تاسوعا: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۸: خط ۳۸:
=== آماده شدن برای جنگ ===  
=== آماده شدن برای جنگ ===  
در عصر ۹ محرم تحرکات سپاه عمر سعد در صحرای کربلا افزایش یافت وعمر بن سعد خود را آماده جنگ با امام حسین علیه‌السلام کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «یا خَیلَ اللهِ ارکَبی و بِالجَنةِ اَبْشِری؛ ‌ ای لشکریان خدا! سوار شوید و به بهشت بشارت دهید.» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند.  
در عصر ۹ محرم تحرکات سپاه عمر سعد در صحرای کربلا افزایش یافت وعمر بن سعد خود را آماده جنگ با امام حسین علیه‌السلام کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «یا خَیلَ اللهِ ارکَبی و بِالجَنةِ اَبْشِری؛ ‌ ای لشکریان خدا! سوار شوید و به بهشت بشارت دهید.» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند.  
هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام علیه‌السلام در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش زینب سلام الله علیها با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک می‌شوند، می‌شنوید؟» امام علیه‌السلام سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خداصل الله علیه وآله را در خواب دیدم که به من فرمود: تو [به زودی] نزد ما خواهی آمد.» امام علیه‌السلام به عباس علیه‌السلام فرمود: «ای عباس؛ جانم به فدایت؛ بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه می‌خواهند و برای چه به پیش آمده‌اند؟»
هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام علیه‌السلام در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش زینب سلام الله علیها با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک می‌شوند، می‌شنوید؟» امام علیه‌السلام سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا را در خواب دیدم که به من فرمود: تو [به زودی] نزد ما خواهی آمد.» امام علیه‌السلام به عباس علیه‌السلام فرمود: «ای عباس؛ جانم به فدایت؛ بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه می‌خواهند و برای چه به پیش آمده‌اند؟»
حضرت عباس علیه‌السلام  با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه می‌خواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.» عباس علیه‌السلام گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله علیه‌السلام رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.» آنان پذیرفتند پس عباس علیه‌السلام  به تنهایی نزد امام حسین علیه‌السلام آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد.
حضرت عباس علیه‌السلام  با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه می‌خواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.» عباس علیه‌السلام گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله علیه‌السلام رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.» آنان پذیرفتند پس عباس علیه‌السلام  به تنهایی نزد امام حسین علیه‌السلام آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد.
امام علیه‌السلام به حضرت عباس علیه‌السلام فرمودند: «اگر می‌توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا می‌داند که من نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می‌دارم.»
امام علیه‌السلام به حضرت عباس علیه‌السلام فرمودند: «اگر می‌توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا می‌داند که من نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می‌دارم.»