شفاعت از اولیای الهی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
یکی از مبانی مهم اعتقادی [[وهابیت]] و [[جریانهای تکفیری]] انکار شفاعت است. اینان معتقدند:‌ شفاعت با توحید در [[عبادت]] منافات دارد و اعتقاد به آن نوعی شرک است.
در این مقاله مبنای مذکور مورد نقد قرار گرفته و عدم منافات آن با قرآن سنت و عقل تبیین شده است.
== اصول و مبانی جریان‌ها و شخصیت‌های تکفیری و وهابیت در انکار شفاعت ==


<div class="wikiInfo">
1.درخواست شفاعت از غیر خداوند شرک است <ref>کشف الشبهات عن التوحید ص 6</ref>
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" | نقد و بررسي ديدگاه جريانهاي تكفيري در منع شفاعت از اولياي الهي
|-
|زبان مقاله
| data-type="authorfatherName" |فارسی
|-


|-
2.شرک مشرکین به خاطر طلب شفاعت از بت‌ها بود. <ref>کشف الشبهات عن التوحید ص 7وص37-39</ref>
|نویسنده
| data-type="authorBirthPlace" |سید مصطفی حسینی رودباری
|-


|}
3.درخواست حاجت از غیر خدا در اموری که غیر خداوند قادر بدان نیست حرام است <ref>همان ص 7-8وص37-39</ref>
</div>
 
يكي از مباني مهم اعتقادي وهابيت و جريانهاي تكفيري انكار شفاعت است . اينان معتقدند :‌ شفاعت با توحيد در عبادت منافات دارد و اعتقاد به آن نوعى شرك است.
در اين مقاله مبناي مذكور مورد نقد قرار گرفته و عدم منافات آن با قران سنت و عقل تبيين شده است . 
 
 
== اصول و مباني جريانها و شخصيت هاي تكفيري و وهابيت در انكار شفاعت ==
 
 
1.درخواست شفاعت از غير خداوند شرک است <ref>كشف الشبهات عن التوحيد ص 6</ref>
 
2.شرک مشرکین به خاطر طلب شفاعت از بت ها بود. <ref>كشف الشبهات عن التوحيد ص 7وص37-39</ref>
 
3.درخواست حاجت از غیر خدا در اموري كه غير خداوند قادر بدان نيست حرام است <ref>همان ص 7-8وص37-39</ref>


4.شفاعت حق مختص خدا است <ref>همان 7-10</ref>
4.شفاعت حق مختص خدا است <ref>همان 7-10</ref>


محمد بن عبدالوهاب در کتاب دیوان النهضه در انکار مشروعیت طلب شفاعت از صالحین می‌‌‌نویسد:‌
طلب شفاعت از صالحین خلاف قرآن است چون قرآن فرموده است:‌قل لله الشفاعه جمیعا و من ذالذی یشفع الا باذنه و از طرفی فرموده که شفاعت از کسانی قبول می‌‌‌شود که خداوند از آنها راضی باشد که آنها هم اهل توحید هستند:‌ ولایشفعون الا لمن ارتضی وبر اساس آیه شریفه ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه خداوند فقط از کسانی راضی است که اهل توحید باشند. از اینرو باید طلب شفاعت از پیامبر به این صورت نمود که:‌ اللهم لاتحرمنی شفاعته اللهم شفعه فی


محمد بن عبدالوهاب در كتاب ديوان النهضه در انكار مشروعيت طلب شفاعت از صالحين مي نويسد:‌
ایشان ادامه می‌‌دهد:‌ اگر کسی گفت که به پیامبر حق شفاعت داده شده و من از او می‌‌خواهم که مرا شفاعت کند پاسخ این است که خداوند فرموده:‌ فلا تدعوا مع الله احدا بعلاوه آنکه خداوند به ملائکه و دیگران هم حق شفاعت داده است ایا می‌‌توان گفت که حال که خداوند به آنان حق شفاعت داده پس من از آنان طلب شفاعت کنم. <ref>دیوان النهضه محمدبن عبدالوهاب ص8-9</ref>  
طلب شفاعت از صالحين خلاف قران است چون قران فرموده است :‌قل لله الشفاعه جميعا و من ذالذي يشفع الا باذنه و از طرفي فرموده كه شفاعت از كساني قبول مي شود كه خداوند از انها راضي باشد كه انها هم اهل توحيد هستند :‌ ولايشفعون الا لمن ارتضي وبر اساس ايه شريفه ومن يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه خداوند فقط از كساني راضي است كه اهل توحيد باشند . از اينرو بايد طلب شفاعت از پيامبر به اين صورت نمود كه :‌ اللهم لاتحرمني شفاعته اللهم شفعه في
 
 
ايشان ادامه ميدهد :‌ اگر كسي گفت كه به پيامبر حق شفاعت داده شده و من از او مي خواهم كه مرا شفاعت كند پاسخ اين است كه خداوند فرموده :‌ فلا تدعوا مع الله احدا بعلاوه انكه خداوند به ملائكه و ديگران هم حق شفاعت داده است ايا مي توان گفت كه حال كه خداوند به انان حق شفاعت داده پس من از انان طلب شفاعت كنم . <ref>ديوان النهضه محمدبن عبدالوهاب ص8-9</ref>  
 
 
در رساله" القواعد الاربع " محمدبن عبدالوهاب نيز امده است : رهايى از شرك تنها به شناسايى چهار قاعده ممكن است:
1- كفارى كه پيامبر ص با آنها نبرد كرد اقرار داشتند به اينكه:خداوند خالق و رازق و تدبير كننده جهان هستى است چنان كه قرآن مى‏گويد:" قل من يرزقكم من السماء و الأرض‏ ... و من يدبر الأمر فسيقولون الله‏": (سوره يونس آيه 31) ولى اين اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.
 
 
2- آنها مى‏گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت مى‏باشد،" و يقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله‏": (يونس- 18).
 
 
3- پيامبر ص تمام كسانى را كه عبادت غير خدا مى‏كردند محكوم ساخت، اعم از آنها كه عبادت فرشتگان و انبياء و صالحين مى‏كردند يا آنها كه اشجار و احجار و خورشيد و ماه را مى‏پرستيدند و هيچگونه تفاوتى در ميان آنها قائل نشد.
 


4- مشركان عصر ما در مسير شرك از مشركان زمان جاهليت بدترند!، زيرا آنها به هنگام آرامش، عبادت بتها مى‏كردند ولى در شدت و سختى به مقتضاى" فإذا ركبوا في الفلك دعوا الله مخلصين له الدين‏": (سوره عنكبوت: 65) تنها خدا را مى‏خواندند، ولى مشركان زمان ما در حالت آرامش و سختى هر دو متوسل به غير خدا مى‏شوند"!<ref>القواعد الاربع ص1-3</ref>  .
در رساله" القواعد الاربع " محمدبن عبدالوهاب نیز امده است: رهایی از شرک تنها به شناسایی چهار قاعده ممکن است:
1- کفاری که پیامبر ص با آنها نبرد کرد اقرار داشتند به اینکه:خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستی است چنان که قرآن می‌‏گوید:" قل من یرزقکم من السماء و الأرض‏... و من یدبر الأمر فسیقولون الله‏": (سوره یونس آیه 31) ولی این اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.


2- آنها می‌‌گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت می‌‏باشد،" و یقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله‏": (یونس- 18).


از شيخ سليمان ‌بن ‌لحمان در كتاب «الهديهًْ السنيهًْ» نقل شده است : «كتاب و سنت گواهى بر اين مى‏دهند كه هركس فرشتگان و انبيا يا ابن‌عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطۀ ميان خود و خدا قرار بدهد كه در پيشگاه خدا براى او شفاعت كنند، به‌خاطر اينكه آنها مقرب درگاه خدا هستند، همان‌طور كه در نزد سلاطين شفاعت مى‏كنند، چنين كسانى كافر و مشرک‌اند و خون و مال آنها مباح است؛ اگرچه «اشهد ان لا اله الا اللَّه و‌اشهد انّ محمداً رسول اللَّه» بگويند و اگر چه نماز بخوانند و روزه بگيرند<ref>تفسير نمونه ج‏1  ص 240-  242      به نقل از :‌ الهديهًْ السنيهًْ ص66؛ به نقل از البراهين الجليهًْ، ص83 </ref>
3- پیامبر ص تمام کسانی را که عبادت غیر خدا می‌‌کردند محکوم ساخت، اعم از آنها که عبادت فرشتگان و انبیاء و صالحین می‌‌کردند یا آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را می‌‏پرستیدند و هیچگونه تفاوتی در می‌ان آنها قائل نشد.


== نقد ديدگاه وهابيت در مساله شفاعت ==
4- مشرکان عصر ما در مسیر شرک از مشرکان زمان جاهلیت بدترند!، زیرا آنها به هنگام آرامش، عبادت بتها می‌‌کردند ولی در شدت و سختی به مقتضای" فإذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین‏": (سوره عنکبوت: 65) تنها خدا را می‌‏خواندند، ولی مشرکان زمان ما در حالت آرامش و سختی هر دو متوسل به غیر خدا می‌‏شوند"!<ref>القواعد الاربع ص1-3</ref>.


در تفسير نمونه امده است :‌ ... از سخنان مؤسس اين مسلك (محمد بن عبد الوهاب) ... چنين نتيجه‏ گيرى مى‏توان كرد كه آنها در نسبت شرك به طرفداران شفاعت در حقيقت روى دو مطلب زياد تكيه مى‏كنند:
از شیخ سلیمان ‌بن ‌لحمان در کتاب «الهدیهًْ السنیهًْ» نقل شده است: «کتاب و سنت گواهی بر این می‌‌دهندکه هرکس فرشتگان و انبیا یا ابن‌عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطۀ می‌ان خود و خدا قرار بدهد که در پیشگاه خدا برای او شفاعت کنند، به‌خاطر اینکه آنها مقرب درگاه خدا هستند، همان‌طور که در نزد سلاطین شفاعت می‌‏کنند، چنین کسانی کافر و مشرک‌اند و خون و مال آنها مباح است؛ اگرچه «اشهد ان لا اله الا اللَّه و‌اشهد انّ محمداً رسول اللَّه» بگویند و اگر‌چه نماز بخوانند و روزه بگیرند<ref>تفسیر نمونه ج‏1 ص 240- 242 به نقل از :‌ الهدیهًْ السنیهًْ ص66؛ به نقل از البراهین الجلیهًْ، ص83 </ref>


== نقد دیدگاه وهابیت در مساله شفاعت ==


1- مقايسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبياء و صلحاء با مشركان زمان جاهليت.
در تفسیر نمونه آمده است:‌... از سخنان مؤسس این مسلک (محمد بن عبدالوهاب)... چنین نتیجه‏ گیری می‌‏توان کرد که آنها در نسبت شرک به طرفداران شفاعت در حقیقت روی دو مطلب زیاد تکیه می‌‏کنند:


1- مقایسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبیاء و صلحاء با مشرکان زمان جاهلیت.


2- نهى صريح قرآن از عبادت و پرستش غير خدا و اينكه نام كسانى را همراه نام خدا ببريم،" فلا تدعوا مع الله‏ احد" (سوره جن آيه 18) و اينكه تقاضاى شفاعت يك نوع عبادت است.
2- نهی صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه نام کسانی را همراه نام خدا ببریم،" فلا تدعوا مع الله‏ احد" (سوره جن آیه 18) و اینکه تقاضای شفاعت یک نوع عبادت است.
انگاه در نقد ديدگاه مذكور امده است :‌
انگاه در نقد دیدگاه مذکور امده است:‌


در قسمت اول باید گفت که در این مقایسه مرتکب اشتباه بزرگی شده زیرا:
اولا- قرآن صریحا مقام شفاعت را برای جمعی از نیکان و صلحا و انبیا و فرشتگان اثبات کرده است،... منتها آن را منوط به" اذن الهی" دانسته است، بسیار غیر منطقی و مضحک است که ما بگوئیم خدا چنین مقامی را به او داده ولی ما را از مطالبه اعمال این موقعیت، هر چند مشروط به اذن خدا نمائیم نهی کرده است.


در قسمت اول بايد گفت كه در اين مقايسه مرتكب اشتباه بزرگى شده زيرا:
بعلاوه قرآن مراجعه برادران یوسف را به پدر، و همچنین یاران پیامبر ص را به پیامبر و تقاضای استغفار از وی را صریحا آورده است.
اولا- قرآن صريحا مقام شفاعت را براى جمعى از نيكان و صلحا و انبيا و فرشتگان اثبات كرده است، ... منتها آن را منوط به" اذن الهى" دانسته است، بسيار غير منطقى و مضحك است كه ما بگوئيم خدا چنين مقامى را به او داده ولى ما را از مطالبه اعمال اين موقعيت، هر چند مشروط به اذن خدا نمائيم نهى كرده است.
آیا این یکی از مصادیق روشن درخواست شفاعت نیست، تقاضای شفاعت از پیامبر ص با جمله" اشفع لنا عند الله" همان است که برادران یوسف گفتند" یا أبانا استغفر لنا" (سوره یوسف آیه 97).


