کعبه و نقش اجتماعی آن (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (Heydari صفحهٔ کعبه و نقش اجتماعی آن را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به کعبه و نقش اجتماعی آن (مقاله) منتقل کرد)
 
(۳۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:


<sub>
عنوان کعبه و نقش اجتماعی آن مجموعه‌ای است از یادداشت‌های [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] که در زمینه حج و مسائل مرتبط با ان از منظر قرآن و روایات تدوین شده است. در این نوشتار مباحث مختلفی از قبیل فلسفه تشریع [[حج]]، فلسفه برخی از مناسک و نیز آثار اجتماعی و سیاسی حج تبیین گردیده و در قسمت پایانی آن برخی از شبهات مطرح شده در مساله حج پاسخ داده شده است.
<div class="wikiInfo">
== کعبه و نقش اجتماعی آن‏==
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" |کعبه و نقش اجتماعی آن
|-
|زبان مقاله
| data-type="authorfatherName" |فارسی
|-
|نویسنده
| data-type="authorBirthPlace" |استاد شهید مرتضی مطهری
|-


|}
1. از آیات قرآن برمی‌‏آید که کعبه قدیمی‏‌ترین معبد جهان است‏: انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ‏ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً. رجوع شود به تفاسیر مفصل که از جنبه تاریخی متعرض این مطلب شده‌‏اند در سوره حج، آیه 29 و آیه 33 از کعبه به«بیت العتیق» یاد شده. ممکن است مقصود خانه کهنه قدیمی باشد و ممکن است مقصود خانه آزاد باشد که: لا یَمْلِکُهُ أَحَدٌ، چنانکه در روایتی از امام باقر روایت شده(تفسیر صافی). .
</div>
آقای غفوری در سخنرانی کنگره حج می‌‏گوید:
به طوری که نوشته‏‌اند از زمان‌های قدیم هفت معبد بزرگ و عمومی وجود داشته که در چین و هند و بلخ و صنعا و در قسمت‌های شمالی و مرکزی ایران فعلی بوده‌‏اند و از همه قدیمی‌‏تر همان کعبه است‏. رجوع شود به کتاب اسرار حج و کتاب قبله کمره‌‏ای.


== كعبه و نقش اجتماعى آن‏ ==
2. از آیات قرآن برمی‌‏آید که این خانه، خانه پربرکتی است و بناست که منشأ خیرات و برکاتی برای اهل توحید و عدل یعنی مسلمین باشد، چنانکه در آیه پیش‏ ذکر شده است.


1. از آيات قرآن برمى‏آيد كه كعبه قديمى‏ترين معبد جهان است‏ : انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ‏ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً. رجوع شود به تفاسير مفصل كه از جنبه تاريخى متعرض اين مطلب شده‏اند در سوره حج، آيه 29 و آيه 33 از كعبه به« بيت العتيق» ياد شده. ممكن است مقصود خانه كهنه قديمى باشد و ممكن است مقصود خانه آزاد باشد كه: لا يَمْلِكُهُ أَحَدٌ، چنانكه در روايتى از امام باقر روايت شده( تفسير صافى). .
3. از آیات قرآن باز برمی‌‏آید که این خانه و حریم آن محل امن و امان است. در کعبه و بلکه در حریم کعبه به نام حرم کسی حق تعرض به صید و هیچ شکاری تا چه رسد به انسان ندارد، که آنجا بست کامل و آزادی و امنیت کامل و حریت بیان و عقیده کامل و عدم تعرض کامل برقرار است. این جهت که بعضی امکنه مقدس است و پناهگاه و اشخاصی در آنجا پناهنده می‌‏شوند مثل مجلس شورا و سنا و غیره و یا در قدیم مشاهد مشرفه و خانه علما، خود مطلبی است.
آقاى غفورى در سخنرانى كنگره حج مى‏گويد:
به طورى كه نوشته‏اند از زمانهاى قديم هفت معبد بزرگ و عمومى وجود داشته كه در چين و هند و بلخ و صنعا و در قسمتهاى شمالى و مركزى ايران فعلى بوده‏اند و از همه قديمى‏تر همان كعبه است‏ . رجوع شود به كتاب اسرار حج و كتاب قبله كمره‏اى.


به‏ هرحال از یک نظر حرم حکم بست را دارد حتی نسبت به حیوانات. البته باید دید از نظر مجرمین قانونی چه حکمی دارد خصوصاً کسانی که در خود حرم مرتکب موجبات حد و قصاص می‌‏شوند.


2. از آيات قرآن برمى‏آيد كه اين خانه، خانه پربركتى است و بناست كه منشأ خيرات و بركاتى براى اهل توحيد و عدل يعنى مسلمين باشد، چنانكه در آيه پيش‏ ذكر شده است.
در دعای ابراهیم نیز آمده است: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً یا: اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ امِناً


و همچنین سوره بقره، آیه 125: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ ... این خصوصیت حرم مؤید این است که حرم باید متعلق به همه مسلمین باشد نه به دسته مخصوص که در بند 5 گفته خواهد شد.


3. از آيات قرآن باز برمى‏آيد كه اين خانه و حريم آن محل امن و امان است. در كعبه و بلكه در حريم كعبه به نام حرم كسى حق تعرض به صيد و هيچ شكارى تا چه رسد به انسان ندارد، كه آنجا بست كامل و آزادى و امنيت كامل و حريت بيان و عقيده كامل و عدم تعرض كامل برقرار است. اين جهت كه بعضى امكنه مقدس است و پناهگاه، و اشخاصى در آنجا پناهنده مى‏شوند مثل مجلس شورا و سنا و غيره و يا در قديم مشاهد مشرفه و خانه علما، خود مطلبى است.
آقای غفوری می‌‏گوید:
امروز بشر احساس کرده که احتیاج دارد به محلی که محترم بوده و از نظر بین‏المللی محل دادرسی و کنفرانس‌های جهانی و بالاخره مرجع رفع اختلافات بزرگ باشد ... آیا این نکته را نباید مسلمین توجه داشته باشند که چندین قرن قبل طرح صحیح یک مجمع دینی برای ایجاد وحدت در بین ایشان ریخته شده؟


4. خانه کعبه و ماه ذی‌‏الحجه وسیله‌‏ای است برای قیام امر مسلمین: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ...


به‏ هرحال از يك نظر حرم حكم بست را دارد حتى نسبت به حيوانات. البته بايد ديد از نظر مجرمين قانونى چه حكمى دارد خصوصاً كسانى كه در خود حرم مرتكب موجبات حد و قصاص مى‏شوند.
در این آیه اثر اجتماعی حج و اعمال آن ذکر شده است، چنانکه در روایات نیز آمده است. کلمه «حرام» که تکرار شده، فلسفه و مناط را ذکر می‌‌کند، یعنی داشتن چنین مکان محترمی نگهدارنده مسلمین است.


در دعاى ابراهيم نيز آمده است: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً يا: اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ امِناً
5. این خانه و بلکه حرم نباید مالک خصوصی داشته باشد، مال خداست یعنی مال همه است. همه حرم حکم مسجد را ازاین‏‌جهت دارد- نه از سایر جهات- لهذا در ذیل این آیه: انَّ الَّذینَ کَفَروا وَ یَصُدّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلْناهُ لِلنّاسِ‏ سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ،


و همچنين سوره بقره، آيه 125: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهيمَ ... اين خصوصيت حرم مؤيد اين است كه حرم بايد متعلق به همه مسلمين باشد نه به دسته مخصوص كه در بند 5 گفته خواهد شد.
در حدیث وارد شده که کسی حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مکه به عنوان اینکه اینجا شهر ما و وطن ما و مملکت ماست،


آقاى غفورى مى‏گويد:
و این آیه در وقتی نازل شد که قریش مانع ورود مسلمانان به مکه شدند. و همچنین است آیه 34 انفال: وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانوا اوْلِیاءَهُ ...  
امروز بشر احساس كرده كه احتياج دارد به محلى كه محترم بوده و از نظر بين‏المللى محل دادرسى و كنفرانسهاى جهانى و بالاخره مرجع رفع اختلافات بزرگ باشد ... آيا اين نكته را نبايد مسلمين توجه داشته باشند كه چندين قرن قبل طرح صحيح يك مجمع دينى براى ايجاد وحدت در بين ايشان ريخته شده؟


علی هذا کعبه و مسجد و بلکه حرم متعلق است به هرکس که اهل توحید و عبادت خدا و بر ملت ابراهیم باشد.


4. خانه كعبه و ماه ذى‏الحجه وسيله‏اى است براى قيام امر مسلمين: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ ...  
مثل این است که از طرف ابراهیم این محل بر اهل توحید و عبادت خدای یگانه وقف شده است ولی وقف نیست، نوعی دیگر از ملکیت است خاص خود که همان ملکیت بین‏‌المللی اسلامی است.


در اين آيه اثر اجتماعى حج و اعمال آن ذكر شده است، چنانكه در روايات نيز آمده است. كلمه «حرام» كه تكرار شده، فلسفه و مناط را ذكر مى‏كند، يعنى داشتن چنين مكان محترمى نگهدارنده مسلمين است.
در نهج‌البلاغه‏ مولی به قُثَم بن عباس که عامل مکه بود نامه می‌‏نویسد:


امّا بَعْدُ، فَاقِمْ لِلنّاسِ الْحَجَ‏ وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ‏ الْمُسْتَفْتِیَ وَ عَلِّمِ الْجاهِلَ وَ ذاکِرِ الْعالِمَ وَ لا یَکُنْ لَکَ الَی النّاسِ سَفیرٌ الّا لِسانُکَ وَ لا حاجِبٌ الّا وَجْهُکَ ... وَ انْظُرْ الی‏ مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ الی‏ مَنْ قِبَلَکَ ... وَ مُرْ اهْلَ مَکَّةَ انْ لا یَأْخُذوا مِنْ ساکِنٍ اجْراً، فَانَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ یَقولُ: «سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ» فَالْعاکِفُ: الْمُقیمُ بِهِ و َ الْبادی:
الَّذی یَحُجُّ الَیْهِ مِنْ غَیْرِ اهْلِهِ و َفَّقَنَا اللَّهُ وَ ایّاکُمْ لِمَحابِّهِ. (کتاب 67 نهج‌البلاغه)


5. اين خانه و بلكه حرم نبايد مالك خصوصى داشته باشد، مال خداست يعنى مال همه است. همه حرم حكم مسجد را ازاين‏جهت دارد- نه از ساير جهات- لهذا در ذيل اين آيه: انَّ الَّذينَ كَفَروا وَ يَصُدّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلْناهُ لِلنّاسِ‏  سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ ،
[اما بعد، مراسم حج را برای مردم بپا دار و ایام اللَّه (عبرت‌های تاریخ) را به یادشان آر و هر صبح و شام برای مراجعه آنان در مجلس عمومی بنشین، به پرسش پرسش‌‏کننده پاسخ ده و نادان را علم بیاموز و با عالم مذاکره کن و نباید میان تو و مردم پیام‏رسانی جز زبانت و دربانی جز چهره‏ات باشد ... و به اموال الهی که نزد تو جمع می‌‏گردد بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانی که نزد تو هستند به مصرف رسان ... و به ساکنان مکه دستور ده که از کسانی که در خانه‏هاشان سکونت می‌‏کنند کرایه نگیرند، زیرا خدای سبحان می‌‏فرماید: «عاکف و بادی در این سرزمین یکسانند». عاکف کسی است که مقیم مکه است و بادی کسی است که اهل مکه نیست و به قصد حج آنجا می‌‌‏آید. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.]


هرچند در آیه قرآن به مسجد‌الحرام تعبیر شده ولی در قرآن کریم گاهی کلمه کعبه به خصوص بیت و گاهی شامل حریم بیت در تمام حرم می‌‏شود، مثل کلمه‏ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ. و همچنین کلمه مسجد‌الحرام‏ گاهی شامل حریم آن یعنی تمام حرم می‌‏شود و علی هذا بعید نیست که مقصود امام خصوصِ خانه‏‌های مکه نباشد، تمام حرم این حکم را دارد.


در حديث وارد شده كه كسى حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مكه به عنوان اينكه اينجا شهر ما و وطن ما و مملكت ماست،
در احادیث ما وارد شده که اول کسی که برای خانه‌‏های مکه مصراعین قرار داد، معاویه بود:
وَ کانَ النّاسُ اذا قَدِموا مَکَّةَ نَزَلَ الْبادی عَلَی الْحاضِرِ حَتّی یَقْضِیَ حَوائِجَهُ ... وَ کانَ اوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلی بابِهِ الْمِصراعَیْنِ مُعاوِیَةُ بْنُ ابی سُفْیانَ وَ لَیْسَ یَنْبَغی لِاحَدٍ انْ یَمْنَعَ الْحاجَّ شَیْئاً مِنَ الدّورِ وَ مَنازِلِها.


و اين آيه در وقتى نازل شد كه قريش مانع ورود مسلمانان به مكه شدند. و همچنين است آيه 34 انفال: وَ ما لَهُمْ الّا يُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانوا اوْلِياءَهُ ...  
[و مردم در گذشته چنان بودند که چون به مکه می‌‏آمدند، مسافر بر مقیم وارد می‌‏شد تا حوایجش را برآورد ... و اول کسی که برای خانه خود دو لنگه در قرار داد معاویة بن ابی سفیان بود و برای احدی از اهل مکه شایسته نیست که حاجیان را از خانه‏‌ها و منازل آن باز دارد.]


در صافی‏ از علل‏ نقل می‌‌کند:
لَمْ یَکُنْ یَنْبَغی انْ یوضَعَ عَلی دورِ مَکَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ یَنْزِلوا مَعَهُمْ فی دورِهِمْ فی ساحَةِ الدّارِ حَتّی یَقْضوا مَناسِکَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَکَّةَ ابْواباً مُعاوِیَةُ.


على هذا كعبه و مسجد و بلكه حرم متعلق است به هركس كه اهل توحيد و عبادت خدا و بر ملت ابراهيم باشد . مثل اين است كه از طرف ابراهيم اين محل بر اهل توحيد و عبادت خداى يگانه وقف شده است ولى وقف نيست، نوعى ديگر از ملكيت است خاص خود كه همان ملكيت بين‏المللى اسلامى است.
[سزاوار نبود که برای خانه‌‏های مکه در قرار دهند، زیرا حاجیان حق دارند به حیاط خانه ساکنان مکه وارد شوند تا مراسم حج را به پایان برند. و اول کسی که برای خانه‏‌های مکه در قرار داد معاویه بود.]


معلوم می‌‏شود سعودی‌های امروز که خود را تابع قرآن معرفی می‌‏کنند، تابع معاویه‌‏اند مثل سایر قسمت‌های استبدادی‏شان.


در نهج البلاغه‏ مولى به قُثَم بن عباس كه عامل مكه بود نامه مى‏نويسد:
معلوم می‌‏شود نظر اسلام این بوده که حرم شریف متعلق به همه مسلمین باشد.


امّا بَعْدُ، فَاقِمْ لِلنّاسِ الْحَجَ‏  وَ ذَكِّرْهُمْ بِايّامِ اللَّهِ‏  وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ‏ الْمُسْتَفْتِىَ وَ عَلِّمِ الْجاهِلَ وَ ذاكِرِ الْعالِمَ وَ لا يَكُنْ لَكَ الَى النّاسِ سَفيرٌ الّا لِسانُكَ وَ لا حاجِبٌ الّا وَجْهُكَ ... وَ انْظُرْ الى‏ مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ الى‏ مَنْ قِبَلَكَ ... وَ مُرْ اهْلَ مَكَّةَ انْ لا يَأْخُذوا مِنْ ساكِنٍ اجْراً، فَانَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ يَقولُ: «سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ» فَالْعاكِفُ: الْمُقيمُ بِهِ، وَ الْبادى:
در آیه کریمه سوره حج بعد از آیه بالا دارد:
الَّذى يَحُجُّ الَيْهِ مِنْ غَيْرِ اهْلِهِ، وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ ايّاكُمْ لِمَحابِّهِ. (كتاب 67 نهج البلاغه)
وَ اذْ بَوَّأْنا لِابْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ انْ لا تُشْرِکْ بی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ.


[و یاد کن آنگاه که جای خانه کعبه را برای ابراهیم مشخص کردیم (و به او گفتیم) که چیزی را شریک من مساز و خانه مرا برای طواف‌‏کنندگان و برپا ایستادگان (در نماز) و رکوع‌‏کنندگان سجده‌‏گزار پاکیزه ساز.]


[اما بعد، مراسم حج را براى مردم بپا دار، و ايام اللَّه (عبرتهاى تاريخ) را به يادشان آر، و هر صبح و شام براى مراجعه آنان در مجلس عمومى بنشين، به پرسش پرسش‏كننده پاسخ ده، و نادان را علم بياموز، و با عالم مذاكره كن، و نبايد ميان تو و مردم پيام‏رسانى جز زبانت و دربانى جز چهره‏ات باشد ... و به اموال الهى كه نزد تو جمع مى‏گردد بنگر و آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه نزد تو هستند به مصرف رسان ... و به ساكنان مكه دستور ده كه از كسانى كه در خانه‏هاشان سكونت مى‏كنند كرايه نگيرند، زيرا خداى سبحان مى‏فرمايد: «عاكف و بادى در اين سرزمين يكسانند». عاكف كسى است كه مقيم مكه است، و بادى كسى است كه اهل مكه نيست و به قصد حج آنجا مى‏آيد. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.]  
صافی‏ از کافی‏ و تهذیب‏ نقل می‌‌کند:
فَیَنْبَغی لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذی‏ وَ تَطَهَّرَ.
[پس شایسته است که بنده داخل مکه نشود مگر آنکه پاکیزه باشد، به طوری که عرق و آلودگی‌های خود را شسته و خود را پاکیزه نموده باشد.]


این حدیث منظور آقای بازرگان را تأیید می‌‌کند که می‌‏گفت مقدمتاً برای پاکیزه نگاه داشتن آن لازم است محیط حرم و همچنین خود اشخاص پاکیزه باشند.


در آیه بعد دارد:
وَ اذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتوکَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ.
[و در میان مردم ندای حج در ده تا با پای پیاده و سوار بر شتران لاغر اندام که از راه‌های دور و دراز می‌‏رسند نزد تو آیند.]


هرچند در آيه قرآن به مسجد الحرام تعبير شده ولى در قرآن كريم گاهى كلمه كعبه به خصوص بيت و گاهى شامل حريم بيت در تمام حرم مى‏شود، مثل كلمه‏ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ. و همچنين كلمه مسجد الحرام‏  گاهى شامل حريم آن يعنى تمام حرم مى‏شود و على هذا بعيد نيست كه مقصود امام خصوصِ خانه‏هاى مكه نباشد، تمام حرم اين حكم را دارد.
بعضی از اهل ذوق و عرفان گفته‏‌اند اینکه در آیه دارد «یَأْتوکَ» (نزد تو بیایند) برای این است که باید متوجه مقام ولایت ولی بود و از مجرای وجود او کسب فیض کرد. ولی ممکن است نظر به والی باشد که باید رهبر و هادی و مرشدی داشته باشند، همان‏طور که از صدر اسلام امارت حجاج یک سمت حکومتی بوده است.


در زمان ما که اهل هر مملکتی یک نفر را به عنوان امیر‌الحاج می‌‏فرستند در حقیقت امیر‌الحاج نیست، رئیس هیئت سرپرستی است. امیر‌الحاج سرپرست همه حجاج است و وظیفه ارشاد و هدایت و موعظه و تبلیغ دارد و از همه مناسب‏‌تر شاید شخص شایسته‏‌ای است که امارت خود مکه را دارد.


در احاديث ما وارد شده كه اول كسى كه براى خانه‏هاى مكه مصراعين قرار داد، معاويه بود:
بعد در آیه دارد: لیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافی‏ دارد که از حضرت صادق سؤال شد:
وَ كانَ النّاسُ اذا قَدِموا مَكَّةَ نَزَلَ الْبادى عَلَى الْحاضِرِ حَتّى يَقْضِىَ حَوائِجَهُ ... وَ كانَ اوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلى بابِهِ الْمِصراعَيْنِ مُعاوِيَةُ بْنُ ابى سُفْيانَ وَ لَيْسَ يَنْبَغى لِاحَدٍ انْ يَمْنَعَ الْحاجَّ شَيْئاً مِنَ الدّورِ وَ مَنازِلِها.
مَنافِعَ الدُّنْیا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْکُلّ.
[و مردم در گذشته چنان بودند كه چون به مكه مى‏آمدند، مسافر بر مقيم وارد مى‏شد تا حوايجش را برآورد ... و اول كسى كه براى خانه خود دو لنگه در قرار داد معاوية بن ابى سفيان بود، و براى احدى از اهل مكه شايسته نيست كه حاجيان را از خانه‏ها و منازل آن باز دارد.]
صافی‏ از عیون اخبار الرضا در همین موضوع، حدیث مفصل و جامعی نقل می‌‌کند.


صافی‏ بعد از دو سه آیه در ذیل‏ «وَ لْیَطَّوَّفوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» دارد:
وَ عَنِ الباقِرِ علیه‌السلام انَّهُ سُئِلَ لِمَ سَمَّی اللَّهُ الْبَیْتَ الْعَتیقَ؟ قال: هُوَ بَیْتٌ حُرٌّ عَتیقٌ مِنَ النّاسِ لَمْ یَمْلِکْهُ أَحَدٌ.


در صافى‏ از علل‏ نقل مى‏كند:
[از امام باقر سؤال شد: چرا خداوند خانه کعبه را عتیق نامیده است؟
لَمْ يَكُنْ يَنْبَغى انْ يوضَعَ عَلى دورِ مَكَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ يَنْزِلوا مَعَهُمْ فى دورِهِمْ فى ساحَةِ الدّارِ حَتّى يَقْضوا مَناسِكَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَكَّةَ ابْواباً مُعاوِيَةُ.
فرمود: زیرا آن خانه‌‏ای است آزاد و رها از همه مردم و هیچ کس مالک و صاحب آن نیست.]
[سزاوار نبود كه براى خانه‏هاى مكه در قرار دهند، زيرا حاجيان حق دارند به حياط خانه ساكنان مكه وارد شوند تا مراسم حج را به پايان برند. و اول كسى كه براى خانه‏هاى مكه در قرار داد معاويه بود.]


تعبیر به حریت و اینکه کسی مالک او نمی‌‏شود با توجه به اینکه حریم کعبه حکم کعبه را دارد، هم در امنیت‏ (وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً) بدیهی است که تنها خود خانه مأمن نیست، حرم مأمن است؛ و هم در قبله بودن که قرآن دارد: فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏، بالضروره خود کعبه قبله است ولی مسجد‌الحرام هم خارج از قبله نیست، از میدان قبله خارج نیست.


معلوم مى‏شود سعوديهاى امروز كه خود را تابع قرآن معرفى مى‏كنند، تابع معاويه‏اند مثل ساير قسمتهاى استبدادى‏شان.
و همچنین مبارک بودن‏ (انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً) این جهت نیز به تمام بلد بلکه به تمام حرم کشیده شده است. همچنین است موضوع حریت کعبه یعنی بین‌‏المللی اسلامی بودن آن.
بهترین تعبیر همان تعبیر حضرت باقر است و ما باید همیشه همان تعبیر را به کار ببریم.


6. آیاتی که در قرآن درباره کعبه و حج وارد شده:
سوره بقره، آیه 125 و 126:
وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ مُصَلًّی وَ عَهِدْنا الی‏ ابْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ انْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ. وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ...


معلوم مى‏شود نظر اسلام اين بوده كه حرم شريف متعلق به همه مسلمين باشد.
[و یاد کنید آنگاه که این خانه را مرجع و پایگاه مردم و مکان امن ساختیم؛ و (گفتیم که) از جایگاه ابراهیم جایی برای نماز قرار دهید (در آنجا نماز گزارید) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش نمودیم که خانه مرا برای طواف‏‌کنندگان و مجاوران حرم و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه سازید. و آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگارا، اینجا را سرزمینی امن قرار ده و از اهل آن هرکه را به خدا و روز واپسین ایمان آورده از انواع میوه‌‏ها و دستاوردها روزی ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان کنم) و هرکه کفر ورزد پس او را اندکی بهره‌‏مند کنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم و آن بد فرجام و جایگاهی است.]


ایضاً سوره بقره، آیه 142: سَیَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتی کانوا عَلَیْها ... الی آخر آیات قبله. [بزودی مردمان نابخرد گویند: چه انگیزه‏‌ای آنان را از قبله‏‌ای که داشتند رویگردان ساخت (از بیت‏المقدس به کعبه متوجه ساخت)؟ بگو:


در آيه كريمه سوره حج بعد از آيه بالا دارد:
مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را که مصلحت بداند قبله می‌‏سازد و) هرکه را خواهد به راه راست هدایت می‌‌کند.]
وَ اذْ بَوَّأْنا لِابْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ انْ لا تُشْرِكْ بى شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْقائِمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ.
[و ياد كن آنگاه كه جاى خانه كعبه را براى ابراهيم مشخص كرديم (و به او گفتيم) كه چيزى را شريك من مساز، و خانه مرا براى طواف‏كنندگان و برپا ايستادگان (در نماز) و ركوع‏كنندگان سجده‏گزار پاكيزه ساز.]


ایضاً سوره بقره، آیه 196- 203:
وَ اتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَانْ احْصِرْتُمْ ... الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ ... لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ ... ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ ... فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ ... فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا ... وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً ... اولئِکَ لَهُمْ نَصیبٌ مِمّا کَسَبوا ... وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی ایّامٍ مَعْدوداتٍ.


صافى‏ از كافى‏ و تهذيب‏ نقل مى‏كند:
[و حج و عمره را تمام و کامل برای خدا به پایان برید، پس اگر محصور شدید هر قربانی که میسر باشد (بکشید و از احرام درآیید) و سرهای خود را نتراشید تا آنکه قربانی به جایگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هریک از شما بیمار بود یا دردی در سر داشت (و نیاز به تراشیدن سر در حال احرام پیدا نمود سر را بتراشد) پس کفّاره‌‏ای دهد روزه باشد یا صدقه یا قربانی و اگر ایمن بودید پس هرکه با تقدیم عمره به سوی حج تمتّع می‌‏رود هر قربانی که میسر باشد (بکشد)
فَيَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا يَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ.
[پس شايسته است كه بنده داخل مكه نشود مگر آنكه پاكيزه باشد، به طورى كه عرق و آلودگيهاى خود را شسته و خود را پاكيزه نموده باشد.]


و هرکه قربانی نیابد (یا نتواند) پس سه روز در ایام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامی که (به وطن) بازگشتید، این ده روز کامل است. این (حکم تمتّع) برای کسی است که (خود و) خانواده‌‏اش ساکن مسجد‌الحرام (اهل مکه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا سخت کیفر است.


اين حديث منظور آقاى بازرگان را تأييد مى‏كند كه مى‏گفت مقدمتاً براى پاكيزه نگاه داشتن آن لازم است محيط حرم و همچنين خود اشخاص پاكيزه باشند.
(وقت) حج ماه‌های معلومی است، پس هرکه در این ماه‏‌ها [با بستن احرام‏] حج را [بر خود] واجب ساخت پس (بداند که) بدزبانی و آمیزش و فسق (کارهای ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج‏ [روا] نیست. و هر کار نیکی کنید خدا آن را می‌‏داند و توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست و از من پروا کنید ای خردمندان. بر شما گناهی نیست که فضل و بهره‌‏ای از پروردگارتان بجویید،


پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذکر خدا پردازید و او را یاد کنید چنانکه راهتان نموده است و همانا شما پیش از آن از گمرهان بودید. سپس از همان جا که مردم روانه می‌‏شوند روانه‏ شوید و از خدا آمرزش بخواهید، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.


در آيه بعد دارد:
پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد کنید که از پدران خود یاد می‌‏کنید یا بیشتر از آن، که برخی از مردم گویند:
وَ اذِّنْ فِى النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ.
[و در ميان مردم نداى حج در ده تا با پاى پياده و سوار بر شتران لاغر اندام كه از راههاى دور و دراز مى‏رسند نزد تو آيند.]


پروردگارا ما را در دنیا بهره ده و در آخرت بهره‌‏ای نخواهند داشت. و برخی از آنها گویند: پروردگارا ما را در دنیا نیکی و در آخرت نیکی ده و از عذاب دوزخ نگاه دار. آنان از آنچه (یا به خاطر آنچه) به دست آورده‏اند بهره‌‏ای دارند و خداوند زودحساب است. و در [شب و] روزهایی چند به ذکر خدا پردازید، پس هرکه شتاب کند در دو روز (اعمال را انجام دهد) گناهی بر او نیست و هرکه تأخیر کند نیز گناهی بر او نیست، البته برای کسی که (از محرمات احرام) پروا داشته است و از خدا پروا کنید و بدانید که به سوی او محشور می‌‏شوید.]


بعضى از اهل ذوق و عرفان گفته‏اند اينكه در آيه دارد «يَأْتوكَ» (نزد تو بيايند) براى اين است كه بايد متوجه مقام ولايت ولى بود و از مجراى وجود او كسب فيض كرد. ولى ممكن است نظر به والى باشد كه بايد رهبر و هادى و مرشدى داشته باشند، همان‏طور كه از صدر اسلام امارت حجاج يك سمت حكومتى بوده است.
ایضاً سوره آل عمران، آیه 96- 97:
انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاس ... فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ ابْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ ...


[همانا نخستین خانه‌‏ای که برای (اجتماع و عبادت) مردم قرار داده شد البته همان است که در بکّه است و مبارک و مایه هدایت جهانیان است. در آن نشانه‏‌های روشنی است، (از جمله) مقام ابراهیم و هرکه به آن درآید در امان است و حق خدا بر مردمان حج (زیارت) آن خانه است، بر هرکه بتواند بدان راه بَرَد و هرکه (با ترک آن) کافر شود (بداند که) خدا از جهانیان بی‏‌نیاز است.]


در زمان ما كه اهل هر مملكتى يك نفر را به عنوان امير الحاج مى‏فرستند در حقيقت امير الحاج نيست، رئيس هيئت سرپرستى است. امير الحاج سرپرست همه حجاج است و وظيفه ارشاد و هدايت و موعظه و تبليغ دارد و از همه مناسب‏تر شايد شخص شايسته‏اى است كه امارت خود مكه را دارد.
ایضاً مائده، آیه 94- 97:
یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ ایْدیکُمْ ... یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تَقتُلوا الصَّیْدَ ... احِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ ... جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ ...


[ای کسانی که ایمان آورده‌‏اید، محققاً خداوند شما را به چیزی از صید (صید حیوانات خشکی در حال احرام) که در دسترس و تیررس شما هستند می‌‏آزماید تا خداوند معلوم کند کسی را که در نهان از او می‌‏ترسد.


بعد در آيه دارد: ليَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافى‏ دارد كه از حضرت صادق سؤال شد:
پس هرکس بعد از این (از حکم حق) تجاوز کند عذابی دردناک خواهد داشت. ای کسانی که ایمان آورده‌‏اید در حال احرام صید نکشید و هرکه از روی عمد صید بکشد کیفرش آن است که معادل آن حیوانی که کشته از جنس چهارپایان- که دو نفر عادل از خودتان به معادل بودن آن حکم کنند- قربانی کند، قربانی‌‏ای که به کعبه رسد (در حرم ذبح یا نحر شود) یا کفّاره‌‏ای که اطعام به چند مسکین است یا به همان اندازه روزه گرفتن، تا وبال کار خود را بچشد، خداوند از گذشته (با دادن کفّاره) در گذشت و هرکه دوباره (به صید کردن) باز گردد (دیگر کفّاره ندارد، بلکه) خداوند از او انتقام می‌‏کشد و خداوند توانمند و صاحب انتقام است.
مَنافِعَ الدُّنْيا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْكُلّ.
صافى‏ از عيون اخبار الرضا در همين موضوع، حديث مفصل و جامعى نقل مى‏كند.


صید دریایی و خوردن آن برای شما حلال شد تا شما (مقیمان) و کاروانیان (در سفر) را توشه‌‏ای باشد و تا در احرام هستید صید خشکی بر شما حرام است و از خدایی که به سوی او محشور می‌‏شوید پروا کنید. خداوند، کعبه، آن خانه محترم و شکوهمند را و همچنین ماه حرام و قربانی بی‏نشان و قربانی نشان‏دار را مایه برپایی و اداره امور مردم قرار داد؛ این برای آن است که بدانید خداوند آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمین است می‌‏داند و خدا به همه چیز داناست (پس هرچه به شما دستور می‌‏دهد به مصلحت شماست).]


صافى‏ بعد از دو سه آيه در ذيل‏ «وَ لْيَطَّوَّفوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ» دارد:
ایضاً انفال، آیه 34- 35:
وَ عَنِ الباقِرِ عليه السلام انَّهُ سُئِلَ لِمَ سَمَّى اللَّهُ الْبَيْتَ الْعَتيقَ؟ قال: هُوَ بَيْتٌ حُرٌّ عَتيقٌ مِنَ النّاسِ لَمْ يَمْلِكْهُ أَحَدٌ.
وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏ وَ ما کانوا اوْلِیاءَهُ‏ انْ اوْلِیاؤُهُ الَّا الْمُتَّقونَ وَ لکِنَّ اکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمونَ. وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ الّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً ...


[و (البته آنان سزاوار عذاب هستند) آنان را چیست که خداوند عذابشان نکند با آنکه (مسلمانان را) از مسجد‌الحرام باز می‌‏دارند در حالی که متولّیان آن نیستند؟! متولّیان آن جز پرواپیشگان نیستند و لی بیشتر آنها نمی‌‏دانند و نماز و عبادتشان در نزد خانه کعبه جز سوت کشیدن و کف زدن نیست! پس بچشید عذاب را به کیفر آنکه کفر می‌‏ورزیدید.]


[از امام باقر سؤال شد: چرا خداوند خانه كعبه را عتيق ناميده است؟
ایضاً سوره قصص، آیه 57- 59:
فرمود: زيرا آن خانه‏اى است آزاد و رها از همه مردم، و هيچ كس مالك و صاحب آن نيست.]
وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدی‏ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ...
وَ کَمْ اهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها ... وَ ما کانَ ربُّکَ مُهْلِکَ الْقُری‏ حَتّی یَبْعَثَ فی امِّها رَسولًا ...


[و گفتند: اگر با تو پیرو هدایت شویم از سرزمین خود برچیده گردیم. آیا ما برای آنان حرمی امن فراهم نکردیم که میوه‏‌ه‌ای هر چیز به عنوان روزی‏ای از نزد ما بدان‏سو فراهم آورده می‌‏شود؟! (از این پس نیز می‌‏توانیم امنیت آنان را حفظ کنیم) ولی بیشترشان نمی‌‏دانند.


تعبير به حريت و اينكه كسى مالك او نمى‏شود با توجه به اينكه حريم كعبه حكم كعبه را دارد، هم در امنيت‏ (وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً) بديهى است كه تنها خود خانه مأمن نيست، حرم مأمن است؛ و هم در قبله بودن كه قرآن دارد: فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏، بالضروره خود كعبه قبله است ولى مسجد الحرام هم خارج از قبله نيست، از ميدان قبله خارج نيست.
و بسا شهرهایی را نابود کردیم که مردمش در زندگانی خویش سرخوش بودند و سرکشی کردند؛ و این خانه‌‏های (ویران) آنهاست که پس از آنها جز اندکی مسکون نشده است (مسافران چند ساعتی در آن بار می‌‏اندازند) و ما خود وارث (آنها) شده‌‏ایم. و پروردگارت نابودکننده شهرها نبوده تا آنکه در مرکز آنها پیامبری برانگیزد که آیات ما را بر آنان بخواند و ما نابودکننده شهرها نبودیم مگر آنکه مردمانش ستمکار بودند.]


ایضاً سوره ابراهیم، آیه 35- 40:
وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... رَبِّ انَّهُنَّ اضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النّاسِ ... رَبَّنا انّی اسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ ... رَبَّنا انَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفی وَ ما نُعْلِنُ ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی ... رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ ...


و همچنين مبارك بودن‏ (انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً) اين جهت نيز به تمام بلد بلكه به تمام حرم كشيده شده است. همچنين است موضوع حريت كعبه يعنى بين‏المللى اسلامى بودن آن.
[و (یاد آر) هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر (مکه) را حرمی امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بت‌ها بدور دار. پروردگارا، آن بت‌ها موجب گمراهی بسیاری از مردم شده‌‏اند، پس هرکه مرا پیروی کند از من است و هرکه مرا نافرمانی کند همانا تو بسیار آمرزنده و مهربانی.
بهترين تعبير همان تعبير حضرت باقر است و ما بايد هميشه همان تعبير را به كار ببريم.
پروردگارا، من برخی از فرزندانم (اسماعیل و اولاد آینده او) را در دره‏ای خشک و بی‏‌گیاه نزد خانه محترم و پرشکوه تو جای دادم، پروردگارا برای آنکه نماز را بپا دارند، پس تو هم دلهای مردمی را چنان ساز که به سوی آنان گراید و از میوه‌‏ها (ی گوناگون سایر سرزمین‌ها) روزی آنان کن، باشد که سپاس گزارند.


پروردگارا همانا تو می‌‏دانی آنچه را که ما پنهان می‌‏داریم و آنچه را که آشکار می‌‏کنیم و هیچ چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست. سپاس و ستایش خدایی را که به من در سر پیری اسماعیل و اسحاق را بخشید، همانا پروردگارم شنوای دعاست. پروردگارا مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و پروردگارا دعای مرا بپذیر.]


6. آياتى كه در قرآن درباره كعبه و حج وارد شده:
7. وسائل‏، جلد 2، صفحه 136، حدیث 15:
سوره بقره، آيه 125 و 126:
فِی‏ العلل‏ وَ عیون الاخبار بِاسانیدَ تَأْتی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذانَ عَنِ الرِّضا علیه‌السلام فی حَدیثٍ طَویلٍ قالَ: انَّما امِروا بِالْحَجِّ لِعِلَّةِ الْوِفادَةِ الَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبِ الزِّیادَةِ وَ الْخُروجِ مِنْ کُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تائِباً مِمّا مَضی‏ مُسْتأْنِفاً لِما یَسْتَقْبِلُ مَعَ ما فیهِ مِنْ اخراجِ الْامْوالِ وَ تَعَبِ الأَبْدانِ وَ الْاشْتِغالِ عَنِ الْاهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفْسِ عَنِ اللَّذّاتِ شاخِصاً فِی الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ ثابِتاً عَلی ذلِکَ دائِماً، مَعَ الْخُضوعِ وَ الْاسْتِکانَةِ وَ التَّذَلُّلِ مَعَ ما فی ذلِکَ لِجَمیعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنافِع لِجَمیعِ مَنْ فی شَرْقِ الْارْضِ وَ غَرْبِها وَ مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُ وَ مِمِّنْ لا یَحُجُّ مِنْ بَیْنِ تاجِرٍ وَ جالبٍ وَ بائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ کاسِبٍ وَ مِسْکینٍ وَ مُکارٍ وَ فَقیرٍ وَ قَضاءِ حَوائِجِ اهْلِ الأَطْرافِ فِی الْمَواضِعِ الْمُمْکِنِ لَهُمُ الْاجْتِماعُ فیهِ مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فی کُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، کَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ کُلِّ فِرْقَةٍ ... وَ لِیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ.
وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا الى‏ ابْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ انْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ. وَ اذْ قالَ ابْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ...


