عز بن عبدالسلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'در این باره' به 'در‌این‌باره'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'در این باره' به 'در‌این‌باره')
خط ۱۸۶: خط ۱۸۶:
این فتوا در حکومت اسلامی جایگاه رسمی و کارکردی نداشت و اولین چیزی بود که در مقام رسمی و حکومتی در دولت عثمانی ظاهر شد و علما به عقیده خودشان به تنهایی این سمت را انجام می‌دادند. هرکس علم پیدا کرد و به مرحله تشخیص صحیح احکام رسید، شرع و دین را برای مردم توضیح دهد. العز بن عبدالسلام در سوریه فتوا داد و او را «مفتی شام» نامیدند و من از آن متنفرم و معتقدم که مفتی در لبه جهنم است و اگر نبود. که معتقدم خداوند آن را بر من واجب کرده است; آن را در این هنگام که به آن آلوده شدم و اینک حق مرا معذور کرد، بر من نازل شد و تکلیفم برطرف شد و حمد و فضل خداست. العز سه روز در آن حالت باقی ماند تا اینکه شیخ حنفی جمال الدین حصیری مداخله کرد و سلطان را انکار کرد، بنابراین سلطان کاملاً از موضع و عقیده خود عقب‌نشینی کرد و العز به فتوا بازگشت، اما او از ارتباط شاه و پولش امتناع کرد. شهرت او از شام فراتر رفت و از کشورهای مختلف برای او فتوا فرستادند، ابن کثیر گفت: مقصود او فتواهای آفاق بود تا اینکه اهل موصل از عراق در یک استفتاء در یک سلسله سؤالات او را طلبیدند و او. به آنها پاسخ داد و در کتابهایش با نام «فتاوای موصلی» جمع آوری شد.  
این فتوا در حکومت اسلامی جایگاه رسمی و کارکردی نداشت و اولین چیزی بود که در مقام رسمی و حکومتی در دولت عثمانی ظاهر شد و علما به عقیده خودشان به تنهایی این سمت را انجام می‌دادند. هرکس علم پیدا کرد و به مرحله تشخیص صحیح احکام رسید، شرع و دین را برای مردم توضیح دهد. العز بن عبدالسلام در سوریه فتوا داد و او را «مفتی شام» نامیدند و من از آن متنفرم و معتقدم که مفتی در لبه جهنم است و اگر نبود. که معتقدم خداوند آن را بر من واجب کرده است; آن را در این هنگام که به آن آلوده شدم و اینک حق مرا معذور کرد، بر من نازل شد و تکلیفم برطرف شد و حمد و فضل خداست. العز سه روز در آن حالت باقی ماند تا اینکه شیخ حنفی جمال الدین حصیری مداخله کرد و سلطان را انکار کرد، بنابراین سلطان کاملاً از موضع و عقیده خود عقب‌نشینی کرد و العز به فتوا بازگشت، اما او از ارتباط شاه و پولش امتناع کرد. شهرت او از شام فراتر رفت و از کشورهای مختلف برای او فتوا فرستادند، ابن کثیر گفت: مقصود او فتواهای آفاق بود تا اینکه اهل موصل از عراق در یک استفتاء در یک سلسله سؤالات او را طلبیدند و او. به آنها پاسخ داد و در کتابهایش با نام «فتاوای موصلی» جمع آوری شد.  


و چون عزّ به مصر رفت آوازه علم و فتوا بر او پیشی گرفت و چون به وطن مصر رسید (سال 639 هجری قمری) علما و فتاوای آن او را با اعتبار شناختند و از دادن فتوا در این باره خودداری کردند. وجود اوفاطی: ما قبل از حضور شیخ عزالدین فتوا می‌دادیم، ولی بعد از حضور ایشان منصب فتوا تعیین می‌شود. العز بیش از شصت سال داشت، اما قدرتش از بین نرفت و پیری او را تحت تأثیر قرار نداد، از این رو در مصر فتواهای جدی درباره شاهزادگان و بیع پادشاهان و فتوای تخریب طبالخانه صادر کرد. و فتواهای دیگر و العز در مصر فتوا باقی ماند تا درگذشت.  
و چون عزّ به مصر رفت آوازه علم و فتوا بر او پیشی گرفت و چون به وطن مصر رسید (سال 639 هجری قمری) علما و فتاوای آن او را با اعتبار شناختند و از دادن فتوا در‌این‌باره خودداری کردند. وجود اوفاطی: ما قبل از حضور شیخ عزالدین فتوا می‌دادیم، ولی بعد از حضور ایشان منصب فتوا تعیین می‌شود. العز بیش از شصت سال داشت، اما قدرتش از بین نرفت و پیری او را تحت تأثیر قرار نداد، از این رو در مصر فتواهای جدی درباره شاهزادگان و بیع پادشاهان و فتوای تخریب طبالخانه صادر کرد. و فتواهای دیگر و العز در مصر فتوا باقی ماند تا درگذشت.  


العز در فتاوای خود جسور بود، مثلاً زمانی که مالک الکامل (سلطان مصر) در دمشق بود و پس از مرگ اشرف موسی و روی کار آمدن ملک صالح اسماعیل با العز ملاقات کرد. الکامل العز پرسید که برادرش ملک اسماعیل در حضور او از سرگرمی فندق انداختن چه چیزی را صادر می‌کند و آیا این کار جایز است؟ جلال از تبیین حق و حکم شرعی ترسی نداشت، گفت: «بر او حرام است، برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نهی کرد و فرمود: چشم را بیرون می‌آورد و می‌شکند. استخوان. " العز از فتوا وحشت داشت و اگر معلوم شد که اشتباه کرده است، جرأت می‌کرد که به حقیقت بازگردد. قاضی عزالدین باکری گفت: «شیخ عزالدین بن عبدالسلام. یک بار در مورد چیزی فتوا داد، سپس به نظرش رسید که اشتباه کرده است، پس در مصر و قاهره به خود ندا داد: هر که فتوا داد ابن عبدالسلام چنین و چنان دارد، پس به آن عمل نکن. زیرا این یک اشتباه است. »
العز در فتاوای خود جسور بود، مثلاً زمانی که مالک الکامل (سلطان مصر) در دمشق بود و پس از مرگ اشرف موسی و روی کار آمدن ملک صالح اسماعیل با العز ملاقات کرد. الکامل العز پرسید که برادرش ملک اسماعیل در حضور او از سرگرمی فندق انداختن چه چیزی را صادر می‌کند و آیا این کار جایز است؟ جلال از تبیین حق و حکم شرعی ترسی نداشت، گفت: «بر او حرام است، برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نهی کرد و فرمود: چشم را بیرون می‌آورد و می‌شکند. استخوان. " العز از فتوا وحشت داشت و اگر معلوم شد که اشتباه کرده است، جرأت می‌کرد که به حقیقت بازگردد. قاضی عزالدین باکری گفت: «شیخ عزالدین بن عبدالسلام. یک بار در مورد چیزی فتوا داد، سپس به نظرش رسید که اشتباه کرده است، پس در مصر و قاهره به خود ندا داد: هر که فتوا داد ابن عبدالسلام چنین و چنان دارد، پس به آن عمل نکن. زیرا این یک اشتباه است. »
Writers، confirmed، مدیران
۸۸٬۰۰۹

ویرایش