انفکاک تعقل از تدین خصلت بارز جریان‌های تکفیری (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
نگاهی به تاریخ صدر [[اسلام]] بخوبی گویای این است که تحجر و جمود برخی از مسلمانان در فهم عمیق دین بزرگ‌ترین صدمه را بر پیکره دین وارد نمود. نمونه بارز چنین اندیشه‌های انحرافی را می‌توان در جریان خوارج عصر حاکمیت امام علی ‌علیه‌السلام مشاهده نمود.
سطحی‌نگری اینان در شناخت [[قرآن]] و معارف دینی زمینه پیدایش جریان‌های فکری انحرافی از جمله جریان‌های تکفیری گردید. این امر سبب شکافی عمیق در جامعه اسلامی‌گردید بگونه‌ای که که تا کنون این جریان ادامه دارد.


== انفکاک تعقل از تدین یا تحجر و جمود در فهم از منابع دینی ==


<div class="wikiInfo">
نگاهی اجمالی به متون دینی بخوبی نشان می‌دهد شناخت صحیح دین تنها جز از طریق نیروی اندیشه و عقل ممکن نیست. تاکید قرآن و سنت بر لزوم تفقه در دین بیانگر این است که حقیقت دین تنها با تدبر و تفکر عمیق بدست می‌آید.
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" | دیدگاه شهید مطهری در زمینه :انفكاك تعقل از تدين در خوارج |-
|زبان مقاله
| data-type="authorfatherName" |فارسی
|-


|-
آیه شریفه و فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ‏. (توبه/ 122) مسلمانان را از اینکه چرا در فهم عمیق دین جدیت و تلاش نمی‌کنند مورد انتقاد قرار می‌دهد؛
|نویسنده
| data-type="authorBirthPlace" |سید مصطفی حسینی رودباری
|-


|}
امام صادق ‌علیه‌السلام در حدیثی نسبت به عدم تلاش پیروانش در فهم عمیق دین گلایه نموده و آرزو می‌کند کاش جهت وادار نمودن پیروانش جهت تفقه در دین آنان را بدین عمل مجبور و ملزم می‌کردند:‌
</div>
لیت السیاط علی رووس اصحابی حتی یتفقهوا فی الدین


نگاهي به تاريخ صدر اسلام بخوبي گوياي اين است كه تحجر و جمود برخي از مسلمانان در فهم عميق دين بزرگترين صدمه را بر پيكره دين وارد نمود . نمونه بارز چنين انديشه هاي انحرافي را مي توان در جريان خوارج عصر حاكميت امام علي عليه السلام مشاهده نمود.
توصیه‌هائی اینچنین در متون دینی نشان می‌دهد که تعقل و تدین از یکدیگر انفکاک نداشته بلکه در یکدیگر آمیخته هستند.
سطحي نگري اينان در شناخت قرآن و معارف ديني زمينه پيدايش جريانهاي فكري انحرافي از جمله جريانهاي تكفيري گرديد . اين امر سبب شكافي عميق در جامعه اسلامي گرديد بگونه اي كه كه تا كنون اين جريان ادامه دارد.  


== انفكاك تعقل از تدين  یا تحجر و جمود در فهم از منابع ديني ==  
== انفکاک تعقل از تدین خصلت بارز جریان‌های تکفیری ==  


نگاهي اجمالي به متون ديني بخوبي نشان مي دهد شناخت صحيح دين تنها جز از طريق نيروي انديشه و عقل ممكن نيست . تاكيد قرآن و سنت بر لزوم تفقه در دين بيانگر اين است كه حقيقت دين تنها با تدبر و تفكر عميق بدست مي آيد .  
نگاهی به تاریخ صدر اسلام بخوبی گویای این است که تحجر و جمود برخی از مسلمانان در فهم عمیق دین بزرگ‌ترین صدمه را بر پیکره دین وارد نمود. نمونه بارز چنین اندیشه‌های انحرافی را می‌توان در جریان خوارج عصر حاکمیت امام علی ‌علیه‌السلام مشاهده نمود.  


آيه شريفه و فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهوا فِى الدّينِ‏. (توبه/ 122) مسلمانان را از اينكه چرا در فهم عميق دين جديت و تلاش نمي كنند مورد انتقاد قرار مي دهد ؛
شهید مطهری در زمینه رکود و تحجر فکری خوارج می‌فرماید:‌
خوارج درست در مقابل این طرز تعلیم قرآنی که می‏خواست فقه اسلامی برای همیشه متحرک و زنده بماند، جمود و رکود را آغاز کردند، معارف اسلامی را مرده و ساکن درک کردند و شکل و صورت‌ها را نیز به داخل اسلام کشاندند. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری ج‏16 327؛ ممیزات خوارج ..... ص: 316</ref>


امام صادق عليه السلام در حديثي نسبت به عدم تلاش پيروانش در  فهم عميق دين گلايه نموده و آرزو مي كند كاش جهت وادار نمودن پيروانش جهت تفقه در دين آنان را بدين عمل مجبور و ملزم مي كردند :‌
ایشان در تبیین نکته مذکور می‌فرماید:‌
ليت السياط علي رووس اصحابي حتي يتفقهوا في الدين
اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلامی همه متوجه روح و معنی و راهی است که بشر را به آن هدف‌ها و معانی می‏رساند.