[و در کتاب‏ علل الشرایع‏ و عیون اخبار الرضا به چند سند از فضل بن شاذان، از حضرت رضا علیه‌السلام در حدیثی طولانی روایت کرده که فرمود:


[و ياد كنيد آنگاه كه اين خانه را مرجع و پايگاه مردم و مكان امن ساختيم؛ و (گفتيم كه) از جايگاه ابراهيم جايى براى نماز قرار دهيد (در آنجا نماز گزاريد) و به ابراهيم و اسماعيل سفارش نموديم كه خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران حرم و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه سازيد. و آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا، اينجا را سرزمينى امن قرار ده، و از اهل آن هركه را به خدا و روز واپسين ايمان آورده از انواع ميوه‏ها و دستاوردها روزى ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان كنم) و هركه كفر ورزد پس او را اندكى بهره‏مند كنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم، و آن بد فرجام و جايگاهى است.]
مردم به گزاردن حج فرمان یافته‌‏اند تا بر خداوند وارد شوند و از او افزونی طلبند و بنده از همه گناهانی که کرده بیرون آید و از گذشته خود توبه کند و در آینده عمل را از سر گیرد. علاوه بر آن در حج هزینه اموال و رنج بدن‌ها و دوری از زن و فرزند و محرومیت نفس از لذت‌ها نهفته است و آدمی در گرما و سرما رنج سفر می‌‏برد و این حال در سراسر حج ادامه دارد و همراه با خضوع و دلشکستگی و خواری و زبونی به پیشگاه خداست. گذشته از این، در حج منافع همه مردم در شرق و غرب زمین و خشکی و دریا نهفته است، چه آنان که حج می‌‏گزارند و چه آنان که به حج نمی‌‏روند، از تاجر و واردکننده و فروشنده و خریدار و کاسب گرفته تا تهیدست و چاروادار و فقیر.


و نیز در حج، حوایج مردم سرزمین‌های مختلف در جاهایی که امکان اجتماع برای آنان فراهم است برآورده می‌‏شود. و دیگر آنکه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان برای مردم نواحی مختلف امکان‏‌پذیر است، چنانکه خدای بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهی کوچ نمی‏‌کنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوی قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند؟ و فرموده: ... تا شاهد منافعی برای خویش باشند.]


ايضاً سوره بقره، آيه 142: سَيَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى كانوا عَلَيْها ... الى آخر آيات قبله. [بزودى مردمان نابخرد گويند: چه انگيزه‏اى آنان را از قبله‏اى كه داشتند رويگردان ساخت (از بيت‏المقدس به كعبه متوجه ساخت)؟ بگو:
ایضاً صفحه 137، حدیث 17:
مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را كه مصلحت بداند قبله مى‏سازد و) هركه را خواهد به راه راست هدايت مى‏كند.]
عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَکَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتی مِنْ اجْلِها کُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَیْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الی‏ انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما یَکونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِی الدّینِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْیاهُمْ فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الی‏ بَلَدٍ وَ لِیَنْتَفِعَ بَذلِکَ الْمُکاری وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْکَرَ وَ لا یُنْسی وَ لَوْ کانَ کُلُّ قَوْمٍ انَّما یَتَکَلَّمونَ‏ عَلی بِلادِهِمْ وَ ما فیها هَلَکوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِیَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ یَقِفوا (ظ) عَلی ذلِکَ. فَذلِکَ عِلَّةُ الْحَجِّ.


[هشام بن الحکم گوید: از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم: علت چیست که بندگان‏ خدا مکلّف به حج و طواف خانه خدا شده‏‌اند؟ فرمود: خداوند خلایق را آفرید ... و آنان را به کاری که طاعت در دین و مصلحت امر دنیای آنهاست فرمان داد و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یکدیگر را بشناسند و هر قومی کالای تجاری خود را از شهری به شهر دیگر برد و بدین وسیله چارواداران و شتربانان سود برند،


ايضاً سوره بقره، آيه 196- 203:
و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلی الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشی سپرده نشود و اگر هر قومی فقط در سرزمین خود و در مورد آنچه مربوط به همان جاست سخن گویند (اتکا کنند) همه از بین می‌‏روند و شهرها ویران می‌‏گردد و صادرات و واردات و سودی صورت نمی‌‏گیرد و خبرها پوشیده می‌‏ماند و به هیچ یک از این منافع دست نمی‌‏یابند. این است علت حج.]
وَ اتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَانْ احْصِرْتُمْ ... الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ ... لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ ... ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ ... فَاذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ ... فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا ... وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً ... اولئِكَ لَهُمْ نَصيبٌ مِمّا كَسَبوا ... وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ايّامٍ مَعْدوداتٍ.


ایضاً صفحه 137، باب 4، حدیث 2:
کانَ علِیٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَقولُ لِوُلْدِهِ: یا بَنِیَّ، انْظُروا بَیْتَ رَبِّکُمْ فَلا یَخْلُوَنَّ مِنْکُمْ فَلا تُناظَروا.
[علی علیه‌السلام به فرزندان خود می‌‏فرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشید و هرگز اجازه ندهید از وجود شما خالی باشد که در آن صورت مهلت داده نمی‏‌شوید.]


[و حج و عمره را تمام و كامل براى خدا به پايان بريد، پس اگر محصور شديد هر قربانى كه ميسر باشد (بكشيد و از احرام درآييد) و سرهاى خود را نتراشيد تا آنكه قربانى به جايگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هريك از شما بيمار بود يا دردى در سر داشت (و نياز به تراشيدن سر در حال احرام پيدا نمود سر را بتراشد) پس كفّاره‏اى دهد روزه باشد يا صدقه يا قربانى، و اگر ايمن بوديد پس هركه با تقديم عمره به سوى حج تمتّع مى‏رود هر قربانى كه ميسر باشد (بكشد) و هركه قربانى نيابد (يا نتواند) پس سه روز در ايام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامى كه (به وطن) بازگشتيد، اين ده روز كامل است. اين (حكم تمتّع) براى كسى است كه (خود و) خانواده‏اش ساكن مسجد الحرام (اهل مكه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است.  
ایضاً حدیث 5:
عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ.


[امام صادق علیه‌السلام فرمود: این دین پیوسته برپاست تا کعبه برپاست.]


(وقت) حج ماههاى معلومى است، پس هركه در اين ماه‏ها [با بستن احرام‏] حج را [بر خود] واجب ساخت پس (بداند كه) بدزبانى و آميزش و فسق (كارهاى ناشايست و دروغ) و بگومگو در حج‏ [روا] نيست. و هر كار نيكى كنيد خدا آن را مى‏داند، و توشه برگيريد كه بهترين توشه تقواست، و از من پروا كنيد اى خردمندان. بر شما گناهى نيست كه فضل و بهره‏اى از پروردگارتان بجوييد،
ایضاً حدیث 8:
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبی عَبْدِ اللَّهِ قالَ: قُلْتُ لِابی عَبْدِ اللَّه علیه السلام: انَّ ناساً مِنْ هؤُلاءِ الْقُصّاصِ یَقولونَ: اذا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ کانَ خَیْراً لَهُ. فَقالَ: کَذَبوا، لَوْ فَعَلَ هذَا النّاسُ لَعُطِّلَ هذَا الْبَیْتُ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هذَا الْبَیْتَ قِیاماً لِلنّاس.


[عبدالرحمن بن ابی عبداللَّه گوید: به امام صادق علیه‌السلام گفتم: گروهی از این داستان‏‌سرایان گویند: هرگاه آدمی حج گزارد، سپس صدقه دهد و دیگر همین کار را ادامه دهد (پول حج را صدقه دهد و دیگر به حج نرود) برای او بهتر است. امام فرمود: دروغ می‌‏گویند، اگر مردم چنین کنند این خانه تعطیل می‌‏شود، در صورتی که خداوند این خانه را سبب برپایی و اداره امور مردم قرار داده است.]


پس چون از عرفات روانه شديد در مشعر الحرام (بمانيد و) به ذكر خدا پردازيد، و او را ياد كنيد چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پيش از آن از گمرهان بوديد. سپس از همان جا كه مردم روانه مى‏شوند روانه‏ شويد، و از خدا آمرزش بخواهيد، كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پايان برديد خدا را آن‏چنان ياد كنيد كه از پدران خود ياد مى‏كنيد يا بيشتر از آن، كه برخى از مردم گويند:
وسائل‏، صفحه 138 بابی دارد تحت این عنوان: بابُ وُجوبِ اجْبارِ الْوالِی النّاسَ عَلَی الْحَجِّ وَ زِیارَةِ الرَّسولِ وَ الْاقامَةِ بِالْحَرَمَیْنِ کِفایَةً وَ وُجوبِ الْانْفاقِ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ الْمالِ انْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مالٌ.


از جمله این حدیث را نقل می‌‌کند:
عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَکُوا الْحَجَّ لَکانَ عَلَی الْوالی انْ یُجْبِرَهُمْ عَلی ذلِکَ وَ عَلَی الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَکوا زِیارَةَ النَّبِیِّ لَکانَ عَلَی الْوالی انْ یُجْبِرَهُمْ عَلی ذلِکَ وَ عَلَی الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ.


پروردگارا ما را در دنيا بهره ده، و در آخرت بهره‏اى نخواهند داشت. و برخى از آنها گويند: پروردگارا ما را در دنيا نيكى و در آخرت نيكى ده و از عذاب دوزخ نگاه دار. آنان از آنچه (يا به خاطر آنچه) به دست آورده‏اند بهره‏اى دارند، و خداوند زودحساب است. و در [شب و] روزهايى چند به ذكر خدا پردازيد، پس هركه شتاب كند در دو روز (اعمال را انجام دهد) گناهى بر او نيست، و هركه تأخير كند نيز گناهى بر او نيست، البته براى كسى كه (از محرمات احرام) پروا داشته است، و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه به سوى او محشور مى‏شويد.]
[امام صادق علیه‌السلام فرمود: اگر مردم حج را ترک کنند بر حاکم لازم است که آنان را به رفتن حج و ماندن در کنار کعبه اجبار کند و نیز اگر زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله را ترک کنند بر حاکم لازم است که آنان را به زیارت آن حضرت و ماندن در کنار قبر حضرتش وادار نماید و اگر پول ندارند از بیت‌‏المال مسلمانان مخارج آنان را بپردازد.]


ایضاً صفحه 139 حدیث محاجه امیر علیه‌السلام با خوارج در مورد امام و مقایسه امام با کعبه و نقل امیر حدیث‏ «الْکَعْبَةُ تُؤْتی وَ لا تَأْتی» را.


ايضاً سوره آل عمران، آيه 96- 97:
ایضاً صفحه 142، باب 22، حدیث 8:
انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاس ... فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ ابْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ ...


عَنْ ابانِ بْنِ تَغْلِبٍ قالَ: قُلْتُ لِابی عَبْد اللَّه علیه السلام: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ. قالَ: جَعَلَهَا اللَّهُ لِدینِهِمْ وَ مَعایِشِهِمْ.


[همانا نخستين خانه‏اى كه براى (اجتماع و عبادت) مردم قرار داده شد البته همان است كه در بكّه است و مبارك و مايه هدايت جهانيان است. در آن نشانه‏هاى روشنى است، (از جمله) مقام ابراهيم، و هركه به آن درآيد در امان است، و حق خدا بر مردمان حج (زيارت) آن خانه است، بر هركه بتواند بدان راه بَرَد، و هركه (با ترك آن) كافر شود (بداند كه) خدا از جهانيان بى‏نياز است.]
[ابان بن تَغْلِب گوید: به امام صادق علیه‌السلام گفتم: معنی این آیه چیست:
 
خداوند، کعبه، این خانه شکوهمند را سبب برپایی و اداره امور مردم قرار داده است. فرمود: آن را برای منافع دین و معیشت آنان قرار داده است.]
 
ايضاً مائده، آيه 94- 97:
يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْ‏ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ ايْديكُمْ ... يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنوا لا تَقتُلوا الصَّيْدَ ... احِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ ... جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ ...
 
[اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، محققاً خداوند شما را به چيزى از صيد (صيد حيوانات خشكى در حال احرام) كه در دسترس و تيررس شما هستند مى‏آزمايد تا خداوند معلوم كند كسى را كه در نهان از او مى‏ترسد.
 
 
پس هركس بعد از اين (از حكم حق) تجاوز كند عذابى دردناك خواهد داشت. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد در حال احرام صيد نكشيد، و هركه از روى عمد صيد بكشد كيفرش آن است كه معادل آن حيوانى كه كشته از جنس چهارپايان- كه دو نفر عادل از خودتان به معادل بودن آن حكم كنند- قربانى كند، قربانى‏اى كه به كعبه رسد (در حرم ذبح يا نحر شود) يا كفّاره‏اى كه اطعام به چند مسكين است يا به همان اندازه روزه گرفتن، تا وبال كار خود را بچشد، خداوند از گذشته (با دادن كفّاره) در گذشت و هركه دوباره (به صيد كردن) باز گردد (ديگر كفّاره ندارد، بلكه) خداوند از او انتقام مى‏كشد، و خداوند توانمند و صاحب انتقام است.
 
 
صيد دريايى و خوردن آن براى شما حلال شد تا شما (مقيمان) و كاروانيان (در سفر) را توشه‏اى باشد، و تا در احرام هستيد صيد خشكى بر شما حرام است، و از خدايى كه به سوى او محشور مى‏شويد پروا كنيد. خداوند، كعبه، آن خانه محترم و شكوهمند را و همچنين ماه حرام و قربانى بى‏نشان و قربانى نشان‏دار را مايه برپايى و اداره امور مردم قرار داد؛ اين براى آن است كه بدانيد خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مى‏داند و خدا به همه چيز داناست (پس هرچه به شما دستور مى‏دهد به مصلحت شماست).]
 
 
ايضاً انفال، آيه 34- 35:
وَ ما لَهُمْ الّا يُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏  وَ ما كانوا اوْلِياءَهُ‏ انْ اوْلِياؤُهُ الَّا الْمُتَّقونَ وَ لكِنَّ اكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمونَ. وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ الّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً ...
 
[و (البته آنان سزاوار عذاب هستند) آنان را چيست كه خداوند عذابشان نكند با آنكه (مسلمانان را) از مسجد الحرام باز مى‏دارند در حالى كه متولّيان آن نيستند؟! متولّيان آن جز پرواپيشگان نيستند، ولى بيشتر آنها نمى‏دانند. و نماز و عبادتشان در نزد خانه كعبه جز سوت كشيدن و كف زدن نيست! پس بچشيد عذاب را به كيفر آنكه كفر مى‏ورزيديد.]
 
 
ايضاً سوره قصص، آيه 57- 59:
وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ...
وَ كَمْ اهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها ... وَ ما كانَ ربُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ حَتّى يَبْعَثَ فى امِّها رَسولًا ...
[و گفتند: اگر با تو پيرو هدايت شويم از سرزمين خود برچيده گرديم. آيا ما براى آنان حرمى امن فراهم نكرديم كه ميوه‏هاى هر چيز به عنوان روزى‏اى از نزد ما بدان‏سو فراهم آورده مى‏شود؟! (از اين پس نيز مى‏توانيم امنيت آنان را حفظ كنيم) ولى بيشترشان نمى‏دانند.
 
 
و بسا شهرهايى را نابود كرديم كه مردمش در زندگانى خويش سرخوش بودند و سركشى كردند؛ و اين خانه‏هاى (ويران) آنهاست كه پس از آنها جز اندكى مسكون نشده است (مسافران چند ساعتى در آن بار مى‏اندازند)، و ما خود وارث (آنها) شده‏ايم. و پروردگارت نابودكننده شهرها نبوده تا آنكه در مركز آنها پيامبرى برانگيزد كه آيات ما را بر آنان بخواند، و ما نابودكننده شهرها نبوديم مگر آنكه مردمانش ستمكار بودند.]
 
 
ايضاً سوره ابراهيم، آيه 35- 40:
وَ اذْ قالَ ابْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... رَبِّ انَّهُنَّ اضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النّاسِ ... رَبَّنا انّى اسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتى بِوادٍ ... رَبَّنا انَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفى وَ ما نُعْلِنُ ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى وَهَبَ لى ... رَبِّ اجْعَلْنى مُقيمَ الصَّلاةِ ...
 
 
[و (ياد آر) هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا، اين شهر (مكه) را حرمى امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها بدور دار. پروردگارا، آن بتها موجب گمراهى بسيارى از مردم شده‏اند، پس هركه مرا پيروى كند از من است و هركه مرا نافرمانى كند همانا تو بسيار آمرزنده و مهربانى.
پروردگارا، من برخى از فرزندانم (اسماعيل و اولاد آينده او) را در دره‏اى خشك و بى‏گياه نزد خانه محترم و پرشكوه تو جاى دادم، پروردگارا براى آنكه نماز را بپا دارند، پس تو هم دلهاى مردمى را چنان ساز كه به سوى آنان گرايد، و از ميوه‏ها (ى گوناگون ساير سرزمينها) روزى آنان كن، باشد كه سپاس گزارند.
 
 
پروردگارا همانا تو مى‏دانى آنچه را كه ما پنهان مى‏داريم و آنچه را كه آشكار مى‏كنيم، و هيچ چيزى در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست. سپاس و ستايش خدايى را كه به من در سر پيرى اسماعيل و اسحاق را بخشيد، همانا پروردگارم شنواى دعاست. پروردگارا مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نيز، و پروردگارا دعاى مرا بپذير.]
 
 
7. وسائل‏، جلد 2، صفحه 136، حديث 15:
فِى‏ العلل‏ وَ عيون الاخبار بِاسانيدَ تَأْتى عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذانَ عَنِ الرِّضا عليه السلام فى حَديثٍ طَويلٍ قالَ: انَّما امِروا بِالْحَجِّ لِعِلَّةِ الْوِفادَةِ الَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبِ الزِّيادَةِ وَ الْخُروجِ مِنْ كُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تائِباً مِمّا مَضى‏ مُسْتأْنِفاً لِما يَسْتَقْبِلُ مَعَ ما فيهِ مِنْ اخراجِ الْامْوالِ وَ تَعَبِ الأَبْدانِ وَ الْاشْتِغالِ عَنِ الْاهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفْسِ عَنِ اللَّذّاتِ شاخِصاً فِى الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ ثابِتاً عَلى ذلِكَ دائِماً، مَعَ الْخُضوعِ وَ الْاسْتِكانَةِ وَ التَّذَلُّلِ مَعَ ما فى ذلِكَ لِجَميعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنافِع لِجَميعِ مَنْ فى شَرْقِ الْارْضِ وَ غَرْبِها وَ مَنْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ يَحُجُ وَ مِمِّنْ لا يَحُجُّ مِنْ بَيْنِ تاجِرٍ وَ جالبٍ وَ بائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ كاسِبٍ وَ مِسْكينٍ وَ مُكارٍ وَ فَقيرٍ وَ قَضاءِ حَوائِجِ اهْلِ الأَطْرافِ فِى الْمَواضِعِ الْمُمْكِنِ لَهُمُ الْاجْتِماعُ فيهِ مَعَ ما فيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِيَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ ... وَ لِيَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ.
 
 
 
[و در كتاب‏ علل الشرايع‏ و عيون اخبار الرضا به چند سند از فضل بن شاذان، از حضرت رضا عليه السلام در حديثى طولانى روايت كرده كه فرمود:
 
 
مردم به گزاردن حج فرمان يافته‏اند تا بر خداوند وارد شوند و از او افزونى طلبند، و بنده از همه گناهانى كه كرده بيرون آيد، و از گذشته خود توبه كند، و در آينده عمل را از سر گيرد. علاوه بر آن در حج هزينه اموال و رنج بدنها و دورى از زن و فرزند و محروميت نفس از لذتها نهفته است، و آدمى در گرما و سرما رنج سفر مى‏برد، و اين حال در سراسر حج ادامه دارد و همراه با خضوع و دلشكستگى و خوارى و زبونى به پيشگاه خداست. گذشته از اين، در حج منافع همه مردم در شرق و غرب زمين و خشكى و دريا نهفته است، چه آنان كه حج مى‏گزارند و چه آنان كه به حج نمى‏روند، از تاجر و واردكننده و فروشنده و خريدار و كاسب گرفته تا تهيدست و چاروادار و فقير.
 
 
و نيز در حج، حوايج مردم سرزمينهاى مختلف در جاهايى كه امكان اجتماع براى آنان فراهم است برآورده مى‏شود. و ديگر آنكه در حج فهم دين و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكان‏پذير است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمى‏كنند تا دين را درست بياموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند؟ و فرموده: ... تا شاهد منافعى براى خويش باشند.]
 
 
ايضاً صفحه 137، حديث 17:
 
 
عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَكَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتى مِنْ اجْلِها كُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَيْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الى‏ انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما يَكونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِى الدّينِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْياهُمْ فَجَعَلَ فيهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعارَفوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى‏ بَلَدٍ وَ لِيَنْتَفِعَ بَذلِكَ الْمُكارى وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسى وَ لَوْ كانَ كُلُّ قَوْمٍ انَّما يَتَكَلَّمونَ‏  عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فيها هَلَكوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِيَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ يَقِفوا (ظ) عَلى ذلِكَ. فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ.
 
 
 
[هشام بن الحكم گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: علت چيست كه بندگان‏ خدا مكلّف به حج و طواف خانه خدا شده‏اند؟ فرمود: خداوند خلايق را آفريد ... و آنان را به كارى كه طاعت در دين و مصلحت امر دنياى آنهاست فرمان داد، و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا يكديگر را بشناسند، و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر ديگر برد، و بدين وسيله چارواداران و شتربانان سود برند،
 
 
و نيز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله عليه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود. و اگر هر قومى فقط در سرزمين خود و در مورد آنچه مربوط به همان جاست سخن گويند (اتكا كنند) همه از بين مى‏روند و شهرها ويران مى‏گردد و صادرات و واردات و سودى صورت نمى‏گيرد و خبرها پوشيده مى‏ماند و به هيچ يك از اين منافع دست نمى‏يابند. اين است علت حج.]
 
 
ايضاً صفحه 137، باب 4، حديث 2:
 
 
كانَ علِىٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَقولُ لِوُلْدِهِ: يا بَنِىَّ، انْظُروا بَيْتَ رَبِّكُمْ فَلا يَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ فَلا تُناظَروا.
[على عليه السلام به فرزندان خود مى‏فرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشيد و هرگز اجازه ندهيد از وجود شما خالى باشد كه در آن صورت مهلت داده نمى‏شويد.]
 
 
ايضاً حديث 5:
 
 
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ .
 
[امام صادق عليه السلام فرمود: اين دين پيوسته برپاست تا كعبه برپاست.]
 
 
ايضاً حديث 8:
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْدِ اللَّه عليه السلام: انَّ ناساً مِنْ هؤُلاءِ الْقُصّاصِ يَقولونَ: اذا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ كانَ خَيْراً لَهُ. فَقالَ: كَذَبوا، لَوْ فَعَلَ هذَا النّاسُ لَعُطِّلَ هذَا الْبَيْتُ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هذَا الْبَيْتَ قِياماً لِلنّاس.
 
 
[عبد الرحمن بن ابى عبد اللَّه گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: گروهى از اين داستان‏سرايان گويند: هرگاه آدمى حج گزارد، سپس صدقه دهد و ديگر همين كار را ادامه دهد (پول حج را صدقه دهد و ديگر به حج نرود) براى او بهتر است. امام فرمود: دروغ مى‏گويند، اگر مردم چنين كنند اين خانه تعطيل مى‏شود، در صورتى كه خداوند اين خانه را سبب برپايى و اداره امور مردم قرار داده است.]
 
 
وسائل‏، صفحه 138 بابى دارد تحت اين عنوان: بابُ وُجوبِ اجْبارِ الْوالِى النّاسَ عَلَى الْحَجِّ وَ زِيارَةِ الرَّسولِ وَ الْاقامَةِ بِالْحَرَمَيْنِ كِفايَةً وَ وُجوبِ الْانْفاقِ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْتِ الْمالِ انْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مالٌ.
 
 
از جمله اين حديث را نقل مى‏كند:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَكُوا الْحَجَّ لَكانَ عَلَى الْوالى انْ يُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَكوا زِيارَةَ النَّبِىِّ لَكانَ عَلَى الْوالى انْ يُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْتِ مالِ الْمُسْلِمينَ.
 
 
[امام صادق عليه السلام فرمود: اگر مردم حج را ترك كنند بر حاكم لازم است كه آنان را به رفتن حج و ماندن در كنار كعبه اجبار كند، و نيز اگر زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله را ترك كنند بر حاكم لازم است كه آنان را به زيارت آن حضرت و ماندن در كنار قبر حضرتش وادار نمايد، و اگر پول ندارند از بيت‏المال مسلمانان مخارج آنان را بپردازد.]
 
 
ايضاً صفحه 139 حديث محاجه امير عليه السلام با خوارج در مورد امام و مقايسه امام با كعبه و نقل امير حديث‏ «الْكَعْبَةُ تُؤْتى وَ لا تَأْتى» را.
 
 
ايضاً صفحه 142، باب 22، حديث 8:
 
عَنْ ابانِ بْنِ تَغْلِبٍ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْد اللَّه عليه السلام: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ. قالَ: جَعَلَهَا اللَّهُ لِدينِهِمْ وَ مَعايِشِهِمْ.
[ابان بن تَغْلِب گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: معنى اين آيه چيست:
خداوند، كعبه، اين خانه شكوهمند را سبب برپايى و اداره امور مردم قرار داده است. فرمود: آن را براى منافع دين و معيشت آنان قرار داده است.]
 


8. عطف به نمره 5،
8. عطف به نمره 5،


نقل شده از تواريخ و يا روايات كه منصور دوانيقى‏  مى‏خواست مسجد الحرام را توسعه دهد و مردم راضى نمى‏شدند. از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سؤال شد. ايشان منعى ندانستند و گفتند: از مردم بپرسيد آيا شما اول بوديد و بعد در اينجا كعبه و مسجد آمد (مانند ساير مساجد و معابد) و يا اول كعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شديد (قريب به اين مضمون)؟ اين استدلال عجيبى است و انحصاراً در مورد كعبه صادق است، زيرا ابراهيم در يك وادى غير ذى زرعى خانه‏اى براى عبادت بنا كرد و از روايات برمى‏آيد كه آنجا را براى همه جهانيان از اهل توحيد قرار داد و اين مطلب به اين صورت بيان شده كه ابراهيم روى بلندى رفت و مردم را آواز داد و اين ندا به همه حتى به كسانى كه در اصلاب و ارحام بودند رسيد .
نقل شده از تواریخ و یا روایات که منصور دوانیقی‏ می‌‏خواست مسجد‌الحرام را توسعه دهد و مردم راضی نمی‏‌شدند. از حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام سؤال شد. ایشان منعی ندانستند و گفتند: از مردم بپرسید آیا شما اول بودید و بعد در اینجا کعبه و مسجد آمد (مانند سایر مساجد و معابد) و یا اول کعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شدید (قریب به این مضمون)؟ این استدلال عجیبی است و انحصاراً در مورد کعبه صادق است، زیرا ابراهیم در یک وادی غیر ذی زرعی خانه‌‏ای برای عبادت بنا کرد و از روایات برمی‌‏آید که آنجا را برای همه جهانیان از اهل توحید قرار داد و این مطلب به این صورت بیان شده که ابراهیم روی بلندی رفت و مردم را آواز داد و این ندا به همه حتی به کسانی که در اصلاب و ارحام بودند رسید.
 
 
به هر حال اينها همه قرينه است براى اينكه كعبه و حريم آن جنبه بين‏المللى اسلامى داشته باشد و براى آنجا كسى نبايد ويزا و اجازه بگيرد، بايد به منزله محل سازمان ملل اسلامى باشد.
 
لزومى ندارد كه ما منتظر دولت واحد اسلامى باشيم. قبل از آن هم مى‏شود از اين خانه به عنوان مقر سازمان ملل اسلامى نظير آنچه بلوكهاى مختلف جهان سازمان ملل متفق بپا كرده‏اند، داشته باشيم. اين سازمان بايد قسمتهاى مختلف از قبيل شوراى امنيت، سازمان فرهنگى، سازمان بهداشتى و غيره داشته باشد.


به هر حال اینها همه قرینه است برای اینکه کعبه و حریم آن جنبه بین‏‌المللی اسلامی داشته باشد و برای آنجا کسی نباید ویزا و اجازه بگیرد، باید به منزله محل سازمان ملل اسلامی باشد. لزومی ندارد که ما منتظر دولت واحد اسلامی باشیم. قبل از آن هم می‌‏شود از این خانه به عنوان مقر سازمان ملل اسلامی نظیر آنچه بلوک‌های مختلف جهان سازمان ملل متفق بپا کرده‌‏اند، داشته باشیم. این سازمان باید قسمت‌های مختلف از قبیل شورای امنیت، سازمان فرهنگی، سازمان بهداشتی و غیره داشته باشد.


9. لقطه در حرم با ساير لقطه‏ها فرق دارد- رجوع شود به فقه.
9. لقطه در حرم با سایر لقطه‏‌ها فرق دارد- رجوع شود به فقه.


10. همان‏طوری که در ضمن نامه حضرت امیر علیه‌السلام به قثم بن عباس ذکر شد،


10. همان‏طورى كه در ضمن نامه حضرت امير عليه السلام به قثم بن عباس ذكر شد،
لازم است حجاج همه ساله رهبر داشته باشند. در مروج الذهب‏ مسعودی، آخر جلد دوم، نام امیرالحاج‏‌ها را از زمان رسالت تا سال تألیف کتاب ذکر کرده است. ظاهراً منصب نقابت طالبیین‏ که پدر سید مرتضی و بعضی دیگر داشته‌‏اند شامل این قسمت هم بوده است.


11. یکی از آثار حج جنبه اجتماعی و هماهنگی آن است. فرق است که کسی به تنهایی برود مثلًا به عرفات برای دعا و یا با یک میلیون جمعیت باشد. در روح بشر خاصیت هماهنگی با جمع است که از آن به «محاکات» تعبیر می‌‏کنند. اسلام از جنبه روانی به محیط‌های مذهبی و معنوی که موجب برانگیخته شدن احساسات مکتوم است، اهمیت می‌‏دهد. مسئله محاکات از نظر علمای اجتماع تنها جنبه فیزیکی دارد، نوعی عکس‌‏العمل است در طبیعت،


لازم است حجاج همه ساله رهبر داشته باشند. در مروج الذهب‏ مسعودى، آخر جلد دوم، نام اميرالحاج‏ها را از زمان رسالت تا سال تأليف كتاب ذكر كرده است. ظاهراً منصب نقابت طالبيين‏  كه پدر سيد مرتضى و بعضى ديگر داشته‏اند شامل اين قسمت هم بوده است.
اما باید به آن اضافه کرد جنبه روحی آن را که استعدادی در روح هست و احتیاج دارد به بیداری. در آن وقت است که گاهی قوّت این عکس‏‌العمل صدها برابر اصل عمل می‌‏شود: یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ.


12. اثر حج در استقلال ممالک اسلامی و خلاصی از چنگال استعمار، همان‏طور که در ورقه‏‌های مستقل راجع به اندونزی گفتیم.


11. يكى از آثار حج جنبه اجتماعى و هماهنگى آن است. فرق است كه كسى به تنهايى برود مثلًا به عرفات براى دعا و يا با يك ميليون جمعيت باشد. در روح بشر خاصيت هماهنگى با جمع است كه از آن به «محاكات» تعبير مى‏كنند. اسلام از جنبه روانى به محيطهاى مذهبى و معنوى كه موجب برانگيخته شدن احساسات مكتوم است، اهميت مى‏دهد. مسئله محاكات از نظر علماى اجتماع تنها جنبه فيزيكى دارد، نوعى عكس‏العمل است در طبيعت،
13. فقط سه چیز است که می‌‏تواند مسلمین را به هم مربوط کند و ملاک وحدت آنهاست: قرآن، رسول اکرم و سیرت و تاریخ آن حضرت، کعبه و حج. از اینجا می‌‏توان به عمق گفته معروف گلادستون پی برد که معروف است گفته است:
ما دامَ الْقُرْآنُ یُتْلی‏ وَ مُحَمَّدٌ یُذْکَرُ وَ الْکَعْبَةُ یُحَجُّ فَالنَّصْرانِیَّةُ عَلی خَطَرٍ عَظیمٍ.
[تا قرآن خوانده می‌‏شود و نام محمّد بر سر زبان‌هاست و حج کعبه گزارده می‌‏شود، نصرانیت در خطر بزرگی قرار دارد.]


14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نیست، به اصطلاح فقهی واجب کفایی است و مشروط به استطاعت افراد نیست و شاید بشود گفت واجب اجتماعی و حکومتی است و شرطش استطاعت افراد نیست. بلی، از نظر افراد واجب عینی است و شرطش استطاعت است. پس در حقیقت واجب کفایی یا اجتماعی و حکومتی است. اگر بعضی افراد به قدر کفایت مستطیع شدند بر آنها واجب عینی می‌‏شود.


اما بايد به آن اضافه كرد جنبه روحى آن را كه استعدادى در روح هست و احتياج دارد به بيدارى. در آن وقت است كه گاهى قوّت اين عكس‏العمل صدها برابر اصل عمل مى‏شود: يَكادُ زَيْتُها يُضى‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ.
اگر عمل کردند فبها، اگر عمل نکردند حاکم آنها را اجبار می‌‌کند بر این عمل. از قبیل نماز و روزه نیست که از وظایف حاکم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطیعی پیدا نشدند، حاکم باید از بیت‌‏المال بودجه این کار را تأمین کند. صاحب‏ وسائل‏ تعبیر خوبی داشت که در بند 7 گفته شد که تعبیر به واجب کفایی کرده بود.


== احرام ==


12. اثر حج در استقلال ممالك اسلامى و خلاصى از چنگال استعمار، همان‏طور كه در ورقه‏هاى مستقل راجع به اندونزى گفتيم.
15. احرام، رمز دور کردن نشان‌ها و افتخارهای وهمی و خیالی و عود به مفاخر واقعی است. احرام ارجاع به این فکر است که ببین آیا غیر از کلاه نشان دیگری از مردی در تو هست؟


 
به قول سعدی در طیبات، صفحه 675:
13. فقط سه چيز است كه مى‏تواند مسلمين را به هم مربوط كند و ملاك وحدت آنهاست: قرآن، رسول اكرم و سيرت و تاريخ آن حضرت، كعبه و حج. از اينجا مى‏توان به عمق گفته معروف گلادستون پى برد كه معروف است گفته است:
ره طالبان و مردان کرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردی مگر این کلاه داری‏
ما دامَ الْقُرْآنُ يُتْلى‏ وَ مُحَمَّدٌ يُذْكَرُ وَ الْكَعْبَةُ يُحَجُّ فَالنَّصْرانِيَّةُ عَلى خَطَرٍ عَظيمٍ.
به چه خرمی و نازان گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است که مال و جاه داری‏
[تا قرآن خوانده مى‏شود و نام محمّد بر سر زبانهاست و حج كعبه گزارده مى‏شود، نصرانيت در خطر بزرگى قرار دارد.]
به در خدای قربی طلب ای ضعیف همت‏ که نماند این تقرب که به پادشاه داری‏
 
 
14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نيست، به اصطلاح فقهى واجب كفايى است و مشروط به استطاعت افراد نيست و شايد بشود گفت واجب اجتماعى و حكومتى است و شرطش استطاعت افراد نيست. بلى، از نظر
افراد واجب عينى است و شرطش استطاعت است. پس در حقيقت واجب كفايى يا اجتماعى و حكومتى است. اگر بعضى افراد به قدر كفايت مستطيع شدند بر آنها واجب عينى مى‏شود. اگر عمل كردند فبها، اگر عمل نكردند حاكم آنها را اجبار مى‏كند بر اين عمل. از قبيل نماز و روزه نيست كه از وظايف حاكم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطيعى پيدا نشدند، حاكم بايد از بيت‏المال بودجه اين كار را تأمين كند. صاحب‏ وسائل‏ تعبير خوبى داشت كه در بند 7 گفته شد كه تعبير به واجب كفايى كرده بود.
 
 
15. احرام، رمز دور كردن نشانها و افتخارهاى وهمى و خيالى و عود به مفاخر واقعى است. احرام ارجاع به اين فكر است كه ببين آيا غير از كلاه نشان ديگرى از مردى در تو هست؟
 
 
به قول سعدى در طيبات، صفحه 675:
ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردى مگر اين كلاه دارى‏
به چه خرمى و نازان گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همين است كه مال و جاه دارى‏
به در خداى قربى طلب اى ضعيف همت‏ كه نماند اين تقرب كه به پادشاه دارى‏
حج، رمز ریختن و شکستن تعینات و غلاف‌ها و حصارهای خیالی و اعتباری است. همه دور یک خانه طواف کردن، رمز هدف واحد و فکر و ایده واحد است.


حج، رمز ريختن و شكستن تعينات و غلافها و حصارهاى خيالى و اعتبارى است. همه دور يك خانه طواف كردن، رمز هدف واحد و فكر و ايده واحد است.
همه با هم در یک صحرا وقوف کردن و یک نوع عمل کردن و با هم حرکت کردن، رمز حرکت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادی ثابتی داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادی حرکت کند.


جامعه آنگاه در مسیر واحد حرکت می‌‌کند که هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یک جور تشخیص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد و دیگر عدم سوء‌ظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است.


همه با هم در يك صحرا وقوف كردن و يك نوع عمل كردن و با هم حركت كردن، رمز حركت در مسير واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه بايد اصول و مبادى ثابتى داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادى حركت كند.
در قرآن می‌‏فرماید: ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ. در این آیه اولًا تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج می‌‏زنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس می‌‏گوید: شما موقف خود را جدا نکنید. (آنها به عرفات نمی‌‏رفتند و در مزدلفه که ظاهراً مرتفع‌‏تر هم هست توقف می‌‌کردند.)


== طواف ==


جامعه آنگاه در مسير واحد حركت مى‏كند كه هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را يك جور تشخيص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد، و ديگر عدم سوء ظن و وجود حسن تفاهم ميان افراد است.
16. طواف مثل نماز است‏ (الطَّوافُ بِالْبَیْتِ صَلاةٌ)، مانند نماز درس نظم و انضباط است. متوجه اطراف شدن و تمایل به این طرف و آن طرف و تکلم و خنده و گریه در آن ممنوع است (رجوع شود به فقه). بعلاوه مطابق فقه شیعه به نحو خاصی باید شانه چپ همیشه متوجه کعبه باشد. حتی پیرمردترین افراد باید مقید به این انضباط باشد.


== هروله ==


در قرآن مى‏فرمايد: ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ. در اين آيه اولًا تعبير به فيضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دريا موج مى‏زنند. و بعد به قريش و اهل حُمْس مى‏گويد: شما موقف خود را جدا نكنيد. (آنها به عرفات نمى‏رفتند و در
17. هروله بین صفا و مروه شکستن تکبر و تفرعن و رمز اجابت سریع و دویدن به دنبال مطلوب است، مبارزه با راه رفتن از روی مَرَح است: وَ لا تَمْشِ فِی الْارْضِ مَرَحاً انَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا. [ترجمه: و در زمین با ناز و خودپسندی راه مرو، که خداوند هیچ خودپسند نازنده را دوست نمی‏دارد.]
مزدلفه كه ظاهراً مرتفع‏تر هم هست توقف مى‏كردند.)


18. در فقه شیعه استقبال و استدبار کعبه در حال قضای حاجت روا نیست و این منت‌های احترام به کعبه را می‌‏رساند.


16. طواف مثل نماز است‏ (الطَّوافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ)، مانند نماز درس نظم و انضباط است. متوجه اطراف شدن و تمايل به اين طرف و آن طرف و تكلم و خنده و گريه در آن ممنوع است (رجوع شود به فقه). بعلاوه مطابق فقه شيعه به نحو خاصى بايد شانه چپ هميشه متوجه كعبه باشد. حتى پيرمردترين افراد بايد مقيد به اين انضباط باشد.
== حج با مال حلال ==


19. به صورت حدیث نقل شده:
اذا حَجَجْتَ بِمالٍ اصْلُهُ سُحْتٌ فَما حَجَجْتَ وَ لکِنْ حَجَّتِ الْبَعیرُ.
[هرگاه با پولی به حج روی که اصل آن از حرام به دست آمده باشد در واقع تو به حج نرفته‌‏ای بلکه شترت به حج رفته است.]


