ارزشها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان (مقاله): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'در این باره' به 'دراینباره') |
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی') |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
'''ارزشها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان''' عنوان مقالهای است به زبان فارسی که توسط [[محمد علی تسخیری|آیتالله محمد علی تسخیری]] در رابطه با رویکرد توسعهای فرهنگ اتحاد به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به دنبال تبیین دیدگاههای مرتبط با داشتن رابطه با مسیحیت و یا نداشتن آن و نیز کیفیت آن میان [[مسلمانان]] و مسیحیان است. خواننده از رهگذر مطالعه این مقاله به این نکته رهنمون میگردد که اگر ایجاد همزیستی مسالمت آمیز بر پایه ارزشها و منافع میان مسلمانان و مسیحیان و نیز دولتهای اسلامی و مسیحی ممکن باشد پس به نحو اولویت داری، ایجاد [[اتحاد]] و رابطه میان [[فرق و مذاهب اسلامی]] باید ممکن باشد و نیز باید درجهت فرهنگ سازی و نهادینه کردن آن تلاش کرد. | '''ارزشها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان''' عنوان مقالهای است به زبان فارسی که توسط [[محمد علی تسخیری|آیتالله محمد علی تسخیری]] در رابطه با رویکرد توسعهای فرهنگ اتحاد به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به دنبال تبیین دیدگاههای مرتبط با داشتن رابطه با مسیحیت و یا نداشتن آن و نیز کیفیت آن میان [[مسلمانان]] و مسیحیان است. خواننده از رهگذر مطالعه این مقاله به این نکته رهنمون میگردد که اگر ایجاد همزیستی مسالمت آمیز بر پایه ارزشها و منافع میان مسلمانان و مسیحیان و نیز دولتهای اسلامی و مسیحی ممکن باشد پس به نحو اولویت داری، ایجاد [[اتحاد]] و رابطه میان [[فرق و مذاهب اسلامی]] باید ممکن باشد و نیز باید درجهت فرهنگ سازی و نهادینه کردن آن تلاش کرد. | ||
=مقدمه= | =مقدمه= | ||
تردیدی نیست که در جهان اسلام خیزش اسلامی تمام عیاری وجود دارد که به ویژه در نیمه قرن گذشته، تجلی روشن تری پیدا کرد که برخی نمودهای آنرا که در عین حال می تواند به عنوان عامل گسترش و ریشه دوانی آن هم تلقی شود، شاهد بودیم نمودهایی چون: تأسیس نهادهای فراگیری مانند «رابطة العالم الاسلامی» و «سازمان کنفرانس اسلامی» در اواخر دهه شصت (قرن بیستم)، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شکست اتحاد شوروی در افغانستان، فراگیر شدن خواست پیاده کردن اسلام در سرتاسر جهان اسلام، بالا گرفتن بدبینیها نسبت به مقاصد غرب در برابر جهان اسلام، گسترش پدیدهها و ظواهر اسلامی به ویژه در میان جوانان و... | |||
این تحول بزرگ | این تحول بزرگ ابرقدرتهایی چون آمریکا را به تغییر استراتژی خود و برخی اندیشمندان را به تجدیدنظر در تحلیلهای تمدنی و شیوههای ارتباط متقابل تمدنهای خود، واداشت همچنانکه برخی نظریه پردازان افراطی را به بازگشت به تقسیم جهان به متمدن و وحشی و از آنجا اعمال قانون جنگل در مورد وحشیان و بی معنایی برخورد طبق اصول انسانی با آنها، سوق داد. در این راستا، کارهای تحقیقی ارزشمندی نیز صورت گرفت. | ||
از جمله آثار | از جمله آثار نوشتاری بسیاری از نویسندگان اسلامی مانند: | ||
أ- محمد محمدحسین، عباس محمودالعقاد، محمد حسنین هیکل، شهید | أ- محمد محمدحسین، عباس محمودالعقاد، محمد حسنین هیکل، شهید مطهری، شهید صدر، ابوالحسن ندوی و نیز نویسندگان غربی چون: جان اسپیزتیو و... | ||
