درآمدی بر شناخت موسیقی قرآن (مقاله): تفاوت میان نسخهها
Mollahashem (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «<div class="references" style="margin: 0px 0px 10px 0px; max-height: 300px; overflow: auto; padding: 3px; font-size:95%; background: #FFA50...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class="wikiInfo"> | <div class="wikiInfo"> | ||
[[پرونده:فصلنامه اندیشه تقریب شماره ششم.jpg |بندانگشتی|فصلنامه اندیشه تقریب شماره ششم]] | [[پرونده:فصلنامه اندیشه تقریب شماره ششم.jpg |بندانگشتی|فصلنامه اندیشه تقریب شماره ششم]] | ||
خط ۳۶: | خط ۲۵: | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
'''درآمدی بر شناخت موسیقی قرآن''' عنوان مقالهای از بخش اندیشه [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] در شماره ششم میباشد که به قلم اکرم دیانی تدوین و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شده است. این مقاله در فصل بهار سال 1385 منتشر شده است.</div> | '''درآمدی بر شناخت موسیقی قرآن''' عنوان مقالهای از بخش اندیشه [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] در شماره ششم میباشد که به قلم اکرم دیانی تدوین و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شده است. این مقاله در فصل بهار سال 1385 منتشر شده است.</div> | ||
==چکیده== | |||
یکی از مهمترین جنبههای اعجاز بیانی قرآن، نظمآهنگ و موسیقی آن است. از آنجا که موسیقی و صوت زیبا، تأثیری شگرف در تحوّل و دگرگونی روح انسان دارد، خداوند آیات کتاب خود را با موسیقی خارقالعاده و اعجازآمیزی درهم آمیخته است. | |||
در مقاله حاضر، تلاش شده است موسیقی ملکوتی قرآن و عوامل و عناصر و بستر آن، معرفی گردد. | |||
کلید واژهها: هنر، موسیقی، موسیقی قرآن، اعجاز بیانی قرآن، نظمآهنگ قرآن، ترتیل، موسیقی حرام. | |||
==مقدمه== | |||
هنر مقولهای است که از آغاز آفرینش انسان تاکنون پا به پای آدمی پیش رفته است. برای حوزه معرفت بشری، همچون فلسفه، ریاضیات و علوم تجربی میتوان سرآغاز و سرگذشتی بیان کرد. اما هنر، حیاتی بیآغاز و سرگذشتی نانوشتنی دارد. در تعریف هنر، نظریات مختلفی از سوی صاحبنظران ارایه شده است، به عنوان مثال: | |||
فیلیسین شاله، فیلسوف فرانسوی گفته است: «هنر کوشش برای ایجاد زیبایی یا ایجاد ایدهآل باشد» <ref>محدثی، ص 63.</ref><br> | |||
تولستوی نویسنده روسی نیز در تعریف هنر گفته است: «وقتی انسان آگاهانه و به معیت علایم خارجی احساساتی را که خود تجربه کرده است، به صورتی زیبا به دیگران انتقال دهد به طوری که این احساسات به ایشان سرایت کند و آنان را از همان مراحل حسّی و عاطفی که او از آن گذشته است عبور دهد، عملش به نام هنر و خود او به نام هنرمند نامیده میشود»<ref>پیشین.</ref><br> | |||
هربرت رید دراینباره گفته است: «هنر، بیان هر آرمانی است که هنرمند توانسته باشد آن را در صورت تجسّمی تحقق بخشد، و یا هنر، کوششی است برای آفرینش صور لذّتبخش»<ref>پیشین.</ref><br> | |||
سید قطب نیز در تعریف هنر گفته است: «هنر کوشش بشری است برای تصویر تأثیرات ناشی از حقایق هستی که در حس ایجاد میشود، تصویری زیبا و زنده و مؤثر».<ref>پیشین.</ref><br> | |||
در باب هنر و نقش آن در زندگی بشر نیز گفتهها و نوشتههای فراوانی وجود دارد، اما همه آنها در حقیقت، تاریخی از تجلّیات هنر آدمی است و از حقیقت حضور هنر در زوایای بشری چندان که باید پرده برنگرفته است. این حضور پنهان و بیبدیل را تنها در یک جا میتوان سراغ گرفت و آن حوزه دین و معرفت تعالی بخش روح آدمی است.<br> | |||
دین از گذشتههای تاریخ تاکنون همگام با هنر و حتی بسی ژرفتر، هزار توی حیات و هستی بشر را در نوردیده، روح آدمی را صفا و صیقل بخشیده، راه ناهموار زندگانی را هموار کرده و دیده آدمی را از کره خاکی به فراسوی هستی کشانده است.<br> | |||
در طول تاریخ، این دو مقوله، یعنی هنر و دین، آن چنان در هم تنیدهاند که بازشناسی و جداسازی آنها از یکدیگر ناممکن مینماید. شاید این پیوند و پیوستگی از آن روست که دین و هنر هر دو ریشه در پنهان جان و مایه در عمق هستی انسان و جهان دارند و با گوش جان میتوان «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها» <ref>روم / 30.</ref> را از آنها باز شنید. از این رو هم چنان که دین، مقدس و متعالی است، هنر نیز ریشه در قداستها و تعالیجوییهای انسان دارد و همانطور که دیانت بدون دستگیری پیامبران، به کژی و کاستی میگراید، هنرمندی نیز بدون رهنمود خدای هنر و هستی به بیراهه میرود. از این روست که باید پیوند دو سویه دین و هنر را برای همیشه تاریخ پاس داشت و در عرصه تباهی و بیپناهی انسان، در پناه آن آسود، و به بلندای کمال انسان راه جست.<br> | |||
از سوی دیگر، خداوند بزرگ و خالق انسانها و زیباییها، برای هدایت و سعادت انسان و گسترش کمالات و زیباییهای انسانی، قرآن را نازل فرمود.<br> | |||
قرآن کتابی است که باطنی عمیق، ظاهری زیبا و بیانی شیرین دارد.<ref>کلینی، ج 4، ص 399.</ref> مشعل فروزانی است که هرگز به خاموشی نمیگراید و فروغ آن همواره بر تارک اعصار میدرخشد. تازگیهایش رنگ کهنگی به خود نمیگیرد و هر چه زمان میگذرد، مفاهیم اصیل و معارف بلند آن آشکارتر میشود. چه بسیار مفاهیم عمیق و اسرار علمی نهفته در آن که تنها با گذشت زمان، نمایان میگردد. قرآن معجزه بیپایانی است که از جنبههای گوناگون، دارای اعجاز و خارقالعادگی است. در مورد وجوه اعجاز آن، اندیشمندان گذشته و معاصر، بحثهای دامنه دار و فراوانی مطرح نمودهاند و در یک جمعبندی کلی، اعجاز قرآن را امروزه میتوان در سه بعد مهم و اساسی مطرح نمود:<br> | |||
1ـ اعجاز بیانی؛ 2ـ اعجاز علمی؛ 3ـ اعجاز تشریعی.<br> | |||
از آنجا که موضوع مقاله حاضر پیرامون مسئله قرآن و هنر میباشد، به تشریح و توضیح اعجاز بیانی قرآن به ویژه موسیقی قرآن پرداخته میشود. | |||
==اعجاز بیانی== | |||
اعجاز بیانی قرآن را میتوان درسه بخش خلاصه نمود. | |||
=== الف) گزینش کلمات:=== | |||
سخندانان عرب از نظر ادبی، اعجاز قرآن را در گرو فصاحت و بلاغت والای آن دانستهاند. رسا بودن بیان، روان بودن عبارات گزینش دقیق کلمات و نظم آنها، چنان ترکیبی در آیات قرآن به وجود آورده که از لحاظ تعبیر و آوای الفاظ و کلمات، بافتی به هم پیوسته و گره خورده فراهم آورده است، به گونهای که گویی سراسر هر آیه و سوره، واحد منسجمی را تشکیل داده که غیرقابل تفکیک است. تمامی اینها بر این مطلب دلالت دارد که قرآن سخن خداست.<br> | |||
گزینش واژههای قرآنی به گونهای انجام گرفته که اوّلاً: تناسب آوای حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده است، به صورتی که آخرین حرف از هر کلمه پیشین با اولین حرف از کلمه بعدی هم آوا و هم آهنگ شده است. ثانیاً: تناسب معنوی کلمات با یکدیگر رعایت شده است، تا از لحاظ مفهومی نیز بافت منسجمی به وجود آید. ثالثاً: فصاحت کلمات طبق شرایطی که در علم معانی و بیان قید شده، کاملا لحاظ گردیده است، و در مجموع، هر یک از واژهها به گونهای در جایگاه مخصوص خود قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نمیباشد. ابن عطیه در تفسیر خود دراینباره نوشته است: «اگر واژهای از قرآن از جای خود برداشته و سپس تمامی زبان عرب جستوجو گردد تا واژهای مناسبتر از آن پیدا شود، یافت نمیشود.» <ref>معرفت، التمهید، 1396 ق، ص 21.</ref><br> | |||
ابو سلیمان بستی دراینباره میگوید: «بدان که پایه اصلی بلاغت قرآن که صفات یاد شده را در خود گرد آورده بر این اساس است که هر نوع لفظی را که ویژگیهای یاد شده در آن فراهم است درست به جای خود به کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده است به گونهای که اگر به جای آن، کلمه دیگری را به کار برند یا معنا به کلی تغییر میکند و موجب تباهی مقصود میگردد و یا آن که رونق و جلوه خود را از دست میدهد و از درجه بلاغت مطلوب ساقط میگردد» <ref>معرفت، علوم قرآنی، ص 375.</ref><br> | |||
شیخ عبدالقاهر جرجانی نیز دراینباره میگوید: «بزرگان ادب و بلاغت از دقت و چینش و گزینش کلمات قرآنی، کاملا فریفته و مجذوب گردیدند، زیرا هرگز کلمهای را نیافتند که متناسب جای خود نباشد یا واژهای که در جایی بیگانه قرار گرفته باشد یا کلمه دیگری شایستهتر یا مناسبتر یا سزاوارتر باشد، بلکه آن را با چنان انسجام و دقت نظمی یافتند که مایه حیرت صاحبان خرد و عجز همگان گردیده است.» (پیشین).<br> | |||
چنین تصریحاتی در مورد گزینش و چینش کلمات قرآن که آن را در حدّ اعجاز ستودهاند، دلالت بر این دارد که در کلمات انتخابی، چنان دقت و هنرمندی به کار رفته که از عهده و توان بشر خارج است، زیرا اینگونه رعایت دقیق کلمات و جملات انتخابی به احاطه کامل بر ویژگیهای لغت و گستردگی و فراگیری آن و حضور ذهنی بالفعل نیاز دارد که وجود آن در افراد عادی، معمولاً غیرممکن است.<br> | |||
در این مورد سخنان ولید بن مغیره مخزومی که از سخنوران نامی و از سران بلندپایه و سرشناس عرب و از مخالفان سرسخت پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به شمار میرفت، قابل توجه است. وی زمانی که از کنار پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میگذشت و آیاتی چند از سوره مؤمن را که پیامبر در نماز تلاوت میفرمود، شنید به سوی طایفه بنی مخزوم رهسپار شد و در مورد قرآن چنین اظهار نظر نمود: «به خدا سوگند سخنی از محمّد(صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که نه به سخن آدمیان شبیه بود و نه به سخن جنّیان. به خدا سوگند سخن او شیرینی ویژه و زیبایی و طراوتی دارد، هم چون درختی برومند و سربرافراشته که بلندای آن پرثمر و اثربخش و پایه آن استوار و ریشه آن مستحکم و گسترده است. همانا بر دیگر سخنان برتری دارد و سخنی برتر از آن نخواهد بود». <ref>طبری، 1392 ق، ص 98 و ابن هشام، 1355، ص 288.</ref><br> | |||
وی هم چنین در مورد جذابیت و زیبایی قرآن میگوید: «آن چه فرزند ابو کبشه<ref>مشرکان، پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) را با این عنوان یاد میکردند و او را به «ابوکبشه» نسبت میدادند. او مردی از قبیله خزاعه و جدّ مادری پیامبر بود که در دیانت با قریش مخالفت میورزید.</ref> میگوید، به خدا نه شعر است و نه سحر و نه گزاف گویی بیخردان، بیگمان گفته او سخن خداست. ..».<br> | |||
