ادوار تاریخی فقه شیعه (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== ادوار تاریخی فقه شیعه ==
== ادوار تاریخی فقه شیعه ==
برگرفته از دائرة المعارف فقه مقارن ، تحت اشراف آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تاریخ هر علمی، آگاهی از پیدایش، رشد، تکامل و فراز و فرودهایی است که آن علم در طول زمان با آن مواجه بوده است. علم فقه نیز از این قانون مستثنا نیست، از این رو دانشمندان علوم اسلامی در قرون اخیر به بحث از «سیر تطوّر فقه» یا «ادوار فقهی» پرداخته و آن را به گونه‌ای گویا مورد توجّه قرار داده‌اند. به هر حال، دانستن دوران‌های مختلف فقه اسلامی، ما را از ریشه‌های عمیق این علم، تلاش توان‌فرسای فقها در مسیر رشد و بالندگی آن، علّت شتاب آن در برخی از عصرها و رکود آن در دوره‌های دیگر، تأثیر زمان و مکان و حوادث در فهم تازه فقیهان و... آگاه می‌سازد. ما در این مجال  «دوره‌های فقهی فقه مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام)» را بررسی می‌کنیم.
تاریخ هر علمى، آگاهى از پیدایش، رشد، تکامل و فراز و فرودهایى است که آن علم در طول زمان با آن مواجه بوده است. علم فقه نیز از این قانون مستثنا نیست، از این رو دانشمندان علوم اسلامى در قرون اخیر به بحث از «سیر تطوّر فقه» یا «ادوار فقهى» پرداخته و آن را به گونه اى گویا مورد توجّه قرار داده اند. به هر حال، دانستن دوران هاى مختلف فقه اسلامى، ما را از ریشه هاى عمیق این علم، تلاش توان فرساى فقها در مسیر رشد و بالندگى آن، علّت شتاب آن در برخى از عصرها و رکود آن در دوره هاى دیگر، تأثیر زمان و مکان و حوادث در فهم تازه فقیهان و... آگاه مى سازد. ما در این مجال  «دوره هاى فقهى فقه مکتب اهل بیت(علیهم السلام)» را بررسى مى کنیم.
 
== ویژگى هاى فقه اهل بیت(علیهم السلام): ==
== ویژگی‌های فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام): ==
فقه شیعه که همان فقه اهل بیت(علیهم السلام) است، از دامان رسالت برخاست و به دست اهل بیت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رشد و نموّ یافت.
فقه شیعه که همان فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است، از دامان رسالت برخاست و به دست اهل‌بیت رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) رشد و نموّ یافت.
مذهب فقهى فقهاى اهل بیت(علیهم السلام)، در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود، با تحوّلات گوناگونى روبه رو بوده است؛ به ویژه در عصر امامان اهل بیت(علیهم السلام) گاه با توجّه به سخت گیریهاى حاکمان، دچار کندى مى شد و گاه در فرصت هاى به دست آمده و فراهم شدن شرایط زمانى ـ به سبب درگیرى حاکمان و زمامداران و فترت انتقال قدرت و تغییر حکومت ها ـ شتاب فزاینده اى مى گرفت. در دوره هاى بعد از امامان اهل بیت(علیهم السلام) نیز، فقه شیعه با حوادث گوناگونى مواجه بوده است که گاه سبب رکود علم فقه و گاه موجب شتاب و جهش و نوآورى آن مى گردید.
مذهب فقهی فقهای اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود، با تحوّلات گوناگونی روبه رو بوده است؛ به ویژه در عصر امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) گاه با توجّه به سخت‌گیری‌های حاکمان، دچار کندی می‌شد و گاه در فرصت‌های به دست آمده و فراهم شدن شرایط زمانی ـ به سبب درگیری حاکمان و زمامداران و فترت انتقال قدرت و تغییر حکومت‌ها ـ شتاب فزاینده‌ای می‌گرفت. در دوره‌های بعد از امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نیز، فقه شیعه با حوادث گوناگونی مواجه بوده است که گاه سبب رکود علم فقه و گاه موجب شتاب و جهش و نوآوری آن می‌گردید.
در مجموع، فقه شیعه تا عصر حاضر ـ به سبب «انفتاح باب اجتهاد» ـ حرکت صعودى و رشد آن بسیار چشمگیر بوده است.
در مجموع، فقه شیعه تا عصر حاضر ـ به سبب «انفتاح باب اجتهاد» ـ حرکت صعودی و رشد آن بسیار چشمگیر بوده است.
== ویژگى های اصلی فقه اهل بیت(علیهم السلام) ==  
== ویژگی‌های اصلی فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ==  
=== 1. مجزى بودن عمل به آن ===
=== 1. مجزی بودن عمل به آن ===
به یقین عمل به فقه اهل بیت(علیهم السلام) مجزى و سبب نجات مکلّفان خواهد بود که روشن ترین دلیل آن، حدیث متواتر و معروف ثقلین است.<ref>این حدیث با تعبیرات مختلف در کتب شیعه و سنّى آمده است؛ از کتب شیعه ر.ک: کافى، کلینى، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، ج 1، ص 294؛ وسائل الشیعه، حرّ عاملى، محمّد بن حسن، ج 18، ص 19؛ بصائر الدّرجات، صفّار، محمّد بن حسن، ص 433؛ ارشاد، مفید، محمد بن محمد، ج 1، ص 233؛ امالى طوسى، طوسى، ابوجعفر محمّد بن حسن، ص 162؛ احتجاج، طبرسى، ابومنصور احمد بن على، ج 1، ص 146؛ بحارالانوار، مجلسى محمّدباقر، ج 23، ص 106-147. از منابع اهل سنّت نیز مى توان به این کتاب ها اشاره کرد: صحیح مسلم، نیشابورى، ابوالحسین مسلم بن حجاج، ج 4، ص 1873؛ سنن ترمذى، ترمذى، محمّد بن عیسى، ج 5، ص 328؛ مسند احمد، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، ج 3، ص 59؛ سنن بیهقى، احمد بن حسین بیهقى، ج 10، ص 114؛ مستدرک الصحیحین، الحاکم نیشابورى، محمّد بن محمّد، ج 3، ص 110 و کنز العمّال، متّقى هندى، ج 14، ص 435. براى اطلاع بیشتر ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازى ناصر و همکاران، ج 9، ص 62-71.</ref> محتواى این حدیث به خوبى مى رساند که تمسّک به اهل بیت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) همانند تمسّک به کتاب خدا، سبب هدایت و نجات است.
به یقین عمل به فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) مجزی و سبب نجات مکلّفان خواهد بود که روشن‌ترین دلیل آن، حدیث متواتر و معروف ثقلین است.<ref>این حدیث با تعبیرات مختلف در کتب شیعه و سنّى آمده است؛ از کتب شیعه ر.ک: کافى، کلینى، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، ج 1، ص 294؛ وسائل الشیعه، حرّ عاملى، محمّد بن حسن، ج 18، ص 19؛ بصائر الدّرجات، صفّار، محمّد بن حسن، ص 433؛ ارشاد، مفید، محمد بن محمد، ج 1، ص 233؛ امالى طوسى، طوسى، ابوجعفر محمّد بن حسن، ص 162؛ احتجاج، طبرسى، ابومنصور احمد بن على، ج 1، ص 146؛ بحارالانوار، مجلسى محمّدباقر، ج 23، ص 106-147. از منابع اهل سنّت نیز می‌توان به این کتاب‌ها اشاره کرد: صحیح مسلم، نیشابورى، ابوالحسین مسلم بن حجاج، ج 4، ص 1873؛ سنن ترمذى، ترمذى، محمّد بن عیسى، ج 5، ص 328؛ مسند احمد، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، ج 3، ص 59؛ سنن بیهقى، احمد بن حسین بیهقى، ج 10، ص 114؛ مستدرک الصحیحین، الحاکم نیشابورى، محمّد بن محمّد، ج 3، ص 110 و کنز العمّال، متّقى هندى، ج 14، ص 435. براى اطلاع بیشتر ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازى ناصر و همکاران، ج 9، ص 62-71.</ref> محتوای این حدیث به خوبی می‌رساند که تمسّک به اهل‌بیت رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) همانند تمسّک به کتاب خدا، سبب هدایت و نجات است.
جالب است بدانیم اخیراً مجموعه اى به نام «فقه السلف عترة و صحابة و تابعین» به قلم محمّد المنتصر الکتانى توسط دانشگاه «ام القرى» مکّه منتشر شده که نویسنده، نخست در تعریف «فقه العترة» مى گوید:
جالب است بدانیم اخیراً مجموعه‌ای به نام «فقه السلف عترة و صحابة و تابعین» به قلم محمّد المنتصر الکتانی توسط دانشگاه «ام القری» مکّه منتشر شده که نویسنده، نخست در تعریف «فقه العترة» می‌گوید:
«فقه عترت، شامل فقهى است که از جانب فاطمه دختر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، امیر مؤمنان على، امام حسن، امام حسین تا امام صادق(علیهم السلام) به ما رسیده باشد».
«فقه عترت، شامل فقهی است که از جانب فاطمه دختر رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، امیر مؤمنان علی، امام حسن، امام حسین تا امام صادق(علیهم‌السلام) به ما رسیده باشد».
سپس مى افزاید:
سپس می‌افزاید:
«دست یابى و عمل به فقه عترت، در واقع دستیابى به دانش و هدایت و سبب امان از گمراهى است که همگام و همراه با کتاب خدا، سبب هدایت و امنیّت است تا آنجا که سبب ورود به بهشت مى شود». <ref>معجم فقه السلف، کتانى، محمّد المنتصر، ج 1، ص 4 و 5.</ref>
«دست یابی و عمل به فقه عترت، در واقع دستیابی به دانش و هدایت و سبب امان از گمراهی است که همگام و همراه با کتاب خدا، سبب هدایت و امنیّت است تا آنجا که سبب ورود به بهشت می‌شود». <ref>معجم فقه السلف، کتانى، محمّد المنتصر، ج 1، ص 4 و 5.</ref>
آنگاه نویسنده براى اثبات سخن خویش به حدیث ثقلین استناد مى جوید.
آنگاه نویسنده برای اثبات سخن خویش به حدیث ثقلین استناد می‌جوید.
امام فخر رازى در تفسیر خویش در بحث جهر به «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، در نماز مى گوید:
فخر رازی در تفسیر خویش در بحث جهر به «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، در نماز می‌گوید:
«از على بن ابى طالب(علیه السلام) نقل شده است که بسم الله را به جهر مى خواند و این خبر به تواتر رسیده است، و هر کس در دین خویش به على بن ابى طالب اقتدا کند، به یقین هدایت یافته است؛ به این دلیل که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) درباره على فرمود: «أللّهم أدر الحقّ مع علىٍّ حیث دار»؛ (پروردگارا! حق را بر محور على ـ هر گونه که وى حرکت مى کند ـ قرار ده)». <ref>التفسیر الکبیر، فخر رازى، فخر الدین، ج 1، ص 205 (ذیل تفسیر آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» از سوره حمد).</ref>
«از علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) نقل شده است که بسم الله را به جهر می‌خواند و این خبر به تواتر رسیده است، و هر کس در دین خویش به علی بن ابی طالب(علیهماالسلام) اقتدا کند، به یقین هدایت یافته است؛ به این دلیل که پیامبر خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) درباره علی فرمود: «أللّهم أدر الحقّ مع علیٍّ حیث دار»؛ (پروردگارا! حق را بر محور علی ـ هر گونه که وی حرکت می‌کند ـ قرار ده)». <ref>التفسیر الکبیر، فخر رازى، فخر الدین، ج 1، ص 205 (ذیل تفسیر آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» از سوره حمد).</ref>
=== 2. غناى فقه اهل بیت(علیهم السلام) ===
=== 2. غنای فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ===
فقه اهل بیت(علیهم السلام) که برگرفته از کتاب و سنّت است، فقهى ریشه دار و غنى است که شجره طیّبه آن در هیچ برهه اى از تاریخ، از ریشه جدا نشده است. فقهاى اهل بیت افزون بر تمسّک به کتاب، از سخنان امامان اهل بیت(علیهم السلام) نیز بهره مى گیرند که ریشه هاى آن به سنّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) منتهى مى شود؛ امامان اهل بیت بازگو کننده سنّت رسول خدا و شارح کلمات آن حضرت بودند، بنابراین، سرچشمه فقه اهل بیت(علیهم السلام) کتاب خدا و سنّت ناب رسول خداست، که توسط امامان اهل بیت(علیهم السلام) تبیین شده است.
فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) که برگرفته از کتاب و سنّت است، فقهی ریشه دار و غنی است که شجره طیّبه آن در هیچ برهه‌ای از تاریخ، از ریشه جدا نشده است. فقهای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) افزون بر تمسّک به کتاب، از سخنان امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نیز بهره می‌گیرند که ریشه‌های آن به سنّت رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) منتهی می‌شود؛ امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بازگو کننده سنّت رسول خدا و شارح کلمات آن حضرت بودند، بنابراین، سرچشمه فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) کتاب خدا و سنّت ناب رسول خداست، که توسط امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) تبیین شده است.
در روایات فراوانى از امامان اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده که آنچه ما مى گوییم از رسول خداست، یا حدیث ما، حدیث پدران ما و حدیث رسول خداست. <ref>مجموعه این احادیث که بیش از ده روایت است، با تعبیرات مختلف در جلد اوّل جامع احادیث الشیعه، ص 180 به بعد آمده است.</ref> محقّق بزرگ آیة الله بروجردى(قدّس سرّه) در تعاملى که با دانشگاه الازهر و مفتى وقت آن زمان مصر شیخ محمود شلتوت داشت، این مجموعه از احادیث را نیز براى وى ارسال کرد و شیخ شلتوت نیز با توجّه به محتواى این احادیث و مانند آن، فتواى تاریخى خویش را بیان کرد که: عمل به مذهب جعفرى نیز براى مسلمین مجزى است. <ref>براى آگاهى از فتواى شیخ شلتوت ر.ک: مجلّه رسالة الاسلام، سال یازدهم، شماره 1، ص 108.</ref>
در روایات فراوانی از امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نقل شده که آنچه ما می‌گوییم از رسول خداست، یا حدیث ما، حدیث پدران ما و حدیث رسول خداست. <ref>مجموعه این احادیث که بیش از ده روایت است، با تعبیرات مختلف در جلد اوّل جامع احادیث الشیعه، ص 180 به بعد آمده است.</ref> محقّق بزرگ آیت‌الله بروجردی(قدّس سرّه) در تعاملی که با دانشگاه الازهر و مفتی وقت آن زمان مصر شیخ محمود شلتوت داشت، این مجموعه از احادیث را نیز برای وی ارسال کرد و شیخ شلتوت نیز با توجّه به محتوای این احادیث و مانند آن، فتوای تاریخی خویش را بیان کرد که: عمل به مذهب جعفری نیز برای مسلمین مجزی است. <ref>براى آگاهى از فتواى شیخ شلتوت ر.ک: مجلّه رسالة الاسلام، سال یازدهم، شماره 1، ص 108.</ref>
با توجّه به عدم انفکاک فقه اهل بیت از سنّت نبوى و ریشه دار بودن آن، غناى این فقه مشهود است؛ به ویژه که فقهاى اهل بیت، هرگز احساس خلاء قانونى نمى کنند و خود را بى نیاز از قیاس و استحسان و مانند آن مى دانند.
با توجّه به عدم انفکاک فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از سنّت نبوی و ریشه دار بودن آن، غنای این فقه مشهود است؛ به ویژه که فقهای اهل‌بیت، هرگز احساس خلاء قانونی نمی‌کنند و خود را بی نیاز از قیاس و استحسان و مانند آن می‌دانند.
=== 3. انفتاح باب اجتهاد ===
=== 3. انفتاح باب اجتهاد ===
هر چند فقه شیعه در گذر تاریخ از فراز و فرودهایى برخوردار بود، ولى فقهاى امامیّه باب اجتهاد را نبستند و راه فهم تازه و اجتهاد در نصوص کتاب و سنّت را براى اهلش بازگذاشتند و همین نکته سبب شد که فقه اهل بیت رشد کند و همراه با تحوّلات زمانه، براى نیازهاى مسلمین پاسخى در خور داشته باشد. فقه به تمام زوایاى زندگى مردم نفوذ کرده و اقشار و صنف هاى مختلف جامعه توانسته اند پاسخ پرسش هاى فقهى خویش را از فقیهان اهل بیت بشنوند. <ref>ر.ک: دائرة المعارف فقه مقارن، مکارم شیرازی، ناصر، ج 1، بحث «انفتاح باب اجتهاد».</ref>
هر چند فقه شیعه در گذر تاریخ از فراز و فرودهایی برخوردار بود، ولی فقهای امامیّه باب اجتهاد را نبستند و راه فهم تازه و اجتهاد در نصوص کتاب و سنّت را برای اهلش بازگذاشتند و همین نکته سبب شد که فقه اهل‌بیت رشد کند و همراه با تحوّلات زمانه، برای نیازهای مسلمین پاسخی در خور داشته باشد. فقه به تمام زوایای زندگی مردم نفوذ کرده و اقشار و صنف‌های مختلف جامعه توانسته‌اند پاسخ پرسش‌های فقهی خویش را از فقیهان اهل‌بیت بشنوند. <ref>ر.ک: دائرة المعارف فقه مقارن، مکارم شیرازی، ناصر، ج 1، بحث «انفتاح باب اجتهاد».</ref>
=== 4. حریّت و آزادگى ===
=== 4. حریّت و آزادگی ===
فقهاى اهل بیت(علیهم السلام) هرگز فقه خویش را در خدمت حاکمان ستمکار و دنیاپرست قرار ندادند و فقه اهل بیت را در مسیر توجیه کردارهاى ناشایست حاکمان ظالم و ضدّ مردمى به کار نگرفتند؛ همان گونه که امامان اهل بیت(علیهم السلام) نیز فقه و دانش خویش را در خدمت ظالمان قرار نداده بودند.
فقهای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هرگز فقه خویش را در خدمت حاکمان ستمکار و دنیاپرست قرار ندادند و فقه اهل‌بیت را در مسیر توجیه کردارهای ناشایست حاکمان ظالم و ضدّ مردمی به کار نگرفتند؛ همان گونه که امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نیز فقه و دانش خویش را در خدمت ظالمان قرار نداده بودند.
* * *
 
== ادوار فقه شیعه ==  
== ادوار فقه شیعه ==  
دوران هاى فقه شیعه را در 9 دوران مورد بحث و بررسى قرار مى دهیم. در  برخی کتب <ref>(موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل بیت، مؤسسه دائرة معارف الفقه الاسلامى، ج 1، ص 48)</ref> براى دوره هاى فقه شیعه شش دوره، و در برخی <ref>(موسوعة طبقات الفقهاء سبحانى، جعفر، جزء دوم)</ref> هفت دوره بر شمرده اند؛ ولى به نظر مى رسد تفکیک دقیق دوره ها و شناسایى و بازیابى ویژگیهاى هر دوره، آن را به 9 دوره مى رساند.
دوران‌های فقه شیعه را در 9 دوران مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم. در  برخی کتب <ref>(موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل‌بیت، مؤسسه دائرة معارف الفقه الاسلامى، ج 1، ص 48)</ref> برای دوره‌های فقه شیعه شش دوره، و در برخی <ref>(موسوعة طبقات الفقهاء سبحانى، جعفر، جزء دوم)</ref> هفت دوره بر شمرده‌اند؛ ولی به نظر می‌رسد تفکیک دقیق دوره‌ها و شناسایی و بازیابی ویژگی‌های هر دوره، آن را به 9 دوره می‌رساند.


=== دوره اول: عصر حضور امامان اهل بیت(علیهم السلام) ===
=== دوره اول: عصر حضور امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ===
بدون تردید عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) عصر مشترک همه مسلمانان بوده که همگى احکام خویش را بدون واسطه از آن حضرت مى گرفتند و آن حضرت تنها مرجع علمى مسلمانان به شمار مى رفت.
بدون تردید عصر رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عصر مشترک همه مسلمانان بوده که همگی احکام خویش را بدون واسطه از آن حضرت می‌گرفتند و آن حضرت تنها مرجع علمی مسلمانان به شمار می‌رفت.
پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با توجّه به اقبال مردم به اسلام و گسترش کشور اسلامى و پدید آمدن حوادث تازه و مسائل جدید، لازم بود به پرسش هاى تازه پاسخ داده شود. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پیشاپیش با معرّفى اهل بیت در کنار قرآن کریم به عنوان مرجع علمى مسلمین پس از خود، این نیاز را تدبیر فرمود.
پس از رحلت رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) با توجّه به اقبال مردم به اسلام و گسترش کشور اسلامی و پدید آمدن حوادث تازه و مسائل جدید، لازم بود به پرسش‌های تازه پاسخ داده شود. رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) پیشاپیش با معرّفی اهل‌بیت در کنار قرآن کریم به عنوان مرجع علمی مسلمین پس از خود، این نیاز را تدبیر فرمود.
حدیث متواتر و معروف «ثقلین» این حدیث با تعبیرات مختلف در کتب شیعه و سنّى آمده است؛ <ref>از کتب شیعه ر.ک: کافى، کلینى، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، ج 1، ص 294؛ وسائل الشیعه، حرّ عاملى، محمّد بن حسن، ج 18، ص 19؛ بصائر الدّرجات، صفّار، محمّد بن حسن، ص 433؛ ارشاد، مفید، محمد بن محمد، ج 1، ص 233؛ امالى طوسى، طوسى، ابوجعفر محمّد بن حسن، ص 162؛ احتجاج، طبرسى، ابومنصور احمد بن على، ج 1، ص 146؛ بحارالانوار، مجلسى محمّدباقر، ج 23، ص 106-147. از منابع اهل سنّت نیز مى توان به این کتاب ها اشاره کرد: صحیح مسلم، نیشابورى، ابوالحسین مسلم بن حجاج، ج 4، ص 1873؛ سنن ترمذى، ترمذى، محمّد بن عیسى، ج 5، ص 328؛ مسند احمد، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، ج 3، ص 59؛ سنن بیهقى، احمد بن حسین بیهقى، ج 10، ص 114؛ مستدرک الصحیحین، الحاکم نیشابورى، محمّد بن محمّد، ج 3، ص 110 و کنز العمّال، متّقى هندى، ج 14، ص 435. براى اطلاع بیشتر ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازى ناصر و همکاران، ج 9، ص 62-71.</ref>گویاى این مطلب و دلیل بر آینده نگرى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است. ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) هر زمان فرصتى دست مى داد، براى تبیین احکام و معارف و حلّ مشکل امّت اسلامى و صیانت از شریعت، تلاش مى کردند.
حدیث متواتر و معروف «ثقلین» این حدیث با تعبیرات مختلف در کتب شیعه و سنّی آمده است؛ <ref>از کتب شیعه ر.ک: کافى، کلینى، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، ج 1، ص 294؛ وسائل الشیعه، حرّ عاملى، محمّد بن حسن، ج 18، ص 19؛ بصائر الدّرجات، صفّار، محمّد بن حسن، ص 433؛ ارشاد، مفید، محمد بن محمد، ج 1، ص 233؛ امالى طوسى، طوسى، ابوجعفر محمّد بن حسن، ص 162؛ احتجاج، طبرسى، ابومنصور احمد بن على، ج 1، ص 146؛ بحارالانوار، مجلسى محمّدباقر، ج 23، ص 106-147. از منابع اهل سنّت نیز می‌توان به این کتاب‌ها اشاره کرد: صحیح مسلم، نیشابورى، ابوالحسین مسلم بن حجاج، ج 4، ص 1873؛ سنن ترمذى، ترمذى، محمّد بن عیسى، ج 5، ص 328؛ مسند احمد، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، ج 3، ص 59؛ سنن بیهقى، احمد بن حسین بیهقى، ج 10، ص 114؛ مستدرک الصحیحین، الحاکم نیشابورى، محمّد بن محمّد، ج 3، ص 110 و کنز العمّال، متّقى هندى، ج 14، ص 435. براى اطلاع بیشتر ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازى ناصر و همکاران، ج 9، ص 62-71.</ref>گویای این مطلب و دلیل بر آینده نگری رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است. ائمّه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هر زمان فرصتی دست می‌داد، برای تبیین احکام و معارف و حلّ مشکل امّت اسلامی و صیانت از شریعت، تلاش می‌کردند.
این تلاش ها را ـ که پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) (سال 11 هجرى) آغاز و تا ابتداى غیبت صغرى (سال 260) ادامه یافت ـ مى توان در چند فصل پى گیرى کرد:
این تلاش‌ها را ـ که پس از رحلت رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) (سال 11 هجری) آغاز و تا ابتدای غیبت صغری (سال 260) ادامه یافت ـ می‌توان در چند فصل پی‌گیری کرد:


فصل اوّل: تدوین کتاب
فصل اوّل: تدوین کتاب
در حالى که پس از رحلت رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) خلفاى وقت، مردم را از تدوین احادیث منع کردند، داستان منع تدوین حدیث و نقل آن، از زمان خلیفه اوّل آغاز و بیش از یک قرن ادامه یافت. عایشه نقل مى کند پدرم احادیثى از رسول خدا جمع آورى کرده بود که تعدادشان به پانصد حدیث مى رسید؛ ولى روزى همه آن احادیث را خواست و آتش زد. <ref>(کنزالعمّال، همان، ج 10، ص 285، ح 29460).</ref> خلیفه دوم نیز اصحاب را از نقل حدیث منع کرد و جمعى از اصحاب را به جرم نقل احادیث رسول خدا، زندانى کرد. <ref>(تذکرة الحفّاظ ذهبى، ذهبى، شمس الدین محمّد بن احمد، ج 1، ص 7).</ref> همچنین نقل شده است که عمر نخست تصمیم داشت، سنّت رسول خدا را بنویسد، سپس پشیمان شد و از نوشتن آن صرف نظر کرد و طى بخشنامه اى به همه بلاد اسلامى نوشت: اگر کسى نوشته اى از سنّت رسول خدا نزد اوست، همه را محو کند. <ref>(کنزالعمّال، همان، ج 10، ص 292، ح 29476)</ref> این ماجرا در عصر بعضى دیگر از خلفا نیز ادامه داشت، هر چند در خلافت امیرمؤمنان على(علیه السلام) سنّت رسول خدا و نقل آن مورد توجّه قرار گرفت، ولى فرصت کافى براى انجام کامل آن، به وجود نیامد؛ منع تدوین حدیث پس از آن حضرت تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه یافت، تا آنکه مطابق نقل بخارى، عمر بن عبدالعزیز طى نامه اى به ابوبکر بن حزم نوشت: احادیث رسول خدا را بنویس! زیرا از نابودى علم و از بین رفتن علما و دانشمندان مى ترسم! <ref>(صحیح بخارى، بخارى، ابوعبدالله محمّد بن اسماعیل، ج 1، ص 60، باب کیف یقبض العلم، از ابواب کتاب العلم)</ref>. با این حال، پس از مرگ عمر بن عبدالعزیز، بار دیگر تدوین حدیث با رکود مواجه شد، تا آنکه در عصر خلافت منصور دوانیقى به طور رسمى و گسترده تدوین حدیث آغاز شد. سیوطى از ذهبى نقل مى کند که: در سال 143 هجرى دانشمندان اسلامى شروع به تدوین حدیث، فقه و تفسیر کردند؛ که از جمله مالک، کتاب موطّأ را تدوین کرد. <ref>(تاریخ الخلفاء، سیوطى، جلال الدین، ص 301) (شیخ خضرى بک نیز در تاریخ التشریع الاسلامى، الخضرى بک محمّد، ص 72-74، شرحى درباره منع تدوین حدیث نقل کرده است)</ref>.امیرمؤمنان و برخى از شاگردان آن حضرت، نوشته هایى را از خود به یادگار گذاشتند.
در حالی که پس از رحلت رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) خلفای وقت، مردم را از تدوین احادیث منع کردند، داستان منع تدوین حدیث و نقل آن، از زمان خلیفه اوّل آغاز و بیش از یک قرن ادامه یافت. عایشه نقل می‌کند پدرم احادیثی از رسول خدا جمع آوری کرده بود که تعدادشان به پانصد حدیث می‌رسید؛ ولی روزی همه آن احادیث را خواست و آتش زد. <ref>(کنزالعمّال، همان، ج 10، ص 285، ح 29460).</ref> خلیفه دوم نیز اصحاب را از نقل حدیث منع کرد و جمعی از اصحاب را به جرم نقل احادیث رسول خدا، زندانی کرد. <ref>(تذکرة الحفّاظ ذهبى، ذهبى، شمس الدین محمّد بن احمد، ج 1، ص 7).</ref> همچنین نقل شده است که عمر نخست تصمیم داشت، سنّت رسول خدا را بنویسد، سپس پشیمان شد و از نوشتن آن صرف نظر کرد و طی بخشنامه‌ای به همه بلاد اسلامی نوشت: اگر کسی نوشته‌ای از سنّت رسول خدا نزد اوست، همه را محو کند. <ref>(کنزالعمّال، همان، ج 10، ص 292، ح 29476)</ref> این ماجرا در عصر بعضی دیگر از خلفا نیز ادامه داشت، هر چند در خلافت امیرمؤمنان علی(علیه‌السلام) سنّت رسول خدا و نقل آن مورد توجّه قرار گرفت، ولی فرصت کافی برای انجام کامل آن، به وجود نیامد؛ منع تدوین حدیث پس از آن حضرت تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه یافت، تا آنکه مطابق نقل بخاری، عمر بن عبدالعزیز طی نامه‌ای به ابوبکر بن حزم نوشت: احادیث رسول خدا را بنویس! زیرا از نابودی علم و از بین رفتن علما و دانشمندان می‌ترسم! <ref>(صحیح بخارى، بخارى، ابوعبدالله محمّد بن اسماعیل، ج 1، ص 60، باب کیف یقبض العلم، از ابواب کتاب العلم)</ref>. با این حال، پس از مرگ عمر بن عبدالعزیز، بار دیگر تدوین حدیث با رکود مواجه شد، تا آنکه در عصر خلافت منصور دوانیقی به طور رسمی و گسترده تدوین حدیث آغاز شد. سیوطی از ذهبی نقل می‌کند که: در سال 143 هجری دانشمندان اسلامی شروع به تدوین حدیث، فقه و تفسیر کردند؛ که از جمله مالک، کتاب موطّأ را تدوین کرد. <ref>(تاریخ الخلفاء، سیوطى، جلال الدین، ص 301) (شیخ خضرى بک نیز در تاریخ التشریع الاسلامى، الخضرى بک محمّد، ص 72-74، شرحى درباره منع تدوین حدیث نقل کرده است)</ref>.امیرمؤمنان و برخی از شاگردان آن حضرت، نوشته‌هایی را از خود به یادگار گذاشتند.
جلال الدّین سیوطى در کتاب تدریب الراوى مى نویسد: «میان صحابه نخستین و تابعین در ارتباط با کتابت و تدوین علم اختلاف فراوانى بود، جمعى آن را نادرست و گروهى آن را روا شمرده و انجام مى دادند که از این گروه دوم، على(علیه السلام) و فرزندش حسن(علیه السلام) و جابر است». <ref>تدریب الراوى فى شرح تقریب النواوى، الدّین سیوطى، جلال، ج 2، ص 65.</ref>
جلال الدّین سیوطی در کتاب تدریب الراوی می‌نویسد: «میان صحابه نخستین و تابعین در ارتباط با کتابت و تدوین علم اختلاف فراوانی بود، جمعی آن را نادرست و گروهی آن را روا شمرده و انجام می‌دادند که از این گروه دوم، علی(علیه‌السلام) و فرزندش حسن(علیه‌السلام) و جابر است». <ref>تدریب الراوى فى شرح تقریب النواوى، الدّین سیوطى، جلال، ج 2، ص 65.</ref>
از این رو، باید گفت نخستین بار کتاب فقهى و دینى، توسّط امیر مؤمنان على(علیه السلام) تدوین یافت.
از این رو، باید گفت نخستین بار کتاب فقهی و دینی، توسّط امیر مؤمنان علی(علیه‌السلام) تدوین یافت.
قابل توجّه است که تلاش آن حضرت در این باره، اختصاص به زمان پس از رحلت رسول مکرّم ندارد، بلکه در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز به طور ویژه به محضر آن حضرت مى رسید و بهره هاى فراوان مى برد و بسیارى از آموخته هایش را مکتوب ساخت. شیخ کلینى به سند معتبر از على(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: «هر روز و هر شب، ملاقات ویژه اى با پیامبر داشتم. حضرت آن وقت را به من اختصاص مى داد. به هر سو مى رفت، من با او مى رفتم؛ اصحاب رسول خدا مى دانستند که پیامبر با هیچ کس دیگر این گونه رفتار نکرد. هیچ آیه اى از قرآن بر رسول خدا نازل نمى شد، جز آنکه آن را براى من مى خواند و بر من املا مى فرمود و من نیز با خط خود آن را مى نوشتم. رسول خدا، تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن آیات را نیز به من تعلیم فرمود. آن حضرت از خداوند خواست که فهم و حفظ همه این موارد را به من عطا فرماید و از آن هنگام که پیامبر این دعا را در حق من کرد، من هرگز آیه اى از کتاب خدا و دانشى را که رسول خدا بر من املا کرد و من آن را نوشتم، فراموش نکردم...». <ref>کافى، همان، ج 1، ص 64، ح 1.</ref>
قابل توجّه است که تلاش آن حضرت در این باره، اختصاص به زمان پس از رحلت رسول مکرّم ندارد، بلکه در زمان رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نیز به طور ویژه به محضر آن حضرت می‌رسید و بهره‌های فراوان می‌برد و بسیاری از آموخته‌هایش را مکتوب ساخت. شیخ کلینی به سند معتبر از علی(علیه‌السلام) نقل می‌کند که فرمود: «هر روز و هر شب، ملاقات ویژه‌ای با پیامبر داشتم. حضرت آن وقت را به من اختصاص می‌داد. به هر سو می‌رفت، من با او می‌رفتم؛ اصحاب رسول خدا می‌دانستند که پیامبر با هیچ کس دیگر این گونه رفتار نکرد. هیچ آیه‌ای از قرآن بر رسول خدا نازل نمی‌شد، جز آنکه آن را برای من می‌خواند و بر من املا می‌فرمود و من نیز با خط خود آن را می‌نوشتم. رسول خدا، تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن آیات را نیز به من تعلیم فرمود. آن حضرت از خداوند خواست که فهم و حفظ همه این موارد را به من عطا فرماید و از آن هنگام که پیامبر این دعا را در حق من کرد، من هرگز آیه‌ای از کتاب خدا و دانشی را که رسول خدا بر من املا کرد و من آن را نوشتم، فراموش نکردم...». <ref>کافى، همان، ج 1، ص 64، ح 1.</ref>
بنابراین، آنچه در روایات معصومین از کتاب هاى امیرمؤمنان(علیه السلام) به نام هاى جامعه، کتاب علىّ و صحیفه یاد شده است، مى تواند محصول همین مجالس ویژه درس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى آن حضرت باشد.
بنابراین، آنچه در روایات معصومین از کتاب‌های امیرمؤمنان(علیه‌السلام) به نام‌های جامعه، کتاب علیّ و صحیفه یاد شده است، می‌تواند محصول همین مجالس ویژه درس رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) برای آن حضرت باشد.
نجاشى در شرح حال محمّد بن عذافر صیرفى مى نویسد، وى از پدرش نقل مى کند که: «من همراه حکم بن عتیبه به محضر امام باقر(علیه السلام) رسیدم. حَکَم از امام سؤالاتى کرد و حضرت پاسخ داد، تا اینکه در مسأله اى گفتگویى پیش آمد. امام(علیه السلام) به فرزندش فرمود: برخیز و کتاب على(علیه السلام) را بیاور! فرزندش برخاست و کتاب بزرگى را که داخل پارچه اى پیچیده شده بود، حاضر کرد. امام(علیه السلام) به آن نگاه فرمود، تا مسأله مورد نظر را یافت، سپس فرمود: این کتاب، املاى رسول خدا و به خط على(علیه السلام) است. آنگاه حضرت رو به حَکَم کرد و فرمود: اى ابامحمّد! تو و سلمة بن کهیل و ابوالمقدام، هر جاى زمین را خواستید، بپیمایید؛ اما به خدا سوگند! هرگز دانشى محکم تر و عالى تر از آنچه در میان این قوم ـ که جبرئیل بر آنان فرود مى آمد ـ پیدا نخواهید کرد». <ref>رجال نجاشى، نجاشى، احمد بن على، شرح حال شماره 966.</ref> مرحوم شیخ صدوق <ref>در کتاب امالى، ابن بابویه، محمد بن على بن حسین، تحقیق: غفارى، على اکبر، مجلس 66،</ref> بخشى از روایاتى که از کتاب على است، ذکر کرده است؛ این بخش مشتمل بر بسیارى از آداب و سنن و احکام حلال و حرام نزدیک به سیصد سطر است. مرحوم صدوق این بخش را به سندش از امام صادق(علیه السلام)، از پدران بزرگوارش(علیهم السلام) نقل کرده است. در پایان این روایت، امام صادق(علیه السلام) فرمود: این مجموعه از احکام از کتابى که املاى رسول خدا و به خط على بن ابیطالب است، گرفته شده است.
نجاشی در شرح حال محمّد بن عذافر صیرفی می‌نویسد، وی از پدرش نقل می‌کند که: «من همراه حکم بن عتیبه به محضر امام باقر(علیه‌السلام) رسیدم. حَکَم از امام سؤالاتی کرد و حضرت پاسخ داد، تا اینکه در مسأله‌ای گفتگویی پیش آمد. امام(علیه‌السلام) به فرزندش فرمود: برخیز و کتاب علی(علیه‌السلام) را بیاور! فرزندش برخاست و کتاب بزرگی را که داخل پارچه‌ای پیچیده شده بود، حاضر کرد. امام(علیه‌السلام) به آن نگاه فرمود، تا مسأله مورد نظر را یافت، سپس فرمود: این کتاب، املای رسول خدا و به خط علی(علیه‌السلام) است. آنگاه حضرت رو به حَکَم کرد و فرمود: ای ابامحمّد! تو و سلمة بن کهیل و ابوالمقدام، هر جای زمین را خواستید، بپیمایید؛ اما به خدا سوگند! هرگز دانشی محکم تر و عالی تر از آنچه در میان این قوم ـ که جبرئیل بر آنان فرود می‌آمد ـ پیدا نخواهید کرد». <ref>رجال نجاشى، نجاشى، احمد بن على، شرح حال شماره 966.</ref> مرحوم شیخ صدوق <ref>در کتاب امالى، ابن بابویه، محمد بن على بن حسین، تحقیق: غفارى، على اکبر، مجلس 66،</ref> بخشی از روایاتی که از کتاب علی است، ذکر کرده است؛ این بخش مشتمل بر بسیاری از آداب و سنن و احکام حلال و حرام نزدیک به سیصد سطر است. مرحوم صدوق این بخش را به سندش از امام صادق(علیه‌السلام)، از پدران بزرگوارش(علیهم‌السلام) نقل کرده است. در پایان این روایت، امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: این مجموعه از احکام از کتابی که املای رسول خدا و به خط علی بن ابیطالب است، گرفته شده است.
همچنین کتاب دیگرى از آن حضرت به نام صحیفه وجود داشت که مشتمل بر احکام فراوانى در قصاص و دیات بود. مرحوم آیة الله احمدى میانجى، نام هاى مختلف این کتاب و عناوین و محتواى آنها را جمع آورى کرده است. <ref>(مکاتیب الرسول، احمدى میانجى، على، ج 2، ص 5-302).</ref>
همچنین کتاب دیگری از آن حضرت به نام صحیفه وجود داشت که مشتمل بر احکام فراوانی در قصاص و دیات بود. مرحوم آیة‌الله احمدی میانجی، نام‌های مختلف این کتاب و عناوین و محتوای آنها را جمع آوری کرده است. <ref>(مکاتیب الرسول، احمدى میانجى، على، ج 2، ص 5-302).</ref>
بخارى نیز در صحیح خود، در باب «کتابت علم» از ابوجحیفه نقل مى کند که گفت: «از على(علیه السلام) پرسیدم آیا نزد شما کتابى وجود دارد؟ پاسخ داد: هرگز! مگر کتاب خدا، یا فهمى که به مسلمانى (براى تشخیص احکام الهى) داده شده، یا آنچه را که در این صحیفه وجود دارد. گفتم: در این صحیفه چه مسائلى وجود دارد؟
بخاری نیز در صحیح خود، در باب «کتابت علم» از ابوجحیفه نقل می‌کند که گفت: «از علی(علیه‌السلام) پرسیدم آیا نزد شما کتابی وجود دارد؟ پاسخ داد: هرگز! مگر کتاب خدا، یا فهمی که به مسلمانی (برای تشخیص احکام الهی) داده شده، یا آنچه را که در این صحیفه وجود دارد. گفتم: در این صحیفه چه مسائلی وجود دارد؟
فرمود: درباره عقل، نحوه آزاد کردن اسیر و اینکه مسلمان را براى کشتن کافر، به قتل نمى رسانند». <ref>صحیح بخارى، همان، ج 1، ص 36، باب کتابت علم، ح 1.</ref>
فرمود: درباره عقل، نحوه آزاد کردن اسیر و اینکه مسلمان را برای کشتن کافر، به قتل نمی‌رسانند». <ref>صحیح بخارى، همان، ج 1، ص 36، باب کتابت علم، ح 1.</ref>
هر چند ما معتقدیم غیر از این صحیفه، کتاب دیگرى از آن حضرت به نام جامعه وجود داشت، که یکى از مراجع علمى ائمّه معصومین(علیهم السلام) به شمار مى رفت؛ و در کتاب صحیفه نیز، احکام فراوانى درباره قصاص و دیات وجود داشت؛ ولى به هر حال، نقل این مسأله توسّط بخارى به خوبى مى رساند، که آن حضرت صحیفه اى داشت که بخشى از احکام الهى در آن نوشته شده بود.
هر چند ما معتقدیم غیر از این صحیفه، کتاب دیگری از آن حضرت به نام جامعه وجود داشت، که یکی از مراجع علمی ائمّه معصومین(علیهم‌السلام) به شمار می‌رفت؛ و در کتاب صحیفه نیز، احکام فراوانی درباره قصاص و دیات وجود داشت؛ ولی به هر حال، نقل این مسأله توسّط بخاری به خوبی می‌رساند، که آن حضرت صحیفه ای داشت که بخشی از احکام الهی در آن نوشته شده بود.
==== شاگردان صاحب کتاب امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) ====
==== شاگردان صاحب کتاب امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) ====
در فقه با توجّه به اهتمام اهل بیت(علیهم السلام) به تدوین کتاب، شاگردان آن بزرگواران نیز، کتاب هایى در فقه و مسائل شرعى نوشته اند. از شاگردان على(علیه السلام) که در این دوره، دست به تدوین کتاب زده اند، مى توان از این افراد نام برد:
در فقه با توجّه به اهتمام اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به تدوین کتاب، شاگردان آن بزرگواران نیز، کتاب‌هایی در فقه و مسائل شرعی نوشته‌اند. از شاگردان علی(علیه‌السلام) که در این دوره، دست به تدوین کتاب زده‌اند، می‌توان از این افراد نام برد:
===== 1. ابورافع صحابى =====
===== 1. ابورافع صحابی =====
ابورافع که غلام آزاد شده رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و از خاصان امیر مؤمنان به شمار مى رود، کتابى را تدوین کرده به نام السنن و الاحکام و القضایا. از اظهارات نجاشى استفاده مى شود که این کتاب مشتمل بر ابواب صلاة، صیام، حج، زکات، و قضاوت ها بوده است.
ابورافع که غلام آزاد شده رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) و از خاصان امیر مؤمنان به شمار می‌رود، کتابی را تدوین کرده به نام السنن و الاحکام و القضایا. از اظهارات نجاشی استفاده می‌شود که این کتاب مشتمل بر ابواب صلاة، صیام، حج، زکات، و قضاوت‌ها بوده است.
===== 2. على بن ابورافع =====
===== 2. علی بن ابورافع =====
على بن ابورافع کاتب امیرمؤمنان و از بهترین پیروان على(علیه السلام) بود. وى کتابى را در موضوعات مختلف فقهى، مانند وضو، نماز و سایر ابواب فقه تألیف کرد. <ref>رجال نجاشى، همان، ج 1، ص 65، شرح حال شماره 1.</ref>
علی بن ابورافع کاتب امیرمؤمنان و از بهترین پیروان علی(علیه‌السلام) بود. وی کتابی را در موضوعات مختلف فقهی، مانند وضو، نماز و سایر ابواب فقه تألیف کرد. <ref>رجال نجاشى، همان، ج 1، ص 65، شرح حال شماره 1.</ref>
===== 3. عبیدالله بن ابورافع =====
===== 3. عبیدالله بن ابورافع =====
به گفته شیخ طوسى، وى کتابى را درباره قضاوت هاى امیرمؤمنان(علیه السلام) تألیف کرد. <ref>فهرست شیخ طوسى، طوسى، محمّد بن حسن، شماره 441.</ref>
به گفته شیخ طوسی، وی کتابی را درباره قضاوت‌های امیرمؤمنان(علیه‌السلام) تألیف کرد. <ref>فهرست شیخ طوسى، طوسى، محمّد بن حسن، شماره 441.</ref>
===== 4. ربیعة بن سمیع =====
===== 4. ربیعة بن سمیع =====
نجاشى به هنگام ذکر نخستین طبقه از مؤلّفان حدیث، آورده است که ربیعة بن سمیع، کتابى را از امیر مؤمنان(علیه السلام)درباره زکات گاو و شتر و گوسفند، جمع آورى کرده است. <ref>رجال نجاشى، همان، شماره 2.</ref>
نجاشی به هنگام ذکر نخستین طبقه از مؤلّفان حدیث، آورده است که ربیعة بن سمیع، کتابی را از امیر مؤمنان(علیه‌السلام)درباره زکات گاو و شتر و گوسفند، جمع آوری کرده است. <ref>رجال نجاشى، همان، شماره 2.</ref>
امامان بزرگوار پس از على(علیه السلام) تا زمان امام باقر، تحت فشار و سخت گیرى شدید قرار داشتند؛ از این رو، از آنان و اصحابشان، کتابى در فقه نقل نشده است؛ هر چند جمعى از یاران آن بزرگواران، روایاتى را در ارتباط با مسائل فقهى از آنان نقل کرده اند. با این حال از امام سجاد(علیه السلام) رساله حقوق به یادگار مانده است، که قسمتى از این مجموعه، مرتبط به مسائل فقهى و احکام شرعى است.
رساله حقوق آن حضرت را که حسن بن شعبه در تحف العقول آورده است، در بردارنده حدود پنجاه حق است که از جمله، حقوق خدا بر انسان و حقوق انسان بر خویش و حقوق عبادتهایى مانند نماز و روزه و حج بر انسان است.
ولى از زمان امام باقر(علیه السلام) به بعد، کتابهاى متعدّدى از اصحاب آن بزرگواران تدوین شده است.
مرحوم شیخ طوسى در کتاب فهرست نام نهصد تن از مصنّفان را مى نویسد که چه بسا هر یک داراى تألیفات متعددى باشند. براى آگاهى بیشتر <ref>ر.ک: المراجعات، عاملى، سید شرف الدین، ص 598-621 .</ref>
مى دانیم عمده این کتابها در عصر امامان اهل بیت(علیهم السلام) تا پایان قرن سوم نوشته شده است که به خوبى اهتمام علماى اهل بیت(علیهم السلام) را به امر تدوین حدیث و فقه نشان مى دهد.
لازم به یادآورى است، به سبب جدا نبودن احکام فقهى از سایر علوم، مجموعه کتب حدیث، در بردارنده روایات فقهى، کلامى، تفسیرى و مانند آن بود. ولى برخى از این کتابها ویژه مسائل فقهى بوده، مانند کتابهایى که از ابورافع و دو پسرش نقل شده است. همچنین برخى از کتابهاى فضل بن شاذان و یونس بن عبدالرحمن (از اصحاب امام رضا(علیه السلام)) نیز، مانند کتاب هاى فقهى تدوین شده بود.
گواه این مطلب آن است که مرحوم شیخ کلینى در موارد متعددى آراى آنان را در کافى آورده است <ref>ر.ک: کافى، همان، ج 7، ص 83، 84، 95، 98، 115، 121.</ref>از جمله در باب طلاق و میراث و زکات و مانند آن. همچنین شیخ صدوق در کتاب مقنع، در این باره که زن چگونه از شوهرش ارث مى برد، قولى را از فضل بن شاذان نقل کرده است، بدون آنکه به روایتى نسبت دهد. این مطلب مى رساند که فضل بن شاذان داراى متنى فقهى بوده است، نه به شکل کتاب هاى روایى.
البتّه، تجرید فقه از شکل روایى آن، به صورت رسمى و فراگیر به دست شیخ صدوق انجام شده که در تبیین دوره دوم فقه ذکر خواهد شد.


==== فصل دوّم: برجسته ترین فقهاى اهل بیت ====
امامان بزرگوار پس از علی(علیه‌السلام) تا زمان امام باقر، تحت فشار و سخت‌گیری شدید قرار داشتند؛ از این رو، از آنان و اصحابشان، کتابی در فقه نقل نشده است؛ هر چند جمعی از یاران آن بزرگواران، روایاتی را در ارتباط با مسائل فقهی از آنان نقل کرده‌اند. با این حال از امام سجاد(علیه‌السلام) رساله حقوق به یادگار مانده است، که قسمتی از این مجموعه، مرتبط به مسائل فقهی و احکام شرعی است.
===== الف) امامان اهل بیت(علیهم السلام) =====
رساله حقوق آن حضرت را که حسن بن شعبه در تحف العقول آورده است، در بردارنده حدود پنجاه حق است که از جمله، حقوق خدا بر انسان و حقوق انسان بر خویش و حقوق عبادت‌هایی مانند نماز و روزه و حج بر انسان است.
امام على(علیه السلام)
ولی از زمان امام باقر(علیه‌السلام) به بعد، کتاب‌های متعدّدی از اصحاب آن بزرگواران تدوین شده است.
سر سلسله فقیهان البتّه اطلاق فقها بر امامان اهل بیت، خالى از تسامح نیست و از باب هماهنگى با سایر نویسندگانى است که «دوره هاى فقه» را نوشته اند؛ زیرا سخنان امامان در نزد فقهاى شیعه، خود از منابع استنباط احکام به شمار مى آید. هر چند مى توان به آنان از باب کارشناس و خبره کامل در دین، فقیه گفت. در برخى از روایات نیز، گاه به برخى از امامان، فقیه اطلاق شده، که از همین قسم است: تعبیر «کتب رجلٌ الى الفقیه(علیه السلام)..<ref>(من لایحضره الفقیه، ابن بابویه قمى، أبو جعفر محمّد بن على بن حسین، ج3، ص238و258) و تعبیر «قال الفقیه العسکرى(علیه السلام)...» (تهذیب، طوسى، محمد بن حسن، ج 1، ص 131).</ref>بزرگ این عصر، على بن ابى طالب(علیه السلام) است، که بعد از رسول خدا، فقیه ترین مردم بود.
مرحوم شیخ طوسی در کتاب فهرست نام نهصد تن از مصنّفان را می‌نویسد که چه بسا هر یک دارای تألیفات متعددی باشند.<ref>ر.ک: المراجعات، عاملى، سید شرف الدین، ص 598-621.</ref>


آن حضرت آرایى فقهى داشت؛ آرایى که در مقام استفتا ابراز کرد، یا خود در مقام عمل آنها را نشان داد یا در ایّام خلافتش به دیگران، به ویژه کارگزارانش فرمان عمل به آنها را صادر کرد.
می‌دانیم عمده این کتاب‌ها در عصر امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) تا پایان قرن سوم نوشته شده است که به خوبی اهتمام علمای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را به امر تدوین حدیث و فقه نشان می‌دهد.
على(علیه السلام) باب مدینه علم رسول خدا بود حدیث «انا مدینة العلم و علىّ بابها» از ده ها کتاب اهل سنّت و پیروان اهل بیت نقل شده است <ref>(ر.ک: المراجعات، همان، ص 327)</ref> و رسول خدا هزار باب علم را به وى آموخت که از هر بابى، هزار باب دیگر گشوده شد. <ref>همان، ص 482</ref>
لازم به یادآوری است، به سبب جدا نبودن احکام فقهی از سایر علوم، مجموعه کتب حدیث، در بردارنده روایات فقهی، کلامی، تفسیری و مانند آن بود. ولی برخی از این کتاب‌ها ویژه مسائل فقهی بوده، مانند کتاب‌هایی که از ابورافع و دو پسرش نقل شده است. همچنین برخی از کتاب‌های فضل بن شاذان و یونس بن عبدالرحمن (از اصحاب امام رضا(علیه‌السلام)) نیز، مانند کتاب‌های فقهی تدوین شده بود.
عمر بن خطاب درباره او گفت: «اقضانا علىّ» صحیح بخارى، همان، ج 6، ص 23؛ (داناترین ما در امر قضاوت على است) و عایشه مى گفت: «داناترین مردم به سنّت رسول خدا، على است» <ref>الاستیعاب، القرطبى، یوسف بن عبدالله بن محمّد بن عبدالبر، ج 3، ص 206.</ref> و به اعتقاد امامیّه وى پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) اعلم مردم است که دریاى علم و دانش وى کرانه هاى دور دست را فرا گرفت و همچنان در طول تاریخ، الهام بخش دانشمندان و فقیهان است.
گواه این مطلب آن است که مرحوم شیخ کلینی در موارد متعددی آرای آنان را در کافی آورده است <ref>ر.ک: کافى، همان، ج 7، ص 83، 84، 95، 98، 115، 121.</ref>از جمله در باب طلاق و میراث و زکات و مانند آن. همچنین شیخ صدوق در کتاب مقنع، در این باره که زن چگونه از شوهرش ارث می‌برد، قولی را از فضل بن شاذان نقل کرده است، بدون آنکه به روایتی نسبت دهد. این مطلب می‌رساند که فضل بن شاذان دارای متنی فقهی بوده است، نه به شکل کتاب‌های روایی.
البتّه، تجرید فقه از شکل روایی آن، به صورت رسمی و فراگیر به دست شیخ صدوق انجام شده که در تبیین دوره دوم فقه ذکر خواهد شد.


پس از امیرمؤمنان(علیه السلام) دیگر امامان اهل بیت نیز، داراى آراى فقهى بوده اند؛ ولى در این میان امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)ـ به موجب فراهم شدن شرایط خاصّ زمانى ـ بیشترین آراى فقهى را ابراز داشته اند.
==== فصل دوّم: برجسته‌ترین فقهای اهل‌بیت ====
===== الف) امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) =====
امام علی(علیه‌السلام)
سر سلسله فقیهان البتّه اطلاق فقها بر امامان اهل‌بیت، خالی از تسامح نیست و از باب هماهنگی با سایر نویسندگانی است که «دوره‌های فقه» را نوشته‌اند؛ زیرا سخنان امامان در نزد فقهای شیعه، خود از منابع استنباط احکام به شمار می‌آید. هر چند می‌توان به آنان از باب کارشناس و خبره کامل در دین، فقیه گفت. در برخی از روایات نیز، گاه به برخی از امامان، فقیه اطلاق شده، که از همین قسم است: تعبیر «کتب رجلٌ الی الفقیه(علیه‌السلام)...» <ref>(من لایحضره الفقیه، ابن بابویه قمى، أبو جعفر محمّد بن على بن حسین، ج3، ص238و258) و تعبیر «قال الفقیه العسکرى(علیه‌السلام)...» (تهذیب، طوسى، محمد بن حسن، ج 1، ص 131).</ref>بزرگ این عصر، علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) است، که بعد از رسول خدا، فقیه‌ترین مردم بود.