ایشان ادامه می‌دهد:‌
توصيه هائي اينچنين در متون ديني نشان مي دهد كه تعقل و تدين از يكديگر انفكاك نداشته بلكه در يكديگر آميخته هستند.
اسلام هدف‌ها و معانی و ارائه طریقه رسیدن به آن هدف‌ها را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است و به این وسیله از هر گونه تصادمی با توسعه تمدن و فرهنگ پرهیز کرده است.
 
 
== انفكاك تعقل از تدين خصلت بارز جريانهاي تكفيري ==
 
 
نگاهي به تاريخ صدر اسلام بخوبي گوياي اين است كه تحجر و جمود برخي از مسلمانان در فهم عميق دين بزرگترين صدمه را بر پيكره دين وارد نمود . نمونه بارز چنين انديشه هاي انحرافي را مي توان در جريان خوارج عصر حاكميت امام علي عليه السلام مشاهده نمود.
 
 
شهيد مطهري در زمينه ركود و تحجر فكري خوارج  مي فرمايد :‌
خوارج درست در مقابل اين طرز تعليم قرآنى كه مى‏خواست فقه اسلامى براى هميشه متحرك و زنده بماند، جمود و ركود را آغاز كردند، معارف اسلامى را مرده و ساكن درك كردند و شكل و صورتها را نيز به داخل اسلام كشاندند. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى  ج‏16    327  ؛ مميزات خوارج ..... ص : 316</ref>
 
 
ايشان در تبيين نكته مذكور مي فرمايد :‌
اسلام هرگز به شكل و صورت و ظاهر زندگى نپرداخته است. تعليمات اسلامى همه متوجه روح و معنى و راهى است كه بشر را به آن هدفها و معانى مى‏رساند.
 
 
ايشان ادامه مي دهد :‌
اسلام هدفها و معانى و ارائه طريقه رسيدن به آن هدفها را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غير اين امر آزاد گذاشته است و به اين وسيله از هر گونه تصادمى با توسعه تمدن و فرهنگ پرهيز كرده است.
 
 
در اسلام يك وسيله مادى و يك شكل ظاهرى نمى‏توان يافت كه جنبه «تقدس» داشته باشد و مسلمان وظيفه خود بداند كه آن شكل و ظاهر را حفظ نمايد.
از اين رو، پرهيز از تصادم با مظاهر توسعه علم و تمدن يكى از جهاتى است كه كار انطباق اين دين را با مقتضيات زمان آسان كرده و مانع بزرگ جاويد ماندن را از ميان برمى‏دارد.اين همان درهم آميختن تعقل و تدين است.
 
 
از طرفى اصول را ثابت و پايدار گرفته و از طرفى آن را از شكلها جدا كرده است. كليات را به دست داده است. اين كليات مظاهر گوناگونى دارند و تغيير مظاهر، حقيقت را تغيير نمى‏دهد.
 
 
اما تطبيق حقيقت بر مظاهر و مصاديق خود هم آنقدر ساده نيست كه كار همه كس باشد، بلكه نيازمند دركى عميق و فهمى صحيح است. و خوارج مردمى جامدفكر بودند و ماوراء آنچه مى‏شنيدند يارى درك نداشتند و لذا وقتى اميرالمؤمنين، ابن عباس را فرستاد تا با آنها احتجاج كند به وى گفت:
لا تُخاصِمْهُمْ بالْقُر انِ فَانَّ الْقُر انَ حَمّالٌ ذو وُجوهٍ تَقولُ وَ يَقولونَ وَ لكِنْ حاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَانَّهُمْ لَنْ‏يَجِدوا عَنْها مَحيصاً. (نهج البلاغه، نامه 77.).


با قرآن با آنان استدلال مكن زيرا كه قرآن احتمالات و توجيهات بسيار مى‏پذيرد، تو مى‏گويى و آنان مى‏گويند، ولكن با سنت و سخنان پيغمبر با آنان سخن بگو و استدلال كن كه صريح است و از آن راه فرارى ندارند.
در اسلام یک وسیله مادی و یک شکل ظاهری نمی‏توان یافت که جنبه «تقدس» داشته باشد و مسلمان وظیفه خود بداند که آن شکل و ظاهر را حفظ نماید.
از این رو، پرهیز از تصادم با مظاهر توسعه علم و تمدن یکی از جهاتی است که کار انطباق این دین را با مقتضیات زمان آسان کرده و مانع بزرگ جاوید ماندن را از میان برمی‏دارد. این همان درهم آمیختن تعقل و تدین است.


از طرفی اصول را ثابت و پایدار گرفته و از طرفی آن را از شکل‌ها جدا کرده است. کلیات را به دست داده است. این کلیات مظاهر گوناگونی دارند و تغییر مظاهر، حقیقت را تغییر نمی‏دهد.


