صهیونیسم در فرایند بحران های گذشته و چالش پیش رو (مقاله): تفاوت میان نسخهها
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'رده: کتابهای تقریبی' به 'رده: کتاب های تقریبی') |
||
خط ۲۰۱: | خط ۲۰۱: | ||
[[رده: مجله ها]] | [[رده: مجله ها]] | ||
[[رده: فصلنامه اندیشه تقریب]] | [[رده: فصلنامه اندیشه تقریب]] | ||
[[رده: | [[رده: کتاب های تقریبی]] | ||
[[رده: منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] | [[رده: منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ ۱۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۱۲
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال هفتم، شماره بیست و ششم، بهار، 1390. |
عنوان مقاله | صهیونیسم در فرایند بحرانهای گذشته و چالش پیشرو |
نویسنده | دکتر مرتضی شیرودی[۱] |
تعداد صفحات | 24 |
بخش | اندیشهای |
زبان | فارسی |
چکیده
واژه صهیونیسم، از آن جهت که به گرایشها و سازمانهاى سیاسى ناهمگونى اشاره دارد، اصطلاحى است که به دشوارى مىتوان از آن، تعریف جامعى ارائه داد. این اصطلاح، معمولاً همراه با یک صفت به کار مىرود که قلمرو معناى آن را محدود مىسازد، مانند: صهیونیسم کارگرى، صهیونیسم مسیحى، صهیونیسم فرهنگى. مشهورترین تقسیم صهیونیسم، طبقهبندى آن به دو بخش سیاسى و مذهبى است. صهیونیسم مذهبى، بیشتر به وسیله عرفاى یهودى بیان شده و به آرزوى بزرگ و انتظار قائم یهودیّت مربوط مىشود. این صهیونیسم، برانگیزنده سنّت زیارت ارض مقدس و حتى سبب ایجاد یک کانون روحانى و نشر اعتقاد و فرهنگ یهودى در سرزمین صهیون بود و هرگز به دشمنى با مسلمانان که خود را به عنوان وابستگان به ذریه ابراهیم و پیرو دین او تلقى مىکردند، برنخاست. صهیونیسم مذهبى، بیگانه و به دور از هر نوع برنامه سیاسى براى ایجاد یک دولت و یا هر نوع سلطهاى بر فلسطین است. آنها هرگز رفتارى که نشاندهنده علاقه به درگیرى با مردم عرب (مسلمان یا مسیحى) باشد از خود نشان ندادند.
امّا صهیونیسم سیاسى که با تئودور هرتسل(هرتصل) شکل گرفت، نسبت به خدا شکاک است و حتى علیه یهودیانى که یهودیّت را به عنوان یک مذهب تعریف مىکنند، مبارزه مىکند. از دیدگاه صهیونیسم سیاسى، یهودیان قبل از هر چیز، یک قوم هستند و از این رو، غیرقابل ادغام و جذب در ملّتهاى دیگر میباشند و باید در یک سرزمین خالى و بىمدّعى، مستقر شوند و این مفهوم، گویاى این مطلب است که نبایستى به مردم بومى(فلسطینی) اهمیّت داد و آنها را به حساب آورد و این موضوع، زمینه بحرانهای متعددی را برای صهیونیسم فراهم آورده، اما این بحرانها چیست؟ مقاله حاضر مىکوشد تا ضمن بررسی بحرانهای گذشته، چالشهای پیشروی صهیونیسم را معرفی کند.
واژگان کلیدی: صهیونیسم، اسرائیل، انگلیس، آمریکا، بحران و چالش.
مقدمه
به منظور پاسخگویی به سؤال مذکور، نخست بحرانهای گذشته صهیونیسم و سپس صهیونیسم ـ اسرائیل در چهار بعد تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بررسی شده است. البته به نظر میرسد که این بحرانها، از گذشته شروع و به امروز کشیده شده و در آینده نیز ادامه مییابد. برای نشان دادن گسترش بحرانهای گذشته صهیونیسم به امروز و فردا، موضوعاتی چون پستصهیونیسم، مسیحیت صهیونیستی و مانند آن بررسی گردیده است. به موضوعات دیگری مانند سکولاریسم یهودی، بیداری اسلامی و... هم مىتوان اشاره کرد که برای پرهیز از طولانی شدن مقاله، بررسی در این مورد را باید به مقاله بعدی ارجاع داد.
بحرانهای گذشته
صهیونیسم با بحرانهایی روبهرو است که با او متولد شده و تا امروز جلو آمده است. در پدید آمدن این بحرانها، انگلیس، آلمان و... مؤثر بودهاند.[۲] اما بخش مهم آن به ذات و خمیرمایه درونی صهیونیسم برمیگردد. مرور برخی از این بحرانها، مىتواند ادعای مذکور را تبیین نماید:
بحران تاریخی
صهیونیسم با بحرانهای تاریخی روبهرو بوده است. با مرور بر تاریخ شکلگیری صهیونیسم به روشنی مىتوان بحرانهای تاریخی یهود را کشف کرد: صهیونیسم، محصول تاریخی برخی از حوادث بعد از رنسانس است. در واقع، ریشه صهیونیسم را باید در تعالیم مارتین لوتر آلمانی و ژان کالوین فرانسوی دید. این دو اصلاحگر مسیحی پروتستان را پدید آوردند و آن دو ـ و البته بیشتر، لوتر ـ اولاً دشمنی بین مسیحیان و یهودیان را کاهش دادند و ثانیاً، زمینه سیاسی شدن (میل به تأسیس حکومت) بخشی از یهود (یهود سیاسی = صهیونیسم) را به وجود آوردند. اوج فعالیتهای یاد شده در قرن نوزدهم و بیستم بود. [۳]
در قرن نوزدهم فاصله بین صهیونیسم غیریهودى و صهیونیسم یهودى رو به کاهش گذاشت.[۴] و از جمله کسانى که در پیوند و کاهش فاصله این دو تلاش بسیار داشت، لورنس الیفانت(Laarence Oliphant) بود که مدتى در بخش سیاسى وزارت انگلستان مشغول و عضو پارلمان انگلستان بود. خاستگاه فکرى الیفانت مانند بیشتر صهیونیستها، همان اندیشه ملت ارگانیک و ملت مطرود بود. از دیدگاه او، یهودیان یک نژاد مستقلاند که در مشاغل تجارى و مالاندوزى هوشمندى بالایی دارند، ولى حضور آنان در تمدن غرب منفى است، بلکه به دلیل اینکه ریشه آنان در فلسطین است هوشمندی و مالاندوزیشان در فلسطین شکوفا مىشود. از این رو، الیفانت مانند بسیارى از سیاستمداران وقت انگلیس معتقد بود نجات دولت عثمانى از مشکلات و گرههاى ناگشوده، مستلزم وارد کردن یک عنصر فعال اقتصادى در پیکر فرتوت آن است و این عنصر، همانا یهودیاناند؛ به همین دلیل، از انگلستان دعوت کرد تا طرح اسکان یهودیان نه تنها در فلسطین، بلکه در کرانه باخترى رود اردن را نیز تأیید نماید.
خلاصه طرح مذکور این بود که یک شرکت شهرکسازى براى اسکان یهودیان زیر نظر انگلستان و با سرمایهگذارى خارجى تأسیس شود که مرکز آن استانبول باشد. الیفات در یکى از کنگرههاى صهیون شرکت نموده و طومارى از امضاى یهودیان تهیه کرد که در آن یهودیان بر تمایل خود مبنى بر مهاجرت به فلسطین، نه کشوری دیگر، تأکید مىنمودند. الیفات در عمل موفق شد هفتاد پیشهور یهودى را به آنجا منتقل کند.[۵] و این موضوع، بخشی از طرح جامع او براى مهاجرت یهودیان به فلسطین بود.
در اواخر قرن نوزدهم برخى شخصیتهاى یهودى مانند هرتسل(هرتصل)، برخلاف صهیونیسم مذهبى که معتقد است مسیح ظهور خواهد نمود و با گردآورى یهودیان یک حکومت واحد جهانى تشکیل و یهود را از این فلاکت نجات خواهد داد، این ایده را مطرح کرد که باید یهودیان را در موطن اصلىشان (فلسطین) گرد آورد تا زمینه ظهور مسیح [۶] فراهم آید. هرتسل که در کتاب «حکومت(دولت) یهود»، بر اندیشه ایجاد ملّت مستقل یهود تأکید نموده بود، در سازمانى هم که در کنگره اوّل صهیونیسم در سال 1276/1898 در شهر بال سوئیس به ریاست وی تشکیل شد، تحقق این آرمان را وجه نظر خود قرار داد. او طرح خود را به جوامع یهودى و محافل بینالمللى ارائه نمود و درکنگره بال، آن را به تصویب رساند.
هر چند افراد دیگرى غیر از هرتسل یهودیان را به صهیونیسم سیاسى فرا مىخواندند، امّا هیچیک همانند وى طرح جامع و برنامه سیاسى و سازمانى مدوّنى در دست نداشتند. هرتسل در میان دولتمداران هوادار صهیون نفوذ زیادى پیدا کرد و از این نظر، از ابتدا اصرار ورزید دولت در حال تشکیل را به سازمانی که بنا نهاده بود، یعنی سازمان جهانی صهیونیسم، واگذار نمایند. او علاوه بر کنگرههایى که به عنوان تریبون سیاسى سازمان محسوب مىشد، صندوق اسکان یهود را براى سرمایهگذارى، طرحهاى مهاجرت و اسکان ایجاد کرد. همچنین یک چاپخانه نیز براى چاپ نشریههاى رسمى مبلّغ صهیونیسم و به زبانهاى مختلف نیز راهاندازی نمود. به گفته هرتسل، کلیه این اقدامات، مقدمهاى براى تحقق عینى دولت یهود به شمار مىرفت. [۷] البته صهیونیستها معتقد بودند اقداماتی چون مهاجرت و اسکان یهودیان، حلّال مشکل یهود نیست بلکه تحقق آن نیازمند پشتوانه و حمایت بینالملل است، از این رو بعد از کنگره اوّل، کنگرههاى دیگرى در شهرهاى مختلف سوئیس و... تشکیل گردید و اقداماتى در خصوص جلب حمایتهاى بینالمللى انجام دادند، امّا تا کنگره یازدهم نتیجهاى در این خصوص به دست نیامد.
