علی احمد باکثیر شاعری که در راستای تحقق وحدت تمام مسلمانان در حل مسئله فلسطین تلاش کرد (مقاله): تفاوت میان نسخهها
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
=زندگينامۀ باکثير= | =زندگينامۀ باکثير= | ||
علی احمد باکثير فـرزند شيخ احمد بن محمد، در 15 ذیالحجه 1328ق ـ 21دسامبر 1910 م ـ به دور از جهان عربی در شهر سورابايای | علی احمد باکثير فـرزند شيخ احمد بن محمد، در 15 ذیالحجه 1328ق ـ 21دسامبر 1910 م ـ به دور از جهان عربی در شهر سورابايای [[اندونزی]]، در خانوادهای عربی چشم به جهان گشود.<ref>زرکلی، 1966م ، ج4 ، ص264.</ref> <br> | ||
پدر باکثير از تاجران حضرموت و مادرش از خاندان باباسط، يا بابابسيط، يكى از خاندانهاى حضرموت بوده، که به همراه بسياری از حضرميان برای تجارت به اندونزی مهاجرت نموده و در آن ديار سكنى گزيده بودند. <ref>سومحی، 2007م، ص19.</ref> <br> | پدر باکثير از تاجران حضرموت و مادرش از خاندان باباسط، يا بابابسيط، يكى از خاندانهاى حضرموت بوده، که به همراه بسياری از حضرميان برای تجارت به اندونزی مهاجرت نموده و در آن ديار سكنى گزيده بودند. <ref>سومحی، 2007م، ص19.</ref> <br> | ||
خانوادۀ باکثير از تبار قبيلۀ کنده، يکی از بزرگترين و اصيلترين خاندانهای حضرموت، از دير باز به فصاحت و بلاغت، فضل و دانشوری شهرت داشته و این قبیله عرصۀ ظهـور شاعران و دانشمندان بسياری بوده است؛ چنان که میتوان از ميان چهرههای برجستۀ آن در زمان جاهليت به «امروالقيس کندی» و در دوران اسلام به | خانوادۀ باکثير از تبار قبيلۀ کنده، يکی از بزرگترين و اصيلترين خاندانهای حضرموت، از دير باز به فصاحت و بلاغت، فضل و دانشوری شهرت داشته و این قبیله عرصۀ ظهـور شاعران و دانشمندان بسياری بوده است؛ چنان که میتوان از ميان چهرههای برجستۀ آن در زمان جاهليت به «امروالقيس کندی» و در دوران اسلام به «[[ابنخلدون]]» (732ـ808ق) و «يعقوب کندى» (185ـ256) اشاره نمود. <br> | ||
باکثير در نخستين اشعار خود همواره به اين نسب افتخار نموده و با غرور و سربلندی از آن ياد میکرد: <br> | باکثير در نخستين اشعار خود همواره به اين نسب افتخار نموده و با غرور و سربلندی از آن ياد میکرد: <br> | ||
مِـنْ آلِ أَبـِي كَـثيـر مِنْ ثُلالاتِ أقيالٍ لَهُـمْ مَجدُ قُدّامٌ | مِـنْ آلِ أَبـِي كَـثيـر مِنْ ثُلالاتِ أقيالٍ لَهُـمْ مَجدُ قُدّامٌ | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
# آنها در زمان جاهليت، پادشاهان و در زمان اسلام مشاهير برجستهای بودهاند. | # آنها در زمان جاهليت، پادشاهان و در زمان اسلام مشاهير برجستهای بودهاند. | ||
# و ابنخلدون دانشمند که در شرق و غرب از احترام فراوان برخوردار است برای تو کافی است. | # و ابنخلدون دانشمند که در شرق و غرب از احترام فراوان برخوردار است برای تو کافی است. | ||
# درمورد يعقوب کندی سؤال نما، که تاريخ عظيم و باشکوه تو را آگاه میسازد. <br> | # درمورد [[يعقوب کندی]] سؤال نما، که تاريخ عظيم و باشکوه تو را آگاه میسازد. <br> | ||
دوران کودکی باكثير در زادگاهش اندونزی، سپری شد. در مورد اين مرحله از زندگی وى اطلاعات زیادی وجود ندارد. هنگامی که به سن هشت سالگی رسيد، از سوی پدر به وطن اصلی خود «حضرموت» فرستاده شد تا زير نظر عموی خويش و بر اساس آداب و سنن پدرانش، رشد و نمو يابد، زيرا حضارمهاى كه در سرزمين غربت زندگى مىكردند بر اساس رسم و عادتى ديرينه فرزندان خود را به سرزمين پدرى و اجداديشان مىفرستادند تا به اين وسيله، زبان عربی را از منابع اصلی آن فـرا گرفته و به اخلاق باديه آراسته گردند. <br> | دوران کودکی باكثير در زادگاهش اندونزی، سپری شد. در مورد اين مرحله از زندگی وى اطلاعات زیادی وجود ندارد. هنگامی که به سن هشت سالگی رسيد، از سوی پدر به وطن اصلی خود «حضرموت» فرستاده شد تا زير نظر عموی خويش و بر اساس آداب و سنن پدرانش، رشد و نمو يابد، زيرا حضارمهاى كه در سرزمين غربت زندگى مىكردند بر اساس رسم و عادتى ديرينه فرزندان خود را به سرزمين پدرى و اجداديشان مىفرستادند تا به اين وسيله، زبان عربی را از منابع اصلی آن فـرا گرفته و به اخلاق باديه آراسته گردند. <br> | ||
باكثير در شهر سيئون، مرکز استقرار خاندان باکثير، تحصيلات ابتدايی خود را از مکتبخانه و مدرسۀ دينی آغاز نموده و به فـراگيری علوم اسلامی، ادبی و اصول زبان عربی پرداخت. او در کنار آموختن دروس دينی به مطالعۀ کتابهای ادبی نيز علاقمند گشت و ديوان بسياری از شاعران گذشته و معاصر از جمله امروالقيس، متنبی و شوقی را مطالعه نمود. آشنايی با اين آثار در تکوين شخصيت ادبی وی نقش بسزايی داشت و سبب شکوفايی استعداد ادبی وی شد؛ چنانكه از سن سيزده سالگی سرودن شعر را آغاز نمود. <br> | باكثير در شهر سيئون، مرکز استقرار خاندان باکثير، تحصيلات ابتدايی خود را از مکتبخانه و مدرسۀ دينی آغاز نموده و به فـراگيری علوم اسلامی، ادبی و اصول زبان عربی پرداخت. او در کنار آموختن دروس دينی به مطالعۀ کتابهای ادبی نيز علاقمند گشت و ديوان بسياری از شاعران گذشته و معاصر از جمله امروالقيس، متنبی و شوقی را مطالعه نمود. آشنايی با اين آثار در تکوين شخصيت ادبی وی نقش بسزايی داشت و سبب شکوفايی استعداد ادبی وی شد؛ چنانكه از سن سيزده سالگی سرودن شعر را آغاز نمود. <br> | ||
باکثير، اين دوره از زندگى ادبی خود را چنين توصيف مىكند: <br> | باکثير، اين دوره از زندگى ادبی خود را چنين توصيف مىكند: <br> | ||
«اولين مرحله از زندگى ادبی من در حضرموت شكل گرفت؛ هنگامىکه از سن سيزده سالگی شروع به سرودن شعر نموده و نهايت تلاش خود را برای مهارت يافتن در شعر به کار بردم. پس ديوان شاعری از قديمىها يا معاصران به دستم نمىرسيد، مگر آنکه با حرص و ولع آن را مطالعه مىکردم و الگوی من در ميان گذشتگان ابوطيب | «اولين مرحله از زندگى ادبی من در حضرموت شكل گرفت؛ هنگامىکه از سن سيزده سالگی شروع به سرودن شعر نموده و نهايت تلاش خود را برای مهارت يافتن در شعر به کار بردم. پس ديوان شاعری از قديمىها يا معاصران به دستم نمىرسيد، مگر آنکه با حرص و ولع آن را مطالعه مىکردم و الگوی من در ميان گذشتگان [[ابوطيب متنبی]]، و از ميان متأخران [[احمد شوقی]] بود». <ref>باکثير، بىتا، ص4.</ref> <br> | ||
