قانونمندی جامعه از منظر قرآن کریم: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'موضعگیری' به 'موضعگیری') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
از مباحث اساسی و مهم در علم [[جامعهشناسی|جامعهشناسی]] و [[تاریخ]] این است که آیا جامعه بشری از قانونمندی خاص جدای از قانونمندی افراد آن برخوردار است یا خیر؟ ثبوت قوانین طبیعی و زیستی و سنتهای لا یتغیر برای افراد جامعه – با قطع نظر از وجود جامعه – مورد قبول اکثر دانشمندان است اما اینکه آیا برای جوامع بشری در طول تاریخ، قوانین و سنتهای خاص ثابت است یا خیر؟ امری است که موضوع این مقاله است. در این مقاله به خواست [[خداوند]] بعد از طی مراحلی که جنبه مقدماتی دارد ابتدا بصورت اختصار برخی از نظریات جامعه شناسان معاصر را مطرح نموده و | از مباحث اساسی و مهم در علم [[جامعهشناسی|جامعهشناسی]] و [[تاریخ]] این است که آیا جامعه بشری از قانونمندی خاص جدای از قانونمندی افراد آن برخوردار است یا خیر؟ ثبوت قوانین طبیعی و زیستی و سنتهای لا یتغیر برای افراد جامعه – با قطع نظر از وجود جامعه – مورد قبول اکثر دانشمندان است اما اینکه آیا برای جوامع بشری در طول تاریخ، قوانین و سنتهای خاص ثابت است یا خیر؟ امری است که موضوع این مقاله است. در این مقاله به خواست [[خداوند]] بعد از طی مراحلی که جنبه مقدماتی دارد ابتدا بصورت اختصار برخی از نظریات جامعه شناسان معاصر را مطرح نموده و آنگاه به بیان تفصیلی" قانونمندی جامعه از منظر قرآن" خواهیم پرداخت. | ||
== آیا جامعه وجود عینی و حقیقی دارد؟ == | == آیا جامعه وجود عینی و حقیقی دارد؟ == | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
1-اساس این نظریه بر تاثیر قطعی و صد در صد جبر جامعه بر اشخاص و افراد میباشد بدین معنی که خروج از جبر و قوانین حاکم بر اجتماع برای افراد ممکن نیست. | 1-اساس این نظریه بر تاثیر قطعی و صد در صد جبر جامعه بر اشخاص و افراد میباشد بدین معنی که خروج از جبر و قوانین حاکم بر اجتماع برای افراد ممکن نیست. | ||
در حالی که این مبنا مخدوش است چون بوضوح میبینیم در ادوار مختلف تاریخ و زندگی بشر همیشه و مستمر انسانهای زیادی بودهاند که بر خلاف حرکت و مشی جامعه و قوانین پذیرفته شده آن حرکت نموده و مینمایند بنحوی که از نظر تفکر و گرایش و حتی زندگی زیستیشان در مقابل جامعه قرار داشته و در تمامی دوران زندگیشان استقلال و هویت فکری و شخصی خودرا حفظ نمودهاند؛ در راس اینگونه انسانها، انبیاء الهی قرار دارند که همیشه در صدد تغییر روح جمعی جامعهشان بودند و در تمامی دوران براین اعتقاد باقی ماندند. | در حالی که این مبنا مخدوش است چون بوضوح میبینیم در ادوار مختلف تاریخ و زندگی بشر همیشه و مستمر انسانهای زیادی بودهاند که بر خلاف حرکت و مشی جامعه و قوانین پذیرفته شده آن حرکت نموده و مینمایند بنحوی که از نظر تفکر و گرایش و حتی زندگی زیستیشان در مقابل جامعه قرار داشته و در تمامی دوران زندگیشان استقلال و هویت فکری و شخصی خودرا حفظ نمودهاند؛ در راس اینگونه انسانها، انبیاء الهی قرار دارند که همیشه در صدد تغییر روح جمعی جامعهشان بودند و در تمامی دوران براین اعتقاد باقی ماندند. | ||
2-از جهتی دیگر این نظریه مبتنی بر تفکر پوزیتویستی است که تنها به عمل اجتماعی بیشترین ارزش را داده و از علوم انسانی و علومی که به | 2-از جهتی دیگر این نظریه مبتنی بر تفکر پوزیتویستی است که تنها به عمل اجتماعی بیشترین ارزش را داده و از علوم انسانی و علومی که به ارزشهای اخلاقی فردی – اجتماعی میپردازند دوری جسته و چه بسا جهت نفی و انکار آنها دلائلی موهوم و خیالی را طرح مینمایند. | ||
باید گفت این مبنا – نگاه پوزیتیویستی - نیزمخدوش است چون: | باید گفت این مبنا – نگاه پوزیتیویستی - نیزمخدوش است چون: | ||
اولا : جامعه و روح جمعی حاکم بر اجتماع امری است که دائما در معرض تغییر و تحول است ودر | اولا : جامعه و روح جمعی حاکم بر اجتماع امری است که دائما در معرض تغییر و تحول است ودر زمانهای مختلف تفکرات و گرایشات جامعه نیز متحول خواهد شد بنابراین لازمه چنین امری عدم وجود هیچ امر ثابت در جامعه میباشد | ||
در حالی که بوضوح میبینیم جوامع بسیاری که طی قرنها مراحل و تحولات گوناگونی را پشت سر گذاشتهاند در عین حال برخی از امور و | در حالی که بوضوح میبینیم جوامع بسیاری که طی قرنها مراحل و تحولات گوناگونی را پشت سر گذاشتهاند در عین حال برخی از امور و ارزشهای ثابت درمیان آنها وجود داشته است از جمله این امور میتوان حس دینداری و پرستش را درمیان مردم نام برد که به شکلهای مختلف در تمامی دوران زندگی بشر وجود داشته و خواهد داشت. | ||
ثانیا : میزان و معیار قرار دادن قابلیت تجربه و عمل اجتماعی برای پذیرش جمیع پدیدهها – مبنای مکتب پوزیتویستها - امری است که مخالف وجدان و منطق عقل میباشد. | ثانیا : میزان و معیار قرار دادن قابلیت تجربه و عمل اجتماعی برای پذیرش جمیع پدیدهها – مبنای مکتب پوزیتویستها - امری است که مخالف وجدان و منطق عقل میباشد. | ||
3-لازمه نظریه اول – وجود عینی جامعه -، نفی استقلال و ارزشهای انسانی است چون انسانی که مقهور تفکر و گرایشات جامعه خویش بوده و از | 3-لازمه نظریه اول – وجود عینی جامعه -، نفی استقلال و ارزشهای انسانی است چون انسانی که مقهور تفکر و گرایشات جامعه خویش بوده و از آزادی و انتخاب و استقلال محروم باشد چنین انسانی فاقد ارزش و کرامت خواهد بود در حالی که انسان از قدرت استقلال و اختیار و آزادی برخوردار بوده و توان لازم جهت متاثر و منفعل نشدن از جامعه را داراست و این امر نیز مطابق با وجدان و عقل بدیهی است و ما در ادامه بحث به این امرنیز مجددا خواهیم پرداخت. | ||
