بدعت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲۷: خط ۲۲۷:
گام‌های‌ برداشته‌ شده‌ در جهت‌ تدوین‌ حدیث‌ نبوی‌ در طول‌ سده ۲ق‌ و کوشش‌های‌ نظری‌ کسانی‌ چون‌ محمد بن‌ ادریس‌ شافعی‌ در اواخر همان‌ قرن‌ در جهت‌ مضیق‌ کردن‌ دایره سنت‌ به‌ سنت‌ نبوی‌ و نامعتبر شمردن‌ سنت‌ صحابه‌ و تابعین‌، حتی‌ شیخین‌، موجب‌ شد که‌ از سده ۳ق‌/۹م‌ به‌ تدریج‌ مسأله بدعت‌ در حیطه اعمال‌ دینی‌ حساسیت‌ پیشین‌ خود را از دست‌ بدهد.
گام‌های‌ برداشته‌ شده‌ در جهت‌ تدوین‌ حدیث‌ نبوی‌ در طول‌ سده ۲ق‌ و کوشش‌های‌ نظری‌ کسانی‌ چون‌ محمد بن‌ ادریس‌ شافعی‌ در اواخر همان‌ قرن‌ در جهت‌ مضیق‌ کردن‌ دایره سنت‌ به‌ سنت‌ نبوی‌ و نامعتبر شمردن‌ سنت‌ صحابه‌ و تابعین‌، حتی‌ شیخین‌، موجب‌ شد که‌ از سده ۳ق‌/۹م‌ به‌ تدریج‌ مسأله بدعت‌ در حیطه اعمال‌ دینی‌ حساسیت‌ پیشین‌ خود را از دست‌ بدهد.
در واقع‌ با شکل‌گیری‌ دانش‌ اصول‌ و نظری‌ شدن‌ استدلالات‌ فقهی‌، آنچه‌ در برخورد با اخبار حاکی‌ از سنت‌ اهمیت‌ داشت‌، گزینش‌ خبر صحیح‌تر در بوته « تعادل‌ و تراجیح‌ » بود و اخبار غیرقابل‌ قبول‌، به‌ جای‌ آنکه‌ متضمن‌ بدعت‌ دانسته‌ شوند، با نام‌گذاری‌های‌ فنی‌، «طرح‌» شده‌ و کنار گذاشته‌ می‌شدند.
در واقع‌ با شکل‌گیری‌ دانش‌ اصول‌ و نظری‌ شدن‌ استدلالات‌ فقهی‌، آنچه‌ در برخورد با اخبار حاکی‌ از سنت‌ اهمیت‌ داشت‌، گزینش‌ خبر صحیح‌تر در بوته « تعادل‌ و تراجیح‌ » بود و اخبار غیرقابل‌ قبول‌، به‌ جای‌ آنکه‌ متضمن‌ بدعت‌ دانسته‌ شوند، با نام‌گذاری‌های‌ فنی‌، «طرح‌» شده‌ و کنار گذاشته‌ می‌شدند.
"
=در حوزه عقاید=
همزمان‌ با پایگیری‌ نخستین‌ مباحث‌ نظری‌ در حوزه عقاید در جهان‌ اسلام‌ ، زمینه‌ برای‌ دامنه‌ای‌ جدید از کاربرد اصطلاح‌ بدعت‌ نیز فراهم‌ شده‌ است‌.
در اواخر سده نخست‌ هجری‌، برخی‌ از عقاید که‌ از سوی‌ عالمان‌ بانفوذتر به‌ عنوان‌ انحراف‌ و بددینی‌ شناخته‌ می‌شدند، با توجه‌ به‌ جنبه‌های‌ فعلی‌ آن‌ عقیده‌ - و نه‌ به‌ اعتبار نفس‌ عقیده‌ - بدعت‌ خوانده‌ شده‌اند.
به‌ عنوان‌ نمونه‌، در اواخر سده نخست‌، ابراهیم‌ نخعی‌ پاسخ‌ دادن‌ به‌ این‌ پرسش‌ مرجئه‌ را که‌ «آیا تو مؤمن‌ هستی‌؟» بدعت‌ دانسته‌ است‌ <ref>عبدالله ابن‌ ابی‌ شیبه‌، المصنف‌، ج۶، ص۱۶۹، به‌ کوشش‌ کمال‌ یوسف‌ حوت‌، ریاض‌، ۱۴۰۹ق‌.</ref> او حتی‌ شک‌ در ایمان‌ را پاسخ‌ مناسبی‌ برای‌ این‌ پرسش‌ ندانسته‌، و اساس‌ این‌ پرسش‌ و پاسخ‌، یعنی‌ مهم‌ترین‌ مبنای‌ تفکر مرجئه‌ را از حیث‌ آنکه‌ این‌ پرسش‌ و پاسخ‌ عملی‌ بی‌ سابقه‌ در سنت‌ سلف‌ است‌، بدعت‌ شمرده‌ است‌.
نمونه دیگر در نامه عمر بن‌ عبدالعزیز در مسأله جبر و اختیار دیده‌ می‌شود که‌ قول‌ قدریه‌ را از آن‌ حیث‌ که‌ اقرار به‌ اختیار است‌، یعنی‌ به‌ اعتبار فعلی‌ آن‌ بدعت‌ شمرده‌ است‌ <ref>سلیمان ابوداوود سجستانی‌، سنن‌، ج۴، ص۲۰۳، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، داراحیاء السنة النبویه‌.</ref><ref>احمد ابونعیم‌ اصفهانی‌، حلیة الاولیاء، ج۵، ص۳۴۶، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌/ ۱۹۳۲م‌.</ref><ref>محمد ابن‌ سعد، الطبقات‌ الکبری‌، ج۶، ص۲۷۳، بیروت‌، دارصادر.</ref>
در سده ۲ق‌ با گسترش‌ یافتن‌ کاربرد بدعت‌ درباره کج‌اندیشی‌های‌ دینی‌، می‌توان‌ به‌ سادگی‌ کاربرد بدعت‌ درباره برخی‌ اعتقادات‌ را بازیافت‌، بدون‌ آنکه‌ جنبه فعلی‌ در آن‌ لحاظ شده‌ باشد.