در اوایل قرن بیستم وایزمن که ریاست کلّ سازمان جهانی صهیونیسم را بر عهده داشت، با شروع جنگ جهانى اوّل دریافت که منافع صهیونیسم و انگلستان داراى اشتراکاتى است، از این رو با مشاهده شکست قریبالوقوع آلمان، از آن کشور فاصله گرفت و به انگلستان روى آورد. جنگ جهانى اوّل فرصتی طلایى براى صهیونیسم به وجود آورد، زیرا امپراطورى عثمانى، یعنى مهمترین مانع تأسیس دولت یهودى، فرو پاشید، و در مقابل، انگلستان پرحرارتتر از گذشته به حمایت از خواستههاى صهیونیستها پرداخت. [۸] از اینرو، وایزمن با انگلستان وارد مذاکره شد و تقاضاى خود را مبنى بر تشکیل دولت مستقل یهودى در فلسطین مطرح نمود که این مذاکره به صدور اعلامیه بالفور یا موافقت دولت انگلیس با درخواست صهیونیستها در سال 1296/1917 منجر گردید. اعلامیه بالفور ناشى از اشتراک منافع صهیونیستها و انگلیسىها بود، زیرا انگلیس براى حفظ منافع خویش در کانال سوئز و مصر، و به دلیل ورود عثمانى به جنگ، به سود آلمان و حمله آلمانىها به کانال سوئز، و به پاس قدردانى از کمکهاى مادّى و معنوى یهودیان جهان به انگلیس و اهداف جنگى آن کشور در جنگ جهانى اوّل و در پاسخ به تلاشهاى یهودیان آمریکا براى پیوستن آن کشور به انگلیس در این جنگ، و به منظور کسب حمایت یهودیان روسیه براى جلوگیرى از تسلیم شدن انگلیس به متّحدین (آلمان، عثمانى، ژاپن و... ) و نیز براى خنثى کردن توطئه آلمان در جذب و جلب پشتیبانى صهیونیسم، و سرانجام براى قدردانى از خدمات وایزمن در پیشبرد اهداف جنگى دولتهاى متفق (انگلیس، فرانسه، روسیه و... ) به حمایتى جدّى از هدفها و خواستههاى صهیونیستى پرداخت.[۹]
جنگ جهانى اوّل با پیروزى متفقین به پایان رسید و در سال 1298/1919 پیمان تأسیس جامعه ملل در کنگره ورساى به امضای کشورهاى متفق رسید. بر اساس مادّه 22 اساسنامه جامعه ملل، مستعمرات متحدین، تحت قیومیت دولتهای متفق قرار گرفت، زیرا به عقیده مؤسسان جامعه ملل، سکنه آن نقاط، به لحاظ اوضاع سخت زمانه، توانایى اداره خود را نداشتند، از این رو مىبایست تا زمانى که بتوانند خود را اداره کنند، تحت قیومیت یک دولت قیم باشند. [۱۰] اختلاف میان انگلیس و فرانسه درباره توافقنامه سایکسپیکو[۱۱] در مورد چگونگى اداره فلسطین توسط یک رژیم بینالمللى و چگونگى اجراى اعلامیه بالفور، به برپایى اجلاس شوراى عالى متفقین در سال 1299/1920 در سانریمو منجر گردید که بر اساس آن، سوریه و لبنان تحت سرپرستى فرانسه، و عراق و فلسطین، به شرط اجراى وعده بالفور در قیمومیت انگلیس قرار گرفتند. قیمومیت انگلیس بر فلسطین، سیل مهاجرت یهودیان به فلسطین را در پی داشت، و در مقابل حقوق مردم بومى (عربهاى فلسطینى) نادیده گرفته شد. رفتار انگلیس با مفاد اعلامیه بالفور و محتواى حکم قیمومیت جامعه ملل که رعایت حقوق مردم بومى فلسطین بود، مغایرت داشت و از این رو این رفتار به اختلاف و درگیرى شدید بین یهودیان و اعراب منجر گردید و این اوضاع نابسامان فلسطین موجب شد که انگلیس از اداره آن منطقه عاجز مانده، و مسئله فلسطین را در سال 1326/1947 به سازمان ملل واگذار نماید. [۱۲]
بحران اقتصادى
اسرائیل در ابتداى تشکیل آن، به واسطه پشتیبانى انگلیس (قیم فلسطین)، سرازیر شدن سرمایههاى یهودیان ثروتمند به آن کشور و استفاده از سرمایههای بخش تولید، رشد قابل ملاحظهاى داشت تا حدی که تولید ناخالص ملى [۱۳] آن هر پنج سال دو برابر شد در حالى که تعداد جمعیت یهود هر هشت سال به دو برابر افزایش مىیافت. این تحول و رشد چشمگیر اقتصادى به تدریج به برترى اقتصادى یهودیان بر اعراب فلسطینى انجامید. رشد اقتصادی به رژیم صهیونیستى کمک کرد تا به تأسیس ارتشى مجّهز و آماده، و جذب مهاجران و تأسیس سازمانهاى جدید حکومتى، از جمله: مراکز درمانى، بانک مرکزى، بیمه، رادیو و... دست بزند. [۱۴]
در سالهاى 1352/1973 تا 1364/1985، اقتصاد رژیم صهیونیستى به دلایل مختلفى چون: متحمل شدن هزینههاى زیاد در جنگ 1352/1973، افزایش قیمت نفت، همچنین کاهش سرمایهگذارىهاى خارجى و فقدان بازار فروش و صادرات کالاهاى تولیدى و...، دچار رکود شدیدى شد. در این دوره دولت اسرائیل با کنترل میزان رشد تورم، کاهش هزینههاى دولتى، بهرهگیرى از کمکهاى ویژه آمریکا و اجراى سیاستهاى اصلاح اقتصادى، بحران را مهار کرد و کوشید به رشد اقتصادى دست یابد. در این دوران، به بخش صنعت و دو بخش مرتبط با آن، یعنى ساختمان و خدمات، بیشتر از بخش کشاورزى توجّه شد. در بخش صنعت، صنایع نظامى، گسترش زیادى پیدا کرد، بهطورى که این رژیم، به سازندگان و صادرکنندگان مهّم هواپیماهاى جنگى، موشکها، مهمات و سلاحهاى شیمیایى و... تبدیل شد. در خصوص وضعیت کشاورزى نیز باید گفت با اینکه کمتر به آن توجه میشود، اما اسرائیل همه نیازهاى غذایى خود را در داخل تأمین مىکند.
از عوامل رشد اقتصادى اسرائیل، دریافت مساعدتهاى خارجى، چه به شکل وام و چه به صورت کمکهاى بلاعوض یا تسهیلات تجارى است. دریافت غرامت یهودآزارى از دولت آلمان نیز کمک مؤثری به رشد اقتصادی آن نمود؛ به بیان دیگر، اسرائیل به محض اینکه به عنوان یک دولت تشکل پیدا کرد، خود را نماینده همه یهودیان جهان اعلام نمود و با این ادعا توانست قراردادهاى متعددى با دولت آلمان منعقد کند که بر اساس آن، آلمان مىبایست مبالغى را به عنوان غرامت به زیاندیدگان یهودى اسرائیل بپردازد. از جمله این قراردادها، پرداخت 882 میلیون دلار به صورت رایگان به اسرائیل است که این مبلغ به مصرف خرید از آلمان رسید [۱۵] رژیم صهیونیستى در راستاى قراردادهاى منعقد نموده با آلمان مدعى شد که تمام سپردههاى بانکى یهودیان در بانکهاى اروپایى و به ویژه بانکهاى سوئیسى که صاحبان آنها فوت کردهاند و بدون مطالبه باقى مانده، باید به آن دولت برگردانده شود که از این طریق نیز نهصد میلیون دلار دریافت کرد. علاوه بر آنها، دولت آلمان مىبایست غرامت شخصى به قربانیان حکومت نازى پرداخت کند که این پرداخت همچنان ادامه دارد و مبلغ آن، تنها در سالهاى 1354/1975 تا 1360/1981 به 2/8 میلیارد دلار رسید. به علاوه، کلاوس کینکل، وزیر خارجه وقت آلمان در مى1996/ اردیبهشت 1375، اعلام نمود کلّ کمکهاى آلمان به اسرائیل تا سال مذکور بالغ بر شصت میلیارد دلار بوده است.
از دیگر منابع کمکهاى خارجى به اسرائیل، کمکهاى دولت آمریکا و یهودیان آمریکا مىباشد، که به شکلهای مختلف، صورت مىگیرد. حجم کمکهاى اقتصادى آمریکا به رژیم اسرائیل از سال 1327/1948 تا 1375/1996 به رقم 27/6 میلیارد دلار میرسد که این مبلغ در آغاز هر سال مالى، به صورت رایگان از طرف خزانهدارى آمریکا به صورت نقدی در اختیار اسرائیل قرار مىگیرد. از سوى دیگر، حجم کمکهاى اعلان نشده آمریکا به رژیم صهیونیستى چند برابر ارقام اعلام شده است. آمریکا علاوه بر کمکهاى مالى، به طرق مختلف، در راستاى حمایت از آن رژیم، گام برداشته است که از جمله آنها کمکهاى غیرمستقیم با ایجاد بازار فروش کالاهاى اسرائیلى در آمریکا، اعطاى اعتبارات و تسهیلات مالى از سوى بانکهاى تجارى آمریکا و سرمایهگذارى مستقیم دولت و شرکتهاى خصوصى آمریکا در کشوراسرائیل و... مىباشد. [۱۶]
اقتصاد اسرائیل، با وقوع انتفاضه در سرزمین فلسطین و تداوم آن، هزینهها، خسارتها و تبعات گوناگونى در پی داشت. وجود ناآرامى در مناطق فلسطینى و ایجاد تنش و بحران در منطقه خاورمیانه، کاهش چشمگیر حجم سرمایهگذارىهاى خارجى در اسرائیل را به همراه داشته است. این امر باعث شده تا اسرائیل فرصتهاى مناسب را براى جذب سرمایههاى خارجى از دست بدهد و هزینههاى مضاعفى را متحمّل شود. روزنامه جروزالم پُست، طى گزارشى که در تاریخ 9 نوامبر 2000 /19آبان 1379 منتشر کرد، از خروج 1/3 میلیارد شیکل(هر دلار معادل 4/62 شیکل) از شرکتهاى سرمایهگذارى سهام در اکتبر همان سال خبر داد. [۱۷] بر اساس این گزارش، دارایىهاى شرکتهاى نامبرده، به دلیل وقوع رویدادهاى خشونتآمیز در انتفاضه به میزان 8% کاهش یافت.