يعنى قرآن كليات است. در مقام احتجاج، آنها چيزى را مصداق مى‏گيرند و استدلال مى‏كنند و تو نيز چيز ديگرى را، و اين در مقام محاجّه و مجادله قهراً نتيجه بخش نيست.آنان آن مقدار درك ندارند كه بتوانند از حقايق قرآن چيزى بفهمند و آنها را با مصاديق راستينش تطبيق دهند، بلكه با آنها با سنت سخن بگو كه جزئى است و دست روى مصداق گذاشته است.
اما تطبیق حقیقت بر مظاهر و مصادیق خود هم آنقدر ساده نیست که کار همه کس باشد، بلکه نیازمند درکی عمیق و فهمی صحیح است. و خوارج مردمی جامدفکر بودند و ماوراء آنچه می‏شنیدند یاری درک نداشتند و لذا وقتی امیرالمؤمنین، ابن عباس را فرستاد تا با آنها احتجاج کند به وی گفت:
لا تُخاصِمْهُمْ بالْقُر انِ فَانَّ الْقُر انَ حَمّالٌ ذو وُجوهٍ تَقولُ وَ یَقولونَ وَ لکِنْ حاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَانَّهُمْ لَنْ‏یَجِدوا عَنْها مَحیصاً. (نهج‌البلاغه، نامه 77.).


با قرآن با آنان استدلال مکن زیرا که قرآن احتمالات و توجیهات بسیار می‏پذیرد، تو می‏گویی و آنان می‏گویند، ولکن با سنت و سخنان پیغمبر با آنان سخن بگو و استدلال کن که صریح است و از آن راه فراری ندارند.


در اينجا حضرت به جمود و خشك مغزى آنان در عين تدينشان اشاره كرده است كه نمايشگر انفكاك تعقل از تدين است.
یعنی قرآن کلیات است. در مقام احتجاج، آنها چیزی را مصداق می‏گیرند و استدلال می‏کنند و تو نیز چیز دیگری را، و این در مقام محاجّه و مجادله قهراً نتیجه بخش نیست. آنان آن مقدار درک ندارند که بتوانند از حقایق قرآن چیزی بفهمند و آنها را با مصادیق راستینش تطبیق دهند، بلکه با آنها با سنت سخن بگو که جزئی است و دست روی مصداق گذاشته است.


خوارج تنها زاييده جهالت و ركود فكرى بودند. آنها قدرت تجزيه و تحليل نداشتند و نمى‏توانستند كلى را از مصداق جدا كنند. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏16، ص: 329</ref>
در اینجا حضرت به جمود و خشک مغزی آنان در عین تدینشان اشاره کرده است که نمایشگر انفکاک تعقل از تدین است.


خوارج تنها زاییده جهالت و رکود فکری بودند. آنها قدرت تجزیه و تحلیل نداشتند و نمی‏توانستند کلی را از مصداق جدا کنند. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏16، ص: 329</ref>


ايشان معتقد است فكر انفكاك تعقل از تدين كه از ويژگيهاي خوارج بود بعنوان يك جريان همچنان استمرار دارد:‌
ایشان معتقد است فکر انفکاک تعقل از تدین که از ویژگی‌های خوارج بود بعنوان یک جریان همچنان استمرار دارد:‌


طرز تفكر خوارج و روح انديشه آنان (جمود فكرى و انفكاك تعقل از تدين) در طول تاريخ اسلام به صورتهاى گوناگونى در داخل جامعه اسلامى رخنه كرده است. هرچند ساير فرق خود را مخالف با آنان مى‏پندارند اما باز روح خارجيگرى را در طرز انديشه آنان مى‏يابيم و اين نيست جز در اثر آنچه كه گفتيم:
طرز تفکر خوارج و روح اندیشه آنان (جمود فکری و انفکاک تعقل از تدین) در طول تاریخ اسلام به صورت‌های گوناگونی در داخل جامعه اسلامی رخنه کرده است. هرچند سایر فرق خود را مخالف با آنان می‌پندارند اما باز روح خارجیگری را در طرز اندیشه آنان می‏یابیم و این نیست جز در اثر آنچه که گفتیم:


طبيعت آدمى دزد است و معاشرتها اين دزدى را آسان كرده است.همواره عده‏اى خارجى مسلك بوده و هستند كه شعارشان مبارزه با هر شئ جديد است. حتى وسايل زندگى را- كه گفتيم هيچ وسيله مادى و شكل ظاهرى در اسلام رنگ تقدس ندارد- رنگ تقدس مى‏دهند و استفاده از هر وسيله نو را كفر و زندقه مى‏پندارند. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏16، ص: 331</ref>
طبیعت آدمی دزد است و معاشرتها این دزدی را آسان کرده است. همواره عده‏ای خارجی مسلک بوده و هستند که شعارشان مبارزه با هر شئ جدید است. حتی وسایل زندگی را- که گفتیم هیچ وسیله مادی و شکل ظاهری در اسلام رنگ تقدس ندارد- رنگ تقدس می‌دهندو استفاده از هر وسیله نو را کفر و زندقه می‌پندارند. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏16، ص: 331</ref>


ایشان درادامه به مکاتب فقهی و اعتقادی که مولود اندیشه تفکیک تعقل از تدین است پرداخته و می‌فرماید:‌
در بین مکتبهای اعتقادی و علمی اسلامی و همچنین فقهی نیز مکتبهایی را می‏بینیم که‏ مولود روح تفکیک تعقل از تدین است و درست مکتبشان جلوه گاه اندیشه خارجیگری است؛ عقل در راه کشف حقیقت و یا استخراج قانون فرعی به‌‏طور کلی طرد شده است، پیروی از آن را بدعت و بی‏دینی خوانده‏اند و حال اینکه قرآن در آیاتی بسیار بشر را به سوی عقل خوانده و بصیرت انسانی را پشتوانه دعوت الهی قرار داده است. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏16، ص: 332</ref>


