بابیه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
بابیّه‌، فرقه‌ای مذهبی است که‌ در سال 1260 هجری قمری توسط سید علی محمد شیرازی در ایران تاسیس شد.از منظر شیعه، این فرقه انحرافی است و از تعالیم اسلام خارج است.  
بابیّه‌، فرقه‌ای مذهبی است که‌ در سال 1260 هجری قمری توسط سید علی محمد شیرازی در ایران تاسیس شد.از منظر شیعه، فرقه بابیه فرقه ای انحرافی است و از تعالیم اسلام خارج است.  


==تاریخچه==
==تاریخچه==
خط ۴۰: خط ۴۰:


==سر انجام==
==سر انجام==
پس از مرگ منوچهر خان برادرزاده او گرگين خان از طرف دولت تهران به جاى عموى خود به حكومت اصفهان منصوب شد.
پس از مرگ منوچهر خان، برادرزاده او گرگين خان از طرف دولت تهران به جاى عموى خود به حكومت اصفهان منصوب شد.
وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج ميرزا آقاسى صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد و براى جلوگيرى از پيشامدهاى احتمالى، سيد را از پشت دروازه تهران گذرانيده به آذربايجان بردند و نخست در قلعه ماكو (1363 ه) و سپس در اروميه در قلعه چهريق زندانى كردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبريز آوردند و در حضور ناصر الدين ميرزا وليعهد، علماى آن شهر با او مناظره كردند و پس از چوب كارى، وى توبه نمود.
وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج ميرزا آقاسى صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد و براى جلوگيرى از پيشامدهاى احتمالى، سيد را از پشت دروازه تهران گذرانيده به آذربايجان بردند و نخست در قلعه ماكو (1363 ه) و سپس در اروميه در قلعه چهريق زندانى كردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبريز آوردند و در حضور ناصر الدين ميرزا وليعهد، علماى آن شهر با او مناظره و او را با چوب تنبیه و واادر به توبه  
متن توبه‏نامه باب به نقل كتاب «باب و بهاء را بشناسيد» تأليف حاجى فتح الله مفتون يزدى، چاپ حيدرآباد، ص 288، كه نامه او به ناصر الدين ميرزا وليعهد است چنين مى‏باشد: فداك روحى الحمد لله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه عباد خود شامل گردانيده. بحمد الله ثم حمد الله كه مثل آن حضرت را ينبوع رأفت و رحمت خود فرمود كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر ياغيان فرموده اشهد الله من عنده كه اين بنده ضعيف را قصدى نيست كه خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولايت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم ذنب صرف است ولى چون قلبم موقن به توحيد خداوند جل ذكره و نبوت رسول او و ولايت اهل ولايت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عند الله است، اميد رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر كلماتى كه خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و اين بنده را مطلق علمى نيست كه منوط به ادعايى باشد استغفر الله ربى و اتوب اليه من ان ينسب الى امر، و بعضى مناجات و كلمات كه از لسانم جارى شده دليل بر هيچ امرى نيست و مدعى نيابت خاصه حضرت حجت عليه السلام را محض ادعاى مبطل است و اين بنده را چنين ادعايى نبوده و نه ادعايى ديگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است كه اين دعاگو را به الطاف عنايات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائيد و السلام.» ظاهرا اين توبه‏ نامه در كتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در ميدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت محمد شاه قاجار شورش هايى به حمايت از باب پياپى در مازندران و زنجان روى داد. ميرزا تقى خان امير كبير صدر اعظم ناصر الدين دستور داد كه‏
متن توبه‏ نامه باب به نقل كتاب «باب و بهاء را بشناسيد» تأليف حاجى فتح الله مفتون يزدى، چاپ حيدرآباد، ص 288، خطاب به ناصر الدين ميرزای وليعهد چنين مى ‏باشد: فداك روحى الحمد لله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه عباد خود شامل گردانيده. بحمد الله ثم حمد الله كه مثل آن حضرت را ينبوع رأفت و رحمت خود فرمود كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر ياغيان فرموده اشهد الله من عنده كه اين بنده ضعيف را قصدى نيست كه خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولايت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولى چون قلبم موقن به توحيد خداوند جل ذكره و نبوت رسول او و ولايت اهل ولايت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر كلماتى كه خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده،  هدفم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و اين بنده را مطلق علمى نيست كه منوط به ادعايى باشد استغفر الله ربى و اتوب اليه من ان ينسب الى امر، و بعضى مناجات و كلمات كه از لسانم جارى شده دليل بر هيچ امرى نيست و مدعى نيابت خاصه حضرت حجت عليه السلام را محض ادعاى مبطل است و اين بنده را چنين ادعايى نبوده و نه ادعايى ديگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است كه اين دعاگو را به الطاف عنايات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائيد و السلام.» ظاهرا اين توبه‏ نامه در كتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در ميدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت محمد شاه قاجار، شورش هايى به حمايت از باب، پياپى در مازندران و زنجان روى داد. ميرزا تقى خان امير كبير صدر اعظم ناصر الدين دستور داد كه‏ باب را از قلعه چهريق به تبريز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را در آن شهر به دار آويخته و تير باران كردند. اعتضاد السلطنه در كتاب «فتنه باب» مى ‏نويسد: از قضا در اين واقعه گلوله به ريسمانى آمد كه بدان دست باب را بسته بودند. ريسمان گسيخته و باب رها شده و راه فرار در پيش گرفت و خود را به حجره يكى از سربازان انداخت و اين گريختن او از باطن شريعت بود، زيرا اگر سينه خود را گشاده مى ‏داشت و فرياد بر مى ‏آورد كه اى سربازان و مردمان آيا كرامت من را نديديد، كه از هزار گلوله يكى بر من نيامد.