به گزارش یکى از شمارههاى روزنامه هاآرتص (اکتبر2000 / مهر 1379) از زمان انتفاضه الاقصى به بعد، تلاش براى جذب اسرائیلىها به حوزه ساختمانسازى بیشتر شده است. به نظر بنیامین، وزیر وقت مسکن، صنعت خانهسازى از کمبود شدید نیروى انسانى کار رنج مىبرد که علّت آن بر سر کار حاضر نشدن حدود هفتاد هزار فلسطینى، به خاطر اعمال خشونت علیه آنها است. همچنین، بخش کشاورزى نیز دچار همین مشکل شده است، به ویژه در بخش صیفیکارى و پرورش گل، بهطورى که نماینده صیفىکاران اسرائیل و شوراى باغداران کشور، خواستار ورود فورى پنج هزار کارگر خارجى به کشور شد و حتى صاحبان رستورانها نیز خواهان ورود فورى شش هزار کارگر خارجى شدند (پیشین). این کاهش نیروى کار، در صنایع دیگر رژیم صهیونیستى نیز به چشم مىخورد، و این مسئله به عنوان یک بحران در جامعه اسرائیل به حساب مىآید.
واردات فورى نیروى کار خارجى و استخدام گسترده آنها بهطور قابل ملاحظهاى به اقتصاد اسرائیل کمک کرده، امّا مشکلات اقتصادى و اجتماعى دیگرى نیز به وجود آورده است. دستمزدهاى پایین نیروى کار خارجى، در ظاهر به اقتصاد این رژیم کمک مىکند، ولی در این میان، باعث ناامید شدن دهها هزار اسرائیلى براى ورود به حوزه ساختمانسازى، کشاورزى، خدماترسانى و... شده است. اسرائیلىها ترجیح مىدهند به جاى این که به جستوجوى کار در صنایع نامبرده بپردازند، به مزایاى بیمه بیکارى وابسته بشوند که این امر نیز هزینه گزافى را بر اقتصاد اسرائیل وارد مىسازد.
به دنبال استمرار ناآرامىها در اسرائیل، مؤلفههاى درآمد سرانه ملى که نشاندهنده میزان رشد اقتصاد مىباشد، و واردات و صادرات و... ، کاهش شدیدى پیدا کرده است. این در حالى است که مصرفگرایى در جامعه اسرائیل به میزان 5/4% و میانگین بیکارى حدود 9% افزایش داشته است. بر اثر بحران اقتصادى، دولت اسرائیل دچار کسرى بودجه شده و اثرات این کسرى بودجه در زندگى اسرائیلىها ظاهر گردیده است و شکلگیرى اعتصابات و اختلاف در میان نیروهاى دولتى و... از شواهد این امر مىباشد. بنا به گزارش هاآرتص بعد از اینکه رژیم صهیونیستى براى تأمین بودجه دفاعى کشور که خود اقدامى در جهت حفظ امنیت شهروندان یهودی است ناگزیر شد بخشى از کلّ بودجه مصوب دولت در سال 1381/ 2002، را به این امر تخصیص دهد. این در حالی است که در دیگر بخشهاى دولتی نیز کسرى بودجه به وجود آمد و در این راستا، اعتصابات زیادى صورت گرفت، از جمله: اعتصاب استادان و اعضاى هیأت علمى دانشگاهها به دلیل کمی میزان حقوق آنها، اعتصاب 1050 تن از کارمندان دفتر مرکزى اداره بیمه، همچنین، اعتصاب کارگران اداره ثبت املاک و کارمندان وزارت کار و اداره گمرک(پیشین) که علّت اصلى همه آنها، اعتراض به کاهش حقوق پرداختى و یا بودجه تخصیص داده شده به سازمان و نهاد محل خدمتشان بوده است.
خلاصه اینکه: رژیم اشغالگر قدس، پس از سپری کردن یک دوره رشد اقتصادی، در دو دهه گذشته، با بحران اقتصادی در ابعاد مختلف روبهرو بوده است. [۱۸]
بحران سیاسى
اندیشه واهى نژاد برتر و برگزیده، دنیایى از ظلم، بیداد، قتل، غصب، خونآشامى و... را در خود جاى داده است. افسانه پوچ برترى نژادى که در قرن اخیر، صهیونیسم جهانى از پرچمداران اصلى آن مىباشد، در گذشته نیز بین طوایف و اقوام یهودى وجود داشته است، امّا این مسئله توسط صهیونیست، چنان غلظت یافته و در سایه آن، چنان اعمال ضد بشرى صورت مىگیرد، که حتى موجب اعتراض شدید یهودیت شده است، بهطورى که یکى از شخصیتهاى یهودى در این مورد مىگوید: «در فرهنگ صهیونیستى، خداى خالق هستى و خالق انسان تبدیل به خداى قومى مىشود، که با اصول مذهب یهود تضاد آشکار دارد».
صهیونیستها، در طول حیات و تاریخ ننگین خود پیوسته وانمود کردهاند که نژاد برتر و بالاتری نسبت به انسانهاى دیگر دارند و از این رو خود را صاحب تمام جهان و در نهایت، حاکم بر تمام جهانیان و دنیا به حساب مىآورند. آنها با استناد به کتاب تلمود، معتقدند: ارواح یهود از ارواح دیگر برتر است، زیرا ارواح یهودى جزئى از خداوند است و آنها نزد خدا عزیزترند، در حالی که ارواح دیگر، شیطانى و مانند ارواح حیوانات مىباشند. بهشت مخصوص یهود است و هیچکس به جز آنها وارد بهشت نمىشود، ولى جهنم، جایگاه مسیحیان و مسلمانان است. همچنین مىگویند بر یهود لازم است که املاک دیگران را خریدارى کند تا آنها صاحب ملک نباشند و همیشه سلطه اقتصادى در اختیار یهود باشد. [۱۹] خصیصه نژادپرستى صهیونیستها باعث شده که هیچگاه غیر خود را قبول نکنند و بر اساس همین خصایص، در هر کجاى دنیا که باشند، موجبات آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم مىکنند و به همین دلیل، پیوسته مورد تنفر جهانیان قرار دارند، بهطورى که در دوران مختلف و به علت انزجار مردم از این جماعت، همیشه مطرود بوده و مورد لعن و نفرین جهانیان قرار گرفتهاند. [۲۰] یهودىهاى صهیونیست که حرص و ولع زیادی برای تسلط بر دیگران و فرمانروایى کردن بر آنها دارند، در طول تاریخ خود، همیشه در جنگ و درگیرى با انسانهاى دیگر در کشورهاى مختلف به سر بردهاند.صهیونیسم، با توجّه به گستره نفوذش در رسانههاى گروهى، سیاست تبعیض نژادى و نژاد برتر را در بسیارى از کشورها، حتى در کشورهاى به اصطلاح متمدن و مترقى اروپایى، به خصوص آمریکا و حتى انگلستان، فرانسه و... ، پیاده نموده است و مشکلات زیادی را براى تودهها، به دلیل رنگ و نژاد و... به وجود آورده و در صدد نسلزدایى آنان نیز برآمده است که آثار و شواهد آن در جهان مشهود میباشد. نمونه بارز آن را مىتوان در خود اسرائیل دید که چگونه حقوق حقّه مسلمانان فلسطینی را با کمال بىشرمى پایمال مىکنند. نفوذ صهیونیستها بر هیئت حاکمه قدرتهاى بزرگ به حدّى است که به راحتى در نوع سیاستگذارى داخلى و خارجى آن کشورها تأثیر مىگذارند و قوانینى مانند قانون همجنسبازى، ممنوعیت حجاب، مبارزه با تروریسم اسلامى و... که برخی اوقات وضع مىشود، همه از نفوذ صهیونیستها متأثر بوده و غالباً خواسته یا ناخواسته در راستاى اهداف آنها، مبنى بر از بین بردن اعتقادات دینى و مذهبى و نابودى ادیان دیگر قرار دارد، زیرا به زعم صهیونیستها رسیدن به یک حکومت واحد و جهانى یهودى، مستلزم نابودى ادیان دیگر مىباشد. [۲۱]
افکار پوچ نژادپرستى موجب شده است که صهیونیستها، پس از اشغال تدریجى سرزمین فلسطین، وجود ساکنان اصلى و صاحبان واقعى آن سامان را تحمل نکرده و به طرق مختلف و با انواع توطئهها در صدد کشتار و اخراج و آوارگى مردم آن سرزمین برآیند، تا آنجا که هزاران انسان را به قتل رسانیده و منازل آنان را بر سرشان خراب نموده و میلیونها نفر را بىخانمان، راهى بیابانها و کوهها، و از دیارشان اخراج کردهاند. علاوه بر آن، حتى چند صد هزار نفر از صاحبان اصلى فلسطین نیز که در سرزمینهاى اشغالى باقى ماندهاند، از کوچکترین حقوق اجتماعى محروم بوده و با کمترین حقوق و شرایط و امکانات زندگى خود را سپرى مىنمایند.