ب- نقد و بررسی نظریه دوم- جامعه وجود اعتباری دارد-: | ب- نقد و بررسی نظریه دوم- جامعه وجود اعتباری دارد-: | ||
مفاد این نظریه چنانکه گذشت این است که :جامعه چیزی نیست جز مجموعهای از افرادی که در کنار یکدیگر و با تفکراتی گوناگون زیست میکند و هریک دارای هویت و روح واحدی میباشند بگونهای که با قطع نظر از افراد، جامعه مفهومی نخواهد داشت؛ بنابراین اختلاف در وجود یا عدم وجود جامعه دعوائی است لفظی؛ در خارج موجودی بنام جامعه نداریم و افراد منشا اعتبار جامعه هستند. | مفاد این نظریه چنانکه گذشت این است که :جامعه چیزی نیست جز مجموعهای از افرادی که در کنار یکدیگر و با تفکراتی گوناگون زیست میکند و هریک دارای هویت و روح واحدی میباشند بگونهای که با قطع نظر از افراد، جامعه مفهومی نخواهد داشت؛ بنابراین اختلاف در وجود یا عدم وجود جامعه دعوائی است لفظی؛ در خارج موجودی بنام جامعه نداریم و افراد منشا اعتبار جامعه هستند. | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
باید گفت جهت درک عمیقتر مساله لازم است بین مقام ثبوت و اثبات فرق گذاشته شود چون گاهی بحث در این است که :ایا برای فرد جامعه امکان تخلف و فاصله گرفتن از اندیشه حاکم بر اجتماع و بلکه امکان تاثیرگذاری بر روح جمعی هست یا خیر و گاهی بحث در وجود خارجی و بالفعل انسانهاست به اینکه آیا در خارج و در جامعه روح جمعی غالب و حاکم بر روح افراد هست یا خیر و به اصطلاح بحث اول در مقام امکان و بحث دوم در مقام وقوع است و مساله مهم مرحله اول بحث میباشد چون بدیهی است که عالم وقوع و خارج ملاک حقیقت نیست بلکه باید واقع را انگونه که هست بشناسیم تا به حقیقت نائل گردیم. | باید گفت جهت درک عمیقتر مساله لازم است بین مقام ثبوت و اثبات فرق گذاشته شود چون گاهی بحث در این است که :ایا برای فرد جامعه امکان تخلف و فاصله گرفتن از اندیشه حاکم بر اجتماع و بلکه امکان تاثیرگذاری بر روح جمعی هست یا خیر و گاهی بحث در وجود خارجی و بالفعل انسانهاست به اینکه آیا در خارج و در جامعه روح جمعی غالب و حاکم بر روح افراد هست یا خیر و به اصطلاح بحث اول در مقام امکان و بحث دوم در مقام وقوع است و مساله مهم مرحله اول بحث میباشد چون بدیهی است که عالم وقوع و خارج ملاک حقیقت نیست بلکه باید واقع را انگونه که هست بشناسیم تا به حقیقت نائل گردیم. | ||
با این نگرش به تحلیل محتمل اول میپردازیم – حاکمیت روح فرد بر جامعه – اصالت فرد - : | با این نگرش به تحلیل محتمل اول میپردازیم – حاکمیت روح فرد بر جامعه – اصالت فرد - : | ||
باید گفت هرگاه انسان را بدقت مورد مطالعه قرار دهیم اذعان به خلقت پیچیده و | باید گفت هرگاه انسان را بدقت مورد مطالعه قرار دهیم اذعان به خلقت پیچیده و خارقالعاده او خوهیم کرد. امروز به اثبات رسیده است که :قدرت و استعدادهای نهفته در انسان فوق تصور ادمی است وروح انسان مرکز و منشا انواع قدرتها و انرژیهاست و بتعبیر قرآن انسان توان نفوذ و تسخیر بر جمیع پدیدههای طبیعت را دارد: | ||
"أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ": | "أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ": | ||
آیا ندیدهاید که خدا هر چه را که در | آیا ندیدهاید که خدا هر چه را که در آسمانها و زمین است مسخر شما نموده است؟ | ||
و بتعبیر امیر المومنین | و بتعبیر امیر المومنین علیهالسلام : وتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر | ||
بنابراین انسان مظهر جمال و جلال و قدرت خداست اوست که میتواند در اثر فعلیت رسیدن استعدادهای نهفته اش به اوج قله هستی صعود نموده و با کمال مطلق ارتباط بر قرار نماید امروزه نیزمی میبینیم گاه یک فرد در اثر نبوغ و استعداد | بنابراین انسان مظهر جمال و جلال و قدرت خداست اوست که میتواند در اثر فعلیت رسیدن استعدادهای نهفته اش به اوج قله هستی صعود نموده و با کمال مطلق ارتباط بر قرار نماید امروزه نیزمی میبینیم گاه یک فرد در اثر نبوغ و استعداد خارقالعادهاش موفق به اختراع چیزی میگردد که نه تنها جامعه عصر خود بلکه جوامع بعد از خود را نیزی تحت تاثیر جدی قرار میدهد. | ||
بنابراین میتوان ادعا نمود که در عالم امکان و ثبوت اراده فرد بر جامعه حاکمیت دارد و روح فردی قابلیت حاکمیت بر روح جمع را داراست و شاهد عینی و عملی آن وجود مقدس انبیاءالهی هستند که تا کنون نیز تفکرات و اندیشههای آنان بر جهان حاکمیت دارد. | بنابراین میتوان ادعا نمود که در عالم امکان و ثبوت اراده فرد بر جامعه حاکمیت دارد و روح فردی قابلیت حاکمیت بر روح جمع را داراست و شاهد عینی و عملی آن وجود مقدس انبیاءالهی هستند که تا کنون نیز تفکرات و اندیشههای آنان بر جهان حاکمیت دارد. | ||
اما مقام اثبات و خارج : در این مرحله ناچاریم وضعیت جوامع و افراد را انگونه که در خارج عمل مینمایند مورد ملاحظه و بررسی قرار دهیم اینجاست که باید اذعان نمائیم که متاسفانه نوع انسانها نسبت به توانائیهای بالقوه و نهفته درونیشان بی توجه بوده بلکه آنها را در وجودشان مدفون مینمایند بحدی که تبدیل به انسانهای مسخ شدهای میگردند که از خویشتن خود نیز بیگانه میشوند یعنی ماهیت انسانی خویش را تبدیل به ماهیت جماد و نبات و حیوان مینمایند : اولئک کالانعام بل هم اضل | اما مقام اثبات و خارج : در این مرحله ناچاریم وضعیت جوامع و افراد را انگونه که در خارج عمل مینمایند مورد ملاحظه و بررسی قرار دهیم اینجاست که باید اذعان نمائیم که متاسفانه نوع انسانها نسبت به توانائیهای بالقوه و نهفته درونیشان بی توجه بوده بلکه آنها را در وجودشان مدفون مینمایند بحدی که تبدیل به انسانهای مسخ شدهای میگردند که از خویشتن خود نیز بیگانه میشوند یعنی ماهیت انسانی خویش را تبدیل به ماهیت جماد و نبات و حیوان مینمایند : اولئک کالانعام بل هم اضل | ||