این گونه اعترافات درباره جاذبه و تأثیر قرآن از سوی مخالفان و معاندان در تاریخ فراوان آمده است که همگی دلالت بر اعجاز و بیمانندی قرآن دارد. | |||
=== ب) سبک و شیوه بیان:=== | |||
اسلوب و شیوه بیان قرآنی، در عین این که موجب جذب و کشش عرب گردیده است، با هیچ یک از اسلوب و شیوههای متداول آن زمان شباهت و قرابتی ندارد. قرآن سبکی نو و روشی تازه در بیان، ارایه داد که برای عرب بیسابقه بود و بعد از آن هم نتوانستند در چنین سبکی سخنی بسرایند. با این که نظم و تألیف قرآن کاملاً تازگی داشت ولی از چارچوب اسلوبهای کلامی عرب بیرون نبود. این از شگفتیهای سخنوری است که سخنور سبکی بیافریند که مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد، با آن که از شیوههای متعارف سخن گفتن آنان خارج است و شگفتآورتر آن که از تمامی محاسن شیوههای کلامی متعارف بهره گرفته باشد بیآن که از معایب آنها چیزی در آن یافت شود.<br> | |||
به طور کلی، انواع کلام که در میان فصیحان عرب متداول بود، شعر، نثر و یا سجع بود، که هر یک از این دارای محاسن و معایبی است. | |||
سبک قرآنی، جاذبیت و ظرافت شعر، آزادی مطلق نثر و حسن لطافت سجع را داراست، بیآن که در تنگناهای قافیه و وزن دچار گردد یا پراکنده گویی کند، یا تکلّف و تحمّل دشواری به خود راه دهد. این امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید؛ آنان خود را در مقابل سخنی یافتند که در عین غرابت و تازگی، جاذبیت و ظرافت خاصّی دارد که در هیچ یک از انواع کلام متعارف آنان یافت نمیشود.<br> | |||
کاشف الغطا، فقیه دانشمند و ادیب معروف، دراینباره میگوید:<br> | |||
«صورت نظم عجیب و اسلوب غریب (شیوه و سبک تازه) قرآن که برخلاف سبک و شیوههای کلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود، نه پیش از آن و نه پس از آن نظیری ندارد و کسی را یارای هم آوردی با آن نیست. بلکه در حیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با آن مقابله کنند، چه در نثر و چه در نظم و چه در سجع یا رجز که سخن متداول آنان بود. .. این چنین زبدگان عرب و فصیحان اولین آنان در مقابل قرآن به زانو درآمدند.» <ref>کاشف الغطا، بیتا، ص 107.</ref><br> | |||
نضر بن حارث بن کلده از سران قریش و تیزهوشان عرب شناخته میشد که با پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله)دشمنی آشکاری داشت. او از در چاره اندیشی درباره پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با سران قریش چنین میگوید: «به خدا سوگند! پیش آمدی برایتان رخ داده است که تاکنون چارهای برای آن نیندیشیدهاید. محمّد در میان شما جوانی بود آراسته، مورد پسند همگان، در سخن راستگوترین و در امانتداری بزرگوارترین شما بود تا هنگامی که موهای سفید در دو طرف گونهاش هویدا گشت و آورد آن چه را که آورد. آنگاه گفتید: ساحر است. نه به خدا سوگند! هرگز به ساحری نمیماند. گفتید: کاهن است. نه به خدا سوگند! سخن او به سخن کاهنان نمیخورد. گفتید: شاعر است. نه به خدا سوگند! هرگز سخن او بر اوزان شعری استوارنیست. گفتید: دیوانه است. نه به خدا سوگند! هرگز رفتار او به دیوانگان نمیماند، پس خود دانید و درست بیندیشید، که رخداد بزرگی پیش آمد کرده که نباید آن را ساده گرفت.» <ref>ابن هشام، 1355 ق، ص 321ـ320؛ سیوطی، 1377 ق، ص 180.</ref> | |||
=== ج) نظمآهنگ یا موسیقی قرآن:=== | |||
یکی از مهمترین جنبههای اعجاز بیانی قرآن، نظمآهنگ و موسیقی آن است. ابن خلدون در تعریف موسیقی گفته است: «موسیقی عبارت است از آهنگ دادن به اشعار موزون از راه تقطیع آوازها به نسبتهای منظم معلومی که برهر آواز آن، هنگام قطع شدن، توقیع <ref>توقیع یا ارتقاع، پیشین «گام» در موسیقی است که به معنی هم آهنگ ساختن آوازها است.</ref> کاملی پدید میآید و آنگاه یک نغمه (آواز خوش) تشکیل مییابد، سپس این نغمه برحسب نسبتهای معینی با یکدیگر ترکیب میشوند و به سبب این تناسب که در این آوازها به وجود میآید، شنیدن آنها لذّت بخش میگردد.» <ref>ابن خلدون، 1375 ش، ص 844.</ref><br> | |||
از آنجا که موسیقی و صورت زیبا، تأثیر شگرفی در تحّول و دگرگونی روح انسان دارد، خداوند سبحان، آیات کتاب خود را با موسیقی خارقالعاده و اعجازآمیزی درهم تنیده است. آهنگ کلمات و موسیقی ترکیبات قرآنی، آن چنان هماهنگ و متناسب با معانی و مقاصد آیات است و آن چنان فضایی از قداست و طهارت و شور و حرارت و جذّابیت در روح آدمی میآفریند که بیاختیار، روح در قبضه قرآن قرار گرفته، مستانه به سیر و سلوک در فضای ملکوتی آیات میپردازد.<br> | |||
نظمآهنگ واژگان قرآن، دارای نغمهای دلکش و نوایی دلپذیر است که احساسات آدمی را برانگیخته و دلها را شیفته خود میکند. زیبایی نوای قرآن برای هر شنوندهای هر چند غیر عرب محسوس است. هنگام گوش جان سپردن به آوای دلنشین قرآن، نخستین چیزی که توجه انسان را جلب میکند، نظام بدیع و شیوای صوتی آن است. در این نظام، حرکات و سکنات واژگان به شکلی آرایش شده است که به هنگام شنیدن، آن روح انسان متأثر میگردد. این تأثیر شگرف از تلفّظ صحیح حروف و کلمات شروع شده و با رعایت آهنگ بیانی آیات ادامه یافته و با رعایت موسیقی خاصّ ترکیبات و فراز و نشیب تعبیرات دقیق و آهنگین به همراه فضای حزنآمیز آن به اوج خود میرسد. فصاحت کلمات و تعبیرات و بلاغت کلام و دقت اعجازآمیز در گزینش کلمات و جایگاه آنها در ترکیب و هماهنگی همه اینها با محتوا و مدلول آیات، طوفانی در روح تشنه آدمی به پا میکند و کسالت و دلمردگی را از انسان دور میکند. بیجهت نیست که در احادیث مکتب اهل بیت تأکید زیادی بر تلاوت آهنگین قرآن با لحن عربی وارد شده است. <br> | |||
به عنوان مثال، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: «لکلّ شیء حلیة و حلیة القرآن الصوت الحسن؛ هر چیزی زیوری دارد و زیور قرآن صدای خوش است». <ref>کلینی، بیتا، ص 420.</ref><br> | |||
هم چنین آن حضرت فرموده است: «زینوا القرآن بأصواتکم؛ قرآن را با اصوات خوش زینت بخشید» <ref>مجلسی، بیتا، ص 90.</ref><br> | |||
بر اساس این، هیچ جای شگفتی نیست که عرب به قرآن لقب سحر داده بود؛ «إن هذا إلاّ سحر یؤثر» <ref>مدثر / 24.</ref><br> | |||
استاد درّاز درباره تأثیر موسیقی قرآن میگوید: «وقتی آدمی میبیند که از این مخرجهای سخت جوش، چنین گوهرهای تابناکی با این ترتیب حروف و چنان آذین بندی بیرون آمده است، التذاذی بی حساب میبرد و وجدی بیانتها به او دست میدهد. در این حروف، گویی یکی مینوازد، دیگری طنین انداز، سومین نجواگر است و چهارمین بانگ برآورنده، پنجمین نفس را میلغزاند و ششمین راه نفس را میبندد و شما زیبایی آهنگ را در دسترس خود مییابید. مجموعهای گوناگون و همساز، نه تکرار مکرّر و نه یاوه دار، نه سستی و نه غلظت، نه تناخری در حروف و آواها.<br> | |||
بدین سان کلام قرآن که نه به سختی سخن بدویان و نه به نرمی کلام شهریان است، بلکه آمیزهای است از هر دو، صلابت اولی را دارد و لطافت دومی را. گویی شیره جان دو زبان است و نتیجه آمیختگی دو گویش.<br> | |||
آری! قرآن چنین جامه تازه و زیبایی به تن دارد و این پیوسته نیز در حکم صدفی است که در جان خود گوهرهای گرانبها داشته و مرواریدهای ارزشمند را در آغوش میگیرد. پس اگر زیبایی پوسته، تو را از گنجینه پنهان درونش باز ندارد و تازگی و شادابی، پرده راز نهفته در ماورای خود را بر تو حایل نشود و تو پوسته را از مغز کنار بزنی و صدف را از مروارید جداسازی و از نظم و آرایش الفاظ به شکوه معانی برسی، مایهای شگفتتر و شکوهمندتر بر تو متجلّی میشود و معنایی بدیعتر مییابی. آنجا روح و کنه قرآن است، شعلهای است که موسی(علیهالسلام) را به درخت آتش در بقعه مبارکی در کرانه وادی ایمن کشانید و آن جاست که نسیم روح قدسی میفرماید: «إِنِّی أَنَا اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» <ref>قصص/30؛ معرفت، ص 382ـ381.</ref><br> | |||
سید قطب نیز درباره موسیقی قرآن میگوید: «چنین نوایی در نتیجه نظاممندی ویژه و هماهنگی حروف در یک کلمه و نیز همسازی الفاظ در یک فاصله پدید آمده و از این جهت قرآن، هم ویژگی نثر و هم خصوصیات شعر را توأماً دارد، با این برتری که معانی و بیان در قرآن، آن را از قید و بندهای قافیه و افاعیل بینیاز ساخته و در عین حال شئون نظم و نثر، هر دو را دارا است. در هنگام تلاوت قرآن، آهنگ درونی آن کاملاً حس میشود. این آهنگ در سورههای کوتاه با فاصلههای نزدیکش<ref>منظور از فاصله، کلمه آخر آیه است، مانند قافیه شعر و قرینه سجع.</ref> و به طور کلی در تصویرها و ترسیمهایش بیشتر نمایان است و در سورههای بلند کمتر، اما همواره نظمآهنگ آن ملحوظ است. برای مثال، در سوره نجم میخوانیم:<br> | |||
«وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکمْ وَ ما غَوی وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْی یوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی ذُو مِرَّة فَاسْتَوی وَ هُوَ بِالأُْفُقِ الأَْعْلی ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی ما کذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یری وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی إِذْ یغْشَی السِّدْرَةَ ما یغْشی ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکبْری أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُْخْری أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثی تِلْک إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی» <ref>نجم / 22ـ1.</ref><br> | |||
این فاصلهها، تقریباَ وزنی مساوی دارند، اما نه براساس نظام عروض عرب، و قافیه نیز در آن رعایت شده است و این هر دو به علاوه ویژگی دیگری است که مانند وزن و قافیه ظاهر نیست و از همسازی حروف واژگان و هماهنگی کلمات در درون جملهها یک ریتم موسیقایی پدید آورده است. ویژگی اخیر به دلیل حسّ داخلی و ادراک موسیقایی باعث میشود که میان این ریتم و ریتم دیگری هر چند که فاصلهها و وزن یکی باشد، تفاوت باشد.<br> | |||
