ابومسلمیه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'ابو مسلم خراسانى' به 'ابو مسلم خراسانی')
جز (جایگزینی متن - 'ي' به 'ی')
خط ۱: خط ۱:
[[ابومسلمیه]] فرقه ‏هايى منسوب به [[ابو مسلم خراسانی]] بودند كه او را زنده و جاودان می ‏شمردند و به رجعت و بازگشت او اعتقاد داشتند.
[[ابومسلمیه]] فرقه ‏هایى منسوب به [[ابو مسلم خراسانی]] بودند كه او را زنده و جاودان می ‏شمردند و به رجعت و بازگشت او اعتقاد داشتند.


==آراء و عقاید ابو مسلمیه==
==آراء و عقاید ابو مسلمیه==


اكثر اين فرق از طوايف [[حلوليه]]‏ اند، [[اسحاقيه]]، [[راونديه]]، [[سناذيه]]، [[ابلقيه]]، [[مبيضّه]]، [[بابكيه]]، [[بركوكيه]] و [[رزاميه]] از جمله ايشان هستند و از ابو مسلميه به شمار می روند. ظاهرا خود ابو مسلم پيش از آن كه به ابراهيم امام پيوندد با «[[كيسانيه]]» و «[[مغيريه]]» كه دو فرقه از غلاة شيعه بودند، روابط نزديك داشت و عقايد تناسخى ايشان در افكار وى تأثير كرده بود و عقيده داشت كه ارواح پس از مفارقت از اجساد خود به بدن هاى ديگر منتقل مى ‏شوند، اگر چه آن اجساد ما سواى نوع سابق خود باشند.نوبختى مى‏ نويسد كه ابو مسلميه مى‏ گفتند: ابو مسلم نمرده و زنده است، و كردن هر كارى را روا مى داشتند و همه واجبات را فرو مى ‏گذاشتند، ايشان تنهاايمان را شناختن امام مى ‏دانند و چون بنيان گذار كيش ايشان خرميان بودند اينان را خرم دينان مى‏ خوانند.
اكثر این فرق از طوایف [[حلولیه]]‏ اند، [[اسحاقیه]]، [[راوندیه]]، [[سناذیه]]، [[ابلقیه]]، [[مبیضّه]]، [[بابكیه]]، [[بركوكیه]] و [[رزامیه]] از جمله ایشان هستند و از ابو مسلمیه به شمار می روند. ظاهرا خود ابو مسلم پیش از آن كه به ابراهیم امام پیوندد با «[[كیسانیه]]» و «[[مغیریه]]» كه دو فرقه از غلاة شیعه بودند، روابط نزدیك داشت و عقاید تناسخى ایشان در افكار وى تأثیر كرده بود و عقیده داشت كه ارواح پس از مفارقت از اجساد خود به بدن هاى دیگر منتقل مى ‏شوند، اگر چه آن اجساد ما سواى نوع سابق خود باشند.نوبختى مى‏ نویسد كه ابو مسلمیه مى‏ گفتند: ابو مسلم نمرده و زنده است، و كردن هر كارى را روا مى داشتند و همه واجبات را فرو مى ‏گذاشتند، ایشان تنهاایمان را شناختن امام مى ‏دانند و چون بنیان گذار كیش ایشان خرمیان بودند اینان را خرم دینان مى‏ خوانند.
[[محمد بن اسحاق النديم]] در كتاب «الفهرست» مى‏ نويسد: از جمله اعتقاداتى كه پس از اسلام در [[خراسان]] پيدا شد مسيلمه پيروان ابو مسلم است، كه عقيده به امامت او داشتند و گويند او زنده و جاودان است، و در وقت معينى كه خود مى ‏داند ظهور خواهد كرد، و «اسحاقيه» از ابو مسلميه بودند و اسحاق ترك به [[تركستان]] و بلاد [[ما وراء النهر]] رفت و در آنجا مردم را دعوت به ابو مسلم مى‏ كرد و مى ‏گفت كه ابو مسلم در كوه هاى رى زندانى است و به زودى ظهور خواهد كرد.