چگونه چیزی را که قرآن صریحا مجاز شمرده شرک می‌‏شمرند و معتقد به آن را مشرک و خون و مال او را مباح می‌‌پندارند؟! اگر این کار شرک بود چرا یعقوب فرزندان خود را از آن نهی نکرد؟!.


بعلاوه قرآن مراجعه برادران يوسف را به پدر، و همچنين ياران پيامبر ص را به پيامبر و تقاضاى استغفار از وى را صريحا آورده است.
ثانیا- هیچگونه شباهتی  بین " بت‌پرستان" و" خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله" نیست، زیرا بت‌پرستان، عبادت بتها می‌‌کردند و آنها را شفیع می‌‌دانستند در حالی که در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت، مساله عبادت شفعاء به هیچوجه مطرح نیست، بلکه تنها درخواست شفاعت در پیشگاه خدا از آنها می‌‏کنند و همانطور که خواهیم گفت در خواست شفاعت هیچ ارتباطی به مساله عبادت ندارد.
آيا اين يكى از مصاديق روشن درخواست شفاعت نيست ، تقاضاى شفاعت از پيامبر ص با جمله" اشفع لنا عند الله" همان است كه برادران يوسف گفتند" يا أبانا استغفر لنا" (سوره يوسف آيه 97).


بت پرستان از پرستش خدای یگانه وحشت داشتند و می‌‌گفتند:" أجعل الآلهة إلها واحدا إن هذا لشی‏ء عجاب‏" (سوره ص آیه 5).
بت پرستان بتها را از نظر عبادت در ردیف خداوند می‌‌دانستند و می‌‌گفتند:" تالله إن کنا لفی ضلال مبین إذ نسویکم برب العالمین‏" (شعراء آیه 98).
بت پرستان همانطور که تواریخ به روشنی گواهی می‌‏دهد اعتقاد به تاثیر بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئیت تاثیر برای آنها قائل بودند، در حالی که مسلمانان معتقد به شفاعت، تمام تاثیر را از خدا می‌‌‏دانند، و برای هیچ موجودی استقلال در تاثیر قائل نیستند. مقایسه این دو با یکدیگر بسیار جاهلانه و دور از منطق است.


چگونه چيزى را كه قرآن صريحا مجاز شمرده شرك مى‏شمرند و معتقد به آن را مشرك و خون و مال او را مباح مى‏پندارند؟! اگر اين كار شرك بود چرا يعقوب فرزندان خود را از آن نهى نكرد؟!.
اما در مورد دوم باید ببینیم" عبادت" چیست؟ تفسیر عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش این است که هیچکس برای هیچکس خضوع و احترامی نکند و احدی این نتیجه را نمی‌‏پذیرد.


همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنیش این است که تقاضا و در خواست از هر کس شرک و بت‌پرستی باشد، این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است.
" عبادت" را به تبعیت و پیروی انسانی از انسان دیگر نیز نمی‌‏توان تفسیر کرد، زیرا پیروی منطقی افراد از رئیس خود در سازمان‌ها و تشکیلات اجتماعی جزء الفبای زندگی بشر است، همانطور که پیروی از پیامبران و پیشوایان بزرگ از وظائف حتمی هر دینداری محسوب می‌‏شود.
بنا بر این" عبادت" مفهومی غیر از همه اینها دارد و آن آخرین حد خضوع و تواضع است که به عنوان تعلق و وابستگی مطلق و تسلیم بی قید و شرط" عابد" در برابر" معبود" انجام می‌‏گیرد.


ثانيا- هيچگونه شباهتى ميان" بت پرستان" و" خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله" نيست، زيرا بت پرستان، عبادت بتها مى‏كردند و آنها را شفيع مى‏دانستند در حالى كه در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت، مساله عبادت شفعاء به هيچوجه مطرح نيست، بلكه تنها درخواست شفاعت در پيشگاه خدا از آنها مى‏كنند و همانطور كه خواهيم گفت در خواست شفاعت هيچ ارتباطى به مساله عبادت ندارد.
این کلمه که با واژه (عبد) ریشه مشترک دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده) روشن می‌‏سازد که در حقیقت عبادت کننده با عبادت خود نشان می‌‏دهد که در برابر معبود تسلیم محض است، و سرنوشت خود را در دست او می‌‏داند، این همان چیزی است که از لفظ عبادت در عرف و شرع فهمیده می‌‏شود.
(در اینجا باید گفت) آیا در تقاضای شفاعت از شفیعان هیچگونه اثری از عبادت و پرستش با این‏ مفهوم دیده می‌‏شود؟.
و اما در مورد" خواندن غیر خدا" که در آیات متعددی از آن نهی شده است شک نیست که مفهومش این نیست که مثلا صدا زدن و خواندن کسی به نامش و گفتن یا حسن و یا احمد ممنوع است یا شرک.


در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسی و درخواست انجام کاری که در قدرت و توانایی او است نیز نه گناه است و نه شرک، زیرا تعاون یکی از پایه‏های زندگی و حیات اجتماعی است، تمام پیامبران و امامان نیز چنین کاری داشته‏اند (حتی خود وهابیان هم آن را ممنوع ندانسته‏اند).


بت پرستان از پرستش خداى يگانه وحشت داشتند و مى‏گفتند:" أجعل الآلهة إلها واحدا إن هذا لشي‏ء عجاب‏" (سوره ص آيه 5).
آنچه ممکن است مورد ایراد واقع گردد همان است که خود" ابن تیمیه" در رساله" زیارة القبور" متعرض آن شده است:
بت پرستان بتها را از نظر عبادت در رديف خداوند مى‏دانستند و مى‏گفتند:" تالله إن كنا لفي ضلال مبين إذ نسويكم برب العالمين‏" (شعراء آيه 98).
" حاجتی را که بنده از خدا می‌‏خواهد اگر چیزی باشد که جز از خداوند صادر نمی‌‏شود هر گاه آن را از مخلوق بخواهد مشرک است، همانند عبادت کنندگان ملائکه و بتهای سنگ و چوبی و کسانی که مسیح و مادرش را به عنوان معبود برگزیده بودند، مثل اینکه به مخلوق زنده یا مرده بگوید گناه مرا ببخش، یا مرا بر دشمنم پیروز کن، یا بیماریم را شفا ده!...
بت پرستان همانطور كه تواريخ به روشنى گواهى مى‏دهد اعتقاد به تاثير بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئيت تاثير براى آنها قائل بودند، در حالى كه مسلمانان معتقد به شفاعت، تمام تاثير را از خدا مى‏دانند، و براى هيچ موجودى استقلال در تاثير قائل نيستند.مقايسه اين دو با يكديگر بسيار جاهلانه و دور از منطق است.


و اگر از اموری باشد که بندگان نیز قادر بر انجام آن هستند در این صورت مانعی ندارد که تقاضای آن را از انسانی کند، منتها شرایطی دارد، زیرا تقاضای مخلوق از مخلوق دیگر گاه جائز است و گاه حرام... پیامبر ص به ابن عباس فرموده هنگامی که چیزی می‌‏خواهی از خدا بخواه، و هنگامی که یاری می‌‏طلبی از خدا یاری بطلب، تا آنجا که پیامبر ص به گروهی از یارانش توصیه فرمود هرگز چیزی از مردم نخواهند، آنها در عمل به این توصیه تا آنجا پیش رفتند که اگر تازیانه از دست یکی می‌‏افتاد (و سوار بر مرکب بود) به کسی نمی‌‏گفت این تازیانه را به من بده، این همان تقاضای مکروه است، و اما تقاضای جائز آن‏ است که انسان از برادر مؤمنش طلب دعا کند"! «1».


اما در مورد دوم بايد ببينيم" عبادت" چيست؟ تفسير عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش اين است كه هيچكس براى هيچكس خضوع و احترامى نكند و احدى اين نتيجه را نمى‏پذيرد.
بنا بر این ما هم می‌‏گوئیم اگر براستی کسی کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را مستقل در انجام آن بداند مشرک است، ولی اگر از او شفاعتی بخواهد که کار خود او است و خدا به او داده، نه تنها شرک نیست، بلکه عین ایمان و توحید است، کلمه" مع" در آیه‏ فلا تدعوا مع الله أحدا نیز گواه بر این مدعاست که نباید کسی را در ردیف خداوند مبدء تاثیر مستقل دانست (دقت کنید).


در ادامه این بحث در تفسیر نمونه آمده است:‌ غرض از اصرار و تاکید روی این بحث آنست که تحریف و مسخ مفهوم شفاعت نه تنها بهانه‏ای به دست خرده‏گیران بر مذهب داده است بلکه سبب تفسیرها و نتیجه‏گیریهای نادرست از ناحیه بعضی از طوائف اسلامی شده و عاملی برای تفرقه و پراکندگی صفوف گردیده است.


همچنين تفسير آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنيش اين است كه تقاضا و در خواست از هر كس شرك و بت پرستى باشد، اين نيز بر خلاف ضرورت عقل و دين است.
در حالی که تفسیر صحیح شفاعت، علاوه بر اینکه موجب رشد و تکامل اخلاقی جامعه، و عاملی برای اصلاح افراد فاسد است، سبب قطع زبان بدخواهان، و وحدت کلمه در جامعه اسلامی خواهد بود. <ref>تفسیر نمونه ج‏1 ؛244-242</ref>
" عبادت" را به تبعيت و پيروى انسانى از انسان ديگر نيز نمى‏توان تفسير كرد، زيرا پيروى منطقى افراد از رئيس خود در سازمانها و تشكيلات اجتماعى جزء الفباى زندگى بشر است، همانطور كه پيروى از پيامبران و پيشوايان بزرگ از وظائف حتمى هر ديندارى محسوب مى‏شود.
بنا بر اين" عبادت" مفهومى غير از همه اينها دارد و آن آخرين حد خضوع و تواضع است كه به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسليم بى قيد و شرط" عابد" در برابر" معبود" انجام مى‏گيرد.


== نقد شهید مطهری به دیدگاه وهابیت و منکرین شفاعت ==


اين كلمه كه با واژه (عبد) ريشه مشترك دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده) روشن مى‏سازد كه در حقيقت عبادت كننده با عبادت خود نشان مى‏دهد كه در برابر معبود تسليم محض است، و سرنوشت خود را در دست او مى‏داند، اين همان چيزى است كه از لفظ عبادت در عرف و شرع فهميده مى‏شود.
شهید مطهری در بیان ایراد وهابیت نسبت به شفاعت می‌‌فرماید:‌ این همان اشکالی است که وهّابیها مطرح می‌‏کنند و جمعی وهّابی مسلک در بین شیعه نیز فریفته آن شده‏ اند.<ref>مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: 243</ref>
(در اينجا بايد گفت ) آيا در تقاضاى شفاعت از شفيعان هيچگونه اثرى از عبادت و پرستش با اين‏ مفهوم ديده مى‏شود؟.
و اما در مورد" خواندن غير خدا" كه در آيات متعددى از آن نهى شده است شك نيست كه مفهومش اين نيست كه مثلا صدا زدن و خواندن كسى به نامش و گفتن يا حسن و يا احمد ممنوع است يا شرك.


 
ایشان نخست به تبیین شفاعت از منظر دین پرداخته و آن را جزئی از قانون الهی و نظام اسباب و مسببات می‌‌داند.
در اين نيز نبايد ترديد كرد كه خواندن كسى و درخواست انجام كارى كه در قدرت و توانايى او است نيز نه گناه است و نه شرك، زيرا تعاون يكى از پايه‏هاى زندگى و حيات اجتماعى است، تمام پيامبران و امامان نيز چنين كارى داشته‏اند (حتى خود وهابيان هم آن را ممنوع ندانسته‏اند).
 
 
آنچه ممكن است مورد ايراد واقع گردد همان است كه خود" ابن تيميه" در رساله" زيارة القبور" متعرض آن شده است:
" حاجتى را كه بنده از خدا مى‏خواهد اگر چيزى باشد كه جز از خداوند صادر نمى‏شود هر گاه آن را از مخلوق بخواهد مشرك است، همانند عبادت كنندگان ملائكه و بتهاى سنگ و چوبى و كسانى كه مسيح و مادرش را به عنوان معبود برگزيده بودند، مثل اينكه به مخلوق زنده يا مرده بگويد گناه مرا ببخش، يا مرا بر دشمنم پيروز كن، يا بيماريم را شفا ده! ...
 
