زبان انگلیسی، بازیهای انگلیسی و مهمتر از همه کلانسرمایهداران و رباخوران انگلیسی هستند که مصر را تسخیر کردهاند.» [۲]
قیام فکری شیخ محمد عبده
شیخ محمد عبده در چنین شرایطی در مصر پرچم جنبش اصلاح اندیشه دینی را به دست گرفت. او به علل و دلایلی که از حوصله این نوشتار خارج است از روح حماسی و انقلابی سید جمال فاصله گرفت و میراثدار روح اصلاحی و تئوریک اندیشههای سید جمال شد و جنبش اعتدالی اصلاحی دینی در مصر پایهگذاری کرد.
عبده و شاگردانش نسبت به غرب رویکردی معتدل داشتند و بدور از خوشبینی مفرط نسل قبل، درعین تاکید بر اخذ دستاوردهای علمی و تمدنی از غرب به نیات استعمارگرانه اروپا آگاه بودند. توجه و اهتمام رهبران جنبش اعتدالی اصلاحی در مصر به مقولات فرهنگی و اجتماعی موجب میشد آنان فراتر از دستاوردهای علمی، به یافتههای انسان اروپایی در حوزه اندیشه اجتماعی نیز توجه داشته باشند. از این رو برخلاف افکار پیشگامان نوسازی در دوران اولیه، مشکل انحطاط و عقب ماندگی را تنها در عقب ماندگی علمی و امور دیوانی نمیدیدند، بلکه بیش و پیش از آن به انحطاط فکری و اجتماعی توجه داشتند. اهتمام رهبران جنبش اعتدالی اصلاحی در مصر به مقولات فرهنگی و اجتماعی موجب میشد آنان فراتر از دستاوردهای علمی، به یافتههای انسان اروپایی در حوزه اندیشه اجتماعی نیز اهمیت دهند و در غث و ثمین دستاوردهای اروپاییان در این حوزه و جذب آگاهانه عناصر مثبت اندیشه جدید و سازگار کردن آن با فرهنگ و اندیشه اسلامی به گونهای که به رشد و اصلاح و نجات جامعه از انحطاط و عقب ماندگی بینجامد، تردید نکنند.
آنان همچنین به خوبی دریافته بودند که ریشه کن کردن استبداد و ایجاد دولت ملی صرفا با اصلاح و نوسازی در سطح حاکمیت، از نوع «تنظیمات» ترکیه عثمانی و یا با انقلاب علیه نظام حاکم که ایده استادش سید جمال بود، محقق نخواهد شد. از نظر عبده برکندن ریشه استبداد در گرو رشد آگاهی و ارتقای فرهنگی جامعه بود[۳]
سخن کواکبی درباره آزادی
کواکبی یکی دیگر از پرچمداران اندیشه اصلاحی اعتدالی این دوره درباره نقش زمینهها و آگاهیهای اجتماعی و فرهنگی در استقرار دموکراسی میگوید: «بسا بود که آزادی خود بهخود به ملتی رسد و همچنین از آن نیز سودی برای آنها نباشد، چه اندکی بگذرد که آن آزادی به استبداد سخت ناهنجار منقلب گردد...وسیلهای کارآمد ملت است و قاطع دنباله استبداد میباشد. آن وسیله ترقی ملت است در ادراک و احساس و این ترقی میسر نگردد جز به تعالیم علوم...»[۴]
سخن رشید رضا درباره آزادی و استبداد
سخن رشید رضا درباره آزادی و استبداد در مجله المنار این رویکرد واقع بینانه را به وضوح نشان میدهد:
