سعد مهداوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<div class="references" style="margin: 0px 0px 10px 0px; max-height: 300px; overflow: auto; padding: 3px; font-size:95%; background: #FFA500; line-height:1.4em; padding-bottom: 7px;"><noinclude>
[[پرونده:Ambox clock.svg|60px|بندانگشتی|راست]]
<br>
'''''نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است. '''''<br>


'''یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید. '''
{{جعبه اطلاعات شخصیت
<br>
| عنوان = سعد مهداوی
''آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ''{{#time:H:i، j F Y|{{REVISIONTIMESTAMP}}}}؛
| تصویر = سعد مهداوی.jpg
| نام =
| نام‌های دیگر =
| سال تولد = 1953 م
| تاریخ تولد =
| محل تولد = [[عراق]]
| سال درگذشت = 2005 م
| تاریخ درگذشت =
| محل درگذشت = [[عراق]]
| استادان =
| شاگردان =
| دین = [[اسلام]]
| مذهب = [[اهل‌سنت]]
| آثار =
| فعالیت‌ها ={{فهرست جعبه افقی |همکاری با [[اخوان‌المسلمین]]|}} 
| وبگاه =
}}
'''سعد محمد محمود المهدوی''' ابومعمر در سال 1953 م، در شهر مقدادیه استان دیالی [[عراق]] در خانواده‌ای متدین و متعهد به دنیا آمد و از ویژگی‌های ایشان سادگی و مهربانی بود. او [[مسلمان]] و کارگری است که در بازار، [[خدا]] را با حکمت و پند و اندرز نیکو تبلیغ می‌کند، مردم را دعوت به خدا می‌کند، با هدف نصیحت، راهنمایی و هدایت. از دهه هشتاد قرن گذشته، دعوت [[اخوان‌المسلمین]] را اعلام می‌کند. بدون ترس و واهمه علناً نامه‌های امام [[حسن البنا]] و خطبه‌ها را پخش می‌کرد.
== فعالیتش در زمان اشغال عراق ==
در زمان اشغال [[عراق]]، شهر مقدادیه نیز مانند دیگر مناطق عراق در وضعیت آشفتگی و ناامنی بود، به همین دلیل ایشان با دو برادر خود به صحنه آمد و از تپانچه شخصی خود گلوله‌های هوایی شلیک کرد. در واقع جوانان [[اخوان‌المسلمین|اخوان]] برای حفاظت از مراکز حیاتی مانند بازار مقدادیه، بیمارستان عمومی، بانک، شهرداری‌ها، اداره املاک، ساختمان برق و آب در مدت یک ماه فعالیت داشتند.


<noinclude>
== رفتارش با برادران ==
</div>
استاد و مربی معمولا از روش‌هایی استفاده می‌کند تا دانش‌آموزان و افراد تحت مراقبت خود را مورد آزمایش قرار دهد تا میزان واکنش، دریافت و نحوۀ تعامل با رویدادها و موقعیت‌ها را در آنها ببیند.
<div class="wikiInfo">[[پرونده:احمد قضاة.jpg|جایگزین=احمد قضاة|بندانگشتی|احمد قضاة]]
یکی از آنها '''سعد مهداوی'''، است که جوانان را تربیت می‌کرد، پس یکی از شاگردانش را مأمور کرد تا فردای آن روز برای هر یک از آنها مبلغ هنگفتی بیاورد تا آن را صدقه بپردازد، اینگونه برای اسلام کار می‌کرد.
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |نام
ایشان جوانان را به مسجد اعظم در بازار مقدادیه برای [[نماز]] می‌برد و هر یک از آنها که در نماز صبح حاضر نمی‌شد هزینه صبحانۀ روز بعد را بر عهده می‌گرفت. و محافل بزرگی داشت که برای تربیت آنها بود و برای تفریح، آنها را به مسافرت، کنار دریاچه حمرین می‌برد.
او مشتاق بود جوانان را برای زیارت قبور برادران همراهی کند تا عبرت بگیرد و دنیا را در نظرشان کم کند و آخرت را به آنها یادآوری کند.


