جنگ تبوک: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابو ' به 'ابو')
خط ۴۹: خط ۴۹:
و جنگ تبوک یکی از این صحنه‌ها بود که جمع زیادی از مردم در آن آزمایش شدند،برخی مانند همین بکایین از شدت ناراحتی و افسردگی که نمی‌توانستند در این جنگ شرکت کنند همچون ابر بهار می‌گریستند و جمعی نیز گرما و جمع آوری محصول خرما و غیره را بهانه کرده شانه از زیر بار این فریضه بزرگ الهی خالی می‌کردند و گروهی نیز که می‌خواستند جمع میان هر دو کار کنند و در دل نفاق و دورویی نداشتند به سرنوشت سخت و دشواری دچار گشتند.
و جنگ تبوک یکی از این صحنه‌ها بود که جمع زیادی از مردم در آن آزمایش شدند،برخی مانند همین بکایین از شدت ناراحتی و افسردگی که نمی‌توانستند در این جنگ شرکت کنند همچون ابر بهار می‌گریستند و جمعی نیز گرما و جمع آوری محصول خرما و غیره را بهانه کرده شانه از زیر بار این فریضه بزرگ الهی خالی می‌کردند و گروهی نیز که می‌خواستند جمع میان هر دو کار کنند و در دل نفاق و دورویی نداشتند به سرنوشت سخت و دشواری دچار گشتند.
<br>
<br>
از جمله افرادی که از رفتن به تبوک خود داری کردند این چهار نفرند: [[کعب بن مالک]]،[[مرارة بن ربیع]]، [[هلال بن امیة]]، [[ابو خیثمة]].
از جمله افرادی که از رفتن به تبوک خود داری کردند این چهار نفرند: [[کعب بن مالک]]،[[مرارة بن ربیع]]، [[هلال بن امیة]]، [[ابوخیثمة]].
<br>
<br>
ابو خیثمه پس از گذشتن یکی دو روز از حرکت سپاه [[اسلام]] که مدینه کاملا خلوت شده بود نزدیکی‌های ظهر وارد باغ خود شد و دو همسر خود را مشاهده کرد که هر کدام سایبان حصیری مخصوص به خود را برای پذیرایی شوهر آب پاشیده و غذای لذیذ و آب سرد و گوارایی فراهم کرده و هر کدام برای پذیرایی بهتر از شوهر، خود را آرایش کرده اند.
ابوخیثمه پس از گذشتن یکی دو روز از حرکت سپاه [[اسلام]] که مدینه کاملا خلوت شده بود نزدیکی‌های ظهر وارد باغ خود شد و دو همسر خود را مشاهده کرد که هر کدام سایبان حصیری مخصوص به خود را برای پذیرایی شوهر آب پاشیده و غذای لذیذ و آب سرد و گوارایی فراهم کرده و هر کدام برای پذیرایی بهتر از شوهر، خود را آرایش کرده اند.
<br>
<br>
ابو خیثمه با دیدن آن دو، ناگهان به یاد پیغمبر بزرگوار خود و رهبر اسلام افتاد که در آن گرمای سوزان در بیابان‌های حجاز برای سرکوبی دشمنان دین پیش می‌رود و آن همه مرارت و رنج و سختی را بر خود هموار می‌سازد، با خود گفت: انصاف نیست که من در کنار زنان زیبای خود در زیر سایبان بیاسایم اما رسول خدا گرفتار آفتاب و بادهای سوزان و گرمای کشنده بیابان باشد!
ابوخیثمه با دیدن آن دو، ناگهان به یاد پیغمبر بزرگوار خود و رهبر اسلام افتاد که در آن گرمای سوزان در بیابان‌های حجاز برای سرکوبی دشمنان دین پیش می‌رود و آن همه مرارت و رنج و سختی را بر خود هموار می‌سازد، با خود گفت: انصاف نیست که من در کنار زنان زیبای خود در زیر سایبان بیاسایم اما رسول خدا گرفتار آفتاب و بادهای سوزان و گرمای کشنده بیابان باشد!
<br>
<br>
از این رو تصمیم به حرکت گرفت و به زنان خود گفت: شتر مرا حاضر کرده و توشه راه مرا مهیا سازید که من هم اکنون باید حرکت کنم.
از این رو تصمیم به حرکت گرفت و به زنان خود گفت: شتر مرا حاضر کرده و توشه راه مرا مهیا سازید که من هم اکنون باید حرکت کنم.
<br>
<br>
ابو خیثمه در تبوک به پیغمبر اسلام رسید و از تأخیر خود اظهار ندامت و عذرخواهی کرد و رسول خدا نیز او را پذیرفت و همچنان با لشکر اسلام بود تا به مدینه بازگشت.
ابوخیثمه در تبوک به پیغمبر اسلام رسید و از تأخیر خود اظهار ندامت و عذرخواهی کرد و رسول خدا نیز او را پذیرفت و همچنان با لشکر اسلام بود تا به مدینه بازگشت.
<br>
<br>
اما آن سه نفر دیگر یعنی کعب بن مالک و مراره و هلال بدون آنکه در دل نفاقی داشته باشند و از روی دشمنی با اسلام از سپاه عقب مانده باشند، بلکه روی تنبلی و گرفتاری امروز و فردا کردند و هر روز می‌گفتند فردا حرکت می‌کنیم تا یک روز هم مطلع شدند سپاه اسلام از تبوک بازگشته و نزدیکی‌های مدینه است.
اما آن سه نفر دیگر یعنی کعب بن مالک و مراره و هلال بدون آنکه در دل نفاقی داشته باشند و از روی دشمنی با اسلام از سپاه عقب مانده باشند، بلکه روی تنبلی و گرفتاری امروز و فردا کردند و هر روز می‌گفتند فردا حرکت می‌کنیم تا یک روز هم مطلع شدند سپاه اسلام از تبوک بازگشته و نزدیکی‌های مدینه است.