 
و اگر از امورى باشد كه بندگان نيز قادر بر انجام آن هستند در اين صورت مانعى ندارد كه تقاضاى آن را از انسانى كند، منتها شرايطى دارد، زيرا تقاضاى مخلوق از مخلوق ديگر گاه جائز است و گاه حرام ... پيامبر ص به ابن عباس فرموده هنگامى كه چيزى مى‏خواهى از خدا بخواه، و هنگامى كه يارى مى‏طلبى از خدا يارى بطلب، تا آنجا كه پيامبر ص به گروهى از يارانش توصيه فرمود هرگز چيزى از مردم نخواهند، آنها در عمل به اين توصيه تا آنجا پيش رفتند كه اگر تازيانه از دست يكى مى‏افتاد (و سوار بر مركب بود) به كسى نمى‏گفت اين تازيانه را به من بده، اين همان تقاضاى مكروه است، و اما تقاضاى جائز آن‏ است كه انسان از برادر مؤمنش طلب دعا كند"! «1».
 
 
بنا بر اين ما هم مى‏گوئيم اگر براستى كسى كار خدا را از غير خدا بخواهد و او را مستقل در انجام آن بداند مشرك است، ولى اگر از او شفاعتى بخواهد كه كار خود او است و خدا به او داده، نه تنها شرك نيست، بلكه عين ايمان و توحيد است، كلمه" مع" در آيه‏ فلا تدعوا مع الله أحدا نيز گواه بر اين مدعاست كه نبايد كسى را در رديف خداوند مبدء تاثير مستقل دانست (دقت كنيد).
 
 
در ادامه اين بحث در تفسير نمونه آمده است :‌ غرض از اصرار و تاكيد روى اين بحث آنست كه تحريف و مسخ مفهوم شفاعت نه تنها بهانه‏اى به دست خرده‏گيران بر مذهب داده است بلكه سبب تفسيرها و نتيجه‏گيريهاى نادرست از ناحيه بعضى از طوائف اسلامى شده و عاملى براى تفرقه و پراكندگى صفوف گرديده است.
 
 
در حالى كه تفسير صحيح شفاعت، علاوه بر اينكه موجب رشد و تكامل اخلاقى جامعه، و عاملى براى اصلاح افراد فاسد است، سبب قطع زبان بدخواهان، و وحدت كلمه در جامعه اسلامى خواهد بود. <ref>تفسير نمونه    ج‏1 ؛244-242</ref>
 
== نقد شهيد مطهري به ديدگاه وهابيت و منكرين شفاعت ==
 
شهيد مطهري در بيان ايراد وهابيت نسبت به شفاعت مي فرمايد :‌  اين همان اشكالى است كه وهّابيها مطرح مى‏كنند و جمعى وهّابى مسلك در ميان شيعه نيز فريفته آن شده‏ اند .<ref>مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏1، ص: 243</ref>
 
ايشان نخست به تبيين شفاعت از منظر دين پرداخته و انرا جزئي از قانون الهي و نظام اسباب و مسببات مي داند.
   
   
ايشان تحت عنوان شفاعت مغفرت‏ يعني وساطت در مغفرت و عفو و بخشيدن گناهان مي گويد :‌
ایشان تحت عنوان شفاعت مغفرت‏ یعنی وساطت در مغفرت و عفو و بخشیدن گناهان می‌‌گوید:‌
نه تنها ايرادى بر آن وارد نيست بلكه از معارف عالى و گرانقدر اسلام‏ است و مبناى خاصى دارد كه عمق معارف اسلامى را مى‏رساند.
نه تنها ایرادی بر آن وارد نیست بلکه از معارف عالی و گرانقدر اسلام‏ است و مبنای خاصی دارد که عمق معارف اسلامی را می‌‏رساند.


ایشان در ادامه تحت عنوان جاذبه رحمت‏ به تبیین نکته فوق پرداخته و می‌‌نویسد:‌
... برای نیل به سعادت، علاوه بر جریان اعمال و گامهایی که خود انسان برمی‏دارد، یک جریان دیگری نیز همیشه در جهان است و آن جریان رحمت سابقه پروردگار است. در متون دینی آمده است: یا من سبقت رحمته غضبه. «ای کسی که رحمت او بر غضبش تقدّم دارد»
به هر حال این واقعیتی است که در نظام هستی، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاری است و کفرها و فسقها و شرور، عارضی و غیر اصیل می‌‌باشند و همواره آنچه که عارضی است به سبب جاذبه رحمت تا حدی که ممکن است برطرف می‌‏گردد.


ايشان در ادامه تحت عنوان جاذبه رحمت‏ به تبيين نكته فوق پرداخته و مي نويسد :‌
وجود امدادهای غیبی و تأییدات رحمانی یکی از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زایل ساختن عوارض گناه یکی دیگر از شواهد تسلّط رأفت و مهربانی او بر غضب و قهر می‌‏باشد.
... براى نيل به سعادت، علاوه بر جريان اعمال و گامهايى كه خود انسان برمى‏دارد، يك جريان ديگرى نيز هميشه در جهان است و آن جريان رحمت سابقه پروردگار است. در متون دينى آمده است: يا من سبقت رحمته غضبه.«اى كسى كه رحمت او بر غضبش تقدّم دارد»
به هر حال اين واقعيتى است كه در نظام هستى، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگارى است و كفرها و فسقها و شرور، عارضى و غير اصيل مى‏باشند و همواره آنچه كه عارضى است به سبب جاذبه رحمت تا حدى كه ممكن است برطرف مى‏گردد.


ایشان ادامه می‌‌دهد:‌ در نظام هستی، یکی از جلوه‏های رحمت الهی، نمود تطهیر است. دستگاه آفرینش دارای خصیصه شستشو و تطهیر است. اینکه دریاها و گیاهان، گاز انیدرید کربنیک هوا را می‌‏گیرند و جوّ را تصفیه می‌‏کنند یکی از مظاهر تطهیر است. اگر هوایی که به وسیله تنفس موجودات زنده و احتراق مواد سوختی آلوده شده است به وسیله پالایشگاه گیاه و دریا پاک نمی‌‏شد، جوّ زمین در مدت کوتاهی صلاحیت زیستن را از دست می‌‏داد؛ زیرا تنفس در آن غیر‌ممکن می‌‏گشت. تجزیه لاشه‏های حیواناتی که می‌‏میرند، و همچنین تجزیه زوائدی که از موجودات زنده دفع می‌‏گردد یک نمونه دیگر از پالایش و تطهیر آفرینش است.


وجود امدادهاى غيبى و تأييدات رحمانى يكى از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زايل ساختن عوارض گناه يكى ديگر از شواهد تسلّط رأفت و مهربانى او بر غضب و قهر مى‏باشد.
ایشان در ادامه به جریان قانون تطهیر و مغفرت در معنویات اشاره کرده و می‌‌نویسد:‌
همینگونه که در مادیات و قوانین عالم طبیعت، مظاهری از تطهیر و تصفیه وجود دارد، در معنویات هم مصادیقی از برای تطهیر و شستشو یافت می‌‏شود. مغفرت و محو عوارض سوء گناه از این قبیل است. «مغفرت» عبارت است از شستشو دادن دلها و روانها- تا حدی که قابل شستشو باشند- از عوارض و آثار گناهان.
البته بعضی از دلها قابلیت خود را از برای پاکیزه شدن آنچنان از دست می‌‌دهندکه دیگر با هیچ آبی تطهیر نمی‌‏پذیرند. آنها گویی تبدیل به عین نجاست شده‏اند. کفر و شرک نسبت به خدا وقتی که در دل استقرار پیدا کند، دل را از قابلیت تطهیر خارج می‌‏سازد. استقرار کفر در دل، در لسان قرآن کریم «مهر زده شدن دل» و «طبع و ختم الهی» نامیده شده است.


ایشان در تبیین اصل مغفرت و رحمت در معنویات می‌‌گوید:‌
اصل مغفرت، یک پدیده استثنائی نیست، یک فرمول کلی است که از غلبه رحمت در نظام هستی نتیجه شده است. از اینجا دانسته می‌‏شود که مغفرت الهی، عامّ است و همه موجودات را- در حدود امکان و قابلیت آنها- فرا می‌‏گیرد.


ايشان ادامه مي دهد :‌ در نظام هستى، يكى از جلوه‏هاى رحمت الهى، نمود تطهير است. دستگاه آفرينش داراى خصيصه شستشو و تطهير است. اينكه درياها و گياهان، گاز انيدريد كربنيك هوا را مى‏گيرند و جوّ را تصفيه مى‏كنند يكى از مظاهر تطهير است. اگر هوايى كه به وسيله تنفس موجودات زنده و احتراق مواد سوختى آلوده شده است به وسيله پالايشگاه گياه و دريا پاك نمى‏شد، جوّ زمين در مدت كوتاهى صلاحيت زيستن را از دست مى‏داد؛ زيرا تنفس در آن غير ممكن مى‏گشت. تجزيه لاشه‏هاى حيواناتى كه مى‏ميرند، و همچنين تجزيه زوائدى كه از موجودات زنده دفع مى‏گردد يك نمونه ديگر از پالايش و تطهير آفرينش است.
این اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، برای همه رستگاران مؤثر است؛ لهذا قرآن کریم می‌‏فرماید:
من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه‏: «هر کس که در آن روز از عذاب خدا نجات یابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است». یعنی اگر رحمت نباشد، عذاب از احدی برداشته نمی‌‏شود.


ایشان در ادامه به تبیین رابطه شفاعت و مغفرت پرداخته و می‌‌نویسد:‌


ايشان در ادامه به جريان قانون تطهير و مغفرت در معنويات اشاره كرده و مي نويسد :‌
مغفرت الهی مانند هر رحمت دیگر دارای نظام و قانون است...امکان ندارد هیچیک از جریان‌های رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد. به همین دلیل مغفرت پروردگار هم باید از طریق نفوس کمّلین و ارواح بزرگ انبیاء و اولیاء به گناهکاران برسد و این لازمه نظام داشتن جهان است.
همينگونه كه در ماديات و قوانين عالم طبيعت، مظاهرى از تطهير و تصفيه وجود دارد، در معنويات هم مصاديقى از براى تطهير و شستشو يافت مى‏شود. مغفرت و محو عوارض سوء گناه از اين قبيل است. «مغفرت» عبارت است از شستشو دادن دلها و روانها- تا حدى كه قابل شستشو باشند- از عوارض و آثار گناهان.
به همان دلیلی که رحمت وحی بدون واسطه انجام نمی‌‏گیرد و همه مردم از جانب خدا به نبوّت برانگیخته نمی‌‌‏شوند و هیچ رحمت دیگر هم بدون واسطه واقع نمی‌‏شود، رحمت مغفرت هم بی‏واسطه ممکن نیست تحقق پیدا کند.
البته بعضى از دلها قابليت خود را از براى پاكيزه شدن آنچنان از دست مى‏دهند كه ديگر با هيچ آبى تطهير نمى‏پذيرند. آنها گويى تبديل به عين نجاست شده‏اند. كفر و شرك نسبت به خدا وقتى كه در دل استقرار پيدا كند، دل را از قابليت تطهير خارج مى‏سازد. استقرار كفر در دل، در لسان قرآن كريم «مهر زده شدن دل» و «طبع و ختم الهى» ناميده شده است.


ایشان در ادامه به عقلانی بودن شفاعت اشاره نموده و می‌‌فرماید:‌
اگر فرضا هیچ دلیل نقلی بر شفاعت در دست نبود ناچار بودیم از راه عقل و براهین قاطعی از قبیل برهان امکان اشرف و نظام داشتن هستی به آن قائل شویم.
وقتی کسی وجود مغفرت خدا را بپذیرد، مبانی محکم عقلی، او را ناچار می‌‏سازد که بگوید جریان مغفرت باید از مجرای یک عقل کلّی یا یک نفس کلّی یعنی عقل و نفسی که دارای مقام ولایت کلیه الهیه است صورت گیرد؛ امکان ندارد که فیض الهی بیرون از قانون و حساب به موجودات برسد.


ايشان در تبيين اصل مغفرت و رحمت در معنويات مي گويد :‌
ولی خوشبختانه قرآن کریم ما را در اینجا نیز رهبری فرموده است؛ با ضمیمه کردن روایات اسلامی، خصوصا با توجه به آنچه در روایات معتبر و شامخ شیعه در باب ولایت کلیه رسول خدا و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) و مراتب ولایت در طبقات پایین‏تر اهل ایمان رسیده است، چنین استنباط می‌‏کنیم که وسیله مغفرت تنها یک روح کلی نیست بلکه نفوس کلیه و جزئیه بشری با اختلاف مراتبی که دارند هر کدام سهمی از شفاعت دارند و این یکی از مهمترین معارف اسلام و قرآن است که تنها در مذهب مقدّس شیعه به وسیله ائمه اطهار و شاگردان مکتب آنها خوب توضیح داده شده است، لهذا از افتخارات این مذهب شمرده می‌‏شود.
اصل مغفرت، يك پديده استثنائى نيست، يك فرمول كلى است كه از غلبه رحمت در نظام هستى نتيجه شده است. از اينجا دانسته مى‏شود كه مغفرت الهى، عامّ است و همه موجودات را- در حدود امكان و قابليت آنها- فرا مى‏گيرد.