امام باقر(علیه السلام) در وسعت علم و دانش مشهور و ضرب المثل بود، تا آنجا که در کتاب ها به بهانه هاى مختلف از او یاد مى شود.
آن حضرت آرایی فقهی داشت؛ آرایی که در مقام استفتا ابراز کرد، یا خود در مقام عمل آنها را نشان داد یا در ایّام خلافتش به دیگران، به ویژه کارگزارانش فرمان عمل به آنها را صادر کرد.
علماى اهل سنّت ـ چه معاصران آن حضرت و چه در اعصار بعد ـ درباره عظمت علمى و معنوى آن حضرت سخن ها گفته اند.
علی(علیه‌السلام) باب مدینه علم رسول خدا بود حدیث «انا مدینة العلم و علیّ بابها» از ده‌ها کتاب اهل سنّت و پیروان اهل‌بیت نقل شده است <ref>(ر.ک: المراجعات، همان، ص 327)</ref> و رسول خدا هزار باب علم را به وی آموخت که از هر بابی، هزار باب دیگر گشوده شد. <ref>همان، ص 482</ref>
عبدالله بن عطاء مکّى مى گوید: «من دانشمندان را ندیدم نزد کسى، جز ابوجعفر (محمّد بن على)، این اندازه اظهار کوچکى نمایند. من خودم دیدم که حکم بن عتبه (م 114) با آن همه جلالت و عظمتى که میان مردم داشت، در برابر آن حضرت، همچون کودکى در برابر آموزگار بود». <ref>القاب الرسول و عترته، ألقاب الرسول وعترته، راوندى، قطب الدین ص 56؛ تاج الموالید، طبرسى، ‌فضل بن حسن، ص 29 و المستجاد من الارشاد، حلی، حسن بن یوسف، ص 173 (مطابق نقل موسوعة الفقه الاسلامى، طبقاً لمذهب اهل البیت، همان، ج 1، ص 40).</ref>
عمر بن خطاب درباره او گفت: «اقضانا علیّ» صحیح بخاری، همان، ج 6، ص 23؛ (داناترین ما در امر قضاوت علی است) و عایشه می‌گفت: «داناترین مردم به سنّت رسول خدا، علی است» <ref>الاستیعاب، القرطبى، یوسف بن عبدالله بن محمّد بن عبدالبر، ج ص 206.</ref> و به اعتقاد امامیّه وی پس از رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) اعلم مردم است که دریای علم و دانش وی کرانه‌های دور دست را فرا گرفت و همچنان در طول تاریخ، الهام بخش دانشمندان و فقیهان است.
ذهبى مى نویسد: «ابوجعفر باقر، محمّد بن على بن الحسین، پیشواى مورد اعتماد، هاشمى علوى و بزرگ بنى هاشم در زمان خویش بود و در عصر خود، به «باقر» شهرت یافت و این لقب از جمله «بقر العلم»؛ (شکافت دانش را) گرفته شده است». <ref>تذکرة الحفّاظ، همان، ج 1، ص 94.</ref>
ابن خلکان در «وفیات الاعیان» مى نویسد: «ابوجعفر محمّد بن زین العابدین، ملقّب به باقر ـ بنا بر اعتقاد امامیّه ـ یکى از امامان دوازده گانه است. او پدر امام جعفر صادق است. باقر(علیه السلام) مردى دانشمند، بزرگوار و بزرگ بود. او را باقر گفته اند، چون علم و دانش را وسعت و گسترش بخشید». شاعر درباره وى گفته است:
«یا باقر العلم لاهل التّقى *** و خیر من لبّى على الاحبل» <ref>وفیات الاعیان، ابن خلکان، ابوالعباس احمد بن محمّد، ج ص 174.</ref>؛ (اى کسى که براى اهل تقوا شکافنده دانش هستى و بهترین کسى مى باشى که به پیمان هاى الهى لبیک گفت).


امام جعفر صادق(علیه السلام) که آراى فقهى فراوانى از او نقل شده، نقش مهمى در توسعه فرهنگى اسلام مخصوصاً فرهنگ اهل بیت دارد، تا آنجا که مذهب امامیّه، به «مذهب جعفرى» معروف شده است. آن حضرت نیز مورد ستایش دانشمندان بزرگ اهل سنّت قرار گرفته است.
پس از امیرمؤمنان(علیه‌السلام) دیگر امامان اهل‌بیت نیز، دارای آرای فقهی بوده‌اند؛ ولی در این میان امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)ـ به موجب فراهم شدن شرایط خاصّ زمانی ـ بیشترین آرای فقهی را ابراز داشته‌اند.
مالک بن انس (پیشواى مذهب مالکى) درباره وى مى گوید: «من فراوان به نزد او رفتم، آن حضرت را جز در این سه حال نیافتم: یا نماز مى گزارد، یا روزه بود و یا قرآن مى خواند. برتر از جعفر بن محمّد(در این عصر) از نظر دانش، عبادت و پرهیزکارى، هرگز چشمى ندیده و گوشى نشنیده و بر قلب هیچ بشرى خطور نکرده است». <ref>الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر؛ به نقل از التهذیب، همان، ج 2، ص 104؛ و التوسل و الوسیلة، نوشته ابن تیمیه، ص 52 (چاپ دوم)؛ و المجالس السنیة، ص 5 (مطابق نقل الموسوعة الفقهیة المیسرة، انصارى، شیخ محمّدعلى، ج 1، ص 33). بخشى از این سخن در تهذیب التهذیب عسقلانى، ابن حجر، ج 2، ص 94 نیز آمده است.</ref>


ابوحنیفه (پیشواى مذهب حنفى) مى گوید: «من فقیه تر از جعفر بن محمّد ندیدم. وقتى که منصور وى را نزد خود فراخواند، نخست سراغ من فرستاد و گفت: اى ابوحنیفه! مردم بسیار علاقه مند به جعفر بن محمّد شدند. بنابراین، سؤالات دشوارى را آماده کن، تا از پاسخ آنها درماند. من نیز چهل مسأله را آماده ساختم، تا اینکه منصور عباسى در شهر حیره مرا نزد خودش فراخواند. به نزد او رفتم و جعفر بن محمّد را دیدم که سمت راست وى نشسته است، منصور به من دستور داد بنشینم. آنگاه رو به امام صادق کرد و گفت: اى اباعبدالله! این مرد ابوحنیفه است.
امام باقر(علیه‌السلام) در وسعت علم و دانش مشهور و ضرب المثل بود، تا آنجا که در کتاب‌ها به بهانه‌های مختلف از او یاد می‌شود.
گفت: آرى!
علمای اهل سنّت ـ چه معاصران آن حضرت و چه در اعصار بعد ـ درباره عظمت علمی و معنوی آن حضرت سخن‌ها گفته‌اند.
آنگاه منصور به من رو کرد و گفت: اى ابوحنیفه! سؤالات خود را مطرح کن. من نیز سؤالات خود را مطرح کردم و آن حضرت به من پاسخ مى داد و مى گفت: پاسخ آن به نزد شما این است و اهل مدینه چنین پاسخ مى گویند و ما چنین مى گوییم. نظر او گاه با نظر مردم مدینه موافق بود و گاه با همه ما مخالف بود. تا آنکه من هر چهل مسأله را پرسیدم و او به همین گونه پاسخ داد».
عبدالله بن عطاء مکّی می‌گوید: «من دانشمندان را ندیدم نزد کسی، جز ابوجعفر (محمّد بن علی)، این اندازه اظهار کوچکی نمایند. من خودم دیدم که حکم بن عتبه (م 114) با آن همه جلالت و عظمتی که میان مردم داشت، در برابر آن حضرت، همچون کودکی در برابر آموزگار بود». <ref>القاب الرسول و عترته، ألقاب الرسول وعترته، راوندى، قطب الدین ص 56؛ تاج الموالید، طبرسى، ‌فضل بن حسن، ص 29 و المستجاد من الارشاد، حلی، حسن بن یوسف، ص 173 (مطابق نقل موسوعة الفقه الاسلامى، طبقاً لمذهب اهل البیت، همان، ج 1، ص 40).</ref>
سپس ابوحنیفه مى افزاید: «آیا ما روایت نمى کنیم که داناترین مردم کسى است که به اقوال مختلف از همه آگاه تر باشد (بنابراین، جعفر بن محمّد از همه مردم آن زمان عالم تر بود)». <ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبى، شمس الدّین محمّد بن احمد، ج 6، ص 258.</ref>
ذهبی می‌نویسد: «ابوجعفر باقر، محمّد بن علی بن الحسین، پیشوای مورد اعتماد، هاشمی علوی و بزرگ بنی‌هاشم در زمان خویش بود و در عصر خود، به «باقر» شهرت یافت و این لقب از جمله «بقر العلم»؛ (شکافت دانش را) گرفته شده است». <ref>تذکرة الحفّاظ، همان، ج 1، ص 94.</ref>
ابن خلکان در «وفیات الاعیان» می‌نویسد: «ابوجعفر محمّد بن زین العابدین، ملقّب به باقر ـ بنا بر اعتقاد امامیّه ـ یکی از امامان دوازده گانه است. او پدر امام جعفر صادق است. باقر(علیه‌السلام) مردی دانشمند، بزرگوار و بزرگ بود. او را باقر گفته‌اند، چون علم و دانش را وسعت و گسترش بخشید». شاعر درباره وی گفته است:
«یا باقر العلم لاهل التّقی *** و خیر من لبّی علی الاحبل» <ref>وفیات الاعیان، ابن خلکان، ابوالعباس احمد بن محمّد، ج 4، ص 174.</ref>؛ (ای کسی که برای اهل تقوا شکافنده دانش هستی و بهترین کسی هستی که به پیمان‌های الهی لبیک گفت).
 
امام جعفر صادق(علیه‌السلام) که آرای فقهی فراوانی از او نقل شده، نقش مهمی در توسعه فرهنگی اسلام مخصوصاً فرهنگ اهل‌بیت دارد، تا آنجا که مذهب امامیّه، به «مذهب جعفری» معروف شده است. آن حضرت نیز مورد ستایش دانشمندان بزرگ اهل سنّت قرار گرفته است.
مالک بن انس (پیشوای مذهب مالکی) درباره وی می‌گوید: «من فراوان به نزد او رفتم، آن حضرت را جز در این سه حال نیافتم: یا نماز می‌گزارد، یا روزه بود و یا قرآن می‌خواند. برتر از جعفر بن محمّد(در این عصر) از نظر دانش، عبادت و پرهیزکاری، هرگز چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بر قلب هیچ بشری خطور نکرده است». <ref>الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر؛ به نقل از التهذیب، همان، ج 2، ص 104؛ و التوسل و الوسیلة، نوشته ابن تیمیه، ص 52 (چاپ دوم)؛ و المجالس السنیة، ص 5 (مطابق نقل الموسوعة الفقهیة المیسرة، انصارى، شیخ محمّدعلى، ج 1، ص 33). بخشى از این سخن در تهذیب التهذیب عسقلانى، ابن حجر، ج 2، ص 94 نیز آمده است.</ref>
 
ابوحنیفه (پیشوای مذهب حنفی) می‌گوید: «من فقیه تر از جعفر بن محمّد ندیدم. وقتی که منصور وی را نزد خود فراخواند، نخست سراغ من فرستاد و گفت: ای ابوحنیفه! مردم بسیار علاقه مند به جعفر بن محمّد شدند. بنابراین، سؤالات دشواری را آماده کن، تا از پاسخ آنها درماند. من نیز چهل مسأله را آماده ساختم، تا اینکه منصور عباسی در شهر حیره مرا نزد خودش فراخواند. به نزد او رفتم و جعفر بن محمّد را دیدم که سمت راست وی نشسته است، منصور به من دستور داد بنشینم. آنگاه رو به امام صادق کرد و گفت: ای اباعبدالله! این مرد ابوحنیفه است.
گفت: آری!
آنگاه منصور به من رو کرد و گفت: ای ابوحنیفه! سؤالات خود را مطرح کن. من نیز سؤالات خود را مطرح کردم و آن حضرت به من پاسخ می‌داد و می‌گفت: پاسخ آن به نزد شما این است و اهل مدینه چنین پاسخ می‌گویند و ما چنین می‌گوییم. نظر او گاه با نظر مردم مدینه موافق بود و گاه با همه ما مخالف بود. تا آنکه من هر چهل مسأله را پرسیدم و او به همین گونه پاسخ داد».
سپس ابوحنیفه می‌افزاید: «آیا ما روایت نمی‌کنیم که داناترین مردم کسی است که به اقوال مختلف از همه آگاه تر باشد (بنابراین، جعفر بن محمّد از همه مردم آن زمان عالم تر بود)». <ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبى، شمس الدّین محمّد بن احمد، ج 6، ص 258.</ref>


همچنین ابوحنیفه گفت: «لو لا السَّنَتان لهلک النّعمان»  <ref>الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، ج 1، ص 53، به نقل از تحفه اثنى عشریه آلوسى، ص 8 (الموسوعة الفقهیة المیسره، همان، ج 1، ص 34).</ref>
همچنین ابوحنیفه گفت: «لو لا السَّنَتان لهلک النّعمان»  <ref>الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، ج 1، ص 53، به نقل از تحفه اثنى عشریه آلوسى، ص 8 (الموسوعة الفقهیة المیسره، همان، ج 1، ص 34).</ref>
؛ (اگر آن دو سال [بهره گیرى از محضر امام صادق(علیه السلام)] نبود، نعمان [نام ابوحنیفه است] هلاک مى شد».
؛ (اگر آن دو سال [بهره‌گیری از محضر امام صادق (علیه‌السلام)] نبود، نعمان [نام ابوحنیفه است] هلاک می‌شد».
ابن حجر هیتمى درباره امام صادق(علیه السلام)مى نویسد: «آن قدر مردم از علم و دانش [امام] جعفر صادق نقل کرده اند که سواران را براى رسیدن به خدمتش به حرکت درآورده، و آوازه اش در همه شهرها پیچیده؛ از وى پیشوایان بزرگى، مانند یحیى بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیانى ها [سفیان بن سعید ثورى و سفیان بن عیینه کوفى] ابوحنیفه، شعبة بن حجّاج بصرى وایّوب سجستانى روایت کرده اند». <ref>الصواعق المحرقه، هیتمى مالکى، ابن حجر، ص 201</ref>  
ابن حجر هیتمی درباره امام صادق(علیه‌السلام)می‌نویسد: «آن قدر مردم از علم و دانش [امام] جعفر صادق نقل کرده‌اند که سواران را برای رسیدن به خدمتش به حرکت درآورده، و آوازه اش در همه شهرها پیچیده؛ از وی پیشوایان بزرگی، مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیانی‌ها [سفیان بن سعید ثوری و سفیان بن عیینه کوفی] ابوحنیفه، شعبة بن حجّاج بصری وایّوب سجستانی روایت کرده‌اند». <ref>الصواعق المحرقه، هیتمى مالکى، ابن حجر، ص 201</ref>  


شهرستانى در ملل و نحل مى گوید: «جعفر بن محمّد الصادق، هو ذو علم غزیر، و أدب کامل فی الحکمة، و زهد فی الدنیا، و ورع تامٍّ عن الشهوات» <ref>ملل و نحل شهرستانى، شهرستانى، عبدالکریم بن ابى بکر احمد، ج 1، ص 133.</ref>؛ (جعفر بن محمّد صادق، داراى علمى فراوان، و ادب کامل در حکمت، و بى رغبت در امر دنیا، و داراى نهایت ورع در برابر شهوات بود).
شهرستانی در ملل و نحل می‌گوید: «جعفر بن محمّد الصادق، هو ذو علم غزیر، و أدب کامل فی الحکمة، و زهد فی الدنیا، و ورع تامٍّ عن الشهوات» <ref>ملل و نحل شهرستانى، شهرستانى، عبدالکریم بن ابى بکر احمد، ج 1، ص 133.</ref>؛ (جعفر بن محمّد صادق، دارای علمی فراوان، و ادب کامل در حکمت، و بی رغبت در امر دنیا، و دارای نهایت ورع در برابر شهوات بود).
بستانى در «دائرة المعارف» خویش درباره امام جعفر صادق مى نویسد: «جعفر صادق، یکى از پیشوایان دوازده گانه مذهب امامیّه است، او از بزرگان اهل بیت است و چون در گفتار صادق است، لقب صادق گرفته است؛ او داراى فضل عظیمى بود». د<ref>ائرة المعارف بستانى، بستانى، بطرس، ج 6، ص 478. شبیه همین تعبیرات، در دائرة المعارف القرن العشرین، وجدى، محمّد فرید، (ج 3، ص 109) نیز آمده است.</ref>
بستانی در «دائرة المعارف» خویش درباره امام جعفر صادق می‌نویسد: «جعفر صادق، یکی از پیشوایان دوازده گانه مذهب امامیّه است، او از بزرگان اهل‌بیت است و چون در گفتار صادق است، لقب صادق گرفته است؛ او دارای فضل عظیمی بود». د<ref>ائرة المعارف بستانى، بستانى، بطرس، ج 6، ص 478. شبیه همین تعبیرات، در دائرة المعارف القرن العشرین، وجدى، محمّد فرید، (ج 3، ص 109) نیز آمده است.</ref>
دیگر امامان اهل بیت(علیهم السلام)
دیگر امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام)
پس از امام صادق(علیه السلام) به سبب تثبیت حکومت بنى عبّاس، بار دیگر فشارها و تنگناها بر امامان اهل بیت(علیهم السلام) شروع شد و از این رو، مدرسه تعلیم و تدریس اهل بیت دچار مشکل گردید؛ ولى با این حال، امام کاظم و امام رضا(علیهما السلام) نیز در همان شرایط به ترویج فرهنگ اهل بیت و فقه آل محمّد(صلى الله علیه وآله) پرداختند.
پس از امام صادق(علیه‌السلام) به سبب تثبیت حکومت بنی عبّاس، بار دیگر فشارها و تنگناها بر امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) شروع شد و از این رو، مدرسه تعلیم و تدریس اهل‌بیت دچار مشکل گردید؛ ولی با این حال، امام کاظم و امام رضا(علیهما السلام) نیز در همان شرایط به ترویج فرهنگ اهل‌بیت و فقه آل محمّد(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) پرداختند.
سیّد بن طاووس مى نویسد: «گروه زیادى از یاران و شیعیان خاص امام کاظم(علیه السلام) و رجال خاندان هاشمى در محضر آن حضرت گرد مى آمدند و سخنان و پاسخ هاى آن حضرت به پرسشهاى حاضران را، یادداشت مى کردند و هر حکمى را که در مورد هر حادثه اى صادر مى کرد، ثبت و ضبط مى نمودند». <ref>انوار البهیّه، قمى، شیخ عبّاس، ص 170.</ref>
سیّد بن طاووس می‌نویسد: «گروه زیادی از یاران و شیعیان خاص امام کاظم(علیه‌السلام) و رجال خاندان هاشمی در محضر آن حضرت گرد می‌آمدند و سخنان و پاسخ‌های آن حضرت به پرسش‌های حاضران را، یادداشت می‌کردند و هر حکمی را که در مورد هر حادثه‌ای صادر می‌کرد، ثبت و ضبط می‌نمودند». <ref>انوار البهیّه، قمى، شیخ عبّاس، ص 170.</ref>
ابن حجر هیتمى، دانشمند و محدّث معروف اهل سنّت مى نویسد: «موسى کاظم وارث علوم و دانش هاى پدر و داراى فضل و کمال او بود. وى در پرتو عفو و گذشت و بردبارى فوق العاده اى که (در برخورد با نادانان) از خود نشان مى داد، لقب کاظم گرفت. در زمان او کسى در معارف الهى و دانش و بخشش به پایه او نمى رسید». <ref>الصواعق المحرقه، همان، ص 203.</ref>
ابن حجر هیتمی، دانشمند و محدّث معروف اهل سنّت می‌نویسد: «موسی کاظم وارث علوم و دانش‌های پدر و دارای فضل و کمال او بود. وی در پرتو عفو و گذشت و بردباری فوق العاده‌ای که (در برخورد با نادانان) از خود نشان می‌داد، لقب کاظم گرفت. در زمان او کسی در معارف الهی و دانش و بخشش به پایه او نمی‌رسید». <ref>الصواعق المحرقه، همان، ص 203.</ref>
پس از امام کاظم(علیه السلام) فرزندش امام رضا(علیه السلام) نیز از فرصت به دست آمده در پایان خلافت هارون و عصر مأمون استفاده کرد و تلاش هاى علمى و فقهى پیشوایان گذشته را ادامه داد. امام(علیه السلام) افزون بر استحکام بخشیدن به عقاید اهل بیت و شرکت در مناظرات مهم و اثبات حقانیّت اسلام، نقش ارزنده اى در ساماندهى و تهذیب احادیث ایفا کرد.
پس از امام کاظم(علیه‌السلام) فرزندش امام رضا(علیه‌السلام) نیز از فرصت به دست آمده در پایان خلافت هارون و عصر مأمون استفاده کرد و تلاش‌های علمی و فقهی پیشوایان گذشته را ادامه داد. امام(علیه‌السلام) افزون بر استحکام بخشیدن به عقاید اهل‌بیت و شرکت در مناظرات مهم و اثبات حقانیّت اسلام، نقش ارزنده‌ای در ساماندهی و تهذیب احادیث ایفا کرد.
درباره مقام او، ذهبى مى نویسد: «على الرضا، داراى منزلت بزرگ و شایسته خلافت بود. وى از نظر دانش، دین و بزرگى، در پایه اى بلند قرار داشت» <ref>سیر اعلام النبلاء، همان، ج 9، ص 387.</ref>
درباره مقام او، ذهبی می‌نویسد: «علی الرضا، دارای منزلت بزرگ و شایسته خلافت بود. وی از نظر دانش، دین و بزرگی، در پایه‌ای بلند قرار داشت» <ref>سیر اعلام النبلاء، همان، ج 9، ص 387.</ref>


همچنین ـ مطابق نقل اعیان الشیعه ـ حاکم نیشابورى در تاریخ خود درباره آن حضرت نوشته است: «در سنّ بیست و چند سالگى در مسجد رسول خدا مى نشست و براى مردم فتوا مى داد».<ref>اعیان الشیعه، همان، ج 1، ص 101</ref> کتاب فقه الرضا نیز به آن حضرت منسوب است. <ref>همان، ص 102.</ref>
همچنین ـ مطابق نقل اعیان الشیعه ـ حاکم نیشابوری در تاریخ خود درباره آن حضرت نوشته است: «در سنّ بیست و چند سالگی در مسجد رسول خدا می‌نشست و برای مردم فتوا می‌داد».<ref>اعیان الشیعه، همان، ج 1، ص 101</ref> کتاب فقه الرضا نیز به آن حضرت منسوب است. <ref>همان، ص 102.</ref>
امام جواد(علیه السلام) نیز توانست در فرصت کوتاه عمر خویش (بیست و پنج سال)، تا آنجا که حاکمان وقت اجازه مى دادند، به ترویج مکتب اهل بیت بپردازد و از جمله، گاه مشکلات فقهى خلفا را مى گشود و گاه در مناظرات، مسائل مهم فقهى را حل مى کرد. براى آگاهى از مناظرات امام جواد(علیه السلام) با یحیى بن اکثم، دانشمند معروف زمان مأمون عبّاسى، <ref>ر.ک: بحارالانوار، همان، ج 50، ص 75-78.</ref> همچنین فتواى آن حضرت درباره کیفیّت قطع دست سارق، در مجلس معتصم عبّاسى و در حضور فقهاى آن زمان، دلیل روشنى از دانش فقهى آن امام است. <ref>(ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 490، ابواب حدّ السرقه).</ref>دانشمندان بزرگى از اهل سنّت درباره عظمت علمى و وجودى آن حضرت سخن گفته اند. از جمله ابن حجر هیتمى مى نویسد: «مأمون او را به دامادى خود انتخاب کرد؛ زیرا با وجود سن کم، از نظر علم و آگاهى و حلم، بر همه دانشمندان برترى داشت». <ref>الصواعق المحرقه، همان، ص 205.</ref>
امام جواد(علیه‌السلام) نیز توانست در فرصت کوتاه عمر خویش (بیست و پنج سال)، تا آنجا که حاکمان وقت اجازه می‌دادند، به ترویج مکتب اهل‌بیت بپردازد و از جمله، گاه مشکلات فقهی خلفا را می‌گشود و گاه در مناظرات، مسائل مهم فقهی را حل می‌کرد. برای آگاهی از مناظرات امام جواد(علیه‌السلام) با یحیی بن اکثم، دانشمند معروف زمان مأمون عبّاسی، <ref>ر.ک: بحارالانوار، همان، ج 50، ص 75-78.</ref> همچنین فتوای آن حضرت درباره کیفیّت قطع دست سارق، در مجلس معتصم عبّاسی و در حضور فقهای آن زمان، دلیل روشنی از دانش فقهی آن امام است. <ref>(ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 490، ابواب حدّ السرقه).</ref>دانشمندان بزرگی از اهل سنّت درباره عظمت علمی و وجودی آن حضرت سخن گفته‌اند. از جمله ابن حجر هیتمی می‌نویسد: «مأمون او را به دامادی خود انتخاب کرد؛ زیرا با وجود سن کم، از نظر علم و آگاهی و حلم، بر همه دانشمندان برتری داشت». <ref>الصواعق المحرقه، همان، ص 205.</ref>


سبط بن جوزى مى گوید: «او در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود».<ref>تذکرة الخواص، سبط بن جوزى‌، ص 359</ref>
سبط بن جوزی می‌گوید: «او در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود».<ref>تذکرة الخواص، سبط بن جوزى‌، ص 359</ref>
پس از امام جواد(علیه السلام) فرزند بزرگوارش امام هادى(علیه السلام) در عصرى امامت و زعامت شیعه را به عهده گرفت، که فشارها و اختناق بیش از گذشته شد. و آن حضرت براى فعالیت فرهنگى در سطحى گسترده، آزادى عمل نداشت؛ اما در همان شرایط نامساعد نیز، افزون بر پاسخ به شبهات اعتقادى، فعالیتهاى حدیثى و فقهى نیز داشت و شاگردان فراوانى را تربیت کرد.
پس از امام جواد(علیه‌السلام) فرزند بزرگوارش امام هادی(علیه‌السلام) در عصری امامت و زعامت شیعه را به عهده گرفت، که فشارها و اختناق بیش از گذشته شد. و آن حضرت برای فعالیت فرهنگی در سطحی گسترده، آزادی عمل نداشت؛ اما در همان شرایط نامساعد نیز، افزون بر پاسخ به شبهات اعتقادی، فعالیتهای حدیثی و فقهی نیز داشت و شاگردان فراوانی را تربیت کرد.
پاسخها و حل مشکلات فقهى آن امام در فرصت هاى به دست آمده، گواه دانش سرشار او است. فتواى فقهى امام(علیه السلام) درباره مسیحى زناکار که قبل از اجراى حد مسلمان شده بود و مخالفت آن حضرت با نظر یحیى بن اکثم و دیگر فقهاى دربارى، بسیار جالب است. (ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 408، ابواب حد الزنا، باب 36). همچنین نذر متوکّل و اختلاف نظر در نحوه اجراى آن و راهگشایى امام(علیه السلام) نمونه دیگرى است <ref>(ر.ک: تذکرة الخواص، همان، ص 360).</ref>
پاسخها و حل مشکلات فقهی آن امام در فرصت‌های به دست آمده، گواه دانش سرشار او است. فتوای فقهی امام(علیه‌السلام) درباره مسیحی زناکار که قبل از اجرای حد مسلمان شده بود و مخالفت آن حضرت با نظر یحیی بن اکثم و دیگر فقهای درباری، بسیار جالب است. (ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 408، ابواب حد الزنا، باب 36). همچنین نذر متوکّل و اختلاف نظر در نحوه اجرای آن و راهگشایی امام(علیه‌السلام) نمونه دیگری است <ref>(ر.ک: تذکرة الخواص، همان، ص 360).</ref>
زمان امام حسن عسکرى(علیه السلام) فشارها بیش از گذشته بود. به قدرى حکومت عبّاسى از نفوذ امام نگران بود که حضرت ناگزیر شد هر هفته روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در دربار حاضر شود. <ref>بحارالانوار، همان، ج 50، ص 251، ح 6 .</ref>ولى با این حال، امام(علیه السلام) شاگردان و نمایندگانى را در شهرها گماشته بود و این گونه در مسیر ترویج مکتب اهل بیت و فقه و حدیث تلاش مى کرد.
زمان امام حسن عسکری(علیه‌السلام) فشارها بیش از گذشته بود. به قدری حکومت عبّاسی از نفوذ امام نگران بود که حضرت ناگزیر شد هر هفته روزهای دوشنبه و پنج شنبه در دربار حاضر شود. <ref>بحارالانوار، همان، ج 50، ص 251، ح 6.</ref>ولی با این حال، امام(علیه‌السلام) شاگردان و نمایندگانی را در شهرها گماشته بود و این گونه در مسیر ترویج مکتب اهل‌بیت و فقه و حدیث تلاش می‌کرد.
پس از امام حسن عسکرى(علیه السلام) امامت به فرزندش امام مهدى(علیه السلام) منتقل شد. آن حضرت داراى دو غیبت بود؛ غیبت صغرى و کوتاه مدت که حدود 69 سال طول کشید. و غیبت کبرى که با پایان یافتن دوران غیبت صغرى آغاز و تا زمان ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت.
پس از امام حسن عسکری(علیه‌السلام) امامت به فرزندش امام مهدی(علیه‌السلام) منتقل شد. آن حضرت دارای دو غیبت بود؛ غیبت صغری و کوتاه مدت که حدود 69 سال طول کشید. و غیبت کبری که با پایان یافتن دوران غیبت صغری آغاز و تا زمان ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت.
هر چند امام مهدى(علیه السلام) آشکارا امامت مردم را به عهده نداشت؛ ولى در همان دوران غیبت صغرى، به وسیله نوّاب خویش متکفّل هدایت پیروان مکتب اهل بیت بود و مشکلات علمى و فقهى آنان را حل مى کرد. از جمله آنها، مى توان به پاسخ امام(علیه السلام) به پرسشهاى «اسحاق بن یعقوب» در زمینه هاى گوناگون اشاره کرد <ref>اعلام الورى، طبرسى، طبرسى، فضل بن حسن، ص 452-453</ref>. و همچنین مى توان از توقیع مفصّلى که امام(علیه السلام) در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم، جناب محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیرى صادر نمود، یاد کرد. <ref>الغیبه، شیخ طوسى، طوسى، محمّد بن حسن، ص 229-236</ref>.
هر چند امام مهدی(علیه‌السلام) آشکارا امامت مردم را به عهده نداشت؛ ولی در همان دوران غیبت صغری، به وسیله نوّاب خویش متکفّل هدایت پیروان مکتب اهل‌بیت بود و مشکلات علمی و فقهی آنان را حل می‌کرد. از جمله آنها، می‌توان به پاسخ امام(علیه‌السلام) به پرسش‌های «اسحاق بن یعقوب» در زمینه‌های گوناگون اشاره کرد <ref>اعلام الورى، طبرسى، طبرسى، فضل بن حسن، ص 452-453</ref>. و همچنین می‌توان از توقیع مفصّلی که امام(علیه‌السلام) در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم، جناب محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیری صادر نمود، یاد کرد. <ref>الغیبه، شیخ طوسى، طوسى، محمّد بن حسن، ص 229-236</ref>.
ب)  
ب)  
==== فقهاى عصر امامان اهل بیت(علیهم السلام) ====
==== فقهای عصر امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ====
این دوره از تاریخ فقه امامیّه، شاهد پرورش فقهایى به دست ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) است که نقش ارزشمندى در رشد فقه اسلامى داشتند؛ و اینها غیر از فقهایى از اهل سنّت هستند که از مکتب اهل بیت بهره مند شده اند.
این دوره از تاریخ فقه امامیّه، شاهد پرورش فقهایی به دست ائمّه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است که نقش ارزشمندی در رشد فقه اسلامی داشتند؛ و اینها غیر از فقهایی از اهل سنّت هستند که از مکتب اهل‌بیت بهره‌مند شده‌اند.
در این بخش، نخست تشویق ائمّه به اجتهاد و فقاهت را ذکر کرده، سپس به تعدادى از فقها و محدّثانى که از محضر آنان بهره گرفته اند، اشاره مى کنیم.
در این بخش، نخست تشویق ائمّه به اجتهاد و فقاهت را ذکر کرده، سپس به تعدادی از فقها و محدّثانی که از محضر آنان بهره گرفته‌اند، اشاره می‌کنیم.  
 
1. تشویق و ترغیب به اجتهاد
1. تشویق و ترغیب به اجتهاد
ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) برخى از شاگردان برجسته خود را که از قدرت استنباط و اجتهاد برخوردار بودند، به ممارست در این فن و استخراج احکام دینى تشویق مى کردند:
ائمّه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) برخی از شاگردان برجسته خود را که از قدرت استنباط و اجتهاد برخوردار بودند، به ممارست در این فن و استخراج احکام دینی تشویق می‌کردند:
گاه به صورت یک دستور کلى مى فرمودند: «إنّما علینا أن نلقى إلیکم الأُصول و علیکم أن تفرّعوا» این روایت از امام صادق(علیه السلام) است و شبیه به همین تعبیر، از امام رضا(علیه السلام) نیز نقل شده است. <ref>(وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 41، باب 6 از ابواب صفات القاضى، ح 51 و 52).</ref>؛ ( بر ماست که اصول [و کلیات احکام] را بر شما القا کنیم و بر شماست که فروعات آن را خود به دست آورید).
گاه به صورت یک دستور کلی می‌فرمودند: «إنّما علینا أن نلقی إلیکم الأُصول و علیکم أن تفرّعوا» این روایت از امام صادق(علیه‌السلام) است و شبیه به همین تعبیر، از امام رضا(علیه‌السلام) نیز نقل شده است. <ref>(وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 41، باب 6 از ابواب صفات القاضى، ح 51 و 52).</ref>؛ ( بر ماست که اصول [و کلیات احکام] را بر شما القا کنیم و بر شماست که فروعات آن را خود به دست آورید).
گاه نیز به برخى از شاگردان برجسته خود دستور مى دادند براى مردم فتوا دهند. یکى از همین نمونه ها، دستور امیر مؤمنان على(علیه السلام) به قُثّم بن عبّاس فرماندار آن حضرت در مکّه است که فرمود: «و اجلس لهم العصْریْن فأفتِ المستفتی و علِّم الجاهل و ذاکر العالم» نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، نامه 67.؛ (صبح و عصر براى رسیدگى به امور مردم، مجلسى فراهم ساز! به آنان که فتوا خواهند، فتوا ده، جاهلان را بیاموز و با دانشمندان به بحث و گفتگو بپرداز).
گاه نیز به برخی از شاگردان برجسته خود دستور می‌دادند برای مردم فتوا دهند. یکی از همین نمونه‌ها، دستور امیر مؤمنان علی(علیه‌السلام) به قُثّم بن عبّاس فرماندار آن حضرت در مکّه است که فرمود: «و اجلس لهم العصْریْن فأفتِ المستفتی و علِّم الجاهل و ذاکر العالم» <ref>نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، نامه 67.</ref>؛ (صبح و عصر برای رسیدگی به امور مردم، مجلسی فراهم ساز! به آنان که فتوا خواهند، فتوا ده، جاهلان را بیاموز و با دانشمندان به بحث و گفتگو بپرداز).
نمونه دیگر توصیه امام باقر(علیه السلام) به ابان بن تغلب است که فرمود: «اجلس فى مسجد المدینة و افت النّاس، فإنّی اُحبّ ان یُرى فی شیعتی مثلک» <ref>رجال نجاشى، همان، ج 1، ص 73، شرح حال ابان بن تغلب؛ وسائل الشیعه، همان، ج 20، ص 116.</ref>؛ (در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوا بده! زیرا من دوست دارم همانند تو در میان شیعیان دیده شود).
نمونه دیگر توصیه امام باقر(علیه‌السلام) به ابان بن تغلب است که فرمود: «اجلس فی مسجد المدینة و افت النّاس، فإنّی اُحبّ ان یُری فی شیعتی مثلک» <ref>رجال نجاشى، همان، ج 1، ص 73، شرح حال ابان بن تغلب؛ وسائل الشیعه، همان، ج 20، ص 116.</ref>؛ (در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده! زیرا من دوست دارم همانند تو در میان شیعیان دیده شود).
گاهى به مردم اجازه مى دادند، مسائل دینى خود را از شاگردان شایسته و مورد اعتماد این مکتب فرا گیرند. همان گونه که امام رضا(علیه السلام) در پاسخ کسى که از آن حضرت سؤال کرد، به علت عدم دسترسى به امام(علیه السلام) مى توانم مسائل دینى خود را از یونس بن عبدالرحمن بپرسم؟ امام(علیه السلام) فرمود: آرى مى توانى.  <ref>وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 107، باب 11 از ابواب صفات القاضى، ح 33.</ref>
گاهی به مردم اجازه می‌دادند، مسائل دینی خود را از شاگردان شایسته و مورد اعتماد این مکتب فرا‌گیرند. همان گونه که امام رضا(علیه‌السلام) در پاسخ کسی که از آن حضرت سؤال کرد، به علت عدم دسترسی به امام(علیه‌السلام) می‌توانم مسائل دینی خود را از یونس بن عبدالرحمن بپرسم؟ امام(علیه‌السلام) فرمود: آری می‌توانی.  <ref>وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 107، باب 11 از ابواب صفات القاضى، ح 33.</ref>
گاه نیز شیوه اجتهاد را به شاگردان خویش مى آموختند که یکى از این نمونه ها پاسخ امام صادق(علیه السلام) به پرسش عبدالاعلى، درباره نحوه مسح بر ناخن پایى است که مجروح شده و پارچه اى بر آن گذاشته شده است. امام(علیه السلام)فرمود: «یُعرف هذا وأشباهه من کتاب الله، قال الله تعالى: (مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدِّینِ مِنْ حَرَج) <ref>حج، آیه 78</ref> امسح علیه» <ref>وسائل الشیعه، همان، ج 1، ص 327، باب 39 از ابواب الوضوء، ح 5</ref> (این مورد و همانند آن، از کتاب خدا فهمیده مى شود. خداوند فرمود: [در دین اسلام خدا کار سنگین و سختى بر شما قرار نداد] بنابراین، بر همان پارچه [جبیره] مسح کن).
گاه نیز شیوه اجتهاد را به شاگردان خویش می‌آموختند که یکی از این نمونه‌ها پاسخ امام صادق(علیه‌السلام) به پرسش عبدالاعلی، درباره نحوه مسح بر ناخن پایی است که مجروح شده و پارچه‌ای بر آن گذاشته شده است. امام(علیه‌السلام)فرمود: «یُعرف هذا وأشباهه من کتاب الله، قال الله تعالی: (مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَج) <ref>حج، آیه 78</ref> امسح علیه» <ref>وسائل الشیعه، همان، ج 1، ص 327، باب 39 از ابواب الوضوء، ح 5</ref> (این مورد و همانند آن، از کتاب خدا فهمیده می‌شود. خداوند فرمود: [در دین اسلام خدا کار سنگین و سختی بر شما قرار نداد] بنابراین، بر همان پارچه [جبیره] مسح کن).  
2. فراوانى شاگردان مکتب اهل بیت(علیهم السلام)
 
هر چند خلفاى جور تلاش مى کردند مردم را از دانش اهل بیت(علیهم السلام) بى بهره سازند و خلفاى اموى و عبّاسى با تنگناهایى که براى امامان اهل بیت(علیهم السلام) ایجاد مى کردند، فرصت کافى را براى ترویج دین و پرورش شاگردان این مکتب به آنان نمى دادند، امّا در همان فرصت هاى به دست آمده ـ به ویژه در عصر امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) ـ تعداد زیادى از طالبان دین و دانش از مکتب آن بزرگواران بهره ها گرفته اند.
2. فراوانی شاگردان مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام)
ذهبى (م 748) در میزان الاعتدال مى نویسد: «مذهب تشیّع در میان تابعین و تابعین تابعین، گسترش داشت که همه آنان، متدیّن، اهل ورع و صدق بوده اند. از این رو، اگر احادیث آنان را رد کنیم و نپذیریم، تمامى آثار نبوى از بین خواهد رفت».<ref>میزان الاعتدال، ذهبى، ابوعبدالله محمّد بن احمد، ج 1، ص 5.</ref>
هر چند خلفای جور تلاش می‌کردند مردم را از دانش اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بی‌بهره سازند و خلفای اموی و عبّاسی با تنگناهایی که برای امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ایجاد می‌کردند، فرصت کافی را برای ترویج دین و پرورش شاگردان این مکتب به آنان نمی‌دادند، امّا در همان فرصت‌های به دست آمده ـ به ویژه در عصر امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) ـ تعداد زیادی از طالبان دین و دانش از مکتب آن بزرگواران بهره‌ها گرفته‌اند.
این سخن به خوبى گویاى نقش محدّثان مکتب اهل بیت در میان یاران ائمّه(علیهم السلام) جهت بقاى آثار نبوى و شریعت محمّدى است و در عین حال از گستردگى جمعیّت و پیروان اهل بیت در میان دانشمندان و محدّثان آن عصر حکایت مى کند.
ذهبی (م 748) در میزان الاعتدال می‌نویسد: «مذهب تشیّع در میان تابعین و تابعین تابعین، گسترش داشت که همه آنان، متدیّن، اهل ورع و صدق بوده‌اند. از این رو، اگر احادیث آنان را رد کنیم و نپذیریم، تمامی آثار نبوی از بین خواهد رفت».<ref>میزان الاعتدال، ذهبى، ابوعبدالله محمّد بن احمد، ج 1، ص 5.</ref>
3. تعدادى از فقهاى معروف مکتب اهل بیت(علیهم السلام)
این سخن به خوبی گویای نقش محدّثان مکتب اهل‌بیت در میان یاران ائمّه(علیهم‌السلام) جهت بقای آثار نبوی و شریعت محمّدی است و در عین حال از گستردگی جمعیّت و پیروان اهل‌بیت در میان دانشمندان و محدّثان آن عصر حکایت می‌کند.  
در میان شاگردان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) افرادى بوده اند که از برجستگى خاصّى برخوردار بوده و به حق فقیه و اسلام شناس و مورد اعتماد کامل بوده اند، که به برخى از آنان اشاره مى کنیم.
 
امام صادق(علیه السلام) درباره چهار تن از یاران خویش به نام هاى برید بن معاویه عجلى، زرارة بن اعین، محمّد بن مسلم و لیث مرادى فرمود: «أربعة نُجباء، أُمناء الله على حلاله و حرامه، لولا هولاء انقطعت آثار النبوّة و اندرست»<ref>خلاصة الاقوال، الحلی، حسن بن یوسف بن مطهر ص 234؛ رجال کشى، کشى، ابوعمرو، شرح حال ابوبصیر لیث مرادى.</ref>؛ (این چهار تن از شخصیت ها و برجستگان، و امین بر [بیان] حلال و حرام خداوند هستند و اگر آنان نبودند، آثار نبوّت گسسته و نابود مى شد».
3. تعدادی از فقهای معروف مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام)  
مرحوم کشى نیز در رجال خویش برخى از بزرگان از شاگردان ائمّه را به عظمت و بزرگى یاد مى کند. و 18 تن از آنها را که بسیار معروف بودند، نام مى برد.
 
از شاگردان ارزنده ائمّه اهل بیت در این دوره، فضل بن شاذان نیشابورى (م 260) است؛ وى از یاران امام جواد و امام هادى(علیهما السلام) است و از امام رضا(علیه السلام) نیز روایت دارد و در میان علماى شیعه بسیار معروف است. مرحوم کشى مى گوید: وى 180 کتاب تألیف کرد. <ref>رجال کشى، همان، شرح حال فضل بن شاذان.</ref>
در میان شاگردان مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) افرادی بوده‌اند که از برجستگی خاصّی برخوردار بوده و به حق فقیه و اسلام شناس و مورد اعتماد کامل بوده‌اند، که به برخی از آنان اشاره می‌کنیم.
برخى از این کتابها در فقه است، مانند: کتاب الفرائض الکبیر، کتاب الفرائض الاوسط، کتاب الفرائض الصغیر، کتاب الطلاق، کتاب المُتْعتیْن: متعة النساء و متعة الحجّ و... .  
امام صادق(علیه‌السلام) درباره چهار تن از یاران خویش به نام‌های برید بن معاویه عجلی، زرارة بن اعین، محمّد بن مسلم و لیث مرادی فرمود: «أربعة نُجباء، أُمناء الله علی حلاله و حرامه، لولا هولاء انقطعت آثار النبوّة و اندرست»<ref>خلاصة الاقوال، الحلی، حسن بن یوسف بن مطهر ص 234؛ رجال کشى، کشى، ابوعمرو، شرح حال ابوبصیر لیث مرادى.</ref>؛ (این چهار تن از شخصیت‌ها و برجستگان، و امین بر [بیان] حلال و حرام خداوند هستند و اگر آنان نبودند، آثار نبوّت گسسته و نابود می‌شد».
مرحوم کشی نیز در رجال خویش برخی از بزرگان از شاگردان ائمّه را به عظمت و بزرگی یاد می‌کند. و 18 تن از آنها را که بسیار معروف بودند، نام می‌برد.  
 
از شاگردان ارزنده ائمّه اهل‌بیت در این دوره، فضل بن شاذان نیشابوری (م 260) است؛ وی از یاران امام جواد و امام هادی(علیهما السلام) است و از امام رضا(علیه‌السلام) نیز روایت دارد و در میان علمای شیعه بسیار معروف است. مرحوم کشی می‌گوید: وی 180 کتاب تألیف کرد. <ref>رجال کشى، همان، شرح حال فضل بن شاذان.</ref>
برخی از این کتابها در فقه است، مانند: کتاب الفرائض الکبیر، کتاب الفرائض الاوسط، کتاب الفرائض الصغیر، کتاب الطلاق، کتاب المُتْعتیْن: متعة النساء و متعة الحجّ و....
 
همچنین در میان اصحاب امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) چهره‌های معروف علمی و فقهی وجود دارند، که از جمله آنها احمد بن محمّد بن عیسی اشعری، احمد بن محمّد ابی نصر بزنطی، زکریا بن آدم، محمّد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازی و علی بن مهزیار است. برخی از این بزرگان دارای تألیفات متعدد فقهی نیز بوده‌اند.
از شاگردان برجسته امام هادی(علیه‌السلام) نیز می‌توان از ایّوب بن نوح، عثمان بن سعید اهوازی و عبدالعظیم حسنی (مدفون در شهر ری) نام برد که برخی از آنان دارای آثار ارزشمند علمی و فقهی هستند.


همچنین در میان اصحاب امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) چهره هاى معروف علمى و فقهى وجود دارند، که از جمله آنها احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى، احمد بن محمّد ابى نصر بزنطى، زکریا بن آدم، محمّد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازى و على بن مهزیار است. برخى از این بزرگان داراى تألیفات متعدد فقهى نیز بوده اند.
از شاگردان برجسته و چهره‌های روشن مکتب امام حسن عسکری(علیه‌السلام) نیز می‌توان به احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری، عبدالله بن جعفر حمیری، ابوعمرو عثمان بن سعید عمری، علی بن جعفر و محمّد بن حسن صفاراشاره کرد. برای آگاهی از شخصیّت برجسته و آثار این بزرگان، <ref>ر.ک : رجال کشى، رجال نجاشى، همان؛ فهرست و رجال شیخ طوسى و معجم رجال الحدیث.</ref>
از شاگردان برجسته امام هادى(علیه السلام) نیز مى توان از ایّوب بن نوح، عثمان بن سعید اهوازى و عبدالعظیم حسنى (مدفون در شهر رى) نام برد که برخى از آنان داراى آثار ارزشمند علمى و فقهى هستند.
از شاگردان برجسته و چهره هاى روشن مکتب امام حسن عسکرى(علیه السلام) نیز مى توان به احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفرى، عبدالله بن جعفر حمیرى، ابوعمرو عثمان بن سعید عمرى، على بن جعفر و محمّد بن حسن صفاراشاره کرد. براى آگاهى از شخصیّت برجسته و آثار این بزرگان، <ref>ر.ک : رجال کشى، رجال نجاشى، همان؛ فهرست و رجال شیخ طوسى و معجم رجال الحدیث.</ref>
==== ویژگى هاى  دوره اول: ====
1. این دوره عصر حضور ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) است که نقش عمده آنان تبیین شریعت و صیانت آن از تحریف بوده است؛ از این رو مردم موظف بودند به آنها مراجعه کرده و به طور کامل از آنان پیروى نمایند.


2. دسترسى مردم به حکم شرعى واقعى با مراجعه به ائمّه اهل بیت ممکن بوده است.
==== ویژگی‌های  دوره اول: ====
1. این دوره عصر حضور ائمّه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است که نقش عمده آنان تبیین شریعت و صیانت آن از تحریف بوده است؛ از این رو مردم موظف بودند به آنها مراجعه کرده و به طور کامل از آنان پیروی نمایند.


3. فقاهت در این عصر، در فراگیرى سنّت و احادیث، حفظ و نقل آنها و فتوا دادن براساس آنچه که از آیات قرآن و احادیث به طور روشن به دست مى آمد، خلاصه مى شد.
2. دسترسی مردم به حکم شرعی واقعی با مراجعه به ائمّه اهل‌بیت ممکن بوده است.


4. در این دوره اجتهاد را به معناى مصطلح ـ به سبب حضور ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) ـ جز در مواردى که دسترسى به آن بزرگواران ممکن نبود، مجاز نمى دانستند.
3. فقاهت در این عصر، در فراگیری سنّت و احادیث، حفظ و نقل آنها و فتوا دادن براساس آنچه که از آیات قرآن و احادیث به طور روشن به دست می‌آمد، خلاصه می‌شد.


5. حدیث و فقه با هم آمیخته بود و مسائل فقهى براساس احادیث و غالباً به صورت غیر منظم تدوین و با اسنادش ذکر مى شد.
4. در این دوره اجتهاد را به معنای مصطلح ـ به سبب حضور ائمّه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ـ جز در مواردی که دسترسی به آن بزرگواران ممکن نبود، مجاز نمی‌دانستند.


6. پرورش هزاران فقیه و محدّث در مکتب اهل بیت(علیهم السلام).
5. حدیث و فقه با هم آمیخته بود و مسائل فقهی براساس احادیث و غالباً به صورت غیر منظم تدوین و با اسنادش ذکر می‌شد.


=== دوره دوّم:عصر شکل بندى و تبویب فقه ===
6. پرورش هزاران فقیه و محدّث در مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام).
شروع این دوره از ابتداى غیبت صغرى در سال 260 هجرى است و تا زمان انتقال شیخ طوسى از بغداد به نجف و تأسیس مدرسه فقه و اجتهاد در آن دیار (سال 448 هجرى) ادامه داشت.
 