17. هروله بين صفا و مروه شكستن تكبر و تفرعن و رمز اجابت سريع و دويدن به دنبال مطلوب است، مبارزه با راه رفتن از روى مَرَح است: وَ لا تَمْشِ فِى الْارْضِ مَرَحاً انَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا. [ترجمه: و در زمين با ناز و خودپسندى راه مرو، كه خداوند هيچ خودپسند نازنده را دوست نمى‏دارد.]
حالا باید گفت: فَما حَجَجْتَ وَ لکِنْ حَجَّتِ الْموتورُ، حَجَّتِ الطَّیّارَةُ وَ السَّیّارَةُ.
[ترجمه: تو به حج نرفته‌‏ای بلکه موتور و هواپیما و ماشین به حج رفته است.]


سعدی در باب هفتم‏ گلستان‏، حکایت 11 نظر به آیه‏ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِ‏ دارد، می‌‏گوید:


18. در فقه شيعه استقبال و استدبار كعبه در حال قضاى حاجت روا نيست و اين منتهاى احترام به كعبه را مى‏رساند.
سالی نزاعی در پیادگان حجاج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده، انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم.  


کجاوه‌‏نشینی را شنیدم که با عدیل خود می‌‏گفت: یا للعجب، پیاده عاج چو عرصه شطرنج بسر می‌‏برد فرزین می‌‏شود یعنی به از آن می‌‏گردد که بود و پیادگان حاج بادیه بسر بردند و بتر شدند.


19. به صورت حديث نقل شده:
از من بگوی حاجی مردم گزای را کو پوستین خلق به آزار می‌‏درد
اذا حَجَجْتَ بِمالٍ اصْلُهُ سُحْتٌ فَما حَجَجْتَ وَ لكِنْ حَجَّتِ الْبَعيرُ.
حاجی تو نیستی، شتر است از برای آنک‏ بیچاره خار می‌‏خورد و بار می‌‏برد
[هرگاه با پولى به حج روى كه اصل آن از حرام به دست آمده باشد در واقع تو به حج نرفته‏اى بلكه شترت به حج رفته است.]


حالا باید گفت: حاجی تو نیستی، موتور است از برای آنک بیچاره بنزین می‌‏خورد و بار می‌‏برد. شاعری هزل‏‌گو فرض کرده که اگر شتر سجع مُهری برایش حکاکی شده بود، قاعدتاً می‌‏بایست چه باشد؟


حالا بايد گفت: فَما حَجَجْتَ وَ لكِنْ حَجَّتِ الْموتورُ، حَجَّتِ الطَّيّارَةُ وَ السَّيّارَةُ.
در قدیم معمول بود که مردم می‌‏رفتند پیش حکاک‌ها برایشان مهر ثبت حک می‌‌کردند. گاهی حکاک‌ها ذوق شعری داشتند و اسم شخص را ضمن شعری ذکر می‌‌کردند.  
[ترجمه: تو به حج نرفته‏اى بلكه موتور و هواپيما و ماشين به حج رفته است.]


علما معمولًا آیه یا ذکری در سجع مهر خود می‌‏آوردند، مثل: ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ یا: انَّ فَتْحَ اللَّهِ قَریبٌ. گاهی این سجع مهرها چیزهای خوشمز‌ه‏‌ای از کار درمی‏‌آمد. گویند شخصی اسم خودش نور‌الدین و اسم پدرش نور‌اللَّه و اسم مادرش نور‌النساء بود و سجع مهری خواست.


حکاک ثبت کرد: خودم نور و بابام نور و ننه‏‌ام نور- اگر نوره کشم نورٌ علی نور.
دیگری به حکاک گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدر زنش بود) و نام چهار سوره قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلی و اسم پدرزنش میر مبارک بود.


سعدى در باب هفتم‏ گلستان‏، حكايت 11 نظر به آيه‏ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِ‏ دارد، مى‏گويد:
حکاک ثبت کرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحی، تبارک- رضا قلی افشار داماد میر مبارک.


 
به هر حال شاعر هزل‏‌گو فرض کرده که اگر شتر از حکاک سجع مهر بخواهد، جوابش این است:
سالى نزاعى در پيادگان حجاج افتاده بود و داعى در آن سفر هم پياده، انصاف در سر و روى هم فتاديم و داد فسوق و جدال بداديم. كجاوه‏نشينى را شنيدم كه با عديل خود مى‏گفت: يا للعجب، پياده عاج چو عرصه شطرنج بسر مى‏برد فرزين مى‏شود يعنى به از آن مى‏گردد كه بود و پيادگان حاج باديه بسر بردند و بتر شدند.
گاه بارم خار باشد گاه دُر یار حاجی عبده الراجی شتر
 
 
از من بگوى حاجى مردم گزاى را كو پوستين خلق به آزار مى‏درد
حاجى تو نيستى، شتر است از براى آنك‏ بيچاره خار مى‏خورد و بار مى‏برد
 
اما اکنون یار حاجی شتر نیست، موتور است. سجع مهر او این خواهد بود:
حالا بايد گفت: حاجى تو نيستى، موتور است از براى آنك بيچاره بنزين مى‏خورد و بار مى‏برد. شاعرى هزل‏گو فرض كرده كه اگر شتر سجع مُهرى برايش حكاكى شده بود، قاعدتاً مى‏بايست چه باشد؟ در قديم معمول بود كه مردم مى‏رفتند پيش حكاكها برايشان مهر ثبت حك مى‏كردند. گاهى حكاكها ذوق شعرى داشتند و اسم شخص را ضمن شعرى ذكر مى‏كردند. علما معمولًا آيه يا ذكرى در سجع مهر خود مى‏آوردند، مثل: ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ يا: انَّ فَتْحَ اللَّهِ قَريبٌ. گاهى اين سجع مهرها چيزهاى خوشمزه‏اى از كار درمى‏آمد. گويند شخصى اسم خودش نور الدين و اسم پدرش نور اللَّه و اسم مادرش نور النساء بود و سجع مهرى خواست.
گاه بارم بمب باشد گاه دُر یار حاجی عبده الراجی موتور
 
 
حكاك ثبت كرد: خودم نور و بابام نور و ننه‏ام نور- اگر نوره كشم نورٌ على نور.
ديگرى به حكاك گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدر زنش بود) و نام چهار سوره قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلى و اسم پدرزنش مير مبارك بود.
 
 
حكاك ثبت كرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحى، تبارك- رضا قلى افشار داماد مير مبارك.
به هر حال شاعر هزل‏گو فرض كرده كه اگر شتر از حكاك سجع مهر بخواهد، جوابش اين است:
گاه بارم خار باشد گاه دُر يار حاجى عبده الراجى شتر
20. از جمله حضرت امیر خطاب به قثم که فرمود: وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّه‏ یعنی آنها را موعظه کن و عبرت‌های تاریخ را برای آنها بازگو کن، معلوم می‌‏شود در این سفر، در این وقوفات این استفاده‏‌ها باید بشود


اما اكنون يار حاجى شتر نيست، موتور است. سجع مهر او اين خواهد بود:
همان‏طوری که رسول اکرم در حجة الوداع که آخرین حج و از نظری اولین حج آن حضرت (بعد از فتح مکه و استقرار حکومت اسلامی) نیز بود همین طور عمل کرد. در آن سال رسول اکرم خودشان سمت امیر‌الحاج را داشتند. خطابه‏‌های مهم آن حضرت همان‌هاست که در ایام حج ایراد کرده. در آنجا یک نفر بازگوکننده بود که کار بلندگو را انجام می‌‏داد. رجوع شود به جزوه آقای کمره‏‌ای در مورد این خطبه‏‌ها.
گاه بارم بمب باشد گاه دُر يار حاجى عبده الراجى موتور


20. از جمله حضرت امير خطاب به قثم كه فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِايّامِ اللَّه‏ يعنى آنها را موعظه كن و عبرتهاى تاريخ را براى آنها بازگو كن، معلوم مى‏شود در اين سفر، در اين وقوفات اين استفاده‏ها بايد بشود همان‏طورى كه رسول اكرم در حجة الوداع كه آخرين حج و از نظرى اولين حج آن حضرت (بعد از فتح مكه و استقرار حكومت اسلامى) نيز بود همين طور عمل كرد. در آن سال رسول اكرم خودشان سمت امير الحاج را داشتند. خطابه‏هاى مهم آن حضرت همانهاست كه در ايام حج ايراد
21. اولین امیر‌الحاج عتّاب بن اسید و سال بعد حضرت امیر بود. کار مهمی که در آن سفر صورت گرفت، قرائت سوره برائت بود. رجوع شود به تاریخ برای تعیین کارهایی که به وسیله آن حضرت در آن سفر صورت گرفت. به هر حال بهترین موقع خطابه ایام حج است، آنهم به وسیله سازمان رهبری حجاج. بهترین نشریه‌‏ها نیز باید در همین مکان و زمان منتشر شود.
كرده. در آنجا يك نفر بازگوكننده بود كه كار بلندگو را انجام مى‏داد. رجوع شود به جزوه آقاى كمره‏اى در مورد اين خطبه‏ها.


== رمی جمرات ==


22. رمی جمرات رمز اظهار تنفر است. گفته شده آنجا مقبره سه نفر از خائنین است که در داستان فیل با دشمنان تبانی کرده و به دوستان خیانت کردند. چه مانعی دارد که این اظهار تنفر هر سال به صورت زنده‌‏تری اجرا شود و خائنین روز مجسمه یا تمثالشان نصب شود و مسلمین تمثال آنها را سنگباران کنند؟ البته این عمل وقتی خوب است که حکومت واحد اسلامی تشکیل شود و یک خائن مسلّم که به تصویب شورای رهبری اسلامی رسیده باشد انتخاب گردد.


21. اولين امير الحاج عتّاب بن اسيد و سال بعد حضرت امير بود. كار مهمى كه در آن سفر صورت گرفت، قرائت سوره برائت بود. رجوع شود به تاريخ براى تعيين كارهايى كه به وسيله آن حضرت در آن سفر صورت گرفت. به هر حال بهترين موقع خطابه ايام حج است، آنهم به وسيله سازمان رهبرى حجاج. بهترين نشريه‏ها نيز بايد در همين مكان و زمان منتشر شود.
23. صافی‏، ذیل آیه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ): القمی‏ عَنِ الصّادِقِ علیه السلام: لَمّا بَنی‏ ابْراهیمُ علیه‌السلام الْبَیْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَکَتِ الْکَعْبَةُ الَی اللَّهِ تَعالی ما تَلْقی مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِکینَ، فَاوْحَی اللَّهُ تَعالی الَیْها: قِرّی کَعْبَتی فَانّی ابْعَثُ فی آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً یَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ یَتَخَلَّلونَ.


وَ فِی‏ العلل‏ وَ العیاشی‏ عَنْهُ علیه‌السلام انَّهُ سُئِلَ: أَ یَغْتَسِلْنَ النِّساءُ اذا اتَیْنَ الْبَیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ انَّ اللَّهَ تَعالی یَقولُ: «طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ» فَیَنْبَغی لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذی‏ وَ تَطَهَّرَ.


22. رمى جمرات رمز اظهار تنفر است. گفته شده آنجا مقبره سه نفر از خائنين است كه در داستان فيل با دشمنان تبانى كرده و به دوستان خيانت كردند. چه مانعى دارد كه اين اظهار تنفر هر سال به صورت زنده‏ترى اجرا شود و خائنين روز، مجسمه يا تمثالشان نصب شود و مسلمين تمثال آنها را سنگباران كنند؟ البته اين عمل وقتى خوب است كه حكومت واحد اسلامى تشكيل شود و يك خائن مسلّم كه به تصويب شوراى رهبرى اسلامى رسيده باشد انتخاب گردد.
[در تفسیر قمی‏ از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده که: چون ابراهیم علیه‌السلام خانه کعبه را ساخت و مردم به حج رفتند، کعبه از (بوی گند) نَفَس مشرکان به خداوند شکایت کرد، خداوند به آن وحی فرمود: کعبه من آرام باش، من در آخر الزمان قومی را برخواهم انگیخت که با چوب درخت نظافت و خلال می‌‏کنند (و دیگر دهان و نَفَسشان بو نمی‌‏دهد).


و در علل الشرایع و تفسیر عیاشی‏ روایت است که از آن حضرت پرسیدند:
آیا زنانی که برای طواف کعبه می‌‏آیند باید غسل کنند؟ فرمود: آری، خدای متعال می‌‏فرماید: خانه مرا برای طواف‌‏کنندگان و مجاوران حرم و رکوع‏‌کنندگان سجده‏‌گزار پاکیزه سازند. پس سزاوار است که بنده داخل حرم نشود مگر آنکه پاکیزه بوده، عرق و آلودگی خود را شسته و خود را نظافت کرده باشد.]


23. صافى‏، ذيل آيه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ):
== قربانی ==
القمى‏ عَنِ الصّادِقِ عليه السلام: لَمّا بَنى‏ ابْراهيمُ عليه السلام الْبَيْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَكَتِ الْكَعْبَةُ الَى اللَّهِ تَعالى ما تَلْقى مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِكينَ، فَاوْحَى اللَّهُ تَعالى الَيْها: قِرّى كَعْبَتى فَانّى ابْعَثُ فى آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً يَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ يَتَخَلَّلونَ.


24. آیا قربانی رمز چه کاری است؟ فقط به خاطر کمک به اهل حرم است که می‌‏فرماید: وَ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیرَ یا: وَ اطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ، یا رمز کشتن نفس حیوانی است، یا چیز دیگر؟


25. رجوع شود به داستان معروف ابن ابی‌العوجاء و عده دیگر از زنادقه که عمل طواف مسلمانان را به مسخره می‌‏گرفتند و خطاب به حضرت صادق گفت: الی‏ کَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ؟


وَ فِى‏ العلل‏ وَ العياشى‏ عَنْهُ عليه السلام انَّهُ سُئِلَ: أَ يَغْتَسِلْنَ النِّساءُ اذا اتَيْنَ الْبَيْتَ؟ قالَ: نَعَمْ انَّ اللَّهَ تَعالى يَقولُ: «طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ» فَيَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا يَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ.
26. رجوع شود به ورقه‏‌های‏ حج.


27. نهج‌البلاغه‏، خطبه 1:


[در تفسير قمى‏ از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه: چون ابراهيم عليه السلام خانه كعبه را ساخت و مردم به حج رفتند، كعبه از (بوى گند) نَفَس مشركان به خداوند شكايت كرد، خداوند به آن وحى فرمود: كعبه من آرام باش، من در آخر الزمان قومى را برخواهم انگيخت كه با چوب درخت نظافت و خلال مى‏كنند (و ديگر دهان و نَفَسشان بو نمى‏دهد).
وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْانامِ، یَرِدونَهُ وُرودَ الْانْعامِ وَ یَأْلَهونَ الَیْهِ وُلوهَ الْحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اجابوا الَیْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا کَلِمَتَهُ وَ وَقَفوا مَواقِفَ انْبِیائِهِ وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطیفینَ‏ بِعَرْشِهِ، یُحْرِزونَ الأَرْباحَ فی مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ یَتَبادَرونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی لِلْاسْلامَ عَلَماً وَ لِلْعائِذینَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ وَ اوْجَبَ حَقَّهُ وَ کَتَبَ عَلَیْکُمْ‏ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: وَ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ.


[و زیارت خانه محترم و شکوهمند خود را که قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، که حاجیان مانند شتران تشنه به آب رسیده به آن در می‌‏آیند و چون کبوتران مشتاق آشیانه به آن روی می‌‏آورند.


و در علل الشرايع و تفسير عياشى‏ روايت است كه از آن حضرت پرسيدند:
و خدای سبحان حج را نشانه خاکساری بندگان در برابر عظمت او و اعترافشان به عزت خداوندی‌‏اش قرار داد و از میان آفریدگانش شنوندگانی را برگزید که دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصدیق نمودند،
آيا زنانى كه براى طواف كعبه مى‏آيند بايد غسل كنند؟ فرمود: آرى، خداى متعال مى‏فرمايد: خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران حرم و ركوع‏كنندگان سجده‏گزار پاكيزه سازند. پس سزاوار است كه بنده داخل حرم نشود مگر آنكه پاكيزه بوده، عرق و آلودگى خود را شسته و خود را نظافت كرده باشد.]


و در جاهایی که پیامبران او به عبادت برخاستند ایستادند و شباهتی با فرشتگانی که گرداگرد عرش می‌‏گردند پیدا نمودند، در تجارت‌خانه عبادت او سودها می‌‏جویند و به وعده‏‌گاه آمرزش او شتابان روی می‌‏آورند. خدای سبحان کعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زیارتش را واجب، رعایت حقش را لازم و رفتن به سویش را بر شما حتم گردانید،


24. آيا قربانى رمز چه كارى است؟ فقط به خاطر كمك به اهل حرم است كه مى‏فرمايد: وَ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ يا: وَ اطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ، يا رمز كشتن نفس حيوانى است، يا چيز ديگر؟
و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان که توانایی رفتن دارند که زیارت آن خانه کنند و هرکه با نرفتن خود کفر ورزد بداند که خداوند از همه جهانیان بی‏‌نیاز است.]


28. نهج‌البلاغه‏، حکمت 252:
فَرَضَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً عَنِ الْکِبْرِ وَ الزَّکاةَ تَسْبیباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّیامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّینِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْکَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصیناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ایجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْکَ الزِّنا تَحْصیناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْکَ اللِّواطِ تَکْثیراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَی الْمُجاحَداتِ وَ تَرْکَ الْکَذِبِ تَشْریفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظیماً لِلْامامَةِ.


25. رجوع شود به داستان معروف ابن ابى العوجاء و عده ديگر از زنادقه كه عمل طواف مسلمانان را به مسخره مى‏گرفتند و خطاب به حضرت صادق گفت: الى‏ كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَيْدَرَ ؟
[خداوند ایمان را واجب کرد برای پاکسازی از شرک و نماز را برای پیراستن از کبر و زکات را برای فراهم آوردن اسباب روزیِ (بینوایان) و روزه را برای آزمایش اخلاص بندگان و حج را برای تقویت دین و جهاد را برای عزت اسلام و امر به معروف را برای اصلاح عموم مردم و نهی از منکر را برای بازداشتن نابخردان و صله رحم را برای رشد و تکثیر شمار خویشان و قصاص را برای پیشگیری از خون‌ریزی،


و اجرای حدود را برای بزرگ‌نمایی حرام‌های الهی و ترک شراب‏‌خواری را برای حفاظت از عقل‌ها و دوری کردن از دزدی را برای رعایت عفّت و ترک زنا را برای نگاه‌داری و سلامت نسب‌ها و ترک لواط را برای افزونی نسل‌ها و گواهی‌ها را برای پشتیبانی از حقوق انکار شده و ترک دروغ را برای شرافت بخشیدن به راستگویی و سلام را برای ایمنی بخشیدن از امور هراس‌‏انگیز و امانت را برای نظام یافتن افراد امت و اطاعت را برای بزرگداشت مقام امامت.]


26. رجوع شود به ورقه‏هاى‏ حج.
29. نهج‌البلاغه‏، باب کتب، شماره 47 (وَ مِنْ وَصِیَّتِهِ لَهُ علیه‌السلام لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام لَمّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ):


... وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ و َ اللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلاةِ فَانَّها عَمودُ دینِکُمْ و َ اللَّهَ اللَّهَ فی بَیْتِ رَبِّکُمْ لا تُخَلّوهُ ما بَقیتُمْ فَانَّهُ انْ تُرِکَ لَمْ تُناظَروا.


27. نهج البلاغه‏، خطبه 1:
[... خدا را، خدا را درباره قرآن! مبادا دیگران بر عمل به آن بر شما پیش افتند. خدا را، خدا را درباره نماز که آن ستون دین شماست. خدا را، خدا را درباره خانه پروردگارتان! تا زنده هستید آن را خالی نگذارید، که اگر متروک گذاشته شود دیگر مهلت نیابید (و عزت و شوکت خویش را از دست می‌‏دهید).]


30. نهج‌البلاغه‏، خطبه 190:
أَ لا تَرَوْنَ انَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الْاوَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ الَی الآخِرینَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِاحْجارٍ لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَیْتَهُ الْحَرامَ الَّذی جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِیاماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِاوْعَرِ بِقاعِ الْارْضِ حَجَراً وَ اقَلِّ نَتائِقِ الْارْضِ مَدَراً وَ اضْیَقِ بُطونِ الْاوْدِیَةِ قُطْراً بَیْنَ جِبالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمالٍ دَمِثَةٍ وَ عُیونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًی مُنْقَطِعَةٍ لا یَزْکو بها خُفٌّ ...


وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْانامِ، يَرِدونَهُ وُرودَ الْانْعامِ وَ يَأْلَهونَ الَيْهِ وُلوهَ الْحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اجابوا الَيْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفوا مَواقِفَ انْبِيائِهِ وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطيفينَ‏  بِعَرْشِهِ، يُحْرِزونَ الأَرْباحَ فى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ يَتَبادَرونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى لِلْاسْلامَ عَلَماً وَ لِلْعائِذينَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ وَ اوْجَبَ حَقَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ‏ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَيْهِ سَبيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمينَ.
[آیا نمی‌‏بینید که خدای سبحان همه پیشینیان را از زمان آدم- صلوات اللَّه علیه- تا واپسین امت در این جهان، به سنگ‌هایی (روی هم چیده) که نه سود و زیانی می‌‏رسانند و نه می‌‏بینند و می‌‏شنوند آزمایش نمود؟! و آن را حرمت‌کده و خانه محترم و شکوهمند خویش ساخت «خانه‌‏ای که آن را مایه برپایی و اداره امور مردم قرار داد»، آنگاه آن را در سنگلاخ‌‏ترین سرزمین‌ها و کم‌‏آبادی‌‏ترین منطقه‌‏ها و تنگ‏‌ترین دره‏‌ها، در میان کوه‌های سخت و شن‌زارهای نرم و چشمه‏‌های کم‌‏آب و روستاهای جدا از هم قرار داد، سرزمینی که نه شتر و نه اسب و نه گاو و گوسفند در آن پرورش می‌‌‏یابد.


سپس آدم و فرزندان او را فرمان داد که شانه‌‏های خود را به سوی آن گردانند و به سوی آن روی آورند. آنگاه این خانه محل سودآوری سفرها و بارانداز بارهای آنان شد، که صاحبدلان از فلات‌های خشک و دور و دره‏‌های پست و عمیق و جزیره‏‌های جداجدای دریاها به سوی آن می‌‏شتابند، شانه‌‏های خود را با خواری و فروتنی در گرد آن می‌‏جنبانند و لااله‏‌گویان گرد آن می‌‏چرخند و ژولیده مو و غبارآلود به سوی آن هروله می‌‏کنند، در حالی که جامه‌‏های تن را دور افکنده و با‌ رها ساختن و آرایش نکردن موها زیبایی‌های خود را زشت و بدنما ساخته‌‏اند. اینها همه به جهت آزمون بزرگ و امتحان سخت و آزمایش آشکار و پاکسازی بلیغی است که خداوند آن را سبب رحمت و وسیله رسیدن به بهشتش قرار داده است.


[و زيارت خانه محترم و شكوهمند خود را كه قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، كه حاجيان مانند شتران تشنه به آب رسيده به آن در مى‏آيند، و چون كبوتران مشتاق آشيانه به آن روى مى‏آورند. و خداى سبحان حج را نشانه خاكسارى بندگان در برابر عظمت او، و اعترافشان به عزت خداوندى‏اش قرار داد، و از ميان آفريدگانش شنوندگانى را برگزيد كه دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصديق نمودند،
و اگر خدای سبحان می‌‏خواست که حرمت‌کده و مشعرهای بزرگ خود را در میان بوستان‌های پر جویبار و دشت‌های نرم و هموار، پر‌درخت با میوه‌‏های در دسترس و بناهای انبوه و روستاهای بهم پیوسته و در میان گندم‌زارها با گندم‌های درشت و پرمغز و باغ‌های سرسبز و زمین‌های حاصل‌خیز حلقه‌‏وار و زمین‌های پر‌آب و بوستان‌های خرم و راه‌های آباد قرار دهد می‌‏توانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندک می‌‏شد.


و اگر پی‏‌هایی که آن خانه بر آن استوار است و سنگ‌هایی که خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و گوهرهای رخشنده و تابان تشکیل می‌‏یافت، بی‏‌شک از فشار و حمله شک در سینه‌‏ها می‌‏کاست و وسوسه‏‌های سخت‌‏کوشانه ابلیس را از دل‌ها می‌‏زدود و هرگونه تلاطم شک و تردید را از مردم برطرف می‌‏ساخت؛ ولی خداوند بندگانش را به انواع سختی‌ها می‌‏آزماید و به انواع کوشش‌ها به بندگی فرا می‌‏خواند و به انواع ناخوشایندی‌ها امتحان می‌‌کند تا تکبر را از دلشان بیرون کند و خواری و فروتنی را در جانشان بنشاند و اینها را درهای گشوده به روی فضلش و اسباب آسان برای دستیابی به عفوش قرار دهد.]


و در جاهايى كه پيامبران او به عبادت برخاستند ايستادند، و شباهتى با فرشتگانى كه گرداگرد عرش مى‏گردند پيدا نمودند، در تجارتخانه عبادت او سودها مى‏جويند و به وعده‏گاه آمرزش او شتابان روى مى‏آورند. خداى سبحان كعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زيارتش را واجب، رعايت حقش را لازم و رفتن به سويش را بر شما حتم گردانيد، و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان كه توانايى رفتن دارند كه زيارت آن خانه كنند، و هركه با نرفتن خود كفر ورزد بداند كه خداوند از همه جهانيان بى‏نياز است.]
31. در نمره 28 از علی علیه‌السلام نقل کردیم: وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدّینِ. پس لااقل یکی از فلسفه‌های حج تقویت اسلام است. اکنون به چند مطلب باید اشاره کنیم:
مطلب اول اینکه بحث ما در درس‌هایی است که از حج و برای حج باید یاد بگیریم. اینکه می‌‏گوییم درس است مقصود این است که غیر از اعمال ظاهر و مناسک معروف، یک سلسله درس‌های دیگر هم هست که بعضی را برای حج و بعضی را از حج باید یاد بگیریم، زیرا اسلام به اعتراف تمام علمای اسلام‏ در همه دستورهای خود منظورهای عالی و مقدسی را در نظر گرفته است.
== درس‌هائی از حج ==


ما یک سلسله درس‌های مقدماتی است که برای حج یعنی برای رسیدن به منظورهای اسلام از حج باید یاد بگیریم و یک سلسله درس‌هاست که از حج باید بیاموزیم، حج باید معلم و ما باید متعلم باشیم. آن درس‌هایی که ما باید برای حج بیاموزیم مقدماتی است برای رسیدن به منظورهای عالی اسلام از اجتماع عظیم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموخته‏‌ایم، فقط باید مراقبت کنیم که این منظورها واقعاً تأمین شود.


28. نهج البلاغه‏، حكمت 252:
اسلام، ما را یعنی ملل مختلف غیر مرتبط به یکدیگر را که نه یک نژاد دارند و نه یک زبان و نه یک رنگ و نه یک حکومت و نه یک ملیت، در یک سرزمین با آمادگی روحی فوق‌‏العاده‌‏ای جمع کرده است. اجتماع قطعاً بی‌‏نظیری است، اجتماعی که از لحاظ کمیت کم‏‌نظیر و شاید بی‌‏نظیر است و حدود 320000 از خارج و یک میلیون از خود کشور سعودی امسال (1387 قمری) آمده بودند.
و اما از لحاظ کیفیت قطعاً بی‌‏نظیر است زیرا اولًا طبیعیِ طبیعی است، هیچ زوری پشت سر آن نیست، اجتماعی که بر اساس مطامع نیست بلکه مطامع را پشت سر گذاشته‌‏اند، اجتماعی که در آن انگیزه جنسی یا تفرج و تفنن وجود ندارد، حد اکثر این است که اخیراً از رنج آن کاسته‌‏اند، اجتماعی که و لو موقتاً تفاخرات و منیّت‌ها کنار گذاشته شده، همه با یک نوع فکر و یک نوع ذکر و یک نوع لباس و یک نوع عمل و در یک راه قدم برمی‏‌دارند. تا اینجا اسلام انجام داده، از آن به بعد یعنی استفاده از این اجتماع عظیم خالص با ماست.
خوب علی فرمود: تَقْوِیَةً لِلدّینِ. بدون شک خود همین اجتماع که فقط افراد یکدیگر را می‌‏بینند در تقویت دین مؤثر است ولی کافی نیست.


== حج تقویت دین ==


فَرَضَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكاةَ تَسْبيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً  لِلدّينِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصيناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ايجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنا تَحْصيناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّواطِ تَكْثيراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَى الْمُجاحَداتِ وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْريفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظيماً لِلْامامَةِ.
تقویت اسلام یعنی چه؟ اسلام نیرو بگیرد یعنی چه؟ نیرو گرفتن اسلام به این است که بر ایمان پیروان اسلام افزوده شود و عمل پیروان اسلام با اسلام انطباق پیدا کند و بر عدد پیروان اسلام افزوده شود.  


تقویت اسلام، دیگر به این است که مسلمانان قوی‌‏تر باشند و قوی‏‌تر بودن آنها به این است که پیوند اتحاد آنها محکم‏تر باشد.
پس برنامه تقویت اسلام در دو قسمت باید اجرا شود. قسمت اول در این است که برنامه‏‌ها و نشریه‏‌ها و تعلیمات در ایام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقایق اسلامی پرداخته شود، از راه مواعظ روحیه مردم برای عمل به اسلام آماده شود که مردمی که برمی‏‌گردند با آمادگی بهتری برگردند .البته این‏گونه کارها حتماً باید با همکاری دولت حجاز صورت گیرد. اصلاحاتی که از لحاظ امور مربوط به حج باید صورت بگیرد جزء این قسمت است.
قسمت دوم مربوط است به تقویت پیوند مسلمانان و نزدیک کردن روابط آنها با یکدیگر که: یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحونَ.
قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً. این محل را محل حرام (مانند ماه‌های حرام در جاهلیت) قرار داده که در اینجا باید اسلحه را به زمین بگذارند، حس اذیت و آزار را کنار گذارند، صید حرم نکنند، گیاه حرم را نکَنند، تا چه رسد به اینکه خون انسانی را در حرم بریزند.
اسلام خواسته به این وسیله محیط صلح و امنیت و صفا به وجود بیاورد.
== اتحاد مسملمانان ==


[خداوند ايمان را واجب كرد براى پاكسازى از شرك، و نماز را براى پيراستن از كبر، و زكات را براى فراهم آوردن اسباب روزىِ (بينوايان)، و روزه را براى آزمايش اخلاص بندگان، و حج را براى تقويت دين، و جهاد را براى عزت اسلام، و امر به معروف را براى اصلاح عموم مردم، و نهى از منكر را براى بازداشتن نابخردان، و صله رحم را براى رشد و تكثير شمار خويشان، و قصاص را براى پيشگيرى از خونريزى،
اتحاد مسلمانان در دو ناحیه است. یکی در نواحی سیاسی است که وظیفه دولت‌هاست و به ملت‌ها مربوط نیست، حرف او را هم نمی‏توان زد زیرا جایی است که جبرئیل را پر بسوزد. منافع خارجی در این است که کنگره سیاسی اسلامی و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامی تشکیل نشود.
اما ازآن‏‌جهت که مربوط به ملت‌هاست، باید دیوارهای سوء‌تفاهم‌‏ها را خراب کرد. این مهم‏ترین وظیفه‌‏ای است که در این راه یعنی راه تقویت دین به واسطه محکم کردن پیوند اتحاد مسلمانان باید انجام داد.
متأسفانه مسلمانان دچار تفرق مذهبی زیاد هستند. بالاتر از خود تفرق مذهبی، سوءتفاهم‏‌هایی است که در این زمینه وجود دارد. در اینجا دو مطلب است.
یک مطلب اینکه آیا ممکن است اقدامی بشود که یک وحدت مذهبی به وجود بیاید؟


این عملی نیست، لااقل به این زودی‌ها عملی نیست. ما خودمان که شیعه هستیم هنوز نتوانسته‌‏ایم در امر تقلید و حدت به وجود بیاوریم و کاری بکنیم که مجتهدین شورای فتوایی تشکیل دهند و در هر زمانی مردم یک رساله عملی بیشتر نداشته باشند، آن‏وقت توقع داریم که حنفی و شافعی و مالکی و حنبلی و وهابی و زیدی همه بیایند شیعه اثناعشری بشوند؟ ولی مطلب دیگر این است که آیا این اختلافات مذهبی مانع وحدت اسلامی و اخوت اسلامی است؟


و اجراى حدود را براى بزرگنمايى حرامهاى الهى، و ترك شراب‏خوارى را براى حفاظت از عقلها، و دورى كردن از دزدى را براى رعايت عفّت، و ترك زنا را براى نگاهدارى و سلامت نسبها، و ترك لواط را براى افزونى نسلها، و گواهيها را براى پشتيبانى از حقوق انكار شده، و ترك دروغ را براى شرافت بخشيدن به راستگويى، و سلام را براى ايمنى بخشيدن از امور هراس‏انگيز، و امانت را براى نظام يافتن افراد امت، و اطاعت را براى بزرگداشت مقام امامت.]
آیا مانع این است که همه مسلمان‌ها با یکدیگر احساس برادری بکنند بعد از آنکه قرآنشان یکی است، پیغمبرشان یکی است، احادیث پیغمبر را همه قبول دارند و مدارکی در دست است که احادیث اهل بیت را اهل تسنن هم باید قبول کنند.
== توافق آیت‏‌اللَّه بروجردی و شیخ عبدالمجید سلیم، مفتی اعظم مصر ==


مرحوم آیت‌‏اللَّه بروجردی و مرحوم شیخ عبدالمجید سلیم، مفتی اعظم مصر، توافق کرده بودند بر این اساس که اهل تشیع احادیث معتبر اهل تسنن را بپذیرند و البته از قدیم می‌‏پذیرفته‌‏اند، فقط در کتب حدیثشان وارد کنند و آنها هم به موجب حدیث‏ انّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتی‏ احادیث اهل بیت را بپذیرند. و همین‌ها بود که مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد.
آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزدیک شدن مسلمانان به یکدیگر است نه خود مذاهب.
خوشبختانه ما شیعیان نماز با آنها را صحیح می‌‏دانیم و تبعیت را در نماز و در حج جایز و لازم و کافی می‌‏دانیم. اعمال بعضی شیعه بسیار مایه تأسف است.
اگر شیعه‌‏ای به حج می‌‏رود که از نزدیک به جای زیارت پیغمبر خلفا را لعن کند، باید به حج نرود.


29. نهج البلاغه‏، باب كتب، شماره 47 (وَ مِنْ وَصِيَّتِهِ لَهُ عليه السلام لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهما السلام لَمّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ):
یکی از کارهایی که باید کرد ترک مباحثه و مجادله مذهبی است و خوشبختانه در قرآن این مباحثه‌‏ها نهی شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ.


بعضی خوششان می‌‌‏آید که بروند آنجا مباحثه کنند. بیچاره‏‌ها نمی‌‏دانند که بحث و جدل و کتاب بحثی و جدلی کاری پیش نمی‏‌برد.


... وَ اللَّهَ اللَّهَ فِى الْقُرْآنِ لا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ، وَ اللَّهَ اللَّهَ فِى الصَّلاةِ فَانَّها عَمودُ دينِكُمْ، وَ اللَّهَ اللَّهَ فى بَيْتِ رَبِّكُمْ لا تُخَلّوهُ ما بَقيتُمْ فَانَّهُ انْ تُرِكَ لَمْ تُناظَروا .
از الغدیر کاری در میان آنها ساخته نیست و لی از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع‏ ساخته است. از پخش‏ صحیفه سجادیه‏ و خلاف‏ شیخ طوسی، تذکره‏ علامه، تفسیر مجمع البیان‏ و اخیراً تفسیر المیزان‏ در میان آنها کار ساخته است، همچنین است‏ جامع السعادات‏ در اخلاق، اخلاق ناصری‏ (البته ترجمه عربی آن)، کتاب‌های تاریخی تحقیقی، کتاب‌هایی که مباحث اجتماعی اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود.
ما این را باید بدانیم که در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم که علی علیه‌السلام بزرگترین گذشت‌ها و فداکاری‌ها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقبای خود همکاری و همگامی کرد، یعنی مصلحت اسلام را بالاترین مصلحت‌ها دانست.
من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامی مدینه، از شیعه فقط دو کتاب خوانده بود: اصل الشیعه‏ و مختصر النافع‏ و در مورد سجده بر مهر اعتراف می‌‏کرد که شیعه کار خلافی نمی‌کند.


== پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج ==
به عقیده من از جمله درس‌هایی که برای حج باید آموخت و از جمله کارهایی که قبلًا برای حج باید انجام داد این است که هر حاجی آقا و حاجیه خانمی که می‌‏خواهد به حج برود قبلًا لااقل یک ماه یک کلاس تهیه ببیند، یعنی باید یک‏ کلاس تهیه حج قبلًا تشکیل بشود تا حاجی از روی بصیرت برود.
از جمله کارهایی که از نظر حج بالخصوص باید آموخت و انجام داد، ترویج زبان‌های اسلامی است. این برای اتحاد مسلمانان فوق‏‌العاده ضرورت دارد. ما می‌‏گوییم زبان‌های اسلامی؛ اسلام از یک نظر زبان مخصوص ندارد، یعنی زبانی که مروج آن زبان باشد. از نظر دیگر زبان عربی چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانی که با این زبان کم و بیش آشنا باشد.


[... خدا را، خدا را درباره قرآن! مبادا ديگران بر عمل به آن بر شما پيش افتند. خدا را، خدا را درباره نماز كه آن ستون دين شماست. خدا را، خدا را درباره خانه پروردگارتان! تا زنده هستيد آن را خالى نگذاريد، كه اگر متروك گذاشته شود ديگر مهلت نيابيد (و عزت و شوكت خويش را از دست مى‏دهيد).]
از نظر دیگر، ما هر زبانی که با آن زبان آثار اسلامی مهمی به وجود آمده آن را زبان اسلامی می‌‏دانیم، علی هذا زبان فارسی و ترکی و اردو نیز بالخصوص زبان فارسی یک زبان اسلامی است.
مثنوی‏، سعدی، حافظ، نظامی، کیمیای سعادت‏، جامی و غیره اینها همه شاهکارهای اسلامی است و مولود اسلام است، بیش از آنکه به ایران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد.
موضوع بوسیدن ضریح و حجرالاسود و ممانعت وهابی‌ها را به شکلی باید حل کرد. نه اینها باید آن‏قدر اصرار داشته باشند به بوسیدن و نه آنها باید این‏قدر امتناع کنند. کفر است، شرک است یعنی چه؟
اما قسمت اول- که بیان آن به تأخیر افتاد- یعنی تقویت دین از طریق به کار بردن تدابیر و اقداماتی برای ترویج خود دین، برای تبلیغ دین، برای هماهنگ کردن تبلیغات دینی؛ اینجا خوب است به طور نمونه عمل شخص رسول اکرم را در حجةالوداع ذکر کنیم.
از این نظر این سفر باید اولًا سفر تفقه باشد، یعنی سفر فهم عمیق دین. این در وقتی است که برنامه‏‌های تعلیماتی عمیق و وسیعی در نماز جمعه‏‌ها، در غیر نماز جمعه، در مسجد النبی و مسجد‌الحرام و عرفات و منی اجرا شود، نه مثل وضع حاضر و طرز عملی که سعودی‌ها می‌‏کنند. قبلًا حدیث حضرت رضا را چنین نقل کردیم:
... مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فی کُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، کَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ وَ لِیُنْذِروا قَوْمَهُمْ ....
[...