«اسلام به هنگام ظهور، شرق همانند غرب در اسارت بندهای تقلید و استبداد بود. اسلام شرق را از اسارت استبداد آزاد کرد، اما پس از گذشت کمتر از نیم قرن استبداد بازگشت تا تقلید را تقویت و استقلال فکری را تضعیف کند و آزادیخواهان را منزوی سازد. اروپا نیز بیش از جوامع شرقی از استبداد رنج میبرد... اما اروپا در راه استقلال فکر، جهادی تحسینبرانگیز آغاز کرد تا بر دشمنانش یعنی رجال کلیسا و پادشاهان مستبد پیروز شد...این روند ادامه یافت تا اروپا به انگیزه استعمار شرق یا ترویج دین و یا منافع مادی به سرزمینهای شرقی روی آورد و با مردم آن درآمیخت...و شرق از غرب شیوه بحث و استدلال و استنباط و استنتاج را آموخت و نسیم استقلال و حریت فکر و اندیشه را احساس کرد و این بهرهای مهم بود که از اروپاییان بردیم و باید قدردان آنان باشیم و به خاطر این آگاهی ایشان را ستایش کنیم. هیچ مسلمانی با استناد به مخالفت قرآن با تقلید و تشویق مسلمانان به استقلال فکر و پیروی از برهان نمیتواند این واقعیت را انکار کند. اگر چه هدایت قرآن به نفی تقلید و دعوت به برهان و دلیل، یک حقیقت است و عالمان منصف اروپا نیز بدان معترفند، اما شرق و به ویژه مسلمانان تا این عصر بدان توجهی نداشتند. دلیل ما بر این سخن آنست که رجال دین ما هنوز غالبا اسیر تقلید و دشمن استقلال فکری هستند. بنابر این باید با خود منصف بوده و شکرگزار کسانی باشیم که ما را متوجه مصالح خویش کردند.»[۵]
اندیشه اصلاحی اعتدالی در ایران
در ایران نیز در همین دوران شاهد شکلگیری جریان اصلاحی اعتدالی در سطح اندیشه دینی هستیم. آخوند خراسانی و علامه نائینی در نجف و چهرههایی نظیر شیخهادی نجمآبادی و سید محمد طباطبایی در تهران از متفکران جریان احیای اندیشه دینی با رویکرد اعتدالی به شمار میآیند. البته رهبران این جریان در ایران به علت درگیرشدن در جنبش مشروطه و حوادث پس از آن هرگز نتوانست همانند عبده و یارانش برنامه اصلاحی همهجانبه و گستردهای را در حوزه اندیشه دینی و تربیت اجتماعی به اجرا در آورد. اما نگاه آنان به دین شباهت بسیاری به نگاه همگنان مصری معاصر خود داشت. مروری بر آرای علامه نائینی معروفترین چهره روحانی این جریان در رساله تنبیهالامه و تنزیهالمله به روشنی این شباهت را نشان میدهد.
تشابه فکری علمای ایران و مصر در اندیشه اصلاحی اعتدالی
آن گونه که از نام کتاب (رساله تنبیهالامه و تنزیهالمله) پیداست با هدف تنبه دادن جامعه به مبانی و ضرورتهای شریعت و پیراستن عقیده و آیین مردم از زنگار بدعت و انحراف یا به گفته خود او «برای تنبیه امت به ضروریات شریعت و تنزیه ملت (عقاید) از زندقه الحاد و بدعت»[۶] تدوین شده است. استفاده نائینی ازمصطلحات و واژههایی نظیر حکومت اعتسافیه، تملیکیه و... که ابداعات عبدالرحمن کواکبی متفکر سوری مقیم مصر در کتاب طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد است به روشنی بیانگر اطلاع نائینی از کتاب وی و مهمتر از آن مشابهت و همسنخی افکار این دو چهره برجسته جریان اصلاحی اعتدالی اندیشه دینی در ایران و مصر است. پیش از این به سخن رشیدرضا یار و شاگرد عبده در اخذ اندیشه آزادی از اروپا اشاره کردیم. اکنون به عنوان دلیل دیگری بر