ب - | ب - پیسکاتوری، فرانسوا بورگا، گیل کیبیل، ر دیکمیجیان، شیرین هانتر، براهام برایان و دیگران کوششهای به عمل آمده برای تبیین این پدیده، بیشتر روی سه عنصر، انگشت گذارده اند که عبارتند از: | ||
1- مسئله تقسیم جوامع | 1- مسئله تقسیم جوامع اسلامی به جریانهای فرهنگی، انقلابی و ارتجاعی و درگیری این جریانات با یکدیگر. | ||
2- مسئله تلاش غرب یا | 2- مسئله تلاش غرب یا دولتهای طرفدار آن در به حاشیه راندن اسلام و هر گونه نمود اسلامی. | ||
3- کار اندیشمندان | 3- کار اندیشمندان اسلامی در استفاده بهینه از شرایط مساعد انسانی و حقوق بشر به قصد برانگیختن احساسات در جهان اسلام. | ||
=عرصه | =عرصه روابطی میان اسلام و غرب= | ||
==مخالفان مصالحه میان اسلام و غرب== | ==مخالفان مصالحه میان اسلام و غرب== | ||
کسانی هستند که معتقدند زمینه مصالحه میان اسلام و غرب کاملا تیره و تاریک است زیرا اسلام خود و به لحاظ ارزشی، غرب را نفی می کند و مطلقاً جایی برای همزیستی یا به اصطلاح هماهنگی با مدرنیسم یا غرب گرایی، نمی بیند; خانم شیرین هانتر این دسته را «خاورشناسان جدید» می نامد. <ref>شیرین هانتر: «آینده اسلام و غرب: برخورد و تمدنها یا همزیستی مسالمت آمیز»، ص 96.</ref> ولی ما آنانرا فیلسوفان «یأس تمدنی» می نامیم. | |||
از جمله اینان «مارتین کرامر» است که تساهل و تسامح مخالفانش در موضوع را مورد نکوهش قرار | از جمله اینان «مارتین کرامر» است که تساهل و تسامح مخالفانش در موضوع را مورد نکوهش قرار می دهد و آنانرا، «پوزش خواهان» می نامد و معتقد است که روند احیای اسلامی در پایان قرن، موجب نابودی خود خواهد شد، همچنانکه «آموس برلموتر» در زمینه رابطه اسلام و دموکراسی معتقد است: «موضوع، دموکراسی نیست بلکه طبیعت اصلی اسلام است». <ref>واشنگتن پست، 19 ژانویه 1992.</ref> در جهان اسلام نیز کسانی هستند که رابطه اسلام و غرب را، رابطه ای که به اندازه اسلام و جاهلیت از هم فاصله دارند، می پندارند. | ||
==موافقان مصالحه میان اسلام و غرب== | ==موافقان مصالحه میان اسلام و غرب== | ||
بر آن اند که امکان | بر آن اند که امکان همزیستی (اسلام و غرب)، برخاسته از پویایی اسلام و توان همگامیو هماهنگی آن با تغییرات و دگرگونیهاست همچنانکه معتقد است که ریشه خیزش اسلامی نه در قدرت ذاتی اسلام بلکه در محرومیتهای اقتصادی، ستمهای اجتماعی و نابسامانیهای سیاسی است; از جمله مدعیان این دیدگاه فرانسوا بورگات است که ضمن توجه به بعد فرهنگی این حرکت به مثابه کوششی برای استقلال فرهنگی، می گوید: | ||
«اینک ما شاهد سومین مرحله از زدودن آثار استعمار هستیم. مرحله نخست جنبه | «اینک ما شاهد سومین مرحله از زدودن آثار استعمار هستیم. مرحله نخست جنبه سیاسی داشت و به صورت جنبشهای استقلال طلبانه بود، مرحله دوم، اقتصادی بود (ملی کردن کانال سوئز در مصر و ملی کردن نفت در الجزائر) و سرانجام مرحله سوم که جنبه فرهنگی دارد. <ref>Paris: Editions La Decouverte. 1995), P 107.</ref> این گروه طرفدار سیاست برخورد سازنده هستند و خانم شیرین هانتر، آنان را "جهان سومی" <ref>شیرین هانتر، همان منبع، ص 98، (برگردان عربی)</ref> می خواند و من نام "اندیشمندان توافق" بر آنان می نهم; بسیاری از اندیشمندان اسلامی، در این گروه قرار می گیرند. | ||