نظمآهنگ در این جا به پیروی از نظام موسیقایی جمله نه کوتاه است و نه بلند و طولی میانه دارد و با تکیه بر حرف «روّی» <ref>روّی، در اصطلاح عروض، حرف اصلی قافیه است که مدار قافیه بر آن استوار است.</ref> فضایی سلسله وار داستان گونه یافته است. تمام این ویژگیها لمس شدنی است و در برخی فاصلهها بسیار نمایانتر؛ مانند: «أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُْخْری» پس اگر بگوییم: «أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مَناةَ الثّالِثَةَ» قافیه از دست میرود و به آهنگ لطمه میخورد و اگر بگوییم (أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مَناةَ الأُْخْری» وزن مختل میشود. هم چنین در فرموده خداوند «أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثی تِلْک إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی» اگر گفته شود: «أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثی تِلْک قِسْمَةٌ ضِیزی» آهنگ کلام که با کلمه «أذن» قوام یافته مختل میشود. البته این سخن بدان معنا نیست که کلمه «الاخری» یا «الثالثه» یا «أذن» حشو و زاید است و فقط برای پر کردن وزن و قافیه آمده است، نه؛ وظیفه مهمتر این کلمات مساعدت برای رساندن معانی است و این یکی دیگر از ویژگیهای هنری قرآن است که کلمه هم برای رساندن معنا ضروری است و هم آهنگ را قوام میبخشد و هر دوی این وظایف در یک سطح انجام میگیرند و هیچ کدام بر دیگری برتری نمییابند».<br> | |||
همان گونه که بیان شد، نظمآهنگ در آیهها و فاصلهها، در جای جای کلام قرآن آشکار است. دلیل این سخن این است که اگر کلمهای را که به شکلی خاص به کار رفته، به صورت قیاسی دیگر کلمه برگردانیم و یا واژهای را حذف یا پس و پیش نماییم در این نظمآهنگ اختلال به وجود میآید.<br> | |||
در ذیل به برخی از نمونهها اشاره میشود: | |||
* حالت اول: | |||
«قالَ أَ فَرَأَیتُمْ ما کنْتُمْ تَعْبُدُونَ أَنْتُمْ وَ آباؤُکمُ الأَْقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاّ رَبَّ الْعالَمِینَ الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یهْدِینِ وَ الَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَ یسْقِینِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ وَ الَّذِی یمِیتُنِی ثُمَّ یحْیینِ وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یوْمَ الدِّینِ» <ref>شعراء/82ـ75.</ref><br> | |||
در این آیات، «یاء متکلّم» در کلمات «یهدین»، «یشفین»، «یسقین»، «یحیین» به خاطر حفظ قافیه با کلماتی مانند «تعبدون»، «الاقدمون»، «الدین» حذف شده است. | |||
هم چنین در آیات «وَ الْفَجْرِ وَ لَیال عَشْر وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیلِ إِذا یسْرِ هَلْ فِی ذلِک قَسَمٌ لِذِی حِجْر» <ref>فجر/5ـ1</ref> یاء اصلی کلمه «یسر» به خاطر هماهنگی با «فجر»، «عشر»، «وتر» و «حجر» حذف شده است.<br> | |||
و یا در آیات «یوْمَ یدْعُ الدّاعِ إِلی شَیء نُکر خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یخْرُجُونَ مِنَ الأَْجْداثِ کأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ مُهْطِعِینَ إِلَی الدّاعِ یقُولُ الْکافِرُونَ هذا یوْمٌ عَسِرٌ» <ref>قمر/8ـ6</ref> اگر یاء «الدّاع» حذف نشده بود به نظر میرسید وزن شکسته است.<br> | |||
هم چنین اگر در آیه «ذلِک ما کنّا نَبْغِ فَارْتَدّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً» <ref>کهف / 64</ref> یاء «نبغی» را طبق قیاس امتداد دهیم وزن به نوعی مختل میشود. همین اتفاق به هنگام افزودن هاء ساکن بر یاء متکلم در این آیات خواهد افتاد: «وَ أَمّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیةٌ وَ ما أَدْراک ما هِیهْ نارٌ حامِیةٌ» <ref>قارعه/11ـ9</ref>؛ «فَأَمّا مَنْ أُوتِی کتابَهُ بِیمِینِهِ فَیقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کتابِیهْ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاق حِسابِیهْ فَهُوَ فِی عِیشَة راضِیة» <ref>الحاقه / 21ـ19.</ref> | |||
* حالت دوم: | |||
در این حالت، هیچ گونه تغییری در صورت قیاسی کلمه به وجود نمیآید، اما اگر نظام ترکیب کلمات تغییر کند اختلالی در موسیقی نهفته دراین ترکیب به وجود میآید. به عنوان مثال در آیات «ذِکرُ رَحْمَتِ رَبِّک عَبْدَهُ زَکرِیا إِذْ نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیا قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً وَ لَمْ أَکنْ بِدُعائِک رَبِّ شَقِیا» (مریم/4ـ2) اگر کلمه «منّی» پیش از «العظم» آورده شود و عبارت به این شکل در بیاید (قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ مِنِّی الْعَظْمُ) احساس میشود وزن شکسته است. | |||
پس همان گونه که بیان شد، یک نوع موسیقی درونی در کلام قرآن وجود دارد که احساس شدنی اما وصف ناشدنی است. این موسیقی در تار و پود الفاظ و در ترکیب درون جملهها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعالی ادراک میشود. به این ترتیب، موسیقی درونی، بیان قرآن را همراهی میکند واز آن کلماتی موزون با حساسّیتی بالا میسازد که با کوچکترین حرکات دچار اختلال میشود، هر چند این کلمات شعر نیست و قید و بندهای بسیار شعر را که هم آزادی بیان را محدود میکند و هم انسان را از مقصود دور میسازد، ندارد. <ref>سید قطب؛ 198، ص83ـ80.</ref><br> | |||
مصطفی رافعی دراینباره چنین میگوید: «عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر با هم رقابت میکردند و بر یکدیگر فخر میفروختند اما سبک کلام آنان همیشه بر یک منوال بود. آنان در منطق و بیان آزاد بودند و فن سخنوری میدانستند. البته فصاحت عرب از یک طرف فطری و از طرف دیگر الهام گرفته از طبیعت بود. اما وقتی قرآن نازل شد آنان مشاهده نمودند که طرح دیگری در انداخته است. الفاظ همان بود که میشناختند؛ پی در پی، بدون تکلّف و روان آمده است و ترکیب و هماهنگی و همسازی در اوج است. بنابراین از شکوه و فخامت آن شگفت زده شدند و ضعف نهاد و ناچیزی ذهن خود را دریافتند. بلیغان عرب نیز نوعی از سخن دیدند که تا آن زمان نمیشناختند. آنان در حروف و کلمات و جملههای این سخن تازه، آهنگی با شکوه میدیدند. تمام این سخنان چنان متناسب در کنار هم چیده شده بود که به نظر میرسید قطعهای واحد است. عرب به خوبی میدید که نظمآهنگی در جان این سخنان جریان دارد و این، ضعف و ناتوانی آنان را به اثبات میرساند.<br> | |||
تمام کسانی که راز موسیقی و فلسفه روانی قرآن را درک کردهاند معتقدند هیچ هنری نمیتواند با تناسب طبیعی الفاظ قرآن و آوای حروف آن برابری یا رقابت کند و هیچ کس نمیتواند حتی بر یک حرف آن ایراد بگیرد. از سوی دیگر، قرآن از موسیقی، بسیار برتر است و این خصوصیت را داراست که اصولاً موسیقی نیست. در نغمههای موسیقی، گوناگونی صدا، مد، طنین، نرمی، شدت و حرکتهای مختلفی که همراهش میشود، به اضافه زیر و بم و لرزش، که در زبان موسیقی، به آن بلاغت صدا گفته میشود، باعث خلجانات روحی میشود. چنانچه این جنبه از قرآن را در تلاوت در نظر بگیریم، در مییابیم که هیچ زبانی از زبان قرآن بلیغتر نیست و همین جنبه، برانگیزاننده احساسات آدمی، چه عرب و چه غیر عرب است. با توجه به این دستاورد، فلسفه تشویق به تلاوت قرآن با صدای بلند نیز روشن میگردد. این فاصلهها که آیات قرآن به آن ختم میشوند، تصویرهایی کامل از ابعادی است که جملههای موسیقیایی به آن ختم میشوند. این فاصله در درون خود با صداها تناسب بسیاردارد و با نوع صوت و شیوهای که صوت ادا میشود یگانگی بیمانندی دارد و از جهتی اغلب این فاصلهها با دو حرف «نون» و «میم» که هر دو در موسیقی معمول هستند یا با حرف مد پایان میگیرند که آن هم در قرآن طبیعی است.» <ref>رافعی، 1393 ق، ص 216ـ188.</ref><br> | |||
برخی از اهل فن گفتهاند: «در قرآن کریم بسیاری از فاصلهها با حروف «مد» و «لین» و افزودن حرف نون ختم میشوند و حکمت آوردن چنین حروفی ایجاد نوعی آهنگ است. اما چنانچه با یکی از این حروف خاتمه نیابد، مثلاً با یک حرف ساکن پایان پذیرد، یقیناً این حرف به شایستهترین نحو در موضع خود نشسته است. البته چنین حروفی اغلب در جملات کوتاه آمده و از «حروف قلقله» یا بانگ دار وطنین انداز و یا حروف دیگری است که در نظام موسیقی، لحنی برای آن قایل شدهاند. تأثیر شیوه برانگیختن با صدا در زبان بر دل همه آدمیان طبیعی است. در قرآن کریم نظمآهنگ اعجازگونه صوتها همگان را مخاطب قرار میدهد، چه آنان که زبان عربی را میفهمند و چه آنان که نمیفهمند. بنابراین، کلمات قرآن کریم از حروفی تشکیل شده که اگر یکی از آن بیفتد یا عوض شود یا حرف دیگری به آن افزوده شود اختلالی پدید میآید و در روند وزن و طنین و آهنگ ضعفی آشکار میشود و حس گوش و زبان را با اشکال رو به رو خواهد کرد و سرانجام انسجام عبارتها و زبدگی مخرجها و مسندهای حروف و پیوستگی آن را به یکدیگر با اشکال رو به رو خواهد کرد و به هنگام شنیدن ناهنجاری به هم راه خواهد داشت.» <ref>معرفت، علوم قرآنی، ص 387ـ386.</ref><br> | |||
اعجاز بیانی قرآن در درجه نخست به احساسات مبهمی برمیگردد که در قلب خواننده یا شنونده برانگیخته میشود. به عبارت دیگر، حروف به شکل بینظیری در کنار هم قرار میگیرند که به هنگام شنیده شدن، بدون وجود دستگاههای موسیقی و بدون وجود قافیه یا وزن و بحر، آهنگ با شکوهی از آن به گوش میرسد. این اعجاز، در نمونههای زیر به خوبی پیدا است: 1ـ در آنجا که حضرت زکریا خطاب به خداوند میگوید: «رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً وَ لَمْ أَکنْ بِدُعائِک رَبِّ شَقِیا» <ref>مریم/4.</ref><br> | |||
2ـ کلام حضرت عیسی در گهواره: «إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِی الْکتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَینَ ما کنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیا» <ref>مریم/31.</ref><br> | |||
3ـ آیه مربوط به فرمانبرداری پیامبران: «إِذا تُتْلی عَلَیهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکیا» <ref>مریم/58.</ref><br> | |||
4ـ آیهای که دیدار با خداوند را در روز قیامت توصیف میکند: «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً» <ref>طه/111.</ref><br> | |||
5ـ آیهای که در آن خداوند رحمان با آهنگی دلنشین و شیرین پیامبر گرامی(صلیاللهعلیهوآله) را مورد خطاب قرار میدهد: «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقی إِلاّ تَذْکرَةً لِمَنْ یخْشی تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الأَْرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلی الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَْرْضِ وَ ما بَینَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّری وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الأَْسْماءُ الْحُسْنی» طه/8ـ1<br> | |||