صهیونیستها، در فلسطین اشغالى، به شکلهای مختلف تبعیض نژادى را پیاده کردهاند، از جمله زمینهاى فلسطینیان را بهطور عمده به بنیاد یهودى متعلق مىدانند و از جانب آژانس یهود، سرپرستى آنها را به عهده گرفتهاند. این بنیاد که یکى از تشکیلات جنبش صهیونیستى است، سیاستهاى نژادپرستانه را رهبرى مىکند و گاهی اوقات اقامت و یا دایر کردن محل کسب و یا اشتغال غیریهودیان بر زمینهاى خودشان را ممنوع مىسازد، و به این سیاست پشتوانه قانونى داده و از سوى دستگاههاى اجرایى اسرائیل حمایت مىشود. این محدودیتها با شیوههاى نژادپرستانه، به همه غیریهودیان تحمیل مىشود. در این راستا، یک یهودى دزد یا راهزن، پس از طى دوران محکومیت خود مىتواند در شهر یا منطقه دلخواه خود به کار بپردازد، در صورتى که یک فرد غیریهودى ساکن فلسطین، چنین امتیازى را ندارد.
طبق قانون و مقررات رژیم صهیونیستى، اعراب، حق کار کردن بر روى زمینهاى کشاورزى و نیز اجاره زمین و برداشت محصول از آنها را ندارند. بر اساس این قوانین، مهاجران یهودى که مفاد مقررات را زیر پا بگذارند، جرمى سنگین مرتکب شده و به مجازات مىرسند. صهیونیستها تسلط کارگران عرب بر امور کشاورزى را مثل سرطانى در پیکر آن رژیم تلقى مىکنند. مصداق این تفکر را مىتوان در گفتههاى مسئولان این رژیم مشاهده کرد، از جمله یکی از وزرای کشاورزى رژیم صهیونیستى معتقد است تسلط کارگران عرب بر کشاورزى یهود، غدهاى سرطانى در پیکر ماست. [۲۲].
در ادامه سیاستهاى تبعیض نژادى، استفاده از امکانات بهداشتى هم در انحصار یهودیان است و در این راستا، ادارهاى با امکانات بسیار اندک، براى بهداشت غیریهودیان در نظر گرفته شده است.
رژیم صهیونیستى پس از تشکیل اسرائیل، بر اساس اصول تفکر توسعهطلبانه و نژادپرستانه خود، به منظور تخلیه فلسطین از ساکنان اصلى آن، سیاستهایى را علاوه بر موارد فوق در پیش گرفت. این رژیم با تشکیل سازمان واکنش سریع شهری در سال 1324 /1945 [۲۳] در تمام زمینههاى زندگى فلسطینى، از نظارت برنامهها گرفته تا حبس و مسدود کردن آزادى و رفت و آمد و تبعید ساکنان عرب به خارج به دخالت پرداخت. [۲۴] بر اساس قوانین صهیونیستى، مالک عرب، بایستى مالکیت خود را بر زمین بىسند خویش، به مدّت پانزده سال اثبات مىکرد، در غیر این صورت، مالکیت اراضى به دولت واگذار مىشد. به علاوه، ولادت عربها در مناطق اشغالى سند قانونى براى اعطاى حق تابعیت محسوب نمىشود، در صورتى که یهودىها در آن سرزمین، اگر چه که در آنجا هم متولد نشده باشند، حق اقامت و دریافت تابعیت اسرائیلى بىقید و شرط دارند. این قوانین در راستاى اهداف رژیم صهیونیستى، مبنى بر طرد ساکنان عرب فلسطینى و تشویق و ترغیب یهودیان در کشورهاى مختلف براى مهاجرت به فلسطین اشغالى است که البته تا به حال در این امر موفقیت قابل توجّهى به دست نیاوردهاند.
رژیم صهیونیستى، با اِعمال سیاستهاى اقتصادى، باعث بههمریختگى اوضاع اقتصادى مناطق عربى اشغالى شد و در نتیجه، توان اقتصادى اعراب در خدمت اسرائیل در آمد. صهیونیستها، از ترس اینکه بر اثر فشار اقتصادى، کارگران بیکار عرب دست به شورش و انقلاب بزنند، آنها را در بعضى از پروژههاى اقتصادى کوتاهمدّت به کار گرفتند امّا بعد از مدتى آنها را نیز اخراج نمودند، و این سیاست، با این هدف بود که اعراب سرزمینهاى اشغالى براى پیدا کردن کار مجبور شوند به خارج از سرزمینهاى اشغالى مهاجرت کنند. مهاجرت اعراب موجب مىشد که خانه و کاشانه آنها، بر اساس قوانین سازمان واکنش سریع شهرى مصادره شود، و این بدان معنا بود که عربهایى که از فلسطین خارج مىشوند، دیگر حقّ برگشتن ندارند[۲۵]، زیرا دیگر حقّ و حقوقى در آنجا نداشتند. این سیاست با هدف تخلیه اراضى از ساکنان اصلى آنها اعمال مىشود. به هر روى، صهیونیست عقیده دارد که مقابله با افزایش تقاضاى ناشى از رشد جمعیت فلسطینى راهى جز این، پیش روى اسرائیل نگذاشته است! به هر روی، اسرائیل غاصب از آغاز تأسیس تاکنون با فقدان مشروعیت در نزد مسلمانان فلسطینی و سایر مسلمانان منطقه روبهرو بوده است و با گسترش قیامهای فلسطینی و بروز جدیدترین حمله سراسری آن رژیم به غزه و نیز با ظهور قیامهای مردمی در مصر، لیبی و... با بحران عمیقتر مشروعیت سیاسی در داخل و نیز در منطقه مسلماننشین خاورمیانه روبهرو گریده است. [۲۶]
بحران فرهنگى
اسرائیل کشوری است که از طریق گردآوردن گروههاى مختلف یهودى از این سو و آن سو، تشکیل شده و از زمان تشکیل آن، تنشهایى میان گروههاى مختلف یهودى وجود داشته و به مرور زمان این تنشها قوّت گرفته است. از جمله بحرانهایى که رژیم صهیونیستى با آن روبهرو است، وجود تبعیض میان گروههاى مختلف جامعه اسرائیل، تبعیض میان یهودیان و درگیرى میان یهودیان غربى و شرقى، و نیز تبعیض بر ضد اعراب از سوى یهودیان و درگیرى میان یهودیان متعصّب و یهودیان مذهبى میباشد. [۲۷]
تبعیض بین یهودیان سفاردى که از شرق به اسرائیل کوچ کردهاند و یهودیان اشکنازى که از غرب به اسرائیل مهاجرت کردهاند، در زمانهاى گذشته ریشه دارد. هنگامی که اشکنازىها به اسرائیل وارد شدند، به واسطه این که یهودیانی ثروتمند و مرفه بودند، به یهودیان سفاردى[۲۸] به چشم حقارت مىنگریستند. آنها با ورود به اسرائیل، سازمانها و مؤسسات آموزشى، اقتصادى و اجتماعى ویژه خود را بر پا کردند و به تدریج، سلطه سیاسى، اقتصادى و فرهنگى را به دست گرفتند و اکنون نیز چنین است. در جامعه اسرائیل، یهودیان شرقى، همواره ابزارى براى یهودیان غربى هستند و برای مثال، آنها به خطوط اوّل جبهههاى جنگ فرستاده مىشوند، و به لحاظ اینکه در وزارت پلیس، اکثریت با یهودیان شرقى است، مأموریت سرکوبى مخالفان این رژیم، توسط آنها صورت مىگیرد، در حالى که مقامات عالى فرماندهى ارتش در دست یهودیان اشکنازى است. از این رو، با قوت گرفتن انتفاضه و قیامهای بعدی و تنگتر شدن عرصه بر اسرائیلىها، تحمیل خسارتهاى فراوان و ایجاد ناامنى از سوى مبارزان فلسطینى، بحرانهاى شدیدى در سطح نیروهاى سیاسى و نظامى رژیم صهیونیستى به وجود آمده، و این امر، سیاستهاى این رژیم را دچار چالش نموده است و به ویژه در سالهاى اخیر این مشکلات در برخی تظاهراتهاى اسرائیلى، اعلام عدم همکارى بعضی از نیروهاى نظامى با دولت و... تبلور یافته است.
دولت اسرائیلى، به عنوان دولتى براى همه یهودیان پا گرفته و در زمانى که یهودیان اقلیت کوچکى را در فلسطین تشکیل مىدادند، جنبش صهیونیسم جهانى در تمام دنیا، شعار دو قوم [۲۹] و عدم سلطه قومى بر قوم دیگر و برابرى و مساوات را سر مىداد، تا افکار عمومى را با خود همراه سازد، امّا همین که تعداد یهودیان در فلسطین افزایش یافت، صهیونیستها شعارهاى خود را دگرگون کردند و مدعى شدند که یهودیان تنها گروهى هستند که مىتوان آنها را فلسطینى دانست. از این رو، از همان زمان، تبعیض بین اعراب فلسطینى( مالکان اصلى آن سرزمین) و یهودیان صهیونیست آغاز شد و اقدامات گستردهاى برای اخراج آنان از وطنشان صورت گرفت. با افزایش تجاوزات و تظلّمات به ساکنان اصلى فلسطین، درگیرى بین آنها شروع شد و ادامه یافت، ولی اِعمال سیاستهاى خشونتآمیز رژیم صهیونیستى، موجب پیدایش انتفاضه، عملیات شهادتطلبانه و... شد. این قضیه بحرانی جدّى براى آن رژیم به وجود آورده است، بهطورى که امروزه به شدت از سرکوب مردم فلسطین عاجز مانده و روز به روز رو به زوال مىرود.