اگرچه گروه نخست را به خاطر فاصله | اگرچه گروه نخست را به خاطر فاصله ای که از فهم طبیعت انعطاف پذیر اسلام و نیز فهم حقیقت نبرد طولانی جهانی اسلام با جهان غرب ـ با همه کم و کاستیها و جزر و مدهای آن ـ دارند، مورد سرزنش می دانم، طرز فکر طرفداران توافق یعنی گروه دوم را نیز آنجا که ارزشهای تمدن غرب را اصل می دانند و توان اسلام در هماهنگ شدن با این ارزشها را معیاری برای پویایی اسلام قلمداد می کنند، نمی توانم بپذیرم. | ||
به عنوان مثال، "براهام برایان" را | به عنوان مثال، "براهام برایان" را می بینیم که با سلسله مقالاتی دراینباره در اکونومیست لندن (در سال 1994 م)، به نظر می رسد در شمار "اندیشمندان توافق" است و تا حدودی گرایش به معنویات دارد و جهان اسلام را به روی آوردن به همه ارزشهای غرب فرامی خواند و بر آنست که امروزه جهان اسلام، قرن پانزدهم هجری خود را در همان شرایط و وضعی می گذراند که غرب، قرن پانزدهم میلادی خود را سپری می کرد و همانگونه که اسلام عامل خارجی پیدایش رنسانس در غرب بود امروزه نیز غرب باید نقش عامل خارجی مؤثر در نهضت و خیزش جهان اسلام را ایفا کند. و نیز خانم شیرین هانتر که غرب را به اندکی دینداری و گرایش به تدیّن و جهان اسلام را به لائیسم فرامی خواند تا مشکل حل گردد. همان منبع. | ||
به نظر | به نظر می رسد گویا ما تنها با دو حالت مواجه هستیم: یا باید اسلام از ارزشهای خود عدول کند تا هر دو گروه (هم مأیوسان و هم توافقیها) راضی شوند یا به عنوان دشمن همیشگی تمدن غرب بشمار خواهد رفت. می توان این سیاه و سفیدی را به شکل دیگری نیز به تصور درآورد: یا باید ملاک درگیری ارزشها باشد که در اینصورت جای هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد و یا ملاک را مصلحت و منافع در نظرگیریم که چشم انداز خوبی از همزیستی و همکاری، پیدا خواهد شد. | ||
=رابطه اسلام با غرب (رابطه اسلام با مسیحیت)= | =رابطه اسلام با غرب (رابطه اسلام با مسیحیت)= | ||
برای اینکه بحث را از رابطه "اسلام با غرب" به "اسلام با مسیحیت" بکشانیم که هم واقعیت امروزی است و هم کسانی هستند که جهان مسیحیت را معادل جهان غرب می دانند، به دو نکته مهم، اشاره می کنیم. | |||
==اشاره به دو نکته مقدماتی== | ==اشاره به دو نکته مقدماتی== | ||
===خلط میان اسلام به عنوان منظومه | ===خلط میان اسلام به عنوان منظومه ای از ارزشها و مسلمانان به مثابه امتی که اسلام آورده اند=== | ||
گاهی آشکارا میان اسلام به عنوان منظومه ای از ارزشها و مسلمانان به مثابه امتی که اسلام آورده است، خلط مبحث می شود. واقعیت تطبیقی اسلام و مسیر حرکت امت در اغلب موارد در عمل نشانگر حقیقت ارزشهای اسلامی نیست. به عنوان مثال، ما نمی توانیم اقدامات دولتمرد معیّنی را لزوماً برخاسته از فرهنگ اسلامی، تلقی کنیم به ویژه آنکه دولت اسلامی، درگیر دورههای استبداد و دوری از ارزشهایی شد که خود مسلمانان نیز از آن دوران، تبرّی می جویند، همچنانکه ارزشهای غربی و رفتارهای غربی و غربیان، ضرورتاً تأیید مسیحیّت را در پی ندارد حتی تلاشهایی (از سوی غرب) صورت می گیرد که از خود مسیحیت نیز، فاصله گیرند و رها شوند. | |||