و دیگر آنکه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان برای مردم نواحی مختلف امکان‏‌پذیر است، چنانکه خدای بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهی کوچ نمی‏کنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوی قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند ...]
اگر توجه به این نکته روانی داشته باشیم که مسافر خصوصاً چنین مسافری حالت آمادگی عجیبی برای الهام‏‌گیری دارد، جزئیات به خاطرش می‌‏ماند و به ذهنش ثبت می‌‏شود، اهمیت مطلب را درک می‌‏کنیم.
علی علیه‌السلام به قثم فرمود: وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ عبرت‌ها و نکات آموزنده تاریخ را به مردم تعلیم کن. این خود تفقه در دین است. ما در ورقه‏‌های‏ تفقه در دین‏ گفته‏‌ایم یکی از مراتب تفقه در دین شناختن هدف‌های اسلامی است.
زیارت پیغمبر از لواحق لا ینفک حج است، حتی واجب کفایی است که مردم به زیارت پیغمبر اکرم بروند. در آنجاست که با معرفی کردن مواقف و مقامات و آثار رسول اکرم باید تاریخ اسلام را به نحو آموزنده‌‏ای به مردم تعلیم کرد، همان‏طور که حضرت صادق به هشام بن الحکم فرمود:


30. نهج البلاغه‏، خطبه 190:
فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الی‏ بَلَدٍ ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْکَرَ وَ لا یُنْسی ...
أَ لا تَرَوْنَ انَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الْاوَّلينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ الَى الآخِرينَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِاحْجارٍ لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَيْتَهُ الْحَرامَ الَّذى جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِياماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِاوْعَرِ بِقاعِ الْارْضِ حَجَراً وَ اقَلِّ نَتائِقِ الْارْضِ مَدَراً وَ اضْيَقِ بُطونِ الْاوْدِيَةِ قُطْراً بَيْنَ جِبالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لا يَزْكو بها خُفٌّ ...


[و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یکدیگر را بشناسند و هر قومی کالای تجاری خود را از شهری به شهر دیگر برد ... و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلی الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشی سپرده نشود ...]
علی هذا برنامه‌‏های حساب شده‌‏ای (و شاید وسیله فیلم‌ها و راهنماها) باید برای احد و بدر و کوه حرا و غار ثور و غیره ترتیب داد.
این نکته باید گفته شود که ایرانی‌ها در گذشته توانسته‌‏اند شایستگی خود را برای رهبری معنوی عالم اسلام نشان بدهند. اکنون نیز اگر اشتباه فعلی را رها کنند و به جای بازگشت به چهار هزار سال پیش و جدا کردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محکم‏تر کنند، صد درصد به نفع ایران است زیرا زمینه بسیار خوب است. از طرفی آمادگی روحی در روشنفکران مسلمان- که تاریخ اسلام را مملو از نام ایران و ایرانی می‌‏بینند- احترامی از ایران و ایرانی در دل آنها ایجاد کرده است که فوق‏‌العاده است و از طرف دیگر در حال حاضر نیز مانند گذشته مفکرین اسلامی ایران عمیق‌‏تر از سایر مفکرین فکر می‌‏کنند.
== درس‌های عملی از حج ==


[آيا نمى‏بينيد كه خداى سبحان همه پيشينيان را از زمان آدم- صلوات اللَّه عليه- تا واپسين امت در اين جهان، به سنگهايى (روى هم چيده) كه نه سود و زيانى مى‏رسانند و نه مى‏بينند و مى‏شنوند آزمايش نمود؟! و آن را حرمتكده و خانه محترم و شكوهمند خويش ساخت «خانه‏اى كه آن را مايه برپايى و اداره امور مردم قرار داد»، آنگاه آن را در سنگلاخ‏ترين سرزمينها و كم‏آبادى‏ترين منطقه‏ها و تنگ‏ترين دره‏ها، در ميان كوههاى سخت و شنزارهاى نرم و چشمه‏هاى كم‏آب و روستاهاى جدا از هم قرار داد، سرزمينى كه نه شتر و نه اسب و نه گاو و گوسفند در آن پرورش مى‏يابد.
اما درس‌هایی که از حج باید یاد بگیریم یک سلسله درس‌های عملی است، به عبارت دیگر یک برنامه تربیتی اسلامی است.


این نکته را باید متوجه باشیم که تربیت اسلامی تفاوتش با سایر تربیت‌ها یکی در این است که اساس همه تربیت‌ها را توحید قرار داده و کار را از نیت و اخلاص شروع کرده است و همین جهت است که اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندین برابر دارد.


سپس آدم و فرزندان او را فرمان داد كه شانه‏هاى خود را به سوى آن گردانند و به سوى آن روى آورند. آنگاه اين خانه محل سودآورى سفرها و بارانداز بارهاى آنان شد، كه صاحبدلان از فلاتهاى خشك و دور و دره‏هاى پست و عميق و جزيره‏هاى جداجداى درياها به سوى آن مى‏شتابند، شانه‏هاى خود را با خوارى و فروتنى در گرد آن مى‏جنبانند، و لااله‏گويان گرد آن مى‏چرخند، و ژوليده مو و غبارآلود به سوى آن هروله مى‏كنند، در حالى كه جامه‏هاى تن را دور افكنده و با رها ساختن و آرايش نكردن موها زيباييهاى خود را زشت و بدنما ساخته‏اند. اينها همه به جهت آزمون بزرگ و امتحان سخت و آزمايش آشكار و پاكسازى بليغى است كه خداوند آن را سبب رحمت و وسيله رسيدن به بهشتش قرار داده است.
تمرین و عمل به طور کلی در همه کارها مؤثر است، چه تمرین مثبت و چه منفی، اما آن وقت اثر قاطع دارد که به نام خدا و برای خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد.


عمل حج از احرام شروع می‌‏شود. احرام‏ یعنی چه و برای چه است؟
در نهایه‏ ابن اثیر، ماده حرم، حدیثی نقل می‌‌کند به این مضمون: کُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد می‌‏گوید:


یُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْکَ ایْ یُحْرُمُ أذاکَ عَلَیْه. وَ یُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذی لَمْ یُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً یوقِعُ بِهِ، یُریدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَدیثُ عُمَرَ: الصِّیامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما یَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ یُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعی:
قَتَلُوا ابْنَ عَفّانَ الْخَلیفَةَ مُحْرِماً وَ دَعا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهُ مَخْذولا
... وَ الْاحْرامُ مُصْدَرُ أَحْرَمَ الرَّجُلُ یُحْرِمُ احْراماً اذا اهَلَّ بِالْحَجِّ اوْ بِالْعُمْرَةِ وَ باشَرَ اسْبابَهُما وَ شُروطَهُما مِنْ خَلْعِ الْمَخیطِ وَ اجْتِنابِ الأَشْیاءِ الَّتی مَنَعَهُ الشَّرْعُ مِنْها کَالطّیبِ وَ النِّکاحِ وَ الصَّیْدِ وَ غَیْرِ ذلِکَ. وَ الأَصْلُ فیهِ الْمَنْعُ فَکَأنَّ الْمُحْرِمَ مُمْتَنِعٌ مِنْ هذِهِ الأَشْیاءِ.


و اگر خداى سبحان مى‏خواست كه حرمتكده و مشعرهاى بزرگ خود را در ميان بوستانهاى پر جويبار و دشتهاى نرم و هموار، پر درخت با ميوه‏هاى در دسترس و بناهاى انبوه و روستاهاى بهم پيوسته و در ميان گندمزارها با گندمهاى درشت و پرمغز و باغهاى سرسبز و زمينهاى حاصلخيز حلقه‏وار و زمينهاى پر آب و بوستانهاى خرم و راههاى آباد قرار دهد مى‏توانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندك مى‏شد.
[گویند «او مُحرم از توست» یعنی حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان مُحرم» و او کسی است که چیزی از خود را حلال نکرده تا سبب‏ هتک او شود. منظور این است که مسلمان با اسلام آوردن حفظ می‌‏شود و به جهت حرمتی که پیدا می‌‌کند از آزار دیگران و اینکه بخواهند مال او را ببرند در امان است. و از همین معنی است حدیث عمر: «روزه احرام است» زیرا روزه‏دار از چیزی که در روزه‏اش رخنه ایجاد کند اجتناب می‌‏ورزد. و به روزه‏دار مُحرم گویند.
و از همین معنی است قول راعی:
عثمان بن عَفّان خلیفه را کشتند در حالی که چیزی را حلال نکرده بود که سبب هتک او شود و دیگران را به یاری فراخواند ولی کسی را مثل او تنها و بی‌‏یاور ندیدم.


... و احرام مصدر احرم الرجل یحرم احراماً است و آن وقتی است که حاجی صدا را به تلبیه برای حج یا عمره بلند کند و به اسباب و شروط آنها عمل کند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایی که شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوی خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنی منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز می‌‏دارد.]
در احرام چند نکته است: یکی اینکه انسان در مدت معینی یک سلسله کارهای حلال را بر خود حرام می‌‌کند؛ ازاین‏جهت مثل روزه است، تمرین تقواست.
انسان چاره‏ای ندارد از اینکه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد.


تحمل بعضی محرومیت‌ها برای رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتی را که شما در دنیا پیدا کنید بر اساس لاقیدی مطلق و بی‏‌باکی و بی‏ارادگی نیست، بالاخره یک سلسله چیزها را تحریم می‌‌کند.


و اگر پى‏هايى كه آن خانه بر آن استوار است و سنگهايى كه خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و ياقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشكيل مى‏يافت، بى‏شك از فشار و حمله شك در سينه‏ها مى‏كاست و وسوسه‏هاى سخت‏كوشانه ابليس را از دلها مى‏زدود و هرگونه تلاطم شك و ترديد را از مردم برطرف مى‏ساخت؛ ولى خداوند بندگانش را به انواع سختيها مى‏آزمايد و به انواع كوششها به بندگى فرا مى‏خواند و به انواع ناخوشاينديها امتحان مى‏كند تا تكبر را از دلشان بيرون كند و خوارى و فروتنى را در جانشان بنشاند و اينها را درهاى گشوده به روى فضلش و اسباب آسان براى دستيابى به عفوش قرار دهد.]
نکته دوم اموری است که تحریم شده و حس مقاومت در برابر آنها تقویت شده از قبیل صید، مباشرت زن، اذیت و آزار حیوان‌ها بلکه تحمل اذیت آنها، بوی خوش، نگاه در آیینه، پوشیدن لباس دوخته، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال کردن، زینت کردن، پوشیدن سر برای مرد و پوشیدن صورت برای زن.
در [تحریم‏] صید حس شکارچی‌‏گری را از انسان می‌‏خواهد بگیرد، حس آزار را از انسان می‌‏گیرد، قدرت تحمل اذیت و قدرت حلم به انسان می‌‏دهد، مقاومت در مقابل میل جنسی می‌‏دهد، ترک استظلال و ترک نازپروردگی می‌‏دهد.
نکته سوم درباره لباس است: لباسی در منت‌های سادگی و بی‏رنگی و بی‏نشانی‏، محو رنگ‌ها و شکل‌های لباس‌ها، برای یک مدت موقت هم که شده همه مردم از درجه‌‏دار و غیر درجه‏‌دار، نشان‌‏دار و غیر نشان‏‌دار، نوپوش و کهنه‌‏پوش، آن که اقلًا دویست تومان داده یک کت و شلوار برایش دوخته‌‏اند و آن که بیست تومان داده و قبایی برایش دوخته‏‌اند، همه را در یک لباس ساده جمع کرده.


گاهی اتفاق می‌‏افتد که افرادی را در یک مجمع واحد دعوت می‌‏کنند و می‌‏خواهند همه را در یک لباس حاضر کنند، آقایان با فلان لباس و خانم‌ها با فلان لباس. بیچاره برای شرکت در یک مجلس باید پانصد تومان خرج کند.


31. در نمره 28 از على عليه السلام نقل كرديم: وَ الْحَجَّ تَقْوِيَةً لِلدّينِ. پس لااقل يكى از فلسفه‏هاى حج تقويت اسلام است. اكنون به چند مطلب بايد اشاره كنيم:
خدا مردم را دعوت کرده با یک لباس رسمی به حضور بیایند، آن ساده‌ترین و بی‌‏رنگ‏ و شکل‏‌ترین آنها را انتخاب کرده است. آنچه بشر می‌‌کند دل پایین‏‌تر را به جای دل بالاتر می‌‏برد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام می‌‌کند، اما آنچه خدا می‌‌کند دل بالاتر را به جای دل پایین‌‏تر می‌‏برد و در او ایجاد تواضع می‌‌کند.


اسلام با این وسیله و شکل، یکرنگی و وحدت ایجاد می‌‌کند. یک مطلب و یک سؤال هست: آیا لباس در روحیه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسی پوشیده باشد که از لباس همه مردم بالاتر یا پایین‏‌تر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پایین داشتن مجلس در روحیه مؤثر است، لهذا پیغمبر گرد می‌‏نشست و دستور می‌‏داد گرد بنشینند. مساوات در لباس، مساوات در روح ایجاد می‌‌کند به شرط آنکه به صورت الغاء تشریفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد برای توحید مسلمانان
== سخن مشهور کاشف‌الغطاء ==


مطلب اول اينكه بحث ما در درسهايى است كه از حج و براى حج بايد ياد بگيريم. اينكه مى‏گوييم درس است مقصود اين است كه غير از اعمال ظاهر و مناسك معروف، يك سلسله درسهاى ديگر هم هست كه بعضى را براى حج و بعضى را از حج بايد ياد بگيريم، زيرا اسلام به اعتراف تمام علماى اسلام‏  در همه دستورهاى خود منظورهاى عالى و مقدسى را در نظر گرفته است.  
و به قول کاشف‌الغطاء: بُنِیَ الْاسْلامُ عَلی کَلِمَتَیْنِ: کَلِمَةُ التَّوْحیدِ وَ تَوْحیدُ الْکَلِمَةِ. ولی این لباس واحد را به صورت یک تشریفات خاص به‌‏وجود نیاورده، به صورت الغاء تشریفات به وجود آورده است، آنهم به صورت ساده‌‏ترین شکل.


وای از تشریفات، چقدر فاصله‏‌ها را همین تشریفات لباسی و نشانه‏‌ها به وجود آورده است.
احرام ساده اسلامی رمز «انَّ اکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» است. چه خوب گفته‏ سعدی:


ما يك سلسله درسهاى مقدماتى است كه براى حج يعنى براى رسيدن به منظورهاى اسلام از حج بايد ياد بگيريم و يك سلسله درسهاست كه از حج بايد بياموزيم، حج بايد معلم و ما بايد متعلم باشيم. آن درسهايى كه ما بايد براى حج بياموزيم مقدماتى است براى رسيدن به منظورهاى عالى اسلام از اجتماع عظيم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموخته‏ايم، فقط بايد مراقبت كنيم كه اين منظورها واقعاً تأمين شود.
ره طالبان و مردان کرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردی مگر این کلاه داری‏
به چه خرمی و نازان، گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است که مال و جاه داری‏
به در خدای قربی طلب ای ضعیف همت‏ که نماند این تقرب که به پادشاه داری‏


چقدر کار غلطی است این تشریفاتی که اخیراً بعضی کاروان‌ها به صورت تبعیض به وجود آورده‌‏اند، دو برابر پول می‌‌دهندکه در آنجا کاخ اختصاصی و ماشین اختصاصی داشته باشند.


اسلام، ما را يعنى ملل مختلف غير مرتبط به يكديگر را كه نه يك نژاد دارند و نه يك زبان و نه يك رنگ و نه يك حكومت و نه يك مليت، در يك سرزمين با آمادگى روحى فوق‏العاده‏اى جمع كرده است. اجتماع قطعاً بى‏نظيرى است، اجتماعى كه از لحاظ كميت كم‏نظير و شايد بى‏نظير است و حدود 320000 از خارج و يك ميليون از خود كشور سعودى امسال (1387 قمرى) آمده بودند.
آیه قرآنی مربوط به احرام این آیه است:
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدوا فَانَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی‏ وَ اتَّقونِ یا اولِی الألْبابِ.
[(وقت) حج ماه‌های معلومی است (شوال، ذوالقعده و ذوالحجه) پس هرکه در این ماه‌‏ها (با بستن احرام) حج را (بر خود) واجب ساخت پس (بداند که) بد زبانی و آمیزش جنسی و فسق (کارهای ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج روا نیست. و هرکه کار نیکی کند خدا آن را می‌‏داند و توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست و از من پروا کنید ای خردمندان.]
از این آیه به خوبی می‌‏توان فهمید که حکمت احرام مانند حکمت روزه، به وجود آوردن روح تقواست.
== سعی صفا و مروه ==


فقیه‏، جلد 2، صفحه 127:
عَنْ سُلَیْمانَ بْنِ جَعْفَرٍ، قالَ سَألْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه‌السلام ... فَقالَ: ... انَّما جُعِلَ السَّعْیُ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ لِانَّ الشَّیْطانَ تَراءَی لِابْراهیمَ علیه‌السلام فِی الْوادی فَسَعی وَ هُوَ مَنازِلُ الشَّیاطینِ وَ انَّما صارَ الْمَسْعی‏ احَبَّ الْبِقاعِ الَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِانَّهُ یَذِلُّ فیهِ کُلُّ جَبّارٍ ...


و اما از لحاظ كيفيت قطعاً بى‏نظير است زيرا اولًا طبيعىِ طبيعى است، هيچ زورى پشت سر آن نيست، اجتماعى كه بر اساس مطامع نيست بلكه مطامع را پشت سر گذاشته‏اند، اجتماعى كه در آن انگيزه جنسى يا تفرج و تفنن وجود ندارد، حد اكثر اين است كه اخيراً از رنج آن كاسته‏اند، اجتماعى كه و لو موقتاً تفاخرات و منيّتها كنار گذاشته شده، همه با يك نوع فكر و يك نوع ذكر و يك نوع لباس و يك نوع عمل و در يك راه قدم برمى‏دارند. تا اينجا اسلام انجام داده، از آن به بعد يعنى استفاده از اين اجتماع عظيم خالص با ماست.
[سلیمان بن جعفر گوید: از امام رضا علیه‌السلام درباره فلسفه احکام حج پرسیدم.
فرمود: ... سعی میان صفا و مروه به این جهت قرار داده شده که شیطان در وادی حج در نظر ابراهیم علیه‌السلام آشکار شد. پس ابراهیم در آن جا که منازل شیاطین است سعی نمود و محل سعی ازآن‏‌جهت محبوب‏‌ترین سرزمین‌ها نزد خداوند گشته که در آنجا هر جباری ذلیل و سرکوب می‌‏شود.]
== مشعر ==


صفحه 128:
وَ انَّما صُیِّرَ الْمَوْقِفُ بِالْمَشْعَرِ وَ لَمْ یُصَیَّرْ بِالْحَرَمِ لِانَّ الْکَعْبَةَ بَیْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ‏ حِجابُهُ وَ الْمَشْعَرَ بابُهُ، فَلَمّا قَصَدَهُ الزّائِرونَ اوْقَفَهُمْ بِالْبابِ یَتَضَرَّعونَ حَتّی اذِنَ لَهُمْ بِالدُّخولِ ثُمَّ اوْقَفَهُمْ بِالْحِجابِ الثّانی وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمّا نَظَرَ الی‏ طولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِهِ تَقْریبَ قُرْبانِهِمْ (لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی‏ مِنْکُمْ) فَلَمّا قَرَّبوا قُرْبانَهُمْ وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّروا مِنَ الذُّنوبِ الَّتی کانَتْ لَهُمْ حِجاباً دونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّیارَةِ عَلی طَهارَةٍ. وَ انَّما کُرِهَ الصِّیامُ فی ایّامِ التَّشْریقِ لِانَّ الْقَوْمَ زُوّارُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ فی ضِیافَتِهِ وَ لا یَنْبَغی لِضَیْفٍ انْ یَصومَ عِنْدَ مَنْ زارَهُ وَ اضافَهُ ...


خوب على فرمود: تَقْوِيَةً لِلدّينِ. بدون شك خود همين اجتماع كه فقط افراد يكديگر را مى‏بينند در تقويت دين مؤثر است ولى كافى نيست.
بدین جهت موقف در مشعر (عرفات) قرار داده شده نه در حرم، که کعبه خانه خداست و حرم حجاب او و مشعر درِ خانه اوست. چون زایران خدا به حج می‌‏آیند خداوند آنان را بر درگاه خود نگاه می‌‏دارد که ناله و زاری کنند تا اذن دخول یابند، سپس آنان را در حجاب دوم که مزدلفه است نگاه می‌‏دارد و چون به طول ناله و زاری آنان نگرد به آنان فرمان می‌‏دهد که قربانی کنند (که البته گوشت و خون آن به خدا نمی‏رسد بلکه تقوای شما به او می‌‏رسد) و چون قربانی کردند و آلودگی‌های خود را برطرف ساختند و گناهانی را که حجاب آنان از دیدار خدا شده بودند پاک شدند آنان را امر به زیارت با طهارت می‌‏نماید. و روزه در ایام تشریق ازاین‏رو ناخوشایند است که حاجیان زایران خدا هستند و در مهمانی خدا بسر می‌‌برند و سزاوار نیست که مهمان در خانه میزبان روزه بدارد.]
 
== قربانی ==
 
تقويت اسلام يعنى چه؟ اسلام نيرو بگيرد يعنى چه؟ نيرو گرفتن اسلام به اين است كه بر ايمان پيروان اسلام افزوده شود و عمل پيروان اسلام با اسلام انطباق پيدا كند و بر عدد پيروان اسلام افزوده شود. تقويت اسلام، ديگر به اين است كه مسلمانان قوى‏تر باشند و قوى‏تر بودن آنها به اين است كه پيوند اتحاد آنها محكم‏تر باشد.
 
 
پس برنامه تقويت اسلام در دو قسمت بايد اجرا شود. قسمت اول در اين است كه برنامه‏ها و نشريه‏ها و تعليمات در ايام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقايق اسلامى پرداخته شود، از راه مواعظ روحيه مردم براى عمل به اسلام آماده شود كه مردمى كه برمى‏گردند با آمادگى بهترى برگردند . البته اين‏گونه كارها حتماً بايد با همكارى دولت حجاز صورت گيرد. اصلاحاتى كه از لحاظ امور مربوط به حج بايد صورت بگيرد جزء اين قسمت است.
 
 
قسمت دوم مربوط است به تقويت پيوند مسلمانان و نزديك كردن روابط آنها با يكديگر كه: يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحونَ.
 
 
قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً. اين محل را محل حرام (مانند ماههاى حرام در جاهليت) قرار داده كه در اينجا بايد اسلحه را به زمين بگذارند، حس اذيت و آزار را كنار گذارند، صيد حرم نكنند، گياه حرم را نكَنند، تا چه رسد به اينكه خون انسانى را در حرم بريزند.
 
 
اسلام خواسته به اين وسيله محيط صلح و امنيت و صفا به وجود بياورد.
 
 
اتحاد مسلمانان در دو ناحيه است. يكى در نواحى سياسى است كه وظيفه دولتهاست و به ملتها مربوط نيست، حرف او را هم نمى‏توان زد زيرا جايى است كه جبرئيل را پر بسوزد. منافع خارجى در اين است كه كنگره سياسى اسلامى و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامى تشكيل نشود.
 
 
اما ازآن‏جهت كه مربوط به ملتهاست، بايد ديوارهاى سوء تفاهم‏ها را خراب كرد. اين مهم‏ترين وظيفه‏اى است كه در اين راه يعنى راه تقويت دين به واسطه محكم كردن پيوند اتحاد مسلمانان بايد انجام داد.
 
 
متأسفانه مسلمانان دچار تفرق مذهبى زياد هستند. بالاتر از خود تفرق مذهبى، سوءتفاهم‏هايى است كه در اين زمينه وجود دارد. در اينجا دو مطلب است.
 
 
يك مطلب اينكه آيا ممكن است اقدامى بشود كه يك وحدت مذهبى به وجود بيايد؟ اين عملى نيست، لااقل به اين زوديها عملى نيست. ما خودمان كه شيعه هستيم هنوز نتوانسته‏ايم در امر تقليد، وحدت به وجود بياوريم و كارى بكنيم كه مجتهدين شوراى فتوايى تشكيل دهند و در هر زمانى مردم يك رساله عملى بيشتر نداشته باشند، آن‏وقت توقع داريم كه حنفى و شافعى و مالكى و حنبلى و وهابى و زيدى همه بيايند شيعه اثناعشرى بشوند؟ ولى مطلب ديگر اين است كه آيا اين اختلافات مذهبى مانع وحدت اسلامى و اخوت اسلامى است؟
 
آيا مانع اين است كه همه مسلمانها با يكديگر احساس برادرى بكنند بعد از آنكه قرآنشان يكى است، پيغمبرشان يكى است، احاديث پيغمبر را همه قبول دارند و مداركى در دست است كه احاديث اهل بيت را اهل تسنن هم بايد قبول كنند.
 
 
مرحوم آيت‏اللَّه بروجردى و مرحوم شيخ عبد المجيد سليم، مفتى اعظم مصر، توافق كرده بودند بر اين اساس كه اهل تشيع احاديث معتبر اهل تسنن را بپذيرند و البته از قديم مى‏پذيرفته‏اند، فقط در
كتب حديثشان وارد كنند و آنها هم به موجب حديث‏ انّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى‏ احاديث اهل بيت را بپذيرند. و همينها بود كه مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد.
آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزديك شدن مسلمانان به يكديگر است نه خود مذاهب.
 
 
خوشبختانه ما شيعيان نماز با آنها را صحيح مى‏دانيم و تبعيت را در نماز و در حج جايز و لازم و كافى مى‏دانيم. اعمال بعضى شيعه بسيار مايه تأسف است.
 
 
اگر شيعه‏اى به حج مى‏رود كه از نزديك به جاى زيارت پيغمبر خلفا را لعن كند، بايد به حج نرود.
يكى از كارهايى كه بايد كرد ترك مباحثه و مجادله مذهبى است و خوشبختانه در قرآن اين مباحثه‏ها نهى شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ. بعضى خوششان مى‏آيد كه بروند آنجا مباحثه كنند. بيچاره‏ها نمى‏دانند كه بحث و جدل و كتاب بحثى و جدلى كارى پيش نمى‏برد.
 
 
از الغدير كارى در ميان آنها ساخته نيست، ولى از اصل الشيعه و اصولها و از مختصر النافع‏ ساخته است. از پخش‏ صحيفه سجاديه‏ و خلاف‏ شيخ طوسى، تذكره‏ علامه، تفسير مجمع البيان‏ و اخيراً تفسير الميزان‏ در ميان آنها كار ساخته است، همچنين است‏ جامع السعادات‏ در اخلاق، اخلاق ناصرى‏ (البته ترجمه عربى آن)، كتابهاى تاريخى تحقيقى، كتابهايى كه مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود.
 
 
ما اين را بايد بدانيم كه در اين عصر از هر عصر ديگر، مسلمانان بيشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتياج دارند. ما شيعيان اين افتخار را داريم كه على عليه السلام بزرگترين گذشتها و فداكاريها را در زمينه خلافت انجام داد، در نهايت خلوص نيت با رقباى خود همكارى و همگامى كرد، يعنى مصلحت اسلام را بالاترين مصلحتها دانست.
 
 
من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم ديدم. شيخ عطيه سالم، استاد دانشگاه اسلامى مدينه، از شيعه فقط دو كتاب خوانده بود: اصل الشيعه‏ و مختصر النافع‏، و در مورد سجده بر مهر اعتراف مى‏كرد كه شيعه كار خلافى نمى‏كند.
 
 
به عقيده من از جمله درسهايى كه براى حج بايد آموخت و از جمله كارهايى كه قبلًا براى حج بايد انجام داد اين است كه هر حاجى آقا و حاجيه خانمى كه مى‏خواهد به حج برود قبلًا لااقل يك ماه يك كلاس تهيه ببيند، يعنى بايد يك‏
كلاس تهيه حج قبلًا تشكيل بشود تا حاجى از روى بصيرت برود.
 
 
از جمله كارهايى كه از نظر حج بالخصوص بايد آموخت و انجام داد، ترويج زبانهاى اسلامى است. اين براى اتحاد مسلمانان فوق‏العاده ضرورت دارد. ما مى‏گوييم زبانهاى اسلامى؛ اسلام از يك نظر زبان مخصوص ندارد، يعنى زبانى كه مروج آن زبان باشد. از نظر ديگر زبان عربى چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانى كه با اين زبان كم و بيش آشنا باشد. از نظر ديگر، ما هر زبانى كه با آن زبان آثار اسلامى مهمى به وجود آمده آن را زبان اسلامى مى‏دانيم، على هذا زبان فارسى و تركى و اردو نيز بالخصوص زبان فارسى يك زبان اسلامى است.
 
 
مثنوى‏، سعدى، حافظ، نظامى، كيمياى سعادت‏، جامى و غيره اينها همه شاهكارهاى اسلامى است و مولود اسلام است، بيش از آنكه به ايران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد.
 
 
موضوع بوسيدن ضريح و حجرالاسود و ممانعت وهابيها را به شكلى بايد حل كرد. نه اينها بايد آن‏قدر اصرار داشته باشند به بوسيدن و نه آنها بايد اين‏قدر امتناع كنند. كفر است، شرك است يعنى چه؟
 
 
اما قسمت اول- كه بيان آن به تأخير افتاد- يعنى تقويت دين از طريق به كار بردن تدابير و اقداماتى براى ترويج خود دين، براى تبليغ دين، براى هماهنگ كردن تبليغات دينى؛ اينجا خوب است به طور نمونه عمل شخص رسول اكرم را در حجةالوداع ذكر كنيم.
 
 
از اين نظر اين سفر بايد اولًا سفر تفقه باشد، يعنى سفر فهم عميق دين. اين در وقتى است كه برنامه‏هاى تعليماتى عميق و وسيعى در نماز جمعه‏ها، در غير نماز جمعه، در مسجد النبى و مسجد الحرام و عرفات و منى اجرا شود، نه مثل وضع حاضر و طرز عملى كه سعوديها مى‏كنند. قبلًا حديث حضرت رضا را چنين نقل كرديم:
 
 
... مَعَ ما فيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِيَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهوا فِى الدّينِ وَ لِيُنْذِروا قَوْمَهُمْ ....
[... و ديگر آنكه در حج فهم دين و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكان‏پذير است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر
فرقه گروهى كوچ نمى‏كنند تا دين را درست بياموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند ...]
 
 
اگر توجه به اين نكته روانى داشته باشيم كه مسافر خصوصاً چنين مسافرى حالت آمادگى عجيبى براى الهام‏گيرى دارد، جزئيات به خاطرش مى‏ماند و به ذهنش ثبت مى‏شود، اهميت مطلب را درك مى‏كنيم.
 
 
على عليه السلام به قثم فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِايّامِ اللَّهِ‏ عبرتها و نكات آموزنده تاريخ را به مردم تعليم كن. اين خود تفقه در دين است. ما در ورقه‏هاى‏ تفقه در دين‏ گفته‏ايم يكى از مراتب تفقه در دين شناختن هدفهاى اسلامى است.
 
 
زيارت پيغمبر از لواحق لا ينفك حج است، حتى واجب كفايى است كه مردم به زيارت پيغمبر اكرم بروند. در آنجاست كه با معرفى كردن مواقف و مقامات و آثار رسول اكرم بايد تاريخ اسلام را به نحو آموزنده‏اى به مردم تعليم كرد، همان‏طور كه حضرت صادق به هشام بن الحكم فرمود:
فَجَعَلَ فيهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعارَفوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى‏ بَلَدٍ ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسى ...
 
 
[و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا يكديگر را بشناسند و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر ديگر برد ... و نيز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله عليه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود ...]
 
 
على هذا برنامه‏هاى حساب شده‏اى (و شايد وسيله فيلمها و راهنماها) بايد براى احد و بدر و كوه حرا و غار ثور و غيره ترتيب داد.
 
 
اين نكته بايد گفته شود كه ايرانيها در گذشته توانسته‏اند شايستگى خود را براى رهبرى معنوى عالم اسلام نشان بدهند. اكنون نيز اگر اشتباه فعلى را رها كنند و به جاى بازگشت به چهار هزار سال پيش و جدا كردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محكم‏تر كنند، صد درصد به نفع ايران است زيرا زمينه بسيار خوب است. از طرفى آمادگى روحى در روشنفكران مسلمان- كه تاريخ اسلام را مملو از نام ايران و ايرانى مى‏بينند- احترامى از ايران و ايرانى در دل آنها ايجاد كرده است كه فوق‏العاده است، و از طرف ديگر در حال حاضر نيز مانند گذشته مفكرين اسلامى ايران عميق‏تر از ساير مفكرين فكر مى‏كنند.
 
 
اما درسهايى كه از حج بايد ياد بگيريم يك سلسله درسهاى عملى است، به عبارت ديگر يك برنامه تربيتى اسلامى است.
 
 
اين نكته را بايد متوجه باشيم كه تربيت اسلامى تفاوتش با ساير تربيتها يكى در اين است كه اساس همه تربيتها را توحيد قرار داده و كار را از نيت و اخلاص شروع كرده است و همين جهت است كه اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندين برابر دارد. تمرين و عمل به طور كلى در همه كارها مؤثر است، چه تمرين مثبت و چه منفى، اما آن وقت اثر قاطع دارد كه به نام خدا و براى خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد.
 
 
 
عمل حج از احرام شروع مى‏شود. احرام‏  يعنى چه و براى چه است؟
در نهايه‏ ابن اثير، ماده حرم، حديثى نقل مى‏كند به اين مضمون: كُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد مى‏گويد:
يُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْكَ اىْ يُحْرُمُ أذاكَ عَلَيْه. وَ يُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذى لَمْ يُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئاً يوقِعُ بِهِ، يُريدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَديثُ عُمَرَ: الصِّيامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما يَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ يُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعى:
قَتَلُوا ابْنَ عَفّانَ الْخَليفَةَ مُحْرِماً وَ دَعا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهُ مَخْذولا
 
... وَ الْاحْرامُ مُصْدَرُ أَحْرَمَ الرَّجُلُ يُحْرِمُ احْراماً اذا اهَلَّ بِالْحَجِّ اوْ بِالْعُمْرَةِ وَ باشَرَ اسْبابَهُما وَ شُروطَهُما مِنْ خَلْعِ الْمَخيطِ وَ اجْتِنابِ الأَشْياءِ الَّتى مَنَعَهُ الشَّرْعُ مِنْها كَالطّيبِ وَ النِّكاحِ وَ الصَّيْدِ وَ غَيْرِ ذلِكَ. وَ الأَصْلُ فيهِ الْمَنْعُ فَكَأنَّ الْمُحْرِمَ مُمْتَنِعٌ مِنْ هذِهِ الأَشْياءِ.
 
 
[گويند «او مُحرم از توست» يعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گويند «مسلمان مُحرم» و او كسى است كه چيزى از خود را حلال نكرده تا سبب‏
هتك او شود. منظور اين است كه مسلمان با اسلام آوردن حفظ مى‏شود و به جهت حرمتى كه پيدا مى‏كند از آزار ديگران و اينكه بخواهند مال او را ببرند در امان است. و از همين معنى است حديث عمر: «روزه احرام است» زيرا روزه‏دار از چيزى كه در روزه‏اش رخنه ايجاد كند اجتناب مى‏ورزد. و به روزه‏دار مُحرم گويند.
 
 
و از همين معنى است قول راعى:
عثمان بن عَفّان خليفه را كشتند در حالى كه چيزى را حلال نكرده بود كه سبب هتك او شود، و ديگران را به يارى فراخواند ولى كسى را مثل او تنها و بى‏ياور نديدم.
 
 
... و احرام مصدر احرم الرجل يحرم احراماً است و آن وقتى است كه حاجى صدا را به تلبيه براى حج يا عمره بلند كند و به اسباب و شروط آنها عمل كند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهيز از چيزهايى كه شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوى خوش و ازدواج و صيد و ديگر چيزها. و اصل احرام به معنى منع است. گويا محرم خود را از اين چيزها باز مى‏دارد.]
 
 
در احرام چند نكته است: يكى اينكه انسان در مدت معينى يك سلسله كارهاى حلال را بر خود حرام مى‏كند؛ ازاين‏جهت مثل روزه است، تمرين تقواست.
انسان چاره‏اى ندارد از اينكه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد.
تحمل بعضى محروميتها براى رسيدن به سعادت لازم است. هر رژيم تربيتى را كه شما در دنيا پيدا كنيد بر اساس لاقيدى مطلق و بى‏باكى و بى‏ارادگى نيست، بالاخره يك سلسله چيزها را تحريم مى‏كند.
 
 
نكته دوم امورى است كه تحريم شده و حس مقاومت در برابر آنها تقويت شده از قبيل صيد، مباشرت زن، اذيت و آزار حيوانها بلكه تحمل اذيت آنها، بوى خوش، نگاه در آيينه، پوشيدن لباس دوخته، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال كردن، زينت كردن، پوشيدن سر براى مرد و پوشيدن صورت براى زن.
 
 
در [تحريم‏] صيد حس شكارچى‏گرى را از انسان مى‏خواهد بگيرد، حس آزار را از انسان مى‏گيرد، قدرت تحمل اذيت و قدرت حلم به انسان مى‏دهد، مقاومت در مقابل ميل جنسى مى‏دهد، ترك استظلال و ترك نازپروردگى مى‏دهد.
 
 
نكته سوم درباره لباس است: لباسى در منتهاى سادگى و بى‏رنگى و بى‏نشانى‏ ، محو رنگها و شكلهاى لباسها، براى يك مدت موقت هم كه شده همه مردم از درجه‏دار و غير درجه‏دار، نشان‏دار و غير نشان‏دار، نوپوش و كهنه‏پوش، آن كه اقلًا دويست تومان داده يك كت و شلوار برايش دوخته‏اند و آن كه بيست تومان داده و قبايى برايش دوخته‏اند، همه را در يك لباس ساده جمع كرده.
 
 
گاهى اتفاق مى‏افتد كه افرادى را در يك مجمع واحد دعوت مى‏كنند و مى‏خواهند همه را در يك لباس حاضر كنند، آقايان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بيچاره براى شركت در يك مجلس بايد پانصد تومان خرج كند. خدا مردم را دعوت كرده با يك لباس رسمى به حضور بيايند، آن ساده‏ترين و بى‏رنگ‏وشكل‏ترين آنها را انتخاب كرده است. آنچه بشر مى‏كند دل پايين‏تر را به جاى دل بالاتر مى‏برد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام مى‏كند، اما آنچه خدا مى‏كند دل بالاتر را به جاى دل پايين‏تر مى‏برد و در او ايجاد تواضع مى‏كند.
 
 
 
اسلام با اين وسيله و شكل، يكرنگى و وحدت ايجاد مى‏كند. يك مطلب و يك سؤال هست: آيا لباس در روحيه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسى پوشيده باشد كه از لباس همه مردم بالاتر يا پايين‏تر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پايين داشتن مجلس در روحيه مؤثر است، لهذا پيغمبر گرد مى‏نشست و دستور مى‏داد گرد بنشينند. مساوات در لباس، مساوات در روح ايجاد مى‏كند به شرط آنكه به صورت الغاء تشريفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد براى توحيد مسلمانان
 
 
 
و به قول كاشف الغطاء: بُنِىَ الْاسْلامُ عَلى كَلِمَتَيْنِ: كَلِمَةُ التَّوْحيدِ وَ تَوْحيدُ الْكَلِمَةِ. ولى اين لباس واحد را به صورت يك تشريفات خاص به‏وجود نياورده، به صورت الغاء تشريفات به وجود آورده است، آنهم به صورت ساده‏ترين شكل.
 
 
واى از تشريفات، چقدر فاصله‏ها را همين تشريفات لباسى و نشانه‏ها به وجود آورده است.
 
 
احرام ساده اسلامى رمز «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» است. چه خوب گفته‏ سعدى:
ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردى مگر اين كلاه دارى‏
به چه خرمى و نازان، گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همين است كه مال و جاه دارى‏
به در خداى قربى طلب اى ضعيف همت‏ كه نماند اين تقرب كه به پادشاه دارى‏
 
 
چقدر كار غلطى است اين تشريفاتى كه اخيراً بعضى كاروانها به صورت تبعيض به وجود آورده‏اند، دو برابر پول مى‏دهند كه در آنجا كاخ اختصاصى و ماشين اختصاصى داشته باشند.
 