مشابهت و همسنخی فکری این دو جریان به سخنی مشابه از نائینی در کتاب تنبیهالامه و تنزیهالمله استناد میکنیم. او در این کتاب بر فیلسوفان سیاسی غرب که نظریه نظام سیاسی بر پایه آزادی و برابری را ارائه کرده و برای جلوگیری از گرایش حکومت به استبداد، اصل نظارت عامه و پارلمان را بنیاد نهادهاند، آفرین میگوید و از این که فقهای اسلام با وجود آموزهها و تعالیم مناسب در منابع و متون دینی و با وجود تبحر در استخراج و تاسیس آن همه قواعد، در این زمینه غفلت کردهاند، ابراز تأسف میکند و مخالفان روحانی آزادی و پارلمان را حاملان شعبه استبداد دینی مینامد.[۷]
نائینی به پیروی از استاد خود آخوند خراسانی و همچون شیخ محمد عبده نوآوریهای جالب توجهی در حوزه اندیشه سیاسی دینی دارد. او همانند عبده توحید را مغایر و ضد استبداد میداند[۸]، همچون او حکومت استبدادی را بدعتی در دین میداند[۹]، همچون او نظر دینی خود مبنی بر ضرورت مشارکت مردم در اداره امور خویش و دخالت در حوزه عمومی را مستند به آموزههای دینی نظیر شورا و امر به معروف و نهی از منکر میکند[۱۰] و همچون او میکوشد صورتی از حکومت دینی سازگار با دموکراسی و برخوردار از پارلمان و انتخابات و... به دست دهد.[۱۱]
به هر حال همانگونه که عبده در مصر اولین متفکر مسلمانی است که میکوشد با اجتهاد در اندیشه سیاسی سنتی اسلامی در عالم اهل سنت، از نظریه خلافت به روایت سنتی آن فراتر رود و نظریه حکومت دینی سازگار با مشارکت و نظارت مردم در امر حکومت ارائه دهد، نائینی نیزاولین فقیه بنام شیعی است که امر سیاست و حکومت را از احکام غیبت خارج و به امری عمومی تحویل کرد و با اجتهاد در اندیشه سیاسی شیعی دوران خود، مجال مشارکت سیاسی را علاوه بر فقهای عدول برای تمامی مسلمانان فراهم نمود[۱۲] و ایده حق تصرف فقیه عادل در امر عمومی را که باور رایج آن روز بود، با ایده پارلمان و انتخاب درآمیخت و وظایف نواب عام را به نواب ملت در مجلس شورا منتقل کرد.
افول جریان اعتدالی اصلاحی در مصر و عوامل آن
از آغاز قرن بیستم، گفتمان اصلاح دینی که تا آن زمان گفتمان برتر و دستکم قدرتمندی بود، رو به ضعف نهاد. عوامل این افول عبارتند از:
گرایشات ناسیونالیستی
با آشکار شدن گرایشات ناسیونالیستی جمعیت اتحاد و ترقی که از سال ۱۹۰۸م در ترکیه به قدرت رسیده بود، جریان ناسیونالیسم عربی که تا آن زمان بر عدم مرکزیت اداری و یا حداکثر بر اتحاد جامعه دول اسلامی با محوریت حکومت عثمانی تاکید میکرد، بهتدریج بهسمت اندیشههای استقلالطلبانه و تاسیس دول مستقل از دولت عثمانی پیش رفت. تحرک و فعالیت ناسیونالیستهای سکولار و بهویژه مسیحی عرب در این تحول نقش مهمی ایفا کرد. اعدام تعدادی از متفکران عرب نظیر عبدالحمید الزهراوی در سال ۱۹۱۶م توسط جمال پاشا در تقویت گرایشات قومیعربی تاثیر فراوانی داشت. این روند با تضعیف نقش عنصر اسلامی به نفع عنصر قومی در اندیشه ناسیونالیسم عربی همراه بود.
