مصعب بن عمیر: تفاوت میان نسخه‌ها

۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ دسامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - ' چشم پوشی' به ' چشم‌پوشی'
جز (جایگزینی متن - ' آن گاه ' به ' آنگاه ')
جز (جایگزینی متن - ' چشم پوشی' به ' چشم‌پوشی')
خط ۵۶: خط ۵۶:


آورده‌اند مادر مصعب نخست کوشید از راه تحریک عواطف، وی را به دین اجدادش بازگرداند، ولی وقتی کاری از پیش نبرد، تهدیدش کرد که دوباره او را زندانی خواهد ساخت. مصعب در پاسخ به تهدیدهای مادرش گفت: «به خدا سوگند، اگر کسی بخواهد تو را در این کار یاری کند، او را خواهم کشت». مادر با شنیدن سخن مصعب دریافت که از گذشته بسیار قوی‌تر شده است و نمی‌توان با تهدید، وی را از راهی که در پیش گرفته است، بازگرداند. از این روی، جز این چاره‌ای ندید که فرزندش را ترک کند و با ناراحتی از وی روی برگرداند. مصعب به مادرش گفت: «به خدا سوگند، برایم دشوار است که به پیشواز پدر و مادرم پشت کنم، ولی چه کنم که شایسته نیست مسلمان مؤمن، از ایمان پاک خود دست بردارد و به دین باطل روی آورد. مادرجان! از تو می‌خواهم به یگانگی خدای تعالی شهادت دهی و از پرستش بت‌ها دست برداری که آنها کاره‌ای نیستند. بدان که محمد(صلی الله علیه)، فرستاده خدای یگانه است و پیروی از او، سلامت و سعادت هر دو جهان (دنیا و آخرت) را در پی دارد».  
آورده‌اند مادر مصعب نخست کوشید از راه تحریک عواطف، وی را به دین اجدادش بازگرداند، ولی وقتی کاری از پیش نبرد، تهدیدش کرد که دوباره او را زندانی خواهد ساخت. مصعب در پاسخ به تهدیدهای مادرش گفت: «به خدا سوگند، اگر کسی بخواهد تو را در این کار یاری کند، او را خواهم کشت». مادر با شنیدن سخن مصعب دریافت که از گذشته بسیار قوی‌تر شده است و نمی‌توان با تهدید، وی را از راهی که در پیش گرفته است، بازگرداند. از این روی، جز این چاره‌ای ندید که فرزندش را ترک کند و با ناراحتی از وی روی برگرداند. مصعب به مادرش گفت: «به خدا سوگند، برایم دشوار است که به پیشواز پدر و مادرم پشت کنم، ولی چه کنم که شایسته نیست مسلمان مؤمن، از ایمان پاک خود دست بردارد و به دین باطل روی آورد. مادرجان! از تو می‌خواهم به یگانگی خدای تعالی شهادت دهی و از پرستش بت‌ها دست برداری که آنها کاره‌ای نیستند. بدان که محمد(صلی الله علیه)، فرستاده خدای یگانه است و پیروی از او، سلامت و سعادت هر دو جهان (دنیا و آخرت) را در پی دارد».  
مادر مصعب با ناراحتی به وی گفت: «... هرگز به دین تو روی نخواهم آورد؛ زیرا مردم می‌گویند دین فرزندش را پذیرفت و به این دلیل، مرا به ضعف عقل و سبک مغزی متهم می‌کنند». از آن پس، خانواده مصعب وی را از خود راندند. مصعب نیز که دلش به نور حق روشن شده بود، از همه زرق و برق دنیا و مال و ثروت خانواده‌اش چشم پوشید و با میل و رغبت، زندگی ساده و فقیرانه را پذیرفت، ولی هیچ گاه حاضر نشد از ایمان خود دست بردارد.  
مادر مصعب با ناراحتی به وی گفت: «... هرگز به دین تو روی نخواهم آورد؛ زیرا مردم می‌گویند دین فرزندش را پذیرفت و به این دلیل، مرا به ضعف عقل و سبک مغزی متهم می‌کنند». از آن پس، خانواده مصعب وی را از خود راندند. مصعب نیز که دلش به نور حق روشن شده بود، از همه زرق و برق دنیا و مال و ثروت خانواده‌اش چشم‌پوشید و با میل و رغبت، زندگی ساده و فقیرانه را پذیرفت، ولی هیچ گاه حاضر نشد از ایمان خود دست بردارد.  