 
آيه قرآنى مربوط به احرام اين آيه است:
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدوا فَانَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقونِ يا اولِى الألْبابِ.
[ (وقت) حج ماههاى معلومى است (شوال، ذوالقعده و ذوالحجه) پس هركه در اين ماه‏ها (با بستن احرام) حج را (بر خود) واجب ساخت پس (بداند كه) بد زبانى و آميزش جنسى و فسق (كارهاى ناشايست و دروغ) و بگومگو در حج روا نيست. و هركه كار نيكى كند خدا آن را مى‏داند. و توشه برگيريد كه بهترين توشه تقواست، و از من پروا كنيد اى خردمندان.]
 
 
از اين آيه به خوبى مى‏توان فهميد كه حكمت احرام مانند حكمت روزه، به وجود آوردن روح تقواست.
 
 
فقيه‏، جلد 2، صفحه 127:
عَنْ سُلَيْمانَ بْنِ جَعْفَرٍ، قالَ سَألْتُ أَبَا الْحَسَنِ عليه السلام ... فَقالَ: ... انَّما جُعِلَ السَّعْىُ بَيْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ لِانَّ الشَّيْطانَ تَراءَى لِابْراهيمَ عليه السلام فِى الْوادى فَسَعى وَ هُوَ مَنازِلُ الشَّياطينِ وَ انَّما صارَ الْمَسْعى‏ احَبَّ الْبِقاعِ الَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِانَّهُ يَذِلُّ فيهِ كُلُّ جَبّارٍ ...
 
 
[سليمان بن جعفر گويد: از امام رضا عليه السلام درباره فلسفه احكام حج پرسيدم.
فرمود: ... سعى ميان صفا و مروه به اين جهت قرار داده شده كه شيطان در وادى حج در نظر ابراهيم عليه السلام آشكار شد. پس ابراهيم در آن جا كه منازل شياطين است سعى نمود. و محل سعى ازآن‏جهت محبوب‏ترين سرزمينها نزد خداوند گشته كه در آنجا هر جبارى ذليل و سركوب مى‏شود.]
 
 
صفحه 128 :
وَ انَّما صُيِّرَ الْمَوْقِفُ بِالْمَشْعَرِ  وَ لَمْ يُصَيَّرْ بِالْحَرَمِ لِانَّ الْكَعْبَةَ بَيْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ‏ حِجابُهُ وَ الْمَشْعَرَ  بابُهُ، فَلَمّا قَصَدَهُ الزّائِرونَ اوْقَفَهُمْ بِالْبابِ يَتَضَرَّعونَ حَتّى اذِنَ لَهُمْ بِالدُّخولِ ثُمَّ اوْقَفَهُمْ بِالْحِجابِ الثّانى وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمّا نَظَرَ الى‏ طولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِهِ تَقْريبَ قُرْبانِهِمْ (لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ) فَلَمّا قَرَّبوا قُرْبانَهُمْ وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّروا مِنَ الذُّنوبِ الَّتى كانَتْ لَهُمْ حِجاباً دونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّيارَةِ عَلى طَهارَةٍ. وَ انَّما كُرِهَ الصِّيامُ فى ايّامِ التَّشْريقِ لِانَّ الْقَوْمَ زُوّارُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ فى ضِيافَتِهِ وَ لا يَنْبَغى لِضَيْفٍ انْ يَصومَ عِنْدَ مَنْ زارَهُ وَ اضافَهُ ...
 
 
بدين جهت موقف در مشعر (عرفات) قرار داده شده نه در حرم، كه كعبه خانه خداست و حرم حجاب او و مشعر درِ خانه اوست. چون زايران خدا به حج مى‏آيند خداوند آنان را بر درگاه خود نگاه مى‏دارد كه ناله و زارى كنند تا اذن دخول يابند، سپس آنان را در حجاب دوم كه مزدلفه است نگاه مى‏دارد، و چون به طول ناله و زارى آنان نگرد به آنان فرمان مى‏دهد كه قربانى كنند (كه البته گوشت و خون آن به خدا نمى‏رسد بلكه تقواى شما به او مى‏رسد) و چون قربانى كردند و آلودگيهاى خود را برطرف ساختند و گناهانى را كه حجاب آنان از ديدار خدا شده بودند پاك شدند آنان را امر به زيارت با طهارت مى‏نمايد. و روزه در ايام تشريق ازاين‏رو ناخوشايند است كه حاجيان زايران خدا هستند و در مهمانى خدا بسر مى‏برند، و سزاوار نيست كه مهمان در خانه ميزبان روزه بدارد.]
 


صفحه 129:
صفحه 129:
وَ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى‏ لِتَشْبَعَ مَساكينُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ، فَأطْعِموهُمْ.
وَ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحی‏ لِتَشْبَعَ مَساکینُکُمْ مِنَ اللَّحْمِ، فَأطْعِموهُمْ.
[و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند قربانى را قرار داد تا نيازمندان شما شكمى سير از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنيد.]
[و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانی را قرار داد تا نیازمندان شما شکمی سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام کنید.]
 


صفحه 295:
صفحه 295:
وَ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: كُنّا نَنْهَى النّاسَ عَنْ اخْراجِ لُحومِ الأَضاحِىِّ مِنْ مِنى بَعْدَ ثَلاثٍ لِقِلَّةِ اللَّحْمِ وَ كَثْرَةِ النّاسِ فَامَّا الْيَوْمَ فَقَدْ كَثُرَ اللَّحْمُ وَ قَلَّ النّاسُ فَلا بَأْسَ بِاخْراجِهِ.
وَ قالَ الصّادِقُ علیه السلام: کُنّا نَنْهَی النّاسَ عَنْ اخْراجِ لُحومِ الأَضاحِیِّ مِنْ مِنی بَعْدَ ثَلاثٍ لِقِلَّةِ اللَّحْمِ وَ کَثْرَةِ النّاسِ فَامَّا الْیَوْمَ فَقَدْ کَثُرَ اللَّحْمُ وَ قَلَّ النّاسُ فَلا بَأْسَ بِاخْراجِهِ.
[و امام صادق عليه السلام فرمود: ما مردم را از بيرون بردن گوشت قربانى از منى تا سه روز نهى مى‏كرديم زيرا گوشت اندك و مردم فراوان بودند، اما امروز گوشت فراوان و مردم اندكند، پس بيرون بردن آن مانعى ندارد.]
[و امام صادق علیه‌السلام فرمود: ما مردم را از بیرون بردن گوشت قربانی از منی تا سه روز نهی می‌‏کردیم زیرا گوشت اندک و مردم فراوان بودند، اما امروز گوشت فراوان و مردم اندکند، پس بیرون بردن آن مانعی ندارد.]
 
== مذاکرات علمی امام صادق علیه‌السلام با ابن ابی العوجاء‌ در حج ==


صفحه 162:
صفحه 162:
كانَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ مِنْ تَلامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِىِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحيدِ فَقيلَ لَهُ: تَرَكْتَ مَذْهَبَ صاحِبِكَ وَ دَخَلْتَ فى ما لا اصْلَ لَهُ وَ لا حَقيقَةَ. فَقالَ: انَّ صاحِبى كانَ مِخْلَطاً كانَ يَقولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ ما اعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دامَ عَلَيْهِ. قالَ (الرّاوى) وَ دَخَلَ مَكَّةَ تَمَرُّداً وَ انْكاراً عَلى مَنْ يَحُجُّ وَ كانَ يَكْرَهُ الْعُلَماءُ مُساءلَتَهُ ايّاهُمْ وَ مُجالَسَتَهُ لَهُمْ لِخُبْثِ لِسانِهِ وَ فَسادِ ضَميرِهِ.
کانَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ مِنْ تَلامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحیدِ فَقیلَ لَهُ: تَرَکْتَ مَذْهَبَ صاحِبِکَ وَ دَخَلْتَ فی ما لا اصْلَ لَهُ وَ لا حَقیقَةَ. فَقالَ: انَّ صاحِبی کانَ مِخْلَطاً کانَ یَقولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ ما اعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دامَ عَلَیْهِ. قالَ (الرّاوی) وَ دَخَلَ مَکَّةَ تَمَرُّداً وَ انْکاراً عَلی مَنْ یَحُجُّ وَ کانَ یَکْرَهُ الْعُلَماءُ مُساءلَتَهُ ایّاهُمْ وَ مُجالَسَتَهُ لَهُمْ لِخُبْثِ لِسانِهِ وَ فَسادِ ضَمیرِهِ.
 
فَأَتی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَجَلَسَ الَیْهِ فی جَماعَةٍ مِنْ نُظَرائِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: انَّ الْمَجالِسَ اماناتٌ وَ لا بُدَّ لِکُلِّ مَنْ لَهُ سُعالٌ انْ یَسْعُلَ، أَ فَتَأْذَنُ فِی الْکَلامِ؟
 
فَقالَ: تَکَلَّمْ. فَقالَ: الی‏ کَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ وَ تَلوذونَ بِهذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدونَ هذَا الْبَیْتَ الْمَرْفوعَ بِالطّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعیرِ اذا نَفَرَ مَنْ فَکَّرَ فی هذا اوْ قَدَّرَ عَلِمَ انَّ هذا فِعْلٌ اسَّسَهُ غَیْرُ حَکیمٍ وَ لا ذی نَظَرٍ، فَقُلْ فَانَّکَ رَأْسُ هذَا الْامْرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوکَ اسُّهُ وَ نِظامُهُ.
فَأَتى جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليهما السلام فَجَلَسَ الَيْهِ فى جَماعَةٍ مِنْ نُظَرائِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: انَّ الْمَجالِسَ اماناتٌ وَ لا بُدَّ لِكُلِّ مَنْ لَهُ سُعالٌ انْ يَسْعُلَ، أَ فَتَأْذَنُ فِى الْكَلامِ؟
فَقالَ: تَكَلَّمْ. فَقالَ: الى‏ كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَيْدَرَ وَ تَلوذونَ بِهذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدونَ هذَا الْبَيْتَ الْمَرْفوعَ بِالطّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعيرِ اذا نَفَرَ مَنْ فَكَّرَ فى هذا اوْ قَدَّرَ عَلِمَ انَّ هذا فِعْلٌ اسَّسَهُ غَيْرُ حَكيمٍ وَ لا ذى نَظَرٍ، فَقُلْ فَانَّكَ رَأْسُ هذَا الْامْرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوكَ اسُّهُ وَ نِظامُهُ.


فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمی قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ یَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّیْطانُ وَلِیَّهُ یورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَکَةِ [ثُمَّ لا یُصْدِرُهُ‏] وَ هذا بَیْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فی اتْیانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلی تَعْظیمِهِ وَ زِیارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِیائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّینَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَریقٌ یُؤَدّی الی‏ غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَی اسْتِواءِ الْکَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَیْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطیعَ فیما أَمَرَ وَ انْتُهِیَ عَمّا نَهی عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ.
فَقالَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ: ذَکَرْتَ یا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلی غائِبٍ.
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: وَیْلَکَ وَ کَیْفَ یَکونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَیْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ، یَسْمَعُ کَلامَهُمْ وَ یَری‏ اشْخاصَهُمْ وَ یَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذی اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَکانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَکانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَکانٌ فَلا یَدْری فِی الْمَکانِ الَّذی صارَ الَیْهِ ما حَدَثَ فِی الْمَکانِ الَّذی کانَ فیهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظیمُ الشَّأْنِ الْمَلِکُ الدَّیّانُ فَانَّهُ لا یَخْلو مِنْهُ مَکانٌ وَ لا یَشْتَغِلُ بِهِ مَکانٌ وَ لا یَکونُ الی‏ مَکانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الی‏ مَکانٍ و َ الَّذی بَعَثَهُ بِالْآیاتِ الْمُحْکَمَةِ وَ الْبَراهینِ الْواضِحَةِ وَ ایَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْلیغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ کَلَّمَهُ.


فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ يَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّيْطانُ وَلِيَّهُ يورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَكَةِ [ثُمَّ لا يُصْدِرُهُ‏] وَ هذا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِيَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فى اتْيانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلى تَعْظيمِهِ وَ زِيارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِيائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّينَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَريقٌ يُؤَدّى الى‏ غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَى اسْتِواءِ الْكَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَىْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطيعَ فيما أَمَرَ وَ انْتُهِىَ عَمّا نَهى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ .
فَقامَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ فَقالَ لِاصْحابِهِ: مَنْ الْقانی فی بَحْرِ هذا؟ سَألْتُکُمْ انْ تَلْتَمِسوا الَیَّ خَمْرَةً فَالْقَیْتُمونی عَلی جَمْرَةٍ. فَقالوا: ما کُنْتَ فی مَجْلِسِهِ الّا حَقیراً. فَقالَ: انَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُؤوسَ مَنْ تَرَوْنَ.


[ابن ابی العوجاء از شاگردان حسن بصری بود سپس از اعتقاد به توحید دست برداشت. به او گفتند: مذهب رفیقت را رها کردی و در چیزی که اصل و حقیقتی ندارد درآمدی! گفت: رفیق من آشفته است، گاهی معتقد به قدر و آزادی اختیار است و گاهی جبری مسلک و او را استوار بر یک مذهب نمی‏بینم.
راوی گفت: ابن ابی العوجاء از روی سرکشی و انکار بر کسانی که حج می‌‏گزارند داخل مکه شد و عالمان دینی از گفتگو و همنشینی با او کراهت داشتند زیرا بسیار بد زبان و بدطینت بود.


پس نزد امام صادق علیه‌السلام آمد و در میان گروهی از همفکران خود در خدمت آن حضرت نشست و گفت:
مجالس امانت است (سخنان باید در همین جا دفن شود) و هرکه را سرفه گرفته است باید سرفه کند، آیا اجازه می‌‏دهی سخن گویم؟ فرمود: بگو.
گفت: تا کی این خرمن‌گاه را می‌‏کوبید و به این سنگ التجا می‌‏آورید و این خانه‏‌ای را که از آجر و سنگ و گل بالا رفته می‌‏پرستید و چون شتران رمیده دور آن هروله می‌‏کنید؟! در صورتی که هرکه دراین‏باره بیندیشد و فکر خود را به کار برد پی می‌‏برد که این کاری است که یک غیر حکیم و بی‏‌فکر آن را بنیاد نهاده است. اکنون پاسخ ده، زیرا تو رأس و قله این دین هستی و پدرت اساس و نظام آن بوده است.
امام صادق علیه‌السلام فرمود: کسی که خداوند او را گمراه نموده و چشم دلش را کور کرده است حق را ثقیل می‌‌‏یابد و حق به کامش شیرین نمی‌‏آید و شیطان اختیاردار او می‌‏شود و وی را در آبشخوارهای هلاکت درآورده و بیرون نخواهد آورد. این خانه‌‏ای است که خداوند خلق خویش را به واسطه آن به بندگی خود فراخوانده تا اطاعت آنان را با رفتن به سوی آن بیازماید، ازاین‏رو آنان را به تعظیم و زیارت این خانه واداشته و آن را محل پیامبران خود و قبله نمازگزاران قرار داده است، بدین جهت این خانه شاخه‌‏ای از خشنودی خداوند و راهی به سوی آمرزش اوست و بر هیئت کمال و مجتمع عظمت و جلال برپا شده است، خداوند این خانه را دو هزار سال پیش از گسترده شدن زمین آفرید و شایسته‏‌ترین کس به این که در اوامر و نواهی خود اطاعت شود خداوندی است که پدیدآرنده ارواح و صورت‌هاست.


فَقالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ: ذَكَرْتَ يا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلى غائِبٍ.
ابن ابی العوجاء گفت: ای ابا عبداللَّه سخن گفتی و به چیز غایب و نادیده حواله کردی.
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: وَيْلَكَ وَ كَيْفَ يَكونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَيْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، يَسْمَعُ كَلامَهُمْ وَ يَرى‏ اشْخاصَهُمْ وَ يَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذى اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَكانٌ فَلا يَدْرى فِى الْمَكانِ الَّذى صارَ الَيْهِ ما حَدَثَ فِى الْمَكانِ الَّذى كانَ فيهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظيمُ الشَّأْنِ الْمَلِكُ الدَّيّانُ فَانَّهُ لا يَخْلو مِنْهُ مَكانٌ وَ لا يَشْتَغِلُ بِهِ مَكانٌ وَ لا يَكونُ الى‏ مَكانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الى‏ مَكانٍ، وَ الَّذى بَعَثَهُ بِالْآياتِ الْمُحْكَمَةِ وَ الْبَراهينِ الْواضِحَةِ وَ ايَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْليغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ كَلَّمَهُ.


امام صادق علیه‌السلام فرمود: وای بر تو، چگونه غایب است کسی که شاهد خلق خویش است و به آنان از رگ گردن نزدیکتر است، سخنشان را می‌‏شنود، خودشان را می‌‌بیند و اسرارشان را می‌‏داند؟! این مخلوق است که هرگاه از جایی انتقال یابد یک جا از او پر می‌‏شود و جای دیگر از او خالی می‌‏ماند و در جایی که تازه رفته از جایی که قبلًا در آن بوده بی‏‌خبر است. اما خدای عظیم‌‏الشأن، آن فرمانروای جزادهنده هیچ جایی از او خالی نیست و هیچ جایی هم از او پر نیست و هیچ جایی از جایی دیگر به او نزدیکتر نیست و آن کسی که خداوند او را با نشانه‏‌های محکم و براهین روشن برانگیخت و او را به یاری خود تأیید نمود و برای پیام‏گزاری خویش برگزید، ما سخن او را دراین‏باره تصدیق می‌‏کنیم که پروردگارش او را برانگیخته و با او سخن گفته است.


ابن ابی العوجاء برخاست و به یارانش گفت: چه کسی مرا در دریای این مرد درافکند؟ من از شما خواستم که برایم شرابی سرخوش کننده فراهم آورید و شما مرا در شعله آتش افکندید!


فَقامَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ فَقالَ لِاصْحابِهِ: مَنْ الْقانى فى بَحْرِ هذا؟ سَألْتُكُمْ انْ تَلْتَمِسوا الَىَّ خَمْرَةً فَالْقَيْتُمونى عَلى جَمْرَةٍ. فَقالوا: ما كُنْتَ فى مَجْلِسِهِ الّا حَقيراً. فَقالَ: انَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُؤوسَ مَنْ تَرَوْنَ.
گفتند: راستی که در مجلس او بسیار حقیر می‌‏نمودی! گفت: او فرزند کسی است که سرهای این کسانی را که می‌‏بینید تراشیده است! (یعنی آن‏قدر بر آنان نفوذ کلام دارد که با آن که سر تراشیدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشیده‌‏اند.)]خلاصه حدیث بالا و همچنین بیان‏ نهج‌البلاغه‏ که قبلًا نقل کردیم این است که خداوند به این وسیله می‌‏خواهد تسلیم و تعبد بنده را ظاهر کند.


این مسئله را باید طرح کرد که درست است که هر دستوری مصلحتی دارد که عقل احیاناً در می‌‌‏یابد و لی آیا اگر انسان دستوری را فقط به حکم تعبد و تسلیم بجا آورد اقرب به عبودیت است یا اگر حکمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حکم تعبد و تسلیم بجا آورد و حکمت را احاله کند به امر او، قطعاً اقرب به تعبد و تسلیم است.
== تعبد در حج ==


[ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود سپس از اعتقاد به توحيد
اساساً یکی از رموز حج تسلیم تعبدی است و داستان ابراهیم و ذبح اسماعیل (ابراهیم پدر حج است) خود نشانه‏‌ای از این تسلیم مطلق است.
دست برداشت. به او گفتند: مذهب رفيقت را رها كردى و در چيزى كه اصل و حقيقتى ندارد درآمدى! گفت: رفيق من آشفته است، گاهى معتقد به قدر و آزادى اختيار است و گاهى جبرى مسلك، و او را استوار بر يك مذهب نمى‏بينم.


فقیه‏، جلد 2، صفحه 179:
عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: کانَ ابی یَقولُ: ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَکُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ‏ وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ‏ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ.


راوى گفت: ابن ابى العوجاء از روى سركشى و انكار بر كسانى كه حج مى‏گزارند داخل مكه شد و عالمان دينى از گفتگو و همنشينى با او كراهت داشتند زيرا بسيار بد زبان و بدطينت بود. پس نزد امام صادق عليه السلام آمد و در ميان گروهى از همفكران خود در خدمت آن حضرت نشست و گفت:
[امام صادق علیه‌السلام فرمود: پدرم می‌‏فرمود: کسی که به زیارت این خانه می‌‌‏آید اگر سه خصلت در او نباشد ارزش و اهمیتی نزد خدا ندارد:  
مجالس امانت است (سخنان بايد در همين جا دفن شود) و هركه را سرفه گرفته است بايد سرفه كند، آيا اجازه مى‏دهى سخن گويم؟ فرمود: بگو.
 
 
گفت: تا كى اين خرمنگاه را مى‏كوبيد و به اين سنگ التجا مى‏آوريد و اين خانه‏اى را كه از آجر و سنگ و گل بالا رفته مى‏پرستيد و چون شتران رميده دور آن هروله مى‏كنيد؟! در صورتى كه هركه دراين‏باره بينديشد و فكر خود را به كار برد پى مى‏برد كه اين كارى است كه يك غير حكيم و بى‏فكر آن را بنياد نهاده است. اكنون پاسخ ده، زيرا تو رأس و قله اين دين هستى و پدرت اساس و نظام آن بوده است.
 
 
امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه خداوند او را گمراه نموده و چشم دلش را كور كرده است حق را ثقيل مى‏يابد و حق به كامش شيرين نمى‏آيد، و شيطان اختياردار او مى‏شود و وى را در آبشخوارهاى هلاكت درآورده و بيرون نخواهد آورد. اين خانه‏اى است كه خداوند خلق خويش را به واسطه آن به بندگى خود فراخوانده تا اطاعت آنان را با رفتن به سوى آن بيازمايد، ازاين‏رو آنان را به تعظيم و زيارت اين خانه واداشته و آن را محل پيامبران خود و قبله نمازگزاران قرار داده است، بدين جهت اين خانه شاخه‏اى از خشنودى خداوند و راهى به سوى آمرزش اوست، و بر هيئت كمال و مجتمع عظمت و جلال برپا شده است، خداوند اين خانه را دو هزار سال پيش از گسترده شدن زمين آفريد، و شايسته‏ترين كس به اين كه در اوامر و نواهى خود اطاعت شود خداوندى است كه پديدآرنده ارواح و صورتهاست.
 
 
 
ابن ابى العوجاء گفت: اى ابا عبد اللَّه سخن گفتى و به چيز غايب و ناديده حواله كردى.
امام صادق عليه السلام فرمود: واى بر تو، چگونه غايب است كسى كه شاهد خلق خويش است و به آنان از رگ گردن نزديكتر است، سخنشان را مى‏شنود، خودشان را مى‏بيند و اسرارشان را مى‏داند؟! اين مخلوق است كه هرگاه از جايى انتقال يابد يك جا از او پر مى‏شود و جاى ديگر از او خالى مى‏ماند، و در جايى كه تازه رفته از جايى كه قبلًا در آن بوده بى‏خبر است. اما خداى عظيم‏الشأن، آن فرمانرواى جزادهنده هيچ جايى از او خالى نيست و هيچ جايى هم از او پر نيست، و هيچ جايى از جايى ديگر به او نزديكتر نيست، و آن كسى كه خداوند او را با نشانه‏هاى محكم و براهين روشن برانگيخت و او را به يارى خود تأييد نمود و براى پيام‏گزارى خويش برگزيد، ما سخن او را دراين‏باره تصديق مى‏كنيم كه پروردگارش او را برانگيخته و با او سخن گفته است.
 
 
 
ابن ابى العوجاء برخاست و به يارانش گفت: چه كسى مرا در درياى اين مرد درافكند؟ من از شما خواستم كه برايم شرابى سرخوش كننده فراهم آوريد و شما مرا در شعله آتش افكنديد! گفتند: راستى كه در مجلس او بسيار حقير مى‏نمودى! گفت: او فرزند كسى است كه سرهاى اين كسانى را كه مى‏بينيد تراشيده است! (يعنى آن‏قدر بر آنان نفوذ كلام دارد كه با آن كه سر تراشيدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشيده‏اند.)]
 
 
خلاصه حديث بالا و همچنين بيان‏ نهج البلاغه‏ كه قبلًا نقل كرديم اين است كه خداوند به اين وسيله مى‏خواهد تسليم و تعبد بنده را ظاهر كند.
اين مسئله را بايد طرح كرد كه درست است كه هر دستورى مصلحتى دارد كه عقل احياناً در مى‏يابد، ولى آيا اگر انسان دستورى را فقط به حكم تعبد و تسليم بجا آورد اقرب به عبوديت است يا اگر حكمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حكم تعبد و تسليم بجا آورد و حكمت را احاله كند به امر او، قطعاً اقرب به تعبد و تسليم است.
 
 
اساساً يكى از رموز حج تسليم تعبدى است و داستان ابراهيم و ذبح اسماعيل (ابراهيم پدر حج است) خود نشانه‏اى از اين تسليم مطلق است.
 
 
فقيه‏، جلد 2، صفحه 179:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: كانَ ابى يَقولُ: ما يُعْبَأُ بِمَنْ يَؤُمُّ هذَا الْبَيْتَ اذا لَمْ يَكُنْ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ يُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ‏  وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ‏ يَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ.
[امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم مى‏فرمود: كسى كه به زيارت اين خانه مى‏آيد اگر سه خصلت در او نباشد ارزش و اهميتى نزد خدا ندارد: اخلاق خوشى كه با آن با همنشينانش معاشرت كند، و بردبارى‏اى كه با آن خشم خود را كنترل نمايد، و پرهيزكارى‏اى كه او را از حرامهاى الهى باز دارد.]


اخلاق خوشی که با آن با همنشینانش معاشرت کند و بردباری‏ای که با آن خشم خود را کنترل نماید و پرهیزکاری‌‏ای که او را از حرام‌های الهی باز دارد.]


وسائل‏، جلد 2، صفحه 139:
وسائل‏، جلد 2، صفحه 139:
احتجاج‏ طَبَرْسى عَنْ أَميرِ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام فِى احْتِجاجِهِ عَلَى الْخَوارِجِ قالَ: وَ امّا قَوْلُكُمْ انّى كُنْتُ وَصِيّاً فَضَيَّعْتُ الْوَصِيَّةَ فَانْتُمْ كَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَىَّ وَ ازَلْتُمُ الْامْرَ عَنّى وَ لَيْسَ عَلَى الْاوْصِياءِ الدُّعاءُ الى‏ انْفُسِهِمْ، انَّما يَبْعَثُ اللَّهُ الْانْبِياءَ عليهم السلام فَيَدْعونَ الى‏ انْفُسِهِمْ وَ (امَّا خ) الْوَصِىُّ فَمَدْلولٌ عَلَيْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعاءِ الى‏ نَفْسِهِ وَ قَدْ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَيْهِ سَبيلًا. وَ لَوْ تَرَكَ النّاسُ الْحَجَّ لَمْ يَكُنِ الْبَيْتُ لِيُكْفَرَ [بِتَرْكِهِمْ ايّاهُ‏] وَ لكِنْ كانوا يَكْفُرونَ بِتَرْكِهِمْ ايّاهُ لِانَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ عَلَماً وَ كَذلِكَ نَصَبَنى عَلَماً حَيْثُ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: يا عَلِىُّ، انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ تُؤْتى وَ لا تَأْتى.
احتجاج‏ طَبَرْسی عَنْ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ علیه‌السلام فِی احْتِجاجِهِ عَلَی الْخَوارِجِ قالَ: وَ امّا قَوْلُکُمْ انّی کُنْتُ وَصِیّاً فَضَیَّعْتُ الْوَصِیَّةَ فَانْتُمْ کَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَیَّ وَ ازَلْتُمُ الْامْرَ عَنّی وَ لَیْسَ عَلَی الْاوْصِیاءِ الدُّعاءُ الی‏ انْفُسِهِمْ، انَّما یَبْعَثُ اللَّهُ الْانْبِیاءَ علیهم‌السلام فَیَدْعونَ الی‏ انْفُسِهِمْ وَ (امَّا خ) الْوَصِیُّ فَمَدْلولٌ عَلَیْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعاءِ الی‏ نَفْسِهِ وَ قَدْ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا. وَ لَوْ تَرَکَ النّاسُ الْحَجَّ لَمْ یَکُنِ الْبَیْتُ لِیُکْفَرَ [بِتَرْکِهِمْ ایّاهُ‏] وَ لکِنْ کانوا یَکْفُرونَ بِتَرْکِهِمْ ایّاهُ لِانَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ عَلَماً وَ کَذلِکَ نَصَبَنی عَلَماً حَیْثُ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: یا عَلِیُّ، انْتَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ الْکَعْبَةِ تُؤْتی وَ لا تَأْتی.
 
[در کتاب‏ احتجاج‏ طبرسی در ضمن احتجاج امیر مؤمنان علیه‌السلام با خوارج آمده است که فرمود: اما اینکه گفتید من وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم و (با سکوت و خانه‏‌نشینی خود) وصیت را تباه کردم؛ بدانید این شما بودید که کافر شدید و دیگران را بر من مقدم داشتید و کار را از دست من بیرون بردید؛ و بر اوصیا لازم نیست که مردم را به سوی خود دعوت کنند (بلکه مردم باید خود طبق وصیت پیامبرشان نزد اوصیا بروند)؛ خداوند پیامبران علیهم‌السلام را برمی‏‌انگیزد و آنان را به سوی خود دعوت می‌‏کنند. اما وصی معرفی شده است و بی‌‏نیاز است از این که به سوی خود دعوت نماید،
 
[در كتاب‏ احتجاج‏ طبرسى در ضمن احتجاج امير مؤمنان عليه السلام با خوارج آمده است كه فرمود: اما اينكه گفتيد من وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم و (با سكوت و خانه‏نشينى خود) وصيت را تباه كردم؛ بدانيد اين شما بوديد كه كافر شديد و ديگران را بر من مقدم داشتيد و كار را از دست من بيرون برديد؛ و بر اوصيا لازم نيست كه مردم را به سوى خود دعوت كنند (بلكه مردم بايد خود طبق وصيت پيامبرشان نزد اوصيا بروند)؛ خداوند پيامبران عليهم السلام را برمى‏انگيزد و آنان را به سوى خود دعوت مى‏كنند. اما وصى معرفى شده است و بى‏نياز است از اين كه به سوى خود دعوت نمايد،
 
 
 
چنانكه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان كه توانايى رفتن دارند كه خانه خدا را زيارت كنند»، حال اگر مردم حج را ترك كردند اين خانه خدا نيست كه با ترك كردن آنها كافر شده باشد بلكه آنان با ترك خانه خدا كافر شده‏اند، زيرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانه‏اى نصب كرده است. همچنين خداوند مرا به عنوان نشانه‏اى نصب كرده است آنجا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى على، تو به منزله كعبه هستى كه بايد به زيارت آن رفت نه آنكه كعبه به زيارت كسى رود.]
 
 
اين خود تعبيرى است درباره كعبه كه به منزله پرچم مقدسى است‏  ولى از سنگ نه از پارچه، مثل يك پرچم احترام و تقدس دارد، مثل يك پرچم در ميدان جنگ همه بايد گرد او جمع شوند، مثل يك پرچم تا او برپاست لشكر ايستاده و مقاومت مى‏كند و اگر خوابيد پشت سپاه و اردو مى‏شكند: لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ.
 
 
يكى از درسهايى كه از حج بايد بياموزيم، مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوى است: تَعالَوْا الى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ انْ لا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ ...
 
 
در قرآن كريم، سوره بقره، آيه 198- 200 اين طور مى‏فرمايد:
... فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُروه كَما هَداكُمْ وَ انْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّينَ. ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحيمٌ. فَاذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكرِكُمْ آباءَكُمْ اوْ اشَدَّ ذِكْراً.
 
 
[پس چون از عرفات روانه شديد در مشعر الحرام (بمانيد و) به ذكر خدا پردازيد، و او را ياد كنيد چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پيش از آن از گمراهان بوديد. سپس از همان جا كه مردم روانه مى‏شوند روانه شويد، و از خدا آمرزش بخواهيد، كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پايان برديد خدا را آن‏چنان ياد كنيد كه از پدران خود ياد مى‏كنيد يا بيشتر از آن.]
 
 
در كافى‏، جلد 4، صفحه 516:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ايّامٍ مَعْدوداتٍ» قالَ: هِىَ ايّامُ التَّشْريقِ، كانوا اذا اقاموا بِمِنى‏ بَعْدَ النَّحْرِ تَفاخَروا فَقالَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ كانَ ابى يَفْعَلُ كَذا وَ كَذا، فَقالَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ...
 
 
[امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه: «و خدا را در روزهايى چند ياد كنيد» فرمود: منظور ايام تشريق است، در جاهليت وقتى در منى پس از مراسم قربانى اقامت داشتند به تفاخر با يكديگر مى‏پرداختند و يكى مى‏گفت:
 
 
پدرم چنين و چنان مى‏كرد (و ديگرى نيز همين طور). ازاين‏رو خداوند فرمود: هرگاه از عرفات سرازير شديد و به منى آمديد خدا را در آنجا ياد كنيد مثل يادى كه از پدرانتان مى‏كنيد بلكه بيشتر از آن ...]
 
 
در پاورقى‏ كافى‏ مى‏گويد:
رُوِىَ عَنِ الْباقِرِ عليه السلام: انَّهُمْ اذا كانوا فَرِغوا مِنَ الْحَجِّ يَجْتَمِعونَ هُناكَ وَ يَعُدّونَ مَفاخِرَ آبائِهِمْ وَ مَآثِرَهُمْ وَ يَذْكُرونَ ايّامَهُمُ الْقَديمَةَ وَ ايادِيَهُمُ الْجَسيمَةَ، فَامَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ انْ يَذْكُروهُ مَكانَ ذِكْرِهِمْ آباءَهُمْ فى هذَا الْمَوْضِعِ.
[از امام باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: آنان وقتى از حج فارغ مى‏شدند در آن مكان جمع مى‏شدند و به ذكر مفاخر و مآثر پدران خود مى‏پرداختند و زدوخوردهاى گذشته و بخششهاى بزرگ آنان را ياد مى‏كردند، خداى سبحان به آنان دستور داد كه در آن مكان به جاى پدرانشان او را ياد كنند.]
 
 
اين مطلب امروز بسيار مورد اهميت است. در جاهليت قرن بيستم تحت نفوذ استعمار، قوميتها و مليتها تا حد زيادى تحريك مى‏شود و اين سبب تفرقه مسلمانان است. فرقى كه هست اعراب با مقياس قبيله و امروز با مقياس نژاد و ملت، تفاخر جاهلى مى‏كنند. ما در مقاله «ايران و اسلام» دراين‏باره بحث كرديم.
 
 
در كشاف‏ مى‏گويد: بازار عكاظ و ذى المجاز و ... بعد از ايام حج تشكيل مى‏شد.
در حج دو مسئله است كه از مشكلات و بلكه به نظر بعضى از نقاط ضعف حج شمرده مى‏شود: قربانى، تعظيم سنگ و غيره.
از نظر اول، اين عمل يك ظلم و آزار است و نمى‏تواند مقرّب باشد و از قضا اسم قربانى به آن داده‏اند. آيا مى‏توان كسى را شكنجه كرد به قصد قربت؟
ميازار مورى كه دانه‏كش است‏ كه جان دارد و جان شيرين خوش است‏
 
 
قطع نظر از آزار و اذيت، چه رابطه‏اى ميان رضاى خدا و ريختن خون يك حيوان است؟ مگر خداوند- العياذ باللَّه- خونخوار است و از اينكه ببيند خون حيوانى ريخته مى‏شود مسرور و خوشحال مى‏شود؟ بعلاوه، چنانكه گفتيم ظلم و آزار و تعذيب است و مبعّد است.
 
 
ايراد ديگر به قربانى اين است كه يادگار توحش است. در قديم در اديان وثنى و بت‏پرستى مذبحهايى بوده است و مردم براى رضاى بتها قربانى مى‏كرده‏اند و خيال مى‏كرده‏اند آن بتها از آن گوشتها استفاده مى‏كنند و ظاهراً گوشتهاى آن حيوانات را نمى‏خورده‏اند و لااقل خون آنها را كه براى خودشان خوراكى بوده به سر و صورت بتها مى‏ماليده‏اند.
 
 
اما جواب: راجع به اين قسمت كه چه فايده‏اى بر ريختن خون مترتب مى‏شود، اين در صورتى صحيح است كه هدف از قربانى و كفّارات (كه اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند يا شتر كشتن است الّا نادراً) فقط ريختن خون باشد. دليلى ندارد كه صرف ريختن خون مقرّب باشد، زيرا عملى مقرّب است كه رضاى خدا در آن باشد و رضاى خدا در اين است كه انسان به كمال فردى و اجتماعى خود برسد.
صرف ريختن خون نه به كمال فردى انسان كمك مى‏كند و نه به كمال اجتماعى او.
 
 
 
ولى اگر هدف اصلى اطعام و انفاق باشد، همان‏طورى كه در ساير كفّارات هست (و البته اطعام و انفاقى است دسته‏جمعى و به صورت خاص، يعنى به صورت اطعام‏ گوشت و اينكه هر انسانى يك حيوانى را بكشد و مصداق‏ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقير واقع شود) آن ايراد وارد نيست.
 
 
 
و البته يك نكته هست و آن اينكه منافات ندارد كه ضمناً اين عمل دسته‏جمعى، احياء و زنده كردن خاطره‏اى از قهرمان توحيد حضرت ابراهيم باشد. به او امر شد عزيز و نور چشم خود را در راه خدا قربانى كند و فدا نمايد و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسليم بود، گوسفندى به جاى فرزند قربانى كن. اين گوسفند فدا كردن تجديد آن خاطره است و تعظيم آن قهرمان است.
 
 
ولى همان‏طورى كه در حديث نبوى نقل كرديم، فرمود:
انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى‏ لِتَشْبَعَ مَساكينُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأطْعِموهُمْ.
[و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خد
 
 
اوند قربانى را قرار داد تا نيازمندان شما شكمى سير از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنيد.]
و سرّ اينكه روز عيد قربان عيد است، اين است كه در اين روز رسم فرزندكشى منسوخ شد. داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاريخ باشد كه عبد المطلب نذر كرد كه اگر خدا ده پسر به او بدهد يكى را قربانى كند الى آخره.
 
 
 
قرآن رسمهايى از بت‏پرستان درباره حيوانات نقل مى‏كند، آنجا كه مى‏گويد:
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصيلَةٍ وَ لا حامٍ.
رجوع شود به تفسير المنار.
 
 
اما از نظر دوم يعنى تعظيم و تكريم احجار و بيت و غيره، مى‏گويند طواف گرد يك خانه سنگى و استلام و تبرك به حجرالاسود بقايايى از شرك است كه در اسلام باقى مانده است، اسلام هم نتوانست توحيد خالص بياورد و الّا مى‏بايست حج را به طور كلى منسوخ كند، حج به طور كلى از بقاياى شرك است كه در اسلام باقى مانده است.
 
 
اتفاقاً قضيه برعكس است. قرآن حج را يادگار ابراهيم و ابراهيم را پدر حج و دشمن بت‏پرستى مى‏داند: وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهيم نيز بت‏شكن بود: تَاللَّهِ‏ لَاكيدَنَّ اصْنامَكُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا كَبيراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعاير الهى ياد مى‏كند و اين آيه: ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ‏ در خلال آيات حج وارد شده است.