اگر تا پیش از این در اندیشه ناسیونالیستی عربی، مجد و شکوه گذشته عرب مرهون اسلام تلقی میشد، از آن پس بهتدریج این اسلام بود که به دلیل استفاده از زبان عرب و داشتن حاملانی شایسته باید پیشرفت و گسترش خود را مرهون عرب باشد. این حرکت چنان به افراطگرایید که برخی نظیر عبدالرحمن البزاز، اسلام را دینی قومی و مخصوص اعراب دانستند.[۱۳]
سقوط خلافت عثمانی
سقوط خلافت عثمانی در سال ۱۹۲۴م ضربه سیاسی- روانی سختی بر جریان اصلاحطلبی اسلامی در جهان تسنن وارد کرد. این حادثه از سوی طرفداران تفکر عرفیگرا و ناسیونالیسم عربی دلیل قاطعی بر ناکارآمدی و شکست اندیشه سیاسی اجتماعی اسلام در پاسخگویی به نیازهای جدید و به سرآمدن دوران اداره جامعه براساس اندیشه دینی تلقی و تبلیغ شد. این حادثه روند جدایی جریان ناسیونالیسم قومیعربی را از جریان اسلامی کامل کرد و شرایط سیاسی - اجتماعی را به سود تفکرات قومی سکولار تغییر داد.
این تمایلات چنان بود که حتی اعلام اسلام به عنوان دین رسمی در قانون اساسی مصر را برنمیتابید. روشنفکران عرفیگرا در این دوره حتی به محتوای کاملا سکولار قانون اساسی مصر قانع نبودند و آن را به دلیل تصریح بر دین اسلام به عنوان دین رسمی مورد نقد قرار میدادند. از جمله محمود عزمی اصل ناظر بر اعلام دین اسلام به عنوان دین رسمی در قانون اساسی مصر را اصلی مشئوم مینامید.[۱۴]
افول جریان اعتدالی اصلاحی در ایران و عوامل آن
در ایران نیز شاهد روندی مشابه البته به علل و عوامل تاحدودی متفاوت هستیم. روند تحولات سیاسی پس از مشروطه عملا آن چیزی نبود که رهبران روحانی مشروطه انتظار داشتند.
وفات آیتالله آخوند خراسانی
فوت نابهنگام آیتالله آخوندخراسانی ضربه سنگینی بر رهبری روحانی مشروطه و حاملان اندیشه اصلاحی اعتدالی دینی وارد ساخت.
آزادی های سیاسی
از یکسو جریان روشنفکری عرفی با استفاده از آزادیهای سیاسی پدید آمده در نقد و نفی باورهای دینی و سنتی و مخالفت با علما، حریمها را درمینوردیدند.
تضعیف حکومت مرکزی
از سویی دیگر تندرویها و افراطگریها به تضعیف حکومت مرکزی و گسترش شورش و ناامنی و هرج و مرج انجامیده بود.
دخالت بیگانگان در امور اخلی ایران
دخالت دول بیگانه در امور داخلی بر شدت بحرانهای داخلی میافزود و نگرانی رهبری روحانی مشروطه را برمیانگیخت.
گسترش تفکرات سوسیالیستی
نفوذ و گسترش تفکرات سوسیالیستی ملهم از انقلاب اکتبر شوروی در ایران نگرانی روحانیون را از احتمال خطر بیدینی به اوج میرساند و آنان را به تجدیدنظر در مداخله مستقیم در عرصه سیاست ناگزیر میساخت.
کودتای رضا خان
نائینی به تدریج انزوای سیاسی اختیار کرد. با کودتای نظامی سال ۱۲۹۹ش و روی کار آمدن رضاخان که حمایت روشنفکران و روحانیونی نظیر نائینی را به همراه داشت و آغاز دیکتاتوری پهلوی، جنبش بیداری اسلامی عملا به محاق رفت. در این دوره که حدود بیست سال به طول انجامید، با سیطره فضای سنگین استبداد، رکود و سکون بر همه عرصههای فکری حاکم شد و هیچ فکر و اندیشهای امکان رشد و تنفس نیافت.