خط ۲۱۱: | خط ۲۱۱: | ||
اگر بناست سنتهای الهی در جامعه و تاریخ بشری حاکمیت داشته باشد بنابراین انسان محکوم و مقهور این سنتها خواهد بود و این همان جبراجتماعی است که برخی ازجامعه شناسان بدان قائلند در حالی که در مباحث سابق این مبنا را مردود دانستیم بنابراین نقش انسان بعنوان موجودی مختار و مستقل در ارتباط با سنتهای اجتماعی چگونه توجیه میگردد؟ | اگر بناست سنتهای الهی در جامعه و تاریخ بشری حاکمیت داشته باشد بنابراین انسان محکوم و مقهور این سنتها خواهد بود و این همان جبراجتماعی است که برخی ازجامعه شناسان بدان قائلند در حالی که در مباحث سابق این مبنا را مردود دانستیم بنابراین نقش انسان بعنوان موجودی مختار و مستقل در ارتباط با سنتهای اجتماعی چگونه توجیه میگردد؟ | ||
پاسخ :در پاسخ باید گفت :اراده انسان نیز جزئی از سنت و قانون الهی است و هیچ تضادی با سنتهای دیگر ندارد بدین نحو که تمامی سنتهای ذکر شده و غیر | پاسخ :در پاسخ باید گفت :اراده انسان نیز جزئی از سنت و قانون الهی است و هیچ تضادی با سنتهای دیگر ندارد بدین نحو که تمامی سنتهای ذکر شده و غیر آنها، جریان یا عدم جریان آنها بستگی به کیفیت موضعگیری انسانها دربرابر آنها دارد درحقیقت نقش انسان در حوادث و پدیدههای جوامع خود سنت دیگری است که در قرآن کریم ذکر شده است که :ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم : خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکی به بدی شتابند) | ||
== خاتمه == | == خاتمه == | ||
در پایان مقاله جهت حسن ختام بخشهائی از خطبه قاصعه امام علی | در پایان مقاله جهت حسن ختام بخشهائی از خطبه قاصعه امام علی علیهالسلام را که متضمن برخی از سنن و قوانین جامع انسانی است ذکر میکنیم : | ||
...واحذروا ما نزل بالأمم قبلکم من المثلات بسوء الأفعال وذمیم الأعمال. فتذکروا فی الخیر والشر أحوالهم واحذروا أن تکونوا أمثالهم. فإذا، وزاحت الأعداء له عنهم، ومدت العافیة فیه علیهم، وانقادت النعمة له معهم، ووصلت الکرامة علیه حبلهم من الاجتناب للفرقة، واللزوم للألفة، والتحاض علیها والتواصی بها، واجتنبوا کل أمر کسر فقرتهم، وأوهن منتهم. من تضاغن القلوب، وتشاحن الصدور، وتدابر النفوس، وتخاذل الأیدی، وتدبروا أحوال الماضین من المؤمنین قبلکم کیف کانوا فی حال التمحیص والبلاء | ...واحذروا ما نزل بالأمم قبلکم من المثلات بسوء الأفعال وذمیم الأعمال. فتذکروا فی الخیر والشر أحوالهم واحذروا أن تکونوا أمثالهم. فإذا، وزاحت الأعداء له عنهم، ومدت العافیة فیه علیهم، وانقادت النعمة له معهم، ووصلت الکرامة علیه حبلهم من الاجتناب للفرقة، واللزوم للألفة، والتحاض علیها والتواصی بها، واجتنبوا کل أمر کسر فقرتهم، وأوهن منتهم. من تضاغن القلوب، وتشاحن الصدور، وتدابر النفوس، وتخاذل الأیدی، وتدبروا أحوال الماضین من المؤمنین قبلکم کیف کانوا فی حال التمحیص والبلاء | ||
خط ۲۶۰: | خط ۲۶۰: | ||
[[رده: | [[رده:مقالهها]] | ||
[[رده:قرآن]] | [[رده:قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۳ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۱۹
از مباحث اساسی و مهم در علم جامعهشناسی و تاریخ این است که آیا جامعه بشری از قانونمندی خاص جدای از قانونمندی افراد آن برخوردار است یا خیر؟ ثبوت قوانین طبیعی و زیستی و سنتهای لا یتغیر برای افراد جامعه – با قطع نظر از وجود جامعه – مورد قبول اکثر دانشمندان است اما اینکه آیا برای جوامع بشری در طول تاریخ، قوانین و سنتهای خاص ثابت است یا خیر؟ امری است که موضوع این مقاله است. در این مقاله به خواست خداوند بعد از طی مراحلی که جنبه مقدماتی دارد ابتدا بصورت اختصار برخی از نظریات جامعه شناسان معاصر را مطرح نموده و آنگاه به بیان تفصیلی" قانونمندی جامعه از منظر قرآن" خواهیم پرداخت.
آیا جامعه وجود عینی و حقیقی دارد؟
بدیهی است که بحث در وجود یا عدم وجود سنت و قوانین برای جامعه، متفرع بر وجود جامعه – جدای از وجود افرادش – میباشد بنابراین قبل از ورود در بحث قانونمندی جامعه، باید بدین سوال پاسخ داد که آیا جامعه وجود عینی دارد یا خیر؟
از طرفی واضح است که مراد قائلین به وجود جامعه، وجود عینی و محسوس آن بگونهای که مابحذاء ان قابل رویت باشد نیست؛ چون پیداست که چنین امری معقول نیست. از اینرو میگوئیم مراد از وجود جامعه درنزد قائلین به ان، وجود روح جمعی واحد در یک مجتمع بشری است؛ بدین معنا که همانطور که هریک از افراد جامعه دارای روح و جان مسقلی بوده و همان نیز سبب جمع و وحدت اجزاءپراکنده جسم گردیده است قائلین به وجود مستقل جامعه میگویند : در جامعه نیز روح واحد جمعی سبب وحدت و جمع افراد و اشخاص مختلف – که در عقیده زبان نژاد و...با یکدیگر اختلاف دارند – میباشد. بعد از بیان دونکته فوق اینک به اصل بحث میپردازیم : باید گفت در اصل این مساله سه نظریه وجود دارد که در ابتدا به بیان هریک پرداخته و بعد از نقد و بررسی آنها نظریه حق را که متخذ از قرآن و سنت میباشد مطرح میکنیم : الف – جامعه وجود عینی دارد بنحوی که در خارج و عالم واقع چیزی بعنوان هویت فردی و اندیشه فردی نداریم. ب- جامعه وجود اعتباری دارد ودر خارج امری جدای از اشخاص و افراد و تفکرات گوناگون اشخاص بعنوان" جامعه " وجود ندارد.