صهیونیستها براى اینکه حکومت مستقلى را براى خود ایجاد کنند، دین یهود را دستآویزى براى خویش قرار دادند و با ایدههاى ارض موعود، قوم برگزیده و... به آرمان سیاسی خود در تشکیل یک حکومت مستقل دست یافتند. [۳۰] با این وصف، از همان ابتدا، بنیانهاى فکرى صهیونیسمهاى سیاسى و مذهبى دچار تناقض بود و با رفتارهاى غیرمذهبى و ضد دینى صهیونیستهاى سیاسى، این تناقضات به شدّت آشکار شده و به بحران اجتماعى تبدیل گردید. صهیونیستها، براى مقابله با یهودیان متدین تفکر جدایى دین از سیاست را تقویت کرده و در تشکیل دولت اسرائیل نیز بر پایه تفکر علمانى( تفکر جدایى دین از سیاست) عمل کردهاند و آن تفکر را براى در حاشیه نگه داشتن صبغه دینى یهود، زنده نگه داشتهاند، امّا یهودیان مذهبى، بهرغم فشارهایى که از سوى صهیونیستها متحمل مىشوند، همواره سیاستهاى آنان را به چالش مىکشند و رفتارهاى صهیونیستى را با دین حضرت موسى(علیهالسلام) و مسیح(علیهالسلام) متعارض مىدانند.
اختلافات میان صهیونیستهاى مذهبى و غیرمذهبى موجب شد در سطح جامعه اسرائیل، سازمانها، احزاب و جنبشهایى به وجود بیاید، مانند ظهور یک سازمان دینى صهیونیستى به نام همزراحى(مرکز روحى) که واکنشى در برابر نفوذ روزافزون موج علمانىگرایى در زمینه آموزش هودیان است. این نهاد براى مقابله با ترویج جدایى دین از سیاست، به تأسیس مدارس دینى قومى، تحت عنوان شبکه مدارس اقدام نمود، و از این طریق به مبارزه با تفکرى برخاست که دین را به عنوان یک مسئله شخصى تلقى مىکند، و تقویت دین در امر سیاست اسرائیل را براى رسیدن به اهداف سیاسى آن رژیم زیانآور میداند.
از آنجا که دولت اسرائیل یک دولت سیاسى است و اهداف سیاسى را پیگیرى مىکند، نه اهداف مذهبى را، در امر آموزش و پرورش که یکى از نهادهای مهم تربیت و فرهنگسازى یهودیان مىباشد، به اِعمال نفوذ شدید دست زده و برنامههاى آنرا بر اساس اهداف صهیونیستها پىریزى کرده و در این راستا، به تأسیس مؤسسههاى آموزش عالى، ساختن مهدکودک و مدارس و... اقدام نموده است، که همه آنها زیر نظر آژانس یهود است. این آژانس مروج افکار صهیونیستهاى سیاسى یا همان تفکر علمانی است. [۳۱]
ریشه یکى دیگر از تعارضات میان دینداران و غیرمذهبىها در جامعه اسرائیل، متن قانون اساسى آن کشور میباشد؛ به بیان عمیقتر، سیاستهاى کلى دولت رژیم صهیونیستى را احزاب و گروههاى غیرمذهبى رقم مىزنند. آنها در چگونگى تدوین قانون اساسى اِعمال نفوذ کرده و اصولی را در قانون اساسى گنجاندهاند که با تفکرات دینداران در تعارض است. از جمله این تعارضات نبود یک تعریف روشن از هویت یهودىها است به ویژه آنجا که موضوع گرویدن به دیانت یهود به میان مىآید. رهبران دینى یهود بر این باورند که یهودى کسى است که از مادر یهودى زائیده شود هرچند که به تعالیم دینى یهودیت عمل نکند. علاوه بر آن، به هرکس که به دین یهود گرویده و به تعالیم یهودیت عمل کند نیز یهودى اطلاق مىگردد. این در حالی است که صهیونیست غیرمذهبى چنین اعتقادى ندارد. [۳۲] آنها معتقدند یهودى کسى است که در گروههایى که به نام ملت یهود تشکیل مىشود، عضویت دارد، یا به عبارتى دیگر، یهودى کسى است که فرزند ملّت یهود باشد. در تشخیص هویت یهودى نیز بین این دو جنبش اختلافاتى وجود دارد. از این رو، دینداران بر این باورند که صلاحیت مطلق در احراز هویت یهودیان با آنها مىباشد و در مقابل، سکولارهاى صهیونیستى تشخیص هویت را در زمره وظایف وزارت کشور مىدانند.
از مهمترین احزاب سیاسى اسرائیل، حزب کارگرى سوسیالیستى و حزب لیکود مىباشد که در عرصه قدرت، رقباى جدّى به شمار مىروند. احزاب مذکور در سیاستهاى خود در تعارض با هم هستند. حزب لیکود در راستاى تحقق اهداف رژیم صهیونیستى، به شیوههاى مختلف زور و خشونت قائل است و تنها راه پیشبرد اهداف رژیم صهیونیستی را در سرکوب مخالفان، با شیوههاى اِعمال خشونت نظامى مىداند، در صورتى که حزب کار، کمى متعادلتر از لیکود است و به کارگیرى خشونت را تنها راهحل فرض نمىکند و معتقد است با مذاکره و حتّى دادن امتیاز به اعراب مىتوان، صلح و امنیت را براى یهودیان به ارمغان آورد. حزب کار به آمریکا گرایش شدید دارد، به-طورى که از حامیان سرسخت طرحهاى آمریکا مبنى بر صلح خاورمیانه و برچیده شدن اختلاف اعراب و اسرائیل است.
حزب کار که در انتخابات 1369/1990 از حزب لیکود شکست خورد، با اجراى انتخابات درونحزبى به شیوه آمریکایى، اسحاق رابین را به ریاست و رهبرى حزب برگزید. این حزب در آستانه انتخابات 1371/1992، دگرگونىهاى چشمگیرى را در سیاست خود نسبت به اعراب و فلسطینیان اعلام کرد که از جمله آنها، پذیرش حقوق قانونى فلسطینىها، لغو ممنوعیت گفتوگو با سازمان آزادىبخش فلسطین و چارهاندیشى براى مسئله جولان در ازاى تضمین امنیت اسرائیل بود. اعلام این سیاستها موجب شد اسحاق رابین در انتخابات آن سال، به پیروزى برسد. [۳۳]. بعد از پیروزى حزب کار در انتخابات 1371/1992 اسحاق رابین، مذاکرات شکست خورده لیکود را دنبال کرد، و بر اساس آن، خروج ارتش اسرائیل را از غزه و برخى شهرها و روستاها در کرانه غربى رود اردن خواستار شد، و بدین وسیله بر تشکیل حکومت خودگردان فلسطین گردن نهاد.[۳۴]، البته باید دانست، بهرغم اینکه حزب کار خود را مشتاق برقرارى صلح با اعراب نشان مىدهد، ولى به هیچ وجه از اهداف و برنامههاى ثابت رژیم صهیونیستى تخلف نمىکند. این حزب با خروج ارتش اسرائیل از کرانه غربى و سپردن آن مناطق به تشکیلات خودگردان و اعمال سیاستهاى اسرائیلى بر تشکیلات خودگردان، طرح خودمختارى فلسطین را به طرح خودسرکوبى فلسطینیان تبدیل نمود.[۳۵]. و براى نخستینبار در تاریخ جنبشهاى آزادىبخش جهان، یک سازمان رهایىبخش، به یک گروه پلیسى، براى سرکوب مالکان قانونى و شرعى کشورشان (فلسطین) تبدیل شد. رژیم صهیونیستى براى اینکه بتواند یهودیان سراسر جهان را در اسرائیل جمع کند، به آنها وعدههایى چون اسکان در شهرکهاى یهودىنشین و تأمین امنیت، و رفاه و... داده است، از این رو، به احداث شهرکهاى جدید اقدام مىنماید و یهودیان مهاجر سراسر دنیا را در آنها اسکان مىدهد. با توجّه به اینکه یهودیان تازهوارد پس از مدتى، جایگاههاى دولتى و... را در اختیار مىگیرند، این امر موجبات نارضایتى یهودیان قدیمیتر ساکن را فراهم مىآورد. از طرفى، با ورود یهودیان مهاجر به اسرائیل و تصرف اراضى کشاورزى و منابع اقتصادى دیگر، اقتصاد اعراب فلسطینى دچار شکست شده و ساکنان اصلى آن سرزمین را به واکنش واداشته است. نارضایتىها از مهاجرت یهودیان به اسرائیل در قالب تجمع، تظاهرات و حتّى نبرد مسلّحانه از طرف مبارزان فلسطینى و... متجلی شده است. این اعتراضها، در جامعه اسرائیل به شکل یک بحران درآمده است، زیرا هم اعراب فلسطینى و هم یهودیان، دولت اسرائیل را برای برچیدن این شهرکها، تحت فشار گذاشتهاند. رژیم صهیونیستى با اعمال سیاستهاى غیردینى خود بحرانهاى متعدد دیگرى را نیز پدید آورده است. یکى از مشکلات اصلى که این رژیم درگیر آن بوده و روز به روز سیر صعودى پیدا میکند وجود فساد مالى و اخلاقى در میان مقامها و ارکانهاى دولتى به ویژه نیروهاى نظامى آن کشور است. حاصل عدم دخالت دین در سیاست، رشد روزافزون روابط نامشروع سربازان، به خصوص روابط نامشروع مردان نظامى با نظامیان زن است، که در نتیجه، بىبندبارى، مشکل بهداشت و... را براى ارتش این رژیم به ارمغان آورده و در نهایت، میزان توانایى نیروهاى نظامى را کاهش داده است. با توجّه به اینکه بقاى اسرائیل بر پایه نظامىگرى استوار است، اینگونه بحرانهای فرهنگی، موجودیت آن کشور را دچار تزلزل نموده است.
چالشهای پیشرو
بحرانهای اسرائیل و رژیم صهیونیستی به حدی گسترش پیدا کرده که مخالفت علیه صهیونیسم حتی در میان یهودیان هم رو به افزایش گذاشته است. به طور قطع چالشهای پیش روی صهیونیسم، در گذشته دور و نزدیک آن ریشه دارد، اما به زبان دیگر و در لباسی متفاوت نمود پیدا کرده است. به علاوه، به نظر میرسد چالشهای پیشرو، سیر صعودی پیدا کرده و با قیامهای مردم در کشورهای عربی منطقه گره خورده و ابعاد وسیعتری بیابد.