ايشان درادامه به مكاتب فقهي و اعتقادي كه مولود انديشه تفكيك تعقل از تدين است پرداخته و مي فرمايد :‌
== جریان ضد عقلی وهابیت در تسنن ==
در بين مكتبهاى اعتقادى و علمى اسلامى و همچنين فقهى نيز مكتبهايى را مى‏بينيم كه‏ مولود روح تفكيك تعقل از تدين است و درست مكتبشان جلوه گاه انديشه خارجيگرى است ؛ عقل در راه كشف حقيقت و يا استخراج قانون فرعى به‏طور كلى طرد شده است ، پيروى از آن را بدعت و بى‏دينى خوانده‏اند و حال اينكه قرآن در آياتى بسيار بشر را به سوى عقل خوانده و بصيرت انسانى را پشتوانه دعوت الهى قرار داده است. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏16، ص: 332</ref>


در برابر این آیات و روایات فراوانی که مسلمانان را به تعقل و تدبر در معارف دینی فرا می‌خواند متاسفانه در دنیای اسلام شاهد جریاناتی بوده و هستیم که هر نوع تدبر و تعقل در متون دینی را بدعت دانسته و معتقد است که تنها با تکبه بر ظواهر آیات و روایات باید به استنباط احکام الهی پرداخت.


== جريان ضد عقلي وهابيت در تسنن ==
در راس این جریان ضد عقلی در بین اهل سنت وهابیت و مکتب فقهی احمد بن حنبل و در بین تشیع اخباریین به رهبری ملا امین استرآبادی قرار دارند.


در برابر اين آيات و روايات فراواني كه مسلمانان را به تعقل و تدبر در معارف ديني فرا مي خواند متاسفانه در دنياي اسلام شاهد جرياناتي بوده و هستيم كه هر نوع تدبر و تعقل در متون ديني را بدعت دانسته و معتقد است كه تنها با تكبه بر ظواهر آيات و روايات بايد به استنباط احكام الهي پرداخت.
شهید مطهری نسبت به مکتب فقهی حنبلی می‌نویسد:‌


بزرگ‌ترین علمای ضد عقل و تعقل پیروان احمد حنبل هستند که در رأس آنها ابن تیمیه است. ابن تیمیه در قرن هشتم میلادی و در دمشق می‌زیسته.
او مردی بسیار پرکار و به یک معنا نابغه است. واقعاً هم نبوغی دارد، ولی یک فکر بسیار بسیار قشری و متحجّری دارد.


در راس اين جريان ضد عقلي در بين اهل سنت وهابيت و مكتب فقهي احمد بن حنبل و در بين تشيع اخباريين به رهبري ملا امين استرآبادي قرار دارند .  
بعضی‏ها فکرشان در سطح، خیلی توسعه پیدا می‌کند ولی در عمق نفوذی ندارد. ابن تیمیه از آن اشخاص است؛ یعنی وقتی انسان مجموع کتاب‌های او را می‌بیند، حیرت می‌کند که یک انسان چگونه‌این همه مطالعه داشته! [ولی می‌بیند عمیق نیست.].


ابن تیمیه احیاکننده سنت احمد حنبل است؛ یعنی در میان پیروان احمد حنبل هیچ کس به اندازه او روش احمد حنبل را احیا نکرد، و حتی کتابی در تحریم منطق نوشت که اصلًا خواندن منطق حرام است تا چه رسد به فلسفه.


شهيد مطهري نسبت به مكتب فقهي حنبلي مي نويسد :‌ 
نهضت وهابیگری هم که تقریباً در یک قرن و نیم پیش پیدا شد، دنباله ابن تیمیه است. اینها شاگردان ابن تیمیه هستند. ریشه این نهضت هم نهضت ضد عقل است و لذا شدیداً منطق و فلسفه را تحریم می‏کنند و خیلی به اصطلاح سنتی هستند، یعنی ظاهری و ظاهرپرست و قشری می‌باشند. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏22، ص: 714-713 و رک به مجموعه آثار ج 3ص 64-66</ref>


بزرگترين علماى ضد عقل و تعقل پيروان احمد حنبل هستند كه در رأس آنها ابن تيميّه است. ابن تيميّه در قرن هشتم ميلادى و در دمشق مى‏زيسته‏.
== جریان ضد عقلی اخباریگری در شیعه ==
او مردى بسيار پركار و به يك معنا نابغه است. واقعاً هم نبوغى دارد، ولى يك فكر بسيار بسيار قشرى و متحجّرى دارد.
 
 
بعضى‏ها فكرشان در سطح، خيلى توسعه پيدا مى‏كند ولى در عمق نفوذى ندارد. ابن تيميّه از آن اشخاص است؛ يعنى وقتى انسان مجموع كتابهاى او را مى‏بيند، حيرت مى‏كند كه يك انسان چگونه اين همه مطالعه داشته! [ولى مى‏بيند عميق نيست.].
 
 
ابن تيميّه احياكننده سنت احمد حنبل است؛ يعنى در ميان پيروان احمد حنبل هيچ كس به اندازه او روش احمد حنبل را احيا نكرد، و حتى كتابى در تحريم منطق نوشت كه اصلًا خواندن منطق حرام است تا چه رسد به فلسفه.
 