[[محمد بن اسحاق الندیم]] در كتاب «الفهرست» مى‏ نویسد: از جمله اعتقاداتى كه پس از اسلام در [[خراسان]] پیدا شد مسیلمه پیروان ابو مسلم است، كه عقیده به امامت او داشتند و گویند او زنده و جاودان است، و در وقت معینى كه خود مى ‏داند ظهور خواهد كرد، و «اسحاقیه» از ابو مسلمیه بودند و اسحاق ترك به [[تركستان]] و بلاد [[ما وراء النهر]] رفت و در آنجا مردم را دعوت به ابو مسلم مى‏ كرد و مى ‏گفت كه ابو مسلم در كوه هاى رى زندانى است و به زودى ظهور خواهد كرد.
[[ابو القاسم بلخى]] گويد: گروهى از مسلميه را «خرم دينيه» نامند و شنيده‏ ام كه در نزد ما فرقه‏ اى از ايشان هستند كه در دهكده خرمباد (كذا، شايد خرم‏ آباد) زندگى مى‏ كنند و از مسلمانان در حال ترس و بيم هستند.
[[ابو القاسم بلخى]] گوید: گروهى از مسلمیه را «خرم دینیه» نامند و شنیده‏ ام كه در نزد ما فرقه‏ اى از ایشان هستند كه در دهكده خرمباد (كذا، شاید خرم‏ آباد) زندگى مى‏ كنند و از مسلمانان در حال ترس و بیم هستند.
مسعودى مى‏ نويسد: «[[حريانيه]]» فرقه ‏اى بودند كه نخست قايل به امامت [[محمد بن حنفيه]] بودند و پس به «[[راونديه]]» پيوستند و پس از آن از جمله ابو مسلميه گشتند، و گويند كه ابو مسلم صاحب دعوت بنى عباس ملقّب به حريان بودند و از اين جهت اين فرقه را «[[حريانيه]]» گفته ‏اند.
مسعودى مى‏ نویسد: «[[حریانیه]]» فرقه ‏اى بودند كه نخست قایل به امامت [[محمد بن حنفیه]] بودند و پس به «[[راوندیه]]» پیوستند و پس از آن از جمله ابو مسلمیه گشتند، و گویند كه ابو مسلم صاحب دعوت بنى عباس ملقّب به حریان بودند و از این جهت این فرقه را «[[حریانیه]]» گفته ‏اند.
ظاهرا كلمه حريانيه بايد تصحيف حيانيّه باشد كه اصحاب حيّان سراج بودند كه از «[[كيسانيه]]» و طرفداران امامت محمد بن حنفيه به شمار مى ‏رفتند و براى [[حسن بن علی (ع)]] و [[حسين بن على (ع)]] حقى در امامت قايل نبودند.  
ظاهرا كلمه حریانیه باید تصحیف حیانیّه باشد كه اصحاب حیّان سراج بودند كه از «[[كیسانیه]]» و طرفداران امامت محمد بن حنفیه به شمار مى ‏رفتند و براى [[حسن بن علی (ع)]] و [[حسین بن على (ع)]] حقى در امامت قایل نبودند.  
