فتح مکه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا) (ص)' به '[[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا) ')
 
(۶۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
فتح مکه از جمله مهم ترین رویدادها در زمان پیامبر اسلام صلوات الله علیه بود. این حادثه بنا به نقل منابع تاریخی و نیز تفاسیر، در رمضان سال هشتم هجرت به وقوع پیوست. فتح این شهر به دست سپاه اسلام موجب شد تا قبایل عرب از مقابله با اسلام دست کشیده مسلمان شوند. فتح مکه در واقع فتح خود مکه نبود، بلکه به دلیل اهمیت فوق العاده این شهر، تمام حجاز بود.
'''فتح مکه''' از جمله مهم‌ترین رویدادها در زمان [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)
]] بود. این حادثه بنا بر نقل منابع تاریخی و تفسیری، در رمضان سال هشتم هجرت واقع شد. فتح این شهر به دست سپاه اسلام موجب شد تا قبایل عرب از مقابله با [[اسلام]] دست بکشند و مسلمان شوند. فتح مکه در واقع فتح خود مکه نبود، بلکه به دلیل اهمیت فوق‌العاده این شهر، فتح تمام [[حجاز]] به حساب می‌آمد.
 
== علت فتح مکه ==
علت اصلی فتح مکه را می‌توان نقض [[صلح حدیبیه]] از طرف قریشیان برشمرد. داستان صلح حدیبیه بدین قرار بود که در سال ششم هجری قمری پس از سه جنگ بدر، احد و خندق، مسلمانان و مشرکان در جایی به نام [[حدیبیه]] قرار داد صلحی را امضا کردند که مطابق با آن، تا ده سال میان دو طرف صلح برقرار شود.<ref> ابن‌اثیر، الکامل، سال ۱۹۶۵میلادی، ج۲، ص۲۰۴</ref> اما دو سال بعد این قرار داد از طرف [[قریش]] نقض شد و در حالی‌که قبیله بنی خزاعه با مسلمانان و قبیله بنی بکر با قریش هم‌پیمان بودند، در نبردی که در سال هشتم هجری قمری بین این دو قبیله اتفاق افتاد، عده‌ای از مردان قریش در حمایت از بنی‌بکر؛ نفراتی از افراد بنی‌خزاعه را به قتل رساندند و با این کار پیمان صلح حدیبیه را نقض کردند. [[ابوسفیان]] جهت معذرت خواهی به مدینه رفت، اما عذرش پذیرفته نشد و در مدت کوتاهی پیامبر صلوات الله علیه با لشکری انبوه (که در زمان صلح و گسترش اسلام آماده و تجهیز شده بود،) برای فتح مکه به سوی این شهر روانه شد.<ref>ابن‌اثیر، الکامل، سال ۱۹۶۵میلادی، ج ۲، ص۲۳۹-۲۴۴</ref>
 
== تعداد سپاهیان حضرت محمد (ص) ==
[[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)]] برای تجهیز سپاه جهت فتح مکه، نمایندگانش را به سوی قبایل مسلمان و بادیه نشین گسیل کرد که به آنها اطلاع دهند هر کسی به خدا و روز قیامت اعتقادی دارد، ماه [[رمضان]] در [[مدینه]] حاضر باشد و به این صورت سپاهیان خود را بسیج نمود. تعداد نفرات لشکر اسلام را ده هزار نفر شمارش کردند که افراد آن متشکل از قبایل مختلف بود.<ref>احمد‌بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبى، بیروت، سال 1379 هجری قمری، ج ۲، ص ۵۸</ref>
 