در اين هنگام به دليل فقـر و بيسوادی ساكنان حضرموت، اين سرزمين سرشار از تـصورات نادرست و خرافات بوده و از نظر اجتماعی در شرايط نامناسبی قـرار داشت. اين حالت به همراه مهاجران به ساير نقاط بهويژه اندونزى نيز انتقال يافته و تنها به حضرموت محدود نمىشد. باکثير که از نزديک شاهد اين اوضاع بود، از طريق موعظه و ارشاد درصدد اصلاح اين امور برآمد، اما با مخالفت بزرگان قوم و بىتوجهى هموطنانش روبهرو شد، از اين رو عازم اندونزی گشت. <br> | در اين هنگام به دليل فقـر و بيسوادی ساكنان حضرموت، اين سرزمين سرشار از تـصورات نادرست و خرافات بوده و از نظر اجتماعی در شرايط نامناسبی قـرار داشت. اين حالت به همراه مهاجران به ساير نقاط بهويژه اندونزى نيز انتقال يافته و تنها به حضرموت محدود نمىشد. باکثير که از نزديک شاهد اين اوضاع بود، از طريق موعظه و ارشاد درصدد اصلاح اين امور برآمد، اما با مخالفت بزرگان قوم و بىتوجهى هموطنانش روبهرو شد، از اين رو عازم اندونزی گشت. <br> | ||
در اين دوره، با شرکت در انجمنهاى ادبى حضرمىهاى ساكن اندونزى، آنها را به خاطر تفرقه و دشمنی، سرزنش نموده و به وفاق و همدلی فرا خواند. <br> | در اين دوره، با شرکت در انجمنهاى ادبى حضرمىهاى ساكن اندونزى، آنها را به خاطر تفرقه و دشمنی، سرزنش نموده و به وفاق و همدلی فرا خواند. <br> |
نسخهٔ ۲۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۵۷
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال هفتم، شماره بیست و ششم، بهار، 1390. |
عنوان مقاله | علیاحمد باکثیر؛ شاعری که در راستای تحقق وحدت تمام مسلمانان در حل مسئله فلسطین تلاش کرد. |
نویسنده | سوده نوذری |
تعداد صفحات | 10 |
بخش | اندیشهای |
زبان | فارسی |
چکیده
علیاحمد باکثیر (1328 ـ 1389ق) در اندونزی متولد شد. تحصیلات ابتدایی خود را از مکتبخانه و مدرسۀ دینی آغاز نمود و به فراگیری علوم اسلامی و اصول زبان عربی پرداخت. وی در همان کودکی به مطالعۀ کتابهای ادبی نیز علاقهمند بود. باکثیر برای ادامه تحصیلات به مصر رفت و رشتۀ زبان انگلیسی را در دانشکدۀ ملک فؤاد قاهره ادامه داد. وی پس از چهارده سال تدریس، به وزارت ارشاد ملی منتقل و در شورای عالی هنر و ادبیات این وزارتخانه مشغول به کار شد. باکثیر اشعار، نمایشنامهها و رمانهای فراوانی را خلق کرد. وی بر وحدت اسلامی بسیار تأکید میکرد، بهطوریکه این مهم در کلام و اشعارش نمود یافته است و عدم تعصب وی به مذهب تسنن، نشاندهندۀ تأکید بیشتر او بر وحدت اسلامی است. وی در مورد فلسطین و غصب شدن سرزمینشان توسط صهیونیستها اشعار و متون فراوانی از خود به جای گذاشت و این مسئله را مشکل تمام ملت اسلام دانسته و عربها را به خاطر صبرشان بر این قضیه شماتت میکرد.
