کعبه و نقش اجتماعی آن (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (Heydari صفحهٔ کعبه و نقش اجتماعی آن را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به کعبه و نقش اجتماعی آن (مقاله) منتقل کرد)
 
(۳۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:


عنوان کعبه و نقش اجتماعی آن مجموعه ای است از یادداشتهای [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] که در زمینه حج و مسائل مرتبط با ان از منظر قران و روایات تدوین شده است . در این نوشتار مباحث مختلفی از قبیل فلسفه تشریع [[حج]] ،فلسفه برخی از مناسک و نیز آثار اجتماعی و سیاسی حج تبیین گردیده و در قسمت پایانی آن برخی از شبهات مطرح شده در مساله حج پاسخ داده شده است .
عنوان کعبه و نقش اجتماعی آن مجموعه‌ای است از یادداشت‌های [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] که در زمینه حج و مسائل مرتبط با ان از منظر قرآن و روایات تدوین شده است. در این نوشتار مباحث مختلفی از قبیل فلسفه تشریع [[حج]]، فلسفه برخی از مناسک و نیز آثار اجتماعی و سیاسی حج تبیین گردیده و در قسمت پایانی آن برخی از شبهات مطرح شده در مساله حج پاسخ داده شده است.
==كعبه و نقش اجتماعى آن‏==
== کعبه و نقش اجتماعی آن‏==


1. از آیات قرآن برمى‏آید كه كعبه قدیمى‏ترین معبد جهان است‏ : انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ‏ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً. رجوع شود به تفاسیر مفصل كه از جنبه تاریخى متعرض این مطلب شده‏اند در سوره حج، آیه 29 و آیه 33 از كعبه به« بیت العتیق» یاد شده. ممكن است مقصود خانه كهنه قدیمى باشد و ممكن است مقصود خانه آزاد باشد كه: لا یَمْلِكُهُ أَحَدٌ، چنانكه در روایتى از امام باقر روایت شده( تفسیر صافى). .
1. از آیات قرآن برمی‌‏آید که کعبه قدیمی‏‌ترین معبد جهان است‏: انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ‏ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً. رجوع شود به تفاسیر مفصل که از جنبه تاریخی متعرض این مطلب شده‌‏اند در سوره حج، آیه 29 و آیه 33 از کعبه به«بیت العتیق» یاد شده. ممکن است مقصود خانه کهنه قدیمی باشد و ممکن است مقصود خانه آزاد باشد که: لا یَمْلِکُهُ أَحَدٌ، چنانکه در روایتی از امام باقر روایت شده(تفسیر صافی). .
آقاى غفورى در سخنرانى كنگره حج مى‏گوید:
آقای غفوری در سخنرانی کنگره حج می‌‏گوید:
به طورى كه نوشته‏اند از زمانهاى قدیم هفت معبد بزرگ و عمومى وجود داشته كه در چین و هند و بلخ و صنعا و در قسمتهاى شمالى و مركزى ایران فعلى بوده‏اند و از همه قدیمى‏تر همان كعبه است‏ . رجوع شود به كتاب اسرار حج و كتاب قبله كمره‏اى.
به طوری که نوشته‏‌اند از زمان‌های قدیم هفت معبد بزرگ و عمومی وجود داشته که در چین و هند و بلخ و صنعا و در قسمت‌های شمالی و مرکزی ایران فعلی بوده‌‏اند و از همه قدیمی‌‏تر همان کعبه است‏. رجوع شود به کتاب اسرار حج و کتاب قبله کمره‌‏ای.


2. از آیات قرآن برمی‌‏آید که این خانه، خانه پربرکتی است و بناست که منشأ خیرات و برکاتی برای اهل توحید و عدل یعنی مسلمین باشد، چنانکه در آیه پیش‏ ذکر شده است.


2. از آیات قرآن برمى‏آید كه این خانه، خانه پربركتى است و بناست كه منشأ خیرات و بركاتى براى اهل توحید و عدل یعنى مسلمین باشد، چنانكه در آیه پیش‏ ذكر شده است.
3. از آیات قرآن باز برمی‌‏آید که این خانه و حریم آن محل امن و امان است. در کعبه و بلکه در حریم کعبه به نام حرم کسی حق تعرض به صید و هیچ شکاری تا چه رسد به انسان ندارد، که آنجا بست کامل و آزادی و امنیت کامل و حریت بیان و عقیده کامل و عدم تعرض کامل برقرار است. این جهت که بعضی امکنه مقدس است و پناهگاه و اشخاصی در آنجا پناهنده می‌‏شوند مثل مجلس شورا و سنا و غیره و یا در قدیم مشاهد مشرفه و خانه علما، خود مطلبی است.


به‏ هرحال از یک نظر حرم حکم بست را دارد حتی نسبت به حیوانات. البته باید دید از نظر مجرمین قانونی چه حکمی دارد خصوصاً کسانی که در خود حرم مرتکب موجبات حد و قصاص می‌‏شوند.


3. از آیات قرآن باز برمى‏آید كه این خانه و حریم آن محل امن و امان است. در كعبه و بلكه در حریم كعبه به نام حرم كسى حق تعرض به صید و هیچ شكارى تا چه رسد به انسان ندارد، كه آنجا بست كامل و آزادى و امنیت كامل و حریت بیان و عقیده كامل و عدم تعرض كامل برقرار است. این جهت كه بعضى امكنه مقدس است و پناهگاه، و اشخاصى در آنجا پناهنده مى‏شوند مثل مجلس شورا و سنا و غیره و یا در قدیم مشاهد مشرفه و خانه علما، خود مطلبى است.
در دعای ابراهیم نیز آمده است: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً یا: اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ امِناً


و همچنین سوره بقره، آیه 125: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ ... این خصوصیت حرم مؤید این است که حرم باید متعلق به همه مسلمین باشد نه به دسته مخصوص که در بند 5 گفته خواهد شد.


به‏ هرحال از یك نظر حرم حكم بست را دارد حتى نسبت به حیوانات. البته باید دید از نظر مجرمین قانونى چه حكمى دارد خصوصاً كسانى كه در خود حرم مرتكب موجبات حد و قصاص مى‏شوند.
آقای غفوری می‌‏گوید:
امروز بشر احساس کرده که احتیاج دارد به محلی که محترم بوده و از نظر بین‏المللی محل دادرسی و کنفرانس‌های جهانی و بالاخره مرجع رفع اختلافات بزرگ باشد ... آیا این نکته را نباید مسلمین توجه داشته باشند که چندین قرن قبل طرح صحیح یک مجمع دینی برای ایجاد وحدت در بین ایشان ریخته شده؟


در دعاى ابراهیم نیز آمده است: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً یا: اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ امِناً
4. خانه کعبه و ماه ذی‌‏الحجه وسیله‌‏ای است برای قیام امر مسلمین: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ...


و همچنین سوره بقره، آیه 125: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ ... این خصوصیت حرم مؤید این است كه حرم باید متعلق به همه مسلمین باشد نه به دسته مخصوص كه در بند 5 گفته خواهد شد.
در این آیه اثر اجتماعی حج و اعمال آن ذکر شده است، چنانکه در روایات نیز آمده است. کلمه «حرام» که تکرار شده، فلسفه و مناط را ذکر می‌‌کند، یعنی داشتن چنین مکان محترمی نگهدارنده مسلمین است.


آقاى غفورى مى‏گوید:
5. این خانه و بلکه حرم نباید مالک خصوصی داشته باشد، مال خداست یعنی مال همه است. همه حرم حکم مسجد را ازاین‏‌جهت دارد- نه از سایر جهات- لهذا در ذیل این آیه: انَّ الَّذینَ کَفَروا وَ یَصُدّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلْناهُ لِلنّاسِ‏ سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ،
امروز بشر احساس كرده كه احتیاج دارد به محلى كه محترم بوده و از نظر بین‏المللى محل دادرسى و كنفرانسهاى جهانى و بالاخره مرجع رفع اختلافات بزرگ باشد ... آیا این نكته را نباید مسلمین توجه داشته باشند كه چندین قرن قبل طرح صحیح یك مجمع دینى براى ایجاد وحدت در بین ایشان ریخته شده؟


در حدیث وارد شده که کسی حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مکه به عنوان اینکه اینجا شهر ما و وطن ما و مملکت ماست،


4. خانه كعبه و ماه ذى‏الحجه وسیله‏اى است براى قیام امر مسلمین: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ ...  
و این آیه در وقتی نازل شد که قریش مانع ورود مسلمانان به مکه شدند. و همچنین است آیه 34 انفال: وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانوا اوْلِیاءَهُ ...  


در این آیه اثر اجتماعى حج و اعمال آن ذكر شده است، چنانكه در روایات نیز آمده است. كلمه «حرام» كه تكرار شده، فلسفه و مناط را ذكر مى‏كند، یعنى داشتن چنین مكان محترمى نگهدارنده مسلمین است.
علی هذا کعبه و مسجد و بلکه حرم متعلق است به هرکس که اهل توحید و عبادت خدا و بر ملت ابراهیم باشد.  


مثل این است که از طرف ابراهیم این محل بر اهل توحید و عبادت خدای یگانه وقف شده است ولی وقف نیست، نوعی دیگر از ملکیت است خاص خود که همان ملکیت بین‏‌المللی اسلامی است.


5. این خانه و بلكه حرم نباید مالك خصوصى داشته باشد، مال خداست یعنى مال همه است. همه حرم حكم مسجد را ازاین‏جهت دارد- نه از سایر جهات- لهذا در ذیل این آیه: انَّ الَّذینَ كَفَروا وَ یَصُدّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلْناهُ لِلنّاسِ‏  سَواءً الْعاكِفُ فیهِ وَ الْبادِ ،
در نهج‌البلاغه‏ مولی به قُثَم بن عباس که عامل مکه بود نامه می‌‏نویسد:


امّا بَعْدُ، فَاقِمْ لِلنّاسِ الْحَجَ‏ وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ‏ الْمُسْتَفْتِیَ وَ عَلِّمِ الْجاهِلَ وَ ذاکِرِ الْعالِمَ وَ لا یَکُنْ لَکَ الَی النّاسِ سَفیرٌ الّا لِسانُکَ وَ لا حاجِبٌ الّا وَجْهُکَ ... وَ انْظُرْ الی‏ مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ الی‏ مَنْ قِبَلَکَ ... وَ مُرْ اهْلَ مَکَّةَ انْ لا یَأْخُذوا مِنْ ساکِنٍ اجْراً، فَانَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ یَقولُ: «سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ» فَالْعاکِفُ: الْمُقیمُ بِهِ و َ الْبادی:
الَّذی یَحُجُّ الَیْهِ مِنْ غَیْرِ اهْلِهِ و َفَّقَنَا اللَّهُ وَ ایّاکُمْ لِمَحابِّهِ. (کتاب 67 نهج‌البلاغه)


در حدیث وارد شده كه كسى حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مكه به عنوان اینكه اینجا شهر ما و وطن ما و مملكت ماست،
[اما بعد، مراسم حج را برای مردم بپا دار و ایام اللَّه (عبرت‌های تاریخ) را به یادشان آر و هر صبح و شام برای مراجعه آنان در مجلس عمومی بنشین، به پرسش پرسش‌‏کننده پاسخ ده و نادان را علم بیاموز و با عالم مذاکره کن و نباید میان تو و مردم پیام‏رسانی جز زبانت و دربانی جز چهره‏ات باشد ... و به اموال الهی که نزد تو جمع می‌‏گردد بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانی که نزد تو هستند به مصرف رسان ... و به ساکنان مکه دستور ده که از کسانی که در خانه‏هاشان سکونت می‌‏کنند کرایه نگیرند، زیرا خدای سبحان می‌‏فرماید: «عاکف و بادی در این سرزمین یکسانند». عاکف کسی است که مقیم مکه است و بادی کسی است که اهل مکه نیست و به قصد حج آنجا می‌‌‏آید. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.]


و این آیه در وقتى نازل شد كه قریش مانع ورود مسلمانان به مكه شدند. و همچنین است آیه 34 انفال: وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانوا اوْلِیاءَهُ ...  
هرچند در آیه قرآن به مسجد‌الحرام تعبیر شده ولی در قرآن کریم گاهی کلمه کعبه به خصوص بیت و گاهی شامل حریم بیت در تمام حرم می‌‏شود، مثل کلمه‏ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ. و همچنین کلمه مسجد‌الحرام‏ گاهی شامل حریم آن یعنی تمام حرم می‌‏شود و علی هذا بعید نیست که مقصود امام خصوصِ خانه‏‌های مکه نباشد، تمام حرم این حکم را دارد.


در احادیث ما وارد شده که اول کسی که برای خانه‌‏های مکه مصراعین قرار داد، معاویه بود:
وَ کانَ النّاسُ اذا قَدِموا مَکَّةَ نَزَلَ الْبادی عَلَی الْحاضِرِ حَتّی یَقْضِیَ حَوائِجَهُ ... وَ کانَ اوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلی بابِهِ الْمِصراعَیْنِ مُعاوِیَةُ بْنُ ابی سُفْیانَ وَ لَیْسَ یَنْبَغی لِاحَدٍ انْ یَمْنَعَ الْحاجَّ شَیْئاً مِنَ الدّورِ وَ مَنازِلِها.


على هذا كعبه و مسجد و بلكه حرم متعلق است به هركس كه اهل توحید و عبادت خدا و بر ملت ابراهیم باشد .  
[و مردم در گذشته چنان بودند که چون به مکه می‌‏آمدند، مسافر بر مقیم وارد می‌‏شد تا حوایجش را برآورد ... و اول کسی که برای خانه خود دو لنگه در قرار داد معاویة بن ابی سفیان بود و برای احدی از اهل مکه شایسته نیست که حاجیان را از خانه‏‌ها و منازل آن باز دارد.]


مثل این است كه از طرف ابراهیم این محل بر اهل توحید و عبادت خداى یگانه وقف شده است ولى وقف نیست، نوعى دیگر از ملكیت است خاص خود كه همان ملكیت بین‏المللى اسلامى است.
در صافی‏ از علل‏ نقل می‌‌کند:
لَمْ یَکُنْ یَنْبَغی انْ یوضَعَ عَلی دورِ مَکَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ یَنْزِلوا مَعَهُمْ فی دورِهِمْ فی ساحَةِ الدّارِ حَتّی یَقْضوا مَناسِکَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَکَّةَ ابْواباً مُعاوِیَةُ.


[سزاوار نبود که برای خانه‌‏های مکه در قرار دهند، زیرا حاجیان حق دارند به حیاط خانه ساکنان مکه وارد شوند تا مراسم حج را به پایان برند. و اول کسی که برای خانه‏‌های مکه در قرار داد معاویه بود.]


در نهج البلاغه‏ مولى به قُثَم بن عباس كه عامل مكه بود نامه مى‏نویسد:
معلوم می‌‏شود سعودی‌های امروز که خود را تابع قرآن معرفی می‌‏کنند، تابع معاویه‌‏اند مثل سایر قسمت‌های استبدادی‏شان.


امّا بَعْدُ، فَاقِمْ لِلنّاسِ الْحَجَ‏  وَ ذَكِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏  وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ‏ الْمُسْتَفْتِىَ وَ عَلِّمِ الْجاهِلَ وَ ذاكِرِ الْعالِمَ وَ لا یَكُنْ لَكَ الَى النّاسِ سَفیرٌ الّا لِسانُكَ وَ لا حاجِبٌ الّا وَجْهُكَ ... وَ انْظُرْ الى‏ مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ الى‏ مَنْ قِبَلَكَ ... وَ مُرْ اهْلَ مَكَّةَ انْ لا یَأْخُذوا مِنْ ساكِنٍ اجْراً، فَانَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ یَقولُ: «سَواءً الْعاكِفُ فیهِ وَ الْبادِ» فَالْعاكِفُ: الْمُقیمُ بِهِ، وَ الْبادى:
معلوم می‌‏شود نظر اسلام این بوده که حرم شریف متعلق به همه مسلمین باشد.
الَّذى یَحُجُّ الَیْهِ مِنْ غَیْرِ اهْلِهِ، وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ ایّاكُمْ لِمَحابِّهِ. (كتاب 67 نهج البلاغه)


در آیه کریمه سوره حج بعد از آیه بالا دارد:
وَ اذْ بَوَّأْنا لِابْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ انْ لا تُشْرِکْ بی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ.


[اما بعد، مراسم حج را براى مردم بپا دار، و ایام اللَّه (عبرتهاى تاریخ) را به یادشان آر، و هر صبح و شام براى مراجعه آنان در مجلس عمومى بنشین، به پرسش پرسش‏كننده پاسخ ده، و نادان را علم بیاموز، و با عالم مذاكره كن، و نباید میان تو و مردم پیام‏رسانى جز زبانت و دربانى جز چهره‏ات باشد ... و به اموال الهى كه نزد تو جمع مى‏گردد بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانى كه نزد تو هستند به مصرف رسان ... و به ساكنان مكه دستور ده كه از كسانى كه در خانه‏هاشان سكونت مى‏كنند كرایه نگیرند، زیرا خداى سبحان مى‏فرماید: «عاكف و بادى در این سرزمین یكسانند». عاكف كسى است كه مقیم مكه است، و بادى كسى است كه اهل مكه نیست و به قصد حج آنجا مى‏آید. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.]  
[و یاد کن آنگاه که جای خانه کعبه را برای ابراهیم مشخص کردیم (و به او گفتیم) که چیزی را شریک من مساز و خانه مرا برای طواف‌‏کنندگان و برپا ایستادگان (در نماز) و رکوع‌‏کنندگان سجده‌‏گزار پاکیزه ساز.]


هرچند در آیه قرآن به مسجد الحرام تعبیر شده ولى در قرآن كریم گاهى كلمه كعبه به خصوص بیت و گاهى شامل حریم بیت در تمام حرم مى‏شود، مثل كلمه‏ هَدْیاً بالِغَ الْكَعْبَةِ. و همچنین كلمه مسجد الحرام‏  گاهى شامل حریم آن یعنى تمام حرم مى‏شود و على هذا بعید نیست كه مقصود امام خصوصِ خانه‏هاى مكه نباشد، تمام حرم این حكم را دارد.
صافی‏ از کافی‏ و تهذیب‏ نقل می‌‌کند:
 
فَیَنْبَغی لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذی‏ وَ تَطَهَّرَ.
 
[پس شایسته است که بنده داخل مکه نشود مگر آنکه پاکیزه باشد، به طوری که عرق و آلودگی‌های خود را شسته و خود را پاکیزه نموده باشد.]
در احادیث ما وارد شده كه اول كسى كه براى خانه‏هاى مكه مصراعین قرار داد، معاویه بود:
وَ كانَ النّاسُ اذا قَدِموا مَكَّةَ نَزَلَ الْبادى عَلَى الْحاضِرِ حَتّى یَقْضِىَ حَوائِجَهُ ... وَ كانَ اوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلى بابِهِ الْمِصراعَیْنِ مُعاوِیَةُ بْنُ ابى سُفْیانَ وَ لَیْسَ یَنْبَغى لِاحَدٍ انْ یَمْنَعَ الْحاجَّ شَیْئاً مِنَ الدّورِ وَ مَنازِلِها.
 
 
[و مردم در گذشته چنان بودند كه چون به مكه مى‏آمدند، مسافر بر مقیم وارد مى‏شد تا حوایجش را برآورد ... و اول كسى كه براى خانه خود دو لنگه در قرار داد معاویة بن ابى سفیان بود، و براى احدى از اهل مكه شایسته نیست كه حاجیان را از خانه‏ها و منازل آن باز دارد.]
 
 
در صافى‏ از علل‏ نقل مى‏كند:
لَمْ یَكُنْ یَنْبَغى انْ یوضَعَ عَلى دورِ مَكَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ یَنْزِلوا مَعَهُمْ فى دورِهِمْ فى ساحَةِ الدّارِ حَتّى یَقْضوا مَناسِكَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَكَّةَ ابْواباً مُعاوِیَةُ.
 
 
[سزاوار نبود كه براى خانه‏هاى مكه در قرار دهند، زیرا حاجیان حق دارند به حیاط خانه ساكنان مكه وارد شوند تا مراسم حج را به پایان برند. و اول كسى كه براى خانه‏هاى مكه در قرار داد معاویه بود.]
 
 
معلوم مى‏شود سعودیهاى امروز كه خود را تابع قرآن معرفى مى‏كنند، تابع معاویه‏اند مثل سایر قسمتهاى استبدادى‏شان.
 
 
معلوم مى‏شود نظر اسلام این بوده كه حرم شریف متعلق به همه مسلمین باشد.
 
 
در آیه كریمه سوره حج بعد از آیه بالا دارد:
وَ اذْ بَوَّأْنا لِابْراهیمَ مَكانَ الْبَیْتِ انْ لا تُشْرِكْ بى شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ.
 
 
[و یاد كن آنگاه كه جاى خانه كعبه را براى ابراهیم مشخص كردیم (و به او گفتیم) كه چیزى را شریك من مساز، و خانه مرا براى طواف‏كنندگان و برپا ایستادگان (در نماز) و ركوع‏كنندگان سجده‏گزار پاكیزه ساز.]
 
 
صافى‏ از كافى‏ و تهذیب‏ نقل مى‏كند:
فَیَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ.
[پس شایسته است كه بنده داخل مكه نشود مگر آنكه پاكیزه باشد، به طورى كه عرق و آلودگیهاى خود را شسته و خود را پاكیزه نموده باشد.]
 
 
این حدیث منظور آقاى بازرگان را تأیید مى‏كند كه مى‏گفت مقدمتاً براى پاكیزه نگاه داشتن آن لازم است محیط حرم و همچنین خود اشخاص پاكیزه باشند.


این حدیث منظور آقای بازرگان را تأیید می‌‌کند که می‌‏گفت مقدمتاً برای پاکیزه نگاه داشتن آن لازم است محیط حرم و همچنین خود اشخاص پاکیزه باشند.


در آیه بعد دارد:
در آیه بعد دارد:
وَ اذِّنْ فِى النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ.
وَ اذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتوکَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ.
[و در میان مردم نداى حج در ده تا با پاى پیاده و سوار بر شتران لاغر اندام كه از راههاى دور و دراز مى‏رسند نزد تو آیند.]
[و در میان مردم ندای حج در ده تا با پای پیاده و سوار بر شتران لاغر اندام که از راه‌های دور و دراز می‌‏رسند نزد تو آیند.]
 
 
بعضى از اهل ذوق و عرفان گفته‏اند اینكه در آیه دارد «یَأْتوكَ» (نزد تو بیایند) براى این است كه باید متوجه مقام ولایت ولى بود و از مجراى وجود او كسب فیض كرد.ولى ممكن است نظر به والى باشد كه باید رهبر و هادى و مرشدى داشته باشند، همان‏طور كه از صدر اسلام امارت حجاج یك سمت حكومتى بوده است.


بعضی از اهل ذوق و عرفان گفته‏‌اند اینکه در آیه دارد «یَأْتوکَ» (نزد تو بیایند) برای این است که باید متوجه مقام ولایت ولی بود و از مجرای وجود او کسب فیض کرد. ولی ممکن است نظر به والی باشد که باید رهبر و هادی و مرشدی داشته باشند، همان‏طور که از صدر اسلام امارت حجاج یک سمت حکومتی بوده است.


در زمان ما كه اهل هر مملكتى یك نفر را به عنوان امیر الحاج مى‏فرستند در حقیقت امیر الحاج نیست، رئیس هیئت سرپرستى است. امیر الحاج سرپرست همه حجاج است و وظیفه ارشاد و هدایت و موعظه و تبلیغ دارد و از همه مناسب‏تر شاید شخص شایسته‏اى است كه امارت خود مكه را دارد.
در زمان ما که اهل هر مملکتی یک نفر را به عنوان امیر‌الحاج می‌‏فرستند در حقیقت امیر‌الحاج نیست، رئیس هیئت سرپرستی است. امیر‌الحاج سرپرست همه حجاج است و وظیفه ارشاد و هدایت و موعظه و تبلیغ دارد و از همه مناسب‏‌تر شاید شخص شایسته‏‌ای است که امارت خود مکه را دارد.


بعد در آیه دارد: لیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافی‏ دارد که از حضرت صادق سؤال شد:
مَنافِعَ الدُّنْیا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْکُلّ.
صافی‏ از عیون اخبار الرضا در همین موضوع، حدیث مفصل و جامعی نقل می‌‌کند.


بعد در آیه دارد: لیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافى‏ دارد كه از حضرت صادق سؤال شد:
صافی‏ بعد از دو سه آیه در ذیل‏ «وَ لْیَطَّوَّفوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» دارد:
مَنافِعَ الدُّنْیا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْكُلّ.
وَ عَنِ الباقِرِ علیه‌السلام انَّهُ سُئِلَ لِمَ سَمَّی اللَّهُ الْبَیْتَ الْعَتیقَ؟ قال: هُوَ بَیْتٌ حُرٌّ عَتیقٌ مِنَ النّاسِ لَمْ یَمْلِکْهُ أَحَدٌ.
صافى‏ از عیون اخبار الرضا در همین موضوع، حدیث مفصل و جامعى نقل مى‏كند.


[از امام باقر سؤال شد: چرا خداوند خانه کعبه را عتیق نامیده است؟
فرمود: زیرا آن خانه‌‏ای است آزاد و رها از همه مردم و هیچ کس مالک و صاحب آن نیست.]


صافى‏ بعد از دو سه آیه در ذیل‏ «وَ لْیَطَّوَّفوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» دارد:
تعبیر به حریت و اینکه کسی مالک او نمی‌‏شود با توجه به اینکه حریم کعبه حکم کعبه را دارد، هم در امنیت‏ (وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً) بدیهی است که تنها خود خانه مأمن نیست، حرم مأمن است؛ و هم در قبله بودن که قرآن دارد: فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏، بالضروره خود کعبه قبله است ولی مسجد‌الحرام هم خارج از قبله نیست، از میدان قبله خارج نیست.
وَ عَنِ الباقِرِ علیه السلام انَّهُ سُئِلَ لِمَ سَمَّى اللَّهُ الْبَیْتَ الْعَتیقَ؟ قال: هُوَ بَیْتٌ حُرٌّ عَتیقٌ مِنَ النّاسِ لَمْ یَمْلِكْهُ أَحَدٌ.


و همچنین مبارک بودن‏ (انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً) این جهت نیز به تمام بلد بلکه به تمام حرم کشیده شده است. همچنین است موضوع حریت کعبه یعنی بین‌‏المللی اسلامی بودن آن.
بهترین تعبیر همان تعبیر حضرت باقر است و ما باید همیشه همان تعبیر را به کار ببریم.


[از امام باقر سؤال شد: چرا خداوند خانه كعبه را عتیق نامیده است؟
6. آیاتی که در قرآن درباره کعبه و حج وارد شده:
فرمود: زیرا آن خانه‏اى است آزاد و رها از همه مردم، و هیچ كس مالك و صاحب آن نیست.]
 
 
تعبیر به حریت و اینكه كسى مالك او نمى‏شود با توجه به اینكه حریم كعبه حكم كعبه را دارد، هم در امنیت‏ (وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً) بدیهى است كه تنها خود خانه مأمن نیست، حرم مأمن است؛ و هم در قبله بودن كه قرآن دارد: فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏، بالضروره خود كعبه قبله است ولى مسجد الحرام هم خارج از قبله نیست، از میدان قبله خارج نیست.
 
 
و همچنین مبارك بودن‏ (انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً) این جهت نیز به تمام بلد بلكه به تمام حرم كشیده شده است. همچنین است موضوع حریت كعبه یعنى بین‏المللى اسلامى بودن آن.
بهترین تعبیر همان تعبیر حضرت باقر است و ما باید همیشه همان تعبیر را به كار ببریم.
 
 
6. آیاتى كه در قرآن درباره كعبه و حج وارد شده:
سوره بقره، آیه 125 و 126:
سوره بقره، آیه 125 و 126:
وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا الى‏ ابْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ انْ طَهِّرا بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاكِفینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ. وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ...
وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ مُصَلًّی وَ عَهِدْنا الی‏ ابْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ انْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ. وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ...


[و یاد کنید آنگاه که این خانه را مرجع و پایگاه مردم و مکان امن ساختیم؛ و (گفتیم که) از جایگاه ابراهیم جایی برای نماز قرار دهید (در آنجا نماز گزارید) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش نمودیم که خانه مرا برای طواف‏‌کنندگان و مجاوران حرم و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه سازید. و آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگارا، اینجا را سرزمینی امن قرار ده و از اهل آن هرکه را به خدا و روز واپسین ایمان آورده از انواع میوه‌‏ها و دستاوردها روزی ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان کنم) و هرکه کفر ورزد پس او را اندکی بهره‌‏مند کنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم و آن بد فرجام و جایگاهی است.]


[و یاد كنید آنگاه كه این خانه را مرجع و پایگاه مردم و مكان امن ساختیم؛ و (گفتیم كه) از جایگاه ابراهیم جایى براى نماز قرار دهید (در آنجا نماز گزارید) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش نمودیم كه خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران حرم و ركوع و سجودكنندگان پاكیزه سازید. و آنگاه كه ابراهیم گفت: پروردگارا، اینجا را سرزمینى امن قرار ده، و از اهل آن هركه را به خدا و روز واپسین ایمان آورده از انواع میوه‏ها و دستاوردها روزى ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان كنم) و هركه كفر ورزد پس او را اندكى بهره‏مند كنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم، و آن بد فرجام و جایگاهى است.]
ایضاً سوره بقره، آیه 142: سَیَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتی کانوا عَلَیْها ... الی آخر آیات قبله. [بزودی مردمان نابخرد گویند: چه انگیزه‏‌ای آنان را از قبله‏‌ای که داشتند رویگردان ساخت (از بیت‏المقدس به کعبه متوجه ساخت)؟ بگو:
 
 
ایضاً سوره بقره، آیه 142: سَیَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى كانوا عَلَیْها ... الى آخر آیات قبله.[بزودى مردمان نابخرد گویند: چه انگیزه‏اى آنان را از قبله‏اى كه داشتند رویگردان ساخت (از بیت‏المقدس به كعبه متوجه ساخت)؟ بگو:
 
مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را كه مصلحت بداند قبله مى‏سازد و) هركه را خواهد به راه راست هدایت مى‏كند.]


مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را که مصلحت بداند قبله می‌‏سازد و) هرکه را خواهد به راه راست هدایت می‌‌کند.]


ایضاً سوره بقره، آیه 196- 203:
ایضاً سوره بقره، آیه 196- 203:
وَ اتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَانْ احْصِرْتُمْ ... الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ ... لَیْسَ عَلَیْكُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ ... ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ ... فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ ... فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْیا ... وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً ... اولئِكَ لَهُمْ نَصیبٌ مِمّا كَسَبوا ... وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ایّامٍ مَعْدوداتٍ.
وَ اتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَانْ احْصِرْتُمْ ... الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ ... لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ ... ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ ... فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ ... فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا ... وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً ... اولئِکَ لَهُمْ نَصیبٌ مِمّا کَسَبوا ... وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی ایّامٍ مَعْدوداتٍ.
 
 
[و حج و عمره را تمام و كامل براى خدا به پایان برید، پس اگر محصور شدید هر قربانى كه میسر باشد (بكشید و از احرام درآیید) و سرهاى خود را نتراشید تا آنكه قربانى به جایگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هریك از شما بیمار بود یا دردى در سر داشت (و نیاز به تراشیدن سر در حال احرام پیدا نمود سر را بتراشد) پس كفّاره‏اى دهد روزه باشد یا صدقه یا قربانى، و اگر ایمن بودید پس هركه با تقدیم عمره به سوى حج تمتّع مى‏رود هر قربانى كه میسر باشد (بكشد)
 
 
و هركه قربانى نیابد (یا نتواند) پس سه روز در ایام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامى كه (به وطن) بازگشتید، این ده روز كامل است. این (حكم تمتّع) براى كسى است كه (خود و) خانواده‏اش ساكن مسجد الحرام (اهل مكه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا كنید و بدانید كه خدا سخت كیفر است.
 
 
(وقت) حج ماههاى معلومى است، پس هركه در این ماه‏ها [با بستن احرام‏] حج را [بر خود] واجب ساخت پس (بداند كه) بدزبانى و آمیزش و فسق (كارهاى ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج‏ [روا] نیست. و هر كار نیكى كنید خدا آن را مى‏داند، و توشه برگیرید كه بهترین توشه تقواست، و از من پروا كنید اى خردمندان. بر شما گناهى نیست كه فضل و بهره‏اى از پروردگارتان بجویید،


[و حج و عمره را تمام و کامل برای خدا به پایان برید، پس اگر محصور شدید هر قربانی که میسر باشد (بکشید و از احرام درآیید) و سرهای خود را نتراشید تا آنکه قربانی به جایگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هریک از شما بیمار بود یا دردی در سر داشت (و نیاز به تراشیدن سر در حال احرام پیدا نمود سر را بتراشد) پس کفّاره‌‏ای دهد روزه باشد یا صدقه یا قربانی و اگر ایمن بودید پس هرکه با تقدیم عمره به سوی حج تمتّع می‌‏رود هر قربانی که میسر باشد (بکشد)


پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذكر خدا پردازید، و او را یاد كنید چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پیش از آن از گمرهان بودید. سپس از همان جا كه مردم روانه مى‏شوند روانه‏ شوید، و از خدا آمرزش بخواهید، كه خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.  
و هرکه قربانی نیابد (یا نتواند) پس سه روز در ایام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامی که (به وطن) بازگشتید، این ده روز کامل است. این (حکم تمتّع) برای کسی است که (خود و) خانواده‌‏اش ساکن مسجد‌الحرام (اهل مکه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا سخت کیفر است.  


(وقت) حج ماه‌های معلومی است، پس هرکه در این ماه‏‌ها [با بستن احرام‏] حج را [بر خود] واجب ساخت پس (بداند که) بدزبانی و آمیزش و فسق (کارهای ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج‏ [روا] نیست. و هر کار نیکی کنید خدا آن را می‌‏داند و توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست و از من پروا کنید ای خردمندان. بر شما گناهی نیست که فضل و بهره‌‏ای از پروردگارتان بجویید،


پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد كنید كه از پدران خود یاد مى‏كنید یا بیشتر از آن، كه برخى از مردم گویند:
پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذکر خدا پردازید و او را یاد کنید چنانکه راهتان نموده است و همانا شما پیش از آن از گمرهان بودید. سپس از همان جا که مردم روانه می‌‏شوند روانه‏ شوید و از خدا آمرزش بخواهید، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.


پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد کنید که از پدران خود یاد می‌‏کنید یا بیشتر از آن، که برخی از مردم گویند:


پروردگارا ما را در دنیا بهره ده، و در آخرت بهره‏اى نخواهند داشت. و برخى از آنها گویند: پروردگارا ما را در دنیا نیكى و در آخرت نیكى ده و از عذاب دوزخ نگاه دار. آنان از آنچه (یا به خاطر آنچه) به دست آورده‏اند بهره‏اى دارند، و خداوند زودحساب است. و در [شب و] روزهایى چند به ذكر خدا پردازید، پس هركه شتاب كند در دو روز (اعمال را انجام دهد) گناهى بر او نیست، و هركه تأخیر كند نیز گناهى بر او نیست، البته براى كسى كه (از محرمات احرام) پروا داشته است، و از خدا پروا كنید و بدانید كه به سوى او محشور مى‏شوید.]
پروردگارا ما را در دنیا بهره ده و در آخرت بهره‌‏ای نخواهند داشت. و برخی از آنها گویند: پروردگارا ما را در دنیا نیکی و در آخرت نیکی ده و از عذاب دوزخ نگاه دار. آنان از آنچه (یا به خاطر آنچه) به دست آورده‏اند بهره‌‏ای دارند و خداوند زودحساب است. و در [شب و] روزهایی چند به ذکر خدا پردازید، پس هرکه شتاب کند در دو روز (اعمال را انجام دهد) گناهی بر او نیست و هرکه تأخیر کند نیز گناهی بر او نیست، البته برای کسی که (از محرمات احرام) پروا داشته است و از خدا پروا کنید و بدانید که به سوی او محشور می‌‏شوید.]
 


ایضاً سوره آل عمران، آیه 96- 97:
ایضاً سوره آل عمران، آیه 96- 97:
انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاس ... فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ ابْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ ...
انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاس ... فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ ابْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ ...
 
 
[همانا نخستین خانه‏اى كه براى (اجتماع و عبادت) مردم قرار داده شد البته همان است كه در بكّه است و مبارك و مایه هدایت جهانیان است. در آن نشانه‏هاى روشنى است، (از جمله) مقام ابراهیم، و هركه به آن درآید در امان است، و حق خدا بر مردمان حج (زیارت) آن خانه است، بر هركه بتواند بدان راه بَرَد، و هركه (با ترك آن) كافر شود (بداند كه) خدا از جهانیان بى‏نیاز است.]


[همانا نخستین خانه‌‏ای که برای (اجتماع و عبادت) مردم قرار داده شد البته همان است که در بکّه است و مبارک و مایه هدایت جهانیان است. در آن نشانه‏‌های روشنی است، (از جمله) مقام ابراهیم و هرکه به آن درآید در امان است و حق خدا بر مردمان حج (زیارت) آن خانه است، بر هرکه بتواند بدان راه بَرَد و هرکه (با ترک آن) کافر شود (بداند که) خدا از جهانیان بی‏‌نیاز است.]


ایضاً مائده، آیه 94- 97:
ایضاً مائده، آیه 94- 97:
یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لَیَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ ایْدیكُمْ ... یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تَقتُلوا الصَّیْدَ ... احِلَّ لَكُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ ... جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ ...
یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ ایْدیکُمْ ... یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تَقتُلوا الصَّیْدَ ... احِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ ... جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ ...
 
[اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، محققاً خداوند شما را به چیزى از صید (صید حیوانات خشكى در حال احرام) كه در دسترس و تیررس شما هستند مى‏آزماید تا خداوند معلوم كند كسى را كه در نهان از او مى‏ترسد.


[ای کسانی که ایمان آورده‌‏اید، محققاً خداوند شما را به چیزی از صید (صید حیوانات خشکی در حال احرام) که در دسترس و تیررس شما هستند می‌‏آزماید تا خداوند معلوم کند کسی را که در نهان از او می‌‏ترسد.


پس هركس بعد از این (از حكم حق) تجاوز كند عذابى دردناك خواهد داشت. اى كسانى كه ایمان آورده‏اید در حال احرام صید نكشید، و هركه از روى عمد صید بكشد كیفرش آن است كه معادل آن حیوانى كه كشته از جنس چهارپایان- كه دو نفر عادل از خودتان به معادل بودن آن حكم كنند- قربانى كند، قربانى‏اى كه به كعبه رسد (در حرم ذبح یا نحر شود) یا كفّاره‏اى كه اطعام به چند مسكین است یا به همان اندازه روزه گرفتن، تا وبال كار خود را بچشد، خداوند از گذشته (با دادن كفّاره) در گذشت و هركه دوباره (به صید كردن) باز گردد (دیگر كفّاره ندارد، بلكه) خداوند از او انتقام مى‏كشد، و خداوند توانمند و صاحب انتقام است.
پس هرکس بعد از این (از حکم حق) تجاوز کند عذابی دردناک خواهد داشت. ای کسانی که ایمان آورده‌‏اید در حال احرام صید نکشید و هرکه از روی عمد صید بکشد کیفرش آن است که معادل آن حیوانی که کشته از جنس چهارپایان- که دو نفر عادل از خودتان به معادل بودن آن حکم کنند- قربانی کند، قربانی‌‏ای که به کعبه رسد (در حرم ذبح یا نحر شود) یا کفّاره‌‏ای که اطعام به چند مسکین است یا به همان اندازه روزه گرفتن، تا وبال کار خود را بچشد، خداوند از گذشته (با دادن کفّاره) در گذشت و هرکه دوباره (به صید کردن) باز گردد (دیگر کفّاره ندارد، بلکه) خداوند از او انتقام می‌‏کشد و خداوند توانمند و صاحب انتقام است.
 