ولی اگر بگوییم که روح ارزشهای اسلامی، نیروی محرکه جریان کلی در جهان اسلام ـ حتی اگر این جریان لائیک هم فرض شود ـ است، چندان از حقیقت دور نشده ایم، همچنانکه روح مسیحیت نیز بر کل زندگی غربی تأثیر ریشه ای خود را بجای گذارده و انگ و رنگ خود را بر آن زده است. ولی این هر دو دین (اسلام و مسیحیت) همچنان بدور از هرگونه انحرافی در جهان (اسلام و غرب) باقی می مانند و چیزی از ارزشهای آنها کاسته نخواهد شد، از اینجاست که تفاوت در عرصه دیدگاهها یا همزیستی این دو آیین در غرب یا جهان اسلام، کاملا آشکار می گردد بطوریکه چندان تفاوتی میان یک مسلمان و یک ارمنی ایرانی یا یک قبطی یا مسلمان مصری، مشاهده نمی شود به همین دلیل است که معتقدیم گفتگوی اسلام و مسیحیّت، تأثیر بسزایی در پیوندهای میان دو تمدن اسلام و غرب، بجای می گذارد. | |||
===عدم وجود فقط دو انتخاب رد مطلق و یا قبول مطلق=== | ===عدم وجود فقط دو انتخاب رد مطلق و یا قبول مطلق=== | ||
ما خود را در یک زاویه تنگ، آنچنان | ما خود را در یک زاویه تنگ، آنچنان زندانی نمی بینیم که طی آن یا باید عرصه را به رویارویی ارزشهای متناقض (اسلام غرب) و از آن جا نبرد تمدنها، واگذار کنیم و یا مصلحت اندیشی کنیم و همه ارزشها را زیر پا نهیم تا همزیستی، صورت گرفته باشد. و البته کوتاه آمدن نسبت به ارزشها نیز به معنای از خودبیگانگی است. این معادله، در مورد روابط اسلام و غرب، باطل است و در مورد روابط اسلام و مسیحیّت، از بطلان بیشتری برخوردار است. زیرا چه بسیار نقاط مشترکی که میان اسلام و غرب وجود دارد که می توان بدون کوتاه آمدن از ارزشها، در مورد آنها، به توافق و تفاهم رسید ارزشهای مشترکی چون: حقوق بشر، دموکراسی، صلح، جنگ علیه تروریسم، مقاومت در برابر نژادپرستی، نازیسم، فاشیسم و...; منافع و مصالح مشترکی نیز وجود دارد که این رابطه را نیروی بیشتری می بخشند. | ||
= | =عرصههای مشترک میان اسلام و مسیحیّت= | ||
میراث | میراث ارزشی مشترکی وجود دارد که نمی توان برای آن بهایی در نظر گرفت; در متون اسلامی، می توان به میزان قابل توجهی که درباره حضرت عیسی (ع) و مادر گرامی اش در راستای پاکی و صفای زندگی آنان، سخن رفته اشاره کرد. به عنوان مثال می توان به شیخ کلینی (ره) (متوفی اوایل قرن دهم میلادی) در کتاب مشهور خود (کافی) اشاره کرد که به متن مناجات حضرت عیسی مسیح (ع) با خداوند عزوجل می پردازد که به گفته پرفسور محمود ایوب، با بیانی بسیار زیبا، صورت گرفته است: «بنده ای فروتن در برابر خدا و در عین حال از اولیای مقرّب درگاه الهی» و در توضیح آن می گوید: «طی این مفهوم تجلی الهی، دو تصویر اسلامی و مسیحی حضرت مسیح (ع) در نقاط متعددی، در هم می آمیزند: | ||
اسلام تأکید | اسلام تأکید می کند که انسان می تواند و حتی وظیفه دارد که به خداوند متعال نزدیک شود و نزدیکی به خداوند نیز در معراج پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) ـ که مستقیماً در برابر خدا قرار گرفت ـ و عروج حضرت عیسی و نشستن او در سمت راست خدا، تجلّی آشکاری یافته است»; البته به رغم وجود بحثهایی درباره این روایت، می توان گفت بیانگر درآمیختگیهای این دو میراث الهی، با یکدیگر است. | ||
در این میان | در این میان می توان موارد مشترک فراوانی را یافت از جمله: | ||
{{ستون-شروع|2}} | {{ستون-شروع|2}} | ||
ـ تأکید بر پرستش خدا و نبرد با ستم و | ـ تأکید بر پرستش خدا و نبرد با ستم و ستمگری. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
ـ ایمان به منظومه تقریباً | ـ ایمان به منظومه تقریباً یکسانی از اخلاقیات. | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
ـ ایمان به ضرورت | ـ ایمان به ضرورت همبستگی اجتماعی. | ||