الفـ پستصهیونیسم
یکی از مهمترین جلوههای این مخالفتها پستصهیونیسم (post zionism) است. پستصهیونیسم یک اعتراض یهودى است که بر پایه آن، برخى از یهودیان، صهیونیست را از بعد مذهبى و غیرمذهبى رد مىنمایند. (صبح صادق،20 مهر 1383، ص 11). پستصهیونیستها، اساس اندیشههاى خود را بر ایجاد و برقرارى صلح گذاشتهاند. این اندیشه ابتدا در میان روشنفکران و نویسندگان شکل گرفت، امّا در حال حاضر در میان دولتمردان یهود نیز جا افتاده است. پستصهیونیستها به دنبال سرزمین موعود نیستند، بلکه معتقدند تجمع یهودیان در هر جاى دیگر نیز امکانپذیر است و آنها باید به جاى برترىطلبى، راه برتری اقتصادى را در پیش گرفته و در مقام گسترش سلطه اقتصادى باشند. [۳۶] یهودیانى که صهیونیسم را از بُعد مذهبى و غیرمذهبى رد مىکنند، به سه دسته تقسیم مىشوند که عبارتاند از: یهودیان ارتدوکس، اصلاحطلبان، و مخالفان صهیونیسم از بعد مذهبى. [۳۷] 1 ـ برخى از یهودیان ارتدوکس مانند گروه نتورى کارتا، جنبش صهیونیسم را جنبش غیرمذهبى مىدانند و معتقدند رهبران سیاسى صهیونیسم با آنکه خود به یهودیت ارتدوکسى اعتقادى ندارند، و حتّى بسیارى از آنان از منکران خدا بوده و به احکام دینی اعتنا نمىکنند، دین را به عنوان یک ابزار کارآمد برای دستیابى به اغراض سیاسى خود بهانه کرده و آن را وسیلهای براى ترغیب گروههاى یهودى جهت مهاجرت به فلسطین قرار دادهاند. صهیونیسم از یهود، امّتى نژادپرست و غیرمذهبى مىسازد که این موضوع با تعالیم مذهب یهود، در تعارض است. ارتدوکسها خواهان تشکیل یک امّت کاملاً مذهبى مىباشند که هویتش با اجراى اوامر و نواهى خداوند مرتبط باشد. این یهودیان جنبش صهیونیسم را جنبش مسیحایى دروغین مىدانند که با اراده خداوند به ستیز پرداخته است. به نظر آنها، صهیونیسم باید یهود را به صبر و انتظار دعوت کند، تا خداوند به آنها اجازه بازگشت دهد. در واقع خداوند، آنها را برای به دست گرفتن زمام امور و بازگشت به فلسطین دعوت نمىکند. برخى یهودیان ارتدوکس افراطى، که اکنون نام هاحردییم به خود دادهاند، بر اساس اصول و عقایدى که بدان پاىبند هستند، مشکلات زیادى را در جامعه اسرائیل به وجود آوردهاند. برخى از اصول و عقاید این گروهها عبارت است از:
- دین یهود، مانند مسیحیت، دینى است عملگرا و راهنماى زندگى، نه آرمان و عقیده؛
- فرایض دینى و شریعت مکتوب یهودیان به خدا بازمىگردد؛
- دین یهود غیرقابل تغییر و تأویل بوده و قوانین دینى آن، آباد کننده دنیا و آخرت است و پیروى از آن، امکان همزیستى یهودیان را با غیریهودیان مهیا مىسازد؛
- آیینهاى دینى را فقط کارشناسان دینى و فارغالتحصیلان علوم دینى انجام مىدهند؛
- نجات نهایى، فقط با ظهور حضرت مسیح ممکن است. [۳۸]
2ـ اصلاحطلبان بر این باورند که صهیونیسم، یهود را از جنبههاى مذهبى تهى کرده و تنها در صدد بازگشت به گذشته پرشکوه یهود است. بسیارى از اطلاحطلبان عقیده دارند صهیونیسم با عملکرد خود، باعث شده است که در وجدان یهودیان، اقامه شعائر صهیونیسم، جاى خداوند و وفادارى به آن و حمایت از او را بگیرد. الکساندر شندلر، یکى از خاخامهاى اصلاحطلب مىگوید: «یهود در حال حاضر تصور مىکند اسرائیل معبد آنها و رئیس دولت آن، بزرگ خاخامهاى آنها است». به علاوه، یکى از خاخامهاى دیگر، صهیونیسم را مانند گوساله طلایى توصیف کرده و مىگوید: «در حال حاضر بتپرستى، جاى واقعیت و حقیقیت را گرفته است».
3 ـ مخالفان صهیونیسم در بُعد مذهبى، یا لیبرال هستند یا کمونیسم. آن دو در این دیدگاه اشتراکنظر دارند که مىتوان مشکل یهود را در جوامع غرب، یا از طریق افزایش لیبرالیسم در جامعه یا از طریق قوانین اشتراکى و سوسیالیستى حل کرد. این گروه که صهیونیسم را ردّ مىکنند در جوامع غرب در اقلیت قرار دارند امّا روز به روز، رو به افزایش هستند. [۳۹]
4 ـ پساصهیونیسم به شکل دیگرى هم ظهور کرده است و آن اینکه برخى از یهودیان به این سو رفتهاند که صهیونیسم به آنها مربوط نیست و مسئلهاى است وابسته به شهرکنشینان صهیونیسم، یا به برخى از یهودیان که به دنبال وطن جدیدى براى خود هستند. پس مىتوان گفت که عدم توجّه به صهیونیسم، دیدگاه غالب یهودیان در جهان است و بسیارى از بزرگان با فرهنگ و تحصیلکرده یهود در جهان به این دیدگاه وابستهاند. [۴۰]
5 ـ با گسترش صهیونیسم و به دست گرفتن رهبرى گروههاى یهودى جهان، رهایى یا رد نمودن آشکار آن مشکل گردیده است. به همین دلیل برخى از اعضاى گروههاى یهود به خاطر اسرائیل، به جنگ روى آوردهاند، امّا در عمل، برای منافع صهیونیسم خدمتی نکردهاند، و چه بسا، صهیونیسم ملّى ـ میهنى در هر نوع آن، تعبیرى از این نوع رهایى است. یکى از طرفداران این ایده، این نوع از صهیونیسم را به گروه ارشاد نظامى تشبیه کرده است که سرود نظامىِ به پیش را مىخواند ولى بر جاى خود قرار دارد و از جایش تکان نمىخورد؛ به بیان دیگر، بسیارى از یهودیان جهان دولت صهیونیستى را به عنوان یک واقعیت موجود مىپذیرند، امّا گاهى اوقات، به نقد ریشهاى دولت صهیونیسم میپردازند. [۴۱] برای مثال، برخى از ارتدوکسها، دولت صهیونیسم را دولتى غیرمذهبى به شمار مىآورند که در آن لامذهبى، منتشر شده و شعائر دینى بپا داشته نمىشود. برخى یهودیان غیرمذهبى، اصلاحطلب و محافظهکار، آن را دولتى خشکمذهب مىدانند که تعدد و تنوع را در درون خود رد مىکند. برخى از لیبرالیستها نیز آن را دولتى میدانند که در بخش عمومى و دولتى آن، برخى از سمبلها و اصول خشک کمونیسم تسلط دارد و چنین دولتی، سیاست دولتهاى نژادى و نژادپرست را دنبال مىکند. برخى از چپىها نیز آن را دولتى فردگرا همچون آمریکا مىدانند که حول محور اقتصاد سرمایهدارى در گردش است. همچنین بسیارى از یهودیان اعتقاد دارند مفهوم صهیونیسم در مرکزیت اسرائیل نقش نداشته و ندارد.
ب ـ مسیحیت صهیونیستی
علاقه و عشق اعضاى گروههاى یهود به اسرائیل، علاقهاى واقعى نیست، بلکه مملو از اختلافنظرهاست. با وجود این، اکثر یهودیان جهان پرچم صهیونیسم را برمىدارند و از آن دولت حمایت مىکنند تا پرستیژ این کشور را بالا برده و دیدگاهها و شناختهاى سنتى را که بر فرهنگ عامّه حاکم است از بین ببرند، مثل دیدگاهى که معتقد است یهود حیواناتى خونخوار و ترسو بوده و رحم و شفقت در وجود آنها نیست. به این ترتیب، یهودیان سعى مىکنند به جاى این دیدگاه، یهودى را تلاشگری معرفى کنند که صحرا را مىکاود. این ایدهها، ابعاد فرهنگ صهیونیستى اسرائیل را زیر سؤال برده و به فرهنگهاى فلسطینى و عربى توجّه مىنماید و این، نتیجه تأثیر تحولات فرهنگ غرب بر صحنه فرهنگى اسرائیل است که خود را ادامه فرهنگ غرب در منطقه خاورمیانه مىداند.