! نام
== درگذشت ==
|سعد مهداوی
با تشدید بحران فرقه‌ای در کشور، نیرویی از شبه نظامیان فرقه‌ای در روز یکشنبه 20/11/2005 میلادی به یک مؤسسه اسلامی حمله کرد و سپس ایشان با تپانچه شخصی خود بیرون رفت و سعی کرد جلوی آنها را بگیرد که به او شلیک کردند. او از ناحیه روده مجروح شد و به بیمارستان [[بغداد]] منتقل شد و بیست روز در آنجا بود و در آن حالت نیروهای دولتی به بیمارستان حمله کردند و تعدادی از برادران از جمله معمر را از آنجا ربودند.  
|-
هنگامی که برخی از برادران برای حفظ جانش، اقدام به انتقال او به مکان دیگری کردند، او نفس آخر را کشید و در راه فداکاری‌ به پیشکسوتان پیوست و رضای خداوند متعال را خواستار شد.
|زاده
|1905 م / [[مصر]]
|-
|درگذشت
|1974 م/ [[مصر]]
|-
|دین و مذهب
|[[اسلام]]، [[تسنن]]
|-
|فعالیت‌ها
|همکاری با [[اخوان‌المسلمین]]
|}
</div>
'''سعد محمد محمود المهدوی''' ابومعمر است او که یک [[مسلمان]] و کارگر است، در بازارها پرسه می‌زند و [[خدا]] را با حکمت و پند و اندرز نیکو تبلیغ می‌کند، دعوت را به سوی دیگران می‌برد، با هدف نصیحت، راهنمایی و هدایت. از دهه هشتاد قرن گذشته، دعوت [[اخوان‌المسلمین]] را اعلام می کند. بدون ترس و واهمه علناً نامه های شهید امام [[حسن البنا]]  و خطبه ها را پخش می کند. شیخ کیشک که منجر به دستگیری ایشان رحمه الله شد. ده ها بار او را به مشتری دائمی در بازداشتگاه های سرویس‌های امنیتی آن زمان تبدیل کرد. رحمه الله در سال 1953 در منطقه مقدادیه استان دیالی در خانواده ای متدین و متعهد به دنیا آمد و از ویژگی های آن سادگی و مهربانی بود که ژرفایی در شخصیت و شخصیت او باقی گذاشت. نحوه برخورد او با دیگران


== منابع ==
* ر. ک: مدخل سعد المهداوی در ویکی‌اخوان؛ [http://ikhwanwiki.com ikhwanwiki.com.].


در زمان اشغال [[عراق]]، شهر مقدادیه نیز مانند دیگر عراق در وضعیت آشفتگی و ناامنی بود، به همین دلیل با دو برادر به بیرون رفت و تپانچه شخصی خود را بیرون آورد و گلوله های هوایی شلیک کرد، در واقع جوانان اخوان برای حفاظت از مراکز حیاتی مانند بازار مقدادیه، بیمارستان عمومی، بانک، شهرداری ها، اداره املاک، ساختمان برق و پروژه آب توزیع شد و این کمیته یک ماه به کار خود ادامه داده بود.
[[رده:شخصیت‌ها]]
حاج سعد رحمه الله تقریباً دائماً به ادارات امنیتی سر می زد و یک بار مأمور امنیتی با او تماس می گرفت که تعهد نامه ای بنویسد که از دعوت [[اخوان‌المسلمین]] صرف نظر کند. نتیجه گفتن حقیقت در چهره ظالمان.
[[رده:شخصیت‌های مسلمان]]
 
[[رده:اعضای اخوان المسلمین‎‏]]
= کمک به فقرا =
[[رده:عراق]]
 
هنگامی که خداوند متعال از ویژگی های افراد با ایمان می گوید، آنها را نوع دوست معرفی می کند، زیرا سعادت دیگران را بر خواسته های خود و آنچه از دنیا می اندیشند، مقدم می دارند.
 
شاید حاج سعد رحمه الله با آن ویژگی ایمانی در او جلوه می کرد که در همه چیز دیگران را بر خود و خانواده و وابستگانش ترجیح می داد و نخبگان و عوام و نخبگان و او. آنها را بدون تبعیض و اختلاف به یک سفره دعوت می کند تا برادری اسلام را در آنها احساس کند و هیچ فرقی جز با تقوای دلها نباشد.
 
= داستان هدیه =
 
این رؤیا را چنانکه بر زبان یکی از شاگردان حج رحمه الله وارد شده است تقدیم می کنیم.
 