6ـ آیه مربوط به مجرمان و عذابی که برای آنان در نظر گرفته شده است؛ در این جا لحن آیه به آهنگی سنگین تبدیل میشود که در گوشها طنین میاندازد «إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یوْمِ نَحْس مُسْتَمِرّ / تَنْزِعُ النّاسَ کأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْل مُنْقَعِر» <ref>قمر/20ـ19.</ref><br> | |||
7ـ آیهای که در آن از روز قیامت سخن به بیان آمده است؛ در این جا از عبارات مقطع و کلمات هشدار دهنده استفاده شده است: «وَ أَنْذِرْهُمْ یوْمَ الآْزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَ لا شَفِیع یطاعُ» <ref>غافر/18.</ref><br> | |||
8ـ سوره ناس که در آن بسامد و آهنگ و شمار تکرار حرف سین و شکل چینش آن، نحوه وسوسه خنّاس را که پنهانی و مخفی است به روشنی بیان میکند.<br> | |||
9ـ در آیات «وَ الضُّحی وَ اللَّیلِ إِذا سَجی ما وَدَّعَک رَبُّک وَ ما قَلی...» <ref>ضحی/3ـ1.</ref> با عباراتی روبهرو هستیم که فاقد قافیه، وزن و مصراع بندی قراردادی و معمول است ولی با این همه سرشار از موسیقی است و هر حرف آن نوایی دلپذیر دارد. این همان نظمآهنگ یا موسیقی درونی قرآن است.<br> | |||
نظمآهنگ درونی یا موسیقی قرآن رازی از رازهای معماری قرآن است و هیچ ساختار ادبی قدرت برابری با آن را ندارد. این نظمآهنگ ساختاری است که در تمام کتابهای عرب مانندی نداشته و ندارد. در میان آثار ادبی موجود، عبارتهای قرآن، خصوصیات منحصر به فرد خود را دارد و چون پدیدهای تفسیرناپذیر جلوه میکند. | |||
==عوامل موسیقی زیبا و ملکوتی قرآن== | |||
تلفظ عربی حروف و کلمات و آهنگ کلمات و ترکیبات آیات، حنجره قاری قرآن و تقوای روحی و قداست و طهارت باطنی او چهار عامل مهم در شکلگیری موسیقی ملکوتی قرآن میباشد. آن چه تأثیر اساسی در تحوّل روح و روان دارد، عامل چهارم، یعنی خشیت روحی قاری، است.<br> | |||
چنانچه در مورد امام سجّاد(علیهالسلام) گفتهاند:<br> | |||
«کان علی بن الحسین(علیهالسلام) أحسن النّاس صوتاً بالقرآن و کان السّقاؤون یمرّون فیقفون ببابه یستمعون القرآن» <ref>کلینی، بیتا، ص 420.</ref><br> | |||
گاه شدت تأثیر صدای ملکوتی امام(علیهالسلام) چنان بود که مستمع را مدهوش میساخت، چنانچه در حدیث آمده است: «ذکرت الصّوت عنده، فقال(علیهالسلام) إنّ علی بن الحسین کان یقرء فرّبما مرّ به المارّ فصعق من حسن صوته و إنّ الامام لو اظهر من ذلک شیئاً لما احتمله الناس من حسنه. ..» <ref>پیشین، ص419.</ref> | |||
==بستر موسیقی ملکوتی قرآن== | |||
قرآن، کتاب جدّیت است «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ» <ref>طارق/14ـ13</ref> و یادآور مسئولیت خطیر انسانی و هشداردهنده عاقبت شوم زندگی بر اساس افکار غلط و روحیات فاسد میباشد و پیوسته حقایق زندگی دنیا و آخرت را به ما گوشزد مینماید، از این رو فضای نزول قرآن با حزن آمیخته است. و ائمه معصومین(علیهمالسلام) سفارش کردهاند که قرآن را با حالت حزن بخوانید. چنانچه امام صادق(علیهالسلام) دراینباره میفرماید: «إنّ القرآن نزل بالحزن فاقرءوه بالحزن».<ref>کلینی، ص 418.</ref><br> | |||
در حدیثی دیگر آمده است: «خداوند به حضرت موسی(علیهالسلام) وحی نمود که هرگاه در برابرم ایستادی، پس هم چون فرد ذلیل ناچیز بایست و هرگاه تورات خواندی با صوت حزن آمیزی آن را به من بشنوان» <ref>پیشین، ص 420ـ419.</ref><br> | |||
این حزن، از شناخت خود و ضعفها و نارساییهای خویش و درک مقام ذات ربوبی، سرچشمه گرفته و با خوف و هراس و سعی و جدیت در مسیر الهی آمیخته است. | |||
==تفاوت موسیقی حرام با موسیقی قرآن== | |||
قرائت در فضای حزن برخاسته از دردمندی و احساس مسئولیت الهی با رعایت اصول علم قرائت، مجرای شیوه قرائت قرآن را نشان میدهد که از موسیقی اهل فسق و فجور، به روشنی متمایز میگردد، چنانچه پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) دراینباره فرموده است:<br> | |||
«قرآن را با لحن و آواز عرب بخوانید و از موسیقی اهل فسق و گناهان کبیره بر حذر باشید. پس بیشک بعد از من اقوامی میآیند که قرآن را در گلو میچرخانند، مانند چرخاندن آواز شهوت انگیز و نوحهها و آواز راهبان که از حنجره شان فراتر نمیرود، دلهایشان و نیز دلهای کسانی که از کار اینان به شگفت درآیند وارونه است.» <ref>کلینی، بیتا، ص 419.</ref><br> | |||
قیودی که در این احادیث برای مرزبندی میان موسیقی قرآن و اهل فسق آمده است دقیق و قابل دقت است:<br> | |||
الفـ مانند موسیقی اهل گناه و آلودگی نباشد. موسیقی اهل فسق، موجب تحریک شهوات حیوانی، و ایجاد رخوت و سستی در انجام اوامر الهی و کسالت و عدم نشاط در عبادات و معنویات میگردد و حالت حزن و جدیت را به غفلت و بیخبری مبدّل میسازد.<br> | |||
بـ موسیقی قرآن نظر به تحوّل روحیه در جهت هدایت و رشد ارزشهای انسانی داشته و مسئولیت زا میباشد، حال آنکه موسیقی فاسد نه تنها در تحوّل روحی مثبت تأثیری ندارد، بلکه نشاط معنوی را نیز از بین میبرد.<br> | |||
جـ شخصی که موسیقی از حنجره او بیرون میآید اگر اهل تقوا و خشیت بوده و نشاط در عبادت داشته باشد، موسیقیاش ملکوتی است و اگر از تقوا و عبادت بیبهره باشد موسیقیاش مایه فساد و تباهی میگردد.<br> | |||
به هر تقدیر، قرآن کریم کتاب تفصیلی فطرت انسانی است که موسیقی آن هماهنگ با محتوایش تنظیم گشته و به زبان روح انسانیو فطرت الهی سخن میگوید و نیازهای او را پاسخ میدهد. از این رو هر شخصی و لو بیگانه با مفاهیم قرآن، به واسطه موسیقی قرآن به طور غیرمستقیم از مفاهیم آن بهرهمند میشود. <ref>نقیپور، 1371 ش، ص 413.</ref> این موسیقی به تعبیر پیکت هال و پرفسور آربری<ref>این دو جداگانه قرآن را به انگلیسی ترجمه کردهاند. آربری سعی کرده است در ترجمه اش بخشی از موسیقی قرآن را جلوهگر سازد.</ref>: «آن سمفونی غیرقابل تقلیدی است که تنها اصواتش انسان را به گریه و جذبه میکشاند.» <ref>پیشین.</ref> | |||
==خواندن قرآن با آواز خوش== | |||
پس از بررسی اجمالی موسیقی درونی و نظمآهنگ زیبای قرآن، توجه به این نکته دارای اهمیت است که در روایات، بر تلاوت قرآن با صدای خوش بسیار سفارش شده است و از قاری قرآن خواسته شده نکات ظریف تلاوت، اعم از کشیدن صدا و یا زیر و بم آن و غیره را رعایت کند. برای نمونه به چند روایت دراینباره اشاره میشود:<br> | |||
«...و رجّع بالقرآن صوتک فإنّ الله عزّو جل یحبّ الصّوت الحسن یرجع فیه ترجیعاً؛. .. و آوازت را در خواندن قرآن در گلو بچرخان زیرا خدای عزّ و جلّ آواز خوش را که در گلو چرخانده شود، دوست دارد.» <ref>کلینی، بیتا، ص 421.</ref><br> | |||
«إنّ حسن الصوت زینة للقرآن؛ بیشک زیبایی صوت، زینت قرآن است». <ref>مجلسی، بیتا، ص 190.</ref><br> | |||
«واقرءوا القرآن و أبکوا فإنّ لم تبکوا فتباکوا لیس منّا من لم یتغنّ بالقرآن؛ قرآن را بخوانید و بگریید، پس اگر گریان نمیشوید خود را به گریه زنید، زیرا از ما نیست هر که قرآن را با موسیقی خاصّش و با آواز خوش نخواند». <ref>متقی هندی، 1405 ق، ح 2794 و مجلسی، ج 89، ص 191.</ref><br> | |||
امام صادق(علیهالسلام) نیز در تفسیر آیه (وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً) (مزمل/4) فرموده است: «ترتیل به این است که قرآن را با تأنّی بخوانید و صدایتان را خوش دارید.» (مجلسی، پیشین، ص 195ـ190). | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
==فهرست منابع:== | |||
# قرآن کریم. | |||
# ابن خلدون، عبدالرّحمن؛ مقدمه ابن خلدون؛ ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم؛ ج 2، 1375 ش. | |||
# ابن هشام، عبدالملک، سیرة النّبی (سیره ابن هشام)، مصر، مطبعة مصطفی البابی الحلبی، چاپ اول، ج 1، 1355 ق. | |||
# حرّ عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، تحقیق و تصحیح عبدالرّحیم ربّانی شیرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ چهارم، 1391 ق. | |||
# رافعی، مصطفی، اعجاز القرآن، بیروت، دارالکتاب العربی، 1393 ق. | |||
# سید قطب، محمّد، التصویر الفنّی فی القرآن، بیروت، دارالکتاب العربی، 1980 ق. | |||
# سیوطی، جلال الدّین، الدّر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بغداد، دارالکتاب العراقیة، ج 3، 1377 ق. | |||
# طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن (تفسیر طبری)، بیروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، ج 29، 1392 ق. | |||
# قمی، شیخ عبّاس، مفاتیحالجنان، تهران، انتشارات پیام حق، 1377. | |||
# کاشفالغطاء، محمد حسین، الدّین و الاسلام، ج 1. | |||
# کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه سید هاشم محلّاتی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت(علیهمالسلام)، ج 4. | |||
# متقی هندی، کنزالعمّال، بیروت، مؤسسه الرسالة، 1405 ق. | |||
# مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، ج 89 و90. | |||
# محدّثی، جواد، هنر در قلمرو مکتب، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. | |||
# معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التّمهید. | |||
# ـــــــــــــــــــــــــ، التمهید فی علوم القرآن، چاپ اول، ج 5، 1396 ق. | |||
# نقی پور، ولی الله، تدبّر در قرآن، قم، انتشارات اسوه، 1371. | |||
* مطالب مندرج در این مدخل بارگذاری شده از فصلنامه اندیشه تقریب، سال دوم، شماره ششم، بهار 1385 میباشد. | * مطالب مندرج در این مدخل بارگذاری شده از فصلنامه اندیشه تقریب، سال دوم، شماره ششم، بهار 1385 میباشد. | ||
[[رده: | [[رده:مجلهها]] | ||
[[رده: فصلنامه اندیشه تقریب | [[رده:فصلنامه اندیشه تقریب]] | ||
[[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] | |||
[[رده: منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۸
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال دوم/ شماره ششم/بهار 1385 |
عنوان مقاله | درآمدی بر شناخت موسیقی قرآن |
نویسنده | اکرم دیانی [۱] |
تعداد صفحات | 16 |
بخش | اندیشه |
زبان | فارسی |
درآمدی بر شناخت موسیقی قرآن عنوان مقالهای از بخش اندیشه فصلنامه اندیشه تقریب در شماره ششم میباشد که به قلم اکرم دیانی تدوین و به اهتمام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی منتشر شده است. این مقاله در فصل بهار سال 1385 منتشر شده است.