ـ ایمان به ضرورت | ـ ایمان به ضرورت احیای یادواره های سرنوشتی. | ||
ـ باور به ارزش عفت و | ـ باور به ارزش عفت و پاکدامنی اجتماعی. | ||
ـ ایمان به حضور | ـ ایمان به حضور الهی در مسجد یا کلیسا. | ||
ـ ایمان به ضرورت خدمت به تمدن | ـ ایمان به ضرورت خدمت به تمدن بشری. | ||
ـ باور به مجموعه | ـ باور به مجموعه ای از عبادات و نمازهایی که جان را صفا می بخشند. | ||
- و... | - و... | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
=نتیجه= | =نتیجه= | ||
و چه اشتراکات | و چه اشتراکات تمدنی که این دو آیین، از سر گذرانده اند; گواینکه خود مصلحت نیز یک ارزش دینی است که چنین همزیستی و همکاری با یکدیگر را، ایجاب می کند.همکاری در مبارزه با فقر و بیماری و جهل، کوشش در جهت نفی تعصّب و فروپاشی اخلاقی و برآوردن نیازهای معنوی و ایستادگی در برابر توطئههای شیطانی برای در هم شکستن کیان خانواده و ایجاد تردید در ارزشهای دینی، و مقاومت در برابر هرگونه تروریسم از جمله ترورسیم رسمی و نفی مدعیان دینی که بنا به منافع شخصی، گروهی، حزبی و فرقه ای خود، جنگ آفرینی می کنند و در پوششی از دین پنهان می شوند و...، همه و همه منافع و مصلحتهایی است که طرفین را به همکاری سازنده فرا می خواند. | ||
=پانویس= | =پانویس= | ||
{{پانویس|2}} | {{پانویس|2}} | ||
[[رده: مقالات]] | [[رده: مقالات]] |
نسخهٔ ۲۰ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۵۶
ارزشها و منافع، پایه روابط میان مسیحیان و مسلمانان عنوان مقالهای است به زبان فارسی که توسط آیتالله محمد علی تسخیری در رابطه با رویکرد توسعهای فرهنگ اتحاد به نگارش در آمده است. نویسنده در این مقاله به دنبال تبیین دیدگاههای مرتبط با داشتن رابطه با مسیحیت و یا نداشتن آن و نیز کیفیت آن میان مسلمانان و مسیحیان است. خواننده از رهگذر مطالعه این مقاله به این نکته رهنمون میگردد که اگر ایجاد همزیستی مسالمت آمیز بر پایه ارزشها و منافع میان مسلمانان و مسیحیان و نیز دولتهای اسلامی و مسیحی ممکن باشد پس به نحو اولویت داری، ایجاد اتحاد و رابطه میان فرق و مذاهب اسلامی باید ممکن باشد و نیز باید درجهت فرهنگ سازی و نهادینه کردن آن تلاش کرد.
مقدمه
تردیدی نیست که در جهان اسلام خیزش اسلامی تمام عیاری وجود دارد که به ویژه در نیمه قرن گذشته، تجلی روشن تری پیدا کرد که برخی نمودهای آنرا که در عین حال می تواند به عنوان عامل گسترش و ریشه دوانی آن هم تلقی شود، شاهد بودیم نمودهایی چون: تأسیس نهادهای فراگیری مانند «رابطة العالم الاسلامی» و «سازمان کنفرانس اسلامی» در اواخر دهه شصت (قرن بیستم)، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شکست اتحاد شوروی در افغانستان، فراگیر شدن خواست پیاده کردن اسلام در سرتاسر جهان اسلام، بالا گرفتن بدبینیها نسبت به مقاصد غرب در برابر جهان اسلام، گسترش پدیدهها و ظواهر اسلامی به ویژه در میان جوانان و...
این تحول بزرگ ابرقدرتهایی چون آمریکا را به تغییر استراتژی خود و برخی اندیشمندان را به تجدیدنظر در تحلیلهای تمدنی و شیوههای ارتباط متقابل تمدنهای خود، واداشت همچنانکه برخی نظریه پردازان افراطی را به بازگشت به تقسیم جهان به متمدن و وحشی و از آنجا اعمال قانون جنگل در مورد وحشیان و بی معنایی برخورد طبق اصول انسانی با آنها، سوق داد. در این راستا، کارهای تحقیقی ارزشمندی نیز صورت گرفت.