چنانکه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان که توانایی رفتن دارند که خانه خدا را زیارت کنند»، حال اگر مردم حج را ترک کردند این خانه خدا نیست که با ترک کردن آنها کافر شده باشد بلکه آنان با ترک خانه خدا کافر شده‌‏اند، زیرا خداوند آن خانه را برای شما به عنوان نشانه‌‏ای نصب کرده است. همچنین خداوند مرا به عنوان نشانه‏‌ای نصب کرده است آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی، تو به منزله کعبه هستی که باید به زیارت آن رفت نه آنکه کعبه به زیارت کسی رود.]
این خود تعبیری است درباره کعبه که به منزله پرچم مقدسی است‏ ولی از سنگ نه از پارچه، مثل یک پرچم احترام و تقدس دارد، مثل یک پرچم در میدان جنگ همه باید گرد او جمع شوند، مثل یک پرچم تا او برپاست لشکر ایستاده و مقاومت می‌‌کند و اگر خوابید پشت سپاه و اردو می‌‏شکند: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ.


ما در ورقه‏هاى‏ عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ توحيد در عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ اقسام توحيد گفته‏ايم كه فرق است ميان تعظيم و پرستش. اسلام تعظيم و تواضع را جايز مى‏داند و پرستش را منع مى‏كند. فرق ميان پرستش و تعظيم اين است كه پرستش نوعى تقديس و تنزيه و تسبيح و تحميد است، و گفتيم تسبيح و تحميد و تنزيه از جميع نقايص و همچنين تكبير مختص خداست، زيرا كاملِ منزه از همه نقايص خداست و آن كه سپاس مطلق به اوست و اكبر و اعظم مطلق خداست. سجود و ركوع از لحاظ هيئت جسمانى عبادت نيست، از آن لحاظ عبادت است كه حالتى است كه اختصاص داده شده براى تسبيح و تكبير. لهذا در سجود مى‏گوييم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى‏ وَ بِحَمْدِه» و در ركوع مى‏گوييم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس مى‏گوييم: «اللَّهُ اكْبَر» و در حال قيام مى‏گوييم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين» و يا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَر».
مبارزه با تفاخرات قومی و ملی و نژادی
یکی از درس‌هایی که از حج باید بیاموزیم، مبارزه با تفاخرات قومی و ملی و نژادی و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوی است: تَعالَوْا الی‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ انْ لا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ ...


در قرآن کریم، سوره بقره، آیه 198- 200 این طور می‌‏فرماید:
... فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُروه کَما هَداکُمْ وَ انْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّینَ. ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیمٌ. فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکرِکُمْ آباءَکُمْ اوْ اشَدَّ ذِکْراً.
[پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذکر خدا پردازید و او را یاد کنید چنانکه راهتان نموده است و همانا شما پیش از آن از گمراهان بودید. سپس از همان جا که مردم روانه می‌‏شوند روانه شوید و از خدا آمرزش بخواهید، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد کنید که از پدران خود یاد می‌‏کنید یا بیشتر از آن.]
در کافی‏، جلد 4، صفحه 516:
عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی ایّامٍ مَعْدوداتٍ» قالَ: هِیَ ایّامُ التَّشْریقِ، کانوا اذا اقاموا بِمِنی‏ بَعْدَ النَّحْرِ تَفاخَروا فَقالَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ کانَ ابی یَفْعَلُ کَذا وَ کَذا، فَقالَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ...
[امام صادق علیه‌السلام در تفسیر این آیه: «و خدا را در روزهایی چند یاد کنید» فرمود: منظور ایام تشریق است، در جاهلیت وقتی در منی پس از مراسم قربانی اقامت داشتند به تفاخر با یکدیگر می‌‏پرداختند و یکی می‌‏گفت:
پدرم چنین و چنان می‌‏کرد (و دیگری نیز همین طور). ازاین‏رو خداوند فرمود: هرگاه از عرفات سرازیر شدید و به منی آمدید خدا را در آنجا یاد کنید مثل یادی که از پدرانتان می‌‏کنید بلکه بیشتر از آن ...]
در پاورقی‏ کافی‏ می‌‏گوید:
رُوِیَ عَنِ الْباقِرِ علیه السلام: انَّهُمْ اذا کانوا فَرِغوا مِنَ الْحَجِّ یَجْتَمِعونَ هُناکَ وَ یَعُدّونَ مَفاخِرَ آبائِهِمْ وَ مَآثِرَهُمْ وَ یَذْکُرونَ ایّامَهُمُ الْقَدیمَةَ وَ ایادِیَهُمُ الْجَسیمَةَ، فَامَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ انْ یَذْکُروهُ مَکانَ ذِکْرِهِمْ آباءَهُمْ فی هذَا الْمَوْضِعِ.
[از امام باقر علیه‌السلام روایت است که فرمود: آنان وقتی از حج فارغ می‌‌شدنددر آن مکان جمع می‌‌شدند و به ذکر مفاخر و مآثر پدران خود می‌‏پرداختند و زدوخوردهای گذشته و بخشش‌های بزرگ آنان را یاد می‌‌کردند، خدای سبحان به آنان دستور داد که در آن مکان به جای پدرانشان او را یاد کنند.]
این مطلب امروز بسیار مورد اهمیت است. در جاهلیت قرن بیستم تحت نفوذ استعمار، قومیت‌ها و ملیت‌ها تا حد زیادی تحریک می‌‏شود و این سبب تفرقه مسلمانان است. فرقی که هست اعراب با مقیاس قبیله و امروز با مقیاس نژاد و ملت، تفاخر جاهلی می‌‏کنند. ما در مقاله «ایران و اسلام» دراین‏باره بحث کردیم.
در کشاف‏ می‌‏گوید: بازار عکاظ و ذی المجاز و ... بعد از ایام حج تشکیل می‌‏شد.
== رفع دو شبهه مهم در مساله حج ==


تقديس منحصراً بايد براى خدا باشد و يا به خاطر امر خدا. اگر چيزى را به خاطر يك شعار و عنوان يك شعار تقديس كرديم (نه تسبيح كه براى غير خدا جايز نيست) مثل احترامى كه به پرچم و علامتهاى ملى مى‏گزارند، در واقع احترام به او نيست، احترام به آن فكر و عقيده‏اى است كه اين پرچم نماينده اوست. اين است كه جنبه شعاريت پيدا مى‏كند.
در حج دو مسئله است که از مشکلات و بلکه به نظر بعضی از نقاط ضعف حج شمرده می‌‏شود: قربانی، تعظیم سنگ و غیره.
از نظر اول، این عمل یک ظلم و آزار است و نمی‏‌تواند مقرّب باشد و از قضا اسم قربانی به آن داده‌‏اند. آیا می‌‏توان کسی را شکنجه کرد به قصد قربت؟
میازار موری که دانه‏کش است‏ که جان دارد و جان شیرین خوش است‏


قطع نظر از آزار و اذیت، چه رابطه‌‏ای میان رضای خدا و ریختن خون یک حیوان است؟ مگر خداوند- العیاذ باللَّه- خونخوار است و از اینکه ببیند خون حیوانی ریخته می‌‏شود مسرور و خوشحال می‌‏شود؟ بعلاوه، چنانکه گفتیم ظلم و آزار و تعذیب است و مبعّد است.
ایراد دیگر به قربانی این است که یادگار توحش است. در قدیم در ادیان وثنی و بت‌‏پرستی مذبح‌هایی بوده است و مردم برای رضای بت‌ها قربانی می‌‏کرده‌‏اند و خیال می‌‏کرده‌‏اند آن بت‌ها از آن گوشت‌ها استفاده می‌‏کنند و ظاهراً گوشت‌های آن حیوانات را نمی‌‏خورده‌‏اند و لااقل خون آنها را که برای خودشان خوراکی بوده به سر و صورت بت‌ها می‌‏مالیده‌‏اند.
اما جواب: راجع به این قسمت که چه فایده‌‏ای بر ریختن خون مترتب می‌‏شود، این در صورتی صحیح است که هدف از قربانی و کفّارات (که اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند یا شتر کشتن است الّا نادراً) فقط ریختن خون باشد. دلیلی ندارد که صرف ریختن خون مقرّب باشد، زیرا عملی مقرّب است که رضای خدا در آن باشد و رضای خدا در این است که انسان به کمال فردی و اجتماعی خود برسد.
صرف ریختن خون نه به کمال فردی انسان کمک می‌‌کند و نه به کمال اجتماعی او.


پس در اينجا دو مطلب گفته شد: يكى اينكه ملاك پرستش، تسبيح و تكبير و تحميد است كه جز درباره كمال مطلق جايز نيست و امكان ندارد خدا اجازه بدهد غير او تسبيح و تكبير و تحميد شود. اما سجود و ركوع از لحاظ هيئت جسمانى عبادت نيست و هيچ عملى عبادت ذاتى نيست.
ولی اگر هدف اصلی اطعام و انفاق باشد، همان‏طوری که در سایر کفّارات هست (و البته اطعام و انفاقی است دسته‏‌جمعی و به صورت خاص، یعنی به صورت اطعام‏ گوشت و اینکه هر انسانی یک حیوانی را بکشد و مصداق‏ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر واقع شود) آن ایراد وارد نیست.  


و البته یک نکته هست و آن اینکه منافات ندارد که ضمناً این عمل دسته‌‏جمعی، احیاء و زنده کردن خاطره‌‏ای از قهرمان توحید حضرت ابراهیم باشد. به او امر شد عزیز و نور چشم خود را در راه خدا قربانی کند و فدا نماید و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسلیم بود، گوسفندی به جای فرزند قربانی کن. این گوسفند فدا کردن تجدید آن خاطره است و تعظیم آن قهرمان است.


مطلب ديگر اينكه در ميان همه ملل معمول است كه شعايرى را تقديس و تعظيم مى‏كنند و از اين كار هدفى دارند. اسلام هم شعايرى دارد و به نص قرآن، كعبه و حج از شعاير است. در صفحات پيش گفتيم كه كعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است.
ولی همان‏طوری که در حدیث نبوی نقل کردیم، فرمود:
انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحی‏ لِتَشْبَعَ مَساکینُکُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأطْعِموهُمْ.
[و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانی را قرار داد تا نیازمندان شما شکمی سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام کنید.]
و سرّ اینکه روز عید قربان عید است، این است که در این روز رسم فرزندکشی منسوخ شد.


=پانویس=
داستان عبدالمطلب و عبداللَّه ظاهراً از مجعولات تاریخ باشد که عبدالمطلب نذر کرد که اگر خدا ده پسر به او بدهد یکی را قربانی کند الی آخره.
{{پانویس|2}}


قرآن رسم‌هایی از بت‏‌پرستان درباره حیوانات نقل می‌‌کند، آنجا که می‌‏گوید:
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ.
رجوع شود به تفسیر المنار.
اما از نظر دوم یعنی تعظیم و تکریم احجار و بیت و غیره، می‌‏گویند طواف گرد یک خانه سنگی و استلام و تبرک به حجرالاسود بقایایی از شرک است که در اسلام باقی مانده است، اسلام هم نتوانست توحید خالص بیاورد و الّا می‌‏بایست حج را به طور کلی منسوخ کند، حج به طور کلی از بقایای شرک است که در اسلام باقی مانده است.
اتفاقاً قضیه برعکس است. قرآن حج را یادگار ابراهیم و ابراهیم را پدر حج و دشمن بت‏‌پرستی می‌‏داند: وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهیم نیز بت‏شکن بود: تَاللَّهِ‏ لَاکیدَنَّ اصْنامَکُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا کَبیراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعایر الهی یاد می‌‌کند و این آیه: ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلوبِ‏ در خلال آیات حج وارد شده است.
ما در ورقه‌‏های‏ عبادت‏ و ورقه‌‏های‏ توحید در عبادت‏ و ورقه‏‌های‏ اقسام توحید گفته‌‏ایم که فرق است میان تعظیم و پرستش.


== منبع ==
اسلام تعظیم و تواضع را جایز می‌‏داند و پرستش را منع می‌‌کند. فرق میان پرستش و تعظیم این است که پرستش نوعی تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است و گفتیم تسبیح و تحمید و تنزیه از جمیع نقایص و همچنین تکبیر مختص خداست، زیرا کاملِ منزه از همه نقایص خداست و آن که سپاس مطلق به اوست و اکبر و اعظم مطلق خداست. سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانی عبادت نیست، از آن لحاظ عبادت است که حالتی است که اختصاص داده شده برای تسبیح و تکبیر. لهذا در سجود می‌‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّیَ الأَعْلی‏ وَ بِحَمْدِه» و در رکوع می‌‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّیَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس می‌‏گوییم: «اللَّهُ اکْبَر» و در حال قیام می‌‏گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» و یا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اکْبَر».
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (حج)، ج‏25، ص: 109-63- با ویرایش جزئی -
تقدیس منحصراً باید برای خدا باشد و یا به خاطر امر خدا. اگر چیزی را به خاطر یک شعار و عنوان یک شعار تقدیس کردیم (نه تسبیح که برای غیر خدا جایز نیست) مثل احترامی که به پرچم و علامت‌های ملی می‌‏گزارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فکر و عقیده‌‏ای است که این پرچم نماینده اوست. این است که جنبه شعاریت پیدا می‌‌کند.
پس در اینجا دو مطلب گفته شد: یکی اینکه ملاک پرستش، تسبیح و تکبیر و تحمید است که جز درباره کمال مطلق جایز نیست و امکان ندارد خدا اجازه بدهد غیر او تسبیح و تکبیر و تحمید شود. اما سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانی عبادت نیست و هیچ عملی عبادت ذاتی نیست.


مطلب دیگر اینکه در میان همه ملل معمول است که شعایری را تقدیس و تعظیم می‌‏کنند و از این کار هدفی دارند. اسلام هم شعایری دارد و به نص قرآن، کعبه و حج از شعایر است. در صفحات پیش گفتیم که کعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است.


[[رده: وحدت اسلامی، حج ]] ==
== منابع ==
مجموعه آثار استاد شهید مطهری (حج)، ج‏25، ص: 109-63- با ویرایش جزئی
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:حج]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۲۹

عنوان کعبه و نقش اجتماعی آن مجموعه‌ای است از یادداشت‌های شهید مطهری که در زمینه حج و مسائل مرتبط با ان از منظر قرآن و روایات تدوین شده است. در این نوشتار مباحث مختلفی از قبیل فلسفه تشریع حج، فلسفه برخی از مناسک و نیز آثار اجتماعی و سیاسی حج تبیین گردیده و در قسمت پایانی آن برخی از شبهات مطرح شده در مساله حج پاسخ داده شده است.

کعبه و نقش اجتماعی آن‏

1. از آیات قرآن برمی‌‏آید که کعبه قدیمی‏‌ترین معبد جهان است‏: انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ‏ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً. رجوع شود به تفاسیر مفصل که از جنبه تاریخی متعرض این مطلب شده‌‏اند در سوره حج، آیه 29 و آیه 33 از کعبه به«بیت العتیق» یاد شده. ممکن است مقصود خانه کهنه قدیمی باشد و ممکن است مقصود خانه آزاد باشد که: لا یَمْلِکُهُ أَحَدٌ، چنانکه در روایتی از امام باقر روایت شده(تفسیر صافی). . آقای غفوری در سخنرانی کنگره حج می‌‏گوید: به طوری که نوشته‏‌اند از زمان‌های قدیم هفت معبد بزرگ و عمومی وجود داشته که در چین و هند و بلخ و صنعا و در قسمت‌های شمالی و مرکزی ایران فعلی بوده‌‏اند و از همه قدیمی‌‏تر همان کعبه است‏. رجوع شود به کتاب اسرار حج و کتاب قبله کمره‌‏ای.

2. از آیات قرآن برمی‌‏آید که این خانه، خانه پربرکتی است و بناست که منشأ خیرات و برکاتی برای اهل توحید و عدل یعنی مسلمین باشد، چنانکه در آیه پیش‏ ذکر شده است.

3. از آیات قرآن باز برمی‌‏آید که این خانه و حریم آن محل امن و امان است. در کعبه و بلکه در حریم کعبه به نام حرم کسی حق تعرض به صید و هیچ شکاری تا چه رسد به انسان ندارد، که آنجا بست کامل و آزادی و امنیت کامل و حریت بیان و عقیده کامل و عدم تعرض کامل برقرار است. این جهت که بعضی امکنه مقدس است و پناهگاه و اشخاصی در آنجا پناهنده می‌‏شوند مثل مجلس شورا و سنا و غیره و یا در قدیم مشاهد مشرفه و خانه علما، خود مطلبی است.

به‏ هرحال از یک نظر حرم حکم بست را دارد حتی نسبت به حیوانات. البته باید دید از نظر مجرمین قانونی چه حکمی دارد خصوصاً کسانی که در خود حرم مرتکب موجبات حد و قصاص می‌‏شوند.

در دعای ابراهیم نیز آمده است: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً یا: اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ امِناً

و همچنین سوره بقره، آیه 125: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ ... این خصوصیت حرم مؤید این است که حرم باید متعلق به همه مسلمین باشد نه به دسته مخصوص که در بند 5 گفته خواهد شد.

آقای غفوری می‌‏گوید: امروز بشر احساس کرده که احتیاج دارد به محلی که محترم بوده و از نظر بین‏المللی محل دادرسی و کنفرانس‌های جهانی و بالاخره مرجع رفع اختلافات بزرگ باشد ... آیا این نکته را نباید مسلمین توجه داشته باشند که چندین قرن قبل طرح صحیح یک مجمع دینی برای ایجاد وحدت در بین ایشان ریخته شده؟

4. خانه کعبه و ماه ذی‌‏الحجه وسیله‌‏ای است برای قیام امر مسلمین: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ...

در این آیه اثر اجتماعی حج و اعمال آن ذکر شده است، چنانکه در روایات نیز آمده است. کلمه «حرام» که تکرار شده، فلسفه و مناط را ذکر می‌‌کند، یعنی داشتن چنین مکان محترمی نگهدارنده مسلمین است.

5. این خانه و بلکه حرم نباید مالک خصوصی داشته باشد، مال خداست یعنی مال همه است. همه حرم حکم مسجد را ازاین‏‌جهت دارد- نه از سایر جهات- لهذا در ذیل این آیه: انَّ الَّذینَ کَفَروا وَ یَصُدّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلْناهُ لِلنّاسِ‏ سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ،

در حدیث وارد شده که کسی حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مکه به عنوان اینکه اینجا شهر ما و وطن ما و مملکت ماست،

و این آیه در وقتی نازل شد که قریش مانع ورود مسلمانان به مکه شدند. و همچنین است آیه 34 انفال: وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانوا اوْلِیاءَهُ ...

علی هذا کعبه و مسجد و بلکه حرم متعلق است به هرکس که اهل توحید و عبادت خدا و بر ملت ابراهیم باشد.

مثل این است که از طرف ابراهیم این محل بر اهل توحید و عبادت خدای یگانه وقف شده است ولی وقف نیست، نوعی دیگر از ملکیت است خاص خود که همان ملکیت بین‏‌المللی اسلامی است.

در نهج‌البلاغه‏ مولی به قُثَم بن عباس که عامل مکه بود نامه می‌‏نویسد:

امّا بَعْدُ، فَاقِمْ لِلنّاسِ الْحَجَ‏ وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ‏ الْمُسْتَفْتِیَ وَ عَلِّمِ الْجاهِلَ وَ ذاکِرِ الْعالِمَ وَ لا یَکُنْ لَکَ الَی النّاسِ سَفیرٌ الّا لِسانُکَ وَ لا حاجِبٌ الّا وَجْهُکَ ... وَ انْظُرْ الی‏ مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ الی‏ مَنْ قِبَلَکَ ... وَ مُرْ اهْلَ مَکَّةَ انْ لا یَأْخُذوا مِنْ ساکِنٍ اجْراً، فَانَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ یَقولُ: «سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ» فَالْعاکِفُ: الْمُقیمُ بِهِ و َ الْبادی: الَّذی یَحُجُّ الَیْهِ مِنْ غَیْرِ اهْلِهِ و َفَّقَنَا اللَّهُ وَ ایّاکُمْ لِمَحابِّهِ. (کتاب 67 نهج‌البلاغه)

[اما بعد، مراسم حج را برای مردم بپا دار و ایام اللَّه (عبرت‌های تاریخ) را به یادشان آر و هر صبح و شام برای مراجعه آنان در مجلس عمومی بنشین، به پرسش پرسش‌‏کننده پاسخ ده و نادان را علم بیاموز و با عالم مذاکره کن و نباید میان تو و مردم پیام‏رسانی جز زبانت و دربانی جز چهره‏ات باشد ... و به اموال الهی که نزد تو جمع می‌‏گردد بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانی که نزد تو هستند به مصرف رسان ... و به ساکنان مکه دستور ده که از کسانی که در خانه‏هاشان سکونت می‌‏کنند کرایه نگیرند، زیرا خدای سبحان می‌‏فرماید: «عاکف و بادی در این سرزمین یکسانند». عاکف کسی است که مقیم مکه است و بادی کسی است که اهل مکه نیست و به قصد حج آنجا می‌‌‏آید. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.]

هرچند در آیه قرآن به مسجد‌الحرام تعبیر شده ولی در قرآن کریم گاهی کلمه کعبه به خصوص بیت و گاهی شامل حریم بیت در تمام حرم می‌‏شود، مثل کلمه‏ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ. و همچنین کلمه مسجد‌الحرام‏ گاهی شامل حریم آن یعنی تمام حرم می‌‏شود و علی هذا بعید نیست که مقصود امام خصوصِ خانه‏‌های مکه نباشد، تمام حرم این حکم را دارد.

در احادیث ما وارد شده که اول کسی که برای خانه‌‏های مکه مصراعین قرار داد، معاویه بود: وَ کانَ النّاسُ اذا قَدِموا مَکَّةَ نَزَلَ الْبادی عَلَی الْحاضِرِ حَتّی یَقْضِیَ حَوائِجَهُ ... وَ کانَ اوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلی بابِهِ الْمِصراعَیْنِ مُعاوِیَةُ بْنُ ابی سُفْیانَ وَ لَیْسَ یَنْبَغی لِاحَدٍ انْ یَمْنَعَ الْحاجَّ شَیْئاً مِنَ الدّورِ وَ مَنازِلِها.

[و مردم در گذشته چنان بودند که چون به مکه می‌‏آمدند، مسافر بر مقیم وارد می‌‏شد تا حوایجش را برآورد ... و اول کسی که برای خانه خود دو لنگه در قرار داد معاویة بن ابی سفیان بود و برای احدی از اهل مکه شایسته نیست که حاجیان را از خانه‏‌ها و منازل آن باز دارد.]

در صافی‏ از علل‏ نقل می‌‌کند: لَمْ یَکُنْ یَنْبَغی انْ یوضَعَ عَلی دورِ مَکَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ یَنْزِلوا مَعَهُمْ فی دورِهِمْ فی ساحَةِ الدّارِ حَتّی یَقْضوا مَناسِکَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَکَّةَ ابْواباً مُعاوِیَةُ.

[سزاوار نبود که برای خانه‌‏های مکه در قرار دهند، زیرا حاجیان حق دارند به حیاط خانه ساکنان مکه وارد شوند تا مراسم حج را به پایان برند. و اول کسی که برای خانه‏‌های مکه در قرار داد معاویه بود.]

معلوم می‌‏شود سعودی‌های امروز که خود را تابع قرآن معرفی می‌‏کنند، تابع معاویه‌‏اند مثل سایر قسمت‌های استبدادی‏شان.

معلوم می‌‏شود نظر اسلام این بوده که حرم شریف متعلق به همه مسلمین باشد.

در آیه کریمه سوره حج بعد از آیه بالا دارد: وَ اذْ بَوَّأْنا لِابْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ انْ لا تُشْرِکْ بی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ.

[و یاد کن آنگاه که جای خانه کعبه را برای ابراهیم مشخص کردیم (و به او گفتیم) که چیزی را شریک من مساز و خانه مرا برای طواف‌‏کنندگان و برپا ایستادگان (در نماز) و رکوع‌‏کنندگان سجده‌‏گزار پاکیزه ساز.]

صافی‏ از کافی‏ و تهذیب‏ نقل می‌‌کند: فَیَنْبَغی لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذی‏ وَ تَطَهَّرَ. [پس شایسته است که بنده داخل مکه نشود مگر آنکه پاکیزه باشد، به طوری که عرق و آلودگی‌های خود را شسته و خود را پاکیزه نموده باشد.]

این حدیث منظور آقای بازرگان را تأیید می‌‌کند که می‌‏گفت مقدمتاً برای پاکیزه نگاه داشتن آن لازم است محیط حرم و همچنین خود اشخاص پاکیزه باشند.

در آیه بعد دارد: وَ اذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتوکَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ. [و در میان مردم ندای حج در ده تا با پای پیاده و سوار بر شتران لاغر اندام که از راه‌های دور و دراز می‌‏رسند نزد تو آیند.]

بعضی از اهل ذوق و عرفان گفته‏‌اند اینکه در آیه دارد «یَأْتوکَ» (نزد تو بیایند) برای این است که باید متوجه مقام ولایت ولی بود و از مجرای وجود او کسب فیض کرد. ولی ممکن است نظر به والی باشد که باید رهبر و هادی و مرشدی داشته باشند، همان‏طور که از صدر اسلام امارت حجاج یک سمت حکومتی بوده است.

در زمان ما که اهل هر مملکتی یک نفر را به عنوان امیر‌الحاج می‌‏فرستند در حقیقت امیر‌الحاج نیست، رئیس هیئت سرپرستی است. امیر‌الحاج سرپرست همه حجاج است و وظیفه ارشاد و هدایت و موعظه و تبلیغ دارد و از همه مناسب‏‌تر شاید شخص شایسته‏‌ای است که امارت خود مکه را دارد.

بعد در آیه دارد: لیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافی‏ دارد که از حضرت صادق سؤال شد: مَنافِعَ الدُّنْیا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْکُلّ. صافی‏ از عیون اخبار الرضا در همین موضوع، حدیث مفصل و جامعی نقل می‌‌کند.

صافی‏ بعد از دو سه آیه در ذیل‏ «وَ لْیَطَّوَّفوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» دارد: وَ عَنِ الباقِرِ علیه‌السلام انَّهُ سُئِلَ لِمَ سَمَّی اللَّهُ الْبَیْتَ الْعَتیقَ؟ قال: هُوَ بَیْتٌ حُرٌّ عَتیقٌ مِنَ النّاسِ لَمْ یَمْلِکْهُ أَحَدٌ.

[از امام باقر سؤال شد: چرا خداوند خانه کعبه را عتیق نامیده است؟ فرمود: زیرا آن خانه‌‏ای است آزاد و رها از همه مردم و هیچ کس مالک و صاحب آن نیست.]

تعبیر به حریت و اینکه کسی مالک او نمی‌‏شود با توجه به اینکه حریم کعبه حکم کعبه را دارد، هم در امنیت‏ (وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً) بدیهی است که تنها خود خانه مأمن نیست، حرم مأمن است؛ و هم در قبله بودن که قرآن دارد: فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏، بالضروره خود کعبه قبله است ولی مسجد‌الحرام هم خارج از قبله نیست، از میدان قبله خارج نیست.

و همچنین مبارک بودن‏ (انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً) این جهت نیز به تمام بلد بلکه به تمام حرم کشیده شده است. همچنین است موضوع حریت کعبه یعنی بین‌‏المللی اسلامی بودن آن. بهترین تعبیر همان تعبیر حضرت باقر است و ما باید همیشه همان تعبیر را به کار ببریم.

6. آیاتی که در قرآن درباره کعبه و حج وارد شده: سوره بقره، آیه 125 و 126: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ مُصَلًّی وَ عَهِدْنا الی‏ ابْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ انْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ. وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ...

[و یاد کنید آنگاه که این خانه را مرجع و پایگاه مردم و مکان امن ساختیم؛ و (گفتیم که) از جایگاه ابراهیم جایی برای نماز قرار دهید (در آنجا نماز گزارید) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش نمودیم که خانه مرا برای طواف‏‌کنندگان و مجاوران حرم و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه سازید. و آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگارا، اینجا را سرزمینی امن قرار ده و از اهل آن هرکه را به خدا و روز واپسین ایمان آورده از انواع میوه‌‏ها و دستاوردها روزی ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان کنم) و هرکه کفر ورزد پس او را اندکی بهره‌‏مند کنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم و آن بد فرجام و جایگاهی است.]

ایضاً سوره بقره، آیه 142: سَیَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتی کانوا عَلَیْها ... الی آخر آیات قبله. [بزودی مردمان نابخرد گویند: چه انگیزه‏‌ای آنان را از قبله‏‌ای که داشتند رویگردان ساخت (از بیت‏المقدس به کعبه متوجه ساخت)؟ بگو:

مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را که مصلحت بداند قبله می‌‏سازد و) هرکه را خواهد به راه راست هدایت می‌‌کند.]

ایضاً سوره بقره، آیه 196- 203: وَ اتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَانْ احْصِرْتُمْ ... الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ ... لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ ... ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ ... فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ ... فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا ... وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً ... اولئِکَ لَهُمْ نَصیبٌ مِمّا کَسَبوا ... وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی ایّامٍ مَعْدوداتٍ.

[و حج و عمره را تمام و کامل برای خدا به پایان برید، پس اگر محصور شدید هر قربانی که میسر باشد (بکشید و از احرام درآیید) و سرهای خود را نتراشید تا آنکه قربانی به جایگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هریک از شما بیمار بود یا دردی در سر داشت (و نیاز به تراشیدن سر در حال احرام پیدا نمود سر را بتراشد) پس کفّاره‌‏ای دهد روزه باشد یا صدقه یا قربانی و اگر ایمن بودید پس هرکه با تقدیم عمره به سوی حج تمتّع می‌‏رود هر قربانی که میسر باشد (بکشد)

و هرکه قربانی نیابد (یا نتواند) پس سه روز در ایام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامی که (به وطن) بازگشتید، این ده روز کامل است. این (حکم تمتّع) برای کسی است که (خود و) خانواده‌‏اش ساکن مسجد‌الحرام (اهل مکه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا سخت کیفر است.

(وقت) حج ماه‌های معلومی است، پس هرکه در این ماه‏‌ها [با بستن احرام‏] حج را [بر خود] واجب ساخت پس (بداند که) بدزبانی و آمیزش و فسق (کارهای ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج‏ [روا] نیست. و هر کار نیکی کنید خدا آن را می‌‏داند و توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست و از من پروا کنید ای خردمندان. بر شما گناهی نیست که فضل و بهره‌‏ای از پروردگارتان بجویید،

پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذکر خدا پردازید و او را یاد کنید چنانکه راهتان نموده است و همانا شما پیش از آن از گمرهان بودید. سپس از همان جا که مردم روانه می‌‏شوند روانه‏ شوید و از خدا آمرزش بخواهید، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.

پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد کنید که از پدران خود یاد می‌‏کنید یا بیشتر از آن، که برخی از مردم گویند:

پروردگارا ما را در دنیا بهره ده و در آخرت بهره‌‏ای نخواهند داشت. و برخی از آنها گویند: پروردگارا ما را در دنیا نیکی و در آخرت نیکی ده و از عذاب دوزخ نگاه دار. آنان از آنچه (یا به خاطر آنچه) به دست آورده‏اند بهره‌‏ای دارند و خداوند زودحساب است. و در [شب و] روزهایی چند به ذکر خدا پردازید، پس هرکه شتاب کند در دو روز (اعمال را انجام دهد) گناهی بر او نیست و هرکه تأخیر کند نیز گناهی بر او نیست، البته برای کسی که (از محرمات احرام) پروا داشته است و از خدا پروا کنید و بدانید که به سوی او محشور می‌‏شوید.]

ایضاً سوره آل عمران، آیه 96- 97: انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاس ... فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ ابْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ ...

[همانا نخستین خانه‌‏ای که برای (اجتماع و عبادت) مردم قرار داده شد البته همان است که در بکّه است و مبارک و مایه هدایت جهانیان است. در آن نشانه‏‌های روشنی است، (از جمله) مقام ابراهیم و هرکه به آن درآید در امان است و حق خدا بر مردمان حج (زیارت) آن خانه است، بر هرکه بتواند بدان راه بَرَد و هرکه (با ترک آن) کافر شود (بداند که) خدا از جهانیان بی‏‌نیاز است.]

ایضاً مائده، آیه 94- 97: یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ ایْدیکُمْ ... یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تَقتُلوا الصَّیْدَ ... احِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ ... جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ ...

[ای کسانی که ایمان آورده‌‏اید، محققاً خداوند شما را به چیزی از صید (صید حیوانات خشکی در حال احرام) که در دسترس و تیررس شما هستند می‌‏آزماید تا خداوند معلوم کند کسی را که در نهان از او می‌‏ترسد.

پس هرکس بعد از این (از حکم حق) تجاوز کند عذابی دردناک خواهد داشت. ای کسانی که ایمان آورده‌‏اید در حال احرام صید نکشید و هرکه از روی عمد صید بکشد کیفرش آن است که معادل آن حیوانی که کشته از جنس چهارپایان- که دو نفر عادل از خودتان به معادل بودن آن حکم کنند- قربانی کند، قربانی‌‏ای که به کعبه رسد (در حرم ذبح یا نحر شود) یا کفّاره‌‏ای که اطعام به چند مسکین است یا به همان اندازه روزه گرفتن، تا وبال کار خود را بچشد، خداوند از گذشته (با دادن کفّاره) در گذشت و هرکه دوباره (به صید کردن) باز گردد (دیگر کفّاره ندارد، بلکه) خداوند از او انتقام می‌‏کشد و خداوند توانمند و صاحب انتقام است.

صید دریایی و خوردن آن برای شما حلال شد تا شما (مقیمان) و کاروانیان (در سفر) را توشه‌‏ای باشد و تا در احرام هستید صید خشکی بر شما حرام است و از خدایی که به سوی او محشور می‌‏شوید پروا کنید. خداوند، کعبه، آن خانه محترم و شکوهمند را و همچنین ماه حرام و قربانی بی‏نشان و قربانی نشان‏دار را مایه برپایی و اداره امور مردم قرار داد؛ این برای آن است که بدانید خداوند آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمین است می‌‏داند و خدا به همه چیز داناست (پس هرچه به شما دستور می‌‏دهد به مصلحت شماست).]

ایضاً انفال، آیه 34- 35: وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏ وَ ما کانوا اوْلِیاءَهُ‏ انْ اوْلِیاؤُهُ الَّا الْمُتَّقونَ وَ لکِنَّ اکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمونَ. وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ الّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً ...

[و (البته آنان سزاوار عذاب هستند) آنان را چیست که خداوند عذابشان نکند با آنکه (مسلمانان را) از مسجد‌الحرام باز می‌‏دارند در حالی که متولّیان آن نیستند؟! متولّیان آن جز پرواپیشگان نیستند و لی بیشتر آنها نمی‌‏دانند و نماز و عبادتشان در نزد خانه کعبه جز سوت کشیدن و کف زدن نیست! پس بچشید عذاب را به کیفر آنکه کفر می‌‏ورزیدید.]

ایضاً سوره قصص، آیه 57- 59: وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدی‏ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ... وَ کَمْ اهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها ... وَ ما کانَ ربُّکَ مُهْلِکَ الْقُری‏ حَتّی یَبْعَثَ فی امِّها رَسولًا ...

[و گفتند: اگر با تو پیرو هدایت شویم از سرزمین خود برچیده گردیم. آیا ما برای آنان حرمی امن فراهم نکردیم که میوه‏‌ه‌ای هر چیز به عنوان روزی‏ای از نزد ما بدان‏سو فراهم آورده می‌‏شود؟! (از این پس نیز می‌‏توانیم امنیت آنان را حفظ کنیم) ولی بیشترشان نمی‌‏دانند.

و بسا شهرهایی را نابود کردیم که مردمش در زندگانی خویش سرخوش بودند و سرکشی کردند؛ و این خانه‌‏های (ویران) آنهاست که پس از آنها جز اندکی مسکون نشده است (مسافران چند ساعتی در آن بار می‌‏اندازند) و ما خود وارث (آنها) شده‌‏ایم. و پروردگارت نابودکننده شهرها نبوده تا آنکه در مرکز آنها پیامبری برانگیزد که آیات ما را بر آنان بخواند و ما نابودکننده شهرها نبودیم مگر آنکه مردمانش ستمکار بودند.]

ایضاً سوره ابراهیم، آیه 35- 40: وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... رَبِّ انَّهُنَّ اضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النّاسِ ... رَبَّنا انّی اسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ ... رَبَّنا انَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفی وَ ما نُعْلِنُ ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی ... رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ ...

[و (یاد آر) هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر (مکه) را حرمی امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بت‌ها بدور دار. پروردگارا، آن بت‌ها موجب گمراهی بسیاری از مردم شده‌‏اند، پس هرکه مرا پیروی کند از من است و هرکه مرا نافرمانی کند همانا تو بسیار آمرزنده و مهربانی. پروردگارا، من برخی از فرزندانم (اسماعیل و اولاد آینده او) را در دره‏ای خشک و بی‏‌گیاه نزد خانه محترم و پرشکوه تو جای دادم، پروردگارا برای آنکه نماز را بپا دارند، پس تو هم دلهای مردمی را چنان ساز که به سوی آنان گراید و از میوه‌‏ها (ی گوناگون سایر سرزمین‌ها) روزی آنان کن، باشد که سپاس گزارند.

پروردگارا همانا تو می‌‏دانی آنچه را که ما پنهان می‌‏داریم و آنچه را که آشکار می‌‏کنیم و هیچ چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست. سپاس و ستایش خدایی را که به من در سر پیری اسماعیل و اسحاق را بخشید، همانا پروردگارم شنوای دعاست. پروردگارا مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و پروردگارا دعای مرا بپذیر.]

7. وسائل‏، جلد 2، صفحه 136، حدیث 15: فِی‏ العلل‏ وَ عیون الاخبار بِاسانیدَ تَأْتی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذانَ عَنِ الرِّضا علیه‌السلام فی حَدیثٍ طَویلٍ قالَ: انَّما امِروا بِالْحَجِّ لِعِلَّةِ الْوِفادَةِ الَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبِ الزِّیادَةِ وَ الْخُروجِ مِنْ کُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تائِباً مِمّا مَضی‏ مُسْتأْنِفاً لِما یَسْتَقْبِلُ مَعَ ما فیهِ مِنْ اخراجِ الْامْوالِ وَ تَعَبِ الأَبْدانِ وَ الْاشْتِغالِ عَنِ الْاهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفْسِ عَنِ اللَّذّاتِ شاخِصاً فِی الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ ثابِتاً عَلی ذلِکَ دائِماً، مَعَ الْخُضوعِ وَ الْاسْتِکانَةِ وَ التَّذَلُّلِ مَعَ ما فی ذلِکَ لِجَمیعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنافِع لِجَمیعِ مَنْ فی شَرْقِ الْارْضِ وَ غَرْبِها وَ مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُ وَ مِمِّنْ لا یَحُجُّ مِنْ بَیْنِ تاجِرٍ وَ جالبٍ وَ بائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ کاسِبٍ وَ مِسْکینٍ وَ مُکارٍ وَ فَقیرٍ وَ قَضاءِ حَوائِجِ اهْلِ الأَطْرافِ فِی الْمَواضِعِ الْمُمْکِنِ لَهُمُ الْاجْتِماعُ فیهِ مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فی کُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، کَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ کُلِّ فِرْقَةٍ ... وَ لِیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ.

[و در کتاب‏ علل الشرایع‏ و عیون اخبار الرضا به چند سند از فضل بن شاذان، از حضرت رضا علیه‌السلام در حدیثی طولانی روایت کرده که فرمود:

مردم به گزاردن حج فرمان یافته‌‏اند تا بر خداوند وارد شوند و از او افزونی طلبند و بنده از همه گناهانی که کرده بیرون آید و از گذشته خود توبه کند و در آینده عمل را از سر گیرد. علاوه بر آن در حج هزینه اموال و رنج بدن‌ها و دوری از زن و فرزند و محرومیت نفس از لذت‌ها نهفته است و آدمی در گرما و سرما رنج سفر می‌‏برد و این حال در سراسر حج ادامه دارد و همراه با خضوع و دلشکستگی و خواری و زبونی به پیشگاه خداست. گذشته از این، در حج منافع همه مردم در شرق و غرب زمین و خشکی و دریا نهفته است، چه آنان که حج می‌‏گزارند و چه آنان که به حج نمی‌‏روند، از تاجر و واردکننده و فروشنده و خریدار و کاسب گرفته تا تهیدست و چاروادار و فقیر.