این دوره، زمانى است که فقه اهل بیت(علیهم السلام) که بدون شکل بندى بود، تغییر کرد و با تبویب، عرضه شد، هرچند این تبویب در اغلب موارد نه از نظر کمّى از محدوده روایات تجاوز مى کرد و نه از نظر الفاظ.
=== دوره دوّم:عصر شکل بندی و تبویب فقه ===
نمونه روشن این شیوه، کتاب شرایع از على بن بابویه قمى (م 329) است که آن را به صورت نامه اى به فرزندش محمّد بن على بن بابویه، معروف به شیخ صدوق، نوشته است.
شروع این دوره از ابتدای غیبت صغری در سال 260 هجری است و تا زمان انتقال شیخ طوسی از بغداد به نجف و تأسیس مدرسه فقه و اجتهاد در آن دیار (سال 448 هجری) ادامه داشت.
این کتاب، متأسّفانه به دست ما نرسیده ولى از نظر شکل بندى و عدم تجاوز آن غالباً از محدوده روایات، همان است که درباره آن گفته اند: «هر گاه اصحاب در نصوص کمبودى احساس مى کردند، به کتاب شرایع على بن بابویه مراجعه مى کردند».الذریعه، تهرانى، شیخ آقابزرگ، ج 13، ص 46.
این دوره، زمانی است که فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) که بدون شکل بندی بود، تغییر کرد و با تبویب، عرضه شد، هرچند این تبویب در اغلب موارد نه از نظر کمّی از محدوده روایات تجاوز می‌کرد و نه از نظر الفاظ.
بنابراین در این دوره هر چند فقه و اجتهاد شکل گرفت؛ ولى در واقع همان فقه مأثور بود، البتّه گاه همین فقه مأثور به صورت مبسوط، همراه با ذکر متن روایات و اسناد آن تدوین مى شد، مانند کافى شیخ کلینى و من لایحضره الفقیه شیخ صدوق؛ و گاه با حذف اسناد بلکه با تقطیع متن روایات و اقتصار روایت بر مورد فتوا، ذکر مى گردید، مانند کتاب شرایع ابن بابویه و کتابهاى هدایه و مقنع از شیخ صدوق (م 381) و نهایه شیخ طوسى (م 460).
نمونه روشن این شیوه، کتاب شرایع از علی بن بابویه قمی (م 329) است که آن را به صورت نامه‌ای به فرزندش محمّد بن علی بن بابویه، معروف به شیخ صدوق، نوشته است.
این شیوه، رسم معمول فقهاى آن عصر بود؛ با این حال بزرگانى پیدا مى شدند که فراتر از شیوه معمول، گاه در مسائل فقهى به استدلالات عقلى نیز تمسّک مى جستند؛ افرادى مانند عمّانى و اسکافى.
این کتاب، متأسّفانه به دست ما نرسیده ولی از نظر شکل بندی و عدم تجاوز آن غالباً از محدوده روایات، همان است که درباره آن گفته‌اند: «هر گاه اصحاب در نصوص کمبودی احساس می‌کردند، به کتاب شرایع علی بن بابویه مراجعه می‌کردند».<ref>الذریعه، تهرانى، شیخ آقابزرگ، ج 13، ص 46.</ref>
گفتنى است که دوره دوم فقه اهل بیت(علیهم السلام)از سه مدرسه تشکیل مى شد:
بنابراین در این دوره هر چند فقه و اجتهاد شکل گرفت؛ ولی در واقع همان فقه مأثور بود، البتّه گاه همین فقه مأثور به صورت مبسوط، همراه با ذکر متن روایات و اسناد آن تدوین می‌شد، مانند کافی شیخ کلینی و من لایحضره الفقیه شیخ صدوق؛ و گاه با حذف اسناد بلکه با تقطیع متن روایات و اقتصار روایت بر مورد فتوا، ذکر می‌گردید، مانند کتاب شرایع ابن بابویه و کتاب‌های هدایه و مقنع از شیخ صدوق (م 381) و نهایه شیخ طوسی (م 460).
===== الف) مدرسه قم و رى =====
این شیوه، رسم معمول فقهای آن عصر بود؛ با این حال بزرگانی پیدا می‌شدند که فراتر از شیوه معمول، گاه در مسائل فقهی به استدلالات عقلی نیز تمسّک می‌جستند؛ افرادی مانند عمّانی و اسکافی.
فقهاى این مدرسه، در عرضه فقه تنها به نصوص تمسّک مى جستند و از آن، به استدلالات عقلى تعدّى نمى کردند. از بزرگان این مدرسه مى توان به صدوق پدر و پسر اشاره کرد.
گفتنی است که دوره دوم فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام)از سه مدرسه تشکیل می‌شد:
این مدرسه، مدرسه اى توانا و مورد اعتماد اصحاب بود، تا آنجا که سفیر ناحیه مقدّسه، جناب حسین بن روح نوبختى، کتاب التأدیب را به قم مى فرستد و به گروهى از فقهاى آنجا مى نویسد که: «به محتواى این کتاب نظر افکنید که چه قسمت هایى از آن مخالف چیزهایى است که نزد شماست».<ref>الغیبه، همان، ص 390 .</ref>
===== الف) مدرسه قم و ری =====
===== ب) مدرسه عمّانى و اسکافى =====
فقهای این مدرسه، در عرضه فقه تنها به نصوص تمسّک می‌جستند و از آن، به استدلالات عقلی تعدّی نمی‌کردند. از بزرگان این مدرسه می‌توان به صدوق پدر و پسر اشاره کرد.
آموزگاران این مدرسه، در مسائل فقهى به استدلالات عقلى نیز تمسّک مى کردند، تا آنجا که گاه عمل به قیاس و استحسان را به آنها نسبت مى دهند.
این مدرسه، مدرسه‌ای توانا و مورد اعتماد اصحاب بود، تا آنجا که سفیر ناحیه مقدّسه، جناب حسین بن روح نوبختی، کتاب التأدیب را به قم می‌فرستد و به گروهی از فقهای آنجا می‌نویسد که: «به محتوای این کتاب نظر افکنید که چه قسمت‌هایی از آن مخالف چیزهایی است که نزد شماست».<ref>الغیبه، همان، ص 390.</ref>
یکى از علماى این گروه، جناب حسن بن على بن ابى عقیل عمّانى (م 368) است. وى پس از دوران غیبت صغرى، زعامت پیروان اهل بیت را به عهده گرفت، و نخستین کسى بود که از اجتهاد به شیوه معروفش در مباحث فقهى بهره جُست. کتاب او المتمسّک بحبل آل الرسول است که در آن مسائل فقهى را بیان و براى آنها ادلّه اقامه کرده و فروعاتى را بر آن مترتّب ساخته است. این کتاب براى علما از مهمترین کتابهاى قابل استفاده در قرن چهارم و پنجم بود و میان پیروان این مکتب به اندازه اى مشهور بود که نجاشى درباره آن گفته است: «هیچ حاجى از خراسان نمى آمد، مگر آنکه این کتاب را طلب مى کرد و نسخه اى از آن را مى خرید و من از استادم ابوعبدالله شنیدم که از این مرد (عمّانى) بسیار ستایش مى کرد».<ref>رجال نجاشى، همان، شرح حال حسن بن على بن ابى عقیل.</ref>
===== ب) مدرسه عمّانی و اسکافی =====
متأسّفانه امروزه از این کتاب، اثرى باقى نمانده است؛ ولى ابن ادریس حلّى (م 598)؛ محقّق حلّى (م 676) و علاّمه حلّى (م 726) فتاوایى را از آن در کتب خویش نقل کرده اند. ابن ادریس درباره این کتاب گفته است: «کتابى نیکو و عظیم است و نزد من موجود است».<ref>سرائر، حلّى، ابن ادریس، ص 429.</ref>
آموزگاران این مدرسه، در مسائل فقهی به استدلالات عقلی نیز تمسّک می‌کردند، تا آنجا که گاه عمل به قیاس و استحسان را به آنها نسبت می‌دهند.
عالم دیگر که همان شیوه را ادامه داد و ارکانش را استحکام بخشید، ابوعلى محمّد بن احمد بن جنید اسکافى (م 381) است. نجاشى درباره وى مى گوید: «محمّد بن احمد بن جنید، ابوعلى کاتب اسکافى، در میان اصحاب ما، داراى اعتبارى است و مورد اعتماد و جلالت قدر است. وى تألیفات زیادى دارد».<ref>رجال نجاشى، همان، شرح حال محمّد بن احمد بن جنید.</ref>
یکی از علمای این گروه، جناب حسن بن علی بن ابی عقیل عمّانی (م 368) است. وی پس از دوران غیبت صغری، زعامت پیروان اهل‌بیت را به عهده گرفت، و نخستین کسی بود که از اجتهاد به شیوه معروفش در مباحث فقهی بهره جُست. کتاب او المتمسّک بحبل آل الرسول است که در آن مسائل فقهی را بیان و برای آنها ادلّه اقامه کرده و فروعاتی را بر آن مترتّب ساخته است. این کتاب برای علما از مهمترین کتاب‌های قابل استفاده در قرن چهارم و پنجم بود و میان پیروان این مکتب به اندازه‌ای مشهور بود که نجاشی درباره آن گفته است: «هیچ حاجی از خراسان نمی‌آمد، مگر آنکه این کتاب را طلب می‌کرد و نسخه‌ای از آن را می‌خرید و من از استادم ابوعبدالله شنیدم که از این مرد (عمّانی) بسیار ستایش می‌کرد».<ref>رجال نجاشى، همان، شرح حال حسن بن على بن ابى عقیل.</ref>
نجاشى از کتابهایش نام مى برد، از جمله، از دو کتاب فقهى وى که تهذیب الشیعة لاحکام الشریعة و الاحمدى للفقه المحمدىشیخ طوسى در «فهرست» از این کتاب با نام مختصر الاحمدى فى الفقه المحمدى نام مى برد.است. متأسّفانه این دو کتاب نیز به دست ما نرسیده، هر چند کتاب دوم تا عصر علاّمه حلّى موجود بوده است. <ref>موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، جزء 2، ص 238.</ref>
متأسّفانه امروزه از این کتاب، اثری باقی نمانده است؛ ولی ابن ادریس حلّی (م 598)؛ محقّق حلّی (م 676) و علاّمه حلّی (م 726) فتاوایی را از آن در کتب خویش نقل کرده‌اند. ابن ادریس درباره این کتاب گفته است: «کتابی نیکو و عظیم است و نزد من موجود است».<ref>سرائر، حلّى، ابن ادریس، ص 429.</ref>
عالم دیگر که همان شیوه را ادامه داد و ارکانش را استحکام بخشید، ابوعلی محمّد بن احمد بن جنید اسکافی (م 381) است. نجاشی درباره وی می‌گوید: «محمّد بن احمد بن جنید، ابوعلی کاتب اسکافی، در میان اصحاب ما، دارای اعتباری است و مورد اعتماد و جلالت قدر است. وی تألیفات زیادی دارد».<ref>رجال نجاشى، همان، شرح حال محمّد بن احمد بن جنید.</ref>
نجاشی از کتاب‌هایش نام می‌برد، از جمله، از دو کتاب فقهی وی که تهذیب الشیعة لاحکام الشریعة و الاحمدی للفقه المحمدی شیخ طوسی در «فهرست» از این کتاب با نام مختصر الاحمدی فی الفقه المحمدی نام برده است. متأسّفانه این دو کتاب نیز به دست ما نرسیده، هر چند کتاب دوم تا عصر علاّمه حلّی موجود بوده است. <ref>موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، جزء 2، ص 238.</ref>
===== ج) مدرسه بغداد =====
===== ج) مدرسه بغداد =====
این مدرسه را بهتر است، مدرسه شیخ مفید (م413) و شاگردانش، نظیر سیّد مرتضى (م436) و غیر او نامید. این مدرسه، میان آن دو شیوه، یعنى تمسّک به نصوص و استدلات عقلى جمع کرد، شاید از آن رو که شیخ مفید در هر دو مدرسه سابق الذکر، شاگردى کرده بود، زیرا وى از سویى شاگرد ابن جنید بود و از سوى دیگر از محضر جعفر بن محمّد بن قولویه (م 368) و مدرسه قمى ها، بهره برده است.
این مدرسه را بهتر است، مدرسه شیخ مفید (م413) و شاگردانش، نظیر سیّد مرتضی (م436) و غیر او نامید. این مدرسه، میان آن دو شیوه، یعنی تمسّک به نصوص و استدلات عقلی جمع کرد، شاید از آن رو که شیخ مفید در هر دو مدرسه سابق الذکر، شاگردی کرده بود، زیرا وی از سویی شاگرد ابن جنید بود و از سوی دیگر از محضر جعفر بن محمّد بن قولویه (م 368) و مدرسه قمی‌ها، بهره برده است.
شیخ مفید تألیفات متعددى در فقه دارد از جمله مقنعه که تهذیب الاحکام شیخ طوسى شرح آن است. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، خوانسارى، محمّد بن باقر، ج 6، ص 153-178؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 420-422؛ معجم رجال الحدیث، همان، ج 17، ص 202-210.</ref>
شیخ مفید تألیفات متعددی در فقه دارد از جمله مقنعه که تهذیب الاحکام شیخ طوسی شرح آن است. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، خوانسارى، محمّد بن باقر، ج 6، ص 153-178؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 420-422؛ معجم رجال الحدیث، همان، ج 17، ص 202-210.</ref>
==== ویژگى هاى دوره دوم: ====
==== ویژگی‌های دوره دوم: ====
# عرضه کتب فقهى به صورت تبویب شده، امّا غالباً در محدوده روایات و با استفاده از الفاظ روایت.
# عرضه کتب فقهی به صورت تبویب شده، امّا غالباً در محدوده روایات و با استفاده از الفاظ روایت.
# اجتهاد در این دوره، بسیط و ساده بود و با توزیع روایات و عرضه آن بر ابواب فقهى، حکم آن بیان مى شد و در استنتاج هم متن روایت ذکر مى شد.
# اجتهاد در این دوره، بسیط و ساده بود و با توزیع روایات و عرضه آن بر ابواب فقهی، حکم آن بیان می‌شد و در استنتاج هم متن روایت ذکر می‌شد.
# این دوره آغاز تدوین اصول فقه به حساب مى آید؛ نخست شیخ مفید رساله اى به نام التذکرة باصول الفقه نوشت، آنگاه شاگردش سیّد مرتضى کتاب مشروح ترى در اصول فقه به نام الذریعة الى اصول الشریعه را تدوین کرد.
# این دوره آغاز تدوین اصول فقه به حساب می‌آید؛ نخست شیخ مفید رساله‌ای به نام التذکرة باصول الفقه نوشت، آنگاه شاگردش سیّد مرتضی کتاب مشروح‌تری در اصول فقه به نام الذریعة الی اصول الشریعه را تدوین کرد.
# این دوره آغاز تدوین فقه مقارن نیز محسوب مى شود؛ به این صورت که موارد مورد اختلاف مسائل فقهى با مذاهب دیگر نیز ذکر مى شد. در این ارتباط شیخ مفید کتاب الإعلام و سیّد مرتضى کتاب هاى الانتصار و الناصریات را تدوین کردند. <ref>موسوعة الفقه الاسلامى، جمال عبدالناصر ج 1، ص 49.</ref>
# این دوره آغاز تدوین فقه مقارن نیز محسوب می‌شود؛ به این صورت که موارد مورد اختلاف مسائل فقهی با مذاهب دیگر نیز ذکر می‌شد. در این ارتباط شیخ مفید کتاب الإعلام و سیّد مرتضی کتاب‌های الانتصار و الناصریات را تدوین کردند. <ref>موسوعة الفقه الاسلامى، جمال عبدالناصر ج 1، ص 49.</ref>


=== دوره سوّم:عصر تحوّل در عرصه فقاهت و اجتهاد ===
=== دوره سوّم:عصر تحوّل در عرصه فقاهت و اجتهاد ===
این دوره از عصر شیخ طوسى (م 460) یعنى از زمانى که وى به اجبار از بغداد به نجف اشرف هجرت کرد، آغاز مى شود. شیخ الطّائفه محمّد بن حسن طوسى، از شاگردان برجسته شیخ مفید و سیّد مرتضى بود و مدّت زیادى را نزد آنان شاگردى کرد. وى به مدّت 23 سال ملازم و همراه سیّد مرتضى بود، تا آنکه پس از ارتحال سیّد مرتضى، زعامت پیروان مکتب اهل بیت را بر عهده گرفت و از همه جا به سوى وى مى آمدند. بغداد از آن زمان تا وقتى که فتنه و آشوب و درگیرى آنجا را فرا گرفت مرکز تشیّع بود.
این دوره از عصر شیخ طوسی (م 460) یعنی از زمانی که وی به اجبار از بغداد به نجف اشرف هجرت کرد، آغاز می‌شود. شیخ الطّائفه محمّد بن حسن طوسی، از شاگردان برجسته شیخ مفید و سیّد مرتضی بود و مدّت زیادی را نزد آنان شاگردی کرد. وی به مدّت 23 سال ملازم و همراه سیّد مرتضی بود، تا آنکه پس از ارتحال سیّد مرتضی، زعامت پیروان مکتب اهل‌بیت را بر عهده گرفت و از همه جا به سوی وی می‌آمدند. بغداد از آن زمان تا وقتی که فتنه و آشوب و درگیری آنجا را فرا گرفت مرکز تشیّع بود.
شیخ طوسى نیز کتاب فقهى خود را در آغاز، همانند گذشتگان به صورت مختصر و با استفاده از متن روایات و بدون تفریعات گسترده، نوشت که از جمله کتاب «نهایه» بود.
شیخ طوسی نیز کتاب فقهی خود را در آغاز، همانند گذشتگان به صورت مختصر و با استفاده از متن روایات و بدون تفریعات گسترده، نوشت که از جمله کتاب «نهایه» بود.
با ناامن شدن بغداد و تهدید شیخ طوسى، آن فقیه بزرگ در سال 448 هجرى به نجف اشرف هجرت کرد و حوزه علمیّه آنجا را تأسیس نمود. ابن جوزى درباره حوادث این دوره مى نویسد: در سال 448 در مساجد بغداد، در اذانها به جاى «حىّ على خیر العمل» جمله «الصلاة خیر من النوم» گفته مى شد. و آنچه که بالاى درب خانه ها نوشته شده بود «محمّد و على خیر البشر» کنده شد. دستور قتل ابوعبدالله بن جلاّب، رییس پارچه فروشان در «باب الطاق» بغداد، صادر شد؛ زیرا وى در رفض غلوّ مى کرد. او را کشته و جلوى مغازه اش به دار آویختند. ابوجعفر طوسى از بغداد فرار کرد و خانه اش ویران شد. <ref>(المنتظم، ابن الجوزى عبدالرحمن بن على بن محمّد، ج 16، ص 7و8).</ref> ابن اثیر نیز مى نویسد: در سال 449، خانه ابوجعفر طوسى فقیه امامیّه در کرخ غارت شد و هر چه در آن بود مورد دستبرد قرار گرفت و خودش نیز به نجف رفت <ref>(الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 9، ص 637و638)</ref>.
با ناامن شدن بغداد و تهدید شیخ طوسی، آن فقیه بزرگ در سال 448 هجری به نجف اشرف هجرت کرد و حوزه علمیّه آنجا را تأسیس نمود. ابن جوزی درباره حوادث این دوره می‌نویسد: در سال 448 در مساجد بغداد، در اذان‌ها به جای «حیّ علی خیر العمل» جمله «الصلاة خیر من النوم» گفته می‌شد. و آنچه که بالای درب خانه‌ها نوشته شده بود «محمّد و علی خیر البشر» کنده شد. دستور قتل ابوعبدالله بن جلاّب، رییس پارچه فروشان در «باب الطاق» بغداد، صادر شد؛ زیرا وی در رفض غلوّ می‌کرد. او را کشته و جلوی مغازه اش به دار آویختند. ابوجعفر طوسی از بغداد فرار کرد و خانه اش ویران شد. <ref>(المنتظم، ابن الجوزى عبدالرحمن بن على بن محمّد، ج 16، ص 7و8).</ref> ابن اثیر نیز می‌نویسد: در سال 449، خانه ابوجعفر طوسی فقیه امامیّه در کرخ غارت شد و هر چه در آن بود مورد دستبرد قرار گرفت و خودش نیز به نجف رفت <ref>(الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 9، ص 637و638)</ref>.
شیخ طوسى با مهارت در علوم مختلف اسلامى از جمله تفسیر، رجال، اصول و فقه، تحوّل تازه اى را در فقه اسلامى ایجاد کرد. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 216-249؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 159-167.</ref> در عصر وى، کتب فقهى از شیوه مرسوم که به صورت تدوین نصوص بود، تغییر یافت و فروعات تازه اى بر آن افزوده شد. در همه این فروعات به طور کامل از استدلال به روایات و قواعد اصول عقلى استفاده گردید.
شیخ طوسی با مهارت در علوم مختلف اسلامی از جمله تفسیر، رجال، اصول و فقه، تحوّل تازه‌ای را در فقه اسلامی ایجاد کرد. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 216-249؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 159-167.</ref> در عصر وی، کتب فقهی از شیوه مرسوم که به صورت تدوین نصوص بود، تغییر یافت و فروعات تازه‌ای بر آن افزوده شد. در همه این فروعات به طور کامل از استدلال به روایات و قواعد اصول عقلی استفاده گردید.
شروع این تحوّل، از ناحیه شیخ طوسى و با نوشتن کتاب مبسوط آغاز شد. وى در مقدّمه کتاب مبسوط آورده است که: «پیوسته مخالفان، ما را تحقیر کرده و مى گویند: آنها فروعات و مسائل اندکى در فقه دارند و ادّعا مى کنند کسانى که به قیاس و اجتهاد (به معناى خاص نزد اهل سنّت) عمل نمى کنند، نمى توانند تکثیر مسائل نمایند و براساس اصول کلیّه، تفریع فروع کنند».
شروع این تحوّل، از ناحیه شیخ طوسی و با نوشتن کتاب مبسوط آغاز شد. وی در مقدّمه کتاب مبسوط آورده است که: «پیوسته مخالفان، ما را تحقیر کرده و می‌گویند: آنها فروعات و مسائل اندکی در فقه دارند و ادّعا می‌کنند کسانی که به قیاس و اجتهاد (به معنای خاص نزد اهل سنّت) عمل نمی‌کنند، نمی‌توانند تکثیر مسائل نمایند و براساس اصول کلیّه، تفریع فروع کنند».
سپس مى افزاید: «من از گذشته به انجام این کار علاقه مند بودم، ولى کم رغبتى طایفه امامیّه، مرا از انجام آن منصرف مى ساخت، زیرا امامیّه اخبار فراوانى در اختیار داشتند و در مسائل، از الفاظ صریح و روایات بهره مى بردند، به گونه اى که اگر کسى آن الفاظ را تغییر مى داد و از لفظ دیگرى به جز روایت، براى رساندن مقصود خویش بهره مى گرفت، تعجب مى کردند. از این رو، نخست من کتاب «نهایه» را به همان شیوه مرسوم نوشتم، تا از نوشتن کتاب مبسوط (به شیوه تازه) شگفت زده نشوند».مقدّمه مبسوط طوسی، محمد بن حسن، تحقیق: الکشفى، محمدعلى.
سپس می‌افزاید: «من از گذشته به انجام این کار علاقه مند بودم، ولی کم رغبتی طایفه امامیّه، مرا از انجام آن منصرف می‌ساخت، زیرا امامیّه اخبار فراوانی در اختیار داشتند و در مسائل، از الفاظ صریح و روایات بهره می‌بردند، به گونه‌ای که اگر کسی آن الفاظ را تغییر می‌داد و از لفظ دیگری به جز روایت، برای رساندن مقصود خویش بهره می‌گرفت، تعجب می‌کردند. از این رو، نخست من کتاب «نهایه» را به همان شیوه مرسوم نوشتم، تا از نوشتن کتاب مبسوط (به شیوه تازه) شگفت زده نشوند».مقدّمه مبسوط طوسی، محمد بن حسن، تحقیق: الکشفی، محمدعلی.
این کلمات شیخ در «مبسوط» به خوبى نشان مى دهد که وى براى انتقال از دوره دوم فقه، به دوره سوم، کار بزرگى انجام داد و تحوّل عظیمى به وجود آورد.
این کلمات شیخ در «مبسوط» به خوبی نشان می‌دهد که وی برای انتقال از دوره دوم فقه، به دوره سوم، کار بزرگی انجام داد و تحوّل عظیمی به وجود آورد.
==== ویژگى هاى دوره سوم: ====
==== ویژگی‌های دوره سوم: ====
# نگارش جدید مسائل فقهى. مرحوم شیخ طوسى، سنّت گذشتگان را در تدوین کتب فقهى کنار گذاشت و با استفاده از قواعد و اصول کلى به تفریع فروعات پرداخت و از تقیید به متن روایت (نه محتواى آن) در تدوین مسائل فقهى خارج شد و فصل تازه اى را در تدوین کتب فقهى امامیّه باز کرد.
# نگارش جدید مسائل فقهی. مرحوم شیخ طوسی، سنّت گذشتگان را در تدوین کتب فقهی کنار گذاشت و با استفاده از قواعد و اصول کلی به تفریع فروعات پرداخت و از تقیید به متن روایت (نه محتوای آن) در تدوین مسائل فقهی خارج شد و فصل تازه‌ای را در تدوین کتب فقهی امامیّه باز کرد.
# توجّه به مسأله فقه مقارن به صورت گسترده تر. هر چند پیش از شیخ طوسى کتابهایى در فقه مقارن نوشته شده بود، ولى وى با نوشتن کتاب «خلاف» به طور گسترده ترى وارد این عرصه شد و مسائل مورد اختلاف مذهب امامیّه و مذاهب اهل سنّت را مورد توجّه قرار داد.
# توجّه به مسأله فقه مقارن به صورت گسترده تر. هر چند پیش از شیخ طوسی کتاب‌هایی در فقه مقارن نوشته شده بود، ولی وی با نوشتن کتاب «خلاف» به طور گسترده‌تری وارد این عرصه شد و مسائل مورد اختلاف مذهب امامیّه و مذاهب اهل سنّت را مورد توجّه قرار داد.
# ورود «اجماع» به ادلّه فقه. تا زمان سیّد مرتضى، امامیّه در مسائل فقهى به اجماع استدلال نمى کرد و تنها اهل سنّت از آن بهره مى گرفت؛ ولى از زمان سیّد مرتضى و مخصوصاً از عصر شیخ طوسى، نزد امامیّه به عنوان یکى از ادلّه مورد پذیرش قرار گرفت، هر چند حجیّت آن را از راه «لطف» و مانند آن مى دانستند.
# ورود «اجماع» به ادلّه فقه. تا زمان سیّد مرتضی، امامیّه در مسائل فقهی به اجماع استدلال نمی‌کرد و تنها اهل سنّت از آن بهره می‌گرفت؛ ولی از زمان سیّد مرتضی و مخصوصاً از عصر شیخ طوسی، نزد امامیّه به عنوان یکی از ادلّه مورد پذیرش قرار گرفت، هر چند حجیّت آن را از راه «لطف» و مانند آن می‌دانستند.
# ورود گسترده «علم اصول فقه» به عرصه فقه. شیخ طوسى با نوشتن کتاب ارزشمند و مهم خود به نام عدّة الاصول عرصه جدیدى را در علم اصول گشود. این کتاب سالها به عنوان کتاب درسى در حوزه هاى علمیّه امامیّه مورد استفاده قرار گرفت.مرحوم سیّد مهدى بحرالعلوم (م 1212) درباره این کتاب مى نویسد: «این کتاب بهترین کتابى است که در علم اصول نوشته شده است». <ref>فوائد الرجالیه، بحرالعلوم، سیّد محمّدمهدى، ج 3، ص 231.</ref> از ثمرات مهم این اثر، اثبات حجیّت خبر واحد است؛ زیرا پیش از شیخ طوسى، ادعاى اتّفاق مى شد که جز به خبر قطعى نمى شود عمل کرد؛ ولى شیخ طوسى نخستین کسى است که اثبات کرد، اخبار آحاد ـ اگر راویانش افراد موثّقى باشند ـ حجیّت دارد و ادعا کرد که عمل اصحاب به روایات همین گونه بوده است.
# ورود گسترده «علم اصول فقه» به عرصه فقه. شیخ طوسی با نوشتن کتاب ارزشمند و مهم خود به نام عدّة الاصول عرصه جدیدی را در علم اصول گشود. این کتاب سال‌ها به عنوان کتاب درسی در حوزه‌های علمیّه امامیّه مورد استفاده قرار گرفت.مرحوم سیّد مهدی بحرالعلوم (م 1212) درباره این کتاب می‌نویسد: «این کتاب بهترین کتابی است که در علم اصول نوشته شده است». <ref>فوائد الرجالیه، بحرالعلوم، سیّد محمّدمهدى، ج 3، ص 231.</ref> از ثمرات مهم این اثر، اثبات حجیّت خبر واحد است؛ زیرا پیش از شیخ طوسی، ادعای اتّفاق می‌شد که جز به خبر قطعی نمی‌شود عمل کرد؛ ولی شیخ طوسی نخستین کسی است که اثبات کرد، اخبار آحاد ـ اگر راویانش افراد موثّقی باشند ـ حجیّت دارد و ادعا کرد که عمل اصحاب به روایات همین گونه بوده است.
# فراهم شدن دیگر عناصر لازم براى استنباط احکام. شیخ طوسى افزون بر تدوین کتابى در علم اصول، با تدوین کتابهاى رجالى و موسوعات حدیثى، خدمت بزرگى به فقها در مسیر استنباط احکام کرد. کتاب هاى رجال، فهرست و اختیار معرفة الرجال را در ارتباط با رجال و عالمان و راویان شیعه تدوین کرد و دو موسوعه حدیثى وى نیز تهذیب و استبصار نام دارد.
# فراهم شدن دیگر عناصر لازم برای استنباط احکام. شیخ طوسی افزون بر تدوین کتابی در علم اصول، با تدوین کتاب‌های رجالی و موسوعات حدیثی، خدمت بزرگی به فقها در مسیر استنباط احکام کرد. کتاب‌های رجال، فهرست و اختیار معرفة الرجال را در ارتباط با رجال و عالمان و راویان شیعه تدوین کرد و دو موسوعه حدیثی وی نیز تهذیب و استبصار نام دارد.


=== دوره چهارم:عصر رکود و تقلید ===
=== دوره چهارم:عصر رکود و تقلید ===
این دوره از نیمه قرن پنجم آغاز و تا پایان قرن ششم ادامه مى یابد. به سبب عظمت علمى شیخ طوسى، ابّهتى از وى در میان فقهاى امامیّه به وجود آمد؛ به گونه اى که تا سالها فقیه مستقلى که بتواند بر خلاف نظرات شیخ فتوا دهد، یافت نشد. قداست علمى او سبب شد تا بیش از صد سال، کمتر کسى جرأت مخالفت با نظراتش را داشته باشد. فقهایى که پس از وى کتابى مى نوشتند، مرجع علمى آنها کتابهاى شیخ بود و همان را به بیانى دیگر نقل مى کردند؛ به این سبب این عصر، دوره تقلید از افکار شیخ و رکود در فقاهت و اجتهاد نام گرفت.
این دوره از نیمه قرن پنجم آغاز و تا پایان قرن ششم ادامه می‌یابد. به سبب عظمت علمی شیخ طوسی، ابّهتی از وی در میان فقهای امامیّه به وجود آمد؛ به گونه‌ای که تا سالها فقیه مستقلی که بتواند بر خلاف نظرات شیخ فتوا دهد، یافت نشد. قداست علمی او سبب شد تا بیش از صد سال، کمتر کسی جرأت مخالفت با نظراتش را داشته باشد. فقهایی که پس از وی کتابی می‌نوشتند، مرجع علمی آنها کتاب‌های شیخ بود و همان را به بیانی دیگر نقل می‌کردند؛ به این سبب این عصر، دوره تقلید از افکار شیخ و رکود در فقاهت و اجتهاد نام گرفت.
برخى از نویسندگان معتقدند، سبب دیگر رکود در این دوره، وجود جوّ عظیم تبلیغاتى علیه شیعیان و قتل و غارت آنان بود؛ این یورش ها از زمان شیخ طوسى شروع شد و بغداد از سلطه آل بویه خارج گردید و «طغرل بک» که حاکمى سنّى مذهب و متعصّب بود، بر آن دیار تسلّط یافت؛ وى به قتل و غارت شیعیان پرداخت و حتّى کتابخانه شیخ طوسى را نیز به آتش کشید.
برخی از نویسندگان معتقدند، سبب دیگر رکود در این دوره، وجود جوّ عظیم تبلیغاتی علیه شیعیان و قتل و غارت آنان بود؛ این یورش‌ها از زمان شیخ طوسی شروع شد و بغداد از سلطه آل بویه خارج گردید و «طغرل بک» که حاکمی سنّی مذهب و متعصّب بود، بر آن دیار تسلّط یافت؛ وی به قتل و غارت شیعیان پرداخت و حتّی کتابخانه شیخ طوسی را نیز به آتش کشید.
در سال 579 هجرى نیز صلاح الدین ایّوبى در حلب بر شیعیان شمشیر کشید و آنها را وادار به پذیرفتن مذهب اهل سنّت و عقیده اشاعره کرد و اعلام نمود: جز مقلّدان مذاهب اربعه، کسى حق خطابه و تدریس ندارد. وى در مصر نیز با شیعیان به همین شیوه عمل کرد.
در سال 579 هجری نیز صلاح الدین ایّوبی در حلب بر شیعیان شمشیر کشید و آنها را وادار به پذیرفتن مذهب اهل سنّت و عقیده اشاعره کرد و اعلام نمود: جز مقلّدان مذاهب اربعه، کسی حق خطابه و تدریس ندارد. وی در مصر نیز با شیعیان به همین شیوه عمل کرد.
طبیعى است که در چنین جوّ رعب و وحشت و ناامنى، فرصت و نشاط علمى و نوآوریهاى فقهى از عالمان گرفته شود. <ref>موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه جزء دوم، ص 299-300 (با تلخیص).</ref>
طبیعی است که در چنین جوّ رعب و وحشت و ناامنی، فرصت و نشاط علمی و نوآوریهای فقهی از عالمان گرفته شود. <ref>موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه جزء دوم، ص 299-300 (با تلخیص).</ref>


ولى در این دوره نیز جمعى از فقها ـ هر چند اندک ـ مشعل فروزان فقه اهل بیت(علیهم السلام) را روشن نگاه داشتند.
ولی در این دوره نیز جمعی از فقها ـ هر چند اندک ـ مشعل فروزان فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را روشن نگاه داشتند.
برخى از فقهاى این دوره:
برخی از فقهای این دوره:
این دوره شاهد فقهاى ارزشمندى نیز بوده که برخى از آنان عبارتند از:
این دوره شاهد فقهای ارزشمندی نیز بوده که برخی از آنان عبارتند از:
# قاضى ابن برّاج طرابلسى (م 481)؛ مؤلّف کتاب مهذّب .<ref>ر .ک: امل الآمل، حرّ عاملى، محمّد بن حسین، ج 2، ص 149؛ روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 202-206؛ اعیان الشیعه، همان،ج 8، ص 18.</ref>
# قاضی ابن برّاج طرابلسی (م 481)؛ مؤلّف کتاب مهذّب .<ref>ر.ک: امل الآمل، حرّ عاملى، محمّد بن حسین، ج 2، ص 149؛ روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 202-206؛ اعیان الشیعه، همان،ج 8، ص 18.</ref>
# ابوعلى طوسى، فرزند شیخ طوسى (م حدود 515).  <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 76 ؛ اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 244-246.</ref>
# ابوعلی طوسی، فرزند شیخ طوسی (م حدود 515).  <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 76 ؛ اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 244-246.</ref>
# فضل بن حسن بن فضل طبرسى (م 548) نویسنده تفسیر ارزشمند مجمع البیان. وى آراى فقهى خویش را ذیل آیات الاحکام در همان کتاب تفسیر خود آورده است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 216و217؛ روضات الجنّات، همان، ج 5، ص 357-365؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 398-400؛ مقدّمه تفسیر مجمع البیان، طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن ، با تحقیق جمعى از دانشمندان</ref>
# فضل بن حسن بن فضل طبرسی (م 548) نویسنده تفسیر ارزشمند مجمع البیان. وی آرای فقهی خویش را ذیل آیات الاحکام در همان کتاب تفسیر خود آورده است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 216و217؛ روضات الجنّات، همان، ج 5، ص 357-365؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 398-400؛ مقدّمه تفسیر مجمع البیان، طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، با تحقیق جمعى از دانشمندان</ref>
# ابوجعفر محمّد بن على طوسى معروف به «ابن حمزه» (م حدود 550) کتاب فقهى او الوسیلة الى نیل الفضیلة نام دارد. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 262-274؛ اعیان الشیعه، همان، ج 2، ص263و264.</ref>
# ابوجعفر محمّد بن علی طوسی معروف به «ابن حمزه» (م حدود 550) کتاب فقهی او الوسیلة الی نیل الفضیلة نام دارد. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 262-274؛ اعیان الشیعه، همان، ج 2، ص263و264.</ref>
# قطب الدین راوندى (م 573) مؤلّف کتاب فقه القرآن. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 125-127؛ روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 5-9؛ اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 239-241.</ref>
# قطب الدین راوندی (م 573) مؤلّف کتاب فقه القرآن. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 125-127؛ روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 5-9؛ اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 239-241.</ref>
# ابوالمکارم حمزة بن على بن ابوالمحاسن، معروف به «ابن زهره» (م 585) کتاب معروف او در فقه و اصول، غنیة النزوع نام دارد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 105و106؛ روضات الجنّات، همان،ج 2، ص 374-377؛ اعیان الشیعه، همان، ج 6، ص 249و250.</ref>
# ابوالمکارم حمزة بن علی بن ابوالمحاسن، معروف به «ابن زهره» (م 585) کتاب معروف او در فقه و اصول، غنیة النزوع نام دارد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 105و106؛ روضات الجنّات، همان،ج 2، ص 374-377؛ اعیان الشیعه، همان، ج 6، ص 249و250.</ref>
==== ویژگى هاى دوره چهارم: ====
==== ویژگی‌های دوره چهارم: ====
1. رکود علمى در فقه و تقلید از آثار شیخ طوسى. برهمین اساس و به تبع شیخ طوسى در این دوره به علم اصول توجّه ویژه اى شد و از عنصر عقل در استدلالات، بهره بیشترى گرفته شد و ابن زهره، بخشى از کتاب غنیه را به علم اصول اختصاص داد. وى در عرصه هاى مختلف به طور روشن بر عقل اعتماد کرد. همچنین سدید الدّین حمصى (م 588) نیز کتابى به نام المصادر فى اصول الفقه نوشت.
1. رکود علمی در فقه و تقلید از آثار شیخ طوسی. برهمین اساس و به تبع شیخ طوسی در این دوره به علم اصول توجّه ویژه‌ای شد و از عنصر عقل در استدلالات، بهره بیشتری گرفته شد و ابن زهره، بخشی از کتاب غنیه را به علم اصول اختصاص داد. وی در عرصه‌های مختلف به طور روشن بر عقل اعتماد کرد. همچنین سدید الدّین حمصی (م 588) نیز کتابی به نام المصادر فی اصول الفقه نوشت.


2. توجّه به فقه القرآن. قطب الدین راوندى
2. توجّه به فقه القرآن. قطب الدین راوندی
(م 573) در همین زمینه کتابى با نام فقه القرآن نوشت و شیخ طبرسى نیز در تفسیر مجمع البیان به این مسأله توجّه خاصّى کرد. <ref>موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه جزء دوم، ص 302و303 (با اندکى تصرّف و تلخیص).</ref>
(م 573) در همین زمینه کتابی با نام فقه القرآن نوشت و شیخ طبرسی نیز در تفسیر مجمع البیان به این مسأله توجّه خاصّی کرد. <ref>موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه جزء دوم، ص 302و303 (با اندکى تصرّف و تلخیص).</ref>


=== دوره پنجم: عصر تجدید حیات فقهى اهل بیت(علیهم السلام) ===
=== دوره پنجم: عصر تجدید حیات فقهی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ===
پس از آنکه سالها افکار شیخ طوسى بر فقه شیعه سایه افکنده بود و به سبب نفوذ فوق العاده علمى شیخ، کسى با وى مخالفت نمى کرد، در اواخر قرن ششم راه نقدافکار وى گشوده شد ونشاط فقاهت و اجتهاد بار دیگر به جمع فقها بازگشت. این حرکت تا قرن یازدهم (عصر سیطره اخباریون) ادامه یافت.
پس از آنکه سال‌ها افکار شیخ طوسی بر فقه شیعه سایه افکنده بود و به سبب نفوذ فوق العاده علمی شیخ، کسی با وی مخالفت نمی‌کرد، در اواخر قرن ششم راه نقدافکار وی گشوده شد ونشاط فقاهت و اجتهاد بار دیگر به جمع فقها بازگشت. این حرکت تا قرن یازدهم (عصر سیطره اخباریون) ادامه یافت.
هر چند عالمانى چون سدید الدّین محمود بن على حمصى رازى (م 583) و ابن زهره حلبى (م585)، کم و بیش به نقد افکار شیخ پرداختند؛ ولى پرچمدار این نهضت که به طور گسترده وارد این عرصه شد، محمّد بن ادریس حلّى (م 598) است. <ref>ر.ک: امل الآمل،همان، ج2، ص243و روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 274-290.</ref>
هر چند عالمانی چون سدید الدّین محمود بن علی حمصی رازی (م 583) و ابن زهره حلبی (م585)، کم و بیش به نقد افکار شیخ پرداختند؛ ولی پرچمدار این نهضت که به طور گسترده وارد این عرصه شد، محمّد بن ادریس حلّی (م 598) است. <ref>ر.ک: امل الآمل،همان، ج2، ص243و روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 274-290.</ref>
ابن ادریس با نقد افکار علمى شیخ طوسى خدمت بزرگى را به اجتهاد و فقاهت کرد و در عمل، انفتاح باب اجتهاد را تداوم بخشید.
ابن ادریس با نقد افکار علمی شیخ طوسی خدمت بزرگی را به اجتهاد و فقاهت کرد و در عمل، انفتاح باب اجتهاد را تداوم بخشید.
ابن ادریس به صراحت در سرائر مى گوید: «من جز از دلیل روشن و برهان آشکار، از کسى تقلید نمى کنم». <ref>سرائر، همان، ج 1، ص 51.</ref>
ابن ادریس به صراحت در سرائر می‌گوید: «من جز از دلیل روشن و برهان آشکار، از کسی تقلید نمی‌کنم». <ref>سرائر، همان، ج 1، ص 51.</ref>


او طریق صحیح در اجتهاد و فقاهت را چنین بیان مى کند که: «طریق صحیح نزد من عمل به کتاب خدا، یا سنّت رسول خداست که به طور متواتر رسیده باشد، یا اجماع است. و اگر این سه راه نبود، آنچه را که محقّقان مى توانند در مسائل شرعى بدان اعتماد کنند، تمسّک به دلیل عقل قطعى است؛ زیرا در این صورت مسائل شرعى براساس دلیل عقلى بقا یافته و به دلیل عقل موکول شده است».<ref>همان، ج 1، ص 46.</ref>
او طریق صحیح در اجتهاد و فقاهت را چنین بیان می‌کند که: «طریق صحیح نزد من عمل به کتاب خدا، یا سنّت رسول خداست که به طور متواتر رسیده باشد، یا اجماع است. و اگر این سه راه نبود، آنچه را که محقّقان می‌توانند در مسائل شرعی بدان اعتماد کنند، تمسّک به دلیل عقل قطعی است؛ زیرا در این صورت مسائل شرعی براساس دلیل عقلی بقا یافته و به دلیل عقل موکول شده است».<ref>همان، ج 1، ص 46.</ref>
ابن ادریس ـ بر خلاف شیخ طوسى ـ به اخبار آحاد اعتماد نداشت. <ref>همان، ص 51.</ref>
ابن ادریس ـ بر خلاف شیخ طوسی ـ به اخبار آحاد اعتماد نداشت. <ref>همان، ص 51.</ref>
این حرکت رو به رشد در باب اجتهاد و فقاهت، به وسیله جعفر بن حسن بن یحیى بن سعید حلّى، معروف به «محقّق حلّى» (م 676) ادامه یافت و از بالندگى و فروزندگى فوق العاده اى برخوردار شد.  <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 29؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 182-191؛ اعیان الشیعه، همان، ج 4، ص 89-93.</ref>
این حرکت رو به رشد در باب اجتهاد و فقاهت، به وسیله جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید حلّی، معروف به «محقّق حلّی» (م 676) ادامه یافت و از بالندگی و فروزندگی فوق العاده‌ای برخوردار شد.  <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 29؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 182-191؛ اعیان الشیعه، همان، ج 4، ص 89-93.</ref>


شایان توجّه است هرگاه به طور مطلق «محقّق» گفته شود، وى مقصود است و در فضل و دانش او همین بس که کتاب شرایع الاسلام از زمان تألیف تا قریب به زمان ما، کتاب درسى حوزه هاى علمیّه امامیّه بوده و شرح فراوانى بر آن نوشته شده است. گفته شده که بیش از یکصد شرح بر این کتاب نوشته شده است. <ref>(موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البیت، همان، ج 1، ص 58).</ref>
شایان توجّه است هرگاه به طور مطلق «محقّق» گفته شود، وی مقصود است و در فضل و دانش او همین بس که کتاب شرایع الاسلام از زمان تألیف تا قریب به زمان ما، کتاب درسی حوزه‌های علمیّه امامیّه بوده و شرح فراوانی بر آن نوشته شده است. گفته شده که بیش از یکصد شرح بر این کتاب نوشته شده است. <ref>(موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البیت، همان، ج 1، ص 58).</ref>
از کتابهاى دیگر وى مى توان به معتبر و مختصر النافع اشاره کرد.
از کتاب‌های دیگر وی می‌توان به معتبر و مختصر النافع اشاره کرد.
محقّق حلّى به تهذیب آراى شیخ پرداخت و آنها را در چهارچوب روشنى عرضه کرد و با استفاده از اعتراضات و انتقادات ابن ادریس به دفاع از مکتب شیخ طوسى پرداخت. <ref>جامع المقاصد، محقق کرکی، تحقیق: مؤسّسه آل البیت لاحیاء التراث، ج 1، ص 20، (مقدّمه تحقیق)</ref>
محقّق حلّی به تهذیب آرای شیخ پرداخت و آنها را در چهارچوب روشنی عرضه کرد و با استفاده از اعتراضات و انتقادات ابن ادریس به دفاع از مکتب شیخ طوسی پرداخت. <ref>جامع المقاصد، محقق کرکی، تحقیق: مؤسّسه آل البیت لاحیاء التراث، ج 1، ص 20، (مقدّمه تحقیق)</ref>
از مهمترین اقدامات محقّق ترتیب فقه و تهذیب ابواب آن بود. وى در تقسیم فقه، ابتکارى به خرج داد و فقه را به: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم کرد. پیش از این، چنین ترتیبى در تنظیم ابواب فقه به گونه اى کامل مراعات نمى شد. مثلا شیخ طوسى در مبسوط کتاب ارث را (با نام کتاب الفرائض و المواریث) در کنار کتاب وصایا و نکاح آورده است، با آنکه وصایا ونکاح از قسم عقود و ارث از قسم احکام است. موارد دیگرى نیز در کتاب دیده مى شود که نحوه تنظیم آن، با چینش محقّق حلّى در ابواب فقه تفاوت دارد.
از مهمترین اقدامات محقّق ترتیب فقه و تهذیب ابواب آن بود. وی در تقسیم فقه، ابتکاری به خرج داد و فقه را به: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم کرد. پیش از این، چنین ترتیبی در تنظیم ابواب فقه به گونه‌ای کامل مراعات نمی‌شد. مثلا شیخ طوسی در مبسوط کتاب ارث را (با نام کتاب الفرائض و المواریث) در کنار کتاب وصایا و نکاح آورده است، با آنکه وصایا ونکاح از قسم عقود و ارث از قسم احکام است. موارد دیگری نیز در کتاب دیده می‌شود که نحوه تنظیم آن، با چینش محقّق حلّی در ابواب فقه تفاوت دارد.
==== جمعى از فقهاى دوره پنجم: ====
==== جمعی از فقهای دوره پنجم: ====
این دوره شاهد وجود فقهاى برجسته و ارزشمندى در تاریخ فقاهت امامیّه است که به فقه، رشد و بالندگى خاصى بخشیدند. افزون بر ابن ادریس و محقّق حلّى که از آنها نام برده شد برخى دیگر از فقهاى برجسته این دوره عبارتند از:
این دوره شاهد وجود فقهای برجسته و ارزشمندی در تاریخ فقاهت امامیّه است که به فقه، رشد و بالندگی خاصی بخشیدند. افزون بر ابن ادریس و محقّق حلّی که از آنها نام برده شد برخی دیگر از فقهای برجسته این دوره عبارتند از:
# احمد بن موسى بن جعفر بن طاووس، (م 673)،‌وى در زمینه فقه، دوره شش جلدى بشرى المحقّقین و دوره چهارجلدى الملاذ را تدوین کرد رجال ابن داود، حلّى، حسن بن على، شرح حال شماره 140. ولى متأسّفانه امروز هیچ یک از این دو در اختیار ما نیست.
# احمد بن موسی بن جعفر بن طاووس، (م 673)،‌وی در زمینه فقه، دوره شش جلدی بشری المحقّقین و دوره چهارجلدی الملاذ را تدوین کرد رجال ابن داود، حلّی، حسن بن علی، شرح حال شماره 140. ولی متأسّفانه امروز هیچ یک از این دو در اختیار ما نیست.
# ابومنصور جمال الدین حسن بن یوسف بن على بن مطهر حلّى معروف به علاّمه حلّى (م 726). هنگامى که در فقه امامیّه «علاّمه» به طور مطلق گفته شود، مقصود علاّمه حلّى است. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 269-286؛ اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 396-408.</ref> او بر شیوه استادش محقّق حلّى در فقه تأکید ورزید، ولى از خود نیز ابتکاراتى نشان داد. علاّمه حلّى به فقه به ویژه معاملات، توسعه بخشید و بیش از گذشتگان به قواعد اصولى استناد جست. از کتاب هاى مهم او، منتهى المطلب، مختلف الشیعه، تذکرة الفقهاء و قواعد الاحکام است.
# ابومنصور جمال الدین حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلّی معروف به علاّمه حلّی (م 726). هنگامی که در فقه امامیّه «علاّمه» به طور مطلق گفته شود، مقصود علاّمه حلّی است. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 269-286؛ اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 396-408.</ref> او بر شیوه استادش محقّق حلّی در فقه تأکید ورزید، ولی از خود نیز ابتکاراتی نشان داد. علاّمه حلّی به فقه به ویژه معاملات، توسعه بخشید و بیش از گذشتگان به قواعد اصولی استناد جست. از کتاب‌های مهم او، منتهی المطلب، مختلف الشیعه، تذکرة الفقهاء و قواعد الاحکام است.
# فخر المحقّقین محمّد بن حسن حلّى(م 771). وى فرزند علاّمه حلّى و مؤلّف کتاب ایضاح الفوائد شرح کتاب قواعدِ پدر بزرگوارش علاّمه حلّى است. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 330-339؛ اعیان الشیعه، همان، ج9،ص159.</ref>
# فخر المحقّقین محمّد بن حسن حلّی(م 771). وی فرزند علاّمه حلّی و مؤلّف کتاب ایضاح الفوائد شرح کتاب قواعدِ پدر بزرگوارش علاّمه حلّی است. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 330-339؛ اعیان الشیعه، همان، ج9،ص159.</ref>
# محمّد بن مکّى عاملى، معروف به شهید اوّل (شهید در 786)او نیز از پیروان مکتب علاّمه حلّى به شمار مى رود؛ و خود نیز عالمى محقّق و متبحّر در فقه اسلامى بود. کتاب معروف اللّمعة الدّمشقیة که متن کاملى از دوره فقه به شمار مى رود، قرنهاست که با شرح شهید ثانى به نام الروضة البهیة فى شرح اللّمعة الدّمشقیة کتاب درسى حوزه هاى علمیّه امامیّه است. برخى دیگر از کتاب هاى معروف فقهى وى الذکرى ، الدروس فى فقه الامامیة و البیان نام دارد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 181-183؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 3-21؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 59-64.</ref>
# محمّد بن مکّی عاملی، معروف به شهید اوّل (شهید در 786)او نیز از پیروان مکتب علاّمه حلّی به شمار می‌رود؛ و خود نیز عالمی محقّق و متبحّر در فقه اسلامی بود. کتاب معروف اللّمعة الدّمشقیة که متن کاملی از دوره فقه به شمار می‌رود، قرن‌هاست که با شرح شهید ثانی به نام الروضة البهیة فی شرح اللّمعة الدّمشقیة کتاب درسی حوزه‌های علمیّه امامیّه است. برخی دیگر از کتاب‌های معروف فقهی وی الذکری، الدروس فی فقه الامامیة و البیان نام دارد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 181-183؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 3-21؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 59-64.</ref>
# جمال الدین مقداد بن عبدالله سیورى حلّى، معروف به «فاضل مقداد» (م 826)وى از فقهاى بزرگ اهل بیت(علیهم السلام) و جامع معقول و منقول و محدّث و متکلّم بود. مهم ترین کتاب وى در فقه التنقیح الرائع نام دارد که شرح مختصر النافع محقّق حلّى است و کتاب کنزالعرفان. <ref>ر.ک: ریاض العلماء، افندى اصفهانى، میرزا عبدالله، ج 5، ص 216؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 134.</ref>
# جمال الدین مقداد بن عبدالله سیوری حلّی، معروف به «فاضل مقداد» (م 826)وی از فقهای بزرگ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و جامع معقول و منقول و محدّث و متکلّم بود. مهم‌ترین کتاب وی در فقه التنقیح الرائع نام دارد که شرح مختصر النافع محقّق حلّی است و کتاب کنزالعرفان. <ref>ر.ک: ریاض العلماء، افندى اصفهانى، میرزا عبدالله، ج 5، ص 216؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 134.</ref>
# احمد بن محمّد بن فهد حلّى، معروف به «ابن فهد حلّى» (م 841)،‌شیخ حرّ عاملى از وى با عنوان فاضل، دانشمند، موثّق، زاهد، عابد، پرهیزکار و داراى جلالت قدر یاد کرده است. مهمترین کتاب فقهى او المهذّب البارع نام دارد که شرح مختصر النافع محقّق حلّى است.<ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 29؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 71-75؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 147و148.</ref>
# احمد بن محمّد بن فهد حلّی، معروف به «ابن فهد حلّی» (م 841)،‌شیخ حرّ عاملی از وی با عنوان فاضل، دانشمند، موثّق، زاهد، عابد، پرهیزکار و دارای جلالت قدر یاد کرده است. مهمترین کتاب فقهی او المهذّب البارع نام دارد که شرح مختصر النافع محقّق حلّی است.<ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 29؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 71-75؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 147و148.</ref>
# على بن الحسین عاملى کرکى (م 940)، وى به نام «محقّق ثانى» و «محقّق کرکى» معروف است. او داراى کتابهاى فراوانى است که مهمترین کتاب فقهى او که بسیار مورد توجّه فقهاست جامع المقاصد فى شرح القواعد نام دارد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 121؛ روضات الجنات، همان، ج 4، ص 360-375؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 208-212.</ref>
# علی بن الحسین عاملی کرکی (م 940)، وی به نام «محقّق ثانی» و «محقّق کرکی» معروف است. او دارای کتاب‌های فراوانی است که مهمترین کتاب فقهی او که بسیار مورد توجّه فقهاست جامع المقاصد فی شرح القواعد نام دارد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 121؛ روضات الجنات، همان، ج 4، ص 360-375؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 208-212.</ref>
# زین الدّین بن على بن احمد عاملى، معروف به شهید ثانى (شهید در 966).</ref>وى از بزرگان فقهاى شیعه و معروف در علم و فضل و زهد و عبادت و تحقیق و جلالت قدر است؛ آن عالم بزرگ کتابهاى فراوانى نوشته است که مشهورترین آنها در فقه مسالک الافهام فى شرح شرایع الاسلام و الروضة البهیة فى شرح اللّمعة الدّمشقیه و روض الجنان است که شرح ارشاد الأذهان علاّمه حلّى است.<ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 85-91؛ روضات الجنّات، همان، ج 3، ص 352-387؛ اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 143-158.</ref>
# زین الدّین بن علی بن احمد عاملی، معروف به شهید ثانی (شهید در 966).<nowiki></ref></nowiki>وی از بزرگان فقهای شیعه و معروف در علم و فضل و زهد و عبادت و تحقیق و جلالت قدر است؛ آن عالم بزرگ کتابهای فراوانی نوشته است که مشهورترین آنها در فقه مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام و الروضة البهیة فی شرح اللّمعة الدّمشقیه و روض الجنان است که شرح ارشاد الأذهان علاّمه حلّی است.<ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 85-91؛ روضات الجنّات، همان، ج 3، ص 352-387؛ اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 143-158.</ref>
# احمد بن محمّد اردبیلى (م 993)،‌وى از سویى به جهت تحقیق و دقت علمى به «محقّق اردبیلى» و از سوى دیگر به سبب تقوا و قدس و زهد فراوانش به «مقدّس اردبیلى» شهرت یافت. از او دو اثر ارزشمند در فقه به یادگار مانده است که یکى از آنها مجمع الفائدة و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان است که شرح کتاب ارشاد الاذهان علاّمه حلّى است و مشتمل بر دوره کامل فقهى همراه با دقّت و تحقیق است و دیگرى «زبدة البیان فى احکام القرآن» است که در آن به بررسى آیات الاحکام پرداخته است<ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 23؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 79-85 ؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 80-82.</ref>
# احمد بن محمّد اردبیلی (م 993)،‌وی از سویی به جهت تحقیق و دقت علمی به «محقّق اردبیلی» و از سوی دیگر به سبب تقوا و قدس و زهد فراوانش به «مقدّس اردبیلی» شهرت یافت. از او دو اثر ارزشمند در فقه به یادگار مانده است که یکی از آنها مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان است که شرح کتاب ارشاد الاذهان علاّمه حلّی است و مشتمل بر دوره کامل فقهی همراه با دقّت و تحقیق است و دیگری «زبدة البیان فی احکام القرآن» است که در آن به بررسی آیات الاحکام پرداخته است<ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 23؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 79-85 ؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 80-82.</ref>
# محمّد بن على بن حسین موسوى عاملى، معروف به صاحب مدارک (م 1009)،‌وى عالمى ارزشمند، محقّقى دقیق و جامع علوم مختلف بود. مهمترین کتاب فقهى وى مدارک الاحکام فى شرح شرایع الاسلام نام دارد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 167و168؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 45-55؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 6و7.</ref> «صاحب مدارک» و «صاحب معالم» (شیخ حسن بن زین الدّین (م1011) از پیروان مکتب محقّق اردبیلى به شمار مى روند. این دو تن نیز همچون محقّق اردبیلى در تمسّک و استدلال به روایات، سخت گیر بودند و سند روایتى را مى پذیرفتند که عدالت راوى آن، با دو شاهد عادل تأیید شده باشد و شهادت یک عادل و یا متخصّص رجالى را در عدالت او کافى نمى دانستند <ref>موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البیت(علیهم السلام)، همان، ج 1، ص 61.</ref>
# محمّد بن علی بن حسین موسوی عاملی، معروف به صاحب مدارک (م 1009)،‌وی عالمی ارزشمند، محقّقی دقیق و جامع علوم مختلف بود. مهمترین کتاب فقهی وی مدارک الاحکام فی شرح شرایع الاسلام نام دارد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 167و168؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 45-55؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 6و7.</ref> «صاحب مدارک» و «صاحب معالم» (شیخ حسن بن زین الدّین (م1011) از پیروان مکتب محقّق اردبیلی به شمار می‌روند. این دو تن نیز همچون محقّق اردبیلی در تمسّک و استدلال به روایات، سخت‌گیر بودند و سند روایتی را می‌پذیرفتند که عدالت راوی آن، با دو شاهد عادل تأیید شده باشد و شهادت یک عادل و یا متخصّص رجالی را در عدالت او کافی نمی‌دانستند <ref>موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البیت(علیهم‌السلام)، همان، ج 1، ص 61.</ref>
# محمّدباقر بن محمّد مؤمن سبزوارى (م1090)،‌وى مؤلّف کتاب کفایة الاحکام و ذخیرة المعاد است و شیوه اجتهادى و فقاهتى او نیز متأثّر از محقّق اردبیلى است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 250؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 68-77؛ الکنى و الالقاب، قمى، شیخ عبّاس، ج 3، ص 159و160.</ref>
# محمّدباقر بن محمّد مؤمن سبزواری (م1090)،‌وی مؤلّف کتاب کفایة الاحکام و ذخیرة المعاد است و شیوه اجتهادی و فقاهتی او نیز متأثّر از محقّق اردبیلی است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 250؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 68-77؛ الکنى و الالقاب، قمى، شیخ عبّاس، ج 3، ص 159و160.</ref>


==== ویژگى هاى دوره پنجم: ====
==== ویژگی‌های دوره پنجم: ====
1. شکسته شدن عصر تقلید از گذشتگان به طور کامل؛
1. شکسته شدن عصر تقلید از گذشتگان به طور کامل؛


2. تألیف فراوان متون فقهى. در این دوره فقها آثار ماندگارى در متون فقهى از خویش به یادگار گذاشتند که از مهمترین آنها مى توان به شرایع و قواعد و لمعه اشاره کرد؛
2. تألیف فراوان متون فقهی. در این دوره فقها آثار ماندگاری در متون فقهی از خویش به یادگار گذاشتند که از مهمترین آنها می‌توان به شرایع و قواعد و لمعه اشاره کرد؛


3. تألیف دوره هاى مفصّل فقه در مجلدات فراوان؛
3. تألیف دوره‌های مفصّل فقه در مجلدات فراوان؛


4. اهتمام به اصول فقه به شکل تازه میان فقها.
4. اهتمام به اصول فقه به شکل تازه میان فقها.
از کتاب هاى مهم اصولى در این عصر مى توان به «معارج الاصول» محقق حلّى و «نهایة الوصول الى علم الاصول» علاّمه حلّى اشاره کرد؛
از کتاب‌های مهم اصولی در این عصر می‌توان به «معارج الاصول» محقق حلّی و «نهایة الوصول الی علم الاصول» علاّمه حلّی اشاره کرد؛


5. ابتکار تازه در ترتیب و تقسیم ابواب فقهى.
5. ابتکار تازه در ترتیب و تقسیم ابواب فقهی.
این کار را محقّق حلّى صورت داد و فقه به چهار قسم عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم شد؛
این کار را محقّق حلّی صورت داد و فقه به چهار قسم عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم شد؛


6. تدوین کتب رجال تازه، به صورت دقیق تر.
6. تدوین کتب رجال تازه، به صورت دقیق تر.
از این کتاب ها مى توان به رجال علاّمه حلّى و رجال ابن داوود (م 747) اشاره کرد؛
از این کتاب‌ها می‌توان به رجال علاّمه حلّی و رجال ابن داوود (م 747) اشاره کرد؛


7. تدوین آیات الاحکام.
7. تدوین آیات الاحکام.
نخستین بار به طور مستقل و مشروح، این کتاب را فاضل مقداد، با نام کنز العرفان تدوین کرد، پس از آن مرحوم محقّق اردبیلى نیز کتاب زبدة البیان را در همین ارتباط نوشت. مقصود از «آیات الاحکام» بررسى آیاتى از قرآن کریم است که از آنها حکمى از احکام فقهى استفاده مى شود؛
نخستین بار به طور مستقل و مشروح، این کتاب را فاضل مقداد، با نام کنز العرفان تدوین کرد، پس از آن مرحوم محقّق اردبیلی نیز کتاب زبدة البیان را در همین ارتباط نوشت. مقصود از «آیات الاحکام» بررسی آیاتی از قرآن کریم است که از آنها حکمی از احکام فقهی استفاده می‌شود؛


8. تدوین کتبى در قواعد فقهیه. تفاوت «قاعده فقهى» با «مسأله فقهى» آن است که، مسأله فقهى، جزئى و در موارد خاص فقهى مورد استفاده قرار مى گیرد؛ ولى «قاعده فقهى» در بسیارى از ابواب فقهى جریان دارد. همچنین تفاوت «قاعده فقهى» با «قاعده اصولى» آن است که قاعده اصولى، یا اساساً مشتمل بر حکم شرعى نیست، بلکه همانند بسیارى از مسائل آن، در طریق استنباط حکم شرعى واقع مى شود و یا متضمن حکم شرعى عامّى است که در جمیع ابواب فقه جریان دارد و اختصاص به موضوع خاصى از فقه ندارد؛ مثل برائت شرعى در مورد فقدان نص؛ به خلاف «قاعده فقهى» که اوّلا در تمام موارد، حکمى است از احکام شرعى و ثانیاً اگر چه عام است ولى در عین حال، یا اختصاص به تعدادى از ابواب فقه دارد، نه جمیع آن (مثل قاعده طهارت و لاتعاد) و یا اختصاص به موضوعات خارجیّه معیّنى دارد، اگر چه در همه ابواب فقه جریان داشته باشد، مثل دو قاعده «لا ضرر» و «لا حرج» که گر چه در غالب و یا کلّ ابواب فقه جارى است، ولى در عین حال، بر محور موضوعات خاصى دور مى زند که همان موضوعات ضررى و حرجى باشد. در نتیجه «قواعد فقهیه» برزخى میان مسائل فقهى و قواعد اصولى به حساب مى آید؛ یعنى نه آن خصوصیّت و جزئیّت مسائل فقهى را دارد و نه آن شمول و گستردگى قواعد اصولى را <ref>(ر.ک: مقدمه القواعد الفقهیّه، مکارم شیرازى، ناصر، ج 1، ص 23و24).</ref>
8. تدوین کتبی در قواعد فقهیه. تفاوت «قاعده فقهی» با «مسأله فقهی» آن است که، مسأله فقهی، جزئی و در موارد خاص فقهی مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ ولی «قاعده فقهی» در بسیاری از ابواب فقهی جریان دارد. همچنین تفاوت «قاعده فقهی» با «قاعده اصولی» آن است که قاعده اصولی، یا اساساً مشتمل بر حکم شرعی نیست، بلکه همانند بسیاری از مسائل آن، در طریق استنباط حکم شرعی واقع می‌شود و یا متضمن حکم شرعی عامّی است که در جمیع ابواب فقه جریان دارد و اختصاص به موضوع خاصی از فقه ندارد؛ مثل برائت شرعی در مورد فقدان نص؛ به خلاف «قاعده فقهی» که اوّلا در تمام موارد، حکمی است از احکام شرعی و ثانیاً اگر چه عام است ولی در عین حال، یا اختصاص به تعدادی از ابواب فقه دارد، نه جمیع آن (مثل قاعده طهارت و لاتعاد) و یا اختصاص به موضوعات خارجیّه معیّنی دارد، اگر چه در همه ابواب فقه جریان داشته باشد، مثل دو قاعده «لا ضرر» و «لا حرج» که گر چه در غالب و یا کلّ ابواب فقه جاری است، ولی در عین حال، بر محور موضوعات خاصی دور می‌زند که همان موضوعات ضرری و حرجی باشد. در نتیجه «قواعد فقهیه» برزخی میان مسائل فقهی و قواعد اصولی به حساب می‌آید؛ یعنی نه آن خصوصیّت و جزئیّت مسائل فقهی را دارد و نه آن شمول و گستردگی قواعد اصولی را <ref>(ر.ک: مقدمه القواعد الفقهیّه، مکارم شیرازى، ناصر، ج 1، ص 23و24).</ref>
شهید اوّل کتابى با نام القواعد و الفوائد و ابن فهد حلّى کتاب نضد القواعد الفقهیّه و شهید ثانى کتاب فوائد القواعد را در همین زمینه تألیف کردند. ولى توجّه داشته باشید، کتاب هایى که در بالا آمده، دقیقاً مطابق تعریف «قواعد فقهى» تدوین نشده است؛
شهید اوّل کتابی با نام القواعد و الفوائد و ابن فهد حلّی کتاب نضد القواعد الفقهیّه و شهید ثانی کتاب فوائد القواعد را در همین زمینه تألیف کردند. ولی توجّه داشته باشید، کتاب‌هایی که در بالا آمده، دقیقاً مطابق تعریف «قواعد فقهی» تدوین نشده است؛


9. توجّه به تدوین فقه حکومتى.
9. توجّه به تدوین فقه حکومتی.
با تشکیل حکومت صفوى در ایران در ابتداى قرن دهم و رسمیت یافتن شیعه، تحوّل دیگرى در فقه ایجاد شد؛ زیرا با دعوت پادشاهان صفوى از علما براى نظارت بر مسائل حکومت، فقه حکومتى شکل عملى به خود گرفت. مرحوم «محقّق کرکى» (م940) از کسانى بود که در این زمینه گامهاى مهمّى را برداشت و بحثهایى مانند ولایت فقیه و حدود آن، بحث خراج، مقاسمه، نماز جمعه و مانند آن مورد توجّه ویژه فقها قرار گرفت.
با تشکیل حکومت صفوی در ایران در ابتدای قرن دهم و رسمیت یافتن شیعه، تحوّل دیگری در فقه ایجاد شد؛ زیرا با دعوت پادشاهان صفوی از علما برای نظارت بر مسائل حکومت، فقه حکومتی شکل عملی به خود گرفت. مرحوم «محقّق کرکی» (م940) از کسانی بود که در این زمینه گام‌های مهمّی را برداشت و بحث‌هایی مانند ولایت فقیه و حدود آن، بحث خراج، مقاسمه، نماز جمعه و مانند آن مورد توجّه ویژه فقها قرار گرفت.
در واقع از ابتداى قرن دهم، توجّه فقها از احکام و مسائل شخصى فراتر رفته و به فقه اجتماعى و حکومتى نیز معطوف گردید.
در واقع از ابتدای قرن دهم، توجّه فقها از احکام و مسائل شخصی فراتر رفته و به فقه اجتماعی و حکومتی نیز معطوف گردید.