چکیده
یکی از مهمترین جنبههای اعجاز بیانی قرآن، نظمآهنگ و موسیقی آن است. از آنجا که موسیقی و صوت زیبا، تأثیری شگرف در تحوّل و دگرگونی روح انسان دارد، خداوند آیات کتاب خود را با موسیقی خارقالعاده و اعجازآمیزی درهم آمیخته است.
در مقاله حاضر، تلاش شده است موسیقی ملکوتی قرآن و عوامل و عناصر و بستر آن، معرفی گردد.
کلید واژهها: هنر، موسیقی، موسیقی قرآن، اعجاز بیانی قرآن، نظمآهنگ قرآن، ترتیل، موسیقی حرام.
مقدمه
هنر مقولهای است که از آغاز آفرینش انسان تاکنون پا به پای آدمی پیش رفته است. برای حوزه معرفت بشری، همچون فلسفه، ریاضیات و علوم تجربی میتوان سرآغاز و سرگذشتی بیان کرد. اما هنر، حیاتی بیآغاز و سرگذشتی نانوشتنی دارد. در تعریف هنر، نظریات مختلفی از سوی صاحبنظران ارایه شده است، به عنوان مثال:
فیلیسین شاله، فیلسوف فرانسوی گفته است: «هنر کوشش برای ایجاد زیبایی یا ایجاد ایدهآل باشد» [۲]
تولستوی نویسنده روسی نیز در تعریف هنر گفته است: «وقتی انسان آگاهانه و به معیت علایم خارجی احساساتی را که خود تجربه کرده است، به صورتی زیبا به دیگران انتقال دهد به طوری که این احساسات به ایشان سرایت کند و آنان را از همان مراحل حسّی و عاطفی که او از آن گذشته است عبور دهد، عملش به نام هنر و خود او به نام هنرمند نامیده میشود»[۳]
هربرت رید دراینباره گفته است: «هنر، بیان هر آرمانی است که هنرمند توانسته باشد آن را در صورت تجسّمی تحقق بخشد، و یا هنر، کوششی است برای آفرینش صور لذّتبخش»[۴]
سید قطب نیز در تعریف هنر گفته است: «هنر کوشش بشری است برای تصویر تأثیرات ناشی از حقایق هستی که در حس ایجاد میشود، تصویری زیبا و زنده و مؤثر».[۵]
در باب هنر و نقش آن در زندگی بشر نیز گفتهها و نوشتههای فراوانی وجود دارد، اما همه آنها در حقیقت، تاریخی از تجلّیات هنر آدمی است و از حقیقت حضور هنر در زوایای بشری چندان که باید پرده برنگرفته است. این حضور پنهان و بیبدیل را تنها در یک جا میتوان سراغ گرفت و آن حوزه دین و معرفت تعالی بخش روح آدمی است.
دین از گذشتههای تاریخ تاکنون همگام با هنر و حتی بسی ژرفتر، هزار توی حیات و هستی بشر را در نوردیده، روح آدمی را صفا و صیقل بخشیده، راه ناهموار زندگانی را هموار کرده و دیده آدمی را از کره خاکی به فراسوی هستی کشانده است.
در طول تاریخ، این دو مقوله، یعنی هنر و دین، آن چنان در هم تنیدهاند که بازشناسی و جداسازی آنها از یکدیگر ناممکن مینماید. شاید این پیوند و پیوستگی از آن روست که دین و هنر هر دو ریشه در پنهان جان و مایه در عمق هستی انسان و جهان دارند و با گوش جان میتوان «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها» [۶] را از آنها باز شنید. از این رو هم چنان که دین، مقدس و متعالی است، هنر نیز ریشه در قداستها و تعالیجوییهای انسان دارد و همانطور که دیانت بدون دستگیری پیامبران، به کژی و کاستی میگراید، هنرمندی نیز بدون رهنمود خدای هنر و هستی به بیراهه میرود. از این روست که باید پیوند دو سویه دین و هنر را برای همیشه تاریخ پاس داشت و در عرصه تباهی و بیپناهی انسان، در پناه آن آسود، و به بلندای کمال انسان راه جست.
از سوی دیگر، خداوند بزرگ و خالق انسانها و زیباییها، برای هدایت و سعادت انسان و گسترش کمالات و زیباییهای انسانی، قرآن را نازل فرمود.
قرآن کتابی است که باطنی عمیق، ظاهری زیبا و بیانی شیرین دارد.[۷] مشعل فروزانی است که هرگز به خاموشی نمیگراید و فروغ آن همواره بر تارک اعصار میدرخشد. تازگیهایش رنگ کهنگی به خود نمیگیرد و هر چه زمان میگذرد، مفاهیم اصیل و معارف بلند آن آشکارتر میشود. چه بسیار مفاهیم عمیق و اسرار علمی نهفته در آن که تنها با گذشت زمان، نمایان میگردد. قرآن معجزه بیپایانی است که از جنبههای گوناگون، دارای اعجاز و خارقالعادگی است. در مورد وجوه اعجاز آن، اندیشمندان گذشته و معاصر، بحثهای دامنه دار و فراوانی مطرح نمودهاند و در یک جمعبندی کلی، اعجاز قرآن را امروزه میتوان در سه بعد مهم و اساسی مطرح نمود:
1ـ اعجاز بیانی؛ 2ـ اعجاز علمی؛ 3ـ اعجاز تشریعی.
از آنجا که موضوع مقاله حاضر پیرامون مسئله قرآن و هنر میباشد، به تشریح و توضیح اعجاز بیانی قرآن به ویژه موسیقی قرآن پرداخته میشود.
اعجاز بیانی
اعجاز بیانی قرآن را میتوان درسه بخش خلاصه نمود.
الف) گزینش کلمات:
سخندانان عرب از نظر ادبی، اعجاز قرآن را در گرو فصاحت و بلاغت والای آن دانستهاند. رسا بودن بیان، روان بودن عبارات گزینش دقیق کلمات و نظم آنها، چنان ترکیبی در آیات قرآن به وجود آورده که از لحاظ تعبیر و آوای الفاظ و کلمات، بافتی به هم پیوسته و گره خورده فراهم آورده است، به گونهای که گویی سراسر هر آیه و سوره، واحد منسجمی را تشکیل داده که غیرقابل تفکیک است. تمامی اینها بر این مطلب دلالت دارد که قرآن سخن خداست.
گزینش واژههای قرآنی به گونهای انجام گرفته که اوّلاً: تناسب آوای حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده است، به صورتی که آخرین حرف از هر کلمه پیشین با اولین حرف از کلمه بعدی هم آوا و هم آهنگ شده است. ثانیاً: تناسب معنوی کلمات با یکدیگر رعایت شده است، تا از لحاظ مفهومی نیز بافت منسجمی به وجود آید. ثالثاً: فصاحت کلمات طبق شرایطی که در علم معانی و بیان قید شده، کاملا لحاظ گردیده است، و در مجموع، هر یک از واژهها به گونهای در جایگاه مخصوص خود قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نمیباشد. ابن عطیه در تفسیر خود دراینباره نوشته است: «اگر واژهای از قرآن از جای خود برداشته و سپس تمامی زبان عرب جستوجو گردد تا واژهای مناسبتر از آن پیدا شود، یافت نمیشود.» [۸]
ابو سلیمان بستی دراینباره میگوید: «بدان که پایه اصلی بلاغت قرآن که صفات یاد شده را در خود گرد آورده بر این اساس است که هر نوع لفظی را که ویژگیهای یاد شده در آن فراهم است درست به جای خود به کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده است به گونهای که اگر به جای آن، کلمه دیگری را به کار برند یا معنا به کلی تغییر میکند و موجب تباهی مقصود میگردد و یا آن که رونق و جلوه خود را از دست میدهد و از درجه بلاغت مطلوب ساقط میگردد» [۹]
شیخ عبدالقاهر جرجانی نیز دراینباره میگوید: «بزرگان ادب و بلاغت از دقت و چینش و گزینش کلمات قرآنی، کاملا فریفته و مجذوب گردیدند، زیرا هرگز کلمهای را نیافتند که متناسب جای خود نباشد یا واژهای که در جایی بیگانه قرار گرفته باشد یا کلمه دیگری شایستهتر یا مناسبتر یا سزاوارتر باشد، بلکه آن را با چنان انسجام و دقت نظمی یافتند که مایه حیرت صاحبان خرد و عجز همگان گردیده است.» (پیشین).
چنین تصریحاتی در مورد گزینش و چینش کلمات قرآن که آن را در حدّ اعجاز ستودهاند، دلالت بر این دارد که در کلمات انتخابی، چنان دقت و هنرمندی به کار رفته که از عهده و توان بشر خارج است، زیرا اینگونه رعایت دقیق کلمات و جملات انتخابی به احاطه کامل بر ویژگیهای لغت و گستردگی و فراگیری آن و حضور ذهنی بالفعل نیاز دارد که وجود آن در افراد عادی، معمولاً غیرممکن است.
در این مورد سخنان ولید بن مغیره مخزومی که از سخنوران نامی و از سران بلندپایه و سرشناس عرب و از مخالفان سرسخت پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به شمار میرفت، قابل توجه است. وی زمانی که از کنار پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میگذشت و آیاتی چند از سوره مؤمن را که پیامبر در نماز تلاوت میفرمود، شنید به سوی طایفه بنی مخزوم رهسپار شد و در مورد قرآن چنین اظهار نظر نمود: «به خدا سوگند سخنی از محمّد(صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که نه به سخن آدمیان شبیه بود و نه به سخن جنّیان. به خدا سوگند سخن او شیرینی ویژه و زیبایی و طراوتی دارد، هم چون درختی برومند و سربرافراشته که بلندای آن پرثمر و اثربخش و پایه آن استوار و ریشه آن مستحکم و گسترده است. همانا بر دیگر سخنان برتری دارد و سخنی برتر از آن نخواهد بود». [۱۰]
وی هم چنین در مورد جذابیت و زیبایی قرآن میگوید: «آن چه فرزند ابو کبشه[۱۱] میگوید، به خدا نه شعر است و نه سحر و نه گزاف گویی بیخردان، بیگمان گفته او سخن خداست. ..».
این گونه اعترافات درباره جاذبه و تأثیر قرآن از سوی مخالفان و معاندان در تاریخ فراوان آمده است که همگی دلالت بر اعجاز و بیمانندی قرآن دارد.