ج – جامعه وجود عینی دارد بدین معنا که روح واحدی بنام روح جمعی در افراد جامعه حکومت میکند اما در عین حال هویت و استقلال فردی انسانهای جامعه نیز محفوظ است. نقد و بررسی نظریه اول (جامعه وجود عینی دارد): مفاد اصلی این نظریه از دیدگاه قائلین بدان آن است که اساسا انسان از بدو تولد تا پایان زندگیش محصور در چهارچوب جامعهای است که در آن زیست میکند بدین نحوکه جامعه تاثیر مستقیم بر کیفیت شکل گیری او در ابعاد مختلف دارد وامکان خروج از چهار چوب جامعه برای فرد ممکن نیست؛ بنابراین انچه در خارج و عالم واقع موجود است عبارتست از روح واحد جمعی بنابراین اندیشهها و گرایشات فردی بنحوی که مستقل از روح جمعی باشد امریست موهوم و خیالی؛ نتیجه آنکه، فرد مظهر جامعهای است که در آن زیست میکند. مولف کتاب جامعهشناسی عمومی بنقل از گورویچ جامعهشناس معاصر و مشهور فرانسوی میگوید : ...اری انسان را انسانهای دیگر ساختهاند و جامعه شامل ما و همه انسانهای دیگر است جامعه از من و ما و دیگری که آنها را متعارض یکدیگر میدانند بوجود امده است اینها بدون جامعه و جامعه بدون آنها وجود نخواهد داشت فرد در جامعه و جامعه در فرد دوام و استمرار مییابد و در نتیجه همین استمرار دوجانبه است که میتوان جامعه را در اعماق من و من را در اعماق ما و جامعه یافت. باید گفت بخش اول این نظریه که پذیرش جامعه بعنوان موجودی حقیقی و عینی است امری است منطقی و مبرهن که در نقد و بررسی نظریه دوم بیشتر واضح خواهد گشت اما بخش دوم نطریه اول به چند جهت مقبول نیست :
1-اساس این نظریه بر تاثیر قطعی و صد در صد جبر جامعه بر اشخاص و افراد میباشد بدین معنی که خروج از جبر و قوانین حاکم بر اجتماع برای افراد ممکن نیست. در حالی که این مبنا مخدوش است چون بوضوح میبینیم در ادوار مختلف تاریخ و زندگی بشر همیشه و مستمر انسانهای زیادی بودهاند که بر خلاف حرکت و مشی جامعه و قوانین پذیرفته شده آن حرکت نموده و مینمایند بنحوی که از نظر تفکر و گرایش و حتی زندگی زیستیشان در مقابل جامعه قرار داشته و در تمامی دوران زندگیشان استقلال و هویت فکری و شخصی خودرا حفظ نمودهاند؛ در راس اینگونه انسانها، انبیاء الهی قرار دارند که همیشه در صدد تغییر روح جمعی جامعهشان بودند و در تمامی دوران براین اعتقاد باقی ماندند. 2-از جهتی دیگر این نظریه مبتنی بر تفکر پوزیتویستی است که تنها به عمل اجتماعی بیشترین ارزش را داده و از علوم انسانی و علومی که به ارزشهای اخلاقی فردی – اجتماعی میپردازند دوری جسته و چه بسا جهت نفی و انکار آنها دلائلی موهوم و خیالی را طرح مینمایند. باید گفت این مبنا – نگاه پوزیتیویستی - نیزمخدوش است چون: اولا : جامعه و روح جمعی حاکم بر اجتماع امری است که دائما در معرض تغییر و تحول است ودر زمانهای مختلف تفکرات و گرایشات جامعه نیز متحول خواهد شد بنابراین لازمه چنین امری عدم وجود هیچ امر ثابت در جامعه میباشد در حالی که بوضوح میبینیم جوامع بسیاری که طی قرنها مراحل و تحولات گوناگونی را پشت سر گذاشتهاند در عین حال برخی از امور و ارزشهای ثابت درمیان آنها وجود داشته است از جمله این امور میتوان حس دینداری و پرستش را درمیان مردم نام برد که به شکلهای مختلف در تمامی دوران زندگی بشر وجود داشته و خواهد داشت. ثانیا : میزان و معیار قرار دادن قابلیت تجربه و عمل اجتماعی برای پذیرش جمیع پدیدهها – مبنای مکتب پوزیتویستها - امری است که مخالف وجدان و منطق عقل میباشد. 3-لازمه نظریه اول – وجود عینی جامعه -، نفی استقلال و ارزشهای انسانی است چون انسانی که مقهور تفکر و گرایشات جامعه خویش بوده و از آزادی و انتخاب و استقلال محروم باشد چنین انسانی فاقد ارزش و کرامت خواهد بود در حالی که انسان از قدرت استقلال و اختیار و آزادی برخوردار بوده و توان لازم جهت متاثر و منفعل نشدن از جامعه را داراست و این امر نیز مطابق با وجدان و عقل بدیهی است و ما در ادامه بحث به این امرنیز مجددا خواهیم پرداخت. ب- نقد و بررسی نظریه دوم- جامعه وجود اعتباری دارد-: مفاد این نظریه چنانکه گذشت این است که :جامعه چیزی نیست جز مجموعهای از افرادی که در کنار یکدیگر و با تفکراتی گوناگون زیست میکند و هریک دارای هویت و روح واحدی میباشند بگونهای که با قطع نظر از افراد، جامعه مفهومی نخواهد داشت؛ بنابراین اختلاف در وجود یا عدم وجود جامعه دعوائی است لفظی؛ در خارج موجودی بنام جامعه نداریم و افراد منشا اعتبار جامعه هستند. مولف کتاب مکاتب جامعهشناسی معاصر بنقل از روسو میگوید :
جامعه اصل طبیعی ندارد و بر اساس قرارداد اجتماعی استوار است
باید گفت این نظریه نیز نگرش افراط گرایانه براصالت دادن به افراد است – در مقابل نظریه اول که نگرش افراط گرایانه به جامعه داشت – در حالی که بدیهی است افراد جامعه بصورت مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر جامعه خود هستند؛ فردی که جدای از جامعه زندگی میکند قطعا اخلاق و اداب و رفتارش بشکلی است که آن رفتار را در صورت زندگی جمعی دارا نخواهد بود. بوضوح میبینیم زندگی و اخلاق انسان در محیط خانواده با زندگی و اخلاقش در جامعه و محیط بزرگتر تفاوت زیاد دارد و این نیست جز آنکه در خارج موجودی بنام جامعه تحقق دارد و گرنه میبایست هیچ نوع تفاوتی بین اندو محیط یافت نگردد بنابراین اینکه میبینیم زندگی درجامعه مستلزم پذیرش شیوهای خاص در زندگی و اخلاق و..می باشد بیانگر وجود منشا آن شیوه- جامعه- خواهد بود. ج – تحلیل و بررسی نظریه سوم : مفاد این نظریه این است که وجود جامعه در خارج امری است عینی و حقیقی؛ از طرفی دیگر وجود فرد یا افراد نیز در خارج و واقع بنحوی که بتواند خود رااز جبر حاکم بر جامعه خلاصی بخشد امری است که وجدان و عقل سلیم بدان حکم میکند بنابراین فرد و جامعه هر دو در خارج موجودند.
بنظر میرسد این نظریه از هر نظر منطقی و مبرهن بوده و هیچ اشکال اساسی بر آن وارد نخواهد بود و نیز میتوان اذعان داشت که از قرآن کریم نیز چنین نظریهای را میتوان استخراج و استنباط نمود. اثبات و تبیین عقلی این نظریه با تامل و دقت در اشکالاتی که به نظریه اول و دوم مطرح گردید روشن خواهد گشت. و در اینجا فقط میگوییم : بر اساس نظریه سوم انسان در جامعه دارای دو روح میباشد :روح فردی و روح جمعی اما طبق نظریه اول و دوم تنها دارای یک روح خواهد بود :روح جمعی یا روح فردی دراینجا به بیان قرآن کریم در باب وجود جامعه و وجود فرد میپردازیم : برخی از آیات الهی در قرآن بطور صریح و روشن احکام و قوانینی را برای جامعه -نه فرد- اثبات میکند از جمله اینکه جامعه را دارای اجل معین و عمر مقدر میداند بنحوی که وقتی اجلش فرا رسید تمامی جامعه به دیار ابدی خواهند شتافت و این نیست جز اینکه از دیگاه قرآن جامعه وجودی جدا از وجود افراد خودش دارد، چون فرارسیدن اجل مقدر افراد و اشخاص یکباره و همزمان نبوده و نخواهد بود – طبق سنت الهی-