به‌ عنوان‌ نمونه‌ سفیان‌ ثوری‌ در تعبیری‌، باور جعد بن‌ درهم‌ (ظاهراً در باب‌ صفات‌ الهی‌ ) را که‌ نزد جهم‌ بن‌ صفوان‌ نیز پذیرفته‌ شده‌ بوده‌، بدعت‌ شمرده‌ است‌. <ref>احمد بیهقی‌، شعب‌ الایمان‌، ج۱، ص۱۹۰-۱۹۱، به‌ کوشش‌ محمد سعید بن‌ بسیونی‌ زغلول‌، بیروت‌، ۱۴۱۰ق‌.</ref><ref>احمد بن‌ حنبل‌، العلل‌، ج۲، ص۴۳۴، به‌ کوشش‌ صبحی‌ بدری‌ سامرائی‌، ریاض‌، ۱۴۰۹ق‌.</ref><ref>محمد کشی‌، معرفة الرجال‌، ج۱، ص۱۴۸، اختیار شیخ‌ طوسی‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ مصطفوی‌، مشهد، ۱۳۴۸ش‌.</ref>
به‌ هر تقدیر، چنین‌ توسعه‌ای‌ در مفهوم‌ بدعت‌ از یک‌ سو، و برخوردهای‌ تنگ‌ نظرانه‌ در پذیرش‌ دینداری‌ افراد از سوی‌ دیگر، موجب‌ شده‌ است‌ تا شخصیت‌های‌ برجسته‌ای‌ چون‌ قَتادة بن‌ دِعامه‌ ، عبدالعزیز بن‌ ابی‌ رَوّاد و عمر بن‌ ذرّ از سوی‌ برخی‌ تندروان‌ به‌ عنوان‌ بدعت‌گذار شناخته‌ شوند <ref>علی‌ بن‌ جعد بغدادی‌، مسند، ج۱، ص۱۶۴، به‌ کوشش‌ عامر احمد حیدر، بیروت‌، ۱۴۱۰ق‌/۱۹۹۰م‌.</ref> در حالی‌ که‌ قتاده‌ در زمان‌ حیات‌، خود از شخصیت‌های‌ پرحرارت‌ در ستیز با بدعت‌ بوده‌ است‌. <ref>طبری‌، تفسیر، ج۱، ص۱۳۹.</ref><ref>هبةالله لالکایی‌، اعتقاد اهل‌ السنة، ج۱، ص۱۱۵، به‌ کوشش‌ احمدسعد حمدان‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌.</ref>
با اهمیت‌ یافتن‌ بررسی‌های‌ رجالی‌ از سده ۳ق‌ بدعت‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از وجوه‌ خدشه‌ در دیانت‌ راوی‌، موردتوجه‌ خاص‌ رجال‌ شناسان‌ اهل‌ سنت‌ قرار گرفته‌ است‌؛ اما از آن‌جا که‌ بسیاری‌ از راویان‌ حدیث‌ با اتهامات‌ دینی‌ رویارو بوده‌اند، نزد غالب‌ نقادان‌ اهل‌ سنت‌، بدعت‌ زمانی‌ موجب‌ عدم‌ پذیرش‌ حدیث‌ می‌شده‌ است‌ که‌ راوی‌ نه‌ تنها صاحب‌ بدعت‌، بلکه‌ «دعوت‌ کننده‌» به‌ سوی‌ بدعت‌ خود بوده‌ باشد <ref>احمد بن‌ حنبل‌، العلل‌، ج۳، ص۲۱۸، به‌ کوشش‌ صبحی‌ بدری‌ سامرائی‌، ریاض‌، ۱۴۰۹ق‌.</ref><ref>محمد عقیلی‌، کتاب‌ الضعفاء الکبیر، ج۱، ص۸، به‌ کوشش‌ عبدالمعطی‌ امین‌ قلعجی‌، بیروت‌، ۱۴۰۴ق‌/۱۹۹۴م‌.</ref><ref>محمد ابن‌ حبان‌، الثقات‌، ج۶، ص۱۴۰، حیدرآباد دکن‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.    </ref> <ref>احمد ابن‌ تیمیه‌، مجموعة الرسائل‌ و المسائل‌، ج۲۴، ص۱۷۵، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.</ref>
توجه‌ وسیع‌ به‌ مسأله بدعت‌ در آثار رجالی‌، حتی‌ رجالیان‌ را به‌ تقسیم‌ بدعت‌ به‌ صغری‌ و کبری‌، یا به‌ تعبیر دیگر انحرافات‌ قابل‌ تحمل‌ و غیرقابل‌ تحمل‌ سوق‌ داده‌ است‌. <ref>محمد ذهبی‌، میزان‌ الاعتدال‌، ج۱، ص۳، به‌ کوشش‌ علی‌ محمد بجاوی‌، قاهره‌، ۱۳۸۲ق‌/۱۹۶۳م‌.</ref>
فارغ‌ از منابع‌ رجالی‌، انحرافات‌ اعتقادی‌ از سده ۳ق‌، به‌ تدریج‌ به‌ پرکاربردترین‌ حوزه معنایی‌ بدعت‌ مبدل‌ شده‌، و در طی‌ قرون‌ متمادی‌ پس‌ از آن‌، به‌ خصوص‌ در آثار مؤلفان‌ اهل‌ سنت‌ و جماعت‌ کاربرد شاخص‌ بدعت‌ بوده‌ است‌.
به‌ طور کلی‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ در گروه‌بندی‌های‌ مذهبی‌ جهان‌ اسلام‌ ، گروهی‌ که‌ عنوان‌ اهل‌ سنت‌ و جماعت‌ را بر خود پسندیده‌، و در طول‌ تاریخ‌ با این‌ عنوان‌ شهرت‌ یافته‌، درصدد بوده‌ است‌ با قید سنت‌، مذاهب‌ بدعت‌گذار، و با قید جماعت‌، مذاهب‌ اهل‌ خروج‌ را از خود متمایز سازد؛ و از آن‌جا که‌ حتی‌ خارجی‌گری‌ از سوی‌ عالمان‌ اهل‌ سنت‌ به‌ عنوان‌ گونه‌ای‌ از بدعت‌ شناخته‌ شده‌ است‌، به‌ واقع‌ اهل‌ سنت‌، تمام‌ گروه‌های‌ دیگر را اهل‌ بدعت‌ می‌انگاشته‌، و از اظهار چنین‌ دیدگاهی‌ نیز پرهیز نداشته‌اند.
در حالی‌ که‌ مخالفان‌ اهل‌ سنت‌ از گروه‌های‌ مختلف‌ از جمله‌ شیعه‌ ، ضمن‌ اینکه‌ خود را پیرو سنت‌ دانسته‌، و عنوان‌ اهل‌ بدعت‌ را بر خود نپسندیده‌اند، اغلب‌ باورهای‌ مذاهب‌ مخالف‌ خود را با عناوین‌ دیگری‌ جز بدعت‌ نام‌ نهاده‌اند و روی‌ آوردن‌ آنان‌ به‌ تعبیر بدعت‌ در این‌ باره‌ محدودتر بوده‌ است‌. <ref>علی ابوالقاسم‌ کوفی‌، الاستغاثة، سراسر كتاب‌، نجف‌، ۱۳۶۸ق‌.</ref><ref>شیخ‌ مفید، اوائل‌ المقالات‌، ج۱، ص۴۹، قم‌، ۱۴۱۳ق‌.</ref><ref>علی منتجب‌الدین‌ رازی‌، فهرست‌، ج۱، ص۱۷۲، به‌ کوشش‌ عبدالعزیز طباطبایی‌، قم‌، ۱۴۰۴ق‌.</ref>
در اختلافات‌ داخلی‌ اهل‌ سنت‌ نیز باید توجه‌ داشت‌ که‌ برخی‌ دیدگاه‌های‌ افراطی‌ حنبلیان‌ ، چون‌ سخنان‌ غلوآمیز در باب‌ تشبیه‌ ، یا تکفیر مخالفان‌، از سوی‌ کسانی‌ چون‌ ابن‌ تیمیه‌ نکوهش‌ گردیده‌، و به‌ عنوان‌ بدعت‌ شناخته‌ شده‌ است‌. <ref>احمد ابن‌ تیمیه‌، مجموعة الرسائل‌ و المسائل‌، ج۲۰، ص۱۸۶، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.</ref>
=در حوزه اعمال‌ و آداب‌ دینی‌=
پیش‌تر اشاره‌ شد که‌ از سده ۳ق‌، به‌ تدریج‌ مسأله‌ بدعت‌ در حیطه اعمال‌ دینی‌ حساسیت‌ پیشین‌ خود را از دست‌ داد و جای‌ خود را به‌ گفت‌ و گوهای‌ تخصصی‌ فقهی‌ داد.