ایشان در زمینه شرایط شفاعت می‌‌فرماید:‌
با توجه به اینکه شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند که منبع و صاحب خیرها و رحمت‌هاست نسبت داده می‌‏شود با نام «مغفرت» خوانده می‌‏شود و هنگامی که به وسائط و مجاری رحمت منسوب می‌‏گردد نام «شفاعت» به خود می‌‏گیرد، واضح می‌‏گردد که هر شرطی برای شمول مغفرت هست برای شمول شفاعت نیز هست....قرآن کریم سعه رحمت پروردگار را از زبان حاملین عرش چنین بیان می‌‌کند:


اين اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، براى همه رستگاران مؤثر است؛ لهذا قرآن كريم مى‏فرمايد:
الّذین یحملون العرش و من حوله یسبّحون بحمد ربّهم و یؤمنون به و یستغفرون للّذین آمنوا ربّنا وسعت کلّ شی‏ء رحمة و علما فاغفر للّذین تابوا و اتّبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم‏ غافر/ 7.
من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه‏ : «هر كس كه در آن روز از عذاب خدا نجات يابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است». يعنى اگر رحمت نباشد، عذاب از احدى برداشته نمى‏شود.


«حاملین عرش و آنان که در گرد عرشند به حمد و تسبیح پروردگارشان اشتغال دارند و به وی مؤمنند و برای کسانی که ایمان دارند آمرزش می‌‏طلبند که: پروردگارا رحمت و دانش تو همه چیز را فراگرفته است پس بیامرز آنان را که بسوی تو باز آمده‏اند و راه تو را پیروی نموده‏اند و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرما.»
از این آیه کریمه می‌‏توان هم نامحدود بودن رحمت خدا را فهمید، و هم شرط اساسی لیاقت برای استفاده از مغفرت را. <ref>مجموعه‏ آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: 261-260</ref>


ايشان در ادامه به تبيين رابطه شفاعت و مغفرت پرداخته و مي نويسد :‌
ایشان در ادامه به دیدگاه وهابیت در زمینه شفاعت پرداخته و می‌‌فرماید:‌
اعراب زمان جاهلیت نیز درباره بتهایی که شریک خداوند قرار می‌‏دادند... می‌‌گفتند که آفرینش، منحصرا در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان، بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت، شرک در «خالق» نبود، شرک در «رب» بود.
می‏دانیم که در بین افراد بشر گاهی کسی مؤسسه‏‌ای را بوجود می‌‏آورد ولی اداره آن را به دیگری واگذار می‌‏نماید، یا در اداره آن مؤسسه، خودش با دیگران بطور مشترک دست درکار می‌‏شود. عقیده مشرکین درباره خدا و جهان و در اداره جهان به این شکل بود. قرآن کریم بسختی با آن مبارزه کرد و مکرّر اعلام نمود که برای خدا شریکی نیست نه در خالقیّت و نه در ربوبیّت؛ او به تنهایی، هم پدید آورنده جهان است و هم تدبیر کننده آن؛ ملک و پادشاهی جهان اختصاص به او دارد و او ربّ العالمین است.


مشرکین که می‌‏پنداشتند ربوبیت جهان بین خدا و غیر خدا تقسیم شده است بر خود لازم نمی‌‌دانستند که در صدد جلب رضا و خشنودی «اللّه» باشند؛ می‌‌گفتند می‌‏توان با قربانیها و پرستشهایی که در برابر بتها انجام می‌‏دهیم، رضایت «رب»‌های دیگر را بدست آوریم و نظر موافق آنها را جلب کنیم هر چند مخالف رضای «اللّه» باشد؛ اگر رضایت اینها را کسب کنیم آنها خودشان بنحوی کار را در نزد «اللّه» حل می‌‏کنند.


مغفرت الهى مانند هر رحمت ديگر داراى نظام و قانون است...امكان ندارد هيچيك از جريانهاى رحمت پروردگار بدون نظام انجام گيرد. به همين دليل مغفرت پروردگار هم بايد از طريق نفوس كمّلين و ارواح بزرگ انبياء و اولياء به گناهكاران برسد و اين لازمه نظام داشتن جهان است.
اگر در می‌ان مسلمانان هم کسی چنین معتقد شود که در کنار دستگاه سلطنت ربوبی، سلطنتی دیگر هم وجود دارد و در مقابل آن دست درکار است، چیزی جز شرک‏ نخواهد بود. <ref>مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص:258- 254</ref>
به همان دليلى كه رحمت وحى بدون واسطه انجام نمى‏گيرد و همه مردم از جانب خدا به نبوّت برانگيخته نمى‏شوند و هيچ رحمت ديگر هم بدون واسطه واقع نمى‏شود، رحمت مغفرت هم بى‏واسطه ممكن نيست تحقق پيدا كند.


نکته مهم دیگری که در بیان شهید مطهری امده است تبیین اصل«اختصاص شفاعت بخداوند و بازگشت همه شفاعتها به حضرت حقتعالی» می‌‌باشد.


ايشان در ادامه به عقلاني بودن شفاعت اشاره نموده و مي فرمايد :
ایشان نسبت به آیه شریفه قل للّه الشّفاعة جمیعا زمر/ 44«1». «بگو شفاعت، تمامی مخصوص خداست». می‌‏فرماید:
اگر فرضا هيچ دليل نقلى بر شفاعت در دست نبود ناچار بوديم از راه عقل و براهين قاطعى از قبيل برهان امكان اشرف و نظام داشتن هستى به آن قائل شويم.
این آیه در کمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأیید می‌‌کند و در کمال صراحت همه شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا می‌‏داند؛ زیرا خداست که شفیع را، شفیع قرار می‌‏دهد.  
وقتى كسى وجود مغفرت خدا را بپذيرد، مبانى محكم عقلى، او را ناچار مى‏سازد كه بگويد جريان مغفرت بايد از مجراى يك عقل كلّى يا يك نفس كلّى يعنى عقل و نفسى كه داراى مقام ولايت كليه الهيه است صورت گيرد؛ امكان ندارد كه فيض الهى بيرون از قانون و حساب به موجودات برسد.


انگاه در ادامه می‌‌گوید:‌
این آیه ممکن است تنها ناظر به شفاعتی باشد که در قیامت صورت می‌‏گیرد وبه اصطلاح مربوط به «قوس صعودی» باشد، ممکن هم هست که شامل مطلق واسطه‏ها و وساطتهای رحمت باشد، یعنی شامل «قوس نزولی» هم باشد؛ به عبارت دیگر ممکن است شامل تمام نظام سببی و مسبّبی جهان باشد؛ به هر حال از آن جهت که به شفاعت اخروی مربوط است، به این معنی است که مجرم بدون خواست خدا قدرت شفیع برانگیختن ندارد و شفیع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: -261-262</ref>


ولى خوشبختانه قرآن كريم ما را در اينجا نيز رهبرى فرموده است؛ با ضميمه كردن روايات اسلامى، خصوصا با توجه به آنچه در روايات معتبر و شامخ شيعه در باب ولايت كليه رسول خدا و ائمه اطهار (عليهم السلام) و مراتب ولايت در طبقات پايين‏تر اهل ايمان رسيده است، چنين استنباط مى‏كنيم كه وسيله مغفرت تنها يك روح كلى نيست بلكه نفوس كليه و جزئيه بشرى با اختلاف مراتبى كه دارند هر كدام سهمى از شفاعت دارند و اين يكى از مهمترين معارف اسلام و قرآن است كه تنها در مذهب مقدّس شيعه به وسيله ائمه اطهار و شاگردان مكتب آنها خوب توضيح داده شده است، لهذا از افتخارات اين مذهب شمرده مى‏شود.
از دقت در گفتار ایشان در این زمینه بخوبی فرق بین شفاعت مشروع و حقیقی از شفاعت باطل و نیز ضعف دیدگاه وهابیت در انکار شفاعت غیر خداوند روشن می‌‌گردد.
ایشان تحت عنوان «شفاعت از آن خدا است‏» می‌‌فرماید:‌


فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل و نادرست در این است که شفاعت واقعی از خدا شروع می‌‏شود و به گناهکار ختم می‌‏گردد، و در شفاعت باطل عکس آن فرض شده است. در شفاعت حقیقی، مشفوع عنده، یعنی خداوند، برانگیزاننده وسیله یعنی شفیع است؛ و در شفاعت باطل، مشفوع له، یعنی گناهکار، برانگیزاننده او است. در شفاعتهای باطل که نمونه آن در دنیا وجود دارد، شفیع، صفت وسیله بودن را از ناحیه مجرم کسب کرده است، زیرا او است که وسیله را برانگیخته و به شفاعت وادار کرده است، او است که وسیله را وسیله قرار داده است.


ايشان در زمينه شرايط شفاعت مي فرمايد :‌
ولی در شفاعتهای حق که نسبت دادن آن به انبیاء و اولیاء و مقرّبان درگاه الهی صحیح است، وسیله بودن شفیع از
با توجه به اينكه شفاعت همان مغفرت الهى است كه وقتى به خداوند كه منبع و صاحب خيرها و رحمتهاست نسبت داده مى‏شود با نام «مغفرت» خوانده مى‏شود و هنگامى كه به وسائط و مجارى رحمت منسوب مى‏گردد نام «شفاعت» به خود مى‏گيرد، واضح مى‏گردد كه هر شرطى براى شمول مغفرت هست براى شمول شفاعت نيز هست. ...قرآن كريم سعه رحمت پروردگار را از زبان حاملين عرش چنين بيان مى‏كند:
ناحیه خداست، خداست که وسیله را وسیله قرار داده است. به عبارت دیگر: در شفاعت غلط، شفیع تحت تأثیر مشفوع له (گناهکار) قرار می‌‏گیرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثیر شفیع قرار می‌‏گیرد، ولی در شفاعت صحیح برعکس است؛ مشفوع عنده (صاحب قدرت خدا) علت مؤثر در شفیع اوست، و شفیع تحت تأثیر او، و به خواست او در گناهکار مؤثر واقع می‌‏‌شود. سلسله جنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهکار است و در نوع صحیح آن، مشفوع عنده (خدا) است. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: 263-262
 
 
الّذين يحملون العرش و من حوله يسبّحون بحمد ربّهم و يؤمنون به و يستغفرون للّذين آمنوا ربّنا وسعت كلّ شى‏ء رحمة و علما فاغفر للّذين تابوا و اتّبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم‏  غافر/ 7.
 
 
«حاملين عرش و آنان كه در گرد عرشند به حمد و تسبيح پروردگارشان اشتغال دارند و به وى مؤمنند و براى كسانى كه ايمان دارند آمرزش مى‏طلبند كه: پروردگارا رحمت و دانش تو همه چيز را فرا گرفته است پس بيامرز آنان را كه بسوى تو باز آمده‏اند و راه تو را پيروى نموده‏اند و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرما.»
از اين آيه كريمه مى‏توان هم نامحدود بودن رحمت خدا را فهميد، و هم شرط اساسى لياقت براى استفاده از مغفرت را. <ref>مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏1، ص: 261-260</ref>
 
 
ايشان در ادامه به ديدگاه وهابيت در زمينه شفاعت پرداخته و مي فرمايد :‌
اعراب زمان جاهليت نيز درباره بتهايى كه شريك خداوند قرار مى‏دادند ... مى‏گفتند كه آفرينش، منحصرا در دست خداست و كسى با او در اين كار شريك نيست، ولى در اداره جهان، بتها با او شركت دارند. شرك اعراب جاهليت، شرك در «خالق» نبود، شرك در «رب» بود.
مى‏دانيم كه در ميان افراد بشر گاهى كسى مؤسسه‏اى را بوجود مى‏آورد ولى اداره آن را به ديگرى واگذار مى‏نمايد، يا در اداره آن مؤسسه، خودش با ديگران بطور مشترك دست دركار مى‏شود. عقيده مشركين درباره خدا و جهان و در اداره جهان به اين شكل بود. قرآن كريم بسختى با آن مبارزه كرد و مكرّر اعلام نمود كه براى خدا شريكى نيست نه در خالقيّت و نه در ربوبيّت؛ او به تنهايى، هم پديد آورنده جهان است و هم تدبير كننده آن؛ ملك و پادشاهى جهان اختصاص به او دارد و او ربّ العالمين است.
 
 
مشركين كه مى‏پنداشتند ربوبيت جهان بين خدا و غير خدا تقسيم شده است بر خود لازم نمى‏دانستند كه در صدد جلب رضا و خشنودى «اللّه» باشند؛ مى‏گفتند مى‏توان با قربانيها و پرستشهايى كه در برابر بتها انجام مى‏دهيم، رضايت «رب» هاى ديگر را بدست آوريم و نظر موافق آنها را جلب كنيم هر چند مخالف رضاى «اللّه» باشد؛ اگر رضايت اينها را كسب كنيم آنها خودشان بنحوى كار را در نزد «اللّه» حل مى‏كنند.
 