از جمله آثار نوشتاری بسیاری از نویسندگان اسلامی مانند:
أ- محمد محمدحسین، عباس محمودالعقاد، محمد حسنین هیکل، شهید مطهری، شهید صدر، ابوالحسن ندوی و نیز نویسندگان غربی چون: جان اسپیزتیو و...
ب - پیسکاتوری، فرانسوا بورگا، گیل کیبیل، ر دیکمیجیان، شیرین هانتر، براهام برایان و دیگران کوششهای به عمل آمده برای تبیین این پدیده، بیشتر روی سه عنصر، انگشت گذارده اند که عبارتند از:
1- مسئله تقسیم جوامع اسلامی به جریانهای فرهنگی، انقلابی و ارتجاعی و درگیری این جریانات با یکدیگر.
2- مسئله تلاش غرب یا دولتهای طرفدار آن در به حاشیه راندن اسلام و هر گونه نمود اسلامی.
3- کار اندیشمندان اسلامی در استفاده بهینه از شرایط مساعد انسانی و حقوق بشر به قصد برانگیختن احساسات در جهان اسلام.
عرصه روابطی میان اسلام و غرب
مخالفان مصالحه میان اسلام و غرب
کسانی هستند که معتقدند زمینه مصالحه میان اسلام و غرب کاملا تیره و تاریک است زیرا اسلام خود و به لحاظ ارزشی، غرب را نفی می کند و مطلقاً جایی برای همزیستی یا به اصطلاح هماهنگی با مدرنیسم یا غرب گرایی، نمی بیند; خانم شیرین هانتر این دسته را «خاورشناسان جدید» می نامد. [۱] ولی ما آنانرا فیلسوفان «یأس تمدنی» می نامیم. از جمله اینان «مارتین کرامر» است که تساهل و تسامح مخالفانش در موضوع را مورد نکوهش قرار می دهد و آنانرا، «پوزش خواهان» می نامد و معتقد است که روند احیای اسلامی در پایان قرن، موجب نابودی خود خواهد شد، همچنانکه «آموس برلموتر» در زمینه رابطه اسلام و دموکراسی معتقد است: «موضوع، دموکراسی نیست بلکه طبیعت اصلی اسلام است». [۲] در جهان اسلام نیز کسانی هستند که رابطه اسلام و غرب را، رابطه ای که به اندازه اسلام و جاهلیت از هم فاصله دارند، می پندارند.
موافقان مصالحه میان اسلام و غرب
بر آن اند که امکان همزیستی (اسلام و غرب)، برخاسته از پویایی اسلام و توان همگامیو هماهنگی آن با تغییرات و دگرگونیهاست همچنانکه معتقد است که ریشه خیزش اسلامی نه در قدرت ذاتی اسلام بلکه در محرومیتهای اقتصادی، ستمهای اجتماعی و نابسامانیهای سیاسی است; از جمله مدعیان این دیدگاه فرانسوا بورگات است که ضمن توجه به بعد فرهنگی این حرکت به مثابه کوششی برای استقلال فرهنگی، می گوید:
«اینک ما شاهد سومین مرحله از زدودن آثار استعمار هستیم. مرحله نخست جنبه سیاسی داشت و به صورت جنبشهای استقلال طلبانه بود، مرحله دوم، اقتصادی بود (ملی کردن کانال سوئز در مصر و ملی کردن نفت در الجزائر) و سرانجام مرحله سوم که جنبه فرهنگی دارد. [۳] این گروه طرفدار سیاست برخورد سازنده هستند و خانم شیرین هانتر، آنان را "جهان سومی" [۴] می خواند و من نام "اندیشمندان توافق" بر آنان می نهم; بسیاری از اندیشمندان اسلامی، در این گروه قرار می گیرند.
اگرچه گروه نخست را به خاطر فاصله ای که از فهم طبیعت انعطاف پذیر اسلام و نیز فهم حقیقت نبرد طولانی جهانی اسلام با جهان غرب ـ با همه کم و کاستیها و جزر و مدهای آن ـ دارند، مورد سرزنش می دانم، طرز فکر طرفداران توافق یعنی گروه دوم را نیز آنجا که ارزشهای تمدن غرب را اصل می دانند و توان اسلام در هماهنگ شدن با این ارزشها را معیاری برای پویایی اسلام قلمداد می کنند، نمی توانم بپذیرم.
