اصالت صلح در اسلام (مقاله): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '¬' به '') |
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
==اصالت صلح در اسلام== | ==اصالت صلح در اسلام== | ||
طرفداران این نظریه معتقدند اساس روابط مسلمانان با غیرمسلمانان بر مسالمت و رفتار نیکو است. اسلام هیچ گاه به پیروان خود اجازه قتل و کشتار پیروان مذاهب دیگر را نمیدهد و وجود عقاید مخالف، مجوزى بر رفتار خصمانه نیست، بلکه برعکس، اسلام به پیروان خود دستور میدهد با مخالفان اسلام، رفتارى مبتنى بر عدالت و قسط داشته باشند. | طرفداران این نظریه معتقدند اساس روابط [[مسلمانان]] با غیرمسلمانان بر مسالمت و رفتار نیکو است. [[اسلام]] هیچ گاه به پیروان خود اجازه قتل و کشتار پیروان مذاهب دیگر را نمیدهد و وجود عقاید مخالف، مجوزى بر رفتار خصمانه نیست، بلکه برعکس، اسلام به پیروان خود دستور میدهد با مخالفان اسلام، رفتارى مبتنى بر عدالت و قسط داشته باشند. | ||
این نظریه مبتنى بر «کرامت انسانى» است، بدین معنى که غیر مسلمانان از آن جهت که در «انسانیت» با مسلمانان شریک هستند، احترام دارند، هرچند در عقیده و مذهب تفاوت دارند. از این رو، حضرت امیرمؤمنان على(ع) در فرمانش به مالک اشتر در رعایت حال مردم مصر میفرماید: | این نظریه مبتنى بر «کرامت انسانى» است، بدین معنى که غیر مسلمانان از آن جهت که در «انسانیت» با مسلمانان شریک هستند، احترام دارند، هرچند در عقیده و مذهب تفاوت دارند. از این رو، حضرت [[على (ع)|امیرمؤمنان على(ع)]] در فرمانش به مالک اشتر در رعایت حال مردم مصر میفرماید: | ||
«و مهربانى بر رعیت را براى دل خود پوششى گردان و دوستى ورزیدن با آنان و مهربانى کردن با همگان را، و مباش همچون جانورى شکارى که خوردنشان را غنیمت شمارى! چون رعیت دو دستهاند: دستهای برادر دینى تو هستند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانندند». | «و مهربانى بر رعیت را براى دل خود پوششى گردان و دوستى ورزیدن با آنان و مهربانى کردن با همگان را، و مباش همچون جانورى شکارى که خوردنشان را غنیمت شمارى! چون رعیت دو دستهاند: دستهای برادر دینى تو هستند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانندند». | ||
این نظریه، به طور کامل مستدل است و با روح آیات، روایات و سیره پیشوایان اسلام، هماهنگى دارد. از آن جا که در اسلام، «صلح» و «همزیستى مسالمت آمیز» با پیروان ادیان و مذاهب دیگر، به صورت «قاعده اساسى» ملاحظه شده، آیات مربوط به صلح، اصل است، و چون «جنگ» و «جهاد» ضرورت و استثنا است، آیات مربوط به جنگ و جهاد، نیازمند دلیل و انگیزه است، مثل وجود فتنه، ستم، اخراج پیامبر و مسلمانان از سرزمین وطنى خود. بنابراین، براى جنگ و اقدام مسلحانه باید دلیل وجود داشته باشد و تا زمانى که دلیلى وجود ندارد، اقدام به جنگ، خیانت و تجاوز تلقى میشود. | این نظریه، به طور کامل مستدل است و با روح آیات، روایات و سیره پیشوایان اسلام، هماهنگى دارد. از آن جا که در اسلام، «صلح» و «همزیستى مسالمت آمیز» با پیروان ادیان و مذاهب دیگر، به صورت «قاعده اساسى» ملاحظه شده، آیات مربوط به صلح، اصل است، و چون «جنگ» و «جهاد» ضرورت و استثنا است، آیات مربوط به جنگ و جهاد، نیازمند دلیل و انگیزه است، مثل وجود فتنه، ستم، اخراج پیامبر و مسلمانان از سرزمین وطنى خود. بنابراین، براى جنگ و اقدام مسلحانه باید دلیل وجود داشته باشد و تا زمانى که دلیلى وجود ندارد، اقدام به جنگ، خیانت و تجاوز تلقى میشود. |
نسخهٔ ۱۰ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۴۶
عنوان | اصالت صلح در اسلام |