=== دوره ششم: عصر پیدایش حرکت اخبارى گرى ===
=== دوره ششم: عصر پیدایش حرکت اخباری‌گری ===
این دوره، از اوایل قرن یازدهم آغاز و تا اواخر قرن دوازدهم ادامه یافت.
این دوره، از اوایل قرن یازدهم آغاز و تا اواخر قرن دوازدهم ادامه یافت.
پس از قرنها رشد و بالندگى فقه امامیّه و بهره گیرى از قدرت عقل در استنباط و پیشرفت علم اصول و استفاده از آن در فقه، حرکت اخبارى گرى و نادیده انگاشتن عقل در طریق استنباط آغاز شد.
پس از قرن‌ها رشد و بالندگی فقه امامیّه و بهره‌گیری از قدرت عقل در استنباط و پیشرفت علم اصول و استفاده از آن در فقه، حرکت اخباری‌گری و نادیده‌انگاشتن عقل در طریق استنباط آغاز شد.
این حرکت در حالى شکل گرفت که نقش عقل در استنباط احکام شرعى توسط جمعى از محقّقان، از جمله محقّق حلّى بسیار برجسته شد و توسط پیروانش؛ صاحب مدارک، محقّق سبزوارى و صاحب معالم ادامه یافت.
این حرکت در حالی شکل گرفت که نقش عقل در استنباط احکام شرعی توسط جمعی از محقّقان، از جمله محقّق حلّی بسیار برجسته شد و توسط پیروانش؛ صاحب مدارک، محقّق سبزواری و صاحب معالم ادامه یافت.
اخبارى گرى با تاخت و تاز به عقل و علوم عقلى آغاز شد و براى عقل هیچ وزن و جایگاهى را ـ نه در علوم عقلى و نه در علوم نقلى ـ قائل نبود و بر اجتهاد و تقلید نیز خط بطلان کشید و راه آن را خطا شمرد.
اخباری‌گری با تاخت و تاز به عقل و علوم عقلی آغاز شد و برای عقل هیچ وزن و جایگاهی را ـ نه در علوم عقلی و نه در علوم نقلی ـ قائل نبود و بر اجتهاد و تقلید نیز خط بطلان کشید و راه آن را خطا شمرد.
پرچمدار این حرکت محمّدامین استرآبادى (م1033) بود که افکارش را در کتاب الفوائد المدنیّه ـ که به هنگام اقامتش در مدینه آن را تدوین کرد ـ گردآورى نمود. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 246؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 120-139؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 137.</ref> نوشته اند که در عصر استرآبادىاشاعره و اهل حدیث بر حوزه هاى علمیّه حرمین شریفین سیطره داشتند و عقاید ظاهریون در حجاز رایج بود. آنان ظاهر روایات و احادیث را حجّت مى دانستند و با اجتهاد و رأى و قیاس مخالف بودند. میرزا محمّد استرآبادى و شاگردش محمّد امین استرآبادى تحت تأثیر چنین جوّى قرار گرفتند و حرکت اخبارى گرى را در فرهنگ شیعه بنیان نهادند. <ref>(ر.ک: دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، حسن الامین، ج 2، ص 226).</ref> در حالى که اجتهاد در نظر اهل سنّت و شیعه تفاوت بسیار دارد و اخباریّون همانند مخالفت اهل حدیث از اهل سنّت، با اجتهاد مخالفت کردند.
پرچمدار این حرکت محمّدامین استرآبادی (م1033) بود که افکارش را در کتاب الفوائد المدنیّه ـ که به هنگام اقامتش در مدینه آن را تدوین کرد ـ گردآوری نمود. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 246؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 120-139؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 137.</ref> نوشته‌اند که در عصر استرآبادیاشاعره و اهل حدیث بر حوزه‌های علمیّه حرمین شریفین سیطره داشتند و عقاید ظاهریون در حجاز رایج بود. آنان ظاهر روایات و احادیث را حجّت می‌دانستند و با اجتهاد و رأی و قیاس مخالف بودند. میرزا محمّد استرآبادی و شاگردش محمّد امین استرآبادی تحت تأثیر چنین جوّی قرار گرفتند و حرکت اخباری‌گری را در فرهنگ شیعه بنیان نهادند. <ref>(ر.ک: دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، حسن الامین، ج 2، ص 226).</ref> در حالی که اجتهاد در نظر اهل‌سنّت و شیعه تفاوت بسیار دارد و اخباریّون همانند مخالفت اهل حدیث از اهل سنّت، با اجتهاد مخالفت کردند.
خلاصه افکار او چنین است:
خلاصه افکار او چنین است:


1. ظواهر کتاب الله حجیّتى ندارد، مگر آیاتى که توسط معصومین(علیهم السلام) تفسیر شده باشد.
1. ظواهر کتاب الله حجیّتی ندارد، مگر آیاتی که توسط معصومین(علیهم‌السلام) تفسیر شده باشد.


2. در مسائل اصولى، حکم عقل حجیّت ندارد و هیچ ملازمه اى میان حکم عقل و نقل نیست.
2. در مسائل اصولی، حکم عقل حجیّت ندارد و هیچ ملازمه‌ای میان حکم عقل و نقل نیست.


3. اجماع مطلقا، چه اجماع محصّل یا منقول، فاقد حجیّت است.
3. اجماع مطلقا، چه اجماع محصّل یا منقول، فاقد حجیّت است.


4. همه روایات کتب اربعه، قطعى الصدور است، لذا فقیه نیازى به بررسى اسناد آنها ندارد.
4. همه روایات کتب اربعه، قطعی الصدور است، لذا فقیه نیازی به بررسی اسناد آنها ندارد.


5. اگر در مورد موضوعى، مانند دخانیات حکمى از کتاب و سنّت وارد نشده باشد، در ارتباط با آن موضوع توقّف کرده و درباره آن حکمى صادر نمى کنیم؛ البتّه در مقام عمل به احتیاط روى مى آوریم. <ref>موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، ج 2، ص 385.</ref>
5. اگر در مورد موضوعی، مانند دخانیات حکمی از کتاب و سنّت وارد نشده باشد، در ارتباط با آن موضوع توقّف کرده و درباره آن حکمی صادر نمی‌کنیم؛ البتّه در مقام عمل به احتیاط روی می‌آوریم. <ref>موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، ج 2، ص 385.</ref>
هر چند بنیانگذار مکتب اخبارى را محمّدامین استرآبادى دانسته اند، ولى برخى معتقدند از سخنان وى برمى آید که او تحت تأثیر استادش میرزا محمّد استرآبادى (م1028) بود. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 281.</ref>
هر چند بنیانگذار مکتب اخباری را محمّدامین استرآبادی دانسته‌اند، ولی برخی معتقدند از سخنان وی برمی‌آید که او تحت تأثیر استادش میرزا محمّد استرآبادی (م1028) بود. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 281.</ref>
محمّدامین استرآبادى که داماد استادش نیز بود، در کتاب دانش نامه شاهى نسخه اى از این کتاب در کتابخانه آیة الله مرعشى در شهر قم موجود است. وى این کتاب را به زبان فارسى در مکّه مکرّمه نوشته است. مى نویسد: «وقتى که من علم حدیث را نزد میرزا محمّد استرآبادى آموختم، به من گفت: طریقه اخباریون را اِحیا کن و شبهاتى را که در این روش وجود دارد، مرتفع ساز!»
محمّدامین استرآبادی که داماد استادش نیز بود، در کتاب دانش نامه شاهی نسخه‌ای از این کتاب در کتابخانه آیة‌الله مرعشی در شهر قم موجود است. وی این کتاب را به زبان فارسی در مکّه مکرّمه نوشته است. می‌نویسد: «وقتی که من علم حدیث را نزد میرزا محمّد استرآبادی آموختم، به من گفت: طریقه اخباریون را اِحیا کن و شبهاتی را که در این روش وجود دارد، مرتفع ساز!»
علّت پیدایش تفکّر اخبارى گرى:
علّت پیدایش تفکّر اخباری‌گری:
به نظر مى رسد مهم ترین علّت پیدایش تفکّر اخبارى گرى، سخت گیرى جمعى از فقها در امر حدیث و توجّه بیشتر به عقل و استدلالات عقلى بود. به واقع گرایش شدید به اخبار را مى توان عکس العمل شدید در برابر عقل گرایى مرحوم محقّق اردبیلى و شاگردان و پیروانش دانست.
به نظر می‌رسد مهم‌ترین علّت پیدایش تفکّر اخباری‌گری، سخت‌گیری جمعی از فقها در امر حدیث و توجّه بیشتر به عقل و استدلالات عقلی بود. به واقع گرایش شدید به اخبار را می‌توان عکس العمل شدید در برابر عقل‌گرایی مرحوم محقّق اردبیلی و شاگردان و پیروانش دانست.
در گذشته جمعى از فقها در استنباطات خویش فقط به کتاب و سنّت توجّه داشتند و از ورود عقل به مباحث فقهى ـ براى دورى جستن از عمل به قیاس و رأى ـ اجتناب مى کردند، ولى برخى دیگر از فقها، مانند عمّانى و اسکافى، از استنباط عقلى در مسائل شرعى و فقهى بهره ها مى گرفتند، تا اینکه شیخ مفید و شیخ طوسى با بهره گیرى از هر دو مکتب، تعادلى میان آن دو روش برقرار ساختند و این خط و مسیر، سالها ادامه داشت، ولى در قرن دهم رویکرد تازه اى به عقل و سخت گیرى در تمسّک به احادیث به وجود آمد که پرچمدار این نهضت محقّق اردبیلى بود.
در گذشته جمعی از فقها در استنباطات خویش فقط به کتاب و سنّت توجّه داشتند و از ورود عقل به مباحث فقهی ـ برای دوری جستن از عمل به قیاس و رأی ـ اجتناب می‌کردند، ولی برخی دیگر از فقها، مانند عمّانی و اسکافی، از استنباط عقلی در مسائل شرعی و فقهی بهره‌ها می‌گرفتند، تا اینکه شیخ مفید و شیخ طوسی با بهره‌گیری از هر دو مکتب، تعادلی میان آن دو روش برقرار ساختند و این خط و مسیر، سال‌ها ادامه داشت، ولی در قرن دهم رویکرد تازه‌ای به عقل و سخت‌گیری در تمسّک به احادیث به وجود آمد که پرچمدار این نهضت محقّق اردبیلی بود.
پس از وى، صاحب مدارک، صاحب معالم و محقّق سبزوارى نیز، همین تفکّر را تقویت کردند. در چنین فضایى استرآبادى که در حجاز و در محیط حدیثى اقامت گزیده بود، تفکّر حدیثى و اخبارى بر وى سلطه افکند و با تصلّب در اخبار، به نفى عقل گرایى پرداخت؛ که نتیجه آن مخالفت با شیوه اصولیین و عقل گرایان و ایجاد شیوه اى علمى در اخبارگرى شد. <ref>ر.ک: فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(علیهم السلام)، هاشمی شاهرودی، محمود، ج 1، ص 39و40</ref> (براى آگاهى از دیگر عللى که براى پیدایش حرکت اخبارى گرى گفته شد، <ref>ر.ک: موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، جزء2، ص 386-391).</ref>
پس از وی، صاحب مدارک، صاحب معالم و محقّق سبزواری نیز، همین تفکّر را تقویت کردند. در چنین فضایی استرآبادی که در حجاز و در محیط حدیثی اقامت گزیده بود، تفکّر حدیثی و اخباری بر وی سلطه افکند و با تصلّب در اخبار، به نفی عقل گرایی پرداخت؛ که نتیجه آن مخالفت با شیوه اصولیین و عقل گرایان و ایجاد شیوه‌ای علمی در اخبارگری شد. <ref>ر.ک: فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، هاشمی شاهرودی، محمود، ج 1، ص 39و40</ref> (برای آگاهی از دیگر عللی که برای پیدایش حرکت اخباری‌گری گفته شد، <ref>ر.ک: موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، جزء2، ص 386-391).</ref>
==== برخى از فقهاى اخبارى: ====
==== برخی از فقهای اخباری: ====
فقها و دانشمندان اخبارى که پس از محمّدامین استرآبادى آمده اند، در شدت و تعصّب متفاوت بوده اند. افکار و عقاید بسیارى از فقها و دانشمندان اخبارى با مرحوم استرآبادى تفاوت داشت، در نهایت صاحب حدائق فقیهى اخبارى ولى در حد اعتدال و انصاف و محقّقى متتبّع بود و با همین اعتدال و انصافش، در واقع سبب به پایان رسیدن عصر اخبارى گرى شد.
فقها و دانشمندان اخباری که پس از محمّدامین استرآبادی آمده‌اند، در شدت و تعصّب متفاوت بوده‌اند. افکار و عقاید بسیاری از فقها و دانشمندان اخباری با مرحوم استرآبادی تفاوت داشت، در نهایت صاحب حدائق فقیهی اخباری ولی در حد اعتدال و انصاف و محقّقی متتبّع بود و با همین اعتدال و انصافش، در واقع سبب به پایان رسیدن عصر اخباری‌گری شد.
به هر حال، مهمترین فقهاى اخبارى عبارتند از:
به هر حال، مهمترین فقهای اخباری عبارتند از:
# ملا محمّدتقى مجلسى (م 1070)،ملا محمّدتقى مجلسى (مجلسى اوّل) مردى محقّق، عالم، زاهد، عابد و فقیهى متکلّم بود. از کتابهاى معروف او روضة المتقین، از بهترین شرح ها بر کتاب من لایحضره الفقیه است که نشانگر مهارت و تخصّص او در ادبیات، رجال، فقه و حدیث است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 252؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 192و193.</ref>
# ملا محمّدتقی مجلسی (م 1070)،ملا محمّدتقی مجلسی (مجلسی اوّل) مردی محقّق، عالم، زاهد، عابد و فقیهی متکلّم بود. از کتاب‌های معروف او روضة المتقین، از بهترین شرح‌ها بر کتاب من لایحضره الفقیه است که نشانگر مهارت و تخصّص او در ادبیات، رجال، فقه و حدیث است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 252؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 192و193.</ref>
# ملامحسن فیض کاشانى (م 1091)،وى عارفى حکیم و محدّثى فقیه بود، احادیث کتب اربعه را در کتاب ارزشمند «الوافى» جمع آورى کرد و در فقه نیز کتابى به نام مفاتیح الشرایع ترتیب داد. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 79-103؛ اعیان الشیعه، همان، ج10،ص 46.</ref>
# ملامحسن فیض کاشانی (م 1091)،وی عارفی حکیم و محدّثی فقیه بود، احادیث کتب اربعه را در کتاب ارزشمند «الوافی» جمع آوری کرد و در فقه نیز کتابی به نام مفاتیح الشرایع ترتیب داد. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 79-103؛ اعیان الشیعه، همان، ج10،ص 46.</ref>
# محمّد بن حسن حرّ عاملى (م 1104)،عالم متبحّر و محدّث جلیل القدر، مرحوم حرّ عاملى، صاحب کتاب نفیس وسائل الشیعه است که احادیث کتب اربعه و دیگر کتب مهم شیعه را به شیوه اى نو، جمع آورى کرده است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 141-145؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 96-105؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 167-171.</ref>
# محمّد بن حسن حرّ عاملی (م 1104)،عالم متبحّر و محدّث جلیل القدر، مرحوم حرّ عاملی، صاحب کتاب نفیس وسائل الشیعه است که احادیث کتب اربعه و دیگر کتب مهم شیعه را به شیوه‌ای نو، جمع آوری کرده است. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 141-145؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 96-105؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 167-171.</ref>
# علاّمه محمّدباقر مجلسى (م 1110)،علاّمه مجلسى در علم و دانش و زهد و تقوا و جامعیّت، برتر از آن است که نیاز به معرفى داشته باشد. از افتخارات او همین بس که دائرة المعارف وسیعى را به نام بحار الانوار براى امامیّه تألیف کرد که پیش از آن چنین کارى انجام نشده بود. کتاب مرآة العقول که شرح کتاب کافى است، از دیگر تألیفات ارزشمند اوست. وى کتب فراوانى نوشت و نخستین کسى است که به طور گسترده کتابهایى را به زبان فارسى و در معارف دینى مطابق مذهب اهل بیت(علیهم السلام) تدوین کرد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 248؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 78-93؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 182-184؛ بحارالانوار، همان،ج 102، ص 105-165.</ref>
# علاّمه محمّدباقر مجلسی (م 1110)،علاّمه مجلسی در علم و دانش و زهد و تقوا و جامعیّت، برتر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد. از افتخارات او همین بس که دائرة المعارف وسیعی را به نام بحار الانوار برای امامیّه تألیف کرد که پیش از آن چنین کاری انجام نشده بود. کتاب مرآة العقول که شرح کتاب کافی است، از دیگر تألیفات ارزشمند اوست. وی کتب فراوانی نوشت و نخستین کسی است که به طور گسترده کتاب‌هایی را به زبان فارسی و در معارف دینی مطابق مذهب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) تدوین کرد. <ref>ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 248؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 78-93؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 182-184؛ بحارالانوار، همان،ج 102، ص 105-165.</ref>
# شیخ یوسف بحرانى (م 1186)، محدّث کبیر و فقیه ماهر، شیخ یوسف بحرانى از کسانى است که هم به فقه و هم به حدیث احاطه کامل داشت. وى کتابهاى فراوانى را تألیف کرد، که مشهورترین آنها «الحدائق الناضرة» است و در 25 جلد انتشار یافته است. این کتاب، یک دوره فقه استدلالى، همراه با نقل اقوال و نصوص در هر مسأله است. <ref>ر.ک: روضات الجنات، همان، ج 8، ص 203-208؛ اعیان الشیعه، همان، ج10، ص 317؛ الحدائق الناضرة، بحرانى، شیخ یوسف، ج 1، (مقدّمه تحقیق جامعه مدرّسین).</ref>
# شیخ یوسف بحرانی (م 1186)، محدّث کبیر و فقیه ماهر، شیخ یوسف بحرانی از کسانی است که هم به فقه و هم به حدیث احاطه کامل داشت. وی کتاب‌های فراوانی را تألیف کرد، که مشهورترین آنها «الحدائق الناضرة» است و در 25 جلد انتشار یافته است. این کتاب، یک دوره فقه استدلالی، همراه با نقل اقوال و نصوص در هر مسأله است. <ref>ر.ک: روضات الجنات، همان، ج 8، ص 203-208؛ اعیان الشیعه، همان، ج10، ص 317؛ الحدائق الناضرة، بحرانى، شیخ یوسف، ج 1، (مقدّمه تحقیق جامعه مدرّسین).</ref>
هر چند شیخ یوسف بحرانى را اخبارى مى دانند، ولى او با میانه روى و دست کشیدن از بسیارى از مبانى اخباریها،حرکت آنها را متوقّف کرد. براى آگاهى از اعتدال و میانه روى، بلکه عدول شیخ یوسف بحرانى از بسیارى از مبانى اخباریون، به مقدّمه کتابش الحدائق الناضرة مخصوصاً مقدّمه دوازدهم مراجعه شود.
هر چند شیخ یوسف بحرانی را اخباری می‌دانند، ولی او با میانه‌روی و دست کشیدن از بسیاری از مبانی اخباری‌ها، حرکت آنها را متوقّف کرد. برای آگاهی از اعتدال و میانه روی، بلکه عدول شیخ یوسف بحرانی از بسیاری از مبانی اخباریون، به مقدّمه کتابش الحدائق الناضرة مخصوصاً مقدّمه دوازدهم مراجعه شود.
==== مجتهدان عصر اخباری گری ====
==== مجتهدان عصر اخباری‌گری ====
در عصر اخبارى گرى نیز که پرچمش را امین استرآبادى برافراشت و تا حدود یک و نیم قرن در اهتزاز بود و با ظهور علاّمه وحید بهبهانى ارکان آن در هم ریخت، دانشمندان و مجتهدانى بودند که در برابر موج اخبارى گرى سر خم نکردند و راه و رسم اجتهاد را ادامه دادند، هر چند تعدادشان اندک بود.
در عصر اخباری‌گری نیز که پرچمش را امین استرآبادی برافراشت و تا حدود یک و نیم قرن در اهتزاز بود و با ظهور علاّمه وحید بهبهانی ارکان آن در هم ریخت، دانشمندان و مجتهدانی بودند که در برابر موج اخباری‌گری سر خم نکردند و راه و رسم اجتهاد را ادامه دادند، هر چند تعدادشان اندک بود.
برخى از بزرگان این دوره، عبارتند از:
برخی از بزرگان این دوره، عبارتند از:


1. سلطان العلماء (م1064)؛ نویسنده تعلیقه بر معالم الاصول و زبده شیخ بهایى. <ref>روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 326؛ همچنین ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 92؛ اعیان الشیعه، همان، ج 6، ص 164-166.</ref>
1. سلطان العلماء (م1064)؛ نویسنده تعلیقه بر معالم الاصول و زبده شیخ بهایی. <ref>روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 326؛ همچنین ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 92؛ اعیان الشیعه، همان، ج 6، ص 164-166.</ref>


2. فاضل تونى (م 1071)؛ نویسنده کتاب الوافیة در اصول فقه. <ref>امل الآمل، همان، ج 2، ص 163؛ همچنین ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 244-246؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 70.</ref>
2. فاضل تونی (م 1071)؛ نویسنده کتاب الوافیة در اصول فقه. <ref>امل الآمل، همان، ج 2، ص 163؛ همچنین ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 244-246؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 70.</ref>


3. جمال الدین خوانسارى (م 1125)؛ از آثار او مى توان به تعلیقاتى بر شرح لمعه اشاره کرد. . <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 214 و 215؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص231.</ref>
3. جمال الدین خوانساری (م 1125)؛ از آثار او می‌توان به تعلیقاتی بر شرح لمعه اشاره کرد.. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 214 و 215؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص231.</ref>


4. فاضل هندى (م 1137).
4. فاضل هندی (م 1137).
کتاب معروفش در فقه «کشف اللثام» نام دارد که شرح قواعد علاّمه حلّى است. این کتاب مورد اعتماد فراوان صاحب جواهر بود که گفته شده، اگر این کتاب نزد صاحب جواهر حاضر نبود، وى چیزى را از جواهر نمى نوشت. . <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 111-118؛ کشف اللثام، اصفهانى، محمّد بن حسن (فاضل هندى)، ج 1، (مقدمه تحقیق جامعه مدرّسین).</ref>
کتاب معروفش در فقه «کشف اللثام» نام دارد که شرح قواعد علاّمه حلّی است. این کتاب مورد اعتماد فراوان صاحب جواهر بود که گفته شده، اگر این کتاب نزد صاحب جواهر حاضر نبود، وی چیزی را از جواهر نمی‌نوشت.. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 111-118؛ کشف اللثام، اصفهانى، محمّد بن حسن (فاضل هندى)، ج 1، (مقدمه تحقیق جامعه مدرّسین).</ref>


==== ویژگى هاى دوره ششم: ====
==== ویژگی‌های دوره ششم: ====
حرکت اخبارى گرى که سبب فرو خفتن نشاط اجتهاد و گرایش به اخبار و احادیث گردید، براى خود آثار متفاوت منفى و مثبتى به جاى گذاشت.
حرکت اخباری‌گری که سبب فرو خفتن نشاط اجتهاد و گرایش به اخبار و احادیث گردید، برای خود آثار متفاوت منفی و مثبتی به جای گذاشت.


الف) آثار منفى حرکت اخبارگرى
الف) آثار منفی حرکت اخبارگری


1. تفرقه و تشتت فقها. جنبش اخباریون و پدید آمدن جوّ اخبارى گرى در فقه امامیّه، سبب انتقاد شدید علماى اخبارى به مجتهدان اصولى شد. عالمان اخبارى معتقد بودند که علماى اصولى از خود چیزى ندارند و سر سفره دیگران نشسته اند و از آن سو نیز اصولیین، اخباریون را متهم به جمود و رکود مى کردند و همین موجب تفرقه و تشتّت میان فقهاى امامیّه گردید.
1. تفرقه و تشتت فقها. جنبش اخباریون و پدید آمدن جوّ اخباری‌گری در فقه امامیّه، سبب انتقاد شدید علمای اخباری به مجتهدان اصولی شد. عالمان اخباری معتقد بودند که علمای اصولی از خود چیزی ندارند و سر سفره دیگران نشسته‌اند و از آن سو نیز اصولیین، اخباریون را متهم به جمود و رکود می‌کردند و همین موجب تفرقه و تشتّت میان فقهای امامیّه گردید.


2. کثرت مجادلات فقهى. حرکت اخباریون، با ظهور برخى از مسائل، زمینه مناظره و درگیرى را ایجاد کرد. مثلا استفاده از دخانیات که پیش از آن سابقه نداشت، موضوع جدال و درگیرى میان اخباریها و اصولیین گردید. تا آنجا که مسأله تحریم «شرب تتن» (استعمال دخانیات) شعارى براى اخباریون گردید، همان گونه که جوازش، شعار اصولیین شد.
2. کثرت مجادلات فقهی. حرکت اخباریون، با ظهور برخی از مسائل، زمینه مناظره و درگیری را ایجاد کرد. مثلا استفاده از دخانیات که پیش از آن سابقه نداشت، موضوع جدال و درگیری میان اخباری‌ها و اصولیین گردید. تا آنجا که مسأله تحریم «شرب تتن» (استعمال دخانیات) شعاری برای اخباریون گردید، همان گونه که جوازش، شعار اصولیین شد.


3. مخالفت با ادلّه عقلى در عرصه استنباط مسائل فقهى.
3. مخالفت با ادلّه عقلی در عرصه استنباط مسائل فقهی.


4. بى توجهى به علم اصول.
4. بی توجهی به علم اصول.
با توجّه به اینکه تنها مرجع استنباط نزد اخباریون کتاب و سنّت بود و عقل و اصول عقلى نزد آنان هیچ اعتبارى نداشت، لذا اصول فقه مورد بى اعتنایى آنها قرار گرفت و در این دوران کتاب مستقلى ـ جز کتاب وافیه فاضل تونى ـ در علم اصول نوشته نشد و بیشتر تألیفات بر محور زبدة‌الاصول شیخ‌بهایى دور مى‌زد، که بر آن شرح و تعلیقه‌ها نوشته شد<ref>ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 222-224.</ref>
با توجّه به اینکه تنها مرجع استنباط نزد اخباریون کتاب و سنّت بود و عقل و اصول عقلی نزد آنان هیچ اعتباری نداشت، لذا اصول فقه مورد بی اعتنایی آنها قرار گرفت و در این دوران کتاب مستقلی ـ جز کتاب وافیه فاضل تونی ـ در علم اصول نوشته نشد و بیشتر تألیفات بر محور [[زبدة الاصول (کتاب)|زبدة‌الاصول]] [[شیخ بهایی]] دور می‌زد، که بر آن شرح و تعلیقه‌ها نوشته شد<ref>ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 222-224.</ref>


ب) آثار مثبت حرکت اخبارى گرى
ب) آثار مثبت حرکت اخباری‌گری


1. تألیف جوامع روایى
1. تألیف جوامع روایی
پس از تدوین کتب اربعه که تنها مرجع روایى نزد فقها شمرده مى شد، موسوعه حدیثى دیگرى تألیف نگردید. اخباریون که اهتمام فراوانى به اخبار و احادیث داشتند، در چنان دوره اى به تدوین جوامع حدیثى اقدام کردند. از جمله تألیفات این دوره عبارت است از: وسائل الشیعه، وافى و بحارالانوار.
پس از تدوین کتب اربعه که تنها مرجع روایی نزد فقها شمرده می‌شد، موسوعه حدیثی دیگری تألیف نگردید. اخباریون که اهتمام فراوانی به اخبار و احادیث داشتند، در چنان دوره‌ای به تدوین جوامع حدیثی اقدام کردند. از جمله تألیفات این دوره عبارت است از: وسائل الشیعه، وافی و بحارالانوار.


2. تدوین تفاسیر روایى
2. تدوین تفاسیر روایی
از این نوع تفسیر در این دوره، مى توان به تفسیر البرهان فى تفسیر القرآن تألیف سیّدهاشم بحرانى (م1107) و تفسیر نورالثقلین تألیف شیخ عبدعلى عروسى حویزى (از علماى قرن یازدهم) اشاره کرد.
از این نوع تفسیر در این دوره، می‌توان به تفسیر البرهان فی تفسیر القرآن تألیف [[سید هاشم بحرانی|سیّدهاشم بحرانی]] (م1107) و تفسیر نورالثقلین تألیف شیخ عبدعلی عروسی حویزی (از علمای قرن یازدهم) اشاره کرد.


=== دوره هفتم:عصر تجدید حیات اجتهاد در عرصه فقاهت ===
=== دوره هفتم: عصر تجدید حیات اجتهاد در عرصه فقاهت ===
این دوره، از اواخر قرن دوازدهم آغاز شده و تا سال 1260 ادامه مى یابد.
این دوره، از اواخر قرن دوازدهم آغاز شده و تا سال 1260 ادامه می‌یابد.
هر چند در عصر رواج اخبارى گرى، جمعى از علماى اصولى نیز به تلاش خویش ادامه مى دادند، ولى تفکّر اخبارى به گونه اى سیطره داشت، که اجازه نفوذ و رشد افکار مجتهدان اصولى را نمى داد.
هر چند در عصر رواج اخباری‌گری، جمعی از علمای اصولی نیز به تلاش خویش ادامه می‌دادند، ولی تفکّر اخباری به گونه‌ای سیطره داشت، که اجازه نفوذ و رشد افکار مجتهدان اصولی را نمی‌داد.
در اواخر سلطه اخباریون، که دانشمندان آنان راه اعتدال را در پیش گرفته بودند، عالم محقّق و دانشمند ژرف اندیش، علاّمه وحید بهبهانى (م1206) در برابر تفکّر اخبارى گرى برخاست. وى از نجف اشرف به کربلا آمد که مرکز اخباریون بود و زعامت آنان را مرحوم شیخ یوسف بحرانى نویسنده کتاب الحدائق الناضرة برعهده داشت.
در اواخر سلطه اخباریون، که دانشمندان آنان راه اعتدال را در پیش گرفته بودند، عالم محقّق و دانشمند ژرف‌اندیش، علاّمه وحید بهبهانی (م1206) در برابر تفکّر اخباری‌گری برخاست. وی از نجف اشرف به کربلا آمد که مرکز اخباریون بود و زعامت آنان را مرحوم شیخ یوسف بحرانی نویسنده کتاب الحدائق الناضرة برعهده داشت.
محقّق بهبهانى، مبانى اخباریون را نقد کرد و به تقویت مبانى مجتهدان اصولى پرداخت. سرزمین عراق ـ مخصوصاً کربلا و نجف ـ که مرکز اخباریون بود، با نهضت فکرى و علمى محقّق بهبهانى از وجود چنین افرادى خالى شد.
محقّق بهبهانی، مبانی اخباریون را نقد کرد و به تقویت مبانی مجتهدان اصولی پرداخت. سرزمین عراق ـ مخصوصاً کربلا و نجف ـ که مرکز اخباریون بود، با نهضت فکری و علمی‌ محقّق بهبهانی از وجود چنین افرادی خالی شد.
اجمالى از مهم ترین پاسخهاى دقیق و علمى علاّمه بهبهانى به مبانى اخباریون چنین بود:
اجمالی از مهم‌ترین پاسخ‌های دقیق و علمی علاّمه بهبهانی به مبانی اخباریون چنین بود:


1. اخباریان معتقد بودند که عمل به ظواهر قرآن تفسیر به رأى است (مگر آیاتى که توسط معصومین تفسیر شده باشد) و از این رو، مشمول روایات ناهیه از تفسیر به رأى مى شود.
1. اخباریان معتقد بودند که عمل به ظواهر قرآن تفسیر به رأی است (مگر آیاتی که توسط معصومین تفسیر شده باشد) و از این رو، مشمول روایات ناهیه از تفسیر به رأی می‌شود.
محقّق بهبهانى پاسخ داد که تمسّک به ظواهر قرآن، پس از فحص از مخصّص، مقیّد، ناسخ و مانند آن که از معصومان وارد شده باشد در حقیقت عمل به قرآن است و از قسم تدبّر در قرآن به شمار مى آید و این مسأله با تفسیر به رأى تفاوت فراوانى دارد. زیرا ظواهر الفاظ در عرف متشرّعه حجّت است.
محقّق بهبهانی پاسخ داد که تمسّک به ظواهر قرآن، پس از فحص از مخصّص، مقیّد، ناسخ و مانند آن که از معصومان وارد شده باشد در حقیقت عمل به قرآن است و از قسم تدبّر در قرآن به شمار می‌آید و این مسأله با تفسیر به رأی تفاوت فراوانی دارد. زیرا ظواهر الفاظ در عرف متشرّعه حجّت است.


2. اخباریون فقط کتاب و سنّت را در استنباط احکام حجّت مى دانستند و معتقد بودند که عقل هیچ نقشى در استنباط احکام شرعى ندارد؛ زیرا در روایات آمده است که نمى شود دین خدا را با عقول بشرى فهمید.
2. اخباریون فقط کتاب و سنّت را در استنباط احکام حجّت می‌دانستند و معتقد بودند که عقل هیچ نقشی در استنباط احکام شرعی ندارد؛ زیرا در روایات آمده است که نمی‌شود دین خدا را با عقول بشری فهمید.
محقّق بهبهانى در این زمینه، رساله اى در حسن و قبح عقلى نوشت و در آن حجیّت عقل را در مستقلاّت عقلى به اثبات رسانید و روشن ساخت که آن گونه روایات در واقع اشاره به احکام ظنّى عقل از راههایى چون: قیاس و استحسان و... دارد. و گرنه در احکام قطعى عقل که هیچ فطرت درستى در حجیّت آن شک ندارد، حکم عقل حجّت است، مانند «قبح عقاب بلا بیان» و یا «اشتغال یقینى نیاز به فراغ و برائت یقینى دارد» و نظیر آن و در روایات معصومین بر حجیّت عقل تأکید شده است.
محقّق بهبهانی در این زمینه، رساله‌ای در حسن و قبح عقلی نوشت و در آن حجیّت عقل را در مستقلاّت عقلی به اثبات رسانید و روشن ساخت که آن گونه روایات در واقع اشاره به احکام ظنّی عقل از راه‌هایی چون: قیاس و استحسان و... دارد. و گرنه در احکام قطعی عقل که هیچ فطرت درستی در حجیّت آن شک ندارد، حکم عقل حجّت است، مانند «قبح عقاب بلا بیان» و یا «اشتغال یقینی نیاز به فراغ و برائت یقینی دارد» و نظیر آن و در روایات معصومین بر حجیّت عقل تأکید شده است.


3. اخباریها اجماع را در مسیر استنباط احکام حجّت نمى دانستند و معتقد بودند اجماع در میان عالمان اهل سنّت، دلیل شمرده مى شود، نه در اعتقاد عالمان امامیّه. محقّق بهبهانى روشن ساخت که «اجماع» میان ما و عالمان اهل سنّت اشتراک لفظى دارد و گرنه اجماعى که ما معتقد به حجیّت آن هستیم، تفاوت جوهرى با اجماعى که اهل سنّت بدان معتقدند، دارد.
3. اخباری‌ها اجماع را در مسیر استنباط احکام حجّت نمی‌دانستند و معتقد بودند اجماع در میان عالمان اهل سنّت، دلیل شمرده می‌شود، نه در اعتقاد عالمان امامیّه. محقّق بهبهانی روشن ساخت که «اجماع» میان ما و عالمان اهل‌سنّت اشتراک لفظی دارد و گرنه اجماعی که ما معتقد به حجیّت آن هستیم، تفاوت جوهری با اجماعی که اهل سنّت بدان معتقدند، دارد.
اهل سنّت اجماع را فى نفسه حجت مى دانند، ولى فقهاى اهل بیت(علیهم السلام) معتقدند که اجماع طریقى است براى تحصیل قول و نظر معصوم(علیه السلام). شرایط تحصیل نظر معصوم به وسیله اجماع در علم اصول توضیح داده شده است.
اهل‌سنّت اجماع را فی نفسه حجت می‌دانند، ولی فقهای اهل‌بیت (علیهم‌السلام) معتقدند که اجماع طریقی است برای تحصیل قول و نظر معصوم(علیه‌السلام). شرایط تحصیل نظر معصوم به وسیله اجماع در علم اصول توضیح داده شده است.


4. اخباریها معتقد بودند که همه احادیث وارده از معصومان در کتب معروف و معتبر مانند کتب اربعه قطعى است و نیازى به علم رجال، براى بررسى اسناد آنها نداریم. محقّق بهبهانى این مبنا را نیز رد کرد و در رساله اجتهاد و اخبار نیاز به علم رجال را اثبات کرد. افزون بر این، وى با ابتکاراتى در علم اصول، فصل تازه‌اى را  در این علم گشود و سبب رشد و بالندگى آن گردید<ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 94-98؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 182؛ طبقات اعلام الشیعه، تهرانى، شیخ آقابزرگ، ج 1، ص 171-174.</ref>
4. اخباری‌ها معتقد بودند که همه احادیث وارده از معصومان در کتب معروف و معتبر مانند کتب اربعه قطعی است و نیازی به علم رجال، برای بررسی اسناد آنها نداریم. محقّق بهبهانی این مبنا را نیز رد کرد و در رساله اجتهاد و اخبار نیاز به علم رجال را اثبات کرد. افزون بر این، وی با ابتکاراتی در علم اصول، فصل تازه‌ای را  در این علم گشود و سبب رشد و بالندگی آن گردید<ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 94-98؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 182؛ طبقات اعلام الشیعه، تهرانى، شیخ آقابزرگ، ج 1، ص 171-174.</ref>


شاگردان محقّق بهبهانى:
شاگردان محقّق بهبهانی:


علاّمه وحید بهبهانى افزون بر پاسخ گویى و نقد مبانى اخباریون، شاگردان ارزشمند و بزرگى را تحویل جامعه اسلامى داد که پس از رحلت ایشان در سال 1206، خطّ فکرى استاد را با مهارت تمام ادامه دادند که مهم ترین آنان عبارتند از:
علاّمه وحید بهبهانی افزون بر پاسخ‌گویی و نقد مبانی اخباریون، شاگردان ارزشمند و بزرگی را تحویل جامعه اسلامی داد که پس از رحلت ایشان در سال 1206، خطّ فکری استاد را با مهارت تمام ادامه دادند که مهم‌ترین آنان عبارتند از:


1. ملاّ مهدى نراقى (م 1209) نویسنده کتاب معتمد الشیعة فی احکام الشریعة.  <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 7، ص200-203؛ اعیان الشیعه،همان، ج10،ص143.</ref>
1. [[مهدی نراقی|ملاّ مهدی نراقی]] (م 1209) نویسنده کتاب معتمد الشیعة فی احکام الشریعة.  <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 7، ص200-203؛ اعیان الشیعه،همان، ج10،ص143.</ref>
).
).


2. سیّد محمّدمهدى بحرالعلوم (م 1212) مؤلّف کتاب الفوائد الرّجالیة. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 203-209؛ اعیان الشیعه، همان، 10، ص 158-160.</ref>
2. [[سید محمد مهدی‌ طباطبایی بحر العلوم|سیّد محمّدمهدی بحرالعلوم]] (م 1212) مؤلّف کتاب الفوائد الرّجالیة. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 203-209؛ اعیان الشیعه، همان، 10، ص 158-160.</ref>


3. شیخ ابوعلى حائرى (م 1216) مؤلّف کتاب منتهى المقال.  <ref>ر.ک: اعیان الشیعه، ج 9، ص 124؛ الکنى و الالقاب، همان، ج 1، ص 124؛ منتهى المقال، حائرى، ابوعلى (مازندرانى، شیخ محمّد بن اسماعیل)، ج 1، (مقدّمه تحقیق مؤسّسه آل البیت(علیهم السلام)).</ref>
3. شیخ ابوعلی حائری (م 1216) مؤلّف کتاب منتهی المقال.  <ref>ر.ک: اعیان الشیعه، ج 9، ص 124؛ الکنى و الالقاب، همان، ج 1، ص 124؛ منتهى المقال، حائرى، ابوعلى (مازندرانى، شیخ محمّد بن اسماعیل)، ج 1، (مقدّمه تحقیق مؤسّسه آل البیت(علیهم‌السلام)).</ref>


4. شیخ جعفر کاشف الغطا (م 1227) مؤلّف کتاب کشف الغطا. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 200-206؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 248-252؛ اعیان الشیعه، همان، ج 4، ص 99-106؛ الکنى و الالقاب، همان، ج 3، ص 101-104.</ref>
4. [[جعفر کاشف‌ الغطاء|شیخ جعفر کاشف الغطا]] (م 1227) مؤلّف کتاب کشف الغطا. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 200-206؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 248-252؛ اعیان الشیعه، همان، ج 4، ص 99-106؛ الکنى و الالقاب، همان، ج 3، ص 101-104.</ref>


5. میرزا ابوالقاسم قمى (م 1231) مؤلّف کتاب غنائم الأیّام و جامع الشتات. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 5، ص 369-380؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 52-54؛ اعیان الشیعه، همان، ج 2، ص 411-413.</ref>
5. [[ابوالقاسم قمى|میرزا ابوالقاسم قمی]] (م 1231) مؤلّف کتاب غنائم الأیّام و جامع الشتات. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 5، ص 369-380؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 52-54؛ اعیان الشیعه، همان، ج 2، ص 411-413.</ref>


6. سیّدعلى طباطبایى (م 1231) پدیدآورنده موسوعه فقهى ریاض المسائل. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 399-406؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 314و315؛ ریاض المسائل، طباطبایى، سیّد على بن سیّد محمّد بن على، ج 1، (مقدّمه، تحقیق مؤسّسه آل البیت(علیهم السلام)</ref>
6. سیّدعلی طباطبایی (م 1231) پدیدآورنده موسوعه فقهی ریاض المسائل. <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 399-406؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 314و315؛ ریاض المسائل، طباطبایى، سیّد على بن سیّد محمّد بن على، ج 1، (مقدّمه، تحقیق مؤسّسه آل البیت(علیهم‌السلام)</ref>


7. سیّدجواد عاملى (م 1226) مؤلّف موسوعه فقهى مفتاح الکرامة.(125) (125). <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 216و217؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج1، ص 286-289</ref>
7. سیّدجواد عاملی (م 1226) مؤلّف موسوعه فقهی مفتاح الکرامة.(125) (125). <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 216و217؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج1، ص 286-289</ref>


و دهها شاگرد دیگر.
و ده‌ها شاگرد دیگر.


شاگردان با واسطه محقّق بهبهانى
شاگردان با واسطه محقّق بهبهانی
جمعى دیگر از فقهاى بزرگ امامیّه، شاگردان باواسطه محقّق بهبهانى بودند؛ آنان نیز در واقع از شاگردان مدرسه آن فقیه نامدار محسوب مى شوند؛ مانند:
جمعی دیگر از فقهای بزرگ امامیّه، شاگردان باواسطه محقّق بهبهانی بودند؛ آنان نیز در واقع از شاگردان مدرسه آن فقیه نامدار محسوب می‌شوند؛ مانند:


1. ملا احمد نراقى (م 1245) نویسنده کتاب مستند الشیعة <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 95-99؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 116؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 183و184.</ref>
1. ملا احمد نراقی (م 1245) نویسنده کتاب مستند الشیعة <ref>ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 95-99؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 116؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 183و184.</ref>


2. شیخ محمّدحسن نجفى (معروف به صاحب جواهر) (م 1266) نویسنده موسوعه عظیم و بى نظیر فقهى جواهر الکلام که در 43 جلد منتشر شده است. <ref>ر.ک: طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 310-314؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 149و150؛ جواهرالکلام، نجفی محمد بن حسن، تحقیق: مظفر، شیخ محمّدرضا) ج1، (مقدّمه تحقیق).</ref>
2. شیخ محمّدحسن نجفی (معروف به صاحب جواهر) (م 1266) نویسنده موسوعه عظیم و بی نظیر فقهی جواهر الکلام که در 43 جلد منتشر شده است. <ref>ر.ک: طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 310-314؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 149و150؛ جواهرالکلام، نجفی محمد بن حسن، تحقیق: مظفر، شیخ محمّدرضا) ج1، (مقدّمه تحقیق).</ref>
==== ویژگى هاى دوره هفتم: ====
==== ویژگی‌های دوره هفتم: ====
مهم ترین آثار و ویژگیهاى این دوره از این قرار است:
مهم‌ترین آثار و ویژگی‌های این دوره از این قرار است:
1. ایجاد شور و شوق مجدد فقهى و شکست جمود و تحجّر و بازگشت عقل به میدان استدلال و استنباط فقهى.
1. ایجاد شور و شوق مجدد فقهی و شکست جمود و تحجّر و بازگشت عقل به میدان استدلال و استنباط فقهی.
2. پایان سلطه افکار اخبارى گرى به گونه اى که جز عده اى اندک از آنان در حوزه هاى علمى شیعه باقى نماندند و زعیم آنان در آن عصر، جناب شیخ یوسف بحرانى نیز اندک اندک به اصولیین نزدیک شد، و از دفاعیّاتش نسبت به مذهب اخبارى ها دست برداشت و در مقدّمه دوازدهم کتاب الحدائق الناضرة بدان اعتراف نمود.
2. پایان سلطه افکار اخباری‌گری به گونه‌ای که جز عده‌ای اندک از آنان در حوزه‌های علمی شیعه باقی نماندند و زعیم آنان در آن عصر، جناب شیخ یوسف بحرانی نیز اندک اندک به اصولیین نزدیک شد، و از دفاعیّاتش نسبت به مذهب اخباری‌ها دست برداشت و در مقدّمه دوازدهم کتاب الحدائق الناضرة بدان اعتراف نمود.
3. تألیف موسوعه هاى اصولى و فقهى. در علم اصول مرحوم میرزاى قمى قوانین الاصول را تدوین کرد و همچنین سیّد ابراهیم قزوینى (م 1264) کتاب «ضوابط الاصول» و شیخ محمّدابراهیم کلباسى (م1261) کتاب اشارات الاصول را نگاشت. در فقه نیز موسوعه هاى ارزشمندى تدوین شد که ذکر اسامى آنها گذشت.
3. تألیف موسوعه‌های اصولی و فقهی. در علم اصول مرحوم میرزای قمی قوانین الاصول را تدوین کرد و همچنین سیّد ابراهیم قزوینی (م 1264) کتاب «ضوابط الاصول» و شیخ محمّدابراهیم کلباسی (م1261) کتاب اشارات الاصول را نگاشت. در فقه نیز موسوعه‌های ارزشمندی تدوین شد که ذکر اسامی آنها گذشت.
4. پیدایش ابتکارات کارساز و مؤثر اصولى به دست تواناى علاّمه وحید بهبهانى که در پرتو آن تحوّلى در علم اصول و فقه پدید آمد.
4. پیدایش ابتکارات کارساز و مؤثر اصولی به دست توانای علاّمه وحید بهبهانی که در پرتو آن تحوّلی در علم اصول و فقه پدید آمد.
________________________________________


=== دوره هشتم:عصر نوآورى هاى فقهى ===
=== دوره هشتم: عصر نوآوری‌های فقهی ===
این دوره، از نیمه قرن سیزدهم آغاز شد و بر اثر این تلاشها و بالندگى و رشد خطّ فکرى محقّق بهبهانى، زمینه ظهور حرکت جدید علمى به همراه ابداع اسلوبى جدید و روشهاى تازه در فقه و اصول پدید آمد.
این دوره، از نیمه قرن سیزدهم آغاز شد و بر اثر این تلاش‌ها و بالندگی و رشد خطّ فکری محقّق بهبهانی، زمینه ظهور حرکت جدید علمی به همراه ابداع اسلوبی جدید و روش‌های تازه در فقه و اصول پدید آمد.
پیشواى این حرکت بدیع در فقه و اصول، شیخ مرتضى انصارى (م 1281) بود. ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 117-119.وى شاگرد فقیهان گرانقدرى چون سیّد محمّدبن سیّد على (معروف به سیّد مجاهد) (م 1243) نویسنده کتاب المناهل فى الفقه همان، ج 9، ص 443. و شریف العلماى مازندرانى (م1245) همان، ج 7، ص 338 و339. و ملاّ احمد نراقى (م 1245) و شیخ على بن شیخ جعفر کاشف الغطا (م 1254) و شیخ محمّد حسن نجفى (صاحب جواهر) (م 1266) بود.
پیشوای این حرکت بدیع در فقه و اصول، شیخ مرتضی انصاری (م 1281) بود. ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 117-119.وی شاگرد فقیهان گرانقدری چون سیّد محمّدبن سیّد علی (معروف به سیّد مجاهد) (م 1243) نویسنده کتاب المناهل فی الفقه همان، ج 9، ص 443. و شریف‌العلمای مازندرانی (م1245) همان، ج 7، ص 338 و339. و ملاّ احمد نراقی (م 1245) و شیخ علی بن شیخ جعفر کاشف الغطا (م 1254) و شیخ محمّد حسن نجفی (صاحب جواهر) (م 1266) بود.
پس از ارتحال صاحب جواهر، مرجعیّت عامه شیعه به شیخ مرتضى انصارى منتقل شد که به مدّت 15 سال زعامت حوزه هاى علمیّه و مرجعیت شیعه را عهده دار بود.
پس از ارتحال صاحب جواهر، مرجعیّت عامه شیعه به شیخ مرتضی انصاری منتقل شد که به مدّت 15 سال زعامت حوزه‌های علمیّه و مرجعیت شیعه را عهده دار بود.
شیخ انصارى در کتاب اصولى معروف خویش به نام «الفرائد» که به رسائل مشهور است و بیش از یک قرن است که از کتابهاى درسى حوزه هاى علمیّه شیعى است، ابداعات اصولى فراوانى را عرضه نمود.
شیخ انصاری در کتاب اصولی معروف خویش به نام «الفرائد» که به رسائل مشهور است و بیش از یک قرن است که از کتاب‌های درسی حوزه‌های علمیّه شیعی است، ابداعات اصولی فراوانی را عرضه نمود.
در فقه نیز کتاب ارزشمند «المکاسب» را نوشت که همچنان از کتابهاى درسى حوزه هاى علمیّه است.
در فقه نیز کتاب ارزشمند «المکاسب» را نوشت که همچنان از کتاب‌های درسی حوزه‌های علمیّه است.
این کتاب از احکام کسبهاى حرام، احکام مختلف خرید و فروش، احکام خیارات، شرط شرعى و غیر شرعى و احکام قبض و نقد و نسیه بحث مى کند. و در آن شیوه هاى تازه و بدیعى را در استنباط احکام فقهى به کار گرفت.
این کتاب از احکام کسب‌های حرام، احکام مختلف خرید و فروش، احکام خیارات، شرط شرعی و غیر شرعی و احکام قبض و نقد و نسیه بحث می‌کند. و در آن شیوه‌های تازه و بدیعی را در استنباط احکام فقهی به کار گرفت.
شاگردان شیخ انصارى:
شاگردان شیخ انصاری:
از مکتب شیخ انصارى نیز شاگردان توانمندى به جهان اسلام عرضه شد که مهم ترین آنها عبارتند از:
از مکتب شیخ انصاری نیز شاگردان توانمندی به جهان اسلام عرضه شد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:
1. سیّد حسین کوه کمرى (م 1299). <ref>همان، ج 6، ص 146- 148.</ref>
 
2. میرزا محمّد حسن شیرازى (م 1312).
1. سیّد حسین کوه کمری (م 1299). <ref>همان، ج 6، ص 146- 148.</ref>
وى از مشهورترین شاگردان شیخ انصارى بود که پس از رحلت شیخ، زعیم شیعه گردید و پس از مشکلاتى که در نجف پیش آمد، به سامرا رفت و حوزه علمیّه بزرگى را در آنجا تأسیس کرد. <ref>همان، ج 5، ص 306-304 ؛ نقباء البشر، تهرانى، آقا بزرگ، ج 1، ص 436-441.</ref>
 
3. میرزا حبیب الله رشتى (م1312).(133)
2. میرزا محمّد حسن شیرازی (م 1312).
4. شیخ محمّدحسن آشتیانى (م1319). <ref>ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 37و38 ؛ نقباء البشر، همان، ج 1، ص 389و390.</ref>
وی از مشهورترین شاگردان شیخ انصاری بود که پس از رحلت شیخ، زعیم شیعه گردید و پس از مشکلاتی که در نجف پیش آمد، به سامرا رفت و حوزه علمیّه بزرگی را در آنجا تأسیس کرد. <ref>همان، ج 5، ص 306-304 ؛ نقباء البشر، تهرانى، آقا بزرگ، ج 1، ص 436-441.</ref>
5. شیخ محمّدرضا همدانى (م1322)؛ نویسنده کتاب مصباح الفقیه. <ref>ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 19-23.</ref>
 
6. شیخ محمّدکاظم خراسانى (م 1329).
3. میرزا حبیب‌الله رشتی (م1312).(133)
آخوند خراسانى پس از ورود به نجف، در درس هاى شیخ انصارى و پس از وى در درسهاى میرزاى شیرازى حاضر شد. وى از بزرگان علماى شیعه به شمار مى آید که افزون بر استفاده از افکار بلند شیخ انصارى، خود نیز داراى ابداعات و نوآورى هایى در «اصول فقه» است.
 