حمله اسرائیل در سال 1361/1982 به لبنان و بمبارانهاى شدید و قتلعام مردم آن کشور که در رسانههاى منطقهاى و بینالمللى منعکس گردید، بر صحنه فرهنگى اسرائیل تأثیراتى گذاشته و باعث بروز پدیدههایى فلسطینی برای همه فلسطینیان شده است. وقوع انتقاضه مردم فلسطین در سال 1366/1987 و پیروزی حماس در انتخابات نوار غزه و مخالفت آن با مذکرات صلح محمود عباس، رفتار بیرحمانه ارتش اسرائیل در سرکوبى این مخالفتها، با شگردهاى گوناگونى چون قتلعام، شکنجه، ترور، تخریب منازل و... [۴۲] جنبههاى غیرانسانى و نژادپرستانه صهیونیسم را آشکار نمود که خود موجب شکلگیرى پدیدهاى به نام مسیحیت صهیونیستی گردید. [۴۳]
هر چند پدیده مسیحیت صهیونیستی پدیدهاى است که در داخل اسرائیل روی نمایانده است، امّا این پدیده تأثیرات زیادى بر یهودیان خارج از اسرائیل از جمله یهودیان منطقه خاورمیانه داشته و روابط این یهودیان را با دولت اسرائیل خدشهدار نموده است. نشانههاى این امر را مىتوان در کنفرانس صهیونیستى بال در سوئیس که سال 1376/1997، به مناسبت صدمین سال پیدایش صهیونیسم برگزار شد، مشاهده کرد. در این کنفرانس، ابراهام بورگ، رئیس آژانس بینالمللى یهود و سازمان صهیونیسم جهانى در سخنرانى خود اعتراف کرد که به واسطه عملکرد نادرست دولت اسرائیل در حمله به لبنان و سرکوبى انتفاضه فلسطین، اندیشه صهیونیسم دچار بحران جدّى شده است. یکى از خاخامها نیز در این کنفرانس، در تأیید اعترافات ابراهام بورگ، چنین عنوان کرد که اسطوره صهیونیسم در حال احتضار است و یهودیان نمىتوانند همه عملکرد اسرائیل را تأیید نمایند. [۴۴]
یهودیان خارج اسرائیل خواهان آن هستند که دولت اسرائیل به نظرات یهودیان احترام گذاشته و در رفتارهاى نادرست خود تجدیدنظر نماید، زیرا اگر بخواهد بهطور خودسرانه عمل کند، دیگر به مکتب صهیونیسم نیاز نیست. به عقیده آنها، باید در مکتب صهیونیسم تجدیدنظر صورت گیرد. این بحران، در درون، نتیجه عکس داشته است؛ به این معنا که مسیحیت صهیونیستی در درون مرزهای ملی فعلاً جنبه انسجامدهندگی دارد اما در خارج از مرزها، بهویژه در میان یهودیان مخالف سیاستهای اسرائیل، وجه جداکنندگی بازی مىکند ولی به تدریج وجه جداکنندگی آن به درون مرزهای اسرائیل وارد خواهد شد. کشیده شدن انتقاد از مسیحیت صهیونیستی به محافل مطبوعاتى و هنرى (قصه، تئاتر و سینما و... ) نشاندهندۀ ورود تدریجی وجه جداکنندگی آن به داخل کشور است.
ج ـ تزاید شکاف اجتماعی
شکاف عمدهای که در سطح جامعه اسرائیل وجود دارد و به طور شکنندهای ادامه خواهد یافت، شکاف بین اشکنازیها و سفاردیها است. در سالهای اخیر، میزان فعالیت سفاردیها افزایش یافته و آنها خواستار مطالبات اجتماعی بیشتری شدهاند.
در میان سفاردیها حس عمیقی از نوعی آسیبدیدگی اجتماعی وجود دارد. آنها نسبت به یهودیان اشکنازی، همواره خود را در حال ضعف میبینند. اشکنازیها مدعیاند که در تأسیس دولت اسرائیل نقش اصلی را داشتهاند و مهاجران اولیه به اسرائیل محسوب میشوند.
سفاردیها همواره به تعبیضهای سیستماتیک اقتصادی و قومی و در سطوح شخصی و خانوادگی بین خود و یهودیان اشکنازی اشاره میکنند و به آنها اعتراض دارند. نزاع بین اشکنازیها و سفاردیها از همان ابتدای تشکیل دولت اسرائیل، مشهود بوده است.
سفاردیهای معتقدند صهیونیسم آنها را از هویت تاریخی و اصیل خود جدا ساخته است. آنها با اشاره به سابقه چند دهه حضور در اسرائیل، خود را در مقایسه با مهاجران شوروی سابق که در طول دهه 90 به اسرائیل مهاجرت کردند نیز در سطحی پایینتر میبینند.
طی سالهای اخیر، حاکمیت اسرائیل تلاش خود را به کاهش و رفع تبعیضها و محدودیتها علیه یهودیان شرقیتبار و عرب معطوف داشته است. موشه کاتساف، رئیسجمهور سابق، و تنی چند از وزرای شاخص در کابینههای چند سال اخیر اسرائیل همگی دارای ریشههای شرقی می باشند. علاوه بر عرصههای سیاسی، در عرصههای فرهنگی نیز تلاش دولت اسرائیل بر نزدیکی فرهنگی شرقتبارها و غربتبارها بوده است.
دولت اسرائیل با گسترش موسیقیهای سفاردی و آداب و سنتهای یهودیان شرقیتبار، برای جذب بیشتر آنها در جامعه اسرائیل تلاش کرده است.[۴۵]
تبعیضهای مستمر باعث شده که برخی از سفاردیها نگاهی حسرتبار به جهان عرب داشته باشند. آنها مدعیاند که در طول مناقشه اعراب و اسرائیل، با وجود افکار ضدصهیونیستی، یهودیان در کشورهای عربی در صلح و آرامش زندگی میکردند. سفاردیها بیشتر گرایشهای دست راستی دارند و به عنوان وفاداران به دولت یهود، نگاهی مذهبی و ناسیونالیستی نیز دارند. رفتار سیاسی سفاردیها نتیجه سالها نابرابری و تبعیض از سوی دولتهای مختلف اسرائیل بوده است.
سفاردیهای تلاش میکنند مخالفان و فعالیتهایشان در چارچوبهای دموکراتیک باشند. در آینده میتوان سفاردیها را بیشتر در عرصههای سیاسی و اجتماعی دید.
در مجموع میتوان گفت دوئل بین اشکنازیها و سفاردیها تداوم داشته و میتواند چالشی بالقوه برای اسرائیل باشد.
دـ تضادهای عربی ـ اسرائیلی
از مجموع حدود 2 /6 میلیون جمعیت اسرائیل (طبق آمار مرکز آمار اسرائیل در سال 2005)، بیش از یک میلیون نفر آن، یعنی حدود20% جمعیت اسرائیل را اعراب تشکیل میدهند. این عده، عربهایی هستند که قبل از تأسیس دولت اسرائیل در سال 1948، در آنجا ساکن بودهاند. شهروندان عرب اسرائیل شامل تعدادی از گروههای متفاوت مذهبی هستند که به زبان عربی صحبت میکنند و هویت مشخصی دارند. عربهای مسلمان بزرگترین اعراب اسرائیل هستند که بیشتر سنیمذهب میباشند. پس از مسلمانان، مسیحیها بزرگترین گروه جامعه اعراب اسرائیل را تشکیل میدهند.
حقوق اعراب اسرائیل، در اعلامیه استقلال سال 1948، تضمین شده بود. هماینک مشارکت سیاسی آنها در انتخابات محلی و ملی مشهود است و همواره نمایندگانی را برای دفاع از منافع اعراب در انتخاب کنست (پارلمان) اسرائیل برمیگزینند.
جامعه اسرائیل به دلیل شرایط خاص خود و ساختارهای متفاوت اجتماعی یک جامعه چندقومی، چندفرهنگی و چندمذهبی است، که هرکدام از بخشهای متفاوت جامعه سعی میکنند در قالب علایق فرهنگی، مذهبی، ایدئولوژیک و هویت قومی جنبش زندگی کنند. قشر بزرگی از اعراب اسرائیلی، هویت خود را بهطور واضح دنبال میکنند. مسلمانان، دروزیها و مسیحیان دادگاههایی بر اساس مذهبشان دارند. اما با وجود این تسهیلات، روابط بین اعراب اسرائیلی و یهودیان به دلیل تفاوتهای مذهبی، اعتقادات سیاسی و ارزشی، روابط مستحکم و پایداری نبوده است. [۴۶]
جوامع اقلیت معمولاً با چالشهایی روبهرو هستند. شکاف بین جامعه اعراب اسرائیل از نظر توسعه و پیشرفت اقتصادی، نسبت به بدنه اصلی جامعه یهود، یکی از مهمترین شکافهای موجود در سطح جامعه اسرائیل است. دلایل اصلی این تبعیض را میتوان در میزان بالای زاد و ولد بین خانوارهای عرب اسرائیلی و مشکلات مالی و اقتصادی ناشی از آن، سطح پایین آموزش در بخش عربی نسبت به جامعه یهودیان، مشارکت کمتر نیروی کار زنان در بین اعراب اسرائیل، اشتغال اعراب در مشاغل غیرمهارتی و منع قانونی خدمت در ارتش، برشمرد. به نظر نمیرسد چالش بین اعراب و اسرائیلیها حتی در آینده دور برطرف گردد. [۴۷].
نتیجه
نتایج بحرانهای داخلی و بیرونی اسرائیل، دستکم سه چالش را پیش پای آن کشور قرار مىدهد یا به بیان دیگر، حاکمیت اسرائیل، امروزه خود را با سه خواسته و مطالبه متناقض از جانب سه طیف اصلی درونی روبهرو مىبیند: دستهای که معتقدند بقا و حیات اسرائیل به تداوم خروج اسرائیل از اراضی فلسطینیها و پیشبرد دکترین «زمین در برابر صلح» و در نهایت، تشکیل دولت مستقل فلسطینی بستگی دارد. (طیف چپ و میانه در اسرائیل)؛ عدهای دیگر، که تهدید اولیه اسرائیل را خطر تروریسم و کشورهایی مىدانند که درصدد مسلح شدن به سلاح اتمی برای نابودی اسرائیل هستند و تهدیدهای استراتژیک درازمدت را عامل اصلی تهدید امنیت اسرائیل مىدانند، و گروه سوم، که همچنان نسبت به آموزههای مذهبی وفادار بوده و در برابر هرگونه عقبنشینی فکری و سرزمینی مقاومت مىکنند و آن را خیانت به آرمانهای صهیونیسم مىدانند.