---|---|
رده مقاله | مقاله های کوتاه |
موضوع | جنگ و صلح |
تولید | پژوهشگاه مطالعات تقریبی |
نویسنده | رحیم ابوالحسینی |
اصالت صلح در اسلام
طرفداران این نظریه معتقدند اساس روابط مسلمانان با غیرمسلمانان بر مسالمت و رفتار نیکو است. اسلام هیچ گاه به پیروان خود اجازه قتل و کشتار پیروان مذاهب دیگر را نمیدهد و وجود عقاید مخالف، مجوزى بر رفتار خصمانه نیست، بلکه برعکس، اسلام به پیروان خود دستور میدهد با مخالفان اسلام، رفتارى مبتنى بر عدالت و قسط داشته باشند. این نظریه مبتنى بر «کرامت انسانى» است، بدین معنى که غیر مسلمانان از آن جهت که در «انسانیت» با مسلمانان شریک هستند، احترام دارند، هرچند در عقیده و مذهب تفاوت دارند. از این رو، حضرت امیرمؤمنان على(ع) در فرمانش به مالک اشتر در رعایت حال مردم مصر میفرماید: «و مهربانى بر رعیت را براى دل خود پوششى گردان و دوستى ورزیدن با آنان و مهربانى کردن با همگان را، و مباش همچون جانورى شکارى که خوردنشان را غنیمت شمارى! چون رعیت دو دستهاند: دستهای برادر دینى تو هستند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانندند». این نظریه، به طور کامل مستدل است و با روح آیات، روایات و سیره پیشوایان اسلام، هماهنگى دارد. از آن جا که در اسلام، «صلح» و «همزیستى مسالمت آمیز» با پیروان ادیان و مذاهب دیگر، به صورت «قاعده اساسى» ملاحظه شده، آیات مربوط به صلح، اصل است، و چون «جنگ» و «جهاد» ضرورت و استثنا است، آیات مربوط به جنگ و جهاد، نیازمند دلیل و انگیزه است، مثل وجود فتنه، ستم، اخراج پیامبر و مسلمانان از سرزمین وطنى خود. بنابراین، براى جنگ و اقدام مسلحانه باید دلیل وجود داشته باشد و تا زمانى که دلیلى وجود ندارد، اقدام به جنگ، خیانت و تجاوز تلقى میشود. نخستین آیهای که در باب جهاد نازل شده، گویاى این مطلب است: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَـتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُـلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ». به کسانى که جنگ به آنان تحمیل شده، رخصت ] جهاد [ داده شده است، چراکه مورد ظلم قرار گرفتهاند، و البته خدا بر پیروزى آنان سخت توانا است. هنگامى که مسلمانان در مکه ـ سرزمین آباء و اجدادى خود ـ بودند، مشرکان پیوسته آنها را میآزردند. مسلمانان کتک خورده نیز خدمت پیامبر اسلام(ص) میرسیدند و شکایت میکردند. تقاضاى آنان، صدور اذن جهاد و مقابله به مثل با مشرکان بود، اما پیامبر اکرم (ص) به آنها میفرمود: «شکیبایى ورزیده که هنوز دستور جهاد به من داده نشده است. امّا آن گاه که هجرت آغاز شد و مسلمانان از مکه به مدینه آمدند، خداوند بزرگ آیه پیش گفته را که متضمّن اذن جهاد است، نازل کرد». بنابراین، اصل اولى در رفتار مسلمانان با کافران قریش، صبر و مدارا بوده است. سرانجام به سبب ستمها و آزارها، به آنها اذن جهاد داده شد. این جهاد که «جهاد ستم دیده» در برابر «ستمگر» شمرده میشود، حقّ مسلم طبیعى، فطرى و عقلى مسلمانان است که به ستم تن ندهند و ستمگر را سر جاى خود نشانده، دست متجاوز را کوتاه سازند. از دیدگاه قرآن، صلح، خود، ارزش و هدف است، و در پذیرش آن کافى است که پیامد خطرناک و فریبى به دنبال نداشته باشد. هدف از صلح، مصلحت گرایى نیست. خود صلح، مصلحت است، زیرا با زندگى فطرى انسانها سازگارتر است، چرا که در شرایط صلح، رشد و تعالى انسانها و تفاهم براى رسیدن به توافقها بهتر فراهم شده و یگانگى آیین بشرى و گرایش انسانها به حق امکان پذیرتر است. قرآن، وصول به اهداف خود را از طریق صلح نزدیک تر، آسان تر و معقول تر میداند، از این رو، بدان تأکید مىورزد.