 
اگر در ميان مسلمانان هم كسى چنين معتقد شود كه در كنار دستگاه سلطنت ربوبى، سلطنتى ديگر هم وجود دارد و در مقابل آن دست دركار است، چيزى جز شرك‏ نخواهد بود. <ref>مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏1، ص:258- 254</ref>
 
نكته مهم ديگري كه در بيان شهيد مطهري امده است تبيين اصل« اختصاص شفاعت بخداوند و بازگشت همه شفاعتها به حضرت حقتعالي» مي باشد .
 
 
ايشان نسبت به ايه شريفه قل للّه الشّفاعة جميعا زمر/ 44«1».«بگو شفاعت، تمامى مخصوص خداست». مى‏فرمايد:
اين آيه در كمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأييد مى‏كند و در كمال صراحت همه شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا مى‏داند؛ زيرا خداست كه شفيع را، شفيع قرار مى‏دهد.
 
 
انگاه در ادامه مي گويد :‌
اين آيه ممكن است تنها ناظر به شفاعتى باشد كه در قيامت صورت مى‏گيرد وبه اصطلاح مربوط به «قوس صعودى» باشد، ممكن هم هست كه شامل مطلق واسطه‏ها و وساطتهاى رحمت باشد، يعنى شامل «قوس نزولى» هم باشد؛ به عبارت ديگر ممكن است شامل تمام نظام سببى و مسبّبى جهان باشد؛ به هر حال از آن جهت كه به شفاعت اخروى مربوط است، به اين معنى است كه مجرم بدون خواست خدا قدرت شفيع برانگيختن ندارد و شفيع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏1، ص: -261-262</ref>
 
 
از دقت در گفتار ايشان در اين زمينه بخوبي فرق بين شفاعت مشروع و حقيقي  از شفاعت باطل و نيز ضعف ديدگاه وهابيت در انكار شفاعت غير خداوند روشن مي گردد .
ايشان تحت عنوان «شفاعت از آن خدا است‏» مي فرمايد :‌
 
 
فرق اساسى شفاعت واقعى و حقيقى با شفاعت باطل و نادرست در اين است كه شفاعت واقعى از خدا شروع مى‏شود و به گناهكار ختم مى‏گردد، و در شفاعت باطل عكس آن فرض شده است. در شفاعت حقيقى، مشفوع عنده، يعنى خداوند، برانگيزاننده وسيله يعنى شفيع است؛ و در شفاعت باطل، مشفوع له، يعنى گناهكار، برانگيزاننده او است. در شفاعتهاى باطل كه نمونه آن در دنيا وجود دارد، شفيع، صفت وسيله بودن را از ناحيه مجرم كسب كرده است، زيرا او است كه وسيله را برانگيخته و به شفاعت وادار كرده است، او است كه وسيله را وسيله قرار داده است.
 
ولى در شفاعتهاى حق كه نسبت دادن آن به انبياء و اولياء و مقرّبان درگاه الهى صحيح است، وسيله بودن شفيع از
ناحيه خداست، خداست كه وسيله را وسيله قرار داده است. به عبارت ديگر: در شفاعت غلط، شفيع تحت تأثير مشفوع له (گناهكار) قرار مى‏گيرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثير شفيع قرار مى‏گيرد، ولى در شفاعت صحيح برعكس است؛ مشفوع عنده (صاحب قدرت خدا) علت مؤثر در شفيع اوست، و شفيع تحت تأثير او، و به خواست او در گناهكار مؤثر واقع مى‏شود. سلسله جنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهكار است و در نوع صحيح آن، مشفوع عنده (خدا) است. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏1، ص: 263-262
</ref>
</ref>


== دیدگاه مفسران فریقین نسبت به مفاد آیه:‌ و أن المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا» جن:‌18==
از آنجا که یکی از مهمترین ادله جریان‌های تکفیری در مشرک دانستن قائلین به شفاعت و توسل تمسک به آیه شریفه می‌‌باشد از اینرو دیدگاه مفسرین فریقین را نسبت به آن بیان می‌‌کنیم:‌


== ديدگاه مفسران فريقين نسبت به مفاد ايه :‌ و أن المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا» جن :‌18 ==
=== علامه طباطبائی:‌===
از آنجا كه يكي از مهمترين ادله جريانهاي تكفيري در مشرك دانستن قائلين به شفاعت و توسل تمسك به آيه شريفه مي باشد از اينرو ديدگاه مفسرين فريقين را نسبت به ان بيان مي كنيم :‌
مراد از مساجد در آیه شریفه مواضع(سبعه) سجود است و صدر آیه بمنزله علت فقره بعدی است. از طرفی کلمه دعاء‌ در فلاتدعوا بمعنای عبادت است بدلیل آیه شریفه:‌ «و قال ربکم ادعونی أستجب لکم إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین»: المؤمن 60. که در آن از دعا بعنوان عبادت یاد شده است.  
 
بنابراین معنای آیه عبارتست از اینکه:‌ احدی غیر الله را عبادت نکنید ،(با خداوند احدی را پرستش نکنید) برای اینکه مواضع سجده تنها مختص به او است. <ref>المیزان ج 20ص 52</ref>
 
=== علامه طباطبائي :‌ ===
مراد از مساجد در ايه شريفه مواضع(سبعه) سجود است و صدر ايه بمنزله علت فقره بعدي است . از طرفي كلمه دعاء‌ در فلاتدعوا بمعناي عبادت است بدليل ايه شريفه :‌ «و قال ربكم ادعوني أستجب لكم إن الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين»: المؤمن 60. كه در ان از دعا بعنوان عبادت ياد شده است .  
بنابراين معناي ايه عبارتست از اينكه :‌ احدى غير الله را عبادت نكنيد ،(با خداوند احدي را پرستش نكنيد) براى اينكه مواضع سجده تنها مختص به او است. <ref>الميزان ج 20ص 52</ref>


=== ايه الله مكارم شيرازي ===
=== آیة‌الله مکارم شیرازی ===
   
   
در اينكه منظور از" مساجد"، در اينجا چيست؟ تفسيرهاى گوناگونى ذكر شده (كه احتمال نخست ان موافق با ظاهر ايه مي باشد و ان اين است كه ):
در اینکه منظور از" مساجد"، در اینجا چیست؟ تفسیرهای گوناگونی ذکر شده (که احتمال نخست آن موافق با ظاهر آیه می‌‌باشد و آن این است که):
...منظور مكانهايى است كه در آنجا براى خدا سجده مى‏شود كه مصداق اكمل آن، مسجد الحرام، و مصداق ديگرش ساير مساجد، و مصداق گسترده‏ترش، تمام مكانهايى است كه انسان در آنجا نماز مى‏خواند، و براى خدا سجده مى‏كند، و به حكم حديث معروف پيغمبر ص كه فرمود: جعلت لى الارض مسجدا و طهورا
...منظور مکان‌هایی است که در آنجا برای خدا سجده می‌‌‏شود که مصداق اکمل آن، مسجد‌الحرام، و مصداق دیگرش سایر مساجد، و مصداق گسترده‏ترش، تمام مکان‌هایی است که انسان در آنجا نماز می‌‌‏خواند، و برای خدا سجده می‌‌‌کند، و به حکم حدیث معروف پیغمبر ص که فرمود: جعلت لی الارض مسجدا و طهورا
" تمام روى زمين، سجده‏گاه و وسيله طهور (تيمم كردن) براى من قرار داده شده" «1» همه جا را شامل مى‏شود.
" تمام روی زمین، سجده‏گاه و وسیله طهور (تیمم کردن) برای من قرار داده شده" «1» همه جا را شامل می‌‌‏شود.
 


و به اين ترتيب پاسخى است به اعمال مشركان عرب و مانند آنها كه خانه كعبه را بتكده ساخته بودند، و به اعمال مسيحيان منحرف كه به سراغ" تثليث" رفته و در كليساهاى خود خدايان سه‏گانه را مى‏پرستيدند، قرآن مى‏گويد:
و به این ترتیب پاسخی است به اعمال مشرکان عرب و مانند آنها که خانه کعبه را بتکده ساخته بودند، و به اعمال مسیحیان منحرف که به سراغ" تثلیث" رفته و در کلیساهای خود خدایان سه‏‌گانه را می‌‌‏پرستیدند، قرآن می‌‌‏گوید:
تمام معابد، مخصوص خدا است و در اين معابد، جز براى خدا سجده نمى‏توان كرد و پرستش غير او ممنوع است.<ref>تفسير نمونه   ج‏25 ص   133  
تمام معابد، مخصوص خدا است و در این معابد، جز برای خدا سجده نمی‌‏توان کرد و پرستش غیر او ممنوع است.<ref>تفسیر نمونه ج‏25 ص 133  
</ref>
</ref>
   
   
ايشان در ادامه به تمسك وهابيت به ايه مذكور در نفي توسل و شفاعت اشاره نموده و مي نويسد :‌
ایشان در ادامه به تمسک وهابیت به آیه مذکور در نفی توسل و شفاعت اشاره نموده و می‌‌‌نویسد:‌
آنها (وهابيت ) مى‏گويند: مطابق اين آيه قرآن دستور مى‏دهد نام هيچكس را همراه نام خدا نبريد، و جز او را نخوانيد، و شفاعت نطلبيد! ولى انصاف اين است كه اين آيه هيچ ارتباطى به مطلب آنها ندارد، بلكه هدف از آن نفى شرك، يعنى چيزى را همرديف خدا در عبادت، يا طلبيدن حاجت، قرار دادن است.
آنها (وهابیت) می‌‌‏گویند: مطابق این آیه قرآن دستور می‌‌‏دهد نام هیچکس را همراه نام خدا نبرید، و جز او را نخوانید، و شفاعت نطلبید! ولی انصاف این است که این آیه هیچ ارتباطی به مطلب آنها ندارد، بلکه هدف از آن نفی شرک، یعنی چیزی را همردیف خدا در عبادت، یا طلبیدن حاجت، قرار دادن است.
 


به تعبير ديگر: اگر كسى به راستى كار خدا را از غير خدا بخواهد و او را صاحب اختيار و مستقل در انجام آن بشمرد مشرك است، همانگونه كه واژه" مع" در جمله فلا تدعوا مع الله‏ به اين معنى گواهى مى‏دهد كه نبايد كسى را" همرديف" خدا و" مبدأ تاثير مستقل" دانست.
به تعبیر دیگر: اگر کسی به راستی کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را صاحب اختیار و مستقل در انجام آن بشمرد مشرک است، همانگونه که واژه" مع" در جمله فلا تدعوا مع الله‏ به این معنی گواهی می‌‌‏دهد که نباید کسی را" همردیف" خدا و" مبدأ تاثیر مستقل" دانست.
ولى اگر از انبياء الهى شفاعتى بخواهد، يا تقاضاى وساطت در درگاه پروردگار كند نه تنها آن را نفى نمى‏كند بلكه قرآن گاه خود پيامبر ص را به اين معنى دعوت كرده، و گاه به ديگران دستور داده از پيامبر ص شفاعت بخواهند.<ref>همان</ref>  
ولی اگر از انبیاء الهی شفاعتی بخواهد، یا تقاضای وساطت در درگاه پروردگار کند نه تنها آن را نفی نمی‌‌کند بلکه قرآن گاه خود پیامبر ص را به این معنی دعوت کرده، و گاه به دیگران دستور داده از پیامبر ص شفاعت بخواهند.<ref>همان</ref>  


=== فخر رازی ===


=== فخر رازي ===
ایشان می‌‌‌گوید بر اساس نظریه اکثریت مفسران مراد از مساجد در آیه مذکور مواضع و مکان‌هائی است که برای عبادت الهی بنا گردیده است. و از آنجا که مسیحیان و یهودیان در کنیسه و کلیساهای شان مشرکانه خداوند را عبادت می‌‌‌نمودند از مسلمانان خواسته شده که در مساجدشان موحدانه او را بپرستند. <ref>مفاتیح الغیب ج 30ص 667</ref>
 
ايشان مي گويد بر اساس نظريه اكثريت مفسران مراد از مساجد در ايه مذكور مواضع و مكانهائي است كه براي عبادت الهي بنا گرديده است . و از انجا كه مسيحيان و يهوديان در كنيسه و كليساهاي شان مشركانه خداوند را عبادت مي نمودند از مسلمانان خواسته شده كه در مساجدشان موحدانه او را بپرستند. <ref>مفاتيح الغيب ج 30ص 667</ref>
 
   
   
=== سيد قطب ===  
=== سید قطب ===  
ايشان در تفسير في ظلال القران مي نويسد :‌ سجده يا مواضع سجده كه همان مساجد مي باشد مختص خداوند بوده و توحيد خالص ان است كه عبادت مختص خداوند صورت گيرد. <ref>فى ظلال القرآن   ج‏6   3738</ref>  
ایشان در تفسیر فی ظلال القرآن می‌‌‌نویسد:‌ سجده یا مواضع سجده که همان مساجد می‌‌‌باشد مختص خداوند بوده و توحید خالص آن است که عبادت مختص خداوند صورت گیرد. <ref>فی ظلال القرآن ج‏6 3738</ref>
 
=== وهبه زحیلی ===  
 
=== وهبه زحيلي ===  
   
   
ايشان نيز در معناي ايه مذكور مي نويسد :‌ ايه مذكور عطف به ايه نخست سوره جن (:‌ قل أوحي إلي... )بوده و معناي ايه اين است كه پيامبر فرمود :‌ بمن وحي شده است كه مساجد مختص خداوند است بنابر اين غير خداوند را نبايد در ان عبادت نمود و نبايد كسي را شريك خداوند قرار داد. <ref>تفسير الوسيط ج 3ص 2757</ref>  
ایشان نیز در معنای آیه مذکور می‌‌‌نویسد:‌ آیه مذکور عطف به آیه نخست سوره جن (:‌ قل أوحی إلی...)بوده و معنای آیه این است که پیامبر فرمود:‌ بمن وحی شده است که مساجد مختص خداوند است بنابر‌این غیر خداوند را نباید در آن عبادت نمود و نباید کسی را شریک خداوند قرار داد. <ref>تفسیر الوسیط ج 3ص 2757</ref>  
 
 
نتيجه آنكه ايه مذكور و نظائر ان بيانگر نفي شرك در عبادت و ربوبيت  بوده و ارتباطي با اعتقاد قائلين به شفاعت اولياي اليه ندارد بدليل انكه مخاطب اين ايات مشركيني هستند كه قائل به ربوبيت بتها بوده و معتقد بودند كه با پرستش انها در عرض عبادت خداوند مي تواننند از طريق راضي كردن انها به خواسته هاي شان نائل گردند .
 