نهضت وهابيگرى هم كه تقريباً در يك قرن و نيم پيش پيدا شد، دنباله ابن تيميّه است. اينها شاگردان ابن تيميّه هستند. ريشه اين نهضت هم نهضت ضد عقل است و لذا شديداً منطق و فلسفه را تحريم مى‏كنند و خيلى به اصطلاح سنتى هستند، يعنى ظاهرى و ظاهرپرست و قشرى مى‏باشند. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏22، ص: 714-713 و رك به مجموعه آثار ج 3ص 64-66</ref>
 
== جريان ضد عقلي اخباريگري در شيعه ==
   
   
شهيد مطهري نسبت به مكتب ضد عقلي اخباريين شيعي مي نويسد :‌
شهید مطهری نسبت به مکتب ضد عقلی اخباریین شیعی می‌نویسد:‌
مكتب اخباريگرى نيز- كه يك مكتب فقهى شيعى است و در قرنهاى يازدهم و دوازدهم هجرى به اوج قدرت خود رسيد و با مكتب ظاهريون و اهل حديث در اهل سنت بسيار نزديك است و از نظر سلوك فقهى هر دو مكتب سلوك واحدى دارند و تنها اختلافشان در احاديثى است كه بايد پيروى كرد- يك نوع انفكاك تعقل از تدين است.
مکتب اخباری‌گری نیز- که یک مکتب فقهی شیعی است و در قرنهای یازدهم و دوازدهم هجری به اوج قدرت خود رسید و با مکتب ظاهریون و اهل حدیث در اهل سنت بسیار نزدیک است و از نظر سلوک فقهی هر دو مکتب سلوک واحدی دارند و تنها اختلافشان در احادیثی است که باید پیروی کرد- یک نوع انفکاک تعقل از تدین است.
 
اخباريها كار عقل را بكلى تعطيل كردند و در مقام استخراج احكام اسلامى از متون آن، درك عقل را از ارزش و حجيت انداختند و پيروى از آن را حرام دانستند و در تأليفات خويش بر اصوليين (طرفداران مكتب ديگر فقهى شيعى) سخت تاختند و مى‏گفتند فقط كتاب و سنت حجتند. البته حجيت كتاب را نيز از راه تفسير سنت و حديث مى‏گفتند و در حقيقت قرآن را نيز از حجيت انداختند و فقط ظاهر حديث را قابل پيروى مى‏دانستند.  <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى    ج‏16 ص332</ref>
 


ايشان در تحليل مخالفت اخباريين با اصوليين و نيز مخالفت اهل حديث با جريان اعتزالي كه روش عقلي در فهم اصول دين داشتند مي فرمايد :‌
اخباریها کار عقل را بکلی تعطیل کردند و در مقام استخراج احکام اسلامی از متون آن، درک عقل را از ارزش و حجیت انداختند و پیروی از آن را حرام دانستند و در تألیفات خویش بر اصولیین (طرفداران مکتب دیگر فقهی شیعی) سخت تاختند و می‌گفتند فقط کتاب و سنت حجتند. البته حجیت کتاب را نیز از راه تفسیر سنت و حدیث می‌گفتند و در حقیقت قرآن را نیز از حجیت انداختند و فقط ظاهر حدیث را قابل پیروی می‌دانستند. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری ج‏16 ص332</ref>
...عامّه مردم كه اهل تعقّل و تفكّر و تجزيه و تحليل نيستند، همواره «تديّن» را مساوى با «تعبّد» و تسليم فكرى به ظواهر آيات و احاديث- و مخصوصاً احاديث- مى‏دانند و هر تفكّر و اجتهادى را نوعى طغيان و عصيان عليه دين تلقّى مى‏نمايند خصوصاً اگر سياست وقت بنا به مصالح خودش از آن حمايت كند و بالأخص اگر برخى از علماى دين و مذهب اين طرز تفكّر را تبليغ نمايند و بالأخص اگر اين علما خود واقعا به ظاهر گرايى خويش مؤمن و معتقد باشند و عملًا تعصّب و تصلّب بورزند.


ایشان در تحلیل مخالفت اخباریین با اصولیین و نیز مخالفت اهل حدیث با جریان اعتزالی که روش عقلی در فهم اصول دین داشتند می‌فرماید:‌
...عامّه مردم که اهل تعقّل و تفکّر و تجزیه و تحلیل نیستند، همواره «تدیّن» را مساوی با «تعبّد» و تسلیم فکری به ظواهر آیات و احادیث- و مخصوصاً احادیث- می‌‏دانند و هر تفکّر و اجتهادی را نوعی طغیان و عصیان علیه دین تلقّی می‏نمایند خصوصاً اگر سیاست وقت بنا به مصالح خودش از آن حمایت کند و بالأخص اگر برخی از علمای دین و مذهب این طرز تفکّر را تبلیغ نمایند و بالأخص اگر این علما خود واقعا به ظاهر گرایی خویش مؤمن و معتقد باشند و عملًا تعصّب و تصلّب بورزند.


ايشان در ادامه مي فرمايد :‌  
ایشان در ادامه می‌فرماید:‌  
حملات اخباريّين عليه اصوليّين و مجتهدين، و حملات برخى از فقها و محدّثين عليه فلاسفه در جهان اسلامى از چنين امرى ريشه مى‏گيرد.
حملات اخباریّین علیه اصولیّین و مجتهدین، و حملات برخی از فقها و محدّثین علیه فلاسفه در جهان اسلامی از چنین امری ریشه می‏گیرد.