واژگان کلیدی: علیاحمد باکثیر، شعر، وحدت، فلسطین.
زندگينامۀ باکثير
علی احمد باکثير فـرزند شيخ احمد بن محمد، در 15 ذیالحجه 1328ق ـ 21دسامبر 1910 م ـ به دور از جهان عربی در شهر سورابايای اندونزی، در خانوادهای عربی چشم به جهان گشود.[۱]
پدر باکثير از تاجران حضرموت و مادرش از خاندان باباسط، يا بابابسيط، يكى از خاندانهاى حضرموت بوده، که به همراه بسياری از حضرميان برای تجارت به اندونزی مهاجرت نموده و در آن ديار سكنى گزيده بودند. [۲]
خانوادۀ باکثير از تبار قبيلۀ کنده، يکی از بزرگترين و اصيلترين خاندانهای حضرموت، از دير باز به فصاحت و بلاغت، فضل و دانشوری شهرت داشته و این قبیله عرصۀ ظهـور شاعران و دانشمندان بسياری بوده است؛ چنان که میتوان از ميان چهرههای برجستۀ آن در زمان جاهليت به «امروالقيس کندی» و در دوران اسلام به «ابنخلدون» (732ـ808ق) و «يعقوب کندى» (185ـ256) اشاره نمود.
باکثير در نخستين اشعار خود همواره به اين نسب افتخار نموده و با غرور و سربلندی از آن ياد میکرد:
مِـنْ آلِ أَبـِي كَـثيـر مِنْ ثُلالاتِ أقيالٍ لَهُـمْ مَجدُ قُدّامٌ
فَهُـمْ في جاهلـيًَّتِهمْ مُلوکٌ وَ في الإِسْـلامِ أَعـلامٌ عـِظامٌ
وَ حَسبُک بِابْنِ خَلْدونِ حَکيماً لَهُ فِي الشَّرقِ و الغَـربِ احْتِرامٌ
وَ عَنْ يَعقوبِ الکِنْدي فَسْأَلْ تُـخْبِـرْک تَـواريخُ الْـعِظامُ
(باکثير، 1408م، ص103)
- من از آل ابی کثير هستم، از نسل امير زادگانی که داراى شكوهى ديرينه مىباشند.
- آنها در زمان جاهليت، پادشاهان و در زمان اسلام مشاهير برجستهای بودهاند.
- و ابنخلدون دانشمند که در شرق و غرب از احترام فراوان برخوردار است برای تو کافی است.
- درمورد يعقوب کندی سؤال نما، که تاريخ عظيم و باشکوه تو را آگاه میسازد.
دوران کودکی باكثير در زادگاهش اندونزی، سپری شد. در مورد اين مرحله از زندگی وى اطلاعات زیادی وجود ندارد. هنگامی که به سن هشت سالگی رسيد، از سوی پدر به وطن اصلی خود «حضرموت» فرستاده شد تا زير نظر عموی خويش و بر اساس آداب و سنن پدرانش، رشد و نمو يابد، زيرا حضارمهاى كه در سرزمين غربت زندگى مىكردند بر اساس رسم و عادتى ديرينه فرزندان خود را به سرزمين پدرى و اجداديشان مىفرستادند تا به اين وسيله، زبان عربی را از منابع اصلی آن فـرا گرفته و به اخلاق باديه آراسته گردند.