باسقوط رضاخان در شهریور۱۳۲۰ش بود که بار دیگر عرصه سیاست و اندیشه در ایران برای یک دوره سیزده ساله آزادی را تجربه کرد.
از نظر بینالمللی پایان جنگ جهانی دوم با تضعیف نقش جهانی اروپا، شکلگیری جنبشهای ناسیونالیستی استقلالطلب در کشورهای تحت سلطه و شکلگیری بلوک شرق و برآمدن مارکسیسم به عنوان رقیب لیبرالدموکراسی غرب همراه بود. آثار این تحول در ایران بهویژه با توجه به همسایگی شوروی و سابقه حضور جریانهای مارکسیستی طرفدار شوروی در دوره مشروطه و در جریان نهضت جنگل، چشمگیر است.
از نظر اجتماعی براثر سیاستها و اقدامات رضاشاه ساختارهای اجتماعی- طبقاتی جامعه ایران دستخوش دگرگونیهای مهمی شده بود. تحولات محسوس اقتصادی و افزایش جمعیت شهری به رشد طبقه متوسط شهری انجامیده بود. شکلگیری نظام آموزش جدید و گسترش آموزش همگانی، آموزش و سواد را از انحصار طبقات و اقشار معین خارج و حضور طبقات مختلف اجتماعی را در میان جمعیت تحصیلکرده رو به گسترش کشور فراهم ساخته بود. یکی از مهمترین نتایج تحولات مذکور، رشد و تقویت جریان روشنفکری با گرایشهای فکری مختلف در جامعه ایران بود.[۱۵]
مشروطه، تضعیف روحانیت نوگرا
از نظر سیاسی تجربه ناامیدکننده مشروطه به تضعیف کامل روحانیت نوگرا و رشد تفکرات سنتی سیاستگریز در میان روحانیت انجامیده بود. تا آنجا که امثال نائینی نیز هرگز حاضر به ادامه فعالیت سیاسی نشدند. همچنین دوره بیستساله توسعه شبهمدرنیسم همراه با اختناق و سرکوب پهلوی اول با گرایش سکولاریستی ضدمذهبی با آمیزهای از ناسیونالیسم افراطی ضربات مهلکی بر جریان تفکراسلامی وارد کرده بود. به طوری که پس از سقوط رضاشاه جریان اسلامی تقریبا هیچ سرمایه فکری سیاسی موثر و قابل ذکری نداشت.
نقش ناسیونالیست و چپ مارکسیستی در تحولات اجتماعی
با توجه به آنچه گفته شد در آغاز دوره جدید دو جریان ناسیونالیسم و چپمارکسیستی به ترتیب بیشترین نقش را در تحولات اجتماعی، سیاسی ایران ایفا میکردند. جریان ناسیونالیسم مرکب از گرایشهای لیبرالی، شووینیستی و سوسیالیستی که در پایان دهه بیست در قالب جبهه ملی ایران فعالیت منسجمتری را پیگرفت، پیشتاز تحولات سیاسی - اجتماعی این دوره به شمار میآمد. جریان چپ مارکسیستی که از حمایت گسترده و بیدریغ شوروی برخوردار بود با شکلگیری حزب توده در سال۱۳۲۰ش دومین جریان قدرتمند و تاثیرگذار در عرصههای فکری و سیاسی و محیط روشنفکری و دانشگاهی این دوره به شمار میرفت.