تحولات چند سال اخیر نشان داده است که افکار عمومی در اسرائیل همسو و همجهت با گروه اول است. در آینده، رویارویی و چالش بین گروه دوم و سوم با موافقان تشکیل دولت فلسطینی و خروج از اراضی اشغالی فلسطینی افزایش خواهد یافت. طرح خروج از اراضی فلسطینی (غزه و کرانه غربی)، که با طرح شارون آغاز گردید و در حال پیگیری از سوی حزب کادیما و اولمرت، نخستوزیر فعلی اسرائیل است، مىتواند مرهمی ـ نه دوای قطعی ـ بر بحرانهای گذشته و چالشهای پیشروی اسرائیل باشد.
منابع و مآخذ
- «ترورهاى فرامنطقهاى»، صبح صادق، 20 مهر 1383.
- «سوسیال صهیونیسم و احزاب اسرائیل»، فصلنامه مطالعات فلسطین، سال اول، شماره 4، تابستان 1379.
- «ضررهاى اقتصادى رژیم صهیونیستى از انتفاضه»، فصلنامه مطالعات فلسطین، سال دوم، شماره اوّل، پائیز 1379.
- ابوحسنه، نافذ، کالبدشکافى جامعه صهیونیستى در فلسطین اشغالى، ترجمه محمدرضا حاجیان، اندیشهسازان نور، تهران، 1381.
- احمدی، حمید احمدی، ریشههای بحران در خاورمیانه، کیهان، تهران، 1369.
- ادیب مرتضی، اجسان، تروریسم صهیونیستی: ماهیت، تاریخ و واقعیتها، ترجمه محمدرضا بلوردی، موسسه مطالعات اندیشهسازان نور، تهران، 1388.
- ارینیک، ژان پىیر، خاورمیانه در قرن بیستم، ترجمه فرنگیس اردلان، جاویدان، تهران، 1368.
- اسرائیل از نگاه دیگر (مجموعه مقالات)، ترجمه پژوهشکده مطالعات استراتژیک گروه مطالعات سیاست خارجی، پژوهشکده تحقیقات استراتژیک، تهران، 1387.
- افتخاری، اصغر، جامعهشناسى اسرائیل، مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه، تهران، 1380.
- ایوانف، یوری، صهیونیسم، ترجمه ابراهیم یونسی، امیرکبیر، تهران، 1356.
- آگدازی، جوزف، مشغله دائمی اعراب اسرائیلی در رابطه با دولت: دولت یهودیان یا دولت تمامی شهروندان؟ ماهنامه لوموند دیپلماتیک (فارسی) مى2006.
- بابی، ایلان، «پستصهیونیسم، تجلّى بحران در اندیشه صهیونیستى»، ترجمه محمدعلى مهتدى، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال پنجم، شماره 2 و 3، تابستان و پاییز 1377.
- بحران جانشینى عرفات، «فصلنامه مطالعات فلسطین، سال اول، شماره دوم، زمستان 1378.
- پتراس، جیمز، نفوذ اسرائیل در آمریکا، ترجمه غدیر نبیزاده، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران، تهران، 1388.
- تقیپور، محمدنقی، استراتژی پیرامونی اسرائیل، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1383.
- توازن امنیت ملی اسرائیل پس از شصت سال: کنفرانس هشتم هرتزیلیا، ترجمه حمید نیکو، مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، تهران، 1388.
- جریس، صبری و خلیفه، احمد، ساختارهای صهیونیستی، ترجمه قبس زعفرانی، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، تهران، 1381.
- دراسیدل، آلاسدایر، جغرافیاى سیاسى خاورمیانه و شمال آفریقا، ترجمه درّه میر حیدر، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، تهران، 1370.
- رضوى، مهدی، نیرنگسازى صهیونیسم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1379.
- زعیتر، اکرم، سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار، ترجمه اکبرهاشمی رفسنجانی، دفتر تبلیغات اسلامی، تهران، 1362.
- زیدآبادی، احمد، دین و دولت در اسرائیل، روزنگار، تهران، 1381.
- ساعی، احمد، مسائل سیاسى، اقتصادى جهان سوّم، سمت، تهران، 1381.
- شاهاک، اسرائیل، صهیونیسم نژادپرستى عریان، ترجمه اصغر تفنگساز، نشر پرسش، اصفهان، 1367.
- شاهاک، اسرائیل، نژادپرستى دولت اسرائیل، ترجمه امانالله ترجمان، توس، تهران، 1357.
- شیرازی، محمد، دنیا و یهود، نشر امام صادق، مشهد، بىتا.
- شیرودی، مرتضی، فلسطین و صهیونیسم، یاقوت، قم، 1382.
- صفاتاج، مجید، نژادپرستى صهیونیسم، نشر فلسطین، تهران، بىتا.
- عبدالقادر سلطان، فتحی و رجب سلامه، محمد، شاباک: سازمان امنیت داخلی رژیم صهیونیستی، ترجمه صغری روستایی، مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، تهران، 1386.
- کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه محمد جواهرکلام، امیرکبیر، تهران، 1366.
- ماضی، محمد، سیاست و دیانت در اسرائیل، ترجمه غلامرضا تهامی، سنا، تهران، 1381.
- مرکز مطالعات فلسطین، سیاست و حکومت رژیم صهیونیستى، ترجمه مرکز مطالعات اندیشهسازان نور، امیرکبیر، تهران، 1377.
- مسیری، عبدالوهاب، صهیونیسم، ترجمه لواء رودباری، وزارت امور خارجه، تهران، 1374.
- ملکمحمدی، حمیدرضا، «پساصهیونیسم»، فصلنامه مطالعات فلسطین، سال اول، شماره اول، پائیز 1378.
- مهاجرانی، عطاءاللّه، «موافقتنامه غزّه – اریحا»، فصلنامه سیاسى اقتصادى و اجتماعى، شماره 3 ، بهار1373.
- مهرداد، احمدرضا، «نئوصهیونیسم و پست صهیونیسم»، خلاصه مقالات همایش بینالمللى انتفاضه، مرداد1382.
- مؤسسه الدرسات الفسطینیه، ساختار دولت صهیونیستی اسرائیل، ترجمه علی جنتی، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران، تهران، ج1، 1384.
- نیکیتینا، گالینا، دولت اسرائیل، ترجمه بیژن مهدوی، پیشگام، تهران، 1356.
پانویس
- ↑ فارقالتحصیل دکترای علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و عضو هیأت علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی.
- ↑ ماضی، 1381، ص54.
- ↑ ایوانف، 1356، ص91.
- ↑ نیکیتینا، 1356، ص32.
- ↑ مسیری، 1374، ص88.
- ↑ نگارنده در پی مطالعه منابع مختلف مسیحیت صهیونیستی به این نتیجه رسیده است که: در آموزههای اعتقادی مسیحیت صهیونیستی، اغلب از مسیح سخن گفته میشود و مسیح با عیسی مسیح، متفاوت میباشد. احتمالاً مسیحیان صهیونیست، که بیش از آنکه مسیحی باشند، صهیونیستاند، با طرح ظهور مسیح در صدد جایگزین کردن نجات دهنده(مسیح) موعود خویش به جای موعود مسیحی (عیسی مسیح) میباشند.
- ↑ پیشین، ص25.
- ↑ کیالی، 1366، ص94.
- ↑ احمدی، 1369، ص155.
- ↑ زعیتر، 1362، ص124.
- ↑ طرحى كامل از قراردادهاى گذشته دولت استعمارى با يهودىها و عربها، براى تجزيه عثمانى مىباشد كه در سال 1295/1916 به تصويب دول متفق رسيد؛ ر. ک: دراسيدل، 1370، ص 367.
- ↑ ارینیک، 1368، ص 178.
- ↑ به مجموع توليدات يک كشور بدون كسر هزينهها توليد ناخالص ملّى مىگويند؛ ر.ک: ساعى، 1381، ص16.
- ↑ شیرودى، 1382، ص153.
- ↑ ماضى، پیشین، ص48.
- ↑ همان، ص 51.
- ↑ فصلنامه مطالعات فلسطین، پائیز 1379، ص 179.
- ↑ جریس و خلیفه، 1381، ص241.
- ↑ شیرازى، بىتا، ص 22.
- ↑ پیشین، ص106.
- ↑ شاهاک، 1367، ص 220.
- ↑ پیشین
- ↑ فتحی و سلامه، 1386، ص78
- ↑ صفاتاج، بىتا، ص50.
- ↑ شاهاک، 1357، ص 240.
- ↑ پتراس، 1388، ص47.
- ↑ افتخارى، 1380، ص 48.
- ↑ اشکنازی(Ashkenase ) و سفاردی(Sepharadi) به ترتیب به یهودیان مهاجر شمال غرب اروپا و اروپای شرقی به اسرائیل اطلاق میشود.
- ↑ دو قومى يعنى برابرى كامل در حقوق اجتماعى و سياسى براى همه شهروندان(يهوديان و اعراب ساكن در قلمرو اسرائيل) بدون تبعيض عقيدتى يا قومى؛ ر. ک: پیشین، ص 40.
- ↑ رضوى، 1379، ص 8
- ↑ مرکز مطالعات فلسطین، 1377، ص 211.
- ↑ ماضی، پیشین، ص 273.
- ↑ پیشین.
- ↑ فصلنامه مطالعات فلسطین، تابستان 1379، ص 64.
- ↑ پیشین؛ مهاجرانی، بهار 1373، ص3؛ فصلنامه مطالعات فلسطین، زمستان 1378، ص88
- ↑ مهرداد، مرداد1382، ص153.
- ↑ ادیب مرتضی، 1388، ص109ـ119.
- ↑ ابوحسنه، 1381، ص 29.
- ↑ موسسه الدرسات الفسطینیه، 1384، ص329ـ332.
- ↑ 1387، ص59.
- ↑ ملکمحمدى، پائیز1378، ص11.
- ↑ بابى، تابستان و پاییز 1377، ص 232.
- ↑ توازن امنیت ملی اسرائیل پس از شصت سال، 1388، ص121.
- ↑ پیشین.
- ↑ زیدآبادی، 1381، ص14ـ16.
- ↑ تقیپور، 1383، ص459.
- ↑ آگدازی، مى2006