ب) سبک و شیوه بیان:
اسلوب و شیوه بیان قرآنی، در عین این که موجب جذب و کشش عرب گردیده است، با هیچ یک از اسلوب و شیوههای متداول آن زمان شباهت و قرابتی ندارد. قرآن سبکی نو و روشی تازه در بیان، ارایه داد که برای عرب بیسابقه بود و بعد از آن هم نتوانستند در چنین سبکی سخنی بسرایند. با این که نظم و تألیف قرآن کاملاً تازگی داشت ولی از چارچوب اسلوبهای کلامی عرب بیرون نبود. این از شگفتیهای سخنوری است که سخنور سبکی بیافریند که مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد، با آن که از شیوههای متعارف سخن گفتن آنان خارج است و شگفتآورتر آن که از تمامی محاسن شیوههای کلامی متعارف بهره گرفته باشد بیآن که از معایب آنها چیزی در آن یافت شود.
به طور کلی، انواع کلام که در میان فصیحان عرب متداول بود، شعر، نثر و یا سجع بود، که هر یک از این دارای محاسن و معایبی است.
سبک قرآنی، جاذبیت و ظرافت شعر، آزادی مطلق نثر و حسن لطافت سجع را داراست، بیآن که در تنگناهای قافیه و وزن دچار گردد یا پراکنده گویی کند، یا تکلّف و تحمّل دشواری به خود راه دهد. این امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید؛ آنان خود را در مقابل سخنی یافتند که در عین غرابت و تازگی، جاذبیت و ظرافت خاصّی دارد که در هیچ یک از انواع کلام متعارف آنان یافت نمیشود.
کاشف الغطا، فقیه دانشمند و ادیب معروف، دراینباره میگوید:
«صورت نظم عجیب و اسلوب غریب (شیوه و سبک تازه) قرآن که برخلاف سبک و شیوههای کلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود، نه پیش از آن و نه پس از آن نظیری ندارد و کسی را یارای هم آوردی با آن نیست. بلکه در حیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با آن مقابله کنند، چه در نثر و چه در نظم و چه در سجع یا رجز که سخن متداول آنان بود. .. این چنین زبدگان عرب و فصیحان اولین آنان در مقابل قرآن به زانو درآمدند.» [۱۲]
نضر بن حارث بن کلده از سران قریش و تیزهوشان عرب شناخته میشد که با پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله)دشمنی آشکاری داشت. او از در چاره اندیشی درباره پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با سران قریش چنین میگوید: «به خدا سوگند! پیش آمدی برایتان رخ داده است که تاکنون چارهای برای آن نیندیشیدهاید. محمّد در میان شما جوانی بود آراسته، مورد پسند همگان، در سخن راستگوترین و در امانتداری بزرگوارترین شما بود تا هنگامی که موهای سفید در دو طرف گونهاش هویدا گشت و آورد آن چه را که آورد. آنگاه گفتید: ساحر است. نه به خدا سوگند! هرگز به ساحری نمیماند. گفتید: کاهن است. نه به خدا سوگند! سخن او به سخن کاهنان نمیخورد. گفتید: شاعر است. نه به خدا سوگند! هرگز سخن او بر اوزان شعری استوارنیست. گفتید: دیوانه است. نه به خدا سوگند! هرگز رفتار او به دیوانگان نمیماند، پس خود دانید و درست بیندیشید، که رخداد بزرگی پیش آمد کرده که نباید آن را ساده گرفت.» [۱۳]
ج) نظمآهنگ یا موسیقی قرآن:
یکی از مهمترین جنبههای اعجاز بیانی قرآن، نظمآهنگ و موسیقی آن است. ابن خلدون در تعریف موسیقی گفته است: «موسیقی عبارت است از آهنگ دادن به اشعار موزون از راه تقطیع آوازها به نسبتهای منظم معلومی که برهر آواز آن، هنگام قطع شدن، توقیع [۱۴] کاملی پدید میآید و آنگاه یک نغمه (آواز خوش) تشکیل مییابد، سپس این نغمه برحسب نسبتهای معینی با یکدیگر ترکیب میشوند و به سبب این تناسب که در این آوازها به وجود میآید، شنیدن آنها لذّت بخش میگردد.» [۱۵]
از آنجا که موسیقی و صورت زیبا، تأثیر شگرفی در تحّول و دگرگونی روح انسان دارد، خداوند سبحان، آیات کتاب خود را با موسیقی خارقالعاده و اعجازآمیزی درهم تنیده است. آهنگ کلمات و موسیقی ترکیبات قرآنی، آن چنان هماهنگ و متناسب با معانی و مقاصد آیات است و آن چنان فضایی از قداست و طهارت و شور و حرارت و جذّابیت در روح آدمی میآفریند که بیاختیار، روح در قبضه قرآن قرار گرفته، مستانه به سیر و سلوک در فضای ملکوتی آیات میپردازد.
نظمآهنگ واژگان قرآن، دارای نغمهای دلکش و نوایی دلپذیر است که احساسات آدمی را برانگیخته و دلها را شیفته خود میکند. زیبایی نوای قرآن برای هر شنوندهای هر چند غیر عرب محسوس است. هنگام گوش جان سپردن به آوای دلنشین قرآن، نخستین چیزی که توجه انسان را جلب میکند، نظام بدیع و شیوای صوتی آن است. در این نظام، حرکات و سکنات واژگان به شکلی آرایش شده است که به هنگام شنیدن، آن روح انسان متأثر میگردد. این تأثیر شگرف از تلفّظ صحیح حروف و کلمات شروع شده و با رعایت آهنگ بیانی آیات ادامه یافته و با رعایت موسیقی خاصّ ترکیبات و فراز و نشیب تعبیرات دقیق و آهنگین به همراه فضای حزنآمیز آن به اوج خود میرسد. فصاحت کلمات و تعبیرات و بلاغت کلام و دقت اعجازآمیز در گزینش کلمات و جایگاه آنها در ترکیب و هماهنگی همه اینها با محتوا و مدلول آیات، طوفانی در روح تشنه آدمی به پا میکند و کسالت و دلمردگی را از انسان دور میکند. بیجهت نیست که در احادیث مکتب اهل بیت تأکید زیادی بر تلاوت آهنگین قرآن با لحن عربی وارد شده است.
به عنوان مثال، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: «لکلّ شیء حلیة و حلیة القرآن الصوت الحسن؛ هر چیزی زیوری دارد و زیور قرآن صدای خوش است». [۱۶]
هم چنین آن حضرت فرموده است: «زینوا القرآن بأصواتکم؛ قرآن را با اصوات خوش زینت بخشید» [۱۷]
بر اساس این، هیچ جای شگفتی نیست که عرب به قرآن لقب سحر داده بود؛ «إن هذا إلاّ سحر یؤثر» [۱۸]
استاد درّاز درباره تأثیر موسیقی قرآن میگوید: «وقتی آدمی میبیند که از این مخرجهای سخت جوش، چنین گوهرهای تابناکی با این ترتیب حروف و چنان آذین بندی بیرون آمده است، التذاذی بی حساب میبرد و وجدی بیانتها به او دست میدهد. در این حروف، گویی یکی مینوازد، دیگری طنین انداز، سومین نجواگر است و چهارمین بانگ برآورنده، پنجمین نفس را میلغزاند و ششمین راه نفس را میبندد و شما زیبایی آهنگ را در دسترس خود مییابید. مجموعهای گوناگون و همساز، نه تکرار مکرّر و نه یاوه دار، نه سستی و نه غلظت، نه تناخری در حروف و آواها.
بدین سان کلام قرآن که نه به سختی سخن بدویان و نه به نرمی کلام شهریان است، بلکه آمیزهای است از هر دو، صلابت اولی را دارد و لطافت دومی را. گویی شیره جان دو زبان است و نتیجه آمیختگی دو گویش.
آری! قرآن چنین جامه تازه و زیبایی به تن دارد و این پیوسته نیز در حکم صدفی است که در جان خود گوهرهای گرانبها داشته و مرواریدهای ارزشمند را در آغوش میگیرد. پس اگر زیبایی پوسته، تو را از گنجینه پنهان درونش باز ندارد و تازگی و شادابی، پرده راز نهفته در ماورای خود را بر تو حایل نشود و تو پوسته را از مغز کنار بزنی و صدف را از مروارید جداسازی و از نظم و آرایش الفاظ به شکوه معانی برسی، مایهای شگفتتر و شکوهمندتر بر تو متجلّی میشود و معنایی بدیعتر مییابی. آنجا روح و کنه قرآن است، شعلهای است که موسی(علیهالسلام) را به درخت آتش در بقعه مبارکی در کرانه وادی ایمن کشانید و آن جاست که نسیم روح قدسی میفرماید: «إِنِّی أَنَا اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» [۱۹]
سید قطب نیز درباره موسیقی قرآن میگوید: «چنین نوایی در نتیجه نظاممندی ویژه و هماهنگی حروف در یک کلمه و نیز همسازی الفاظ در یک فاصله پدید آمده و از این جهت قرآن، هم ویژگی نثر و هم خصوصیات شعر را توأماً دارد، با این برتری که معانی و بیان در قرآن، آن را از قید و بندهای قافیه و افاعیل بینیاز ساخته و در عین حال شئون نظم و نثر، هر دو را دارا است. در هنگام تلاوت قرآن، آهنگ درونی آن کاملاً حس میشود. این آهنگ در سورههای کوتاه با فاصلههای نزدیکش[۲۰] و به طور کلی در تصویرها و ترسیمهایش بیشتر نمایان است و در سورههای بلند کمتر، اما همواره نظمآهنگ آن ملحوظ است. برای مثال، در سوره نجم میخوانیم:
«وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکمْ وَ ما غَوی وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْی یوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی ذُو مِرَّة فَاسْتَوی وَ هُوَ بِالأُْفُقِ الأَْعْلی ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی ما کذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یری وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی إِذْ یغْشَی السِّدْرَةَ ما یغْشی ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکبْری أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُْخْری أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثی تِلْک إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی» [۲۱]
این فاصلهها، تقریباَ وزنی مساوی دارند، اما نه براساس نظام عروض عرب، و قافیه نیز در آن رعایت شده است و این هر دو به علاوه ویژگی دیگری است که مانند وزن و قافیه ظاهر نیست و از همسازی حروف واژگان و هماهنگی کلمات در درون جملهها یک ریتم موسیقایی پدید آورده است. ویژگی اخیر به دلیل حسّ داخلی و ادراک موسیقایی باعث میشود که میان این ریتم و ریتم دیگری هر چند که فاصلهها و وزن یکی باشد، تفاوت باشد.
نظمآهنگ در این جا به پیروی از نظام موسیقایی جمله نه کوتاه است و نه بلند و طولی میانه دارد و با تکیه بر حرف «روّی» [۲۲] فضایی سلسله وار داستان گونه یافته است. تمام این ویژگیها لمس شدنی است و در برخی فاصلهها بسیار نمایانتر؛ مانند: «أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُْخْری» پس اگر بگوییم: «أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مَناةَ الثّالِثَةَ» قافیه از دست میرود و به آهنگ لطمه میخورد و اگر بگوییم (أَ فَرَأَیتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی وَ مَناةَ الأُْخْری» وزن مختل میشود. هم چنین در فرموده خداوند «أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثی تِلْک إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی» اگر گفته شود: «أَ لَکمُ الذَّکرُ وَ لَهُ الأُْنْثی تِلْک قِسْمَةٌ ضِیزی» آهنگ کلام که با کلمه «أذن» قوام یافته مختل میشود. البته این سخن بدان معنا نیست که کلمه «الاخری» یا «الثالثه» یا «أذن» حشو و زاید است و فقط برای پر کردن وزن و قافیه آمده است، نه؛ وظیفه مهمتر این کلمات مساعدت برای رساندن معانی است و این یکی دیگر از ویژگیهای هنری قرآن است که کلمه هم برای رساندن معنا ضروری است و هم آهنگ را قوام میبخشد و هر دوی این وظایف در یک سطح انجام میگیرند و هیچ کدام بر دیگری برتری نمییابند».