به عنوان مثال، "براهام برایان" را می بینیم که با سلسله مقالاتی دراینباره در اکونومیست لندن (در سال 1994 م)، به نظر می رسد در شمار "اندیشمندان توافق" است و تا حدودی گرایش به معنویات دارد و جهان اسلام را به روی آوردن به همه ارزشهای غرب فرامی خواند و بر آنست که امروزه جهان اسلام، قرن پانزدهم هجری خود را در همان شرایط و وضعی می گذراند که غرب، قرن پانزدهم میلادی خود را سپری می کرد و همانگونه که اسلام عامل خارجی پیدایش رنسانس در غرب بود امروزه نیز غرب باید نقش عامل خارجی مؤثر در نهضت و خیزش جهان اسلام را ایفا کند. و نیز خانم شیرین هانتر که غرب را به اندکی دینداری و گرایش به تدیّن و جهان اسلام را به لائیسم فرامی خواند تا مشکل حل گردد. همان منبع. به نظر می رسد گویا ما تنها با دو حالت مواجه هستیم: یا باید اسلام از ارزشهای خود عدول کند تا هر دو گروه (هم مأیوسان و هم توافقیها) راضی شوند یا به عنوان دشمن همیشگی تمدن غرب بشمار خواهد رفت. می توان این سیاه و سفیدی را به شکل دیگری نیز به تصور درآورد: یا باید ملاک درگیری ارزشها باشد که در اینصورت جای هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد و یا ملاک را مصلحت و منافع در نظرگیریم که چشم انداز خوبی از همزیستی و همکاری، پیدا خواهد شد.
رابطه اسلام با غرب (رابطه اسلام با مسیحیت)
برای اینکه بحث را از رابطه "اسلام با غرب" به "اسلام با مسیحیت" بکشانیم که هم واقعیت امروزی است و هم کسانی هستند که جهان مسیحیت را معادل جهان غرب می دانند، به دو نکته مهم، اشاره می کنیم.
اشاره به دو نکته مقدماتی
خلط میان اسلام به عنوان منظومه ای از ارزشها و مسلمانان به مثابه امتی که اسلام آورده اند
گاهی آشکارا میان اسلام به عنوان منظومه ای از ارزشها و مسلمانان به مثابه امتی که اسلام آورده است، خلط مبحث می شود. واقعیت تطبیقی اسلام و مسیر حرکت امت در اغلب موارد در عمل نشانگر حقیقت ارزشهای اسلامی نیست. به عنوان مثال، ما نمی توانیم اقدامات دولتمرد معیّنی را لزوماً برخاسته از فرهنگ اسلامی، تلقی کنیم به ویژه آنکه دولت اسلامی، درگیر دورههای استبداد و دوری از ارزشهایی شد که خود مسلمانان نیز از آن دوران، تبرّی می جویند، همچنانکه ارزشهای غربی و رفتارهای غربی و غربیان، ضرورتاً تأیید مسیحیّت را در پی ندارد حتی تلاشهایی (از سوی غرب) صورت می گیرد که از خود مسیحیت نیز، فاصله گیرند و رها شوند.
ولی اگر بگوییم که روح ارزشهای اسلامی، نیروی محرکه جریان کلی در جهان اسلام ـ حتی اگر این جریان لائیک هم فرض شود ـ است، چندان از حقیقت دور نشده ایم، همچنانکه روح مسیحیت نیز بر کل زندگی غربی تأثیر ریشه ای خود را بجای گذارده و انگ و رنگ خود را بر آن زده است. ولی این هر دو دین (اسلام و مسیحیت) همچنان بدور از هرگونه انحرافی در جهان (اسلام و غرب) باقی می مانند و چیزی از ارزشهای آنها کاسته نخواهد شد، از اینجاست که تفاوت در عرصه دیدگاهها یا همزیستی این دو آیین در غرب یا جهان اسلام، کاملا آشکار می گردد بطوریکه چندان تفاوتی میان یک مسلمان و یک ارمنی ایرانی یا یک قبطی یا مسلمان مصری، مشاهده نمی شود به همین دلیل است که معتقدیم گفتگوی اسلام و مسیحیّت، تأثیر بسزایی در پیوندهای میان دو تمدن اسلام و غرب، بجای می گذارد.