== حرکت به سوی مکه ==
پیامبر صلوات الله علیه همراه با سپاه ده هزار نفری که ترکیبی از مهاجران و انصار و نیز قبیله‌ها و طایفه‌های اطراف مدینه بود، روز دهم ماه رمضان سال هشتم هجری قمری به سمت مکه حرکت کرد.<ref> ابن خلدون ابوزید عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۵۸</ref> سپاه اسلام در مسیر حرکت، به منطقه مرّ‌الظهران(چهار فرسخی) مکه رسید در حالى‌که هنوز کسی نمى‌دانست هدف اصلی سپاه اسلام چیست و مقصد نهایی‌اش کجاست. البته حدس زده می‌شد که سپاه اسلام به طرف یکی از سه قبیله ثقیف، هوازن و قریش برود، زیرا در حقیقت این سه قبیله تنها قبایل مشرک و قابل توجه در منطقه حجاز بودند که در وضع آن روز، قریش از آن دو ضعیف تر بود، چون در [[جنگ بدر]] به سختی شکست خورده وساقط شده بودند و پیروزی در [[جنگ احد]] نتوانست صدمات سخت شکست بدر را جبران کند، به همین دلیل سران آنان و مشرکانى که سال‌ها با پیامبر صلوات الله علیه دشمنى کرده بودند، توان و انگیزه‌اى براى جنگ جدید نداشتند.
ابهام انگیزی در هدف و مقصد موجب شد تا قبائل هوازن و ثقیف خود را برای مقابله احتمالی با سپاه اسلام آماده کنند. این را می‌شد از تماس و مراوده‌ای که با هم داشتند فهمید. خصوصا پس از دستگیری و بازجویی شخصی که برای هوازن جاسوسی می‌کرد این موضوع مسجّل شد، زیرا حضرت از او پرسید از قبیله هوازن چه خبر؟ پاسخ داد من آنها را در مکانی به نام بقعاء در حالى ترک کردم که نیرو گرد آورده و افرادی را براى جلب همکارى اعراب میان آنها از جمله ثقیف فرستاده موافقت شان را جلب کرده بودند.<ref> مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۱۵</ref>
 
لشکر اسلام بدون داشتن هیچ گونه علامتی تا منطقه قُدَید در ۱۲۰ کیلومترى مکه پیش رفتند آن چنان که کسی متوجه نمی‌شد که این جمعیت در واقع سپاهی است برای فتح مکه، اما از آنجا به بعد پرچم‌ها برافراشته شد و پرچم مهاجرین در دستان على بن ابى طالب علیه‌السلام قرار گرفت.<ref>هیثمی نور الدین، مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۱۷۱</ref> تا زمانی که پیامبر و لشکریانش به مرّالظهران(چهار فرسخی مدینه) رسیدند، قبیله قریش از هدف اصلی آنها که فتح مکه بود، اطلاع نداشتند.<ref> صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدى والرشاد، ج ۴، ص ۳۲۴</ref> بعد از استقرار سپاه اسلام، پیامبر (ص) دستور داد تا در آن مکان و در نقاط اطراف به شکل وسیعی آتش روشن کنند که در مجموع تعداد ده هزار شعله آتش افروخته شد. <ref> واقدی محمدبن عمر، المغازی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۲۲</ref> ابوسفیان همراه با حکیم بن حِزام و بُدَیل بن ورقاء که براى اطلاع از اوضاع به آن منطقه رفته بودند، از دور با دیدن آتش وحشت کرده گمان کردند که قبیله هوازن قصد یورش به آنان را دارد، اما زمانى که ابوسفیان نزدیک‌‌تر شد، سپاه اسلام را دید و بعد از آن تصمیم گرفت که عباس عموی پیامبر (ص) را که در آن زمان ساکن مکه بود، همراه خود نزد رسول خدا(ص) ببرد تا مسلمان شود.
 
== زمان ورود به مکه ==
برخی از مورخان و سیره‌نگاران، تاریخ فتح مکه را در روز سیزدهم رمضان ذکر کرده‌اند،<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۸ق، ج۴، ص۳۲۶</ref> ولی اکثر علمای شیعه و اهل سنت، ۲۰ رمضان را روز فتح مکه می‌دانند.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۴۳</ref> شعار مسلمانان در روز فتح مکه این بود: «نحن عباد اللَّه حقا حقا» ما حقیقتاً بندگان شایسته خداوندیم.<ref> کلینی محمد بن یعقوب، الکافی، سال ۱۴۰۷هجری قمری، ج۵، ص۴۷</ref>
 