همان گونه که بیان شد، نظمآهنگ در آیهها و فاصلهها، در جای جای کلام قرآن آشکار است. دلیل این سخن این است که اگر کلمهای را که به شکلی خاص به کار رفته، به صورت قیاسی دیگر کلمه برگردانیم و یا واژهای را حذف یا پس و پیش نماییم در این نظمآهنگ اختلال به وجود میآید.
در ذیل به برخی از نمونهها اشاره میشود:
- حالت اول:
«قالَ أَ فَرَأَیتُمْ ما کنْتُمْ تَعْبُدُونَ أَنْتُمْ وَ آباؤُکمُ الأَْقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاّ رَبَّ الْعالَمِینَ الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یهْدِینِ وَ الَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَ یسْقِینِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ وَ الَّذِی یمِیتُنِی ثُمَّ یحْیینِ وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یوْمَ الدِّینِ» [۲۳]
در این آیات، «یاء متکلّم» در کلمات «یهدین»، «یشفین»، «یسقین»، «یحیین» به خاطر حفظ قافیه با کلماتی مانند «تعبدون»، «الاقدمون»، «الدین» حذف شده است.
هم چنین در آیات «وَ الْفَجْرِ وَ لَیال عَشْر وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیلِ إِذا یسْرِ هَلْ فِی ذلِک قَسَمٌ لِذِی حِجْر» [۲۴] یاء اصلی کلمه «یسر» به خاطر هماهنگی با «فجر»، «عشر»، «وتر» و «حجر» حذف شده است.
و یا در آیات «یوْمَ یدْعُ الدّاعِ إِلی شَیء نُکر خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یخْرُجُونَ مِنَ الأَْجْداثِ کأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ مُهْطِعِینَ إِلَی الدّاعِ یقُولُ الْکافِرُونَ هذا یوْمٌ عَسِرٌ» [۲۵] اگر یاء «الدّاع» حذف نشده بود به نظر میرسید وزن شکسته است.
هم چنین اگر در آیه «ذلِک ما کنّا نَبْغِ فَارْتَدّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً» [۲۶] یاء «نبغی» را طبق قیاس امتداد دهیم وزن به نوعی مختل میشود. همین اتفاق به هنگام افزودن هاء ساکن بر یاء متکلم در این آیات خواهد افتاد: «وَ أَمّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیةٌ وَ ما أَدْراک ما هِیهْ نارٌ حامِیةٌ» [۲۷]؛ «فَأَمّا مَنْ أُوتِی کتابَهُ بِیمِینِهِ فَیقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کتابِیهْ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاق حِسابِیهْ فَهُوَ فِی عِیشَة راضِیة» [۲۸]
- حالت دوم:
در این حالت، هیچ گونه تغییری در صورت قیاسی کلمه به وجود نمیآید، اما اگر نظام ترکیب کلمات تغییر کند اختلالی در موسیقی نهفته دراین ترکیب به وجود میآید. به عنوان مثال در آیات «ذِکرُ رَحْمَتِ رَبِّک عَبْدَهُ زَکرِیا إِذْ نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیا قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً وَ لَمْ أَکنْ بِدُعائِک رَبِّ شَقِیا» (مریم/4ـ2) اگر کلمه «منّی» پیش از «العظم» آورده شود و عبارت به این شکل در بیاید (قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ مِنِّی الْعَظْمُ) احساس میشود وزن شکسته است.
پس همان گونه که بیان شد، یک نوع موسیقی درونی در کلام قرآن وجود دارد که احساس شدنی اما وصف ناشدنی است. این موسیقی در تار و پود الفاظ و در ترکیب درون جملهها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعالی ادراک میشود. به این ترتیب، موسیقی درونی، بیان قرآن را همراهی میکند واز آن کلماتی موزون با حساسّیتی بالا میسازد که با کوچکترین حرکات دچار اختلال میشود، هر چند این کلمات شعر نیست و قید و بندهای بسیار شعر را که هم آزادی بیان را محدود میکند و هم انسان را از مقصود دور میسازد، ندارد. [۲۹]
مصطفی رافعی دراینباره چنین میگوید: «عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر با هم رقابت میکردند و بر یکدیگر فخر میفروختند اما سبک کلام آنان همیشه بر یک منوال بود. آنان در منطق و بیان آزاد بودند و فن سخنوری میدانستند. البته فصاحت عرب از یک طرف فطری و از طرف دیگر الهام گرفته از طبیعت بود. اما وقتی قرآن نازل شد آنان مشاهده نمودند که طرح دیگری در انداخته است. الفاظ همان بود که میشناختند؛ پی در پی، بدون تکلّف و روان آمده است و ترکیب و هماهنگی و همسازی در اوج است. بنابراین از شکوه و فخامت آن شگفت زده شدند و ضعف نهاد و ناچیزی ذهن خود را دریافتند. بلیغان عرب نیز نوعی از سخن دیدند که تا آن زمان نمیشناختند. آنان در حروف و کلمات و جملههای این سخن تازه، آهنگی با شکوه میدیدند. تمام این سخنان چنان متناسب در کنار هم چیده شده بود که به نظر میرسید قطعهای واحد است. عرب به خوبی میدید که نظمآهنگی در جان این سخنان جریان دارد و این، ضعف و ناتوانی آنان را به اثبات میرساند.
تمام کسانی که راز موسیقی و فلسفه روانی قرآن را درک کردهاند معتقدند هیچ هنری نمیتواند با تناسب طبیعی الفاظ قرآن و آوای حروف آن برابری یا رقابت کند و هیچ کس نمیتواند حتی بر یک حرف آن ایراد بگیرد. از سوی دیگر، قرآن از موسیقی، بسیار برتر است و این خصوصیت را داراست که اصولاً موسیقی نیست. در نغمههای موسیقی، گوناگونی صدا، مد، طنین، نرمی، شدت و حرکتهای مختلفی که همراهش میشود، به اضافه زیر و بم و لرزش، که در زبان موسیقی، به آن بلاغت صدا گفته میشود، باعث خلجانات روحی میشود. چنانچه این جنبه از قرآن را در تلاوت در نظر بگیریم، در مییابیم که هیچ زبانی از زبان قرآن بلیغتر نیست و همین جنبه، برانگیزاننده احساسات آدمی، چه عرب و چه غیر عرب است. با توجه به این دستاورد، فلسفه تشویق به تلاوت قرآن با صدای بلند نیز روشن میگردد. این فاصلهها که آیات قرآن به آن ختم میشوند، تصویرهایی کامل از ابعادی است که جملههای موسیقیایی به آن ختم میشوند. این فاصله در درون خود با صداها تناسب بسیاردارد و با نوع صوت و شیوهای که صوت ادا میشود یگانگی بیمانندی دارد و از جهتی اغلب این فاصلهها با دو حرف «نون» و «میم» که هر دو در موسیقی معمول هستند یا با حرف مد پایان میگیرند که آن هم در قرآن طبیعی است.» [۳۰]
برخی از اهل فن گفتهاند: «در قرآن کریم بسیاری از فاصلهها با حروف «مد» و «لین» و افزودن حرف نون ختم میشوند و حکمت آوردن چنین حروفی ایجاد نوعی آهنگ است. اما چنانچه با یکی از این حروف خاتمه نیابد، مثلاً با یک حرف ساکن پایان پذیرد، یقیناً این حرف به شایستهترین نحو در موضع خود نشسته است. البته چنین حروفی اغلب در جملات کوتاه آمده و از «حروف قلقله» یا بانگ دار وطنین انداز و یا حروف دیگری است که در نظام موسیقی، لحنی برای آن قایل شدهاند. تأثیر شیوه برانگیختن با صدا در زبان بر دل همه آدمیان طبیعی است. در قرآن کریم نظمآهنگ اعجازگونه صوتها همگان را مخاطب قرار میدهد، چه آنان که زبان عربی را میفهمند و چه آنان که نمیفهمند. بنابراین، کلمات قرآن کریم از حروفی تشکیل شده که اگر یکی از آن بیفتد یا عوض شود یا حرف دیگری به آن افزوده شود اختلالی پدید میآید و در روند وزن و طنین و آهنگ ضعفی آشکار میشود و حس گوش و زبان را با اشکال رو به رو خواهد کرد و سرانجام انسجام عبارتها و زبدگی مخرجها و مسندهای حروف و پیوستگی آن را به یکدیگر با اشکال رو به رو خواهد کرد و به هنگام شنیدن ناهنجاری به هم راه خواهد داشت.» [۳۱]
اعجاز بیانی قرآن در درجه نخست به احساسات مبهمی برمیگردد که در قلب خواننده یا شنونده برانگیخته میشود. به عبارت دیگر، حروف به شکل بینظیری در کنار هم قرار میگیرند که به هنگام شنیده شدن، بدون وجود دستگاههای موسیقی و بدون وجود قافیه یا وزن و بحر، آهنگ با شکوهی از آن به گوش میرسد. این اعجاز، در نمونههای زیر به خوبی پیدا است: 1ـ در آنجا که حضرت زکریا خطاب به خداوند میگوید: «رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً وَ لَمْ أَکنْ بِدُعائِک رَبِّ شَقِیا» [۳۲]
2ـ کلام حضرت عیسی در گهواره: «إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِی الْکتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَینَ ما کنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیا» [۳۳]
3ـ آیه مربوط به فرمانبرداری پیامبران: «إِذا تُتْلی عَلَیهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکیا» [۳۴]
4ـ آیهای که دیدار با خداوند را در روز قیامت توصیف میکند: «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً» [۳۵]
5ـ آیهای که در آن خداوند رحمان با آهنگی دلنشین و شیرین پیامبر گرامی(صلیاللهعلیهوآله) را مورد خطاب قرار میدهد: «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقی إِلاّ تَذْکرَةً لِمَنْ یخْشی تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الأَْرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلی الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَْرْضِ وَ ما بَینَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّری وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الأَْسْماءُ الْحُسْنی» طه/8ـ1
6ـ آیه مربوط به مجرمان و عذابی که برای آنان در نظر گرفته شده است؛ در این جا لحن آیه به آهنگی سنگین تبدیل میشود که در گوشها طنین میاندازد «إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یوْمِ نَحْس مُسْتَمِرّ / تَنْزِعُ النّاسَ کأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْل مُنْقَعِر» [۳۶]
7ـ آیهای که در آن از روز قیامت سخن به بیان آمده است؛ در این جا از عبارات مقطع و کلمات هشدار دهنده استفاده شده است: «وَ أَنْذِرْهُمْ یوْمَ الآْزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَ لا شَفِیع یطاعُ» [۳۷]
8ـ سوره ناس که در آن بسامد و آهنگ و شمار تکرار حرف سین و شکل چینش آن، نحوه وسوسه خنّاس را که پنهانی و مخفی است به روشنی بیان میکند.
9ـ در آیات «وَ الضُّحی وَ اللَّیلِ إِذا سَجی ما وَدَّعَک رَبُّک وَ ما قَلی...» [۳۸] با عباراتی روبهرو هستیم که فاقد قافیه، وزن و مصراع بندی قراردادی و معمول است ولی با این همه سرشار از موسیقی است و هر حرف آن نوایی دلپذیر دارد. این همان نظمآهنگ یا موسیقی درونی قرآن است.
نظمآهنگ درونی یا موسیقی قرآن رازی از رازهای معماری قرآن است و هیچ ساختار ادبی قدرت برابری با آن را ندارد. این نظمآهنگ ساختاری است که در تمام کتابهای عرب مانندی نداشته و ندارد. در میان آثار ادبی موجود، عبارتهای قرآن، خصوصیات منحصر به فرد خود را دارد و چون پدیدهای تفسیرناپذیر جلوه میکند.