 
ایشان در زمینه مخالفت اهل حدیث با معتزله می‌فرماید:‌
ايشان در زمينه مخالفت اهل حديث با معتزله مي فرمايد:‌
معتزله علاقه عمیقی به فهم اسلام و تبلیغ و ترویج آن و دفاع از آن در مقابل دهریّین و یهود و نصاری و مجوس و صابئین و مانویان و غیرهم داشتند و حتی مبلّغینی تربیت می‌کردند و به اطراف و اکناف می‏فرستادند. در همان حال از داخل حوزه‏ اسلام وسیله ظاهر گرایان که خود را «اهل الحدیث» و «اهل السنّة» می‌نامیدند تهدید می‌شدند و بالأخره از پشت خنجر خوردند و ضعیف شدند و تدریجاً منقرض گشتند. <ref>مجموعه‏ آثاراستادشهیدمطهری، ج‏3، ص: 87
معتزله علاقه عميقى به فهم اسلام و تبليغ و ترويج آن و دفاع از آن در مقابل دهريّين و يهود و نصارى و مجوس و صابئين و مانويان و غيرهم داشتند و حتى مبلّغينى تربيت مى‏كردند و به اطراف و اكناف مى‏فرستادند. در همان حال از داخل حوزه‏ اسلام وسيله ظاهر گرايان كه خود را «اهل الحديث» و «اهل السنّة» مى‏ناميدند تهديد مى‏شدند و بالأخره از پشت خنجر خوردند و ضعيف شدند و تدريجاً منقرض گشتند. <ref>مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏3، ص: 87
</ref>
</ref>


== پانویس ==
{{پانویس}}


==پانويس==
[[رده:مقاله‌ها]]
{{پانویس|2}}
 
== منابع ==
[[رده:اعتقادي،نقد شبهات وهابيت  ]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۲۳

نگاهی به تاریخ صدر اسلام بخوبی گویای این است که تحجر و جمود برخی از مسلمانان در فهم عمیق دین بزرگ‌ترین صدمه را بر پیکره دین وارد نمود. نمونه بارز چنین اندیشه‌های انحرافی را می‌توان در جریان خوارج عصر حاکمیت امام علی ‌علیه‌السلام مشاهده نمود. سطحی‌نگری اینان در شناخت قرآن و معارف دینی زمینه پیدایش جریان‌های فکری انحرافی از جمله جریان‌های تکفیری گردید. این امر سبب شکافی عمیق در جامعه اسلامی‌گردید بگونه‌ای که که تا کنون این جریان ادامه دارد.

انفکاک تعقل از تدین یا تحجر و جمود در فهم از منابع دینی

نگاهی اجمالی به متون دینی بخوبی نشان می‌دهد شناخت صحیح دین تنها جز از طریق نیروی اندیشه و عقل ممکن نیست. تاکید قرآن و سنت بر لزوم تفقه در دین بیانگر این است که حقیقت دین تنها با تدبر و تفکر عمیق بدست می‌آید.

آیه شریفه و فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ‏. (توبه/ 122) مسلمانان را از اینکه چرا در فهم عمیق دین جدیت و تلاش نمی‌کنند مورد انتقاد قرار می‌دهد؛

امام صادق ‌علیه‌السلام در حدیثی نسبت به عدم تلاش پیروانش در فهم عمیق دین گلایه نموده و آرزو می‌کند کاش جهت وادار نمودن پیروانش جهت تفقه در دین آنان را بدین عمل مجبور و ملزم می‌کردند:‌ لیت السیاط علی رووس اصحابی حتی یتفقهوا فی الدین

توصیه‌هائی اینچنین در متون دینی نشان می‌دهد که تعقل و تدین از یکدیگر انفکاک نداشته بلکه در یکدیگر آمیخته هستند.

انفکاک تعقل از تدین خصلت بارز جریان‌های تکفیری

نگاهی به تاریخ صدر اسلام بخوبی گویای این است که تحجر و جمود برخی از مسلمانان در فهم عمیق دین بزرگ‌ترین صدمه را بر پیکره دین وارد نمود. نمونه بارز چنین اندیشه‌های انحرافی را می‌توان در جریان خوارج عصر حاکمیت امام علی ‌علیه‌السلام مشاهده نمود.

شهید مطهری در زمینه رکود و تحجر فکری خوارج می‌فرماید:‌ خوارج درست در مقابل این طرز تعلیم قرآنی که می‏خواست فقه اسلامی برای همیشه متحرک و زنده بماند، جمود و رکود را آغاز کردند، معارف اسلامی را مرده و ساکن درک کردند و شکل و صورت‌ها را نیز به داخل اسلام کشاندند. [۱]

ایشان در تبیین نکته مذکور می‌فرماید:‌ اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلامی همه متوجه روح و معنی و راهی است که بشر را به آن هدف‌ها و معانی می‏رساند.

ایشان ادامه می‌دهد:‌ اسلام هدف‌ها و معانی و ارائه طریقه رسیدن به آن هدف‌ها را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است و به این وسیله از هر گونه تصادمی با توسعه تمدن و فرهنگ پرهیز کرده است.