== وقایع بعد از فتح مکه ==
روز فتح مکه پیامبر(ص) با هزار نفر از لشکریانش که زره پوشیده بودند، وارد این شهر شد. در این زمان، [[سعد بن عباده]] در حالی که پرچم رسول الله را در دستان خود داشت هنگام عبور از مقابل ابوسفیان فریاد کشید ای ابوسفیان امروز روزی است که خون‌ها باید ریخته شود. امروز خدا قریش را خوار و ذلیل خواهد کرد. ابوسفیان به پیامبر (ص) رو کرد و گفت این دستور شما است که خون قبیله‌ات را بریزند؟ تو را به خدا قسم می‌دهم درباره قبیله‌ات که مهربان‌ترینی. پیامبر (ص) در پاسخ ابوسفیان فرمود امروز روز رحمت و مهربانی است. امروز روزی است که خداوند خواسته است که قریش عزیز و با ایمان باشند.<ref>واقدی محمدبن عمر، المغازی، سال ۱۴۰۹ هجری قمری، ج‌۲، ص‌۸۲۲</ref> پس از این واقعه حضرت به [[علی بن ابی طالب]] دستور داد که پرچم را از سعد بن عباده گرفته خود مسئولیتش را بپذیرد. <ref> شیخ مفید، الإرشاد، تهران، نشر اسلامیه، ج۱، ص۵۳</ref>
 
== عفو عمومی ==
یکی از مهم‌ترین وقایع فتح مکه، اعلام عفو عمومی از طرف پیامبر(ص) بود. زمانی که شهر کاملا تصرف شد، حضرت کنار درب کعبه ایستاد و آن فرمان را صادر کرد. او ضمن خطابه‌ای به سران قریش فرمود: اکنون در چه حالی هستید؟ پاسخ دادند که تو برادر و برادر زاده ما هستی که اکنون به قدرت رسیده‌ای! پیامبر(ص) فرمود اما من حرفی را می‌زنم که برادرم یوسف به برادرانش گفت که امروز روز ملامت و سرزنش شما نیست. از خدا می‌طلبم که شما را بیامرزد که ارحم الراحمین است.<ref>واقدی محمد بن عمر، المغازی، سال ۱۴۰۹ هجری قمری، ج۱، ص‌۷۰۱</ref>
 
== فرمان آزادی اهالی مکه ==
چون مکه با استفاده از نیروی نظامی تصرف شد، به همین دلیل اهالی این شهر که سابقه دیرینه‌ای در دشمنی و جنگ با پیامبر(ص) داشتند، به اسارت گرفته شدند و تصمیم‌گیری درباره آنان بر عهده رسول خدا (ص) بود. بنابراین، حضرت بعد از عفو عمومی آنها را به حال خود واگذاشت و فرمود: اذهبوا فأنتم الطلقاء <ref> کلینی محمد بن یعقوب، کافی، تهران، نشر دارالکتب الإسلامیة، سال 1365 هجری شمسی، ج ۳، ص ۵۱۲ و ۵۱۳، ح ۲.</ref> یعنی بروید. شما آزاد هستید. از این جهت کلمه «طلقاء» که به معنای اسیر آزاد شده است،<ref>ابن منظور، لسان العرب، سال ۱۴۱۴ هجری قمری، ج۱۰، ص۲۲۷.</ref> درباره مخالفان و دشمنان پیامبر ساکن در مکه که در فتح این شهر اسیر شدند، اصطلاح شد. از جمله دشمنان شاخص حضرت که در گروه طلقا قرار گرفتند، ابوسفیان و فرزندش [[معاویه]] بودند.
 
== شکستن بت‌ها ==
از جمله دیگر اقدامات پیامبر (ص) بعد از فتح مکه، شکستن بت‌ها بود. حضرت به امام علی(ع) پیشنهاد کرد تا روی شانه‌هایش بایستد و بت‌ها را یکی پس از دیگر بشکند و به زمین بیندازد.<ref> ابن طاوس، الطرائف، ج۱، ص۸۰</ref> پس از شکستن بت‌ها، آیه: «قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً؛ (سوره اسراء، آیه۸۱ ) نازل شد. یعنی: بگو حق آمد و باطل نابود شد. آری باطل همواره نابود شدنی است.»<ref>ابن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۸۰</ref> بسیاری از اهل سنت، واقعه ایستادن امام علی(ع)بر شانه‌های رسول خدا (ص) را در کتاب‌‌های خود روایت کرده‌اند از جمله: [[احمد بن حنبل]]، ابو‌یعلی موصلی، ابوبکر خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، محمد بن صباغ زعفرانی در «الفضائل»، حافظ ابوبکر بیهقی، قاضی ابو‌عمر و عثمان بن احمد در کتاب‌های خودشان، ثعلبی در تفسیرش، ابن مردویه در «المناقب»، ابن منده در کتاب «المعرفة»، طبری در «الخصائص»، خطیب خوارزمی در «الاربعین» و ابو‌احمد جرجانی در «التاریخ» به این واقعه اشاره کردند <ref>ابن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۸۱</ref> و همچنین «ابو‌عبداللَّه جعل» و «ابوالقاسم حسّکانی» و «ابوالحسن شاذان» در اثبات این قضیه، تالیفاتی را ارائه کردند.<ref>ابن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۸۱</ref>
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:تاریخ]]
[[رده:تاریخ اسلام]]
[[رده:واقعه‌های تاریخی]]
[[رده:جنگ‌ها]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۲