 
بديهي است چنين اعتقادي قطعا باطل بوده و معتقدانش را در رديف مشركين قرار خواهد داد . از طرفي معتقدان به شفاعت و توسل ، اولياي الهي را انسانهاي مقرب درگاه الهي دانسته و معتقدند كه انان مجراي فيض الهي هستند بگونه اي كه انان بدون اذن الهي قادر به هيچ كاري نخواهند بود. بنابر اين معتقدان به شفاعت يا توسل به اولياي الهي هيچگاه انان را در عرض خداوند ندانسته بلكه انان را اسباب و مجاري فيض الهي دانسته كه خداوند خود انان را در مسير هدايت انسانها قرار داده است .


نتیجه آنکه آیه مذکور و نظائر آن بیانگر نفی شرک در عبادت و ربوبیت بوده و ارتباطی با اعتقاد قائلین به شفاعت اولیای الیه ندارد بدلیل آنکه مخاطب این آیات مشرکینی هستند که قائل به ربوبیت بتها بوده و معتقد بودند که با پرستش آنها در عرض عبادت خداوند می‌‌‌تواننند از طریق راضی کردن آنها به خواسته‌های شان نائل گردند.


لازم به ذكر است نكات ذكر شده علاوه بر نفي ديدگاه وهابيت درمساله شفاعت در مسائل مشابه ان نظير توسل استغاثه انابه و....جاري خواهد بود .  
بدیهی است چنین اعتقادی قطعا باطل بوده و معتقدانش را در ردیف مشرکین قرار خواهد داد. از طرفی معتقدان به شفاعت و توسل، اولیای الهی را انسان‌های مقرب درگاه الهی دانسته و معتقدند که آنان مجرای فیض الهی هستند بگونه‌ای که آنان بدون اذن الهی قادر به هیچ کاری نخواهند بود. بنابر‌این معتقدان به شفاعت یا توسل به اولیای الهی هیچگاه آنان را در عرض خداوند ندانسته بلکه آنان را اسباب و مجاری فیض الهی دانسته که خداوند خود آنان را در مسیر هدایت انسان‌ها قرار داده است.  
بدين معنا كه در انابه يا استغاثه به اولياي الهي هيچگاه انان مورد عبادت و پرستش قرار نمي گيرند بلكه به انان فقط بعنوان انسانهاي مقربي نگريسته مي شود كه خداوند انان را در مسير جريان فيض خويش بر بندگان قرار داده است .


لازم به ذکر است نکات ذکر شده علاوه بر نفی دیدگاه وهابیت درمساله شفاعت در مسائل مشابه آن نظیر توسل استغاثه انابه و....جاری خواهد بود.
بدین معنا که در انابه یا استغاثه به اولیای الهی هیچگاه آنان مورد عبادت و پرستش قرار نمی‌‌گیرند بلکه به آنان فقط بعنوان انسان‌های مقربی نگریسته می‌‌‌شود که خداوند آنان را در مسیر جریان فیض خویش بر بندگان قرار داده است.


==پانويس==
== پانویس ==
{{پانویس|2}}
{{پانویس|2}}
== پانویس ==
{{پانویس}}


== منابع ==
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:اعتقادي،نقد شبهات وهابيت  ]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۴۸

یکی از مبانی مهم اعتقادی وهابیت و جریانهای تکفیری انکار شفاعت است. اینان معتقدند:‌ شفاعت با توحید در عبادت منافات دارد و اعتقاد به آن نوعی شرک است. در این مقاله مبنای مذکور مورد نقد قرار گرفته و عدم منافات آن با قرآن سنت و عقل تبیین شده است.

اصول و مبانی جریان‌ها و شخصیت‌های تکفیری و وهابیت در انکار شفاعت

1.درخواست شفاعت از غیر خداوند شرک است [۱]

2.شرک مشرکین به خاطر طلب شفاعت از بت‌ها بود. [۲]

3.درخواست حاجت از غیر خدا در اموری که غیر خداوند قادر بدان نیست حرام است [۳]

4.شفاعت حق مختص خدا است [۴]

محمد بن عبدالوهاب در کتاب دیوان النهضه در انکار مشروعیت طلب شفاعت از صالحین می‌‌‌نویسد:‌ طلب شفاعت از صالحین خلاف قرآن است چون قرآن فرموده است:‌قل لله الشفاعه جمیعا و من ذالذی یشفع الا باذنه و از طرفی فرموده که شفاعت از کسانی قبول می‌‌‌شود که خداوند از آنها راضی باشد که آنها هم اهل توحید هستند:‌ ولایشفعون الا لمن ارتضی وبر اساس آیه شریفه ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه خداوند فقط از کسانی راضی است که اهل توحید باشند. از اینرو باید طلب شفاعت از پیامبر به این صورت نمود که:‌ اللهم لاتحرمنی شفاعته اللهم شفعه فی

ایشان ادامه می‌‌دهد:‌ اگر کسی گفت که به پیامبر حق شفاعت داده شده و من از او می‌‌خواهم که مرا شفاعت کند پاسخ این است که خداوند فرموده:‌ فلا تدعوا مع الله احدا بعلاوه آنکه خداوند به ملائکه و دیگران هم حق شفاعت داده است ایا می‌‌توان گفت که حال که خداوند به آنان حق شفاعت داده پس من از آنان طلب شفاعت کنم. [۵]

در رساله" القواعد الاربع " محمدبن عبدالوهاب نیز امده است: رهایی از شرک تنها به شناسایی چهار قاعده ممکن است: 1- کفاری که پیامبر ص با آنها نبرد کرد اقرار داشتند به اینکه:خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستی است چنان که قرآن می‌‏گوید:" قل من یرزقکم من السماء و الأرض‏... و من یدبر الأمر فسیقولون الله‏": (سوره یونس آیه 31) ولی این اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.

2- آنها می‌‌گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت می‌‏باشد،" و یقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله‏": (یونس- 18).

3- پیامبر ص تمام کسانی را که عبادت غیر خدا می‌‌کردند محکوم ساخت، اعم از آنها که عبادت فرشتگان و انبیاء و صالحین می‌‌کردند یا آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را می‌‏پرستیدند و هیچگونه تفاوتی در می‌ان آنها قائل نشد.

4- مشرکان عصر ما در مسیر شرک از مشرکان زمان جاهلیت بدترند!، زیرا آنها به هنگام آرامش، عبادت بتها می‌‌کردند ولی در شدت و سختی به مقتضای" فإذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین‏": (سوره عنکبوت: 65) تنها خدا را می‌‏خواندند، ولی مشرکان زمان ما در حالت آرامش و سختی هر دو متوسل به غیر خدا می‌‏شوند"![۶].

از شیخ سلیمان ‌بن ‌لحمان در کتاب «الهدیهًْ السنیهًْ» نقل شده است: «کتاب و سنت گواهی بر این می‌‌دهندکه هرکس فرشتگان و انبیا یا ابن‌عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطۀ می‌ان خود و خدا قرار بدهد که در پیشگاه خدا برای او شفاعت کنند، به‌خاطر اینکه آنها مقرب درگاه خدا هستند، همان‌طور که در نزد سلاطین شفاعت می‌‏کنند، چنین کسانی کافر و مشرک‌اند و خون و مال آنها مباح است؛ اگرچه «اشهد ان لا اله الا اللَّه و‌اشهد انّ محمداً رسول اللَّه» بگویند و اگر‌چه نماز بخوانند و روزه بگیرند[۷]

نقد دیدگاه وهابیت در مساله شفاعت

در تفسیر نمونه آمده است:‌... از سخنان مؤسس این مسلک (محمد بن عبدالوهاب)... چنین نتیجه‏ گیری می‌‏توان کرد که آنها در نسبت شرک به طرفداران شفاعت در حقیقت روی دو مطلب زیاد تکیه می‌‏کنند:

1- مقایسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبیاء و صلحاء با مشرکان زمان جاهلیت.

2- نهی صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه نام کسانی را همراه نام خدا ببریم،" فلا تدعوا مع الله‏ احد" (سوره جن آیه 18) و اینکه تقاضای شفاعت یک نوع عبادت است. انگاه در نقد دیدگاه مذکور امده است:‌

در قسمت اول باید گفت که در این مقایسه مرتکب اشتباه بزرگی شده زیرا: اولا- قرآن صریحا مقام شفاعت را برای جمعی از نیکان و صلحا و انبیا و فرشتگان اثبات کرده است،... منتها آن را منوط به" اذن الهی" دانسته است، بسیار غیر منطقی و مضحک است که ما بگوئیم خدا چنین مقامی را به او داده ولی ما را از مطالبه اعمال این موقعیت، هر چند مشروط به اذن خدا نمائیم نهی کرده است.

بعلاوه قرآن مراجعه برادران یوسف را به پدر، و همچنین یاران پیامبر ص را به پیامبر و تقاضای استغفار از وی را صریحا آورده است. آیا این یکی از مصادیق روشن درخواست شفاعت نیست، تقاضای شفاعت از پیامبر ص با جمله" اشفع لنا عند الله" همان است که برادران یوسف گفتند" یا أبانا استغفر لنا" (سوره یوسف آیه 97).

چگونه چیزی را که قرآن صریحا مجاز شمرده شرک می‌‏شمرند و معتقد به آن را مشرک و خون و مال او را مباح می‌‌پندارند؟! اگر این کار شرک بود چرا یعقوب فرزندان خود را از آن نهی نکرد؟!.

ثانیا- هیچگونه شباهتی بین " بت‌پرستان" و" خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله" نیست، زیرا بت‌پرستان، عبادت بتها می‌‌کردند و آنها را شفیع می‌‌دانستند در حالی که در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت، مساله عبادت شفعاء به هیچوجه مطرح نیست، بلکه تنها درخواست شفاعت در پیشگاه خدا از آنها می‌‏کنند و همانطور که خواهیم گفت در خواست شفاعت هیچ ارتباطی به مساله عبادت ندارد.

بت پرستان از پرستش خدای یگانه وحشت داشتند و می‌‌گفتند:" أجعل الآلهة إلها واحدا إن هذا لشی‏ء عجاب‏" (سوره ص آیه 5). بت پرستان بتها را از نظر عبادت در ردیف خداوند می‌‌دانستند و می‌‌گفتند:" تالله إن کنا لفی ضلال مبین إذ نسویکم برب العالمین‏" (شعراء آیه 98). بت پرستان همانطور که تواریخ به روشنی گواهی می‌‏دهد اعتقاد به تاثیر بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئیت تاثیر برای آنها قائل بودند، در حالی که مسلمانان معتقد به شفاعت، تمام تاثیر را از خدا می‌‌‏دانند، و برای هیچ موجودی استقلال در تاثیر قائل نیستند. مقایسه این دو با یکدیگر بسیار جاهلانه و دور از منطق است.

اما در مورد دوم باید ببینیم" عبادت" چیست؟ تفسیر عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش این است که هیچکس برای هیچکس خضوع و احترامی نکند و احدی این نتیجه را نمی‌‏پذیرد.

همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنیش این است که تقاضا و در خواست از هر کس شرک و بت‌پرستی باشد، این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است. " عبادت" را به تبعیت و پیروی انسانی از انسان دیگر نیز نمی‌‏توان تفسیر کرد، زیرا پیروی منطقی افراد از رئیس خود در سازمان‌ها و تشکیلات اجتماعی جزء الفبای زندگی بشر است، همانطور که پیروی از پیامبران و پیشوایان بزرگ از وظائف حتمی هر دینداری محسوب می‌‏شود. بنا بر این" عبادت" مفهومی غیر از همه اینها دارد و آن آخرین حد خضوع و تواضع است که به عنوان تعلق و وابستگی مطلق و تسلیم بی قید و شرط" عابد" در برابر" معبود" انجام می‌‏گیرد.

این کلمه که با واژه (عبد) ریشه مشترک دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده) روشن می‌‏سازد که در حقیقت عبادت کننده با عبادت خود نشان می‌‏دهد که در برابر معبود تسلیم محض است، و سرنوشت خود را در دست او می‌‏داند، این همان چیزی است که از لفظ عبادت در عرف و شرع فهمیده می‌‏شود. (در اینجا باید گفت) آیا در تقاضای شفاعت از شفیعان هیچگونه اثری از عبادت و پرستش با این‏ مفهوم دیده می‌‏شود؟. و اما در مورد" خواندن غیر خدا" که در آیات متعددی از آن نهی شده است شک نیست که مفهومش این نیست که مثلا صدا زدن و خواندن کسی به نامش و گفتن یا حسن و یا احمد ممنوع است یا شرک.

در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسی و درخواست انجام کاری که در قدرت و توانایی او است نیز نه گناه است و نه شرک، زیرا تعاون یکی از پایه‏های زندگی و حیات اجتماعی است، تمام پیامبران و امامان نیز چنین کاری داشته‏اند (حتی خود وهابیان هم آن را ممنوع ندانسته‏اند).

آنچه ممکن است مورد ایراد واقع گردد همان است که خود" ابن تیمیه" در رساله" زیارة القبور" متعرض آن شده است: " حاجتی را که بنده از خدا می‌‏خواهد اگر چیزی باشد که جز از خداوند صادر نمی‌‏شود هر گاه آن را از مخلوق بخواهد مشرک است، همانند عبادت کنندگان ملائکه و بتهای سنگ و چوبی و کسانی که مسیح و مادرش را به عنوان معبود برگزیده بودند، مثل اینکه به مخلوق زنده یا مرده بگوید گناه مرا ببخش، یا مرا بر دشمنم پیروز کن، یا بیماریم را شفا ده!...

و اگر از اموری باشد که بندگان نیز قادر بر انجام آن هستند در این صورت مانعی ندارد که تقاضای آن را از انسانی کند، منتها شرایطی دارد، زیرا تقاضای مخلوق از مخلوق دیگر گاه جائز است و گاه حرام... پیامبر ص به ابن عباس فرموده هنگامی که چیزی می‌‏خواهی از خدا بخواه، و هنگامی که یاری می‌‏طلبی از خدا یاری بطلب، تا آنجا که پیامبر ص به گروهی از یارانش توصیه فرمود هرگز چیزی از مردم نخواهند، آنها در عمل به این توصیه تا آنجا پیش رفتند که اگر تازیانه از دست یکی می‌‏افتاد (و سوار بر مرکب بود) به کسی نمی‌‏گفت این تازیانه را به من بده، این همان تقاضای مکروه است، و اما تقاضای جائز آن‏ است که انسان از برادر مؤمنش طلب دعا کند"! «1».

بنا بر این ما هم می‌‏گوئیم اگر براستی کسی کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را مستقل در انجام آن بداند مشرک است، ولی اگر از او شفاعتی بخواهد که کار خود او است و خدا به او داده، نه تنها شرک نیست، بلکه عین ایمان و توحید است، کلمه" مع" در آیه‏ فلا تدعوا مع الله أحدا نیز گواه بر این مدعاست که نباید کسی را در ردیف خداوند مبدء تاثیر مستقل دانست (دقت کنید).

در ادامه این بحث در تفسیر نمونه آمده است:‌ غرض از اصرار و تاکید روی این بحث آنست که تحریف و مسخ مفهوم شفاعت نه تنها بهانه‏ای به دست خرده‏گیران بر مذهب داده است بلکه سبب تفسیرها و نتیجه‏گیریهای نادرست از ناحیه بعضی از طوائف اسلامی شده و عاملی برای تفرقه و پراکندگی صفوف گردیده است.

در حالی که تفسیر صحیح شفاعت، علاوه بر اینکه موجب رشد و تکامل اخلاقی جامعه، و عاملی برای اصلاح افراد فاسد است، سبب قطع زبان بدخواهان، و وحدت کلمه در جامعه اسلامی خواهد بود. [۸]

نقد شهید مطهری به دیدگاه وهابیت و منکرین شفاعت

شهید مطهری در بیان ایراد وهابیت نسبت به شفاعت می‌‌فرماید:‌ این همان اشکالی است که وهّابیها مطرح می‌‏کنند و جمعی وهّابی مسلک در بین شیعه نیز فریفته آن شده‏ اند.[۹]

ایشان نخست به تبیین شفاعت از منظر دین پرداخته و آن را جزئی از قانون الهی و نظام اسباب و مسببات می‌‌داند.

ایشان تحت عنوان شفاعت مغفرت‏ یعنی وساطت در مغفرت و عفو و بخشیدن گناهان می‌‌گوید:‌ نه تنها ایرادی بر آن وارد نیست بلکه از معارف عالی و گرانقدر اسلام‏ است و مبنای خاصی دارد که عمق معارف اسلامی را می‌‏رساند.

ایشان در ادامه تحت عنوان جاذبه رحمت‏ به تبیین نکته فوق پرداخته و می‌‌نویسد:‌ ... برای نیل به سعادت، علاوه بر جریان اعمال و گامهایی که خود انسان برمی‏دارد، یک جریان دیگری نیز همیشه در جهان است و آن جریان رحمت سابقه پروردگار است. در متون دینی آمده است: یا من سبقت رحمته غضبه. «ای کسی که رحمت او بر غضبش تقدّم دارد» به هر حال این واقعیتی است که در نظام هستی، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاری است و کفرها و فسقها و شرور، عارضی و غیر اصیل می‌‌باشند و همواره آنچه که عارضی است به سبب جاذبه رحمت تا حدی که ممکن است برطرف می‌‏گردد.

وجود امدادهای غیبی و تأییدات رحمانی یکی از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زایل ساختن عوارض گناه یکی دیگر از شواهد تسلّط رأفت و مهربانی او بر غضب و قهر می‌‏باشد.

ایشان ادامه می‌‌دهد:‌ در نظام هستی، یکی از جلوه‏های رحمت الهی، نمود تطهیر است. دستگاه آفرینش دارای خصیصه شستشو و تطهیر است. اینکه دریاها و گیاهان، گاز انیدرید کربنیک هوا را می‌‏گیرند و جوّ را تصفیه می‌‏کنند یکی از مظاهر تطهیر است. اگر هوایی که به وسیله تنفس موجودات زنده و احتراق مواد سوختی آلوده شده است به وسیله پالایشگاه گیاه و دریا پاک نمی‌‏شد، جوّ زمین در مدت کوتاهی صلاحیت زیستن را از دست می‌‏داد؛ زیرا تنفس در آن غیر‌ممکن می‌‏گشت. تجزیه لاشه‏های حیواناتی که می‌‏میرند، و همچنین تجزیه زوائدی که از موجودات زنده دفع می‌‏گردد یک نمونه دیگر از پالایش و تطهیر آفرینش است.

ایشان در ادامه به جریان قانون تطهیر و مغفرت در معنویات اشاره کرده و می‌‌نویسد:‌ همینگونه که در مادیات و قوانین عالم طبیعت، مظاهری از تطهیر و تصفیه وجود دارد، در معنویات هم مصادیقی از برای تطهیر و شستشو یافت می‌‏شود. مغفرت و محو عوارض سوء گناه از این قبیل است. «مغفرت» عبارت است از شستشو دادن دلها و روانها- تا حدی که قابل شستشو باشند- از عوارض و آثار گناهان. البته بعضی از دلها قابلیت خود را از برای پاکیزه شدن آنچنان از دست می‌‌دهندکه دیگر با هیچ آبی تطهیر نمی‌‏پذیرند. آنها گویی تبدیل به عین نجاست شده‏اند. کفر و شرک نسبت به خدا وقتی که در دل استقرار پیدا کند، دل را از قابلیت تطهیر خارج می‌‏سازد. استقرار کفر در دل، در لسان قرآن کریم «مهر زده شدن دل» و «طبع و ختم الهی» نامیده شده است.

ایشان در تبیین اصل مغفرت و رحمت در معنویات می‌‌گوید:‌ اصل مغفرت، یک پدیده استثنائی نیست، یک فرمول کلی است که از غلبه رحمت در نظام هستی نتیجه شده است. از اینجا دانسته می‌‏شود که مغفرت الهی، عامّ است و همه موجودات را- در حدود امکان و قابلیت آنها- فرا می‌‏گیرد.

این اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، برای همه رستگاران مؤثر است؛ لهذا قرآن کریم می‌‏فرماید: من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه‏: «هر کس که در آن روز از عذاب خدا نجات یابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است». یعنی اگر رحمت نباشد، عذاب از احدی برداشته نمی‌‏شود.

ایشان در ادامه به تبیین رابطه شفاعت و مغفرت پرداخته و می‌‌نویسد:‌

مغفرت الهی مانند هر رحمت دیگر دارای نظام و قانون است...امکان ندارد هیچیک از جریان‌های رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد. به همین دلیل مغفرت پروردگار هم باید از طریق نفوس کمّلین و ارواح بزرگ انبیاء و اولیاء به گناهکاران برسد و این لازمه نظام داشتن جهان است. به همان دلیلی که رحمت وحی بدون واسطه انجام نمی‌‏گیرد و همه مردم از جانب خدا به نبوّت برانگیخته نمی‌‌‏شوند و هیچ رحمت دیگر هم بدون واسطه واقع نمی‌‏شود، رحمت مغفرت هم بی‏واسطه ممکن نیست تحقق پیدا کند.

ایشان در ادامه به عقلانی بودن شفاعت اشاره نموده و می‌‌فرماید:‌ اگر فرضا هیچ دلیل نقلی بر شفاعت در دست نبود ناچار بودیم از راه عقل و براهین قاطعی از قبیل برهان امکان اشرف و نظام داشتن هستی به آن قائل شویم. وقتی کسی وجود مغفرت خدا را بپذیرد، مبانی محکم عقلی، او را ناچار می‌‏سازد که بگوید جریان مغفرت باید از مجرای یک عقل کلّی یا یک نفس کلّی یعنی عقل و نفسی که دارای مقام ولایت کلیه الهیه است صورت گیرد؛ امکان ندارد که فیض الهی بیرون از قانون و حساب به موجودات برسد.

ولی خوشبختانه قرآن کریم ما را در اینجا نیز رهبری فرموده است؛ با ضمیمه کردن روایات اسلامی، خصوصا با توجه به آنچه در روایات معتبر و شامخ شیعه در باب ولایت کلیه رسول خدا و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) و مراتب ولایت در طبقات پایین‏تر اهل ایمان رسیده است، چنین استنباط می‌‏کنیم که وسیله مغفرت تنها یک روح کلی نیست بلکه نفوس کلیه و جزئیه بشری با اختلاف مراتبی که دارند هر کدام سهمی از شفاعت دارند و این یکی از مهمترین معارف اسلام و قرآن است که تنها در مذهب مقدّس شیعه به وسیله ائمه اطهار و شاگردان مکتب آنها خوب توضیح داده شده است، لهذا از افتخارات این مذهب شمرده می‌‏شود.

ایشان در زمینه شرایط شفاعت می‌‌فرماید:‌ با توجه به اینکه شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند که منبع و صاحب خیرها و رحمت‌هاست نسبت داده می‌‏شود با نام «مغفرت» خوانده می‌‏شود و هنگامی که به وسائط و مجاری رحمت منسوب می‌‏گردد نام «شفاعت» به خود می‌‏گیرد، واضح می‌‏گردد که هر شرطی برای شمول مغفرت هست برای شمول شفاعت نیز هست....قرآن کریم سعه رحمت پروردگار را از زبان حاملین عرش چنین بیان می‌‌کند:

الّذین یحملون العرش و من حوله یسبّحون بحمد ربّهم و یؤمنون به و یستغفرون للّذین آمنوا ربّنا وسعت کلّ شی‏ء رحمة و علما فاغفر للّذین تابوا و اتّبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم‏ غافر/ 7.