در آثار فقهی‌ سده‌های‌ بعد، اعم‌ از اهل‌ سنت‌ و شیعه‌، تنها در مواردی‌ محدود سخن‌ از بدعت‌ بودن‌ عملی‌ در میان‌ است‌ و بیشترین‌ شمار همین‌ مصادیق‌ را، مواردی‌ چون‌ نماز چاشت‌ ، برخی‌ از اعمال‌ خاص‌ نماز جمعه‌ و عیدین‌، اثبات‌ دعوی‌ به‌ شاهد و یمین‌ و مهم‌تر از همه‌ «طلاق‌ بدعت‌» تشکیل‌ داده‌ که‌ عنوان‌ بدعت‌ بودن‌ از عصر صحابه‌ و تابعین‌ بر آن‌ها نهاده‌ شده‌ است‌.
حتی‌ در مواردی‌ که‌ فقیهی‌ به‌ رأیی‌ جدید متفاوت‌ با تمام‌ آراء فقهای‌ پیشین‌ می‌رسید، رأی‌ او نه‌ بدعت‌، بلکه‌ «احداث‌» قول‌ جدید تلقی‌ می‌شد و با اینکه‌ برخی‌ این‌ احداث‌ را مخالف‌ با «اجماع‌ مرکب‌» می‌شمردند و آن‌ رأی‌ را قابل‌ پذیرش‌ نمی‌دانستند، اما هیچ‌گاه‌ آن‌ را بدعت‌ نمی‌نامیدند <ref>محمد ابوالحسین‌ بصری‌، المعتمد، ج۲ ص۴۴، به‌ کوشش‌ محمد حمیدالله‌ و دیگران‌، دمشق‌، ۱۳۸۵ق‌/۱۹۶۵م‌.</ref><ref>ابراهیم ابواسحاق‌ شیرازی‌، التبصرة، ج۱، ص۳۸۷، به‌ کوشش‌ محمدحسن‌ هیتو، دمشق‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌.</ref><ref>علی سیدمرتضی‌، الذریعة، ج۲، ص۶۳۷ - ۶۳۸، به‌ کوشش‌ ابوالقاسم‌ گرجی‌، تهران‌، ۱۳۴۸ش‌.</ref> <ref>فخرالدین‌ رازی‌، المحصول‌، ج۴، ص۱۹۷، به‌ کوشش‌ طه‌ جابر فیاض‌ علوانی‌، ریاض‌، ۱۴۰۰ق‌.</ref>
در برخی‌ از منابع‌ اصولی‌ تصریح‌ شده‌ که‌ یک‌ رأی‌ فقهی‌ تنها در صورتی‌ بدعت‌ است‌ که‌ در برابر آن‌ دلیلی‌ قاطع‌ و غیرقابل‌ تأمل‌ و تأویل‌ وجود داشته‌ باشد و در غیر این‌ صورت‌، اقوال‌ با وجود اختلاف‌، از مصادیق‌ اجتهادند و با دیده احترام‌ نگریسته‌ می‌شوند. <ref>محمد غزالی‌، المستصفی‌، ج۱، ص۲۸۸، به‌ کوشش‌ محمد عبدالسلام‌ عبدالشافی‌، بیروت‌، ۱۴۱۳ق‌.</ref>
در بازگشت‌ به‌ موارد محدود کاربرد بدعت‌ در منابع‌ فقهی‌ باید گفت‌: یکی‌ از نکاتی‌ که‌ از انگیزه‌های‌ این‌ کاربردِ محدود بوده‌، حمله‌ به‌ شعائر مذهب‌ مخالف‌ است‌.
به‌ عنوان‌ نمونه‌ بدعت‌ شمردن‌ اعمالی‌ چون‌ نکاح‌ متعه‌ از سوی‌ فقیهان‌ اهل‌ سنت‌، شست‌ و شوی‌ پا در وضو و گفتن‌ آمین‌ در نماز از سوی‌ فقیهان‌ امامیه‌ ، دارای‌ چنین‌ زمینه‌ای‌ است‌. <ref>محمد ابن‌ خزیمه‌، صحیح‌، ج۳، ص۳۳۵، به‌ کوشش‌ محمد مصطفی‌ اعظمی‌، بیروت‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌.</ref><ref>محمد ابن‌ خزیمه‌، صحیح‌، ج۳، ص۳۳۹، به‌ کوشش‌ محمد مصطفی‌ اعظمی‌، بیروت‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌.</ref><ref>شیخ‌ مفید، المسح‌ علی‌الرجلین‌، ج۱، ص۵ -۶، به‌ کوشش‌ مهدی‌ نجف‌، قم‌، ۱۴۱۳ق‌.</ref><ref>علی سیدمرتضی‌، الانتصار، ج۱، ص۱۴۴، قم‌، ۱۴۱۵ق‌.    </ref><ref>آقابزرگ‌، الذریعة، ج۱۱، ص۲۴۲.</ref>
در درون‌ مذاهب‌ اهل‌ سنت‌، منتسب‌ کردن‌ رأی‌ مختارِ یکی‌ از مذاهب‌ به‌ بدعت‌ توسط پیروان‌ مذهب‌ دیگر، امری‌ معمول‌ نیست‌، ولی‌ پیش‌ از به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شدن‌ اصحاب‌ رأی‌، چنین‌ برخوردی‌ از سوی‌ اصحاب‌ حدیث‌ نسبت‌ به‌ آراء آنان‌ وجود داشته‌ است‌. <ref>محمد ترمذی‌، سنن‌، ج۳، ص۲۴۹، به‌ کوشش‌ احمد محمدشاکر و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌ بب.</ref><ref>محمد ابن‌ خزیمه‌، صحیح‌، ج۴، ص۲۸۵، به‌ کوشش‌ محمد مصطفی‌ اعظمی‌، بیروت‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌.</ref>
برخورد فقیهان‌ با پیشینه مسأله بدعت‌ در عصر صحابه‌ و تابعین‌ نیز از جنبه نظری‌ حائز اهمیت‌ است‌، <ref>بدعت‌ را به‌ دو گونه‌ «بدعت‌ ستوده‌» و «بدعت‌ نکوهیده‌» تقسیم‌ کرده‌، محمد شافعی‌، الرسالة، به‌ کوشش‌ احمد محمدشاکر، قاهره‌، ۱۳۵۸ق‌/۱۹۳۹م‌.</ref><ref>احمد ابونعیم‌ اصفهانی‌، حلیة الاولیاء، ج۹، ص۱۱۳، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌/ ۱۹۳۲م‌.</ref><ref>احمد بیهقی‌، المدخل‌، ج۱، ص۲۰۶، به‌ کوشش‌ محمد ضیاء الرحمان‌ اعظمی‌، کویت‌، ۱۴۰۴ق‌.</ref> و همین‌ سرآغاز نظریه‌های‌ تکمیلی‌ در باب‌ گونه‌های‌ بدعت‌ (اعم‌ از تقسیمات‌ دوگانه‌ یا پنجگانه‌) بوده‌ است‌.