فتح مکه از جمله مهم‌ترین رویدادها در زمان [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا) ]] بود. این حادثه بنا بر نقل منابع تاریخی و تفسیری، در رمضان سال هشتم هجرت واقع شد. فتح این شهر به دست سپاه اسلام موجب شد تا قبایل عرب از مقابله با اسلام دست بکشند و مسلمان شوند. فتح مکه در واقع فتح خود مکه نبود، بلکه به دلیل اهمیت فوق‌العاده این شهر، فتح تمام حجاز به حساب می‌آمد.

علت فتح مکه

علت اصلی فتح مکه را می‌توان نقض صلح حدیبیه از طرف قریشیان برشمرد. داستان صلح حدیبیه بدین قرار بود که در سال ششم هجری قمری پس از سه جنگ بدر، احد و خندق، مسلمانان و مشرکان در جایی به نام حدیبیه قرار داد صلحی را امضا کردند که مطابق با آن، تا ده سال میان دو طرف صلح برقرار شود.[۱] اما دو سال بعد این قرار داد از طرف قریش نقض شد و در حالی‌که قبیله بنی خزاعه با مسلمانان و قبیله بنی بکر با قریش هم‌پیمان بودند، در نبردی که در سال هشتم هجری قمری بین این دو قبیله اتفاق افتاد، عده‌ای از مردان قریش در حمایت از بنی‌بکر؛ نفراتی از افراد بنی‌خزاعه را به قتل رساندند و با این کار پیمان صلح حدیبیه را نقض کردند. ابوسفیان جهت معذرت خواهی به مدینه رفت، اما عذرش پذیرفته نشد و در مدت کوتاهی پیامبر صلوات الله علیه با لشکری انبوه (که در زمان صلح و گسترش اسلام آماده و تجهیز شده بود،) برای فتح مکه به سوی این شهر روانه شد.[۲]

تعداد سپاهیان حضرت محمد (ص)

محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا) برای تجهیز سپاه جهت فتح مکه، نمایندگانش را به سوی قبایل مسلمان و بادیه نشین گسیل کرد که به آنها اطلاع دهند هر کسی به خدا و روز قیامت اعتقادی دارد، ماه رمضان در مدینه حاضر باشد و به این صورت سپاهیان خود را بسیج نمود. تعداد نفرات لشکر اسلام را ده هزار نفر شمارش کردند که افراد آن متشکل از قبایل مختلف بود.[۳]

حرکت به سوی مکه

پیامبر صلوات الله علیه همراه با سپاه ده هزار نفری که ترکیبی از مهاجران و انصار و نیز قبیله‌ها و طایفه‌های اطراف مدینه بود، روز دهم ماه رمضان سال هشتم هجری قمری به سمت مکه حرکت کرد.[۴] سپاه اسلام در مسیر حرکت، به منطقه مرّ‌الظهران(چهار فرسخی) مکه رسید در حالى‌که هنوز کسی نمى‌دانست هدف اصلی سپاه اسلام چیست و مقصد نهایی‌اش کجاست. البته حدس زده می‌شد که سپاه اسلام به طرف یکی از سه قبیله ثقیف، هوازن و قریش برود، زیرا در حقیقت این سه قبیله تنها قبایل مشرک و قابل توجه در منطقه حجاز بودند که در وضع آن روز، قریش از آن دو ضعیف تر بود، چون در جنگ بدر به سختی شکست خورده وساقط شده بودند و پیروزی در جنگ احد نتوانست صدمات سخت شکست بدر را جبران کند، به همین دلیل سران آنان و مشرکانى که سال‌ها با پیامبر صلوات الله علیه دشمنى کرده بودند، توان و انگیزه‌اى براى جنگ جدید نداشتند. ابهام انگیزی در هدف و مقصد موجب شد تا قبائل هوازن و ثقیف خود را برای مقابله احتمالی با سپاه اسلام آماده کنند. این را می‌شد از تماس و مراوده‌ای که با هم داشتند فهمید. خصوصا پس از دستگیری و بازجویی شخصی که برای هوازن جاسوسی می‌کرد این موضوع مسجّل شد، زیرا حضرت از او پرسید از قبیله هوازن چه خبر؟ پاسخ داد من آنها را در مکانی به نام بقعاء در حالى ترک کردم که نیرو گرد آورده و افرادی را براى جلب همکارى اعراب میان آنها از جمله ثقیف فرستاده موافقت شان را جلب کرده بودند.[۵]