باكثير در شهر سيئون، مرکز استقرار خاندان باکثير، تحصيلات ابتدايی خود را از مکتبخانه و مدرسۀ دينی آغاز نموده و به فـراگيری علوم اسلامی، ادبی و اصول زبان عربی پرداخت. او در کنار آموختن دروس دينی به مطالعۀ کتابهای ادبی نيز علاقمند گشت و ديوان بسياری از شاعران گذشته و معاصر از جمله امروالقيس، متنبی و شوقی را مطالعه نمود. آشنايی با اين آثار در تکوين شخصيت ادبی وی نقش بسزايی داشت و سبب شکوفايی استعداد ادبی وی شد؛ چنانكه از سن سيزده سالگی سرودن شعر را آغاز نمود.
باکثير، اين دوره از زندگى ادبی خود را چنين توصيف مىكند:
«اولين مرحله از زندگى ادبی من در حضرموت شكل گرفت؛ هنگامىکه از سن سيزده سالگی شروع به سرودن شعر نموده و نهايت تلاش خود را برای مهارت يافتن در شعر به کار بردم. پس ديوان شاعری از قديمىها يا معاصران به دستم نمىرسيد، مگر آنکه با حرص و ولع آن را مطالعه مىکردم و الگوی من در ميان گذشتگان ابوطيب متنبی، و از ميان متأخران احمد شوقی بود». [۳]
در اين هنگام به دليل فقـر و بيسوادی ساكنان حضرموت، اين سرزمين سرشار از تـصورات نادرست و خرافات بوده و از نظر اجتماعی در شرايط نامناسبی قـرار داشت. اين حالت به همراه مهاجران به ساير نقاط بهويژه اندونزى نيز انتقال يافته و تنها به حضرموت محدود نمىشد. باکثير که از نزديک شاهد اين اوضاع بود، از طريق موعظه و ارشاد درصدد اصلاح اين امور برآمد، اما با مخالفت بزرگان قوم و بىتوجهى هموطنانش روبهرو شد، از اين رو عازم اندونزی گشت.
در اين دوره، با شرکت در انجمنهاى ادبى حضرمىهاى ساكن اندونزى، آنها را به خاطر تفرقه و دشمنی، سرزنش نموده و به وفاق و همدلی فرا خواند.
باکثير سال 1928 به «سيئون» بازگشت و در حالىکه کمتر از بيست سال داشت به عنوان مدير مدرسۀ نهضت علمی «سيئون» برگزيده شد و به ايجاد تغيير و تحول در شيوۀ آموزشی آن اقدام نمود. وى به همراه عدهای از جوانان به انتشار مجلۀ «التهذيب» همت گماشت و به وسيلۀ آن به نشر ديدگاههای اصلاحطلبانۀ خود پرداخت. اما چندى نگـذشت كه اين مجله به دليل روشنگری افکار عمومی و مبارزه با مفاسد اجتماعی، توقيف شد.[۴]
به اين ترتيب، اين شاعر و اديب توانا از همان آغاز جوانی از طريق قلم و انديشه، خدمت به مردم را آرمان و هدف والاى خود قرار داد.
باكثير در دهۀ دوم عمرش، دوبار ازدواج كرد. خوشبختترين و در عين حال اندوهبارترين آنها ازدواج اولش بود. او همسرش را بسيار دوست داشت و در زمانى كه فرزندشان به دنيا آمد، شاعر بزرگ ما احساس كرد كه دنيا به رويش لبخند مىزند. اما تقدير اجازه نداد كه در زندگى مشتركش خوشبختى ادامه یابد، زيرا بعد از مدت زمان اندكى، مرگ، همسرش را بر اثر يک بيمارى مزمن از دستش ربود. سپس دخترش نيز در يك بركۀ آب غرق شـد. مرگ همسرش به شدت وى را متأثر ساخته و آسيب عاطفى سختى بر روحيۀ شاعر وارد آورد. اندوه حاصل از اين مصيبت از يک سو، و درد و رنج ناشی از جهل و عقبماندگی و اوضاع نابسامان اجتماعی، از سوی ديگر، باعث هجرت وی از حضرموت شد.