نظریه شافعی‌ بر این‌ اصل‌ پیشین‌ استوار بود که‌ فعل‌ خلفا در عدم‌ اعتبار ذاتی‌ از فعل‌ دیگر صحابه‌ مستثنی‌ نیست‌ <ref>محمد شافعی‌، الرسالة، ج۱، ص۵۹۶ - ۵۹۷، به‌ کوشش‌ احمد محمدشاکر، قاهره‌، ۱۳۵۸ق‌/۱۹۳۹م‌.</ref> و بدین‌ترتیب‌، نتیجه نظریه او در باب‌ بدعت‌، به‌ رسمیت‌ شناختن‌ گونه‌هایی‌ از نوآوری‌ در اعمال‌ دینی‌ بود که‌ دستوری‌ منافی‌ آن‌ در کتاب‌ ، سنت‌ یا اجماع‌ وارد نشده‌ باشد و این‌ دیدگاه‌ او با وجود برخی‌ دگرگونی‌ها در بیان‌، از سوی‌ صاحب‌نظران‌ در مذاهب‌ گوناگون‌ با تأیید گسترده‌ای‌ مواجه‌ شد. <ref>علی ابن‌ حزم‌، الاحکام‌، ج۱، ص۴۷، قاهره‌، ۱۴۰۴ق‌.</ref><ref>محمد شهید اول‌، القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۴۵، به‌ کوشش‌ عبدالهادی‌ حکیم‌، قم‌، مکتبة المفید.</ref>
البته‌ درباره اصل‌ پیشین‌ شافعی‌ باید گفت‌: در میان‌ عالمان‌ِ پس‌ از او، حتی‌ از میان‌ پیروان‌ مذهبش‌، همواره‌ کسانی‌ بوده‌اند که‌ رسوم‌ِ نهاده‌ شده‌ توسط « خلفای‌ راشدین‌ » را در تعریف‌ سنت‌ وارد دانسته‌اند. <ref>محمد ذهبی‌، سیر اعلام‌ النبلاء، ج۷، ص۱۱۶، به‌ کوشش‌ شعیب‌ ارنؤوط و دیگران‌، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/۱۹۸۵م‌.</ref>
به‌ هر حال‌، دیدگاه‌ شافعی‌ مخالفانی‌ نیز داشت‌ و از آن‌ جمله‌ باید به‌ برخی‌ از عالمان‌ حنبلی‌ ، چون‌ ابن‌ تیمیه‌ اشاره‌ کرد که‌ مطلقاً هرگونه‌ بدعتی‌ را ضلالت‌ شمرده‌اند و در توجیه‌ خبر «نعمت‌ البدعة»، کاربرد بدعت‌ درباره نماز تراویح‌ را کاربردی‌ صرفاً لغوی‌ و نه‌ اصطلاحی‌ دانسته‌، و نماز تراویح‌ را برخاسته‌ از سنت‌ نبوی‌ قلمداد کرده‌اند. <ref>احمد ابن‌ تیمیه‌، مجموعة الرسائل‌ و المسائل‌، ج۲۲، ص۲۲۴، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.</ref> <ref>محمد عبدالرحمان مبارکفوری‌، تحفة الاحوذی‌، ج۷، ص۳۷۰، بیروت‌، دارالکتب‌ العلمیه‌.</ref>
در حوزه قواعد فقه‌ باید گفت‌: طرح‌ این‌ نکته‌ از سوی‌ محمد بن‌ حسن‌ شیبانی‌ که‌ درصورت‌ اقتران‌ یک‌ سنت‌ مانند نماز میت‌ با یک‌ بدعت‌، نباید سنت‌ را ترک‌ کرد، <ref>محمد بن‌ حسن‌ شیبانی‌، الجامع‌ الصغیر، ج۱، ص۴۸۱، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌.</ref> زمینه طرح‌ مباحثی‌ درباره اجتماع‌ یک‌ حکم‌ لازم‌ الاتباع‌ فقهی‌ با یک‌ بدعت‌، یا شبهه‌ میان‌ حکم‌ لازم‌ الاتباع‌ فقهی‌ با بدعت‌ گشته‌ است‌.
