سعد مهداوی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
|- | |- | ||
|زاده | |زاده | ||
| | |1953 م / [[عراق]] | ||
|- | |- | ||
|درگذشت | |درگذشت | ||
| | |2005 م/ [[عراق]] | ||
|- | |- | ||
|دین و مذهب | |دین و مذهب | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
در زمان اشغال [[عراق]]، شهر مقدادیه نیز مانند دیگر مناطق عراق در وضعیت آشفتگی و ناامنی بود، به همین دلیل ایشان با دو برادر خود به بیرون رفت و از تپانچه شخصی خود گلولههای هوایی شلیک کرد، در واقع جوانان [[اخوان المسلمین|اخوان]] برای حفاظت از مراکز حیاتی مانند بازار مقدادیه، بیمارستان عمومی، بانک، شهرداریها، اداره املاک، ساختمان برق و آب در مدت یک ماه فعالیت داشتند.<br> | در زمان اشغال [[عراق]]، شهر مقدادیه نیز مانند دیگر مناطق عراق در وضعیت آشفتگی و ناامنی بود، به همین دلیل ایشان با دو برادر خود به بیرون رفت و از تپانچه شخصی خود گلولههای هوایی شلیک کرد، در واقع جوانان [[اخوان المسلمین|اخوان]] برای حفاظت از مراکز حیاتی مانند بازار مقدادیه، بیمارستان عمومی، بانک، شهرداریها، اداره املاک، ساختمان برق و آب در مدت یک ماه فعالیت داشتند.<br> | ||
= | = رفتارش با برادران= | ||
استاد و مربی معمولا از روشهایی استفاده میکند تا دانشآموزان و افراد تحت مراقبت خود را مورد آزمایش قرار دهد تا میزان واکنش، دریافت و نحوۀ تعامل با رویدادها و موقعیتها را در آنها ببیند. | |||
یکی از آنها '''سعد مهداوی'''، است که جوانان را تربیت میکرد، پس یکی از شاگردانش را مأمور کرد تا فردای آن روز برای هر یک از آنها مبلغ هنگفتی بیاورد تا آن را صدقه بپردازد، اینگونه برای اسلام کار میکرد. | |||
ایشان جوانان را به مسجد اعظم در بازار مقدادیه برای [[نماز]] میبرد و هر یک از آنها که در نماز صبح حاضر نمیشد هزینه صبحانۀ روز بعد را بر عهده میگرفت. و محافل بزرگی داشت که برای تربیت آنها بود وبرای تفریح آنها را به مسافرت کنار دریاچه حمرین میبرد. | |||
او مشتاق بود جوانان را برای زیارت قبور برادران همراهی کند تا عبرت بگیرد و دنیا را در نظرشان کم کند و آخرت را به آنها یادآوری کند.<br> | |||
=درگذشت= | |||
با تشدید بحران فرقهای در کشور، نیرویی از شبه نظامیان فرقهای در روز یکشنبه 20/11/2005 میلادی به یک مؤسسه اسلامی حمله کرد و سپس ایشان با تپانچه شخصی خود بیرون رفت و سعی کرد جلوی آنها را بگیرد که به او شلیک کردند. او از ناحیه روده مجروح شد و به بیمارستان [[بغداد]] منتقل شد و بیست روز در آنجا بود و در آن حالت نیروهای دولتی به بیمارستان حمله کردند و تعدادی از برادران از جمله معمر را از آنجا ربودند. | |||
هنگامی که برخی از برادران برای حفظ جانش، اقدام به انتقال او به مکان دیگری کردند، او نفس آخر را کشید و در راه فداکاری به پیشکسوتان پیوست و رضای خداوند متعال را خواستار شد. | |||
= | |||
با تشدید بحران | |||
هنگامی که برخی از برادران برای حفظ جانش، اقدام به انتقال او به مکان دیگری کردند، او نفس آخر را کشید و در راه | |||
=منبع= | =منبع= |
نسخهٔ ۲ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۲
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۱:۱۲، ۲ اوت ۲۰۲۲؛
نام | سعد مهداوی |
---|---|
زاده | 1953 م / عراق |
درگذشت | 2005 م/ عراق |
دین و مذهب | اسلام، تسنن |
فعالیتها | همکاری با اخوانالمسلمین |
سعد محمد محمود المهدوی ابومعمر در سال 1953 م، در شهر مقدادیه استان دیالی عراق در خانوادهای متدین و متعهد به دنیا آمد و از ویژگیهای ایشان سادگی و مهربانی بود. او که یک مسلمان و کارگر است، در بازارها خدا را با حکمت و پند و اندرز نیکو تبلیغ میکند، مردم را دعوت به خدا میکند، با هدف نصیحت، راهنمایی و هدایت. از دهه هشتاد قرن گذشته، دعوت اخوانالمسلمین را اعلام میکند. بدون ترس و واهمه علناً نامههای شهید امام حسن البناء و خطبهها را پخش میکرد.
در زمان اشغال عراق، شهر مقدادیه نیز مانند دیگر مناطق عراق در وضعیت آشفتگی و ناامنی بود، به همین دلیل ایشان با دو برادر خود به بیرون رفت و از تپانچه شخصی خود گلولههای هوایی شلیک کرد، در واقع جوانان اخوان برای حفاظت از مراکز حیاتی مانند بازار مقدادیه، بیمارستان عمومی، بانک، شهرداریها، اداره املاک، ساختمان برق و آب در مدت یک ماه فعالیت داشتند.
رفتارش با برادران
استاد و مربی معمولا از روشهایی استفاده میکند تا دانشآموزان و افراد تحت مراقبت خود را مورد آزمایش قرار دهد تا میزان واکنش، دریافت و نحوۀ تعامل با رویدادها و موقعیتها را در آنها ببیند.
یکی از آنها سعد مهداوی، است که جوانان را تربیت میکرد، پس یکی از شاگردانش را مأمور کرد تا فردای آن روز برای هر یک از آنها مبلغ هنگفتی بیاورد تا آن را صدقه بپردازد، اینگونه برای اسلام کار میکرد.
ایشان جوانان را به مسجد اعظم در بازار مقدادیه برای نماز میبرد و هر یک از آنها که در نماز صبح حاضر نمیشد هزینه صبحانۀ روز بعد را بر عهده میگرفت. و محافل بزرگی داشت که برای تربیت آنها بود وبرای تفریح آنها را به مسافرت کنار دریاچه حمرین میبرد.
او مشتاق بود جوانان را برای زیارت قبور برادران همراهی کند تا عبرت بگیرد و دنیا را در نظرشان کم کند و آخرت را به آنها یادآوری کند.
درگذشت
با تشدید بحران فرقهای در کشور، نیرویی از شبه نظامیان فرقهای در روز یکشنبه 20/11/2005 میلادی به یک مؤسسه اسلامی حمله کرد و سپس ایشان با تپانچه شخصی خود بیرون رفت و سعی کرد جلوی آنها را بگیرد که به او شلیک کردند. او از ناحیه روده مجروح شد و به بیمارستان بغداد منتقل شد و بیست روز در آنجا بود و در آن حالت نیروهای دولتی به بیمارستان حمله کردند و تعدادی از برادران از جمله معمر را از آنجا ربودند. هنگامی که برخی از برادران برای حفظ جانش، اقدام به انتقال او به مکان دیگری کردند، او نفس آخر را کشید و در راه فداکاری به پیشکسوتان پیوست و رضای خداوند متعال را خواستار شد.
منبع
- ر.ک: مدخل سعد المهداوی در ویکیاخوان؛ ikhwanwiki.com..