 
صید دریایى و خوردن آن براى شما حلال شد تا شما (مقیمان) و كاروانیان (در سفر) را توشه‏اى باشد، و تا در احرام هستید صید خشكى بر شما حرام است، و از خدایى كه به سوى او محشور مى‏شوید پروا كنید. خداوند، كعبه، آن خانه محترم و شكوهمند را و همچنین ماه حرام و قربانى بى‏نشان و قربانى نشان‏دار را مایه برپایى و اداره امور مردم قرار داد؛ این براى آن است كه بدانید خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مى‏داند و خدا به همه چیز داناست (پس هرچه به شما دستور مى‏دهد به مصلحت شماست).]


صید دریایی و خوردن آن برای شما حلال شد تا شما (مقیمان) و کاروانیان (در سفر) را توشه‌‏ای باشد و تا در احرام هستید صید خشکی بر شما حرام است و از خدایی که به سوی او محشور می‌‏شوید پروا کنید. خداوند، کعبه، آن خانه محترم و شکوهمند را و همچنین ماه حرام و قربانی بی‏نشان و قربانی نشان‏دار را مایه برپایی و اداره امور مردم قرار داد؛ این برای آن است که بدانید خداوند آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمین است می‌‏داند و خدا به همه چیز داناست (پس هرچه به شما دستور می‌‏دهد به مصلحت شماست).]


ایضاً انفال، آیه 34- 35:
ایضاً انفال، آیه 34- 35:
وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏ وَ ما كانوا اوْلِیاءَهُ‏ انْ اوْلِیاؤُهُ الَّا الْمُتَّقونَ وَ لكِنَّ اكْثَرَهُمْ لا یَعْلَمونَ. وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ الّا مُكاءً وَ تَصْدِیَةً ...
وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏ وَ ما کانوا اوْلِیاءَهُ‏ انْ اوْلِیاؤُهُ الَّا الْمُتَّقونَ وَ لکِنَّ اکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمونَ. وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ الّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً ...
 
[و (البته آنان سزاوار عذاب هستند) آنان را چیست كه خداوند عذابشان نكند با آنكه (مسلمانان را) از مسجد الحرام باز مى‏دارند در حالى كه متولّیان آن نیستند؟! متولّیان آن جز پرواپیشگان نیستند، ولى بیشتر آنها نمى‏دانند. و نماز و عبادتشان در نزد خانه كعبه جز سوت كشیدن و كف زدن نیست! پس بچشید عذاب را به كیفر آنكه كفر مى‏ورزیدید.]


[و (البته آنان سزاوار عذاب هستند) آنان را چیست که خداوند عذابشان نکند با آنکه (مسلمانان را) از مسجد‌الحرام باز می‌‏دارند در حالی که متولّیان آن نیستند؟! متولّیان آن جز پرواپیشگان نیستند و لی بیشتر آنها نمی‌‏دانند و نماز و عبادتشان در نزد خانه کعبه جز سوت کشیدن و کف زدن نیست! پس بچشید عذاب را به کیفر آنکه کفر می‌‏ورزیدید.]


ایضاً سوره قصص، آیه 57- 59:
ایضاً سوره قصص، آیه 57- 59:
وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ...
وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدی‏ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ...
وَ كَمْ اهْلَكْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها ... وَ ما كانَ ربُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ حَتّى یَبْعَثَ فى امِّها رَسولًا ...
وَ کَمْ اهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها ... وَ ما کانَ ربُّکَ مُهْلِکَ الْقُری‏ حَتّی یَبْعَثَ فی امِّها رَسولًا ...


[و گفتند: اگر با تو پیرو هدایت شویم از سرزمین خود برچیده گردیم. آیا ما برای آنان حرمی امن فراهم نکردیم که میوه‏‌ه‌ای هر چیز به عنوان روزی‏ای از نزد ما بدان‏سو فراهم آورده می‌‏شود؟! (از این پس نیز می‌‏توانیم امنیت آنان را حفظ کنیم) ولی بیشترشان نمی‌‏دانند.


[و گفتند: اگر با تو پیرو هدایت شویم از سرزمین خود برچیده گردیم. آیا ما براى آنان حرمى امن فراهم نكردیم كه میوه‏هاى هر چیز به عنوان روزى‏اى از نزد ما بدان‏سو فراهم آورده مى‏شود؟! (از این پس نیز مى‏توانیم امنیت آنان را حفظ كنیم) ولى بیشترشان نمى‏دانند.
و بسا شهرهایی را نابود کردیم که مردمش در زندگانی خویش سرخوش بودند و سرکشی کردند؛ و این خانه‌‏های (ویران) آنهاست که پس از آنها جز اندکی مسکون نشده است (مسافران چند ساعتی در آن بار می‌‏اندازند) و ما خود وارث (آنها) شده‌‏ایم. و پروردگارت نابودکننده شهرها نبوده تا آنکه در مرکز آنها پیامبری برانگیزد که آیات ما را بر آنان بخواند و ما نابودکننده شهرها نبودیم مگر آنکه مردمانش ستمکار بودند.]
 
 
و بسا شهرهایى را نابود كردیم كه مردمش در زندگانى خویش سرخوش بودند و سركشى كردند؛ و این خانه‏هاى (ویران) آنهاست كه پس از آنها جز اندكى مسكون نشده است (مسافران چند ساعتى در آن بار مى‏اندازند)، و ما خود وارث (آنها) شده‏ایم. و پروردگارت نابودكننده شهرها نبوده تا آنكه در مركز آنها پیامبرى برانگیزد كه آیات ما را بر آنان بخواند، و ما نابودكننده شهرها نبودیم مگر آنكه مردمانش ستمكار بودند.]
 


ایضاً سوره ابراهیم، آیه 35- 40:
ایضاً سوره ابراهیم، آیه 35- 40:
وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... رَبِّ انَّهُنَّ اضْلَلْنَ كَثیراً مِنَ النّاسِ ... رَبَّنا انّى اسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتى بِوادٍ ... رَبَّنا انَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفى وَ ما نُعْلِنُ ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى وَهَبَ لى ... رَبِّ اجْعَلْنى مُقیمَ الصَّلاةِ ...
وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... رَبِّ انَّهُنَّ اضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النّاسِ ... رَبَّنا انّی اسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ ... رَبَّنا انَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفی وَ ما نُعْلِنُ ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی ... رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ ...
 


[و (یاد آر) هنگامى كه ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر (مكه) را حرمى امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها بدور دار. پروردگارا، آن بتها موجب گمراهى بسیارى از مردم شده‏اند، پس هركه مرا پیروى كند از من است و هركه مرا نافرمانى كند همانا تو بسیار آمرزنده و مهربانى.
[و (یاد آر) هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر (مکه) را حرمی امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بت‌ها بدور دار. پروردگارا، آن بت‌ها موجب گمراهی بسیاری از مردم شده‌‏اند، پس هرکه مرا پیروی کند از من است و هرکه مرا نافرمانی کند همانا تو بسیار آمرزنده و مهربانی.
پروردگارا، من برخى از فرزندانم (اسماعیل و اولاد آینده او) را در دره‏اى خشك و بى‏گیاه نزد خانه محترم و پرشكوه تو جاى دادم، پروردگارا براى آنكه نماز را بپا دارند، پس تو هم دلهاى مردمى را چنان ساز كه به سوى آنان گراید، و از میوه‏ها (ى گوناگون سایر سرزمینها) روزى آنان كن، باشد كه سپاس گزارند.
پروردگارا، من برخی از فرزندانم (اسماعیل و اولاد آینده او) را در دره‏ای خشک و بی‏‌گیاه نزد خانه محترم و پرشکوه تو جای دادم، پروردگارا برای آنکه نماز را بپا دارند، پس تو هم دلهای مردمی را چنان ساز که به سوی آنان گراید و از میوه‌‏ها (ی گوناگون سایر سرزمین‌ها) روزی آنان کن، باشد که سپاس گزارند.
 
 
پروردگارا همانا تو مى‏دانى آنچه را كه ما پنهان مى‏داریم و آنچه را كه آشكار مى‏كنیم، و هیچ چیزى در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست. سپاس و ستایش خدایى را كه به من در سر پیرى اسماعیل و اسحاق را بخشید، همانا پروردگارم شنواى دعاست. پروردگارا مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز، و پروردگارا دعاى مرا بپذیر.]


پروردگارا همانا تو می‌‏دانی آنچه را که ما پنهان می‌‏داریم و آنچه را که آشکار می‌‏کنیم و هیچ چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست. سپاس و ستایش خدایی را که به من در سر پیری اسماعیل و اسحاق را بخشید، همانا پروردگارم شنوای دعاست. پروردگارا مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و پروردگارا دعای مرا بپذیر.]


7. وسائل‏، جلد 2، صفحه 136، حدیث 15:
7. وسائل‏، جلد 2، صفحه 136، حدیث 15:
فِى‏ العلل‏ وَ عیون الاخبار بِاسانیدَ تَأْتى عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذانَ عَنِ الرِّضا علیه السلام فى حَدیثٍ طَویلٍ قالَ: انَّما امِروا بِالْحَجِّ لِعِلَّةِ الْوِفادَةِ الَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبِ الزِّیادَةِ وَ الْخُروجِ مِنْ كُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تائِباً مِمّا مَضى‏ مُسْتأْنِفاً لِما یَسْتَقْبِلُ مَعَ ما فیهِ مِنْ اخراجِ الْامْوالِ وَ تَعَبِ الأَبْدانِ وَ الْاشْتِغالِ عَنِ الْاهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفْسِ عَنِ اللَّذّاتِ شاخِصاً فِى الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ ثابِتاً عَلى ذلِكَ دائِماً، مَعَ الْخُضوعِ وَ الْاسْتِكانَةِ وَ التَّذَلُّلِ مَعَ ما فى ذلِكَ لِجَمیعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنافِع لِجَمیعِ مَنْ فى شَرْقِ الْارْضِ وَ غَرْبِها وَ مَنْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُ وَ مِمِّنْ لا یَحُجُّ مِنْ بَیْنِ تاجِرٍ وَ جالبٍ وَ بائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ كاسِبٍ وَ مِسْكینٍ وَ مُكارٍ وَ فَقیرٍ وَ قَضاءِ حَوائِجِ اهْلِ الأَطْرافِ فِى الْمَواضِعِ الْمُمْكِنِ لَهُمُ الْاجْتِماعُ فیهِ مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ ... وَ لِیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ.
فِی‏ العلل‏ وَ عیون الاخبار بِاسانیدَ تَأْتی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذانَ عَنِ الرِّضا علیه‌السلام فی حَدیثٍ طَویلٍ قالَ: انَّما امِروا بِالْحَجِّ لِعِلَّةِ الْوِفادَةِ الَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبِ الزِّیادَةِ وَ الْخُروجِ مِنْ کُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تائِباً مِمّا مَضی‏ مُسْتأْنِفاً لِما یَسْتَقْبِلُ مَعَ ما فیهِ مِنْ اخراجِ الْامْوالِ وَ تَعَبِ الأَبْدانِ وَ الْاشْتِغالِ عَنِ الْاهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفْسِ عَنِ اللَّذّاتِ شاخِصاً فِی الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ ثابِتاً عَلی ذلِکَ دائِماً، مَعَ الْخُضوعِ وَ الْاسْتِکانَةِ وَ التَّذَلُّلِ مَعَ ما فی ذلِکَ لِجَمیعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنافِع لِجَمیعِ مَنْ فی شَرْقِ الْارْضِ وَ غَرْبِها وَ مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُ وَ مِمِّنْ لا یَحُجُّ مِنْ بَیْنِ تاجِرٍ وَ جالبٍ وَ بائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ کاسِبٍ وَ مِسْکینٍ وَ مُکارٍ وَ فَقیرٍ وَ قَضاءِ حَوائِجِ اهْلِ الأَطْرافِ فِی الْمَواضِعِ الْمُمْکِنِ لَهُمُ الْاجْتِماعُ فیهِ مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فی کُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، کَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ کُلِّ فِرْقَةٍ ... وَ لِیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ.
 
[و در كتاب‏ علل الشرایع‏ و عیون اخبار الرضا به چند سند از فضل بن شاذان، از حضرت رضا علیه السلام در حدیثى طولانى روایت كرده كه فرمود:
 
 
مردم به گزاردن حج فرمان یافته‏اند تا بر خداوند وارد شوند و از او افزونى طلبند، و بنده از همه گناهانى كه كرده بیرون آید، و از گذشته خود توبه كند، و در آینده عمل را از سر گیرد. علاوه بر آن در حج هزینه اموال و رنج بدنها و دورى از زن و فرزند و محرومیت نفس از لذتها نهفته است، و آدمى در گرما و سرما رنج سفر مى‏برد، و این حال در سراسر حج ادامه دارد و همراه با خضوع و دلشكستگى و خوارى و زبونى به پیشگاه خداست. گذشته از این، در حج منافع همه مردم در شرق و غرب زمین و خشكى و دریا نهفته است، چه آنان كه حج مى‏گزارند و چه آنان كه به حج نمى‏روند، از تاجر و واردكننده و فروشنده و خریدار و كاسب گرفته تا تهیدست و چاروادار و فقیر.


[و در کتاب‏ علل الشرایع‏ و عیون اخبار الرضا به چند سند از فضل بن شاذان، از حضرت رضا علیه‌السلام در حدیثی طولانی روایت کرده که فرمود:


و نیز در حج، حوایج مردم سرزمینهاى مختلف در جاهایى كه امكان اجتماع براى آنان فراهم است برآورده مى‏شود. و دیگر آنكه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكان‏پذیر است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمى‏كنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند؟ و فرموده: ... تا شاهد منافعى براى خویش باشند.]
مردم به گزاردن حج فرمان یافته‌‏اند تا بر خداوند وارد شوند و از او افزونی طلبند و بنده از همه گناهانی که کرده بیرون آید و از گذشته خود توبه کند و در آینده عمل را از سر گیرد. علاوه بر آن در حج هزینه اموال و رنج بدن‌ها و دوری از زن و فرزند و محرومیت نفس از لذت‌ها نهفته است و آدمی در گرما و سرما رنج سفر می‌‏برد و این حال در سراسر حج ادامه دارد و همراه با خضوع و دلشکستگی و خواری و زبونی به پیشگاه خداست. گذشته از این، در حج منافع همه مردم در شرق و غرب زمین و خشکی و دریا نهفته است، چه آنان که حج می‌‏گزارند و چه آنان که به حج نمی‌‏روند، از تاجر و واردکننده و فروشنده و خریدار و کاسب گرفته تا تهیدست و چاروادار و فقیر.


و نیز در حج، حوایج مردم سرزمین‌های مختلف در جاهایی که امکان اجتماع برای آنان فراهم است برآورده می‌‏شود. و دیگر آنکه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان برای مردم نواحی مختلف امکان‏‌پذیر است، چنانکه خدای بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهی کوچ نمی‏‌کنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوی قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند؟ و فرموده: ... تا شاهد منافعی برای خویش باشند.]


ایضاً صفحه 137، حدیث 17:
ایضاً صفحه 137، حدیث 17:
عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَكَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتى مِنْ اجْلِها كُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَیْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الى‏ انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما یَكونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِى الدّینِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْیاهُمْ فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى‏ بَلَدٍ وَ لِیَنْتَفِعَ بَذلِكَ الْمُكارى وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْكَرَ وَ لا یُنْسى وَ لَوْ كانَ كُلُّ قَوْمٍ انَّما یَتَكَلَّمونَ‏  عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فیها هَلَكوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِیَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ یَقِفوا (ظ) عَلى ذلِكَ. فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ.
عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَکَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتی مِنْ اجْلِها کُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَیْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الی‏ انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما یَکونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِی الدّینِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْیاهُمْ فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الی‏ بَلَدٍ وَ لِیَنْتَفِعَ بَذلِکَ الْمُکاری وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْکَرَ وَ لا یُنْسی وَ لَوْ کانَ کُلُّ قَوْمٍ انَّما یَتَکَلَّمونَ‏ عَلی بِلادِهِمْ وَ ما فیها هَلَکوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِیَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ یَقِفوا (ظ) عَلی ذلِکَ. فَذلِکَ عِلَّةُ الْحَجِّ.
 
 


[هشام بن الحكم گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: علت چیست كه بندگان‏ خدا مكلّف به حج و طواف خانه خدا شده‏اند؟ فرمود: خداوند خلایق را آفرید ... و آنان را به كارى كه طاعت در دین و مصلحت امر دنیاى آنهاست فرمان داد، و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یكدیگر را بشناسند، و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر دیگر برد، و بدین وسیله چارواداران و شتربانان سود برند،
[هشام بن الحکم گوید: از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم: علت چیست که بندگان‏ خدا مکلّف به حج و طواف خانه خدا شده‏‌اند؟ فرمود: خداوند خلایق را آفرید ... و آنان را به کاری که طاعت در دین و مصلحت امر دنیای آنهاست فرمان داد و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یکدیگر را بشناسند و هر قومی کالای تجاری خود را از شهری به شهر دیگر برد و بدین وسیله چارواداران و شتربانان سود برند،
 
 
و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود. و اگر هر قومى فقط در سرزمین خود و در مورد آنچه مربوط به همان جاست سخن گویند (اتكا كنند) همه از بین مى‏روند و شهرها ویران مى‏گردد و صادرات و واردات و سودى صورت نمى‏گیرد و خبرها پوشیده مى‏ماند و به هیچ یك از این منافع دست نمى‏یابند. این است علت حج.]


و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلی الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشی سپرده نشود و اگر هر قومی فقط در سرزمین خود و در مورد آنچه مربوط به همان جاست سخن گویند (اتکا کنند) همه از بین می‌‏روند و شهرها ویران می‌‏گردد و صادرات و واردات و سودی صورت نمی‌‏گیرد و خبرها پوشیده می‌‏ماند و به هیچ یک از این منافع دست نمی‌‏یابند. این است علت حج.]


ایضاً صفحه 137، باب 4، حدیث 2:
ایضاً صفحه 137، باب 4، حدیث 2:
كانَ علِىٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَقولُ لِوُلْدِهِ: یا بَنِىَّ، انْظُروا بَیْتَ رَبِّكُمْ فَلا یَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ فَلا تُناظَروا.
کانَ علِیٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَقولُ لِوُلْدِهِ: یا بَنِیَّ، انْظُروا بَیْتَ رَبِّکُمْ فَلا یَخْلُوَنَّ مِنْکُمْ فَلا تُناظَروا.
[على علیه السلام به فرزندان خود مى‏فرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشید و هرگز اجازه ندهید از وجود شما خالى باشد كه در آن صورت مهلت داده نمى‏شوید.]
[علی علیه‌السلام به فرزندان خود می‌‏فرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشید و هرگز اجازه ندهید از وجود شما خالی باشد که در آن صورت مهلت داده نمی‏‌شوید.]
 


ایضاً حدیث 5:
ایضاً حدیث 5:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ .
عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ.
 
[امام صادق علیه السلام فرمود: این دین پیوسته برپاست تا كعبه برپاست.]


[امام صادق علیه‌السلام فرمود: این دین پیوسته برپاست تا کعبه برپاست.]


ایضاً حدیث 8:
ایضاً حدیث 8:
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْدِ اللَّه علیه السلام: انَّ ناساً مِنْ هؤُلاءِ الْقُصّاصِ یَقولونَ: اذا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ كانَ خَیْراً لَهُ. فَقالَ: كَذَبوا، لَوْ فَعَلَ هذَا النّاسُ لَعُطِّلَ هذَا الْبَیْتُ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هذَا الْبَیْتَ قِیاماً لِلنّاس.
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبی عَبْدِ اللَّهِ قالَ: قُلْتُ لِابی عَبْدِ اللَّه علیه السلام: انَّ ناساً مِنْ هؤُلاءِ الْقُصّاصِ یَقولونَ: اذا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ کانَ خَیْراً لَهُ. فَقالَ: کَذَبوا، لَوْ فَعَلَ هذَا النّاسُ لَعُطِّلَ هذَا الْبَیْتُ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هذَا الْبَیْتَ قِیاماً لِلنّاس.


[عبدالرحمن بن ابی عبداللَّه گوید: به امام صادق علیه‌السلام گفتم: گروهی از این داستان‏‌سرایان گویند: هرگاه آدمی حج گزارد، سپس صدقه دهد و دیگر همین کار را ادامه دهد (پول حج را صدقه دهد و دیگر به حج نرود) برای او بهتر است. امام فرمود: دروغ می‌‏گویند، اگر مردم چنین کنند این خانه تعطیل می‌‏شود، در صورتی که خداوند این خانه را سبب برپایی و اداره امور مردم قرار داده است.]


[عبد الرحمن بن ابى عبد اللَّه گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: گروهى از این داستان‏سرایان گویند: هرگاه آدمى حج گزارد، سپس صدقه دهد و دیگر همین كار را ادامه دهد (پول حج را صدقه دهد و دیگر به حج نرود) براى او بهتر است. امام فرمود: دروغ مى‏گویند، اگر مردم چنین كنند این خانه تعطیل مى‏شود، در صورتى كه خداوند این خانه را سبب برپایى و اداره امور مردم قرار داده است.]
وسائل‏، صفحه 138 بابی دارد تحت این عنوان: بابُ وُجوبِ اجْبارِ الْوالِی النّاسَ عَلَی الْحَجِّ وَ زِیارَةِ الرَّسولِ وَ الْاقامَةِ بِالْحَرَمَیْنِ کِفایَةً وَ وُجوبِ الْانْفاقِ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ الْمالِ انْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مالٌ.


از جمله این حدیث را نقل می‌‌کند:
عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَکُوا الْحَجَّ لَکانَ عَلَی الْوالی انْ یُجْبِرَهُمْ عَلی ذلِکَ وَ عَلَی الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَکوا زِیارَةَ النَّبِیِّ لَکانَ عَلَی الْوالی انْ یُجْبِرَهُمْ عَلی ذلِکَ وَ عَلَی الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ.


وسائل‏، صفحه 138 بابى دارد تحت این عنوان: بابُ وُجوبِ اجْبارِ الْوالِى النّاسَ عَلَى الْحَجِّ وَ زِیارَةِ الرَّسولِ وَ الْاقامَةِ بِالْحَرَمَیْنِ كِفایَةً وَ وُجوبِ الْانْفاقِ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ الْمالِ انْ لَمْ یَكُنْ لَهُمْ مالٌ.
[امام صادق علیه‌السلام فرمود: اگر مردم حج را ترک کنند بر حاکم لازم است که آنان را به رفتن حج و ماندن در کنار کعبه اجبار کند و نیز اگر زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله را ترک کنند بر حاکم لازم است که آنان را به زیارت آن حضرت و ماندن در کنار قبر حضرتش وادار نماید و اگر پول ندارند از بیت‌‏المال مسلمانان مخارج آنان را بپردازد.]
 
 
از جمله این حدیث را نقل مى‏كند:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَكُوا الْحَجَّ لَكانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَكوا زِیارَةَ النَّبِىِّ لَكانَ عَلَى الْوالى انْ یُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَ عَلَى الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ یَكُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ.
 
 
[امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مردم حج را ترك كنند بر حاكم لازم است كه آنان را به رفتن حج و ماندن در كنار كعبه اجبار كند، و نیز اگر زیارت پیامبر صلى الله علیه و آله را ترك كنند بر حاكم لازم است كه آنان را به زیارت آن حضرت و ماندن در كنار قبر حضرتش وادار نماید، و اگر پول ندارند از بیت‏المال مسلمانان مخارج آنان را بپردازد.]
 
 
ایضاً صفحه 139 حدیث محاجه امیر علیه السلام با خوارج در مورد امام و مقایسه امام با كعبه و نقل امیر حدیث‏ «الْكَعْبَةُ تُؤْتى وَ لا تَأْتى» را.


ایضاً صفحه 139 حدیث محاجه امیر علیه‌السلام با خوارج در مورد امام و مقایسه امام با کعبه و نقل امیر حدیث‏ «الْکَعْبَةُ تُؤْتی وَ لا تَأْتی» را.


ایضاً صفحه 142، باب 22، حدیث 8:
ایضاً صفحه 142، باب 22، حدیث 8:


عَنْ ابانِ بْنِ تَغْلِبٍ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْد اللَّه علیه السلام: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ. قالَ: جَعَلَهَا اللَّهُ لِدینِهِمْ وَ مَعایِشِهِمْ.
عَنْ ابانِ بْنِ تَغْلِبٍ قالَ: قُلْتُ لِابی عَبْد اللَّه علیه السلام: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ. قالَ: جَعَلَهَا اللَّهُ لِدینِهِمْ وَ مَعایِشِهِمْ.
 
 
[ابان بن تَغْلِب گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: معنى این آیه چیست:
خداوند، كعبه، این خانه شكوهمند را سبب برپایى و اداره امور مردم قرار داده است. فرمود: آن را براى منافع دین و معیشت آنان قرار داده است.]


[ابان بن تَغْلِب گوید: به امام صادق علیه‌السلام گفتم: معنی این آیه چیست:
خداوند، کعبه، این خانه شکوهمند را سبب برپایی و اداره امور مردم قرار داده است. فرمود: آن را برای منافع دین و معیشت آنان قرار داده است.]


8. عطف به نمره 5،
8. عطف به نمره 5،


نقل شده از تواریخ و یا روایات كه منصور دوانیقى‏  مى‏خواست مسجد الحرام را توسعه دهد و مردم راضى نمى‏شدند. از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام سؤال شد. ایشان منعى ندانستند و گفتند: از مردم بپرسید آیا شما اول بودید و بعد در اینجا كعبه و مسجد آمد (مانند سایر مساجد و معابد) و یا اول كعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شدید (قریب به این مضمون)؟ این استدلال عجیبى است و انحصاراً در مورد كعبه صادق است، زیرا ابراهیم در یك وادى غیر ذى زرعى خانه‏اى براى عبادت بنا كرد و از روایات برمى‏آید كه آنجا را براى همه جهانیان از اهل توحید قرار داد و این مطلب به این صورت بیان شده كه ابراهیم روى بلندى رفت و مردم را آواز داد و این ندا به همه حتى به كسانى كه در اصلاب و ارحام بودند رسید .
نقل شده از تواریخ و یا روایات که منصور دوانیقی‏ می‌‏خواست مسجد‌الحرام را توسعه دهد و مردم راضی نمی‏‌شدند. از حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام سؤال شد. ایشان منعی ندانستند و گفتند: از مردم بپرسید آیا شما اول بودید و بعد در اینجا کعبه و مسجد آمد (مانند سایر مساجد و معابد) و یا اول کعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شدید (قریب به این مضمون)؟ این استدلال عجیبی است و انحصاراً در مورد کعبه صادق است، زیرا ابراهیم در یک وادی غیر ذی زرعی خانه‌‏ای برای عبادت بنا کرد و از روایات برمی‌‏آید که آنجا را برای همه جهانیان از اهل توحید قرار داد و این مطلب به این صورت بیان شده که ابراهیم روی بلندی رفت و مردم را آواز داد و این ندا به همه حتی به کسانی که در اصلاب و ارحام بودند رسید.


به هر حال اینها همه قرینه است برای اینکه کعبه و حریم آن جنبه بین‏‌المللی اسلامی داشته باشد و برای آنجا کسی نباید ویزا و اجازه بگیرد، باید به منزله محل سازمان ملل اسلامی باشد. لزومی ندارد که ما منتظر دولت واحد اسلامی باشیم. قبل از آن هم می‌‏شود از این خانه به عنوان مقر سازمان ملل اسلامی نظیر آنچه بلوک‌های مختلف جهان سازمان ملل متفق بپا کرده‌‏اند، داشته باشیم. این سازمان باید قسمت‌های مختلف از قبیل شورای امنیت، سازمان فرهنگی، سازمان بهداشتی و غیره داشته باشد.


به هر حال اینها همه قرینه است براى اینكه كعبه و حریم آن جنبه بین‏المللى اسلامى داشته باشد و براى آنجا كسى نباید ویزا و اجازه بگیرد، باید به منزله محل سازمان ملل اسلامى باشد.لزومى ندارد كه ما منتظر دولت واحد اسلامى باشیم. قبل از آن هم مى‏شود از این خانه به عنوان مقر سازمان ملل اسلامى نظیر آنچه بلوكهاى مختلف جهان سازمان ملل متفق بپا كرده‏اند، داشته باشیم. این سازمان باید قسمتهاى مختلف از قبیل شوراى امنیت، سازمان فرهنگى، سازمان بهداشتى و غیره داشته باشد.
9. لقطه در حرم با سایر لقطه‏‌ها فرق دارد- رجوع شود به فقه.


10. همان‏طوری که در ضمن نامه حضرت امیر علیه‌السلام به قثم بن عباس ذکر شد،


9. لقطه در حرم با سایر لقطه‏ها فرق دارد- رجوع شود به فقه.
لازم است حجاج همه ساله رهبر داشته باشند. در مروج الذهب‏ مسعودی، آخر جلد دوم، نام امیرالحاج‏‌ها را از زمان رسالت تا سال تألیف کتاب ذکر کرده است. ظاهراً منصب نقابت طالبیین‏ که پدر سید مرتضی و بعضی دیگر داشته‌‏اند شامل این قسمت هم بوده است.


11. یکی از آثار حج جنبه اجتماعی و هماهنگی آن است. فرق است که کسی به تنهایی برود مثلًا به عرفات برای دعا و یا با یک میلیون جمعیت باشد. در روح بشر خاصیت هماهنگی با جمع است که از آن به «محاکات» تعبیر می‌‏کنند. اسلام از جنبه روانی به محیط‌های مذهبی و معنوی که موجب برانگیخته شدن احساسات مکتوم است، اهمیت می‌‏دهد. مسئله محاکات از نظر علمای اجتماع تنها جنبه فیزیکی دارد، نوعی عکس‌‏العمل است در طبیعت،


10. همان‏طورى كه در ضمن نامه حضرت امیر علیه السلام به قثم بن عباس ذكر شد،
اما باید به آن اضافه کرد جنبه روحی آن را که استعدادی در روح هست و احتیاج دارد به بیداری. در آن وقت است که گاهی قوّت این عکس‏‌العمل صدها برابر اصل عمل می‌‏شود: یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ.


12. اثر حج در استقلال ممالک اسلامی و خلاصی از چنگال استعمار، همان‏طور که در ورقه‏‌های مستقل راجع به اندونزی گفتیم.


لازم است حجاج همه ساله رهبر داشته باشند. در مروج الذهب‏ مسعودى، آخر جلد دوم، نام امیرالحاج‏ها را از زمان رسالت تا سال تألیف كتاب ذكر كرده است. ظاهراً منصب نقابت طالبیین‏  كه پدر سید مرتضى و بعضى دیگر داشته‏اند شامل این قسمت هم بوده است.
13. فقط سه چیز است که می‌‏تواند مسلمین را به هم مربوط کند و ملاک وحدت آنهاست: قرآن، رسول اکرم و سیرت و تاریخ آن حضرت، کعبه و حج. از اینجا می‌‏توان به عمق گفته معروف گلادستون پی برد که معروف است گفته است:
ما دامَ الْقُرْآنُ یُتْلی‏ وَ مُحَمَّدٌ یُذْکَرُ وَ الْکَعْبَةُ یُحَجُّ فَالنَّصْرانِیَّةُ عَلی خَطَرٍ عَظیمٍ.
[تا قرآن خوانده می‌‏شود و نام محمّد بر سر زبان‌هاست و حج کعبه گزارده می‌‏شود، نصرانیت در خطر بزرگی قرار دارد.]


14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نیست، به اصطلاح فقهی واجب کفایی است و مشروط به استطاعت افراد نیست و شاید بشود گفت واجب اجتماعی و حکومتی است و شرطش استطاعت افراد نیست. بلی، از نظر افراد واجب عینی است و شرطش استطاعت است. پس در حقیقت واجب کفایی یا اجتماعی و حکومتی است. اگر بعضی افراد به قدر کفایت مستطیع شدند بر آنها واجب عینی می‌‏شود.


11. یكى از آثار حج جنبه اجتماعى و هماهنگى آن است. فرق است كه كسى به تنهایى برود مثلًا به عرفات براى دعا و یا با یك میلیون جمعیت باشد. در روح بشر خاصیت هماهنگى با جمع است كه از آن به «محاكات» تعبیر مى‏كنند. اسلام از جنبه روانى به محیطهاى مذهبى و معنوى كه موجب برانگیخته شدن احساسات مكتوم است، اهمیت مى‏دهد. مسئله محاكات از نظر علماى اجتماع تنها جنبه فیزیكى دارد، نوعى عكس‏العمل است در طبیعت،
اگر عمل کردند فبها، اگر عمل نکردند حاکم آنها را اجبار می‌‌کند بر این عمل. از قبیل نماز و روزه نیست که از وظایف حاکم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطیعی پیدا نشدند، حاکم باید از بیت‌‏المال بودجه این کار را تأمین کند. صاحب‏ وسائل‏ تعبیر خوبی داشت که در بند 7 گفته شد که تعبیر به واجب کفایی کرده بود.


== احرام ==


اما باید به آن اضافه كرد جنبه روحى آن را كه استعدادى در روح هست و احتیاج دارد به بیدارى. در آن وقت است كه گاهى قوّت این عكس‏العمل صدها برابر اصل عمل مى‏شود: یَكادُ زَیْتُها یُضى‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ.
15. احرام، رمز دور کردن نشان‌ها و افتخارهای وهمی و خیالی و عود به مفاخر واقعی است. احرام ارجاع به این فکر است که ببین آیا غیر از کلاه نشان دیگری از مردی در تو هست؟


 
به قول سعدی در طیبات، صفحه 675:
12. اثر حج در استقلال ممالك اسلامى و خلاصى از چنگال استعمار، همان‏طور كه در ورقه‏هاى مستقل راجع به اندونزى گفتیم.
ره طالبان و مردان کرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردی مگر این کلاه داری‏
 
به چه خرمی و نازان گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است که مال و جاه داری‏
 
به در خدای قربی طلب ای ضعیف همت‏ که نماند این تقرب که به پادشاه داری‏
13. فقط سه چیز است كه مى‏تواند مسلمین را به هم مربوط كند و ملاك وحدت آنهاست: قرآن، رسول اكرم و سیرت و تاریخ آن حضرت، كعبه و حج. از اینجا مى‏توان به عمق گفته معروف گلادستون پى برد كه معروف است گفته است:
ما دامَ الْقُرْآنُ یُتْلى‏ وَ مُحَمَّدٌ یُذْكَرُ وَ الْكَعْبَةُ یُحَجُّ فَالنَّصْرانِیَّةُ عَلى خَطَرٍ عَظیمٍ.
[تا قرآن خوانده مى‏شود و نام محمّد بر سر زبانهاست و حج كعبه گزارده مى‏شود، نصرانیت در خطر بزرگى قرار دارد.]
 
 
14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نیست، به اصطلاح فقهى واجب كفایى است و مشروط به استطاعت افراد نیست و شاید بشود گفت واجب اجتماعى و حكومتى است و شرطش استطاعت افراد نیست. بلى، از نظر افراد واجب عینى است و شرطش استطاعت است. پس در حقیقت واجب كفایى یا اجتماعى و حكومتى است. اگر بعضى افراد به قدر كفایت مستطیع شدند بر آنها واجب عینى مى‏شود.
 
اگر عمل كردند فبها، اگر عمل نكردند حاكم آنها را اجبار مى‏كند بر این عمل. از قبیل نماز و روزه نیست كه از وظایف حاكم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطیعى پیدا نشدند، حاكم باید از بیت‏المال بودجه این كار را تأمین كند. صاحب‏ وسائل‏ تعبیر خوبى داشت كه در بند 7 گفته شد كه تعبیر به واجب كفایى كرده بود.
 
 
==احرام==
 
 
15. احرام، رمز دور كردن نشانها و افتخارهاى وهمى و خیالى و عود به مفاخر واقعى است. احرام ارجاع به این فكر است كه ببین آیا غیر از كلاه نشان دیگرى از مردى در تو هست؟
 
 
به قول سعدى در طیبات، صفحه 675:
ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردى مگر این كلاه دارى‏
به چه خرمى و نازان گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است كه مال و جاه دارى‏
به در خداى قربى طلب اى ضعیف همت‏ كه نماند این تقرب كه به پادشاه دارى‏
حج، رمز ریختن و شكستن تعینات و غلافها و حصارهاى خیالى و اعتبارى است. همه دور یك خانه طواف كردن، رمز هدف واحد و فكر و ایده واحد است.
حج، رمز ریختن و شکستن تعینات و غلاف‌ها و حصارهای خیالی و اعتباری است. همه دور یک خانه طواف کردن، رمز هدف واحد و فکر و ایده واحد است.
 
 
همه با هم در یك صحرا وقوف كردن و یك نوع عمل كردن و با هم حركت كردن، رمز حركت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادى ثابتى داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادى حركت كند.


جامعه آنگاه در مسیر واحد حركت مى‏كند كه هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یك جور تشخیص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد، و دیگر عدم سوء ظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است.
همه با هم در یک صحرا وقوف کردن و یک نوع عمل کردن و با هم حرکت کردن، رمز حرکت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادی ثابتی داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادی حرکت کند.


در قرآن مى‏فرماید: ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ. در این آیه اولًا تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج مى‏زنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس مى‏گوید: شما موقف خود را جدا نكنید. (آنها به عرفات نمى‏رفتند و در مزدلفه كه ظاهراً مرتفع‏تر هم هست توقف مى‏كردند.)
جامعه آنگاه در مسیر واحد حرکت می‌‌کند که هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یک جور تشخیص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد و دیگر عدم سوء‌ظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است.


==طواف==
در قرآن می‌‏فرماید: ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ. در این آیه اولًا تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج می‌‏زنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس می‌‏گوید: شما موقف خود را جدا نکنید. (آنها به عرفات نمی‌‏رفتند و در مزدلفه که ظاهراً مرتفع‌‏تر هم هست توقف می‌‌کردند.)


16. طواف مثل نماز است‏ (الطَّوافُ بِالْبَیْتِ صَلاةٌ)، مانند نماز درس نظم و انضباط است. متوجه اطراف شدن و تمایل به این طرف و آن طرف و تكلم و خنده و گریه در آن ممنوع است (رجوع شود به فقه). بعلاوه مطابق فقه شیعه به نحو خاصى باید شانه چپ همیشه متوجه كعبه باشد. حتى پیرمردترین افراد باید مقید به این انضباط باشد.
== طواف ==


==هروله==
16. طواف مثل نماز است‏ (الطَّوافُ بِالْبَیْتِ صَلاةٌ)، مانند نماز درس نظم و انضباط است. متوجه اطراف شدن و تمایل به این طرف و آن طرف و تکلم و خنده و گریه در آن ممنوع است (رجوع شود به فقه). بعلاوه مطابق فقه شیعه به نحو خاصی باید شانه چپ همیشه متوجه کعبه باشد. حتی پیرمردترین افراد باید مقید به این انضباط باشد.


17. هروله بین صفا و مروه شكستن تكبر و تفرعن و رمز اجابت سریع و دویدن به دنبال مطلوب است، مبارزه با راه رفتن از روى مَرَح است: وَ لا تَمْشِ فِى الْارْضِ مَرَحاً انَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا. [ترجمه: و در زمین با ناز و خودپسندى راه مرو، كه خداوند هیچ خودپسند نازنده را دوست نمى‏دارد.]
== هروله ==


17. هروله بین صفا و مروه شکستن تکبر و تفرعن و رمز اجابت سریع و دویدن به دنبال مطلوب است، مبارزه با راه رفتن از روی مَرَح است: وَ لا تَمْشِ فِی الْارْضِ مَرَحاً انَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا. [ترجمه: و در زمین با ناز و خودپسندی راه مرو، که خداوند هیچ خودپسند نازنده را دوست نمی‏دارد.]


18. در فقه شیعه استقبال و استدبار كعبه در حال قضاى حاجت روا نیست و این منتهاى احترام به كعبه را مى‏رساند.
18. در فقه شیعه استقبال و استدبار کعبه در حال قضای حاجت روا نیست و این منت‌های احترام به کعبه را می‌‏رساند.