آخوند خراسانى از مدرسان چیره دستى بود که در پاى درس وى، بیش از هزار نفر حاضر مى شدند. کتاب اصولى وى به نام کفایة الاصول حدود یک قرن است که در سطوح عالى حوزه ها تدریس مى شود. ر.ک: همان، ج 9، ص 5و6؛ مقدّمه کفایة الاصول، آخوند خراسانى محمّد کاظم، تحقیق: مؤسّسه آل البیت.
4. شیخ محمّدحسن آشتیانی (م1319). <ref>ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 37و38 ؛ نقباء البشر، همان، ج 1، ص 389و390.</ref>
مکتب شیخ انصارى به عنوان خطى فکرى داراى ثمرات و برکات وجودى فراوانى بود و افزون بر شاگردان بلاواسطه، جمعى از علما و فقهاى نامى از آن مکتب بهره مند شدند و از شاگردان شیخ انصارى استفاده کردند.
 
شاگردان «صاحب سبک و مدرسه» شیخ انصاری
5. شیخ محمّدرضا همدانی (م1322)؛ نویسنده کتاب مصباح الفقیه. <ref>ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 19-23.</ref>
فقهاى بزرگى در این دوره پا به عرصه وجود گذاشتند و با واسطه از مکتب شیخ بهره مند شده و منشأ آثار و برکات و نوآوریهاى فراوانى شدند، بلکه تعداد قابل توجّهى از آنان، هر کدام صاحب سبک و مدرسه اى گردیدند. جمعى از آنان از این قرار است:
 
1. سیّد محمّدکاظم یزدى (م1337) صاحب کتاب معروف العروة الوثقى که از مراجع بزرگ زمان خود بود.
6. شیخ محمّدکاظم خراسانی (م 1329).
2. شیخ عبدالکریم حائرى (م1355) مؤسّس حوزه جدید علمیّه قم که شاگردان بزرگى پرورش داد مانند: امام خمینى؛ آیة الله گلپایگانى و آیة الله اراکى(قدس سرهم).
آخوند خراسانی پس از ورود به نجف، در درس‌های شیخ انصاری و پس از وی در درس‌های میرزای شیرازی حاضر شد. وی از بزرگان علمای شیعه به شمار می‌آید که افزون بر استفاده از افکار بلند شیخ انصاری، خود نیز دارای ابداعات و نوآوری‌هایی در «اصول فقه» است.
3. میرزا محمّدحسین نائینى (م 1355) که آثار فراوانى را به جامعه اسلامى اهل بیت(علیهم السلام)عرضه کرد. بسیارى از آثار وى به قلم شاگردانش نوشته شده، از جمله:
آخوند خراسانی از مدرسان چیره دستی بود که در پای درس وی، بیش از هزار نفر حاضر می‌شدند. کتاب اصولی وی به نام کفایة الاصول حدود یک قرن است که در سطوح عالی حوزه‌ها تدریس می‌شود. <ref>ر.ک: همان، ج 9، ص 5و6؛ مقدّمه کفایة الاصول، آخوند خراسانى محمّد کاظم، تحقیق: مؤسّسه آل البیت.</ref>
- فوائد الاصول به قلم شیخ محمّدعلى کاظمى(م1365).
مکتب شیخ انصاری به عنوان خطی فکری دارای ثمرات و برکات وجودی فراوانی بود و افزون بر شاگردان بلاواسطه، جمعی از علما و فقهای نامی از آن مکتب بهره مند شدند و از شاگردان شیخ انصاری استفاده کردند.
- منیة الطالب فى احکام المکاسب، به قلم شیخ موسى خوانسارى (م 1365).
 
- اجود التقریرات، به قلم فقیه توانا حضرت آیة الله خویى (م 1413). <ref>اعیان الشیعه، همان، ج 6، ص 54-56؛ نقباء البشر، همان، قسم دوم از جزء اوّل، ص 593-595.</ref>
شاگردان «صاحب سبک و مدرسه» شیخ انصاری:
4. شیخ ضیاء الدین عراقى (م 1361) که داراى شاگردان برجسته اى مانند آیة الله سیّد محسن حکیم (م 1390) است.
 
5. شیخ محمّدحسین اصفهانى (م 1361).
فقهای بزرگی در این دوره پا به عرصه وجود گذاشتند و با واسطه از مکتب شیخ بهره مند شده و منشأ آثار و برکات و نوآوری‌های فراوانی شدند، بلکه تعداد قابل توجّهی از آنان، هر کدام صاحب سبک و مدرسه‌ای گردیدند. جمعی از آنان از این قرار است:
وى نیز از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى بود و شاگردان برجسته اى پرورش داد از جمله:
 
الف) شیخ محمّدرضا مظفر (م 1384) مؤلّف کتاب اصول فقه (معروف به اصول مظفر) که از کتابهاى درسى حوزه هاى علمى شیعى است.
1. سیّد محمّدکاظم یزدی (م1337) صاحب کتاب معروف [[العروة الوثقى (کتاب)|العروة الوثقی]] که از مراجع بزرگ زمان خود بود.
ب) آیة الله سیّد محمّدهادى میلانى (م 1394) که مرجع و زعیم مسلمانان در منطقه خراسان بود.
 
ج) علاّمه سیّد محمّدحسین طباطبایى(م 1401) صاحب تفسیر معروف و مشهور المیزان فى تفسیر القرآن که در بیست جلد منتشر شده است.
2. شیخ عبدالکریم حائری (م1355) مؤسّس حوزه جدید علمیّه قم که شاگردان بزرگی پرورش داد مانند: [[سید روح‌الله موسوی خمینی|امام خمینی]]؛ آیة‌الله گلپایگانی و آیة‌الله اراکی(قدس سرهم).
6. آیة الله سیّد ابوالحسن اصفهانى (م 1365).
 
کتاب وسیلة النجاة وى یک دوره فقه است که همه کتب فقهى ـ جز قضا وشهادات وحدود ودیات ـ را در برمى گیرد. <ref>ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 2، ص 331-335؛ نقباء البشر، همان، ج 1، ص 41.
3. [[محمد حسین نائینی|میرزا محمّدحسین نائینی]] (م 1355) که آثار فراوانی را به جامعه اسلامی اهل‌بیت (علیهم‌السلام)عرضه کرد. بسیاری از آثار وی به قلم شاگردانش نوشته شده، از جمله:
- فوائد الاصول به قلم شیخ محمّدعلی کاظمی(م1365).
- منیة الطالب فی احکام المکاسب، به قلم شیخ موسی خوانساری (م 1365).
- اجود التقریرات، به قلم فقیه توانا حضرت آیة‌الله خویی (م 1413).<ref>اعیان الشیعه، همان، ج 6، ص 54-56؛ نقباء البشر، همان، قسم دوم از جزء اوّل، ص 593-595.</ref>
 
4. شیخ ضیاء‌الدین عراقی (م 1361) که دارای شاگردان برجسته‌ای مانند آیة‌الله سیّد محسن حکیم (م 1390) است.
5. شیخ محمّدحسین اصفهانی (م 1361).
وی نیز از شاگردان مرحوم [[آخوند خراسانی]] بود و شاگردان برجسته‌ای پرورش داد از جمله:
 
الف) شیخ محمّدرضا مظفر (م 1384) مؤلّف کتاب اصول فقه (معروف به اصول مظفر) که از کتاب‌های درسی حوزه‌های علمی شیعی است.
 
ب) آیة‌الله [[سید محمد هادی میلانی|سیّد محمّدهادی میلانی]] (م 1394) که مرجع و زعیم مسلمانان در منطقه خراسان بود.
 
ج) علاّمه [[سید محمدحسین طباطبایی|سیّد محمّدحسین طباطبایی]](م 1401) صاحب تفسیر معروف و مشهور [[المیزان فی تفسیر القرآن (کتاب)|المیزان فی تفسیر القرآن]] که در بیست جلد منتشر شده است.
 
6. آیة‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی (م 1365).کتاب وسیلة النجاة وی یک دوره فقه است که همه کتب فقهی ـ جز قضا وشهادات وحدود ودیات ـ را در برمی‌گیرد. <ref>ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 2، ص 331-335؛ نقباء البشر، همان، ج 1، ص 41.
7. آیة الله سیّدحسین بروجردى (م 1380).</ref>
7. آیة الله سیّدحسین بروجردى (م 1380).</ref>
وى در سال 1364 قمرى به قم آمد و زعامت حوزه هاى علمیّه و مرجعیت شیعیان را عهده دار گردید و سالها زعامت مطلق شیعیان را بر عهده داشت. <ref>ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 6، ص 92-94؛ سیماى فرزانگان، سبحانى، جعفر، ج 1، ص 477-510.</ref>
وی در سال 1364 قمری به قم آمد و زعامت حوزه‌های علمیّه و مرجعیت شیعیان را عهده دار گردید و سالها زعامت مطلق شیعیان را بر عهده داشت.  
8. آیة الله سیّد احمد خوانسارى (م 1405).
 
مهمترین اثر علمى او در فقه ـ که مورد توجّه محقّقان است ـ جامع المدارک فى شرح المختصر النافع نام دارد که در هفت جلد منتشر شده است. ر.ک: مجلّه نور علم، شماره هشتم، بهمن 1363، ص 12 به بعد.
8. آیة‌الله سیّد احمد خوانساری (م 1405).
9. امام خمینى (م 1409).
مهمترین اثر علمی او در فقه ـ که مورد توجّه محقّقان است ـ جامع المدارک فی شرح المختصر النافع نام دارد که در هفت جلد منتشر شده است. ر.ک: مجلّه نور علم، شماره هشتم، بهمن 1363، ص 12 به بعد.
آیة الله سیّد روح الله فرزند سیّد مصطفى، معروف به «امام خمینى» پیشواى بزرگ و رهبر عالیقدر جهان اسلام که در تاریخ فقهاى شیعه شخصیتى است کم نظیر.
 
از امام خمینى آثار فقهى و اصولى ارزشمندى به یادگار مانده است که از جمله آنان است:
9. امام خمینی (م 1409).
الف) المکاسب که در پنج جلد منتشر شده است. ب) تحریر الوسیلة؛ که اصل آن از مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانى است و امام خمینى آن را به شیوه تازه اى تدوین و تکمیل و تحریر کرد.
آیة‌الله سیّد روح الله فرزند سیّد مصطفی، معروف به «امام خمینی» پیشوای بزرگ و رهبر عالیقدر جهان اسلام که در تاریخ فقهای شیعه شخصیتی است کم نظیر.
ج) چند دوره اصول که به قلم خود ایشان و شاگردانش تدوین شده است و یکى از آنها تهذیب الاصول نام دارد که توسط آیة الله جعفر سبحانى تدوین گردیده است. <ref>ر.ک: سیماى فرزانگان، همان، ج 1، ص 607-629.
 
از امام خمینی آثار فقهی و اصولی ارزشمندی به یادگار مانده است که از جمله آنان است:
 
الف) المکاسب که در پنج جلد منتشر شده است.
 
ب) تحریر الوسیلة؛ که اصل آن از مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانی است و امام خمینی آن را به شیوه تازه‌ای تدوین و تکمیل و تحریر کرد.
 
ج) چند دوره اصول که به قلم خود ایشان و شاگردانش تدوین شده است و یکی از آنها تهذیب الاصول نام دارد که توسط آیة‌الله جعفر سبحانی تدوین گردیده است. <ref>ر.ک: سیماى فرزانگان، همان، ج 1، ص 607-629.
10. آیة الله سیّد ابوالقاسم خویى (م 1413).</ref>
10. آیة الله سیّد ابوالقاسم خویى (م 1413).</ref>
آثار علمى فراوانى از او به یادگار مانده که برخى به قلم خود او و برخى دیگر به قلم شاگردانش فراهم آمده است. از جمله این آثار عبارتند از:
آثار علمی فراوانی از او به یادگار مانده که برخی به قلم خود او و برخی دیگر به قلم شاگردانش فراهم آمده است. از جمله این آثار عبارتند از:
اجود التقریرات که تقریرات استاد وى محقّق نائینى است، التنقیح، مستند العروة، مصباح الاصول، محاضرات فى الاصول. این چهار کتاب تقریرات خارج اصول و به قلم شاگردان اوست.
اجود التقریرات که تقریرات استاد وی محقّق نائینی است، التنقیح، مستند العروة، مصباح الاصول، محاضرات فی الاصول. این چهار کتاب تقریرات خارج اصول و به قلم شاگردان اوست.
هم اکنون آثار فقهى و اصولى و تفسیرى او تحت عنوان موسوعة الامام الخویى در 50 جلد و موسوعه گسترده رجالى او با نام معجم الرجال الحدیث در 23 جلد منتشر شده است. <ref>همان ، ص 645-679 ؛ موسوعة الامام الخویى، خویی، سید ابو القاسم، ج 1، مقدّمه، ص 5-35.</ref>
هم اکنون آثار فقهی و اصولی و تفسیری او تحت عنوان موسوعة الامام الخویی در 50 جلد و موسوعه گسترده رجالی او با نام معجم الرجال الحدیث در 23 جلد منتشر شده است. <ref>همان، ص 645-679 ؛ موسوعة الامام الخویى، خویی، سید ابو القاسم، ج 1، مقدّمه، ص 5-35.</ref>
11. آیة الله سیّد محمّدرضا گلپایگانى (م1414).
 
آیة الله گلپایگانى از شاگردان بزرگ آیة الله شیخ عبدالکریم حائرى بود. از ایشان آثارى در فقه به جاى مانده است از جمله: کتاب الحج، ولایة الفقیه، الدّر المنضود فى احکام الحدود، کتاب الطهارة. <ref>ر.ک: خورشید فقاهت (زندگى نامه آیة الله گلپایگانى)، کریمى جهرمى، على؛ سیماى فرزانگان، همان، ج 1، ص 691-712.</ref>
11. آیة‌الله سیّد محمّدرضا گلپایگانی (م1414).
==== ویژگى هاى دوره هشتم ====
آیة‌الله گلپایگانی از شاگردان بزرگ آیة‌الله شیخ عبدالکریم حائری بود. از ایشان آثاری در فقه به جای مانده است از جمله: کتاب الحج، ولایة الفقیه، الدّر المنضود فی احکام الحدود، کتاب الطهارة. <ref>ر.ک: خورشید فقاهت (زندگى نامه آیة الله گلپایگانى)، کریمى جهرمى، على؛ سیماى فرزانگان، همان، ج 1، ص 691-712.</ref>
1. تنظیم ویژه مباحث اصولى
==== ویژگی‌های دوره هشتم ====
هر چند این دوره، در واقع بخش قابل توجهى از آن ثمره اى است که شیخ انصارى و شاگردانش، از محقّق بهبهانى به ارث برده اند و از این رو، بیشتر مطالبى که علماى این دوره نوشته اند ریشه آنها در کلمات محقّق بهبهانى و شاگردانش یافت مى شود، <ref>موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، جزء 2، ص 458.</ref>  ولى تفاوتش با دوره گذشته آن است که این سلسله از مباحث به شکل خاص تنظیم و ارائه گردید که نمونه هاى روشن آن در آثار شیخ انصارى و آخوند خراسانى به خوبى دیده مى شود.
1. تنظیم ویژه مباحث اصولی
مسائل اصولى در این دوره به مباحث الفاظ و مباحث عقلى تقسیم شد و مباحث عقلى به صورت گسترده اى، همراه با نوآوری ها، مورد بحث قرار گرفت که پیش از این سابقه نداشته است.
هر چند این دوره، در واقع بخش قابل توجهی از آن ثمره‌ای است که شیخ انصاری و شاگردانش، از محقّق بهبهانی به ارث برده‌اند و از این رو، بیشتر مطالبی که علمای این دوره نوشته‌اند ریشه آنها در کلمات محقّق بهبهانی و شاگردانش یافت می‌شود، <ref>موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، جزء 2، ص 458.</ref>  ولی تفاوتش با دوره گذشته آن است که این سلسله از مباحث به شکل خاص تنظیم و ارائه گردید که نمونه‌های روشن آن در آثار شیخ انصاری و آخوند خراسانی به خوبی دیده می‌شود.
مسائل اصولی در این دوره به مباحث الفاظ و مباحث عقلی تقسیم شد و مباحث عقلی به صورت گسترده ای، همراه با نوآوری‌ها، مورد بحث قرار گرفت که پیش از این سابقه نداشته است.


2. نوآورى هاى فقهى
2. نوآوری‌های فقهی
در این دوره ابواب فقهى به صورت تازه و گسترده اى ارائه گردید که مى توان به بحث هاى گسترده شیخ انصارى در فقه و محقّق همدانى در مصباح الفقیه اشاره کرد.
در این دوره ابواب فقهی به صورت تازه و گسترده‌ای ارائه گردید که می‌توان به بحث‌های گسترده شیخ انصاری در فقه و محقّق همدانی در مصباح الفقیه اشاره کرد.


3. اهتمام گسترده به عبادات و عقود
3. اهتمام گسترده به عبادات و عقود
هر چند فقه، ابواب متعددى مانند عبادات و عقود و ایقاعات و سیاسات دارد؛ ولى فقهاى این دوره، بیشترین همّت خویش را صرف عبادات و عقود کرده اند. و این رویکرد در کتاب مکاسب شیخ انصارى (در بخش معاملات) و مصباح الفقیه محقّق همدانى و عروة الوثقى آیة الله سیّد محمّد کاظم یزدى(عمدتاً در بخش عبادات) و دیگر آثار این دوره نمود کامل دارد. فقهاى این دوره غالباً در یکى از این دو باب و یا هر دو باب تألیفاتى دارند.
هر چند فقه، ابواب متعددی مانند عبادات و عقود و ایقاعات و سیاسات دارد؛ ولی فقهای این دوره، بیشترین همّت خویش را صرف عبادات و عقود کرده‌اند. و این رویکرد در کتاب مکاسب شیخ انصاری (در بخش معاملات) و مصباح الفقیه محقّق همدانی و عروة الوثقی آیة‌الله سیّد محمّد کاظم یزدی(عمدتاً در بخش عبادات) و دیگر آثار این دوره نمود کامل دارد. فقهای این دوره غالباً در یکی از این دو باب و یا هر دو باب تألیفاتی دارند.


4. پیدایش «تقریرات» در فقه و اصول
4. پیدایش «تقریرات» در فقه و اصول
هر چند «تقریرات» شبیه «امالى» در میان علماى پیشین است که استاد املا مى کرد و شاگردان مى نوشتند، ولى با دو تفاوت:
هر چند «تقریرات» شبیه «امالی» در میان علمای پیشین است که استاد املا می‌کرد و شاگردان می‌نوشتند، ولی با دو تفاوت:


الف) امالى استادان، در گذشته، به نام خود استاد منتشر مى شد بدون آنکه نامى از شاگرد به میان آید؛ مثل امالى شیخ صدوق و امالى شیخ مفید؛ ولى در این عصر، تقریرات استادان به نام شاگردان منتشر مى شود، هرچند نام استادان نیز ذکر مى گردد، مانند اجود التقریرات که درسهاى آیة الله نائینى است، ولى به نام شاگردش آیة الله خویى منتشر شده است و ده ها تقریرات دیگر.
الف) امالی استادان، در گذشته، به نام خود استاد منتشر می‌شد بدون آنکه نامی از شاگرد به میان آید؛ مثل امالی شیخ صدوق و امالی شیخ مفید؛ ولی در این عصر، تقریرات استادان به نام شاگردان منتشر می‌شود، هرچند نام استادان نیز ذکر می‌گردد، مانند اجود التقریرات که درس‌های آیة‌الله نائینی است، ولی به نام شاگردش آیة‌الله خویی منتشر شده است و ده‌ها تقریرات دیگر.


ب) در «امالى» الفاظ و عبارات نیز از استاد بوده و شاگردان متن املاى استاد را یادداشت و به نام استاد منتشر مى ساختند؛ ولى در «تقریرات» محتواى کتاب از اساتید است، ولى شاگردان، آن محتوا را با عبارات و الفاظ و جمله بندى و تبویب مناسب با ذوق خود تهیه و منتشر مى سازند.
ب) در «امالی» الفاظ و عبارات نیز از استاد بوده و شاگردان متن املای استاد را یادداشت و به نام استاد منتشر می‌ساختند؛ ولی در «تقریرات» محتوای کتاب از اساتید است، ولی شاگردان، آن محتوا را با عبارات و الفاظ و جمله بندی و تبویب مناسب با ذوق خود تهیه و منتشر می‌سازند.


5. پیدایش رساله هاى عملیّه به شکل جدید
5. پیدایش رساله‌های عملیّه به شکل جدید
هر چند در میان فقهاى گذشه رساله هایى براى عمل مقلّدان و مراجعان وجود داشت، که برخى از آنان تحت عنوان المسائل... تألیف شده است، مانند: المسائل الجیلانیّة و المسائل الرجبیّة از شیخ طوسى و جامع عبّاسى از شیخ بهایى و نجاة العباد فى یوم المعاد از صاحب جواهر؛ ولى به هر حال، کتاب هایى در محدوده معین و مختصر و گاه نیز تخصّصى و غیر قابل استفاده براى عموم بود. اما در این دوره، رساله هاى عملیّه که در بردارنده همه مسائل مورد نیاز مردم در مسائل فقهى است، بدون اشاره به ادّله فتوا تألیف شده است. از جمله این نوع کتابهاست: عروة الوثقى، اثر آیة الله سیّد محمّدکاظم یزدى، وسیلة النجاة، تألیف آیة الله سیّد ابوالحسن اصفهانى، منهاج الصالحین، نوشته آیة الله سیّد محسن حکیم، تحریر الوسیله، تألیف امام خمینى، منهاج الصالحین، نوشته آیة الله سیّد ابوالقاسم خویى و توضیح المسائل مراجع تقلید امروز.
هر چند در میان فقهای گذشه رساله‌هایی برای عمل مقلّدان و مراجعان وجود داشت، که برخی از آنان تحت عنوان المسائل... تألیف شده است، مانند: المسائل الجیلانیّة و المسائل الرجبیّة از شیخ طوسی و جامع عبّاسی از شیخ بهایی و نجاة العباد فی یوم المعاد از صاحب جواهر؛ ولی به هر حال، کتاب‌هایی در محدوده معین و مختصر و گاه نیز تخصّصی و غیر قابل استفاده برای عموم بود. اما در این دوره، رساله‌های عملیّه که در بردارنده همه مسائل مورد نیاز مردم در مسائل فقهی است، بدون اشاره به ادّله فتوا تألیف شده است. از جمله این نوع کتابهاست: عروة الوثقی، اثر آیة‌الله سیّد محمّدکاظم یزدی، وسیلة النجاة، تألیف آیة‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی، منهاج الصالحین، نوشته آیة‌الله سیّد محسن حکیم، تحریر الوسیله، تألیف امام خمینی، منهاج الصالحین، نوشته آیة‌الله سیّد ابوالقاسم خویی و توضیح المسائل مراجع تقلید امروز.
 
=== دوره نهم: عصر ورود فقه به عرصه‌های گوناگون اجتماعی ===
هر چند پیوند فقه با حکومت و سیاست بسیار روشن است (رجوع کنید به: بحث «رابطه فقه و حکومت» در کتاب دائرة المعارف فقه مقارن) ولی فقهای شیعه به سبب کنار زده شدن از حکومت، بیشتر به سراغ ابوابی می‌رفتند که جنبه شخصی داشت و اگر مسائل اجتماعی و حکومتی نیز مورد بحث قرار می‌گرفت، احیاناً به گونه‌ای گذرا و با نگرشی «فردی» بود و بیشتر توجّهات آنها به رفتار و تصرفّات شخصی معطوف می‌شد.
شهید سیّد محمّدباقر صدر می‌نویسد:
«این گوشه نشینی سیاسی، به تدریج دامنه هدف اجتهاد را نزد شیعه تنگ تر کرده و رفته رفته، این فکر که عرصه عرض اندام آنها، تنها در حوزه شخصی است، رسوخ یافته است و بدین صورت، اجتهاد در ذهن فقیه، با فرد مسلمان گره خورده است، نه با جامعه اسلامی.
در دو مثالی که یکی از اصول و دیگری از فقه ذکر می‌کنیم، می‌توان «فردی نگری» را در نگرش فقیهان دید. در بحث‌های دلیل انسداد در علم اصول وقتی گفته می‌شود: شریعت حاوی تکالیفی است که چون شناخت آنها به صورت قطعی ممکن نیست، باید در شناخت آن، از ظنّ پیروی کرد. در پاسخ می‌گویند: چرا نتوانیم «احتیاط» در هر واقعه‌ای را به جای پیروی از ظن، بر مکلّف واجب بدانیم؟ البتّه هر گاه گستردگی احتیاط به «عسر و حَرَج» انجامید، هر مکلّف می‌تواند به اندازه‌ای که به «حَرَج» نرسد، از احتیاط بکاهد.
در این پاسخ، به روشنی می‌توان نگاه به «فرد» را دید؛ زیرا در صورت تشریع شریعت برای فرد، می‌توان چنین احتیاطی را واجب کرد، نه در تشریع برای جامعه؛ زیرا، نمی‌توان اساس زندگی و روابط اجتماعی، تجاری و سیاسی یک جامعه را بر احتیاط بنا نهاد.
مثال فقهی را می‌توان با توجّه به نظر فقها درباره قاعده «لاضرر» مطرح کرد. این قاعده وجود هر گونه حکم ضرری را در اسلام نفی می‌کند؛ آنگاه این اشکال مطرح می‌شود که بسیاری از احکام اسلام ضرری است، مانند: تشریع دیات، قصاص، ضمان، زکات، جهاد و مانند آن؛ که این احکام موجب زیان برای افراد است. آنگاه پاسخ می‌دهند که قاعده «لاضرر» احکامی‌ را که خود براساس «ضرر» بنا شده، برنمی‌دارد.
رمز این اشکال و آن پاسخ، در نحوه نگرش فردی به شریعت است؛ و در نگرش اجتماعی و مصالح جامعه، هرگز این احکام ضرری نیست، بلکه برای جامعه مفید و سودمند است». <ref>ر.ک: دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، همان، ج 2، ص 150و151؛ مجله فقه اهل‌بیت، سال اوّل، شماره اوّل، ص 35.</ref>
این احکام به نظر عرف و عقلا هرگز ضرری نیست و در همه جوامع بشری رایج است؛ آنها این احکام را نافع برای جامعه می‌دانند جامعه‌ای که مصلحت افراد به مصلحت آن بستگی دارد و منافع افراد در پرتو منافع جامعه تأمین می‌شود و امام امیرمؤمنان در عهدنامه معروف مالک اشتر در بحث جنود (ارتش) به آن اشاره فرموده است.<ref>در کتاب القواعد الفقهیة القواعد الفقهیّه، همان، ج 1، ص 76. نوشته آیة الله مکارم شیرازى</ref>
پاسخ امام خمینی(قدس سره) به سؤال دبیر وقت شورای نگهبان قانون اساسی در ارتباط با معادن مکشوفه در املاک شخصی نیز، از نگرش «جامعه نگری» به مسائل فقهی حکایت دارد. در بخشی از آن نامه می‌خوانیم:
«اگر فرض کنیم معادن و نفت و گاز در حدود املاک شخصی است ـ که فرض بیواقعیّت است ـ این معادن چون ملی است و متعلّق به ملّت‌های حال و آینده است که در طول زمان، موجود می‌گردند، از تبعیّت املاک شخصیه خارج است، دولت اسلامی می‌تواند آنها را استخراج کند، ولی باید قیمت املاک اشخاص و یا اجاره زمین تصرّف شده را مانند سایر زمین‌ها ـ بدون محاسبه معادن در قیمت و یا اجاره ـ بپردازد و مالک نمی‌تواند از این امر جلوگیری نماید». <ref>صحیفه امام، خمینی، سید روح الله، ج 20، ص 402و403.</ref>
نکته دیگری که در مباحث فقها کمتر مورد توجّه قرار گرفته، اصل «عدالت اجتماعی» در فتاواست.
شهید مرتضی مطهری(قدس سره) در این باره می‌نویسد:
«اصل عدالت اجتماعی ـ با همه اهمیّت آن ـ در فقه ما مورد غفلت واقع شده است و در حالی که از آیاتی چون «وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» و «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»عموماتی در فقه به دست آمده است، ولی با این همه تأکیدی که قرآن کریم بر روی مسأله عدالت اجتماعی دارد، مع هذا یک قاعده و اصل عام در فقه از آن استنباط نشده، و این مطلب، سبب تضعیف تفکّر اجتماعی فقهای ما گردیده است». <ref>بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، مطهّرى، مرتضى، ص 27.</ref>
ورود فقهای شیعه به مسائل حکومتی و سیاسی، واکنشی به پدیده استعمار
هر چند با تشکیل حکومت شیعی (نه مذهب شیعه) در ایران توسّط صفویّه، عرصه ورود فقهای شیعه به مسائل حکومتی و سیاسی اسلام بیشتر گردید؛ ولی در ادامه، با گسستن حاکمان از فقها، بار دیگر عرصه تلاش فقیهان بیشتر به مسائل فردی و عبادی معطوف گردید، اما ورود استعمار غرب با دو چهره جدید، عرصه تازه‌ای برای تلاش فقها فراهم کرد؛ این دو چهره که دو عامل مهم برای به صحنه کشاندن فقها بود عبارت است از:
1. تلاش استعمارگران برای تصرّف کشورهای اسلامی.
2. تلاش استعمار نو برای سلطه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بر مسلمین به شیوه‌ای تازه توسّط ایّادی و وابستگان داخلی.
در عرصه نخست حضور استعمارگران در ایران و عراق، سبب برخورد فقهای شیعه با آنان گردید و همین مسائل راه ورود فقهای شیعه را به عرصه مسائل اجتماعی باز کرد و موجب صدور فتواهای تاریخی و یا ورود به میدان مبارزه با استعمارگران گردید؛ که از این نمونه‌ها می‌توان به فتوای آیة‌الله میرزا محمّدتقی شیرازی (م1338) به جهاد بر ضدّ اشغالگری انگلستان و شرکت وی و دیگر فقها در جهاد علیه انگلیسی‌ها اشاره کرد. <ref>ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 192.</ref>
در عرصه دوم نیز، می‌توان به فتوای میرزای بزرگ شیرازی (م 1312) در ارتباط با تحریم تنباکو، برای خلع ید انگلیس از ایران و همچنین حمایت آخوند خراسانی (م 1329) و میرزای نائینی (م1355) از مشروطه خواهان و مخالفت با استبداد قاجاری اشاره کرد. کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملّة» میرزای نائینی را که درباره ضرورت مشروطه و دستورالعمل آن نوشته شده، باید در همین راستا ارزیابی کرد.
در آخرین حلقه این سلسله از فقها، امام خمینی(قدس سره) قرار دارد که با طرح حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه، مبارزه اش را برضد استبداد داخلی و استعمار خارجی آغاز کرد و به سقوط رژیم سلطنتی در ایران و تشکیل حکومت اسلامی گردید.
به هر حال، در مبارزه این سلسله از فقهای شیعه با هر دو شیوه استعمارگران و برخورد فرهنگ اسلامی با تمدّن غرب، چالشهای تازه‌ای در عرصه‌های مختلف اجتماعی و حکومتی پیش آمد و مخصوصاً با طرح مسائل جدید و پرسشهای نوپیدا و القای شبهات از ناحیه روشنفکران وابسته فکری به دانشمندان غربی، در عرصه فقه نیز، نگرشی تازه به مسائل فقهی میان فقها پدید آمد که در نتیجه، در عرصه‌های اقتصاد، سیاست، احوال شخصیّه و مانند آن ـ که گاه تحوّلات جدید بدان دامن می‌زد ـ تلاش تازه و عمیقی صورت گرفت.
طرح مباحث حکومت اسلامی، ولایت فقیه، دموکراسی و حق انتخاب، مردم سالاری دینی، بیمه، بانک، پیوند اعضا، تلقیح، بانک خون، ارتباطات بین الملل، حق مالکیّت کشورها بر فضا و اعماق زمین و دریاها، مالکیت معنوی نسبت به اختراعات، اکتشافات و آثار علمی و هنری و مانند آنها مولود این تحوّلات و تعاملات است.
با تشکیل حکومت اسلامی در ایران براساس فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) این سلسله از مباحث و بحث‌های جدّی و تازه، به فقه شیعه رونق و نشاطی دوباره بخشید.
فقها و دانشمندانی همچون امام خمینی، شهید سیّد محمّدباقر صدر، علاّمه طباطبایی، آیة‌الله مکارم شیرازی، شهید مرتضی مطهّری را می‌توان از طلایه داران این عرصه نامید.
کتاب‌های «کشف الاسرار و «ولایت فقیهم از امام خمینی، «اقتصادنا» و «البنک اللاربوی» از آثار شهید سیّد محمّدباقر صدر، «تفسیر المیزان» از علاّمه طباطبایی، «تفسیر نمونه»، «مجله مکتب اسلام»، «طرح حکومت اسلامی» و «جلد دهم پیام قرآن» از آثار آیة‌الله ناصر مکارم شیرازی، «نظام حقوق زن در اسلام»، «مسأله حجاب»، «اسلام و مقتضیّات زمان» و... از علاّمه شهید مرتضی مطهّری نمونه‌های روشنی از توجّه به نیازهای اجتماعی و پاسخ به شبهات و کشاندن فقه اسلامی و معارف دینی به عرصه جامعه است، که در این رویکرد، به مسائل جدید، و پرسش‌های تازه توجّه خاصّی شده و «جامعه نگری» وزن و اعتبار ویژه‌ای به خود گرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تشکیل حکومت اسلامی، نگرش فقیهان و اندیشمندان مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به عرصه فقه اسلامی در زمینه سیاست و حکومت و مباحث تازه در ابواب اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، عمیق تر گردید و سبب تدوین ده‌ها کتاب در این زمینه شد.
 
==== ویژگی‌های دوره نهم: ====
# جامعه نگری به جای فرد نگری در عرصه فقاهت.
# ورود فقاهت به عرصه رهبری اجتماعی مسلمین در مسیر مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی.
# توجّه به مسائل دنیای جدید و مسائل تازه‌ای که در تبادل فرهنگها و برخورد فرهنگ اسلامی با تمدّن جدید غرب به وجود آمد.
# نفوذ مسائل فقهی در عرصه قانونگذاری و متأثّر شدن مجالس تقنینی از فقه و حقوق اسلامی.
# تدوین کتبی در عرصه حکومت و سیاست، احوال شخصیّه و اقتصاد.
# تدوین موسوعات فقهی به شکلی تازه.
شکل جدید تدوین موسوعات فقهی معمولا به صورت الفبایی است که همه موضوعات و مسائل فقهی براساس حروف الفبا تدوین می‌شود:
 
در میان دانشمندان اهل سنّت  دو موسوعه مهم فقهی به صورت الفبایی تدوین شده است :
 
موسوعة الفقه الاسلامی(موسوعه جمال عبدالناصر) است که تا کنون 20 جلد از آن منتشر شده است و تا کلمه «اقتناء» رسیده و پس از آن متوقّف شده است
 
موسوعه فقهیّه کویتی، وزارت اوقاف و شئون اسلامی است که تا کنون 40 جلد از آن منتشر شده است.
 
فقه اهل‌بیت هم به صورت موسوعه نگاشنه شده که می‌توان به سه نمونه از آن اشاره کرد:
 
1. موسوعة الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب اهل‌بیت(علیهم‌السلام).
 
2. الموسوعة الفقهیة المیسّرة.
 
3. «دائرة المعارف فقه مقارن» تحت اشراف آیة‌الله مکارم شیرازی.
 
ویژگیهای «دائرة المعارف فقه مقارن» عبارت است از:
# تدوین آن براساس فقه مقارن و مطابق فتاوای مشهور فقهای شیعه و اهل سنّت.
# توجّه به احکام مذاهب غیر اسلامی‌ و احکام حقوقی دنیای معاصر و قوانین بین‌المللی.
# توجّه ویژه به مسائل مستحدثه.
# طرح قواعد فقهی، اصولی و رجالی در جایگاه‌های مناسب.
# پاسخ به شبهات در عرصه فقه.
# اهمیّت نخست به آیات الاحکام.
# توجّه ویژه به فلسفه احکام (در هر بابی که دسترسی به آن ممکن باشد).
 
یادآوری لازم
در اینجا تذکر این نکته را لازم است که ورود فقه در عرصه حکومت و مسائل اجتماعی وابسته به آن، نباید سبب عرفی شدن احکام دینی گردد. به این معنا که ما سعی کنیم همه احکام را برخواسته‌های افراد، مخصوصاً غرب زده‌ها تطبیق دهیم و فقه در درجه اوّل سیاسی و در درجه بعد، دینی و اسلامی گردد یا به تعبیر دیگر: بسیاری از احکام فقهی را مربوط به زمان گذشته بدانیم و آنچه را امروز به گمان خود به مصلحت فرد و جامعه می‌بینیم جایگزین آن کنیم.
متأسّفانه بعضی از دانشمندان عصر ما که در حدّ بالایی از آگاهی فقهی نیستند گرفتار این افراط‌گری شده‌اند و اصالت فقه اسلامی را مخدوش کرده‌اند. امام خمینی(قدس سره) پیش‌بینی چنین انحرافی را می‌کرد لذا کراراً تأکید داشت که فقه امروز نیز باید بر پایه فقه جواهری (اشاره به کتاب جواهرالکلام مرحوم شیخ محمّد حسن نجفی(رحمه الله)) بنا شود و اصول و قواعد محکم فقهی باید پا برجا بماند متن سخن امام خمینی(قدس سره) چنین است: «این جانب معتقد به فقه سنّتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلّف از آن را جایز نمی‌دانم». <ref>(صحیفه امام، همان، ج 21، ص 289).</ref> و دستخوش ذوق و سلیقه و استحسان و افکار غرب گرا و سیاست زده نگردد.
وظیفه الهی تمام فقهای اسلامی این است که امروز فقه اصیل را حفظ کنند و در عین حال جوابگوی مسائل مستحدثه و نیازهای عصر و زمان باشند.


=== دوره نهم: عصر ورود فقه به عرصه هاى گوناگون اجتماعى ===
هر چند پیوند فقه با حکومت و سیاست بسیار روشن است (رجوع کنید به: بحث «رابطه فقه و حکومت» در کتاب دائرة المعارف فقه مقارن) ولى فقهاى شیعه به سبب کنار زده شدن از حکومت، بیشتر به سراغ ابوابى مى رفتند که جنبه شخصى داشت و اگر مسائل اجتماعى و حکومتى نیز مورد بحث قرار مى گرفت، احیاناً به گونه اى گذرا و با نگرشى «فردى» بود و بیشتر توجّهات آنها به رفتار و تصرفّات شخصى معطوف مى شد.
شهید سیّد محمّدباقر صدر مى نویسد:
«این گوشه نشینى سیاسى، به تدریج دامنه هدف اجتهاد را نزد شیعه تنگ تر کرده و رفته رفته، این فکر که عرصه عرض اندام آنها، تنها در حوزه شخصى است، رسوخ یافته است و بدین صورت، اجتهاد در ذهن فقیه، با فرد مسلمان گره خورده است، نه با جامعه اسلامى.
در دو مثالى که یکى از اصول و دیگرى از فقه ذکر مى کنیم، مى توان «فردى نگرى» را در نگرش فقیهان دید. در بحث هاى دلیل انسداد در علم اصول وقتى گفته مى شود: شریعت حاوى تکالیفى است که چون شناخت آنها به صورت قطعى ممکن نیست، باید در شناخت آن، از ظنّ پیروى کرد. در پاسخ مى گویند: چرا نتوانیم «احتیاط» در هر واقعه اى را به جاى پیروى از ظن، بر مکلّف واجب بدانیم؟ البتّه هر گاه گستردگى احتیاط به «عسر و حَرَج» انجامید، هر مکلّف مى تواند به اندازه اى که به «حَرَج» نرسد، از احتیاط بکاهد.
در این پاسخ، به روشنى مى توان نگاه به «فرد» را دید؛ زیرا در صورت تشریع شریعت براى فرد، مى توان چنین احتیاطى را واجب کرد، نه در تشریع براى جامعه؛ زیرا، نمى توان اساس زندگى و روابط اجتماعى، تجارى و سیاسى یک جامعه را بر احتیاط بنا نهاد.
مثال فقهى را مى توان با توجّه به نظر فقها درباره قاعده «لاضرر» مطرح کرد. این قاعده وجود هر گونه حکم ضررى را در اسلام نفى مى کند؛ آنگاه این اشکال مطرح مى شود که بسیارى از احکام اسلام ضررى است، مانند: تشریع دیات، قصاص، ضمان، زکات، جهاد و مانند آن؛ که این احکام موجب زیان براى افراد است. آنگاه پاسخ مى دهند که قاعده «لاضرر» احکامى را که خود براساس «ضرر» بنا شده، برنمى دارد.
رمز این اشکال و آن پاسخ، در نحوه نگرش فردى به شریعت است؛ و در نگرش اجتماعى و مصالح جامعه، هرگز این احکام ضررى نیست، بلکه براى جامعه مفید و سودمند است». ر.ک: دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، همان، ج 2، ص 150و151؛ مجله فقه اهل بیت، سال اوّل، شماره اوّل، ص 35.
در کتاب القواعد الفقهیة القواعد الفقهیّه، همان، ج 1، ص 76. نوشته آیة الله مکارم شیرازى نیز در این زمینه مى خوانیم که این احکام به نظر عرف و عقلا هرگز ضررى نیست و در همه جوامع بشرى رایج است؛ آنها این احکام را نافع براى جامعه مى دانند جامعه اى که مصلحت افراد به مصلحت آن بستگى دارد و منافع افراد در پرتو منافع جامعه تأمین مى شود و امام امیرمؤمنان در عهدنامه معروف مالک اشتر در بحث جنود (ارتش) به آن اشاره فرموده است.
پاسخ امام خمینى(قدس سره) به سؤال دبیر وقت شوراى نگهبان قانون اساسى در ارتباط با معادن مکشوفه در املاک شخصى نیز، از نگرش «جامعه نگرى» به مسائل فقهى حکایت دارد. در بخشى از آن نامه مى خوانیم:
«اگر فرض کنیم معادن و نفت و گاز در حدود املاک شخصى است ـ که فرض بىواقعیّت است ـ این معادن چون ملى است و متعلّق به ملّتهاى حال و آینده است که در طول زمان، موجود مى گردند، از تبعیّت املاک شخصیه خارج است، دولت اسلامى مى تواند آنها را استخراج کند، ولى باید قیمت املاک اشخاص و یا اجاره زمین تصرّف شده را مانند سایر زمینها ـ بدون محاسبه معادن در قیمت و یا اجاره ـ بپردازد و مالک نمى تواند از این امر جلوگیرى نماید». صحیفه امام، خمینی، سید روح الله، ج 20، ص 402و403.
نکته دیگرى که در مباحث فقها کمتر مورد توجّه قرار گرفته، اصل «عدالت اجتماعى» در فتاواست.
شهید مرتضى مطهرى(قدس سره) در این باره مى نویسد:
«اصل عدالت اجتماعى ـ با همه اهمیّت آن ـ در فقه ما مورد غفلت واقع شده است و در حالى که از آیاتى چون «وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» و «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»عموماتى در فقه به دست آمده است، ولى با این همه تأکیدى که قرآن کریم بر روى مسأله عدالت اجتماعى دارد، مع هذا یک قاعده و اصل عام در فقه از آن استنباط نشده، و این مطلب، سبب تضعیف تفکّر اجتماعى فقهاى ما گردیده است». بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، مطهّرى، مرتضى، ص 27.
ورود فقهاى شیعه به مسائل حکومتى و سیاسى، واکنشی به پدیده استعمار
هر چند با تشکیل حکومت شیعى (نه مذهب شیعه) در ایران توسّط صفویّه، عرصه ورود فقهاى شیعه به مسائل حکومتى و سیاسى اسلام بیشتر گردید؛ ولى در ادامه، با گسستن حاکمان از فقها، بار دیگر عرصه تلاش فقیهان بیشتر به مسائل فردى و عبادى معطوف گردید، اما ورود استعمار غرب با دو چهره جدید، عرصه تازه اى براى تلاش فقها فراهم کرد؛ این دو چهره که دو عامل مهم براى به صحنه کشاندن فقها بود عبارت است از:
1. تلاش استعمارگران براى تصرّف کشورهاى اسلامى.
2. تلاش استعمار نو براى سلطه فرهنگى، اقتصادى و سیاسى بر مسلمین به شیوه اى تازه توسّط ایّادى و وابستگان داخلى.
در عرصه نخست حضور استعمارگران در ایران و عراق، سبب برخورد فقهاى شیعه با آنان گردید و همین مسائل راه ورود فقهاى شیعه را به عرصه مسائل اجتماعى باز کرد و موجب صدور فتواهاى تاریخى و یا ورود به میدان مبارزه با استعمارگران گردید؛ که از این نمونه ها مى توان به فتواى آیة الله میرزا محمّدتقى شیرازى (م1338) به جهاد بر ضدّ اشغالگرى انگلستان و شرکت وى و دیگر فقها در جهاد علیه انگلیسى ها اشاره کرد. <ref>ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 192.</ref>
در عرصه دوم نیز، مى توان به فتواى میرزاى بزرگ شیرازى (م 1312) در ارتباط با تحریم تنباکو، براى خلع ید انگلیس از ایران و همچنین حمایت آخوند خراسانى (م 1329) و میرزاى نائینى (م1355) از مشروطه خواهان و مخالفت با استبداد قاجارى اشاره کرد. کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملّة» میرزاى نائینى را که درباره ضرورت مشروطه و دستورالعمل آن نوشته شده، باید در همین راستا ارزیابى کرد.
در آخرین حلقه این سلسله از فقها، امام خمینى(قدس سره) قرار دارد که با طرح حکومت اسلامى و نظریه ولایت فقیه، مبارزه اش را برضد استبداد داخلى و استعمار خارجى آغاز کرد و به سقوط رژیم سلطنتى در ایران و تشکیل حکومت اسلامى گردید.
به هر حال، در مبارزه این سلسله از فقهاى شیعه با هر دو شیوه استعمارگران و برخورد فرهنگ اسلامى با تمدّن غرب، چالشهاى تازه اى در عرصه هاى مختلف اجتماعى و حکومتى پیش آمد و مخصوصاً با طرح مسائل جدید و پرسشهاى نوپیدا و القاى شبهات از ناحیه روشنفکران وابسته فکرى به دانشمندان غربى، در عرصه فقه نیز، نگرشى تازه به مسائل فقهى میان فقها پدید آمد که در نتیجه، در عرصه هاى اقتصاد، سیاست، احوال شخصیّه و مانند آن ـ که گاه تحوّلات جدید بدان دامن مى زد ـ تلاش تازه و عمیقى صورت گرفت.
طرح مباحث حکومت اسلامى، ولایت فقیه، دموکراسى و حق انتخاب، مردم سالارى دینى، بیمه، بانک، پیوند اعضا، تلقیح، بانک خون، ارتباطات بین الملل، حق مالکیّت کشورها بر فضا و اعماق زمین و دریاها، مالکیت معنوى نسبت به اختراعات، اکتشافات و آثار علمى و هنرى و مانند آنها مولود این تحوّلات و تعاملات است.
با تشکیل حکومت اسلامى در ایران براساس فقه اهل بیت(علیهم السلام) این سلسله از مباحث و بحث هاى جدّى و تازه، به فقه شیعه رونق و نشاطى دوباره بخشید.
فقها و دانشمندانى همچون امام خمینى، شهید سیّد محمّدباقر صدر، علاّمه طباطبایى، آیة الله مکارم شیرازى، شهید مرتضى مطهّرى را مى توان از طلایه داران این عرصه نامید.
کتابهاى «کشف الاسرار و «ولایت فقیهم از امام خمینى، «اقتصادنا» و «البنک اللاربوى» از آثار شهید سیّد محمّدباقر صدر، «تفسیر المیزان» از علاّمه طباطبایى، «تفسیر نمونه»، «مجله مکتب اسلام»، «طرح حکومت اسلامى» و «جلد دهم پیام قرآن» از آثار آیة الله ناصر مکارم شیرازى، «نظام حقوق زن در اسلام»، «مسأله حجاب»، «اسلام و مقتضیّات زمان» و... از علاّمه شهید مرتضى مطهّرى نمونه هاى روشنى از توجّه به نیازهاى اجتماعى و پاسخ به شبهات و کشاندن فقه اسلامى و معارف دینى به عرصه جامعه است، که در این رویکرد، به مسائل جدید، و پرسشهاى تازه توجّه خاصّى شده و «جامعه نگرى» وزن و اعتبار ویژه اى به خود گرفت.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و تشکیل حکومت اسلامى، نگرش فقیهان و اندیشمندان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) به عرصه فقه اسلامى در زمینه سیاست و حکومت و مباحث تازه در ابواب اجتماعى، سیاسى و اقتصادى، عمیق تر گردید و سبب تدوین ده ها کتاب در این زمینه شد.
* * *
==== ویژگى هاى دوره نهم: ====
# جامعه نگرى به جاى فرد نگرى در عرصه فقاهت.
# ورود فقاهت به عرصه رهبرى اجتماعى مسلمین در مسیر مبارزه با استعمار خارجى و استبداد داخلى.
# توجّه به مسائل دنیاى جدید و مسائل تازه اى که در تبادل فرهنگها و برخورد فرهنگ اسلامى با تمدّن جدید غرب به وجود آمد.
# نفوذ مسائل فقهى در عرصه قانونگذارى و متأثّر شدن مجالس تقنینى از فقه و حقوق اسلامى.
# تدوین کتبى در عرصه حکومت و سیاست، احوال شخصیّه و اقتصاد.
# تدوین موسوعات فقهى به شکلى تازه.
شکل جدید تدوین موسوعات فقهى معمولا به صورت الفبایى است که همه موضوعات و مسائل فقهى براساس حروف الفبا تدوین مى شود که مى توان به سه نمونه از آن اشاره کرد:
1. موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل بیت(علیهم السلام).
2. الموسوعة الفقهیة المیسّرة. در میان دانشمندان اهل سنّت نیز دو موسوعه مهم فقهى به صورت الفبایى تدوین شده است که نخستین آن، موسوعة الفقه الاسلامى(موسوعه جمال عبدالناصر) است که تا کنون 20 جلد از آن منتشر شده است و تا کلمه «اقتناء» رسیده و پس از آن متوقّف شده است و دیگرى موسوعه فقهیّه کویتى، وزارت اوقاف و شئون اسلامى است که تا کنون 40 جلد از آن منتشر شده است.
3. «دائرة المعارف فقه مقارن» تحت اشراف آیة الله مکارم شیرازى.
ویژگیهاى «دائرة المعارف فقه مقارن» عبارت است از:
1. تدوین آن براساس فقه مقارن و مطابق فتاواى مشهور فقهاى شیعه و اهل سنّت.
2. توجّه به احکام مذاهب غیر اسلامى و احکام حقوقى دنیاى معاصر و قوانین بین المللى.
3. توجّه ویژه به مسائل مستحدثه.
4. طرح قواعد فقهى، اصولى و رجالى در جایگاه هاى مناسب.
5. پاسخ به شبهات در عرصه فقه.
6. اهمیّت نخست به آیات الاحکام.
7. توجّه ویژه به فلسفه احکام (در هر بابى که دسترسى به آن ممکن باشد).
* * *
یادآورى لازم
در اینجا تذکر این نکته را لازم است که ورود فقه در عرصه حکومت و مسائل اجتماعى وابسته به آن، نباید سبب عرفى شدن احکام دینى گردد. به این معنا که ما سعى کنیم همه احکام را برخواسته هاى افراد، مخصوصاً غرب زده ها تطبیق دهیم و فقه در درجه اوّل سیاسى و در درجه بعد، دینى و اسلامى گردد یا به تعبیر دیگر: بسیارى از احکام فقهى را مربوط به زمان گذشته بدانیم و آنچه را امروز به گمان خود به مصلحت فرد و جامعه مى بینیم جایگزین آن کنیم.
متأسّفانه بعضى از دانشمندان عصر ما که در حدّ بالایى از آگاهى فقهى نیستند گرفتار این افراط گرى شده اند و اصالت فقه اسلامى را مخدوش کرده اند. امام خمینى(قدس سره) پیش بینى چنین انحرافى را مى کرد لذا کراراً تأکید داشت که فقه امروز نیز باید بر پایه فقه جواهرى (اشاره به کتاب جواهرالکلام مرحوم شیخ محمّد حسن نجفى(رحمه الله)) بنا شود و اصول و قواعد محکم فقهى باید پا برجا بماند متن سخن امام خمینى(قدس سره) چنین است: «این جانب معتقد به فقه سنّتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلّف از آن را جایز نمى دانم». (صحیفه امام، همان، ج 21، ص 289). و دستخوش ذوق و سلیقه و استحسان و افکار غرب گرا و سیاست زده نگردد.
وظیفه الهى تمام فقهاى اسلامى این است که امروز فقه اصیل را حفظ کنند و در عین حال جوابگوى مسائل مستحدثه و نیازهاى عصر و زمان باشند.
== منابع: ==
== منابع: ==
1. قرآن کریم.
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح.
2. نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح.
3. الاحتجاج، طبرسى، ابومنصور احمد بن على، انتشارات اسوه، 1413 ق، چاپ اوّل.
 
3. الاحتجاج، طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، انتشارات اسوه، 1413 ق، چاپ اوّل.
 
4. الارشاد، مفید، محمد بن محمد، دار المفید.
4. الارشاد، مفید، محمد بن محمد، دار المفید.
5. الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، القرطبى، یوسف بن عبدالله بن محمّد بن عبدالبر، دارالکتب العلمیّه، 1415 ق، چاپ اوّل.
 
6. الاعلام، زرکلى، خیرالدّین، دارالعلم للملایین، بیروت، چاپ هشتم، 1989 میلادى.
5. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، القرطبی، یوسف بن عبدالله بن محمّد بن عبدالبر، دارالکتب العلمیّه، 1415 ق، چاپ اوّل.
7. اعلام الورى، طبرسى، فضل بن حسن، مؤسّسه آل البیت لإحیاء التراث، قم، 1417 ق، چاپ اوّل.
 
8. ألقاب الرسول وعترته، راوندى، قطب الدین.
6. الاعلام، زرکلی، خیرالدّین، دارالعلم للملایین، بیروت، چاپ هشتم، 1989 میلادی.
 
7. اعلام الوری، طبرسی، فضل بن حسن، مؤسّسه آل البیت لإحیاء التراث، قم، 1417 ق، چاپ اوّل.
 
8. ألقاب الرسول وعترته، راوندی، قطب الدین.
 
9. اعیان الشیعة، سیّدمحسن امین، دار التعارف، بیروت، چاپ پنجم.
9. اعیان الشیعة، سیّدمحسن امین، دار التعارف، بیروت، چاپ پنجم.
7. امالى شیخ طوسى، طوسى، ابوجعفر محمّد بن حسن، دارالثقافه، قم، 1414 ق، چاپ اوّل.
 
8. امالى، ابن بابویه، محمد بن على بن حسین، تحقیق: غفارى، على اکبر، مؤسسه نشر اسلامى، قم، 1404 ق، چاپ دوم.
9. امل الآمل، حرّ عاملى، محمّد بن حسین، دارالکتاب الاسلامى، قم، 1362 ش.
10. الإمام الصادق و المذاهب الأربعة، اسد حیدر
10. الإمام الصادق و المذاهب الأربعة، اسد حیدر
11. انوار البهیّه، قمى شیخ عباس، مؤسسه منشورات دینى مشهد.
 
12. بحارالانوار، مجلسى محمّدباقر، مؤسّسه الوفاء، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم.
11. انوار البهیّه، قمی شیخ عباس، مؤسسه منشورات دینی مشهد.
13. بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، مطهّرى، مرتضى، انتشارات حکمت، چاپ اوّل.
 
14. بصائر الدرجات، صفّار، محمّد بن حسن، مؤسسه اعلمى، تهران، 1404 ق.
12. بحارالانوار، مجلسی محمّدباقر، مؤسّسه الوفاء، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم.
15. پیام قرآن، مکارم شیرازى ناصر و همکاران، مدرسة الامام امیرالمؤمنین، 1367 ش، چاپ اوّل.
 
16. تاج الموالید، طبرسى، ‌فضل بن حسن.
13. بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، مطهّری، مرتضی، انتشارات حکمت، چاپ اوّل.
17. تاریخ التشریع الاسلامى، الخضرى بک محمّد، دار المعرفة، بیروت، 1417 ق، چاپ دوم.
 
18. تاریخ الخلفاء، سیوطى، جلال الدین، دارالقلم، بیروت، 1406ق، چاپ اوّل.
14. بصائر الدرجات، صفّار، محمّد بن حسن، مؤسسه اعلمی، تهران، 1404 ق.
19. تدریب الراوى فى شرح تقریب النواوى، الدّین سیوطى، جلال، مطبعة السعادة، مصر، 1385 ق، چاپ دوم.
 
20. تذکرة الحفاظ، ذهبى، شمس الدین محمّد بن احمد، دارالکتب العلمیّه، 1419 ق، چاپ اوّل.
15. پیام قرآن، مکارم شیرازی ناصر و همکاران، مدرسة الامام امیرالمؤمنین، 1367 ش، چاپ اوّل.
21. تذکرة الخواص، سبط بن جوزى‌، منشورات الشریف الرضى، قم، 1418 ق، چاپ اوّل.  
 
22. التفسیر الکبیر، فخر رازى، فخر الدین، دارالکتب العلمیّه، تهران، چاپ دوم.
16. تاج الموالید، طبرسی، ‌فضل بن حسن.
23. تهذیب التّهذیب، عسقلانى، ابن حجر، دار الکتب العلمیّة، بیروت، 1415 ق، چاپ اوّل.
 