دوران بازسازی جریان روشنفکری دینی
در عین حال با توجه به زمینه دینی جامعه، تحولات اجتماعی پیشگفته، به نوبه خود به شکلگیری و گسترش جریان روشنفکری دینی به عنوان ادامه جریان احیا مدد میرساند و حضور روحانیون و طلاب جوان در نظام آموزشی جدید برای کسب علم به این فرآیند کمک میکرد. از این رو جریان اسلامی در بخشهای اصلاحگرا و سنتی خود اگر چه به دلایلی که برشمردیم در اوایل این دوره حضور قابل ملاحظهای در عرصه سیاسی - اجتماعی نداشت، اما با شتاب چشمگیری دوران هویتیابی و بازسازی خود را سپری میکرد. تاسیس انجمنها و کانونهای نشراندیشه دینی، حلقات تفسیر و جلسات سخنرانی و انتشار کتب و نشریات مذهبی متنوع بیانگر این شتاب و دغدغه عقبماندگی از تحولات زمانه است. تبلیغ اسلام، مبارزه با خرافه و عادات غلط به نام دین، مبارزه با بهائیت، دفاع از کیان دین در برابر انتقاداتی که عمدتا از سوی روشنفکران سکولار از جمله کسروی متوجه آموزههای دینی بود، ایجاد حساسیت درجامعه نسبت به مسایل جهان اسلام از جمله فلسطین و کشمیر... از جمله اهداف و حوزههای فعالیت این مجموعه به شمار میآمد.
هسته های اولیه روشنفکری دینی
اگر چه در آغاز، مرزبندی روشنی میان گرایشات مختلف دینی در این فعالیتها به چشم نمیخورد، اما بهتدریج موسسات و کانونهای مذکور به مرکز شکلگیری اولین هستههای جریان روشنفکری دینی تبدیل شد. این جریان با تاسیس انجمنهای اسلامی دانشجویی توسط مهندس بازرگان به عنوان یکی از مهمترین کانونهای روشنفکری دینی و جلب و جذب تحصیل کردگان دانشگاهی رشد و گسترش چشمگیری یافت. در ابتدا فعالیتهای این جریان تحت تاثیر گفتمانهای حاکم عمدتا مبارزه با عقاید خرافی، اثبات سازگاری میان علم و دین، تبیین ابعاد مترقی احکام فردی و اجتماعی دین، توجیه علمی احکام و آموزههای دینی و قرآنی و دفاع از دین در برابر مارکسیسم متمرکز بود و کمتر صبغه سیاسی داشت. به تعبیر برخی پژوهشگران، این دوره برای روشنفکران دینی «دوره هویتجویی و رقابت» تلقی میشود.[۱۶]
قرابت جریان روشنفکری دینی با ناسیونالیسم در رقابت با مارکسیسم
جریان روشنفکری دینی در ایران از میان دو جریان ناسیونالیسم و مارکسیسم، دومی را رقیب خود مییافت. رهبری معتدل جریان ناسیونالیسم و در حاشیه قرار داشتن تفکرات ناسیونالیستی شووینیستی در جبهه ملی، نزدیکی بیشتر روشنفکران مسلمان را به این جبهه در برابر مارکسیسم ممکن میساخت. این رقابت در سطح سیاسی به اتحاد روشنفکری دینی با ملی گرایان انجامید. رقابت مذکور بهویژه در سطح مباحث نظری البته از جهاتی برای اندیشه دینی معاصر مفید و مطلوب بود زیرا اولا؛ احساس تعهد فکری و مسئولیت دینی را در اقشار تحصیلکرده و جوان تشدید میکرد. ثانیا؛ با طرح نقدهای تئوریک و به چالش کشیدن دین، روشنفکری دینی را ناگزیر از تکاپوی فکری و یافتن پاسخ میکرد و اندیشه اسلامی را از محدوده مباحث کلامی لاهوتی به گستره مسائل ملموس زندگی وارد میساخت و در برابر نیازها و مطالبات جامعه امروز قرار میداد. نتیجه این رقابت و تکاپوی تئوریک، آغاز نهضت بازگشت به قرآن بود. مسلمانان یک بار دیگر در مواجهه با بحرانی که کیان و موجودیت اسلامی آنان را تهدید میکرد، خود را نیازمند قرآن میدیدند تا با رجوع به آن پاسخ نیازهای خود را بیابند.