در این زمینه قرآن کریم میفرماید : "ولکل امه اجل فاذا جاءاجلهم لایستاخرون ساعه و لا یستقدمون"
"از برای هر امتی- جامعهای – اجل – و مدتی – است که هرگاه آن وقت بیاید ساعتی نیز تاخیر نداشته و یا پیشی نخواهند گرفت." ودر سوره دیگری چنین میخوانیم :لکل امه اجل اذا جاءاجلهم فلا یستاخرون ساعه و لا یستقدمون ازطرف دیگر میبینیم قرآن کریم برخی از احکامش را برای افراد و اشخاص – با قطع نظر از وجود جامعه – وضع نموده است واین نیست جز آنکه از دیدگاه الهی، افراد جامعه نیز از هویتی خاص برخوردارند. آیات الهی در این قسمت نیز بصورتهای مختلف بیان گردیده است که جهت اختصار یکی از آنها را بیان میکنیم: "مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ" "هر کس عمل صالحی را انجام دهد – اعم از مذکر یا مونث – در حالی که مومن باشد ما حتماحیات و زندگی پاکیزهای را بدو خواهیم داد و به آنها پاداشی میدهیم که بهتر از عملشان – که انجام دادهاند – باشد." باید گفت ازروآیات معصومین نیز که در واقع مفسرین حقیقی قرآنند نظریه سوم در مساله مورد بحث استخراج میگردد :
نقش اصلی درتعارض و تضاد بین فرد و اجتماع با کدامیک میباشد -اصالت فرد یا اصالت اجتماع
این مرحله از بحث در واقع متفرع بر نظریه سوم مبحث اول – وجود جامعه و وجود افراد یا اصالت فرد و اصالت جامعه – میباشد؛ بدین معنا که وقتی پذیرفتیم فرد و جامعه هریک وجودی مستقل و عینی دارند – گرچه تاثیر متقابل نیز بینشان بر قرار است – در اینصورت این سوال مطرح خواهد گشت که رابطه فرد و جامعه چگونه است؟ از طرفی بهنگام تضاد و تعارض منافع فرد و منافع جامعه، اصالت با کدامیک میباشد؟
بنظر میرسد که در این مساله نیز سه امر محتمل و متصور است : 1-روح فردی غالب بر روح جمعی است 2-روح جمعی غالب بر روح فردی است 3-تاثیر متقابل روح فردی و جمع متساوی است و هیچیک غالب بر دیگری نخواهد بود. بیان محتمل اول : انچه در خارج عینیت- اصالت - دارد افرادند و جامعه نیز گرچه وجودیست جدای از افراد اما وجودش تابع وجود افراد جامعه است و نقش اصلی با افراد جامعه است فرد یا افراد اگر اراده نمایند میتوانند جامعه را به هر شکلی که بخواهند متحول نمایند تحلیل و بررسی نظریه اول :
باید گفت جهت درک عمیقتر مساله لازم است بین مقام ثبوت و اثبات فرق گذاشته شود چون گاهی بحث در این است که :ایا برای فرد جامعه امکان تخلف و فاصله گرفتن از اندیشه حاکم بر اجتماع و بلکه امکان تاثیرگذاری بر روح جمعی هست یا خیر و گاهی بحث در وجود خارجی و بالفعل انسانهاست به اینکه آیا در خارج و در جامعه روح جمعی غالب و حاکم بر روح افراد هست یا خیر و به اصطلاح بحث اول در مقام امکان و بحث دوم در مقام وقوع است و مساله مهم مرحله اول بحث میباشد چون بدیهی است که عالم وقوع و خارج ملاک حقیقت نیست بلکه باید واقع را انگونه که هست بشناسیم تا به حقیقت نائل گردیم. با این نگرش به تحلیل محتمل اول میپردازیم – حاکمیت روح فرد بر جامعه – اصالت فرد - : باید گفت هرگاه انسان را بدقت مورد مطالعه قرار دهیم اذعان به خلقت پیچیده و خارقالعاده او خوهیم کرد. امروز به اثبات رسیده است که :قدرت و استعدادهای نهفته در انسان فوق تصور ادمی است وروح انسان مرکز و منشا انواع قدرتها و انرژیهاست و بتعبیر قرآن انسان توان نفوذ و تسخیر بر جمیع پدیدههای طبیعت را دارد: "أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ": آیا ندیدهاید که خدا هر چه را که در آسمانها و زمین است مسخر شما نموده است؟ و بتعبیر امیر المومنین علیهالسلام : وتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر بنابراین انسان مظهر جمال و جلال و قدرت خداست اوست که میتواند در اثر فعلیت رسیدن استعدادهای نهفته اش به اوج قله هستی صعود نموده و با کمال مطلق ارتباط بر قرار نماید امروزه نیزمی میبینیم گاه یک فرد در اثر نبوغ و استعداد خارقالعادهاش موفق به اختراع چیزی میگردد که نه تنها جامعه عصر خود بلکه جوامع بعد از خود را نیزی تحت تاثیر جدی قرار میدهد. بنابراین میتوان ادعا نمود که در عالم امکان و ثبوت اراده فرد بر جامعه حاکمیت دارد و روح فردی قابلیت حاکمیت بر روح جمع را داراست و شاهد عینی و عملی آن وجود مقدس انبیاءالهی هستند که تا کنون نیز تفکرات و اندیشههای آنان بر جهان حاکمیت دارد. اما مقام اثبات و خارج : در این مرحله ناچاریم وضعیت جوامع و افراد را انگونه که در خارج عمل مینمایند مورد ملاحظه و بررسی قرار دهیم اینجاست که باید اذعان نمائیم که متاسفانه نوع انسانها نسبت به توانائیهای بالقوه و نهفته درونیشان بی توجه بوده بلکه آنها را در وجودشان مدفون مینمایند بحدی که تبدیل به انسانهای مسخ شدهای میگردند که از خویشتن خود نیز بیگانه میشوند یعنی ماهیت انسانی خویش را تبدیل به ماهیت جماد و نبات و حیوان مینمایند : اولئک کالانعام بل هم اضل بنابراین بین مقام ثبوت و اثبات – امکان و وقوع – در این مساله هماهنگی و اتحاد نیست و لذا نتیجه و قول حق در مساله دوم این خواهد بود که در مقام امکان و ثبوت، حاکمیت، اصالت و غلبه با فرد است اما در مقام اثبات و خارج، روح جمعی نوعا غالب بر روح فرد بوده و جامعه حاکمیت بر فرد یا افراد دارد. با توجه به مطالب فوق طبعا نقاط ضعف سائر نظریات نیز واضح میگردد و لذا جداگانه به نقد و بررسی آنها نمیپردازیم.
آیا جامعه دارای سنت و قوانین ثابت بشری هست یا خیر؟
مورخان و محققان در تاریخ پیدایش علوم اجتماعی میگویند که مبتکر و آغازگر بحث جامعه و سنتهای حاکم بر آن، متفکر بزرگ اسلامی در قرن هشتم – 880-732ه ق – ابن خلدون میباشد او بود که در اثر تتبع و تحقیق در تاریخ جوامع قبل بوجود سنتها و قوانینی ثابت برای جوامع بشری با قطع نظر از وجود سنتها برای افراد پی برد. بعد از او دانشمندانی همانند منتسکیو و اگوست کنت و...تحقیقات ابن خلدون را دنبال کرده تا اینکه مقدمات تاسیس علمی نو بنام جامعهشناسی فراهم گشت چون غرض و فلسفه پیدایش علم جامعهشناسی شناخت و بررسی علمیرفتارهای اجتماعی و کشف قوانین و سنتهای حاکم بر آن میباشد.