لشکر اسلام بدون داشتن هیچ گونه علامتی تا منطقه قُدَید در ۱۲۰ کیلومترى مکه پیش رفتند آن چنان که کسی متوجه نمی‌شد که این جمعیت در واقع سپاهی است برای فتح مکه، اما از آنجا به بعد پرچم‌ها برافراشته شد و پرچم مهاجرین در دستان على بن ابى طالب علیه‌السلام قرار گرفت.[۶] تا زمانی که پیامبر و لشکریانش به مرّالظهران(چهار فرسخی مدینه) رسیدند، قبیله قریش از هدف اصلی آنها که فتح مکه بود، اطلاع نداشتند.[۷] بعد از استقرار سپاه اسلام، پیامبر (ص) دستور داد تا در آن مکان و در نقاط اطراف به شکل وسیعی آتش روشن کنند که در مجموع تعداد ده هزار شعله آتش افروخته شد. [۸] ابوسفیان همراه با حکیم بن حِزام و بُدَیل بن ورقاء که براى اطلاع از اوضاع به آن منطقه رفته بودند، از دور با دیدن آتش وحشت کرده گمان کردند که قبیله هوازن قصد یورش به آنان را دارد، اما زمانى که ابوسفیان نزدیک‌‌تر شد، سپاه اسلام را دید و بعد از آن تصمیم گرفت که عباس عموی پیامبر (ص) را که در آن زمان ساکن مکه بود، همراه خود نزد رسول خدا(ص) ببرد تا مسلمان شود.

زمان ورود به مکه

برخی از مورخان و سیره‌نگاران، تاریخ فتح مکه را در روز سیزدهم رمضان ذکر کرده‌اند،[۹] ولی اکثر علمای شیعه و اهل سنت، ۲۰ رمضان را روز فتح مکه می‌دانند.[۱۰] شعار مسلمانان در روز فتح مکه این بود: «نحن عباد اللَّه حقا حقا» ما حقیقتاً بندگان شایسته خداوندیم.[۱۱]

وقایع بعد از فتح مکه

روز فتح مکه پیامبر(ص) با هزار نفر از لشکریانش که زره پوشیده بودند، وارد این شهر شد. در این زمان، سعد بن عباده در حالی که پرچم رسول الله را در دستان خود داشت هنگام عبور از مقابل ابوسفیان فریاد کشید ای ابوسفیان امروز روزی است که خون‌ها باید ریخته شود. امروز خدا قریش را خوار و ذلیل خواهد کرد. ابوسفیان به پیامبر (ص) رو کرد و گفت این دستور شما است که خون قبیله‌ات را بریزند؟ تو را به خدا قسم می‌دهم درباره قبیله‌ات که مهربان‌ترینی. پیامبر (ص) در پاسخ ابوسفیان فرمود امروز روز رحمت و مهربانی است. امروز روزی است که خداوند خواسته است که قریش عزیز و با ایمان باشند.[۱۲] پس از این واقعه حضرت به علی بن ابی طالب دستور داد که پرچم را از سعد بن عباده گرفته خود مسئولیتش را بپذیرد. [۱۳]

عفو عمومی

یکی از مهم‌ترین وقایع فتح مکه، اعلام عفو عمومی از طرف پیامبر(ص) بود. زمانی که شهر کاملا تصرف شد، حضرت کنار درب کعبه ایستاد و آن فرمان را صادر کرد. او ضمن خطابه‌ای به سران قریش فرمود: اکنون در چه حالی هستید؟ پاسخ دادند که تو برادر و برادر زاده ما هستی که اکنون به قدرت رسیده‌ای! پیامبر(ص) فرمود اما من حرفی را می‌زنم که برادرم یوسف به برادرانش گفت که امروز روز ملامت و سرزنش شما نیست. از خدا می‌طلبم که شما را بیامرزد که ارحم الراحمین است.[۱۴]