==حج با مال حلال==  
== حج با مال حلال ==  


19. به صورت حدیث نقل شده:
19. به صورت حدیث نقل شده:
اذا حَجَجْتَ بِمالٍ اصْلُهُ سُحْتٌ فَما حَجَجْتَ وَ لكِنْ حَجَّتِ الْبَعیرُ.
اذا حَجَجْتَ بِمالٍ اصْلُهُ سُحْتٌ فَما حَجَجْتَ وَ لکِنْ حَجَّتِ الْبَعیرُ.
[هرگاه با پولى به حج روى كه اصل آن از حرام به دست آمده باشد در واقع تو به حج نرفته‏اى بلكه شترت به حج رفته است.]
[هرگاه با پولی به حج روی که اصل آن از حرام به دست آمده باشد در واقع تو به حج نرفته‌‏ای بلکه شترت به حج رفته است.]
 
 
حالا باید گفت: فَما حَجَجْتَ وَ لكِنْ حَجَّتِ الْموتورُ، حَجَّتِ الطَّیّارَةُ وَ السَّیّارَةُ.
[ترجمه: تو به حج نرفته‏اى بلكه موتور و هواپیما و ماشین به حج رفته است.]


سعدى در باب هفتم‏ گلستان‏، حكایت 11 نظر به آیه‏ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِ‏ دارد، مى‏گوید:
حالا باید گفت: فَما حَجَجْتَ وَ لکِنْ حَجَّتِ الْموتورُ، حَجَّتِ الطَّیّارَةُ وَ السَّیّارَةُ.
[ترجمه: تو به حج نرفته‌‏ای بلکه موتور و هواپیما و ماشین به حج رفته است.]


سعدی در باب هفتم‏ گلستان‏، حکایت 11 نظر به آیه‏ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِ‏ دارد، می‌‏گوید:


سالى نزاعى در پیادگان حجاج افتاده بود و داعى در آن سفر هم پیاده، انصاف در سر و روى هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم.  
سالی نزاعی در پیادگان حجاج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده، انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم.  


كجاوه‏نشینى را شنیدم كه با عدیل خود مى‏گفت: یا للعجب، پیاده عاج چو عرصه شطرنج بسر مى‏برد فرزین مى‏شود یعنى به از آن مى‏گردد كه بود و پیادگان حاج بادیه بسر بردند و بتر شدند.
کجاوه‌‏نشینی را شنیدم که با عدیل خود می‌‏گفت: یا للعجب، پیاده عاج چو عرصه شطرنج بسر می‌‏برد فرزین می‌‏شود یعنی به از آن می‌‏گردد که بود و پیادگان حاج بادیه بسر بردند و بتر شدند.


از من بگوى حاجى مردم گزاى را كو پوستین خلق به آزار مى‏درد
از من بگوی حاجی مردم گزای را کو پوستین خلق به آزار می‌‏درد
حاجى تو نیستى، شتر است از براى آنك‏ بیچاره خار مى‏خورد و بار مى‏برد
حاجی تو نیستی، شتر است از برای آنک‏ بیچاره خار می‌‏خورد و بار می‌‏برد


حالا باید گفت: حاجى تو نیستى، موتور است از براى آنك بیچاره بنزین مى‏خورد و بار مى‏برد.شاعرى هزل‏‌گو فرض كرده كه اگر شتر سجع مُهرى برایش حكاكى شده بود، قاعدتاً مى‏بایست چه باشد؟  
حالا باید گفت: حاجی تو نیستی، موتور است از برای آنک بیچاره بنزین می‌‏خورد و بار می‌‏برد. شاعری هزل‏‌گو فرض کرده که اگر شتر سجع مُهری برایش حکاکی شده بود، قاعدتاً می‌‏بایست چه باشد؟  


در قدیم معمول بود كه مردم مى‏رفتند پیش حكاكها برایشان مهر ثبت حك مى‏كردند. گاهى حكاكها ذوق شعرى داشتند و اسم شخص را ضمن شعرى ذكر مى‏كردند.  
در قدیم معمول بود که مردم می‌‏رفتند پیش حکاک‌ها برایشان مهر ثبت حک می‌‌کردند. گاهی حکاک‌ها ذوق شعری داشتند و اسم شخص را ضمن شعری ذکر می‌‌کردند.  


علما معمولًا آیه یا ذكرى در سجع مهر خود مى‏آوردند، مثل: ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ یا: انَّ فَتْحَ اللَّهِ قَریبٌ.گاهى این سجع مهرها چیزهاى خوشمزه‏اى از كار درمى‏آمد. گویند شخصى اسم خودش نور الدین و اسم پدرش نور اللَّه و اسم مادرش نور النساء بود و سجع مهرى خواست.
علما معمولًا آیه یا ذکری در سجع مهر خود می‌‏آوردند، مثل: ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ یا: انَّ فَتْحَ اللَّهِ قَریبٌ. گاهی این سجع مهرها چیزهای خوشمز‌ه‏‌ای از کار درمی‏‌آمد. گویند شخصی اسم خودش نور‌الدین و اسم پدرش نور‌اللَّه و اسم مادرش نور‌النساء بود و سجع مهری خواست.


حكاك ثبت كرد: خودم نور و بابام نور و ننه‏ام نور- اگر نوره كشم نورٌ على نور.
حکاک ثبت کرد: خودم نور و بابام نور و ننه‏‌ام نور- اگر نوره کشم نورٌ علی نور.
دیگرى به حكاك گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدر زنش بود) و نام چهار سوره قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلى و اسم پدرزنش میر مبارك بود.
دیگری به حکاک گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدر زنش بود) و نام چهار سوره قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلی و اسم پدرزنش میر مبارک بود.


حكاك ثبت كرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحى، تبارك- رضا قلى افشار داماد میر مبارك.
حکاک ثبت کرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحی، تبارک- رضا قلی افشار داماد میر مبارک.


به هر حال شاعر هزل‏گو فرض كرده كه اگر شتر از حكاك سجع مهر بخواهد، جوابش این است:
به هر حال شاعر هزل‏‌گو فرض کرده که اگر شتر از حکاک سجع مهر بخواهد، جوابش این است:
گاه بارم خار باشد گاه دُر یار حاجى عبده الراجى شتر
گاه بارم خار باشد گاه دُر یار حاجی عبده الراجی شتر
اما اكنون یار حاجى شتر نیست، موتور است. سجع مهر او این خواهد بود:
اما اکنون یار حاجی شتر نیست، موتور است. سجع مهر او این خواهد بود:
گاه بارم بمب باشد گاه دُر یار حاجى عبده الراجى موتور
گاه بارم بمب باشد گاه دُر یار حاجی عبده الراجی موتور
20. از جمله حضرت امیر خطاب به قثم كه فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّه‏ یعنى آنها را موعظه كن و عبرتهاى تاریخ را براى آنها بازگو كن، معلوم مى‏شود در این سفر، در این وقوفات این استفاده‏ها باید بشود  
20. از جمله حضرت امیر خطاب به قثم که فرمود: وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّه‏ یعنی آنها را موعظه کن و عبرت‌های تاریخ را برای آنها بازگو کن، معلوم می‌‏شود در این سفر، در این وقوفات این استفاده‏‌ها باید بشود  
 
همان‏طورى كه رسول اكرم در حجة الوداع كه آخرین حج و از نظرى اولین حج آن حضرت (بعد از فتح مكه و استقرار حكومت اسلامى) نیز بود همین طور عمل كرد. در آن سال رسول اكرم خودشان سمت امیر الحاج را داشتند. خطابه‏هاى مهم آن حضرت همانهاست كه در ایام حج ایراد كرده. در آنجا یك نفر بازگوكننده بود كه كار بلندگو را انجام مى‏داد.رجوع شود به جزوه آقاى كمره‏اى در مورد این خطبه‏‌ها.
 
21. اولین امیر الحاج عتّاب بن اسید و سال بعد حضرت امیر بود. كار مهمى كه در آن سفر صورت گرفت، قرائت سوره برائت بود. رجوع شود به تاریخ براى تعیین كارهایى كه به وسیله آن حضرت در آن سفر صورت گرفت.به هر حال بهترین موقع خطابه ایام حج است، آنهم به وسیله سازمان رهبرى حجاج. بهترین نشریه‌‏ها نیز باید در همین مكان و زمان منتشر شود.
 
==رمی جمرات==
 
22. رمى جمرات رمز اظهار تنفر است. گفته شده آنجا مقبره سه نفر از خائنین است كه در داستان فیل با دشمنان تبانى كرده و به دوستان خیانت كردند.چه مانعى دارد كه این اظهار تنفر هر سال به صورت زنده‏ترى اجرا شود و خائنین روز، مجسمه یا تمثالشان نصب شود و مسلمین تمثال آنها را سنگباران كنند؟البته این عمل وقتى خوب است كه حكومت واحد اسلامى تشكیل شود و یك خائن مسلّم كه به تصویب شوراى رهبرى اسلامى رسیده باشد انتخاب گردد.
 
 
23. صافى‏، ذیل آیه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاكِفینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ): القمى‏ عَنِ الصّادِقِ علیه السلام: لَمّا بَنى‏ ابْراهیمُ علیه السلام الْبَیْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَكَتِ الْكَعْبَةُ الَى اللَّهِ تَعالى ما تَلْقى مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِكینَ، فَاوْحَى اللَّهُ تَعالى الَیْها: قِرّى كَعْبَتى فَانّى ابْعَثُ فى آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً یَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ یَتَخَلَّلونَ.
 
وَ فِى‏ العلل‏ وَ العیاشى‏ عَنْهُ علیه السلام انَّهُ سُئِلَ: أَ یَغْتَسِلْنَ النِّساءُ اذا اتَیْنَ الْبَیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ انَّ اللَّهَ تَعالى یَقولُ: «طَهِّرا بَیْتِىَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاكِفینَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ» فَیَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى‏ وَ تَطَهَّرَ.
 
[در تفسیر قمى‏ از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه: چون ابراهیم علیه السلام خانه كعبه را ساخت و مردم به حج رفتند، كعبه از (بوى گند) نَفَس مشركان به خداوند شكایت كرد، خداوند به آن وحى فرمود:كعبه من آرام باش، من در آخر الزمان قومى را برخواهم انگیخت كه با چوب درخت نظافت و خلال مى‏كنند (و دیگر دهان و نَفَسشان بو نمى‏دهد).
 
 
و در علل الشرایع و تفسیر عیاشى‏ روایت است كه از آن حضرت پرسیدند:
آیا زنانى كه براى طواف كعبه مى‏آیند باید غسل كنند؟ فرمود: آرى، خداى متعال مى‏فرماید: خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران حرم و ركوع‏كنندگان سجده‏گزار پاكیزه سازند. پس سزاوار است كه بنده داخل حرم نشود مگر آنكه پاكیزه بوده، عرق و آلودگى خود را شسته و خود را نظافت كرده باشد.]


==قربانی==
همان‏طوری که رسول اکرم در حجة الوداع که آخرین حج و از نظری اولین حج آن حضرت (بعد از فتح مکه و استقرار حکومت اسلامی) نیز بود همین طور عمل کرد. در آن سال رسول اکرم خودشان سمت امیر‌الحاج را داشتند. خطابه‏‌های مهم آن حضرت همان‌هاست که در ایام حج ایراد کرده. در آنجا یک نفر بازگوکننده بود که کار بلندگو را انجام می‌‏داد. رجوع شود به جزوه آقای کمره‏‌ای در مورد این خطبه‏‌ها.


24. آیا قربانى رمز چه كارى است؟ فقط به خاطر كمك به اهل حرم است كه مى‏فرماید: وَ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیرَ یا: وَ اطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ، یا رمز كشتن نفس حیوانى است، یا چیز دیگر؟
21. اولین امیر‌الحاج عتّاب بن اسید و سال بعد حضرت امیر بود. کار مهمی که در آن سفر صورت گرفت، قرائت سوره برائت بود. رجوع شود به تاریخ برای تعیین کارهایی که به وسیله آن حضرت در آن سفر صورت گرفت. به هر حال بهترین موقع خطابه ایام حج است، آنهم به وسیله سازمان رهبری حجاج. بهترین نشریه‌‏ها نیز باید در همین مکان و زمان منتشر شود.


25. رجوع شود به داستان معروف ابن ابى العوجاء و عده دیگر از زنادقه كه عمل طواف مسلمانان را به مسخره مى‏گرفتند و خطاب به حضرت صادق گفت: الى‏ كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ ؟
== رمی جمرات ==


26. رجوع شود به ورقه‏هاى‏ حج.
22. رمی جمرات رمز اظهار تنفر است. گفته شده آنجا مقبره سه نفر از خائنین است که در داستان فیل با دشمنان تبانی کرده و به دوستان خیانت کردند. چه مانعی دارد که این اظهار تنفر هر سال به صورت زنده‌‏تری اجرا شود و خائنین روز مجسمه یا تمثالشان نصب شود و مسلمین تمثال آنها را سنگباران کنند؟ البته این عمل وقتی خوب است که حکومت واحد اسلامی تشکیل شود و یک خائن مسلّم که به تصویب شورای رهبری اسلامی رسیده باشد انتخاب گردد.


27. نهج البلاغه‏، خطبه 1:
23. صافی‏، ذیل آیه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ): القمی‏ عَنِ الصّادِقِ علیه السلام: لَمّا بَنی‏ ابْراهیمُ علیه‌السلام الْبَیْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَکَتِ الْکَعْبَةُ الَی اللَّهِ تَعالی ما تَلْقی مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِکینَ، فَاوْحَی اللَّهُ تَعالی الَیْها: قِرّی کَعْبَتی فَانّی ابْعَثُ فی آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً یَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ یَتَخَلَّلونَ.


وَ فِی‏ العلل‏ وَ العیاشی‏ عَنْهُ علیه‌السلام انَّهُ سُئِلَ: أَ یَغْتَسِلْنَ النِّساءُ اذا اتَیْنَ الْبَیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ انَّ اللَّهَ تَعالی یَقولُ: «طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ» فَیَنْبَغی لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذی‏ وَ تَطَهَّرَ.


وَ فَرَضَ عَلَیْكُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْانامِ، یَرِدونَهُ وُرودَ الْانْعامِ وَ یَأْلَهونَ الَیْهِ وُلوهَ الْحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اجابوا الَیْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفوا مَواقِفَ انْبِیائِهِ وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطیفینَ‏  بِعَرْشِهِ، یُحْرِزونَ الأَرْباحَ فى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ یَتَبادَرونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى لِلْاسْلامَ عَلَماً وَ لِلْعائِذینَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ وَ اوْجَبَ حَقَّهُ وَ كَتَبَ عَلَیْكُمْ‏ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمینَ.
[در تفسیر قمی‏ از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده که: چون ابراهیم علیه‌السلام خانه کعبه را ساخت و مردم به حج رفتند، کعبه از (بوی گند) نَفَس مشرکان به خداوند شکایت کرد، خداوند به آن وحی فرمود: کعبه من آرام باش، من در آخر الزمان قومی را برخواهم انگیخت که با چوب درخت نظافت و خلال می‌‏کنند (و دیگر دهان و نَفَسشان بو نمی‌‏دهد).


و در علل الشرایع و تفسیر عیاشی‏ روایت است که از آن حضرت پرسیدند:
آیا زنانی که برای طواف کعبه می‌‏آیند باید غسل کنند؟ فرمود: آری، خدای متعال می‌‏فرماید: خانه مرا برای طواف‌‏کنندگان و مجاوران حرم و رکوع‏‌کنندگان سجده‏‌گزار پاکیزه سازند. پس سزاوار است که بنده داخل حرم نشود مگر آنکه پاکیزه بوده، عرق و آلودگی خود را شسته و خود را نظافت کرده باشد.]


[و زیارت خانه محترم و شكوهمند خود را كه قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، كه حاجیان مانند شتران تشنه به آب رسیده به آن در مى‏آیند، و چون كبوتران مشتاق آشیانه به آن روى مى‏آورند.
== قربانی ==


و خداى سبحان حج را نشانه خاكسارى بندگان در برابر عظمت او، و اعترافشان به عزت خداوندى‏اش قرار داد، و از میان آفریدگانش شنوندگانى را برگزید كه دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصدیق نمودند،
24. آیا قربانی رمز چه کاری است؟ فقط به خاطر کمک به اهل حرم است که می‌‏فرماید: وَ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیرَ یا: وَ اطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ، یا رمز کشتن نفس حیوانی است، یا چیز دیگر؟


و در جاهایى كه پیامبران او به عبادت برخاستند ایستادند، و شباهتى با فرشتگانى كه گرداگرد عرش مى‏گردند پیدا نمودند، در تجارتخانه عبادت او سودها مى‏جویند و به وعده‏گاه آمرزش او شتابان روى مى‏آورند.خداى سبحان كعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زیارتش را واجب، رعایت حقش را لازم و رفتن به سویش را بر شما حتم گردانید،
25. رجوع شود به داستان معروف ابن ابی‌العوجاء و عده دیگر از زنادقه که عمل طواف مسلمانان را به مسخره می‌‏گرفتند و خطاب به حضرت صادق گفت: الی‏ کَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ؟


و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان كه توانایى رفتن دارند كه زیارت آن خانه كنند، و هركه با نرفتن خود كفر ورزد بداند كه خداوند از همه جهانیان بى‏نیاز است.]
26. رجوع شود به ورقه‏‌های‏ حج.


27. نهج‌البلاغه‏، خطبه 1:


28. نهج البلاغه‏، حكمت 252:
وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْانامِ، یَرِدونَهُ وُرودَ الْانْعامِ وَ یَأْلَهونَ الَیْهِ وُلوهَ الْحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اجابوا الَیْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا کَلِمَتَهُ وَ وَقَفوا مَواقِفَ انْبِیائِهِ وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطیفینَ‏ بِعَرْشِهِ، یُحْرِزونَ الأَرْباحَ فی مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ یَتَبادَرونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی لِلْاسْلامَ عَلَماً وَ لِلْعائِذینَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ وَ اوْجَبَ حَقَّهُ وَ کَتَبَ عَلَیْکُمْ‏ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: وَ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ.
فَرَضَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكاةَ تَسْبیباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّیامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً  لِلدّینِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصیناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ایجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنا تَحْصیناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّواطِ تَكْثیراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَى الْمُجاحَداتِ وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْریفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظیماً لِلْامامَةِ.


[خداوند ایمان را واجب كرد براى پاكسازى از شرك، و نماز را براى پیراستن از كبر، و زكات را براى فراهم آوردن اسباب روزىِ (بینوایان)، و روزه را براى آزمایش اخلاص بندگان، و حج را براى تقویت دین، و جهاد را براى عزت اسلام، و امر به معروف را براى اصلاح عموم مردم، و نهى از منكر را براى بازداشتن نابخردان، و صله رحم را براى رشد و تكثیر شمار خویشان، و قصاص را براى پیشگیرى از خونریزى،
زیارت خانه محترم و شکوهمند خود را که قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، که حاجیان مانند شتران تشنه به آب رسیده به آن در می‌‏آیند و چون کبوتران مشتاق آشیانه به آن روی می‌‏آورند.


و خدای سبحان حج را نشانه خاکساری بندگان در برابر عظمت او و اعترافشان به عزت خداوندی‌‏اش قرار داد و از میان آفریدگانش شنوندگانی را برگزید که دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصدیق نمودند،


و اجراى حدود را براى بزرگنمایى حرامهاى الهى، و ترك شراب‏خوارى را براى حفاظت از عقلها، و دورى كردن از دزدى را براى رعایت عفّت، و ترك زنا را براى نگاهدارى و سلامت نسبها، و ترك لواط را براى افزونى نسلها، و گواهیها را براى پشتیبانى از حقوق انكار شده، و ترك دروغ را براى شرافت بخشیدن به راستگویى، و سلام را براى ایمنى بخشیدن از امور هراس‏انگیز، و امانت را براى نظام یافتن افراد امت، و اطاعت را براى بزرگداشت مقام امامت.]
و در جاهایی که پیامبران او به عبادت برخاستند ایستادند و شباهتی با فرشتگانی که گرداگرد عرش می‌‏گردند پیدا نمودند، در تجارت‌خانه عبادت او سودها می‌‏جویند و به وعده‏‌گاه آمرزش او شتابان روی می‌‏آورند. خدای سبحان کعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زیارتش را واجب، رعایت حقش را لازم و رفتن به سویش را بر شما حتم گردانید،


29. نهج البلاغه‏، باب كتب، شماره 47 (وَ مِنْ وَصِیَّتِهِ لَهُ علیه السلام لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام لَمّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ):
و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان که توانایی رفتن دارند که زیارت آن خانه کنند و هرکه با نرفتن خود کفر ورزد بداند که خداوند از همه جهانیان بی‏‌نیاز است.]


... وَ اللَّهَ اللَّهَ فِى الْقُرْآنِ لا یَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُكُمْ، وَ اللَّهَ اللَّهَ فِى الصَّلاةِ فَانَّها عَمودُ دینِكُمْ، وَ اللَّهَ اللَّهَ فى بَیْتِ رَبِّكُمْ لا تُخَلّوهُ ما بَقیتُمْ فَانَّهُ انْ تُرِكَ لَمْ تُناظَروا .
28. نهج‌البلاغه‏، حکمت 252:
فَرَضَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً عَنِ الْکِبْرِ وَ الزَّکاةَ تَسْبیباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّیامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّینِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْکَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصیناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ایجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْکَ الزِّنا تَحْصیناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْکَ اللِّواطِ تَکْثیراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَی الْمُجاحَداتِ وَ تَرْکَ الْکَذِبِ تَشْریفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظیماً لِلْامامَةِ.


[خداوند ایمان را واجب کرد برای پاکسازی از شرک و نماز را برای پیراستن از کبر و زکات را برای فراهم آوردن اسباب روزیِ (بینوایان) و روزه را برای آزمایش اخلاص بندگان و حج را برای تقویت دین و جهاد را برای عزت اسلام و امر به معروف را برای اصلاح عموم مردم و نهی از منکر را برای بازداشتن نابخردان و صله رحم را برای رشد و تکثیر شمار خویشان و قصاص را برای پیشگیری از خون‌ریزی،


[... خدا را، خدا را درباره قرآن! مبادا دیگران بر عمل به آن بر شما پیش افتند. خدا را، خدا را درباره نماز كه آن ستون دین شماست. خدا را، خدا را درباره خانه پروردگارتان! تا زنده هستید آن را خالى نگذارید، كه اگر متروك گذاشته شود دیگر مهلت نیابید (و عزت و شوكت خویش را از دست مى‏دهید).]
و اجرای حدود را برای بزرگ‌نمایی حرام‌های الهی و ترک شراب‏‌خواری را برای حفاظت از عقل‌ها و دوری کردن از دزدی را برای رعایت عفّت و ترک زنا را برای نگاه‌داری و سلامت نسب‌ها و ترک لواط را برای افزونی نسل‌ها و گواهی‌ها را برای پشتیبانی از حقوق انکار شده و ترک دروغ را برای شرافت بخشیدن به راستگویی و سلام را برای ایمنی بخشیدن از امور هراس‌‏انگیز و امانت را برای نظام یافتن افراد امت و اطاعت را برای بزرگداشت مقام امامت.]


29. نهج‌البلاغه‏، باب کتب، شماره 47 (وَ مِنْ وَصِیَّتِهِ لَهُ علیه‌السلام لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام لَمّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ):


30. نهج البلاغه‏، خطبه 190:
... وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ و َ اللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلاةِ فَانَّها عَمودُ دینِکُمْ و َ اللَّهَ اللَّهَ فی بَیْتِ رَبِّکُمْ لا تُخَلّوهُ ما بَقیتُمْ فَانَّهُ انْ تُرِکَ لَمْ تُناظَروا.
أَ لا تَرَوْنَ انَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الْاوَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ الَى الآخِرینَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِاحْجارٍ لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَیْتَهُ الْحَرامَ الَّذى جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِیاماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِاوْعَرِ بِقاعِ الْارْضِ حَجَراً وَ اقَلِّ نَتائِقِ الْارْضِ مَدَراً وَ اضْیَقِ بُطونِ الْاوْدِیَةِ قُطْراً بَیْنَ جِبالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمالٍ دَمِثَةٍ وَ عُیونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لا یَزْكو بها خُفٌّ ...


[... خدا را، خدا را درباره قرآن! مبادا دیگران بر عمل به آن بر شما پیش افتند. خدا را، خدا را درباره نماز که آن ستون دین شماست. خدا را، خدا را درباره خانه پروردگارتان! تا زنده هستید آن را خالی نگذارید، که اگر متروک گذاشته شود دیگر مهلت نیابید (و عزت و شوکت خویش را از دست می‌‏دهید).]


[آیا نمى‏بینید كه خداى سبحان همه پیشینیان را از زمان آدم- صلوات اللَّه علیه- تا واپسین امت در این جهان، به سنگهایى (روى هم چیده) كه نه سود و زیانى مى‏رسانند و نه مى‏بینند و مى‏شنوند آزمایش نمود؟! و آن را حرمتكده و خانه محترم و شكوهمند خویش ساخت «خانه‏اى كه آن را مایه برپایى و اداره امور مردم قرار داد»، آنگاه آن را در سنگلاخ‏ترین سرزمینها و كم‏آبادى‏ترین منطقه‏ها و تنگ‏ترین دره‏ها، در میان كوههاى سخت و شنزارهاى نرم و چشمه‏هاى كم‏آب و روستاهاى جدا از هم قرار داد، سرزمینى كه نه شتر و نه اسب و نه گاو و گوسفند در آن پرورش مى‏یابد.
30. نهج‌البلاغه‏، خطبه 190:
أَ لا تَرَوْنَ انَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الْاوَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ الَی الآخِرینَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِاحْجارٍ لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَیْتَهُ الْحَرامَ الَّذی جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِیاماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِاوْعَرِ بِقاعِ الْارْضِ حَجَراً وَ اقَلِّ نَتائِقِ الْارْضِ مَدَراً وَ اضْیَقِ بُطونِ الْاوْدِیَةِ قُطْراً بَیْنَ جِبالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمالٍ دَمِثَةٍ وَ عُیونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًی مُنْقَطِعَةٍ لا یَزْکو بها خُفٌّ ...


سپس آدم و فرزندان او را فرمان داد كه شانه‏هاى خود را به سوى آن گردانند و به سوى آن روى آورند. آنگاه این خانه محل سودآورى سفرها و بارانداز بارهاى آنان شد، كه صاحبدلان از فلاتهاى خشك و دور و دره‏هاى پست و عمیق و جزیره‏هاى جداجداى دریاها به سوى آن مى‏شتابند، شانه‏هاى خود را با خوارى و فروتنى در گرد آن مى‏جنبانند، و لااله‏گویان گرد آن مى‏چرخند، و ژولیده مو و غبارآلود به سوى آن هروله مى‏كنند، در حالى كه جامه‏هاى تن را دور افكنده و با رها ساختن و آرایش نكردن موها زیباییهاى خود را زشت و بدنما ساخته‏اند. اینها همه به جهت آزمون بزرگ و امتحان سخت و آزمایش آشكار و پاكسازى بلیغى است كه خداوند آن را سبب رحمت و وسیله رسیدن به بهشتش قرار داده است.
[آیا نمی‌‏بینید که خدای سبحان همه پیشینیان را از زمان آدم- صلوات اللَّه علیه- تا واپسین امت در این جهان، به سنگ‌هایی (روی هم چیده) که نه سود و زیانی می‌‏رسانند و نه می‌‏بینند و می‌‏شنوند آزمایش نمود؟! و آن را حرمت‌کده و خانه محترم و شکوهمند خویش ساخت «خانه‌‏ای که آن را مایه برپایی و اداره امور مردم قرار داد»، آنگاه آن را در سنگلاخ‌‏ترین سرزمین‌ها و کم‌‏آبادی‌‏ترین منطقه‌‏ها و تنگ‏‌ترین دره‏‌ها، در میان کوه‌های سخت و شن‌زارهای نرم و چشمه‏‌های کم‌‏آب و روستاهای جدا از هم قرار داد، سرزمینی که نه شتر و نه اسب و نه گاو و گوسفند در آن پرورش می‌‌‏یابد.


و اگر خداى سبحان مى‏خواست كه حرمتكده و مشعرهاى بزرگ خود را در میان بوستانهاى پر جویبار و دشتهاى نرم و هموار، پر درخت با میوه‏هاى در دسترس و بناهاى انبوه و روستاهاى بهم پیوسته و در میان گندمزارها با گندمهاى درشت و پرمغز و باغهاى سرسبز و زمینهاى حاصلخیز حلقه‏وار و زمینهاى پر آب و بوستانهاى خرم و راههاى آباد قرار دهد مى‏توانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندك مى‏شد.
سپس آدم و فرزندان او را فرمان داد که شانه‌‏های خود را به سوی آن گردانند و به سوی آن روی آورند. آنگاه این خانه محل سودآوری سفرها و بارانداز بارهای آنان شد، که صاحبدلان از فلات‌های خشک و دور و دره‏‌های پست و عمیق و جزیره‏‌های جداجدای دریاها به سوی آن می‌‏شتابند، شانه‌‏های خود را با خواری و فروتنی در گرد آن می‌‏جنبانند و لااله‏‌گویان گرد آن می‌‏چرخند و ژولیده مو و غبارآلود به سوی آن هروله می‌‏کنند، در حالی که جامه‌‏های تن را دور افکنده و با‌ رها ساختن و آرایش نکردن موها زیبایی‌های خود را زشت و بدنما ساخته‌‏اند. اینها همه به جهت آزمون بزرگ و امتحان سخت و آزمایش آشکار و پاکسازی بلیغی است که خداوند آن را سبب رحمت و وسیله رسیدن به بهشتش قرار داده است.


و اگر پى‏‌هایى كه آن خانه بر آن استوار است و سنگهایى كه خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشكیل مى‏یافت، بى‏شك از فشار و حمله شك در سینه‏ها مى‏كاست و وسوسه‏هاى سخت‏كوشانه ابلیس را از دلها مى‏زدود و هرگونه تلاطم شك و تردید را از مردم برطرف مى‏ساخت؛ولى خداوند بندگانش را به انواع سختیها مى‏آزماید و به انواع كوششها به بندگى فرا مى‏خواند و به انواع ناخوشایندیها امتحان مى‏كند تا تكبر را از دلشان بیرون كند و خوارى و فروتنى را در جانشان بنشاند و اینها را درهاى گشوده به روى فضلش و اسباب آسان براى دستیابى به عفوش قرار دهد.]
و اگر خدای سبحان می‌‏خواست که حرمت‌کده و مشعرهای بزرگ خود را در میان بوستان‌های پر جویبار و دشت‌های نرم و هموار، پر‌درخت با میوه‌‏های در دسترس و بناهای انبوه و روستاهای بهم پیوسته و در میان گندم‌زارها با گندم‌های درشت و پرمغز و باغ‌های سرسبز و زمین‌های حاصل‌خیز حلقه‌‏وار و زمین‌های پر‌آب و بوستان‌های خرم و راه‌های آباد قرار دهد می‌‏توانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندک می‌‏شد.


31. در نمره 28 از على علیه السلام نقل كردیم: وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدّینِ. پس لااقل یكى از فلسفه‏هاى حج تقویت اسلام است. اكنون به چند مطلب باید اشاره كنیم:
و اگر پی‏‌هایی که آن خانه بر آن استوار است و سنگ‌هایی که خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و گوهرهای رخشنده و تابان تشکیل می‌‏یافت، بی‏‌شک از فشار و حمله شک در سینه‌‏ها می‌‏کاست و وسوسه‏‌های سخت‌‏کوشانه ابلیس را از دل‌ها می‌‏زدود و هرگونه تلاطم شک و تردید را از مردم برطرف می‌‏ساخت؛ ولی خداوند بندگانش را به انواع سختی‌ها می‌‏آزماید و به انواع کوشش‌ها به بندگی فرا می‌‏خواند و به انواع ناخوشایندی‌ها امتحان می‌‌کند تا تکبر را از دلشان بیرون کند و خواری و فروتنی را در جانشان بنشاند و اینها را درهای گشوده به روی فضلش و اسباب آسان برای دستیابی به عفوش قرار دهد.]
مطلب اول اینكه بحث ما در درسهایى است كه از حج و براى حج باید یاد بگیریم. اینكه مى‏گوییم درس است مقصود این است كه غیر از اعمال ظاهر و مناسك معروف، یك سلسله درسهاى دیگر هم هست كه بعضى را براى حج و بعضى را از حج باید یاد بگیریم، زیرا اسلام به اعتراف تمام علماى اسلام‏  در همه دستورهاى خود منظورهاى عالى و مقدسى را در نظر گرفته است.
==درسهائی از حج==


ما یك سلسله درسهاى مقدماتى است كه براى حج یعنى براى رسیدن به منظورهاى اسلام از حج باید یاد بگیریم و یك سلسله درسهاست كه از حج باید بیاموزیم، حج باید معلم و ما باید متعلم باشیم. آن درسهایى كه ما باید براى حج بیاموزیم مقدماتى است براى رسیدن به منظورهاى عالى اسلام از اجتماع عظیم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموخته‏ایم، فقط باید مراقبت كنیم كه این منظورها واقعاً تأمین شود.
31. در نمره 28 از علی علیه‌السلام نقل کردیم: وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدّینِ. پس لااقل یکی از فلسفه‌های حج تقویت اسلام است. اکنون به چند مطلب باید اشاره کنیم:
مطلب اول اینکه بحث ما در درس‌هایی است که از حج و برای حج باید یاد بگیریم. اینکه می‌‏گوییم درس است مقصود این است که غیر از اعمال ظاهر و مناسک معروف، یک سلسله درس‌های دیگر هم هست که بعضی را برای حج و بعضی را از حج باید یاد بگیریم، زیرا اسلام به اعتراف تمام علمای اسلام‏ در همه دستورهای خود منظورهای عالی و مقدسی را در نظر گرفته است.
== درس‌هائی از حج ==


ما یک سلسله درس‌های مقدماتی است که برای حج یعنی برای رسیدن به منظورهای اسلام از حج باید یاد بگیریم و یک سلسله درس‌هاست که از حج باید بیاموزیم، حج باید معلم و ما باید متعلم باشیم. آن درس‌هایی که ما باید برای حج بیاموزیم مقدماتی است برای رسیدن به منظورهای عالی اسلام از اجتماع عظیم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموخته‏‌ایم، فقط باید مراقبت کنیم که این منظورها واقعاً تأمین شود.


اسلام، ما را یعنى ملل مختلف غیر مرتبط به یكدیگر را كه نه یك نژاد دارند و نه یك زبان و نه یك رنگ و نه یك حكومت و نه یك ملیت، در یك سرزمین با آمادگى روحى فوق‏العاده‏اى جمع كرده است.اجتماع قطعاً بى‏نظیرى است، اجتماعى كه از لحاظ كمیت كم‏نظیر و شاید بى‏نظیر است و حدود 320000 از خارج و یك میلیون از خود كشور سعودى امسال (1387 قمرى) آمده بودند.
اسلام، ما را یعنی ملل مختلف غیر مرتبط به یکدیگر را که نه یک نژاد دارند و نه یک زبان و نه یک رنگ و نه یک حکومت و نه یک ملیت، در یک سرزمین با آمادگی روحی فوق‌‏العاده‌‏ای جمع کرده است. اجتماع قطعاً بی‌‏نظیری است، اجتماعی که از لحاظ کمیت کم‏‌نظیر و شاید بی‌‏نظیر است و حدود 320000 از خارج و یک میلیون از خود کشور سعودی امسال (1387 قمری) آمده بودند.
و اما از لحاظ كیفیت قطعاً بى‏نظیر است زیرا اولًا طبیعىِ طبیعى است، هیچ زورى پشت سر آن نیست، اجتماعى كه بر اساس مطامع نیست بلكه مطامع را پشت سر گذاشته‏اند، اجتماعى كه در آن انگیزه جنسى یا تفرج و تفنن وجود ندارد، حد اكثر این است كه اخیراً از رنج آن كاسته‏اند، اجتماعى كه و لو موقتاً تفاخرات و منیّتها كنار گذاشته شده، همه با یك نوع فكر و یك نوع ذكر و یك نوع لباس و یك نوع عمل و در یك راه قدم برمى‏دارند. تا اینجا اسلام انجام داده، از آن به بعد یعنى استفاده از این اجتماع عظیم خالص با ماست.
و اما از لحاظ کیفیت قطعاً بی‌‏نظیر است زیرا اولًا طبیعیِ طبیعی است، هیچ زوری پشت سر آن نیست، اجتماعی که بر اساس مطامع نیست بلکه مطامع را پشت سر گذاشته‌‏اند، اجتماعی که در آن انگیزه جنسی یا تفرج و تفنن وجود ندارد، حد اکثر این است که اخیراً از رنج آن کاسته‌‏اند، اجتماعی که و لو موقتاً تفاخرات و منیّت‌ها کنار گذاشته شده، همه با یک نوع فکر و یک نوع ذکر و یک نوع لباس و یک نوع عمل و در یک راه قدم برمی‏‌دارند. تا اینجا اسلام انجام داده، از آن به بعد یعنی استفاده از این اجتماع عظیم خالص با ماست.
خوب على فرمود: تَقْوِیَةً لِلدّینِ. بدون شك خود همین اجتماع كه فقط افراد یكدیگر را مى‏بینند در تقویت دین مؤثر است ولى كافى نیست.
خوب علی فرمود: تَقْوِیَةً لِلدّینِ. بدون شک خود همین اجتماع که فقط افراد یکدیگر را می‌‏بینند در تقویت دین مؤثر است ولی کافی نیست.


==حج تقویت دین==  
== حج تقویت دین ==  


تقویت اسلام یعنى چه؟ اسلام نیرو بگیرد یعنى چه؟ نیرو گرفتن اسلام به این است كه بر ایمان پیروان اسلام افزوده شود و عمل پیروان اسلام با اسلام انطباق پیدا كند و بر عدد پیروان اسلام افزوده شود.  
تقویت اسلام یعنی چه؟ اسلام نیرو بگیرد یعنی چه؟ نیرو گرفتن اسلام به این است که بر ایمان پیروان اسلام افزوده شود و عمل پیروان اسلام با اسلام انطباق پیدا کند و بر عدد پیروان اسلام افزوده شود.  