ولی اگر بدقت تاریخچه این بحث را مورد بررسی قرار دهیم به این نتیجه خواهیم رسید که مبتکر اصلی و اولیه این بحث و طراح اصلی مساله سنتها و قوانین ثابت برای جوامع، قرآن کریم است که درایات متعدد خود بطور صریح و روشن آن را بیان نموده است و شاید ابن خلدون نیز که بعنوان مبتکر در این باب مطرح گردیده است با تامل و مطالعه در قرآن کریم بدین حقیقت مهم نائل گشته است. قبل از آنکه بیان قرآن کریم را در این مساله مطرح نمائیم ابتدا برخی از نظریات جامعه شناسان معاصر را در اصل مساله عنوان نموه و بعد از بررسی آنها نظر نهائی را که متخذ از قرآن و سنت است بصورتی مستدل و مبرهن ذکر میکنیم. باید گفت در اینکه آیا جوامع بشری دارای سنت و قوانین ثابت هستند یا خیر دو نظریه وجود دارد : الف – جوامع بشری فاقد هر نوع سنت و قوانین بوده و بین حوادثی که در آن واقع میگردد هیچ نوع ارتباطی مضبوط وجود ندارد بنابراین اتفاق و تصادف در حوادث جامعه حاکم است. ب- جامعه همانند ارگانیسم بدن انسان از مجموعه قوانین و سنتهائی ثابت برخوردار است و جبر جامعه بمعنای سلسلهای از سنتهای لا یتغیر بر زندگی اجتماعی بشرحاکمیت دارد. بررسی نظریه اول :
این نظریه که امروزه برخی از جامعه شناسان همانند گورویچ مبین و مدافع آن هستند و معتقدند که :"حیات اجتماعی تابع قوانین عینی نیست و اساسا درزندگانی اجتماعی که کلاف سردرگی از روابط و مناسبات و کنشها و و واکنشهای گوناگون است چگونه میتوان از جبر علمی بحث کرد و به قوانین عینی دست یافت " بجهاتی چند قابل قبول نیست: 1-در اثبات این نظریه هیچ نوع دلیل مبرهن و منطقی غیر از اظهار عجز و ناتوانی از شناخت قوانین جامعه ارائه نشده است- چنانکه در کلمات گورویچ مشاهده نمودید- بنابراین نفس این نظریه مخالف روش تحقیق علمی است که مبتنی بر پذیرش سلسلهای از قوانین بوده و غرض علم جامعهشناسی کشف آنها است.
عجز بشر از درک سنتهای جوامع بشری مستلزم آن نیست که حکم به نفی وجود روابط علی و معلولی در پدیدههای اجتماعی بنمائیم؛ روش علمی مقتضی است که در صدد کشف روابط و نظامات پیچیده عالم از طریق تجربه و مشاهده بر ائیم و با توجه به اینکه معتقدین به این نظریه از پیروان کاربرد روش علمی در جوامع و رفتار اجتماعی میباشند این نظر مخالف و مناقض با اصل این مبنای پذیرفته شده آنان نیز میباشد. 2-دانش و اندیشه نوین معاصر در پرتو پیشرفتهای شگرف و فرهنگ مادی و معنوی انسانها و بر اثر انقلاب علمی و فنی جهان امروز به انسانهای واقعگرا این قدرت را بخشیدهاند که با شناخت واقعیت اجتماعی و قوانین عینی حاکم بر جامعه در زمینه آیندهنگریها و پیشبینیها و برنامهریزیها گامهای موثری بردارند و با شناخت ضرورت کلی تاریخی و پیشنگری واقعبینانه جامعه را از خطر و آسیبهای پیشبینی شده مصون بدارند و از زبونی و در ماندگی رهائی بخشند . بنابراین همین که بشر توانائی لازم جهت پیشبینی حوادث اجتماعی را نموده است خود گواه و شاهدی است بوجود سنتها و قوانین اجتماعی در جوامع بشری 3-فرض تصادف و اتفاق در پیدایش پدیدههای اجتماعی امری است که وجدان و منطق به بطلان آن گواهی داده و اعتقاد بدان درشان یک عالم و محقق نخواهد بود. چگونه ممکن است بر حوادث و تاریخ گسترده زندگی بشر از اغاز پیدایش تا کنون اتفاق و تصادف حکمفرا باشد در حالی که میبینیم بسیاری از حوادث در اثر علل و عوامل شناخته شدهای بوقوع پیوسته است بنحوی که در هر زمان آن علل و عوامل مهیا باشد تحقق آن وقایع نیز ضروری و قطعی خواهد بود. تمدن - و به تعبیر دقیقتر تجدد- بشری که امروز شاهد وسعت عظیم آن هستیم معلول عوامل وعلل مضبوط و معینی هستند که بسیاری از آنها مبرهن و واضح میباشد. تحلیل نظریه دوم :در اثبات این نظریه میگوئیم :بهترین دلیل بر امکان تحقق یک شئ، وقوع خارجی آن میباشد و با توجه به اینکه امروزه تعداد قابل توجهی از قوانین و سنتهای اجتماعی کشف گردیده است و جامعه شناسان از طریق اعمال و کاربرد آنها در حد نسبی توان پیشبینی حوادث اجتماعی آینده را نمودهاند بنابراین اذعان و اعتراف بوجود سنتها و قوانین اجتماعی امری منطقی و معقول خواهد بود.
جامعه و سنت از منظر قرآن
آیات الهی در موارد و انحاء مختلف به وجود سلسلهای از سنتهای اجتماعی که در جوامع انسانی حکمفرماست تصریح نموده و از آنها بعنوان سنه الله نام برده است؛ از طرفی دیگر قرآن کریم مجموعه این سنن الهی را که مبین اراده الهی درهدایت زندگی بشری است اموری لایتغیرو غیر قابل تبدیل دانسته و بشررا از مخالفت و مبارزه با آنها که نتیجه آن سقوط بشرخواهد بود بازداشته است. بطور کلی میتوان آیاتی را که بنحوی اثباتگر وجود سنتهای ثابت برای جوامع بشری است به چهار قسم دستهبندی نمود : الف – آیاتی که تصریح ودلالت مطابقی بر وجود سنتهائی برای جامعه دارد : "قدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ"
- پیش از شما سنتهایی بوده است، پس بر روی زمین بگردید و بنگرید که پایان کار آنها که پیامبران را به دروغگویی نسبت میدادند چه بوده است.
یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَیَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَیَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (26) خدا میخواهد برای شما توضیح دهد، و راه [و رسمِ] کسانی را که پیش از شما بودهاند به شما بنمایاند، و بر شما ببخشاید، و خدا دانای حکیم است.
به دلیل اختصار از آیات سورهای دیگر نظیر فاطر/42،غافر/ 85 و کهف/ 55صرفنظر نمودیم.
ب- آیاتی که مبین استوار بودن و قطعیت سنتهای الهی در جوامع بشری است :
"سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا" "سنت الهی است که در گذشتگان و جوامع قبل جاری بود و هیچگاه سنت الهی را قابل تغییر و تبدیل نخواهی یافت."
"فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّةَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلًا" "ایا آنها – منکرین رسالت تو و حقائق دینی – انتظار جریان سنتهای حاکم بر گذشتگان را برخود دارند پس هیچگاه تغییرو تبدیلی در سنت الهی نخواهی یافت و هیچ تحولی در آن نخواهی دید."
"سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا" "سنت الهی است که در گذشتگان و جوامع قبل جاری بود و هیچگاه سنت الهی را قابل تغییر و تبدیل نخواهی یافت."
ج - آیاتی که مبین دعوت از مردم جهت تفکر در آثار و زندگی گذشتگان و عبرت گرفتن از آنهاست. بدیهی است که چنین دعوتی مستلزم وجود سنتها و قوانینی ثابت برای جوامع بشری است والا بدون وجود سنتها و قوانین اجتماعی چنین دعوتی معقول و منطقی نخواهد بود. َ"افَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآَخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ"
أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ۖ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا آیا در زمین به سیر و سفر نمیروند تا به چشم خود عاقبت حال پیشینیان را مشاهده کنند که چگونه آنها را خدا هلاک کرد؟ و این کافران هم مانند آنها به کیفر کفر خود البته میرسند. "لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ "ۗ هر اینه در داستانهای انبیای الهی برای اندیشمندان عبرت خواهد بود.
د – آیاتی که مبین قوانین و سنن خاص در موارد مختلف میباشد:
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَیٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّیٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ -
پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آنها گشودیم تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) نا امید گردیدند.
تفصیل این بخش – د- از آیات الهی در مبحث بعدی مطرح خواهد گشت.