بدین‌ترتیب‌، به‌خصوص‌ در کتب‌ حنفیان‌ قواعدی‌ موردتوجه‌ قرار گرفته‌ است‌ که‌ بتواند برای‌ مکلف‌ در موارد اجتماع‌ میان‌ فریضه‌ و بدعت‌، و واجب‌ سنی‌ و بدعت‌، و همچنین‌ در موارد بروز شبهه بدعت‌ تعیین‌ تکلیف‌ نماید. <ref>محمد سرخسی‌، المبسوط، ج۲، ص۸۰، قاهره‌، مطبعة الاستقامه‌.</ref><ref>کاسانی ابوبکر، بدائع‌ الصنائع‌، ج۱، ص۲۵۰، قاهره‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.</ref><ref>علی مرغینانی‌، «الهدایة»، ج۴، ص۸۰، همراه‌ فتح‌ القدیر، قاهره‌، ۱۳۱۹ق‌.</ref><ref>علی سغدی‌، النتف‌ فی‌ الفتاوی‌، ج۲، ص۷۰۱، به‌ کوشش‌ صلاح‌الدین‌ ناهی‌، بیروت‌/عمان‌، ۱۴۰۴ق‌.</ref><ref>احمد قرافی‌، الفروق‌، ج۱، ص۲۰۲، بیروت‌، دارالمعرفه‌.</ref>
در پایان‌ سخن‌ از بدعت‌ در حوزه اعمال‌ و آداب‌ دینی‌، باید گفت‌ شماری‌ از رسوم‌ اجتماعی‌ در عصر تابعین‌ به‌ عنوان‌ بدعت‌ شناخته‌ می‌شده‌اند، ولی‌ از آن‌ روی‌ که‌ در دوره‌های‌ بعد از حوزه دانش‌ فقه‌ برکنار مانده‌اند، کمتر بدعت‌ بودن‌ آن‌ها موردتوجه‌ قرار گرفته‌ و بازگو شده‌ است‌؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ می‌توان‌ مصادیقی‌ از آن‌ را در رسوم‌ تشییع‌ جنازه‌ و خاک‌سپاری‌، آداب‌ در آمدن‌ به‌ مسجد و آداب‌ شرکت‌ در ضیافت‌ بازجست‌. <ref>عبدالرزاق صنعانی‌، المصنف‌، ج۳، ص۴۵۶، به‌ کوشش‌ حبیب‌ الرحمان‌ اعظمی‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌.</ref><ref>عبدالرزاق صنعانی‌، المصنف‌، ج۳، ص۴۶۱، به‌ کوشش‌ حبیب‌ الرحمان‌ اعظمی‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌.</ref><ref>عبدالرزاق صنعانی‌، المصنف‌، ج۴، ص۱۲۷، به‌ کوشش‌ حبیب‌ الرحمان‌ اعظمی‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌.</ref><ref>عبدالرزاق صنعانی‌، المصنف‌، ج۱۰، ص۱۹۲، به‌ کوشش‌ حبیب‌ الرحمان‌ اعظمی‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌.</ref><ref>عبدالله ابن‌ ابی‌ شیبه‌، المصنف‌، ج۲، ص۱۸۲، به‌ کوشش‌ کمال‌ یوسف‌ حوت‌، ریاض‌، ۱۴۰۹ق‌.</ref><ref>عبدالله ابن‌ ابی‌ شیبه‌، المصنف‌، ج۴، ص۴۹۳، به‌ کوشش‌ کمال‌ یوسف‌ حوت‌، ریاض‌، ۱۴۰۹ق‌.</ref><ref>علی‌ بن‌ جعد بغدادی‌، مسند، ج۱، ص۲۶۵، به‌ کوشش‌ عامر احمد حیدر، بیروت‌، ۱۴۱۰ق‌/۱۹۹۰م‌.</ref><ref>احمد بیهقی‌، شعب‌ الایمان‌، ج۵، ص۶۸ -۶۹، به‌ کوشش‌ محمد سعید بن‌ بسیونی‌ زغلول‌، بیروت‌، ۱۴۱۰ق‌.</ref>
در طی‌ سده‌های‌ متمادی‌، به‌ طور مشخص‌ در آثار سلف‌گرایان‌ می‌توان‌ نمونه‌هایی‌ از بازگویی‌ بدعت‌ بودن‌ و کوشش‌ برای‌ تغییر این‌ رسوم‌ را مشاهده‌ کرد؛ در این‌ میان‌، افزون‌ بر مضامین‌ پرشمار در آثار کسانی‌ چون‌ ابن‌ تیمیه‌ و شاگردش‌ ابن‌ قیم‌ جوزیه‌ ، می‌توان‌ به‌ نوشته‌های‌ مستقلی‌ چون‌ کتاب‌ الحوادث‌ و البدع‌، اثر ابوبکر محمد بن‌ ولید طُرطوشی‌ ، <ref>عبدالرحمان ابوشامه‌، الباعث‌ علی‌ انکار البدع‌ و الحوادث‌، ج۱، ص۱۹، به‌ کوشش‌ عثمان‌ احمد عنبر، قاهره‌، ۱۴۹۸ق‌/۱۹۷۸م‌.</ref><ref>محمد رودانی‌، صلة الخلف‌، ج۱، ص۲۱۵، به‌ کوشش‌ محمد حجی‌، بیروت‌، ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌.</ref> الباعث‌ علی‌ انکار البدع‌ و الحوادث‌، اثر ابوشامه مقدسی‌ و درر المباحث‌ فی‌ احکام‌ البدع‌ و الحوادث‌ اثر قاضی‌ زین‌الدین‌ حسین‌ بن‌ حسن‌ دِمیاطی‌ اشاره‌ کرد.<ref>حاجی‌ خلیفه‌، کشف‌، ج۱، ص۷۴۹.</ref><ref>حاجی‌ خلیفه‌، کشف‌، ج۲، ص۱۳۰۶.</ref> <ref>حاجی‌ خلیفه‌، کشف‌، ج۲، ص۱۴۰۱.</ref>
=در حیات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ جهان‌ اسلام‌=
در عصر خلفای‌ نخستین‌، فارغ‌ از آموزه‌هایی‌ که‌ از سوی‌ خود آنان‌ ارائه‌ می‌شد - و بحث‌ نظری‌ آن‌ گذشت‌ - بدعت‌هایی‌ نیز در میان‌ مسلمانان‌ رواج‌ یافته‌ بود که‌ در عصر خلافت‌ امام‌ علی‌ (ع‌) زمینه‌ساز مشکلاتی‌ در حکومت‌ آن‌ حضرت‌ بود.
از کلامی‌ منقول‌ از آن‌ حضرت‌ برمی‌آید که‌ وی‌ بر آن‌ بوده‌ تا بدعت‌های‌ مالی‌ نهاده‌ شده‌ در عصر عثمان‌ را بزداید و اموال‌ِ به‌ ناحق‌ تصرف‌ شده‌ را - اگرچه‌ کابین‌ زنان‌ شده‌ باشد - بازپس‌ گیرد. <ref>نهج‌البلاغة،خطبه ۱۵.</ref>