تقویت اسلام، دیگر به این است كه مسلمانان قوى‏تر باشند و قوى‏تر بودن آنها به این است كه پیوند اتحاد آنها محكم‏تر باشد.
تقویت اسلام، دیگر به این است که مسلمانان قوی‌‏تر باشند و قوی‏‌تر بودن آنها به این است که پیوند اتحاد آنها محکم‏تر باشد.
پس برنامه تقویت اسلام در دو قسمت باید اجرا شود. قسمت اول در این است كه برنامه‏ها و نشریه‏ها و تعلیمات در ایام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقایق اسلامى پرداخته شود، از راه مواعظ روحیه مردم براى عمل به اسلام آماده شود كه مردمى كه برمى‏گردند با آمادگى بهترى برگردند .البته این‏گونه كارها حتماً باید با همكارى دولت حجاز صورت گیرد. اصلاحاتى كه از لحاظ امور مربوط به حج باید صورت بگیرد جزء این قسمت است.
پس برنامه تقویت اسلام در دو قسمت باید اجرا شود. قسمت اول در این است که برنامه‏‌ها و نشریه‏‌ها و تعلیمات در ایام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقایق اسلامی پرداخته شود، از راه مواعظ روحیه مردم برای عمل به اسلام آماده شود که مردمی که برمی‏‌گردند با آمادگی بهتری برگردند .البته این‏گونه کارها حتماً باید با همکاری دولت حجاز صورت گیرد. اصلاحاتی که از لحاظ امور مربوط به حج باید صورت بگیرد جزء این قسمت است.
قسمت دوم مربوط است به تقویت پیوند مسلمانان و نزدیك كردن روابط آنها با یكدیگر كه: یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحونَ.
قسمت دوم مربوط است به تقویت پیوند مسلمانان و نزدیک کردن روابط آنها با یکدیگر که: یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحونَ.
قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً. این محل را محل حرام (مانند ماههاى حرام در جاهلیت) قرار داده كه در اینجا باید اسلحه را به زمین بگذارند، حس اذیت و آزار را كنار گذارند، صید حرم نكنند، گیاه حرم را نكَنند، تا چه رسد به اینكه خون انسانى را در حرم بریزند.
قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً. این محل را محل حرام (مانند ماه‌های حرام در جاهلیت) قرار داده که در اینجا باید اسلحه را به زمین بگذارند، حس اذیت و آزار را کنار گذارند، صید حرم نکنند، گیاه حرم را نکَنند، تا چه رسد به اینکه خون انسانی را در حرم بریزند.
اسلام خواسته به این وسیله محیط صلح و امنیت و صفا به وجود بیاورد.
اسلام خواسته به این وسیله محیط صلح و امنیت و صفا به وجود بیاورد.
==اتحاد مسملمانان==
== اتحاد مسملمانان ==
 
اتحاد مسلمانان در دو ناحیه است. یكى در نواحى سیاسى است كه وظیفه دولتهاست و به ملتها مربوط نیست، حرف او را هم نمى‏توان زد زیرا جایى است كه جبرئیل را پر بسوزد. منافع خارجى در این است كه كنگره سیاسى اسلامى و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامى تشكیل نشود.
اما ازآن‏جهت كه مربوط به ملتهاست، باید دیوارهاى سوء تفاهم‏ها را خراب كرد. این مهم‏ترین وظیفه‏اى است كه در این راه یعنى راه تقویت دین به واسطه محكم كردن پیوند اتحاد مسلمانان باید انجام داد.
متأسفانه مسلمانان دچار تفرق مذهبى زیاد هستند. بالاتر از خود تفرق مذهبى، سوءتفاهم‏هایى است كه در این زمینه وجود دارد. در اینجا دو مطلب است.
یك مطلب اینكه آیا ممكن است اقدامى بشود كه یك وحدت مذهبى به وجود بیاید؟


این عملى نیست، لااقل به این زودیها عملى نیست. ما خودمان كه شیعه هستیم هنوز نتوانسته‏ایم در امر تقلید، وحدت به وجود بیاوریم و كارى بكنیم كه مجتهدین شوراى فتوایى تشكیل دهند و در هر زمانى مردم یك رساله عملى بیشتر نداشته باشند، آن‏وقت توقع داریم كه حنفى و شافعى و مالکی و حنبلى و وهابى و زیدى همه بیایند شیعه اثناعشرى بشوند؟ولى مطلب دیگر این است كه آیا این اختلافات مذهبى مانع وحدت اسلامى و اخوت اسلامى است؟
اتحاد مسلمانان در دو ناحیه است. یکی در نواحی سیاسی است که وظیفه دولت‌هاست و به ملت‌ها مربوط نیست، حرف او را هم نمی‏توان زد زیرا جایی است که جبرئیل را پر بسوزد. منافع خارجی در این است که کنگره سیاسی اسلامی و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامی تشکیل نشود.
اما ازآن‏‌جهت که مربوط به ملت‌هاست، باید دیوارهای سوء‌تفاهم‌‏ها را خراب کرد. این مهم‏ترین وظیفه‌‏ای است که در این راه یعنی راه تقویت دین به واسطه محکم کردن پیوند اتحاد مسلمانان باید انجام داد.
متأسفانه مسلمانان دچار تفرق مذهبی زیاد هستند. بالاتر از خود تفرق مذهبی، سوءتفاهم‏‌هایی است که در این زمینه وجود دارد. در اینجا دو مطلب است.
یک مطلب اینکه آیا ممکن است اقدامی بشود که یک وحدت مذهبی به وجود بیاید؟


آیا مانع این است كه همه مسلمانها با یكدیگر احساس برادرى بكنند بعد از آنكه قرآنشان یكى است، پیغمبرشان یكى است، احادیث پیغمبر را همه قبول دارند و مداركى در دست است كه احادیث اهل بیت را اهل تسنن هم باید قبول كنند.
این عملی نیست، لااقل به این زودی‌ها عملی نیست. ما خودمان که شیعه هستیم هنوز نتوانسته‌‏ایم در امر تقلید و حدت به وجود بیاوریم و کاری بکنیم که مجتهدین شورای فتوایی تشکیل دهند و در هر زمانی مردم یک رساله عملی بیشتر نداشته باشند، آن‏وقت توقع داریم که حنفی و شافعی و مالکی و حنبلی و وهابی و زیدی همه بیایند شیعه اثناعشری بشوند؟ ولی مطلب دیگر این است که آیا این اختلافات مذهبی مانع وحدت اسلامی و اخوت اسلامی است؟
==توافق آیت‏اللَّه بروجردى و شیخ عبد المجید سلیم، مفتى اعظم مصر==


آیا مانع این است که همه مسلمان‌ها با یکدیگر احساس برادری بکنند بعد از آنکه قرآنشان یکی است، پیغمبرشان یکی است، احادیث پیغمبر را همه قبول دارند و مدارکی در دست است که احادیث اهل بیت را اهل تسنن هم باید قبول کنند.
== توافق آیت‏‌اللَّه بروجردی و شیخ عبدالمجید سلیم، مفتی اعظم مصر ==


مرحوم آیت‏اللَّه بروجردى و مرحوم شیخ عبد المجید سلیم، مفتى اعظم مصر، توافق كرده بودند بر این اساس كه اهل تشیع احادیث معتبر اهل تسنن را بپذیرند و البته از قدیم مى‏پذیرفته‏اند، فقط در كتب حدیثشان وارد كنند و آنها هم به موجب حدیث‏ انّى تارِكٌ فیكُمُ الثَّقَلَیْنِ: كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى‏ احادیث اهل بیت را بپذیرند. و همینها بود كه مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد.
مرحوم آیت‌‏اللَّه بروجردی و مرحوم شیخ عبدالمجید سلیم، مفتی اعظم مصر، توافق کرده بودند بر این اساس که اهل تشیع احادیث معتبر اهل تسنن را بپذیرند و البته از قدیم می‌‏پذیرفته‌‏اند، فقط در کتب حدیثشان وارد کنند و آنها هم به موجب حدیث‏ انّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتی‏ احادیث اهل بیت را بپذیرند. و همین‌ها بود که مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد.
آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزدیك شدن مسلمانان به یكدیگر است نه خود مذاهب.
آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزدیک شدن مسلمانان به یکدیگر است نه خود مذاهب.
خوشبختانه ما شیعیان نماز با آنها را صحیح مى‏دانیم و تبعیت را در نماز و در حج جایز و لازم و كافى مى‏دانیم. اعمال بعضى شیعه بسیار مایه تأسف است.
خوشبختانه ما شیعیان نماز با آنها را صحیح می‌‏دانیم و تبعیت را در نماز و در حج جایز و لازم و کافی می‌‏دانیم. اعمال بعضی شیعه بسیار مایه تأسف است.
اگر شیعه‏اى به حج مى‏رود كه از نزدیك به جاى زیارت پیغمبر خلفا را لعن كند، باید به حج نرود.
اگر شیعه‌‏ای به حج می‌‏رود که از نزدیک به جای زیارت پیغمبر خلفا را لعن کند، باید به حج نرود.


یكى از كارهایى كه باید كرد ترك مباحثه و مجادله مذهبى است و خوشبختانه در قرآن این مباحثه‏ها نهى شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ.  
یکی از کارهایی که باید کرد ترک مباحثه و مجادله مذهبی است و خوشبختانه در قرآن این مباحثه‌‏ها نهی شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ.  


بعضى خوششان مى‏آید كه بروند آنجا مباحثه كنند. بیچاره‏ها نمى‏دانند كه بحث و جدل و كتاب بحثى و جدلى كارى پیش نمى‏برد.
بعضی خوششان می‌‌‏آید که بروند آنجا مباحثه کنند. بیچاره‏‌ها نمی‌‏دانند که بحث و جدل و کتاب بحثی و جدلی کاری پیش نمی‏‌برد.


از الغدیر كارى در میان آنها ساخته نیست، ولى از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع‏ ساخته است. از پخش‏ صحیفه سجادیه‏ و خلاف‏ شیخ طوسى، تذكره‏ علامه، تفسیر مجمع البیان‏ و اخیراً تفسیر المیزان‏ در میان آنها كار ساخته است،همچنین است‏ جامع السعادات‏ در اخلاق، اخلاق ناصرى‏ (البته ترجمه عربى آن)، كتابهاى تاریخى تحقیقى، كتابهایى كه مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود.
از الغدیر کاری در میان آنها ساخته نیست و لی از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع‏ ساخته است. از پخش‏ صحیفه سجادیه‏ و خلاف‏ شیخ طوسی، تذکره‏ علامه، تفسیر مجمع البیان‏ و اخیراً تفسیر المیزان‏ در میان آنها کار ساخته است، همچنین است‏ جامع السعادات‏ در اخلاق، اخلاق ناصری‏ (البته ترجمه عربی آن)، کتاب‌های تاریخی تحقیقی، کتاب‌هایی که مباحث اجتماعی اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود.
ما این را باید بدانیم كه در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم كه على علیه السلام بزرگترین گذشتها و فداكاریها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقباى خود همكارى و همگامى كرد، یعنى مصلحت اسلام را بالاترین مصلحتها دانست.
ما این را باید بدانیم که در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم که علی علیه‌السلام بزرگترین گذشت‌ها و فداکاری‌ها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقبای خود همکاری و همگامی کرد، یعنی مصلحت اسلام را بالاترین مصلحت‌ها دانست.
من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامى مدینه، از شیعه فقط دو كتاب خوانده بود: اصل الشیعه‏ و مختصر النافع‏، و در مورد سجده بر مهر اعتراف مى‏كرد كه شیعه كار خلافى نمى‏كند.
من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامی مدینه، از شیعه فقط دو کتاب خوانده بود: اصل الشیعه‏ و مختصر النافع‏ و در مورد سجده بر مهر اعتراف می‌‏کرد که شیعه کار خلافی نمی‌کند.


==پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج==  
== پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج ==  
   
   
به عقیده من از جمله درسهایى كه براى حج باید آموخت و از جمله كارهایى كه قبلًا براى حج باید انجام داد این است كه هر حاجى آقا و حاجیه خانمى كه مى‏خواهد به حج برود قبلًا لااقل یك ماه یك كلاس تهیه ببیند، یعنى باید یك‏ كلاس تهیه حج قبلًا تشكیل بشود تا حاجى از روى بصیرت برود.
به عقیده من از جمله درس‌هایی که برای حج باید آموخت و از جمله کارهایی که قبلًا برای حج باید انجام داد این است که هر حاجی آقا و حاجیه خانمی که می‌‏خواهد به حج برود قبلًا لااقل یک ماه یک کلاس تهیه ببیند، یعنی باید یک‏ کلاس تهیه حج قبلًا تشکیل بشود تا حاجی از روی بصیرت برود.
از جمله كارهایى كه از نظر حج بالخصوص باید آموخت و انجام داد، ترویج زبانهاى اسلامى است. این براى اتحاد مسلمانان فوق‏العاده ضرورت دارد.ما مى‏گوییم زبانهاى اسلامى؛ اسلام از یك نظر زبان مخصوص ندارد، یعنى زبانى كه مروج آن زبان باشد. از نظر دیگر زبان عربى چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانى كه با این زبان كم و بیش آشنا باشد.  
از جمله کارهایی که از نظر حج بالخصوص باید آموخت و انجام داد، ترویج زبان‌های اسلامی است. این برای اتحاد مسلمانان فوق‏‌العاده ضرورت دارد. ما می‌‏گوییم زبان‌های اسلامی؛ اسلام از یک نظر زبان مخصوص ندارد، یعنی زبانی که مروج آن زبان باشد. از نظر دیگر زبان عربی چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانی که با این زبان کم و بیش آشنا باشد.  


از نظر دیگر، ما هر زبانى كه با آن زبان آثار اسلامى مهمى به وجود آمده آن را زبان اسلامى مى‏دانیم، على هذا زبان فارسى و تركى و اردو نیز بالخصوص زبان فارسى یك زبان اسلامى است.
از نظر دیگر، ما هر زبانی که با آن زبان آثار اسلامی مهمی به وجود آمده آن را زبان اسلامی می‌‏دانیم، علی هذا زبان فارسی و ترکی و اردو نیز بالخصوص زبان فارسی یک زبان اسلامی است.
مثنوى‏، سعدى، حافظ، نظامى، كیمیاى سعادت‏، جامى و غیره اینها همه شاهكارهاى اسلامى است و مولود اسلام است، بیش از آنكه به ایران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد.
مثنوی‏، سعدی، حافظ، نظامی، کیمیای سعادت‏، جامی و غیره اینها همه شاهکارهای اسلامی است و مولود اسلام است، بیش از آنکه به ایران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد.
موضوع بوسیدن ضریح و حجرالاسود و ممانعت وهابیها را به شكلى باید حل كرد. نه اینها باید آن‏قدر اصرار داشته باشند به بوسیدن و نه آنها باید این‏قدر امتناع كنند. كفر است، شرك است یعنى چه؟
موضوع بوسیدن ضریح و حجرالاسود و ممانعت وهابی‌ها را به شکلی باید حل کرد. نه اینها باید آن‏قدر اصرار داشته باشند به بوسیدن و نه آنها باید این‏قدر امتناع کنند. کفر است، شرک است یعنی چه؟
اما قسمت اول- كه بیان آن به تأخیر افتاد- یعنى تقویت دین از طریق به كار بردن تدابیر و اقداماتى براى ترویج خود دین، براى تبلیغ دین، براى هماهنگ كردن تبلیغات دینى؛ اینجا خوب است به طور نمونه عمل شخص رسول اكرم را در حجةالوداع ذكر كنیم.
اما قسمت اول- که بیان آن به تأخیر افتاد- یعنی تقویت دین از طریق به کار بردن تدابیر و اقداماتی برای ترویج خود دین، برای تبلیغ دین، برای هماهنگ کردن تبلیغات دینی؛ اینجا خوب است به طور نمونه عمل شخص رسول اکرم را در حجةالوداع ذکر کنیم.
از این نظر این سفر باید اولًا سفر تفقه باشد، یعنى سفر فهم عمیق دین. این در وقتى است كه برنامه‏هاى تعلیماتى عمیق و وسیعى در نماز جمعه‏ها، در غیر نماز جمعه، در مسجد النبى و مسجد الحرام و عرفات و منى اجرا شود، نه مثل وضع حاضر و طرز عملى كه سعودیها مى‏كنند. قبلًا حدیث حضرت رضا را چنین نقل كردیم:
از این نظر این سفر باید اولًا سفر تفقه باشد، یعنی سفر فهم عمیق دین. این در وقتی است که برنامه‏‌های تعلیماتی عمیق و وسیعی در نماز جمعه‏‌ها، در غیر نماز جمعه، در مسجد النبی و مسجد‌الحرام و عرفات و منی اجرا شود، نه مثل وضع حاضر و طرز عملی که سعودی‌ها می‌‏کنند. قبلًا حدیث حضرت رضا را چنین نقل کردیم:
... مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِى الدّینِ وَ لِیُنْذِروا قَوْمَهُمْ ....
... مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فی کُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، کَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ وَ لِیُنْذِروا قَوْمَهُمْ ....
[...
[...


و دیگر آنكه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكان‏پذیر است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمى‏كنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند ...]
و دیگر آنکه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان برای مردم نواحی مختلف امکان‏‌پذیر است، چنانکه خدای بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهی کوچ نمی‏کنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوی قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند ...]
اگر توجه به این نكته روانى داشته باشیم كه مسافر خصوصاً چنین مسافرى حالت آمادگى عجیبى براى الهام‏گیرى دارد، جزئیات به خاطرش مى‏ماند و به ذهنش ثبت مى‏شود، اهمیت مطلب را درك مى‏كنیم.
اگر توجه به این نکته روانی داشته باشیم که مسافر خصوصاً چنین مسافری حالت آمادگی عجیبی برای الهام‏‌گیری دارد، جزئیات به خاطرش می‌‏ماند و به ذهنش ثبت می‌‏شود، اهمیت مطلب را درک می‌‏کنیم.
على علیه السلام به قثم فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ عبرتها و نكات آموزنده تاریخ را به مردم تعلیم كن. این خود تفقه در دین است. ما در ورقه‏هاى‏ تفقه در دین‏ گفته‏ایم یكى از مراتب تفقه در دین شناختن هدفهاى اسلامى است.
علی علیه‌السلام به قثم فرمود: وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ عبرت‌ها و نکات آموزنده تاریخ را به مردم تعلیم کن. این خود تفقه در دین است. ما در ورقه‏‌های‏ تفقه در دین‏ گفته‏‌ایم یکی از مراتب تفقه در دین شناختن هدف‌های اسلامی است.
زیارت پیغمبر از لواحق لا ینفك حج است، حتى واجب كفایى است كه مردم به زیارت پیغمبر اكرم بروند. در آنجاست كه با معرفى كردن مواقف و مقامات و آثار رسول اكرم باید تاریخ اسلام را به نحو آموزنده‏اى به مردم تعلیم كرد،همان‏طور كه حضرت صادق به هشام بن الحكم فرمود:
زیارت پیغمبر از لواحق لا ینفک حج است، حتی واجب کفایی است که مردم به زیارت پیغمبر اکرم بروند. در آنجاست که با معرفی کردن مواقف و مقامات و آثار رسول اکرم باید تاریخ اسلام را به نحو آموزنده‌‏ای به مردم تعلیم کرد، همان‏طور که حضرت صادق به هشام بن الحکم فرمود:


فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى‏ بَلَدٍ ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْكَرَ وَ لا یُنْسى ...
فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الی‏ بَلَدٍ ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْکَرَ وَ لا یُنْسی ...


[و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یکدیگر را بشناسند و هر قومی کالای تجاری خود را از شهری به شهر دیگر برد ... و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلی الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشی سپرده نشود ...]
علی هذا برنامه‌‏های حساب شده‌‏ای (و شاید وسیله فیلم‌ها و راهنماها) باید برای احد و بدر و کوه حرا و غار ثور و غیره ترتیب داد.
این نکته باید گفته شود که ایرانی‌ها در گذشته توانسته‌‏اند شایستگی خود را برای رهبری معنوی عالم اسلام نشان بدهند. اکنون نیز اگر اشتباه فعلی را رها کنند و به جای بازگشت به چهار هزار سال پیش و جدا کردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محکم‏تر کنند، صد درصد به نفع ایران است زیرا زمینه بسیار خوب است. از طرفی آمادگی روحی در روشنفکران مسلمان- که تاریخ اسلام را مملو از نام ایران و ایرانی می‌‏بینند- احترامی از ایران و ایرانی در دل آنها ایجاد کرده است که فوق‏‌العاده است و از طرف دیگر در حال حاضر نیز مانند گذشته مفکرین اسلامی ایران عمیق‌‏تر از سایر مفکرین فکر می‌‏کنند.
== درس‌های عملی از حج ==


[و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یكدیگر را بشناسند و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر دیگر برد ... و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود ...]
اما درس‌هایی که از حج باید یاد بگیریم یک سلسله درس‌های عملی است، به عبارت دیگر یک برنامه تربیتی اسلامی است.
على هذا برنامه‏هاى حساب شده‏اى (و شاید وسیله فیلمها و راهنماها) باید براى احد و بدر و كوه حرا و غار ثور و غیره ترتیب داد.
این نكته باید گفته شود كه ایرانیها در گذشته توانسته‏اند شایستگى خود را براى رهبرى معنوى عالم اسلام نشان بدهند. اكنون نیز اگر اشتباه فعلى را رها كنند و به جاى بازگشت به چهار هزار سال پیش و جدا كردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محكم‏تر كنند، صد درصد به نفع ایران است زیرا زمینه بسیار خوب است.از طرفى آمادگى روحى در روشنفكران مسلمان- كه تاریخ اسلام را مملو از نام ایران و ایرانى مى‏بینند- احترامى از ایران و ایرانى در دل آنها ایجاد كرده است كه فوق‏العاده است، و از طرف دیگر در حال حاضر نیز مانند گذشته مفكرین اسلامى ایران عمیق‏تر از سایر مفكرین فكر مى‏كنند.
==درسهای عملی از حج==


اما درسهایى كه از حج باید یاد بگیریم یك سلسله درسهاى عملى است، به عبارت دیگر یك برنامه تربیتى اسلامى است.
این نکته را باید متوجه باشیم که تربیت اسلامی تفاوتش با سایر تربیت‌ها یکی در این است که اساس همه تربیت‌ها را توحید قرار داده و کار را از نیت و اخلاص شروع کرده است و همین جهت است که اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندین برابر دارد.  


تمرین و عمل به طور کلی در همه کارها مؤثر است، چه تمرین مثبت و چه منفی، اما آن وقت اثر قاطع دارد که به نام خدا و برای خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد.


این نكته را باید متوجه باشیم كه تربیت اسلامى تفاوتش با سایر تربیتها یكى در این است كه اساس همه تربیتها را توحید قرار داده و كار را از نیت و اخلاص شروع كرده است و همین جهت است كه اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندین برابر دارد.  
عمل حج از احرام شروع می‌‏شود. احرام‏ یعنی چه و برای چه است؟
در نهایه‏ ابن اثیر، ماده حرم، حدیثی نقل می‌‌کند به این مضمون: کُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد می‌‏گوید:


تمرین و عمل به طور كلى در همه كارها مؤثر است، چه تمرین مثبت و چه منفى، اما آن وقت اثر قاطع دارد كه به نام خدا و براى خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد.
یُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْکَ ایْ یُحْرُمُ أذاکَ عَلَیْه. وَ یُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذی لَمْ یُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً یوقِعُ بِهِ، یُریدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَدیثُ عُمَرَ: الصِّیامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما یَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ یُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعی:
 
عمل حج از احرام شروع مى‏شود. احرام‏  یعنى چه و براى چه است؟
در نهایه‏ ابن اثیر، ماده حرم، حدیثى نقل مى‏كند به این مضمون: كُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد مى‏گوید:
 
یُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْكَ اىْ یُحْرُمُ أذاكَ عَلَیْه. وَ یُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذى لَمْ یُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً یوقِعُ بِهِ، یُریدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَدیثُ عُمَرَ: الصِّیامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما یَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ یُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعى:
قَتَلُوا ابْنَ عَفّانَ الْخَلیفَةَ مُحْرِماً وَ دَعا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهُ مَخْذولا
قَتَلُوا ابْنَ عَفّانَ الْخَلیفَةَ مُحْرِماً وَ دَعا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهُ مَخْذولا
... وَ الْاحْرامُ مُصْدَرُ أَحْرَمَ الرَّجُلُ یُحْرِمُ احْراماً اذا اهَلَّ بِالْحَجِّ اوْ بِالْعُمْرَةِ وَ باشَرَ اسْبابَهُما وَ شُروطَهُما مِنْ خَلْعِ الْمَخیطِ وَ اجْتِنابِ الأَشْیاءِ الَّتى مَنَعَهُ الشَّرْعُ مِنْها كَالطّیبِ وَ النِّكاحِ وَ الصَّیْدِ وَ غَیْرِ ذلِكَ. وَ الأَصْلُ فیهِ الْمَنْعُ فَكَأنَّ الْمُحْرِمَ مُمْتَنِعٌ مِنْ هذِهِ الأَشْیاءِ.
... وَ الْاحْرامُ مُصْدَرُ أَحْرَمَ الرَّجُلُ یُحْرِمُ احْراماً اذا اهَلَّ بِالْحَجِّ اوْ بِالْعُمْرَةِ وَ باشَرَ اسْبابَهُما وَ شُروطَهُما مِنْ خَلْعِ الْمَخیطِ وَ اجْتِنابِ الأَشْیاءِ الَّتی مَنَعَهُ الشَّرْعُ مِنْها کَالطّیبِ وَ النِّکاحِ وَ الصَّیْدِ وَ غَیْرِ ذلِکَ. وَ الأَصْلُ فیهِ الْمَنْعُ فَکَأنَّ الْمُحْرِمَ مُمْتَنِعٌ مِنْ هذِهِ الأَشْیاءِ.
 
 
[گویند «او مُحرم از توست» یعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان مُحرم» و او كسى است كه چیزى از خود را حلال نكرده تا سبب‏ هتك او شود. منظور این است كه مسلمان با اسلام آوردن حفظ مى‏شود و به جهت حرمتى كه پیدا مى‏كند از آزار دیگران و اینكه بخواهند مال او را ببرند در امان است.و از همین معنى است حدیث عمر: «روزه احرام است» زیرا روزه‏دار از چیزى كه در روزه‏اش رخنه ایجاد كند اجتناب مى‏ورزد. و به روزه‏دار مُحرم گویند.
و از همین معنى است قول راعى:
عثمان بن عَفّان خلیفه را كشتند در حالى كه چیزى را حلال نكرده بود كه سبب هتك او شود، و دیگران را به یارى فراخواند ولى كسى را مثل او تنها و بى‏یاور ندیدم.


[گویند «او مُحرم از توست» یعنی حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان مُحرم» و او کسی است که چیزی از خود را حلال نکرده تا سبب‏ هتک او شود. منظور این است که مسلمان با اسلام آوردن حفظ می‌‏شود و به جهت حرمتی که پیدا می‌‌کند از آزار دیگران و اینکه بخواهند مال او را ببرند در امان است. و از همین معنی است حدیث عمر: «روزه احرام است» زیرا روزه‏دار از چیزی که در روزه‏اش رخنه ایجاد کند اجتناب می‌‏ورزد. و به روزه‏دار مُحرم گویند.
و از همین معنی است قول راعی:
عثمان بن عَفّان خلیفه را کشتند در حالی که چیزی را حلال نکرده بود که سبب هتک او شود و دیگران را به یاری فراخواند ولی کسی را مثل او تنها و بی‌‏یاور ندیدم.


... و احرام مصدر احرم الرجل یحرم احراماً است و آن وقتى است كه حاجى صدا را به تلبیه براى حج یا عمره بلند كند و به اسباب و شروط آنها عمل كند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایى كه شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوى خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنى منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز مى‏دارد.]
... و احرام مصدر احرم الرجل یحرم احراماً است و آن وقتی است که حاجی صدا را به تلبیه برای حج یا عمره بلند کند و به اسباب و شروط آنها عمل کند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایی که شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوی خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنی منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز می‌‏دارد.]
در احرام چند نكته است: یكى اینكه انسان در مدت معینى یك سلسله كارهاى حلال را بر خود حرام مى‏كند؛ ازاین‏جهت مثل روزه است، تمرین تقواست.
در احرام چند نکته است: یکی اینکه انسان در مدت معینی یک سلسله کارهای حلال را بر خود حرام می‌‌کند؛ ازاین‏جهت مثل روزه است، تمرین تقواست.
انسان چاره‏اى ندارد از اینكه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد.
انسان چاره‏ای ندارد از اینکه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد.


تحمل بعضى محرومیتها براى رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتى را كه شما در دنیا پیدا كنید بر اساس لاقیدى مطلق و بى‏باكى و بى‏ارادگى نیست، بالاخره یك سلسله چیزها را تحریم مى‏كند.
تحمل بعضی محرومیت‌ها برای رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتی را که شما در دنیا پیدا کنید بر اساس لاقیدی مطلق و بی‏‌باکی و بی‏ارادگی نیست، بالاخره یک سلسله چیزها را تحریم می‌‌کند.


نکته دوم اموری است که تحریم شده و حس مقاومت در برابر آنها تقویت شده از قبیل صید، مباشرت زن، اذیت و آزار حیوان‌ها بلکه تحمل اذیت آنها، بوی خوش، نگاه در آیینه، پوشیدن لباس دوخته، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال کردن، زینت کردن، پوشیدن سر برای مرد و پوشیدن صورت برای زن.
در [تحریم‏] صید حس شکارچی‌‏گری را از انسان می‌‏خواهد بگیرد، حس آزار را از انسان می‌‏گیرد، قدرت تحمل اذیت و قدرت حلم به انسان می‌‏دهد، مقاومت در مقابل میل جنسی می‌‏دهد، ترک استظلال و ترک نازپروردگی می‌‏دهد.
نکته سوم درباره لباس است: لباسی در منت‌های سادگی و بی‏رنگی و بی‏نشانی‏، محو رنگ‌ها و شکل‌های لباس‌ها، برای یک مدت موقت هم که شده همه مردم از درجه‌‏دار و غیر درجه‏‌دار، نشان‌‏دار و غیر نشان‏‌دار، نوپوش و کهنه‌‏پوش، آن که اقلًا دویست تومان داده یک کت و شلوار برایش دوخته‌‏اند و آن که بیست تومان داده و قبایی برایش دوخته‏‌اند، همه را در یک لباس ساده جمع کرده.


نكته دوم امورى است كه تحریم شده و حس مقاومت در برابر آنها تقویت شده از قبیل صید، مباشرت زن، اذیت و آزار حیوانها بلكه تحمل اذیت آنها، بوى خوش، نگاه در آیینه، پوشیدن لباس دوخته، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال كردن، زینت كردن، پوشیدن سر براى مرد و پوشیدن صورت براى زن.
گاهی اتفاق می‌‏افتد که افرادی را در یک مجمع واحد دعوت می‌‏کنند و می‌‏خواهند همه را در یک لباس حاضر کنند، آقایان با فلان لباس و خانم‌ها با فلان لباس. بیچاره برای شرکت در یک مجلس باید پانصد تومان خرج کند.  
در [تحریم‏] صید حس شكارچى‏گرى را از انسان مى‏خواهد بگیرد، حس آزار را از انسان مى‏گیرد، قدرت تحمل اذیت و قدرت حلم به انسان مى‏دهد، مقاومت در مقابل میل جنسى مى‏دهد، ترك استظلال و ترك نازپروردگى مى‏دهد.
نكته سوم درباره لباس است: لباسى در منتهاى سادگى و بى‏رنگى و بى‏نشانى‏ ، محو رنگها و شكلهاى لباسها، براى یك مدت موقت هم كه شده همه مردم از درجه‏دار و غیر درجه‏دار، نشان‏دار و غیر نشان‏دار، نوپوش و كهنه‏پوش، آن كه اقلًا دویست تومان داده یك كت و شلوار برایش دوخته‏اند و آن كه بیست تومان داده و قبایى برایش دوخته‏اند، همه را در یك لباس ساده جمع كرده.


خدا مردم را دعوت کرده با یک لباس رسمی به حضور بیایند، آن ساده‌ترین و بی‌‏رنگ‏ و شکل‏‌ترین آنها را انتخاب کرده است. آنچه بشر می‌‌کند دل پایین‏‌تر را به جای دل بالاتر می‌‏برد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام می‌‌کند، اما آنچه خدا می‌‌کند دل بالاتر را به جای دل پایین‌‏تر می‌‏برد و در او ایجاد تواضع می‌‌کند.


گاهى اتفاق مى‏افتد كه افرادى را در یك مجمع واحد دعوت مى‏كنند و مى‏خواهند همه را در یك لباس حاضر كنند، آقایان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بیچاره براى شركت در یك مجلس باید پانصد تومان خرج كند.  
اسلام با این وسیله و شکل، یکرنگی و وحدت ایجاد می‌‌کند. یک مطلب و یک سؤال هست: آیا لباس در روحیه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسی پوشیده باشد که از لباس همه مردم بالاتر یا پایین‏‌تر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پایین داشتن مجلس در روحیه مؤثر است، لهذا پیغمبر گرد می‌‏نشست و دستور می‌‏داد گرد بنشینند. مساوات در لباس، مساوات در روح ایجاد می‌‌کند به شرط آنکه به صورت الغاء تشریفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد برای توحید مسلمانان
== سخن مشهور کاشف‌الغطاء ==


خدا مردم را دعوت كرده با یك لباس رسمى به حضور بیایند، آن ساده‏ترین و بى‏رنگ‏وشكل‏ترین آنها را انتخاب كرده است. آنچه بشر مى‏كند دل پایین‏تر را به جاى دل بالاتر مى‏برد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام مى‏كند، اما آنچه خدا مى‏كند دل بالاتر را به جاى دل پایین‏تر مى‏برد و در او ایجاد تواضع مى‏كند.
و به قول کاشف‌الغطاء: بُنِیَ الْاسْلامُ عَلی کَلِمَتَیْنِ: کَلِمَةُ التَّوْحیدِ وَ تَوْحیدُ الْکَلِمَةِ. ولی این لباس واحد را به صورت یک تشریفات خاص به‌‏وجود نیاورده، به صورت الغاء تشریفات به وجود آورده است، آنهم به صورت ساده‌‏ترین شکل.


اسلام با این وسیله و شكل، یكرنگى و وحدت ایجاد مى‏كند.یك مطلب و یك سؤال هست: آیا لباس در روحیه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسى پوشیده باشد كه از لباس همه مردم بالاتر یا پایین‏تر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پایین داشتن مجلس در روحیه مؤثر است،لهذا پیغمبر گرد مى‏نشست و دستور مى‏داد گرد بنشینند. مساوات در لباس، مساوات در روح ایجاد مى‏كند به شرط آنكه به صورت الغاء تشریفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد براى توحید مسلمانان
وای از تشریفات، چقدر فاصله‏‌ها را همین تشریفات لباسی و نشانه‏‌ها به وجود آورده است.
==سخن مشهور كاشف الغطاء==
احرام ساده اسلامی رمز «انَّ اکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» است. چه خوب گفته‏ سعدی:


و به قول كاشف الغطاء: بُنِىَ الْاسْلامُ عَلى كَلِمَتَیْنِ: كَلِمَةُ التَّوْحیدِ وَ تَوْحیدُ الْكَلِمَةِ. ولى این لباس واحد را به صورت یك تشریفات خاص به‏وجود نیاورده، به صورت الغاء تشریفات به وجود آورده است، آنهم به صورت ساده‏ترین شكل.
ره طالبان و مردان کرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردی مگر این کلاه داری‏
به چه خرمی و نازان، گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است که مال و جاه داری‏
به در خدای قربی طلب ای ضعیف همت‏ که نماند این تقرب که به پادشاه داری‏


چقدر کار غلطی است این تشریفاتی که اخیراً بعضی کاروان‌ها به صورت تبعیض به وجود آورده‌‏اند، دو برابر پول می‌‌دهندکه در آنجا کاخ اختصاصی و ماشین اختصاصی داشته باشند.


واى از تشریفات، چقدر فاصله‏ها را همین تشریفات لباسى و نشانه‏ها به وجود آورده است.
آیه قرآنی مربوط به احرام این آیه است:
احرام ساده اسلامى رمز «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» است. چه خوب گفته‏ سعدى:
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدوا فَانَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی‏ وَ اتَّقونِ یا اولِی الألْبابِ.
 
[(وقت) حج ماه‌های معلومی است (شوال، ذوالقعده و ذوالحجه) پس هرکه در این ماه‌‏ها (با بستن احرام) حج را (بر خود) واجب ساخت پس (بداند که) بد زبانی و آمیزش جنسی و فسق (کارهای ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج روا نیست. و هرکه کار نیکی کند خدا آن را می‌‏داند و توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست و از من پروا کنید ای خردمندان.]
ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردى مگر این كلاه دارى‏
از این آیه به خوبی می‌‏توان فهمید که حکمت احرام مانند حکمت روزه، به وجود آوردن روح تقواست.
به چه خرمى و نازان، گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است كه مال و جاه دارى‏
== سعی صفا و مروه ==  
به در خداى قربى طلب اى ضعیف همت‏ كه نماند این تقرب كه به پادشاه دارى‏
 
چقدر كار غلطى است این تشریفاتى كه اخیراً بعضى كاروانها به صورت تبعیض به وجود آورده‏اند، دو برابر پول مى‏دهند كه در آنجا كاخ اختصاصى و ماشین اختصاصى داشته باشند.
 
 
آیه قرآنى مربوط به احرام این آیه است:
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدوا فَانَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقونِ یا اولِى الألْبابِ.
[ (وقت) حج ماههاى معلومى است (شوال، ذوالقعده و ذوالحجه) پس هركه در این ماه‏ها (با بستن احرام) حج را (بر خود) واجب ساخت پس (بداند كه) بد زبانى و آمیزش جنسى و فسق (كارهاى ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج روا نیست. و هركه كار نیكى كند خدا آن را مى‏داند. و توشه برگیرید كه بهترین توشه تقواست، و از من پروا كنید اى خردمندان.]
از این آیه به خوبى مى‏توان فهمید كه حكمت احرام مانند حكمت روزه، به وجود آوردن روح تقواست.
==سعی صفا و مروه==  


فقیه‏، جلد 2، صفحه 127:
فقیه‏، جلد 2، صفحه 127:
عَنْ سُلَیْمانَ بْنِ جَعْفَرٍ، قالَ سَألْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام ... فَقالَ: ... انَّما جُعِلَ السَّعْىُ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ لِانَّ الشَّیْطانَ تَراءَى لِابْراهیمَ علیه السلام فِى الْوادى فَسَعى وَ هُوَ مَنازِلُ الشَّیاطینِ وَ انَّما صارَ الْمَسْعى‏ احَبَّ الْبِقاعِ الَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِانَّهُ یَذِلُّ فیهِ كُلُّ جَبّارٍ ...
عَنْ سُلَیْمانَ بْنِ جَعْفَرٍ، قالَ سَألْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه‌السلام ... فَقالَ: ... انَّما جُعِلَ السَّعْیُ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ لِانَّ الشَّیْطانَ تَراءَی لِابْراهیمَ علیه‌السلام فِی الْوادی فَسَعی وَ هُوَ مَنازِلُ الشَّیاطینِ وَ انَّما صارَ الْمَسْعی‏ احَبَّ الْبِقاعِ الَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِانَّهُ یَذِلُّ فیهِ کُلُّ جَبّارٍ ...