24. تهذیب الاحکام، طوسى، محمد بن حسن، دار الکتب الاسلامیّه، 1365 ش، چاپ چهارم.
17. تاریخ التشریع الاسلامی، الخضری بک محمّد، دار المعرفة، بیروت، 1417 ق، چاپ دوم.
 
18. تاریخ الخلفاء، سیوطی، جلال الدین، دارالقلم، بیروت، 1406ق، چاپ اوّل.
 
19. تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، الدّین سیوطی، جلال، مطبعة السعادة، مصر، 1385 ق، چاپ دوم.
 
20. تذکرة الحفاظ، ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، دارالکتب العلمیّه، 1419 ق، چاپ اوّل.
 
21. تذکرة الخواص، سبط بن جوزی‌، منشورات الشریف الرضی، قم، 1418 ق، چاپ اوّل.  
 
22. التفسیر الکبیر، فخر رازی، فخر الدین، دارالکتب العلمیّه، تهران، چاپ دوم.
 
23. تهذیب التّهذیب، عسقلانی، ابن حجر، دار الکتب العلمیّة، بیروت، 1415 ق، چاپ اوّل.
 
24. تهذیب الاحکام، طوسی، محمد بن حسن، دار الکتب الاسلامیّه، 1365 ش، چاپ چهارم.
 
25. جامع المقاصد محقق کرکی، تحقیق: مؤسّسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1408 ق، چاپ اوّل.
25. جامع المقاصد محقق کرکی، تحقیق: مؤسّسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1408 ق، چاپ اوّل.
26. جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام، نجفى، محمّد حسن، تحقیق: مظفر، محمد رضا، مکتبة الإسلامیة، تهران، 1397 ق، ‌چاپ ششم.
 
26. جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، نجفی، محمّد حسن، تحقیق: مظفر، محمد رضا، مکتبة الإسلامیة، تهران، 1397 ق، ‌چاپ ششم.
 
27. خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، الحلی، حسن بن یوسف بن مطهر.
27. خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، الحلی، حسن بن یوسف بن مطهر.
28. خورشید فقاهت، کریمى جهرمى، على ، انتشارات دارالقرآن الکریم، قم، 1373 ش، چاپ اول.
 
29. الحدائق الناضرة، بحرانى، شیخ یوسف، مؤسّسه نشر اسلامى، قم، 1363 ش، چاپ اوّل.  
28. خورشید فقاهت، کریمی جهرمی، علی، انتشارات دارالقرآن الکریم، قم، 1373 ش، چاپ اول.
 
29. الحدائق الناضرة، بحرانی، شیخ یوسف، مؤسّسه نشر اسلامی، قم، 1363 ش، چاپ اوّل.  
 
30. دائرة المعارف الاسلامیّة الشیعیّة، حسن الامین، دارالتعارف، بیروت، 1415ق، چاپ پنجم.
30. دائرة المعارف الاسلامیّة الشیعیّة، حسن الامین، دارالتعارف، بیروت، 1415ق، چاپ پنجم.
31. دائرة المعارف بستانى، بستانى، بطرس، دار المعرفة، بیروت.
 
32. دائرة المعارف القرن العشرین، وجدى، محمّد فرید، دارالفکر، بیروت.
31. دائرة المعارف بستانی، بستانی، بطرس، دار المعرفة، بیروت.
33. دائرة المعارف فقه مقارن، مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از اساتید و محقّقان حوزه علمیه، انتشارات مدرسه الامام على بن ابى طالب( علیه السلام)، قم، 1427 ق‌، چاپ اوّل‌.
 
34. الذریعة الى تصانیف الشیعه، تهرانى، شیخ آقا بزرگ، دار الاضواء، بیروت، 1403 ق، چاپ سوم.
32. دائرة المعارف القرن العشرین، وجدی، محمّد فرید، دارالفکر، بیروت.
35. الرجال، ابن داوود، حلّى، حسن بن على، منشورات الرضى، قم، 1392 ق.
 
36. الرجال، طوسى، محمّد بن حسن طوسى، نجف اشرف، 1381 ق.
33. دائرة المعارف فقه مقارن، مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از اساتید و محقّقان حوزه علمیه، انتشارات مدرسه الامام علی بن ابی طالب( علیه‌السلام)، قم، 1427 ق‌، چاپ اوّل‌.
37. الرجال کشى، کشى، ابوعمرو، مؤسّسه اعلمى، کربلا.
 
38. الرجال، نجاشى، احمد بن على، بیروت، 1409 ق.
34. الذریعة الی تصانیف الشیعه، تهرانی، شیخ آقا بزرگ، دار الاضواء، بیروت، 1403 ق، چاپ سوم.
39. روضات الجنّات، خوانسارى، محمّد بن باقر، چاپخانه حیدریّه، تهران، 1390 ق.
 
40. ریاض العلماء، افندى اصفهانى، میرزا عبدالله، منشورات کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1403 ق.
35. الرجال، ابن داوود، حلّی، حسن بن علی، منشورات الرضی، قم، 1392 ق.
41. ریاض المسائل، طباطبایى، سیّد على بن سیّد محمّد بن على، مؤسّسه آل البیت، قم، 1418ق، چاپ اوّل.
 
42. السرائر، حلّى، ابن ادریس، نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرّسین، قم، 1410 ق.
36. الرجال، طوسی، محمّد بن حسن طوسی، نجف اشرف، 1381 ق.
43. السنن الکبرى، احمد بن حسین بیهقى، دارالفکر، بیروت.
 
44. السنن، ترمذى، محمّد بن عیسى، دارالفکر، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم.
37. الرجال کشی، کشی، ابوعمرو، مؤسّسه اعلمی، کربلا.
45. سیر اعلام النبلاء، ذهبى، شمس الدّین محمّد بن احمد، مؤسّسة الرساله، بیروت، 1413 ق، چاپ نهم.
 
46. سیماى فرزانگان، سبحانى، جعفر، مؤسّسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1379 ش، چاپ اوّل.
38. الرجال، نجاشی، احمد بن علی، بیروت، 1409 ق.
47. صحیح بخارى، بخارى، ابوعبدالله محمّد بن اسماعیل، دارالجیل، بیروت.
 
48. صحیح مسلم، نیشابورى، ابوالحسین مسلم بن حجاج، دار احیاءالتراث العربى، بیروت، 1972م، چاپ دوم.
39. روضات الجنّات، خوانساری، محمّد بن باقر، چاپخانه حیدریّه، تهران، 1390 ق.
49. صحیفه امام، خمینی، سید روح الله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، 1378 ش، چاپ اول.
 
50. الصواعق المحرقه، هیتمى مالکى، ابن حجر، مکتبة القاهره، 1385 ق.
40. ریاض العلماء، افندی اصفهانی، میرزا عبدالله، منشورات کتابخانه آیة‌الله مرعشی نجفی، قم، 1403 ق.
51. طبقات اعلام الشیعه، تهرانى، شیخ آقابزرگ، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ دوم.
 
52. طبقات الکبرى، ابن سعد، دار بیروت للطباعة و النشر، 1405ق، چاپ اوّل.
41. ریاض المسائل، طباطبایی، سیّد علی بن سیّد محمّد بن علی، مؤسّسه آل البیت، قم، 1418ق، چاپ اوّل.
53. الغیبة، طوسى، محمّد بن حسن، مؤسّسه معارف اسلامى، قم.
 
54. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(علیهم السلام)، هاشمی شاهرودی، محمود.
42. السرائر، حلّی، ابن ادریس، نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین، قم، 1410 ق.
55. فصلنامه فقه اهل بیت، سال اوّل، شماره اوّل.
 
56. الفهرست شیخ طوسى، طوسى، محمّد بن حسن، دانشگاه مشهد، 1351 ق.
43. السنن الکبری، احمد بن حسین بیهقی، دارالفکر، بیروت.
57. الفوائد الرجالیّه، بحرالعلوم، سیّد محمّدمهدى، نشر مکتبة الصادق، تهران، 1405 ق.
 
58. القواعد الفقهیّه، مکارم شیرازى، ناصر، منشورات دارالعلم، قم، 1382 ق.
44. السنن، ترمذی، محمّد بن عیسی، دارالفکر، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم.
59. الکافى، کلینى، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، دار صعب، دار التعارف، بیروت، 1401 ق، چاپ چهارم.
 
60. الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، دار صادر؛ دار بیروت، بیروت، 1385 ق.
45. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، شمس الدّین محمّد بن احمد، مؤسّسة الرساله، بیروت، 1413 ق، چاپ نهم.
61. کشف اللثام، اصفهانى، محمّد بن حسن (فاضل هندى)، مؤسّسه نشر اسلامى (جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، 1416ق، چاپ اوّل.
 
62. کفایة الاصول، آخوند خراسانى محمّد کاظم، مؤسّسه آل البیت، قم، 1417ق، چاپ دوم.
46. سیمای فرزانگان، سبحانی، جعفر، مؤسّسه امام صادق(علیه‌السلام)، قم، 1379 ش، چاپ اوّل.
63. کنز العمّال، متّقى هندى، مؤسسه الرسالة، بیروت، 1405 ق، چاپ پنجم.
 
64. الکنى و الالقاب، قمى، شیخ عبّاس، کتابخانه صدر، تهران، 1397 ق، چاپ چهارم.
47. صحیح بخاری، بخاری، ابوعبدالله محمّد بن اسماعیل، دارالجیل، بیروت.
65. مبسوط، طوسی، محمد بن حسن، تحقیق: الکشفى، محمدعلى، مکتبة مرتضویة، طهران، 1387 ق، چاپ سوم.
 
66. مجمع البیان، طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن ، با تحقیق جمعى از دانشمندان، (ده جلدى)، مؤسّسه اعلمى، بیروت، 1415ق، چاپ اوّل.
48. صحیح مسلم، نیشابوری، ابوالحسین مسلم بن حجاج، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، 1972م، چاپ دوم.
 
49. صحیفه امام، خمینی، سید روح الله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378 ش، چاپ اول.
 
50. الصواعق المحرقه، هیتمی مالکی، ابن حجر، مکتبة القاهره، 1385 ق.
 
51. طبقات اعلام الشیعه، تهرانی، شیخ آقابزرگ، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ دوم.
 
52. طبقات الکبری، ابن سعد، دار بیروت للطباعة و النشر، 1405ق، چاپ اوّل.
 
53. الغیبة، طوسی، محمّد بن حسن، مؤسّسه معارف اسلامی، قم.
 
54. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، هاشمی شاهرودی، محمود.
 
55. فصلنامه فقه اهل‌بیت، سال اوّل، شماره اوّل.
 
56. الفهرست شیخ طوسی، طوسی، محمّد بن حسن، دانشگاه مشهد، 1351 ق.
 
57. الفوائد الرجالیّه، بحرالعلوم، سیّد محمّدمهدی، نشر مکتبة الصادق، تهران، 1405 ق.
 
58. القواعد الفقهیّه، مکارم شیرازی، ناصر، منشورات دارالعلم، قم، 1382 ق.
 
59. الکافی، کلینی، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، دار صعب، دار التعارف، بیروت، 1401 ق، چاپ چهارم.
 
60. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار صادر؛ دار بیروت، بیروت، 1385 ق.
 
61. کشف اللثام، اصفهانی، محمّد بن حسن (فاضل هندی)، مؤسّسه نشر اسلامی (جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، 1416ق، چاپ اوّل.
 
62. کفایة الاصول، آخوند خراسانی محمّد کاظم، مؤسّسه آل البیت، قم، 1417ق، چاپ دوم.
 
63. کنز العمّال، متّقی هندی، مؤسسه الرسالة، بیروت، 1405 ق، چاپ پنجم.
 
64. الکنی و الالقاب، قمی، شیخ عبّاس، کتابخانه صدر، تهران، 1397 ق، چاپ چهارم.
 
65. مبسوط، طوسی، محمد بن حسن، تحقیق: الکشفی، محمدعلی، مکتبة مرتضویة، طهران، 1387 ق، چاپ سوم.
 
66. مجمع البیان، طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، با تحقیق جمعی از دانشمندان، (ده جلدی)، مؤسّسه اعلمی، بیروت، 1415ق، چاپ اوّل.
 
67. مجلّه رسالة الاسلام، معاونت فرهنگی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی.
67. مجلّه رسالة الاسلام، معاونت فرهنگی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی.
68. مجلّه نور علم، جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، (شماره هشتم)، بهمن 1363 .
 
69. المراجعات، عاملى، سید شرف الدین، چاپ مجمع جهانى اهل بیت، قم، چاپ اوّل.
68. مجلّه نور علم، جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، (شماره هشتم)، بهمن 1363.
 
69. المراجعات، عاملی، سید شرف الدین، چاپ مجمع جهانی اهل‌بیت، قم، چاپ اوّل.
 
70. المستجاد من کتاب الارشاد، حلی، حسن بن یوسف.
70. المستجاد من کتاب الارشاد، حلی، حسن بن یوسف.
71. مستدرک الصحیحین، الحاکم نیشابورى، محمّد بن محمّد، دار المعرفة، بیروت، 1406 ق.
 
71. مستدرک الصحیحین، الحاکم نیشابوری، محمّد بن محمّد، دار المعرفة، بیروت، 1406 ق.
 
72. مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، دار صادر، بیروت.
72. مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، دار صادر، بیروت.
73. معجم رجال الحدیث، خویى، سیّد ابوالقاسم، منشورات مدینة العلم، 1403 ق، چاپ سوم.
 
74. معجم فقه السلف، کتانى، محمّد المنتصر، چاپ جامعة ام القرى، مکّه مکرّمه، 1410 ق.
73. معجم رجال الحدیث، خویی، سیّد ابوالقاسم، منشورات مدینة العلم، 1403 ق، چاپ سوم.
75. مکاتیب الرسول، احمدى میانجى، على، مؤسّسه دارالحدیث الثقافیّه، تهران، 1419ق، چاپ اوّل.
 
76. الملل و النحّل، شهرستانى، عبدالکریم بن ابى بکر احمد، دارالفکر، بیروت، 1422ق، چاپ دوم.
74. معجم فقه السلف، کتانی، محمّد المنتصر، چاپ جامعة ام القری، مکّه مکرّمه، 1410 ق.
77. المنتظم فى تاریخ الامم و الملوک، ابن الجوزى عبدالرحمن بن على بن محمّد، دارالکتب العلمیّه، بیروت، 1412 ق، چاپ اوّل.
 
78. من لا یحضره الفقیه، ابن بابویه قمى، أبو جعفر محمّد بن على بن حسین، دار الاضواء، بیروت، 1405 ق، چاپ ششم.
75. مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، علی، مؤسّسه دارالحدیث الثقافیّه، تهران، 1419ق، چاپ اوّل.
79. منتهى المقال فى احوال الرجال، حائرى، ابوعلى (مازندرانى، شیخ محمّد بن اسماعیل)، مؤسّسه آل البیت، قم، 1416ق، چاپ اوّل.
 
80. موسوعة الامام الخویى، خویی، سید ابو القاسم، مؤسّسة احیاء آثار امام خویى، قم، 1418ق، چاپ اوّل،.
76. الملل و النحّل، شهرستانی، عبدالکریم بن ابی بکر احمد، دارالفکر، بیروت، 1422ق، چاپ دوم.
81. موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانى، جعفر، مؤسّسه امام صادق، قم، 1418 ق، چاپ اوّل.
 
82. موسوعة الفقه الاسلامى(موسوعه جمال عبدالناصر)،المجلس الاعلى لشؤون الاسلامى، قاهره، 1410ق.
77. المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ابن الجوزی عبدالرحمن بن علی بن محمّد، دارالکتب العلمیّه، بیروت، 1412 ق، چاپ اوّل.
85. موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل بیت، مؤسسه دائرة معارف الفقه الاسلامى، قم، 1423 ق، چاپ اوّل.
 
84. الموسوعة الفقهیّه (موسوعه کویتى)، وزارت اوقاف و شئون اسلامى کویت، 1414 ق، چاپ چهارم.
78. من لا یحضره الفقیه، ابن بابویه قمی، أبو جعفر محمّد بن علی بن حسین، دار الاضواء، بیروت، 1405 ق، چاپ ششم.
85. الموسوعة الفقهیّه المیسّره، انصارى، شیخ محمّدعلى، مجمع الفکر الاسلامى، 1423 ق، چاپ دوم.
 
86. میزان الاعتدال، ذهبى، ابوعبدالله محمّد بن احمد، دار المعرفة، بیروت.
79. منتهی المقال فی احوال الرجال، حائری، ابوعلی (مازندرانی، شیخ محمّد بن اسماعیل)، مؤسّسه آل البیت، قم، 1416ق، چاپ اوّل.
87. نقباء البشر، تهرانى، آقا بزرگ، دار المرتضى، مشهد، 1404 ق، چاپ دوم.
 
88. وسائل الشیعه، حرّ عاملى، محمّد بن حسن، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1391 ق، چاپ چهارم.
80. موسوعة الامام الخویی، خویی، سید ابو القاسم، مؤسّسة احیاء آثار امام خویی، قم، 1418ق، چاپ اوّل،.
 
81. موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، جعفر، مؤسّسه امام صادق، قم، 1418 ق، چاپ اوّل.
 
82. موسوعة الفقه الاسلامی(موسوعه جمال عبدالناصر)،المجلس الاعلی لشؤون الاسلامی، قاهره، 1410ق.
 
85. موسوعة الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب اهل‌بیت، مؤسسه دائرة معارف الفقه الاسلامی، قم، 1423 ق، چاپ اوّل.
 
84. الموسوعة الفقهیّه (موسوعه کویتی)، وزارت اوقاف و شئون اسلامی کویت، 1414 ق، چاپ چهارم.
 
85. الموسوعة الفقهیّه المیسّره، انصاری، شیخ محمّدعلی، مجمع الفکر الاسلامی، 1423 ق، چاپ دوم.
 
86. میزان الاعتدال، ذهبی، ابوعبدالله محمّد بن احمد، دار المعرفة، بیروت.
 
87. نقباء البشر، تهرانی، آقا بزرگ، دار المرتضی، مشهد، 1404 ق، چاپ دوم.
 
88. وسائل الشیعه، حرّ عاملی، محمّد بن حسن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1391 ق، چاپ چهارم.
 
89. وفیات الاعیان، ابن خلکان، ابوالعباس احمد بن محمّد، دار صادر، بیروت.
89. وفیات الاعیان، ابن خلکان، ابوالعباس احمد بن محمّد، دار صادر، بیروت.
۹۰. امالی شیخ طوسی، طوسی، ابوجعفر محمّد بن حسن، دارالثقافه، قم، 1414 ق، چاپ اوّل.
۹۱. امالی، ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین، تحقیق: غفاری، علی اکبر، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1404 ق، چاپ دوم.
۹۲. امل الآمل، حرّ عاملی، محمّد بن حسین، دارالکتاب الاسلامی، قم، 1362 ش.
کل مقاله برگرفته از دائرة المعارف فقه مقارن، تحت اشراف آیت الله العظمی مکارم شیرازی
== پی نوشت: ==
== پی نوشت: ==
[[رده:مقاله‌ها]]
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۳۱

ادوار تاریخی فقه شیعه

تاریخ هر علمی، آگاهی از پیدایش، رشد، تکامل و فراز و فرودهایی است که آن علم در طول زمان با آن مواجه بوده است. علم فقه نیز از این قانون مستثنا نیست، از این رو دانشمندان علوم اسلامی در قرون اخیر به بحث از «سیر تطوّر فقه» یا «ادوار فقهی» پرداخته و آن را به گونه‌ای گویا مورد توجّه قرار داده‌اند. به هر حال، دانستن دوران‌های مختلف فقه اسلامی، ما را از ریشه‌های عمیق این علم، تلاش توان‌فرسای فقها در مسیر رشد و بالندگی آن، علّت شتاب آن در برخی از عصرها و رکود آن در دوره‌های دیگر، تأثیر زمان و مکان و حوادث در فهم تازه فقیهان و... آگاه می‌سازد. ما در این مجال «دوره‌های فقهی فقه مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام)» را بررسی می‌کنیم.

ویژگی‌های فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام):

فقه شیعه که همان فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است، از دامان رسالت برخاست و به دست اهل‌بیت رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) رشد و نموّ یافت. مذهب فقهی فقهای اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود، با تحوّلات گوناگونی روبه رو بوده است؛ به ویژه در عصر امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) گاه با توجّه به سخت‌گیری‌های حاکمان، دچار کندی می‌شد و گاه در فرصت‌های به دست آمده و فراهم شدن شرایط زمانی ـ به سبب درگیری حاکمان و زمامداران و فترت انتقال قدرت و تغییر حکومت‌ها ـ شتاب فزاینده‌ای می‌گرفت. در دوره‌های بعد از امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نیز، فقه شیعه با حوادث گوناگونی مواجه بوده است که گاه سبب رکود علم فقه و گاه موجب شتاب و جهش و نوآوری آن می‌گردید. در مجموع، فقه شیعه تا عصر حاضر ـ به سبب «انفتاح باب اجتهاد» ـ حرکت صعودی و رشد آن بسیار چشمگیر بوده است.

ویژگی‌های اصلی فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

1. مجزی بودن عمل به آن

به یقین عمل به فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) مجزی و سبب نجات مکلّفان خواهد بود که روشن‌ترین دلیل آن، حدیث متواتر و معروف ثقلین است.[۱] محتوای این حدیث به خوبی می‌رساند که تمسّک به اهل‌بیت رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) همانند تمسّک به کتاب خدا، سبب هدایت و نجات است. جالب است بدانیم اخیراً مجموعه‌ای به نام «فقه السلف عترة و صحابة و تابعین» به قلم محمّد المنتصر الکتانی توسط دانشگاه «ام القری» مکّه منتشر شده که نویسنده، نخست در تعریف «فقه العترة» می‌گوید: «فقه عترت، شامل فقهی است که از جانب فاطمه دختر رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، امیر مؤمنان علی، امام حسن، امام حسین تا امام صادق(علیهم‌السلام) به ما رسیده باشد». سپس می‌افزاید: «دست یابی و عمل به فقه عترت، در واقع دستیابی به دانش و هدایت و سبب امان از گمراهی است که همگام و همراه با کتاب خدا، سبب هدایت و امنیّت است تا آنجا که سبب ورود به بهشت می‌شود». [۲] آنگاه نویسنده برای اثبات سخن خویش به حدیث ثقلین استناد می‌جوید. فخر رازی در تفسیر خویش در بحث جهر به «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، در نماز می‌گوید: «از علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) نقل شده است که بسم الله را به جهر می‌خواند و این خبر به تواتر رسیده است، و هر کس در دین خویش به علی بن ابی طالب(علیهماالسلام) اقتدا کند، به یقین هدایت یافته است؛ به این دلیل که پیامبر خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) درباره علی فرمود: «أللّهم أدر الحقّ مع علیٍّ حیث دار»؛ (پروردگارا! حق را بر محور علی ـ هر گونه که وی حرکت می‌کند ـ قرار ده)». [۳]

2. غنای فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) که برگرفته از کتاب و سنّت است، فقهی ریشه دار و غنی است که شجره طیّبه آن در هیچ برهه‌ای از تاریخ، از ریشه جدا نشده است. فقهای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) افزون بر تمسّک به کتاب، از سخنان امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نیز بهره می‌گیرند که ریشه‌های آن به سنّت رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) منتهی می‌شود؛ امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بازگو کننده سنّت رسول خدا و شارح کلمات آن حضرت بودند، بنابراین، سرچشمه فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) کتاب خدا و سنّت ناب رسول خداست، که توسط امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) تبیین شده است. در روایات فراوانی از امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نقل شده که آنچه ما می‌گوییم از رسول خداست، یا حدیث ما، حدیث پدران ما و حدیث رسول خداست. [۴] محقّق بزرگ آیت‌الله بروجردی(قدّس سرّه) در تعاملی که با دانشگاه الازهر و مفتی وقت آن زمان مصر شیخ محمود شلتوت داشت، این مجموعه از احادیث را نیز برای وی ارسال کرد و شیخ شلتوت نیز با توجّه به محتوای این احادیث و مانند آن، فتوای تاریخی خویش را بیان کرد که: عمل به مذهب جعفری نیز برای مسلمین مجزی است. [۵] با توجّه به عدم انفکاک فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از سنّت نبوی و ریشه دار بودن آن، غنای این فقه مشهود است؛ به ویژه که فقهای اهل‌بیت، هرگز احساس خلاء قانونی نمی‌کنند و خود را بی نیاز از قیاس و استحسان و مانند آن می‌دانند.

3. انفتاح باب اجتهاد

هر چند فقه شیعه در گذر تاریخ از فراز و فرودهایی برخوردار بود، ولی فقهای امامیّه باب اجتهاد را نبستند و راه فهم تازه و اجتهاد در نصوص کتاب و سنّت را برای اهلش بازگذاشتند و همین نکته سبب شد که فقه اهل‌بیت رشد کند و همراه با تحوّلات زمانه، برای نیازهای مسلمین پاسخی در خور داشته باشد. فقه به تمام زوایای زندگی مردم نفوذ کرده و اقشار و صنف‌های مختلف جامعه توانسته‌اند پاسخ پرسش‌های فقهی خویش را از فقیهان اهل‌بیت بشنوند. [۶]

4. حریّت و آزادگی

فقهای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هرگز فقه خویش را در خدمت حاکمان ستمکار و دنیاپرست قرار ندادند و فقه اهل‌بیت را در مسیر توجیه کردارهای ناشایست حاکمان ظالم و ضدّ مردمی به کار نگرفتند؛ همان گونه که امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نیز فقه و دانش خویش را در خدمت ظالمان قرار نداده بودند.

ادوار فقه شیعه

دوران‌های فقه شیعه را در 9 دوران مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم. در برخی کتب [۷] برای دوره‌های فقه شیعه شش دوره، و در برخی [۸] هفت دوره بر شمرده‌اند؛ ولی به نظر می‌رسد تفکیک دقیق دوره‌ها و شناسایی و بازیابی ویژگی‌های هر دوره، آن را به 9 دوره می‌رساند.

دوره اول: عصر حضور امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

بدون تردید عصر رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عصر مشترک همه مسلمانان بوده که همگی احکام خویش را بدون واسطه از آن حضرت می‌گرفتند و آن حضرت تنها مرجع علمی مسلمانان به شمار می‌رفت. پس از رحلت رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) با توجّه به اقبال مردم به اسلام و گسترش کشور اسلامی و پدید آمدن حوادث تازه و مسائل جدید، لازم بود به پرسش‌های تازه پاسخ داده شود. رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) پیشاپیش با معرّفی اهل‌بیت در کنار قرآن کریم به عنوان مرجع علمی مسلمین پس از خود، این نیاز را تدبیر فرمود. حدیث متواتر و معروف «ثقلین» این حدیث با تعبیرات مختلف در کتب شیعه و سنّی آمده است؛ [۹]گویای این مطلب و دلیل بر آینده نگری رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است. ائمّه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هر زمان فرصتی دست می‌داد، برای تبیین احکام و معارف و حلّ مشکل امّت اسلامی و صیانت از شریعت، تلاش می‌کردند. این تلاش‌ها را ـ که پس از رحلت رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) (سال 11 هجری) آغاز و تا ابتدای غیبت صغری (سال 260) ادامه یافت ـ می‌توان در چند فصل پی‌گیری کرد:

فصل اوّل: تدوین کتاب در حالی که پس از رحلت رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) خلفای وقت، مردم را از تدوین احادیث منع کردند، داستان منع تدوین حدیث و نقل آن، از زمان خلیفه اوّل آغاز و بیش از یک قرن ادامه یافت. عایشه نقل می‌کند پدرم احادیثی از رسول خدا جمع آوری کرده بود که تعدادشان به پانصد حدیث می‌رسید؛ ولی روزی همه آن احادیث را خواست و آتش زد. [۱۰] خلیفه دوم نیز اصحاب را از نقل حدیث منع کرد و جمعی از اصحاب را به جرم نقل احادیث رسول خدا، زندانی کرد. [۱۱] همچنین نقل شده است که عمر نخست تصمیم داشت، سنّت رسول خدا را بنویسد، سپس پشیمان شد و از نوشتن آن صرف نظر کرد و طی بخشنامه‌ای به همه بلاد اسلامی نوشت: اگر کسی نوشته‌ای از سنّت رسول خدا نزد اوست، همه را محو کند. [۱۲] این ماجرا در عصر بعضی دیگر از خلفا نیز ادامه داشت، هر چند در خلافت امیرمؤمنان علی(علیه‌السلام) سنّت رسول خدا و نقل آن مورد توجّه قرار گرفت، ولی فرصت کافی برای انجام کامل آن، به وجود نیامد؛ منع تدوین حدیث پس از آن حضرت تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه یافت، تا آنکه مطابق نقل بخاری، عمر بن عبدالعزیز طی نامه‌ای به ابوبکر بن حزم نوشت: احادیث رسول خدا را بنویس! زیرا از نابودی علم و از بین رفتن علما و دانشمندان می‌ترسم! [۱۳]. با این حال، پس از مرگ عمر بن عبدالعزیز، بار دیگر تدوین حدیث با رکود مواجه شد، تا آنکه در عصر خلافت منصور دوانیقی به طور رسمی و گسترده تدوین حدیث آغاز شد. سیوطی از ذهبی نقل می‌کند که: در سال 143 هجری دانشمندان اسلامی شروع به تدوین حدیث، فقه و تفسیر کردند؛ که از جمله مالک، کتاب موطّأ را تدوین کرد. [۱۴].امیرمؤمنان و برخی از شاگردان آن حضرت، نوشته‌هایی را از خود به یادگار گذاشتند. جلال الدّین سیوطی در کتاب تدریب الراوی می‌نویسد: «میان صحابه نخستین و تابعین در ارتباط با کتابت و تدوین علم اختلاف فراوانی بود، جمعی آن را نادرست و گروهی آن را روا شمرده و انجام می‌دادند که از این گروه دوم، علی(علیه‌السلام) و فرزندش حسن(علیه‌السلام) و جابر است». [۱۵] از این رو، باید گفت نخستین بار کتاب فقهی و دینی، توسّط امیر مؤمنان علی(علیه‌السلام) تدوین یافت. قابل توجّه است که تلاش آن حضرت در این باره، اختصاص به زمان پس از رحلت رسول مکرّم ندارد، بلکه در زمان رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نیز به طور ویژه به محضر آن حضرت می‌رسید و بهره‌های فراوان می‌برد و بسیاری از آموخته‌هایش را مکتوب ساخت. شیخ کلینی به سند معتبر از علی(علیه‌السلام) نقل می‌کند که فرمود: «هر روز و هر شب، ملاقات ویژه‌ای با پیامبر داشتم. حضرت آن وقت را به من اختصاص می‌داد. به هر سو می‌رفت، من با او می‌رفتم؛ اصحاب رسول خدا می‌دانستند که پیامبر با هیچ کس دیگر این گونه رفتار نکرد. هیچ آیه‌ای از قرآن بر رسول خدا نازل نمی‌شد، جز آنکه آن را برای من می‌خواند و بر من املا می‌فرمود و من نیز با خط خود آن را می‌نوشتم. رسول خدا، تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن آیات را نیز به من تعلیم فرمود. آن حضرت از خداوند خواست که فهم و حفظ همه این موارد را به من عطا فرماید و از آن هنگام که پیامبر این دعا را در حق من کرد، من هرگز آیه‌ای از کتاب خدا و دانشی را که رسول خدا بر من املا کرد و من آن را نوشتم، فراموش نکردم...». [۱۶] بنابراین، آنچه در روایات معصومین از کتاب‌های امیرمؤمنان(علیه‌السلام) به نام‌های جامعه، کتاب علیّ و صحیفه یاد شده است، می‌تواند محصول همین مجالس ویژه درس رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) برای آن حضرت باشد. نجاشی در شرح حال محمّد بن عذافر صیرفی می‌نویسد، وی از پدرش نقل می‌کند که: «من همراه حکم بن عتیبه به محضر امام باقر(علیه‌السلام) رسیدم. حَکَم از امام سؤالاتی کرد و حضرت پاسخ داد، تا اینکه در مسأله‌ای گفتگویی پیش آمد. امام(علیه‌السلام) به فرزندش فرمود: برخیز و کتاب علی(علیه‌السلام) را بیاور! فرزندش برخاست و کتاب بزرگی را که داخل پارچه‌ای پیچیده شده بود، حاضر کرد. امام(علیه‌السلام) به آن نگاه فرمود، تا مسأله مورد نظر را یافت، سپس فرمود: این کتاب، املای رسول خدا و به خط علی(علیه‌السلام) است. آنگاه حضرت رو به حَکَم کرد و فرمود: ای ابامحمّد! تو و سلمة بن کهیل و ابوالمقدام، هر جای زمین را خواستید، بپیمایید؛ اما به خدا سوگند! هرگز دانشی محکم تر و عالی تر از آنچه در میان این قوم ـ که جبرئیل بر آنان فرود می‌آمد ـ پیدا نخواهید کرد». [۱۷] مرحوم شیخ صدوق [۱۸] بخشی از روایاتی که از کتاب علی است، ذکر کرده است؛ این بخش مشتمل بر بسیاری از آداب و سنن و احکام حلال و حرام نزدیک به سیصد سطر است. مرحوم صدوق این بخش را به سندش از امام صادق(علیه‌السلام)، از پدران بزرگوارش(علیهم‌السلام) نقل کرده است. در پایان این روایت، امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: این مجموعه از احکام از کتابی که املای رسول خدا و به خط علی بن ابیطالب است، گرفته شده است. همچنین کتاب دیگری از آن حضرت به نام صحیفه وجود داشت که مشتمل بر احکام فراوانی در قصاص و دیات بود. مرحوم آیة‌الله احمدی میانجی، نام‌های مختلف این کتاب و عناوین و محتوای آنها را جمع آوری کرده است. [۱۹] بخاری نیز در صحیح خود، در باب «کتابت علم» از ابوجحیفه نقل می‌کند که گفت: «از علی(علیه‌السلام) پرسیدم آیا نزد شما کتابی وجود دارد؟ پاسخ داد: هرگز! مگر کتاب خدا، یا فهمی که به مسلمانی (برای تشخیص احکام الهی) داده شده، یا آنچه را که در این صحیفه وجود دارد. گفتم: در این صحیفه چه مسائلی وجود دارد؟ فرمود: درباره عقل، نحوه آزاد کردن اسیر و اینکه مسلمان را برای کشتن کافر، به قتل نمی‌رسانند». [۲۰] هر چند ما معتقدیم غیر از این صحیفه، کتاب دیگری از آن حضرت به نام جامعه وجود داشت، که یکی از مراجع علمی ائمّه معصومین(علیهم‌السلام) به شمار می‌رفت؛ و در کتاب صحیفه نیز، احکام فراوانی درباره قصاص و دیات وجود داشت؛ ولی به هر حال، نقل این مسأله توسّط بخاری به خوبی می‌رساند، که آن حضرت صحیفه ای داشت که بخشی از احکام الهی در آن نوشته شده بود.

شاگردان صاحب کتاب امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام)

در فقه با توجّه به اهتمام اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به تدوین کتاب، شاگردان آن بزرگواران نیز، کتاب‌هایی در فقه و مسائل شرعی نوشته‌اند. از شاگردان علی(علیه‌السلام) که در این دوره، دست به تدوین کتاب زده‌اند، می‌توان از این افراد نام برد:

1. ابورافع صحابی

ابورافع که غلام آزاد شده رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) و از خاصان امیر مؤمنان به شمار می‌رود، کتابی را تدوین کرده به نام السنن و الاحکام و القضایا. از اظهارات نجاشی استفاده می‌شود که این کتاب مشتمل بر ابواب صلاة، صیام، حج، زکات، و قضاوت‌ها بوده است.

2. علی بن ابورافع

علی بن ابورافع کاتب امیرمؤمنان و از بهترین پیروان علی(علیه‌السلام) بود. وی کتابی را در موضوعات مختلف فقهی، مانند وضو، نماز و سایر ابواب فقه تألیف کرد. [۲۱]

3. عبیدالله بن ابورافع

به گفته شیخ طوسی، وی کتابی را درباره قضاوت‌های امیرمؤمنان(علیه‌السلام) تألیف کرد. [۲۲]

4. ربیعة بن سمیع

نجاشی به هنگام ذکر نخستین طبقه از مؤلّفان حدیث، آورده است که ربیعة بن سمیع، کتابی را از امیر مؤمنان(علیه‌السلام)درباره زکات گاو و شتر و گوسفند، جمع آوری کرده است. [۲۳]

امامان بزرگوار پس از علی(علیه‌السلام) تا زمان امام باقر، تحت فشار و سخت‌گیری شدید قرار داشتند؛ از این رو، از آنان و اصحابشان، کتابی در فقه نقل نشده است؛ هر چند جمعی از یاران آن بزرگواران، روایاتی را در ارتباط با مسائل فقهی از آنان نقل کرده‌اند. با این حال از امام سجاد(علیه‌السلام) رساله حقوق به یادگار مانده است، که قسمتی از این مجموعه، مرتبط به مسائل فقهی و احکام شرعی است. رساله حقوق آن حضرت را که حسن بن شعبه در تحف العقول آورده است، در بردارنده حدود پنجاه حق است که از جمله، حقوق خدا بر انسان و حقوق انسان بر خویش و حقوق عبادت‌هایی مانند نماز و روزه و حج بر انسان است. ولی از زمان امام باقر(علیه‌السلام) به بعد، کتاب‌های متعدّدی از اصحاب آن بزرگواران تدوین شده است. مرحوم شیخ طوسی در کتاب فهرست نام نهصد تن از مصنّفان را می‌نویسد که چه بسا هر یک دارای تألیفات متعددی باشند.[۲۴]

می‌دانیم عمده این کتاب‌ها در عصر امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) تا پایان قرن سوم نوشته شده است که به خوبی اهتمام علمای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را به امر تدوین حدیث و فقه نشان می‌دهد. لازم به یادآوری است، به سبب جدا نبودن احکام فقهی از سایر علوم، مجموعه کتب حدیث، در بردارنده روایات فقهی، کلامی، تفسیری و مانند آن بود. ولی برخی از این کتاب‌ها ویژه مسائل فقهی بوده، مانند کتاب‌هایی که از ابورافع و دو پسرش نقل شده است. همچنین برخی از کتاب‌های فضل بن شاذان و یونس بن عبدالرحمن (از اصحاب امام رضا(علیه‌السلام)) نیز، مانند کتاب‌های فقهی تدوین شده بود. گواه این مطلب آن است که مرحوم شیخ کلینی در موارد متعددی آرای آنان را در کافی آورده است [۲۵]از جمله در باب طلاق و میراث و زکات و مانند آن. همچنین شیخ صدوق در کتاب مقنع، در این باره که زن چگونه از شوهرش ارث می‌برد، قولی را از فضل بن شاذان نقل کرده است، بدون آنکه به روایتی نسبت دهد. این مطلب می‌رساند که فضل بن شاذان دارای متنی فقهی بوده است، نه به شکل کتاب‌های روایی. البتّه، تجرید فقه از شکل روایی آن، به صورت رسمی و فراگیر به دست شیخ صدوق انجام شده که در تبیین دوره دوم فقه ذکر خواهد شد.

فصل دوّم: برجسته‌ترین فقهای اهل‌بیت

الف) امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

امام علی(علیه‌السلام) سر سلسله فقیهان البتّه اطلاق فقها بر امامان اهل‌بیت، خالی از تسامح نیست و از باب هماهنگی با سایر نویسندگانی است که «دوره‌های فقه» را نوشته‌اند؛ زیرا سخنان امامان در نزد فقهای شیعه، خود از منابع استنباط احکام به شمار می‌آید. هر چند می‌توان به آنان از باب کارشناس و خبره کامل در دین، فقیه گفت. در برخی از روایات نیز، گاه به برخی از امامان، فقیه اطلاق شده، که از همین قسم است: تعبیر «کتب رجلٌ الی الفقیه(علیه‌السلام)...» [۲۶]بزرگ این عصر، علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) است، که بعد از رسول خدا، فقیه‌ترین مردم بود.

آن حضرت آرایی فقهی داشت؛ آرایی که در مقام استفتا ابراز کرد، یا خود در مقام عمل آنها را نشان داد یا در ایّام خلافتش به دیگران، به ویژه کارگزارانش فرمان عمل به آنها را صادر کرد. علی(علیه‌السلام) باب مدینه علم رسول خدا بود حدیث «انا مدینة العلم و علیّ بابها» از ده‌ها کتاب اهل سنّت و پیروان اهل‌بیت نقل شده است [۲۷] و رسول خدا هزار باب علم را به وی آموخت که از هر بابی، هزار باب دیگر گشوده شد. [۲۸] عمر بن خطاب درباره او گفت: «اقضانا علیّ» صحیح بخاری، همان، ج 6، ص 23؛ (داناترین ما در امر قضاوت علی است) و عایشه می‌گفت: «داناترین مردم به سنّت رسول خدا، علی است» [۲۹] و به اعتقاد امامیّه وی پس از رسول خدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) اعلم مردم است که دریای علم و دانش وی کرانه‌های دور دست را فرا گرفت و همچنان در طول تاریخ، الهام بخش دانشمندان و فقیهان است.

پس از امیرمؤمنان(علیه‌السلام) دیگر امامان اهل‌بیت نیز، دارای آرای فقهی بوده‌اند؛ ولی در این میان امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)ـ به موجب فراهم شدن شرایط خاصّ زمانی ـ بیشترین آرای فقهی را ابراز داشته‌اند.

امام باقر(علیه‌السلام) در وسعت علم و دانش مشهور و ضرب المثل بود، تا آنجا که در کتاب‌ها به بهانه‌های مختلف از او یاد می‌شود. علمای اهل سنّت ـ چه معاصران آن حضرت و چه در اعصار بعد ـ درباره عظمت علمی و معنوی آن حضرت سخن‌ها گفته‌اند. عبدالله بن عطاء مکّی می‌گوید: «من دانشمندان را ندیدم نزد کسی، جز ابوجعفر (محمّد بن علی)، این اندازه اظهار کوچکی نمایند. من خودم دیدم که حکم بن عتبه (م 114) با آن همه جلالت و عظمتی که میان مردم داشت، در برابر آن حضرت، همچون کودکی در برابر آموزگار بود». [۳۰] ذهبی می‌نویسد: «ابوجعفر باقر، محمّد بن علی بن الحسین، پیشوای مورد اعتماد، هاشمی علوی و بزرگ بنی‌هاشم در زمان خویش بود و در عصر خود، به «باقر» شهرت یافت و این لقب از جمله «بقر العلم»؛ (شکافت دانش را) گرفته شده است». [۳۱] ابن خلکان در «وفیات الاعیان» می‌نویسد: «ابوجعفر محمّد بن زین العابدین، ملقّب به باقر ـ بنا بر اعتقاد امامیّه ـ یکی از امامان دوازده گانه است. او پدر امام جعفر صادق است. باقر(علیه‌السلام) مردی دانشمند، بزرگوار و بزرگ بود. او را باقر گفته‌اند، چون علم و دانش را وسعت و گسترش بخشید». شاعر درباره وی گفته است: «یا باقر العلم لاهل التّقی *** و خیر من لبّی علی الاحبل» [۳۲]؛ (ای کسی که برای اهل تقوا شکافنده دانش هستی و بهترین کسی هستی که به پیمان‌های الهی لبیک گفت).

امام جعفر صادق(علیه‌السلام) که آرای فقهی فراوانی از او نقل شده، نقش مهمی در توسعه فرهنگی اسلام مخصوصاً فرهنگ اهل‌بیت دارد، تا آنجا که مذهب امامیّه، به «مذهب جعفری» معروف شده است. آن حضرت نیز مورد ستایش دانشمندان بزرگ اهل سنّت قرار گرفته است. مالک بن انس (پیشوای مذهب مالکی) درباره وی می‌گوید: «من فراوان به نزد او رفتم، آن حضرت را جز در این سه حال نیافتم: یا نماز می‌گزارد، یا روزه بود و یا قرآن می‌خواند. برتر از جعفر بن محمّد(در این عصر) از نظر دانش، عبادت و پرهیزکاری، هرگز چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بر قلب هیچ بشری خطور نکرده است». [۳۳]

ابوحنیفه (پیشوای مذهب حنفی) می‌گوید: «من فقیه تر از جعفر بن محمّد ندیدم. وقتی که منصور وی را نزد خود فراخواند، نخست سراغ من فرستاد و گفت: ای ابوحنیفه! مردم بسیار علاقه مند به جعفر بن محمّد شدند. بنابراین، سؤالات دشواری را آماده کن، تا از پاسخ آنها درماند. من نیز چهل مسأله را آماده ساختم، تا اینکه منصور عباسی در شهر حیره مرا نزد خودش فراخواند. به نزد او رفتم و جعفر بن محمّد را دیدم که سمت راست وی نشسته است، منصور به من دستور داد بنشینم. آنگاه رو به امام صادق کرد و گفت: ای اباعبدالله! این مرد ابوحنیفه است. گفت: آری! آنگاه منصور به من رو کرد و گفت: ای ابوحنیفه! سؤالات خود را مطرح کن. من نیز سؤالات خود را مطرح کردم و آن حضرت به من پاسخ می‌داد و می‌گفت: پاسخ آن به نزد شما این است و اهل مدینه چنین پاسخ می‌گویند و ما چنین می‌گوییم. نظر او گاه با نظر مردم مدینه موافق بود و گاه با همه ما مخالف بود. تا آنکه من هر چهل مسأله را پرسیدم و او به همین گونه پاسخ داد». سپس ابوحنیفه می‌افزاید: «آیا ما روایت نمی‌کنیم که داناترین مردم کسی است که به اقوال مختلف از همه آگاه تر باشد (بنابراین، جعفر بن محمّد از همه مردم آن زمان عالم تر بود)». [۳۴]

همچنین ابوحنیفه گفت: «لو لا السَّنَتان لهلک النّعمان» [۳۵] ؛ (اگر آن دو سال [بهره‌گیری از محضر امام صادق (علیه‌السلام)] نبود، نعمان [نام ابوحنیفه است] هلاک می‌شد». ابن حجر هیتمی درباره امام صادق(علیه‌السلام)می‌نویسد: «آن قدر مردم از علم و دانش [امام] جعفر صادق نقل کرده‌اند که سواران را برای رسیدن به خدمتش به حرکت درآورده، و آوازه اش در همه شهرها پیچیده؛ از وی پیشوایان بزرگی، مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیانی‌ها [سفیان بن سعید ثوری و سفیان بن عیینه کوفی] ابوحنیفه، شعبة بن حجّاج بصری وایّوب سجستانی روایت کرده‌اند». [۳۶]

شهرستانی در ملل و نحل می‌گوید: «جعفر بن محمّد الصادق، هو ذو علم غزیر، و أدب کامل فی الحکمة، و زهد فی الدنیا، و ورع تامٍّ عن الشهوات» [۳۷]؛ (جعفر بن محمّد صادق، دارای علمی فراوان، و ادب کامل در حکمت، و بی رغبت در امر دنیا، و دارای نهایت ورع در برابر شهوات بود). بستانی در «دائرة المعارف» خویش درباره امام جعفر صادق می‌نویسد: «جعفر صادق، یکی از پیشوایان دوازده گانه مذهب امامیّه است، او از بزرگان اهل‌بیت است و چون در گفتار صادق است، لقب صادق گرفته است؛ او دارای فضل عظیمی بود». د[۳۸] دیگر امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) پس از امام صادق(علیه‌السلام) به سبب تثبیت حکومت بنی عبّاس، بار دیگر فشارها و تنگناها بر امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) شروع شد و از این رو، مدرسه تعلیم و تدریس اهل‌بیت دچار مشکل گردید؛ ولی با این حال، امام کاظم و امام رضا(علیهما السلام) نیز در همان شرایط به ترویج فرهنگ اهل‌بیت و فقه آل محمّد(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) پرداختند. سیّد بن طاووس می‌نویسد: «گروه زیادی از یاران و شیعیان خاص امام کاظم(علیه‌السلام) و رجال خاندان هاشمی در محضر آن حضرت گرد می‌آمدند و سخنان و پاسخ‌های آن حضرت به پرسش‌های حاضران را، یادداشت می‌کردند و هر حکمی را که در مورد هر حادثه‌ای صادر می‌کرد، ثبت و ضبط می‌نمودند». [۳۹] ابن حجر هیتمی، دانشمند و محدّث معروف اهل سنّت می‌نویسد: «موسی کاظم وارث علوم و دانش‌های پدر و دارای فضل و کمال او بود. وی در پرتو عفو و گذشت و بردباری فوق العاده‌ای که (در برخورد با نادانان) از خود نشان می‌داد، لقب کاظم گرفت. در زمان او کسی در معارف الهی و دانش و بخشش به پایه او نمی‌رسید». [۴۰] پس از امام کاظم(علیه‌السلام) فرزندش امام رضا(علیه‌السلام) نیز از فرصت به دست آمده در پایان خلافت هارون و عصر مأمون استفاده کرد و تلاش‌های علمی و فقهی پیشوایان گذشته را ادامه داد. امام(علیه‌السلام) افزون بر استحکام بخشیدن به عقاید اهل‌بیت و شرکت در مناظرات مهم و اثبات حقانیّت اسلام، نقش ارزنده‌ای در ساماندهی و تهذیب احادیث ایفا کرد. درباره مقام او، ذهبی می‌نویسد: «علی الرضا، دارای منزلت بزرگ و شایسته خلافت بود. وی از نظر دانش، دین و بزرگی، در پایه‌ای بلند قرار داشت» [۴۱]

همچنین ـ مطابق نقل اعیان الشیعه ـ حاکم نیشابوری در تاریخ خود درباره آن حضرت نوشته است: «در سنّ بیست و چند سالگی در مسجد رسول خدا می‌نشست و برای مردم فتوا می‌داد».[۴۲] کتاب فقه الرضا نیز به آن حضرت منسوب است. [۴۳] امام جواد(علیه‌السلام) نیز توانست در فرصت کوتاه عمر خویش (بیست و پنج سال)، تا آنجا که حاکمان وقت اجازه می‌دادند، به ترویج مکتب اهل‌بیت بپردازد و از جمله، گاه مشکلات فقهی خلفا را می‌گشود و گاه در مناظرات، مسائل مهم فقهی را حل می‌کرد. برای آگاهی از مناظرات امام جواد(علیه‌السلام) با یحیی بن اکثم، دانشمند معروف زمان مأمون عبّاسی، [۴۴] همچنین فتوای آن حضرت درباره کیفیّت قطع دست سارق، در مجلس معتصم عبّاسی و در حضور فقهای آن زمان، دلیل روشنی از دانش فقهی آن امام است. [۴۵]دانشمندان بزرگی از اهل سنّت درباره عظمت علمی و وجودی آن حضرت سخن گفته‌اند. از جمله ابن حجر هیتمی می‌نویسد: «مأمون او را به دامادی خود انتخاب کرد؛ زیرا با وجود سن کم، از نظر علم و آگاهی و حلم، بر همه دانشمندان برتری داشت». [۴۶]

سبط بن جوزی می‌گوید: «او در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود».[۴۷] پس از امام جواد(علیه‌السلام) فرزند بزرگوارش امام هادی(علیه‌السلام) در عصری امامت و زعامت شیعه را به عهده گرفت، که فشارها و اختناق بیش از گذشته شد. و آن حضرت برای فعالیت فرهنگی در سطحی گسترده، آزادی عمل نداشت؛ اما در همان شرایط نامساعد نیز، افزون بر پاسخ به شبهات اعتقادی، فعالیتهای حدیثی و فقهی نیز داشت و شاگردان فراوانی را تربیت کرد. پاسخها و حل مشکلات فقهی آن امام در فرصت‌های به دست آمده، گواه دانش سرشار او است. فتوای فقهی امام(علیه‌السلام) درباره مسیحی زناکار که قبل از اجرای حد مسلمان شده بود و مخالفت آن حضرت با نظر یحیی بن اکثم و دیگر فقهای درباری، بسیار جالب است. (ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 408، ابواب حد الزنا، باب 36). همچنین نذر متوکّل و اختلاف نظر در نحوه اجرای آن و راهگشایی امام(علیه‌السلام) نمونه دیگری است [۴۸] زمان امام حسن عسکری(علیه‌السلام) فشارها بیش از گذشته بود. به قدری حکومت عبّاسی از نفوذ امام نگران بود که حضرت ناگزیر شد هر هفته روزهای دوشنبه و پنج شنبه در دربار حاضر شود. [۴۹]ولی با این حال، امام(علیه‌السلام) شاگردان و نمایندگانی را در شهرها گماشته بود و این گونه در مسیر ترویج مکتب اهل‌بیت و فقه و حدیث تلاش می‌کرد. پس از امام حسن عسکری(علیه‌السلام) امامت به فرزندش امام مهدی(علیه‌السلام) منتقل شد. آن حضرت دارای دو غیبت بود؛ غیبت صغری و کوتاه مدت که حدود 69 سال طول کشید. و غیبت کبری که با پایان یافتن دوران غیبت صغری آغاز و تا زمان ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت. هر چند امام مهدی(علیه‌السلام) آشکارا امامت مردم را به عهده نداشت؛ ولی در همان دوران غیبت صغری، به وسیله نوّاب خویش متکفّل هدایت پیروان مکتب اهل‌بیت بود و مشکلات علمی و فقهی آنان را حل می‌کرد. از جمله آنها، می‌توان به پاسخ امام(علیه‌السلام) به پرسش‌های «اسحاق بن یعقوب» در زمینه‌های گوناگون اشاره کرد [۵۰]. و همچنین می‌توان از توقیع مفصّلی که امام(علیه‌السلام) در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم، جناب محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیری صادر نمود، یاد کرد. [۵۱]. ب)

فقهای عصر امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

این دوره از تاریخ فقه امامیّه، شاهد پرورش فقهایی به دست ائمّه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است که نقش ارزشمندی در رشد فقه اسلامی داشتند؛ و اینها غیر از فقهایی از اهل سنّت هستند که از مکتب اهل‌بیت بهره‌مند شده‌اند. در این بخش، نخست تشویق ائمّه به اجتهاد و فقاهت را ذکر کرده، سپس به تعدادی از فقها و محدّثانی که از محضر آنان بهره گرفته‌اند، اشاره می‌کنیم.

1. تشویق و ترغیب به اجتهاد ائمّه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) برخی از شاگردان برجسته خود را که از قدرت استنباط و اجتهاد برخوردار بودند، به ممارست در این فن و استخراج احکام دینی تشویق می‌کردند: گاه به صورت یک دستور کلی می‌فرمودند: «إنّما علینا أن نلقی إلیکم الأُصول و علیکم أن تفرّعوا» این روایت از امام صادق(علیه‌السلام) است و شبیه به همین تعبیر، از امام رضا(علیه‌السلام) نیز نقل شده است. [۵۲]؛ ( بر ماست که اصول [و کلیات احکام] را بر شما القا کنیم و بر شماست که فروعات آن را خود به دست آورید). گاه نیز به برخی از شاگردان برجسته خود دستور می‌دادند برای مردم فتوا دهند. یکی از همین نمونه‌ها، دستور امیر مؤمنان علی(علیه‌السلام) به قُثّم بن عبّاس فرماندار آن حضرت در مکّه است که فرمود: «و اجلس لهم العصْریْن فأفتِ المستفتی و علِّم الجاهل و ذاکر العالم» [۵۳]؛ (صبح و عصر برای رسیدگی به امور مردم، مجلسی فراهم ساز! به آنان که فتوا خواهند، فتوا ده، جاهلان را بیاموز و با دانشمندان به بحث و گفتگو بپرداز). نمونه دیگر توصیه امام باقر(علیه‌السلام) به ابان بن تغلب است که فرمود: «اجلس فی مسجد المدینة و افت النّاس، فإنّی اُحبّ ان یُری فی شیعتی مثلک» [۵۴]؛ (در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده! زیرا من دوست دارم همانند تو در میان شیعیان دیده شود). گاهی به مردم اجازه می‌دادند، مسائل دینی خود را از شاگردان شایسته و مورد اعتماد این مکتب فرا‌گیرند. همان گونه که امام رضا(علیه‌السلام) در پاسخ کسی که از آن حضرت سؤال کرد، به علت عدم دسترسی به امام(علیه‌السلام) می‌توانم مسائل دینی خود را از یونس بن عبدالرحمن بپرسم؟ امام(علیه‌السلام) فرمود: آری می‌توانی. [۵۵] گاه نیز شیوه اجتهاد را به شاگردان خویش می‌آموختند که یکی از این نمونه‌ها پاسخ امام صادق(علیه‌السلام) به پرسش عبدالاعلی، درباره نحوه مسح بر ناخن پایی است که مجروح شده و پارچه‌ای بر آن گذاشته شده است. امام(علیه‌السلام)فرمود: «یُعرف هذا وأشباهه من کتاب الله، قال الله تعالی: (مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَج) [۵۶] امسح علیه» [۵۷] (این مورد و همانند آن، از کتاب خدا فهمیده می‌شود. خداوند فرمود: [در دین اسلام خدا کار سنگین و سختی بر شما قرار نداد] بنابراین، بر همان پارچه [جبیره] مسح کن).