نزدیک ایشان نشسته بودم، یکی از برادران با مقداری گوشت هدیه یکی از دوستانش در را زد و وارد آشپزخانه کرد، حاج سعد به پسرش گفت: این هدیه را ببر خانه فلانی چون چند روز است که گوشت وارد خانه آنها نشده است و به محض این که این هدیه رسید فقط این برادر آن را به برادر سومی از جهت ترجیح خود بخشید و چون هدیه به سومی رسید. انسان در سفر انفاق فی سبیل الله آن را به حاج سعد هدیه داد تا دوباره به خانه خود برگردد پس حاجی رحمت الله علیه چه بود ولی به برادر دیگری هدیه داد تا هدیه حل شود. با او، به نشانه ای روشن در مورد عمق نوع دوستی در میان نسل های مؤمن.
 
= امتحان خیریه =
 
مربی از روش‌هایی استفاده می‌کند تا دانش‌آموزان و افراد تحت مراقبت خود را مورد آزمایش قرار دهد تا میزان واکنش، دریافت و نحوه تعامل با رویدادها و موقعیت‌ها را در آنها ببیند.
 
یکی از آنها، حاج سعد، جوانان را تربیت می کرد، پس یکی از شاگردانش را مأمور کرد تا فردای آن روز برای هر یک از آنها مبلغ هنگفتی بیاورد تا آن را در صدقه بپردازد، برای اسلام کار کنید.
 
= با برادران =
 
نماز فجر در زندگی حاج سعد رحمه الله عطر خاصی دارد که جوانان را به مسجد اعظم در بازار مقدادیه به نماز می برد و هر کس در نماز حاضر نشود هزینه صبحانه را بر عهده دارد. روز بعد.
 
و محافل بزرگی داشت که آنها را تربیت و عنایت می کرد و آنها را به مسافرت به دریاچه حمرین می برد، پس [[قرآن]] می خواندند و درس دعوت می کردند و رحمت خدا از نرم شدن دلها و صحبت از ملاقات زیاد می شد. خداوند متعال و یکی از عاداتش این بود که هر هفته قبر شهید حسین الخالدی را زیارت می کرد و به کی با او می گوید: به خودم قول دادم هر پنج شنبه او را زیارت کنم و خیلی وقت است که در این حالت هستم. سال ها.
 
او مشتاق بود جوانان را برای زیارت قبور برادران همراهی کند تا عبرت بگیرد و دنیا را کم کند و آخرت را به آنها یادآوری کند و روی آن فایل های صوتی دارد.
 
همچنین در قول خداوند متعال آمده است: (وَ انذار عَلَیْکَ بِالْقَرْبِ) الشعراء: 214 چون دعوت او به توفیقات بسیاری دست یافت، از خانواده و شوهر و فرزند و گذشتن از دوستان و قایق و خویشاوندان. و ختم به طایفه و خطبه هایش در دل همه تأثیر خوبی داشت.
= ثبات تا مرگ =
 
با تشدید بحران فرقه ای در کشور، نیرویی از شبه نظامیان فرقه ای در روز یکشنبه 20/11/2005 میلادی به یک مؤسسه اسلامی حمله کردند و سپس با تپانچه شخصی خود بیرون رفت و سعی کرد جلوی آنها را بگیرد که به او شلیک کردند. او از ناحیه روده مجروح شد و به بیمارستان بغداد منتقل شد و بیست روز در تسلیم جراحاتش بود و در آن حالت نیروهای دولتی به بیمارستان حمله کردند و تعدادی از برادران از جمله معمر را از آنجا ربودند. پسری که هنوز سرنوشتش مشخص نیست.
 
هنگامی که برخی از برادران برای حفظ جانش، اقدام به انتقال او به مکان دیگری کردند، او نفس آخر را کشید و در راه فداکاری ها و فداکاری ها به پیشکسوتان پیوست و رضای خداوند متعال را خواستار شد.
 