«حاملین عرش و آنان که در گرد عرشند به حمد و تسبیح پروردگارشان اشتغال دارند و به وی مؤمنند و برای کسانی که ایمان دارند آمرزش می‌‏طلبند که: پروردگارا رحمت و دانش تو همه چیز را فراگرفته است پس بیامرز آنان را که بسوی تو باز آمده‏اند و راه تو را پیروی نموده‏اند و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرما.» از این آیه کریمه می‌‏توان هم نامحدود بودن رحمت خدا را فهمید، و هم شرط اساسی لیاقت برای استفاده از مغفرت را. [۱۰]

ایشان در ادامه به دیدگاه وهابیت در زمینه شفاعت پرداخته و می‌‌فرماید:‌ اعراب زمان جاهلیت نیز درباره بتهایی که شریک خداوند قرار می‌‏دادند... می‌‌گفتند که آفرینش، منحصرا در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان، بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت، شرک در «خالق» نبود، شرک در «رب» بود. می‏دانیم که در بین افراد بشر گاهی کسی مؤسسه‏‌ای را بوجود می‌‏آورد ولی اداره آن را به دیگری واگذار می‌‏نماید، یا در اداره آن مؤسسه، خودش با دیگران بطور مشترک دست درکار می‌‏شود. عقیده مشرکین درباره خدا و جهان و در اداره جهان به این شکل بود. قرآن کریم بسختی با آن مبارزه کرد و مکرّر اعلام نمود که برای خدا شریکی نیست نه در خالقیّت و نه در ربوبیّت؛ او به تنهایی، هم پدید آورنده جهان است و هم تدبیر کننده آن؛ ملک و پادشاهی جهان اختصاص به او دارد و او ربّ العالمین است.

مشرکین که می‌‏پنداشتند ربوبیت جهان بین خدا و غیر خدا تقسیم شده است بر خود لازم نمی‌‌دانستند که در صدد جلب رضا و خشنودی «اللّه» باشند؛ می‌‌گفتند می‌‏توان با قربانیها و پرستشهایی که در برابر بتها انجام می‌‏دهیم، رضایت «رب»‌های دیگر را بدست آوریم و نظر موافق آنها را جلب کنیم هر چند مخالف رضای «اللّه» باشد؛ اگر رضایت اینها را کسب کنیم آنها خودشان بنحوی کار را در نزد «اللّه» حل می‌‏کنند.

اگر در می‌ان مسلمانان هم کسی چنین معتقد شود که در کنار دستگاه سلطنت ربوبی، سلطنتی دیگر هم وجود دارد و در مقابل آن دست درکار است، چیزی جز شرک‏ نخواهد بود. [۱۱]

نکته مهم دیگری که در بیان شهید مطهری امده است تبیین اصل«اختصاص شفاعت بخداوند و بازگشت همه شفاعتها به حضرت حقتعالی» می‌‌باشد.

ایشان نسبت به آیه شریفه قل للّه الشّفاعة جمیعا زمر/ 44«1». «بگو شفاعت، تمامی مخصوص خداست». می‌‏فرماید: این آیه در کمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأیید می‌‌کند و در کمال صراحت همه شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا می‌‏داند؛ زیرا خداست که شفیع را، شفیع قرار می‌‏دهد.

انگاه در ادامه می‌‌گوید:‌ این آیه ممکن است تنها ناظر به شفاعتی باشد که در قیامت صورت می‌‏گیرد وبه اصطلاح مربوط به «قوس صعودی» باشد، ممکن هم هست که شامل مطلق واسطه‏ها و وساطتهای رحمت باشد، یعنی شامل «قوس نزولی» هم باشد؛ به عبارت دیگر ممکن است شامل تمام نظام سببی و مسبّبی جهان باشد؛ به هر حال از آن جهت که به شفاعت اخروی مربوط است، به این معنی است که مجرم بدون خواست خدا قدرت شفیع برانگیختن ندارد و شفیع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد. [۱۲]

از دقت در گفتار ایشان در این زمینه بخوبی فرق بین شفاعت مشروع و حقیقی از شفاعت باطل و نیز ضعف دیدگاه وهابیت در انکار شفاعت غیر خداوند روشن می‌‌گردد. ایشان تحت عنوان «شفاعت از آن خدا است‏» می‌‌فرماید:‌

فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل و نادرست در این است که شفاعت واقعی از خدا شروع می‌‏شود و به گناهکار ختم می‌‏گردد، و در شفاعت باطل عکس آن فرض شده است. در شفاعت حقیقی، مشفوع عنده، یعنی خداوند، برانگیزاننده وسیله یعنی شفیع است؛ و در شفاعت باطل، مشفوع له، یعنی گناهکار، برانگیزاننده او است. در شفاعتهای باطل که نمونه آن در دنیا وجود دارد، شفیع، صفت وسیله بودن را از ناحیه مجرم کسب کرده است، زیرا او است که وسیله را برانگیخته و به شفاعت وادار کرده است، او است که وسیله را وسیله قرار داده است.

ولی در شفاعتهای حق که نسبت دادن آن به انبیاء و اولیاء و مقرّبان درگاه الهی صحیح است، وسیله بودن شفیع از ناحیه خداست، خداست که وسیله را وسیله قرار داده است. به عبارت دیگر: در شفاعت غلط، شفیع تحت تأثیر مشفوع له (گناهکار) قرار می‌‏گیرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثیر شفیع قرار می‌‏گیرد، ولی در شفاعت صحیح برعکس است؛ مشفوع عنده (صاحب قدرت خدا) علت مؤثر در شفیع اوست، و شفیع تحت تأثیر او، و به خواست او در گناهکار مؤثر واقع می‌‏‌شود. سلسله جنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهکار است و در نوع صحیح آن، مشفوع عنده (خدا) است. [۱۳]

دیدگاه مفسران فریقین نسبت به مفاد آیه:‌ و أن المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا» جن:‌18

از آنجا که یکی از مهمترین ادله جریان‌های تکفیری در مشرک دانستن قائلین به شفاعت و توسل تمسک به آیه شریفه می‌‌باشد از اینرو دیدگاه مفسرین فریقین را نسبت به آن بیان می‌‌کنیم:‌

علامه طباطبائی:‌

مراد از مساجد در آیه شریفه مواضع(سبعه) سجود است و صدر آیه بمنزله علت فقره بعدی است. از طرفی کلمه دعاء‌ در فلاتدعوا بمعنای عبادت است بدلیل آیه شریفه:‌ «و قال ربکم ادعونی أستجب لکم إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین»: المؤمن 60. که در آن از دعا بعنوان عبادت یاد شده است. بنابراین معنای آیه عبارتست از اینکه:‌ احدی غیر الله را عبادت نکنید ،(با خداوند احدی را پرستش نکنید) برای اینکه مواضع سجده تنها مختص به او است. [۱۴]

آیة‌الله مکارم شیرازی

در اینکه منظور از" مساجد"، در اینجا چیست؟ تفسیرهای گوناگونی ذکر شده (که احتمال نخست آن موافق با ظاهر آیه می‌‌باشد و آن این است که): ...منظور مکان‌هایی است که در آنجا برای خدا سجده می‌‌‏شود که مصداق اکمل آن، مسجد‌الحرام، و مصداق دیگرش سایر مساجد، و مصداق گسترده‏ترش، تمام مکان‌هایی است که انسان در آنجا نماز می‌‌‏خواند، و برای خدا سجده می‌‌‌کند، و به حکم حدیث معروف پیغمبر ص که فرمود: جعلت لی الارض مسجدا و طهورا " تمام روی زمین، سجده‏گاه و وسیله طهور (تیمم کردن) برای من قرار داده شده" «1» همه جا را شامل می‌‌‏شود.

و به این ترتیب پاسخی است به اعمال مشرکان عرب و مانند آنها که خانه کعبه را بتکده ساخته بودند، و به اعمال مسیحیان منحرف که به سراغ" تثلیث" رفته و در کلیساهای خود خدایان سه‏‌گانه را می‌‌‏پرستیدند، قرآن می‌‌‏گوید: تمام معابد، مخصوص خدا است و در این معابد، جز برای خدا سجده نمی‌‏توان کرد و پرستش غیر او ممنوع است.[۱۵]

ایشان در ادامه به تمسک وهابیت به آیه مذکور در نفی توسل و شفاعت اشاره نموده و می‌‌‌نویسد:‌ آنها (وهابیت) می‌‌‏گویند: مطابق این آیه قرآن دستور می‌‌‏دهد نام هیچکس را همراه نام خدا نبرید، و جز او را نخوانید، و شفاعت نطلبید! ولی انصاف این است که این آیه هیچ ارتباطی به مطلب آنها ندارد، بلکه هدف از آن نفی شرک، یعنی چیزی را همردیف خدا در عبادت، یا طلبیدن حاجت، قرار دادن است.

به تعبیر دیگر: اگر کسی به راستی کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را صاحب اختیار و مستقل در انجام آن بشمرد مشرک است، همانگونه که واژه" مع" در جمله فلا تدعوا مع الله‏ به این معنی گواهی می‌‌‏دهد که نباید کسی را" همردیف" خدا و" مبدأ تاثیر مستقل" دانست. ولی اگر از انبیاء الهی شفاعتی بخواهد، یا تقاضای وساطت در درگاه پروردگار کند نه تنها آن را نفی نمی‌‌کند بلکه قرآن گاه خود پیامبر ص را به این معنی دعوت کرده، و گاه به دیگران دستور داده از پیامبر ص شفاعت بخواهند.[۱۶]

فخر رازی

ایشان می‌‌‌گوید بر اساس نظریه اکثریت مفسران مراد از مساجد در آیه مذکور مواضع و مکان‌هائی است که برای عبادت الهی بنا گردیده است. و از آنجا که مسیحیان و یهودیان در کنیسه و کلیساهای شان مشرکانه خداوند را عبادت می‌‌‌نمودند از مسلمانان خواسته شده که در مساجدشان موحدانه او را بپرستند. [۱۷]

سید قطب

ایشان در تفسیر فی ظلال القرآن می‌‌‌نویسد:‌ سجده یا مواضع سجده که همان مساجد می‌‌‌باشد مختص خداوند بوده و توحید خالص آن است که عبادت مختص خداوند صورت گیرد. [۱۸]

وهبه زحیلی

ایشان نیز در معنای آیه مذکور می‌‌‌نویسد:‌ آیه مذکور عطف به آیه نخست سوره جن (:‌ قل أوحی إلی...)بوده و معنای آیه این است که پیامبر فرمود:‌ بمن وحی شده است که مساجد مختص خداوند است بنابر‌این غیر خداوند را نباید در آن عبادت نمود و نباید کسی را شریک خداوند قرار داد. [۱۹]

نتیجه آنکه آیه مذکور و نظائر آن بیانگر نفی شرک در عبادت و ربوبیت بوده و ارتباطی با اعتقاد قائلین به شفاعت اولیای الیه ندارد بدلیل آنکه مخاطب این آیات مشرکینی هستند که قائل به ربوبیت بتها بوده و معتقد بودند که با پرستش آنها در عرض عبادت خداوند می‌‌‌تواننند از طریق راضی کردن آنها به خواسته‌های شان نائل گردند.

بدیهی است چنین اعتقادی قطعا باطل بوده و معتقدانش را در ردیف مشرکین قرار خواهد داد. از طرفی معتقدان به شفاعت و توسل، اولیای الهی را انسان‌های مقرب درگاه الهی دانسته و معتقدند که آنان مجرای فیض الهی هستند بگونه‌ای که آنان بدون اذن الهی قادر به هیچ کاری نخواهند بود. بنابر‌این معتقدان به شفاعت یا توسل به اولیای الهی هیچگاه آنان را در عرض خداوند ندانسته بلکه آنان را اسباب و مجاری فیض الهی دانسته که خداوند خود آنان را در مسیر هدایت انسان‌ها قرار داده است.

لازم به ذکر است نکات ذکر شده علاوه بر نفی دیدگاه وهابیت درمساله شفاعت در مسائل مشابه آن نظیر توسل استغاثه انابه و....جاری خواهد بود. بدین معنا که در انابه یا استغاثه به اولیای الهی هیچگاه آنان مورد عبادت و پرستش قرار نمی‌‌گیرند بلکه به آنان فقط بعنوان انسان‌های مقربی نگریسته می‌‌‌شود که خداوند آنان را در مسیر جریان فیض خویش بر بندگان قرار داده است.

پانویس

  1. کشف الشبهات عن التوحید ص 6
  2. کشف الشبهات عن التوحید ص 7وص37-39
  3. همان ص 7-8وص37-39
  4. همان 7-10
  5. دیوان النهضه محمدبن عبدالوهاب ص8-9
  6. القواعد الاربع ص1-3
  7. تفسیر نمونه ج‏1 ص 240- 242 به نقل از :‌ الهدیهًْ السنیهًْ ص66؛ به نقل از البراهین الجلیهًْ، ص83
  8. تفسیر نمونه ج‏1 ؛244-242
  9. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: 243
  10. مجموعه‏ آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: 261-260
  11. مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص:258- 254
  12. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: -261-262
  13. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: 263-262
  14. المیزان ج 20ص 52
  15. تفسیر نمونه ج‏25 ص 133
  16. همان
  17. مفاتیح الغیب ج 30ص 667
  18. فی ظلال القرآن ج‏6 3738
  19. تفسیر الوسیط ج 3ص 2757

پانویس