و نیز در حج، حوایج مردم سرزمین‌های مختلف در جاهایی که امکان اجتماع برای آنان فراهم است برآورده می‌‏شود. و دیگر آنکه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان برای مردم نواحی مختلف امکان‏‌پذیر است، چنانکه خدای بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهی کوچ نمی‏‌کنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوی قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند؟ و فرموده: ... تا شاهد منافعی برای خویش باشند.]

ایضاً صفحه 137، حدیث 17: عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَکَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتی مِنْ اجْلِها کُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَیْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الی‏ انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما یَکونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِی الدّینِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْیاهُمْ فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الی‏ بَلَدٍ وَ لِیَنْتَفِعَ بَذلِکَ الْمُکاری وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْکَرَ وَ لا یُنْسی وَ لَوْ کانَ کُلُّ قَوْمٍ انَّما یَتَکَلَّمونَ‏ عَلی بِلادِهِمْ وَ ما فیها هَلَکوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِیَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ یَقِفوا (ظ) عَلی ذلِکَ. فَذلِکَ عِلَّةُ الْحَجِّ.

[هشام بن الحکم گوید: از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم: علت چیست که بندگان‏ خدا مکلّف به حج و طواف خانه خدا شده‏‌اند؟ فرمود: خداوند خلایق را آفرید ... و آنان را به کاری که طاعت در دین و مصلحت امر دنیای آنهاست فرمان داد و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یکدیگر را بشناسند و هر قومی کالای تجاری خود را از شهری به شهر دیگر برد و بدین وسیله چارواداران و شتربانان سود برند،

و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلی الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشی سپرده نشود و اگر هر قومی فقط در سرزمین خود و در مورد آنچه مربوط به همان جاست سخن گویند (اتکا کنند) همه از بین می‌‏روند و شهرها ویران می‌‏گردد و صادرات و واردات و سودی صورت نمی‌‏گیرد و خبرها پوشیده می‌‏ماند و به هیچ یک از این منافع دست نمی‌‏یابند. این است علت حج.]

ایضاً صفحه 137، باب 4، حدیث 2: کانَ علِیٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَقولُ لِوُلْدِهِ: یا بَنِیَّ، انْظُروا بَیْتَ رَبِّکُمْ فَلا یَخْلُوَنَّ مِنْکُمْ فَلا تُناظَروا. [علی علیه‌السلام به فرزندان خود می‌‏فرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشید و هرگز اجازه ندهید از وجود شما خالی باشد که در آن صورت مهلت داده نمی‏‌شوید.]

ایضاً حدیث 5: عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ.

[امام صادق علیه‌السلام فرمود: این دین پیوسته برپاست تا کعبه برپاست.]

ایضاً حدیث 8: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبی عَبْدِ اللَّهِ قالَ: قُلْتُ لِابی عَبْدِ اللَّه علیه السلام: انَّ ناساً مِنْ هؤُلاءِ الْقُصّاصِ یَقولونَ: اذا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ کانَ خَیْراً لَهُ. فَقالَ: کَذَبوا، لَوْ فَعَلَ هذَا النّاسُ لَعُطِّلَ هذَا الْبَیْتُ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هذَا الْبَیْتَ قِیاماً لِلنّاس.

[عبدالرحمن بن ابی عبداللَّه گوید: به امام صادق علیه‌السلام گفتم: گروهی از این داستان‏‌سرایان گویند: هرگاه آدمی حج گزارد، سپس صدقه دهد و دیگر همین کار را ادامه دهد (پول حج را صدقه دهد و دیگر به حج نرود) برای او بهتر است. امام فرمود: دروغ می‌‏گویند، اگر مردم چنین کنند این خانه تعطیل می‌‏شود، در صورتی که خداوند این خانه را سبب برپایی و اداره امور مردم قرار داده است.]

وسائل‏، صفحه 138 بابی دارد تحت این عنوان: بابُ وُجوبِ اجْبارِ الْوالِی النّاسَ عَلَی الْحَجِّ وَ زِیارَةِ الرَّسولِ وَ الْاقامَةِ بِالْحَرَمَیْنِ کِفایَةً وَ وُجوبِ الْانْفاقِ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ الْمالِ انْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مالٌ.

از جمله این حدیث را نقل می‌‌کند: عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَکُوا الْحَجَّ لَکانَ عَلَی الْوالی انْ یُجْبِرَهُمْ عَلی ذلِکَ وَ عَلَی الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَکوا زِیارَةَ النَّبِیِّ لَکانَ عَلَی الْوالی انْ یُجْبِرَهُمْ عَلی ذلِکَ وَ عَلَی الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ.

[امام صادق علیه‌السلام فرمود: اگر مردم حج را ترک کنند بر حاکم لازم است که آنان را به رفتن حج و ماندن در کنار کعبه اجبار کند و نیز اگر زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله را ترک کنند بر حاکم لازم است که آنان را به زیارت آن حضرت و ماندن در کنار قبر حضرتش وادار نماید و اگر پول ندارند از بیت‌‏المال مسلمانان مخارج آنان را بپردازد.]

ایضاً صفحه 139 حدیث محاجه امیر علیه‌السلام با خوارج در مورد امام و مقایسه امام با کعبه و نقل امیر حدیث‏ «الْکَعْبَةُ تُؤْتی وَ لا تَأْتی» را.

ایضاً صفحه 142، باب 22، حدیث 8:

عَنْ ابانِ بْنِ تَغْلِبٍ قالَ: قُلْتُ لِابی عَبْد اللَّه علیه السلام: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ. قالَ: جَعَلَهَا اللَّهُ لِدینِهِمْ وَ مَعایِشِهِمْ.

[ابان بن تَغْلِب گوید: به امام صادق علیه‌السلام گفتم: معنی این آیه چیست: خداوند، کعبه، این خانه شکوهمند را سبب برپایی و اداره امور مردم قرار داده است. فرمود: آن را برای منافع دین و معیشت آنان قرار داده است.]

8. عطف به نمره 5،

نقل شده از تواریخ و یا روایات که منصور دوانیقی‏ می‌‏خواست مسجد‌الحرام را توسعه دهد و مردم راضی نمی‏‌شدند. از حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام سؤال شد. ایشان منعی ندانستند و گفتند: از مردم بپرسید آیا شما اول بودید و بعد در اینجا کعبه و مسجد آمد (مانند سایر مساجد و معابد) و یا اول کعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شدید (قریب به این مضمون)؟ این استدلال عجیبی است و انحصاراً در مورد کعبه صادق است، زیرا ابراهیم در یک وادی غیر ذی زرعی خانه‌‏ای برای عبادت بنا کرد و از روایات برمی‌‏آید که آنجا را برای همه جهانیان از اهل توحید قرار داد و این مطلب به این صورت بیان شده که ابراهیم روی بلندی رفت و مردم را آواز داد و این ندا به همه حتی به کسانی که در اصلاب و ارحام بودند رسید.

به هر حال اینها همه قرینه است برای اینکه کعبه و حریم آن جنبه بین‏‌المللی اسلامی داشته باشد و برای آنجا کسی نباید ویزا و اجازه بگیرد، باید به منزله محل سازمان ملل اسلامی باشد. لزومی ندارد که ما منتظر دولت واحد اسلامی باشیم. قبل از آن هم می‌‏شود از این خانه به عنوان مقر سازمان ملل اسلامی نظیر آنچه بلوک‌های مختلف جهان سازمان ملل متفق بپا کرده‌‏اند، داشته باشیم. این سازمان باید قسمت‌های مختلف از قبیل شورای امنیت، سازمان فرهنگی، سازمان بهداشتی و غیره داشته باشد.

9. لقطه در حرم با سایر لقطه‏‌ها فرق دارد- رجوع شود به فقه.

10. همان‏طوری که در ضمن نامه حضرت امیر علیه‌السلام به قثم بن عباس ذکر شد،

لازم است حجاج همه ساله رهبر داشته باشند. در مروج الذهب‏ مسعودی، آخر جلد دوم، نام امیرالحاج‏‌ها را از زمان رسالت تا سال تألیف کتاب ذکر کرده است. ظاهراً منصب نقابت طالبیین‏ که پدر سید مرتضی و بعضی دیگر داشته‌‏اند شامل این قسمت هم بوده است.

11. یکی از آثار حج جنبه اجتماعی و هماهنگی آن است. فرق است که کسی به تنهایی برود مثلًا به عرفات برای دعا و یا با یک میلیون جمعیت باشد. در روح بشر خاصیت هماهنگی با جمع است که از آن به «محاکات» تعبیر می‌‏کنند. اسلام از جنبه روانی به محیط‌های مذهبی و معنوی که موجب برانگیخته شدن احساسات مکتوم است، اهمیت می‌‏دهد. مسئله محاکات از نظر علمای اجتماع تنها جنبه فیزیکی دارد، نوعی عکس‌‏العمل است در طبیعت،

اما باید به آن اضافه کرد جنبه روحی آن را که استعدادی در روح هست و احتیاج دارد به بیداری. در آن وقت است که گاهی قوّت این عکس‏‌العمل صدها برابر اصل عمل می‌‏شود: یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ.

12. اثر حج در استقلال ممالک اسلامی و خلاصی از چنگال استعمار، همان‏طور که در ورقه‏‌های مستقل راجع به اندونزی گفتیم.

13. فقط سه چیز است که می‌‏تواند مسلمین را به هم مربوط کند و ملاک وحدت آنهاست: قرآن، رسول اکرم و سیرت و تاریخ آن حضرت، کعبه و حج. از اینجا می‌‏توان به عمق گفته معروف گلادستون پی برد که معروف است گفته است: ما دامَ الْقُرْآنُ یُتْلی‏ وَ مُحَمَّدٌ یُذْکَرُ وَ الْکَعْبَةُ یُحَجُّ فَالنَّصْرانِیَّةُ عَلی خَطَرٍ عَظیمٍ. [تا قرآن خوانده می‌‏شود و نام محمّد بر سر زبان‌هاست و حج کعبه گزارده می‌‏شود، نصرانیت در خطر بزرگی قرار دارد.]

14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نیست، به اصطلاح فقهی واجب کفایی است و مشروط به استطاعت افراد نیست و شاید بشود گفت واجب اجتماعی و حکومتی است و شرطش استطاعت افراد نیست. بلی، از نظر افراد واجب عینی است و شرطش استطاعت است. پس در حقیقت واجب کفایی یا اجتماعی و حکومتی است. اگر بعضی افراد به قدر کفایت مستطیع شدند بر آنها واجب عینی می‌‏شود.

اگر عمل کردند فبها، اگر عمل نکردند حاکم آنها را اجبار می‌‌کند بر این عمل. از قبیل نماز و روزه نیست که از وظایف حاکم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطیعی پیدا نشدند، حاکم باید از بیت‌‏المال بودجه این کار را تأمین کند. صاحب‏ وسائل‏ تعبیر خوبی داشت که در بند 7 گفته شد که تعبیر به واجب کفایی کرده بود.

احرام

15. احرام، رمز دور کردن نشان‌ها و افتخارهای وهمی و خیالی و عود به مفاخر واقعی است. احرام ارجاع به این فکر است که ببین آیا غیر از کلاه نشان دیگری از مردی در تو هست؟

به قول سعدی در طیبات، صفحه 675: ره طالبان و مردان کرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردی مگر این کلاه داری‏ به چه خرمی و نازان گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است که مال و جاه داری‏ به در خدای قربی طلب ای ضعیف همت‏ که نماند این تقرب که به پادشاه داری‏

حج، رمز ریختن و شکستن تعینات و غلاف‌ها و حصارهای خیالی و اعتباری است. همه دور یک خانه طواف کردن، رمز هدف واحد و فکر و ایده واحد است.

همه با هم در یک صحرا وقوف کردن و یک نوع عمل کردن و با هم حرکت کردن، رمز حرکت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادی ثابتی داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادی حرکت کند.

جامعه آنگاه در مسیر واحد حرکت می‌‌کند که هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یک جور تشخیص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد و دیگر عدم سوء‌ظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است.

در قرآن می‌‏فرماید: ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ. در این آیه اولًا تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج می‌‏زنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس می‌‏گوید: شما موقف خود را جدا نکنید. (آنها به عرفات نمی‌‏رفتند و در مزدلفه که ظاهراً مرتفع‌‏تر هم هست توقف می‌‌کردند.)

طواف

16. طواف مثل نماز است‏ (الطَّوافُ بِالْبَیْتِ صَلاةٌ)، مانند نماز درس نظم و انضباط است. متوجه اطراف شدن و تمایل به این طرف و آن طرف و تکلم و خنده و گریه در آن ممنوع است (رجوع شود به فقه). بعلاوه مطابق فقه شیعه به نحو خاصی باید شانه چپ همیشه متوجه کعبه باشد. حتی پیرمردترین افراد باید مقید به این انضباط باشد.

هروله

17. هروله بین صفا و مروه شکستن تکبر و تفرعن و رمز اجابت سریع و دویدن به دنبال مطلوب است، مبارزه با راه رفتن از روی مَرَح است: وَ لا تَمْشِ فِی الْارْضِ مَرَحاً انَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا. [ترجمه: و در زمین با ناز و خودپسندی راه مرو، که خداوند هیچ خودپسند نازنده را دوست نمی‏دارد.]

18. در فقه شیعه استقبال و استدبار کعبه در حال قضای حاجت روا نیست و این منت‌های احترام به کعبه را می‌‏رساند.

حج با مال حلال

19. به صورت حدیث نقل شده: اذا حَجَجْتَ بِمالٍ اصْلُهُ سُحْتٌ فَما حَجَجْتَ وَ لکِنْ حَجَّتِ الْبَعیرُ. [هرگاه با پولی به حج روی که اصل آن از حرام به دست آمده باشد در واقع تو به حج نرفته‌‏ای بلکه شترت به حج رفته است.]

حالا باید گفت: فَما حَجَجْتَ وَ لکِنْ حَجَّتِ الْموتورُ، حَجَّتِ الطَّیّارَةُ وَ السَّیّارَةُ. [ترجمه: تو به حج نرفته‌‏ای بلکه موتور و هواپیما و ماشین به حج رفته است.]

سعدی در باب هفتم‏ گلستان‏، حکایت 11 نظر به آیه‏ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِ‏ دارد، می‌‏گوید:

سالی نزاعی در پیادگان حجاج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده، انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم.

کجاوه‌‏نشینی را شنیدم که با عدیل خود می‌‏گفت: یا للعجب، پیاده عاج چو عرصه شطرنج بسر می‌‏برد فرزین می‌‏شود یعنی به از آن می‌‏گردد که بود و پیادگان حاج بادیه بسر بردند و بتر شدند.

از من بگوی حاجی مردم گزای را کو پوستین خلق به آزار می‌‏درد حاجی تو نیستی، شتر است از برای آنک‏ بیچاره خار می‌‏خورد و بار می‌‏برد

حالا باید گفت: حاجی تو نیستی، موتور است از برای آنک بیچاره بنزین می‌‏خورد و بار می‌‏برد. شاعری هزل‏‌گو فرض کرده که اگر شتر سجع مُهری برایش حکاکی شده بود، قاعدتاً می‌‏بایست چه باشد؟

در قدیم معمول بود که مردم می‌‏رفتند پیش حکاک‌ها برایشان مهر ثبت حک می‌‌کردند. گاهی حکاک‌ها ذوق شعری داشتند و اسم شخص را ضمن شعری ذکر می‌‌کردند.

علما معمولًا آیه یا ذکری در سجع مهر خود می‌‏آوردند، مثل: ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ یا: انَّ فَتْحَ اللَّهِ قَریبٌ. گاهی این سجع مهرها چیزهای خوشمز‌ه‏‌ای از کار درمی‏‌آمد. گویند شخصی اسم خودش نور‌الدین و اسم پدرش نور‌اللَّه و اسم مادرش نور‌النساء بود و سجع مهری خواست.

حکاک ثبت کرد: خودم نور و بابام نور و ننه‏‌ام نور- اگر نوره کشم نورٌ علی نور. دیگری به حکاک گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدر زنش بود) و نام چهار سوره قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلی و اسم پدرزنش میر مبارک بود.

حکاک ثبت کرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحی، تبارک- رضا قلی افشار داماد میر مبارک.

به هر حال شاعر هزل‏‌گو فرض کرده که اگر شتر از حکاک سجع مهر بخواهد، جوابش این است: گاه بارم خار باشد گاه دُر یار حاجی عبده الراجی شتر

اما اکنون یار حاجی شتر نیست، موتور است. سجع مهر او این خواهد بود: گاه بارم بمب باشد گاه دُر یار حاجی عبده الراجی موتور

20. از جمله حضرت امیر خطاب به قثم که فرمود: وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّه‏ یعنی آنها را موعظه کن و عبرت‌های تاریخ را برای آنها بازگو کن، معلوم می‌‏شود در این سفر، در این وقوفات این استفاده‏‌ها باید بشود

همان‏طوری که رسول اکرم در حجة الوداع که آخرین حج و از نظری اولین حج آن حضرت (بعد از فتح مکه و استقرار حکومت اسلامی) نیز بود همین طور عمل کرد. در آن سال رسول اکرم خودشان سمت امیر‌الحاج را داشتند. خطابه‏‌های مهم آن حضرت همان‌هاست که در ایام حج ایراد کرده. در آنجا یک نفر بازگوکننده بود که کار بلندگو را انجام می‌‏داد. رجوع شود به جزوه آقای کمره‏‌ای در مورد این خطبه‏‌ها.

21. اولین امیر‌الحاج عتّاب بن اسید و سال بعد حضرت امیر بود. کار مهمی که در آن سفر صورت گرفت، قرائت سوره برائت بود. رجوع شود به تاریخ برای تعیین کارهایی که به وسیله آن حضرت در آن سفر صورت گرفت. به هر حال بهترین موقع خطابه ایام حج است، آنهم به وسیله سازمان رهبری حجاج. بهترین نشریه‌‏ها نیز باید در همین مکان و زمان منتشر شود.

رمی جمرات

22. رمی جمرات رمز اظهار تنفر است. گفته شده آنجا مقبره سه نفر از خائنین است که در داستان فیل با دشمنان تبانی کرده و به دوستان خیانت کردند. چه مانعی دارد که این اظهار تنفر هر سال به صورت زنده‌‏تری اجرا شود و خائنین روز مجسمه یا تمثالشان نصب شود و مسلمین تمثال آنها را سنگباران کنند؟ البته این عمل وقتی خوب است که حکومت واحد اسلامی تشکیل شود و یک خائن مسلّم که به تصویب شورای رهبری اسلامی رسیده باشد انتخاب گردد.

23. صافی‏، ذیل آیه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ): القمی‏ عَنِ الصّادِقِ علیه السلام: لَمّا بَنی‏ ابْراهیمُ علیه‌السلام الْبَیْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَکَتِ الْکَعْبَةُ الَی اللَّهِ تَعالی ما تَلْقی مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِکینَ، فَاوْحَی اللَّهُ تَعالی الَیْها: قِرّی کَعْبَتی فَانّی ابْعَثُ فی آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً یَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ یَتَخَلَّلونَ.

وَ فِی‏ العلل‏ وَ العیاشی‏ عَنْهُ علیه‌السلام انَّهُ سُئِلَ: أَ یَغْتَسِلْنَ النِّساءُ اذا اتَیْنَ الْبَیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ انَّ اللَّهَ تَعالی یَقولُ: «طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ» فَیَنْبَغی لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذی‏ وَ تَطَهَّرَ.

[در تفسیر قمی‏ از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده که: چون ابراهیم علیه‌السلام خانه کعبه را ساخت و مردم به حج رفتند، کعبه از (بوی گند) نَفَس مشرکان به خداوند شکایت کرد، خداوند به آن وحی فرمود: کعبه من آرام باش، من در آخر الزمان قومی را برخواهم انگیخت که با چوب درخت نظافت و خلال می‌‏کنند (و دیگر دهان و نَفَسشان بو نمی‌‏دهد).

و در علل الشرایع و تفسیر عیاشی‏ روایت است که از آن حضرت پرسیدند: آیا زنانی که برای طواف کعبه می‌‏آیند باید غسل کنند؟ فرمود: آری، خدای متعال می‌‏فرماید: خانه مرا برای طواف‌‏کنندگان و مجاوران حرم و رکوع‏‌کنندگان سجده‏‌گزار پاکیزه سازند. پس سزاوار است که بنده داخل حرم نشود مگر آنکه پاکیزه بوده، عرق و آلودگی خود را شسته و خود را نظافت کرده باشد.]

قربانی

24. آیا قربانی رمز چه کاری است؟ فقط به خاطر کمک به اهل حرم است که می‌‏فرماید: وَ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیرَ یا: وَ اطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ، یا رمز کشتن نفس حیوانی است، یا چیز دیگر؟

25. رجوع شود به داستان معروف ابن ابی‌العوجاء و عده دیگر از زنادقه که عمل طواف مسلمانان را به مسخره می‌‏گرفتند و خطاب به حضرت صادق گفت: الی‏ کَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ؟

26. رجوع شود به ورقه‏‌های‏ حج.

27. نهج‌البلاغه‏، خطبه 1:

وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْانامِ، یَرِدونَهُ وُرودَ الْانْعامِ وَ یَأْلَهونَ الَیْهِ وُلوهَ الْحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اجابوا الَیْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا کَلِمَتَهُ وَ وَقَفوا مَواقِفَ انْبِیائِهِ وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطیفینَ‏ بِعَرْشِهِ، یُحْرِزونَ الأَرْباحَ فی مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ یَتَبادَرونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی لِلْاسْلامَ عَلَماً وَ لِلْعائِذینَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ وَ اوْجَبَ حَقَّهُ وَ کَتَبَ عَلَیْکُمْ‏ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: وَ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ.

[و زیارت خانه محترم و شکوهمند خود را که قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، که حاجیان مانند شتران تشنه به آب رسیده به آن در می‌‏آیند و چون کبوتران مشتاق آشیانه به آن روی می‌‏آورند.

و خدای سبحان حج را نشانه خاکساری بندگان در برابر عظمت او و اعترافشان به عزت خداوندی‌‏اش قرار داد و از میان آفریدگانش شنوندگانی را برگزید که دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصدیق نمودند،

و در جاهایی که پیامبران او به عبادت برخاستند ایستادند و شباهتی با فرشتگانی که گرداگرد عرش می‌‏گردند پیدا نمودند، در تجارت‌خانه عبادت او سودها می‌‏جویند و به وعده‏‌گاه آمرزش او شتابان روی می‌‏آورند. خدای سبحان کعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زیارتش را واجب، رعایت حقش را لازم و رفتن به سویش را بر شما حتم گردانید،

و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان که توانایی رفتن دارند که زیارت آن خانه کنند و هرکه با نرفتن خود کفر ورزد بداند که خداوند از همه جهانیان بی‏‌نیاز است.]

28. نهج‌البلاغه‏، حکمت 252: فَرَضَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً عَنِ الْکِبْرِ وَ الزَّکاةَ تَسْبیباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّیامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّینِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْکَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصیناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ایجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْکَ الزِّنا تَحْصیناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْکَ اللِّواطِ تَکْثیراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَی الْمُجاحَداتِ وَ تَرْکَ الْکَذِبِ تَشْریفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظیماً لِلْامامَةِ.

[خداوند ایمان را واجب کرد برای پاکسازی از شرک و نماز را برای پیراستن از کبر و زکات را برای فراهم آوردن اسباب روزیِ (بینوایان) و روزه را برای آزمایش اخلاص بندگان و حج را برای تقویت دین و جهاد را برای عزت اسلام و امر به معروف را برای اصلاح عموم مردم و نهی از منکر را برای بازداشتن نابخردان و صله رحم را برای رشد و تکثیر شمار خویشان و قصاص را برای پیشگیری از خون‌ریزی،

و اجرای حدود را برای بزرگ‌نمایی حرام‌های الهی و ترک شراب‏‌خواری را برای حفاظت از عقل‌ها و دوری کردن از دزدی را برای رعایت عفّت و ترک زنا را برای نگاه‌داری و سلامت نسب‌ها و ترک لواط را برای افزونی نسل‌ها و گواهی‌ها را برای پشتیبانی از حقوق انکار شده و ترک دروغ را برای شرافت بخشیدن به راستگویی و سلام را برای ایمنی بخشیدن از امور هراس‌‏انگیز و امانت را برای نظام یافتن افراد امت و اطاعت را برای بزرگداشت مقام امامت.]

29. نهج‌البلاغه‏، باب کتب، شماره 47 (وَ مِنْ وَصِیَّتِهِ لَهُ علیه‌السلام لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام لَمّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ):

... وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ و َ اللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلاةِ فَانَّها عَمودُ دینِکُمْ و َ اللَّهَ اللَّهَ فی بَیْتِ رَبِّکُمْ لا تُخَلّوهُ ما بَقیتُمْ فَانَّهُ انْ تُرِکَ لَمْ تُناظَروا.

[... خدا را، خدا را درباره قرآن! مبادا دیگران بر عمل به آن بر شما پیش افتند. خدا را، خدا را درباره نماز که آن ستون دین شماست. خدا را، خدا را درباره خانه پروردگارتان! تا زنده هستید آن را خالی نگذارید، که اگر متروک گذاشته شود دیگر مهلت نیابید (و عزت و شوکت خویش را از دست می‌‏دهید).]

30. نهج‌البلاغه‏، خطبه 190: أَ لا تَرَوْنَ انَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الْاوَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ الَی الآخِرینَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِاحْجارٍ لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَیْتَهُ الْحَرامَ الَّذی جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِیاماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِاوْعَرِ بِقاعِ الْارْضِ حَجَراً وَ اقَلِّ نَتائِقِ الْارْضِ مَدَراً وَ اضْیَقِ بُطونِ الْاوْدِیَةِ قُطْراً بَیْنَ جِبالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمالٍ دَمِثَةٍ وَ عُیونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًی مُنْقَطِعَةٍ لا یَزْکو بها خُفٌّ ...

[آیا نمی‌‏بینید که خدای سبحان همه پیشینیان را از زمان آدم- صلوات اللَّه علیه- تا واپسین امت در این جهان، به سنگ‌هایی (روی هم چیده) که نه سود و زیانی می‌‏رسانند و نه می‌‏بینند و می‌‏شنوند آزمایش نمود؟! و آن را حرمت‌کده و خانه محترم و شکوهمند خویش ساخت «خانه‌‏ای که آن را مایه برپایی و اداره امور مردم قرار داد»، آنگاه آن را در سنگلاخ‌‏ترین سرزمین‌ها و کم‌‏آبادی‌‏ترین منطقه‌‏ها و تنگ‏‌ترین دره‏‌ها، در میان کوه‌های سخت و شن‌زارهای نرم و چشمه‏‌های کم‌‏آب و روستاهای جدا از هم قرار داد، سرزمینی که نه شتر و نه اسب و نه گاو و گوسفند در آن پرورش می‌‌‏یابد.

سپس آدم و فرزندان او را فرمان داد که شانه‌‏های خود را به سوی آن گردانند و به سوی آن روی آورند. آنگاه این خانه محل سودآوری سفرها و بارانداز بارهای آنان شد، که صاحبدلان از فلات‌های خشک و دور و دره‏‌های پست و عمیق و جزیره‏‌های جداجدای دریاها به سوی آن می‌‏شتابند، شانه‌‏های خود را با خواری و فروتنی در گرد آن می‌‏جنبانند و لااله‏‌گویان گرد آن می‌‏چرخند و ژولیده مو و غبارآلود به سوی آن هروله می‌‏کنند، در حالی که جامه‌‏های تن را دور افکنده و با‌ رها ساختن و آرایش نکردن موها زیبایی‌های خود را زشت و بدنما ساخته‌‏اند. اینها همه به جهت آزمون بزرگ و امتحان سخت و آزمایش آشکار و پاکسازی بلیغی است که خداوند آن را سبب رحمت و وسیله رسیدن به بهشتش قرار داده است.

و اگر خدای سبحان می‌‏خواست که حرمت‌کده و مشعرهای بزرگ خود را در میان بوستان‌های پر جویبار و دشت‌های نرم و هموار، پر‌درخت با میوه‌‏های در دسترس و بناهای انبوه و روستاهای بهم پیوسته و در میان گندم‌زارها با گندم‌های درشت و پرمغز و باغ‌های سرسبز و زمین‌های حاصل‌خیز حلقه‌‏وار و زمین‌های پر‌آب و بوستان‌های خرم و راه‌های آباد قرار دهد می‌‏توانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندک می‌‏شد.

و اگر پی‏‌هایی که آن خانه بر آن استوار است و سنگ‌هایی که خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و گوهرهای رخشنده و تابان تشکیل می‌‏یافت، بی‏‌شک از فشار و حمله شک در سینه‌‏ها می‌‏کاست و وسوسه‏‌های سخت‌‏کوشانه ابلیس را از دل‌ها می‌‏زدود و هرگونه تلاطم شک و تردید را از مردم برطرف می‌‏ساخت؛ ولی خداوند بندگانش را به انواع سختی‌ها می‌‏آزماید و به انواع کوشش‌ها به بندگی فرا می‌‏خواند و به انواع ناخوشایندی‌ها امتحان می‌‌کند تا تکبر را از دلشان بیرون کند و خواری و فروتنی را در جانشان بنشاند و اینها را درهای گشوده به روی فضلش و اسباب آسان برای دستیابی به عفوش قرار دهد.]

31. در نمره 28 از علی علیه‌السلام نقل کردیم: وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدّینِ. پس لااقل یکی از فلسفه‌های حج تقویت اسلام است. اکنون به چند مطلب باید اشاره کنیم: مطلب اول اینکه بحث ما در درس‌هایی است که از حج و برای حج باید یاد بگیریم. اینکه می‌‏گوییم درس است مقصود این است که غیر از اعمال ظاهر و مناسک معروف، یک سلسله درس‌های دیگر هم هست که بعضی را برای حج و بعضی را از حج باید یاد بگیریم، زیرا اسلام به اعتراف تمام علمای اسلام‏ در همه دستورهای خود منظورهای عالی و مقدسی را در نظر گرفته است.

درس‌هائی از حج

ما یک سلسله درس‌های مقدماتی است که برای حج یعنی برای رسیدن به منظورهای اسلام از حج باید یاد بگیریم و یک سلسله درس‌هاست که از حج باید بیاموزیم، حج باید معلم و ما باید متعلم باشیم. آن درس‌هایی که ما باید برای حج بیاموزیم مقدماتی است برای رسیدن به منظورهای عالی اسلام از اجتماع عظیم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموخته‏‌ایم، فقط باید مراقبت کنیم که این منظورها واقعاً تأمین شود.

اسلام، ما را یعنی ملل مختلف غیر مرتبط به یکدیگر را که نه یک نژاد دارند و نه یک زبان و نه یک رنگ و نه یک حکومت و نه یک ملیت، در یک سرزمین با آمادگی روحی فوق‌‏العاده‌‏ای جمع کرده است. اجتماع قطعاً بی‌‏نظیری است، اجتماعی که از لحاظ کمیت کم‏‌نظیر و شاید بی‌‏نظیر است و حدود 320000 از خارج و یک میلیون از خود کشور سعودی امسال (1387 قمری) آمده بودند. و اما از لحاظ کیفیت قطعاً بی‌‏نظیر است زیرا اولًا طبیعیِ طبیعی است، هیچ زوری پشت سر آن نیست، اجتماعی که بر اساس مطامع نیست بلکه مطامع را پشت سر گذاشته‌‏اند، اجتماعی که در آن انگیزه جنسی یا تفرج و تفنن وجود ندارد، حد اکثر این است که اخیراً از رنج آن کاسته‌‏اند، اجتماعی که و لو موقتاً تفاخرات و منیّت‌ها کنار گذاشته شده، همه با یک نوع فکر و یک نوع ذکر و یک نوع لباس و یک نوع عمل و در یک راه قدم برمی‏‌دارند. تا اینجا اسلام انجام داده، از آن به بعد یعنی استفاده از این اجتماع عظیم خالص با ماست. خوب علی فرمود: تَقْوِیَةً لِلدّینِ. بدون شک خود همین اجتماع که فقط افراد یکدیگر را می‌‏بینند در تقویت دین مؤثر است ولی کافی نیست.

حج تقویت دین

تقویت اسلام یعنی چه؟ اسلام نیرو بگیرد یعنی چه؟ نیرو گرفتن اسلام به این است که بر ایمان پیروان اسلام افزوده شود و عمل پیروان اسلام با اسلام انطباق پیدا کند و بر عدد پیروان اسلام افزوده شود.

تقویت اسلام، دیگر به این است که مسلمانان قوی‌‏تر باشند و قوی‏‌تر بودن آنها به این است که پیوند اتحاد آنها محکم‏تر باشد. پس برنامه تقویت اسلام در دو قسمت باید اجرا شود. قسمت اول در این است که برنامه‏‌ها و نشریه‏‌ها و تعلیمات در ایام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقایق اسلامی پرداخته شود، از راه مواعظ روحیه مردم برای عمل به اسلام آماده شود که مردمی که برمی‏‌گردند با آمادگی بهتری برگردند .البته این‏گونه کارها حتماً باید با همکاری دولت حجاز صورت گیرد. اصلاحاتی که از لحاظ امور مربوط به حج باید صورت بگیرد جزء این قسمت است. قسمت دوم مربوط است به تقویت پیوند مسلمانان و نزدیک کردن روابط آنها با یکدیگر که: یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحونَ. قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً. این محل را محل حرام (مانند ماه‌های حرام در جاهلیت) قرار داده که در اینجا باید اسلحه را به زمین بگذارند، حس اذیت و آزار را کنار گذارند، صید حرم نکنند، گیاه حرم را نکَنند، تا چه رسد به اینکه خون انسانی را در حرم بریزند. اسلام خواسته به این وسیله محیط صلح و امنیت و صفا به وجود بیاورد.

اتحاد مسملمانان

اتحاد مسلمانان در دو ناحیه است. یکی در نواحی سیاسی است که وظیفه دولت‌هاست و به ملت‌ها مربوط نیست، حرف او را هم نمی‏توان زد زیرا جایی است که جبرئیل را پر بسوزد. منافع خارجی در این است که کنگره سیاسی اسلامی و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامی تشکیل نشود. اما ازآن‏‌جهت که مربوط به ملت‌هاست، باید دیوارهای سوء‌تفاهم‌‏ها را خراب کرد. این مهم‏ترین وظیفه‌‏ای است که در این راه یعنی راه تقویت دین به واسطه محکم کردن پیوند اتحاد مسلمانان باید انجام داد. متأسفانه مسلمانان دچار تفرق مذهبی زیاد هستند. بالاتر از خود تفرق مذهبی، سوءتفاهم‏‌هایی است که در این زمینه وجود دارد. در اینجا دو مطلب است. یک مطلب اینکه آیا ممکن است اقدامی بشود که یک وحدت مذهبی به وجود بیاید؟

این عملی نیست، لااقل به این زودی‌ها عملی نیست. ما خودمان که شیعه هستیم هنوز نتوانسته‌‏ایم در امر تقلید و حدت به وجود بیاوریم و کاری بکنیم که مجتهدین شورای فتوایی تشکیل دهند و در هر زمانی مردم یک رساله عملی بیشتر نداشته باشند، آن‏وقت توقع داریم که حنفی و شافعی و مالکی و حنبلی و وهابی و زیدی همه بیایند شیعه اثناعشری بشوند؟ ولی مطلب دیگر این است که آیا این اختلافات مذهبی مانع وحدت اسلامی و اخوت اسلامی است؟

آیا مانع این است که همه مسلمان‌ها با یکدیگر احساس برادری بکنند بعد از آنکه قرآنشان یکی است، پیغمبرشان یکی است، احادیث پیغمبر را همه قبول دارند و مدارکی در دست است که احادیث اهل بیت را اهل تسنن هم باید قبول کنند.

توافق آیت‏‌اللَّه بروجردی و شیخ عبدالمجید سلیم، مفتی اعظم مصر

مرحوم آیت‌‏اللَّه بروجردی و مرحوم شیخ عبدالمجید سلیم، مفتی اعظم مصر، توافق کرده بودند بر این اساس که اهل تشیع احادیث معتبر اهل تسنن را بپذیرند و البته از قدیم می‌‏پذیرفته‌‏اند، فقط در کتب حدیثشان وارد کنند و آنها هم به موجب حدیث‏ انّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتی‏ احادیث اهل بیت را بپذیرند. و همین‌ها بود که مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد. آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزدیک شدن مسلمانان به یکدیگر است نه خود مذاهب. خوشبختانه ما شیعیان نماز با آنها را صحیح می‌‏دانیم و تبعیت را در نماز و در حج جایز و لازم و کافی می‌‏دانیم. اعمال بعضی شیعه بسیار مایه تأسف است. اگر شیعه‌‏ای به حج می‌‏رود که از نزدیک به جای زیارت پیغمبر خلفا را لعن کند، باید به حج نرود.

یکی از کارهایی که باید کرد ترک مباحثه و مجادله مذهبی است و خوشبختانه در قرآن این مباحثه‌‏ها نهی شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ.

بعضی خوششان می‌‌‏آید که بروند آنجا مباحثه کنند. بیچاره‏‌ها نمی‌‏دانند که بحث و جدل و کتاب بحثی و جدلی کاری پیش نمی‏‌برد.

از الغدیر کاری در میان آنها ساخته نیست و لی از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع‏ ساخته است. از پخش‏ صحیفه سجادیه‏ و خلاف‏ شیخ طوسی، تذکره‏ علامه، تفسیر مجمع البیان‏ و اخیراً تفسیر المیزان‏ در میان آنها کار ساخته است، همچنین است‏ جامع السعادات‏ در اخلاق، اخلاق ناصری‏ (البته ترجمه عربی آن)، کتاب‌های تاریخی تحقیقی، کتاب‌هایی که مباحث اجتماعی اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود. ما این را باید بدانیم که در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم که علی علیه‌السلام بزرگترین گذشت‌ها و فداکاری‌ها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقبای خود همکاری و همگامی کرد، یعنی مصلحت اسلام را بالاترین مصلحت‌ها دانست. من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامی مدینه، از شیعه فقط دو کتاب خوانده بود: اصل الشیعه‏ و مختصر النافع‏ و در مورد سجده بر مهر اعتراف می‌‏کرد که شیعه کار خلافی نمی‌کند.

پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج

به عقیده من از جمله درس‌هایی که برای حج باید آموخت و از جمله کارهایی که قبلًا برای حج باید انجام داد این است که هر حاجی آقا و حاجیه خانمی که می‌‏خواهد به حج برود قبلًا لااقل یک ماه یک کلاس تهیه ببیند، یعنی باید یک‏ کلاس تهیه حج قبلًا تشکیل بشود تا حاجی از روی بصیرت برود. از جمله کارهایی که از نظر حج بالخصوص باید آموخت و انجام داد، ترویج زبان‌های اسلامی است. این برای اتحاد مسلمانان فوق‏‌العاده ضرورت دارد. ما می‌‏گوییم زبان‌های اسلامی؛ اسلام از یک نظر زبان مخصوص ندارد، یعنی زبانی که مروج آن زبان باشد. از نظر دیگر زبان عربی چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانی که با این زبان کم و بیش آشنا باشد.