در خطبه‌های‌ گوناگون‌ منقول‌ از آن‌ امام‌، پیروی‌ از بدعت‌ها و دنباله‌ روی‌ بدعت‌گذاران‌ عامل‌ اصلی‌ شکل‌گیری‌ فتنه‌ها و رخداد جنگ‌های‌ عصر آن‌ حضرت‌ دانسته‌ شده‌ است‌ محمد <ref>کلینی‌، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر غفاری‌، ج۱، ص۵۴، تهران‌، ۱۳۷۷ق‌.</ref> <ref>فرات‌ کوفی‌، تفسیر، ج۱، ص۴۳۱، تهران‌، ۱۴۱۰ق‌.</ref><ref>نهج‌البلاغه، خطبه ۵۰.</ref>
باید افزود که‌ همین‌ اندیشه‌ در سخنرانی‌ مالک‌ اشتر در جریان‌ صفین‌ نیز انعکاسی‌ روشن‌ یافته‌ است‌. <ref>نصر بن‌ مزاحم‌، وقعة صفین‌، ج۱، ص۲۵۱، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۳۸۲ق‌.    </ref><ref>طبری‌، تاریخ‌، ج۵، ص۲۳.</ref>
در دوره اموی‌ بدعت‌ها روی‌ به‌ افزایش‌ نهاد و معاویه‌ نه‌تنها در پاره‌ای‌ از مسائل‌ حقوقی‌، که‌ در برخی‌ مباحث‌ مربوط به‌ عبادات‌، رسومی‌ را برنهاد که‌ از سوی‌ صحابه‌ و تابعین‌ به‌ عنوان‌ بدعت‌ نگریسته‌ می‌شد. <ref>عبدالله ابن‌ ابی‌ شیبه‌، المصنف‌، ج۵، ص۴، به‌ کوشش‌ کمال‌ یوسف‌ حوت‌، ریاض‌، ۱۴۰۹ق‌.</ref><ref>سلیمان طبرانی‌، المعجم‌الاوسط، ج۴، ص۲۵۵، به‌ کوشش‌ طارق‌ بن‌عوض‌الله‌ و عبدالمحسن‌ حسینی‌، قاهره‌، ۱۴۱۵ق‌/ ۱۹۹۵م‌.</ref>
آنگونه‌ که‌ از صفحات‌ تاریخ‌ برمی‌آید، برخی‌ از خلفای‌ مروانی‌، چون‌ عبدالملک‌ بن‌ مروان‌ در نهادن‌ رسوم‌ جدید دینی‌ اقداماتی‌ داشته‌اند که‌ به‌ عنوان‌ بدعت‌ از سوی‌ صحابه‌ و تابعین‌ تخطئه‌ شده‌ است‌. <ref>احمد بن‌ حنبل‌، مسند، ج۴، ص۱۰۵، به‌ كوشش‌ محمدفؤاد عبدالباقى‌، استانبول‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.</ref> <ref>حارث‌ بن‌ ابی‌ اسامه‌، مسند، ج۲، ص۷۶۹، بازسازی‌ براساس‌ زوائد نورالدین‌ هیثمی‌، به‌ کوشش‌ حسین‌ احمدصالح‌ باکری‌، مدینه‌، ۱۴۱۳ق‌/۱۹۹۲م‌.</ref><ref>هبةالله لالکایی‌، اعتقاد اهل‌ السنة، ج۱، ص۹۱، به‌ کوشش‌ احمدسعد حمدان‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌.</ref><ref>احمد نسایی‌، سنن‌، ج۷، ص۱۲۹، قاهره‌، ۱۳۴۸ق‌.</ref>
در پایان‌ سده نخست‌ هجری‌، عمر بن‌ عبدالعزیز (حک ۹۹-۱۰۱ق‌/ ۷۱۸-۷۱۹م‌) که‌ در تاریخ‌ امویان‌ به‌ عنوان‌ خلیفه‌ای‌ جویای‌ عدالت‌ و احیای‌ سنت‌ شناخته‌ شده‌ است‌، در نقد بدعت‌های‌ نهاده‌ شده‌ از سوی‌ خلفای‌ پیشین‌ اموی‌ زبانی‌ صریح‌ داشت‌ <ref>احمد نسایی‌، سنن‌، ج۷، ص۱۲۹، قاهره‌، ۱۳۴۸ق‌.</ref> و از همین‌روست‌ که‌ به‌ عنوان‌ «میراننده بدعت‌ها» در رأس‌ سده نخست‌ شناخته‌ شده‌ است‌. <ref>سیوطی‌، الدر المنثور، ج۱، ص۷۶۸-۷۶۹، بیروت‌، ۱۹۹۳م‌.    </ref>
با توجه‌ به‌ کوتاهی‌ دوره خلافت‌ او، در اینکه‌ عملاً وی‌ تا چه‌ اندازه‌ در بازگرداندن‌ سنن‌ اصیل‌ پیشین‌ و محو بدعت‌ها توفیق‌ یافته‌ است‌، نباید برداشتی‌ مبالغه‌آمیز داشت‌.
به‌ هر روی‌، گستره بدعت‌های‌ دینی‌ در اشارات‌ شعرای‌ این‌ عصر از جمله‌ سروده‌های‌ جریر و فرزدق‌ بازتاب‌ یافته‌ است‌ <ref>جریر بن‌ عطیه‌، دیوان‌، ج۱، ص۱۲۲، شرح‌ یوسف‌ عید، بیروت‌، ۱۹۹۱م‌.</ref><ref>فرزدق‌، دیوان‌، ج۲، ص۴۰۹، به‌ کوشش‌ مجید طراد، بیروت‌، ۱۴۱۴ق‌/ ۱۹۹۴م‌.</ref> و در اواخر عصر اموی‌ دیده‌ می‌شود که‌ چگونه‌ یزید بن‌ ولید (حک ۱۲۶ق‌/۷۴۴م‌) از آفت‌ بدعت‌ و تغییر سنت‌ شکوه‌ کرده‌ است‌. <ref>حاجی‌ خلیفه‌، کشف‌، ج۱، ص۳۶۵.</ref>
در اوایل‌ عصر عباسی‌، ابن‌ مقفع‌ در رساله‌ای‌ که‌ خطاب‌ به‌ منصور نوشته‌، حوزه تدبیر خلیفه‌ را محدود کرده‌، و مداخله‌ در «عزائم‌ فرائض‌ و حدود (را) که‌ خداوند برای‌ احدی‌ در آن‌ها مجالی‌ برای‌ تصرف‌ نگذارده‌»، بر خلیفه‌ ممنوع‌ شمرده‌ است‌ <ref>عبدالله ابن‌ مقفع‌، «رسالة فی‌ الصحابة»، ج۱، ص۳۱۲، آثار، بیروت‌، ۱۴۰۹ق‌/۱۹۸۹م‌.</ref> و این‌ طلیعه گام‌هایی‌ بود که‌ پس‌ از او از سوی‌ کسانی‌ چون‌ قاضی‌ ابویوسف‌ در جهت‌ مشخص‌ کردن‌ حوزه تصرفات‌ خلیفه‌ در مسائل‌ شرعی‌ برداشته‌ شد. <ref>جم، یعقوب ابویوسف‌، ج۱، ص۳-۶، الخراج‌، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌/۱۹۷۹م‌.</ref>
اگرچه‌ منابع‌ اهل‌ سنت‌ ، از برخی‌ بدعت‌های‌ دینی‌ مأمون‌ در اواخر سده ۲ق‌ شکایاتی‌ داشتند، <ref>ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌، ج۲، ص۲۰۳.</ref> اما چنین‌ می‌نماید که‌ نقش‌ خلیفه‌ در ایجاد بدعت‌های‌ دینی‌ بسیار مهار شده‌ بود و به‌ ادله گوناگون‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌، خلفا خود نیز ترجیح‌ می‌دادند تا به‌ عنوان‌ زنده‌ دارنده سنت‌ و مخالف‌ بدعت‌ شناخته‌ شوند.