[سلیمان بن جعفر گوید: از امام رضا علیه‌السلام درباره فلسفه احکام حج پرسیدم.
فرمود: ... سعی میان صفا و مروه به این جهت قرار داده شده که شیطان در وادی حج در نظر ابراهیم علیه‌السلام آشکار شد. پس ابراهیم در آن جا که منازل شیاطین است سعی نمود و محل سعی ازآن‏‌جهت محبوب‏‌ترین سرزمین‌ها نزد خداوند گشته که در آنجا هر جباری ذلیل و سرکوب می‌‏شود.]
== مشعر ==


[سلیمان بن جعفر گوید: از امام رضا علیه السلام درباره فلسفه احكام حج پرسیدم.
صفحه 128:
فرمود: ... سعى میان صفا و مروه به این جهت قرار داده شده كه شیطان در وادى حج در نظر ابراهیم علیه السلام آشكار شد. پس ابراهیم در آن جا كه منازل شیاطین است سعى نمود. و محل سعى ازآن‏جهت محبوب‏ترین سرزمینها نزد خداوند گشته كه در آنجا هر جبارى ذلیل و سركوب مى‏شود.]
وَ انَّما صُیِّرَ الْمَوْقِفُ بِالْمَشْعَرِ وَ لَمْ یُصَیَّرْ بِالْحَرَمِ لِانَّ الْکَعْبَةَ بَیْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ‏ حِجابُهُ وَ الْمَشْعَرَ بابُهُ، فَلَمّا قَصَدَهُ الزّائِرونَ اوْقَفَهُمْ بِالْبابِ یَتَضَرَّعونَ حَتّی اذِنَ لَهُمْ بِالدُّخولِ ثُمَّ اوْقَفَهُمْ بِالْحِجابِ الثّانی وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمّا نَظَرَ الی‏ طولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِهِ تَقْریبَ قُرْبانِهِمْ (لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی‏ مِنْکُمْ) فَلَمّا قَرَّبوا قُرْبانَهُمْ وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّروا مِنَ الذُّنوبِ الَّتی کانَتْ لَهُمْ حِجاباً دونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّیارَةِ عَلی طَهارَةٍ. وَ انَّما کُرِهَ الصِّیامُ فی ایّامِ التَّشْریقِ لِانَّ الْقَوْمَ زُوّارُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ فی ضِیافَتِهِ وَ لا یَنْبَغی لِضَیْفٍ انْ یَصومَ عِنْدَ مَنْ زارَهُ وَ اضافَهُ ...
==مشعر==


صفحه 128 :
[و بدین جهت موقف در مشعر (عرفات) قرار داده شده نه در حرم، که کعبه خانه خداست و حرم حجاب او و مشعر درِ خانه اوست. چون زایران خدا به حج می‌‏آیند خداوند آنان را بر درگاه خود نگاه می‌‏دارد که ناله و زاری کنند تا اذن دخول یابند، سپس آنان را در حجاب دوم که مزدلفه است نگاه می‌‏دارد و چون به طول ناله و زاری آنان نگرد به آنان فرمان می‌‏دهد که قربانی کنند (که البته گوشت و خون آن به خدا نمی‏رسد بلکه تقوای شما به او می‌‏رسد) و چون قربانی کردند و آلودگی‌های خود را برطرف ساختند و گناهانی را که حجاب آنان از دیدار خدا شده بودند پاک شدند آنان را امر به زیارت با طهارت می‌‏نماید. و روزه در ایام تشریق ازاین‏رو ناخوشایند است که حاجیان زایران خدا هستند و در مهمانی خدا بسر می‌‌برند و سزاوار نیست که مهمان در خانه میزبان روزه بدارد.]
وَ انَّما صُیِّرَ الْمَوْقِفُ بِالْمَشْعَرِ  وَ لَمْ یُصَیَّرْ بِالْحَرَمِ لِانَّ الْكَعْبَةَ بَیْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ‏ حِجابُهُ وَ الْمَشْعَرَ  بابُهُ، فَلَمّا قَصَدَهُ الزّائِرونَ اوْقَفَهُمْ بِالْبابِ یَتَضَرَّعونَ حَتّى اذِنَ لَهُمْ بِالدُّخولِ ثُمَّ اوْقَفَهُمْ بِالْحِجابِ الثّانى وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمّا نَظَرَ الى‏ طولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِهِ تَقْریبَ قُرْبانِهِمْ (لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ) فَلَمّا قَرَّبوا قُرْبانَهُمْ وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّروا مِنَ الذُّنوبِ الَّتى كانَتْ لَهُمْ حِجاباً دونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّیارَةِ عَلى طَهارَةٍ. وَ انَّما كُرِهَ الصِّیامُ فى ایّامِ التَّشْریقِ لِانَّ الْقَوْمَ زُوّارُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ فى ضِیافَتِهِ وَ لا یَنْبَغى لِضَیْفٍ انْ یَصومَ عِنْدَ مَنْ زارَهُ وَ اضافَهُ ...
== قربانی ==  
 
 
[و بدین جهت موقف در مشعر (عرفات) قرار داده شده نه در حرم، كه كعبه خانه خداست و حرم حجاب او و مشعر درِ خانه اوست. چون زایران خدا به حج مى‏آیند خداوند آنان را بر درگاه خود نگاه مى‏دارد كه ناله و زارى كنند تا اذن دخول یابند، سپس آنان را در حجاب دوم كه مزدلفه است نگاه مى‏دارد، و چون به طول ناله و زارى آنان نگرد به آنان فرمان مى‏دهد كه قربانى كنند (كه البته گوشت و خون آن به خدا نمى‏رسد بلكه تقواى شما به او مى‏رسد) و چون قربانى كردند و آلودگیهاى خود را برطرف ساختند و گناهانى را كه حجاب آنان از دیدار خدا شده بودند پاك شدند آنان را امر به زیارت با طهارت مى‏نماید.و روزه در ایام تشریق ازاین‏رو ناخوشایند است كه حاجیان زایران خدا هستند و در مهمانى خدا بسر مى‏برند، و سزاوار نیست كه مهمان در خانه میزبان روزه بدارد.]
==قربانی==  


صفحه 129:
صفحه 129:
وَ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى‏ لِتَشْبَعَ مَساكینُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ، فَأطْعِموهُمْ.
وَ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحی‏ لِتَشْبَعَ مَساکینُکُمْ مِنَ اللَّحْمِ، فَأطْعِموهُمْ.
[و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانى را قرار داد تا نیازمندان شما شكمى سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنید.]
[و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانی را قرار داد تا نیازمندان شما شکمی سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام کنید.]
 


صفحه 295:
صفحه 295:
وَ قالَ الصّادِقُ علیه السلام: كُنّا نَنْهَى النّاسَ عَنْ اخْراجِ لُحومِ الأَضاحِىِّ مِنْ مِنى بَعْدَ ثَلاثٍ لِقِلَّةِ اللَّحْمِ وَ كَثْرَةِ النّاسِ فَامَّا الْیَوْمَ فَقَدْ كَثُرَ اللَّحْمُ وَ قَلَّ النّاسُ فَلا بَأْسَ بِاخْراجِهِ.
وَ قالَ الصّادِقُ علیه السلام: کُنّا نَنْهَی النّاسَ عَنْ اخْراجِ لُحومِ الأَضاحِیِّ مِنْ مِنی بَعْدَ ثَلاثٍ لِقِلَّةِ اللَّحْمِ وَ کَثْرَةِ النّاسِ فَامَّا الْیَوْمَ فَقَدْ کَثُرَ اللَّحْمُ وَ قَلَّ النّاسُ فَلا بَأْسَ بِاخْراجِهِ.
[و امام صادق علیه السلام فرمود: ما مردم را از بیرون بردن گوشت قربانى از منى تا سه روز نهى مى‏كردیم زیرا گوشت اندك و مردم فراوان بودند، اما امروز گوشت فراوان و مردم اندكند، پس بیرون بردن آن مانعى ندارد.]
[و امام صادق علیه‌السلام فرمود: ما مردم را از بیرون بردن گوشت قربانی از منی تا سه روز نهی می‌‏کردیم زیرا گوشت اندک و مردم فراوان بودند، اما امروز گوشت فراوان و مردم اندکند، پس بیرون بردن آن مانعی ندارد.]
==مذاکرات علمی امام صادق علیه السلام با ابن ابی العوجاء‌ در حج==
== مذاکرات علمی امام صادق علیه‌السلام با ابن ابی العوجاء‌ در حج ==  


صفحه 162:
صفحه 162:
كانَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ مِنْ تَلامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِىِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحیدِ فَقیلَ لَهُ: تَرَكْتَ مَذْهَبَ صاحِبِكَ وَ دَخَلْتَ فى ما لا اصْلَ لَهُ وَ لا حَقیقَةَ. فَقالَ: انَّ صاحِبى كانَ مِخْلَطاً كانَ یَقولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ ما اعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دامَ عَلَیْهِ. قالَ (الرّاوى) وَ دَخَلَ مَكَّةَ تَمَرُّداً وَ انْكاراً عَلى مَنْ یَحُجُّ وَ كانَ یَكْرَهُ الْعُلَماءُ مُساءلَتَهُ ایّاهُمْ وَ مُجالَسَتَهُ لَهُمْ لِخُبْثِ لِسانِهِ وَ فَسادِ ضَمیرِهِ.
کانَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ مِنْ تَلامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحیدِ فَقیلَ لَهُ: تَرَکْتَ مَذْهَبَ صاحِبِکَ وَ دَخَلْتَ فی ما لا اصْلَ لَهُ وَ لا حَقیقَةَ. فَقالَ: انَّ صاحِبی کانَ مِخْلَطاً کانَ یَقولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ ما اعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دامَ عَلَیْهِ. قالَ (الرّاوی) وَ دَخَلَ مَکَّةَ تَمَرُّداً وَ انْکاراً عَلی مَنْ یَحُجُّ وَ کانَ یَکْرَهُ الْعُلَماءُ مُساءلَتَهُ ایّاهُمْ وَ مُجالَسَتَهُ لَهُمْ لِخُبْثِ لِسانِهِ وَ فَسادِ ضَمیرِهِ.
فَأَتى جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَجَلَسَ الَیْهِ فى جَماعَةٍ مِنْ نُظَرائِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: انَّ الْمَجالِسَ اماناتٌ وَ لا بُدَّ لِكُلِّ مَنْ لَهُ سُعالٌ انْ یَسْعُلَ، أَ فَتَأْذَنُ فِى الْكَلامِ؟
فَأَتی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَجَلَسَ الَیْهِ فی جَماعَةٍ مِنْ نُظَرائِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: انَّ الْمَجالِسَ اماناتٌ وَ لا بُدَّ لِکُلِّ مَنْ لَهُ سُعالٌ انْ یَسْعُلَ، أَ فَتَأْذَنُ فِی الْکَلامِ؟
فَقالَ: تَكَلَّمْ. فَقالَ: الى‏ كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ وَ تَلوذونَ بِهذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدونَ هذَا الْبَیْتَ الْمَرْفوعَ بِالطّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعیرِ اذا نَفَرَ مَنْ فَكَّرَ فى هذا اوْ قَدَّرَ عَلِمَ انَّ هذا فِعْلٌ اسَّسَهُ غَیْرُ حَكیمٍ وَ لا ذى نَظَرٍ، فَقُلْ فَانَّكَ رَأْسُ هذَا الْامْرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوكَ اسُّهُ وَ نِظامُهُ.
فَقالَ: تَکَلَّمْ. فَقالَ: الی‏ کَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ وَ تَلوذونَ بِهذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدونَ هذَا الْبَیْتَ الْمَرْفوعَ بِالطّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعیرِ اذا نَفَرَ مَنْ فَکَّرَ فی هذا اوْ قَدَّرَ عَلِمَ انَّ هذا فِعْلٌ اسَّسَهُ غَیْرُ حَکیمٍ وَ لا ذی نَظَرٍ، فَقُلْ فَانَّکَ رَأْسُ هذَا الْامْرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوکَ اسُّهُ وَ نِظامُهُ.
 
 
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ یَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّیْطانُ وَلِیَّهُ یورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَكَةِ [ثُمَّ لا یُصْدِرُهُ‏] وَ هذا بَیْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فى اتْیانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلى تَعْظیمِهِ وَ زِیارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِیائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّینَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَریقٌ یُؤَدّى الى‏ غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَى اسْتِواءِ الْكَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَىْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطیعَ فیما أَمَرَ وَ انْتُهِىَ عَمّا نَهى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ .
فَقالَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ: ذَكَرْتَ یا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلى غائِبٍ.
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: وَیْلَكَ وَ كَیْفَ یَكونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَیْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ، یَسْمَعُ كَلامَهُمْ وَ یَرى‏ اشْخاصَهُمْ وَ یَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذى اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَكانٌ فَلا یَدْرى فِى الْمَكانِ الَّذى صارَ الَیْهِ ما حَدَثَ فِى الْمَكانِ الَّذى كانَ فیهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظیمُ الشَّأْنِ الْمَلِكُ الدَّیّانُ فَانَّهُ لا یَخْلو مِنْهُ مَكانٌ وَ لا یَشْتَغِلُ بِهِ مَكانٌ وَ لا یَكونُ الى‏ مَكانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الى‏ مَكانٍ، وَ الَّذى بَعَثَهُ بِالْآیاتِ الْمُحْكَمَةِ وَ الْبَراهینِ الْواضِحَةِ وَ ایَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْلیغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ كَلَّمَهُ.
 
فَقامَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ فَقالَ لِاصْحابِهِ: مَنْ الْقانى فى بَحْرِ هذا؟ سَألْتُكُمْ انْ تَلْتَمِسوا الَىَّ خَمْرَةً فَالْقَیْتُمونى عَلى جَمْرَةٍ. فَقالوا: ما كُنْتَ فى مَجْلِسِهِ الّا حَقیراً. فَقالَ: انَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُؤوسَ مَنْ تَرَوْنَ.
 
 
[ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود سپس از اعتقاد به توحید دست برداشت. به او گفتند: مذهب رفیقت را رها كردى و در چیزى كه اصل و حقیقتى ندارد درآمدى! گفت: رفیق من آشفته است، گاهى معتقد به قدر و آزادى اختیار است و گاهى جبرى مسلك، و او را استوار بر یك مذهب نمى‏بینم.
راوى گفت: ابن ابى العوجاء از روى سركشى و انكار بر كسانى كه حج مى‏گزارند داخل مكه شد و عالمان دینى از گفتگو و همنشینى با او كراهت داشتند زیرا بسیار بد زبان و بدطینت بود.


پس نزد امام صادق علیه السلام آمد و در میان گروهى از همفكران خود در خدمت آن حضرت نشست و گفت:
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمی قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ یَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّیْطانُ وَلِیَّهُ یورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَکَةِ [ثُمَّ لا یُصْدِرُهُ‏] وَ هذا بَیْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فی اتْیانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلی تَعْظیمِهِ وَ زِیارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِیائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّینَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَریقٌ یُؤَدّی الی‏ غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَی اسْتِواءِ الْکَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَیْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطیعَ فیما أَمَرَ وَ انْتُهِیَ عَمّا نَهی عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ.
مجالس امانت است (سخنان باید در همین جا دفن شود) و هركه را سرفه گرفته است باید سرفه كند، آیا اجازه مى‏دهى سخن گویم؟ فرمود: بگو.
فَقالَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ: ذَکَرْتَ یا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلی غائِبٍ.
گفت: تا كى این خرمنگاه را مى‏كوبید و به این سنگ التجا مى‏آورید و این خانه‏اى را كه از آجر و سنگ و گل بالا رفته مى‏پرستید و چون شتران رمیده دور آن هروله مى‏كنید؟! در صورتى كه هركه دراین‏باره بیندیشد و فكر خود را به كار برد پى مى‏برد كه این كارى است كه یك غیر حكیم و بى‏فكر آن را بنیاد نهاده است. اكنون پاسخ ده، زیرا تو رأس و قله این دین هستى و پدرت اساس و نظام آن بوده است.
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: وَیْلَکَ وَ کَیْفَ یَکونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَیْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ، یَسْمَعُ کَلامَهُمْ وَ یَری‏ اشْخاصَهُمْ وَ یَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذی اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَکانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَکانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَکانٌ فَلا یَدْری فِی الْمَکانِ الَّذی صارَ الَیْهِ ما حَدَثَ فِی الْمَکانِ الَّذی کانَ فیهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظیمُ الشَّأْنِ الْمَلِکُ الدَّیّانُ فَانَّهُ لا یَخْلو مِنْهُ مَکانٌ وَ لا یَشْتَغِلُ بِهِ مَکانٌ وَ لا یَکونُ الی‏ مَکانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الی‏ مَکانٍ و َ الَّذی بَعَثَهُ بِالْآیاتِ الْمُحْکَمَةِ وَ الْبَراهینِ الْواضِحَةِ وَ ایَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْلیغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ کَلَّمَهُ.
امام صادق علیه السلام فرمود: كسى كه خداوند او را گمراه نموده و چشم دلش را كور كرده است حق را ثقیل مى‏یابد و حق به كامش شیرین نمى‏آید، و شیطان اختیاردار او مى‏شود و وى را در آبشخوارهاى هلاكت درآورده و بیرون نخواهد آورد. این خانه‏اى است كه خداوند خلق خویش را به واسطه آن به بندگى خود فراخوانده تا اطاعت آنان را با رفتن به سوى آن بیازماید، ازاین‏رو آنان را به تعظیم و زیارت این خانه واداشته و آن را محل پیامبران خود و قبله نمازگزاران قرار داده است، بدین جهت این خانه شاخه‏اى از خشنودى خداوند و راهى به سوى آمرزش اوست، و بر هیئت كمال و مجتمع عظمت و جلال برپا شده است، خداوند این خانه را دو هزار سال پیش از گسترده شدن زمین آفرید، و شایسته‏ترین كس به این كه در اوامر و نواهى خود اطاعت شود خداوندى است كه پدیدآرنده ارواح و صورتهاست.


ابن ابى العوجاء گفت: اى ابا عبد اللَّه سخن گفتى و به چیز غایب و نادیده حواله كردى.
فَقامَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ فَقالَ لِاصْحابِهِ: مَنْ الْقانی فی بَحْرِ هذا؟ سَألْتُکُمْ انْ تَلْتَمِسوا الَیَّ خَمْرَةً فَالْقَیْتُمونی عَلی جَمْرَةٍ. فَقالوا: ما کُنْتَ فی مَجْلِسِهِ الّا حَقیراً. فَقالَ: انَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُؤوسَ مَنْ تَرَوْنَ.


[ابن ابی العوجاء از شاگردان حسن بصری بود سپس از اعتقاد به توحید دست برداشت. به او گفتند: مذهب رفیقت را رها کردی و در چیزی که اصل و حقیقتی ندارد درآمدی! گفت: رفیق من آشفته است، گاهی معتقد به قدر و آزادی اختیار است و گاهی جبری مسلک و او را استوار بر یک مذهب نمی‏بینم.
راوی گفت: ابن ابی العوجاء از روی سرکشی و انکار بر کسانی که حج می‌‏گزارند داخل مکه شد و عالمان دینی از گفتگو و همنشینی با او کراهت داشتند زیرا بسیار بد زبان و بدطینت بود.


امام صادق علیه السلام فرمود: واى بر تو، چگونه غایب است كسى كه شاهد خلق خویش است و به آنان از رگ گردن نزدیكتر است، سخنشان را مى‏شنود، خودشان را مى‏بیند و اسرارشان را مى‏داند؟! این مخلوق است كه هرگاه از جایى انتقال یابد یك جا از او پر مى‏شود و جاى دیگر از او خالى مى‏ماند، و در جایى كه تازه رفته از جایى كه قبلًا در آن بوده بى‏خبر است. اما خداى عظیم‏الشأن، آن فرمانرواى جزادهنده هیچ جایى از او خالى نیست و هیچ جایى هم از او پر نیست، و هیچ جایى از جایى دیگر به او نزدیكتر نیست، و آن كسى كه خداوند او را با نشانه‏هاى محكم و براهین روشن برانگیخت و او را به یارى خود تأیید نمود و براى پیام‏گزارى خویش برگزید، ما سخن او را دراین‏باره تصدیق مى‏كنیم كه پروردگارش او را برانگیخته و با او سخن گفته است.
پس نزد امام صادق علیه‌السلام آمد و در میان گروهی از همفکران خود در خدمت آن حضرت نشست و گفت:
مجالس امانت است (سخنان باید در همین جا دفن شود) و هرکه را سرفه گرفته است باید سرفه کند، آیا اجازه می‌‏دهی سخن گویم؟ فرمود: بگو.
گفت: تا کی این خرمن‌گاه را می‌‏کوبید و به این سنگ التجا می‌‏آورید و این خانه‏‌ای را که از آجر و سنگ و گل بالا رفته می‌‏پرستید و چون شتران رمیده دور آن هروله می‌‏کنید؟! در صورتی که هرکه دراین‏باره بیندیشد و فکر خود را به کار برد پی می‌‏برد که این کاری است که یک غیر حکیم و بی‏‌فکر آن را بنیاد نهاده است. اکنون پاسخ ده، زیرا تو رأس و قله این دین هستی و پدرت اساس و نظام آن بوده است.
امام صادق علیه‌السلام فرمود: کسی که خداوند او را گمراه نموده و چشم دلش را کور کرده است حق را ثقیل می‌‌‏یابد و حق به کامش شیرین نمی‌‏آید و شیطان اختیاردار او می‌‏شود و وی را در آبشخوارهای هلاکت درآورده و بیرون نخواهد آورد. این خانه‌‏ای است که خداوند خلق خویش را به واسطه آن به بندگی خود فراخوانده تا اطاعت آنان را با رفتن به سوی آن بیازماید، ازاین‏رو آنان را به تعظیم و زیارت این خانه واداشته و آن را محل پیامبران خود و قبله نمازگزاران قرار داده است، بدین جهت این خانه شاخه‌‏ای از خشنودی خداوند و راهی به سوی آمرزش اوست و بر هیئت کمال و مجتمع عظمت و جلال برپا شده است، خداوند این خانه را دو هزار سال پیش از گسترده شدن زمین آفرید و شایسته‏‌ترین کس به این که در اوامر و نواهی خود اطاعت شود خداوندی است که پدیدآرنده ارواح و صورت‌هاست.


ابن ابى العوجاء برخاست و به یارانش گفت: چه كسى مرا در دریاى این مرد درافكند؟ من از شما خواستم كه برایم شرابى سرخوش كننده فراهم آورید و شما مرا در شعله آتش افكندید!
ابن ابی العوجاء گفت: ای ابا عبداللَّه سخن گفتی و به چیز غایب و نادیده حواله کردی.


گفتند: راستى كه در مجلس او بسیار حقیر مى‏نمودى! گفت: او فرزند كسى است كه سرهاى این كسانى را كه مى‏بینید تراشیده است! (یعنى آن‏قدر بر آنان نفوذ كلام دارد كه با آن كه سر تراشیدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشیده‏اند.)]خلاصه حدیث بالا و همچنین بیان‏ نهج البلاغه‏ كه قبلًا نقل كردیم این است كه خداوند به این وسیله مى‏خواهد تسلیم و تعبد بنده را ظاهر كند.
امام صادق علیه‌السلام فرمود: وای بر تو، چگونه غایب است کسی که شاهد خلق خویش است و به آنان از رگ گردن نزدیکتر است، سخنشان را می‌‏شنود، خودشان را می‌‌بیند و اسرارشان را می‌‏داند؟! این مخلوق است که هرگاه از جایی انتقال یابد یک جا از او پر می‌‏شود و جای دیگر از او خالی می‌‏ماند و در جایی که تازه رفته از جایی که قبلًا در آن بوده بی‏‌خبر است. اما خدای عظیم‌‏الشأن، آن فرمانروای جزادهنده هیچ جایی از او خالی نیست و هیچ جایی هم از او پر نیست و هیچ جایی از جایی دیگر به او نزدیکتر نیست و آن کسی که خداوند او را با نشانه‏‌های محکم و براهین روشن برانگیخت و او را به یاری خود تأیید نمود و برای پیام‏گزاری خویش برگزید، ما سخن او را دراین‏باره تصدیق می‌‏کنیم که پروردگارش او را برانگیخته و با او سخن گفته است.


ابن ابی العوجاء برخاست و به یارانش گفت: چه کسی مرا در دریای این مرد درافکند؟ من از شما خواستم که برایم شرابی سرخوش کننده فراهم آورید و شما مرا در شعله آتش افکندید!


این مسئله را باید طرح كرد كه درست است كه هر دستورى مصلحتى دارد كه عقل احیاناً در مى‏یابد، ولى آیا اگر انسان دستورى را فقط به حكم تعبد و تسلیم بجا آورد اقرب به عبودیت است یا اگر حكمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حكم تعبد و تسلیم بجا آورد و حكمت را احاله كند به امر او، قطعاً اقرب به تعبد و تسلیم است.
گفتند: راستی که در مجلس او بسیار حقیر می‌‏نمودی! گفت: او فرزند کسی است که سرهای این کسانی را که می‌‏بینید تراشیده است! (یعنی آن‏قدر بر آنان نفوذ کلام دارد که با آن که سر تراشیدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشیده‌‏اند.)]خلاصه حدیث بالا و همچنین بیان‏ نهج‌البلاغه‏ که قبلًا نقل کردیم این است که خداوند به این وسیله می‌‏خواهد تسلیم و تعبد بنده را ظاهر کند.
==تعبد در حج==


اساساً یكى از رموز حج تسلیم تعبدى است و داستان ابراهیم و ذبح اسماعیل (ابراهیم پدر حج است) خود نشانه‏اى از این تسلیم مطلق است.
این مسئله را باید طرح کرد که درست است که هر دستوری مصلحتی دارد که عقل احیاناً در می‌‌‏یابد و لی آیا اگر انسان دستوری را فقط به حکم تعبد و تسلیم بجا آورد اقرب به عبودیت است یا اگر حکمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حکم تعبد و تسلیم بجا آورد و حکمت را احاله کند به امر او، قطعاً اقرب به تعبد و تسلیم است.
== تعبد در حج ==


اساساً یکی از رموز حج تسلیم تعبدی است و داستان ابراهیم و ذبح اسماعیل (ابراهیم پدر حج است) خود نشانه‏‌ای از این تسلیم مطلق است.


فقیه‏، جلد 2، صفحه 179:
فقیه‏، جلد 2، صفحه 179:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: كانَ ابى یَقولُ: ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَكُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ‏ وَ حِلْمٌ یَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ‏ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ.
عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: کانَ ابی یَقولُ: ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَکُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ‏ وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ‏ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ.
 
[امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم مى‏فرمود: كسى كه به زیارت این خانه مى‏آید اگر سه خصلت در او نباشد ارزش و اهمیتى نزد خدا ندارد:


اخلاق خوشى كه با آن با همنشینانش معاشرت كند، و بردبارى‏اى كه با آن خشم خود را كنترل نماید، و پرهیزكارى‏اى كه او را از حرامهاى الهى باز دارد.]
[امام صادق علیه‌السلام فرمود: پدرم می‌‏فرمود: کسی که به زیارت این خانه می‌‌‏آید اگر سه خصلت در او نباشد ارزش و اهمیتی نزد خدا ندارد:


اخلاق خوشی که با آن با همنشینانش معاشرت کند و بردباری‏ای که با آن خشم خود را کنترل نماید و پرهیزکاری‌‏ای که او را از حرام‌های الهی باز دارد.]


وسائل‏، جلد 2، صفحه 139:
وسائل‏، جلد 2، صفحه 139:
احتجاج‏ طَبَرْسى عَنْ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ علیه السلام فِى احْتِجاجِهِ عَلَى الْخَوارِجِ قالَ: وَ امّا قَوْلُكُمْ انّى كُنْتُ وَصِیّاً فَضَیَّعْتُ الْوَصِیَّةَ فَانْتُمْ كَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَىَّ وَ ازَلْتُمُ الْامْرَ عَنّى وَ لَیْسَ عَلَى الْاوْصِیاءِ الدُّعاءُ الى‏ انْفُسِهِمْ، انَّما یَبْعَثُ اللَّهُ الْانْبِیاءَ علیهم السلام فَیَدْعونَ الى‏ انْفُسِهِمْ وَ (امَّا خ) الْوَصِىُّ فَمَدْلولٌ عَلَیْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعاءِ الى‏ نَفْسِهِ وَ قَدْ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا. وَ لَوْ تَرَكَ النّاسُ الْحَجَّ لَمْ یَكُنِ الْبَیْتُ لِیُكْفَرَ [بِتَرْكِهِمْ ایّاهُ‏] وَ لكِنْ كانوا یَكْفُرونَ بِتَرْكِهِمْ ایّاهُ لِانَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ عَلَماً وَ كَذلِكَ نَصَبَنى عَلَماً حَیْثُ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: یا عَلِىُّ، انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ تُؤْتى وَ لا تَأْتى.
احتجاج‏ طَبَرْسی عَنْ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ علیه‌السلام فِی احْتِجاجِهِ عَلَی الْخَوارِجِ قالَ: وَ امّا قَوْلُکُمْ انّی کُنْتُ وَصِیّاً فَضَیَّعْتُ الْوَصِیَّةَ فَانْتُمْ کَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَیَّ وَ ازَلْتُمُ الْامْرَ عَنّی وَ لَیْسَ عَلَی الْاوْصِیاءِ الدُّعاءُ الی‏ انْفُسِهِمْ، انَّما یَبْعَثُ اللَّهُ الْانْبِیاءَ علیهم‌السلام فَیَدْعونَ الی‏ انْفُسِهِمْ وَ (امَّا خ) الْوَصِیُّ فَمَدْلولٌ عَلَیْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعاءِ الی‏ نَفْسِهِ وَ قَدْ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا. وَ لَوْ تَرَکَ النّاسُ الْحَجَّ لَمْ یَکُنِ الْبَیْتُ لِیُکْفَرَ [بِتَرْکِهِمْ ایّاهُ‏] وَ لکِنْ کانوا یَکْفُرونَ بِتَرْکِهِمْ ایّاهُ لِانَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ عَلَماً وَ کَذلِکَ نَصَبَنی عَلَماً حَیْثُ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: یا عَلِیُّ، انْتَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ الْکَعْبَةِ تُؤْتی وَ لا تَأْتی.
[در كتاب‏ احتجاج‏ طبرسى در ضمن احتجاج امیر مؤمنان علیه السلام با خوارج آمده است كه فرمود:اما اینكه گفتید من وصى رسول خدا صلى الله علیه و آله بودم و (با سكوت و خانه‏نشینى خود) وصیت را تباه كردم؛ بدانید این شما بودید كه كافر شدید و دیگران را بر من مقدم داشتید و كار را از دست من بیرون بردید؛ و بر اوصیا لازم نیست كه مردم را به سوى خود دعوت كنند (بلكه مردم باید خود طبق وصیت پیامبرشان نزد اوصیا بروند)؛ خداوند پیامبران علیهم السلام را برمى‏انگیزد و آنان را به سوى خود دعوت مى‏كنند. اما وصى معرفى شده است و بى‏نیاز است از این كه به سوى خود دعوت نماید،  
[در کتاب‏ احتجاج‏ طبرسی در ضمن احتجاج امیر مؤمنان علیه‌السلام با خوارج آمده است که فرمود: اما اینکه گفتید من وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم و (با سکوت و خانه‏‌نشینی خود) وصیت را تباه کردم؛ بدانید این شما بودید که کافر شدید و دیگران را بر من مقدم داشتید و کار را از دست من بیرون بردید؛ و بر اوصیا لازم نیست که مردم را به سوی خود دعوت کنند (بلکه مردم باید خود طبق وصیت پیامبرشان نزد اوصیا بروند)؛ خداوند پیامبران علیهم‌السلام را برمی‏‌انگیزد و آنان را به سوی خود دعوت می‌‏کنند. اما وصی معرفی شده است و بی‌‏نیاز است از این که به سوی خود دعوت نماید،  
 
چنانكه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان كه توانایى رفتن دارند كه خانه خدا را زیارت كنند»، حال اگر مردم حج را ترك كردند این خانه خدا نیست كه با ترك كردن آنها كافر شده باشد بلكه آنان با ترك خانه خدا كافر شده‏اند، زیرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانه‏اى نصب كرده است.همچنین خداوند مرا به عنوان نشانه‏اى نصب كرده است آنجا كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اى على، تو به منزله كعبه هستى كه باید به زیارت آن رفت نه آنكه كعبه به زیارت كسى رود.]
این خود تعبیرى است درباره كعبه كه به منزله پرچم مقدسى است‏  ولى از سنگ نه از پارچه، مثل یك پرچم احترام و تقدس دارد، مثل یك پرچم در میدان جنگ همه باید گرد او جمع شوند، مثل یك پرچم تا او برپاست لشكر ایستاده و مقاومت مى‏كند و اگر خوابید پشت سپاه و اردو مى‏شكند: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ.


مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى
چنانکه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان که توانایی رفتن دارند که خانه خدا را زیارت کنند»، حال اگر مردم حج را ترک کردند این خانه خدا نیست که با ترک کردن آنها کافر شده باشد بلکه آنان با ترک خانه خدا کافر شده‌‏اند، زیرا خداوند آن خانه را برای شما به عنوان نشانه‌‏ای نصب کرده است. همچنین خداوند مرا به عنوان نشانه‏‌ای نصب کرده است آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی، تو به منزله کعبه هستی که باید به زیارت آن رفت نه آنکه کعبه به زیارت کسی رود.]
یكى از درسهایى كه از حج باید بیاموزیم، مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوى است: تَعالَوْا الى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ انْ لا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ ...
این خود تعبیری است درباره کعبه که به منزله پرچم مقدسی است‏ ولی از سنگ نه از پارچه، مثل یک پرچم احترام و تقدس دارد، مثل یک پرچم در میدان جنگ همه باید گرد او جمع شوند، مثل یک پرچم تا او برپاست لشکر ایستاده و مقاومت می‌‌کند و اگر خوابید پشت سپاه و اردو می‌‏شکند: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ.


مبارزه با تفاخرات قومی و ملی و نژادی
یکی از درس‌هایی که از حج باید بیاموزیم، مبارزه با تفاخرات قومی و ملی و نژادی و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوی است: تَعالَوْا الی‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ انْ لا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ ...


در قرآن كریم، سوره بقره، آیه 198- 200 این طور مى‏فرماید:
در قرآن کریم، سوره بقره، آیه 198- 200 این طور می‌‏فرماید:
... فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُروه كَما هَداكُمْ وَ انْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّینَ. ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیمٌ. فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكرِكُمْ آباءَكُمْ اوْ اشَدَّ ذِكْراً.
... فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُروه کَما هَداکُمْ وَ انْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّینَ. ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیمٌ. فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکرِکُمْ آباءَکُمْ اوْ اشَدَّ ذِکْراً.
[پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذكر خدا پردازید، و او را یاد كنید چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پیش از آن از گمراهان بودید. سپس از همان جا كه مردم روانه مى‏شوند روانه شوید، و از خدا آمرزش بخواهید، كه خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد كنید كه از پدران خود یاد مى‏كنید یا بیشتر از آن.]
[پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذکر خدا پردازید و او را یاد کنید چنانکه راهتان نموده است و همانا شما پیش از آن از گمراهان بودید. سپس از همان جا که مردم روانه می‌‏شوند روانه شوید و از خدا آمرزش بخواهید، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد کنید که از پدران خود یاد می‌‏کنید یا بیشتر از آن.]
در كافى‏، جلد 4، صفحه 516:
در کافی‏، جلد 4، صفحه 516:
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ایّامٍ مَعْدوداتٍ» قالَ: هِىَ ایّامُ التَّشْریقِ، كانوا اذا اقاموا بِمِنى‏ بَعْدَ النَّحْرِ تَفاخَروا فَقالَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ كانَ ابى یَفْعَلُ كَذا وَ كَذا، فَقالَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ...
عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی ایّامٍ مَعْدوداتٍ» قالَ: هِیَ ایّامُ التَّشْریقِ، کانوا اذا اقاموا بِمِنی‏ بَعْدَ النَّحْرِ تَفاخَروا فَقالَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ کانَ ابی یَفْعَلُ کَذا وَ کَذا، فَقالَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ...
[امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه: «و خدا را در روزهایى چند یاد كنید» فرمود: منظور ایام تشریق است، در جاهلیت وقتى در منى پس از مراسم قربانى اقامت داشتند به تفاخر با یكدیگر مى‏پرداختند و یكى مى‏گفت:
[امام صادق علیه‌السلام در تفسیر این آیه: «و خدا را در روزهایی چند یاد کنید» فرمود: منظور ایام تشریق است، در جاهلیت وقتی در منی پس از مراسم قربانی اقامت داشتند به تفاخر با یکدیگر می‌‏پرداختند و یکی می‌‏گفت:
پدرم چنین و چنان مى‏كرد دیگرى نیز همین طور). ازاین‏رو خداوند فرمود: هرگاه از عرفات سرازیر شدید و به منى آمدید خدا را در آنجا یاد كنید مثل یادى كه از پدرانتان مى‏كنید بلكه بیشتر از آن ...]
پدرم چنین و چنان می‌‏کرد دیگری نیز همین طور). ازاین‏رو خداوند فرمود: هرگاه از عرفات سرازیر شدید و به منی آمدید خدا را در آنجا یاد کنید مثل یادی که از پدرانتان می‌‏کنید بلکه بیشتر از آن ...]
در پاورقى‏ كافى‏ مى‏گوید:
در پاورقی‏ کافی‏ می‌‏گوید:
رُوِىَ عَنِ الْباقِرِ علیه السلام: انَّهُمْ اذا كانوا فَرِغوا مِنَ الْحَجِّ یَجْتَمِعونَ هُناكَ وَ یَعُدّونَ مَفاخِرَ آبائِهِمْ وَ مَآثِرَهُمْ وَ یَذْكُرونَ ایّامَهُمُ الْقَدیمَةَ وَ ایادِیَهُمُ الْجَسیمَةَ، فَامَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ انْ یَذْكُروهُ مَكانَ ذِكْرِهِمْ آباءَهُمْ فى هذَا الْمَوْضِعِ.
رُوِیَ عَنِ الْباقِرِ علیه السلام: انَّهُمْ اذا کانوا فَرِغوا مِنَ الْحَجِّ یَجْتَمِعونَ هُناکَ وَ یَعُدّونَ مَفاخِرَ آبائِهِمْ وَ مَآثِرَهُمْ وَ یَذْکُرونَ ایّامَهُمُ الْقَدیمَةَ وَ ایادِیَهُمُ الْجَسیمَةَ، فَامَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ انْ یَذْکُروهُ مَکانَ ذِکْرِهِمْ آباءَهُمْ فی هذَا الْمَوْضِعِ.
[از امام باقر علیه السلام روایت است كه فرمود: آنان وقتى از حج فارغ مى‏شدند در آن مكان جمع مى‏شدند و به ذكر مفاخر و مآثر پدران خود مى‏پرداختند و زدوخوردهاى گذشته و بخششهاى بزرگ آنان را یاد مى‏كردند، خداى سبحان به آنان دستور داد كه در آن مكان به جاى پدرانشان او را یاد كنند.]
[از امام باقر علیه‌السلام روایت است که فرمود: آنان وقتی از حج فارغ می‌‌شدنددر آن مکان جمع می‌‌شدند و به ذکر مفاخر و مآثر پدران خود می‌‏پرداختند و زدوخوردهای گذشته و بخشش‌های بزرگ آنان را یاد می‌‌کردند، خدای سبحان به آنان دستور داد که در آن مکان به جای پدرانشان او را یاد کنند.]
این مطلب امروز بسیار مورد اهمیت است. در جاهلیت قرن بیستم تحت نفوذ استعمار، قومیتها و ملیتها تا حد زیادى تحریك مى‏شود و این سبب تفرقه مسلمانان است. فرقى كه هست اعراب با مقیاس قبیله و امروز با مقیاس نژاد و ملت، تفاخر جاهلى مى‏كنند. ما در مقاله «ایران و اسلام» دراین‏باره بحث كردیم.
این مطلب امروز بسیار مورد اهمیت است. در جاهلیت قرن بیستم تحت نفوذ استعمار، قومیت‌ها و ملیت‌ها تا حد زیادی تحریک می‌‏شود و این سبب تفرقه مسلمانان است. فرقی که هست اعراب با مقیاس قبیله و امروز با مقیاس نژاد و ملت، تفاخر جاهلی می‌‏کنند. ما در مقاله «ایران و اسلام» دراین‏باره بحث کردیم.
در كشاف‏ مى‏گوید: بازار عكاظ و ذى المجاز و ... بعد از ایام حج تشكیل مى‏شد.
در کشاف‏ می‌‏گوید: بازار عکاظ و ذی المجاز و ... بعد از ایام حج تشکیل می‌‏شد.
==رفع دو شبهه مهم در مساله حج==  
== رفع دو شبهه مهم در مساله حج ==  


در حج دو مسئله است كه از مشكلات و بلكه به نظر بعضى از نقاط ضعف حج شمرده مى‏شود: قربانى، تعظیم سنگ و غیره.
در حج دو مسئله است که از مشکلات و بلکه به نظر بعضی از نقاط ضعف حج شمرده می‌‏شود: قربانی، تعظیم سنگ و غیره.
از نظر اول، این عمل یك ظلم و آزار است و نمى‏تواند مقرّب باشد و از قضا اسم قربانى به آن داده‏اند. آیا مى‏توان كسى را شكنجه كرد به قصد قربت؟
از نظر اول، این عمل یک ظلم و آزار است و نمی‏‌تواند مقرّب باشد و از قضا اسم قربانی به آن داده‌‏اند. آیا می‌‏توان کسی را شکنجه کرد به قصد قربت؟
میازار مورى كه دانه‏كش است‏ كه جان دارد و جان شیرین خوش است‏
میازار موری که دانه‏کش است‏ که جان دارد و جان شیرین خوش است‏


قطع نظر از آزار و اذیت، چه رابطه‏اى میان رضاى خدا و ریختن خون یك حیوان است؟ مگر خداوند- العیاذ باللَّه- خونخوار است و از اینكه ببیند خون حیوانى ریخته مى‏شود مسرور و خوشحال مى‏شود؟ بعلاوه، چنانكه گفتیم ظلم و آزار و تعذیب است و مبعّد است.
قطع نظر از آزار و اذیت، چه رابطه‌‏ای میان رضای خدا و ریختن خون یک حیوان است؟ مگر خداوند- العیاذ باللَّه- خونخوار است و از اینکه ببیند خون حیوانی ریخته می‌‏شود مسرور و خوشحال می‌‏شود؟ بعلاوه، چنانکه گفتیم ظلم و آزار و تعذیب است و مبعّد است.
ایراد دیگر به قربانى این است كه یادگار توحش است. در قدیم در ادیان وثنى و بت‏پرستى مذبحهایى بوده است و مردم براى رضاى بتها قربانى مى‏كرده‏اند و خیال مى‏كرده‏اند آن بتها از آن گوشتها استفاده مى‏كنند و ظاهراً گوشتهاى آن حیوانات را نمى‏خورده‏اند و لااقل خون آنها را كه براى خودشان خوراكى بوده به سر و صورت بتها مى‏مالیده‏اند.
ایراد دیگر به قربانی این است که یادگار توحش است. در قدیم در ادیان وثنی و بت‌‏پرستی مذبح‌هایی بوده است و مردم برای رضای بت‌ها قربانی می‌‏کرده‌‏اند و خیال می‌‏کرده‌‏اند آن بت‌ها از آن گوشت‌ها استفاده می‌‏کنند و ظاهراً گوشت‌های آن حیوانات را نمی‌‏خورده‌‏اند و لااقل خون آنها را که برای خودشان خوراکی بوده به سر و صورت بت‌ها می‌‏مالیده‌‏اند.
اما جواب: راجع به این قسمت كه چه فایده‏اى بر ریختن خون مترتب مى‏شود، این در صورتى صحیح است كه هدف از قربانى و كفّارات (كه اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند یا شتر كشتن است الّا نادراً) فقط ریختن خون باشد. دلیلى ندارد كه صرف ریختن خون مقرّب باشد، زیرا عملى مقرّب است كه رضاى خدا در آن باشد و رضاى خدا در این است كه انسان به كمال فردى و اجتماعى خود برسد.
اما جواب: راجع به این قسمت که چه فایده‌‏ای بر ریختن خون مترتب می‌‏شود، این در صورتی صحیح است که هدف از قربانی و کفّارات (که اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند یا شتر کشتن است الّا نادراً) فقط ریختن خون باشد. دلیلی ندارد که صرف ریختن خون مقرّب باشد، زیرا عملی مقرّب است که رضای خدا در آن باشد و رضای خدا در این است که انسان به کمال فردی و اجتماعی خود برسد.
صرف ریختن خون نه به كمال فردى انسان كمك مى‏كند و نه به كمال اجتماعى او.
صرف ریختن خون نه به کمال فردی انسان کمک می‌‌کند و نه به کمال اجتماعی او.