ادله قرآنی نظریه اصالت صلح
1. «یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَـنِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ». اى کسانى که ایمان آورده اید! همگى در صلح و آشتى درآیید، و از گام هاى شیطان پیروى نکنید که او دشمن آشکار شما است. وجود واژه «کافّة» (همگى) نشان میدهد که هیچ گونه استثنایى در قانون صلح نیست و جنگ برخلاف تعلیمات اسلام و قرآن است و جز به شکلى تحمیلى تصوّر نمیشود. از نظر قرآن کریم نیز هر کارى که باعث برهم زدن صلح و آرامش شود، عملى شیطانى به شمار میرود. 2. «وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ». و اگر به صلح گراییدند، تو ] نیز [ بدان گراى، و بر خدا توکّل نما که او شنواى دانا است. نکته قابل توجه این که «جَنَحوا» از ماده «جِناح» به معناى خضوع و تمایل و حرکت به سوى چیزى است و مفهومش این است که حتّى از گفتوگوهاى ابتدایى صلح نیز استقبال کن. این آیه از آیاتى است که صلح طلبى را به صورت یک اصل اساسى به حکومتهاى اسلامى توصیه میکند، و این که بعضى گفتهاند این آیه به وسیله آیات جهاد، نسخ شده، پندارى بى اساس است که هیچ دلیلى بر آن نیست، چراکه هیچ منافاتى میان آیات جهاد و این آیه وجود ندارد و ضرورتى براى اعتقاد به نسخ نیست. 3. «... فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَـتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً». پس اگر از شما کناره گیرى کردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلح افکندند، ] دیگر [ خدا براى شما راهى ] براى تجاوز [ بر آنان قرار نداده است. در شأن نزول آیه فوق آمده است: گروهى از طایفه «اشجع» به نزدیکى مدینه آمدند. پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) نمایندگانى نزد آنها فرستاد تا از هدف سفرشان باخبر شود. آنها گفتند: ما آمده ایم پیمان ترک مخاصمه با محمد ببندیم و در منازعات شما با دیگران بى طرف بمانیم. پیامبر دستور داد مقدار فراوانى خرما به صورت هدیه براى آنها ببرند، و پیمان ترک تعرض را با آنها امضا فرمود. 4. «... وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَـمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا فَعِنْدَ اللهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ...». ـ...به کسى که نزد شما ] اظهار صلح و [ اسلام میکند، نگویید: تو مؤمن نیستى، ] تا بدین بهانه [ متاع زندگى دنیا را بجویید، چرا که غنیمتهاى فراوان نزد خداست... بر اساس این آیه، باید به نداى صلح از طرف دشمن پاسخ مثبت داد، اگرچه میبایست از غنایم مادىِ فراوان محروم شد، زیرا هدف از جهاد اسلامى، توسعه طلبى و جمع غنایم نیست. البته در پارهای از موارد ممکن است پیشنهاد امضاى قرارداد صلح، پوششى بر مقاصد خصمانه دشمنان باشد، در این صورت مسلمانان تا اطمینان بر مقاصد خائنانه دولتها و گروههایى که انعقاد صلح را پیشنهاد میدهند حاصل نکردهاند، نمیتوانند از قبول پیشنهاد آنان سرباز زنند.