[[عبد القاهر بغدادى]] گويد: ابو مسلميه درباره ابو مسلم سخن به گزاف گفته ‏اند و پنداشتند كه او در اندر آمدن روح خدا در وى خدا باشد و او را به از جبرئيل و ميكائيل و ديگر فرشتگان دانند و گفتند كه ابو مسلم زنده است و نمرده و چشم به راه اويند. ايشان را در [[مرو]] و [[هرات]] «[[بركوكيه]]» خوانند و هرگاه از ايشان از آن كسى كه منصور او را كشته است پرسند گويند كه: او شيطان بود كه به صورت ابو مسلم به دست منصور كشته شد. صاحب «تبصره العوام» مى‏ نويسد:اين فرق را به شيعه بندند از بهر آن كه ابو مسلم خروج كرد و خلق بسيار از اعداء اللّه و اعداء آل محمّد (ص) و غيرهم را بكشت بدان كه اين خطاست و ابو مسلميه از [[شيعه]] نيستند و نه از فرق [[سنيان]]، زيرا اعتقاد ابو مسلم آن بود كه امامت به «ميراث» است نه به «نص» چنانكه شيعيان گويند و نه به «اختيار» چنان كه سنيان گويند. ابو مسلميه گويند كه بعد از رسول «[[امامت]]» از آن عباس بود، [[ابو بكر]] و [[عثمان]] بروى ظلم كردند، و آن خروج بهر آن كرد كه [[بنى اميه]] را براندازد و امارت به بنى عباس دهد چنانكه كرد. و اگر او را اعتقاد آن بودى كه امامت از آن امير المؤمنين [[على (ع)]] بود، بعد از هلاك بنى اميه به حضرت صادق (ع)  دادى نه به سفاح، و «راونديه» در اين مذهب تابع ابو مسلم بودند. قومى از ايشان گويند: ابو مسلم زنده است و هيچ چيز از تكاليف و [[نماز]] و [[روزه]] و [[زكات]] و [[حج]] واجب نيست و [[ايمان]] و [[دين]] در دو چيز است: اول معرفت امام، دوم معرفت نگهداشتن.  
[[عبد القاهر بغدادى]] گوید: ابو مسلمیه درباره ابو مسلم سخن به گزاف گفته ‏اند و پنداشتند كه او در اندر آمدن روح خدا در وى خدا باشد و او را به از جبرئیل و میكائیل و دیگر فرشتگان دانند و گفتند كه ابو مسلم زنده است و نمرده و چشم به راه اویند. ایشان را در [[مرو]] و [[هرات]] «[[بركوكیه]]» خوانند و هرگاه از ایشان از آن كسى كه منصور او را كشته است پرسند گویند كه: او شیطان بود كه به صورت ابو مسلم به دست منصور كشته شد. صاحب «تبصره العوام» مى‏ نویسد:این فرق را به شیعه بندند از بهر آن كه ابو مسلم خروج كرد و خلق بسیار از اعداء اللّه و اعداء آل محمّد (ص) و غیرهم را بكشت بدان كه این خطاست و ابو مسلمیه از [[شیعه]] نیستند و نه از فرق [[سنیان]]، زیرا اعتقاد ابو مسلم آن بود كه امامت به «میراث» است نه به «نص» چنانكه شیعیان گویند و نه به «اختیار» چنان كه سنیان گویند. ابو مسلمیه گویند كه بعد از رسول «[[امامت]]» از آن عباس بود، [[ابو بكر]] و [[عثمان]] بروى ظلم كردند، و آن خروج بهر آن كرد كه [[بنى امیه]] را براندازد و امارت به بنى عباس دهد چنانكه كرد. و اگر او را اعتقاد آن بودى كه امامت از آن امیر المؤمنین [[على (ع)]] بود، بعد از هلاك بنى امیه به حضرت صادق (ع)  دادى نه به سفاح، و «راوندیه» در این مذهب تابع ابو مسلم بودند. قومى از ایشان گویند: ابو مسلم زنده است و هیچ چیز از تكالیف و [[نماز]] و [[روزه]] و [[زكات]] و [[حج]] واجب نیست و [[ایمان]] و [[دین]] در دو چیز است: اول معرفت امام، دوم معرفت نگهداشتن.  