فرمان آزادی اهالی مکه

چون مکه با استفاده از نیروی نظامی تصرف شد، به همین دلیل اهالی این شهر که سابقه دیرینه‌ای در دشمنی و جنگ با پیامبر(ص) داشتند، به اسارت گرفته شدند و تصمیم‌گیری درباره آنان بر عهده رسول خدا (ص) بود. بنابراین، حضرت بعد از عفو عمومی آنها را به حال خود واگذاشت و فرمود: اذهبوا فأنتم الطلقاء [۱۵] یعنی بروید. شما آزاد هستید. از این جهت کلمه «طلقاء» که به معنای اسیر آزاد شده است،[۱۶] درباره مخالفان و دشمنان پیامبر ساکن در مکه که در فتح این شهر اسیر شدند، اصطلاح شد. از جمله دشمنان شاخص حضرت که در گروه طلقا قرار گرفتند، ابوسفیان و فرزندش معاویه بودند.

شکستن بت‌ها

از جمله دیگر اقدامات پیامبر (ص) بعد از فتح مکه، شکستن بت‌ها بود. حضرت به امام علی(ع) پیشنهاد کرد تا روی شانه‌هایش بایستد و بت‌ها را یکی پس از دیگر بشکند و به زمین بیندازد.[۱۷] پس از شکستن بت‌ها، آیه: «قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً؛ (سوره اسراء، آیه۸۱ ) نازل شد. یعنی: بگو حق آمد و باطل نابود شد. آری باطل همواره نابود شدنی است.»[۱۸] بسیاری از اهل سنت، واقعه ایستادن امام علی(ع)بر شانه‌های رسول خدا (ص) را در کتاب‌‌های خود روایت کرده‌اند از جمله: احمد بن حنبل، ابو‌یعلی موصلی، ابوبکر خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، محمد بن صباغ زعفرانی در «الفضائل»، حافظ ابوبکر بیهقی، قاضی ابو‌عمر و عثمان بن احمد در کتاب‌های خودشان، ثعلبی در تفسیرش، ابن مردویه در «المناقب»، ابن منده در کتاب «المعرفة»، طبری در «الخصائص»، خطیب خوارزمی در «الاربعین» و ابو‌احمد جرجانی در «التاریخ» به این واقعه اشاره کردند [۱۹] و همچنین «ابو‌عبداللَّه جعل» و «ابوالقاسم حسّکانی» و «ابوالحسن شاذان» در اثبات این قضیه، تالیفاتی را ارائه کردند.[۲۰]

پانویس

  1. ابن‌اثیر، الکامل، سال ۱۹۶۵میلادی، ج۲، ص۲۰۴
  2. ابن‌اثیر، الکامل، سال ۱۹۶۵میلادی، ج ۲، ص۲۳۹-۲۴۴
  3. احمد‌بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبى، بیروت، سال 1379 هجری قمری، ج ۲، ص ۵۸
  4. ابن خلدون ابوزید عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۵۸
  5. مغازی واقدی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۱۵
  6. هیثمی نور الدین، مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۱۷۱
  7. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدى والرشاد، ج ۴، ص ۳۲۴
  8. واقدی محمدبن عمر، المغازی، ترجمه محمود مهدوى دامغانى‏، ص ۶۲۲
  9. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۸ق، ج۴، ص۳۲۶
  10. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۴۳
  11. کلینی محمد بن یعقوب، الکافی، سال ۱۴۰۷هجری قمری، ج۵، ص۴۷
  12. واقدی محمدبن عمر، المغازی، سال ۱۴۰۹ هجری قمری، ج‌۲، ص‌۸۲۲
  13. شیخ مفید، الإرشاد، تهران، نشر اسلامیه، ج۱، ص۵۳
  14. واقدی محمد بن عمر، المغازی، سال ۱۴۰۹ هجری قمری، ج۱، ص‌۷۰۱
  15. کلینی محمد بن یعقوب، کافی، تهران، نشر دارالکتب الإسلامیة، سال 1365 هجری شمسی، ج ۳، ص ۵۱۲ و ۵۱۳، ح ۲.
  16. ابن منظور، لسان العرب، سال ۱۴۱۴ هجری قمری، ج۱۰، ص۲۲۷.
  17. ابن طاوس، الطرائف، ج۱، ص۸۰
  18. ابن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۸۰
  19. ابن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۸۱
  20. ابن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۸۱