سرانجام بعد از سفرى سخت و طاقتفرسا و تحمل مشكلات فراوان، در حدود سال 1934م به مصر رفت؛ همان كشورى كه از روزگار جوانى، آرزوى درس خواندن در آن و پيوستن به اديبان و فرهيختگان آنجا را در سر مىپروراند. با سکونت در قاهره، به آرزوى خود جامۀ عمل پوشاند:
«من آرزوی خود را در مصر يافتم؛ در حالىکه از ديرباز مشتاق ديدار آن بودم، زيرا تمام کتابهايی که مىخوانيم، يا تأليف مصريان بوده، و يا حداقل در مصر چاپ مىگردد، لذا طبيعی است که يک روشنفکر، مصر را به عنوان مرکز تشعشع فرهنگ و تمدن در سراسر عالم بشناسد».[۵]
به اين ترتيب، باكثير به مقصد نهايىاش مصر رسيد، و از آنجا، خدمت به امتش را در سطحى گستردهتر آغاز نمود.
باكثير، گمنام و ناشناخته، به مصر نرفت، بلكه شخصيتهاى بزرگ ادبى و روشنفكران، به خاطر انتشار آثارش در مهمترين مجلهها و نشريههاى آن زمان، او را به عنوان شاعرى معروف و اديبى توانا و مطرح در قاهره مىشناختند و به محض رسيدن وی به قاهره، روزنـامهها و مجلهها از اشعارش استقبال نموده و به نشر آن در صفحات اول نشريه پرداختند، بعد از رسيدن باکثیر به مصر، تعداد ابيات اولين قصيدهاش به بيش از هفتاد بيت رسيد.[۶]
باكثير، جهت ادامۀ تحصيل، در دانشکدۀ ملک فؤاد رشتۀ زبان انگليسی را برگزيد. درحاليکه با توجه به پشتوانۀ دينى و فرهنگى وى، از او انتظار میرفت که به دانشکدۀ زبان عربی و يا دانشگاه الازهر براى مطالعۀ آثار اسـلامى توجه كند، اما برخلاف همۀ انتظارها، او به دانشكدۀ زبان انگليسى رفت، و خود اينگونه بيان مىكند كه درحالی وارد مصر شده که فرهنگ قديم و جديد عربی را كامل دريافته و در حضرموت، تحصيل علوم اسلامی را به پايان رسانده بود، و براى اينكه شاعرى بزرگ شود، بر او لازم بود كه فرهنگ غربى را مطالعه نمايد و دريافت كه زبان انگليسى مىتواند دريچهاى به سوى ديگر زبانهاى خارجى باشد.[۷]
باکثير در سال 1939 با مدرک ليسانس زبان و ادبيات انگليسی از دانشگاه قاهره فارغالتحصيل و سپس وارد دانشکدۀ تربيت معلم شد، و در سال 1940 ديپلم عالی خود را از اين دانشکده دريافت نمود. بعد از اتمام تحصيلات به شهر منصوره نقل مکان کرد و به تدريس زبان انگليسی مشغول گشت. در حين تدريس در منصوره به تأليف نمايشنامه و رمان پرداخت و در سال 1943 با دخترى مصری ازدواج نمود.[۸]
باکثیر در روزهای پایانی عمرش به سرزمین اصلی خود، حضرموت بازگشت اما نتوانست در آنجا ماندگار شود و به قاهره بازگشت و در آنجا پس از طی نمودن یک زندگی سرشار از کار و تألیفات، در آخرین روز ماه شعبان 1389، برابر با 10 نوامبر 1969، در پی یک حملۀ قلبی در سن 59 سالگی جان را به جانآفرین، تسلیم نمود.[۹] از وی فرزندی به جای نماند اما تمدن و فرهنگی پربار به یادگار ماند. وی دارای تفکر اسلامی و مذهب سلفی سنی بود.