خداوند تو را بسیار رحمت کند و راهش همین است پس شهادتت را تبریک می گویم ای ابومعمر که همواره مزارع دعوت تو را که آرامگاه محبوبت بود شاهد بوده است. و به ما نوشت که راه شما را ادامه دهیم.. او شنوا و پاسخگو است
 
=منبع=
*ر.ک: مدخل سعد المهداوی در ویکی‌اخوان؛ [http://ikhwanwiki.com ikhwanwiki.com.].
[[رده: شخصیت‌ ها]]
[[رده: شخصیت ‌های مسلمان]]
[[رده: شخصیت ‌های اخوان‌ المسلمین]]
[[رده: مصر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۴

سعد مهداوی
سعد مهداوی.jpg
اطلاعات شخصی
سال تولد1953 م، ۱۳۳۱ ش‌، ۱۳۷۲ ق
محل تولدعراق
سال درگذشت2005 م، ۱۳۸۳ ش‌، ۱۴۲۵ ق
محل درگذشتعراق
دیناسلام، اهل‌سنت
فعالیت‌ها

سعد محمد محمود المهدوی ابومعمر در سال 1953 م، در شهر مقدادیه استان دیالی عراق در خانواده‌ای متدین و متعهد به دنیا آمد و از ویژگی‌های ایشان سادگی و مهربانی بود. او مسلمان و کارگری است که در بازار، خدا را با حکمت و پند و اندرز نیکو تبلیغ می‌کند، مردم را دعوت به خدا می‌کند، با هدف نصیحت، راهنمایی و هدایت. از دهه هشتاد قرن گذشته، دعوت اخوان‌المسلمین را اعلام می‌کند. بدون ترس و واهمه علناً نامه‌های امام حسن البنا و خطبه‌ها را پخش می‌کرد.

فعالیتش در زمان اشغال عراق

در زمان اشغال عراق، شهر مقدادیه نیز مانند دیگر مناطق عراق در وضعیت آشفتگی و ناامنی بود، به همین دلیل ایشان با دو برادر خود به صحنه آمد و از تپانچه شخصی خود گلوله‌های هوایی شلیک کرد. در واقع جوانان اخوان برای حفاظت از مراکز حیاتی مانند بازار مقدادیه، بیمارستان عمومی، بانک، شهرداری‌ها، اداره املاک، ساختمان برق و آب در مدت یک ماه فعالیت داشتند.

رفتارش با برادران

استاد و مربی معمولا از روش‌هایی استفاده می‌کند تا دانش‌آموزان و افراد تحت مراقبت خود را مورد آزمایش قرار دهد تا میزان واکنش، دریافت و نحوۀ تعامل با رویدادها و موقعیت‌ها را در آنها ببیند. یکی از آنها سعد مهداوی، است که جوانان را تربیت می‌کرد، پس یکی از شاگردانش را مأمور کرد تا فردای آن روز برای هر یک از آنها مبلغ هنگفتی بیاورد تا آن را صدقه بپردازد، اینگونه برای اسلام کار می‌کرد. ایشان جوانان را به مسجد اعظم در بازار مقدادیه برای نماز می‌برد و هر یک از آنها که در نماز صبح حاضر نمی‌شد هزینه صبحانۀ روز بعد را بر عهده می‌گرفت. و محافل بزرگی داشت که برای تربیت آنها بود و برای تفریح، آنها را به مسافرت، کنار دریاچه حمرین می‌برد. او مشتاق بود جوانان را برای زیارت قبور برادران همراهی کند تا عبرت بگیرد و دنیا را در نظرشان کم کند و آخرت را به آنها یادآوری کند.

درگذشت

با تشدید بحران فرقه‌ای در کشور، نیرویی از شبه نظامیان فرقه‌ای در روز یکشنبه 20/11/2005 میلادی به یک مؤسسه اسلامی حمله کرد و سپس ایشان با تپانچه شخصی خود بیرون رفت و سعی کرد جلوی آنها را بگیرد که به او شلیک کردند. او از ناحیه روده مجروح شد و به بیمارستان بغداد منتقل شد و بیست روز در آنجا بود و در آن حالت نیروهای دولتی به بیمارستان حمله کردند و تعدادی از برادران از جمله معمر را از آنجا ربودند. هنگامی که برخی از برادران برای حفظ جانش، اقدام به انتقال او به مکان دیگری کردند، او نفس آخر را کشید و در راه فداکاری‌ به پیشکسوتان پیوست و رضای خداوند متعال را خواستار شد.

منابع

  • ر. ک: مدخل سعد المهداوی در ویکی‌اخوان؛ ikhwanwiki.com..