عدم وجود فقط دو انتخاب رد مطلق و یا قبول مطلق
ما خود را در یک زاویه تنگ، آنچنان زندانی نمی بینیم که طی آن یا باید عرصه را به رویارویی ارزشهای متناقض (اسلام غرب) و از آن جا نبرد تمدنها، واگذار کنیم و یا مصلحت اندیشی کنیم و همه ارزشها را زیر پا نهیم تا همزیستی، صورت گرفته باشد. و البته کوتاه آمدن نسبت به ارزشها نیز به معنای از خودبیگانگی است. این معادله، در مورد روابط اسلام و غرب، باطل است و در مورد روابط اسلام و مسیحیّت، از بطلان بیشتری برخوردار است. زیرا چه بسیار نقاط مشترکی که میان اسلام و غرب وجود دارد که می توان بدون کوتاه آمدن از ارزشها، در مورد آنها، به توافق و تفاهم رسید ارزشهای مشترکی چون: حقوق بشر، دموکراسی، صلح، جنگ علیه تروریسم، مقاومت در برابر نژادپرستی، نازیسم، فاشیسم و...; منافع و مصالح مشترکی نیز وجود دارد که این رابطه را نیروی بیشتری می بخشند.
عرصههای مشترک میان اسلام و مسیحیّت
میراث ارزشی مشترکی وجود دارد که نمی توان برای آن بهایی در نظر گرفت; در متون اسلامی، می توان به میزان قابل توجهی که درباره حضرت عیسی (ع) و مادر گرامی اش در راستای پاکی و صفای زندگی آنان، سخن رفته اشاره کرد. به عنوان مثال می توان به شیخ کلینی (ره) (متوفی اوایل قرن دهم میلادی) در کتاب مشهور خود (کافی) اشاره کرد که به متن مناجات حضرت عیسی مسیح (ع) با خداوند عزوجل می پردازد که به گفته پرفسور محمود ایوب، با بیانی بسیار زیبا، صورت گرفته است: «بنده ای فروتن در برابر خدا و در عین حال از اولیای مقرّب درگاه الهی» و در توضیح آن می گوید: «طی این مفهوم تجلی الهی، دو تصویر اسلامی و مسیحی حضرت مسیح (ع) در نقاط متعددی، در هم می آمیزند:
اسلام تأکید می کند که انسان می تواند و حتی وظیفه دارد که به خداوند متعال نزدیک شود و نزدیکی به خداوند نیز در معراج پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) ـ که مستقیماً در برابر خدا قرار گرفت ـ و عروج حضرت عیسی و نشستن او در سمت راست خدا، تجلّی آشکاری یافته است»; البته به رغم وجود بحثهایی درباره این روایت، می توان گفت بیانگر درآمیختگیهای این دو میراث الهی، با یکدیگر است.
در این میان می توان موارد مشترک فراوانی را یافت از جمله:
ـ تأکید بر پرستش خدا و نبرد با ستم و ستمگری.
ـ ایمان به فطرت خلّاق انسان.
ـ ایمان به منظومه تقریباً یکسانی از اخلاقیات.
ـ باور به حقوق بشر.
ـ باور به ارزش کانون خانواده.
ـ ایمان به ضرورت همبستگی اجتماعی.
ـ ایمان به ضرورت احیای یادواره های سرنوشتی.
ـ باور به ارزش عفت و پاکدامنی اجتماعی.
ـ ایمان به حضور الهی در مسجد یا کلیسا.
ـ ایمان به ضرورت خدمت به تمدن بشری.
ـ باور به مجموعه ای از عبادات و نمازهایی که جان را صفا می بخشند.
- و...
نتیجه
و چه اشتراکات تمدنی که این دو آیین، از سر گذرانده اند; گواینکه خود مصلحت نیز یک ارزش دینی است که چنین همزیستی و همکاری با یکدیگر را، ایجاب می کند.همکاری در مبارزه با فقر و بیماری و جهل، کوشش در جهت نفی تعصّب و فروپاشی اخلاقی و برآوردن نیازهای معنوی و ایستادگی در برابر توطئههای شیطانی برای در هم شکستن کیان خانواده و ایجاد تردید در ارزشهای دینی، و مقاومت در برابر هرگونه تروریسم از جمله ترورسیم رسمی و نفی مدعیان دینی که بنا به منافع شخصی، گروهی، حزبی و فرقه ای خود، جنگ آفرینی می کنند و در پوششی از دین پنهان می شوند و...، همه و همه منافع و مصلحتهایی است که طرفین را به همکاری سازنده فرا می خواند.