بیان سنتها و قوانین ثابت جوامع بشری در قرآن کریم
در این بخش به بیان سنتهای الهی در جوامع انسانی از منظر قرآن خواهیم پرداخت. قبل از بیان این سنتها لازم است متذکرشویم که سنتهای ذکر شده تنها بیان بخشی از این مجموعه است که نگارنده موفق به استخراج آنها از قرآن کریم گردیده است.
سنتهای الهی در جوامع بشری از منظر قرآن کریم
سنت "امتحان، مکر و استدراج "
وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون َثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّیٰ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ :
و ما هیچ پیغمبری به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم مگر آنکه اهلش را به شداید و محن مبتلا ساختیم تا به درگاه خدا تضرع و زاری کنند. سپس آن سختیها را به آسایش و خوشی مبدّل کردیم تا به کلی حال خود را فراموش کرده و گفتند: آن رنج و خوشیها به پدران ما نیز رسید (و این عادت روزگار است که گاهی خوش و گاهی ناخوش است)، ما هم به ناگاه آنان را گرفتیم در حالی که (از توجه به آن عقاب) غافل بودند.
فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَفَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّیٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ -
پس چرا وقتی که بلای ما به آنها رسید تضرّع و زاری نکردند (تا نجات یابند)؟ ولی (بدین سبب که نکردند) دلهاشان را قساوت فراگرفت و شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود. -پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آنها گشودیم تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) نا امید گردیدند.
وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ و آنان که آیات ما را تکذیب کردند به زودی آنها را به عذاب و هلاکت میافکنیم از جایی که فهم آن نکنند.
از آنجا که سنت ذکر شده – ابتلاء و استدراج - از سنن بسیار مهم جوامع بشری است به تبیین آن میپردازیم : انگونه که از آیات ذکر شده استفاده میشود همزمان باارسال پیامبران از ناحیه خداوند متعال، مردم در معرض سنت امتحان قرار میگرفتند بدین نحو که خداوند جهت پرورش و بفعلیت رسیدن استعدادهای نهفته مردم و نیز تمییز مومنین واقعی از دیگران آنان را مبتلا به سختیها و مشقات در مقطعی معین و موقت مینمود. هر گاه مردم این مرحله از سنت الهی را باموفقیت پشت سر میگذاشتند غرض از امتحان حاصل گشته و به نتیجه مطلوب میرسیدند. اما هرگاه در اثر امتحان الهی موضع منفی گرفته و به کفر و عنادشان میافزودند سنت بعدی الهی – سنت مکر – جاری میشد بدین نحو که بجای آنکه مردم متخطی و رویگردان از آیات حق، مورد مواخذه قرار گیرند مشمول نعمت و حسنات قرار میگرفتند و در این امر مردم گنهکار چنان پیش رفته و مشغول میگشتند که زمینه جریان سنت سوم الهی – سنت استدراج و عذاب – را فراهم مینمودند. یعنی بتدریج خود را بدون آنکه بدانند در معرض هلاکت قرار میدادند، اینجا بود که ناگهان عذاب الهی جاری میگشت. و این سنت همیشگی تاریخ است که همچنان در تمام جوامع بشری ادامه دارد.
سنت دینداری و گرایش به کمال مطلق در فطرت بشر
این سنت نیز بصورتهای گوناگون در قرآن کریم بیان گردیده است گاهی بعنوان" فطره الله" و گاه بصورت "صبغه الله" و گاهی بصورت "کادح الی ربک" و.... فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ
پس تو مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور در حالی که از همه کیشها روی به خدا آری، و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد، این است آیین استوار حق، و لیکن اکثر مردم (از حقیقت آن) آگاه نیستند.
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَیٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت حضور پروردگار خود میروی.
صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ رنگ خداست (که به ما رنگ ایمان و سیرت توحید بخشیده) و چه رنگی بهتر از رنگ (ایمان به) خدا؟ و ما او را پرستش میکنیم.
سنت نصرت الهی به اهل حق و غلبه آنان بر مظاهر باطل
این سنت بصورتهای مختلفی در قرآن ذکر شده است.
وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا و (به امت) بگو که (دین) حق آمد و باطل نابود شد، که باطل خود لایق محو نابودی ابدی است.
وَیُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ و خدا میخواست که حق را با سخنان خود (که وعده پیروزی حق را داده است) ثابت گرداند و از بیخ و بن ریشه کافران را برکند. کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ خدا (در لوح محفوظ) نگاشته و حتم گردانیده که البته من و رسولانم (بر دشمنان) غالب شویم، که خدا بسیار قوی و مقتدر است.
قوم مصلح هیچگاه مشمول عذاب الهی در دنیا قرار نمیگیرد:
وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَیٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ و سنت خداوند بر آن نیست که هیچ قومی و هیچ اهل دیاری را در صورتی که آنها مصلح و نیکوکار باشند به ظلم – شرک اعتقادی - هلاک کند.
وعده حکومت در زمین به مومنین صالح:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَیٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ خدا به کسانی از شما بندگان که (به خدا و حجّت عصر علیه السّلام) ایمان آرند و نیکوکار گردند وعده فرمود که (در ظهور امام زمان) در زمین خلافتشان دهد چنانکه امم صالح پیمبران سلف را جانشین پیشینیان آنها نمود، و دین پسندیده آنان را (که اسلام واقعی است بر همه ادیان) تمکین و تسلط عطا کند و به همه آنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد که مرا به یگانگی، بی هیچ شائبه، شرک و ریا پرستش کنند، و بعد از آن هر که کافر شود پس آنان به حقیقت همان فاسقان تبهکارند.
نزول برکات اسمانی و زمینی در سایه رشد معنویت جامعه – ایمان و تقوا
- وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَیٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ و چنانچه مردم شهر و دیارها همه ایمان آورده و پرهیزکار میشدند همانا ما درهای برکاتی از آسمان و زمین را بر روی آنها میگشودیم و لیکن (چون آیات و پیغمبران ما را) تکذیب کردند ما هم آنان را سخت به کیفر کردار زشتشان رسانیدیم.
صبر و مقاومت در سختیها نصرت الهی را بدنبال خواهد داشت:
وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلَیٰ مَا کُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّیٰ أَتَاهُمْ نَصْرُنَا ۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ وَلَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ و همانا پیغمبران پیش از تو را هم تکذیب کردند و آنها بر همه تکذیبها و اذیتهای منکران صبر و تحمل کردند تا آنگاه که یاری ما شامل حال آنها شد. و (دل قویدار که) هیچ کس کلمات خدا را تغییر نتواند داد و تحقیقاً اخبار پیغمبران پیش به تو رسیده است.
انفاق افراد جامعه سبب نجات و ترک آن مایه هلاکت آن جامعه خواهد بود:
وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید (لیکن نه به حد اسراف)، و خود را به مهلکه و خطر در نیفکنید، و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست میدارد.
زیادتی و فزونی نعمت در اثر شکر و زوال آن در اثر کفران:
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.
رفع عذاب الهی بواسطه وجود پیامبر و اولیای الهی درمیان مردم و نیز رفع عذاب بواسطه استغفار و توبه:
وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ ۚ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ هر چند سنتهای الهی در قرآن کریم بیش از مقدار ذکر شده میباشد اما بجهت اختصار بهمین مقدار بسنده میکنیم.