در اسلام یک وسیله مادی و یک شکل ظاهری نمی‏توان یافت که جنبه «تقدس» داشته باشد و مسلمان وظیفه خود بداند که آن شکل و ظاهر را حفظ نماید. از این رو، پرهیز از تصادم با مظاهر توسعه علم و تمدن یکی از جهاتی است که کار انطباق این دین را با مقتضیات زمان آسان کرده و مانع بزرگ جاوید ماندن را از میان برمی‏دارد. این همان درهم آمیختن تعقل و تدین است.

از طرفی اصول را ثابت و پایدار گرفته و از طرفی آن را از شکل‌ها جدا کرده است. کلیات را به دست داده است. این کلیات مظاهر گوناگونی دارند و تغییر مظاهر، حقیقت را تغییر نمی‏دهد.

اما تطبیق حقیقت بر مظاهر و مصادیق خود هم آنقدر ساده نیست که کار همه کس باشد، بلکه نیازمند درکی عمیق و فهمی صحیح است. و خوارج مردمی جامدفکر بودند و ماوراء آنچه می‏شنیدند یاری درک نداشتند و لذا وقتی امیرالمؤمنین، ابن عباس را فرستاد تا با آنها احتجاج کند به وی گفت: لا تُخاصِمْهُمْ بالْقُر انِ فَانَّ الْقُر انَ حَمّالٌ ذو وُجوهٍ تَقولُ وَ یَقولونَ وَ لکِنْ حاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَانَّهُمْ لَنْ‏یَجِدوا عَنْها مَحیصاً. (نهج‌البلاغه، نامه 77.).

با قرآن با آنان استدلال مکن زیرا که قرآن احتمالات و توجیهات بسیار می‏پذیرد، تو می‏گویی و آنان می‏گویند، ولکن با سنت و سخنان پیغمبر با آنان سخن بگو و استدلال کن که صریح است و از آن راه فراری ندارند.

یعنی قرآن کلیات است. در مقام احتجاج، آنها چیزی را مصداق می‏گیرند و استدلال می‏کنند و تو نیز چیز دیگری را، و این در مقام محاجّه و مجادله قهراً نتیجه بخش نیست. آنان آن مقدار درک ندارند که بتوانند از حقایق قرآن چیزی بفهمند و آنها را با مصادیق راستینش تطبیق دهند، بلکه با آنها با سنت سخن بگو که جزئی است و دست روی مصداق گذاشته است.

در اینجا حضرت به جمود و خشک مغزی آنان در عین تدینشان اشاره کرده است که نمایشگر انفکاک تعقل از تدین است.

خوارج تنها زاییده جهالت و رکود فکری بودند. آنها قدرت تجزیه و تحلیل نداشتند و نمی‏توانستند کلی را از مصداق جدا کنند. [۲]

ایشان معتقد است فکر انفکاک تعقل از تدین که از ویژگی‌های خوارج بود بعنوان یک جریان همچنان استمرار دارد:‌

طرز تفکر خوارج و روح اندیشه آنان (جمود فکری و انفکاک تعقل از تدین) در طول تاریخ اسلام به صورت‌های گوناگونی در داخل جامعه اسلامی رخنه کرده است. هرچند سایر فرق خود را مخالف با آنان می‌پندارند اما باز روح خارجیگری را در طرز اندیشه آنان می‏یابیم و این نیست جز در اثر آنچه که گفتیم:

طبیعت آدمی دزد است و معاشرتها این دزدی را آسان کرده است. همواره عده‏ای خارجی مسلک بوده و هستند که شعارشان مبارزه با هر شئ جدید است. حتی وسایل زندگی را- که گفتیم هیچ وسیله مادی و شکل ظاهری در اسلام رنگ تقدس ندارد- رنگ تقدس می‌دهندو استفاده از هر وسیله نو را کفر و زندقه می‌پندارند. [۳]

ایشان درادامه به مکاتب فقهی و اعتقادی که مولود اندیشه تفکیک تعقل از تدین است پرداخته و می‌فرماید:‌ در بین مکتبهای اعتقادی و علمی اسلامی و همچنین فقهی نیز مکتبهایی را می‏بینیم که‏ مولود روح تفکیک تعقل از تدین است و درست مکتبشان جلوه گاه اندیشه خارجیگری است؛ عقل در راه کشف حقیقت و یا استخراج قانون فرعی به‌‏طور کلی طرد شده است، پیروی از آن را بدعت و بی‏دینی خوانده‏اند و حال اینکه قرآن در آیاتی بسیار بشر را به سوی عقل خوانده و بصیرت انسانی را پشتوانه دعوت الهی قرار داده است. [۴]

جریان ضد عقلی وهابیت در تسنن

در برابر این آیات و روایات فراوانی که مسلمانان را به تعقل و تدبر در معارف دینی فرا می‌خواند متاسفانه در دنیای اسلام شاهد جریاناتی بوده و هستیم که هر نوع تدبر و تعقل در متون دینی را بدعت دانسته و معتقد است که تنها با تکبه بر ظواهر آیات و روایات باید به استنباط احکام الهی پرداخت.

در راس این جریان ضد عقلی در بین اهل سنت وهابیت و مکتب فقهی احمد بن حنبل و در بین تشیع اخباریین به رهبری ملا امین استرآبادی قرار دارند.