عوامل موسیقی زیبا و ملکوتی قرآن
تلفظ عربی حروف و کلمات و آهنگ کلمات و ترکیبات آیات، حنجره قاری قرآن و تقوای روحی و قداست و طهارت باطنی او چهار عامل مهم در شکلگیری موسیقی ملکوتی قرآن میباشد. آن چه تأثیر اساسی در تحوّل روح و روان دارد، عامل چهارم، یعنی خشیت روحی قاری، است.
چنانچه در مورد امام سجّاد(علیهالسلام) گفتهاند:
«کان علی بن الحسین(علیهالسلام) أحسن النّاس صوتاً بالقرآن و کان السّقاؤون یمرّون فیقفون ببابه یستمعون القرآن» [۳۹]
گاه شدت تأثیر صدای ملکوتی امام(علیهالسلام) چنان بود که مستمع را مدهوش میساخت، چنانچه در حدیث آمده است: «ذکرت الصّوت عنده، فقال(علیهالسلام) إنّ علی بن الحسین کان یقرء فرّبما مرّ به المارّ فصعق من حسن صوته و إنّ الامام لو اظهر من ذلک شیئاً لما احتمله الناس من حسنه. ..» [۴۰]
بستر موسیقی ملکوتی قرآن
قرآن، کتاب جدّیت است «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ» [۴۱] و یادآور مسئولیت خطیر انسانی و هشداردهنده عاقبت شوم زندگی بر اساس افکار غلط و روحیات فاسد میباشد و پیوسته حقایق زندگی دنیا و آخرت را به ما گوشزد مینماید، از این رو فضای نزول قرآن با حزن آمیخته است. و ائمه معصومین(علیهمالسلام) سفارش کردهاند که قرآن را با حالت حزن بخوانید. چنانچه امام صادق(علیهالسلام) دراینباره میفرماید: «إنّ القرآن نزل بالحزن فاقرءوه بالحزن».[۴۲]
در حدیثی دیگر آمده است: «خداوند به حضرت موسی(علیهالسلام) وحی نمود که هرگاه در برابرم ایستادی، پس هم چون فرد ذلیل ناچیز بایست و هرگاه تورات خواندی با صوت حزن آمیزی آن را به من بشنوان» [۴۳]
این حزن، از شناخت خود و ضعفها و نارساییهای خویش و درک مقام ذات ربوبی، سرچشمه گرفته و با خوف و هراس و سعی و جدیت در مسیر الهی آمیخته است.
تفاوت موسیقی حرام با موسیقی قرآن
قرائت در فضای حزن برخاسته از دردمندی و احساس مسئولیت الهی با رعایت اصول علم قرائت، مجرای شیوه قرائت قرآن را نشان میدهد که از موسیقی اهل فسق و فجور، به روشنی متمایز میگردد، چنانچه پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) دراینباره فرموده است:
«قرآن را با لحن و آواز عرب بخوانید و از موسیقی اهل فسق و گناهان کبیره بر حذر باشید. پس بیشک بعد از من اقوامی میآیند که قرآن را در گلو میچرخانند، مانند چرخاندن آواز شهوت انگیز و نوحهها و آواز راهبان که از حنجره شان فراتر نمیرود، دلهایشان و نیز دلهای کسانی که از کار اینان به شگفت درآیند وارونه است.» [۴۴]
قیودی که در این احادیث برای مرزبندی میان موسیقی قرآن و اهل فسق آمده است دقیق و قابل دقت است:
الفـ مانند موسیقی اهل گناه و آلودگی نباشد. موسیقی اهل فسق، موجب تحریک شهوات حیوانی، و ایجاد رخوت و سستی در انجام اوامر الهی و کسالت و عدم نشاط در عبادات و معنویات میگردد و حالت حزن و جدیت را به غفلت و بیخبری مبدّل میسازد.
بـ موسیقی قرآن نظر به تحوّل روحیه در جهت هدایت و رشد ارزشهای انسانی داشته و مسئولیت زا میباشد، حال آنکه موسیقی فاسد نه تنها در تحوّل روحی مثبت تأثیری ندارد، بلکه نشاط معنوی را نیز از بین میبرد.
جـ شخصی که موسیقی از حنجره او بیرون میآید اگر اهل تقوا و خشیت بوده و نشاط در عبادت داشته باشد، موسیقیاش ملکوتی است و اگر از تقوا و عبادت بیبهره باشد موسیقیاش مایه فساد و تباهی میگردد.
به هر تقدیر، قرآن کریم کتاب تفصیلی فطرت انسانی است که موسیقی آن هماهنگ با محتوایش تنظیم گشته و به زبان روح انسانیو فطرت الهی سخن میگوید و نیازهای او را پاسخ میدهد. از این رو هر شخصی و لو بیگانه با مفاهیم قرآن، به واسطه موسیقی قرآن به طور غیرمستقیم از مفاهیم آن بهرهمند میشود. [۴۵] این موسیقی به تعبیر پیکت هال و پرفسور آربری[۴۶]: «آن سمفونی غیرقابل تقلیدی است که تنها اصواتش انسان را به گریه و جذبه میکشاند.» [۴۷]
خواندن قرآن با آواز خوش
پس از بررسی اجمالی موسیقی درونی و نظمآهنگ زیبای قرآن، توجه به این نکته دارای اهمیت است که در روایات، بر تلاوت قرآن با صدای خوش بسیار سفارش شده است و از قاری قرآن خواسته شده نکات ظریف تلاوت، اعم از کشیدن صدا و یا زیر و بم آن و غیره را رعایت کند. برای نمونه به چند روایت دراینباره اشاره میشود:
«...و رجّع بالقرآن صوتک فإنّ الله عزّو جل یحبّ الصّوت الحسن یرجع فیه ترجیعاً؛. .. و آوازت را در خواندن قرآن در گلو بچرخان زیرا خدای عزّ و جلّ آواز خوش را که در گلو چرخانده شود، دوست دارد.» [۴۸]
«إنّ حسن الصوت زینة للقرآن؛ بیشک زیبایی صوت، زینت قرآن است». [۴۹]
«واقرءوا القرآن و أبکوا فإنّ لم تبکوا فتباکوا لیس منّا من لم یتغنّ بالقرآن؛ قرآن را بخوانید و بگریید، پس اگر گریان نمیشوید خود را به گریه زنید، زیرا از ما نیست هر که قرآن را با موسیقی خاصّش و با آواز خوش نخواند». [۵۰]
امام صادق(علیهالسلام) نیز در تفسیر آیه (وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً) (مزمل/4) فرموده است: «ترتیل به این است که قرآن را با تأنّی بخوانید و صدایتان را خوش دارید.» (مجلسی، پیشین، ص 195ـ190).
پانویس
- ↑ دانشچوی دکتری علوم قرآن و حدیث، مدرس حوزه و دانشگاه.
- ↑ محدثی، ص 63.
- ↑ پیشین.
- ↑ پیشین.
- ↑ پیشین.
- ↑ روم / 30.
- ↑ کلینی، ج 4، ص 399.
- ↑ معرفت، التمهید، 1396 ق، ص 21.
- ↑ معرفت، علوم قرآنی، ص 375.
- ↑ طبری، 1392 ق، ص 98 و ابن هشام، 1355، ص 288.
- ↑ مشرکان، پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) را با این عنوان یاد میکردند و او را به «ابوکبشه» نسبت میدادند. او مردی از قبیله خزاعه و جدّ مادری پیامبر بود که در دیانت با قریش مخالفت میورزید.
- ↑ کاشف الغطا، بیتا، ص 107.
- ↑ ابن هشام، 1355 ق، ص 321ـ320؛ سیوطی، 1377 ق، ص 180.
- ↑ توقیع یا ارتقاع، پیشین «گام» در موسیقی است که به معنی هم آهنگ ساختن آوازها است.
- ↑ ابن خلدون، 1375 ش، ص 844.
- ↑ کلینی، بیتا، ص 420.
- ↑ مجلسی، بیتا، ص 90.
- ↑ مدثر / 24.
- ↑ قصص/30؛ معرفت، ص 382ـ381.
- ↑ منظور از فاصله، کلمه آخر آیه است، مانند قافیه شعر و قرینه سجع.
- ↑ نجم / 22ـ1.
- ↑ روّی، در اصطلاح عروض، حرف اصلی قافیه است که مدار قافیه بر آن استوار است.
- ↑ شعراء/82ـ75.
- ↑ فجر/5ـ1
- ↑ قمر/8ـ6
- ↑ کهف / 64
- ↑ قارعه/11ـ9
- ↑ الحاقه / 21ـ19.
- ↑ سید قطب؛ 198، ص83ـ80.
- ↑ رافعی، 1393 ق، ص 216ـ188.
- ↑ معرفت، علوم قرآنی، ص 387ـ386.
- ↑ مریم/4.
- ↑ مریم/31.
- ↑ مریم/58.
- ↑ طه/111.
- ↑ قمر/20ـ19.
- ↑ غافر/18.
- ↑ ضحی/3ـ1.
- ↑ کلینی، بیتا، ص 420.
- ↑ پیشین، ص419.
- ↑ طارق/14ـ13
- ↑ کلینی، ص 418.
- ↑ پیشین، ص 420ـ419.
- ↑ کلینی، بیتا، ص 419.
- ↑ نقیپور، 1371 ش، ص 413.
- ↑ این دو جداگانه قرآن را به انگلیسی ترجمه کردهاند. آربری سعی کرده است در ترجمه اش بخشی از موسیقی قرآن را جلوهگر سازد.
- ↑ پیشین.
- ↑ کلینی، بیتا، ص 421.
- ↑ مجلسی، بیتا، ص 190.
- ↑ متقی هندی، 1405 ق، ح 2794 و مجلسی، ج 89، ص 191.
فهرست منابع:
- قرآن کریم.
- ابن خلدون، عبدالرّحمن؛ مقدمه ابن خلدون؛ ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم؛ ج 2، 1375 ش.
- ابن هشام، عبدالملک، سیرة النّبی (سیره ابن هشام)، مصر، مطبعة مصطفی البابی الحلبی، چاپ اول، ج 1، 1355 ق.
- حرّ عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، تحقیق و تصحیح عبدالرّحیم ربّانی شیرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ چهارم، 1391 ق.
- رافعی، مصطفی، اعجاز القرآن، بیروت، دارالکتاب العربی، 1393 ق.
- سید قطب، محمّد، التصویر الفنّی فی القرآن، بیروت، دارالکتاب العربی، 1980 ق.
- سیوطی، جلال الدّین، الدّر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بغداد، دارالکتاب العراقیة، ج 3، 1377 ق.
- طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن (تفسیر طبری)، بیروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، ج 29، 1392 ق.
- قمی، شیخ عبّاس، مفاتیحالجنان، تهران، انتشارات پیام حق، 1377.
- کاشفالغطاء، محمد حسین، الدّین و الاسلام، ج 1.
- کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه سید هاشم محلّاتی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت(علیهمالسلام)، ج 4.
- متقی هندی، کنزالعمّال، بیروت، مؤسسه الرسالة، 1405 ق.
- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، ج 89 و90.
- محدّثی، جواد، هنر در قلمرو مکتب، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
- معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التّمهید.
- ـــــــــــــــــــــــــ، التمهید فی علوم القرآن، چاپ اول، ج 5، 1396 ق.
- نقی پور، ولی الله، تدبّر در قرآن، قم، انتشارات اسوه، 1371.
- مطالب مندرج در این مدخل بارگذاری شده از فصلنامه اندیشه تقریب، سال دوم، شماره ششم، بهار 1385 میباشد.