از نظر دیگر، ما هر زبانی که با آن زبان آثار اسلامی مهمی به وجود آمده آن را زبان اسلامی می‌‏دانیم، علی هذا زبان فارسی و ترکی و اردو نیز بالخصوص زبان فارسی یک زبان اسلامی است. مثنوی‏، سعدی، حافظ، نظامی، کیمیای سعادت‏، جامی و غیره اینها همه شاهکارهای اسلامی است و مولود اسلام است، بیش از آنکه به ایران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد. موضوع بوسیدن ضریح و حجرالاسود و ممانعت وهابی‌ها را به شکلی باید حل کرد. نه اینها باید آن‏قدر اصرار داشته باشند به بوسیدن و نه آنها باید این‏قدر امتناع کنند. کفر است، شرک است یعنی چه؟ اما قسمت اول- که بیان آن به تأخیر افتاد- یعنی تقویت دین از طریق به کار بردن تدابیر و اقداماتی برای ترویج خود دین، برای تبلیغ دین، برای هماهنگ کردن تبلیغات دینی؛ اینجا خوب است به طور نمونه عمل شخص رسول اکرم را در حجةالوداع ذکر کنیم. از این نظر این سفر باید اولًا سفر تفقه باشد، یعنی سفر فهم عمیق دین. این در وقتی است که برنامه‏‌های تعلیماتی عمیق و وسیعی در نماز جمعه‏‌ها، در غیر نماز جمعه، در مسجد النبی و مسجد‌الحرام و عرفات و منی اجرا شود، نه مثل وضع حاضر و طرز عملی که سعودی‌ها می‌‏کنند. قبلًا حدیث حضرت رضا را چنین نقل کردیم: ... مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فی کُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، کَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ وَ لِیُنْذِروا قَوْمَهُمْ .... [...

و دیگر آنکه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان برای مردم نواحی مختلف امکان‏‌پذیر است، چنانکه خدای بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهی کوچ نمی‏کنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوی قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند ...] اگر توجه به این نکته روانی داشته باشیم که مسافر خصوصاً چنین مسافری حالت آمادگی عجیبی برای الهام‏‌گیری دارد، جزئیات به خاطرش می‌‏ماند و به ذهنش ثبت می‌‏شود، اهمیت مطلب را درک می‌‏کنیم. علی علیه‌السلام به قثم فرمود: وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ عبرت‌ها و نکات آموزنده تاریخ را به مردم تعلیم کن. این خود تفقه در دین است. ما در ورقه‏‌های‏ تفقه در دین‏ گفته‏‌ایم یکی از مراتب تفقه در دین شناختن هدف‌های اسلامی است. زیارت پیغمبر از لواحق لا ینفک حج است، حتی واجب کفایی است که مردم به زیارت پیغمبر اکرم بروند. در آنجاست که با معرفی کردن مواقف و مقامات و آثار رسول اکرم باید تاریخ اسلام را به نحو آموزنده‌‏ای به مردم تعلیم کرد، همان‏طور که حضرت صادق به هشام بن الحکم فرمود:

فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الی‏ بَلَدٍ ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْکَرَ وَ لا یُنْسی ...

[و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یکدیگر را بشناسند و هر قومی کالای تجاری خود را از شهری به شهر دیگر برد ... و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلی الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشی سپرده نشود ...] علی هذا برنامه‌‏های حساب شده‌‏ای (و شاید وسیله فیلم‌ها و راهنماها) باید برای احد و بدر و کوه حرا و غار ثور و غیره ترتیب داد. این نکته باید گفته شود که ایرانی‌ها در گذشته توانسته‌‏اند شایستگی خود را برای رهبری معنوی عالم اسلام نشان بدهند. اکنون نیز اگر اشتباه فعلی را رها کنند و به جای بازگشت به چهار هزار سال پیش و جدا کردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محکم‏تر کنند، صد درصد به نفع ایران است زیرا زمینه بسیار خوب است. از طرفی آمادگی روحی در روشنفکران مسلمان- که تاریخ اسلام را مملو از نام ایران و ایرانی می‌‏بینند- احترامی از ایران و ایرانی در دل آنها ایجاد کرده است که فوق‏‌العاده است و از طرف دیگر در حال حاضر نیز مانند گذشته مفکرین اسلامی ایران عمیق‌‏تر از سایر مفکرین فکر می‌‏کنند.

درس‌های عملی از حج

اما درس‌هایی که از حج باید یاد بگیریم یک سلسله درس‌های عملی است، به عبارت دیگر یک برنامه تربیتی اسلامی است.

این نکته را باید متوجه باشیم که تربیت اسلامی تفاوتش با سایر تربیت‌ها یکی در این است که اساس همه تربیت‌ها را توحید قرار داده و کار را از نیت و اخلاص شروع کرده است و همین جهت است که اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندین برابر دارد.

تمرین و عمل به طور کلی در همه کارها مؤثر است، چه تمرین مثبت و چه منفی، اما آن وقت اثر قاطع دارد که به نام خدا و برای خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد.

عمل حج از احرام شروع می‌‏شود. احرام‏ یعنی چه و برای چه است؟ در نهایه‏ ابن اثیر، ماده حرم، حدیثی نقل می‌‌کند به این مضمون: کُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد می‌‏گوید:

یُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْکَ ایْ یُحْرُمُ أذاکَ عَلَیْه. وَ یُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذی لَمْ یُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً یوقِعُ بِهِ، یُریدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَدیثُ عُمَرَ: الصِّیامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما یَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ یُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعی: قَتَلُوا ابْنَ عَفّانَ الْخَلیفَةَ مُحْرِماً وَ دَعا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهُ مَخْذولا ... وَ الْاحْرامُ مُصْدَرُ أَحْرَمَ الرَّجُلُ یُحْرِمُ احْراماً اذا اهَلَّ بِالْحَجِّ اوْ بِالْعُمْرَةِ وَ باشَرَ اسْبابَهُما وَ شُروطَهُما مِنْ خَلْعِ الْمَخیطِ وَ اجْتِنابِ الأَشْیاءِ الَّتی مَنَعَهُ الشَّرْعُ مِنْها کَالطّیبِ وَ النِّکاحِ وَ الصَّیْدِ وَ غَیْرِ ذلِکَ. وَ الأَصْلُ فیهِ الْمَنْعُ فَکَأنَّ الْمُحْرِمَ مُمْتَنِعٌ مِنْ هذِهِ الأَشْیاءِ.

[گویند «او مُحرم از توست» یعنی حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان مُحرم» و او کسی است که چیزی از خود را حلال نکرده تا سبب‏ هتک او شود. منظور این است که مسلمان با اسلام آوردن حفظ می‌‏شود و به جهت حرمتی که پیدا می‌‌کند از آزار دیگران و اینکه بخواهند مال او را ببرند در امان است. و از همین معنی است حدیث عمر: «روزه احرام است» زیرا روزه‏دار از چیزی که در روزه‏اش رخنه ایجاد کند اجتناب می‌‏ورزد. و به روزه‏دار مُحرم گویند. و از همین معنی است قول راعی: عثمان بن عَفّان خلیفه را کشتند در حالی که چیزی را حلال نکرده بود که سبب هتک او شود و دیگران را به یاری فراخواند ولی کسی را مثل او تنها و بی‌‏یاور ندیدم.

... و احرام مصدر احرم الرجل یحرم احراماً است و آن وقتی است که حاجی صدا را به تلبیه برای حج یا عمره بلند کند و به اسباب و شروط آنها عمل کند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایی که شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوی خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنی منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز می‌‏دارد.] در احرام چند نکته است: یکی اینکه انسان در مدت معینی یک سلسله کارهای حلال را بر خود حرام می‌‌کند؛ ازاین‏جهت مثل روزه است، تمرین تقواست. انسان چاره‏ای ندارد از اینکه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد.

تحمل بعضی محرومیت‌ها برای رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتی را که شما در دنیا پیدا کنید بر اساس لاقیدی مطلق و بی‏‌باکی و بی‏ارادگی نیست، بالاخره یک سلسله چیزها را تحریم می‌‌کند.

نکته دوم اموری است که تحریم شده و حس مقاومت در برابر آنها تقویت شده از قبیل صید، مباشرت زن، اذیت و آزار حیوان‌ها بلکه تحمل اذیت آنها، بوی خوش، نگاه در آیینه، پوشیدن لباس دوخته، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال کردن، زینت کردن، پوشیدن سر برای مرد و پوشیدن صورت برای زن. در [تحریم‏] صید حس شکارچی‌‏گری را از انسان می‌‏خواهد بگیرد، حس آزار را از انسان می‌‏گیرد، قدرت تحمل اذیت و قدرت حلم به انسان می‌‏دهد، مقاومت در مقابل میل جنسی می‌‏دهد، ترک استظلال و ترک نازپروردگی می‌‏دهد. نکته سوم درباره لباس است: لباسی در منت‌های سادگی و بی‏رنگی و بی‏نشانی‏، محو رنگ‌ها و شکل‌های لباس‌ها، برای یک مدت موقت هم که شده همه مردم از درجه‌‏دار و غیر درجه‏‌دار، نشان‌‏دار و غیر نشان‏‌دار، نوپوش و کهنه‌‏پوش، آن که اقلًا دویست تومان داده یک کت و شلوار برایش دوخته‌‏اند و آن که بیست تومان داده و قبایی برایش دوخته‏‌اند، همه را در یک لباس ساده جمع کرده.

گاهی اتفاق می‌‏افتد که افرادی را در یک مجمع واحد دعوت می‌‏کنند و می‌‏خواهند همه را در یک لباس حاضر کنند، آقایان با فلان لباس و خانم‌ها با فلان لباس. بیچاره برای شرکت در یک مجلس باید پانصد تومان خرج کند.

خدا مردم را دعوت کرده با یک لباس رسمی به حضور بیایند، آن ساده‌ترین و بی‌‏رنگ‏ و شکل‏‌ترین آنها را انتخاب کرده است. آنچه بشر می‌‌کند دل پایین‏‌تر را به جای دل بالاتر می‌‏برد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام می‌‌کند، اما آنچه خدا می‌‌کند دل بالاتر را به جای دل پایین‌‏تر می‌‏برد و در او ایجاد تواضع می‌‌کند.

اسلام با این وسیله و شکل، یکرنگی و وحدت ایجاد می‌‌کند. یک مطلب و یک سؤال هست: آیا لباس در روحیه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسی پوشیده باشد که از لباس همه مردم بالاتر یا پایین‏‌تر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پایین داشتن مجلس در روحیه مؤثر است، لهذا پیغمبر گرد می‌‏نشست و دستور می‌‏داد گرد بنشینند. مساوات در لباس، مساوات در روح ایجاد می‌‌کند به شرط آنکه به صورت الغاء تشریفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد برای توحید مسلمانان

سخن مشهور کاشف‌الغطاء

و به قول کاشف‌الغطاء: بُنِیَ الْاسْلامُ عَلی کَلِمَتَیْنِ: کَلِمَةُ التَّوْحیدِ وَ تَوْحیدُ الْکَلِمَةِ. ولی این لباس واحد را به صورت یک تشریفات خاص به‌‏وجود نیاورده، به صورت الغاء تشریفات به وجود آورده است، آنهم به صورت ساده‌‏ترین شکل.

وای از تشریفات، چقدر فاصله‏‌ها را همین تشریفات لباسی و نشانه‏‌ها به وجود آورده است. احرام ساده اسلامی رمز «انَّ اکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» است. چه خوب گفته‏ سعدی:

ره طالبان و مردان کرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردی مگر این کلاه داری‏ به چه خرمی و نازان، گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است که مال و جاه داری‏ به در خدای قربی طلب ای ضعیف همت‏ که نماند این تقرب که به پادشاه داری‏

چقدر کار غلطی است این تشریفاتی که اخیراً بعضی کاروان‌ها به صورت تبعیض به وجود آورده‌‏اند، دو برابر پول می‌‌دهندکه در آنجا کاخ اختصاصی و ماشین اختصاصی داشته باشند.

آیه قرآنی مربوط به احرام این آیه است: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدوا فَانَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی‏ وَ اتَّقونِ یا اولِی الألْبابِ. [(وقت) حج ماه‌های معلومی است (شوال، ذوالقعده و ذوالحجه) پس هرکه در این ماه‌‏ها (با بستن احرام) حج را (بر خود) واجب ساخت پس (بداند که) بد زبانی و آمیزش جنسی و فسق (کارهای ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج روا نیست. و هرکه کار نیکی کند خدا آن را می‌‏داند و توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست و از من پروا کنید ای خردمندان.] از این آیه به خوبی می‌‏توان فهمید که حکمت احرام مانند حکمت روزه، به وجود آوردن روح تقواست.

سعی صفا و مروه

فقیه‏، جلد 2، صفحه 127: عَنْ سُلَیْمانَ بْنِ جَعْفَرٍ، قالَ سَألْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه‌السلام ... فَقالَ: ... انَّما جُعِلَ السَّعْیُ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ لِانَّ الشَّیْطانَ تَراءَی لِابْراهیمَ علیه‌السلام فِی الْوادی فَسَعی وَ هُوَ مَنازِلُ الشَّیاطینِ وَ انَّما صارَ الْمَسْعی‏ احَبَّ الْبِقاعِ الَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِانَّهُ یَذِلُّ فیهِ کُلُّ جَبّارٍ ...

[سلیمان بن جعفر گوید: از امام رضا علیه‌السلام درباره فلسفه احکام حج پرسیدم. فرمود: ... سعی میان صفا و مروه به این جهت قرار داده شده که شیطان در وادی حج در نظر ابراهیم علیه‌السلام آشکار شد. پس ابراهیم در آن جا که منازل شیاطین است سعی نمود و محل سعی ازآن‏‌جهت محبوب‏‌ترین سرزمین‌ها نزد خداوند گشته که در آنجا هر جباری ذلیل و سرکوب می‌‏شود.]

مشعر

صفحه 128: وَ انَّما صُیِّرَ الْمَوْقِفُ بِالْمَشْعَرِ وَ لَمْ یُصَیَّرْ بِالْحَرَمِ لِانَّ الْکَعْبَةَ بَیْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ‏ حِجابُهُ وَ الْمَشْعَرَ بابُهُ، فَلَمّا قَصَدَهُ الزّائِرونَ اوْقَفَهُمْ بِالْبابِ یَتَضَرَّعونَ حَتّی اذِنَ لَهُمْ بِالدُّخولِ ثُمَّ اوْقَفَهُمْ بِالْحِجابِ الثّانی وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمّا نَظَرَ الی‏ طولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِهِ تَقْریبَ قُرْبانِهِمْ (لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی‏ مِنْکُمْ) فَلَمّا قَرَّبوا قُرْبانَهُمْ وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّروا مِنَ الذُّنوبِ الَّتی کانَتْ لَهُمْ حِجاباً دونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّیارَةِ عَلی طَهارَةٍ. وَ انَّما کُرِهَ الصِّیامُ فی ایّامِ التَّشْریقِ لِانَّ الْقَوْمَ زُوّارُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ فی ضِیافَتِهِ وَ لا یَنْبَغی لِضَیْفٍ انْ یَصومَ عِنْدَ مَنْ زارَهُ وَ اضافَهُ ...

[و بدین جهت موقف در مشعر (عرفات) قرار داده شده نه در حرم، که کعبه خانه خداست و حرم حجاب او و مشعر درِ خانه اوست. چون زایران خدا به حج می‌‏آیند خداوند آنان را بر درگاه خود نگاه می‌‏دارد که ناله و زاری کنند تا اذن دخول یابند، سپس آنان را در حجاب دوم که مزدلفه است نگاه می‌‏دارد و چون به طول ناله و زاری آنان نگرد به آنان فرمان می‌‏دهد که قربانی کنند (که البته گوشت و خون آن به خدا نمی‏رسد بلکه تقوای شما به او می‌‏رسد) و چون قربانی کردند و آلودگی‌های خود را برطرف ساختند و گناهانی را که حجاب آنان از دیدار خدا شده بودند پاک شدند آنان را امر به زیارت با طهارت می‌‏نماید. و روزه در ایام تشریق ازاین‏رو ناخوشایند است که حاجیان زایران خدا هستند و در مهمانی خدا بسر می‌‌برند و سزاوار نیست که مهمان در خانه میزبان روزه بدارد.]

قربانی

صفحه 129: وَ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحی‏ لِتَشْبَعَ مَساکینُکُمْ مِنَ اللَّحْمِ، فَأطْعِموهُمْ. [و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانی را قرار داد تا نیازمندان شما شکمی سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام کنید.]

صفحه 295: وَ قالَ الصّادِقُ علیه السلام: کُنّا نَنْهَی النّاسَ عَنْ اخْراجِ لُحومِ الأَضاحِیِّ مِنْ مِنی بَعْدَ ثَلاثٍ لِقِلَّةِ اللَّحْمِ وَ کَثْرَةِ النّاسِ فَامَّا الْیَوْمَ فَقَدْ کَثُرَ اللَّحْمُ وَ قَلَّ النّاسُ فَلا بَأْسَ بِاخْراجِهِ. [و امام صادق علیه‌السلام فرمود: ما مردم را از بیرون بردن گوشت قربانی از منی تا سه روز نهی می‌‏کردیم زیرا گوشت اندک و مردم فراوان بودند، اما امروز گوشت فراوان و مردم اندکند، پس بیرون بردن آن مانعی ندارد.]

مذاکرات علمی امام صادق علیه‌السلام با ابن ابی العوجاء‌ در حج

صفحه 162: کانَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ مِنْ تَلامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحیدِ فَقیلَ لَهُ: تَرَکْتَ مَذْهَبَ صاحِبِکَ وَ دَخَلْتَ فی ما لا اصْلَ لَهُ وَ لا حَقیقَةَ. فَقالَ: انَّ صاحِبی کانَ مِخْلَطاً کانَ یَقولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ ما اعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دامَ عَلَیْهِ. قالَ (الرّاوی) وَ دَخَلَ مَکَّةَ تَمَرُّداً وَ انْکاراً عَلی مَنْ یَحُجُّ وَ کانَ یَکْرَهُ الْعُلَماءُ مُساءلَتَهُ ایّاهُمْ وَ مُجالَسَتَهُ لَهُمْ لِخُبْثِ لِسانِهِ وَ فَسادِ ضَمیرِهِ. فَأَتی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَجَلَسَ الَیْهِ فی جَماعَةٍ مِنْ نُظَرائِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: انَّ الْمَجالِسَ اماناتٌ وَ لا بُدَّ لِکُلِّ مَنْ لَهُ سُعالٌ انْ یَسْعُلَ، أَ فَتَأْذَنُ فِی الْکَلامِ؟ فَقالَ: تَکَلَّمْ. فَقالَ: الی‏ کَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ وَ تَلوذونَ بِهذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدونَ هذَا الْبَیْتَ الْمَرْفوعَ بِالطّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعیرِ اذا نَفَرَ مَنْ فَکَّرَ فی هذا اوْ قَدَّرَ عَلِمَ انَّ هذا فِعْلٌ اسَّسَهُ غَیْرُ حَکیمٍ وَ لا ذی نَظَرٍ، فَقُلْ فَانَّکَ رَأْسُ هذَا الْامْرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوکَ اسُّهُ وَ نِظامُهُ.

فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمی قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ یَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّیْطانُ وَلِیَّهُ یورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَکَةِ [ثُمَّ لا یُصْدِرُهُ‏] وَ هذا بَیْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فی اتْیانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلی تَعْظیمِهِ وَ زِیارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِیائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّینَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَریقٌ یُؤَدّی الی‏ غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَی اسْتِواءِ الْکَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَیْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطیعَ فیما أَمَرَ وَ انْتُهِیَ عَمّا نَهی عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ. فَقالَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ: ذَکَرْتَ یا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلی غائِبٍ. فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: وَیْلَکَ وَ کَیْفَ یَکونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَیْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ، یَسْمَعُ کَلامَهُمْ وَ یَری‏ اشْخاصَهُمْ وَ یَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذی اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَکانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَکانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَکانٌ فَلا یَدْری فِی الْمَکانِ الَّذی صارَ الَیْهِ ما حَدَثَ فِی الْمَکانِ الَّذی کانَ فیهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظیمُ الشَّأْنِ الْمَلِکُ الدَّیّانُ فَانَّهُ لا یَخْلو مِنْهُ مَکانٌ وَ لا یَشْتَغِلُ بِهِ مَکانٌ وَ لا یَکونُ الی‏ مَکانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الی‏ مَکانٍ و َ الَّذی بَعَثَهُ بِالْآیاتِ الْمُحْکَمَةِ وَ الْبَراهینِ الْواضِحَةِ وَ ایَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْلیغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ کَلَّمَهُ.

فَقامَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ فَقالَ لِاصْحابِهِ: مَنْ الْقانی فی بَحْرِ هذا؟ سَألْتُکُمْ انْ تَلْتَمِسوا الَیَّ خَمْرَةً فَالْقَیْتُمونی عَلی جَمْرَةٍ. فَقالوا: ما کُنْتَ فی مَجْلِسِهِ الّا حَقیراً. فَقالَ: انَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُؤوسَ مَنْ تَرَوْنَ.

[ابن ابی العوجاء از شاگردان حسن بصری بود سپس از اعتقاد به توحید دست برداشت. به او گفتند: مذهب رفیقت را رها کردی و در چیزی که اصل و حقیقتی ندارد درآمدی! گفت: رفیق من آشفته است، گاهی معتقد به قدر و آزادی اختیار است و گاهی جبری مسلک و او را استوار بر یک مذهب نمی‏بینم. راوی گفت: ابن ابی العوجاء از روی سرکشی و انکار بر کسانی که حج می‌‏گزارند داخل مکه شد و عالمان دینی از گفتگو و همنشینی با او کراهت داشتند زیرا بسیار بد زبان و بدطینت بود.

پس نزد امام صادق علیه‌السلام آمد و در میان گروهی از همفکران خود در خدمت آن حضرت نشست و گفت: مجالس امانت است (سخنان باید در همین جا دفن شود) و هرکه را سرفه گرفته است باید سرفه کند، آیا اجازه می‌‏دهی سخن گویم؟ فرمود: بگو. گفت: تا کی این خرمن‌گاه را می‌‏کوبید و به این سنگ التجا می‌‏آورید و این خانه‏‌ای را که از آجر و سنگ و گل بالا رفته می‌‏پرستید و چون شتران رمیده دور آن هروله می‌‏کنید؟! در صورتی که هرکه دراین‏باره بیندیشد و فکر خود را به کار برد پی می‌‏برد که این کاری است که یک غیر حکیم و بی‏‌فکر آن را بنیاد نهاده است. اکنون پاسخ ده، زیرا تو رأس و قله این دین هستی و پدرت اساس و نظام آن بوده است. امام صادق علیه‌السلام فرمود: کسی که خداوند او را گمراه نموده و چشم دلش را کور کرده است حق را ثقیل می‌‌‏یابد و حق به کامش شیرین نمی‌‏آید و شیطان اختیاردار او می‌‏شود و وی را در آبشخوارهای هلاکت درآورده و بیرون نخواهد آورد. این خانه‌‏ای است که خداوند خلق خویش را به واسطه آن به بندگی خود فراخوانده تا اطاعت آنان را با رفتن به سوی آن بیازماید، ازاین‏رو آنان را به تعظیم و زیارت این خانه واداشته و آن را محل پیامبران خود و قبله نمازگزاران قرار داده است، بدین جهت این خانه شاخه‌‏ای از خشنودی خداوند و راهی به سوی آمرزش اوست و بر هیئت کمال و مجتمع عظمت و جلال برپا شده است، خداوند این خانه را دو هزار سال پیش از گسترده شدن زمین آفرید و شایسته‏‌ترین کس به این که در اوامر و نواهی خود اطاعت شود خداوندی است که پدیدآرنده ارواح و صورت‌هاست.

ابن ابی العوجاء گفت: ای ابا عبداللَّه سخن گفتی و به چیز غایب و نادیده حواله کردی.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: وای بر تو، چگونه غایب است کسی که شاهد خلق خویش است و به آنان از رگ گردن نزدیکتر است، سخنشان را می‌‏شنود، خودشان را می‌‌بیند و اسرارشان را می‌‏داند؟! این مخلوق است که هرگاه از جایی انتقال یابد یک جا از او پر می‌‏شود و جای دیگر از او خالی می‌‏ماند و در جایی که تازه رفته از جایی که قبلًا در آن بوده بی‏‌خبر است. اما خدای عظیم‌‏الشأن، آن فرمانروای جزادهنده هیچ جایی از او خالی نیست و هیچ جایی هم از او پر نیست و هیچ جایی از جایی دیگر به او نزدیکتر نیست و آن کسی که خداوند او را با نشانه‏‌های محکم و براهین روشن برانگیخت و او را به یاری خود تأیید نمود و برای پیام‏گزاری خویش برگزید، ما سخن او را دراین‏باره تصدیق می‌‏کنیم که پروردگارش او را برانگیخته و با او سخن گفته است.

ابن ابی العوجاء برخاست و به یارانش گفت: چه کسی مرا در دریای این مرد درافکند؟ من از شما خواستم که برایم شرابی سرخوش کننده فراهم آورید و شما مرا در شعله آتش افکندید!

گفتند: راستی که در مجلس او بسیار حقیر می‌‏نمودی! گفت: او فرزند کسی است که سرهای این کسانی را که می‌‏بینید تراشیده است! (یعنی آن‏قدر بر آنان نفوذ کلام دارد که با آن که سر تراشیدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشیده‌‏اند.)]خلاصه حدیث بالا و همچنین بیان‏ نهج‌البلاغه‏ که قبلًا نقل کردیم این است که خداوند به این وسیله می‌‏خواهد تسلیم و تعبد بنده را ظاهر کند.

این مسئله را باید طرح کرد که درست است که هر دستوری مصلحتی دارد که عقل احیاناً در می‌‌‏یابد و لی آیا اگر انسان دستوری را فقط به حکم تعبد و تسلیم بجا آورد اقرب به عبودیت است یا اگر حکمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حکم تعبد و تسلیم بجا آورد و حکمت را احاله کند به امر او، قطعاً اقرب به تعبد و تسلیم است.

تعبد در حج

اساساً یکی از رموز حج تسلیم تعبدی است و داستان ابراهیم و ذبح اسماعیل (ابراهیم پدر حج است) خود نشانه‏‌ای از این تسلیم مطلق است.

فقیه‏، جلد 2، صفحه 179: عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: کانَ ابی یَقولُ: ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَکُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ‏ وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ‏ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ.

[امام صادق علیه‌السلام فرمود: پدرم می‌‏فرمود: کسی که به زیارت این خانه می‌‌‏آید اگر سه خصلت در او نباشد ارزش و اهمیتی نزد خدا ندارد:

اخلاق خوشی که با آن با همنشینانش معاشرت کند و بردباری‏ای که با آن خشم خود را کنترل نماید و پرهیزکاری‌‏ای که او را از حرام‌های الهی باز دارد.]

وسائل‏، جلد 2، صفحه 139: احتجاج‏ طَبَرْسی عَنْ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ علیه‌السلام فِی احْتِجاجِهِ عَلَی الْخَوارِجِ قالَ: وَ امّا قَوْلُکُمْ انّی کُنْتُ وَصِیّاً فَضَیَّعْتُ الْوَصِیَّةَ فَانْتُمْ کَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَیَّ وَ ازَلْتُمُ الْامْرَ عَنّی وَ لَیْسَ عَلَی الْاوْصِیاءِ الدُّعاءُ الی‏ انْفُسِهِمْ، انَّما یَبْعَثُ اللَّهُ الْانْبِیاءَ علیهم‌السلام فَیَدْعونَ الی‏ انْفُسِهِمْ وَ (امَّا خ) الْوَصِیُّ فَمَدْلولٌ عَلَیْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعاءِ الی‏ نَفْسِهِ وَ قَدْ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا. وَ لَوْ تَرَکَ النّاسُ الْحَجَّ لَمْ یَکُنِ الْبَیْتُ لِیُکْفَرَ [بِتَرْکِهِمْ ایّاهُ‏] وَ لکِنْ کانوا یَکْفُرونَ بِتَرْکِهِمْ ایّاهُ لِانَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ عَلَماً وَ کَذلِکَ نَصَبَنی عَلَماً حَیْثُ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: یا عَلِیُّ، انْتَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ الْکَعْبَةِ تُؤْتی وَ لا تَأْتی. [در کتاب‏ احتجاج‏ طبرسی در ضمن احتجاج امیر مؤمنان علیه‌السلام با خوارج آمده است که فرمود: اما اینکه گفتید من وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم و (با سکوت و خانه‏‌نشینی خود) وصیت را تباه کردم؛ بدانید این شما بودید که کافر شدید و دیگران را بر من مقدم داشتید و کار را از دست من بیرون بردید؛ و بر اوصیا لازم نیست که مردم را به سوی خود دعوت کنند (بلکه مردم باید خود طبق وصیت پیامبرشان نزد اوصیا بروند)؛ خداوند پیامبران علیهم‌السلام را برمی‏‌انگیزد و آنان را به سوی خود دعوت می‌‏کنند. اما وصی معرفی شده است و بی‌‏نیاز است از این که به سوی خود دعوت نماید،

چنانکه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان که توانایی رفتن دارند که خانه خدا را زیارت کنند»، حال اگر مردم حج را ترک کردند این خانه خدا نیست که با ترک کردن آنها کافر شده باشد بلکه آنان با ترک خانه خدا کافر شده‌‏اند، زیرا خداوند آن خانه را برای شما به عنوان نشانه‌‏ای نصب کرده است. همچنین خداوند مرا به عنوان نشانه‏‌ای نصب کرده است آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی، تو به منزله کعبه هستی که باید به زیارت آن رفت نه آنکه کعبه به زیارت کسی رود.] این خود تعبیری است درباره کعبه که به منزله پرچم مقدسی است‏ ولی از سنگ نه از پارچه، مثل یک پرچم احترام و تقدس دارد، مثل یک پرچم در میدان جنگ همه باید گرد او جمع شوند، مثل یک پرچم تا او برپاست لشکر ایستاده و مقاومت می‌‌کند و اگر خوابید پشت سپاه و اردو می‌‏شکند: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ.

مبارزه با تفاخرات قومی و ملی و نژادی یکی از درس‌هایی که از حج باید بیاموزیم، مبارزه با تفاخرات قومی و ملی و نژادی و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوی است: تَعالَوْا الی‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ انْ لا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ ...

در قرآن کریم، سوره بقره، آیه 198- 200 این طور می‌‏فرماید: ... فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُروه کَما هَداکُمْ وَ انْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّینَ. ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیمٌ. فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکرِکُمْ آباءَکُمْ اوْ اشَدَّ ذِکْراً. [پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذکر خدا پردازید و او را یاد کنید چنانکه راهتان نموده است و همانا شما پیش از آن از گمراهان بودید. سپس از همان جا که مردم روانه می‌‏شوند روانه شوید و از خدا آمرزش بخواهید، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد کنید که از پدران خود یاد می‌‏کنید یا بیشتر از آن.] در کافی‏، جلد 4، صفحه 516: عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی ایّامٍ مَعْدوداتٍ» قالَ: هِیَ ایّامُ التَّشْریقِ، کانوا اذا اقاموا بِمِنی‏ بَعْدَ النَّحْرِ تَفاخَروا فَقالَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ کانَ ابی یَفْعَلُ کَذا وَ کَذا، فَقالَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ... [امام صادق علیه‌السلام در تفسیر این آیه: «و خدا را در روزهایی چند یاد کنید» فرمود: منظور ایام تشریق است، در جاهلیت وقتی در منی پس از مراسم قربانی اقامت داشتند به تفاخر با یکدیگر می‌‏پرداختند و یکی می‌‏گفت: پدرم چنین و چنان می‌‏کرد (و دیگری نیز همین طور). ازاین‏رو خداوند فرمود: هرگاه از عرفات سرازیر شدید و به منی آمدید خدا را در آنجا یاد کنید مثل یادی که از پدرانتان می‌‏کنید بلکه بیشتر از آن ...] در پاورقی‏ کافی‏ می‌‏گوید: رُوِیَ عَنِ الْباقِرِ علیه السلام: انَّهُمْ اذا کانوا فَرِغوا مِنَ الْحَجِّ یَجْتَمِعونَ هُناکَ وَ یَعُدّونَ مَفاخِرَ آبائِهِمْ وَ مَآثِرَهُمْ وَ یَذْکُرونَ ایّامَهُمُ الْقَدیمَةَ وَ ایادِیَهُمُ الْجَسیمَةَ، فَامَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ انْ یَذْکُروهُ مَکانَ ذِکْرِهِمْ آباءَهُمْ فی هذَا الْمَوْضِعِ. [از امام باقر علیه‌السلام روایت است که فرمود: آنان وقتی از حج فارغ می‌‌شدنددر آن مکان جمع می‌‌شدند و به ذکر مفاخر و مآثر پدران خود می‌‏پرداختند و زدوخوردهای گذشته و بخشش‌های بزرگ آنان را یاد می‌‌کردند، خدای سبحان به آنان دستور داد که در آن مکان به جای پدرانشان او را یاد کنند.] این مطلب امروز بسیار مورد اهمیت است. در جاهلیت قرن بیستم تحت نفوذ استعمار، قومیت‌ها و ملیت‌ها تا حد زیادی تحریک می‌‏شود و این سبب تفرقه مسلمانان است. فرقی که هست اعراب با مقیاس قبیله و امروز با مقیاس نژاد و ملت، تفاخر جاهلی می‌‏کنند. ما در مقاله «ایران و اسلام» دراین‏باره بحث کردیم. در کشاف‏ می‌‏گوید: بازار عکاظ و ذی المجاز و ... بعد از ایام حج تشکیل می‌‏شد.

رفع دو شبهه مهم در مساله حج

در حج دو مسئله است که از مشکلات و بلکه به نظر بعضی از نقاط ضعف حج شمرده می‌‏شود: قربانی، تعظیم سنگ و غیره. از نظر اول، این عمل یک ظلم و آزار است و نمی‏‌تواند مقرّب باشد و از قضا اسم قربانی به آن داده‌‏اند. آیا می‌‏توان کسی را شکنجه کرد به قصد قربت؟ میازار موری که دانه‏کش است‏ که جان دارد و جان شیرین خوش است‏

قطع نظر از آزار و اذیت، چه رابطه‌‏ای میان رضای خدا و ریختن خون یک حیوان است؟ مگر خداوند- العیاذ باللَّه- خونخوار است و از اینکه ببیند خون حیوانی ریخته می‌‏شود مسرور و خوشحال می‌‏شود؟ بعلاوه، چنانکه گفتیم ظلم و آزار و تعذیب است و مبعّد است. ایراد دیگر به قربانی این است که یادگار توحش است. در قدیم در ادیان وثنی و بت‌‏پرستی مذبح‌هایی بوده است و مردم برای رضای بت‌ها قربانی می‌‏کرده‌‏اند و خیال می‌‏کرده‌‏اند آن بت‌ها از آن گوشت‌ها استفاده می‌‏کنند و ظاهراً گوشت‌های آن حیوانات را نمی‌‏خورده‌‏اند و لااقل خون آنها را که برای خودشان خوراکی بوده به سر و صورت بت‌ها می‌‏مالیده‌‏اند. اما جواب: راجع به این قسمت که چه فایده‌‏ای بر ریختن خون مترتب می‌‏شود، این در صورتی صحیح است که هدف از قربانی و کفّارات (که اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند یا شتر کشتن است الّا نادراً) فقط ریختن خون باشد. دلیلی ندارد که صرف ریختن خون مقرّب باشد، زیرا عملی مقرّب است که رضای خدا در آن باشد و رضای خدا در این است که انسان به کمال فردی و اجتماعی خود برسد. صرف ریختن خون نه به کمال فردی انسان کمک می‌‌کند و نه به کمال اجتماعی او.

ولی اگر هدف اصلی اطعام و انفاق باشد، همان‏طوری که در سایر کفّارات هست (و البته اطعام و انفاقی است دسته‏‌جمعی و به صورت خاص، یعنی به صورت اطعام‏ گوشت و اینکه هر انسانی یک حیوانی را بکشد و مصداق‏ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر واقع شود) آن ایراد وارد نیست.

و البته یک نکته هست و آن اینکه منافات ندارد که ضمناً این عمل دسته‌‏جمعی، احیاء و زنده کردن خاطره‌‏ای از قهرمان توحید حضرت ابراهیم باشد. به او امر شد عزیز و نور چشم خود را در راه خدا قربانی کند و فدا نماید و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسلیم بود، گوسفندی به جای فرزند قربانی کن. این گوسفند فدا کردن تجدید آن خاطره است و تعظیم آن قهرمان است.

ولی همان‏طوری که در حدیث نبوی نقل کردیم، فرمود: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحی‏ لِتَشْبَعَ مَساکینُکُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأطْعِموهُمْ. [و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانی را قرار داد تا نیازمندان شما شکمی سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام کنید.] و سرّ اینکه روز عید قربان عید است، این است که در این روز رسم فرزندکشی منسوخ شد.

داستان عبدالمطلب و عبداللَّه ظاهراً از مجعولات تاریخ باشد که عبدالمطلب نذر کرد که اگر خدا ده پسر به او بدهد یکی را قربانی کند الی آخره.

قرآن رسم‌هایی از بت‏‌پرستان درباره حیوانات نقل می‌‌کند، آنجا که می‌‏گوید: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ. رجوع شود به تفسیر المنار. اما از نظر دوم یعنی تعظیم و تکریم احجار و بیت و غیره، می‌‏گویند طواف گرد یک خانه سنگی و استلام و تبرک به حجرالاسود بقایایی از شرک است که در اسلام باقی مانده است، اسلام هم نتوانست توحید خالص بیاورد و الّا می‌‏بایست حج را به طور کلی منسوخ کند، حج به طور کلی از بقایای شرک است که در اسلام باقی مانده است. اتفاقاً قضیه برعکس است. قرآن حج را یادگار ابراهیم و ابراهیم را پدر حج و دشمن بت‏‌پرستی می‌‏داند: وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهیم نیز بت‏شکن بود: تَاللَّهِ‏ لَاکیدَنَّ اصْنامَکُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا کَبیراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعایر الهی یاد می‌‌کند و این آیه: ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلوبِ‏ در خلال آیات حج وارد شده است. ما در ورقه‌‏های‏ عبادت‏ و ورقه‌‏های‏ توحید در عبادت‏ و ورقه‏‌های‏ اقسام توحید گفته‌‏ایم که فرق است میان تعظیم و پرستش.

اسلام تعظیم و تواضع را جایز می‌‏داند و پرستش را منع می‌‌کند. فرق میان پرستش و تعظیم این است که پرستش نوعی تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است و گفتیم تسبیح و تحمید و تنزیه از جمیع نقایص و همچنین تکبیر مختص خداست، زیرا کاملِ منزه از همه نقایص خداست و آن که سپاس مطلق به اوست و اکبر و اعظم مطلق خداست. سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانی عبادت نیست، از آن لحاظ عبادت است که حالتی است که اختصاص داده شده برای تسبیح و تکبیر. لهذا در سجود می‌‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّیَ الأَعْلی‏ وَ بِحَمْدِه» و در رکوع می‌‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّیَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس می‌‏گوییم: «اللَّهُ اکْبَر» و در حال قیام می‌‏گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» و یا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اکْبَر». تقدیس منحصراً باید برای خدا باشد و یا به خاطر امر خدا. اگر چیزی را به خاطر یک شعار و عنوان یک شعار تقدیس کردیم (نه تسبیح که برای غیر خدا جایز نیست) مثل احترامی که به پرچم و علامت‌های ملی می‌‏گزارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فکر و عقیده‌‏ای است که این پرچم نماینده اوست. این است که جنبه شعاریت پیدا می‌‌کند. پس در اینجا دو مطلب گفته شد: یکی اینکه ملاک پرستش، تسبیح و تکبیر و تحمید است که جز درباره کمال مطلق جایز نیست و امکان ندارد خدا اجازه بدهد غیر او تسبیح و تکبیر و تحمید شود. اما سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانی عبادت نیست و هیچ عملی عبادت ذاتی نیست.

مطلب دیگر اینکه در میان همه ملل معمول است که شعایری را تقدیس و تعظیم می‌‏کنند و از این کار هدفی دارند. اسلام هم شعایری دارد و به نص قرآن، کعبه و حج از شعایر است. در صفحات پیش گفتیم که کعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است.

منابع

مجموعه آثار استاد شهید مطهری (حج)، ج‏25، ص: 109-63- با ویرایش جزئی