اما این‌ بدان‌ معنا نیست‌ که‌ در میان‌ اقشار مردم‌ نیز تمایلی‌ به‌ نهادن‌ بدعت‌ دیده‌ نمی‌شد. در این‌ باره‌ باید به‌ اشاراتى‌ توجه‌ كرد كه‌ در اشعار شاعران‌ سده‌های‌ ۲ و ۳ق‌ نقش‌ بسته‌ است‌ و از آن‌ میان‌ بیتى‌ از ابوالعتاهیه‌ درخور یادكرد است‌، حاكى‌ از آنكه‌ فساد دین‌ تا آن‌ اندازه‌ در میان‌ مردم‌ بالا گرفته‌ كه‌ اگر فردی‌ با دین‌ صالح‌ را بینند، او را بدعت‌گذار مى‌انگارند<ref>اسماعیل ابوالعتاهیه‌، دیوان‌، ج۱، ص‌۲۵۸، بیروت‌، ۱۳۸۴ق‌/۱۹۶۴م‌.</ref>
در تمدن‌ اسلامی‌، نهادی‌ به‌ عنوان‌ حسبه‌ (ه م‌) شکل‌ گرفته‌ بود که‌ مبارزه‌ با بدعت‌ و برخورد با افراد بدعت‌گذار در سر لوحه برنامه‌های‌ روزمره آن‌ قرار داشت‌ و پشتوانه آن‌ سلاطین‌ و امیرانی‌ بودند که‌ در میان‌ القاب‌ پرطمطراق‌ خود، لقب‌ در هم‌ شکننده بدعت‌ را نیز بر خود داشتند.
افزون‌ بر اشارات‌ پرشمار تاریخی‌، در مدیحه‌های‌ فارسی‌ و عربی‌ِ سروده‌ شده‌ در طی‌ سده‌های‌ متمادی‌ ده‌ها نمونه‌ از اعطای‌ چنین‌ القابی‌ به‌ زمامداران‌ را می‌توان‌ باز یافت‌.
ستیز حاکمان‌ با بدعت‌، در غالب‌ موارد ستیز با مظاهری‌ بود که‌ از سوی‌ مذهب‌ غالب‌ بر کشور به‌ عنوان‌ بدعت‌ شناخته‌ می‌شد و در بسیاری‌ از موارد معنای‌ فرقه‌ای‌ داشت‌، <ref>محمد عتبی‌، تاریخ‌ یمینی‌، ج۱، ص۳۹۳، ترجمه ناصح‌ جرفادقانی‌، به‌ کوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، ۱۳۵۷ش‌.</ref> با این‌ وصف‌، مواردی‌ نیز در تاریخ‌ یافت‌ می‌شود که‌ مبارزه سیاستمداران‌ با بدعت‌، اصلاحی‌ اجتماعی‌ و حرکتی‌ دور از منازعات‌ فرقه‌ای‌ بوده‌ است‌؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ می‌توان‌ از برخی‌ اقدامات‌ غازان‌ خان‌ در ایران‌ ، <ref>رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، جامع‌التواریخ‌، ج۲، ص۱۳۶۵ بب، به‌کوشش‌ محمدروشن‌ و مصطفی‌ موسوی‌، تهران‌، ۱۳۷۳ش‌.</ref> سلطان‌ بیبرس‌ در مصر <ref>احمد ابن‌ حجر عسقلانی‌، الدرر الکامنة، ج۲، ص۴۲-۴۳، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعیدخان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۶ق‌/ ۱۹۷۶م‌.    </ref> و اکبرشاه‌ در هند <ref>صدیق قنوجی‌، ابجد العلوم‌، ج۳، ص۲۲۲، به‌ کوشش‌ عبدالجبار زکار، بیروت‌، ۱۹۷۸م‌.</ref> مثال‌ آورد.
گفتنی‌ است‌ که‌ افزون‌ بر زمامداران‌، برخی‌ از عالمان‌ پرنفوذ نیز در طی‌ سده‌های‌ متمادی‌ به‌ مبارزه‌ با بدعت‌ شهرت‌ یافته‌اند.
عالمانی‌ که‌ در سرزمین‌های‌ گوناگون‌ جهان‌ اسلام‌ عنوان‌ احیا کننده سنت‌ و ریشه‌ کننده بدعت‌ بدانان‌ داده‌ شده‌ است‌، بیشتر کسانی‌ چون‌ محمد بن‌ محمود ابن‌ حمّامی‌ هَمَدانی‌ ، تقی‌الدین‌ عبدالغنی‌ بن‌ عبدالواحد مقدسی‌ و تقی‌الدین‌ ابن‌ تیمیه حرّانی‌ از عالمان‌ اهل‌ سنت‌ با گرایش‌ سلفی‌ بوده‌اند <ref>محمد ذهبی‌، المختصر المحتاج‌ الیه‌ من‌ تاریخ‌ ابن‌ دبیثی‌، ج۱، ص۷۵، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ عبدالقادر عطا، بیروت‌، ۱۴۱۷ق‌/۱۹۹۷م‌.</ref><ref>حمزه سهمی‌، تاریخ‌ جرجان‌، ج۱، ص۲۳۱: سند روایت‌، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعیدخان‌، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/۱۹۸۷م‌.</ref> که‌ برداشت‌ آنان‌ از بدعت‌ برداشتی‌ شناخته‌ شده‌ است‌، اما مصادیق‌ این‌ لقب‌ از گروه‌های‌ دیگر اسلامی‌ بسیار جالب‌ توجه‌ است‌؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ باید از جمال‌الدین‌ حسن‌ بن‌ یوسف‌ مشهور به‌ علامة حلی‌ (د ۷۲۶ق‌/ ۱۳۲۶م‌)، عالم‌ نامدار امامی‌ نام‌ برد که‌ در برخی‌ یادکردها با لقب‌ «محیی‌ السنة و قامع‌ البدعة» شناخته‌ شده‌ است‌. <ref>داوود بن‌ سلیمان‌ غازی‌، مسند الرضا (ع‌)، ج۱، ص۱۵۵:سند روایت‌، به‌ کوشش‌ محمدجواد حسینی‌ جلالی‌، قم‌، ۱۴۱۸ق‌.    </ref><ref>علی محقق‌ کرکی‌، جامع‌المقاصد، ج۱، ص۶۶، قم‌، ۱۴۱۱ق‌/۱۹۹۱م‌.    </ref>
در پایان‌ باید اشاره‌ کرد که‌ در بوته دگراندیشی‌های‌ دینی‌ عصر حاضر و محافل‌ پرتنوع‌ آن‌، مسأله بدعت‌ دیگربار در معرض‌ توجه‌ واقع‌ شده‌، و موضوع‌ بسیاری‌ از مباحث‌ و تألیفات‌ قرار گرفته‌ است‌.
=شرایط تحقق=
۱) تصرف کردن در شریعت (کم و زیاد کردن قانون خدا) و نسبت دادن یک مطلب به شریعت.
۲) نسبت دادن چیزی به شریعت، در حالی که در شریعت ریشه‌ و دلیلی به صورت عام یا خاص نداشته باشد.
۳) یک قانونی را بر خلاف اسلام تصویب کنیم و در میان مردم اشاعه دهیم و آن را به اسلام نسبت دهیم.
با این سه شرط، هر عملی که چنین باشد، آن را بدعت می‌گوییم.
=حکم=
حرمت بدعت از مسلّمات شریعت مقدس اسلام و ضروری دین است؛ بلکه بدعت در حوزه عقاید گاه موجب کفر و شرک می‌گردد <ref>عوائد الایام،ج۱، ص۱۱۱.    </ref>، مانند قول به تجسم ذات خداوند متعال یا حلول او در کسی.