ولى اگر هدف اصلى اطعام و انفاق باشد، همان‏طورى كه در سایر كفّارات هست (و البته اطعام و انفاقى است دسته‏جمعى و به صورت خاص، یعنى به صورت اطعام‏ گوشت و اینكه هر انسانى یك حیوانى را بكشد و مصداق‏ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر واقع شود) آن ایراد وارد نیست.  
ولی اگر هدف اصلی اطعام و انفاق باشد، همان‏طوری که در سایر کفّارات هست (و البته اطعام و انفاقی است دسته‏‌جمعی و به صورت خاص، یعنی به صورت اطعام‏ گوشت و اینکه هر انسانی یک حیوانی را بکشد و مصداق‏ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر واقع شود) آن ایراد وارد نیست.  


و البته یك نكته هست و آن اینكه منافات ندارد كه ضمناً این عمل دسته‏جمعى، احیاء و زنده كردن خاطره‏اى از قهرمان توحید حضرت ابراهیم باشد. به او امر شد عزیز و نور چشم خود را در راه خدا قربانى كند و فدا نماید و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسلیم بود، گوسفندى به جاى فرزند قربانى كن. این گوسفند فدا كردن تجدید آن خاطره است و تعظیم آن قهرمان است.
و البته یک نکته هست و آن اینکه منافات ندارد که ضمناً این عمل دسته‌‏جمعی، احیاء و زنده کردن خاطره‌‏ای از قهرمان توحید حضرت ابراهیم باشد. به او امر شد عزیز و نور چشم خود را در راه خدا قربانی کند و فدا نماید و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسلیم بود، گوسفندی به جای فرزند قربانی کن. این گوسفند فدا کردن تجدید آن خاطره است و تعظیم آن قهرمان است.


ولی همان‏طوری که در حدیث نبوی نقل کردیم، فرمود:
انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحی‏ لِتَشْبَعَ مَساکینُکُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأطْعِموهُمْ.
[و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانی را قرار داد تا نیازمندان شما شکمی سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام کنید.]
و سرّ اینکه روز عید قربان عید است، این است که در این روز رسم فرزندکشی منسوخ شد.


ولى همان‏طورى كه در حدیث نبوى نقل كردیم، فرمود:
داستان عبدالمطلب و عبداللَّه ظاهراً از مجعولات تاریخ باشد که عبدالمطلب نذر کرد که اگر خدا ده پسر به او بدهد یکی را قربانی کند الی آخره.
انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى‏ لِتَشْبَعَ مَساكینُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأطْعِموهُمْ.
[و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانى را قرار داد تا نیازمندان شما شكمى سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنید.]
و سرّ اینكه روز عید قربان عید است، این است كه در این روز رسم فرزندكشى منسوخ شد.


داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاریخ باشد كه عبد المطلب نذر كرد كه اگر خدا ده پسر به او بدهد یكى را قربانى كند الى آخره.
قرآن رسم‌هایی از بت‏‌پرستان درباره حیوانات نقل می‌‌کند، آنجا که می‌‏گوید:
 
قرآن رسمهایى از بت‏پرستان درباره حیوانات نقل مى‏كند، آنجا كه مى‏گوید:
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ.
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ.
رجوع شود به تفسیر المنار.
رجوع شود به تفسیر المنار.
اما از نظر دوم یعنى تعظیم و تكریم احجار و بیت و غیره، مى‏گویند طواف گرد یك خانه سنگى و استلام و تبرك به حجرالاسود بقایایى از شرك است كه در اسلام باقى مانده است، اسلام هم نتوانست توحید خالص بیاورد و الّا مى‏بایست حج را به طور كلى منسوخ كند، حج به طور كلى از بقایاى شرك است كه در اسلام باقى مانده است.
اما از نظر دوم یعنی تعظیم و تکریم احجار و بیت و غیره، می‌‏گویند طواف گرد یک خانه سنگی و استلام و تبرک به حجرالاسود بقایایی از شرک است که در اسلام باقی مانده است، اسلام هم نتوانست توحید خالص بیاورد و الّا می‌‏بایست حج را به طور کلی منسوخ کند، حج به طور کلی از بقایای شرک است که در اسلام باقی مانده است.
اتفاقاً قضیه برعكس است. قرآن حج را یادگار ابراهیم و ابراهیم را پدر حج و دشمن بت‏پرستى مى‏داند: وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهیم نیز بت‏شكن بود: تَاللَّهِ‏ لَاكیدَنَّ اصْنامَكُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا كَبیراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعایر الهى یاد مى‏كند و این آیه: ذلِكَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ‏ در خلال آیات حج وارد شده است.
اتفاقاً قضیه برعکس است. قرآن حج را یادگار ابراهیم و ابراهیم را پدر حج و دشمن بت‏‌پرستی می‌‏داند: وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهیم نیز بت‏شکن بود: تَاللَّهِ‏ لَاکیدَنَّ اصْنامَکُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا کَبیراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعایر الهی یاد می‌‌کند و این آیه: ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلوبِ‏ در خلال آیات حج وارد شده است.
ما در ورقه‏هاى‏ عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ توحید در عبادت‏ و ورقه‏هاى‏ اقسام توحید گفته‏ایم كه فرق است میان تعظیم و پرستش.
ما در ورقه‌‏های‏ عبادت‏ و ورقه‌‏های‏ توحید در عبادت‏ و ورقه‏‌های‏ اقسام توحید گفته‌‏ایم که فرق است میان تعظیم و پرستش.
 
اسلام تعظیم و تواضع را جایز مى‏داند و پرستش را منع مى‏كند. فرق میان پرستش و تعظیم این است كه پرستش نوعى تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است، و گفتیم تسبیح و تحمید و تنزیه از جمیع نقایص و همچنین تكبیر مختص خداست، زیرا كاملِ منزه از همه نقایص خداست و آن كه سپاس مطلق به اوست و اكبر و اعظم مطلق خداست. سجود و ركوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست، از آن لحاظ عبادت است كه حالتى است كه اختصاص داده شده براى تسبیح و تكبیر.لهذا در سجود مى‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى‏ وَ بِحَمْدِه» و در ركوع مى‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس مى‏گوییم: «اللَّهُ اكْبَر» و در حال قیام مى‏گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» و یا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَر».
تقدیس منحصراً باید براى خدا باشد و یا به خاطر امر خدا. اگر چیزى را به خاطر یك شعار و عنوان یك شعار تقدیس كردیم (نه تسبیح كه براى غیر خدا جایز نیست) مثل احترامى كه به پرچم و علامتهاى ملى مى‏گزارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فكر و عقیده‏اى است كه این پرچم نماینده اوست. این است كه جنبه شعاریت پیدا مى‏كند.
پس در اینجا دو مطلب گفته شد: یكى اینكه ملاك پرستش، تسبیح و تكبیر و تحمید است كه جز درباره كمال مطلق جایز نیست و امكان ندارد خدا اجازه بدهد غیر او تسبیح و تكبیر و تحمید شود. اما سجود و ركوع از لحاظ هیئت جسمانى عبادت نیست و هیچ عملى عبادت ذاتى نیست.
 
مطلب دیگر اینكه در میان همه ملل معمول است كه شعایرى را تقدیس و تعظیم مى‏كنند و از این كار هدفى دارند. اسلام هم شعایرى دارد و به نص قرآن، كعبه و حج از شعایر است. در صفحات پیش گفتیم كه كعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است.
 


=پانویس=
اسلام تعظیم و تواضع را جایز می‌‏داند و پرستش را منع می‌‌کند. فرق میان پرستش و تعظیم این است که پرستش نوعی تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است و گفتیم تسبیح و تحمید و تنزیه از جمیع نقایص و همچنین تکبیر مختص خداست، زیرا کاملِ منزه از همه نقایص خداست و آن که سپاس مطلق به اوست و اکبر و اعظم مطلق خداست. سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانی عبادت نیست، از آن لحاظ عبادت است که حالتی است که اختصاص داده شده برای تسبیح و تکبیر. لهذا در سجود می‌‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّیَ الأَعْلی‏ وَ بِحَمْدِه» و در رکوع می‌‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّیَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس می‌‏گوییم: «اللَّهُ اکْبَر» و در حال قیام می‌‏گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» و یا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اکْبَر».
{{پانویس|2}}
تقدیس منحصراً باید برای خدا باشد و یا به خاطر امر خدا. اگر چیزی را به خاطر یک شعار و عنوان یک شعار تقدیس کردیم (نه تسبیح که برای غیر خدا جایز نیست) مثل احترامی که به پرچم و علامت‌های ملی می‌‏گزارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فکر و عقیده‌‏ای است که این پرچم نماینده اوست. این است که جنبه شعاریت پیدا می‌‌کند.
پس در اینجا دو مطلب گفته شد: یکی اینکه ملاک پرستش، تسبیح و تکبیر و تحمید است که جز درباره کمال مطلق جایز نیست و امکان ندارد خدا اجازه بدهد غیر او تسبیح و تکبیر و تحمید شود. اما سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانی عبادت نیست و هیچ عملی عبادت ذاتی نیست.


مطلب دیگر اینکه در میان همه ملل معمول است که شعایری را تقدیس و تعظیم می‌‏کنند و از این کار هدفی دارند. اسلام هم شعایری دارد و به نص قرآن، کعبه و حج از شعایر است. در صفحات پیش گفتیم که کعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است.


==منبع==  
== منابع ==  
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حج)، ج‏25، ص: 109-63- با ویرایش جزئی
مجموعه آثار استاد شهید مطهری (حج)، ج‏25، ص: 109-63- با ویرایش جزئی
[[رده: وحدت اسلامی، حج ]]
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:حج]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۲۹

عنوان کعبه و نقش اجتماعی آن مجموعه‌ای است از یادداشت‌های شهید مطهری که در زمینه حج و مسائل مرتبط با ان از منظر قرآن و روایات تدوین شده است. در این نوشتار مباحث مختلفی از قبیل فلسفه تشریع حج، فلسفه برخی از مناسک و نیز آثار اجتماعی و سیاسی حج تبیین گردیده و در قسمت پایانی آن برخی از شبهات مطرح شده در مساله حج پاسخ داده شده است.

کعبه و نقش اجتماعی آن‏

1. از آیات قرآن برمی‌‏آید که کعبه قدیمی‏‌ترین معبد جهان است‏: انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ‏ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً. رجوع شود به تفاسیر مفصل که از جنبه تاریخی متعرض این مطلب شده‌‏اند در سوره حج، آیه 29 و آیه 33 از کعبه به«بیت العتیق» یاد شده. ممکن است مقصود خانه کهنه قدیمی باشد و ممکن است مقصود خانه آزاد باشد که: لا یَمْلِکُهُ أَحَدٌ، چنانکه در روایتی از امام باقر روایت شده(تفسیر صافی). . آقای غفوری در سخنرانی کنگره حج می‌‏گوید: به طوری که نوشته‏‌اند از زمان‌های قدیم هفت معبد بزرگ و عمومی وجود داشته که در چین و هند و بلخ و صنعا و در قسمت‌های شمالی و مرکزی ایران فعلی بوده‌‏اند و از همه قدیمی‌‏تر همان کعبه است‏. رجوع شود به کتاب اسرار حج و کتاب قبله کمره‌‏ای.

2. از آیات قرآن برمی‌‏آید که این خانه، خانه پربرکتی است و بناست که منشأ خیرات و برکاتی برای اهل توحید و عدل یعنی مسلمین باشد، چنانکه در آیه پیش‏ ذکر شده است.

3. از آیات قرآن باز برمی‌‏آید که این خانه و حریم آن محل امن و امان است. در کعبه و بلکه در حریم کعبه به نام حرم کسی حق تعرض به صید و هیچ شکاری تا چه رسد به انسان ندارد، که آنجا بست کامل و آزادی و امنیت کامل و حریت بیان و عقیده کامل و عدم تعرض کامل برقرار است. این جهت که بعضی امکنه مقدس است و پناهگاه و اشخاصی در آنجا پناهنده می‌‏شوند مثل مجلس شورا و سنا و غیره و یا در قدیم مشاهد مشرفه و خانه علما، خود مطلبی است.

به‏ هرحال از یک نظر حرم حکم بست را دارد حتی نسبت به حیوانات. البته باید دید از نظر مجرمین قانونی چه حکمی دارد خصوصاً کسانی که در خود حرم مرتکب موجبات حد و قصاص می‌‏شوند.

در دعای ابراهیم نیز آمده است: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً یا: اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ امِناً

و همچنین سوره بقره، آیه 125: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ ... این خصوصیت حرم مؤید این است که حرم باید متعلق به همه مسلمین باشد نه به دسته مخصوص که در بند 5 گفته خواهد شد.

آقای غفوری می‌‏گوید: امروز بشر احساس کرده که احتیاج دارد به محلی که محترم بوده و از نظر بین‏المللی محل دادرسی و کنفرانس‌های جهانی و بالاخره مرجع رفع اختلافات بزرگ باشد ... آیا این نکته را نباید مسلمین توجه داشته باشند که چندین قرن قبل طرح صحیح یک مجمع دینی برای ایجاد وحدت در بین ایشان ریخته شده؟

4. خانه کعبه و ماه ذی‌‏الحجه وسیله‌‏ای است برای قیام امر مسلمین: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ...

در این آیه اثر اجتماعی حج و اعمال آن ذکر شده است، چنانکه در روایات نیز آمده است. کلمه «حرام» که تکرار شده، فلسفه و مناط را ذکر می‌‌کند، یعنی داشتن چنین مکان محترمی نگهدارنده مسلمین است.

5. این خانه و بلکه حرم نباید مالک خصوصی داشته باشد، مال خداست یعنی مال همه است. همه حرم حکم مسجد را ازاین‏‌جهت دارد- نه از سایر جهات- لهذا در ذیل این آیه: انَّ الَّذینَ کَفَروا وَ یَصُدّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلْناهُ لِلنّاسِ‏ سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ،

در حدیث وارد شده که کسی حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مکه به عنوان اینکه اینجا شهر ما و وطن ما و مملکت ماست،

و این آیه در وقتی نازل شد که قریش مانع ورود مسلمانان به مکه شدند. و همچنین است آیه 34 انفال: وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانوا اوْلِیاءَهُ ...

علی هذا کعبه و مسجد و بلکه حرم متعلق است به هرکس که اهل توحید و عبادت خدا و بر ملت ابراهیم باشد.

مثل این است که از طرف ابراهیم این محل بر اهل توحید و عبادت خدای یگانه وقف شده است ولی وقف نیست، نوعی دیگر از ملکیت است خاص خود که همان ملکیت بین‏‌المللی اسلامی است.

در نهج‌البلاغه‏ مولی به قُثَم بن عباس که عامل مکه بود نامه می‌‏نویسد:

امّا بَعْدُ، فَاقِمْ لِلنّاسِ الْحَجَ‏ وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ‏ الْمُسْتَفْتِیَ وَ عَلِّمِ الْجاهِلَ وَ ذاکِرِ الْعالِمَ وَ لا یَکُنْ لَکَ الَی النّاسِ سَفیرٌ الّا لِسانُکَ وَ لا حاجِبٌ الّا وَجْهُکَ ... وَ انْظُرْ الی‏ مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ الی‏ مَنْ قِبَلَکَ ... وَ مُرْ اهْلَ مَکَّةَ انْ لا یَأْخُذوا مِنْ ساکِنٍ اجْراً، فَانَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ یَقولُ: «سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ» فَالْعاکِفُ: الْمُقیمُ بِهِ و َ الْبادی: الَّذی یَحُجُّ الَیْهِ مِنْ غَیْرِ اهْلِهِ و َفَّقَنَا اللَّهُ وَ ایّاکُمْ لِمَحابِّهِ. (کتاب 67 نهج‌البلاغه)

[اما بعد، مراسم حج را برای مردم بپا دار و ایام اللَّه (عبرت‌های تاریخ) را به یادشان آر و هر صبح و شام برای مراجعه آنان در مجلس عمومی بنشین، به پرسش پرسش‌‏کننده پاسخ ده و نادان را علم بیاموز و با عالم مذاکره کن و نباید میان تو و مردم پیام‏رسانی جز زبانت و دربانی جز چهره‏ات باشد ... و به اموال الهی که نزد تو جمع می‌‏گردد بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانی که نزد تو هستند به مصرف رسان ... و به ساکنان مکه دستور ده که از کسانی که در خانه‏هاشان سکونت می‌‏کنند کرایه نگیرند، زیرا خدای سبحان می‌‏فرماید: «عاکف و بادی در این سرزمین یکسانند». عاکف کسی است که مقیم مکه است و بادی کسی است که اهل مکه نیست و به قصد حج آنجا می‌‌‏آید. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.]

هرچند در آیه قرآن به مسجد‌الحرام تعبیر شده ولی در قرآن کریم گاهی کلمه کعبه به خصوص بیت و گاهی شامل حریم بیت در تمام حرم می‌‏شود، مثل کلمه‏ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ. و همچنین کلمه مسجد‌الحرام‏ گاهی شامل حریم آن یعنی تمام حرم می‌‏شود و علی هذا بعید نیست که مقصود امام خصوصِ خانه‏‌های مکه نباشد، تمام حرم این حکم را دارد.

در احادیث ما وارد شده که اول کسی که برای خانه‌‏های مکه مصراعین قرار داد، معاویه بود: وَ کانَ النّاسُ اذا قَدِموا مَکَّةَ نَزَلَ الْبادی عَلَی الْحاضِرِ حَتّی یَقْضِیَ حَوائِجَهُ ... وَ کانَ اوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلی بابِهِ الْمِصراعَیْنِ مُعاوِیَةُ بْنُ ابی سُفْیانَ وَ لَیْسَ یَنْبَغی لِاحَدٍ انْ یَمْنَعَ الْحاجَّ شَیْئاً مِنَ الدّورِ وَ مَنازِلِها.

[و مردم در گذشته چنان بودند که چون به مکه می‌‏آمدند، مسافر بر مقیم وارد می‌‏شد تا حوایجش را برآورد ... و اول کسی که برای خانه خود دو لنگه در قرار داد معاویة بن ابی سفیان بود و برای احدی از اهل مکه شایسته نیست که حاجیان را از خانه‏‌ها و منازل آن باز دارد.]

در صافی‏ از علل‏ نقل می‌‌کند: لَمْ یَکُنْ یَنْبَغی انْ یوضَعَ عَلی دورِ مَکَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ یَنْزِلوا مَعَهُمْ فی دورِهِمْ فی ساحَةِ الدّارِ حَتّی یَقْضوا مَناسِکَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَکَّةَ ابْواباً مُعاوِیَةُ.

[سزاوار نبود که برای خانه‌‏های مکه در قرار دهند، زیرا حاجیان حق دارند به حیاط خانه ساکنان مکه وارد شوند تا مراسم حج را به پایان برند. و اول کسی که برای خانه‏‌های مکه در قرار داد معاویه بود.]

معلوم می‌‏شود سعودی‌های امروز که خود را تابع قرآن معرفی می‌‏کنند، تابع معاویه‌‏اند مثل سایر قسمت‌های استبدادی‏شان.

معلوم می‌‏شود نظر اسلام این بوده که حرم شریف متعلق به همه مسلمین باشد.

در آیه کریمه سوره حج بعد از آیه بالا دارد: وَ اذْ بَوَّأْنا لِابْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ انْ لا تُشْرِکْ بی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ.

[و یاد کن آنگاه که جای خانه کعبه را برای ابراهیم مشخص کردیم (و به او گفتیم) که چیزی را شریک من مساز و خانه مرا برای طواف‌‏کنندگان و برپا ایستادگان (در نماز) و رکوع‌‏کنندگان سجده‌‏گزار پاکیزه ساز.]

صافی‏ از کافی‏ و تهذیب‏ نقل می‌‌کند: فَیَنْبَغی لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذی‏ وَ تَطَهَّرَ. [پس شایسته است که بنده داخل مکه نشود مگر آنکه پاکیزه باشد، به طوری که عرق و آلودگی‌های خود را شسته و خود را پاکیزه نموده باشد.]

این حدیث منظور آقای بازرگان را تأیید می‌‌کند که می‌‏گفت مقدمتاً برای پاکیزه نگاه داشتن آن لازم است محیط حرم و همچنین خود اشخاص پاکیزه باشند.

در آیه بعد دارد: وَ اذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتوکَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ. [و در میان مردم ندای حج در ده تا با پای پیاده و سوار بر شتران لاغر اندام که از راه‌های دور و دراز می‌‏رسند نزد تو آیند.]

بعضی از اهل ذوق و عرفان گفته‏‌اند اینکه در آیه دارد «یَأْتوکَ» (نزد تو بیایند) برای این است که باید متوجه مقام ولایت ولی بود و از مجرای وجود او کسب فیض کرد. ولی ممکن است نظر به والی باشد که باید رهبر و هادی و مرشدی داشته باشند، همان‏طور که از صدر اسلام امارت حجاج یک سمت حکومتی بوده است.

در زمان ما که اهل هر مملکتی یک نفر را به عنوان امیر‌الحاج می‌‏فرستند در حقیقت امیر‌الحاج نیست، رئیس هیئت سرپرستی است. امیر‌الحاج سرپرست همه حجاج است و وظیفه ارشاد و هدایت و موعظه و تبلیغ دارد و از همه مناسب‏‌تر شاید شخص شایسته‏‌ای است که امارت خود مکه را دارد.

بعد در آیه دارد: لیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ. در صافی‏ دارد که از حضرت صادق سؤال شد: مَنافِعَ الدُّنْیا اوْ مَنافِعَ الآخِرَةِ؟ فَقالَ: الْکُلّ. صافی‏ از عیون اخبار الرضا در همین موضوع، حدیث مفصل و جامعی نقل می‌‌کند.

صافی‏ بعد از دو سه آیه در ذیل‏ «وَ لْیَطَّوَّفوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» دارد: وَ عَنِ الباقِرِ علیه‌السلام انَّهُ سُئِلَ لِمَ سَمَّی اللَّهُ الْبَیْتَ الْعَتیقَ؟ قال: هُوَ بَیْتٌ حُرٌّ عَتیقٌ مِنَ النّاسِ لَمْ یَمْلِکْهُ أَحَدٌ.

[از امام باقر سؤال شد: چرا خداوند خانه کعبه را عتیق نامیده است؟ فرمود: زیرا آن خانه‌‏ای است آزاد و رها از همه مردم و هیچ کس مالک و صاحب آن نیست.]

تعبیر به حریت و اینکه کسی مالک او نمی‌‏شود با توجه به اینکه حریم کعبه حکم کعبه را دارد، هم در امنیت‏ (وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً) بدیهی است که تنها خود خانه مأمن نیست، حرم مأمن است؛ و هم در قبله بودن که قرآن دارد: فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏، بالضروره خود کعبه قبله است ولی مسجد‌الحرام هم خارج از قبله نیست، از میدان قبله خارج نیست.

و همچنین مبارک بودن‏ (انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً) این جهت نیز به تمام بلد بلکه به تمام حرم کشیده شده است. همچنین است موضوع حریت کعبه یعنی بین‌‏المللی اسلامی بودن آن. بهترین تعبیر همان تعبیر حضرت باقر است و ما باید همیشه همان تعبیر را به کار ببریم.

6. آیاتی که در قرآن درباره کعبه و حج وارد شده: سوره بقره، آیه 125 و 126: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهیمَ مُصَلًّی وَ عَهِدْنا الی‏ ابْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ انْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ. وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ...

[و یاد کنید آنگاه که این خانه را مرجع و پایگاه مردم و مکان امن ساختیم؛ و (گفتیم که) از جایگاه ابراهیم جایی برای نماز قرار دهید (در آنجا نماز گزارید) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش نمودیم که خانه مرا برای طواف‏‌کنندگان و مجاوران حرم و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه سازید. و آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگارا، اینجا را سرزمینی امن قرار ده و از اهل آن هرکه را به خدا و روز واپسین ایمان آورده از انواع میوه‌‏ها و دستاوردها روزی ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان کنم) و هرکه کفر ورزد پس او را اندکی بهره‌‏مند کنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم و آن بد فرجام و جایگاهی است.]

ایضاً سوره بقره، آیه 142: سَیَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتی کانوا عَلَیْها ... الی آخر آیات قبله. [بزودی مردمان نابخرد گویند: چه انگیزه‏‌ای آنان را از قبله‏‌ای که داشتند رویگردان ساخت (از بیت‏المقدس به کعبه متوجه ساخت)؟ بگو:

مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را که مصلحت بداند قبله می‌‏سازد و) هرکه را خواهد به راه راست هدایت می‌‌کند.]

ایضاً سوره بقره، آیه 196- 203: وَ اتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَانْ احْصِرْتُمْ ... الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ ... لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ ... ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ ... فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ ... فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا ... وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً ... اولئِکَ لَهُمْ نَصیبٌ مِمّا کَسَبوا ... وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی ایّامٍ مَعْدوداتٍ.

[و حج و عمره را تمام و کامل برای خدا به پایان برید، پس اگر محصور شدید هر قربانی که میسر باشد (بکشید و از احرام درآیید) و سرهای خود را نتراشید تا آنکه قربانی به جایگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هریک از شما بیمار بود یا دردی در سر داشت (و نیاز به تراشیدن سر در حال احرام پیدا نمود سر را بتراشد) پس کفّاره‌‏ای دهد روزه باشد یا صدقه یا قربانی و اگر ایمن بودید پس هرکه با تقدیم عمره به سوی حج تمتّع می‌‏رود هر قربانی که میسر باشد (بکشد)

و هرکه قربانی نیابد (یا نتواند) پس سه روز در ایام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامی که (به وطن) بازگشتید، این ده روز کامل است. این (حکم تمتّع) برای کسی است که (خود و) خانواده‌‏اش ساکن مسجد‌الحرام (اهل مکه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا سخت کیفر است.

(وقت) حج ماه‌های معلومی است، پس هرکه در این ماه‏‌ها [با بستن احرام‏] حج را [بر خود] واجب ساخت پس (بداند که) بدزبانی و آمیزش و فسق (کارهای ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج‏ [روا] نیست. و هر کار نیکی کنید خدا آن را می‌‏داند و توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست و از من پروا کنید ای خردمندان. بر شما گناهی نیست که فضل و بهره‌‏ای از پروردگارتان بجویید،

پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذکر خدا پردازید و او را یاد کنید چنانکه راهتان نموده است و همانا شما پیش از آن از گمرهان بودید. سپس از همان جا که مردم روانه می‌‏شوند روانه‏ شوید و از خدا آمرزش بخواهید، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.

پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد کنید که از پدران خود یاد می‌‏کنید یا بیشتر از آن، که برخی از مردم گویند:

پروردگارا ما را در دنیا بهره ده و در آخرت بهره‌‏ای نخواهند داشت. و برخی از آنها گویند: پروردگارا ما را در دنیا نیکی و در آخرت نیکی ده و از عذاب دوزخ نگاه دار. آنان از آنچه (یا به خاطر آنچه) به دست آورده‏اند بهره‌‏ای دارند و خداوند زودحساب است. و در [شب و] روزهایی چند به ذکر خدا پردازید، پس هرکه شتاب کند در دو روز (اعمال را انجام دهد) گناهی بر او نیست و هرکه تأخیر کند نیز گناهی بر او نیست، البته برای کسی که (از محرمات احرام) پروا داشته است و از خدا پروا کنید و بدانید که به سوی او محشور می‌‏شوید.]

ایضاً سوره آل عمران، آیه 96- 97: انَّ اوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاس ... فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ ابْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ ...

[همانا نخستین خانه‌‏ای که برای (اجتماع و عبادت) مردم قرار داده شد البته همان است که در بکّه است و مبارک و مایه هدایت جهانیان است. در آن نشانه‏‌های روشنی است، (از جمله) مقام ابراهیم و هرکه به آن درآید در امان است و حق خدا بر مردمان حج (زیارت) آن خانه است، بر هرکه بتواند بدان راه بَرَد و هرکه (با ترک آن) کافر شود (بداند که) خدا از جهانیان بی‏‌نیاز است.]

ایضاً مائده، آیه 94- 97: یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ ایْدیکُمْ ... یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تَقتُلوا الصَّیْدَ ... احِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ ... جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ ...

[ای کسانی که ایمان آورده‌‏اید، محققاً خداوند شما را به چیزی از صید (صید حیوانات خشکی در حال احرام) که در دسترس و تیررس شما هستند می‌‏آزماید تا خداوند معلوم کند کسی را که در نهان از او می‌‏ترسد.

پس هرکس بعد از این (از حکم حق) تجاوز کند عذابی دردناک خواهد داشت. ای کسانی که ایمان آورده‌‏اید در حال احرام صید نکشید و هرکه از روی عمد صید بکشد کیفرش آن است که معادل آن حیوانی که کشته از جنس چهارپایان- که دو نفر عادل از خودتان به معادل بودن آن حکم کنند- قربانی کند، قربانی‌‏ای که به کعبه رسد (در حرم ذبح یا نحر شود) یا کفّاره‌‏ای که اطعام به چند مسکین است یا به همان اندازه روزه گرفتن، تا وبال کار خود را بچشد، خداوند از گذشته (با دادن کفّاره) در گذشت و هرکه دوباره (به صید کردن) باز گردد (دیگر کفّاره ندارد، بلکه) خداوند از او انتقام می‌‏کشد و خداوند توانمند و صاحب انتقام است.

صید دریایی و خوردن آن برای شما حلال شد تا شما (مقیمان) و کاروانیان (در سفر) را توشه‌‏ای باشد و تا در احرام هستید صید خشکی بر شما حرام است و از خدایی که به سوی او محشور می‌‏شوید پروا کنید. خداوند، کعبه، آن خانه محترم و شکوهمند را و همچنین ماه حرام و قربانی بی‏نشان و قربانی نشان‏دار را مایه برپایی و اداره امور مردم قرار داد؛ این برای آن است که بدانید خداوند آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمین است می‌‏داند و خدا به همه چیز داناست (پس هرچه به شما دستور می‌‏دهد به مصلحت شماست).]

ایضاً انفال، آیه 34- 35: وَ ما لَهُمْ الّا یُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‏ وَ ما کانوا اوْلِیاءَهُ‏ انْ اوْلِیاؤُهُ الَّا الْمُتَّقونَ وَ لکِنَّ اکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمونَ. وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ الّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً ...

[و (البته آنان سزاوار عذاب هستند) آنان را چیست که خداوند عذابشان نکند با آنکه (مسلمانان را) از مسجد‌الحرام باز می‌‏دارند در حالی که متولّیان آن نیستند؟! متولّیان آن جز پرواپیشگان نیستند و لی بیشتر آنها نمی‌‏دانند و نماز و عبادتشان در نزد خانه کعبه جز سوت کشیدن و کف زدن نیست! پس بچشید عذاب را به کیفر آنکه کفر می‌‏ورزیدید.]

ایضاً سوره قصص، آیه 57- 59: وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدی‏ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ... وَ کَمْ اهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها ... وَ ما کانَ ربُّکَ مُهْلِکَ الْقُری‏ حَتّی یَبْعَثَ فی امِّها رَسولًا ...

[و گفتند: اگر با تو پیرو هدایت شویم از سرزمین خود برچیده گردیم. آیا ما برای آنان حرمی امن فراهم نکردیم که میوه‏‌ه‌ای هر چیز به عنوان روزی‏ای از نزد ما بدان‏سو فراهم آورده می‌‏شود؟! (از این پس نیز می‌‏توانیم امنیت آنان را حفظ کنیم) ولی بیشترشان نمی‌‏دانند.

و بسا شهرهایی را نابود کردیم که مردمش در زندگانی خویش سرخوش بودند و سرکشی کردند؛ و این خانه‌‏های (ویران) آنهاست که پس از آنها جز اندکی مسکون نشده است (مسافران چند ساعتی در آن بار می‌‏اندازند) و ما خود وارث (آنها) شده‌‏ایم. و پروردگارت نابودکننده شهرها نبوده تا آنکه در مرکز آنها پیامبری برانگیزد که آیات ما را بر آنان بخواند و ما نابودکننده شهرها نبودیم مگر آنکه مردمانش ستمکار بودند.]

ایضاً سوره ابراهیم، آیه 35- 40: وَ اذْ قالَ ابْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... رَبِّ انَّهُنَّ اضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النّاسِ ... رَبَّنا انّی اسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ ... رَبَّنا انَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفی وَ ما نُعْلِنُ ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی ... رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ ...

[و (یاد آر) هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر (مکه) را حرمی امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بت‌ها بدور دار. پروردگارا، آن بت‌ها موجب گمراهی بسیاری از مردم شده‌‏اند، پس هرکه مرا پیروی کند از من است و هرکه مرا نافرمانی کند همانا تو بسیار آمرزنده و مهربانی. پروردگارا، من برخی از فرزندانم (اسماعیل و اولاد آینده او) را در دره‏ای خشک و بی‏‌گیاه نزد خانه محترم و پرشکوه تو جای دادم، پروردگارا برای آنکه نماز را بپا دارند، پس تو هم دلهای مردمی را چنان ساز که به سوی آنان گراید و از میوه‌‏ها (ی گوناگون سایر سرزمین‌ها) روزی آنان کن، باشد که سپاس گزارند.

پروردگارا همانا تو می‌‏دانی آنچه را که ما پنهان می‌‏داریم و آنچه را که آشکار می‌‏کنیم و هیچ چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست. سپاس و ستایش خدایی را که به من در سر پیری اسماعیل و اسحاق را بخشید، همانا پروردگارم شنوای دعاست. پروردگارا مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و پروردگارا دعای مرا بپذیر.]

7. وسائل‏، جلد 2، صفحه 136، حدیث 15: فِی‏ العلل‏ وَ عیون الاخبار بِاسانیدَ تَأْتی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شاذانَ عَنِ الرِّضا علیه‌السلام فی حَدیثٍ طَویلٍ قالَ: انَّما امِروا بِالْحَجِّ لِعِلَّةِ الْوِفادَةِ الَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبِ الزِّیادَةِ وَ الْخُروجِ مِنْ کُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تائِباً مِمّا مَضی‏ مُسْتأْنِفاً لِما یَسْتَقْبِلُ مَعَ ما فیهِ مِنْ اخراجِ الْامْوالِ وَ تَعَبِ الأَبْدانِ وَ الْاشْتِغالِ عَنِ الْاهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفْسِ عَنِ اللَّذّاتِ شاخِصاً فِی الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ ثابِتاً عَلی ذلِکَ دائِماً، مَعَ الْخُضوعِ وَ الْاسْتِکانَةِ وَ التَّذَلُّلِ مَعَ ما فی ذلِکَ لِجَمیعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنافِع لِجَمیعِ مَنْ فی شَرْقِ الْارْضِ وَ غَرْبِها وَ مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُ وَ مِمِّنْ لا یَحُجُّ مِنْ بَیْنِ تاجِرٍ وَ جالبٍ وَ بائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ کاسِبٍ وَ مِسْکینٍ وَ مُکارٍ وَ فَقیرٍ وَ قَضاءِ حَوائِجِ اهْلِ الأَطْرافِ فِی الْمَواضِعِ الْمُمْکِنِ لَهُمُ الْاجْتِماعُ فیهِ مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فی کُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، کَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ کُلِّ فِرْقَةٍ ... وَ لِیَشْهَدوا مَنافِعَ لَهُمْ.

[و در کتاب‏ علل الشرایع‏ و عیون اخبار الرضا به چند سند از فضل بن شاذان، از حضرت رضا علیه‌السلام در حدیثی طولانی روایت کرده که فرمود:

مردم به گزاردن حج فرمان یافته‌‏اند تا بر خداوند وارد شوند و از او افزونی طلبند و بنده از همه گناهانی که کرده بیرون آید و از گذشته خود توبه کند و در آینده عمل را از سر گیرد. علاوه بر آن در حج هزینه اموال و رنج بدن‌ها و دوری از زن و فرزند و محرومیت نفس از لذت‌ها نهفته است و آدمی در گرما و سرما رنج سفر می‌‏برد و این حال در سراسر حج ادامه دارد و همراه با خضوع و دلشکستگی و خواری و زبونی به پیشگاه خداست. گذشته از این، در حج منافع همه مردم در شرق و غرب زمین و خشکی و دریا نهفته است، چه آنان که حج می‌‏گزارند و چه آنان که به حج نمی‌‏روند، از تاجر و واردکننده و فروشنده و خریدار و کاسب گرفته تا تهیدست و چاروادار و فقیر.

و نیز در حج، حوایج مردم سرزمین‌های مختلف در جاهایی که امکان اجتماع برای آنان فراهم است برآورده می‌‏شود. و دیگر آنکه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان برای مردم نواحی مختلف امکان‏‌پذیر است، چنانکه خدای بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهی کوچ نمی‏‌کنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوی قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند؟ و فرموده: ... تا شاهد منافعی برای خویش باشند.]

ایضاً صفحه 137، حدیث 17: عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَکَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتی مِنْ اجْلِها کُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَیْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الی‏ انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما یَکونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِی الدّینِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْیاهُمْ فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الی‏ بَلَدٍ وَ لِیَنْتَفِعَ بَذلِکَ الْمُکاری وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْکَرَ وَ لا یُنْسی وَ لَوْ کانَ کُلُّ قَوْمٍ انَّما یَتَکَلَّمونَ‏ عَلی بِلادِهِمْ وَ ما فیها هَلَکوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِیَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ یَقِفوا (ظ) عَلی ذلِکَ. فَذلِکَ عِلَّةُ الْحَجِّ.