مسایل مشترک اندیشه ای در مصر و ایران
در این دوره مقولاتی نظیر رابطه علم و دین، دین و دنیا و مبارزه با عقاید خرافی به نام دین مهمترین مسایل مطرح در حوزه اندیشه دینی به شمار میآیند که به نوبه خود تا حدود زیادی متأثر از برخی گفتمانهای موجود در حوزه اندیشه دینی در مصر بود. از جمله سابقه گفتمان علمی درحوزه اندیشه دینی در مصر به دوره شیخ محمد عبده میرسد. مرحوم طنطاوی جوهری به ویژه در تفسیر خود این گفتمان را قوت بخشید. در ایران مرحومان بازرگان،سحابی و تاحدودی طالقانی این گفتمان را در همین دوره نمایندگی میکنند. ارسال نامههای تقدیر و تشکر از مرحوم طنطاوی به خاطر تألیف تفسیری که اصلیترین پیام آن سازگاری میان علم و دین است، از سوی عالمان آذربایجان و نیز مرحوم کاشانی که در نسخههای کنونی تفسیر طنطاوی درج شده، به روشنی از رابطه میان جریانهای اسلامی ایران و مصر در این دوره حکایت دارد.
پانویس
- ↑ عبدالرازق، ۱۹۹۵،ج۱: ۱۲۸
- ↑ لوین، ۱۳۷۸: ۱۵۱-۱۵۲
- ↑ بلقزیز۲۰۰۴: ۵۷
- ↑ کواکبی، ۱۳۶۳: ۱۹۵-۱۹۷
- ↑ رشید رضا، مجله المنار، ج۱۰،جزء۳: ۱۹۷- ۱۹۹
- ↑ نائینی، ۱۳۷۸: ۲۸
- ↑ نائینی، ۱۳۷۸: ۸۸
- ↑ نائینی، ۱۳۷۸: ۵۱ و رشید رضا، ۴: ۶۰
- ↑ نائینی، ۱۳۷۸: ۵۹ و رشید رضا، ۱۹۸۷، ج۴: ۲۰۴
- ↑ نائینی، ۱۳۷۸: ۱۰۹و رشید رضا، ۱۹۸۷، ۴: ۳۰- ۶۰و۵: ۱۹۸و۱۹۹
- ↑ نائینی، ۱۳۷۸: ۸۷؛ رشید رضا، ۱۹۸۷، ۵: ۱۹۸و۱۹۹
- ↑ بلقزیز، ۲۰۰۴: ۷۶
- ↑ جدعان، ۱۹۸۱: ۲۸۱
- ↑ جدعان، ۱۹۸۱: ۳۴۰
- ↑ کاظمی، ۱۳۸۳: ۵۱-۵۲
- ↑ کاظمی، ۱۳۸۳: ۹۸
منابع
بلقزیز، عبدالاله، الدوله فی الفکر الاسلامی المعاصر، الطبعه الثانیه، بیروت، مرکز دراسات الوحده العربیه، ۲۰۰۴
جدعان، فهمی، اسس التقدم عید مفکری الاسلام فی العالم العربی الحدیث، ط۲، الموسسه العربیه للدراسات و النشر، ۱۹۸۱
رشید رضا، محمد، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، ۱۹۸۷
عبدالرازق، احمد محمد جاد، فلسفه المشروع الحضاری بین الاحیاء الاسلامی و التحدیث الغربی، ۲ج، المعهد العالمی للفکر الاسلامی، ۱۹۹۵
کاظمی، عباس، جامعه شناسی روشنفکری دینی در ایران، تهران، طرح نو، ۱۳۸۳
کواکبی، عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، تصحیح محمد جواد صاحبی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۶۳
لوین، ز. آ، اندیشهها و جنبشهای نوین سیاسی اجتماعی در جهان عرب، ترجمه یوسف عزیزی بنی طرف، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۷۸
نایینی، محمد حسین، تنبیه الامه و تنزیه المله، به ضمیمه مقدمه و پا صفحه به قلم سید محمود طالقانی، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۸