2. فراوانی شاگردان مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هر چند خلفای جور تلاش می‌کردند مردم را از دانش اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بی‌بهره سازند و خلفای اموی و عبّاسی با تنگناهایی که برای امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ایجاد می‌کردند، فرصت کافی را برای ترویج دین و پرورش شاگردان این مکتب به آنان نمی‌دادند، امّا در همان فرصت‌های به دست آمده ـ به ویژه در عصر امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) ـ تعداد زیادی از طالبان دین و دانش از مکتب آن بزرگواران بهره‌ها گرفته‌اند. ذهبی (م 748) در میزان الاعتدال می‌نویسد: «مذهب تشیّع در میان تابعین و تابعین تابعین، گسترش داشت که همه آنان، متدیّن، اهل ورع و صدق بوده‌اند. از این رو، اگر احادیث آنان را رد کنیم و نپذیریم، تمامی آثار نبوی از بین خواهد رفت».[۵۸] این سخن به خوبی گویای نقش محدّثان مکتب اهل‌بیت در میان یاران ائمّه(علیهم‌السلام) جهت بقای آثار نبوی و شریعت محمّدی است و در عین حال از گستردگی جمعیّت و پیروان اهل‌بیت در میان دانشمندان و محدّثان آن عصر حکایت می‌کند.

3. تعدادی از فقهای معروف مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

در میان شاگردان مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) افرادی بوده‌اند که از برجستگی خاصّی برخوردار بوده و به حق فقیه و اسلام شناس و مورد اعتماد کامل بوده‌اند، که به برخی از آنان اشاره می‌کنیم. امام صادق(علیه‌السلام) درباره چهار تن از یاران خویش به نام‌های برید بن معاویه عجلی، زرارة بن اعین، محمّد بن مسلم و لیث مرادی فرمود: «أربعة نُجباء، أُمناء الله علی حلاله و حرامه، لولا هولاء انقطعت آثار النبوّة و اندرست»[۵۹]؛ (این چهار تن از شخصیت‌ها و برجستگان، و امین بر [بیان] حلال و حرام خداوند هستند و اگر آنان نبودند، آثار نبوّت گسسته و نابود می‌شد». مرحوم کشی نیز در رجال خویش برخی از بزرگان از شاگردان ائمّه را به عظمت و بزرگی یاد می‌کند. و 18 تن از آنها را که بسیار معروف بودند، نام می‌برد.

از شاگردان ارزنده ائمّه اهل‌بیت در این دوره، فضل بن شاذان نیشابوری (م 260) است؛ وی از یاران امام جواد و امام هادی(علیهما السلام) است و از امام رضا(علیه‌السلام) نیز روایت دارد و در میان علمای شیعه بسیار معروف است. مرحوم کشی می‌گوید: وی 180 کتاب تألیف کرد. [۶۰] برخی از این کتابها در فقه است، مانند: کتاب الفرائض الکبیر، کتاب الفرائض الاوسط، کتاب الفرائض الصغیر، کتاب الطلاق، کتاب المُتْعتیْن: متعة النساء و متعة الحجّ و....

همچنین در میان اصحاب امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) چهره‌های معروف علمی و فقهی وجود دارند، که از جمله آنها احمد بن محمّد بن عیسی اشعری، احمد بن محمّد ابی نصر بزنطی، زکریا بن آدم، محمّد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازی و علی بن مهزیار است. برخی از این بزرگان دارای تألیفات متعدد فقهی نیز بوده‌اند. از شاگردان برجسته امام هادی(علیه‌السلام) نیز می‌توان از ایّوب بن نوح، عثمان بن سعید اهوازی و عبدالعظیم حسنی (مدفون در شهر ری) نام برد که برخی از آنان دارای آثار ارزشمند علمی و فقهی هستند.

از شاگردان برجسته و چهره‌های روشن مکتب امام حسن عسکری(علیه‌السلام) نیز می‌توان به احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری، عبدالله بن جعفر حمیری، ابوعمرو عثمان بن سعید عمری، علی بن جعفر و محمّد بن حسن صفاراشاره کرد. برای آگاهی از شخصیّت برجسته و آثار این بزرگان، [۶۱]

ویژگی‌های دوره اول:

1. این دوره عصر حضور ائمّه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است که نقش عمده آنان تبیین شریعت و صیانت آن از تحریف بوده است؛ از این رو مردم موظف بودند به آنها مراجعه کرده و به طور کامل از آنان پیروی نمایند.

2. دسترسی مردم به حکم شرعی واقعی با مراجعه به ائمّه اهل‌بیت ممکن بوده است.

3. فقاهت در این عصر، در فراگیری سنّت و احادیث، حفظ و نقل آنها و فتوا دادن براساس آنچه که از آیات قرآن و احادیث به طور روشن به دست می‌آمد، خلاصه می‌شد.

4. در این دوره اجتهاد را به معنای مصطلح ـ به سبب حضور ائمّه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ـ جز در مواردی که دسترسی به آن بزرگواران ممکن نبود، مجاز نمی‌دانستند.

5. حدیث و فقه با هم آمیخته بود و مسائل فقهی براساس احادیث و غالباً به صورت غیر منظم تدوین و با اسنادش ذکر می‌شد.

6. پرورش هزاران فقیه و محدّث در مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام).

دوره دوّم:عصر شکل بندی و تبویب فقه

شروع این دوره از ابتدای غیبت صغری در سال 260 هجری است و تا زمان انتقال شیخ طوسی از بغداد به نجف و تأسیس مدرسه فقه و اجتهاد در آن دیار (سال 448 هجری) ادامه داشت. این دوره، زمانی است که فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) که بدون شکل بندی بود، تغییر کرد و با تبویب، عرضه شد، هرچند این تبویب در اغلب موارد نه از نظر کمّی از محدوده روایات تجاوز می‌کرد و نه از نظر الفاظ. نمونه روشن این شیوه، کتاب شرایع از علی بن بابویه قمی (م 329) است که آن را به صورت نامه‌ای به فرزندش محمّد بن علی بن بابویه، معروف به شیخ صدوق، نوشته است. این کتاب، متأسّفانه به دست ما نرسیده ولی از نظر شکل بندی و عدم تجاوز آن غالباً از محدوده روایات، همان است که درباره آن گفته‌اند: «هر گاه اصحاب در نصوص کمبودی احساس می‌کردند، به کتاب شرایع علی بن بابویه مراجعه می‌کردند».[۶۲] بنابراین در این دوره هر چند فقه و اجتهاد شکل گرفت؛ ولی در واقع همان فقه مأثور بود، البتّه گاه همین فقه مأثور به صورت مبسوط، همراه با ذکر متن روایات و اسناد آن تدوین می‌شد، مانند کافی شیخ کلینی و من لایحضره الفقیه شیخ صدوق؛ و گاه با حذف اسناد بلکه با تقطیع متن روایات و اقتصار روایت بر مورد فتوا، ذکر می‌گردید، مانند کتاب شرایع ابن بابویه و کتاب‌های هدایه و مقنع از شیخ صدوق (م 381) و نهایه شیخ طوسی (م 460). این شیوه، رسم معمول فقهای آن عصر بود؛ با این حال بزرگانی پیدا می‌شدند که فراتر از شیوه معمول، گاه در مسائل فقهی به استدلالات عقلی نیز تمسّک می‌جستند؛ افرادی مانند عمّانی و اسکافی. گفتنی است که دوره دوم فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام)از سه مدرسه تشکیل می‌شد:

الف) مدرسه قم و ری

فقهای این مدرسه، در عرضه فقه تنها به نصوص تمسّک می‌جستند و از آن، به استدلالات عقلی تعدّی نمی‌کردند. از بزرگان این مدرسه می‌توان به صدوق پدر و پسر اشاره کرد. این مدرسه، مدرسه‌ای توانا و مورد اعتماد اصحاب بود، تا آنجا که سفیر ناحیه مقدّسه، جناب حسین بن روح نوبختی، کتاب التأدیب را به قم می‌فرستد و به گروهی از فقهای آنجا می‌نویسد که: «به محتوای این کتاب نظر افکنید که چه قسمت‌هایی از آن مخالف چیزهایی است که نزد شماست».[۶۳]

ب) مدرسه عمّانی و اسکافی

آموزگاران این مدرسه، در مسائل فقهی به استدلالات عقلی نیز تمسّک می‌کردند، تا آنجا که گاه عمل به قیاس و استحسان را به آنها نسبت می‌دهند. یکی از علمای این گروه، جناب حسن بن علی بن ابی عقیل عمّانی (م 368) است. وی پس از دوران غیبت صغری، زعامت پیروان اهل‌بیت را به عهده گرفت، و نخستین کسی بود که از اجتهاد به شیوه معروفش در مباحث فقهی بهره جُست. کتاب او المتمسّک بحبل آل الرسول است که در آن مسائل فقهی را بیان و برای آنها ادلّه اقامه کرده و فروعاتی را بر آن مترتّب ساخته است. این کتاب برای علما از مهمترین کتاب‌های قابل استفاده در قرن چهارم و پنجم بود و میان پیروان این مکتب به اندازه‌ای مشهور بود که نجاشی درباره آن گفته است: «هیچ حاجی از خراسان نمی‌آمد، مگر آنکه این کتاب را طلب می‌کرد و نسخه‌ای از آن را می‌خرید و من از استادم ابوعبدالله شنیدم که از این مرد (عمّانی) بسیار ستایش می‌کرد».[۶۴] متأسّفانه امروزه از این کتاب، اثری باقی نمانده است؛ ولی ابن ادریس حلّی (م 598)؛ محقّق حلّی (م 676) و علاّمه حلّی (م 726) فتاوایی را از آن در کتب خویش نقل کرده‌اند. ابن ادریس درباره این کتاب گفته است: «کتابی نیکو و عظیم است و نزد من موجود است».[۶۵] عالم دیگر که همان شیوه را ادامه داد و ارکانش را استحکام بخشید، ابوعلی محمّد بن احمد بن جنید اسکافی (م 381) است. نجاشی درباره وی می‌گوید: «محمّد بن احمد بن جنید، ابوعلی کاتب اسکافی، در میان اصحاب ما، دارای اعتباری است و مورد اعتماد و جلالت قدر است. وی تألیفات زیادی دارد».[۶۶] نجاشی از کتاب‌هایش نام می‌برد، از جمله، از دو کتاب فقهی وی که تهذیب الشیعة لاحکام الشریعة و الاحمدی للفقه المحمدی شیخ طوسی در «فهرست» از این کتاب با نام مختصر الاحمدی فی الفقه المحمدی نام برده است. متأسّفانه این دو کتاب نیز به دست ما نرسیده، هر چند کتاب دوم تا عصر علاّمه حلّی موجود بوده است. [۶۷]

ج) مدرسه بغداد

این مدرسه را بهتر است، مدرسه شیخ مفید (م413) و شاگردانش، نظیر سیّد مرتضی (م436) و غیر او نامید. این مدرسه، میان آن دو شیوه، یعنی تمسّک به نصوص و استدلات عقلی جمع کرد، شاید از آن رو که شیخ مفید در هر دو مدرسه سابق الذکر، شاگردی کرده بود، زیرا وی از سویی شاگرد ابن جنید بود و از سوی دیگر از محضر جعفر بن محمّد بن قولویه (م 368) و مدرسه قمی‌ها، بهره برده است. شیخ مفید تألیفات متعددی در فقه دارد از جمله مقنعه که تهذیب الاحکام شیخ طوسی شرح آن است. [۶۸]

ویژگی‌های دوره دوم:

  1. عرضه کتب فقهی به صورت تبویب شده، امّا غالباً در محدوده روایات و با استفاده از الفاظ روایت.
  2. اجتهاد در این دوره، بسیط و ساده بود و با توزیع روایات و عرضه آن بر ابواب فقهی، حکم آن بیان می‌شد و در استنتاج هم متن روایت ذکر می‌شد.
  3. این دوره آغاز تدوین اصول فقه به حساب می‌آید؛ نخست شیخ مفید رساله‌ای به نام التذکرة باصول الفقه نوشت، آنگاه شاگردش سیّد مرتضی کتاب مشروح‌تری در اصول فقه به نام الذریعة الی اصول الشریعه را تدوین کرد.
  4. این دوره آغاز تدوین فقه مقارن نیز محسوب می‌شود؛ به این صورت که موارد مورد اختلاف مسائل فقهی با مذاهب دیگر نیز ذکر می‌شد. در این ارتباط شیخ مفید کتاب الإعلام و سیّد مرتضی کتاب‌های الانتصار و الناصریات را تدوین کردند. [۶۹]

دوره سوّم:عصر تحوّل در عرصه فقاهت و اجتهاد

این دوره از عصر شیخ طوسی (م 460) یعنی از زمانی که وی به اجبار از بغداد به نجف اشرف هجرت کرد، آغاز می‌شود. شیخ الطّائفه محمّد بن حسن طوسی، از شاگردان برجسته شیخ مفید و سیّد مرتضی بود و مدّت زیادی را نزد آنان شاگردی کرد. وی به مدّت 23 سال ملازم و همراه سیّد مرتضی بود، تا آنکه پس از ارتحال سیّد مرتضی، زعامت پیروان مکتب اهل‌بیت را بر عهده گرفت و از همه جا به سوی وی می‌آمدند. بغداد از آن زمان تا وقتی که فتنه و آشوب و درگیری آنجا را فرا گرفت مرکز تشیّع بود. شیخ طوسی نیز کتاب فقهی خود را در آغاز، همانند گذشتگان به صورت مختصر و با استفاده از متن روایات و بدون تفریعات گسترده، نوشت که از جمله کتاب «نهایه» بود. با ناامن شدن بغداد و تهدید شیخ طوسی، آن فقیه بزرگ در سال 448 هجری به نجف اشرف هجرت کرد و حوزه علمیّه آنجا را تأسیس نمود. ابن جوزی درباره حوادث این دوره می‌نویسد: در سال 448 در مساجد بغداد، در اذان‌ها به جای «حیّ علی خیر العمل» جمله «الصلاة خیر من النوم» گفته می‌شد. و آنچه که بالای درب خانه‌ها نوشته شده بود «محمّد و علی خیر البشر» کنده شد. دستور قتل ابوعبدالله بن جلاّب، رییس پارچه فروشان در «باب الطاق» بغداد، صادر شد؛ زیرا وی در رفض غلوّ می‌کرد. او را کشته و جلوی مغازه اش به دار آویختند. ابوجعفر طوسی از بغداد فرار کرد و خانه اش ویران شد. [۷۰] ابن اثیر نیز می‌نویسد: در سال 449، خانه ابوجعفر طوسی فقیه امامیّه در کرخ غارت شد و هر چه در آن بود مورد دستبرد قرار گرفت و خودش نیز به نجف رفت [۷۱]. شیخ طوسی با مهارت در علوم مختلف اسلامی از جمله تفسیر، رجال، اصول و فقه، تحوّل تازه‌ای را در فقه اسلامی ایجاد کرد. [۷۲] در عصر وی، کتب فقهی از شیوه مرسوم که به صورت تدوین نصوص بود، تغییر یافت و فروعات تازه‌ای بر آن افزوده شد. در همه این فروعات به طور کامل از استدلال به روایات و قواعد اصول عقلی استفاده گردید. شروع این تحوّل، از ناحیه شیخ طوسی و با نوشتن کتاب مبسوط آغاز شد. وی در مقدّمه کتاب مبسوط آورده است که: «پیوسته مخالفان، ما را تحقیر کرده و می‌گویند: آنها فروعات و مسائل اندکی در فقه دارند و ادّعا می‌کنند کسانی که به قیاس و اجتهاد (به معنای خاص نزد اهل سنّت) عمل نمی‌کنند، نمی‌توانند تکثیر مسائل نمایند و براساس اصول کلیّه، تفریع فروع کنند». سپس می‌افزاید: «من از گذشته به انجام این کار علاقه مند بودم، ولی کم رغبتی طایفه امامیّه، مرا از انجام آن منصرف می‌ساخت، زیرا امامیّه اخبار فراوانی در اختیار داشتند و در مسائل، از الفاظ صریح و روایات بهره می‌بردند، به گونه‌ای که اگر کسی آن الفاظ را تغییر می‌داد و از لفظ دیگری به جز روایت، برای رساندن مقصود خویش بهره می‌گرفت، تعجب می‌کردند. از این رو، نخست من کتاب «نهایه» را به همان شیوه مرسوم نوشتم، تا از نوشتن کتاب مبسوط (به شیوه تازه) شگفت زده نشوند».مقدّمه مبسوط طوسی، محمد بن حسن، تحقیق: الکشفی، محمدعلی. این کلمات شیخ در «مبسوط» به خوبی نشان می‌دهد که وی برای انتقال از دوره دوم فقه، به دوره سوم، کار بزرگی انجام داد و تحوّل عظیمی به وجود آورد.

ویژگی‌های دوره سوم:

  1. نگارش جدید مسائل فقهی. مرحوم شیخ طوسی، سنّت گذشتگان را در تدوین کتب فقهی کنار گذاشت و با استفاده از قواعد و اصول کلی به تفریع فروعات پرداخت و از تقیید به متن روایت (نه محتوای آن) در تدوین مسائل فقهی خارج شد و فصل تازه‌ای را در تدوین کتب فقهی امامیّه باز کرد.
  2. توجّه به مسأله فقه مقارن به صورت گسترده تر. هر چند پیش از شیخ طوسی کتاب‌هایی در فقه مقارن نوشته شده بود، ولی وی با نوشتن کتاب «خلاف» به طور گسترده‌تری وارد این عرصه شد و مسائل مورد اختلاف مذهب امامیّه و مذاهب اهل سنّت را مورد توجّه قرار داد.
  3. ورود «اجماع» به ادلّه فقه. تا زمان سیّد مرتضی، امامیّه در مسائل فقهی به اجماع استدلال نمی‌کرد و تنها اهل سنّت از آن بهره می‌گرفت؛ ولی از زمان سیّد مرتضی و مخصوصاً از عصر شیخ طوسی، نزد امامیّه به عنوان یکی از ادلّه مورد پذیرش قرار گرفت، هر چند حجیّت آن را از راه «لطف» و مانند آن می‌دانستند.
  4. ورود گسترده «علم اصول فقه» به عرصه فقه. شیخ طوسی با نوشتن کتاب ارزشمند و مهم خود به نام عدّة الاصول عرصه جدیدی را در علم اصول گشود. این کتاب سال‌ها به عنوان کتاب درسی در حوزه‌های علمیّه امامیّه مورد استفاده قرار گرفت.مرحوم سیّد مهدی بحرالعلوم (م 1212) درباره این کتاب می‌نویسد: «این کتاب بهترین کتابی است که در علم اصول نوشته شده است». [۷۳] از ثمرات مهم این اثر، اثبات حجیّت خبر واحد است؛ زیرا پیش از شیخ طوسی، ادعای اتّفاق می‌شد که جز به خبر قطعی نمی‌شود عمل کرد؛ ولی شیخ طوسی نخستین کسی است که اثبات کرد، اخبار آحاد ـ اگر راویانش افراد موثّقی باشند ـ حجیّت دارد و ادعا کرد که عمل اصحاب به روایات همین گونه بوده است.
  5. فراهم شدن دیگر عناصر لازم برای استنباط احکام. شیخ طوسی افزون بر تدوین کتابی در علم اصول، با تدوین کتاب‌های رجالی و موسوعات حدیثی، خدمت بزرگی به فقها در مسیر استنباط احکام کرد. کتاب‌های رجال، فهرست و اختیار معرفة الرجال را در ارتباط با رجال و عالمان و راویان شیعه تدوین کرد و دو موسوعه حدیثی وی نیز تهذیب و استبصار نام دارد.

دوره چهارم:عصر رکود و تقلید

این دوره از نیمه قرن پنجم آغاز و تا پایان قرن ششم ادامه می‌یابد. به سبب عظمت علمی شیخ طوسی، ابّهتی از وی در میان فقهای امامیّه به وجود آمد؛ به گونه‌ای که تا سالها فقیه مستقلی که بتواند بر خلاف نظرات شیخ فتوا دهد، یافت نشد. قداست علمی او سبب شد تا بیش از صد سال، کمتر کسی جرأت مخالفت با نظراتش را داشته باشد. فقهایی که پس از وی کتابی می‌نوشتند، مرجع علمی آنها کتاب‌های شیخ بود و همان را به بیانی دیگر نقل می‌کردند؛ به این سبب این عصر، دوره تقلید از افکار شیخ و رکود در فقاهت و اجتهاد نام گرفت. برخی از نویسندگان معتقدند، سبب دیگر رکود در این دوره، وجود جوّ عظیم تبلیغاتی علیه شیعیان و قتل و غارت آنان بود؛ این یورش‌ها از زمان شیخ طوسی شروع شد و بغداد از سلطه آل بویه خارج گردید و «طغرل بک» که حاکمی سنّی مذهب و متعصّب بود، بر آن دیار تسلّط یافت؛ وی به قتل و غارت شیعیان پرداخت و حتّی کتابخانه شیخ طوسی را نیز به آتش کشید. در سال 579 هجری نیز صلاح الدین ایّوبی در حلب بر شیعیان شمشیر کشید و آنها را وادار به پذیرفتن مذهب اهل سنّت و عقیده اشاعره کرد و اعلام نمود: جز مقلّدان مذاهب اربعه، کسی حق خطابه و تدریس ندارد. وی در مصر نیز با شیعیان به همین شیوه عمل کرد. طبیعی است که در چنین جوّ رعب و وحشت و ناامنی، فرصت و نشاط علمی و نوآوریهای فقهی از عالمان گرفته شود. [۷۴]

ولی در این دوره نیز جمعی از فقها ـ هر چند اندک ـ مشعل فروزان فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را روشن نگاه داشتند. برخی از فقهای این دوره: این دوره شاهد فقهای ارزشمندی نیز بوده که برخی از آنان عبارتند از:

  1. قاضی ابن برّاج طرابلسی (م 481)؛ مؤلّف کتاب مهذّب .[۷۵]
  2. ابوعلی طوسی، فرزند شیخ طوسی (م حدود 515). [۷۶]
  3. فضل بن حسن بن فضل طبرسی (م 548) نویسنده تفسیر ارزشمند مجمع البیان. وی آرای فقهی خویش را ذیل آیات الاحکام در همان کتاب تفسیر خود آورده است. [۷۷]
  4. ابوجعفر محمّد بن علی طوسی معروف به «ابن حمزه» (م حدود 550) کتاب فقهی او الوسیلة الی نیل الفضیلة نام دارد. [۷۸]
  5. قطب الدین راوندی (م 573) مؤلّف کتاب فقه القرآن. [۷۹]
  6. ابوالمکارم حمزة بن علی بن ابوالمحاسن، معروف به «ابن زهره» (م 585) کتاب معروف او در فقه و اصول، غنیة النزوع نام دارد. [۸۰]

ویژگی‌های دوره چهارم:

1. رکود علمی در فقه و تقلید از آثار شیخ طوسی. برهمین اساس و به تبع شیخ طوسی در این دوره به علم اصول توجّه ویژه‌ای شد و از عنصر عقل در استدلالات، بهره بیشتری گرفته شد و ابن زهره، بخشی از کتاب غنیه را به علم اصول اختصاص داد. وی در عرصه‌های مختلف به طور روشن بر عقل اعتماد کرد. همچنین سدید الدّین حمصی (م 588) نیز کتابی به نام المصادر فی اصول الفقه نوشت.

2. توجّه به فقه القرآن. قطب الدین راوندی (م 573) در همین زمینه کتابی با نام فقه القرآن نوشت و شیخ طبرسی نیز در تفسیر مجمع البیان به این مسأله توجّه خاصّی کرد. [۸۱]

دوره پنجم: عصر تجدید حیات فقهی اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

پس از آنکه سال‌ها افکار شیخ طوسی بر فقه شیعه سایه افکنده بود و به سبب نفوذ فوق العاده علمی شیخ، کسی با وی مخالفت نمی‌کرد، در اواخر قرن ششم راه نقدافکار وی گشوده شد ونشاط فقاهت و اجتهاد بار دیگر به جمع فقها بازگشت. این حرکت تا قرن یازدهم (عصر سیطره اخباریون) ادامه یافت. هر چند عالمانی چون سدید الدّین محمود بن علی حمصی رازی (م 583) و ابن زهره حلبی (م585)، کم و بیش به نقد افکار شیخ پرداختند؛ ولی پرچمدار این نهضت که به طور گسترده وارد این عرصه شد، محمّد بن ادریس حلّی (م 598) است. [۸۲] ابن ادریس با نقد افکار علمی شیخ طوسی خدمت بزرگی را به اجتهاد و فقاهت کرد و در عمل، انفتاح باب اجتهاد را تداوم بخشید. ابن ادریس به صراحت در سرائر می‌گوید: «من جز از دلیل روشن و برهان آشکار، از کسی تقلید نمی‌کنم». [۸۳]

او طریق صحیح در اجتهاد و فقاهت را چنین بیان می‌کند که: «طریق صحیح نزد من عمل به کتاب خدا، یا سنّت رسول خداست که به طور متواتر رسیده باشد، یا اجماع است. و اگر این سه راه نبود، آنچه را که محقّقان می‌توانند در مسائل شرعی بدان اعتماد کنند، تمسّک به دلیل عقل قطعی است؛ زیرا در این صورت مسائل شرعی براساس دلیل عقلی بقا یافته و به دلیل عقل موکول شده است».[۸۴] ابن ادریس ـ بر خلاف شیخ طوسی ـ به اخبار آحاد اعتماد نداشت. [۸۵] این حرکت رو به رشد در باب اجتهاد و فقاهت، به وسیله جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید حلّی، معروف به «محقّق حلّی» (م 676) ادامه یافت و از بالندگی و فروزندگی فوق العاده‌ای برخوردار شد. [۸۶]

شایان توجّه است هرگاه به طور مطلق «محقّق» گفته شود، وی مقصود است و در فضل و دانش او همین بس که کتاب شرایع الاسلام از زمان تألیف تا قریب به زمان ما، کتاب درسی حوزه‌های علمیّه امامیّه بوده و شرح فراوانی بر آن نوشته شده است. گفته شده که بیش از یکصد شرح بر این کتاب نوشته شده است. [۸۷] از کتاب‌های دیگر وی می‌توان به معتبر و مختصر النافع اشاره کرد. محقّق حلّی به تهذیب آرای شیخ پرداخت و آنها را در چهارچوب روشنی عرضه کرد و با استفاده از اعتراضات و انتقادات ابن ادریس به دفاع از مکتب شیخ طوسی پرداخت. [۸۸] از مهمترین اقدامات محقّق ترتیب فقه و تهذیب ابواب آن بود. وی در تقسیم فقه، ابتکاری به خرج داد و فقه را به: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم کرد. پیش از این، چنین ترتیبی در تنظیم ابواب فقه به گونه‌ای کامل مراعات نمی‌شد. مثلا شیخ طوسی در مبسوط کتاب ارث را (با نام کتاب الفرائض و المواریث) در کنار کتاب وصایا و نکاح آورده است، با آنکه وصایا ونکاح از قسم عقود و ارث از قسم احکام است. موارد دیگری نیز در کتاب دیده می‌شود که نحوه تنظیم آن، با چینش محقّق حلّی در ابواب فقه تفاوت دارد.

جمعی از فقهای دوره پنجم:

این دوره شاهد وجود فقهای برجسته و ارزشمندی در تاریخ فقاهت امامیّه است که به فقه، رشد و بالندگی خاصی بخشیدند. افزون بر ابن ادریس و محقّق حلّی که از آنها نام برده شد برخی دیگر از فقهای برجسته این دوره عبارتند از:

  1. احمد بن موسی بن جعفر بن طاووس، (م 673)،‌وی در زمینه فقه، دوره شش جلدی بشری المحقّقین و دوره چهارجلدی الملاذ را تدوین کرد رجال ابن داود، حلّی، حسن بن علی، شرح حال شماره 140. ولی متأسّفانه امروز هیچ یک از این دو در اختیار ما نیست.
  2. ابومنصور جمال الدین حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلّی معروف به علاّمه حلّی (م 726). هنگامی که در فقه امامیّه «علاّمه» به طور مطلق گفته شود، مقصود علاّمه حلّی است. [۸۹] او بر شیوه استادش محقّق حلّی در فقه تأکید ورزید، ولی از خود نیز ابتکاراتی نشان داد. علاّمه حلّی به فقه به ویژه معاملات، توسعه بخشید و بیش از گذشتگان به قواعد اصولی استناد جست. از کتاب‌های مهم او، منتهی المطلب، مختلف الشیعه، تذکرة الفقهاء و قواعد الاحکام است.
  3. فخر المحقّقین محمّد بن حسن حلّی(م 771). وی فرزند علاّمه حلّی و مؤلّف کتاب ایضاح الفوائد شرح کتاب قواعدِ پدر بزرگوارش علاّمه حلّی است. [۹۰]
  4. محمّد بن مکّی عاملی، معروف به شهید اوّل (شهید در 786)او نیز از پیروان مکتب علاّمه حلّی به شمار می‌رود؛ و خود نیز عالمی محقّق و متبحّر در فقه اسلامی بود. کتاب معروف اللّمعة الدّمشقیة که متن کاملی از دوره فقه به شمار می‌رود، قرن‌هاست که با شرح شهید ثانی به نام الروضة البهیة فی شرح اللّمعة الدّمشقیة کتاب درسی حوزه‌های علمیّه امامیّه است. برخی دیگر از کتاب‌های معروف فقهی وی الذکری، الدروس فی فقه الامامیة و البیان نام دارد. [۹۱]
  5. جمال الدین مقداد بن عبدالله سیوری حلّی، معروف به «فاضل مقداد» (م 826)وی از فقهای بزرگ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و جامع معقول و منقول و محدّث و متکلّم بود. مهم‌ترین کتاب وی در فقه التنقیح الرائع نام دارد که شرح مختصر النافع محقّق حلّی است و کتاب کنزالعرفان. [۹۲]
  6. احمد بن محمّد بن فهد حلّی، معروف به «ابن فهد حلّی» (م 841)،‌شیخ حرّ عاملی از وی با عنوان فاضل، دانشمند، موثّق، زاهد، عابد، پرهیزکار و دارای جلالت قدر یاد کرده است. مهمترین کتاب فقهی او المهذّب البارع نام دارد که شرح مختصر النافع محقّق حلّی است.[۹۳]
  7. علی بن الحسین عاملی کرکی (م 940)، وی به نام «محقّق ثانی» و «محقّق کرکی» معروف است. او دارای کتاب‌های فراوانی است که مهمترین کتاب فقهی او که بسیار مورد توجّه فقهاست جامع المقاصد فی شرح القواعد نام دارد. [۹۴]
  8. زین الدّین بن علی بن احمد عاملی، معروف به شهید ثانی (شهید در 966).</ref>وی از بزرگان فقهای شیعه و معروف در علم و فضل و زهد و عبادت و تحقیق و جلالت قدر است؛ آن عالم بزرگ کتابهای فراوانی نوشته است که مشهورترین آنها در فقه مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام و الروضة البهیة فی شرح اللّمعة الدّمشقیه و روض الجنان است که شرح ارشاد الأذهان علاّمه حلّی است.[۹۵]
  9. احمد بن محمّد اردبیلی (م 993)،‌وی از سویی به جهت تحقیق و دقت علمی به «محقّق اردبیلی» و از سوی دیگر به سبب تقوا و قدس و زهد فراوانش به «مقدّس اردبیلی» شهرت یافت. از او دو اثر ارزشمند در فقه به یادگار مانده است که یکی از آنها مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان است که شرح کتاب ارشاد الاذهان علاّمه حلّی است و مشتمل بر دوره کامل فقهی همراه با دقّت و تحقیق است و دیگری «زبدة البیان فی احکام القرآن» است که در آن به بررسی آیات الاحکام پرداخته است[۹۶]
  10. محمّد بن علی بن حسین موسوی عاملی، معروف به صاحب مدارک (م 1009)،‌وی عالمی ارزشمند، محقّقی دقیق و جامع علوم مختلف بود. مهمترین کتاب فقهی وی مدارک الاحکام فی شرح شرایع الاسلام نام دارد. [۹۷] «صاحب مدارک» و «صاحب معالم» (شیخ حسن بن زین الدّین (م1011) از پیروان مکتب محقّق اردبیلی به شمار می‌روند. این دو تن نیز همچون محقّق اردبیلی در تمسّک و استدلال به روایات، سخت‌گیر بودند و سند روایتی را می‌پذیرفتند که عدالت راوی آن، با دو شاهد عادل تأیید شده باشد و شهادت یک عادل و یا متخصّص رجالی را در عدالت او کافی نمی‌دانستند [۹۸]
  11. محمّدباقر بن محمّد مؤمن سبزواری (م1090)،‌وی مؤلّف کتاب کفایة الاحکام و ذخیرة المعاد است و شیوه اجتهادی و فقاهتی او نیز متأثّر از محقّق اردبیلی است. [۹۹]

ویژگی‌های دوره پنجم:

1. شکسته شدن عصر تقلید از گذشتگان به طور کامل؛

2. تألیف فراوان متون فقهی. در این دوره فقها آثار ماندگاری در متون فقهی از خویش به یادگار گذاشتند که از مهمترین آنها می‌توان به شرایع و قواعد و لمعه اشاره کرد؛

3. تألیف دوره‌های مفصّل فقه در مجلدات فراوان؛

4. اهتمام به اصول فقه به شکل تازه میان فقها. از کتاب‌های مهم اصولی در این عصر می‌توان به «معارج الاصول» محقق حلّی و «نهایة الوصول الی علم الاصول» علاّمه حلّی اشاره کرد؛

5. ابتکار تازه در ترتیب و تقسیم ابواب فقهی. این کار را محقّق حلّی صورت داد و فقه به چهار قسم عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم شد؛

6. تدوین کتب رجال تازه، به صورت دقیق تر. از این کتاب‌ها می‌توان به رجال علاّمه حلّی و رجال ابن داوود (م 747) اشاره کرد؛

7. تدوین آیات الاحکام. نخستین بار به طور مستقل و مشروح، این کتاب را فاضل مقداد، با نام کنز العرفان تدوین کرد، پس از آن مرحوم محقّق اردبیلی نیز کتاب زبدة البیان را در همین ارتباط نوشت. مقصود از «آیات الاحکام» بررسی آیاتی از قرآن کریم است که از آنها حکمی از احکام فقهی استفاده می‌شود؛

8. تدوین کتبی در قواعد فقهیه. تفاوت «قاعده فقهی» با «مسأله فقهی» آن است که، مسأله فقهی، جزئی و در موارد خاص فقهی مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ ولی «قاعده فقهی» در بسیاری از ابواب فقهی جریان دارد. همچنین تفاوت «قاعده فقهی» با «قاعده اصولی» آن است که قاعده اصولی، یا اساساً مشتمل بر حکم شرعی نیست، بلکه همانند بسیاری از مسائل آن، در طریق استنباط حکم شرعی واقع می‌شود و یا متضمن حکم شرعی عامّی است که در جمیع ابواب فقه جریان دارد و اختصاص به موضوع خاصی از فقه ندارد؛ مثل برائت شرعی در مورد فقدان نص؛ به خلاف «قاعده فقهی» که اوّلا در تمام موارد، حکمی است از احکام شرعی و ثانیاً اگر چه عام است ولی در عین حال، یا اختصاص به تعدادی از ابواب فقه دارد، نه جمیع آن (مثل قاعده طهارت و لاتعاد) و یا اختصاص به موضوعات خارجیّه معیّنی دارد، اگر چه در همه ابواب فقه جریان داشته باشد، مثل دو قاعده «لا ضرر» و «لا حرج» که گر چه در غالب و یا کلّ ابواب فقه جاری است، ولی در عین حال، بر محور موضوعات خاصی دور می‌زند که همان موضوعات ضرری و حرجی باشد. در نتیجه «قواعد فقهیه» برزخی میان مسائل فقهی و قواعد اصولی به حساب می‌آید؛ یعنی نه آن خصوصیّت و جزئیّت مسائل فقهی را دارد و نه آن شمول و گستردگی قواعد اصولی را [۱۰۰] شهید اوّل کتابی با نام القواعد و الفوائد و ابن فهد حلّی کتاب نضد القواعد الفقهیّه و شهید ثانی کتاب فوائد القواعد را در همین زمینه تألیف کردند. ولی توجّه داشته باشید، کتاب‌هایی که در بالا آمده، دقیقاً مطابق تعریف «قواعد فقهی» تدوین نشده است؛

9. توجّه به تدوین فقه حکومتی. با تشکیل حکومت صفوی در ایران در ابتدای قرن دهم و رسمیت یافتن شیعه، تحوّل دیگری در فقه ایجاد شد؛ زیرا با دعوت پادشاهان صفوی از علما برای نظارت بر مسائل حکومت، فقه حکومتی شکل عملی به خود گرفت. مرحوم «محقّق کرکی» (م940) از کسانی بود که در این زمینه گام‌های مهمّی را برداشت و بحث‌هایی مانند ولایت فقیه و حدود آن، بحث خراج، مقاسمه، نماز جمعه و مانند آن مورد توجّه ویژه فقها قرار گرفت. در واقع از ابتدای قرن دهم، توجّه فقها از احکام و مسائل شخصی فراتر رفته و به فقه اجتماعی و حکومتی نیز معطوف گردید.

دوره ششم: عصر پیدایش حرکت اخباری‌گری

این دوره، از اوایل قرن یازدهم آغاز و تا اواخر قرن دوازدهم ادامه یافت. پس از قرن‌ها رشد و بالندگی فقه امامیّه و بهره‌گیری از قدرت عقل در استنباط و پیشرفت علم اصول و استفاده از آن در فقه، حرکت اخباری‌گری و نادیده‌انگاشتن عقل در طریق استنباط آغاز شد. این حرکت در حالی شکل گرفت که نقش عقل در استنباط احکام شرعی توسط جمعی از محقّقان، از جمله محقّق حلّی بسیار برجسته شد و توسط پیروانش؛ صاحب مدارک، محقّق سبزواری و صاحب معالم ادامه یافت. اخباری‌گری با تاخت و تاز به عقل و علوم عقلی آغاز شد و برای عقل هیچ وزن و جایگاهی را ـ نه در علوم عقلی و نه در علوم نقلی ـ قائل نبود و بر اجتهاد و تقلید نیز خط بطلان کشید و راه آن را خطا شمرد. پرچمدار این حرکت محمّدامین استرآبادی (م1033) بود که افکارش را در کتاب الفوائد المدنیّه ـ که به هنگام اقامتش در مدینه آن را تدوین کرد ـ گردآوری نمود. [۱۰۱] نوشته‌اند که در عصر استرآبادیاشاعره و اهل حدیث بر حوزه‌های علمیّه حرمین شریفین سیطره داشتند و عقاید ظاهریون در حجاز رایج بود. آنان ظاهر روایات و احادیث را حجّت می‌دانستند و با اجتهاد و رأی و قیاس مخالف بودند. میرزا محمّد استرآبادی و شاگردش محمّد امین استرآبادی تحت تأثیر چنین جوّی قرار گرفتند و حرکت اخباری‌گری را در فرهنگ شیعه بنیان نهادند. [۱۰۲] در حالی که اجتهاد در نظر اهل‌سنّت و شیعه تفاوت بسیار دارد و اخباریّون همانند مخالفت اهل حدیث از اهل سنّت، با اجتهاد مخالفت کردند. خلاصه افکار او چنین است:

1. ظواهر کتاب الله حجیّتی ندارد، مگر آیاتی که توسط معصومین(علیهم‌السلام) تفسیر شده باشد.

2. در مسائل اصولی، حکم عقل حجیّت ندارد و هیچ ملازمه‌ای میان حکم عقل و نقل نیست.

3. اجماع مطلقا، چه اجماع محصّل یا منقول، فاقد حجیّت است.

4. همه روایات کتب اربعه، قطعی الصدور است، لذا فقیه نیازی به بررسی اسناد آنها ندارد.

5. اگر در مورد موضوعی، مانند دخانیات حکمی از کتاب و سنّت وارد نشده باشد، در ارتباط با آن موضوع توقّف کرده و درباره آن حکمی صادر نمی‌کنیم؛ البتّه در مقام عمل به احتیاط روی می‌آوریم. [۱۰۳] هر چند بنیانگذار مکتب اخباری را محمّدامین استرآبادی دانسته‌اند، ولی برخی معتقدند از سخنان وی برمی‌آید که او تحت تأثیر استادش میرزا محمّد استرآبادی (م1028) بود. [۱۰۴] محمّدامین استرآبادی که داماد استادش نیز بود، در کتاب دانش نامه شاهی نسخه‌ای از این کتاب در کتابخانه آیة‌الله مرعشی در شهر قم موجود است. وی این کتاب را به زبان فارسی در مکّه مکرّمه نوشته است. می‌نویسد: «وقتی که من علم حدیث را نزد میرزا محمّد استرآبادی آموختم، به من گفت: طریقه اخباریون را اِحیا کن و شبهاتی را که در این روش وجود دارد، مرتفع ساز!» علّت پیدایش تفکّر اخباری‌گری: به نظر می‌رسد مهم‌ترین علّت پیدایش تفکّر اخباری‌گری، سخت‌گیری جمعی از فقها در امر حدیث و توجّه بیشتر به عقل و استدلالات عقلی بود. به واقع گرایش شدید به اخبار را می‌توان عکس العمل شدید در برابر عقل‌گرایی مرحوم محقّق اردبیلی و شاگردان و پیروانش دانست. در گذشته جمعی از فقها در استنباطات خویش فقط به کتاب و سنّت توجّه داشتند و از ورود عقل به مباحث فقهی ـ برای دوری جستن از عمل به قیاس و رأی ـ اجتناب می‌کردند، ولی برخی دیگر از فقها، مانند عمّانی و اسکافی، از استنباط عقلی در مسائل شرعی و فقهی بهره‌ها می‌گرفتند، تا اینکه شیخ مفید و شیخ طوسی با بهره‌گیری از هر دو مکتب، تعادلی میان آن دو روش برقرار ساختند و این خط و مسیر، سال‌ها ادامه داشت، ولی در قرن دهم رویکرد تازه‌ای به عقل و سخت‌گیری در تمسّک به احادیث به وجود آمد که پرچمدار این نهضت محقّق اردبیلی بود. پس از وی، صاحب مدارک، صاحب معالم و محقّق سبزواری نیز، همین تفکّر را تقویت کردند. در چنین فضایی استرآبادی که در حجاز و در محیط حدیثی اقامت گزیده بود، تفکّر حدیثی و اخباری بر وی سلطه افکند و با تصلّب در اخبار، به نفی عقل گرایی پرداخت؛ که نتیجه آن مخالفت با شیوه اصولیین و عقل گرایان و ایجاد شیوه‌ای علمی در اخبارگری شد. [۱۰۵] (برای آگاهی از دیگر عللی که برای پیدایش حرکت اخباری‌گری گفته شد، [۱۰۶]

برخی از فقهای اخباری:

فقها و دانشمندان اخباری که پس از محمّدامین استرآبادی آمده‌اند، در شدت و تعصّب متفاوت بوده‌اند. افکار و عقاید بسیاری از فقها و دانشمندان اخباری با مرحوم استرآبادی تفاوت داشت، در نهایت صاحب حدائق فقیهی اخباری ولی در حد اعتدال و انصاف و محقّقی متتبّع بود و با همین اعتدال و انصافش، در واقع سبب به پایان رسیدن عصر اخباری‌گری شد. به هر حال، مهمترین فقهای اخباری عبارتند از:

  1. ملا محمّدتقی مجلسی (م 1070)،ملا محمّدتقی مجلسی (مجلسی اوّل) مردی محقّق، عالم، زاهد، عابد و فقیهی متکلّم بود. از کتاب‌های معروف او روضة المتقین، از بهترین شرح‌ها بر کتاب من لایحضره الفقیه است که نشانگر مهارت و تخصّص او در ادبیات، رجال، فقه و حدیث است. [۱۰۷]
  2. ملامحسن فیض کاشانی (م 1091)،وی عارفی حکیم و محدّثی فقیه بود، احادیث کتب اربعه را در کتاب ارزشمند «الوافی» جمع آوری کرد و در فقه نیز کتابی به نام مفاتیح الشرایع ترتیب داد. [۱۰۸]
  3. محمّد بن حسن حرّ عاملی (م 1104)،عالم متبحّر و محدّث جلیل القدر، مرحوم حرّ عاملی، صاحب کتاب نفیس وسائل الشیعه است که احادیث کتب اربعه و دیگر کتب مهم شیعه را به شیوه‌ای نو، جمع آوری کرده است. [۱۰۹]
  4. علاّمه محمّدباقر مجلسی (م 1110)،علاّمه مجلسی در علم و دانش و زهد و تقوا و جامعیّت، برتر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد. از افتخارات او همین بس که دائرة المعارف وسیعی را به نام بحار الانوار برای امامیّه تألیف کرد که پیش از آن چنین کاری انجام نشده بود. کتاب مرآة العقول که شرح کتاب کافی است، از دیگر تألیفات ارزشمند اوست. وی کتب فراوانی نوشت و نخستین کسی است که به طور گسترده کتاب‌هایی را به زبان فارسی و در معارف دینی مطابق مذهب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) تدوین کرد. [۱۱۰]
  5. شیخ یوسف بحرانی (م 1186)، محدّث کبیر و فقیه ماهر، شیخ یوسف بحرانی از کسانی است که هم به فقه و هم به حدیث احاطه کامل داشت. وی کتاب‌های فراوانی را تألیف کرد، که مشهورترین آنها «الحدائق الناضرة» است و در 25 جلد انتشار یافته است. این کتاب، یک دوره فقه استدلالی، همراه با نقل اقوال و نصوص در هر مسأله است. [۱۱۱]

هر چند شیخ یوسف بحرانی را اخباری می‌دانند، ولی او با میانه‌روی و دست کشیدن از بسیاری از مبانی اخباری‌ها، حرکت آنها را متوقّف کرد. برای آگاهی از اعتدال و میانه روی، بلکه عدول شیخ یوسف بحرانی از بسیاری از مبانی اخباریون، به مقدّمه کتابش الحدائق الناضرة مخصوصاً مقدّمه دوازدهم مراجعه شود.

مجتهدان عصر اخباری‌گری

در عصر اخباری‌گری نیز که پرچمش را امین استرآبادی برافراشت و تا حدود یک و نیم قرن در اهتزاز بود و با ظهور علاّمه وحید بهبهانی ارکان آن در هم ریخت، دانشمندان و مجتهدانی بودند که در برابر موج اخباری‌گری سر خم نکردند و راه و رسم اجتهاد را ادامه دادند، هر چند تعدادشان اندک بود. برخی از بزرگان این دوره، عبارتند از:

1. سلطان العلماء (م1064)؛ نویسنده تعلیقه بر معالم الاصول و زبده شیخ بهایی. [۱۱۲]

2. فاضل تونی (م 1071)؛ نویسنده کتاب الوافیة در اصول فقه. [۱۱۳]

3. جمال الدین خوانساری (م 1125)؛ از آثار او می‌توان به تعلیقاتی بر شرح لمعه اشاره کرد.. [۱۱۴]

4. فاضل هندی (م 1137). کتاب معروفش در فقه «کشف اللثام» نام دارد که شرح قواعد علاّمه حلّی است. این کتاب مورد اعتماد فراوان صاحب جواهر بود که گفته شده، اگر این کتاب نزد صاحب جواهر حاضر نبود، وی چیزی را از جواهر نمی‌نوشت.. [۱۱۵]

ویژگی‌های دوره ششم:

حرکت اخباری‌گری که سبب فرو خفتن نشاط اجتهاد و گرایش به اخبار و احادیث گردید، برای خود آثار متفاوت منفی و مثبتی به جای گذاشت.

الف) آثار منفی حرکت اخبارگری

1. تفرقه و تشتت فقها. جنبش اخباریون و پدید آمدن جوّ اخباری‌گری در فقه امامیّه، سبب انتقاد شدید علمای اخباری به مجتهدان اصولی شد. عالمان اخباری معتقد بودند که علمای اصولی از خود چیزی ندارند و سر سفره دیگران نشسته‌اند و از آن سو نیز اصولیین، اخباریون را متهم به جمود و رکود می‌کردند و همین موجب تفرقه و تشتّت میان فقهای امامیّه گردید.

2. کثرت مجادلات فقهی. حرکت اخباریون، با ظهور برخی از مسائل، زمینه مناظره و درگیری را ایجاد کرد. مثلا استفاده از دخانیات که پیش از آن سابقه نداشت، موضوع جدال و درگیری میان اخباری‌ها و اصولیین گردید. تا آنجا که مسأله تحریم «شرب تتن» (استعمال دخانیات) شعاری برای اخباریون گردید، همان گونه که جوازش، شعار اصولیین شد.

3. مخالفت با ادلّه عقلی در عرصه استنباط مسائل فقهی.

4. بی توجهی به علم اصول. با توجّه به اینکه تنها مرجع استنباط نزد اخباریون کتاب و سنّت بود و عقل و اصول عقلی نزد آنان هیچ اعتباری نداشت، لذا اصول فقه مورد بی اعتنایی آنها قرار گرفت و در این دوران کتاب مستقلی ـ جز کتاب وافیه فاضل تونی ـ در علم اصول نوشته نشد و بیشتر تألیفات بر محور زبدة‌الاصول شیخ بهایی دور می‌زد، که بر آن شرح و تعلیقه‌ها نوشته شد[۱۱۶]

ب) آثار مثبت حرکت اخباری‌گری

1. تألیف جوامع روایی پس از تدوین کتب اربعه که تنها مرجع روایی نزد فقها شمرده می‌شد، موسوعه حدیثی دیگری تألیف نگردید. اخباریون که اهتمام فراوانی به اخبار و احادیث داشتند، در چنان دوره‌ای به تدوین جوامع حدیثی اقدام کردند. از جمله تألیفات این دوره عبارت است از: وسائل الشیعه، وافی و بحارالانوار.

2. تدوین تفاسیر روایی از این نوع تفسیر در این دوره، می‌توان به تفسیر البرهان فی تفسیر القرآن تألیف سیّدهاشم بحرانی (م1107) و تفسیر نورالثقلین تألیف شیخ عبدعلی عروسی حویزی (از علمای قرن یازدهم) اشاره کرد.

دوره هفتم: عصر تجدید حیات اجتهاد در عرصه فقاهت

این دوره، از اواخر قرن دوازدهم آغاز شده و تا سال 1260 ادامه می‌یابد. هر چند در عصر رواج اخباری‌گری، جمعی از علمای اصولی نیز به تلاش خویش ادامه می‌دادند، ولی تفکّر اخباری به گونه‌ای سیطره داشت، که اجازه نفوذ و رشد افکار مجتهدان اصولی را نمی‌داد. در اواخر سلطه اخباریون، که دانشمندان آنان راه اعتدال را در پیش گرفته بودند، عالم محقّق و دانشمند ژرف‌اندیش، علاّمه وحید بهبهانی (م1206) در برابر تفکّر اخباری‌گری برخاست. وی از نجف اشرف به کربلا آمد که مرکز اخباریون بود و زعامت آنان را مرحوم شیخ یوسف بحرانی نویسنده کتاب الحدائق الناضرة برعهده داشت. محقّق بهبهانی، مبانی اخباریون را نقد کرد و به تقویت مبانی مجتهدان اصولی پرداخت. سرزمین عراق ـ مخصوصاً کربلا و نجف ـ که مرکز اخباریون بود، با نهضت فکری و علمی‌ محقّق بهبهانی از وجود چنین افرادی خالی شد. اجمالی از مهم‌ترین پاسخ‌های دقیق و علمی علاّمه بهبهانی به مبانی اخباریون چنین بود:

1. اخباریان معتقد بودند که عمل به ظواهر قرآن تفسیر به رأی است (مگر آیاتی که توسط معصومین تفسیر شده باشد) و از این رو، مشمول روایات ناهیه از تفسیر به رأی می‌شود. محقّق بهبهانی پاسخ داد که تمسّک به ظواهر قرآن، پس از فحص از مخصّص، مقیّد، ناسخ و مانند آن که از معصومان وارد شده باشد در حقیقت عمل به قرآن است و از قسم تدبّر در قرآن به شمار می‌آید و این مسأله با تفسیر به رأی تفاوت فراوانی دارد. زیرا ظواهر الفاظ در عرف متشرّعه حجّت است.

2. اخباریون فقط کتاب و سنّت را در استنباط احکام حجّت می‌دانستند و معتقد بودند که عقل هیچ نقشی در استنباط احکام شرعی ندارد؛ زیرا در روایات آمده است که نمی‌شود دین خدا را با عقول بشری فهمید. محقّق بهبهانی در این زمینه، رساله‌ای در حسن و قبح عقلی نوشت و در آن حجیّت عقل را در مستقلاّت عقلی به اثبات رسانید و روشن ساخت که آن گونه روایات در واقع اشاره به احکام ظنّی عقل از راه‌هایی چون: قیاس و استحسان و... دارد. و گرنه در احکام قطعی عقل که هیچ فطرت درستی در حجیّت آن شک ندارد، حکم عقل حجّت است، مانند «قبح عقاب بلا بیان» و یا «اشتغال یقینی نیاز به فراغ و برائت یقینی دارد» و نظیر آن و در روایات معصومین بر حجیّت عقل تأکید شده است.

3. اخباری‌ها اجماع را در مسیر استنباط احکام حجّت نمی‌دانستند و معتقد بودند اجماع در میان عالمان اهل سنّت، دلیل شمرده می‌شود، نه در اعتقاد عالمان امامیّه. محقّق بهبهانی روشن ساخت که «اجماع» میان ما و عالمان اهل‌سنّت اشتراک لفظی دارد و گرنه اجماعی که ما معتقد به حجیّت آن هستیم، تفاوت جوهری با اجماعی که اهل سنّت بدان معتقدند، دارد. اهل‌سنّت اجماع را فی نفسه حجت می‌دانند، ولی فقهای اهل‌بیت (علیهم‌السلام) معتقدند که اجماع طریقی است برای تحصیل قول و نظر معصوم(علیه‌السلام). شرایط تحصیل نظر معصوم به وسیله اجماع در علم اصول توضیح داده شده است.

4. اخباری‌ها معتقد بودند که همه احادیث وارده از معصومان در کتب معروف و معتبر مانند کتب اربعه قطعی است و نیازی به علم رجال، برای بررسی اسناد آنها نداریم. محقّق بهبهانی این مبنا را نیز رد کرد و در رساله اجتهاد و اخبار نیاز به علم رجال را اثبات کرد. افزون بر این، وی با ابتکاراتی در علم اصول، فصل تازه‌ای را در این علم گشود و سبب رشد و بالندگی آن گردید[۱۱۷]

شاگردان محقّق بهبهانی:

علاّمه وحید بهبهانی افزون بر پاسخ‌گویی و نقد مبانی اخباریون، شاگردان ارزشمند و بزرگی را تحویل جامعه اسلامی داد که پس از رحلت ایشان در سال 1206، خطّ فکری استاد را با مهارت تمام ادامه دادند که مهم‌ترین آنان عبارتند از:

1. ملاّ مهدی نراقی (م 1209) نویسنده کتاب معتمد الشیعة فی احکام الشریعة. [۱۱۸] ).

2. سیّد محمّدمهدی بحرالعلوم (م 1212) مؤلّف کتاب الفوائد الرّجالیة. [۱۱۹]

3. شیخ ابوعلی حائری (م 1216) مؤلّف کتاب منتهی المقال. [۱۲۰]

4. شیخ جعفر کاشف الغطا (م 1227) مؤلّف کتاب کشف الغطا. [۱۲۱]

5. میرزا ابوالقاسم قمی (م 1231) مؤلّف کتاب غنائم الأیّام و جامع الشتات. [۱۲۲]

6. سیّدعلی طباطبایی (م 1231) پدیدآورنده موسوعه فقهی ریاض المسائل. [۱۲۳]

7. سیّدجواد عاملی (م 1226) مؤلّف موسوعه فقهی مفتاح الکرامة.(125) (125). [۱۲۴]

و ده‌ها شاگرد دیگر.

شاگردان با واسطه محقّق بهبهانی جمعی دیگر از فقهای بزرگ امامیّه، شاگردان باواسطه محقّق بهبهانی بودند؛ آنان نیز در واقع از شاگردان مدرسه آن فقیه نامدار محسوب می‌شوند؛ مانند:

1. ملا احمد نراقی (م 1245) نویسنده کتاب مستند الشیعة [۱۲۵]

2. شیخ محمّدحسن نجفی (معروف به صاحب جواهر) (م 1266) نویسنده موسوعه عظیم و بی نظیر فقهی جواهر الکلام که در 43 جلد منتشر شده است. [۱۲۶]

ویژگی‌های دوره هفتم:

مهم‌ترین آثار و ویژگی‌های این دوره از این قرار است: 1. ایجاد شور و شوق مجدد فقهی و شکست جمود و تحجّر و بازگشت عقل به میدان استدلال و استنباط فقهی. 2. پایان سلطه افکار اخباری‌گری به گونه‌ای که جز عده‌ای اندک از آنان در حوزه‌های علمی شیعه باقی نماندند و زعیم آنان در آن عصر، جناب شیخ یوسف بحرانی نیز اندک اندک به اصولیین نزدیک شد، و از دفاعیّاتش نسبت به مذهب اخباری‌ها دست برداشت و در مقدّمه دوازدهم کتاب الحدائق الناضرة بدان اعتراف نمود. 3. تألیف موسوعه‌های اصولی و فقهی. در علم اصول مرحوم میرزای قمی قوانین الاصول را تدوین کرد و همچنین سیّد ابراهیم قزوینی (م 1264) کتاب «ضوابط الاصول» و شیخ محمّدابراهیم کلباسی (م1261) کتاب اشارات الاصول را نگاشت. در فقه نیز موسوعه‌های ارزشمندی تدوین شد که ذکر اسامی آنها گذشت. 4. پیدایش ابتکارات کارساز و مؤثر اصولی به دست توانای علاّمه وحید بهبهانی که در پرتو آن تحوّلی در علم اصول و فقه پدید آمد.