حرمت بدعت در حقیقت از «توحید در تقنین و تشریع » شروع می‌شود، همان طوری که توحید در خالقیت، توحید در ربوبیت و توحید در عبادت داریم، یک توحید دیگری نیز بنام توحید در قانون گذاری داریم. اسلام معتقد است بر اینکه تقنین و تشریع از آن خداست و‌ هیچ کس حق ندارد در باره کسی وضع قانون کند زیرا در قانون گذار، سه شرط لازم است و این شروط فقط در خدا موجود است ولاغیر. ازاین‌رو قرآن می‌فرماید:«إن الحکم إلّا لله، أمر أن لا تعبدوا إلّا إیاه» <ref>یوسف(سوره۱۲)،آیه۴۰.    </ref>
بیزاری جستن از بدعت گذاران و ترک تعظیم آنان و نیز بر حذر داشتن مردم از نزدیک شدن و ارتباط با ایشان، واجب است. از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل شده است که: «چنانچه پس از من با بدعت گذاران برخورد کردید، از آنان بیزاری بجویید و آنان را بسیار دشنام دهید و به بدی یاد کنید تا در اسلام طمع فسادانگیز نورزند و نیز مردم را از ایشان بر حذر دارید که تحت تأثیر بدعت‌های آنان قرار نگیرند». در حدیثی دیگر آمده است: « هرکس نزد بدعت‌ گذاری برود و او را تعظیم نماید، سعی در نابودی اسلام کرده است.»<ref>وسائل الشیعه،ج۱۶، ص۲۶۷.    </ref>
کتاب دربر دارنده بدعت از کتاب‌های ضالّه (کتب ضاله) است، که هرگونه کسب با آن به فروختن، اجاره یا عاریه دادن و جز آن‌ها، حرام و از بین بردن آن واجب است.<ref>جواهر الکلام،ج۲۲، ص۵۶-۵۹.    </ref>
مقابله با بدعت به اظهار علم، بر عالمان دینی، واجب و کتمان علم، جز در موارد تقیه و خوف، حرام است. در روایات آمده است: «اگر عالم، به رویارویی با بدعت‌ها بر نخیزد و دانش خود را- به منظور روشن کردن افکار عمومی- عرضه نکند، دچار نفرین خداوند می‌شود.»<ref>وسائل الشیعه،ج۱۶، ص۲۶۹.    </ref>
=شبهه=
یکی از شبهاتی که وهابیت، به عنوان بدعت، مطرح می‌کند احتفال(جشن)هفته وحدت(ز دوازدهم تا هفدهم ربیع)است.
جواب؛ احتفال پیامبر اکرم صلوات الله علیه به صورت عموم، ریشه در شریعت دارد زیرا:
اولاً؛ قرآن می‌فرماید: «ألم نشرح لک صدرک (۱)و وضعنا عنک وزرک (۲)الذی أنقض ظهرک (۳)و رفعنا لک ذکرک (۴)؛»<ref>انشراح(سوره۹۴)،آیه۱-۴.    </ref> ای پیغمبر ما تو را بلند آوازه کردیم،» پس معلوم می‌شود که ترفیع پیغمر مورد علاقه و عنایت خداست و ریشه در قرآن دارد.
ثانیاً؛ قرآن کریم می‌فرماید؛« فالذین آمنوا به و عزرّوه و نصروه و اتبعوا نور الذی أنزل معه اولئک هم المفلحون.»<ref>اعراف(سوره۷)،آیه۱۵۷.    </ref>کسانی که دارای سه ویژگی هستند:
الف): به پیغمبر ایمان دارند، ب): ‌او را در جنگ‌ها و غزوات کمک می‌کنند، ج): و «عزرّوه»، او را تکریم و تعظیم می‌کنند،آنان رستگارانند. بنابراین؛ تکریم پیغمبر یکی از صفات مومنین است، پس احتفال در روز ولادت پیغمبر اکرم کار نویی است که از نظر کلی در قرآن سابقه دارد.
ثالثاً؛ حضرت مسیح (سلام علیه و علی نبینا و آله )از خداوند برای حواریون درخواست مائده کرد آنگاه عرض کرد: خدایا! اگر این مائده را فرستادی، ما روز نزول مائده را تا روز قیامت چشن و عید می‌گیریم: « ربّنا أنزل علینا مائدة من السماء تکون لنا عیداً‌ لأوّلنا و آخرنا و آیة منک وارزقنا و أنت خیر الرازقین.»<ref>مائده(سوره۵)،آیه۱۱۴.    </ref> حضرت مسیح، یک مائده آسمانی را که فقط شکم‌ها را سیر می‌کند،‌آن روز را عید اعلام می‌کند،‌آیا رسول خدا صلوات الله علیه به مقدار یک مائده آسمانی نیست؟ ولادت پیغمبر اکرم، ولادت خاتم انبیاء و هادی بشر است،‌اگر واقعاً مائده آن‌ها شکم‌ها را سیر می‌کرد، نبوت و کلام پیغمبر اکرم، خرد‌ها و عقل‌ها سیر کرده است.
سوال: اگر واقعا قانون گذاری فقط و فقط از آن خدا است، پس این مجلس شورای اسلامی‌ چیست که قانون گذاراست؟
جواب: بین مقنن و برنامه ریز، تفاوت وجود دارد، مجلس شورای اسلامی در واقع، فقط برنامه‌ریز هستند نه مقنن و قانون گذار، که آن نیز در شعاع قوانین کلی اسلام صورت می‌پذیرد و این اطلاق قوه‌ی مقننه، یک نوع اطلاق لفظی است.
از شرایط قانون‌گذار:
(۱) قانون گذار برای انسان باید یک انسان شناس کامل باشد،عالم و آشنا به غرائز، مصالح و مفاسد او باشد.
۲) باید نسبت به قانون، منتفع یا متضرر نباشد.
۳) نباید تحت تأثیر قدرت‌های بزرگ، گروه‌ها، احزاب و انسان‌های مقتدر قرار گیرد.
براین اساس نتیجه می‌گیریم که قانون گذاری فقط از آن خداست زیرا کسی می‌تواند انسان شناس کامل باشد که انسان را آفریده باشد و با در‌نظر‌گرفتن تمام ظرفیت‌های انسان، قانون وضع کند. قرآن مجید به این شرط اشاره می‌کند: «‌ألا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر؛ <ref>ملک(سوره۶۷)،آیه۱۴.    </ref> مردم آن کس که خالق شماست، خدای لطیف و خبیر است.»از طرفی خداوند متعال برتر و بالاتر از این است که منتفع یا متضرر باشد و تحت تأثیر قدرت‌ها و احزاب چپ و راست نیز قرار گیرد. بدین جهت قانون گذاری فقط از آن خداست و هر نوع تصرف در این حیطه، یک نوع شرک نا‌بخشودنی است.






=پانویس=
=پانویس=