قرآن کریم جنگ را امرى حاشیهای دانسته و تنها در موارد اضطرارى که راههاى دیگر بسته شده، در حد رفع موانع حق و عدالت تجویز میکند. 5. «وَ إِن طَـآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْداهُمَا عَلَى الاْخْرَى فَقَـتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِىءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَآءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ». و اگر دو گروه از مؤمنان با هم کارزار کنند، میانشان آشتى دهید، و اگر یکى از آن دو ] باز [ بر دیگرى ستم و تجاوز کند با آن که ستم و تجاوز میکند بجنگید تا به فرمان خداى بازگردد. پس اگر بازگشت، میانشان به عدل و داد آشتى دهید و دادگرى کنید که خدا دادگران را دوست میدارد.
ادله روایی نظریه اصالت صلح
از مطالعه روایات، چنین به دست میآید که ایجاد رابطه محبت آمیز و دوستى با بیگانگان، امرى است که مسلمانان در روابط بین الملل خود میتوانند از آن بهره گیرند، زیرا که اسلام، آئین فطرت است و هرگز با احساسات طبیعى و انسانى ضدّیت ندارد. اسلام به این نکته توجه کرده است که با ایجاد جوّى آرام و محبّت آمیز میتوان با مخالفان عقیدتى خود به گفتوگو و جدال احسن پرداخت. پیشوایان اسلام، پیوسته به رعایت عدالت، انصاف، اداى حقوق و پرهیز از آزار و اذیت پیروان مذاهب دیگر توصیه میکردند. در این جا به چند نمونه از سفارشهاى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و امیر مؤمنان (علیه السلام) اشاره میشود: 1. رسول خدا (صلى الله علیه وآله): «مَن آذى ذِمّیاً فَأنا خَصْمُهُ و مَن کُنتُ خَصْمَهُ خَصَمْتُهُ یَومَ القیامَةِ». هرکس اهل ذمه ] = یهودى، مسیحى و زرتشتى که در پناه اسلام است [ را آزار رساند، من دشمن او خواهم بود و هر کس من دشمن او باشم، روز قیامت دشمنى خود را بر او آشکار خواهم کرد. 2. رسول خدا (صلى الله علیه وآله): «مَن ظَلَم مُعاهداً و کَلَّفَه فَوقَ طاقَتِهِ فَأنا خَصْمُهُ یومَ القیامَة». هرکس به یکى از هم پیمانان با اسلام، ستم روا دارد و بالاتر از طاقت او تکلیفى بر او تحمیل کند، روز قیامت، خودم دشمن او خواهم بود. 3. رسول خدا (صلى الله علیه وآله): «مَن آذى ذِمیّاً فَقَد آذانى». هرکس اهل ذمه را آزار رساند، مرا آزرده است. 4. رسول اکرم (صلى الله علیه وآله): «مَن ظَلَمَ مُعاهداً اَوِ انتَقَضَهُ حَقَّهُ أو کَلَّفَهُ فوقَ طاقَتِهِ أو اَخَذَ مِنه شیئاً بِغَیرِ طیبِ نَفسهِ فَأنَا حَجیجُهُ یَومَ القیامَةِ». هرکس به هم پیمانى از غیرمسلمانان ستم کند یا حقّش را از بین ببرد یا فراتر از طاقتش تکلیفى بر او تحمیل کند، یا چیزى بدون رضایت از او بگیرد، من روز قیامت با او محاجّه خواهم کرد. 5. رسول اکرم (صلى الله علیه وآله): «مَن قَذَفَ ذِمّیّاً حُدَّ لَهُ یومَ القِیامَةِ بِسیاط مِن نار». هرکس به پیرو مذهب دیگر که در ذمّه اسلام قرار دارد، تهمت بزند، روز قیامت با تازیانههاى آتشین مجازات خواهد شد. 6. رسول خدا (صلى الله علیه وآله): «تَصَدَّقوا عَلى أهلِ الاَدیانِ کُلِّها». به فقیران از پیروان همه ادیان الاهى صدقه بدهید. 