دوره هشتم: عصر نوآوری‌های فقهی

این دوره، از نیمه قرن سیزدهم آغاز شد و بر اثر این تلاش‌ها و بالندگی و رشد خطّ فکری محقّق بهبهانی، زمینه ظهور حرکت جدید علمی به همراه ابداع اسلوبی جدید و روش‌های تازه در فقه و اصول پدید آمد. پیشوای این حرکت بدیع در فقه و اصول، شیخ مرتضی انصاری (م 1281) بود. ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 117-119.وی شاگرد فقیهان گرانقدری چون سیّد محمّدبن سیّد علی (معروف به سیّد مجاهد) (م 1243) نویسنده کتاب المناهل فی الفقه همان، ج 9، ص 443. و شریف‌العلمای مازندرانی (م1245) همان، ج 7، ص 338 و339. و ملاّ احمد نراقی (م 1245) و شیخ علی بن شیخ جعفر کاشف الغطا (م 1254) و شیخ محمّد حسن نجفی (صاحب جواهر) (م 1266) بود. پس از ارتحال صاحب جواهر، مرجعیّت عامه شیعه به شیخ مرتضی انصاری منتقل شد که به مدّت 15 سال زعامت حوزه‌های علمیّه و مرجعیت شیعه را عهده دار بود. شیخ انصاری در کتاب اصولی معروف خویش به نام «الفرائد» که به رسائل مشهور است و بیش از یک قرن است که از کتاب‌های درسی حوزه‌های علمیّه شیعی است، ابداعات اصولی فراوانی را عرضه نمود. در فقه نیز کتاب ارزشمند «المکاسب» را نوشت که همچنان از کتاب‌های درسی حوزه‌های علمیّه است. این کتاب از احکام کسب‌های حرام، احکام مختلف خرید و فروش، احکام خیارات، شرط شرعی و غیر شرعی و احکام قبض و نقد و نسیه بحث می‌کند. و در آن شیوه‌های تازه و بدیعی را در استنباط احکام فقهی به کار گرفت. شاگردان شیخ انصاری: از مکتب شیخ انصاری نیز شاگردان توانمندی به جهان اسلام عرضه شد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

1. سیّد حسین کوه کمری (م 1299). [۱۲۷]

2. میرزا محمّد حسن شیرازی (م 1312). وی از مشهورترین شاگردان شیخ انصاری بود که پس از رحلت شیخ، زعیم شیعه گردید و پس از مشکلاتی که در نجف پیش آمد، به سامرا رفت و حوزه علمیّه بزرگی را در آنجا تأسیس کرد. [۱۲۸]

3. میرزا حبیب‌الله رشتی (م1312).(133)

4. شیخ محمّدحسن آشتیانی (م1319). [۱۲۹]

5. شیخ محمّدرضا همدانی (م1322)؛ نویسنده کتاب مصباح الفقیه. [۱۳۰]

6. شیخ محمّدکاظم خراسانی (م 1329). آخوند خراسانی پس از ورود به نجف، در درس‌های شیخ انصاری و پس از وی در درس‌های میرزای شیرازی حاضر شد. وی از بزرگان علمای شیعه به شمار می‌آید که افزون بر استفاده از افکار بلند شیخ انصاری، خود نیز دارای ابداعات و نوآوری‌هایی در «اصول فقه» است. آخوند خراسانی از مدرسان چیره دستی بود که در پای درس وی، بیش از هزار نفر حاضر می‌شدند. کتاب اصولی وی به نام کفایة الاصول حدود یک قرن است که در سطوح عالی حوزه‌ها تدریس می‌شود. [۱۳۱] مکتب شیخ انصاری به عنوان خطی فکری دارای ثمرات و برکات وجودی فراوانی بود و افزون بر شاگردان بلاواسطه، جمعی از علما و فقهای نامی از آن مکتب بهره مند شدند و از شاگردان شیخ انصاری استفاده کردند.

شاگردان «صاحب سبک و مدرسه» شیخ انصاری:

فقهای بزرگی در این دوره پا به عرصه وجود گذاشتند و با واسطه از مکتب شیخ بهره مند شده و منشأ آثار و برکات و نوآوری‌های فراوانی شدند، بلکه تعداد قابل توجّهی از آنان، هر کدام صاحب سبک و مدرسه‌ای گردیدند. جمعی از آنان از این قرار است:

1. سیّد محمّدکاظم یزدی (م1337) صاحب کتاب معروف العروة الوثقی که از مراجع بزرگ زمان خود بود.

2. شیخ عبدالکریم حائری (م1355) مؤسّس حوزه جدید علمیّه قم که شاگردان بزرگی پرورش داد مانند: امام خمینی؛ آیة‌الله گلپایگانی و آیة‌الله اراکی(قدس سرهم).

3. میرزا محمّدحسین نائینی (م 1355) که آثار فراوانی را به جامعه اسلامی اهل‌بیت (علیهم‌السلام)عرضه کرد. بسیاری از آثار وی به قلم شاگردانش نوشته شده، از جمله: - فوائد الاصول به قلم شیخ محمّدعلی کاظمی(م1365). - منیة الطالب فی احکام المکاسب، به قلم شیخ موسی خوانساری (م 1365). - اجود التقریرات، به قلم فقیه توانا حضرت آیة‌الله خویی (م 1413).[۱۳۲]

4. شیخ ضیاء‌الدین عراقی (م 1361) که دارای شاگردان برجسته‌ای مانند آیة‌الله سیّد محسن حکیم (م 1390) است. 5. شیخ محمّدحسین اصفهانی (م 1361). وی نیز از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بود و شاگردان برجسته‌ای پرورش داد از جمله:

الف) شیخ محمّدرضا مظفر (م 1384) مؤلّف کتاب اصول فقه (معروف به اصول مظفر) که از کتاب‌های درسی حوزه‌های علمی شیعی است.

ب) آیة‌الله سیّد محمّدهادی میلانی (م 1394) که مرجع و زعیم مسلمانان در منطقه خراسان بود.

ج) علاّمه سیّد محمّدحسین طباطبایی(م 1401) صاحب تفسیر معروف و مشهور المیزان فی تفسیر القرآن که در بیست جلد منتشر شده است.

6. آیة‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی (م 1365).کتاب وسیلة النجاة وی یک دوره فقه است که همه کتب فقهی ـ جز قضا وشهادات وحدود ودیات ـ را در برمی‌گیرد. [۱۳۳] وی در سال 1364 قمری به قم آمد و زعامت حوزه‌های علمیّه و مرجعیت شیعیان را عهده دار گردید و سالها زعامت مطلق شیعیان را بر عهده داشت.

8. آیة‌الله سیّد احمد خوانساری (م 1405). مهمترین اثر علمی او در فقه ـ که مورد توجّه محقّقان است ـ جامع المدارک فی شرح المختصر النافع نام دارد که در هفت جلد منتشر شده است. ر.ک: مجلّه نور علم، شماره هشتم، بهمن 1363، ص 12 به بعد.

9. امام خمینی (م 1409). آیة‌الله سیّد روح الله فرزند سیّد مصطفی، معروف به «امام خمینی» پیشوای بزرگ و رهبر عالیقدر جهان اسلام که در تاریخ فقهای شیعه شخصیتی است کم نظیر.

از امام خمینی آثار فقهی و اصولی ارزشمندی به یادگار مانده است که از جمله آنان است:

الف) المکاسب که در پنج جلد منتشر شده است.

ب) تحریر الوسیلة؛ که اصل آن از مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانی است و امام خمینی آن را به شیوه تازه‌ای تدوین و تکمیل و تحریر کرد.

ج) چند دوره اصول که به قلم خود ایشان و شاگردانش تدوین شده است و یکی از آنها تهذیب الاصول نام دارد که توسط آیة‌الله جعفر سبحانی تدوین گردیده است. [۱۳۴] آثار علمی فراوانی از او به یادگار مانده که برخی به قلم خود او و برخی دیگر به قلم شاگردانش فراهم آمده است. از جمله این آثار عبارتند از: اجود التقریرات که تقریرات استاد وی محقّق نائینی است، التنقیح، مستند العروة، مصباح الاصول، محاضرات فی الاصول. این چهار کتاب تقریرات خارج اصول و به قلم شاگردان اوست. هم اکنون آثار فقهی و اصولی و تفسیری او تحت عنوان موسوعة الامام الخویی در 50 جلد و موسوعه گسترده رجالی او با نام معجم الرجال الحدیث در 23 جلد منتشر شده است. [۱۳۵]

11. آیة‌الله سیّد محمّدرضا گلپایگانی (م1414). آیة‌الله گلپایگانی از شاگردان بزرگ آیة‌الله شیخ عبدالکریم حائری بود. از ایشان آثاری در فقه به جای مانده است از جمله: کتاب الحج، ولایة الفقیه، الدّر المنضود فی احکام الحدود، کتاب الطهارة. [۱۳۶]

ویژگی‌های دوره هشتم

1. تنظیم ویژه مباحث اصولی هر چند این دوره، در واقع بخش قابل توجهی از آن ثمره‌ای است که شیخ انصاری و شاگردانش، از محقّق بهبهانی به ارث برده‌اند و از این رو، بیشتر مطالبی که علمای این دوره نوشته‌اند ریشه آنها در کلمات محقّق بهبهانی و شاگردانش یافت می‌شود، [۱۳۷] ولی تفاوتش با دوره گذشته آن است که این سلسله از مباحث به شکل خاص تنظیم و ارائه گردید که نمونه‌های روشن آن در آثار شیخ انصاری و آخوند خراسانی به خوبی دیده می‌شود. مسائل اصولی در این دوره به مباحث الفاظ و مباحث عقلی تقسیم شد و مباحث عقلی به صورت گسترده ای، همراه با نوآوری‌ها، مورد بحث قرار گرفت که پیش از این سابقه نداشته است.

2. نوآوری‌های فقهی در این دوره ابواب فقهی به صورت تازه و گسترده‌ای ارائه گردید که می‌توان به بحث‌های گسترده شیخ انصاری در فقه و محقّق همدانی در مصباح الفقیه اشاره کرد.

3. اهتمام گسترده به عبادات و عقود هر چند فقه، ابواب متعددی مانند عبادات و عقود و ایقاعات و سیاسات دارد؛ ولی فقهای این دوره، بیشترین همّت خویش را صرف عبادات و عقود کرده‌اند. و این رویکرد در کتاب مکاسب شیخ انصاری (در بخش معاملات) و مصباح الفقیه محقّق همدانی و عروة الوثقی آیة‌الله سیّد محمّد کاظم یزدی(عمدتاً در بخش عبادات) و دیگر آثار این دوره نمود کامل دارد. فقهای این دوره غالباً در یکی از این دو باب و یا هر دو باب تألیفاتی دارند.

4. پیدایش «تقریرات» در فقه و اصول هر چند «تقریرات» شبیه «امالی» در میان علمای پیشین است که استاد املا می‌کرد و شاگردان می‌نوشتند، ولی با دو تفاوت:

الف) امالی استادان، در گذشته، به نام خود استاد منتشر می‌شد بدون آنکه نامی از شاگرد به میان آید؛ مثل امالی شیخ صدوق و امالی شیخ مفید؛ ولی در این عصر، تقریرات استادان به نام شاگردان منتشر می‌شود، هرچند نام استادان نیز ذکر می‌گردد، مانند اجود التقریرات که درس‌های آیة‌الله نائینی است، ولی به نام شاگردش آیة‌الله خویی منتشر شده است و ده‌ها تقریرات دیگر.

ب) در «امالی» الفاظ و عبارات نیز از استاد بوده و شاگردان متن املای استاد را یادداشت و به نام استاد منتشر می‌ساختند؛ ولی در «تقریرات» محتوای کتاب از اساتید است، ولی شاگردان، آن محتوا را با عبارات و الفاظ و جمله بندی و تبویب مناسب با ذوق خود تهیه و منتشر می‌سازند.

5. پیدایش رساله‌های عملیّه به شکل جدید هر چند در میان فقهای گذشه رساله‌هایی برای عمل مقلّدان و مراجعان وجود داشت، که برخی از آنان تحت عنوان المسائل... تألیف شده است، مانند: المسائل الجیلانیّة و المسائل الرجبیّة از شیخ طوسی و جامع عبّاسی از شیخ بهایی و نجاة العباد فی یوم المعاد از صاحب جواهر؛ ولی به هر حال، کتاب‌هایی در محدوده معین و مختصر و گاه نیز تخصّصی و غیر قابل استفاده برای عموم بود. اما در این دوره، رساله‌های عملیّه که در بردارنده همه مسائل مورد نیاز مردم در مسائل فقهی است، بدون اشاره به ادّله فتوا تألیف شده است. از جمله این نوع کتابهاست: عروة الوثقی، اثر آیة‌الله سیّد محمّدکاظم یزدی، وسیلة النجاة، تألیف آیة‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی، منهاج الصالحین، نوشته آیة‌الله سیّد محسن حکیم، تحریر الوسیله، تألیف امام خمینی، منهاج الصالحین، نوشته آیة‌الله سیّد ابوالقاسم خویی و توضیح المسائل مراجع تقلید امروز.

دوره نهم: عصر ورود فقه به عرصه‌های گوناگون اجتماعی

هر چند پیوند فقه با حکومت و سیاست بسیار روشن است (رجوع کنید به: بحث «رابطه فقه و حکومت» در کتاب دائرة المعارف فقه مقارن) ولی فقهای شیعه به سبب کنار زده شدن از حکومت، بیشتر به سراغ ابوابی می‌رفتند که جنبه شخصی داشت و اگر مسائل اجتماعی و حکومتی نیز مورد بحث قرار می‌گرفت، احیاناً به گونه‌ای گذرا و با نگرشی «فردی» بود و بیشتر توجّهات آنها به رفتار و تصرفّات شخصی معطوف می‌شد. شهید سیّد محمّدباقر صدر می‌نویسد: «این گوشه نشینی سیاسی، به تدریج دامنه هدف اجتهاد را نزد شیعه تنگ تر کرده و رفته رفته، این فکر که عرصه عرض اندام آنها، تنها در حوزه شخصی است، رسوخ یافته است و بدین صورت، اجتهاد در ذهن فقیه، با فرد مسلمان گره خورده است، نه با جامعه اسلامی. در دو مثالی که یکی از اصول و دیگری از فقه ذکر می‌کنیم، می‌توان «فردی نگری» را در نگرش فقیهان دید. در بحث‌های دلیل انسداد در علم اصول وقتی گفته می‌شود: شریعت حاوی تکالیفی است که چون شناخت آنها به صورت قطعی ممکن نیست، باید در شناخت آن، از ظنّ پیروی کرد. در پاسخ می‌گویند: چرا نتوانیم «احتیاط» در هر واقعه‌ای را به جای پیروی از ظن، بر مکلّف واجب بدانیم؟ البتّه هر گاه گستردگی احتیاط به «عسر و حَرَج» انجامید، هر مکلّف می‌تواند به اندازه‌ای که به «حَرَج» نرسد، از احتیاط بکاهد. در این پاسخ، به روشنی می‌توان نگاه به «فرد» را دید؛ زیرا در صورت تشریع شریعت برای فرد، می‌توان چنین احتیاطی را واجب کرد، نه در تشریع برای جامعه؛ زیرا، نمی‌توان اساس زندگی و روابط اجتماعی، تجاری و سیاسی یک جامعه را بر احتیاط بنا نهاد. مثال فقهی را می‌توان با توجّه به نظر فقها درباره قاعده «لاضرر» مطرح کرد. این قاعده وجود هر گونه حکم ضرری را در اسلام نفی می‌کند؛ آنگاه این اشکال مطرح می‌شود که بسیاری از احکام اسلام ضرری است، مانند: تشریع دیات، قصاص، ضمان، زکات، جهاد و مانند آن؛ که این احکام موجب زیان برای افراد است. آنگاه پاسخ می‌دهند که قاعده «لاضرر» احکامی‌ را که خود براساس «ضرر» بنا شده، برنمی‌دارد. رمز این اشکال و آن پاسخ، در نحوه نگرش فردی به شریعت است؛ و در نگرش اجتماعی و مصالح جامعه، هرگز این احکام ضرری نیست، بلکه برای جامعه مفید و سودمند است». [۱۳۸] این احکام به نظر عرف و عقلا هرگز ضرری نیست و در همه جوامع بشری رایج است؛ آنها این احکام را نافع برای جامعه می‌دانند جامعه‌ای که مصلحت افراد به مصلحت آن بستگی دارد و منافع افراد در پرتو منافع جامعه تأمین می‌شود و امام امیرمؤمنان در عهدنامه معروف مالک اشتر در بحث جنود (ارتش) به آن اشاره فرموده است.[۱۳۹] پاسخ امام خمینی(قدس سره) به سؤال دبیر وقت شورای نگهبان قانون اساسی در ارتباط با معادن مکشوفه در املاک شخصی نیز، از نگرش «جامعه نگری» به مسائل فقهی حکایت دارد. در بخشی از آن نامه می‌خوانیم: «اگر فرض کنیم معادن و نفت و گاز در حدود املاک شخصی است ـ که فرض بیواقعیّت است ـ این معادن چون ملی است و متعلّق به ملّت‌های حال و آینده است که در طول زمان، موجود می‌گردند، از تبعیّت املاک شخصیه خارج است، دولت اسلامی می‌تواند آنها را استخراج کند، ولی باید قیمت املاک اشخاص و یا اجاره زمین تصرّف شده را مانند سایر زمین‌ها ـ بدون محاسبه معادن در قیمت و یا اجاره ـ بپردازد و مالک نمی‌تواند از این امر جلوگیری نماید». [۱۴۰] نکته دیگری که در مباحث فقها کمتر مورد توجّه قرار گرفته، اصل «عدالت اجتماعی» در فتاواست. شهید مرتضی مطهری(قدس سره) در این باره می‌نویسد: «اصل عدالت اجتماعی ـ با همه اهمیّت آن ـ در فقه ما مورد غفلت واقع شده است و در حالی که از آیاتی چون «وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» و «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»عموماتی در فقه به دست آمده است، ولی با این همه تأکیدی که قرآن کریم بر روی مسأله عدالت اجتماعی دارد، مع هذا یک قاعده و اصل عام در فقه از آن استنباط نشده، و این مطلب، سبب تضعیف تفکّر اجتماعی فقهای ما گردیده است». [۱۴۱] ورود فقهای شیعه به مسائل حکومتی و سیاسی، واکنشی به پدیده استعمار هر چند با تشکیل حکومت شیعی (نه مذهب شیعه) در ایران توسّط صفویّه، عرصه ورود فقهای شیعه به مسائل حکومتی و سیاسی اسلام بیشتر گردید؛ ولی در ادامه، با گسستن حاکمان از فقها، بار دیگر عرصه تلاش فقیهان بیشتر به مسائل فردی و عبادی معطوف گردید، اما ورود استعمار غرب با دو چهره جدید، عرصه تازه‌ای برای تلاش فقها فراهم کرد؛ این دو چهره که دو عامل مهم برای به صحنه کشاندن فقها بود عبارت است از: 1. تلاش استعمارگران برای تصرّف کشورهای اسلامی. 2. تلاش استعمار نو برای سلطه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بر مسلمین به شیوه‌ای تازه توسّط ایّادی و وابستگان داخلی. در عرصه نخست حضور استعمارگران در ایران و عراق، سبب برخورد فقهای شیعه با آنان گردید و همین مسائل راه ورود فقهای شیعه را به عرصه مسائل اجتماعی باز کرد و موجب صدور فتواهای تاریخی و یا ورود به میدان مبارزه با استعمارگران گردید؛ که از این نمونه‌ها می‌توان به فتوای آیة‌الله میرزا محمّدتقی شیرازی (م1338) به جهاد بر ضدّ اشغالگری انگلستان و شرکت وی و دیگر فقها در جهاد علیه انگلیسی‌ها اشاره کرد. [۱۴۲] در عرصه دوم نیز، می‌توان به فتوای میرزای بزرگ شیرازی (م 1312) در ارتباط با تحریم تنباکو، برای خلع ید انگلیس از ایران و همچنین حمایت آخوند خراسانی (م 1329) و میرزای نائینی (م1355) از مشروطه خواهان و مخالفت با استبداد قاجاری اشاره کرد. کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملّة» میرزای نائینی را که درباره ضرورت مشروطه و دستورالعمل آن نوشته شده، باید در همین راستا ارزیابی کرد. در آخرین حلقه این سلسله از فقها، امام خمینی(قدس سره) قرار دارد که با طرح حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه، مبارزه اش را برضد استبداد داخلی و استعمار خارجی آغاز کرد و به سقوط رژیم سلطنتی در ایران و تشکیل حکومت اسلامی گردید. به هر حال، در مبارزه این سلسله از فقهای شیعه با هر دو شیوه استعمارگران و برخورد فرهنگ اسلامی با تمدّن غرب، چالشهای تازه‌ای در عرصه‌های مختلف اجتماعی و حکومتی پیش آمد و مخصوصاً با طرح مسائل جدید و پرسشهای نوپیدا و القای شبهات از ناحیه روشنفکران وابسته فکری به دانشمندان غربی، در عرصه فقه نیز، نگرشی تازه به مسائل فقهی میان فقها پدید آمد که در نتیجه، در عرصه‌های اقتصاد، سیاست، احوال شخصیّه و مانند آن ـ که گاه تحوّلات جدید بدان دامن می‌زد ـ تلاش تازه و عمیقی صورت گرفت. طرح مباحث حکومت اسلامی، ولایت فقیه، دموکراسی و حق انتخاب، مردم سالاری دینی، بیمه، بانک، پیوند اعضا، تلقیح، بانک خون، ارتباطات بین الملل، حق مالکیّت کشورها بر فضا و اعماق زمین و دریاها، مالکیت معنوی نسبت به اختراعات، اکتشافات و آثار علمی و هنری و مانند آنها مولود این تحوّلات و تعاملات است. با تشکیل حکومت اسلامی در ایران براساس فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) این سلسله از مباحث و بحث‌های جدّی و تازه، به فقه شیعه رونق و نشاطی دوباره بخشید. فقها و دانشمندانی همچون امام خمینی، شهید سیّد محمّدباقر صدر، علاّمه طباطبایی، آیة‌الله مکارم شیرازی، شهید مرتضی مطهّری را می‌توان از طلایه داران این عرصه نامید. کتاب‌های «کشف الاسرار و «ولایت فقیهم از امام خمینی، «اقتصادنا» و «البنک اللاربوی» از آثار شهید سیّد محمّدباقر صدر، «تفسیر المیزان» از علاّمه طباطبایی، «تفسیر نمونه»، «مجله مکتب اسلام»، «طرح حکومت اسلامی» و «جلد دهم پیام قرآن» از آثار آیة‌الله ناصر مکارم شیرازی، «نظام حقوق زن در اسلام»، «مسأله حجاب»، «اسلام و مقتضیّات زمان» و... از علاّمه شهید مرتضی مطهّری نمونه‌های روشنی از توجّه به نیازهای اجتماعی و پاسخ به شبهات و کشاندن فقه اسلامی و معارف دینی به عرصه جامعه است، که در این رویکرد، به مسائل جدید، و پرسش‌های تازه توجّه خاصّی شده و «جامعه نگری» وزن و اعتبار ویژه‌ای به خود گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تشکیل حکومت اسلامی، نگرش فقیهان و اندیشمندان مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به عرصه فقه اسلامی در زمینه سیاست و حکومت و مباحث تازه در ابواب اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، عمیق تر گردید و سبب تدوین ده‌ها کتاب در این زمینه شد.

ویژگی‌های دوره نهم:

  1. جامعه نگری به جای فرد نگری در عرصه فقاهت.
  2. ورود فقاهت به عرصه رهبری اجتماعی مسلمین در مسیر مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی.
  3. توجّه به مسائل دنیای جدید و مسائل تازه‌ای که در تبادل فرهنگها و برخورد فرهنگ اسلامی با تمدّن جدید غرب به وجود آمد.
  4. نفوذ مسائل فقهی در عرصه قانونگذاری و متأثّر شدن مجالس تقنینی از فقه و حقوق اسلامی.
  5. تدوین کتبی در عرصه حکومت و سیاست، احوال شخصیّه و اقتصاد.
  6. تدوین موسوعات فقهی به شکلی تازه.

شکل جدید تدوین موسوعات فقهی معمولا به صورت الفبایی است که همه موضوعات و مسائل فقهی براساس حروف الفبا تدوین می‌شود:

در میان دانشمندان اهل سنّت دو موسوعه مهم فقهی به صورت الفبایی تدوین شده است :

موسوعة الفقه الاسلامی(موسوعه جمال عبدالناصر) است که تا کنون 20 جلد از آن منتشر شده است و تا کلمه «اقتناء» رسیده و پس از آن متوقّف شده است

موسوعه فقهیّه کویتی، وزارت اوقاف و شئون اسلامی است که تا کنون 40 جلد از آن منتشر شده است.

فقه اهل‌بیت هم به صورت موسوعه نگاشنه شده که می‌توان به سه نمونه از آن اشاره کرد:

1. موسوعة الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب اهل‌بیت(علیهم‌السلام).

2. الموسوعة الفقهیة المیسّرة.

3. «دائرة المعارف فقه مقارن» تحت اشراف آیة‌الله مکارم شیرازی.

ویژگیهای «دائرة المعارف فقه مقارن» عبارت است از:

  1. تدوین آن براساس فقه مقارن و مطابق فتاوای مشهور فقهای شیعه و اهل سنّت.
  2. توجّه به احکام مذاهب غیر اسلامی‌ و احکام حقوقی دنیای معاصر و قوانین بین‌المللی.
  3. توجّه ویژه به مسائل مستحدثه.
  4. طرح قواعد فقهی، اصولی و رجالی در جایگاه‌های مناسب.
  5. پاسخ به شبهات در عرصه فقه.
  6. اهمیّت نخست به آیات الاحکام.
  7. توجّه ویژه به فلسفه احکام (در هر بابی که دسترسی به آن ممکن باشد).

یادآوری لازم در اینجا تذکر این نکته را لازم است که ورود فقه در عرصه حکومت و مسائل اجتماعی وابسته به آن، نباید سبب عرفی شدن احکام دینی گردد. به این معنا که ما سعی کنیم همه احکام را برخواسته‌های افراد، مخصوصاً غرب زده‌ها تطبیق دهیم و فقه در درجه اوّل سیاسی و در درجه بعد، دینی و اسلامی گردد یا به تعبیر دیگر: بسیاری از احکام فقهی را مربوط به زمان گذشته بدانیم و آنچه را امروز به گمان خود به مصلحت فرد و جامعه می‌بینیم جایگزین آن کنیم. متأسّفانه بعضی از دانشمندان عصر ما که در حدّ بالایی از آگاهی فقهی نیستند گرفتار این افراط‌گری شده‌اند و اصالت فقه اسلامی را مخدوش کرده‌اند. امام خمینی(قدس سره) پیش‌بینی چنین انحرافی را می‌کرد لذا کراراً تأکید داشت که فقه امروز نیز باید بر پایه فقه جواهری (اشاره به کتاب جواهرالکلام مرحوم شیخ محمّد حسن نجفی(رحمه الله)) بنا شود و اصول و قواعد محکم فقهی باید پا برجا بماند متن سخن امام خمینی(قدس سره) چنین است: «این جانب معتقد به فقه سنّتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلّف از آن را جایز نمی‌دانم». [۱۴۳] و دستخوش ذوق و سلیقه و استحسان و افکار غرب گرا و سیاست زده نگردد. وظیفه الهی تمام فقهای اسلامی این است که امروز فقه اصیل را حفظ کنند و در عین حال جوابگوی مسائل مستحدثه و نیازهای عصر و زمان باشند.

منابع:

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح.

3. الاحتجاج، طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، انتشارات اسوه، 1413 ق، چاپ اوّل.

4. الارشاد، مفید، محمد بن محمد، دار المفید.

5. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، القرطبی، یوسف بن عبدالله بن محمّد بن عبدالبر، دارالکتب العلمیّه، 1415 ق، چاپ اوّل.

6. الاعلام، زرکلی، خیرالدّین، دارالعلم للملایین، بیروت، چاپ هشتم، 1989 میلادی.

7. اعلام الوری، طبرسی، فضل بن حسن، مؤسّسه آل البیت لإحیاء التراث، قم، 1417 ق، چاپ اوّل.

8. ألقاب الرسول وعترته، راوندی، قطب الدین.

9. اعیان الشیعة، سیّدمحسن امین، دار التعارف، بیروت، چاپ پنجم.

10. الإمام الصادق و المذاهب الأربعة، اسد حیدر

11. انوار البهیّه، قمی شیخ عباس، مؤسسه منشورات دینی مشهد.

12. بحارالانوار، مجلسی محمّدباقر، مؤسّسه الوفاء، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم.

13. بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، مطهّری، مرتضی، انتشارات حکمت، چاپ اوّل.

14. بصائر الدرجات، صفّار، محمّد بن حسن، مؤسسه اعلمی، تهران، 1404 ق.

15. پیام قرآن، مکارم شیرازی ناصر و همکاران، مدرسة الامام امیرالمؤمنین، 1367 ش، چاپ اوّل.

16. تاج الموالید، طبرسی، ‌فضل بن حسن.

17. تاریخ التشریع الاسلامی، الخضری بک محمّد، دار المعرفة، بیروت، 1417 ق، چاپ دوم.

18. تاریخ الخلفاء، سیوطی، جلال الدین، دارالقلم، بیروت، 1406ق، چاپ اوّل.

19. تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، الدّین سیوطی، جلال، مطبعة السعادة، مصر، 1385 ق، چاپ دوم.

20. تذکرة الحفاظ، ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، دارالکتب العلمیّه، 1419 ق، چاپ اوّل.

21. تذکرة الخواص، سبط بن جوزی‌، منشورات الشریف الرضی، قم، 1418 ق، چاپ اوّل.

22. التفسیر الکبیر، فخر رازی، فخر الدین، دارالکتب العلمیّه، تهران، چاپ دوم.

23. تهذیب التّهذیب، عسقلانی، ابن حجر، دار الکتب العلمیّة، بیروت، 1415 ق، چاپ اوّل.

24. تهذیب الاحکام، طوسی، محمد بن حسن، دار الکتب الاسلامیّه، 1365 ش، چاپ چهارم.

25. جامع المقاصد محقق کرکی، تحقیق: مؤسّسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1408 ق، چاپ اوّل.

26. جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، نجفی، محمّد حسن، تحقیق: مظفر، محمد رضا، مکتبة الإسلامیة، تهران، 1397 ق، ‌چاپ ششم.

27. خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، الحلی، حسن بن یوسف بن مطهر.

28. خورشید فقاهت، کریمی جهرمی، علی، انتشارات دارالقرآن الکریم، قم، 1373 ش، چاپ اول.

29. الحدائق الناضرة، بحرانی، شیخ یوسف، مؤسّسه نشر اسلامی، قم، 1363 ش، چاپ اوّل.

30. دائرة المعارف الاسلامیّة الشیعیّة، حسن الامین، دارالتعارف، بیروت، 1415ق، چاپ پنجم.

31. دائرة المعارف بستانی، بستانی، بطرس، دار المعرفة، بیروت.

32. دائرة المعارف القرن العشرین، وجدی، محمّد فرید، دارالفکر، بیروت.

33. دائرة المعارف فقه مقارن، مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از اساتید و محقّقان حوزه علمیه، انتشارات مدرسه الامام علی بن ابی طالب( علیه‌السلام)، قم، 1427 ق‌، چاپ اوّل‌.

34. الذریعة الی تصانیف الشیعه، تهرانی، شیخ آقا بزرگ، دار الاضواء، بیروت، 1403 ق، چاپ سوم.

35. الرجال، ابن داوود، حلّی، حسن بن علی، منشورات الرضی، قم، 1392 ق.

36. الرجال، طوسی، محمّد بن حسن طوسی، نجف اشرف، 1381 ق.

37. الرجال کشی، کشی، ابوعمرو، مؤسّسه اعلمی، کربلا.

38. الرجال، نجاشی، احمد بن علی، بیروت، 1409 ق.

39. روضات الجنّات، خوانساری، محمّد بن باقر، چاپخانه حیدریّه، تهران، 1390 ق.

40. ریاض العلماء، افندی اصفهانی، میرزا عبدالله، منشورات کتابخانه آیة‌الله مرعشی نجفی، قم، 1403 ق.

41. ریاض المسائل، طباطبایی، سیّد علی بن سیّد محمّد بن علی، مؤسّسه آل البیت، قم، 1418ق، چاپ اوّل.

42. السرائر، حلّی، ابن ادریس، نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین، قم، 1410 ق.

43. السنن الکبری، احمد بن حسین بیهقی، دارالفکر، بیروت.

44. السنن، ترمذی، محمّد بن عیسی، دارالفکر، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم.

45. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، شمس الدّین محمّد بن احمد، مؤسّسة الرساله، بیروت، 1413 ق، چاپ نهم.

46. سیمای فرزانگان، سبحانی، جعفر، مؤسّسه امام صادق(علیه‌السلام)، قم، 1379 ش، چاپ اوّل.

47. صحیح بخاری، بخاری، ابوعبدالله محمّد بن اسماعیل، دارالجیل، بیروت.

48. صحیح مسلم، نیشابوری، ابوالحسین مسلم بن حجاج، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، 1972م، چاپ دوم.

49. صحیفه امام، خمینی، سید روح الله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378 ش، چاپ اول.

50. الصواعق المحرقه، هیتمی مالکی، ابن حجر، مکتبة القاهره، 1385 ق.

51. طبقات اعلام الشیعه، تهرانی، شیخ آقابزرگ، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ دوم.

52. طبقات الکبری، ابن سعد، دار بیروت للطباعة و النشر، 1405ق، چاپ اوّل.

53. الغیبة، طوسی، محمّد بن حسن، مؤسّسه معارف اسلامی، قم.

54. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، هاشمی شاهرودی، محمود.

55. فصلنامه فقه اهل‌بیت، سال اوّل، شماره اوّل.

56. الفهرست شیخ طوسی، طوسی، محمّد بن حسن، دانشگاه مشهد، 1351 ق.

57. الفوائد الرجالیّه، بحرالعلوم، سیّد محمّدمهدی، نشر مکتبة الصادق، تهران، 1405 ق.

58. القواعد الفقهیّه، مکارم شیرازی، ناصر، منشورات دارالعلم، قم، 1382 ق.

59. الکافی، کلینی، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، دار صعب، دار التعارف، بیروت، 1401 ق، چاپ چهارم.

60. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار صادر؛ دار بیروت، بیروت، 1385 ق.

61. کشف اللثام، اصفهانی، محمّد بن حسن (فاضل هندی)، مؤسّسه نشر اسلامی (جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، 1416ق، چاپ اوّل.

62. کفایة الاصول، آخوند خراسانی محمّد کاظم، مؤسّسه آل البیت، قم، 1417ق، چاپ دوم.

63. کنز العمّال، متّقی هندی، مؤسسه الرسالة، بیروت، 1405 ق، چاپ پنجم.

64. الکنی و الالقاب، قمی، شیخ عبّاس، کتابخانه صدر، تهران، 1397 ق، چاپ چهارم.

65. مبسوط، طوسی، محمد بن حسن، تحقیق: الکشفی، محمدعلی، مکتبة مرتضویة، طهران، 1387 ق، چاپ سوم.

66. مجمع البیان، طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، با تحقیق جمعی از دانشمندان، (ده جلدی)، مؤسّسه اعلمی، بیروت، 1415ق، چاپ اوّل.

67. مجلّه رسالة الاسلام، معاونت فرهنگی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی.

68. مجلّه نور علم، جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، (شماره هشتم)، بهمن 1363.

69. المراجعات، عاملی، سید شرف الدین، چاپ مجمع جهانی اهل‌بیت، قم، چاپ اوّل.

70. المستجاد من کتاب الارشاد، حلی، حسن بن یوسف.

71. مستدرک الصحیحین، الحاکم نیشابوری، محمّد بن محمّد، دار المعرفة، بیروت، 1406 ق.

72. مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، دار صادر، بیروت.

73. معجم رجال الحدیث، خویی، سیّد ابوالقاسم، منشورات مدینة العلم، 1403 ق، چاپ سوم.

74. معجم فقه السلف، کتانی، محمّد المنتصر، چاپ جامعة ام القری، مکّه مکرّمه، 1410 ق.

75. مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، علی، مؤسّسه دارالحدیث الثقافیّه، تهران، 1419ق، چاپ اوّل.

76. الملل و النحّل، شهرستانی، عبدالکریم بن ابی بکر احمد، دارالفکر، بیروت، 1422ق، چاپ دوم.

77. المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ابن الجوزی عبدالرحمن بن علی بن محمّد، دارالکتب العلمیّه، بیروت، 1412 ق، چاپ اوّل.

78. من لا یحضره الفقیه، ابن بابویه قمی، أبو جعفر محمّد بن علی بن حسین، دار الاضواء، بیروت، 1405 ق، چاپ ششم.

79. منتهی المقال فی احوال الرجال، حائری، ابوعلی (مازندرانی، شیخ محمّد بن اسماعیل)، مؤسّسه آل البیت، قم، 1416ق، چاپ اوّل.

80. موسوعة الامام الخویی، خویی، سید ابو القاسم، مؤسّسة احیاء آثار امام خویی، قم، 1418ق، چاپ اوّل،.

81. موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، جعفر، مؤسّسه امام صادق، قم، 1418 ق، چاپ اوّل.

82. موسوعة الفقه الاسلامی(موسوعه جمال عبدالناصر)،المجلس الاعلی لشؤون الاسلامی، قاهره، 1410ق.

85. موسوعة الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب اهل‌بیت، مؤسسه دائرة معارف الفقه الاسلامی، قم، 1423 ق، چاپ اوّل.

84. الموسوعة الفقهیّه (موسوعه کویتی)، وزارت اوقاف و شئون اسلامی کویت، 1414 ق، چاپ چهارم.

85. الموسوعة الفقهیّه المیسّره، انصاری، شیخ محمّدعلی، مجمع الفکر الاسلامی، 1423 ق، چاپ دوم.

86. میزان الاعتدال، ذهبی، ابوعبدالله محمّد بن احمد، دار المعرفة، بیروت.

87. نقباء البشر، تهرانی، آقا بزرگ، دار المرتضی، مشهد، 1404 ق، چاپ دوم.

88. وسائل الشیعه، حرّ عاملی، محمّد بن حسن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1391 ق، چاپ چهارم.

89. وفیات الاعیان، ابن خلکان، ابوالعباس احمد بن محمّد، دار صادر، بیروت.

۹۰. امالی شیخ طوسی، طوسی، ابوجعفر محمّد بن حسن، دارالثقافه، قم، 1414 ق، چاپ اوّل.

۹۱. امالی، ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین، تحقیق: غفاری، علی اکبر، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1404 ق، چاپ دوم.

۹۲. امل الآمل، حرّ عاملی، محمّد بن حسین، دارالکتاب الاسلامی، قم، 1362 ش. کل مقاله برگرفته از دائرة المعارف فقه مقارن، تحت اشراف آیت الله العظمی مکارم شیرازی

پی نوشت:

  1. این حدیث با تعبیرات مختلف در کتب شیعه و سنّى آمده است؛ از کتب شیعه ر.ک: کافى، کلینى، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، ج 1، ص 294؛ وسائل الشیعه، حرّ عاملى، محمّد بن حسن، ج 18، ص 19؛ بصائر الدّرجات، صفّار، محمّد بن حسن، ص 433؛ ارشاد، مفید، محمد بن محمد، ج 1، ص 233؛ امالى طوسى، طوسى، ابوجعفر محمّد بن حسن، ص 162؛ احتجاج، طبرسى، ابومنصور احمد بن على، ج 1، ص 146؛ بحارالانوار، مجلسى محمّدباقر، ج 23، ص 106-147. از منابع اهل سنّت نیز می‌توان به این کتاب‌ها اشاره کرد: صحیح مسلم، نیشابورى، ابوالحسین مسلم بن حجاج، ج 4، ص 1873؛ سنن ترمذى، ترمذى، محمّد بن عیسى، ج 5، ص 328؛ مسند احمد، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، ج 3، ص 59؛ سنن بیهقى، احمد بن حسین بیهقى، ج 10، ص 114؛ مستدرک الصحیحین، الحاکم نیشابورى، محمّد بن محمّد، ج 3، ص 110 و کنز العمّال، متّقى هندى، ج 14، ص 435. براى اطلاع بیشتر ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازى ناصر و همکاران، ج 9، ص 62-71.
  2. معجم فقه السلف، کتانى، محمّد المنتصر، ج 1، ص 4 و 5.
  3. التفسیر الکبیر، فخر رازى، فخر الدین، ج 1، ص 205 (ذیل تفسیر آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» از سوره حمد).
  4. مجموعه این احادیث که بیش از ده روایت است، با تعبیرات مختلف در جلد اوّل جامع احادیث الشیعه، ص 180 به بعد آمده است.
  5. براى آگاهى از فتواى شیخ شلتوت ر.ک: مجلّه رسالة الاسلام، سال یازدهم، شماره 1، ص 108.
  6. ر.ک: دائرة المعارف فقه مقارن، مکارم شیرازی، ناصر، ج 1، بحث «انفتاح باب اجتهاد».
  7. (موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل‌بیت، مؤسسه دائرة معارف الفقه الاسلامى، ج 1، ص 48)
  8. (موسوعة طبقات الفقهاء سبحانى، جعفر، جزء دوم)
  9. از کتب شیعه ر.ک: کافى، کلینى، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، ج 1، ص 294؛ وسائل الشیعه، حرّ عاملى، محمّد بن حسن، ج 18، ص 19؛ بصائر الدّرجات، صفّار، محمّد بن حسن، ص 433؛ ارشاد، مفید، محمد بن محمد، ج 1، ص 233؛ امالى طوسى، طوسى، ابوجعفر محمّد بن حسن، ص 162؛ احتجاج، طبرسى، ابومنصور احمد بن على، ج 1، ص 146؛ بحارالانوار، مجلسى محمّدباقر، ج 23، ص 106-147. از منابع اهل سنّت نیز می‌توان به این کتاب‌ها اشاره کرد: صحیح مسلم، نیشابورى، ابوالحسین مسلم بن حجاج، ج 4، ص 1873؛ سنن ترمذى، ترمذى، محمّد بن عیسى، ج 5، ص 328؛ مسند احمد، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، ج 3، ص 59؛ سنن بیهقى، احمد بن حسین بیهقى، ج 10، ص 114؛ مستدرک الصحیحین، الحاکم نیشابورى، محمّد بن محمّد، ج 3، ص 110 و کنز العمّال، متّقى هندى، ج 14، ص 435. براى اطلاع بیشتر ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازى ناصر و همکاران، ج 9، ص 62-71.
  10. (کنزالعمّال، همان، ج 10، ص 285، ح 29460).
  11. (تذکرة الحفّاظ ذهبى، ذهبى، شمس الدین محمّد بن احمد، ج 1، ص 7).
  12. (کنزالعمّال، همان، ج 10، ص 292، ح 29476)
  13. (صحیح بخارى، بخارى، ابوعبدالله محمّد بن اسماعیل، ج 1، ص 60، باب کیف یقبض العلم، از ابواب کتاب العلم)
  14. (تاریخ الخلفاء، سیوطى، جلال الدین، ص 301) (شیخ خضرى بک نیز در تاریخ التشریع الاسلامى، الخضرى بک محمّد، ص 72-74، شرحى درباره منع تدوین حدیث نقل کرده است)
  15. تدریب الراوى فى شرح تقریب النواوى، الدّین سیوطى، جلال، ج 2، ص 65.
  16. کافى، همان، ج 1، ص 64، ح 1.
  17. رجال نجاشى، نجاشى، احمد بن على، شرح حال شماره 966.
  18. در کتاب امالى، ابن بابویه، محمد بن على بن حسین، تحقیق: غفارى، على اکبر، مجلس 66،
  19. (مکاتیب الرسول، احمدى میانجى، على، ج 2، ص 5-302).
  20. صحیح بخارى، همان، ج 1، ص 36، باب کتابت علم، ح 1.
  21. رجال نجاشى، همان، ج 1، ص 65، شرح حال شماره 1.
  22. فهرست شیخ طوسى، طوسى، محمّد بن حسن، شماره 441.
  23. رجال نجاشى، همان، شماره 2.
  24. ر.ک: المراجعات، عاملى، سید شرف الدین، ص 598-621.
  25. ر.ک: کافى، همان، ج 7، ص 83، 84، 95، 98، 115، 121.
  26. (من لایحضره الفقیه، ابن بابویه قمى، أبو جعفر محمّد بن على بن حسین، ج3، ص238و258) و تعبیر «قال الفقیه العسکرى(علیه‌السلام)...» (تهذیب، طوسى، محمد بن حسن، ج 1، ص 131).
  27. (ر.ک: المراجعات، همان، ص 327)
  28. همان، ص 482
  29. الاستیعاب، القرطبى، یوسف بن عبدالله بن محمّد بن عبدالبر، ج 3، ص 206.
  30. القاب الرسول و عترته، ألقاب الرسول وعترته، راوندى، قطب الدین ص 56؛ تاج الموالید، طبرسى، ‌فضل بن حسن، ص 29 و المستجاد من الارشاد، حلی، حسن بن یوسف، ص 173 (مطابق نقل موسوعة الفقه الاسلامى، طبقاً لمذهب اهل البیت، همان، ج 1، ص 40).
  31. تذکرة الحفّاظ، همان، ج 1، ص 94.
  32. وفیات الاعیان، ابن خلکان، ابوالعباس احمد بن محمّد، ج 4، ص 174.
  33. الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر؛ به نقل از التهذیب، همان، ج 2، ص 104؛ و التوسل و الوسیلة، نوشته ابن تیمیه، ص 52 (چاپ دوم)؛ و المجالس السنیة، ص 5 (مطابق نقل الموسوعة الفقهیة المیسرة، انصارى، شیخ محمّدعلى، ج 1، ص 33). بخشى از این سخن در تهذیب التهذیب عسقلانى، ابن حجر، ج 2، ص 94 نیز آمده است.
  34. سیر اعلام النبلاء، ذهبى، شمس الدّین محمّد بن احمد، ج 6، ص 258.
  35. الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، ج 1، ص 53، به نقل از تحفه اثنى عشریه آلوسى، ص 8 (الموسوعة الفقهیة المیسره، همان، ج 1، ص 34).
  36. الصواعق المحرقه، هیتمى مالکى، ابن حجر، ص 201
  37. ملل و نحل شهرستانى، شهرستانى، عبدالکریم بن ابى بکر احمد، ج 1، ص 133.
  38. ائرة المعارف بستانى، بستانى، بطرس، ج 6، ص 478. شبیه همین تعبیرات، در دائرة المعارف القرن العشرین، وجدى، محمّد فرید، (ج 3، ص 109) نیز آمده است.
  39. انوار البهیّه، قمى، شیخ عبّاس، ص 170.
  40. الصواعق المحرقه، همان، ص 203.
  41. سیر اعلام النبلاء، همان، ج 9، ص 387.
  42. اعیان الشیعه، همان، ج 1، ص 101
  43. همان، ص 102.
  44. ر.ک: بحارالانوار، همان، ج 50، ص 75-78.
  45. (ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 490، ابواب حدّ السرقه).
  46. الصواعق المحرقه، همان، ص 205.
  47. تذکرة الخواص، سبط بن جوزى‌، ص 359
  48. (ر.ک: تذکرة الخواص، همان، ص 360).
  49. بحارالانوار، همان، ج 50، ص 251، ح 6.
  50. اعلام الورى، طبرسى، طبرسى، فضل بن حسن، ص 452-453
  51. الغیبه، شیخ طوسى، طوسى، محمّد بن حسن، ص 229-236
  52. (وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 41، باب 6 از ابواب صفات القاضى، ح 51 و 52).
  53. نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، نامه 67.
  54. رجال نجاشى، همان، ج 1، ص 73، شرح حال ابان بن تغلب؛ وسائل الشیعه، همان، ج 20، ص 116.
  55. وسائل الشیعه، همان، ج 18، ص 107، باب 11 از ابواب صفات القاضى، ح 33.
  56. حج، آیه 78
  57. وسائل الشیعه، همان، ج 1، ص 327، باب 39 از ابواب الوضوء، ح 5
  58. میزان الاعتدال، ذهبى، ابوعبدالله محمّد بن احمد، ج 1، ص 5.
  59. خلاصة الاقوال، الحلی، حسن بن یوسف بن مطهر ص 234؛ رجال کشى، کشى، ابوعمرو، شرح حال ابوبصیر لیث مرادى.
  60. رجال کشى، همان، شرح حال فضل بن شاذان.
  61. ر.ک : رجال کشى، رجال نجاشى، همان؛ فهرست و رجال شیخ طوسى و معجم رجال الحدیث.
  62. الذریعه، تهرانى، شیخ آقابزرگ، ج 13، ص 46.
  63. الغیبه، همان، ص 390.
  64. رجال نجاشى، همان، شرح حال حسن بن على بن ابى عقیل.
  65. سرائر، حلّى، ابن ادریس، ص 429.
  66. رجال نجاشى، همان، شرح حال محمّد بن احمد بن جنید.
  67. موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، جزء 2، ص 238.
  68. ر.ک: روضات الجنّات، خوانسارى، محمّد بن باقر، ج 6، ص 153-178؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 420-422؛ معجم رجال الحدیث، همان، ج 17، ص 202-210.
  69. موسوعة الفقه الاسلامى، جمال عبدالناصر ج 1، ص 49.
  70. (المنتظم، ابن الجوزى عبدالرحمن بن على بن محمّد، ج 16، ص 7و8).
  71. (الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 9، ص 637و638)
  72. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 216-249؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 159-167.
  73. فوائد الرجالیه، بحرالعلوم، سیّد محمّدمهدى، ج 3، ص 231.
  74. موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه جزء دوم، ص 299-300 (با تلخیص).
  75. ر.ک: امل الآمل، حرّ عاملى، محمّد بن حسین، ج 2، ص 149؛ روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 202-206؛ اعیان الشیعه، همان،ج 8، ص 18.
  76. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 76 ؛ اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 244-246.
  77. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 216و217؛ روضات الجنّات، همان، ج 5، ص 357-365؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 398-400؛ مقدّمه تفسیر مجمع البیان، طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، با تحقیق جمعى از دانشمندان
  78. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 262-274؛ اعیان الشیعه، همان، ج 2، ص263و264.
  79. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 125-127؛ روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 5-9؛ اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 239-241.
  80. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 105و106؛ روضات الجنّات، همان،ج 2، ص 374-377؛ اعیان الشیعه، همان، ج 6، ص 249و250.
  81. موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه جزء دوم، ص 302و303 (با اندکى تصرّف و تلخیص).
  82. ر.ک: امل الآمل،همان، ج2، ص243و روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 274-290.
  83. سرائر، همان، ج 1، ص 51.
  84. همان، ج 1، ص 46.
  85. همان، ص 51.
  86. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 29؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 182-191؛ اعیان الشیعه، همان، ج 4، ص 89-93.
  87. (موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البیت، همان، ج 1، ص 58).
  88. جامع المقاصد، محقق کرکی، تحقیق: مؤسّسه آل البیت لاحیاء التراث، ج 1، ص 20، (مقدّمه تحقیق)
  89. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 269-286؛ اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 396-408.
  90. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 330-339؛ اعیان الشیعه، همان، ج9،ص159.
  91. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 181-183؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 3-21؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 59-64.
  92. ر.ک: ریاض العلماء، افندى اصفهانى، میرزا عبدالله، ج 5، ص 216؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 134.
  93. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 29؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 71-75؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 147و148.
  94. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 121؛ روضات الجنات، همان، ج 4، ص 360-375؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 208-212.
  95. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 85-91؛ روضات الجنّات، همان، ج 3، ص 352-387؛ اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 143-158.
  96. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 23؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 79-85 ؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 80-82.
  97. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 167و168؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 45-55؛ اعیان الشیعه، همان، ج 10، ص 6و7.
  98. موسوعة الفقه الاسلامى طبقاً لمذهب اهل البیت(علیهم‌السلام)، همان، ج 1، ص 61.
  99. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 250؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 68-77؛ الکنى و الالقاب، قمى، شیخ عبّاس، ج 3، ص 159و160.
  100. (ر.ک: مقدمه القواعد الفقهیّه، مکارم شیرازى، ناصر، ج 1، ص 23و24).
  101. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 246؛ روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 120-139؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 137.
  102. (ر.ک: دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، حسن الامین، ج 2، ص 226).
  103. موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، ج 2، ص 385.
  104. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 281.
  105. ر.ک: فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، هاشمی شاهرودی، محمود، ج 1، ص 39و40
  106. ر.ک: موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، جزء2، ص 386-391).
  107. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 252؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 192و193.
  108. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 6، ص 79-103؛ اعیان الشیعه، همان، ج10،ص 46.
  109. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 1، ص 141-145؛ روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 96-105؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 167-171.
  110. ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 248؛ روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 78-93؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 182-184؛ بحارالانوار، همان،ج 102، ص 105-165.
  111. ر.ک: روضات الجنات، همان، ج 8، ص 203-208؛ اعیان الشیعه، همان، ج10، ص 317؛ الحدائق الناضرة، بحرانى، شیخ یوسف، ج 1، (مقدّمه تحقیق جامعه مدرّسین).
  112. روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 326؛ همچنین ر.ک: امل الآمل، همان، ج 2، ص 92؛ اعیان الشیعه، همان، ج 6، ص 164-166.
  113. امل الآمل، همان، ج 2، ص 163؛ همچنین ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 244-246؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 70.
  114. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 214 و 215؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص231.
  115. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 111-118؛ کشف اللثام، اصفهانى، محمّد بن حسن (فاضل هندى)، ج 1، (مقدمه تحقیق جامعه مدرّسین).
  116. ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 222-224.
  117. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 94-98؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 182؛ طبقات اعلام الشیعه، تهرانى، شیخ آقابزرگ، ج 1، ص 171-174.
  118. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 7، ص200-203؛ اعیان الشیعه،همان، ج10،ص143.
  119. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 7، ص 203-209؛ اعیان الشیعه، همان، 10، ص 158-160.
  120. ر.ک: اعیان الشیعه، ج 9، ص 124؛ الکنى و الالقاب، همان، ج 1، ص 124؛ منتهى المقال، حائرى، ابوعلى (مازندرانى، شیخ محمّد بن اسماعیل)، ج 1، (مقدّمه تحقیق مؤسّسه آل البیت(علیهم‌السلام)).
  121. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 200-206؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 248-252؛ اعیان الشیعه، همان، ج 4، ص 99-106؛ الکنى و الالقاب، همان، ج 3، ص 101-104.
  122. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 5، ص 369-380؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 52-54؛ اعیان الشیعه، همان، ج 2، ص 411-413.
  123. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 4، ص 399-406؛ اعیان الشیعه، همان، ج 8، ص 314و315؛ ریاض المسائل، طباطبایى، سیّد على بن سیّد محمّد بن على، ج 1، (مقدّمه، تحقیق مؤسّسه آل البیت(علیهم‌السلام)
  124. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 2، ص 216و217؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج1، ص 286-289
  125. ر.ک: روضات الجنّات، همان، ج 1، ص 95-99؛ طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 116؛ اعیان الشیعه، همان، ج 3، ص 183و184.
  126. ر.ک: طبقات اعلام الشیعه، همان، ج 1، ص 310-314؛ اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 149و150؛ جواهرالکلام، نجفی محمد بن حسن، تحقیق: مظفر، شیخ محمّدرضا) ج1، (مقدّمه تحقیق).
  127. همان، ج 6، ص 146- 148.
  128. همان، ج 5، ص 306-304 ؛ نقباء البشر، تهرانى، آقا بزرگ، ج 1، ص 436-441.
  129. ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 5، ص 37و38 ؛ نقباء البشر، همان، ج 1، ص 389و390.
  130. ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 7، ص 19-23.
  131. ر.ک: همان، ج 9، ص 5و6؛ مقدّمه کفایة الاصول، آخوند خراسانى محمّد کاظم، تحقیق: مؤسّسه آل البیت.
  132. اعیان الشیعه، همان، ج 6، ص 54-56؛ نقباء البشر، همان، قسم دوم از جزء اوّل، ص 593-595.
  133. ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 2، ص 331-335؛ نقباء البشر، همان، ج 1، ص 41. 7. آیة الله سیّدحسین بروجردى (م 1380).
  134. ر.ک: سیماى فرزانگان، همان، ج 1، ص 607-629. 10. آیة الله سیّد ابوالقاسم خویى (م 1413).
  135. همان، ص 645-679 ؛ موسوعة الامام الخویى، خویی، سید ابو القاسم، ج 1، مقدّمه، ص 5-35.
  136. ر.ک: خورشید فقاهت (زندگى نامه آیة الله گلپایگانى)، کریمى جهرمى، على؛ سیماى فرزانگان، همان، ج 1، ص 691-712.
  137. موسوعة طبقات الفقهاء، همان، مقدّمه، جزء 2، ص 458.
  138. ر.ک: دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، همان، ج 2، ص 150و151؛ مجله فقه اهل‌بیت، سال اوّل، شماره اوّل، ص 35.
  139. در کتاب القواعد الفقهیة القواعد الفقهیّه، همان، ج 1، ص 76. نوشته آیة الله مکارم شیرازى
  140. صحیفه امام، خمینی، سید روح الله، ج 20، ص 402و403.
  141. بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، مطهّرى، مرتضى، ص 27.
  142. ر.ک: اعیان الشیعه، همان، ج 9، ص 192.
  143. (صحیفه امام، همان، ج 21، ص 289).