۸٬۱۵۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:Jorji.jpg|بندانگشتی|جرجی زیدان]] | |||
=زندگی نامه= | =زندگی نامه= | ||
در 11 جمادیالثانی 1278 در خانوادهای تنگدست و مسیحی در بیروت بهدنیا آمد. پدرش ، حبیب ، از اهالی روستای عَین عَنّوب بود که همراه خانوادهاش به بیروت مهاجرت کرده و در آنجا در اغذیه فروشی کار میکرد. وی که خود بیسواد بود و فقط خواندن و نوشتن و حساب و کتاب مقدماتی را ضروری میدانست ، زیدان را در پنج سالگی به مدرسه فرستاد تا در آینده در اداره اغذیه فروشی به او کمک کند. زیدان ، پس از دو سال ، به مدرسه رفت و در آنجا حساب ، صرف و نحو ، خوش نویسی و کمی زبان فرانسه آموخت. در یازده سالگی ، با اصرار پدرش ، تحصیل را رها کرد. زیدان یک سال و اندی در اغذیه فروشی نزد پدرش ، و سپس دو سال در یک کارگاه کفاشی کار کرد ، اما دوباره نزد پدرش بازگشت. در پانزده سالگی به مدرسه ای شبانه رفت و در مدت چهار ماه ، با تلاش بسیار ، زبان انگلیسی آموخت. در همان زمان ، تألیف فرهنگی انگلیسی به عربی را آغاز کرد که ناتمام ماند. در اغذیه فروشی با بزرگانی نظیر [[ابراهیم الیازجی]] (منتقد ، شاعر ، روزنامه نگار و محقق) و [[عبداللّه بستانی]] (شاعر ، روزنامه نگار ونمایشنامه نویس) آشنا شد و به عضویت گروه [[جمعیة شمسالبِرّ|معیة شمسالبِرّ]]» ، شعبهای از جمعیت جوانان مسیحی در انگلستان ، درآمد و در این گروه ، با یعقوب صروف (روزنامهنگار ، مترجم و داستاننویس) ، [[سلیم البستانی]] (روزنامهنگار و داستاننویس) ، و [[اسکندر البارودی]] آشنا شد. با تشویق ها و راهنمایی های بارودی ، تصمیم گرفت به دانشکده پزشکی برود. دو ماه دروس مقدماتی را نزد بارودی خواند و در 1298 در رشته پزشکی به کالج پروتستان سوری راه یافت و در سال اول ، شاگرد ممتاز شد. در اوایل سال دوم ، زیدان و دانشجویان دیگر در اعتراض به کاستی های دانشکده و برای احقاق حقوق خود و هواداری از استادی که به علت سخنرانی درباره داروینیسم اخراج شده بود ، از رفتن به کلاس خودداری کردند. پس از کشمکش های بسیار ، دانشکده تصمیم گرفت دانشجویان معترض را اخراج کند. سپس او در رشته دارو سازی امتحان داد و چندی در این رشته درس خواند ، ولی آن را نیمه کاره رها کرد و برای ادامه تحصیل به مصر رفت ، وی قبل از سفر به مصر به عضویت فراماسونری درآمده بود. در ابتدا قصد داشت در مصر در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهد ؛ اما ، با پیشنهاد صاحب روزنامه الزمان ، یک سال در آنجا مشغول بکار بود. در همان سال در حمله انگلیس به سودان ، برای درهم شکستن قیام محمد احمدبن عبداللّه معروف به [[مهدی سودانی]] ، در سمت مترجم امنیتی به ارتش انگلستان پیوست. در 1302 به بیروت بازگشت و به فراگیری زبان عبری و زبان سریانی پرداخت و به عضویت المجمع العلمی الشرقی درآمد. در 1303 ، اولین کتاب وی ، با عنوان الالفاظ العربیة و الفلسفه اللغویه ، در بیروت بهچاپ رسید و بهسبب انتشار آن ، او عضو انجمن سلطنتی آسیایی گردید. در همان سال ، به لندن سفر کرد و با آثار مستشرقان آشنا شد. پس از بازگشت به قاهره ، در زمستان همان سال به پیشنهاد یعقوب صروف و فارِس نَمِر ، در مجله المقتطف استخدام گردید. وی بیشتر به کارهای اجرایی میپرداخت ، بهطوری که در مدت یک سال و نیم همکاری ، فقط یک مقاله در آنجا به چاپ رساند. در 1306 ، از سمت خود کناره گیری کرد و دو سال در مدرسه