7. على بن ابى طالب (علیه السلام): «أَجْرُ الْمُصْلِحِ بینَ الناسِ کَالمجاهِدِ فى سبیلِ اللهِ». پاداش فرد صلح دهنده میان مردم همانند مجاهد در راه خداست. 8. على بن ابى طالب (علیه السلام): «مِنْ کمالِ السَّعادةِ السَّعْىُ فی صَلاح الْجُمْهور». نهایت خوشبختى این است که انسان براى اصلاح میان مردم تلاش کند. 9. على بن ابى طالب (علیه السلام): «لا تدفَعَنَّ صلحاً دَعاک إلیه عَدُوُّکَ و لله فیه رضىً فان فی الصُّلْح دعةً لجنودک و راحةً مِنْ هُمومک و اَمْناً لِبِلادِکَ». هرگز درخواست صلحى را که از سوى دشمن تو پیشنهاد شود و رضاى خدا در آن است رد مکن، زیرا همانا صلح سربازان تو را آسایش رساند، و ازاندوههایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند.
میثاقهاى صلح
سیره پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) با وجود جهانى بودن آئین اسلام، بر به رسمیت شناختن موجودیت قبایل، ملّتها و ادیان دیگر، چه در قلمرو حکومت اسلامى و چه خارج از آن استوار بوده است. یکى از ادله سیره پیش گفته، نامههایى است که آن حضرت براى گروهى از سران و زمامداران نوشته و از این طریق، موجودیت آنان را به رسمیت شناخته است. دلیل دیگر، پیمان نامههایى است که در دوران حکومت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و پس از وفات حضرت با ملّتهاى گوناگون امضا شده است. در تمام موارد تا هنگامى که ملّتهاى غیرمسلمان به پیمان خود وفادار بودهاند، دولت اسلامى نیز پیمان صلح را نقض نمیکرده است، زیرا نقض پیمان از دیدگاه اسلام، گناهى بزرگ و غیرقابل گذشت است. یکى از نویسندگان معاصر نوشته است: «دراندیشه سیاسى اسلام، صلح و همزیستى مسالمت آمیز به عنوان اساسى ترین اصل در مناسبات بین المللى منظور گردیده و به همین دلیل، در حقوق اسلامى، بهره بردارى از فرصتهاى مناسب براى تحکیم و برقرارى شرایط و پیمانهاى صلح در روابط خارجى جامعه اسلامى پیش بینى شده است. اسلام براى تحقق بخشى و گسترش حالت صلح در میان ملتها و جلوگیرى از بروز روابط خصمانه و درگیرىهاى خونین، نه تنها براى قراردادها و معاهدات بین المللى ارزش حقوقى فوق العاده قائل شده، بلکه اصولا ملتها و گروههاى دیگر را نیز براى انعقاد پیمانهاى صلح دعوت کرده و به جامعه اسلامى توصیه نموده است که در این زمینه، همواره پیش قدم باشند و از هر نوع کوششى براى برقرارى و تحکیم مبانى و شرایط و نیز گسترش صلح در جامعه بشرى دریغ ننمایند... و در بسیارى از موارد این توصیه به حد تکلیف و وظیفه الزام رسیده است. عقد قراردادهاى صلح از وظایف دولتهاى مسئول و صلاحیت دار اسلامى است، و این وظیفه در مواردى که تمایلى از طرف دولتها و گروههاى غیرمسلمان نسبت به عقد قراردادهاى صلح احساس شود، تأکید بیشترى مییابد».