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 91
باب را از قلعه چهريق به تبريز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 او را در آن شهر به دار آويخته و تير باران كردند.
اعتضاد السلطنه در كتاب «فتنه باب» مى‏نويسد: از قضا در اين واقعه گلوله به ريسمانى آمد كه بدان دست باب را بسته بودند. ريسمان گسيخته و باب رها شده و راه فرار در پيش گرفت و خود را به حجره يكى از سربازان انداخت و اين گريختن او از باطن شريعت بود، زيرا اگر سينه خود را گشاده مى‏داشت و فرياد بر مى‏آورد كه اى سربازان و مردمان آيا كرامت من را نديديد، كه از هزار گلوله يكى بر من نيامد.
خداى خواست تا حق را از باطل معلوم كند و اين شك و ريب از ميان مردم رفع شود.
خداى خواست تا حق را از باطل معلوم كند و اين شك و ريب از ميان مردم رفع شود.
چون سربازان گريختن او را ديدند دانستند كه وى را قدر و منزلتى نباشد با خاطر آسوده بدان حجره رفته او را گرفته بستند و هدف گلوله‏اش ساختند. راجع به جسد او اختلاف است. گويند: جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حيوانات گردد، ولى بعضى بر آنند كه شبانه به وسيله سليمان خان صائين‏قلعه‏اى ربوده شد و آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند، و در امامزاده معصوم نزديك رباط كريم به خاك سپردند.
چون سربازان گريختن او را ديدند دانستند كه وى را قدر و منزلتى نباشد با خاطر آسوده بدان حجره رفته او را گرفته بستند و هدف گلوله‏ اش کردند. راجع به جسد او اختلاف است. گويند: جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حيوانات گردد، ولى بعضى بر آنند كه شبانه به وسيله سليمان خان صائين ‏قلعه ‏اى ربوده شد و آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزديك رباط كريم به خاك سپردند.
ازلى‏ها گويند كه: جسد در همان امامزاده معصوم بجاست، اما بهائيان بر آنند كه جسد را از آنجا به مسجد ما شاء الله نزديك چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن كه در خانه‏هاى بابيان نوبه به نوبه امانى بود پس از هجده سال به امر بهاء الله به عكا برده و در دامنه كوه كرمل به خاك سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند.
ازلى ‏ها می گويند كه جسد در همان امامزاده معصوم قرار دارد، اما بهائيان جسد را از آنجا به مسجد ما شاء الله نزديك چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن كه در خانه ‏هاى بابيان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت، امانى بود پس از هجده سال به امر بهاء الله به عكا برده و در دامنه كوه كرمل به خاك سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند.
پس از كشته شدن على محمد و سوء قصد با بيان به ناصر الدين شاه جانشين باب را كه ميرزا يحيى نورى ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش ميرزا حسين على معروف به بهاء الله و عده‏اى از بابيان به عراق تبعيد كردند. در آنجا بين دو برادر اختلاف افتاد و ميرزا حسين على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بين پيروان آن دو برادر جنگ و ستيز در گرفت. دولت عثمانى كه در آن روزگار عراق و فلسطين و قبرس را در تصرف داشت بين آن دو برادر جدايى افكند و صبح ازل را به قبرس و برادرش ميرزا حسين على را به عكا تبعيد كرد.
پس از كشته شدن على محمد و سوء قصد با بيان به ناصر الدين شاه جانشين باب را كه ميرزا يحيى نورى ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش ميرزا حسين على معروف به بهاء الله و عده‏اى از بابيان به عراق تبعيد كردند. در آنجا بين دو برادر اختلاف افتاد و ميرزا حسين على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بين پيروان آن دو برادر جنگ و ستيز در گرفت. دولت عثمانى كه در آن روزگار عراق و فلسطين و قبرس را در تصرف داشت بين آن دو برادر جدايى افكند و صبح ازل را به قبرس و برادرش ميرزا حسين على را به عكا تبعيد كرد.
بابيان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند ولى بهائيان به ميرزا حسين على بهاء الله گرويدند بهايى گرديدند و از دين اسلام خارج شدند. سرانجام صبح ازل در شهر فاماگوستا كه آن را به اختصار ماغوستا گويند در قبرس در گذشت باب گذشته از آن كه به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهميت مى‏داد از ارقام اسرار عجيبى توقع داشت در پيش ايشان عدد نوزده بسيار مقدس است و در اين مورد اشاره به آيه قرآن در سوره المدثر مى‏كند كه مى‏فرمايد: عليها تسعة عشر (كه مقصود نوزده ملك دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسيم كرده و بقيه پنج روز آخر سال (در بعضى از سالها پنج و در بيشتر چهار سال و كسرى) را بى‏دليل اساسى آزاد و (مظاهر الله) خوانند.
بابيان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند ولى بهائيان به ميرزا حسين على بهاء الله گرويدند بهايى گرديدند و از دين اسلام خارج شدند. سرانجام صبح ازل در شهر فاماگوستا كه آن را به اختصار ماغوستا گويند در قبرس در گذشت باب گذشته از آن كه به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهميت مى‏داد از ارقام اسرار عجيبى توقع داشت در پيش ايشان عدد نوزده بسيار مقدس است و در اين مورد اشاره به آيه قرآن در سوره المدثر مى‏كند كه مى‏فرمايد: عليها تسعة عشر (كه مقصود نوزده ملك دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسيم كرده و بقيه پنج روز آخر سال (در بعضى از سالها پنج و در بيشتر چهار سال و كسرى) را بى‏دليل اساسى آزاد و (مظاهر الله) خوانند.