[هشام بن الحکم گوید: از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم: علت چیست که بندگان‏ خدا مکلّف به حج و طواف خانه خدا شده‏‌اند؟ فرمود: خداوند خلایق را آفرید ... و آنان را به کاری که طاعت در دین و مصلحت امر دنیای آنهاست فرمان داد و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یکدیگر را بشناسند و هر قومی کالای تجاری خود را از شهری به شهر دیگر برد و بدین وسیله چارواداران و شتربانان سود برند،

و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلی الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشی سپرده نشود و اگر هر قومی فقط در سرزمین خود و در مورد آنچه مربوط به همان جاست سخن گویند (اتکا کنند) همه از بین می‌‏روند و شهرها ویران می‌‏گردد و صادرات و واردات و سودی صورت نمی‌‏گیرد و خبرها پوشیده می‌‏ماند و به هیچ یک از این منافع دست نمی‌‏یابند. این است علت حج.]

ایضاً صفحه 137، باب 4، حدیث 2: کانَ علِیٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَقولُ لِوُلْدِهِ: یا بَنِیَّ، انْظُروا بَیْتَ رَبِّکُمْ فَلا یَخْلُوَنَّ مِنْکُمْ فَلا تُناظَروا. [علی علیه‌السلام به فرزندان خود می‌‏فرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشید و هرگز اجازه ندهید از وجود شما خالی باشد که در آن صورت مهلت داده نمی‏‌شوید.]

ایضاً حدیث 5: عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ.

[امام صادق علیه‌السلام فرمود: این دین پیوسته برپاست تا کعبه برپاست.]

ایضاً حدیث 8: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبی عَبْدِ اللَّهِ قالَ: قُلْتُ لِابی عَبْدِ اللَّه علیه السلام: انَّ ناساً مِنْ هؤُلاءِ الْقُصّاصِ یَقولونَ: اذا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ کانَ خَیْراً لَهُ. فَقالَ: کَذَبوا، لَوْ فَعَلَ هذَا النّاسُ لَعُطِّلَ هذَا الْبَیْتُ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هذَا الْبَیْتَ قِیاماً لِلنّاس.

[عبدالرحمن بن ابی عبداللَّه گوید: به امام صادق علیه‌السلام گفتم: گروهی از این داستان‏‌سرایان گویند: هرگاه آدمی حج گزارد، سپس صدقه دهد و دیگر همین کار را ادامه دهد (پول حج را صدقه دهد و دیگر به حج نرود) برای او بهتر است. امام فرمود: دروغ می‌‏گویند، اگر مردم چنین کنند این خانه تعطیل می‌‏شود، در صورتی که خداوند این خانه را سبب برپایی و اداره امور مردم قرار داده است.]

وسائل‏، صفحه 138 بابی دارد تحت این عنوان: بابُ وُجوبِ اجْبارِ الْوالِی النّاسَ عَلَی الْحَجِّ وَ زِیارَةِ الرَّسولِ وَ الْاقامَةِ بِالْحَرَمَیْنِ کِفایَةً وَ وُجوبِ الْانْفاقِ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ الْمالِ انْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مالٌ.

از جمله این حدیث را نقل می‌‌کند: عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ قالَ: لَوْ انَّ النّاسَ تَرَکُوا الْحَجَّ لَکانَ عَلَی الْوالی انْ یُجْبِرَهُمْ عَلی ذلِکَ وَ عَلَی الْمُقامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَکوا زِیارَةَ النَّبِیِّ لَکانَ عَلَی الْوالی انْ یُجْبِرَهُمْ عَلی ذلِکَ وَ عَلَی الْمُقامِ عِنْدَهُ فَانْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ أَمْوالٌ انْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ.

[امام صادق علیه‌السلام فرمود: اگر مردم حج را ترک کنند بر حاکم لازم است که آنان را به رفتن حج و ماندن در کنار کعبه اجبار کند و نیز اگر زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله را ترک کنند بر حاکم لازم است که آنان را به زیارت آن حضرت و ماندن در کنار قبر حضرتش وادار نماید و اگر پول ندارند از بیت‌‏المال مسلمانان مخارج آنان را بپردازد.]

ایضاً صفحه 139 حدیث محاجه امیر علیه‌السلام با خوارج در مورد امام و مقایسه امام با کعبه و نقل امیر حدیث‏ «الْکَعْبَةُ تُؤْتی وَ لا تَأْتی» را.

ایضاً صفحه 142، باب 22، حدیث 8:

عَنْ ابانِ بْنِ تَغْلِبٍ قالَ: قُلْتُ لِابی عَبْد اللَّه علیه السلام: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ. قالَ: جَعَلَهَا اللَّهُ لِدینِهِمْ وَ مَعایِشِهِمْ.

[ابان بن تَغْلِب گوید: به امام صادق علیه‌السلام گفتم: معنی این آیه چیست: خداوند، کعبه، این خانه شکوهمند را سبب برپایی و اداره امور مردم قرار داده است. فرمود: آن را برای منافع دین و معیشت آنان قرار داده است.]

8. عطف به نمره 5،

نقل شده از تواریخ و یا روایات که منصور دوانیقی‏ می‌‏خواست مسجد‌الحرام را توسعه دهد و مردم راضی نمی‏‌شدند. از حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام سؤال شد. ایشان منعی ندانستند و گفتند: از مردم بپرسید آیا شما اول بودید و بعد در اینجا کعبه و مسجد آمد (مانند سایر مساجد و معابد) و یا اول کعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شدید (قریب به این مضمون)؟ این استدلال عجیبی است و انحصاراً در مورد کعبه صادق است، زیرا ابراهیم در یک وادی غیر ذی زرعی خانه‌‏ای برای عبادت بنا کرد و از روایات برمی‌‏آید که آنجا را برای همه جهانیان از اهل توحید قرار داد و این مطلب به این صورت بیان شده که ابراهیم روی بلندی رفت و مردم را آواز داد و این ندا به همه حتی به کسانی که در اصلاب و ارحام بودند رسید.

به هر حال اینها همه قرینه است برای اینکه کعبه و حریم آن جنبه بین‏‌المللی اسلامی داشته باشد و برای آنجا کسی نباید ویزا و اجازه بگیرد، باید به منزله محل سازمان ملل اسلامی باشد. لزومی ندارد که ما منتظر دولت واحد اسلامی باشیم. قبل از آن هم می‌‏شود از این خانه به عنوان مقر سازمان ملل اسلامی نظیر آنچه بلوک‌های مختلف جهان سازمان ملل متفق بپا کرده‌‏اند، داشته باشیم. این سازمان باید قسمت‌های مختلف از قبیل شورای امنیت، سازمان فرهنگی، سازمان بهداشتی و غیره داشته باشد.

9. لقطه در حرم با سایر لقطه‏‌ها فرق دارد- رجوع شود به فقه.

10. همان‏طوری که در ضمن نامه حضرت امیر علیه‌السلام به قثم بن عباس ذکر شد،

لازم است حجاج همه ساله رهبر داشته باشند. در مروج الذهب‏ مسعودی، آخر جلد دوم، نام امیرالحاج‏‌ها را از زمان رسالت تا سال تألیف کتاب ذکر کرده است. ظاهراً منصب نقابت طالبیین‏ که پدر سید مرتضی و بعضی دیگر داشته‌‏اند شامل این قسمت هم بوده است.

11. یکی از آثار حج جنبه اجتماعی و هماهنگی آن است. فرق است که کسی به تنهایی برود مثلًا به عرفات برای دعا و یا با یک میلیون جمعیت باشد. در روح بشر خاصیت هماهنگی با جمع است که از آن به «محاکات» تعبیر می‌‏کنند. اسلام از جنبه روانی به محیط‌های مذهبی و معنوی که موجب برانگیخته شدن احساسات مکتوم است، اهمیت می‌‏دهد. مسئله محاکات از نظر علمای اجتماع تنها جنبه فیزیکی دارد، نوعی عکس‌‏العمل است در طبیعت،

اما باید به آن اضافه کرد جنبه روحی آن را که استعدادی در روح هست و احتیاج دارد به بیداری. در آن وقت است که گاهی قوّت این عکس‏‌العمل صدها برابر اصل عمل می‌‏شود: یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ.

12. اثر حج در استقلال ممالک اسلامی و خلاصی از چنگال استعمار، همان‏طور که در ورقه‏‌های مستقل راجع به اندونزی گفتیم.

13. فقط سه چیز است که می‌‏تواند مسلمین را به هم مربوط کند و ملاک وحدت آنهاست: قرآن، رسول اکرم و سیرت و تاریخ آن حضرت، کعبه و حج. از اینجا می‌‏توان به عمق گفته معروف گلادستون پی برد که معروف است گفته است: ما دامَ الْقُرْآنُ یُتْلی‏ وَ مُحَمَّدٌ یُذْکَرُ وَ الْکَعْبَةُ یُحَجُّ فَالنَّصْرانِیَّةُ عَلی خَطَرٍ عَظیمٍ. [تا قرآن خوانده می‌‏شود و نام محمّد بر سر زبان‌هاست و حج کعبه گزارده می‌‏شود، نصرانیت در خطر بزرگی قرار دارد.]

14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نیست، به اصطلاح فقهی واجب کفایی است و مشروط به استطاعت افراد نیست و شاید بشود گفت واجب اجتماعی و حکومتی است و شرطش استطاعت افراد نیست. بلی، از نظر افراد واجب عینی است و شرطش استطاعت است. پس در حقیقت واجب کفایی یا اجتماعی و حکومتی است. اگر بعضی افراد به قدر کفایت مستطیع شدند بر آنها واجب عینی می‌‏شود.

اگر عمل کردند فبها، اگر عمل نکردند حاکم آنها را اجبار می‌‌کند بر این عمل. از قبیل نماز و روزه نیست که از وظایف حاکم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطیعی پیدا نشدند، حاکم باید از بیت‌‏المال بودجه این کار را تأمین کند. صاحب‏ وسائل‏ تعبیر خوبی داشت که در بند 7 گفته شد که تعبیر به واجب کفایی کرده بود.

احرام

15. احرام، رمز دور کردن نشان‌ها و افتخارهای وهمی و خیالی و عود به مفاخر واقعی است. احرام ارجاع به این فکر است که ببین آیا غیر از کلاه نشان دیگری از مردی در تو هست؟

به قول سعدی در طیبات، صفحه 675: ره طالبان و مردان کرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردی مگر این کلاه داری‏ به چه خرمی و نازان گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است که مال و جاه داری‏ به در خدای قربی طلب ای ضعیف همت‏ که نماند این تقرب که به پادشاه داری‏

حج، رمز ریختن و شکستن تعینات و غلاف‌ها و حصارهای خیالی و اعتباری است. همه دور یک خانه طواف کردن، رمز هدف واحد و فکر و ایده واحد است.

همه با هم در یک صحرا وقوف کردن و یک نوع عمل کردن و با هم حرکت کردن، رمز حرکت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادی ثابتی داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادی حرکت کند.

جامعه آنگاه در مسیر واحد حرکت می‌‌کند که هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یک جور تشخیص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد و دیگر عدم سوء‌ظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است.

در قرآن می‌‏فرماید: ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ. در این آیه اولًا تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج می‌‏زنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس می‌‏گوید: شما موقف خود را جدا نکنید. (آنها به عرفات نمی‌‏رفتند و در مزدلفه که ظاهراً مرتفع‌‏تر هم هست توقف می‌‌کردند.)

طواف

16. طواف مثل نماز است‏ (الطَّوافُ بِالْبَیْتِ صَلاةٌ)، مانند نماز درس نظم و انضباط است. متوجه اطراف شدن و تمایل به این طرف و آن طرف و تکلم و خنده و گریه در آن ممنوع است (رجوع شود به فقه). بعلاوه مطابق فقه شیعه به نحو خاصی باید شانه چپ همیشه متوجه کعبه باشد. حتی پیرمردترین افراد باید مقید به این انضباط باشد.

هروله

17. هروله بین صفا و مروه شکستن تکبر و تفرعن و رمز اجابت سریع و دویدن به دنبال مطلوب است، مبارزه با راه رفتن از روی مَرَح است: وَ لا تَمْشِ فِی الْارْضِ مَرَحاً انَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا. [ترجمه: و در زمین با ناز و خودپسندی راه مرو، که خداوند هیچ خودپسند نازنده را دوست نمی‏دارد.]

18. در فقه شیعه استقبال و استدبار کعبه در حال قضای حاجت روا نیست و این منت‌های احترام به کعبه را می‌‏رساند.

حج با مال حلال

19. به صورت حدیث نقل شده: اذا حَجَجْتَ بِمالٍ اصْلُهُ سُحْتٌ فَما حَجَجْتَ وَ لکِنْ حَجَّتِ الْبَعیرُ. [هرگاه با پولی به حج روی که اصل آن از حرام به دست آمده باشد در واقع تو به حج نرفته‌‏ای بلکه شترت به حج رفته است.]

حالا باید گفت: فَما حَجَجْتَ وَ لکِنْ حَجَّتِ الْموتورُ، حَجَّتِ الطَّیّارَةُ وَ السَّیّارَةُ. [ترجمه: تو به حج نرفته‌‏ای بلکه موتور و هواپیما و ماشین به حج رفته است.]

سعدی در باب هفتم‏ گلستان‏، حکایت 11 نظر به آیه‏ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِ‏ دارد، می‌‏گوید:

سالی نزاعی در پیادگان حجاج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده، انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم.

کجاوه‌‏نشینی را شنیدم که با عدیل خود می‌‏گفت: یا للعجب، پیاده عاج چو عرصه شطرنج بسر می‌‏برد فرزین می‌‏شود یعنی به از آن می‌‏گردد که بود و پیادگان حاج بادیه بسر بردند و بتر شدند.

از من بگوی حاجی مردم گزای را کو پوستین خلق به آزار می‌‏درد حاجی تو نیستی، شتر است از برای آنک‏ بیچاره خار می‌‏خورد و بار می‌‏برد

حالا باید گفت: حاجی تو نیستی، موتور است از برای آنک بیچاره بنزین می‌‏خورد و بار می‌‏برد. شاعری هزل‏‌گو فرض کرده که اگر شتر سجع مُهری برایش حکاکی شده بود، قاعدتاً می‌‏بایست چه باشد؟

در قدیم معمول بود که مردم می‌‏رفتند پیش حکاک‌ها برایشان مهر ثبت حک می‌‌کردند. گاهی حکاک‌ها ذوق شعری داشتند و اسم شخص را ضمن شعری ذکر می‌‌کردند.

علما معمولًا آیه یا ذکری در سجع مهر خود می‌‏آوردند، مثل: ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ یا: انَّ فَتْحَ اللَّهِ قَریبٌ. گاهی این سجع مهرها چیزهای خوشمز‌ه‏‌ای از کار درمی‏‌آمد. گویند شخصی اسم خودش نور‌الدین و اسم پدرش نور‌اللَّه و اسم مادرش نور‌النساء بود و سجع مهری خواست.

حکاک ثبت کرد: خودم نور و بابام نور و ننه‏‌ام نور- اگر نوره کشم نورٌ علی نور. دیگری به حکاک گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدر زنش بود) و نام چهار سوره قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلی و اسم پدرزنش میر مبارک بود.

حکاک ثبت کرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحی، تبارک- رضا قلی افشار داماد میر مبارک.

به هر حال شاعر هزل‏‌گو فرض کرده که اگر شتر از حکاک سجع مهر بخواهد، جوابش این است: گاه بارم خار باشد گاه دُر یار حاجی عبده الراجی شتر

اما اکنون یار حاجی شتر نیست، موتور است. سجع مهر او این خواهد بود: گاه بارم بمب باشد گاه دُر یار حاجی عبده الراجی موتور

20. از جمله حضرت امیر خطاب به قثم که فرمود: وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّه‏ یعنی آنها را موعظه کن و عبرت‌های تاریخ را برای آنها بازگو کن، معلوم می‌‏شود در این سفر، در این وقوفات این استفاده‏‌ها باید بشود

همان‏طوری که رسول اکرم در حجة الوداع که آخرین حج و از نظری اولین حج آن حضرت (بعد از فتح مکه و استقرار حکومت اسلامی) نیز بود همین طور عمل کرد. در آن سال رسول اکرم خودشان سمت امیر‌الحاج را داشتند. خطابه‏‌های مهم آن حضرت همان‌هاست که در ایام حج ایراد کرده. در آنجا یک نفر بازگوکننده بود که کار بلندگو را انجام می‌‏داد. رجوع شود به جزوه آقای کمره‏‌ای در مورد این خطبه‏‌ها.

21. اولین امیر‌الحاج عتّاب بن اسید و سال بعد حضرت امیر بود. کار مهمی که در آن سفر صورت گرفت، قرائت سوره برائت بود. رجوع شود به تاریخ برای تعیین کارهایی که به وسیله آن حضرت در آن سفر صورت گرفت. به هر حال بهترین موقع خطابه ایام حج است، آنهم به وسیله سازمان رهبری حجاج. بهترین نشریه‌‏ها نیز باید در همین مکان و زمان منتشر شود.

رمی جمرات

22. رمی جمرات رمز اظهار تنفر است. گفته شده آنجا مقبره سه نفر از خائنین است که در داستان فیل با دشمنان تبانی کرده و به دوستان خیانت کردند. چه مانعی دارد که این اظهار تنفر هر سال به صورت زنده‌‏تری اجرا شود و خائنین روز مجسمه یا تمثالشان نصب شود و مسلمین تمثال آنها را سنگباران کنند؟ البته این عمل وقتی خوب است که حکومت واحد اسلامی تشکیل شود و یک خائن مسلّم که به تصویب شورای رهبری اسلامی رسیده باشد انتخاب گردد.

23. صافی‏، ذیل آیه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ): القمی‏ عَنِ الصّادِقِ علیه السلام: لَمّا بَنی‏ ابْراهیمُ علیه‌السلام الْبَیْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَکَتِ الْکَعْبَةُ الَی اللَّهِ تَعالی ما تَلْقی مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِکینَ، فَاوْحَی اللَّهُ تَعالی الَیْها: قِرّی کَعْبَتی فَانّی ابْعَثُ فی آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً یَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ یَتَخَلَّلونَ.

وَ فِی‏ العلل‏ وَ العیاشی‏ عَنْهُ علیه‌السلام انَّهُ سُئِلَ: أَ یَغْتَسِلْنَ النِّساءُ اذا اتَیْنَ الْبَیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ انَّ اللَّهَ تَعالی یَقولُ: «طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجودِ» فَیَنْبَغی لِلْعَبْدِ انْ لا یَدْخُلَ مَکَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذی‏ وَ تَطَهَّرَ.

[در تفسیر قمی‏ از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده که: چون ابراهیم علیه‌السلام خانه کعبه را ساخت و مردم به حج رفتند، کعبه از (بوی گند) نَفَس مشرکان به خداوند شکایت کرد، خداوند به آن وحی فرمود: کعبه من آرام باش، من در آخر الزمان قومی را برخواهم انگیخت که با چوب درخت نظافت و خلال می‌‏کنند (و دیگر دهان و نَفَسشان بو نمی‌‏دهد).

و در علل الشرایع و تفسیر عیاشی‏ روایت است که از آن حضرت پرسیدند: آیا زنانی که برای طواف کعبه می‌‏آیند باید غسل کنند؟ فرمود: آری، خدای متعال می‌‏فرماید: خانه مرا برای طواف‌‏کنندگان و مجاوران حرم و رکوع‏‌کنندگان سجده‏‌گزار پاکیزه سازند. پس سزاوار است که بنده داخل حرم نشود مگر آنکه پاکیزه بوده، عرق و آلودگی خود را شسته و خود را نظافت کرده باشد.]

قربانی

24. آیا قربانی رمز چه کاری است؟ فقط به خاطر کمک به اهل حرم است که می‌‏فرماید: وَ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیرَ یا: وَ اطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ، یا رمز کشتن نفس حیوانی است، یا چیز دیگر؟

25. رجوع شود به داستان معروف ابن ابی‌العوجاء و عده دیگر از زنادقه که عمل طواف مسلمانان را به مسخره می‌‏گرفتند و خطاب به حضرت صادق گفت: الی‏ کَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ؟

26. رجوع شود به ورقه‏‌های‏ حج.

27. نهج‌البلاغه‏، خطبه 1:

وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْانامِ، یَرِدونَهُ وُرودَ الْانْعامِ وَ یَأْلَهونَ الَیْهِ وُلوهَ الْحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اجابوا الَیْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا کَلِمَتَهُ وَ وَقَفوا مَواقِفَ انْبِیائِهِ وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطیفینَ‏ بِعَرْشِهِ، یُحْرِزونَ الأَرْباحَ فی مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ یَتَبادَرونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی لِلْاسْلامَ عَلَماً وَ لِلْعائِذینَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ وَ اوْجَبَ حَقَّهُ وَ کَتَبَ عَلَیْکُمْ‏ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: وَ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ.

[و زیارت خانه محترم و شکوهمند خود را که قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، که حاجیان مانند شتران تشنه به آب رسیده به آن در می‌‏آیند و چون کبوتران مشتاق آشیانه به آن روی می‌‏آورند.

و خدای سبحان حج را نشانه خاکساری بندگان در برابر عظمت او و اعترافشان به عزت خداوندی‌‏اش قرار داد و از میان آفریدگانش شنوندگانی را برگزید که دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصدیق نمودند،

و در جاهایی که پیامبران او به عبادت برخاستند ایستادند و شباهتی با فرشتگانی که گرداگرد عرش می‌‏گردند پیدا نمودند، در تجارت‌خانه عبادت او سودها می‌‏جویند و به وعده‏‌گاه آمرزش او شتابان روی می‌‏آورند. خدای سبحان کعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زیارتش را واجب، رعایت حقش را لازم و رفتن به سویش را بر شما حتم گردانید،

و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان که توانایی رفتن دارند که زیارت آن خانه کنند و هرکه با نرفتن خود کفر ورزد بداند که خداوند از همه جهانیان بی‏‌نیاز است.]

28. نهج‌البلاغه‏، حکمت 252: فَرَضَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً عَنِ الْکِبْرِ وَ الزَّکاةَ تَسْبیباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّیامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّینِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْکَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصیناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ایجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْکَ الزِّنا تَحْصیناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْکَ اللِّواطِ تَکْثیراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَی الْمُجاحَداتِ وَ تَرْکَ الْکَذِبِ تَشْریفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظیماً لِلْامامَةِ.

[خداوند ایمان را واجب کرد برای پاکسازی از شرک و نماز را برای پیراستن از کبر و زکات را برای فراهم آوردن اسباب روزیِ (بینوایان) و روزه را برای آزمایش اخلاص بندگان و حج را برای تقویت دین و جهاد را برای عزت اسلام و امر به معروف را برای اصلاح عموم مردم و نهی از منکر را برای بازداشتن نابخردان و صله رحم را برای رشد و تکثیر شمار خویشان و قصاص را برای پیشگیری از خون‌ریزی،

و اجرای حدود را برای بزرگ‌نمایی حرام‌های الهی و ترک شراب‏‌خواری را برای حفاظت از عقل‌ها و دوری کردن از دزدی را برای رعایت عفّت و ترک زنا را برای نگاه‌داری و سلامت نسب‌ها و ترک لواط را برای افزونی نسل‌ها و گواهی‌ها را برای پشتیبانی از حقوق انکار شده و ترک دروغ را برای شرافت بخشیدن به راستگویی و سلام را برای ایمنی بخشیدن از امور هراس‌‏انگیز و امانت را برای نظام یافتن افراد امت و اطاعت را برای بزرگداشت مقام امامت.]

29. نهج‌البلاغه‏، باب کتب، شماره 47 (وَ مِنْ وَصِیَّتِهِ لَهُ علیه‌السلام لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام لَمّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ):

... وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ و َ اللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلاةِ فَانَّها عَمودُ دینِکُمْ و َ اللَّهَ اللَّهَ فی بَیْتِ رَبِّکُمْ لا تُخَلّوهُ ما بَقیتُمْ فَانَّهُ انْ تُرِکَ لَمْ تُناظَروا.

[... خدا را، خدا را درباره قرآن! مبادا دیگران بر عمل به آن بر شما پیش افتند. خدا را، خدا را درباره نماز که آن ستون دین شماست. خدا را، خدا را درباره خانه پروردگارتان! تا زنده هستید آن را خالی نگذارید، که اگر متروک گذاشته شود دیگر مهلت نیابید (و عزت و شوکت خویش را از دست می‌‏دهید).]

30. نهج‌البلاغه‏، خطبه 190: أَ لا تَرَوْنَ انَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الْاوَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ الَی الآخِرینَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِاحْجارٍ لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَیْتَهُ الْحَرامَ الَّذی جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِیاماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِاوْعَرِ بِقاعِ الْارْضِ حَجَراً وَ اقَلِّ نَتائِقِ الْارْضِ مَدَراً وَ اضْیَقِ بُطونِ الْاوْدِیَةِ قُطْراً بَیْنَ جِبالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمالٍ دَمِثَةٍ وَ عُیونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًی مُنْقَطِعَةٍ لا یَزْکو بها خُفٌّ ...

[آیا نمی‌‏بینید که خدای سبحان همه پیشینیان را از زمان آدم- صلوات اللَّه علیه- تا واپسین امت در این جهان، به سنگ‌هایی (روی هم چیده) که نه سود و زیانی می‌‏رسانند و نه می‌‏بینند و می‌‏شنوند آزمایش نمود؟! و آن را حرمت‌کده و خانه محترم و شکوهمند خویش ساخت «خانه‌‏ای که آن را مایه برپایی و اداره امور مردم قرار داد»، آنگاه آن را در سنگلاخ‌‏ترین سرزمین‌ها و کم‌‏آبادی‌‏ترین منطقه‌‏ها و تنگ‏‌ترین دره‏‌ها، در میان کوه‌های سخت و شن‌زارهای نرم و چشمه‏‌های کم‌‏آب و روستاهای جدا از هم قرار داد، سرزمینی که نه شتر و نه اسب و نه گاو و گوسفند در آن پرورش می‌‌‏یابد.

سپس آدم و فرزندان او را فرمان داد که شانه‌‏های خود را به سوی آن گردانند و به سوی آن روی آورند. آنگاه این خانه محل سودآوری سفرها و بارانداز بارهای آنان شد، که صاحبدلان از فلات‌های خشک و دور و دره‏‌های پست و عمیق و جزیره‏‌های جداجدای دریاها به سوی آن می‌‏شتابند، شانه‌‏های خود را با خواری و فروتنی در گرد آن می‌‏جنبانند و لااله‏‌گویان گرد آن می‌‏چرخند و ژولیده مو و غبارآلود به سوی آن هروله می‌‏کنند، در حالی که جامه‌‏های تن را دور افکنده و با‌ رها ساختن و آرایش نکردن موها زیبایی‌های خود را زشت و بدنما ساخته‌‏اند. اینها همه به جهت آزمون بزرگ و امتحان سخت و آزمایش آشکار و پاکسازی بلیغی است که خداوند آن را سبب رحمت و وسیله رسیدن به بهشتش قرار داده است.

و اگر خدای سبحان می‌‏خواست که حرمت‌کده و مشعرهای بزرگ خود را در میان بوستان‌های پر جویبار و دشت‌های نرم و هموار، پر‌درخت با میوه‌‏های در دسترس و بناهای انبوه و روستاهای بهم پیوسته و در میان گندم‌زارها با گندم‌های درشت و پرمغز و باغ‌های سرسبز و زمین‌های حاصل‌خیز حلقه‌‏وار و زمین‌های پر‌آب و بوستان‌های خرم و راه‌های آباد قرار دهد می‌‏توانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندک می‌‏شد.

و اگر پی‏‌هایی که آن خانه بر آن استوار است و سنگ‌هایی که خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و گوهرهای رخشنده و تابان تشکیل می‌‏یافت، بی‏‌شک از فشار و حمله شک در سینه‌‏ها می‌‏کاست و وسوسه‏‌های سخت‌‏کوشانه ابلیس را از دل‌ها می‌‏زدود و هرگونه تلاطم شک و تردید را از مردم برطرف می‌‏ساخت؛ ولی خداوند بندگانش را به انواع سختی‌ها می‌‏آزماید و به انواع کوشش‌ها به بندگی فرا می‌‏خواند و به انواع ناخوشایندی‌ها امتحان می‌‌کند تا تکبر را از دلشان بیرون کند و خواری و فروتنی را در جانشان بنشاند و اینها را درهای گشوده به روی فضلش و اسباب آسان برای دستیابی به عفوش قرار دهد.]

31. در نمره 28 از علی علیه‌السلام نقل کردیم: وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدّینِ. پس لااقل یکی از فلسفه‌های حج تقویت اسلام است. اکنون به چند مطلب باید اشاره کنیم: مطلب اول اینکه بحث ما در درس‌هایی است که از حج و برای حج باید یاد بگیریم. اینکه می‌‏گوییم درس است مقصود این است که غیر از اعمال ظاهر و مناسک معروف، یک سلسله درس‌های دیگر هم هست که بعضی را برای حج و بعضی را از حج باید یاد بگیریم، زیرا اسلام به اعتراف تمام علمای اسلام‏ در همه دستورهای خود منظورهای عالی و مقدسی را در نظر گرفته است.

درس‌هائی از حج

ما یک سلسله درس‌های مقدماتی است که برای حج یعنی برای رسیدن به منظورهای اسلام از حج باید یاد بگیریم و یک سلسله درس‌هاست که از حج باید بیاموزیم، حج باید معلم و ما باید متعلم باشیم. آن درس‌هایی که ما باید برای حج بیاموزیم مقدماتی است برای رسیدن به منظورهای عالی اسلام از اجتماع عظیم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموخته‏‌ایم، فقط باید مراقبت کنیم که این منظورها واقعاً تأمین شود.

اسلام، ما را یعنی ملل مختلف غیر مرتبط به یکدیگر را که نه یک نژاد دارند و نه یک زبان و نه یک رنگ و نه یک حکومت و نه یک ملیت، در یک سرزمین با آمادگی روحی فوق‌‏العاده‌‏ای جمع کرده است. اجتماع قطعاً بی‌‏نظیری است، اجتماعی که از لحاظ کمیت کم‏‌نظیر و شاید بی‌‏نظیر است و حدود 320000 از خارج و یک میلیون از خود کشور سعودی امسال (1387 قمری) آمده بودند. و اما از لحاظ کیفیت قطعاً بی‌‏نظیر است زیرا اولًا طبیعیِ طبیعی است، هیچ زوری پشت سر آن نیست، اجتماعی که بر اساس مطامع نیست بلکه مطامع را پشت سر گذاشته‌‏اند، اجتماعی که در آن انگیزه جنسی یا تفرج و تفنن وجود ندارد، حد اکثر این است که اخیراً از رنج آن کاسته‌‏اند، اجتماعی که و لو موقتاً تفاخرات و منیّت‌ها کنار گذاشته شده، همه با یک نوع فکر و یک نوع ذکر و یک نوع لباس و یک نوع عمل و در یک راه قدم برمی‏‌دارند. تا اینجا اسلام انجام داده، از آن به بعد یعنی استفاده از این اجتماع عظیم خالص با ماست. خوب علی فرمود: تَقْوِیَةً لِلدّینِ. بدون شک خود همین اجتماع که فقط افراد یکدیگر را می‌‏بینند در تقویت دین مؤثر است ولی کافی نیست.

حج تقویت دین

تقویت اسلام یعنی چه؟ اسلام نیرو بگیرد یعنی چه؟ نیرو گرفتن اسلام به این است که بر ایمان پیروان اسلام افزوده شود و عمل پیروان اسلام با اسلام انطباق پیدا کند و بر عدد پیروان اسلام افزوده شود.

تقویت اسلام، دیگر به این است که مسلمانان قوی‌‏تر باشند و قوی‏‌تر بودن آنها به این است که پیوند اتحاد آنها محکم‏تر باشد. پس برنامه تقویت اسلام در دو قسمت باید اجرا شود. قسمت اول در این است که برنامه‏‌ها و نشریه‏‌ها و تعلیمات در ایام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقایق اسلامی پرداخته شود، از راه مواعظ روحیه مردم برای عمل به اسلام آماده شود که مردمی که برمی‏‌گردند با آمادگی بهتری برگردند .البته این‏گونه کارها حتماً باید با همکاری دولت حجاز صورت گیرد. اصلاحاتی که از لحاظ امور مربوط به حج باید صورت بگیرد جزء این قسمت است. قسمت دوم مربوط است به تقویت پیوند مسلمانان و نزدیک کردن روابط آنها با یکدیگر که: یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحونَ. قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً. این محل را محل حرام (مانند ماه‌های حرام در جاهلیت) قرار داده که در اینجا باید اسلحه را به زمین بگذارند، حس اذیت و آزار را کنار گذارند، صید حرم نکنند، گیاه حرم را نکَنند، تا چه رسد به اینکه خون انسانی را در حرم بریزند. اسلام خواسته به این وسیله محیط صلح و امنیت و صفا به وجود بیاورد.

اتحاد مسملمانان

اتحاد مسلمانان در دو ناحیه است. یکی در نواحی سیاسی است که وظیفه دولت‌هاست و به ملت‌ها مربوط نیست، حرف او را هم نمی‏توان زد زیرا جایی است که جبرئیل را پر بسوزد. منافع خارجی در این است که کنگره سیاسی اسلامی و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامی تشکیل نشود. اما ازآن‏‌جهت که مربوط به ملت‌هاست، باید دیوارهای سوء‌تفاهم‌‏ها را خراب کرد. این مهم‏ترین وظیفه‌‏ای است که در این راه یعنی راه تقویت دین به واسطه محکم کردن پیوند اتحاد مسلمانان باید انجام داد. متأسفانه مسلمانان دچار تفرق مذهبی زیاد هستند. بالاتر از خود تفرق مذهبی، سوءتفاهم‏‌هایی است که در این زمینه وجود دارد. در اینجا دو مطلب است. یک مطلب اینکه آیا ممکن است اقدامی بشود که یک وحدت مذهبی به وجود بیاید؟

این عملی نیست، لااقل به این زودی‌ها عملی نیست. ما خودمان که شیعه هستیم هنوز نتوانسته‌‏ایم در امر تقلید و حدت به وجود بیاوریم و کاری بکنیم که مجتهدین شورای فتوایی تشکیل دهند و در هر زمانی مردم یک رساله عملی بیشتر نداشته باشند، آن‏وقت توقع داریم که حنفی و شافعی و مالکی و حنبلی و وهابی و زیدی همه بیایند شیعه اثناعشری بشوند؟ ولی مطلب دیگر این است که آیا این اختلافات مذهبی مانع وحدت اسلامی و اخوت اسلامی است؟

آیا مانع این است که همه مسلمان‌ها با یکدیگر احساس برادری بکنند بعد از آنکه قرآنشان یکی است، پیغمبرشان یکی است، احادیث پیغمبر را همه قبول دارند و مدارکی در دست است که احادیث اهل بیت را اهل تسنن هم باید قبول کنند.

توافق آیت‏‌اللَّه بروجردی و شیخ عبدالمجید سلیم، مفتی اعظم مصر

مرحوم آیت‌‏اللَّه بروجردی و مرحوم شیخ عبدالمجید سلیم، مفتی اعظم مصر، توافق کرده بودند بر این اساس که اهل تشیع احادیث معتبر اهل تسنن را بپذیرند و البته از قدیم می‌‏پذیرفته‌‏اند، فقط در کتب حدیثشان وارد کنند و آنها هم به موجب حدیث‏ انّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتی‏ احادیث اهل بیت را بپذیرند. و همین‌ها بود که مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد. آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزدیک شدن مسلمانان به یکدیگر است نه خود مذاهب. خوشبختانه ما شیعیان نماز با آنها را صحیح می‌‏دانیم و تبعیت را در نماز و در حج جایز و لازم و کافی می‌‏دانیم. اعمال بعضی شیعه بسیار مایه تأسف است. اگر شیعه‌‏ای به حج می‌‏رود که از نزدیک به جای زیارت پیغمبر خلفا را لعن کند، باید به حج نرود.

یکی از کارهایی که باید کرد ترک مباحثه و مجادله مذهبی است و خوشبختانه در قرآن این مباحثه‌‏ها نهی شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ.

بعضی خوششان می‌‌‏آید که بروند آنجا مباحثه کنند. بیچاره‏‌ها نمی‌‏دانند که بحث و جدل و کتاب بحثی و جدلی کاری پیش نمی‏‌برد.

از الغدیر کاری در میان آنها ساخته نیست و لی از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع‏ ساخته است. از پخش‏ صحیفه سجادیه‏ و خلاف‏ شیخ طوسی، تذکره‏ علامه، تفسیر مجمع البیان‏ و اخیراً تفسیر المیزان‏ در میان آنها کار ساخته است، همچنین است‏ جامع السعادات‏ در اخلاق، اخلاق ناصری‏ (البته ترجمه عربی آن)، کتاب‌های تاریخی تحقیقی، کتاب‌هایی که مباحث اجتماعی اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود. ما این را باید بدانیم که در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم که علی علیه‌السلام بزرگترین گذشت‌ها و فداکاری‌ها را در زمینه خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقبای خود همکاری و همگامی کرد، یعنی مصلحت اسلام را بالاترین مصلحت‌ها دانست. من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامی مدینه، از شیعه فقط دو کتاب خوانده بود: اصل الشیعه‏ و مختصر النافع‏ و در مورد سجده بر مهر اعتراف می‌‏کرد که شیعه کار خلافی نمی‌کند.

پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج

به عقیده من از جمله درس‌هایی که برای حج باید آموخت و از جمله کارهایی که قبلًا برای حج باید انجام داد این است که هر حاجی آقا و حاجیه خانمی که می‌‏خواهد به حج برود قبلًا لااقل یک ماه یک کلاس تهیه ببیند، یعنی باید یک‏ کلاس تهیه حج قبلًا تشکیل بشود تا حاجی از روی بصیرت برود. از جمله کارهایی که از نظر حج بالخصوص باید آموخت و انجام داد، ترویج زبان‌های اسلامی است. این برای اتحاد مسلمانان فوق‏‌العاده ضرورت دارد. ما می‌‏گوییم زبان‌های اسلامی؛ اسلام از یک نظر زبان مخصوص ندارد، یعنی زبانی که مروج آن زبان باشد. از نظر دیگر زبان عربی چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانی که با این زبان کم و بیش آشنا باشد.

از نظر دیگر، ما هر زبانی که با آن زبان آثار اسلامی مهمی به وجود آمده آن را زبان اسلامی می‌‏دانیم، علی هذا زبان فارسی و ترکی و اردو نیز بالخصوص زبان فارسی یک زبان اسلامی است. مثنوی‏، سعدی، حافظ، نظامی، کیمیای سعادت‏، جامی و غیره اینها همه شاهکارهای اسلامی است و مولود اسلام است، بیش از آنکه به ایران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد. موضوع بوسیدن ضریح و حجرالاسود و ممانعت وهابی‌ها را به شکلی باید حل کرد. نه اینها باید آن‏قدر اصرار داشته باشند به بوسیدن و نه آنها باید این‏قدر امتناع کنند. کفر است، شرک است یعنی چه؟ اما قسمت اول- که بیان آن به تأخیر افتاد- یعنی تقویت دین از طریق به کار بردن تدابیر و اقداماتی برای ترویج خود دین، برای تبلیغ دین، برای هماهنگ کردن تبلیغات دینی؛ اینجا خوب است به طور نمونه عمل شخص رسول اکرم را در حجةالوداع ذکر کنیم. از این نظر این سفر باید اولًا سفر تفقه باشد، یعنی سفر فهم عمیق دین. این در وقتی است که برنامه‏‌های تعلیماتی عمیق و وسیعی در نماز جمعه‏‌ها، در غیر نماز جمعه، در مسجد النبی و مسجد‌الحرام و عرفات و منی اجرا شود، نه مثل وضع حاضر و طرز عملی که سعودی‌ها می‌‏کنند. قبلًا حدیث حضرت رضا را چنین نقل کردیم: ... مَعَ ما فیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فی کُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِیَةٍ، کَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ وَ لِیُنْذِروا قَوْمَهُمْ .... [...