العبیدیة الکبری ، به عنوان معلم ارشد ، به تدریس زبان عربی پرداخت. | در 11 جمادیالثانی 1278 در خانوادهای تنگدست و مسیحی در بیروت بهدنیا آمد. پدرش ، حبیب ، از اهالی روستای عَین عَنّوب بود که همراه خانوادهاش به بیروت مهاجرت کرده و در آنجا در اغذیه فروشی کار میکرد. وی که خود بیسواد بود و فقط خواندن و نوشتن و حساب و کتاب مقدماتی را ضروری میدانست ، زیدان را در پنج سالگی به مدرسه فرستاد تا در آینده در اداره اغذیه فروشی به او کمک کند. زیدان ، پس از دو سال ، به مدرسه رفت و در آنجا حساب ، صرف و نحو ، خوش نویسی و کمی زبان فرانسه آموخت. در یازده سالگی ، با اصرار پدرش ، تحصیل را رها کرد. زیدان یک سال و اندی در اغذیه فروشی نزد پدرش ، و سپس دو سال در یک کارگاه کفاشی کار کرد ، اما دوباره نزد پدرش بازگشت. در پانزده سالگی به مدرسه ای شبانه رفت و در مدت چهار ماه ، با تلاش بسیار ، زبان انگلیسی آموخت. در همان زمان ، تألیف فرهنگی انگلیسی به عربی را آغاز کرد که ناتمام ماند. در اغذیه فروشی با بزرگانی نظیر [[ابراهیم الیازجی]] (منتقد ، شاعر ، روزنامه نگار و محقق) و [[عبداللّه بستانی]] (شاعر ، روزنامه نگار ونمایشنامه نویس) آشنا شد و به عضویت گروه [[جمعیة شمسالبِرّ|معیة شمسالبِرّ]]» ، شعبهای از جمعیت جوانان مسیحی در انگلستان ، درآمد و در این گروه ، با یعقوب صروف (روزنامهنگار ، مترجم و داستاننویس) ، [[سلیم البستانی]] (روزنامهنگار و داستاننویس) ، و [[اسکندر البارودی]] آشنا شد. با تشویق ها و راهنمایی های بارودی ، تصمیم گرفت به دانشکده پزشکی برود. دو ماه دروس مقدماتی را نزد بارودی خواند و در 1298 در رشته پزشکی به کالج پروتستان سوری راه یافت و در سال اول ، شاگرد ممتاز شد. در اوایل سال دوم ، زیدان و دانشجویان دیگر در اعتراض به کاستی های دانشکده و برای احقاق حقوق خود و هواداری از استادی که به علت سخنرانی درباره داروینیسم اخراج شده بود ، از رفتن به کلاس خودداری کردند. پس از کشمکش های بسیار ، دانشکده تصمیم گرفت دانشجویان معترض را اخراج کند. سپس او در رشته دارو سازی امتحان داد و چندی در این رشته درس خواند ، ولی آن را نیمه کاره رها کرد و برای ادامه تحصیل به مصر رفت ، وی قبل از سفر به مصر به عضویت فراماسونری درآمده بود. در ابتدا قصد داشت در مصر در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهد ؛ اما ، با پیشنهاد صاحب روزنامه الزمان ، یک سال در آنجا مشغول بکار بود. در همان سال در حمله انگلیس به سودان ، برای درهم شکستن قیام محمد احمدبن عبداللّه معروف به [[مهدی سودانی]] ، در سمت مترجم امنیتی به ارتش انگلستان پیوست. در 1302 به بیروت بازگشت و به فراگیری زبان عبری و زبان سریانی پرداخت و به عضویت المجمع العلمی الشرقی درآمد. در 1303 ، اولین کتاب وی ، با عنوان الالفاظ العربیة و الفلسفه اللغویه ، در بیروت بهچاپ رسید و بهسبب انتشار آن ، او عضو انجمن سلطنتی آسیایی گردید. در همان سال ، به لندن سفر کرد و با آثار مستشرقان آشنا شد. پس از بازگشت به قاهره ، در زمستان همان سال به پیشنهاد یعقوب صروف و فارِس نَمِر ، در مجله المقتطف استخدام گردید. وی بیشتر به کارهای اجرایی میپرداخت ، بهطوری که در مدت یک سال و نیم همکاری ، فقط یک مقاله در آنجا به چاپ رساند. در 1306 ، از سمت خود کناره گیری کرد و دو سال در مدرسه العبیدیة الکبری ، به عنوان معلم ارشد ، به تدریس زبان عربی پرداخت. |