==فرقه ‏هاى طرفدار ابو مسلم‏==
==فرقه ‏هاى طرفدار ابو مسلم‏==


'''بركوكيه'''
'''بركوكیه'''


گروهى از معتقدان به ابو مسلم بودند كه در مرو و هرات جاى داشتند.آنان مى ‏گفتند: آن كه به دست منصور كشته شد، شيطان بود كه خود را به صورت ابو مسلم در آورد، بركوكيه تا حدود چهار صد و چهل هجرى در [[ما وراء النهر]] مى‏ زيستند، و ايشان از طوايف حلوليه به شمار مى ‏رفتند.
گروهى از معتقدان به ابو مسلم بودند كه در مرو و هرات جاى داشتند.آنان مى ‏گفتند: آن كه به دست منصور كشته شد، شیطان بود كه خود را به صورت ابو مسلم در آورد، بركوكیه تا حدود چهار صد و چهل هجرى در [[ما وراء النهر]] مى‏ زیستند، و ایشان از طوایف حلولیه به شمار مى ‏رفتند.




'''سنباذيه'''
'''سنباذیه'''


[[سنباذ]] مردى زردشتى بود كه [[پيروز اسپهبد]] نام داشت، و از مردم روستاى اهروانه (آهن) در [[نيشابور]] بود، و با ابو مسلم سابقه دوستى داشت و در دستگاه او ترقى كرد و به سپهسالارى رسيد، از آنگاه كه ابو مسلم از [[رى]] به نزد خليفه مى رفت، خزائنش را به او سپرد. پس از كشته شدن ابو مسلم، سنباذ به خون خواهى او برخاست و [[قومس]] و رى را زير فرمان گرفت و خزائن ابو مسلم را به تصرف خود در آورد. گويند سبب خروج او اين بود كه يكى از اعراب خراسان با كمك عرب هاى ديگر دسيسه كرده و پسرش را پنهانى كشته بودند. وى براى انتقام گرفتن از عرب از ياران ابو مسلم شد.طبرى مى ‏نويسد كه بيشتر ياران سنباذ از اهل ايالت جبال يا كوهستان بودند.بارى كار او چنان بالا گرفت كه بيش از صد هزار تن به او پيوستند. منصور خليفه عباسى يكى از سرداران خود به نام جمهور بن مرار عجلى را با ده هزار تن به جنگ او فرستاد. اين نبرد به قول طبرى در بين همدان و رى روى داد. سنباذ شكست يافته بگريخت، و در حال فرار در ميان قومس و طبرستان به دست يك ايرانى به نام لويان (لونان) طبرستانى كشته شد (137 ه). شهرستانى مى ‏نويسد كه: غاليان را در [[اصفهان]] خرميه و كودكيه (بركوكيه) و در رى [[مزدكيه]] و در [[آذربايجان]] [[ذقوليه]] و در جايى ديگر [[محمره]] و در ما وراء النهر «مبيضه» يعنى اسپيدجامگان خوانند.
[[سنباذ]] مردى زردشتى بود كه [[پیروز اسپهبد]] نام داشت، و از مردم روستاى اهروانه (آهن) در [[نیشابور]] بود، و با ابو مسلم سابقه دوستى داشت و در دستگاه او ترقى كرد و به سپهسالارى رسید، از آنگاه كه ابو مسلم از [[رى]] به نزد خلیفه مى رفت، خزائنش را به او سپرد. پس از كشته شدن ابو مسلم، سنباذ به خون خواهى او برخاست و [[قومس]] و رى را زیر فرمان گرفت و خزائن ابو مسلم را به تصرف خود در آورد. گویند سبب خروج او این بود كه یكى از اعراب خراسان با كمك عرب هاى دیگر دسیسه كرده و پسرش را پنهانى كشته بودند. وى براى انتقام گرفتن از عرب از یاران ابو مسلم شد.طبرى مى ‏نویسد كه بیشتر یاران سنباذ از اهل ایالت جبال یا كوهستان بودند.بارى كار او چنان بالا گرفت كه بیش از صد هزار تن به او پیوستند. منصور خلیفه عباسى یكى از سرداران خود به نام جمهور بن مرار عجلى را با ده هزار تن به جنگ او فرستاد. این نبرد به قول طبرى در بین همدان و رى روى داد. سنباذ شكست یافته بگریخت، و در حال فرار در میان قومس و طبرستان به دست یك ایرانى به نام لویان (لونان) طبرستانى كشته شد (137 ه). شهرستانى مى ‏نویسد كه: غالیان را در [[اصفهان]] خرمیه و كودكیه (بركوكیه) و در رى [[مزدكیه]] و در [[آذربایجان]] [[ذقولیه]] و در جایى دیگر [[محمره]] و در ما وراء النهر «مبیضه» یعنى اسپیدجامگان خوانند.