شهید مطهری نسبت به مکتب فقهی حنبلی می‌نویسد:‌

بزرگ‌ترین علمای ضد عقل و تعقل پیروان احمد حنبل هستند که در رأس آنها ابن تیمیه است. ابن تیمیه در قرن هشتم میلادی و در دمشق می‌زیسته. او مردی بسیار پرکار و به یک معنا نابغه است. واقعاً هم نبوغی دارد، ولی یک فکر بسیار بسیار قشری و متحجّری دارد.

بعضی‏ها فکرشان در سطح، خیلی توسعه پیدا می‌کند ولی در عمق نفوذی ندارد. ابن تیمیه از آن اشخاص است؛ یعنی وقتی انسان مجموع کتاب‌های او را می‌بیند، حیرت می‌کند که یک انسان چگونه‌این همه مطالعه داشته! [ولی می‌بیند عمیق نیست.].

ابن تیمیه احیاکننده سنت احمد حنبل است؛ یعنی در میان پیروان احمد حنبل هیچ کس به اندازه او روش احمد حنبل را احیا نکرد، و حتی کتابی در تحریم منطق نوشت که اصلًا خواندن منطق حرام است تا چه رسد به فلسفه.

نهضت وهابیگری هم که تقریباً در یک قرن و نیم پیش پیدا شد، دنباله ابن تیمیه است. اینها شاگردان ابن تیمیه هستند. ریشه این نهضت هم نهضت ضد عقل است و لذا شدیداً منطق و فلسفه را تحریم می‏کنند و خیلی به اصطلاح سنتی هستند، یعنی ظاهری و ظاهرپرست و قشری می‌باشند. [۵]

جریان ضد عقلی اخباریگری در شیعه

شهید مطهری نسبت به مکتب ضد عقلی اخباریین شیعی می‌نویسد:‌ مکتب اخباری‌گری نیز- که یک مکتب فقهی شیعی است و در قرنهای یازدهم و دوازدهم هجری به اوج قدرت خود رسید و با مکتب ظاهریون و اهل حدیث در اهل سنت بسیار نزدیک است و از نظر سلوک فقهی هر دو مکتب سلوک واحدی دارند و تنها اختلافشان در احادیثی است که باید پیروی کرد- یک نوع انفکاک تعقل از تدین است.

اخباریها کار عقل را بکلی تعطیل کردند و در مقام استخراج احکام اسلامی از متون آن، درک عقل را از ارزش و حجیت انداختند و پیروی از آن را حرام دانستند و در تألیفات خویش بر اصولیین (طرفداران مکتب دیگر فقهی شیعی) سخت تاختند و می‌گفتند فقط کتاب و سنت حجتند. البته حجیت کتاب را نیز از راه تفسیر سنت و حدیث می‌گفتند و در حقیقت قرآن را نیز از حجیت انداختند و فقط ظاهر حدیث را قابل پیروی می‌دانستند. [۶]

ایشان در تحلیل مخالفت اخباریین با اصولیین و نیز مخالفت اهل حدیث با جریان اعتزالی که روش عقلی در فهم اصول دین داشتند می‌فرماید:‌ ...عامّه مردم که اهل تعقّل و تفکّر و تجزیه و تحلیل نیستند، همواره «تدیّن» را مساوی با «تعبّد» و تسلیم فکری به ظواهر آیات و احادیث- و مخصوصاً احادیث- می‌‏دانند و هر تفکّر و اجتهادی را نوعی طغیان و عصیان علیه دین تلقّی می‏نمایند خصوصاً اگر سیاست وقت بنا به مصالح خودش از آن حمایت کند و بالأخص اگر برخی از علمای دین و مذهب این طرز تفکّر را تبلیغ نمایند و بالأخص اگر این علما خود واقعا به ظاهر گرایی خویش مؤمن و معتقد باشند و عملًا تعصّب و تصلّب بورزند.

ایشان در ادامه می‌فرماید:‌ حملات اخباریّین علیه اصولیّین و مجتهدین، و حملات برخی از فقها و محدّثین علیه فلاسفه در جهان اسلامی از چنین امری ریشه می‏گیرد.

ایشان در زمینه مخالفت اهل حدیث با معتزله می‌فرماید:‌ معتزله علاقه عمیقی به فهم اسلام و تبلیغ و ترویج آن و دفاع از آن در مقابل دهریّین و یهود و نصاری و مجوس و صابئین و مانویان و غیرهم داشتند و حتی مبلّغینی تربیت می‌کردند و به اطراف و اکناف می‏فرستادند. در همان حال از داخل حوزه‏ اسلام وسیله ظاهر گرایان که خود را «اهل الحدیث» و «اهل السنّة» می‌نامیدند تهدید می‌شدند و بالأخره از پشت خنجر خوردند و ضعیف شدند و تدریجاً منقرض گشتند. [۷]

پانویس

  1. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری ج‏16 327؛ ممیزات خوارج ..... ص: 316
  2. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏16، ص: 329
  3. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏16، ص: 331
  4. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏16، ص: 332
  5. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏22، ص: 714-713 و رک به مجموعه آثار ج 3ص 64-66
  6. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری ج‏16 ص332
  7. مجموعه‏ آثاراستادشهیدمطهری، ج‏3، ص: 87