آثـار
آثار فراوان باکثير ـ حدود 90 اثر ـ در شکلهای گوناگون ادبی و با مضمونهای مختلف، نشاندهندۀ جايگاه ادبی والای او مىباشد. اين آثار بهطور کلی به انواع شعر، نمايشنامه و رمان تقسيم شده که هر يک دارای مجموعههای گوناگون و ارزشمندی مىباشد.
شعـر
باکثير، سه ديوان شعر از خود بر جای گذاشت، که عبارت است از:
- أزهار الربی في الشعر الصبا: شامل اشعاری است که در حضرموت سروده است، و با تحقيق و مقدمۀ محمد ابوبکر حميد در سال 1987، در مؤسسۀ «الدار اليمنيه للنشر و التوزيع» به چاپ رسيد؛
- عدنيات: شامل قصایدی است که در مدت اقامت در عدن سروده، و به صورت مخطوط باقی مانده است؛
- حجازيات: شامل اشعاری است که در زمان اقامت در حجاز و پيش از سفر به مصر سروده است. اين اثر نيز مخطوط مىباشد.
- اشعار باكثير به اين ديوانها محدود نيست، بلكه وی اشعار پراکندۀ ديگری نيز دارد که بسياری از آنها در مجلات ادبی مصر و ساير کشورهای عربی، منتشر شده است.
نمايشنامه
بخش بزرگى از آثار باکثير را نمايشنامه تشکيل مىدهد. اين نمايشنامهها به دو نوع نمايشنامۀ منظوم و منثور تقسيم مىشود.
نمايشنامههای شعری
- اخناتون و نفرتيتی؛
- قصر الهودج؛
- الوطن الاکبر.
نمايشنامههای منثور
إبراهيم باشا؛
- الدنيا فوضی؛
- حبل الغسيل؛
- هاروت وماروت؛
- المحاکمه.
رمانها
- ليله النهر؛
- سيره الشجاع؛
- الفارس الجميل.
فراخوانی به وحدت
مسائل و موضوعات سرنوشتساز امت اسلامی نزد باکثیر اهمیت زیادی داشت. از جملۀ این مسائل، قضیۀ وحدت بود. باکثیر تنها راه رسیدن به قدرت از دست رفتۀ مسلمانان را در وحدت و یگانگی آنان میدانست. از اینرو، تمام سرزمینهای مسلمان را وطن خود میدانست و هیچگاه میان آنها تفاوتی قائل نبود. باکثیر دیدگاه خود را دربارۀ وحدت چنین بیان میکند:
«به سرزمینهای مسلمان جداگانه نگاه نمیکنم، بلکه آنان را همچون یک کشور به شمار میآورم، مخصوصاً آنکه استعمارگران یکسان به ما مینگرند و به یک شیوه به دشمنی با ما میپردازند».[۱۰]
باکثیر همواره به وحدت فرا میخواند و در آرزوی تحقق این آرمان میان مسلمانان بود. در اشعار او ایمان قویاش به وحدت نمود یافته بود؛
وی در قصيدۀ «ذکری حبيب» از آرزوى خود براى ايجاد وحدت سخن مىگويد:
- فَأَخْلِدْ ابَا تمامِ فِي وَطَـنِ هُوَ لِلْکَرَامَةِ مَعْقِـلُ أَشَـبُ
- الـوَحْدَةُ الْکُبْرَی لَهُ أَمَـلٌ يَـوْمَ الْـوُصولِ إِلَيه يَقْتَـرِبُ
- إِنْ لَـمْ تَتِـمْ فَبَعْـد غَـدٍ وَ الْـغَيثُ قَطْـرٌ ثُمَّ يَسْکـبُ
- اى ابوتمام! جاودانه باش در وطنى كه دژى محكم براى كرامت است.
- وحدت بزرگ كه آرزوى او بود، نزديک است.
- اگر امروز نشود پس فردا خواهد شد، و باران ابتدا به شکل قطره است آنگاه جارى مىشود. [۱۱]