'''به آفريديه'''
'''به آفریدیه'''


در زمان قدرت ابو مسلم در خراسان، مرد زرتشتى الاصلى به نام به آفريد بن ماه فروردين در روستاى خواف‏ از استان نيشابور در قصبه سيراوند خروج كرد، و دعوى اصلاحاتى در دين زردشت نمود. گويند اصل وى از قريه زوزن بود. و از [[خراسان]] به [[چين]] سفر كرد و هفت سال در آن ديار بماند و چون از آنجا بازآمد، برخى از چيزهاى شگفت‏ انگيز با خود آورد، كه از آن جمله پيراهنى سبز و نازك و نرم از حرير چينى بود، كه تمام آن در كف دست او جاى مى‏ گرفت و آن را يكى از معجزات خود مى‏ دانست.به آفريد بر امت خود هفت [[نماز]] واجب گردانيد: يكى در يگانگى خدا، يكى در آفرينش آسمان ها و زمين، يكى در خلق حيوان و روزي هاى آن ها، يكى در مرگ و يكى هم در [[رستاخيز]] و حساب و روز شمار و يك نماز هم براى اهل بهشت و دوزخ و يك نماز در ستايش اهل بهشت به تنهايى، كتابى به فارسى براى امت خود بنوشت و به ايشان امر كرد كه بر يك زانو نشسته بسوى چشمه خورشيد نماز برند، و در هر جاى كه باشد روى به سوى آفتاب كنند و موهاى خود را رها نمايند و در هنگام خوراك خوردن واج نگيرند يعنى زمزمه نكنند و چهار پايان را نكشند مگر آن ها كه پير باشند.چون ابو مسلم به نيشابور در آمد «موبدان» و «هيربدان» زرتشتى به پيش وى آمدند و گفتند اين مرد، [[اسلام]] و دين ما را تباه كرد. ابو مسلم وى را با پيروانش بكشت. شهرستانى مى ‏گويد: به آفريديان را سيانيه هم مى‏ گويند.
در زمان قدرت ابو مسلم در خراسان، مرد زرتشتى الاصلى به نام به آفرید بن ماه فروردین در روستاى خواف‏ از استان نیشابور در قصبه سیراوند خروج كرد، و دعوى اصلاحاتى در دین زردشت نمود. گویند اصل وى از قریه زوزن بود. و از [[خراسان]] به [[چین]] سفر كرد و هفت سال در آن دیار بماند و چون از آنجا بازآمد، برخى از چیزهاى شگفت‏ انگیز با خود آورد، كه از آن جمله پیراهنى سبز و نازك و نرم از حریر چینى بود، كه تمام آن در كف دست او جاى مى‏ گرفت و آن را یكى از معجزات خود مى‏ دانست.به آفرید بر امت خود هفت [[نماز]] واجب گردانید: یكى در یگانگى خدا، یكى در آفرینش آسمان ها و زمین، یكى در خلق حیوان و روزی هاى آن ها، یكى در مرگ و یكى هم در [[رستاخیز]] و حساب و روز شمار و یك نماز هم براى اهل بهشت و دوزخ و یك نماز در ستایش اهل بهشت به تنهایى، كتابى به فارسى براى امت خود بنوشت و به ایشان امر كرد كه بر یك زانو نشسته بسوى چشمه خورشید نماز برند، و در هر جاى كه باشد روى به سوى آفتاب كنند و موهاى خود را رها نمایند و در هنگام خوراك خوردن واج نگیرند یعنى زمزمه نكنند و چهار پایان را نكشند مگر آن ها كه پیر باشند.چون ابو مسلم به نیشابور در آمد «موبدان» و «هیربدان» زرتشتى به پیش وى آمدند و گفتند این مرد، [[اسلام]] و دین ما را تباه كرد. ابو مسلم وى را با پیروانش بكشت. شهرستانى مى ‏گوید: به آفریدیان را سیانیه هم مى‏ گویند.
به آفريد از مظاهر اصلاح طلب فكر ايرانى در دوره ابو مسلم در خراسان بود كه به دست خود ابو مسلم از بين رفته است. شايد سبب كشته شدن او جز اين نباشد كه وى در اوايل خروج ابو مسلم، در جبال بادغيس و قلب خراسان حركتى به وجود آورد كه منافى تمركز قدرت سياسى ابو مسلم بوده است.
به آفرید از مظاهر اصلاح طلب فكر ایرانى در دوره ابو مسلم در خراسان بود كه به دست خود ابو مسلم از بین رفته است. شاید سبب كشته شدن او جز این نباشد كه وى در اوایل خروج ابو مسلم، در جبال بادغیس و قلب خراسان حركتى به وجود آورد كه منافى تمركز قدرت سیاسى ابو مسلم بوده است.