== مصعب در شعب ابی طالب ==
== مصعب در شعب ابی طالب ==
خط ۶۴: خط ۶۴:


== ناراحتی پیامبر خدا از دیدن فقر مصعب ==
== ناراحتی پیامبر خدا از دیدن فقر مصعب ==
مصعب در راه ایمان و اعتقاد به خدا، از ثروت پدر چشم پوشید. همه خاندانش نیز برای پشیمان ساختن او از برگزیدن دین اسلام، بر وی فشار آوردند. بدین ترتیب، مصعب به تنگ دستی و فقر دچار شد.  
مصعب در راه ایمان و اعتقاد به خدا، از ثروت پدر چشم‌پوشید. همه خاندانش نیز برای پشیمان ساختن او از برگزیدن دین اسلام، بر وی فشار آوردند. بدین ترتیب، مصعب به تنگ دستی و فقر دچار شد.  
آورده‌اند، روزی رسول خدا(صلی الله علیه) با یارانش در مجلسی نشسته بودند. ناگهان مصعب، که لباس‌های نامناسبی بر تن داشت، به مجلس وارد شد. اصحاب وقتی وضع آشفته او را دیدند و گذشته‌اش را به یاد آوردند که روزی با لباس‌های زیبایش آراسته‌ترین جوان مکه بود، از ناراحتی سرهایشان را به زیر انداختند تا مصعب احساس شرمندگی نکند. رسول خدا(صلی الله علیه) با آغوش باز از او استقبال کرد و به وی بسیار احترام گذاشت. آنگاه به [[اصحاب]] فرمود: «نگاه کنید به کسی که خداوند دلش را نورانی ساخته است. من خود دیدم که مصعب روزی پیراهنی را به دویست درهم خرید و پوشید، ولی امروز برای برگزیدن محبت خدا و رسولش، از آن وضع چشم پوشیده است. زمانی در مکه هیچ جوانی مانند او در رفاه و آسایش غرق نبود، ولی امروز به جرم خداپرستی این گونه در تنگنا قرار گرفته است<ref>عدنان الطویل، مصعب بن عمیر، ص34؛ عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج2، ص 368.</ref>».  
آورده‌اند، روزی رسول خدا(صلی الله علیه) با یارانش در مجلسی نشسته بودند. ناگهان مصعب، که لباس‌های نامناسبی بر تن داشت، به مجلس وارد شد. اصحاب وقتی وضع آشفته او را دیدند و گذشته‌اش را به یاد آوردند که روزی با لباس‌های زیبایش آراسته‌ترین جوان مکه بود، از ناراحتی سرهایشان را به زیر انداختند تا مصعب احساس شرمندگی نکند. رسول خدا(صلی الله علیه) با آغوش باز از او استقبال کرد و به وی بسیار احترام گذاشت. آنگاه به [[اصحاب]] فرمود: «نگاه کنید به کسی که خداوند دلش را نورانی ساخته است. من خود دیدم که مصعب روزی پیراهنی را به دویست درهم خرید و پوشید، ولی امروز برای برگزیدن محبت خدا و رسولش، از آن وضع چشم‌پوشیده است. زمانی در مکه هیچ جوانی مانند او در رفاه و آسایش غرق نبود، ولی امروز به جرم خداپرستی این گونه در تنگنا قرار گرفته است<ref>عدنان الطویل، مصعب بن عمیر، ص34؛ عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج2، ص 368.</ref>».  


از [[امیرمؤمنان]]، [[علی بن ابی طالب|علی علیه السلام]] نقل شده است: وقتی پیامبر وضع ظاهری نامناسب مصعب را دید، سخت اندوهگین شد و گریست و به اصحاب فرمود: «جرم این مرد چیست؟ او روزی در اوج ناز و نعمت بود، ولی اکنون چون به دین خدا گرویده است، این گونه وی را در سختی و تنگنا قرار داده‌اند<ref>همان.</ref>.»  
از [[امیرمؤمنان]]، [[علی بن ابی طالب|علی علیه السلام]] نقل شده است: وقتی پیامبر وضع ظاهری نامناسب مصعب را دید، سخت اندوهگین شد و گریست و به اصحاب فرمود: «جرم این مرد چیست؟ او روزی در اوج ناز و نعمت بود، ولی اکنون چون به دین خدا گرویده است، این گونه وی را در سختی و تنگنا قرار داده‌اند<ref>همان.</ref>.»  
Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۰۹۳

ویرایش