نقش انسان در برابر سنتهای الهی چیست؟ ایا انسان محکوم سنتهاست یا اینکه مختار است؟
ازمباحث سابق ممکن است سوالی در ذهن مطرح گردد که :
اگر بناست سنتهای الهی در جامعه و تاریخ بشری حاکمیت داشته باشد بنابراین انسان محکوم و مقهور این سنتها خواهد بود و این همان جبراجتماعی است که برخی ازجامعه شناسان بدان قائلند در حالی که در مباحث سابق این مبنا را مردود دانستیم بنابراین نقش انسان بعنوان موجودی مختار و مستقل در ارتباط با سنتهای اجتماعی چگونه توجیه میگردد؟
پاسخ :در پاسخ باید گفت :اراده انسان نیز جزئی از سنت و قانون الهی است و هیچ تضادی با سنتهای دیگر ندارد بدین نحو که تمامی سنتهای ذکر شده و غیر آنها، جریان یا عدم جریان آنها بستگی به کیفیت موضعگیری انسانها دربرابر آنها دارد درحقیقت نقش انسان در حوادث و پدیدههای جوامع خود سنت دیگری است که در قرآن کریم ذکر شده است که :ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم : خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکی به بدی شتابند)
خاتمه
در پایان مقاله جهت حسن ختام بخشهائی از خطبه قاصعه امام علی علیهالسلام را که متضمن برخی از سنن و قوانین جامع انسانی است ذکر میکنیم :
...واحذروا ما نزل بالأمم قبلکم من المثلات بسوء الأفعال وذمیم الأعمال. فتذکروا فی الخیر والشر أحوالهم واحذروا أن تکونوا أمثالهم. فإذا، وزاحت الأعداء له عنهم، ومدت العافیة فیه علیهم، وانقادت النعمة له معهم، ووصلت الکرامة علیه حبلهم من الاجتناب للفرقة، واللزوم للألفة، والتحاض علیها والتواصی بها، واجتنبوا کل أمر کسر فقرتهم، وأوهن منتهم. من تضاغن القلوب، وتشاحن الصدور، وتدابر النفوس، وتخاذل الأیدی، وتدبروا أحوال الماضین من المؤمنین قبلکم کیف کانوا فی حال التمحیص والبلاء
در احوال مردمان با ایمان که پیش از شما گذشتهاند، بیندیشید که آنان چگونه در تصفیه و آزمایش قرار گرفتند. آیا آنان سنگینبارترین مردم و کوشاترین خلق در هنگام آزمایش و گرفتارترین اهل دنیا در احوال زندگی نبودند. فراعنهء روزگاران آنان را به بردگی گرفتند و عذاب بدی بر آنان چشانیدند و با جرعههای تلخ کامشان را آزردند. حال آن مستضعفان در خواری هلاکت و زور غلبه میگذشت، چارهای در امتناع از آن وضع رقّتبار نمییافتند و راهی برای دفاع از خویش نمیدیدند تا آنگاه که خداوند سبحان از آن مردم تحمّل جدّی بر آزار و اذیّت در راه محبّتش و تحمّل ناگواری از خوفش را دید، برای آنان از تنگناهای بلاء فرج عطا فرمود و بجای ذلَّت عزّت و بجای ترس امن و امان عنایت فرمود.
پس آنان ملوک و زمامداران و پیشوایان و پرچمهای هدایت گشتند و کرامت خداوندی برای آنان بحدّی رسید که حتّی آرزوهایشان بان نمیرفت. درست بنگرید که آنان چگونه بودند:
هنگامی که جمعیّتهای آنان هماهنگ و خواستههایشان موافق یکدیگر و دلهایشان معتدل و دستها و قدرتهایشان پشتیبان یکدیگر و شمشیرهایشان یار و یاور همدیگر و بصیرتهایشان نافذ و تصمیمها [یا هدفهای اصلی یشان یکی بود. آیا آنان سرورانی در نقاط زمین و فرمانروایانی بر عالمیان نبودند پس بنگرید به سرنوشت پایان امور آنان هنگامی که میانشان جدائی افتاد و الفتها پراکنده گشت و سخن و دلها به اختلاف افتادند و در حال اختلاف با همدیگر از هم شکافتند و هر یک راه خود پیش گرفت و در حال محاربه از هم متفرّق شدند.
خداوند لباس کرامتش را که به آنان پوشانیده بود از تنشان کند و گسترش و طراوت نعمت خود را از آنان سلب نمود و داستانهای اخبارشان را درمیان شما برای عبرتگیری کسانی که از احوال گذشتگان عبرت میگیرند باقی گذاشت. عبرت بگیرید از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسرائیل علیهم السّلام، چه شدید است برابری احوال شما با آنان و چه نزدیک است شباهت امثال آنان با شما.
در امر آنان - در حال پراکندگی و جدائی آنان با یکدیگر بیندیشید - در آن شبها (روزگار تاریک) بیندیشید که کسریها (سلاطین ایران) و قیصرها (امپراطوران رم) ارباب آنان بودند، آنان را از مناطق آب و درخت و هر گونه نباتات فراوان و از دریای عراق (دو نهر بزرگ فرات و دجله) و از دنیای سر سبز به جایگاههای روییدن درمنه (1) و وزش بادها و تنگنای معاش منتقل نمودند.
پس آن سلاطین و امپراطوران فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسرائیل علیهم السّلام را در حالی که فقرا و بینوایان و دمساز شتران مجروح و دارای کرک بودند، رهایشان کردند - در حالی که آنان پستترین امّتها از جهات جایگاه زندگی بودند و بیحاصلترین آنان از جهت قرارگاه. پناهگاهی برای دعوتی نداشتند که به آن چنگ بزنند و راهی بسوی سایهء الفتی نبود که به عزّت آن اعتماد نمایند.
در نتیجه احوال و روزگار آنان مضطرب و قدرتهایشان مختلف و کثرتشان پراکنده در بلائی شدید و جهالت فراگیر - دخترانی که زنده بگور میشدند و بتهائی که معبود قرار میگرفتند و خویشاوندانی که از یکدیگر میبریدند و یغماگریهائی که بر سر هم میآوردند.
پس بنگرید به موقعیّتهائی که از نعمتهای خداوندی نصیبشان گشت، در آن هنگام که پیامبری برای آنان فرستاد با دینی که آورده بود اطاعت آنان را منعقد ساخت و الفت و تشکَّل آنان را با دعوتی که فرمود، صورت داد: [با این دعوت الهی و اجابتی که آنان کردند] چگونه نعمت بال کرامتش را بر آنان بگسترانید و نهرهای وسائل آزمایش خود را برای آنان جاری ساخت، و (دین) آنان را در منافع برکتش بهم پیچید (جمع نمود و متشکَّل ساخت) آنان در نعمت ملَّت غرق شدند و در طراوت عیش آن مسرور و شادان.
در این هنگام کارهای آنان در سایهء یک سلطهء پیروز براه افتاد و حالتی که بانان روی آورده بود، آنان را به پناهگاه عزّتی پیروز پناهنده ساخت. امور دنیا در درجات عالی مالکیّت پا بر جا روی محبّت به آنان کرد. در نتیجه حاکمان همه عالمیان گشتند و صاحبان سیطره در اقالیم زمین. در این هنگام آنان دربارهء امور زندگی به کسانی مسلَّط شدند که آنان در آن امور مالکشان بودهاند. و احکام خود را درباره کسانی اجراء کردند که آنان در گذشته دربارهء آن بینوایان اجراء میکردند، دیگر نه قبضهء نیزهای برای آنان فشرده میشد و نه برای آنان سنگی کوبیده میگشت.)
منابع
قرآن کریم
نهجالبلاغه
الحیاه
مکاتب جامعهشناسی معاصر - علی اکبر ترابی
جامعهشناسی عمومی دکتر منوچهر محسنی
جامعه و تاریخ شهید مطهری مراحل اساسی اندیشه سیاسی
سنتهای تاریخ در قرآن شهید صدر ترجمه دکتر سید جمال موسوی
تفسیر المیزان
فلسفه نوین تاریخ ترجمه دکتر بهاءالدین پازارگاد