'''برازبنديه'''
'''برازبندیه'''


يكى ديگر از شورش هايى كه به پيروى از ابو مسلم در خراسان روى داد خروج شخصى زردشتى الاصل به نام برازبنده است كه به زبان پهلوى ورازبنده و به زبان فارسى به معنى گرازبنده است.اين برازبنده پسر بمرون بود. منصور خليفه عباسى صاحب شرطه خود عبد الجبار را به ولايت خراسان فرستاد و عبد الجبار قصد خلاف كرد و به برازبنده پيوست.برازبنده دعوى مى ‏كرد كه او ابراهيم بن عبد اللّه هاشمى است و نخست وى از «كيسانيان» بود. عبد الجبار به او پيوست، و چون از سپيدجامگان بود عبد الجبار پرچم سياه عباسى را رها كرد، و علم سپيد اختيار نمود و مردم را به طاعت برازبنده خواند و از خزاعيان قومى بكشت، زيرا آنان دعوت برازبنده را اجابت نكردند.منصور خراسان را به پسر خود مهدى داد و او حرب بن زياد را به جنگ عبد الجبار فرستاد.در آن جنگ برازبنده به دست حرب كشته شد و عبد الجبار منهزم گشت و سرانجام دستگير و زندانى شد (روز شنبه ششم ماه ربيع الاول سنه 142 ه).<ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372  شمسی، چاپ دوم، ص  با ویرایش مختصر 20</ref>
یكى دیگر از شورش هایى كه به پیروى از ابو مسلم در خراسان روى داد خروج شخصى زردشتى الاصل به نام برازبنده است كه به زبان پهلوى ورازبنده و به زبان فارسى به معنى گرازبنده است.این برازبنده پسر بمرون بود. منصور خلیفه عباسى صاحب شرطه خود عبد الجبار را به ولایت خراسان فرستاد و عبد الجبار قصد خلاف كرد و به برازبنده پیوست.برازبنده دعوى مى ‏كرد كه او ابراهیم بن عبد اللّه هاشمى است و نخست وى از «كیسانیان» بود. عبد الجبار به او پیوست، و چون از سپیدجامگان بود عبد الجبار پرچم سیاه عباسى را رها كرد، و علم سپید اختیار نمود و مردم را به طاعت برازبنده خواند و از خزاعیان قومى بكشت، زیرا آنان دعوت برازبنده را اجابت نكردند.منصور خراسان را به پسر خود مهدى داد و او حرب بن زیاد را به جنگ عبد الجبار فرستاد.در آن جنگ برازبنده به دست حرب كشته شد و عبد الجبار منهزم گشت و سرانجام دستگیر و زندانى شد (روز شنبه ششم ماه ربیع الاول سنه 142 ه).<ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372  شمسی، چاپ دوم، ص  با ویرایش مختصر 20</ref>


==پانویس==
==پانویس==