و دیگر آنکه در حج فهم دین و نقل اخبار امامان برای مردم نواحی مختلف امکان‏‌پذیر است، چنانکه خدای بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهی کوچ نمی‏کنند تا دین را درست بیاموزند و چون به سوی قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند ...] اگر توجه به این نکته روانی داشته باشیم که مسافر خصوصاً چنین مسافری حالت آمادگی عجیبی برای الهام‏‌گیری دارد، جزئیات به خاطرش می‌‏ماند و به ذهنش ثبت می‌‏شود، اهمیت مطلب را درک می‌‏کنیم. علی علیه‌السلام به قثم فرمود: وَ ذَکِّرْهُمْ بِایّامِ اللَّهِ‏ عبرت‌ها و نکات آموزنده تاریخ را به مردم تعلیم کن. این خود تفقه در دین است. ما در ورقه‏‌های‏ تفقه در دین‏ گفته‏‌ایم یکی از مراتب تفقه در دین شناختن هدف‌های اسلامی است. زیارت پیغمبر از لواحق لا ینفک حج است، حتی واجب کفایی است که مردم به زیارت پیغمبر اکرم بروند. در آنجاست که با معرفی کردن مواقف و مقامات و آثار رسول اکرم باید تاریخ اسلام را به نحو آموزنده‌‏ای به مردم تعلیم کرد، همان‏طور که حضرت صادق به هشام بن الحکم فرمود:

فَجَعَلَ فیهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعارَفوا وَ لِیَنْزِعَ کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الی‏ بَلَدٍ ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ یُذْکَرَ وَ لا یُنْسی ...

[و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یکدیگر را بشناسند و هر قومی کالای تجاری خود را از شهری به شهر دیگر برد ... و نیز آثار و اخبار رسول خدا صلی الله علیه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشی سپرده نشود ...] علی هذا برنامه‌‏های حساب شده‌‏ای (و شاید وسیله فیلم‌ها و راهنماها) باید برای احد و بدر و کوه حرا و غار ثور و غیره ترتیب داد. این نکته باید گفته شود که ایرانی‌ها در گذشته توانسته‌‏اند شایستگی خود را برای رهبری معنوی عالم اسلام نشان بدهند. اکنون نیز اگر اشتباه فعلی را رها کنند و به جای بازگشت به چهار هزار سال پیش و جدا کردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محکم‏تر کنند، صد درصد به نفع ایران است زیرا زمینه بسیار خوب است. از طرفی آمادگی روحی در روشنفکران مسلمان- که تاریخ اسلام را مملو از نام ایران و ایرانی می‌‏بینند- احترامی از ایران و ایرانی در دل آنها ایجاد کرده است که فوق‏‌العاده است و از طرف دیگر در حال حاضر نیز مانند گذشته مفکرین اسلامی ایران عمیق‌‏تر از سایر مفکرین فکر می‌‏کنند.

درس‌های عملی از حج

اما درس‌هایی که از حج باید یاد بگیریم یک سلسله درس‌های عملی است، به عبارت دیگر یک برنامه تربیتی اسلامی است.

این نکته را باید متوجه باشیم که تربیت اسلامی تفاوتش با سایر تربیت‌ها یکی در این است که اساس همه تربیت‌ها را توحید قرار داده و کار را از نیت و اخلاص شروع کرده است و همین جهت است که اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندین برابر دارد.

تمرین و عمل به طور کلی در همه کارها مؤثر است، چه تمرین مثبت و چه منفی، اما آن وقت اثر قاطع دارد که به نام خدا و برای خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد.

عمل حج از احرام شروع می‌‏شود. احرام‏ یعنی چه و برای چه است؟ در نهایه‏ ابن اثیر، ماده حرم، حدیثی نقل می‌‌کند به این مضمون: کُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد می‌‏گوید:

یُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْکَ ایْ یُحْرُمُ أذاکَ عَلَیْه. وَ یُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذی لَمْ یُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً یوقِعُ بِهِ، یُریدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَدیثُ عُمَرَ: الصِّیامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما یَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ یُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعی: قَتَلُوا ابْنَ عَفّانَ الْخَلیفَةَ مُحْرِماً وَ دَعا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهُ مَخْذولا ... وَ الْاحْرامُ مُصْدَرُ أَحْرَمَ الرَّجُلُ یُحْرِمُ احْراماً اذا اهَلَّ بِالْحَجِّ اوْ بِالْعُمْرَةِ وَ باشَرَ اسْبابَهُما وَ شُروطَهُما مِنْ خَلْعِ الْمَخیطِ وَ اجْتِنابِ الأَشْیاءِ الَّتی مَنَعَهُ الشَّرْعُ مِنْها کَالطّیبِ وَ النِّکاحِ وَ الصَّیْدِ وَ غَیْرِ ذلِکَ. وَ الأَصْلُ فیهِ الْمَنْعُ فَکَأنَّ الْمُحْرِمَ مُمْتَنِعٌ مِنْ هذِهِ الأَشْیاءِ.

[گویند «او مُحرم از توست» یعنی حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان مُحرم» و او کسی است که چیزی از خود را حلال نکرده تا سبب‏ هتک او شود. منظور این است که مسلمان با اسلام آوردن حفظ می‌‏شود و به جهت حرمتی که پیدا می‌‌کند از آزار دیگران و اینکه بخواهند مال او را ببرند در امان است. و از همین معنی است حدیث عمر: «روزه احرام است» زیرا روزه‏دار از چیزی که در روزه‏اش رخنه ایجاد کند اجتناب می‌‏ورزد. و به روزه‏دار مُحرم گویند. و از همین معنی است قول راعی: عثمان بن عَفّان خلیفه را کشتند در حالی که چیزی را حلال نکرده بود که سبب هتک او شود و دیگران را به یاری فراخواند ولی کسی را مثل او تنها و بی‌‏یاور ندیدم.

... و احرام مصدر احرم الرجل یحرم احراماً است و آن وقتی است که حاجی صدا را به تلبیه برای حج یا عمره بلند کند و به اسباب و شروط آنها عمل کند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایی که شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوی خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنی منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز می‌‏دارد.] در احرام چند نکته است: یکی اینکه انسان در مدت معینی یک سلسله کارهای حلال را بر خود حرام می‌‌کند؛ ازاین‏جهت مثل روزه است، تمرین تقواست. انسان چاره‏ای ندارد از اینکه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد.

تحمل بعضی محرومیت‌ها برای رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتی را که شما در دنیا پیدا کنید بر اساس لاقیدی مطلق و بی‏‌باکی و بی‏ارادگی نیست، بالاخره یک سلسله چیزها را تحریم می‌‌کند.

نکته دوم اموری است که تحریم شده و حس مقاومت در برابر آنها تقویت شده از قبیل صید، مباشرت زن، اذیت و آزار حیوان‌ها بلکه تحمل اذیت آنها، بوی خوش، نگاه در آیینه، پوشیدن لباس دوخته، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال کردن، زینت کردن، پوشیدن سر برای مرد و پوشیدن صورت برای زن. در [تحریم‏] صید حس شکارچی‌‏گری را از انسان می‌‏خواهد بگیرد، حس آزار را از انسان می‌‏گیرد، قدرت تحمل اذیت و قدرت حلم به انسان می‌‏دهد، مقاومت در مقابل میل جنسی می‌‏دهد، ترک استظلال و ترک نازپروردگی می‌‏دهد. نکته سوم درباره لباس است: لباسی در منت‌های سادگی و بی‏رنگی و بی‏نشانی‏، محو رنگ‌ها و شکل‌های لباس‌ها، برای یک مدت موقت هم که شده همه مردم از درجه‌‏دار و غیر درجه‏‌دار، نشان‌‏دار و غیر نشان‏‌دار، نوپوش و کهنه‌‏پوش، آن که اقلًا دویست تومان داده یک کت و شلوار برایش دوخته‌‏اند و آن که بیست تومان داده و قبایی برایش دوخته‏‌اند، همه را در یک لباس ساده جمع کرده.

گاهی اتفاق می‌‏افتد که افرادی را در یک مجمع واحد دعوت می‌‏کنند و می‌‏خواهند همه را در یک لباس حاضر کنند، آقایان با فلان لباس و خانم‌ها با فلان لباس. بیچاره برای شرکت در یک مجلس باید پانصد تومان خرج کند.

خدا مردم را دعوت کرده با یک لباس رسمی به حضور بیایند، آن ساده‌ترین و بی‌‏رنگ‏ و شکل‏‌ترین آنها را انتخاب کرده است. آنچه بشر می‌‌کند دل پایین‏‌تر را به جای دل بالاتر می‌‏برد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام می‌‌کند، اما آنچه خدا می‌‌کند دل بالاتر را به جای دل پایین‌‏تر می‌‏برد و در او ایجاد تواضع می‌‌کند.

اسلام با این وسیله و شکل، یکرنگی و وحدت ایجاد می‌‌کند. یک مطلب و یک سؤال هست: آیا لباس در روحیه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسی پوشیده باشد که از لباس همه مردم بالاتر یا پایین‏‌تر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پایین داشتن مجلس در روحیه مؤثر است، لهذا پیغمبر گرد می‌‏نشست و دستور می‌‏داد گرد بنشینند. مساوات در لباس، مساوات در روح ایجاد می‌‌کند به شرط آنکه به صورت الغاء تشریفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد برای توحید مسلمانان

سخن مشهور کاشف‌الغطاء

و به قول کاشف‌الغطاء: بُنِیَ الْاسْلامُ عَلی کَلِمَتَیْنِ: کَلِمَةُ التَّوْحیدِ وَ تَوْحیدُ الْکَلِمَةِ. ولی این لباس واحد را به صورت یک تشریفات خاص به‌‏وجود نیاورده، به صورت الغاء تشریفات به وجود آورده است، آنهم به صورت ساده‌‏ترین شکل.

وای از تشریفات، چقدر فاصله‏‌ها را همین تشریفات لباسی و نشانه‏‌ها به وجود آورده است. احرام ساده اسلامی رمز «انَّ اکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» است. چه خوب گفته‏ سعدی:

ره طالبان و مردان کرم است و لطف و احسان‏ تو خود از نشان مردی مگر این کلاه داری‏ به چه خرمی و نازان، گرو از تو برد هامان‏ اگرت شرف همین است که مال و جاه داری‏ به در خدای قربی طلب ای ضعیف همت‏ که نماند این تقرب که به پادشاه داری‏

چقدر کار غلطی است این تشریفاتی که اخیراً بعضی کاروان‌ها به صورت تبعیض به وجود آورده‌‏اند، دو برابر پول می‌‌دهندکه در آنجا کاخ اختصاصی و ماشین اختصاصی داشته باشند.

آیه قرآنی مربوط به احرام این آیه است: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدوا فَانَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی‏ وَ اتَّقونِ یا اولِی الألْبابِ. [(وقت) حج ماه‌های معلومی است (شوال، ذوالقعده و ذوالحجه) پس هرکه در این ماه‌‏ها (با بستن احرام) حج را (بر خود) واجب ساخت پس (بداند که) بد زبانی و آمیزش جنسی و فسق (کارهای ناشایست و دروغ) و بگومگو در حج روا نیست. و هرکه کار نیکی کند خدا آن را می‌‏داند و توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست و از من پروا کنید ای خردمندان.] از این آیه به خوبی می‌‏توان فهمید که حکمت احرام مانند حکمت روزه، به وجود آوردن روح تقواست.

سعی صفا و مروه

فقیه‏، جلد 2، صفحه 127: عَنْ سُلَیْمانَ بْنِ جَعْفَرٍ، قالَ سَألْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه‌السلام ... فَقالَ: ... انَّما جُعِلَ السَّعْیُ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ لِانَّ الشَّیْطانَ تَراءَی لِابْراهیمَ علیه‌السلام فِی الْوادی فَسَعی وَ هُوَ مَنازِلُ الشَّیاطینِ وَ انَّما صارَ الْمَسْعی‏ احَبَّ الْبِقاعِ الَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِانَّهُ یَذِلُّ فیهِ کُلُّ جَبّارٍ ...

[سلیمان بن جعفر گوید: از امام رضا علیه‌السلام درباره فلسفه احکام حج پرسیدم. فرمود: ... سعی میان صفا و مروه به این جهت قرار داده شده که شیطان در وادی حج در نظر ابراهیم علیه‌السلام آشکار شد. پس ابراهیم در آن جا که منازل شیاطین است سعی نمود و محل سعی ازآن‏‌جهت محبوب‏‌ترین سرزمین‌ها نزد خداوند گشته که در آنجا هر جباری ذلیل و سرکوب می‌‏شود.]

مشعر

صفحه 128: وَ انَّما صُیِّرَ الْمَوْقِفُ بِالْمَشْعَرِ وَ لَمْ یُصَیَّرْ بِالْحَرَمِ لِانَّ الْکَعْبَةَ بَیْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ‏ حِجابُهُ وَ الْمَشْعَرَ بابُهُ، فَلَمّا قَصَدَهُ الزّائِرونَ اوْقَفَهُمْ بِالْبابِ یَتَضَرَّعونَ حَتّی اذِنَ لَهُمْ بِالدُّخولِ ثُمَّ اوْقَفَهُمْ بِالْحِجابِ الثّانی وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمّا نَظَرَ الی‏ طولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِهِ تَقْریبَ قُرْبانِهِمْ (لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی‏ مِنْکُمْ) فَلَمّا قَرَّبوا قُرْبانَهُمْ وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّروا مِنَ الذُّنوبِ الَّتی کانَتْ لَهُمْ حِجاباً دونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّیارَةِ عَلی طَهارَةٍ. وَ انَّما کُرِهَ الصِّیامُ فی ایّامِ التَّشْریقِ لِانَّ الْقَوْمَ زُوّارُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ فی ضِیافَتِهِ وَ لا یَنْبَغی لِضَیْفٍ انْ یَصومَ عِنْدَ مَنْ زارَهُ وَ اضافَهُ ...

[و بدین جهت موقف در مشعر (عرفات) قرار داده شده نه در حرم، که کعبه خانه خداست و حرم حجاب او و مشعر درِ خانه اوست. چون زایران خدا به حج می‌‏آیند خداوند آنان را بر درگاه خود نگاه می‌‏دارد که ناله و زاری کنند تا اذن دخول یابند، سپس آنان را در حجاب دوم که مزدلفه است نگاه می‌‏دارد و چون به طول ناله و زاری آنان نگرد به آنان فرمان می‌‏دهد که قربانی کنند (که البته گوشت و خون آن به خدا نمی‏رسد بلکه تقوای شما به او می‌‏رسد) و چون قربانی کردند و آلودگی‌های خود را برطرف ساختند و گناهانی را که حجاب آنان از دیدار خدا شده بودند پاک شدند آنان را امر به زیارت با طهارت می‌‏نماید. و روزه در ایام تشریق ازاین‏رو ناخوشایند است که حاجیان زایران خدا هستند و در مهمانی خدا بسر می‌‌برند و سزاوار نیست که مهمان در خانه میزبان روزه بدارد.]

قربانی

صفحه 129: وَ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحی‏ لِتَشْبَعَ مَساکینُکُمْ مِنَ اللَّحْمِ، فَأطْعِموهُمْ. [و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانی را قرار داد تا نیازمندان شما شکمی سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام کنید.]

صفحه 295: وَ قالَ الصّادِقُ علیه السلام: کُنّا نَنْهَی النّاسَ عَنْ اخْراجِ لُحومِ الأَضاحِیِّ مِنْ مِنی بَعْدَ ثَلاثٍ لِقِلَّةِ اللَّحْمِ وَ کَثْرَةِ النّاسِ فَامَّا الْیَوْمَ فَقَدْ کَثُرَ اللَّحْمُ وَ قَلَّ النّاسُ فَلا بَأْسَ بِاخْراجِهِ. [و امام صادق علیه‌السلام فرمود: ما مردم را از بیرون بردن گوشت قربانی از منی تا سه روز نهی می‌‏کردیم زیرا گوشت اندک و مردم فراوان بودند، اما امروز گوشت فراوان و مردم اندکند، پس بیرون بردن آن مانعی ندارد.]

مذاکرات علمی امام صادق علیه‌السلام با ابن ابی العوجاء‌ در حج

صفحه 162: کانَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ مِنْ تَلامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحیدِ فَقیلَ لَهُ: تَرَکْتَ مَذْهَبَ صاحِبِکَ وَ دَخَلْتَ فی ما لا اصْلَ لَهُ وَ لا حَقیقَةَ. فَقالَ: انَّ صاحِبی کانَ مِخْلَطاً کانَ یَقولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ ما اعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دامَ عَلَیْهِ. قالَ (الرّاوی) وَ دَخَلَ مَکَّةَ تَمَرُّداً وَ انْکاراً عَلی مَنْ یَحُجُّ وَ کانَ یَکْرَهُ الْعُلَماءُ مُساءلَتَهُ ایّاهُمْ وَ مُجالَسَتَهُ لَهُمْ لِخُبْثِ لِسانِهِ وَ فَسادِ ضَمیرِهِ. فَأَتی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَجَلَسَ الَیْهِ فی جَماعَةٍ مِنْ نُظَرائِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: انَّ الْمَجالِسَ اماناتٌ وَ لا بُدَّ لِکُلِّ مَنْ لَهُ سُعالٌ انْ یَسْعُلَ، أَ فَتَأْذَنُ فِی الْکَلامِ؟ فَقالَ: تَکَلَّمْ. فَقالَ: الی‏ کَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَیْدَرَ وَ تَلوذونَ بِهذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدونَ هذَا الْبَیْتَ الْمَرْفوعَ بِالطّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعیرِ اذا نَفَرَ مَنْ فَکَّرَ فی هذا اوْ قَدَّرَ عَلِمَ انَّ هذا فِعْلٌ اسَّسَهُ غَیْرُ حَکیمٍ وَ لا ذی نَظَرٍ، فَقُلْ فَانَّکَ رَأْسُ هذَا الْامْرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوکَ اسُّهُ وَ نِظامُهُ.

فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمی قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ یَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّیْطانُ وَلِیَّهُ یورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَکَةِ [ثُمَّ لا یُصْدِرُهُ‏] وَ هذا بَیْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فی اتْیانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلی تَعْظیمِهِ وَ زِیارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِیائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّینَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَریقٌ یُؤَدّی الی‏ غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَی اسْتِواءِ الْکَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَیْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطیعَ فیما أَمَرَ وَ انْتُهِیَ عَمّا نَهی عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ. فَقالَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ: ذَکَرْتَ یا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلی غائِبٍ. فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: وَیْلَکَ وَ کَیْفَ یَکونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَیْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ، یَسْمَعُ کَلامَهُمْ وَ یَری‏ اشْخاصَهُمْ وَ یَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذی اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَکانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَکانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَکانٌ فَلا یَدْری فِی الْمَکانِ الَّذی صارَ الَیْهِ ما حَدَثَ فِی الْمَکانِ الَّذی کانَ فیهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظیمُ الشَّأْنِ الْمَلِکُ الدَّیّانُ فَانَّهُ لا یَخْلو مِنْهُ مَکانٌ وَ لا یَشْتَغِلُ بِهِ مَکانٌ وَ لا یَکونُ الی‏ مَکانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الی‏ مَکانٍ و َ الَّذی بَعَثَهُ بِالْآیاتِ الْمُحْکَمَةِ وَ الْبَراهینِ الْواضِحَةِ وَ ایَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْلیغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ کَلَّمَهُ.

فَقامَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجاءِ فَقالَ لِاصْحابِهِ: مَنْ الْقانی فی بَحْرِ هذا؟ سَألْتُکُمْ انْ تَلْتَمِسوا الَیَّ خَمْرَةً فَالْقَیْتُمونی عَلی جَمْرَةٍ. فَقالوا: ما کُنْتَ فی مَجْلِسِهِ الّا حَقیراً. فَقالَ: انَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُؤوسَ مَنْ تَرَوْنَ.

[ابن ابی العوجاء از شاگردان حسن بصری بود سپس از اعتقاد به توحید دست برداشت. به او گفتند: مذهب رفیقت را رها کردی و در چیزی که اصل و حقیقتی ندارد درآمدی! گفت: رفیق من آشفته است، گاهی معتقد به قدر و آزادی اختیار است و گاهی جبری مسلک و او را استوار بر یک مذهب نمی‏بینم. راوی گفت: ابن ابی العوجاء از روی سرکشی و انکار بر کسانی که حج می‌‏گزارند داخل مکه شد و عالمان دینی از گفتگو و همنشینی با او کراهت داشتند زیرا بسیار بد زبان و بدطینت بود.

پس نزد امام صادق علیه‌السلام آمد و در میان گروهی از همفکران خود در خدمت آن حضرت نشست و گفت: مجالس امانت است (سخنان باید در همین جا دفن شود) و هرکه را سرفه گرفته است باید سرفه کند، آیا اجازه می‌‏دهی سخن گویم؟ فرمود: بگو. گفت: تا کی این خرمن‌گاه را می‌‏کوبید و به این سنگ التجا می‌‏آورید و این خانه‏‌ای را که از آجر و سنگ و گل بالا رفته می‌‏پرستید و چون شتران رمیده دور آن هروله می‌‏کنید؟! در صورتی که هرکه دراین‏باره بیندیشد و فکر خود را به کار برد پی می‌‏برد که این کاری است که یک غیر حکیم و بی‏‌فکر آن را بنیاد نهاده است. اکنون پاسخ ده، زیرا تو رأس و قله این دین هستی و پدرت اساس و نظام آن بوده است. امام صادق علیه‌السلام فرمود: کسی که خداوند او را گمراه نموده و چشم دلش را کور کرده است حق را ثقیل می‌‌‏یابد و حق به کامش شیرین نمی‌‏آید و شیطان اختیاردار او می‌‏شود و وی را در آبشخوارهای هلاکت درآورده و بیرون نخواهد آورد. این خانه‌‏ای است که خداوند خلق خویش را به واسطه آن به بندگی خود فراخوانده تا اطاعت آنان را با رفتن به سوی آن بیازماید، ازاین‏رو آنان را به تعظیم و زیارت این خانه واداشته و آن را محل پیامبران خود و قبله نمازگزاران قرار داده است، بدین جهت این خانه شاخه‌‏ای از خشنودی خداوند و راهی به سوی آمرزش اوست و بر هیئت کمال و مجتمع عظمت و جلال برپا شده است، خداوند این خانه را دو هزار سال پیش از گسترده شدن زمین آفرید و شایسته‏‌ترین کس به این که در اوامر و نواهی خود اطاعت شود خداوندی است که پدیدآرنده ارواح و صورت‌هاست.

ابن ابی العوجاء گفت: ای ابا عبداللَّه سخن گفتی و به چیز غایب و نادیده حواله کردی.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: وای بر تو، چگونه غایب است کسی که شاهد خلق خویش است و به آنان از رگ گردن نزدیکتر است، سخنشان را می‌‏شنود، خودشان را می‌‌بیند و اسرارشان را می‌‏داند؟! این مخلوق است که هرگاه از جایی انتقال یابد یک جا از او پر می‌‏شود و جای دیگر از او خالی می‌‏ماند و در جایی که تازه رفته از جایی که قبلًا در آن بوده بی‏‌خبر است. اما خدای عظیم‌‏الشأن، آن فرمانروای جزادهنده هیچ جایی از او خالی نیست و هیچ جایی هم از او پر نیست و هیچ جایی از جایی دیگر به او نزدیکتر نیست و آن کسی که خداوند او را با نشانه‏‌های محکم و براهین روشن برانگیخت و او را به یاری خود تأیید نمود و برای پیام‏گزاری خویش برگزید، ما سخن او را دراین‏باره تصدیق می‌‏کنیم که پروردگارش او را برانگیخته و با او سخن گفته است.

ابن ابی العوجاء برخاست و به یارانش گفت: چه کسی مرا در دریای این مرد درافکند؟ من از شما خواستم که برایم شرابی سرخوش کننده فراهم آورید و شما مرا در شعله آتش افکندید!

گفتند: راستی که در مجلس او بسیار حقیر می‌‏نمودی! گفت: او فرزند کسی است که سرهای این کسانی را که می‌‏بینید تراشیده است! (یعنی آن‏قدر بر آنان نفوذ کلام دارد که با آن که سر تراشیدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشیده‌‏اند.)]خلاصه حدیث بالا و همچنین بیان‏ نهج‌البلاغه‏ که قبلًا نقل کردیم این است که خداوند به این وسیله می‌‏خواهد تسلیم و تعبد بنده را ظاهر کند.

این مسئله را باید طرح کرد که درست است که هر دستوری مصلحتی دارد که عقل احیاناً در می‌‌‏یابد و لی آیا اگر انسان دستوری را فقط به حکم تعبد و تسلیم بجا آورد اقرب به عبودیت است یا اگر حکمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حکم تعبد و تسلیم بجا آورد و حکمت را احاله کند به امر او، قطعاً اقرب به تعبد و تسلیم است.

تعبد در حج

اساساً یکی از رموز حج تسلیم تعبدی است و داستان ابراهیم و ذبح اسماعیل (ابراهیم پدر حج است) خود نشانه‏‌ای از این تسلیم مطلق است.

فقیه‏، جلد 2، صفحه 179: عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: کانَ ابی یَقولُ: ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَکُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ‏ وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ‏ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ.

[امام صادق علیه‌السلام فرمود: پدرم می‌‏فرمود: کسی که به زیارت این خانه می‌‌‏آید اگر سه خصلت در او نباشد ارزش و اهمیتی نزد خدا ندارد:

اخلاق خوشی که با آن با همنشینانش معاشرت کند و بردباری‏ای که با آن خشم خود را کنترل نماید و پرهیزکاری‌‏ای که او را از حرام‌های الهی باز دارد.]

وسائل‏، جلد 2، صفحه 139: احتجاج‏ طَبَرْسی عَنْ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ علیه‌السلام فِی احْتِجاجِهِ عَلَی الْخَوارِجِ قالَ: وَ امّا قَوْلُکُمْ انّی کُنْتُ وَصِیّاً فَضَیَّعْتُ الْوَصِیَّةَ فَانْتُمْ کَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَیَّ وَ ازَلْتُمُ الْامْرَ عَنّی وَ لَیْسَ عَلَی الْاوْصِیاءِ الدُّعاءُ الی‏ انْفُسِهِمْ، انَّما یَبْعَثُ اللَّهُ الْانْبِیاءَ علیهم‌السلام فَیَدْعونَ الی‏ انْفُسِهِمْ وَ (امَّا خ) الْوَصِیُّ فَمَدْلولٌ عَلَیْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعاءِ الی‏ نَفْسِهِ وَ قَدْ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا. وَ لَوْ تَرَکَ النّاسُ الْحَجَّ لَمْ یَکُنِ الْبَیْتُ لِیُکْفَرَ [بِتَرْکِهِمْ ایّاهُ‏] وَ لکِنْ کانوا یَکْفُرونَ بِتَرْکِهِمْ ایّاهُ لِانَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ عَلَماً وَ کَذلِکَ نَصَبَنی عَلَماً حَیْثُ قالَ رَسولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: یا عَلِیُّ، انْتَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ الْکَعْبَةِ تُؤْتی وَ لا تَأْتی. [در کتاب‏ احتجاج‏ طبرسی در ضمن احتجاج امیر مؤمنان علیه‌السلام با خوارج آمده است که فرمود: اما اینکه گفتید من وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم و (با سکوت و خانه‏‌نشینی خود) وصیت را تباه کردم؛ بدانید این شما بودید که کافر شدید و دیگران را بر من مقدم داشتید و کار را از دست من بیرون بردید؛ و بر اوصیا لازم نیست که مردم را به سوی خود دعوت کنند (بلکه مردم باید خود طبق وصیت پیامبرشان نزد اوصیا بروند)؛ خداوند پیامبران علیهم‌السلام را برمی‏‌انگیزد و آنان را به سوی خود دعوت می‌‏کنند. اما وصی معرفی شده است و بی‌‏نیاز است از این که به سوی خود دعوت نماید،

چنانکه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان که توانایی رفتن دارند که خانه خدا را زیارت کنند»، حال اگر مردم حج را ترک کردند این خانه خدا نیست که با ترک کردن آنها کافر شده باشد بلکه آنان با ترک خانه خدا کافر شده‌‏اند، زیرا خداوند آن خانه را برای شما به عنوان نشانه‌‏ای نصب کرده است. همچنین خداوند مرا به عنوان نشانه‏‌ای نصب کرده است آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی، تو به منزله کعبه هستی که باید به زیارت آن رفت نه آنکه کعبه به زیارت کسی رود.] این خود تعبیری است درباره کعبه که به منزله پرچم مقدسی است‏ ولی از سنگ نه از پارچه، مثل یک پرچم احترام و تقدس دارد، مثل یک پرچم در میدان جنگ همه باید گرد او جمع شوند، مثل یک پرچم تا او برپاست لشکر ایستاده و مقاومت می‌‌کند و اگر خوابید پشت سپاه و اردو می‌‏شکند: لا یَزالُ الدّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ.

مبارزه با تفاخرات قومی و ملی و نژادی یکی از درس‌هایی که از حج باید بیاموزیم، مبارزه با تفاخرات قومی و ملی و نژادی و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوی است: تَعالَوْا الی‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ انْ لا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ ...

در قرآن کریم، سوره بقره، آیه 198- 200 این طور می‌‏فرماید: ... فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُروه کَما هَداکُمْ وَ انْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّینَ. ثُمَّ افیضوا مِنْ حَیْثُ افاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیمٌ. فَاذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکرِکُمْ آباءَکُمْ اوْ اشَدَّ ذِکْراً. [پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام (بمانید و) به ذکر خدا پردازید و او را یاد کنید چنانکه راهتان نموده است و همانا شما پیش از آن از گمراهان بودید. سپس از همان جا که مردم روانه می‌‏شوند روانه شوید و از خدا آمرزش بخواهید، که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پایان بردید خدا را آن‏چنان یاد کنید که از پدران خود یاد می‌‏کنید یا بیشتر از آن.] در کافی‏، جلد 4، صفحه 516: عَنْ أَبی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی ایّامٍ مَعْدوداتٍ» قالَ: هِیَ ایّامُ التَّشْریقِ، کانوا اذا اقاموا بِمِنی‏ بَعْدَ النَّحْرِ تَفاخَروا فَقالَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ کانَ ابی یَفْعَلُ کَذا وَ کَذا، فَقالَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ... [امام صادق علیه‌السلام در تفسیر این آیه: «و خدا را در روزهایی چند یاد کنید» فرمود: منظور ایام تشریق است، در جاهلیت وقتی در منی پس از مراسم قربانی اقامت داشتند به تفاخر با یکدیگر می‌‏پرداختند و یکی می‌‏گفت: پدرم چنین و چنان می‌‏کرد (و دیگری نیز همین طور). ازاین‏رو خداوند فرمود: هرگاه از عرفات سرازیر شدید و به منی آمدید خدا را در آنجا یاد کنید مثل یادی که از پدرانتان می‌‏کنید بلکه بیشتر از آن ...] در پاورقی‏ کافی‏ می‌‏گوید: رُوِیَ عَنِ الْباقِرِ علیه السلام: انَّهُمْ اذا کانوا فَرِغوا مِنَ الْحَجِّ یَجْتَمِعونَ هُناکَ وَ یَعُدّونَ مَفاخِرَ آبائِهِمْ وَ مَآثِرَهُمْ وَ یَذْکُرونَ ایّامَهُمُ الْقَدیمَةَ وَ ایادِیَهُمُ الْجَسیمَةَ، فَامَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ انْ یَذْکُروهُ مَکانَ ذِکْرِهِمْ آباءَهُمْ فی هذَا الْمَوْضِعِ. [از امام باقر علیه‌السلام روایت است که فرمود: آنان وقتی از حج فارغ می‌‌شدنددر آن مکان جمع می‌‌شدند و به ذکر مفاخر و مآثر پدران خود می‌‏پرداختند و زدوخوردهای گذشته و بخشش‌های بزرگ آنان را یاد می‌‌کردند، خدای سبحان به آنان دستور داد که در آن مکان به جای پدرانشان او را یاد کنند.] این مطلب امروز بسیار مورد اهمیت است. در جاهلیت قرن بیستم تحت نفوذ استعمار، قومیت‌ها و ملیت‌ها تا حد زیادی تحریک می‌‏شود و این سبب تفرقه مسلمانان است. فرقی که هست اعراب با مقیاس قبیله و امروز با مقیاس نژاد و ملت، تفاخر جاهلی می‌‏کنند. ما در مقاله «ایران و اسلام» دراین‏باره بحث کردیم. در کشاف‏ می‌‏گوید: بازار عکاظ و ذی المجاز و ... بعد از ایام حج تشکیل می‌‏شد.

رفع دو شبهه مهم در مساله حج

در حج دو مسئله است که از مشکلات و بلکه به نظر بعضی از نقاط ضعف حج شمرده می‌‏شود: قربانی، تعظیم سنگ و غیره. از نظر اول، این عمل یک ظلم و آزار است و نمی‏‌تواند مقرّب باشد و از قضا اسم قربانی به آن داده‌‏اند. آیا می‌‏توان کسی را شکنجه کرد به قصد قربت؟ میازار موری که دانه‏کش است‏ که جان دارد و جان شیرین خوش است‏

قطع نظر از آزار و اذیت، چه رابطه‌‏ای میان رضای خدا و ریختن خون یک حیوان است؟ مگر خداوند- العیاذ باللَّه- خونخوار است و از اینکه ببیند خون حیوانی ریخته می‌‏شود مسرور و خوشحال می‌‏شود؟ بعلاوه، چنانکه گفتیم ظلم و آزار و تعذیب است و مبعّد است. ایراد دیگر به قربانی این است که یادگار توحش است. در قدیم در ادیان وثنی و بت‌‏پرستی مذبح‌هایی بوده است و مردم برای رضای بت‌ها قربانی می‌‏کرده‌‏اند و خیال می‌‏کرده‌‏اند آن بت‌ها از آن گوشت‌ها استفاده می‌‏کنند و ظاهراً گوشت‌های آن حیوانات را نمی‌‏خورده‌‏اند و لااقل خون آنها را که برای خودشان خوراکی بوده به سر و صورت بت‌ها می‌‏مالیده‌‏اند. اما جواب: راجع به این قسمت که چه فایده‌‏ای بر ریختن خون مترتب می‌‏شود، این در صورتی صحیح است که هدف از قربانی و کفّارات (که اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند یا شتر کشتن است الّا نادراً) فقط ریختن خون باشد. دلیلی ندارد که صرف ریختن خون مقرّب باشد، زیرا عملی مقرّب است که رضای خدا در آن باشد و رضای خدا در این است که انسان به کمال فردی و اجتماعی خود برسد. صرف ریختن خون نه به کمال فردی انسان کمک می‌‌کند و نه به کمال اجتماعی او.

ولی اگر هدف اصلی اطعام و انفاق باشد، همان‏طوری که در سایر کفّارات هست (و البته اطعام و انفاقی است دسته‏‌جمعی و به صورت خاص، یعنی به صورت اطعام‏ گوشت و اینکه هر انسانی یک حیوانی را بکشد و مصداق‏ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر واقع شود) آن ایراد وارد نیست.

و البته یک نکته هست و آن اینکه منافات ندارد که ضمناً این عمل دسته‌‏جمعی، احیاء و زنده کردن خاطره‌‏ای از قهرمان توحید حضرت ابراهیم باشد. به او امر شد عزیز و نور چشم خود را در راه خدا قربانی کند و فدا نماید و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسلیم بود، گوسفندی به جای فرزند قربانی کن. این گوسفند فدا کردن تجدید آن خاطره است و تعظیم آن قهرمان است.

ولی همان‏طوری که در حدیث نبوی نقل کردیم، فرمود: انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحی‏ لِتَشْبَعَ مَساکینُکُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأطْعِموهُمْ. [و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند قربانی را قرار داد تا نیازمندان شما شکمی سیر از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام کنید.] و سرّ اینکه روز عید قربان عید است، این است که در این روز رسم فرزندکشی منسوخ شد.

داستان عبدالمطلب و عبداللَّه ظاهراً از مجعولات تاریخ باشد که عبدالمطلب نذر کرد که اگر خدا ده پسر به او بدهد یکی را قربانی کند الی آخره.

قرآن رسم‌هایی از بت‏‌پرستان درباره حیوانات نقل می‌‌کند، آنجا که می‌‏گوید: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ. رجوع شود به تفسیر المنار. اما از نظر دوم یعنی تعظیم و تکریم احجار و بیت و غیره، می‌‏گویند طواف گرد یک خانه سنگی و استلام و تبرک به حجرالاسود بقایایی از شرک است که در اسلام باقی مانده است، اسلام هم نتوانست توحید خالص بیاورد و الّا می‌‏بایست حج را به طور کلی منسوخ کند، حج به طور کلی از بقایای شرک است که در اسلام باقی مانده است. اتفاقاً قضیه برعکس است. قرآن حج را یادگار ابراهیم و ابراهیم را پدر حج و دشمن بت‏‌پرستی می‌‏داند: وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهیم نیز بت‏شکن بود: تَاللَّهِ‏ لَاکیدَنَّ اصْنامَکُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا کَبیراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعایر الهی یاد می‌‌کند و این آیه: ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلوبِ‏ در خلال آیات حج وارد شده است. ما در ورقه‌‏های‏ عبادت‏ و ورقه‌‏های‏ توحید در عبادت‏ و ورقه‏‌های‏ اقسام توحید گفته‌‏ایم که فرق است میان تعظیم و پرستش.

اسلام تعظیم و تواضع را جایز می‌‏داند و پرستش را منع می‌‌کند. فرق میان پرستش و تعظیم این است که پرستش نوعی تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است و گفتیم تسبیح و تحمید و تنزیه از جمیع نقایص و همچنین تکبیر مختص خداست، زیرا کاملِ منزه از همه نقایص خداست و آن که سپاس مطلق به اوست و اکبر و اعظم مطلق خداست. سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانی عبادت نیست، از آن لحاظ عبادت است که حالتی است که اختصاص داده شده برای تسبیح و تکبیر. لهذا در سجود می‌‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّیَ الأَعْلی‏ وَ بِحَمْدِه» و در رکوع می‌‏گوییم: «سُبْحانَ رَبِّیَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس می‌‏گوییم: «اللَّهُ اکْبَر» و در حال قیام می‌‏گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» و یا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اکْبَر». تقدیس منحصراً باید برای خدا باشد و یا به خاطر امر خدا. اگر چیزی را به خاطر یک شعار و عنوان یک شعار تقدیس کردیم (نه تسبیح که برای غیر خدا جایز نیست) مثل احترامی که به پرچم و علامت‌های ملی می‌‏گزارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فکر و عقیده‌‏ای است که این پرچم نماینده اوست. این است که جنبه شعاریت پیدا می‌‌کند. پس در اینجا دو مطلب گفته شد: یکی اینکه ملاک پرستش، تسبیح و تکبیر و تحمید است که جز درباره کمال مطلق جایز نیست و امکان ندارد خدا اجازه بدهد غیر او تسبیح و تکبیر و تحمید شود. اما سجود و رکوع از لحاظ هیئت جسمانی عبادت نیست و هیچ عملی عبادت ذاتی نیست.

مطلب دیگر اینکه در میان همه ملل معمول است که شعایری را تقدیس و تعظیم می‌‏کنند و از این کار هدفی دارند. اسلام هم شعایری دارد و به نص قرآن، کعبه و حج از شعایر است. در صفحات پیش گفتیم که کعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است.

منابع

مجموعه آثار استاد شهید مطهری (حج)، ج‏25، ص: 109-63- با ویرایش جزئی